تاریخ آرژانتین

از دانشنامه ملل

در کتب تاریخی، قدمت آرژانتین به بیش از 8 هزار سال می‌رسد. برخی منابع دیگر تاریخ این منطقه را 11 هزار سال ذکر کرده‌اند. با این وجود، تقریباً همه‌ی منابع، تاریخ آرژانتین را از آغاز کشف آن توسّط دریانوردان اسپانیایی مورد بررسی قرار داده‌اند. از مهم‌ترین دلایل عدم بررسی تاریخ باستان آرژانتین، این بود که تمدّن‌های مهمّی چون اینکاها و مایاها در شمال آرژانتین و مناطق پرو، بولیوی و مکزیک مستقر بودند و تمدّن شکل‌گرفته‌ی مهمّی در بخش جنوبی آمریکای لاتین به‌ویژه در آرژانتین وجود نداشت.

در دوران پس از کشف، استعمار و به‌ویژه استقلال و شکل‌گیری کشور آرژانتین، این منطقه بستر تحولات عمده‌ای بوده است؛ هرج و مرج‌های پس از استقلال، ظهور دموکراسی پیشرفته، سرنگونی پی در پی دولت‌های قانونی، بروز دیکتاتوری سرکوب‌گر نظامیان و بالأخره سقوط نظامیان و بازگشت مجدّد دموکراسی. در فصل حاضر، مقاطع مختلف تاریخی کشور مورد واکاوی قرار خواهد گرفت[۱].

تاریخ دوره‌ی باستان

اولین نشانه‌های حضور انسان در آرژانتین در منطقه‌ی پاتاگونیا (پیدرا موسیو، سانتا کروز (Santa Cruz)) کشف شده است که مربوط به 8000 تا ۱۱۰۰۰ سال پیش از میلاد حضرت مسیح (ع) می‌باشد. این آثار نشان می‌دهند مردم این مناطق شکارچی بوده و زندگی موقّتی در این مناطق داشته‌اند. تا کنون آثاری که نشان‌دهنده‌ی استقرار قوم و گروهی در این مناطق باشد، به دست نیامده است[۲].

اولین آثار به دست آمده از اقوام ساکن در منطقه‌ی چاکون نشان‌دهنده‌ی آن است که بین مردم قبایل ساکن در این مناطق و بومیان محلّی تبادل کالا و تبادل فکری وجود داشته است. اینچنین مراکز فرهنگی در کاتامارکا و توکومان توسعه‌ی بیشتری یافته بود[۲].

در آغازاوایل عصر میلاد، تمدّن‌های متعدّدی مبتنی بر کشت ذرّت در ناحیه‌ی غربی آند (سانتا ماریا (Santa María)، هوارپس (Huaris)، دیاگوییتاس (Diagoiitas)، سانتاویرونس (Santa virones)) توسعه یافتند. سپس امپراتوری اینکا، تحت حاکمیت «پاچاکوتک» (Pachacutec) به منطقه‌ی کنونی شمال غربی آرژانتین حمله و آن را تسخیر کرد و کلّ این ناحیه را با نام «کولاسویو» (Culasoyo) یکپارچه ساخت. گوآرانیا در منطقه‌ی شمال شرقی بر اساس (تولید) یوکا و سیب زمینی شیرین، توسعه یافت. مناطق مرکزی و جنوبی (پامپاس و پاتاگونیا) که تحت سیطره‌ی فرهنگ‌های عشایری (بیابان‌گردی) قرار داشتند، در قرن ۱۷ میلادی توسّط ماپوچه‌ها با یکدیگر متّحد شدند[۳][۴].

تاریخ دوره‌ی میانی

دوره‌ی استعمار اسپانیا

بسیارى از کاوش‌گران اروپایى در قرن شانزدهم میلادی براى شناسایى و کشف مناطق جدید عازم سواحل آمریکاى جنوبى شدند. این ماجراجویان پس از رسیدن به مصب رودخانه‌ی لاپلاتا آزادمندانه به جست‌وجوى ذخایر نقره و فلزّات گران‌بهاى منطقه پرداختند. در میان این افراد، کاوش‌گرى به نام «آمریکو وسپوس» (Americo Vespus) که به اتّفاق سایر همراهان خود با پرچم دولت پرتغال به دریانوردى مى‌پرداخت، از همه حریص‌تر بود. وى توانست در سال ۱۵۰۲ میلادی به مصب رودخانه‌ی لاپلاتا برسد امّا در سال ۱۵۱۶ میلادی خوان دیاز د سولیس (Juandiaz de Solis) از جمله‌ی کاشفان اسپانیایى که بعدها به دست سرخ‌پوستان به قتل رسید، مدّعى تصاحب تمام منطقه براى دولت اسپانیا شد. با این که فردیناند ماژالان (Fernando de Magallanes) جهانگرد مشهور نیز چند سال بعد از مصب رودخانه‌ی لاپلاتا عبور کرد، ولى تا زمانى که سباستیان کابوت ایتالیایى (Sebastian Caboto) که در خدمت دولت اسپانیا قرار داشت، نخستین شهرک مهاجرنشین را در نزدیکى روزاریو تأسیس نمود، این منطقه از آمریکاى جنوبى هنوز از تعرّض جدى اروپاییان به دور مانده بود[۵].

اسپانیایی‌ها هنگامی که شروع به جهان‌گشایی برای کشف نقاط جدید نمودند،[i] ایده‌ی خیلی مشخّصی از جغرافیای این بخش از آمریکا نداشتند و زمانی که حتّی این منطقه و نقاط مختلف دیگر در جنوب کشف شد، برای رفتن از یک نقطه به نقطه‌ای دیگر نقشه‌ی درستی وجود نداشت و چه بسا برای یک مقصد نزدیک باید راه‌های طولانی طی می‌شد. ترسیم یک نقشه‌ی کلّی از این منطقه و ترسیم نقشه‌ای برای اتّصال بخش جنوبی به نایب‌السلطنه‌ی پرو در شمال در اوایل قرن 18 میلادی میسّر گردید[۶].

ده سال بعد از تأسیس روزاریو، «پدرو مندوزا» (Pedro de Mendoza) دومین مهاجرنشین را در نزدیکى بندر سانتاماریا بوئنوس‌آیرس بنا نهاد ولى به علّت مقاومت سرخ‌پوستان و بومیان محلّى و کشتار گسترده‌ی سفیدپوستان، اقامت دائمى مهاجران در آن غیرممکن شد به گونه‌اى که حتّى استقرار عدّه‌اى از مهاجران در نزدیکى بوئنوس‌آیرس نیز نتوانست به عنوان هسته‌ی اوّلیه‌ی مهاجرت‌هاى بعدى و تسلّط اسپانیایى‌ها بر منطقه به شمار رود. بنابراین بسیارى از مهاجران اوّلیه توسّط جنگجویان سرخ‌پوست قتل عام شدند و سایرین نیز بر اثر گرسنگى و بیمارى به هلاکت رسیدند و گلّه‌ها و اسب‌هایى که از اسپانیا با خود آورده بودند نیز در دشت‌هاى پامپاس پراکنده شدند[۷]. به همین خاطر مهاجمان و مهاجران بعدى کار تسلّط بر آمریکاى جنوبى را از سرزمین‌هاى دور شمال ‌شرقى آغاز کردند چرا که سرخ‌پوستان و بومیان این مناطق بسیار آرام‌تر و صلح‌جوتر از سرخ‌پوستان منطقه‌ی مرکزى آرژانتین بودند و به سرعت جذب روش‌هاى زندگى سفیدپوستان مى‌شدند. مهاجمان اسپانیایى قبلاً در پرو، بولیوى و پاراگوئه مهاجرنشین‌هایى تأسیس کرده بودند. بنابراین پس از گذشت چند سال تصمیم گرفتند تا نسبت به تشکیل مستعمرات جدید در سایر نواحى آمریکاى جنوبى نیز اقدام نمایند. آن‌ها با استفاده از راه‌هایى که اقوام متمدّن اینکا (Inca) ساخته بودند، از کوه‌هاى آند گذشته و شهرهاى سانتیاگو دل‌استرو (1554)(Santiago del estero)، توکومان (1556)(Tucuman) و آندالوسیای جدید (1573) را تأسیس کردند و آسانسیون پایتخت فعلى پاراگوئه را مرکز مستعمراتى خود در جنوب قارّه‌ی آمریکا قرار دادند[۸].

اگر بخواهیم با تقسیم‌بندی‌های شهری جدید مقایسه کنیم، شاید بتوان گفت سه شهر فوق، تنها نقاط کوچکی بودند. این سه نقطه با ورود شهرنشینان کاشف غریبه به سرعت روند توسعه را طی کردند. معادن مختلف کشف و استخراج از آن‌ها توسّط کارگران مهاجر آغاز شد. کم‌کم شهرهای کوچک رونق گرفتند و در مدّت کوتاهی نیاز به کالاها و مواد برای حفظ زندگی و ارتقای سطح آن، نه تنها برای اشراف و طبقات بالایی که در حال شکل‌گیری بودند بلکه برای معدن‌چیان (که به سرعت از فقر خارج شده بودند) افزایش یافت. به همین دلیل صنایع و مشاغل دیگری در اطراف معادن به وجود آمد.

گفته می‌شود که مهاجران اسپانیایی افرادی با جهان‌شناسی بالا و شمّ جغرافیایی بسیار خوب بودند. به همین دلیل بود که شخصی به نام خوان مندوسا بدون این‌که از منطقه خارج شده باشد، تنها با اتّکا به اطلاعات ارائه شده از سوی افراد بومی محلّی، مسیری را ترسیم کرد که برای دسترسی به این سه ناحیه و عبور به سمت پروی علیا (Alto Peru) یک راه جایگزین تلقّی می‌شد. اینچنین اساس اوّلیه‌ی تأسیس این منطقه در «خوان د گارای» (Juan de Garay) به وجود آمد. در واقع مهاجران به دنبال باز کردن راهی بودند که دسترسی از دریا به مناطق داخلی‌تر و به سمت منطقه‌ی پروی علیا را تسهیل نماید لذا در سال ۱58۰ میلادی گارای به همراه ده اسپانیایى دیگر و هفتاد و پنج مرد مسلّح بومى از همین مرکز استعمارى عازم جنوب شد و پس از طىّ صدها کیلومتر راه به مقصد تأسیس نخستین مهاجرنشین دائمى وارد بوئنوس‌آیرس گردید[۹][۱۰].

تأسیس بوئنوس‌آیرس

Buenos Aires - برگرفته از سایت linkedin قابل بازیابی از : https://www.linkedin.com/pulse/opening-closing-subsidiary-gabriel-martinez

در دوره‌ی امپراتوری اسپانیا که ثروت در وجود و کشف معادن طلا و نقره بود، شهر جدیدالتأسیس بوئنوس‌آیرس(Buenos Aires) در واقع بندرگاهی بود که اسپانیایی‌ها برای حمل کالاهای خود به مناطق داخلی پرو و پاراگوئه از آن استفاده می‌کردند. این شهر بعد از تأسیس و تا سال‌های متمادی فقیرترین شهر بومیان محلّی بود. بر اساس اطلاعات موجود، تا سال1610 میلادی بوئنوس‌آیرس حدود 500 نفر جمعیت داشته است. در حقیقت زندگی افراد این منطقه از ورود کشتی‌ها به بندرگاه بوئنوس‌آیرس تأمین می‌شد. زمان ورود کشتی‌ها از مردم این منطقه، برای حمل کالاها به مقصد نهایی، تأمین نیازهای کشتی‌ها و... استفاده می‌شد[۱۱].

بر اساس قوانین بازمانده از قرن 16 میلادی، در اسپانیا کشتی‌های تجاری با اسکورت کشتی‌های نظامی به مسافرت می‌رفتند. در واقع بدین صورت بود که 30 تا 50 کشتی تجاری از بنادر اسپانیا شروع به حرکت می‌کردند در حالی که چند کشتی نظامی آن‌ها را اسکورت می‌نمودند. به دلیل همین محدودیت‌ها، معمولاً کشتی‌ها دو بار در سال از کادیز اسپانیا به سمت «ایستمو د پامپاس» (Istmo de pampas) حرکت می‌کردند و کالاهای خود را در «پوئرتو د بیلو» (Puerto de bello) تخلیه می‌نمودند. انتقال بارها از این بندر به سمت مناطق داخلی و مقاصد اصلی (پاناما) در واقع از طریق قاطر و باربرها انجام می‌شد. همین کشتی‌ها از منطقه‌ی گوایا کیل (Guayaquil) (در اکوادور فعلی) عبور کرده و محموله‌ی خود را در بندر کایائو تخلیه می‌کردند که کمی با لیما فاصله داشت. از این منطقه، کالاهای وارده از طریق قاطر به‌ویژه به منطقه‌ی پروی علیا حمل می‌شد. این مسیر در واقع بسیار طولانی و مشقّت‌بار بود و علاوه بر این‌ها باعث می‌شد که قیمت تمام‌شده‌ی کالا برای مصرف‌کننده‌ی نهایی بسیار بالا باشد امّا این تنها راه حلّ اسپانیایی‌ها برای سالم رساندن بار و محموله‌ی کشتی‌های تجاری به مقصد و جلوگیری از دسترسی دزدان دریایی به‌ویژه انگلیسی‌ها به محموله‌ها بود[۱۲]. مشاهده می‌شود که بندر جدید بوئنوس‌آیرس در این مسیر جایی نداشت. دلیل آن هم این بود که بر اساس قانون امپراتوری اسپانیا، تنها کشتی‌های مجوّزدار اسپانیایی که قصد عبور از اقیانوس اطلس جنوبی را داشتند، می‌توانستند به این بندر وارد شوند. به‌ویژه اسپانیایی‌ها به اهالی یک «قانون استعماری» را تحمیل می‌کردند که بر اساس آن اهالی حق نداشتند به استثنای اسپانیا با هیچ خارجی دیگری دست به تجارت بزنند[۱۳]. بنابراین شاید تنها سالی یک بار و یا حتّی هر دو سال یک بار کشتی‌ها به این بندر وارد می‌شدند لذا طبیعی بود که وضعیت معیشتی ساکنین این منطقه‌ی جدید بسیار بد باشد و در واقع آن‌ها در فقر مطلق زندگی می‌کردند.

منطقه‌ی لا پلاتا (سرزمین آرژانتین کنونی) در جنوب قارّه‌ی آمریکا از قرن شانزدهم میلادی توسّط اسپانیایی‌ها اشغال شده بود امّا این منطقه‌ی کم‌جمعیت که فقط تعدادی سرخ‌پوست در آن زندگی می‌کردند و فاقد معادن غنی طلا و نقره بود، چندان اهمیتی برای مادرید نداشت و به همین دلیل مدّت‌های طولانی به حال خود رها شد. در سده‌ی 1600 میلادی جنگ‌های شدیدی بین اسپانیایی‌های تازه‌وارد و بومیان محلّی درگرفت. این جنگ‌های طولانی که در چندین مرحله به طول انجامید، با پیروزی نیروهای مهاجم همراه بود.

در سال 1776 میلادی برای مقاومت در مقابل پرتغالی‌ها که از سرزمین همسایه برزیل آمده بودند، اسپانیایی‌ها تصمیم گرفتند یک نایب‌السّلطنه را در بوئنوس‌آیرس مستقر کنند. امّا آن‌ها کماکان به توسعه‌ی اقتصادی این مستعمره‌ی خود بی‌توجّهی نشان می‌دادند[۱۴].

در همین دوره بود که در پادشاهی‌های پرتغال و اسپانیا تحوّلاتی به وقوع پیوست و فیلیپ دوم نایب‌السّلطنه‌های پرتغال را به اسپانیا ضمیمه کرد. لذا پرتغالی‌ها از این وضعیت در واقع دو تابعیتی بهترین استفاده را برده و به تجارت با بوئنوس‌آیرس روی آوردند. این مبادله‌ی تجاری در واقع طبق قانون فوق‌الذّکر اسپانیا، اقدامی غیرقانونی بود زیرا اگر قرار بود کشتی‌هایی برای تجارت با این منطقه وارد بوئنوس‌آیرس شوند، باید با مجوّز اسپانیا باشد که چنین مجوّزی داده نشده بود و علاوه بر آن کالاهای وارده، مورد نیاز و مصرف مردم بوئنوس‌آیرس و سه شهر بزرگ دیگر این منطقه نبود و تنها هدف این تعامل، تخلیه‌ی محموله در بندر بوئنوس‌آیرس و حمل آن به مقاصد اصلی در بخش‌های مرکزی بود. اینچنین بود که در مدّت 10 الی 15 سال، بوئنوس‌آیرس به مهم‌ترین مرکز قاچاق کالا تبدیل شد. در نتیجه‌ی آن وضعیت مردم این منطقه که به کار قاچاق مشغول بودند، به سرعت بهبود یافت. مهاجران زیادی برای کسب و کار به این منطقه وارد شدند و کم‌کم بوئنوس‌آیرس اهمیت خود را پیدا کرد. گفته شد که نقشه‌ی راه‌ها به داخل کشور نیز در اوایل قرن 18 ترسیم شده بود، این نیز عامل دیگری برای اهمیت مضاعف بوئنوس‌آیرس بود. از اواخر دهه‌ی 1720 میلادی شهرهای دیگر این منطقه همچون لیما و مونته ویدئو، رقبای بوئنوس‌آیرس در این تجارت بزرگ شدند[۱۴].

اسپانیا یک مستعمره‌ی دائمی در سال ۱۵۸۰ میلادی در منطقه‌ی بوئنوس‌آیرس تأسیس کرد و در سال‌های ۱۸۰۶ و ۱۸۰۷ میلادی امپراتوری بریتانیا دو حمله را به بوئنوس‌آیرس ترتیب داد امّا جمعیت کریول (دورگه) هر دو حمله را دفع کردند. در ۲۵ می ۱۸۱۰ میلادی پس از تأیید شایعات راجع به برکناری فردیناد هفتم پادشاه اسپانیا از سوی ناپلئون، شهروندان بوئنوس‌آیرس از موقعیت استفاده نموده و اوّلین انجمن دولتی خود را (انقلاب می)(Primera Junta) ایجاد کردند[۱۵]

نایب‌السّلطنه‌ی ریو دلاپلاتا در سال ۱۷۷۶ میلادی ایجاد شده بود و در سال 1777 میلادی قرارداد تجارت آزاد بین اسپانیا و این نایب‌السّلطنه‌ی جدیدالتّأسیس به امضاء رسید که بر اساس آن یک نوع تجارت بسیار آزاد، مختلف و لیبرال‌تر از قبل بین دو طرف برقرار می‌شد. بر اساس این قرارداد جدید، ورود به این بندر نیازمند مجوّز پادشاهی نبود. این موافقت‌نامه به بوئنوس‌آیرس اجازه می‌داد که بدون کسب اجازه‌ی قبلی با سایر بنادر اسپانیا و تقریباً کلّ آمریکا مرتبط باشد. این موافقت‌نامه همچنین وابستگی بوئنوس‌آیرس به نایب‌السّلطنه‌ی لیما را کاهش می‌داد. تا این‌جای کار از آنچه مشاهده می‌شود صحبتی از آرژانتین نیست؛ همان‌گونه که کشورهای دیگری همچون پرو، بولیوی، پاراگوئه واروگوئه نیز هنوز متولّد نشده‌اند[۱۶].

از سال 1804 میلادی اسپانیا و فرانسه وارد جنگ شدند. البتّه این اوّلین جنگی نبود که آن‌ها درگیر آن می‌شدند. در واقع می‌توان از یک جنگ طولانی و فرسایشی سخن گفت که از اواخر قرن 18 میلادی آغاز شده بود. ولی این جنگ اهمیت ویژه‌ای داشت زیرا در بین همه‌ی دلایل آغاز آن، در جنگ ترافالگار (Trafalgar) در سال 1805 میلادی کشتی‌های اسپانیایی و فرانسوی تقریباً به صورت کامل منهدم شدند[۱۷].

پس از تصرّف اسپانیا توسّط ناپلئون، انگلیسی‌ها وارد بوئنوس‌آیرس شده و اهالی شهر را به شورش علیه نایب‌السّلطنه تشویق کردند. مردم دست به شورش زده و نایب‌السّلطنه‌ی اسپانیایی را از شهر بیرون کردند.

این جنگ در واقع بین فرانسه‌ی ناپلئون و انگلیس بود که در اوج ضعف اسپانیا رخ داده بود و تأثیرات شگرفی را بر آینده‌ی مناطق استعماری این امپراتوری داشت. در این دوران، نیابت سلطنت از سوی اسپانیا به فرناندوی هفتم داده شده بود که توسّط فرانسوی‌ها زندانی شده بود و ناپلئون بناپارت، برادر خود را برای اداره‌ی نایب‌السّلطنه‌ها به این منطقه اعزام کرد. مردم با این موضوع مقاومت کردند و در واقع از اوایل ماه می بود که روند استقلال این منطقه با همین تحوّل از بوئنوس‌آیرس آغاز شد. البتّه این روند بر خلاف استقلال سایر مستعمرات اسپانیا، سخت نبود و بسیار راحت‌تر از آنچه تصوّر می‌شد، محقّق گشت[۱۸][۱۹].

استقلال آرژانتین

در روز 25 می سال 1810 میلادی، طبقه‌ی مرفّه و ثروتمند دو رگه‌ی آرژانتین که از استعمار اسپانیا به تنگ آمده بودند، نایب‌السّلطنه‌ی اسپانیا را از شهر بوئنوس‌آیرس اخراج کردند. این اوّلین گام بود که با مقاومت و خشونت‌ وفاداران به حاکم همراه بود. در همین زمان ارتش آزادی‌بخشی توسّط یک وکیل به نام «مانوئل بلگرانو» (Manuel Belgerano) تشکیل شده بود. اگرچه به او ژنرال گفته می‌شد ولی در واقع او هیچ‌گاه یک نظامی نبود و تنها به دلیل فرماندهی این ارتش به او این لقب داده شد. «خوزه سان مارتین» (Jose San Martin) که بعدها قهرمان آزادسازی بخشی از آمریکای لاتین لقب گرفت، یک افسر اسپانیایی‌تبار متولّد بوئنوس‌آیرس بود که در واقع اوّلین بنیان‌گذار ارتش آزادی‌بخش به معنای واقعی بود. در این راه «کارلوس آلوآر» (Carlos Alvear) به وی کمک نمود. ارتش مارتین از لباس‌های فرم متّحد‌الشکل و اسلحه و... بهره می‌برد[۲۰].

اوج مخالفت با اسپانیایی‌ها از 1813 میلادی شکل گرفت و این اقدامات علی‌رغم بازگشت فرناندوی هفتم به قدرت انجام ‌شد. ارتش بلگرانو موفّقیت‌هایی نیز در جنگ به‌ویژه در توکومان (شمال غرب) و سالتا (1813) به دست آورد امّا موفّقیت و استقلال آرژانتین مدیون پیکارهای ارتش مارتین و پیروزی‌های وسیع وی و نهایتاً موفّقیت وی در ریو د لا پلاتا بود. در روز 9 ژوئیه‌ی 1816 میلادی، این مستعمره‌ی سابق رسماً استقلال خود را تحت نام «مناطق متّحده‌ی د لا پلاتا» اعلام نمود امّا حتّی بعد از تشکیل دولت آرژانتین نیز انقلاب ماه می سرآغاز استقلال کشور آرژانتین محسوب شده و 25 می به عنوان روز جشن ملّی کشور آرژانتین تعیین شده است.

اوّلین چیزهای جدیدی که انقلاب ماه می با خود به همراه آورد، ایجاد حسّ برابری بود؛ این‌که نباید هیچ برتری و مصونیتی بین شهروندان وجود داشته باشد و همه باید از حقوق برابر برخوردار باشند. این البتّه در آن مقطع، یک آرزوی کاملاً خام و ساده می‌نمود امّا چند دهه بعد به یک حس و عقیده‌ی اساسی در بین آرژانتینی‌ها تبدیل شد. احساس مخالفت با استعمارگران اسپانیایی، آزادسازی تجارت، مفهوم حاکمیت جمعی و برابری مردم همه مفاهیم جدیدی بودند که ثمره‌ی انقلاب ماه می محسوب می‌شد.

علاوه بر این‌ها از زمان انقلاب، مفاهیم دیگری نیز بین مردم رواج یافت که شاید بتوان آن‌ها را شکل‌گیری افکار عمومی دانست. برگزاری انتخابات دستاورد دیگر انقلاب 1810 بود. هر زمان که نیاز به معرّفی نماینده‌ای از شهر برای شرکت در جلسات هماهنگی با سایر مناطق وجود داشت، از جمله نشست سال 1813 و یا کنگره‌ی 1816 توکومان و... در تمام شهرهای متعلّق به نایب‌السّلطنه‌ی قبلی و یا مناطق متّحده‌ی لاپلاتای جدید، مردم جمع شده و فردی را برای نمایندگی بوئنوس‌آیرس برای شرکت در آن جلسه انتخاب می‌کردند. البتّه این دموکراسی بسیار اوّلیه بود چون در واقع همه‌ی مردم در این جلسات شرکت نکرده و رأی نمی‌دادند بلکه همسایگان و افرادی که خانه و کاشانه‌ی درخور و خانواده و شغل آبرومندانه‌ای داشتند، در این نشست‌ها برای انتخاب نماینده شرکت می‌کردند.

بین سال‌های 1820ـ1810 انقلاب ماه می به معنی انتقال منابع بود. مسائلی رخ داد که هیچ‌گاه قبل از آن اتّفاق نیفتاده بود. رهبرانی ظهور و بروز یافتند که قبل از آن کم‌ترین فرصت سیاسی نداشتند. در سال 1815 میلادی تغییر و تحوّلات مهم و جدّی در دولت وقت به وجود آمد. به لحاظ سیاسی مهم‌ترین تغییر بازگشت فرناندوی هفتم به تخت سلطنت بود و نیروهای سیاسی پیش از هر زمان دیگر نیاز به اعلام استقلال را احساس می‌کردند. این موضوعی بود که تا آن زمان در جلسات و نشست‌های عمومی به زبان رانده نشده بود و همواره سخن از اصلاحات درونی جامعه بود[۲۱]. البتّه پرچم، سرود ملّی، پول رایج ملّی و قوانین از 1810 برقرار شده بود. همه‌ی این اقدامات نیازمند یک اعلام استقلال بود که به صورت رسمی در ژوئیه‌ی 1816 میلادی در توکومان اعلام شد. از زمان اعلام بیانیه‌ی استقلال، اختلافات اساسی بین هیأت حاکمه بروز کرد. در حقیقت اختلاف اساسی انتخاب نوع حکومت بود و «فدرالیسم» در برابر «تمرکزگرایی» قرارگرفت[۲۲].

در 21 ژانویه‌ی 1813 مجلس مؤسّسان در جلسه‌ای تصمیمات زیر را اتّخاذ کرد: «آزادی اطفال متولّد از بردگان، حذف عناوین اشرافی، استقلال کشور در برابر سازمان‌های مذهبی خارجی و لغو خراج دریافتی از سرخ‌پوستان» امّا این مجلس نه قانون اساسی را تصویب کرد و نه استقلال ملّی را اعلام نمود.

در ژانویه‌ی 1814 آنتونیو روساداس (Antonio Rosadas) به عنوان نخستین رئیس دیوان عالی انتخاب شد امّا اندکی بعد کارلوس ماریو د آلوآر (Carlos Maria de Alvear) جای او را گرفت. در این زمان آرتیگاس (Artigas) رهبر وطن‌پرستان باند اورینتال (اروگوئه‌ی فعلی) از رودخانه‌ی لاپلاتا عبور کرده و بوئنوس‌آیرس را تهدید به حمله کرد. آلوار به همراه یک لشگر برای مقابله با وی از شهر خارج شد. در غیاب وی شورشی بر پا شده و مجلس مؤسّسان منحل و وی از ریاست عالی معزول شد و هیأت نظارتی جای ریاست عالی را گرفت. به این هیأت اختیار داده شده بود که کنگره‌ی ملّی را برای تصویب قانون اساسی فراخواند. در 24 مارس 1816 هیأت مزبور از کنگره‌ی ملّی دعوت کرد که در توکومان (شمال آرژانتین) تشکیل جلسه دهد. کنگره، ژنرال مارتین د پویردون (Martin de Pueyrredon) را به عنوان رئیس عالی انتخاب نمود و به پیشنهاد سان مارتین و بلگرانو در 9 ژوییه‌ی 1816 قطعنامه‌ای را به تصویب رساند که استان‌های متّحده‌ی آمریکای جنوبی را مستقل از اسپانیا اعلام و نمایندگان برای ایجاد یک دولت ملّی طرح‌هایی را مورد بحث قرار دادند .در کنگره، هواداران سلطنت مستقل برتری داشتند و عدّه‌ای هم مانند سان مارتین و بلگرانو طرفدار نوعی سلطنت محدود بودند. کنگره درباره‌ی این موضوع تصمیمی نگرفت و بحث در مورد آن را به جلسه‌ی سال بعد در بوئنوس‌آیرس موکول نمود امّا سال بعد هنگامی که کنگره کمیته‌ای را مأمور انعقاد پیمانِ «به‌رسمیت‌شناسی» با برزیل نمود، سراسر کشور را هرج و مرج فراگرفته بود. ژنرال پویردون چون خواست نظم عمومی را مجدّداً برقرار نماید، استعفا داد. به فاصله‌ی کمی جنگ‌های داخلی کشور آغاز شد[۲۳].

جنگ‌های داخلی

سال‌های 1854ـ1820 را دوره‌ی هرج و مرج و استبداد هم می‌نامند. پس از شکست اوّل در فوریه‌ی 1820میلادی پیمان صلحی بین بوئنوس‌آیرس و حکّام نظامی استان‌های دیگر به امضا رسید که مقرّر می‌داشت یک کنگره‌ی عمومی مرکّب از نمایندگان تمام استان‌ها برای تشکیل یک دولت فدرال تشکیل شود امّا این پیمان از طرف بوئنوس‌آیرس رد شد و در نتیجه هرج و مرج ادامه یافت[۲۴].

پس از بازگشت آرامش به جامعه، مارتین رودریگز حاکم استان بوئنوس‌آیرس کوشید تا حکومت را تجدید سازمان دهد. وی با کمک ریواداویا (Riva da Villa) یکی از قابل‌ترین سیاستمداران، اصلاحات بسیاری به عمل آورد که عبارتند از: منسوخ نمودن روش حکومت قدیم، ساختن تجهیزات بندری، انجام مذاکره با لندن برای دریافت وام، تأسیس باند تنزیل، تجدید سازمان ارتش، انحلال دادگاه‌های مخصوص کلیسا، افتتاح دانشگاه بوئنوس‌آیرس در 12 آگوست 1821، توسعه‌ی آموزش متوسّط و ابتدایی و به عهده گرفتن تأمین و توسعه‌ی رفاه عمومی توسّط انجمن خیریه.

در 16 دسامبر 1824 کنگره‌ی مؤسّسان عمومی با حضور نمایندگان 14 استان در بوئنوس‌آیرس تشکیل شد که برای استان‌های متّحده‌ی رودخانه‌ی لاپلاتا یک قوّه‌ی مجریه به وجود آورد و ریودا ویا را به عنوان نخستین رئیس انتخاب نمود و شهر بوئنوس‌آیرس به عنوان پایتخت استان‌های متّحده تعیین شد[۲۴].

جنگی که در سال 1824 بین برزیل و آرژانتین به دلیل اشغال مونته ویدئو توسّط نیروهای امپراتوری برزیل درگرفت، اوّلین جنگ آرژانتین با یک کشور خارجی بود. پرتغالی‌ها از سال 1820 و در دوره‌ی شکل‌گیری حکومت جدید به باند شرقی منطقه‌ی لاپلاتا که در واقع همسایه‌ی امپراتوری برزیل بود، حملات متفرّقه‌ای را انجام می‌دادند که تا سال 1824 جدّی گرفته نشد امّا در این سال با انجام حمله‌ی نهایی، این بخش را که همواره جزئی از محدوده‌ی مناطق متعلّق به اسپانیا بود و اکنون نیز متعلّق به کشور جدید می‌شد، استان سیس پلاتینا (Cisplatina) نامیدند و در واقع یک استان دیگر تحت لوای امپراتوری پرتغال و متعلّق به برزیل را به وجود آوردند. در سال 1824 نیروهای ملّی آرژانتینی به این نتیجه رسیدند که باید برای بازگرداندن منطقه‌ی شرقی به کشور با برزیل وارد جنگ شوند. جنگ سختی بین دو طرف درگرفت و اگرچه برزیلی‌ها در مناطق مهمّی در خشکی شکست خوردند امّا در دریا، پیروزی با نیروهای آن‌ها بود. در نتیجه دو طرف متمایل به مذاکره برای حلّ موضوع شدند و در مذاکرات، صلح حاصل شد و باند شرقی به عنوان یک کشور مستقل و با نام جمهوری شرقی اروگوئه متولّد شد. در واقع بعد از این جنگ بود که مرزهای اصلی کشور جمهوری آرژانتین شکل گرفت[۲۵].

پس از جنگ با برزیل، کشمکش بین استان‌ها و بوئنوس‌آیرس برای به دست آوردن تفوق ملّی ادامه یافت و ریو داویا در 1827 استعفا داد. مانوئل دوررگو (Manuel Dorrego) نیز که جانشین او و استاندار بوئنوس‌آیرس بود در سال 1828 توسّط یک گروه از نظامیان قدیمی جنگ با برزیل کنار زده شد. این اقدام یک جنگ داخلی را در کشور به وجود آورد که بین منطقه‌ی بوئنوس‌آیرس و مناطق داخلی کشور بود و در نهایت قراردادی به امضا رسید که معروف به قرارداد فدرال 1831 شد. قراردادی که بین بوئنوس‌آیرس، سانتافه و کوررینتس امضا شد، یک تعهد دفاعی ـ تهاجمی بود که بر اساس آن حمله به یکی از سه استان، به مثابه‌ی حمله به هر سه بود و طرف‌های دیگر موظف به کمک و پشتیبانی بودند. به هرحال مقطع سال‌های 1830 تا 1852 دوره‌ی جنگ‌های متعدّد و حکومت ژنرال‌ها بر این کشور نوپا بود تا این‌که در 31 ماه می 1852 موافقت‌‌نامه‌ای بین حکّام استان‌ها به امضا رسید که در آن مقرّر گردید یک کنگره‌ی فدرال برای تهیه‌ی قانون اساسی تشکیل شود و به ژنرال اورگیزا (Jose de Urguiza) برای برقراری نظم اختیارات وسیعی داده شد. این موافقت‌نامه را ایالت بوئنوس‌آیرس نپذیرفت و در نتیجه در 11 سپتامبر همان سال استان مذکور به مبارزه علیه اورگیزا برخاست[۲۶].

تصویب اوّلین قانون اساسی کشور

در نوامبر 1852 طبق توافقی که در سان نیکلاس به عمل آمد، کنگره‌ی مؤسّسان با حضور نمایندگان سیزده استان دور از مرکز در سانتافه تشکیل شد. گزارشی توسّط «خوان بائوتیتا آلبردی» یکی از برجسته‌ترین سیاستمداران آن دوران به شرکت‌کنندگان ارائه گردید که بررسی دقیقی پیرامون اساس سازمان سیاسی کشور در بر داشت. در ماه می 1853 قانون اساسی به تصویب رسید. این قانون اساسی تا حدّی خودمختاری داخلی استان‌ها را به رسمیت می‌شناخت و ایجاد دولت مرکزی مقتدری را مقرر می‌داشت. به موجب این قانون، رئیس قوّه‌ی مجریه برای مدّت شش سال به طور غیرمستقیم از طرف یک انجمن انتخاب‌کننده برگزیده می‌شد و کنگره مرکّب از دو مجلس به وجود می‌آمد. البتّه از این زمان تا سال 1861، در واقع کشور یک کنفدراسیون بود و در این سال بود که ژنرال «بارتولومه میتره» موفّق شد بوئنوس‌آیرس را به الحاق به کنفدراسیون ملزم سازد و آرژانتین برای اوّلین بار به صورت یک کشور متّحد درآمد و بوئنوس‌آیرس به مدّت 5 سال به عنوان پایتخت موقّت کنفدراسیون انتخاب شد[۲۷][۲۸].

تشکیل رسمی کشور آرژانتین

سال‌های 1880ـ1860 مقطع مهمّ دیگری بعد از جنگ با برزیل و جنگ‌های داخلی در آرژانتین محسوب می‌شود چرا که در این دوره مهم‌ترین نهادها و سازمان‌های اصلی کشور شکل گرفت. این نکته‌ی مهم قابل ذکر است که علی‌رغم شکل‌گیری کشور جدیدی به نام آرژانتین، این سرزمین وسیع تقریباً خالی از سکنه بود[ii] و این بزرگ‌ترین عامل تهدیدکننده‌ی تمامیت سیاسی کشور محسوب می‌شد. بنابراین سیاست جذب مهاجر یکی از مهم‌ترین اولویت‌های دولت‌های اوّلیه‌ی جمهوری آرژانتین شد. در دوره‌ی مورد بحث، سه رئیس‌جمهور در کشور قدرت را به دست گرفتند. در واقع این رؤسای جمهور به لحاظ شکلی، پایه‌گذاران اصلی دولت (State) و سیستم حکومتی جمهوری جدید بودند. بارتولومه میتره (Bartolome Mitre)(1868ـ1862)، دومینگو سارمینته (Domingo Sarmiento)(1874ـ1868)، نیکلاس اویادندا (Nicolas Avellaneda)(1880ـ1874). اجرای قانون اساسی و تداوم و پیوستگی دوره‌های ریاست جمهوری این سه رئیس‌جمهور در واقع تضمین تثبیت قانونی کشور بود. اگرچه روندهای انتخاباتی آنچنان شفّاف و روشن و به دور از تقلّب نبود، امّا همین که رؤسای جمهور انتخابی می‌توانستند دوره‌ی ریاست خود را کامل طی نموده و برنامه‌های خود را اجرا نمایند، پیشرفت بزرگی محسوب می‌شد و نشان‌دهنده‌ی نهادینه شدن احترام به قانون در این دوره بود[۲۹].

میتره در واقع اوّلین رئیس‌جمهوری بود که ساختارهای قدرت را در بوئنوس‌آیرس و استان‌های دیگر تشکیل داد. وی در ساختار داخلی همچنین حزب جدیدی را با نام «حزب لیبرال» شکل داد. در این دوره همچنین نهادهای اساسی کشور شکل گرفتند و استان بوئنوس‌آیرس به عنوان پایتخت دائمی انتخاب شد.

در این زمان آرژانتین کشور فقیری بود که با وجود جمعیت فعّال (هرچند کم) می‌توانست همچون ایالات متّحده به سرعت مراحل ترقّی را طی کند. به همین دلیل از زمان آلبردی سارمینتو، همه‌ی رؤسای جمهور، بزرگ‌ترین آرزویشان، ورود انبوه هزاران اروپایی به کشور بود. ورود اروپایی‌ها علاوه بر جمعیت‌سازی در کشور می‌توانست در جهت آموزش، عادات کاری، فنون و تکنولوژی‌های به‌روز، احترام به قانون و به‌ویژه به مقامات و... مؤثّر واقع شود.[iii] آغاز دوره‌ی صنعتی شدن و تبدیل جامعه‌ی کشاورزی آرژانتین به یک جامعه‌ی صنعتی در همین دوره اتّفاق می‌افتد؛ مقطعی که از دهه‌ی 1870 آغاز و تا 1930 به طول می‌انجامد[۳۰]. در این دوره کم‌کم صادرات آرژانتین به خارج شروع شد. آرژانتین که واردکننده‌ی گندم بود به صادرکننده‌ی این محصول تبدیل شد. اگرچه میزان صادرات کم بود. دام‌داری و به‌ویژه پرورش گاو توسّط اروپایی‌های تازه‌وارد در مراتع و سرزمین‌های حاصل‌خیز پامپاس که در اختیار آن‌ها قرار گرفته بود، به شکل حرفه‌ای رواج یافت و از سال 1879 کشتی‌های یخچال‌دار در آرژانتین پهلو گرفتند که امکان صادرات گوشت به اروپا و سایر نقاط را فراهم می‌کرد[۳۱]. با فراهم شدن امکان صادرات گوشت گاو، این شغل کم‌کم به یک صنعت مهم و پول‌ساز نیز تبدیل شد. مجموعه‌ی کشاورزی و دام‌داری باعث شد که با توجّه به حاصل‌خیزی بالای این سرزمین و منابع آبی فراوان، در بخش نسبتاً وسیعی از کشور، اشتغال فراهم شده و در مدّت کوتاهی جامعه‌ی بی‌کار بوئنوس‌آیرس، به شدّت فعّال شود[۳۱].

ارتش ملّی آرژانتین

یکی دیگر از تحوّلات این دوره‌ی مهم 20 ساله، تشکیل ارتش ملّی بود. البتّه تا این زمان نیروهای شبه‌نظامی و یا انتظامی وجود داشتند امّا نیروی متّحدالشّکل ارتش ملّی با سازوکار نهادینه همانند سایر ارتش‌های جهان وجود نداشت. تشکیل این ارتش نیز شاید تنها دستاورد جنگ 5 ساله‌ای بود که از سال 1865 بین آرژانتین و پاراگوئه درگرفت.

سال 1880 یک مقطع مهم و اساسی در تاریخ آرژانتین می‌باشد. در این سال تحوّلات عمده‌ای شکل گرفت. اوّل اخراج بومیان از سرزمین‌هایی که در آن ساکن بودند (75 هزار کیلومتر مربع) که به منظور در اختیار گذاردن آن به مهاجران اروپایی تازه‌وارد، آزاد شد. بعد از آن شروع به صادرات محصولات کشاورزی و دام‌داری به‌ویژه گندم و گوشت گاو بود که تحوّلات بسیار مهمّی محسوب می‌شد و نهایتاً تبدیل بوئنوس‌آیرس به پایتخت رسمی کشور. بدین ترتیب جمهوری آرژانتین به عنوان یک کشور واقعی با همه‌ی نهادهای اساسی تبدیل شد. تا این زمان دولت ملّی به صورت واقعی وجود نداشت و در واقع میهمان شهر بوئنوس‌آیرس بود. از سال 1880 دولت ملّی اهمیت واقعی خود را کسب کرد. بانک مرکزی کشور که تا این زمان زیر چتر بانک بوئنوس‌آیرس قرار داشت به صورت متمرکز درآمد و اهمیت اصلی خود را به عنوان بانک مرکزی حفظ کرد. از این سال به بعد در واقع حکومت شکل گرفت و شورای ملّی آموزش و وزارتخانه‌های کشوری شکل یافتند[۳۲].

جامعه‌ی روستایی آرژانتین 1916ـ1866

هنگامی که جامعه‌ی روستایی آرژانتین در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم شروع به توسعه کرد، منطقه‌ی حاصل‌خیز پامپاس که از بومیان گرفته شده بود، به عنوان هدیه در اختیار کم‌تر از 300 خانواده‌ی مهاجر اروپایی قرار گرفت. وسعت این منطقه حدود 75 هزار کیلومتر مربّع بود زمانی که مالکیت این وسعت از کشور در اختیار تعداد بسیار محدودی باشد، به وجود آمدن یک نوع الیگارشی اجتناب‌ناپذیر است. «جامعه‌ی روستایی آرژانتین» به عنوان یک نهاد غیردولتی و در واقع یک حزب بود که در سال 1866 تأسیس شد[۳۳]. این جامعه از سال 1888 تقریباً در اختیار تعداد معدودی زمین‌دار بزرگ بود که قدرت در بین‌شان در چرخش بود. در اواخر دهه‌ی 1890 وضعیت به وجود آمده به اندازه‌ی کافی نارضایتی از اقدامات این گروه اندک را به دنبال داشت که حزب رادیکال در 1891 و حزب سوسیالیست در 1895 شکل بگیرد[۳۴].

تاریخ معاصر

قانون سائز پنیا و برقراری دموکراسی در کشور

از این سال تا 1912 که انتخابات برگزار گردید، کشور دست به گریبان مشکلات اقتصادی بود که جامعه را به حدّ انفجار رسانده بود. در انتخابات این سال روکه سائز پنیا (Roque saez peña) به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد. وی اصلاحات عمیق سیاسی و اقتصادی را در دستور کار قرار داد امّا تنها موفّق به تصویب قانون جدید انتخابات شد که در آن رأی مخفی پذیرفته شده و رأی دادن برای اشخاص واجد شرایط (18 سال تمام) اجباری شده بود. امّا وی در انجام اصلاحات اقتصادی موفّق نبود و به دلیل بیماری از قدرت کناره‌گیری کرد. برگزاری انتخابات سراسری با قانون جدید انتخابات، منجر به کنار رفتن کامل الیگارشی حاکم از قدرت و پیروزی حزب رادیکال به رهبری «هیپولیتو ایریگوین» (Hipolito Irigoyen) در انتخابات شد. از این تاریخ تا 14 سال بعد قدرت در دست همین حزب باقی ماند. این دوره هم‌زمان با تحوّلات مهمّی در صحنه‌ی جهانی از جمله وقوع جنگ جهانی اوّل بود که آرژانتین در آن بی‌طرف ماند[۳۵].

با به قدرت رسیدن ایریگوئن به عنوان رئیس دولت ملّى، حزب رادیکال اصول اساسى خود را به مرحله‌ی اجرا درآورد. به همین خاطر درست در زمانى که اروپا درگیر جنگ جهانى اوّل بود، ایریگوئن در بعد خارجى، اصولى چون ضرورت تشکیل جامعه‌ی ملل، استقلال کشورها، برابرى ملّت‌ها و احترام به اصول و ارزش‌هاى انسانى را مطرح ساخت. در بعد داخلى نیز در سال ۱۹۱۸، دولت وى در خصوص مسائل اجتماعى با انجام یک اقدام مهم طرح اصلاح دانشگاه‌ها را مطرح نمود که اجازه‌ی انجام اصلاحات عمیق و تعبیه‌ی یک سیستم جدید به شیوه‌ی سیستم کنونى در نظام دانشگاهى کشور را مى‌داد[۳۶].

در زمینه‌ی کشاورزى دولت رادیکال ایریگوین کنترل کیفیت صادرات کشاورزى و دادن تضمین‌هاى لازم به تولیدکنندگان را در پیش گرفت که باعث ارائه‌ی محصولات با کیفیت بالا و قیمت پایین شد و بالأخره در ابعاد اقتصادى در سال ۱۹۲۲ دولت رادیکال کمپانى‌هاى نفتى فدرال (Y.P.F ـ Federal Oil Fields) را پایه‌گذارى که به موجب آن ذخایر نفتى و انرژى‌زاى کشور در نهایت تحت سرپرستى و کنترل دولت ملّى قرار مى‌گرفت.

حزب رادیکال در واقع نماینده‌ی گروه‌های جدید شهری و گروه‌های صنعتی در مقابل احزاب محافظه‌کار بود. اگرچه حزب فوق در طول این مدّت در عمل به تعهّدات انتخاباتی خود ناکام ماند امّا طبقه‌ی متوسّط جامعه که خود موجب پیروزی حزب مزبور شده بودند و علی‌رغم نارضایتی از عملکرد آن‌ها، در دو دور بعد انتخابات نیز به آن‌ها رأی دادند، در واقع آنه از بیم ورود کشور به یک سیکل نظامی به ادامه‌ی حکومت رادیکال‌ها متمایل‌تر بودند. در زمانی که حکومت نظامیان، حرکت غالب در سایر کشورهای آمریکای لاتین بود، در آرژانتین از زمان استقلال و تشکیل کشور، چنین اقدامی اتّفاق نیفتاده بود. در حقیقت تداوم حکومت‌های قانونی که از طریق انتخابات قدرت را به دست گرفته بودند، یک موفّقیت بزرگ محسوب می‌شد[۳۶].

اوّلین کودتاهای نظامی و برکناری دولت ملّی

بحران شدید مالی نوامبر 1929 که از نیویورک آغاز شد و در اروپا گسترش یافت، نتایج شدیدی را در سرتاسر جهان به دنبال داشت. در آرژانتین نتیجه‌ی این بحران، کاهش شدید صادرات گوشت گاو و گندم آرژانتین بود و در نتیجه اقتصاد ضعیف آرژانتین را به سرعت مورد تأثیر قرار داد و بهترین فرصت را در اختیار نظامیان قرارداد. افزایش نارضایتی محافظه‌کاران از دولت رادیکال، نزدیکی آن‌ها به قطب‌های نظامی و در حقیقت هم‌پوشانی منافع دو گروه فوق باعث شد که نظامیان ترغیب و یا متقاعد به انجام کودتا شوند. وقوع کودتا توسّط «ژنرال اوریبورو» (Jose Felix Uriburo) در سال 1930 و بازگشت محافظه‌کاران به قدرت را موجب شد. از آن پس برای شش دهه تنش بین تقاضاهای مردمی و اقدامات نظامیان یک تهدید واقعی در زندگی آرژانتین بود.

سال 1930 در واقع یک مقطع تاریخی در تاریخ معاصر آرژانتین است. زیرا ورود به یک دوره‌ی جدید از تاریخ سیاسی محسوب می‌شود. اتّفاقی که در این سال به وقوع پیوست، در تاریخ کشور آرژانتین بی‌سابقه بود. سقوط یک دولت قانونی در نتیجه‌ی یک کودتا.

از سوی دیگر سال 1930 یک لحظه‌ی حسّاس در تاریخ جهان به‌ویژه اروپا نیز بود. سیستم‌های سیاسی مخالف دمکراسی سنّتی اروپا به‌ویژه در کشورهای متمدّن آن به قدرت رسیده بودند. به عنوان مثال، فاشیسم در ایتالیا از سال1923 در راس قدرت  قرار گرفته بود . در سوی دیگر در اتّحاد جماهیر شوروی بلشویک‌ها در انقلاب 1917 پیروز شده بودند و از سال 1925 استالینیسم در کشور حاکم بود. با وجود همه‌ی این‌ها در منطقه‌ی آمریکای لاتین نیز در همین مقطع کودتاهای متعدّدی در جریان بود که سیستم‌های کم و بیش دموکراتیک موجود را کنار می‌زدند[۳۷].

به زمینه‌های بروز کودتای 1930 آرژانتین، یک عامل دیگر را نیز باید اضافه نمود؛ نفرت بی حدّ و حصر طبقه‌ی بالا و ثروتمند جامعه از ایریگوین. در واقع ایریگوین و حزب رادیکال اگرچه با شعار مبارزه با الیگارشی حاکم به پیروزی رسیدند امّا پس از به دست گیری قدرت، هیچ‌گاه به آن‌ها حمله نکرده و به روش زندگی، منافع و مالکیت احترام گذاشتند. امّا جو و فضای عمومی جامعه به گونه‌ای بود که این دو را در مقابل یکدیگر قرار داده بود و به همین دلیل بود که طبقه‌ی حاکم مذکور دست نظامیان را در انجام کودتا فشردند.

به هر حال در بعد اقتصادی می‌توان گفت که از سال ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰، آرژانتین در اثر اقتصاد صادرات‌محور، از رفاه و شهرت فزاینده‌ای برخوردار شد و در نتیجه‌ی اعمال سیاست‌های مهاجر محور، جمعیت کشور به ۷ برابر افزایش یافت.

در دوره‌ی حکومت‌های متّکی به کودتا رشد اقتصادی کشور و افزایش جمعیت ادامه یافت. البتّه در این دوره کودتای دیگری نیز در سال 1942 به وقوع پیوست و کم‌کم زمینه‌های اجتماعی و سیاسی برای ظهور یکی از رهبران مشهور آرژانتین شکل گرفت. ژنرال رامیرز (Pedro P. Ramirez) که با کودتا قدرت را به دست گرفته بود تا اوایل سال 1944 تحت فشار دولت‌های متّحد در جنگ جهانی دوم برای قطع روابط با کشورهای محور بود و در نتیجه‌ی این فشارها مجبور به کناره‌گیری شد. جانشین وی، سرهنگ خوان دومینگو پرون (Juan Domingo Peron) را به عنوان معاون رئیس‌جمهور و وزیر کار و رفاه اجتماعی منصوب کرد.

ظهور پرون و آغاز پرونیسم در کشور

خوان دومینگو پرون این‌روزها آن‌قدر در آرژانتین معروف و محبوب است که کسی در مورد این‌که وی نیز از نظامیان کودتاچی بوده است، نمی‌داند و یا نمی‌خواهد بداند. البتّه در آرژانتین باید بسیار حساب‌شده و دقیق در مورد وی صحبت کرد؛ چون هم‌اکنون نیز بسیاری از مورّخین و سیاسیون به عملکرد پرون انتقادات جدّی دارند. طرفداران احزاب رادیکال و راست‌گراها جزء این دسته هستند. در عین حال بسیاری از احزاب حاکم در دو دهه‌ی اخیر خود را طرفدار پرون دانسته‌اند.

پرون از دوران جوانی به ارتش پیوسته و به دلیل هوش و پشتکار خود مدارج ترقّی را به خوبی طی کرده بود. وی در سال 1930 جزء افسران طرفدار کودتا بود. او در سال‌های بعد به عنوان عضو محرّک نظامیان «گروه افسران متّحد» (Grupos de officials Unidos) زمینه‌ی کودتای نظامی سال 1943 را فراهم کرد. پرون مشکلات و مسائل ارتش را کاملاً می‌شناخت. او استاد دانشکده جنگ بود و از تجربه‌ی جنگ داخلی اسپانیا به این نتیجه رسیده بود که باید از بروز جنگ داخلی در آرژانتین پیشگیری کرد و برای دسترسی به این هدف، باید پایه‌های حکومت را گسترش داد و در برابر قدرت ارتش، وزنه‌ی دیگری ایجاد کرد[۳۸].

پرون در 27 اکتبر 1943 با به دست آوردن ریاست اداره‌ی کلّ کار و خدمات اجتماعی توانست حمایت مردم را جلب کند و تعهّد نمود دستمزدها را افزایش دهد، شرایط کار را بهبود بخشیده و بیمه‌ی اجتماعی به وجود آورد. سپس شروع به فعّالیت برای مشکل کارگرانی که عضو اتّحادیه‌ها نبودند کرد. این‌گونه بود که پرون نظامی، حامی کارگران شد و در اوّل دسامبر 1943 توانست اداره‌اش را به وزارتخانه تبدیل کند و بدین ترتیب اصلاحات پرون یعنی افزایش دستمزدها، پاداش سالیانه، هشت ساعت کار روزانه، تعطیلات با حقوق و بیمه‌ی صدمات و جراحات در حین کار، به اجرا گذاشته شد. قانون برزگران مدرن‌ترین قانونی بود که در تمام دنیا برای کارگران کشاورز اجرا می‌شد. در این قانون از کارگران مهاجر فصلی حمایت می‌شد و دوران استراحت، حدّاقل تغذیه، حدّاقل حقوق، تعطیلات با حقوق و مسکن، مدرسه، پزشک و داروی رایگان، حقوق صنفی و حقّ کامل قانونی کارگران کشاورز در نظر گرفته شده بود[۳۹].

پرون در 26 فوریه 1944 با داشتن پست وزارت کار به وزارت جنگ و بعداً به معاونت رئیس‌جمهور منصوب شد. در همین زمان بود که اختلافات آمریکا و آرژانتین شدّت گرفت زیرا پرون همچنان حاضر به ورود به جنگ جهانی به نفع آمریکا و کشورهای هم‌سو نبود. بلافاصله آمریکا به فشار سیاسی و اقتصادی متوسّل شد و این امر باعث افزایش محبوبیت پرون بین طبقه‌ی متوسّط شد. روزولت در این زمان آرژانتین را به عنوان دژ محکم نازیسم و فاشیسم قارّه‌ی آمریکا محکوم نمود. البتّه طرفداران آمریکا در درون ارتش آرژانتین چندی بعد با ایجاد شورش، وی را مجبور به کناره‌گیری و تبعید نمودند.

تبعید وی ناآرامی‌ها و تظاهرات اجتماعی گروه‌های مختلف مردم را به دنبال داشت. ادامه‌ی این اعتراضات، نظامیان حاکم را مجبور به بازگرداندن پرون نمود. وی بلافاصله بعد از بازگشت خود را نامزد انتخابات نمود و در سال 1946 میلادی با کسب 56 درصد کلّ آرا به ریاست جمهوری آرژانتین رسید. او پس از پیروزی برنامه‌ی 5 ساله‌ی 128 صفحه‌ای خود را ارائه کرد. نکات اساسی این برنامه عبارت بود از: اصلاح بودجه‌ی بانک‌ها، بازپرداخت تمام وام‌های خارجی، ملّی کردن خدمات عمومی و صنایع مادر، توسعه‌ی صنایع مهم و در دست گرفتن خرید و فروش گندم، پشم، گوشت، پوست و روغن توسّط مردم. پرون در مدّت کوتاهی خطوط آهن و دیگر خدمات عمومی شرکت‌های انگلیسی و بلژیکی را با پول نقد خرید و برای خرید دارایی انگلستان از یک میلیارد دلاری که این کشور از زمان جنگ به آرژانتین مقروض بود استفاده کرد و هفتمین ناوگان بازرگانی دریایی جهان را ایجاد کرد[۴۰].

در همین زمان همسر وی (خانم اوا پرون(Eva Peron)) که در بازگشت از تبعید و پیروزی‌های مکرّر وی نقش مهمی را ایفا کرده بود، بیش از همه به حمایت از قشرهای آسیب‌پذیر جامعه پرداخت. تلاش برای ساخت مسکن ارزان‌قیمت، بهداشت عمومی رایگان و... از جمله برنامه‌های وی بود که باعث شد اوا پرون به قهرمان محبوب مردم تبدیل شود.

پرون از شرایط جهانی بعد از جنگ استفاده کرد. دیری نگذشت که قیمت موادّ خام کاهش یافت و در عوض قیمت مصنوعات صنعتی و تولیدات کشاورزی و دامی به سرعت بالا رفت تا سرانجام قیمت‌ها به چندین برابر دوره‌ی جنگ رسید و این قطعاً کمک به اقتصاد آرژانتین که بر محور مصنوعات فوق‌الذّکر اداره می‌شد بود. با وارد شدن «پینیه دو» (Federico Piñedo) بزرگ‌ترین اقتصاددان و ریاضی‌دان آرژانتین به کابینه‌ی دولت از یک طرف و شروع جنگ شبه‌جزیره‌ی کره از طرف دیگر، تولیدات آرژانتین بار دیگر رو به ترقّی گذاشت. بنابراین بهترین دوران رونق اقتصادی کشور شکل گرفت و رفاه و ثروت عمومی افزایش یافت[۴۱].

با یاری اوا پرون، زنان آرژانتین در این دوره حقّ رأی به دست آوردند و در سال 1951 خوان پرون با کسب 65 درصد آرا مجدّداً به ریاست جمهوری رسید. در دوره‌ی دوم ریاست جمهوری، پرون اشتباهات بزرگی را مرتکب شد که نارضایتی عمومی را به دنبال داشت. ادامه‌ی روند چنین تصمیماتی باعث شد که رئیس‌جمهوری که با بالاترین میزان رأی تاریخ آرژانتین به قدرت رسیده بود، به دنبال افزایش مخالفت‌ها، توسّط یک شورشی نظامی کنار زده شود[۴۱].

از جمله‌ی تصمیمات اشتباه دولت پرون می‌توان به اجرای قانون طلاق و نظارت بر فحشا (قانونی نمودن) که مخالفت شدید کاتولیک‌های مذهبی و کلیسا را برانگیخت و دادن امتیازات نفتی به مؤسّسات آمریکایی و دریافت وام از آمریکا اشاره نمود.

برکناری پرون، جنگ سرد و افزایش نفوذ آمریکا در حیات خلوت خود

اگرچه پرون از قدرت کنار رفت امّا آمریکا همچنان نقش اوّل را در صحنه‌ی سیاسی آرژانتین بازی می‌کرد و جانشینان پرون نیز به دریافت کمک‌ها و اجرای برنامه‌های آمریکا همت گماردند. این زمان در صحنه‌ی جهانی، جنگ سرد در اوج قرار داشت و آمریکا به «حیاط خلوت»[iv] خود توجّه ویژه‌ای داشت. بنابراین شاهد هستیم که کودتاهای آمریکایی نه تنها در این کشور بلکه در سایر کشورهای منطقه از جمله پاراگوئه، شیلی و... به وقوع می‌پیوست. در واقع محافظه‌کاران این کشور با کمک آمریکا قدرت را از دولت‌هایی که در پی اجرای برنامه‌های مستقلانه بودند، می‌گرفتند. برنامه‌های اقتصادی آمریکایی و ارائه‌ی اعتبارات پی در پی وابستگی بیشتر به آمریکا را به دنبال داشت. فروندیسی که در نیمه‌ی دوم دهه‌ی 1950 و اوایل دهه‌ی بعد از آن قدرت را در آرژانتین در دست داشت، بیش از 300 میلیون دلار از آمریکا وام گرفت و به علّت کاهش تولیدات مجبور شد برای به دست آوردن وام بیشتر برنامه‌ی صرفه‌جویی اقتصادی آمریکا را به اجرا گذارد. این برنامه جریان گردش پول را کند و ارزش دستمزدها را که به علّت کاهش ارزش پول کشور، پایین آمده بود، تقریباً به هیچ تقلیل داد. قوانین مالیاتی بیشتر به ضرر طبقات متوسّط و مؤسّسات کوچک ملّی بود. بدین ترتیب بحران شدّت یافت. کارخانه‌ها بسته شد و تعداد زیادی کارگر بی‌کار شدند. در سال 1961 اوضاع کمی بهبود یافت ولی از نظر توازن تجاری شرایط از همیشه بدتر بود[۴۲].

برای انتخابات 18 مارس 1962 فروندیسی ارتش را قانع کرد که به حزب پرون (عدالت‌خواه) اجازه‌ی شرکت در انتخابات مجلس داده شود. در نتیجه طرفدران پرون در چند استان اکثریت را به دست آوردند و روز بعد رئیس‌جمهور به منظور حفظ نظام جمهوری، کنترل استان‌های مزبور را کاملاً در دست گرفت. امّا در 29 مارس ارتش رئیس‌جمهور را به زندان افکند و رئیس مجلس سنا (خوزه ماریا گیدو)(Jose Maria Guido) را به جای وی نشاند. گیدو بلافاصله نتایج انتخابات قبلی را لغو کرد و کنگره را برای مدّت یک سال تعطیل و تمامی احزاب را بدون استثنا منحل نمود و تا سال 1970 با قدرت فراوان به حکومت استبدادی خود ادامه داد و در نظر داشت که در سال 1973 که به نظر او اوضاع برای انتخابات آرام و قابل اطمینان خواهد شد، انتخابات آزاد انجام دهد. امّا در سال 1970 توسّط نظامیان به فرماندهی ژنرال لانوسه (Alejandro Agustin Lanusse) فرمانده‌ی نیروی زمینی از کار برکنار شد و وابسته‌ی نظامی آرژانتین در واشنگتن به نام ژنرال لوینگستون (Roberto Marcelo Levingston) به ریاست جمهوری رسید. امّا چون نتوانست مطابق میل ژنرال لانوسه رفتار کند، پس از هفت ماه از زمام‌داری برکنار شد. پس از آن دولت به مدّت یک ماه توسّط شورای فرماندهان نظامی اداره می‌شد. تا این‌که شورای مذکور ژنرال لانوسه را به ریاست جمهوری برگزید[۴۳].

روند به قدرت رسیدن لوینگستون نیز بسیار جالب بود. در واقع کودتای دیگری توسّط آمریکا بر علیه حاکم قبلی طرفدار همین کشور به وقوع پیوسته بود و وابسته‌ی نظامی که در آمریکا خدمت کرده بود، به ریاست کشور منصوب شده بود. دلیل اصلی هم فاصله گرفتن هرچند اندک از خواسته‌ها و تصمیمات آمریکا بود. ذکر مجدّد این نکته ضروری است که در این سال‌ها جنگ سرد در اوج قرار داشت و هر حرکت مخالفی هرچند کوچک در این منطقه پذیرفته نبود. دلیل کنار رفتن فروندیسی و زندانی شدن وی، اجازه دادن به پرونیست‌های طرفدار طبقه‌ی کارگر به شرکت در انتخابات و برگزیده شدن بود. تصمیم کنار زدن گیدو نیز به همین دلیل مجدّداً تکرار شد.

بازگشت مجدّد پرون به قدرت

ژنرال لانوسه در نظر داشت با ایجاد محبوبیت بین مردم و کنار آمدن با خوان پرون، رهبر افسانه‌ای نهضت پرونیسم که در تبعید به سر می‌برد، از طریق برگزاری انتخابات آزاد به ریاست جمهوری انتخاب شود. او حتّی برای این منظور کلیه‌ی خواسته‌های احتمالی پرون را محقّق کرد. یعنی جسد اوا پرون را که مدّت‌ها مفقودالاثر بود، به پرون مسترد کرد، حقوق بازنشستگی 17 سال پرون را بازپرداخت کرد و با پاک کردن پرونده‌ی کلیه‌ی اتّهاماتی که به پرون نسبت داده می‌شد از او اعاده‌ی حیثیت نمود و حتّی اعلام داشت که پرون می‌تواند مانند آرژانتینی‌های دیگر آزادنه به کشور مراجعه کند. امّا پرون که در تمام این مدّت هیچ‌گاه رابطه‌اش را با هوادارانش قطع نکرده بود، و رهبری آن‌ها را از خارج به عهده داشت و با اطلاع از قدرت هواداران خود در آرژانتین، حاضر به همکاری با ژنرال لانوسه نشد و معتقد بود ریاست جمهوری مقامی است که از طرف اکثریت مردم به یک نفر واگذار می‌شود و چون اکثریت مردم طرفدار وی می‌باشد، دلیلی ندارد که از حقّ خود به نفع ژنرال لانوسه کناره‌گیری کند[۴۴].

ژنرال لانوسه که از کمک پرون ناامید شد، سعی کرد با تصویب قانونی نامزدهای ریاست جمهوری را موظّف نماید که از 21 آگوست 1972 به بعد مقیم آرژانتین شوند و مسافرت‌شان به خارج از کشور منوط به اجازه‌ی وزارت کشور گردد ولی پرون اعلام داشت قانونی قابل احترام است که به تصویب مجلسین رسیده باشد.

تغییر و تحوّلات سیاسی بعدی، ناگزیر به پذیرفتن نامزد طرفدار پرون از سوی دولت کودتا شد و در انتخابات مارس 1973 کامپورای (Hector Jose Campora) طرفدار پرون پیروز شد امّا چند هفته بعد از این مقام کناره‌گیری نمود و در نتیجه پرون را ناگزیر به پذیرفتن ریاست جمهوری کرد. در سپتامبر همان سال خوان پرون برای سومین بار با 61 درصد آرا به ریاست جمهوری رسید و همسر وی (ایزابل پرون (Isabel Martines de Peron)) به معاونت ریاست جمهوری برگزیده شد امّا پرون تنها یک سال بعد از بازگشت مجدّد به قدرت درگذشت و لذا معاون رئیس‌جمهور (همسرش) جانشین وی شد. ایزابل پرون تلاش نمود تا صنایع بزرگ کشور (از جمله صنایعی که در اختیار آمریکا قرار داشت) را ملّی نماید. روابط آرژانتین با کشورهای آمریکای لاتین را گسترش داد و علاقه‌مند بود روابط با آمریکا به مسیر صحیح خود بازگردد. امّا نظامیان و محافظه‌کاران طرفدار آمریکا این وضعیت را تحمّل نکرده و با کودتای نظامی ۲۴ مارس ۱۹۷۶ او را از کار برکنار نمودند[۴۵][۴۶].

دیکتاتوری سیاه در آرژانتین

در نتیجه‌ی کودتای 1976 آرژانتین نیروهای مسلّح از طریق دیکتاتوری نظامی «خونتا» (Junta) که خود آن را فرآیند سازمان‌دهی مجدّد ملّی می‌خواندند تا سال ۱۹۸۳ قدرت را به دست گرفتند.(Luis Alberto Romero، Op.Cit، p.207) این دوره بدون تردید سیاه‌ترین دوره‌ی تاریخ آرژانتین است. دولت نظامی، مخالفین و گروه‌های چپ‌گرا را با استفاده از اقدامات خشونت‌بار غیرقانونی (جنگ کثیف) سرکوب نمود. در این دوره هزاران نفر از مخالفان، ناپدید شدند[۴۵]؛ در حالی که سازمان‌های اطلاعات و امنیت آرژانتین (SIDE) با سرویس اطلاعات و امنیت شیلی (دینا (Dirección de Inteligencia Nacional) DINA))[v] و دیگر سازمان‌های اطلاعاتی آمریکای جنوبی و با سازمان سیا در «عملیات کرکس»[vi] همکاری می‌نمودند. بسیاری از رهبران نظامی که در جنگ کثیف شرکت داشتند، در مدارس آمریکایی تحت حمایت مالی آمریکا آموزش دیده بودند که در میان آن‌ها دیکتاتورهای آرژانتینی همچون «لئووپولدو گالتییری» (Leopoldo Galtieri) و «روبرتو ویولا» (Roberto Viola) قرار داشتند[۴۷]. مشکلات اقتصادی، سقوط چندین‌باره‌ی ارزش پول کشور، روند فزاینده‌ی بی‌کاری در کشور، افزایش نارضایتی کارگران، اتّهامات فساد، آزردگی عمومی در مواجهه با تجاوز گسترده و سیستماتیک به حقوق بشر و نهایتاً شکست این کشور در سال ۱۹۸۲ از بریتانیا در جنگ جزایر مالویناس موجب بی‌اعتبار شدن رژیم نظامی آرژانتین و در نهایت سقوط آن‌ها گردید[۴۸].

روش‌های مبارزه‌ی قدرت حاکم با مخالفین بسیار سبوعانه بود. گفته می‌شود بیش از 30 هزار نفر از مردم در این دوره ناپدید شده‌اند. نظامیان حتّی بسیاری خانواده‌ها را از یکدیگر جدا کرده و پس از کشتن مادر و پدر، فرزندان‌شان را برای تربیت نزد خود می‌بردند. این واقعیت تلخ بیش از 25 سال بعد آشکار شد در حالی که هنوز هم نحوه‌ی کشته شدن و ناپدید شدن این تعداد کثیر در هاله‌ای از ابهام است[۴۹].

بازگشت دموکراسی و برگزاری انتخابات آزاد

دیکتاتوری سیاه نظامیان با خورخه رافائل ویدلا در سال 1976 آغاز و پس از شکست در جنگ مالویناس در سال 1982 در زمان ژنرال بینگون در سال 1983 به پایان رسید. در سال 1983 با انتخابات دموکراتیک، رائول آلفونسین از حزب اتّحاد مدنی رادیکال(UCR) به قدرت رسید. دو سال اوّل دوره‌ی‌ آلفونسین به تلاش وی برای به دادگاه کشانیدن نظامیان مسؤول جنگ کثیف گذشت. حزب رادیکال به آسانی از گسستگی در حزب پرونیست استفاده کرد و در انتخابات 1985 نیز بیشترین کرسیهای کنگره را به دست آورد. با این وجود، دولت پس از مهار تورّم لجامگسیخته و با پرداخت بدهیهای به جا مانده از دوران نظامیان ناتوان نشان میداد.

با افزایش نرخ تورّم به 1100 درصد در سال 1985 دولت طرح جدیدی را به نام «طرح آسترال» (El Plan Austral) ارائه داد که بر اساس آن واحد پول کشور از پزو به آسترا تبدیل میشد و هر واحد آسترا برابر با 87 سنت آمریکا بود[۵۰]. این طرح بر سه محور کاهش شدید کسری بودجه، تثبیت قیمتها و دستمزدها و نهایتاً اصلاحات پولی و مالی استوار بود. در کوتاهمدّت این برنامه دستاوردهایی را داشت؛ از جمله تورّم روزانه را متوقّف کرد و اعتماد را به مهم‌ترین بخشهای مالی کشور و جامعهی مالی بینالمللی بازگرداند امّا رکود بالای اقتصادی و صنعتی را به دنبال داشت؛ به گونهای که تنها در اوّلین سال اجرای برنامه 60 درصد از فعّالیتهای صنعتی کشور کاسته شد. علاوه بر آن این برنامه نتوانست هیچ­گونه تأثیر مثبتی بر کاهش بدهیهای خارجی کشور داشته باشد. نهایتاً اتّحادیه‌های کارگری با این اعتقاد که طرح آسترال در جهت فقیرتر شدن مردم و کارگران گام برمیدارد، مصرّاً از دولت خواستار تجدید نظر در اجرای آن شدند.

دولت آلفونسین در میانه راه اجرای آن برنامه ناچار به متوسّل شدن به صندوق بینالمللی پول و اخذ اعتبارات جدید شد. صندوق نیز تخصیص اعتبار را مشروط به اجرای نسخه‌های خود برای بهبود وضعیت اقتصادی کرد که از جملهی آنها کاهش هزینه‌های دولتی، اجرای برنامهی ریاضت اقتصادی و واگذاری صنایع بزرگ به بخش خصوصی بود. در واقع شاید بتوان نطفه‌های بحران بزرگ اقتصادی سال 2001 این کشور را در اجرای همین برنامهها ارزیابی نمود[۵۱].

اجرای برنامه‌های فوق توسّط آلفونسین و مخالفتهای عمومی با آن از جمله «حزب عدالتخواه» جناح جدید حزب پرونیست، موجب شد در انتخابات میاندورهای مجلس نمایندگان حزب پرونیست (PJ) با کسب 5/41 درصد آرا موفّقیت بالایی را کسب کند و بتواند اکثریت حزب رادیکال را در مجلس نمایندگان بشکند. دو سال بعد (1989) کارلوس منم (Carlos Menem) رهبر حزب پرونیست و استاندار ایالت لاریوخا توانست با اکثریت آرا ریاست جمهوری کشور را به دست گیرد. در همین انتخابات پرونیستها اکثریت کرسیهای مجلس نمایندگان را اشغال کردند[۵۲].

قدرتگیری مجدّد پرونیستها

وخامت اوضاع اقتصادی کشور و عدم توانایی دولت در کنترل اوضاع باعث شد که آلفونسین 5 ماه قبل از پایان دورهی ریاست جمهوری، استعفا کرده و در نتیجه منم قدرت را به دست گیرد. با این وجود برای اوّلین بار بعد از 1928 روند دورهی قانون و دموکراسی در کشور به درستی طی شد و یک رئیس‌جمهور قانونی، جانشین رئیس‌جمهور قبلی شد. با تغییر و تحوّلات جدّی در نظام بینالمللی و به‌ویژه پایان دورهی دیکتاتوریهای نظامی در منطقهی آمریکای لاتین، بازگشت دورهی دیکتاتورها در این مقطع متصوّر نبود. در این دوره آمریکا از طریق دموکراسی به نفوذ خود در سیاست و حکومت کشور ادامه داد[۵۳].

ذکر این نکته مهم است که با انتخاب رائول آلفونسین (Raul Alfonsin) به عنوان رئیسجمهور آرژانتین در اکتبر ۱۹۸۳حزب رادیکال براى سومین بار پس از سال‌ها حاکمیت نظامیان، سرنوشت سیاسى کشور را مجدّداً به دست گرفت. لکن عدم موفّقیت آن در حلّ معضلات جامعه که در نهایت به شکست این حزب در انتخابات ۱۹۸۹ریاست جمهورى توسّط پرونیست‌ها انجامید، باعث شد تا حزب رادیکال به مقام دومین حزب مطرح در جامعه تنزل نماید.

نزول حزب رادیکال به مقام دوم از 1989 تا کنون نیز نه تنها ترمیم نیافته، بلکه با توجّه به نتایج به دست آمده از رقابت‌‌هاى سیاسى این حزب در مقاطع مختلف انتخاباتى از ۱۹۸۹ تا انتخابات اکتبر 2011، حزب رادیکال در سراشیبی نزول قرار گرفته و موقعیت خود را به شدّت از دست داده است.

مشکلات اقتصادی کشور که از زمان آلفونسین آغاز شده بود، تا سال 1991 ادامه داشت. در این زمان، دومینگو کاوالو (Domingo Cavallo) به عنوان وزیر اقتصاد معرفی شد. وی برنامهی ثبات اقتصادی کشور را ارائه نمود که بر اساس آن ارزش پزوی آرژانتین معادل یک دلار آمریکا قرار داده شد. علاوه بر آن، دولت تعداد بسیار زیادی از شرکتهای دولتی از جمله شرکتهای مادر را خصوصی کرد؛ دقیقاً برعکس آنچه بنیانگذار حزب پرونیست انجام داده بود. بر همین اساس، برنامهی اصلاحات مالیاتی به اجرا گذارده شد. در نتیجهی این اقدامات، تورّم لجامگسیخته مهار شد و اقتصاد کشور به آرامی شروع به رشد نمود. به لطف اقدامات مثبت اقتصادی و افزایش محبوبیت عمومی، منم به دنبال اصلاح قانون اساسی 1853 و فراهم نمودن زمینه‌های انتخاب مجدّد خود بود. در این شرایط حزب حاکم به آسانی در انتخابات میاندورهای سال 1993 پیروز شد. البتّه با این وجود نتوانست اکثریت لازم دو سوم را برای بازنگری قانون اساسی به دست آورد. بنابراین ناگزیر به ائتلاف و رسیدن به توافق با رئیس‌جمهور سابق آلفونسین (رئیس حزب رادیکال) شد و بنابراین راه برای اصلاحات مورد نظر فراهم شد. در اصلاحات قانون اساسی، دورهی ریاست جمهوری از شش سال به 4 سال کاهش یافت امّا امکان انتخاب مجدّد برای یک بار فراهم گردید[۵۴].

در سال 1995، اقتصاد کشور از بحران ارزش پول مکزیک (مشهور به تاکیا) متأثّر شد امّا منم توانست برای بار دوم به ریاست جمهوری برسد. نکتهی مهم این بود که اتّحاد فره پاسو (جبههی همبستگی کشور) توانست جایگاه دوم را در انتخابات کسب کند و حزب رادیکال متحمّل سنگینترین شکست خود شد. در این انتخابات نیز حزب عدالتخواه (پرونیست) اکثریت را در مجلس نمایندگان به دست آورد.

در سال 1996، دومینگو کاوالو (Domingo Cavallo) پس از ذکر مواردی از فساد در درون دولت منم و مافیایی دانستن دولت، از سمت خود استعفا داد. در سال 1997 در حالی که اقتصاد به شدّت در حال رشد بود، یک بار دیگر منم به دنبال دور زدن محدودیت قانون اساسی از دو دورهی متوالی ریاست جمهوری بود امّا موفّق نشد و حزب عدالتخواه فرماندار بوئنوس‌آیرس ادواردو دوآلده را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری خود برای انتخابات عمومی سال 1999 انتخاب کرد. در همین حال اتّحاد دمکراتیک مدنی فرناندو دلاروآ (Fernando de la Rua)(شهردار بوئنوس‌آیرس) را به عنوان نامزد ریاست جمهوری خود انتخاب کرد. دلاروآ در انتخابات پیروز شد. در این انتخابات حزب رادیکال اکثریت را در مجلس نمایندگان به دست آورد امّا اکثریت حزب پرونیست در سنا حفظ شد[۵۵].

در ماه ژوییهی 1997 تایلند ارزش پول خود را کاهش داد. در اکتبر همین سال بورس هنگ کنگ به شدّت سقوط کرد. این سقوط به صورت زنجیرهای ژاپن، کره، روسیه و نهایتاً برزیل را در بر گرفت. در آغازین روزهای 1999 برزیل ارزش پول خود را به شدّت کاهش داد. اقدام برزیل ضربهی بسیار سختی برای آرژانتین محسوب میشد و باعث گشت که ارزش محصولات صادراتی آرژانتین به شدّت کاهش یابد. در مدّت کوتاهی رتبهی اعتباری آرژانتین سقوط کرد. گسترش این وضعیت، نابودی زیرساختهایی را که یک دهه منم آن‌ها را بنا نموده بود، به دنبال داشت. تولیدات عمده به‌ویژه در بخش اتومبیل و صنایع به نصف کاهش یافت و بدهی کشور 160 میلیارد دلار افزایش یافت که بیش از دو برابر سال 1994 بود[۵۶]. وضعیت اقتصادی که ورشکستگی نیمی از شرکتهای متوسّط و کوچک و نیمهتعطیل شدن کارخانه‌های بزرگ را به دنبال داشت، ناآرامیهای اجتماعی را نیز به دنبال داشت. در چنین مقطعی راهپیماییهای هر روزه که عمدتاً به خشونت کشیده میشد و راهبندانهای جادهای توسّط کارگران و کشاورزان بیکار به مشکلی بر دیگر مشکلات کشور تبدیل شده بود.

بروز بی‌ثباتی عمیق سیاسی متأثّر از بحران اقتصادی

پس از استعفای پی در پی دو وزیر اقتصاد، دومینگو کاوالو به منظور نجات اقتصاد کشور، از سوی دلاروآ به عنوان وزیر اقتصاد منصوب شد. با این حال، اقدامات دولت در بهبود وضعیت اقتصادی موفّق نبود و حزب پرونیست در انتخابات سال 2001 موفّق شد با تفاوت بسیار زیاد پیروز شود. مدّت کوتاهی پس از آن، وخامت اقتصاد شتاب گرفت و باعث ایجاد شورش خشونتبار ضدّ دولت در بوئنوس‌آیرس شد. کاوالو و پس از او رئیسجمهور بعد از دسامبر 2001 در اوج ناآرامیهای اجتماعی و حملهی کارگران معترض به فروشگاهها و در حالی که کنترل جامعه به کلّی از دست دولت خارج شده بود، ناگزیر به استعفا شدند. در طول ده روز بعد آرژانتین در صدر اخبار جهانی قرار داشت در حالی که مردم گرسنه و کارگرانی که چندین ماه حقوق خود را دریافت ننموده بودند برای به دست آوردن اندک خوراکی برای سیر شدن به فروشگاهها حمله میکردند، کنگره طبق قانون اساسی مبادرت به انتخاب رئیس‌جمهور موقّت نمود. در این مدّت کوتاه سه رئیس‌جمهور موقّت برگزیده شدند امّا هرکدام پس از چند روز استعفا داده و کنار رفتند و در واقع قدرت کنترل اوضاع را نداشتند. در ژانویهی سال 2002، کنگره ادواردو دوآلده را تا پایان دورهی قانونی ریاست جمهوری به عنوان رئیس دولت انتقالی برگزید[۵۷].

دوآلده در اوّلین اقدام ارزش پول را شناور اعلام کرده و اجازهی کاهش ارزش پزو که تا این زمان در اسناد رسمی برابر دلار در نظر گرفته میشد امّا در واقع بیش از دو سوم ارزش خود را از دست داده بود را صادرکرد، در حالی که حسابهای بانکی تا اواخر سال 2002 تحت قانون کورالیتو (corralito) یا «حصار کوچک» معرّفی شده توسّط کاوالو باقی ماند. این اقدام به منظور جلوگیری از فرار سرمایهها از کشور اتّخاذ شده بود. در این میان، اقتصاد آرژانتین دچار فروپاشی بیسابقهای در زمان صلح شد. نرخ بیکاری افزایش یافت و اکثریت جمعیت کشور به زیر خطّ فقر رفت. محبوبیت سیاستمداران کاهش یافت و به پایینترین سطح آن رسید امّا نهادهای دموکراتیکی که در سال 1983 تأسیس شده بودند قادر به ادامهی مسیر بودند[۵۸].

در ماه آوریل سال 2003 انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری برگزار شد و حزب عدالتخواه موفّق به انتخاب یک کاندیدای واحد نشد و در نتیجه سه پرونیست برای کسب کرسی ریاست جمهوری با یکدیگر به رقابت پرداختند که عبارت بودند از: رئیس‌جمهورهای سابق منم و رودریگز سا (Rodriguez Saa) و فرماندار سانتا کروز (نستور کرچنر (Néstor Kirchner)).

در حزب رادیکال نیز که پس از شکست دلاروآ دچار انشعابهای متعدّد شده بود، علاوه بر نامزد رسمی حزب، دو گروه‌ جداییطلب رادیکال هم نامزدهای جداگانهای را معرّفی کردند: ریکاردو لوپز مورفی نمایندهی راست میانه و خانم الیسا کاریو نمایندهی چپ میانه برای جمهوری مساوات(ARI)؛ گروه اخیر بخشی از نیروهای فره پاسو را که پس از بحران سال 2001 از هم پاشیده بودند، به سمت خود جذب نمود.

در انتخابات سراسری، حزب رادیکال مجدّداً شکست سختی خورد و به نظر میرسید که در مسیر فروپاشی به شدّت در حال حرکت می‌باشد. در این انتخابات در دور اوّل منم و کرچنر (هر دو از حزب پرونیست) به ترتیب 5/22 و 5/21 درصد آرا را کسب کردند امّا نظرسنجیها نشان میداد که محبوبیت کرچنر به شکل قابل ملاحظهای بالا و احتمال شکست منم قطعی است. دلیل اصلی نیز عدم رضایت مردم از دو دور ریاست جمهوری منم بود. بنابراین منم از حضور در دور دوم کنارهگیری کرد و نستور کرچنر به عنوان اوّلین رئیس‌جمهور آرژانتین که با رأی بسیار کم‌تر از 40 درصد ذکر شده در قانون اساسی به ریاست جمهوری میرسید، انتخاب شد[۵۹].

کرچنر سیاست‌های انقلابی و مستحکمی را در همهی زمینهها اعلام کرد. در این دوره در سایر کشورهای آمریکای لاتین نیز چهره‌های چپگرای انقلابی به پیروزی رسیده بودند. از جمله در ونزوئلا، هوگو چاوز و در برزیل، لولا دا سیلوا در قدرت بودند.

رئیسجمهور جدید در ابتدای قدرت، بازپرداخت بدهیها را متوقّف نموده و سیاست‌های انضباطی دقیقی در این بخش وضع کرد. در این دورهی 4 ساله اقتصاد آرژانتین به شکل قابل توجّهی بهبود یافت و کشور بازپرداخت بدهیهای عظیم خارجی خود را با برنامهریزی مجدّد از سر گرفت[۶۰].

در بعد داخلی از جمله اقدامات مهمّ دولت کرچنر لغو قانون عفو افسران نظامی متّهم به نقض حقوق بشر در دوران دیکتاتوری 1976ـ1983 بود که امکان تعقیب و پیگرد قضایی آن‌ها را فراهم میکرد. این قانون در دورهی ریاست جمهوری منم وضع شده بود. منم هدف خود از وضع قانون مزبور را بسته شدن یک فصل سیاه در تاریخ آرژانتین و دستیابی به یک دورهی صلح و آرامش مورد نیاز برای سازندگی کشور دانسته بود. کرچنر اقدامات اجتماعی بسیاری را به مورد اجرا گذارد که نتیجهی آن کاهش قابل توجّه فقر و بیکاری و رونق اقتصادی و رشد شتابان کشور برای 4 سال متوالی بود. در بعد قضایی وی سیستم انتصاب اعضای شورای عالی قضایی را تغییر داده و به سمت انتخابی شدن سوق داد[۶۱].

وی پس از پیروزی، جبههای سیاسی با نام «برای پیروزی» را ایجاد کرد. این جبهه که در واقع شعبهای از حزب پرونیست بود، توانست در انتخابات سال 2005 کنگره به یک پیروزی قاطع برسد. در حالی که انتخاب مجدّد کرچنر در سال 2007 کاملاً قابل پیشبینی بود، با این حال نستور کرچنر تصمیم گرفت برای دور دوم، همسر خود سناتور کریستینا فرناندز کرچنر (Cristina Fernández de Kirchner) را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری معرّفی نماید. خانم کرچنر شاید به دلیل این‌که قبل از انتخاب همسرش نیز به عنوان سناتور در کنگره فعّالیت کرده بود و در طول 4 سال دورهی ریاست جمهوری نستور در کنارش بود، شناختهشده بود و به لطف اقدامات دولت کرچنر و حمایتهای بیدریغ همسرش در طول مبارزات انتخاباتی توانست بر سایر رقبا به راحتی غلبه کرده و سکّان ادارهی کشور را به دست بگیرد. بدین ترتیب وی اوّلین رئیس‌جمهور تاریخ آرژانتین پس از پرون است که در اوج محبوبیت کنار رفت.

در حالی که دوره ی ریاست خانم کرچنر به خوبی طی می شد و دولت موفّق شده بود رونق اقتصادی را به کشور بازگرداند و وضعیت طبقه ی متوسّط در طول 7 سال حکومت کرچنرها به طور قابل ملاحظهای بهبود یافته بود و رشد پساندازهای خارجی کشور روند شتابانی را به خود گرفته بود و در بخش سیاست خارجی نیز دولت آرژانتین مجدّداً اعتبار و اهمیت خود را نزد کشورهای منطقهی آمریکای لاتین و در سطح جهان به دست آورده و کرچنرها خود را برای پیروزی در یک دورهی دیگر انتخابات سراسری آماده می کردند، ناگهان نستور کرچنر منجی اقتصاد کشور و معمار دوره ی اخیر تاریخ سیاسی آرژانتین بر اثر سکته ی قلبی درگذشت. این مرگ شوک شدیدی را به جبهه ی برای پیروزی (متعلّق به کرچنریست ها) وارد کرد.

آخرین انتخابات عمومی کشور در 23 اکتبر 2011 برگزار گردید. در این انتخابات مجدّداً از حزب پرونیست سه نامزد (ادواردو دوآلده، رودریگز سا و خانم کرچنر) شرکت نموده بودند. از حزب رادیکال رائول آلفونسین (فرزند رئیس‌جمهور اسبق) و خانم الیزا کاریو (ARI) معرفی شده بودند.

نتایج انتخابات مطابق پیش بینی ها بود؛ خانم کرچنر توانست با کسب قریب 54 درصد آرا، اکثریت مطلق را کسب کند. «جبهه ی برای پیروزی» (Frente para Victoria) متعلّق به وی نیز اکثریت مطلق کرسی های مجلس نمایندگان و سنا را تصاحب کرد. علاوه بر آن در اکثریت استان‌ها حزب حاکم پیروز بود و نامزدهای این حزب به عنوان استاندار انتخاب شدند.

سخن آخر آن که آرژانتین یکی از موفّقترین نمونه‌های اوّلین موج جهانی سازی در پایان قرن نوزدهم بود. معماری باقیمانده در بوئنوس‌آیرس و چند شهر مهم دیگر این کشور هنوز به خوبی آثار آن دوره ی پُررونق را به نمایش می گذارد. زمانی که آرژانتین از یکی از بالاترین استانداردهای زندگی در جهان بهره می برد. امّا در اوایل سال 2002 دو اقتصاددان در مقاله ای در روزنامه ی فایننشال تایمز نوشتند:

«واقعیت این است که آرژانتین به لحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ورشکسته شده است. نهادها و مؤسّسات ناکارآمد، دولت بیاعتبار و انسجام اجتماعی از هم گسیخته است»[۶۲][۶۳].

نیز نگاه کنید به

تاریخ لبنان؛  تاریخ روسیه؛ تاریخ سودان؛ تاریخ کانادا؛ تاریخ ژاپن؛ تاریخ مصر؛ تاریخ چین؛ تاریخ کوبا؛ تاریخ افغانستان؛ تاریخ سنگال؛ تاریخ ساحل عاج؛ تاریخ مالی؛ تاریخ اردن؛ تاریخ فرانسه؛ تاریخ سوریه؛ تاریخ اسپانیا؛ تاریخ قطر؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ اتیوپی؛ تاریخ سیرالئون؛ تاریخ اوکراین؛ تاریخ زیمبابوه؛ تاریخ تایلند؛ تاریخ بنگلادش؛ تاریخ سریلانکا؛ تاریخ تونس؛ تاریخ تاجیکستان؛ تاریخ قزاقستان؛ تاریخ گرجستان

پاورقی

[i] منظور از جهانگشایی با آنچه در ادبیات در نتیجه ی جنگ حاصل میشد متفاوت است؛ چرا که برای ورود به این منطقه اصولاً جنگی اتّفاق نیفتاد.

[ii] تخمبن زده شده که جمعیت آرژانتین در سال 1868 در حدود 8/1 میلیون نفر بوده است.

[iii] مهاجرانی که در طول چند دهه به این کشور وارد شدند، نشان دادند که این خواسته مطابق انتظارات محقّق نشد.

[iv] «حیاط خلوت» اصطلاحی است که مونروئه رئیس‌جمهور آمریکا در سال 1823 در قالب یک دکترین اعلام نمود و بر اساس آن آمریکای جنوبی، بخشی از محدوده ی استراتژیک منافع حیاتی آمریکا تلقّی می شد و لذا این کشور با استعمار اروپا در این منطقه مقابله می کرد.

[v] دینا یکی از مخوف ترین سرویس های اطلاعاتی آمریکای لاتین بود که در شیلی به دستور پینوشه در سال 1973 تأسیس شد. این سازمان در سال 1977 به مرکز ملّی اطلاعات شیلی تغییر نام داد.

[vi] عملیات کرکس تلاش هماهنگ شش دولت آمریکای جنوبی در دهه ی 1970 برای تعقیب و کشتار مخالفان سیاسی بود.

کتابشناسی

  1. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص53-54.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ Leitner, G (2000). Argentina, Australia: Companion Travel Guide Book. P14.
  3. Luna (1994).
  4. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص54-55.
  5. La Nata (2002). P16.
  6. Luna (1994). P39.
  7. Pigna, F (2004). Los Mitos de la Historia Argentin Argentina, Grupo Editorial Norma. P102.
  8. La Nata (2002). P17.
  9. La Nata (2002). P21.
  10. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص55-58.
  11. برگرفته از https://www.surdelsur.com
  12. La Nata (2002). P24.
  13. Luna (1994). P68.
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ Edwards, T (2008). A Global Studies Handbook, USA:ABC-CLIO Inc. P15.
  15. برگرفته از https://www.todoargentina.net
  16. Luna (1994). P69.
  17. Gallo, K (2001). Great Britain and Argentina, From Invasion to Recognition. 1806-1826 England: Palgrave in association with St Antony's College, Oxford. P33.
  18. Gallo, K (2001). Great Britain and Argentina, From Invasion to Recognition. 1806-1826 England: Palgrave in association with St Antony's College, Oxford. P35.
  19. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص58-63.
  20. اصغری، احمدرضا (1374).  آرژانتین، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه. ص65.
  21. Alberdi, J (2005). Politica y Sociedad en Argentina Venezuela: Caracas. Fudancion Biblioteca Ayacucho. P33.
  22. Luna (1994). P70.
  23. Luna (1994). P71.
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه (1387). ص46.
  25. Luna (1994). P125.
  26. برگرفته از https://www.historiadelpais.com.ar
  27. اصغری، احمدرضا (1374).  آرژانتین، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه. ص67.
  28. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص63-69.
  29. Luna (1994). P127.
  30. Rochi (2006). P22.
  31. ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ Rochi (2006). P35.
  32. دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه (1387). ص47.
  33. Luna (1994). P114.
  34. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص69-73.
  35. Romero, L (2011). Breve Historia Contemporano de la Argentina, 2a ed.a8a reimp, Buenos Aires: Fondo de Cultura Economica. P15.
  36. ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ Romero, L (2011). Breve Historia Contemporano de la Argentina, 2a ed.a8a reimp, Buenos Aires: Fondo de Cultura Economica. P16.
  37. اصغری، احمدرضا (1374).  آرژانتین، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه. ص53.
  38. Romero, L (2011). Breve Historia Contemporano de la Argentina, 2a ed.a8a reimp, Buenos Aires: Fondo de Cultura Economica. P68.
  39. Luna (1994). P212.
  40. Romero, L (2011). Breve Historia Contemporano de la Argentina, 2a ed.a8a reimp, Buenos Aires: Fondo de Cultura Economica. P99.
  41. ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه (1387). ص49.
  42. Romero, L (2011). Breve Historia Contemporano de la Argentina, 2a ed.a8a reimp, Buenos Aires: Fondo de Cultura Economica. P153.
  43. Luna (1994). P217.
  44. اطلاعاتی دربارهٔ آرژانتین (1353). چهارم سیاسی وزارت امور خارجه. ص34.
  45. ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ Luna (1994). P229.
  46. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص73-84.
  47. Kaminsky, A (2008). Argentina Stories for a Nation. London: University of Minnesota press. P177.
  48. Luna (1994). P232.
  49. Romero, L (2011). Breve Historia Contemporano de la Argentina, 2a ed.a8a reimp, Buenos Aires: Fondo de Cultura Economica. P212.
  50. Veigel, K (2009). Democracy and Globalization, Argentina and the Cost of Paralysis. 1973-2001, USA: The Pennsylvania State University Press. P153.
  51. Romero, L (2011). Breve Historia Contemporano de la Argentina, 2a ed.a8a reimp, Buenos Aires: Fondo de Cultura Economica. P245.
  52. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی.
  53. Luna (1994). P234.
  54. Romero, L (2011). Breve Historia Contemporano de la Argentina, 2a ed.a8a reimp, Buenos Aires: Fondo de Cultura Economica. P279.
  55. Romero, L (2011). Breve Historia Contemporano de la Argentina, 2a ed.a8a reimp, Buenos Aires: Fondo de Cultura Economica. P280.
  56. Romero, L (2011). Breve Historia Contemporano de la Argentina, 2a ed.a8a reimp, Buenos Aires: Fondo de Cultura Economica. P286.
  57. Rojas, M (2003). Historia de la Crisis Argentina. Buenos Aires:Timbro. P93.
  58. Gasparini, L (20/01/2004). Poverty and Inequality in Argentina: Methodological Issues and a Literature Review, Centro de Estudios Distributivos, Laborales y Sociales Universidad Nacional de La Plata.
  59. دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه (1387). ص89.
  60. Wyldde, C (2010). Argentina, Kirchnerismo y Neodesarollismo, Facultad Latino Americano de Sincias Socilaes, Abril, P4.
  61. Wyldde, C (2010). Argentina, Kirchnerismo y Neodesarollismo, Facultad Latino Americano de Sincias Socilaes, Abril, P5.
  62. Caballero, R (2002). Argentina can not be Trusted. Financial Times, March 8.
  63. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص84-95.