تاریخ بنگلادش

از دانشنامه ملل

به اعتبار منابع موثق تاریخ باستانی در بنگال از 1000 پیش از میلاد و با ورود آریاییان آغاز می‌شود، هر چند از متون کهن آریاییان اطلاع چندانی درباره اوضاع سیاسی بنگاله به دست نمی‌آید[۱][۲].

تاریخ بنگلادش، برگرفته از travelmate، قابل بازیابی از https://www.travelmate.com.bd/history-of-bangladesh/#google_vignette

اغلب اطلاعات تاریخی موجود به ایندوس (Indus) (سند) و بالای دره‌های گنگ (Ganges Valleys) و پس از آن انتهای رودبیهار (Bihar) مربوط است. ابتدا مهاجرت گروه‌های هند و آریایی (Indo-Aryan) به شمال هند صورت گرفته است. بنظر می‌رسد قومی‌ غیرآریایی در بنگال می‌زیستند که به بنگ (Bang) شهرت داشتند و این نام از کلمه "بنگا" یا "ونگا" گرفته شده است.

از این قوم در متون حماسی قدیم به زبان سنسکریت و کتب مذهبی هندوان (پوراناها) و همچنین ادبیات بودایی یاد شده است[۱][۱][۲].

بنگال از زمان امپراطوری شاهان گوپتا (Gupta) که هندو بودند شکل گرفت. شاهان گوپتا ابتدا در شمال بنگال و سپس بیهار حکومت را به عهده داشتند. در میان پادشاهان سلسله گوپتا، «چاندراگوپتا، «سامودراگوپتا»، «ویکرامادیتا» و «سکندا گوپتا» از دیگران مشهورترند.

در زمان گوپتاها برای نخستین بار آیین بودایی به این سرزمین راه یافت. در حدود هزار سال بعد، پادشاهی بودائی در بنگال به قدرت رسید. بسیاری از مورخان متفق القولند، «شاشانکا» (598 - 640 میلادی)، که وی هم هندو بود، نخستین پادشاهی بود که توانست در بنگال قلمرو مشخص ومهمی‌ را تحت پوشش قوای خود درآورد. در سال 750 میلادی، مردم، «گوپالا» (Gopala) را که بودایی بود، برای حکومت انتخاب کردند. وی سلسله «پالا» (pala) راتأسیس کرد. پادشاهان این سلسله پیرو آیین بودا بودند و به ترویج این آیین کمک کردند. آن‌ها صومعه‌ها ومدارس بودایی را تأسیس کردند. زائران چینی که در آن زمان به این منطقه مسافرت کرده اند، در مورد پارسایی و طرفداری بنگالی‌ها از مذهب بودا مطالبی نوشته‌اند. بودیسم بخصوص از طرف طبقات پایین مورد استقبال قرار گرفت. تبلیغ آرامش طلبی و صلح دوستی این آیین، سلطه گری «پالاها» به مناطق دیگر را تا حدودی تضعیف می‌کرد. «دارماپال» یکی از پادشاهان این سلسله به تعمیر و بنای معابد بوداها پرداخت و کشور را تا رودخانه ایندوس (سند) در غرب و کوههای ویندیا (Vindhya) در مرکز هند امتداد بخشید[۳].

حکمرانان بودایی پالا از قرن هشتم تا دهم بر این کشور حکومت کردند. سپس حکومت بدست هندوها افتاد و پادشاهان «سن» که هندو مذهب بودند، بعد از کشتارهای بی رحمانه، بر مقدرات این سرزمین مستقر شدند. در زمان حکومت سلسله شاهان سن، سپاهیان اسلام با فرماندهی اختیارالدین محمد بختیار خلجی در 595 در بنگال مستقر شدند و حکومت را از شاهان سن گرفتند.

تسلط بودایی‌ها بر مقدرات این کشور، حتی در زمان حکمرانی هندوها ومسلمانان، از یک سو و اختلاط قوم بودایی با ساکنین مناطق مختلف از جانب دیگر، موجب شد که آنان با فرهنگ و زبان محلـــی نیـــز آشنایی و موانست پیدا کنند. بدین طریق در میان پیروان مذهب بودایی، قومیت‌ها، نژادها و فرهنگ‌های مختلف و متفاوت به وجود آمد. این تفاوت‌ها هنوز در جوامع بودائی در مناطق جنگلی و کوهستانی چیتاگنگ و در سایر مناطق وجود دارد. در زبان‌ها و گویش‌های این قوم، تاثیر زبان‌ها و گویش‌های محلی محیط سکونت آنان بیشتر دیده می‌شود.

از آن جا که بنگلادش کشوری تازه تاسیس است، تاریخ باستانی و میانی آن همان دانسته‌های مربوط به بخش شرقی هند کنونی یعنی ایالت بنگال غربی است. از این جهت برای درک بیشتر وضعیت زمان‌های پیشین این سرزمین، مختصر اشاره‌ای به تاریخ دوران بحث شده در سرزمینی که کلا بنگال نامیده می‌شد، ضروری است.

سلسله سِن (1201- 1150م)

سلسله سن، قابل بازیابی از https://sellaismk.shop/product_details/23634130.html

در سال 1150 میلادی، «بیجوی سن» یکی از فرماندهان هندو مذهب با شکست دادن آخرین پادشاه سلسله «پالا» قدرت را به دست آورد. وی سپس بنگال شرقی و کامروپا (در ایالت آسام هند) را به پادشاهی خود افزود و امپراتوری عظیمی‌ به وجود آورد. وی به مدت 64 سال حکومت کرد، که از نظر مدت زمان حکومت، در تاریخ حکمرانان مسلمان، هندو و بودایی شبه قاره بی سابقه است.

پس از وی فرزندش «والالا سن» به مدت 20 سال در کمال آرامش حکمرانی کرد. در همین زمان بود که «والالا» کنفرانس عظیم مذهبی هندوها را تشکیل داد (1158 - 1178) و سیستم کاست گرایی هندو را ترویج کرد. هر هندو به تناسب شغل و حرفه، ارزش و اهمیت پیدا می‌کرد. هندوهای بنگلادش و بنگال غربی تا امروز بر اساس همین سیستم طبقه بندی شده‌اند[۴].

وی در پایان عمر خود مذهبی‌تر شد و بر اثر گرایشات شدید به مذهب هندو و به دلیل ترک دنیا و به منظور پاک شدن از گناهان، به اتفاق همسرش خود را به رودخانه مقدس گنگ انداخت. اما قبل از ترک دنیا، حکومت رابه فرزندش «لاکشمن سن» واگذار کرد ( 1178 - 1201). او آخرین پادشاه سلسله هندو مذهب «سن» بود. «لاکشمن» فردی مقید به مذهب بود و پایتخت وی در بنگال غربی قرار داشت.

وی به هنگام حمله «اختیارالدین بختیار» (اواخر قرن دوازدهم م)، پیر و فرسوده شده بود. وی پس از حمله اختیار، به بیکرام پور در داکا گریخت و در همانجا وفات یافت. با پایان یافتن حکومت لاکشمن سن، حاکمیت هندوها در بنگال خاتمه یافت و سرانجام پرچم پر افتخار اسلام بتدریج در بنگال و همه شبه قاره، به اهتزاز در آمد[۵]. «پالا‌ها» بودایی مذهب بودند و «سن‌ها» هندو مذهب؛ ا ز آن جا که تضاد شدیدی بین تعلیمات بودایی و آیین هندوئی وجود داشت، طرفداران این دو آیین دائماً در ستیز با یکدیگر بودند به طوری که به هنگام حکمرانی پادشاهان هندو مذهب، بوداییان در سختی و مکنت به سر می‌بردند و اغلب بر اثر وضعیت آن زمان و سیاست وقت قتل عام می‌شدند. همین شرایط به هنگام حاکمیت پادشاهان بودایی مذهب، هندوان را شدیداً آزار می‌داد و گاه منجر به کشتار آنان می‌شد.

سرانجام پس از ظهور اسلام، مسلمانان در مقابل کینه جویی و آزار هر دوگروه قرا رگرفتند. به زودی آیین اسلام به لحاظ تبلیغ برادری و اجرای عدالت، توانست طرفداران بی شماری در بین دو گروه به دست آورد[۶].

حکومت مسلمانان در بنگال

حکومت مسلمانان در بنگال از سال 1201 تا 1757 میلادی به طول انجامید. در 1201م. نیروهای قدرتمند مسلمان ترک آسیای میانه با هدف کنترل بنگال و گسترش اسلام در آن ناحیه، به سمت شرق حرکت کردند. با فشار نیروهای ترک، «لاکشمن سن» آخرین فرمانروای سلسله "سنا" در 1204 به سمت وانگا (بنگال شرقی) گریخت و به زودی، پیش از مرگ، پایتخت خود را در شهر ویکرامپور بنا نهاد. وی بدون داشتن وارث تاج و تخت، بدرود حیات گفت و پیروان بودایی او نیز نتوانستند سلسله سنا را از سقوط نجات دهند[۷].

از این رو پس از شکست لاکشمن سن، به دست اختیارالدین بختیار، حکومت مسلمانان در بنگال شروع شد. این حکومت ادامه داشت تا زمانی که نیروهای بریتانیا با شکست «نواب سراج الدوله» (1765م.) در توطئه‌ای حساب شده آن را خاتمه دادند. بنگال در 1341 از انقیاد دهلی درآمد و مستقل شد. ترک‌ها در بنگال تا زمان فتح داکا توسط اکبر امپراتور هند، تا 1576 مستقل حکومت کردند[۸]. از این زمان بنگال به منزله ایالتی از هند، تحت سلطه تیموریان بزرگ هند درآمد و بعد از سقوط تیموریان (مغولان اعظم)، به دست نیروهای هند بریتانیا افتاد. در سده‌های13 تا 16 م. بنگال نقش اساسی در امپراتوری هند بازی کرد، زیرا با توجه به فرهنگ پیشرفته آن و نیز استفاده از زمین‌های کشاورزی فراوان، توانست به عنوان «سبد نان برای هند» [۹] نقشی برجسته ایفا نماید. بدین ترتیب مسلمانان طی دهه‌های متوالی موفق شدند بخش‌ها و فرمانداری‌های مختلف بنگال را فتح کنند. به طوری که ظرف مدت کوتاهی تمام بنگال (اعم از بنگلادش فعلی و بنگال غربی هند) تحت سیطره و نفوذ آنان در آمد. دلیل سریع پیشرفت اسلام در بنگال شرقی را نارضایتی مردم از وجود سیستم کاست و همچنین دستگاه حاکم می‌دانستند که حکومت خود را به نیروهای الهی نسبت می‌دادند[۱۰].

فرهنگ و تمدن

سه عامل فرهنگی در ساخت فرهنگ و تمدن بنگلادش نقش داشته اند: بودیسم، هندوئیسم و اسلام. همچنین نباید از ذکر رودهای مهم این سرزمین و شاخه‌های آن‌ها که در آبادانی و یا ویرانی بسیاری از شهرها نقش مهمی‌ دارند و در عین حال پیشرفت فرهنگی و اقتصادی بنگاله در گرو همین رودهاست، غافل ماند[۱۱].

میراث فرهنگی و تمدنی بنگاله که از دوران پادشاهان مسلمان باقی مانده، این است که در گوشه و کنار مملکت بناهای دولتی، قلعه‌ها، مساجد، مدارس، اقامتگاه‌ها، سراها و خانقاه‌ها ساخته و شبکه راه‌ها ایجاد شد. همچنین علم رواج یافت و بر احترام علما افزوده شد، عمران و آبادی شهر‌ها رونق گرفت و بازرگانی با کشورهای همجوار شرقی و غربی توسعه یافت؛ به خصوص تجارت دریایی و آمد و شد بازرگانان خارجی بر درآمد کشور افزود و قلمرو تجاری بنگلا گسترش یافت. در عهد اورنگ زیب امپراتور تیموریان هند، صدها مدرسه، مسجد، پل، جاده و عمارت مسکونی احداث شد و فرهنگ بابری رواج یافت. در دوران حکمرانی مسلمانان، در سرزمین زرخیز بنگال، فراوانی محصولات و کالاها و ارزانی چندان بود که آن را "باغ بهشت" می‌خواندند. پول خرمهره که در زمان هندوان رواج داشت، در همین زمان به سکه‌های زر و سیم بدل شد. به قول ابوالفضل علامی‌ در داکا و میمن سینگ معدن آهن و در مناطق هگلی و بردوان معادن الماس و انواع جواهر وجود داشت". جهانگردان خارجی از کارگاه‌های آهن و جواهر سازی و کاغذ و قالی یاد کرده‌اند. ململ (پارچه نازک کتانی) داکا در سراسر جهان شهرت داشت. در بنگال حریر و شکر سفید تولید می‌شد. تهیه نمک پیشه همگانی بود. کشتی‌های کوچک و بزرگ در آنجا ساخته می‌شد... در قرن سیزدهم، مارکوپولو از محصولات صادراتی آنجا، به ویژه پارچه، یاد کرده است. ابن بطوطه از رفاه و ارزانی بنگال در 746 سخن گفته است. در سده دهم پارچه‌های کتانی و ابریشمی، شکر و فلفل، برنج، کره، نمک و میوه از این سرزمین صادر می‌شد"[۱۱].

عناصر فرهنگ ایرانی از 600 م. به شبه قاره هند وارد شد و به زودی در بنگلا ریشه دواند. سنن پادشاهی و کشورداری ایران باستان سرمشق حکومت‌های این سرزمین شد. تکیه بر بردگان وارداتی برای خدمات خانگی، نظامی‌ و سیاسی و نیز اقتصاد بشدت متکی بر تجارت و پول از جمله نفوذ عناصر فرهنگ ایرانی در این سرزمین بود. نهاد پادشاهی و کشورداری ایرانی از اوایل سده هفتم در بنگال رواج یافت. در دربار پایتخت‌های پاندوا و گور، پادشاه مقدس شمرده می‌شد و به رسم ایرانیان اسباب جاه و جلال سلطنتی فراهم می‌آمد و به تقلید از شاهان ساسانی تشریفات درباری باشکوه انجام می‌شد. از سوی دیگر برای آن که دربار مسلمانان بنگال نتوانست اشرافی گری ایرانی را بوجود آورد، ناگزیر برای نگهداری از قصرها و کاخ‌های باشکوه خود مجبور شدند از مزدوران آسیای مرکزی استفاده کنند و بعدها جای اینان را سربازان سیاه پوست حبشی گرفت[۱۲].

"پیوندهای بنگال با ایران در سده هفتم و اوایل سده هشتم در معماری این خطه نیز به روشنی بازتاب یافته است. برج چهوتا پاندوا که در اواخر سده هفتم نزدیک کلکته ساخته شد، از قدیم‌ترین بناهای اسلامی‌ است که در بنگال به جا مانده است. این انتقال معماری ایرانی و مضامین عقیدتی آن به بنگال در مسجد ظفرخان غازی نیز دیده می‌شود"[۱۲].

پس از سلطه کامل تیموریان هند بر سرزمین‌های شرقی شبه قاره و سرتاسر بنگال، ورود فرهنگ ایرانی به آن سوی نیز مجددا آغاز شد؛ به زودی پای هنرمندان ایرانی که همایون با خود از ایران آورده بود، به بنگال رسید و هنر این استادان در گچ کاری بناهای سلطنتی در داکا، پایتخت جدید مغولان هند در ایالت بنگال، به خصوص در کاخ‌ها و باغ‌های باشکوه لال (لعل) باغ منعکس گردید. بعدها هنرمندان، دانشمندان، علما، نویسندگان و شاعران برجسته‌ا‌ی از مشهد، تهران، مازندران یا گیلان به بنگال مهاجرت کردند[۱۳]. امور دیوانی به زودی به دست ایرانیان افتاد و از این رو رسوم و اصطلاحات دیوانی ایرانی رواج یافت. در نتیجه زبان فارسی آرام آرام در دستگاه‌های دولتی رواج یافت.

آثار باستانی و تاریخی

از معماری نیمه مخروبه و یا مخروبه دوران قدیم، یک نکته را می‌توان دریافت و آن طبیعت توسعه فرهنگ بنگالی است که به دوره تمدن کشاورزی باز می‌گردد.

آثار باستانی در بنگلادش، قابل بازیابی از https://www.travelmate.com.bd/top-10-historical-places-in-bangladesh/

آثار بر جای مانده از قرن دوم قبل از میلاد در واقع بیانگر تمدن در دوره پالئوتیک (Paleothic) است که ذکر منطقه «وارندرا» (Varen dra) در ادبیات «ودیک» (Vedic) را نشان می‌دهد. زمانی که آریایی‌ها در شمال هند استقرار یافتند، مردم این منطقه را «نیشادا» (Nishada) می‌خواندند. باستان‌شناسان این مردم را «آسترواشیاتیک» (Austro-Asiatic) معرفی کرده‌اند. «نیشاداها» با فرهنگ «نئولتیک=نوسنگی» (Neolithic)، آشنایی داشتند و بعد‌ها با مردمی‌ که از نظر فرهنگی پیشرفته‌تر از آن‌ها بودند آمیزش یافتند. اینان بدنه اصلی جمعیت بنگال را تشکیل می‌دهند.

آریایی کردن بنگال، فرهنگ «ودائی» با سیستم طبقاتی را در بنگال حاکم کرد و مردم بومی‌ آنجا جزو کاست «شودرا» (Soudras) شدند. همین موضوع، زمینه را برای حضور بودیسم و اسلام و مذاهب دیگر، بدون هیچگونه مقاومت و یا مخالفتی فراهم کرد.

در قرن چهاردهم قبل از میلاد، اسکندر مقدونی، به شمال هند هجوم برد و در نتیجه یونانیان با مردم منطقه ادغام شدند. مورخین یونانی چون پلینی (Pliny) و بطلمیوس (Betelmuse) معتقدند که منطقه دلتایی به نام «گانگاریدا» (Gangaridai)، مشتق از کلمه گنگ است.

یونانیان نزد مردم منطقه به نام «یاوران» که به معنی کافر است، شناخته می‌شدند. فرهنگ ودایی، فرهنگ مذهبی دیگر چون اسلام و مسیحیت را نجس خواند؛ لذا حکومت آن‌ها قبول واقع شد.

آشوکا (Ashoka) فرمانروای بزرگ موریاها، بودیسم را در کل هند گسترش داد به گونه‌ای که دامنه آن تا چین و برمه نیز کشیده شد. مشهور است که وی 8004 معبد در سرتاسر هند ساخت؛ از جمله در بنگال. به طور مثال، «شل بان بیهار» (Shaiban) در کومیلا به عنوان یک معبد بودایی شناخته می‌شود.

از قرن دوم قبل از میلاد تا قرن هشتم بعد ازمیلاد، دو سلسله «گوپتا» و «پالا» در بنگال حکومت کردند که مذهب مردم در همین دوره نیز بودایی بود. در واقع این دوره را دوره طلایی بنگال باستان خوانده‌اند.

از معروف‌ترین بناهای این دوره، ساختمان «پوندرانگار» (Pundranagar) در مهاستانگره واقع در «بوگرا» و «پهرپور» (Paharpur) در راجشاهی است. پهرپور، یکی از بزرگ‌ترین و معروف‌ترین مراکز معابد در شبه قاره هند است. دارماپالا از سلسله پالا، این معبد را که به نام «سوماپوراویهارا» (Somapura Vihara) شناخته شده است، بنا کرد. اما دردوره «شاشانکا» و «سلسله سن» (Sena)، جو قالب در بنگال با فرهنگ هندوئی بود و در این دو دوره معابد بسیاری بنا شد. به جز معبد مهاستانگره، معابد و یا آثاری از این دوره بر جای نمانده و فقط نامی‌ از آن‌ها در منابع آمده است.

  • دوره هندوها، از قرن هشتم میلادی شروع شد و تا قرن دوازدهم ادامه داشت؛
  • دوره پادشاهان و سلاطین، از اوایل قرن سیزدهم شروع شد و تا 1576 ادامه یافت؛
  • دوره مغول از 1576 تا 1757 ادامه طول کشید؛
  • دوره استعمار از 1757 تا 1947 ادامه داشت؛
  • دوره پاکستان از 1947 شروع شد و تا 1971 که سال استقلال بنگلادش است، ادامه یافت؛
  • کشور بنگلادش در 1971 به منزله واحد سیاسی مستقل، شناخته شد و پا به عرصه بین المللی گذاشت.

از مهم‌ترین آثار باستانی این کشور تا پیش از استقلال، دخیل دروازه (1465م)، گل مسجد (1434م)، مناره فیروز (1488م)، مسجد چوتی ستاره (1510م)، مسجد باروسونا چمکتی و قدم رسول (1510م)، مسجد آدینه در پاندورا (1864م)، گنبد «اکلاخی» (Eklakhi) در پاندورا، مسجد گلدی در سونارگان، مسجد باغا در پابنا، مسجد بابا آدم در داکا و مسجد کوزمیا در راجشاهی (1559م) هستند.

«مسجد آدینه» در پاندورا توسط اسکندر شاه در سال 1344 ساخته شده است که یکی از مساجد جامع می‌باشد. از مهم‌ترین آثار باستانی این دوره، همان گنبد است اکلاخی که سلطان جلال الدین محمد شاه آن را ساخ و از نظر معماری، نوع آوری در هنر اسلامی‌ به حساب می‌آید.

مهم‌ترین فردی که در زمینه معماری و ساخت بناهای قدیمی‌ شهرت داشت، فردی به نام «خان جهان علی» بود که صدها اثر از خود بر جای گذاشته است ؛ از آن جمله می‌توان به مسجد «شصت گنبد» (1450م)، که در واقع از بزرگ‌ترین مساجد بنگال است، نام برد. این اثر از جانب یونسکو، اثری جهانی شناخته شده است[۱۴].

به طور کلی میراث فرهنگی بنگلادش را می‌توان به چند بخش شامل بناهای تاریخی، مجسمه‌ها، ظروف سفالی و فلزی، ابزار جنگی، کتیبه‌ها، نقاشی، آثار خطاطی و صنایع دستی تقسیم کرد.

بناهای تاریخی و باستانی که در بنگلادش وجود دارد شامل معابد هندوها، معابد بودایی‌ها، معابد ادیان دیگر، مساجد، مزارها، قلعه‌ها، کاخ‌ها و ساختمانهای اشراف قدیمی‌است. این آثار در سراسر کشور بویژه در چندین مرکز مهم از جمله داکا، سونارگان، راجشاهی، ناتور، مایناماتی، پاهار پر، ماهاستان، باقرهات، چیتاگنگ و سیلهت وجود دارند. مجسمه‌ها که قدیمی‌ترین آثار باستانی این سرزمین هستند، اغلب یا تندیس خدایان هندو یا تجسم بودا است. البته بعضی از مجسمه‌ها که تنها جنبه انسانی دارند و نه مذهبی نیز به دست آمده‌اند. در مناطق مختلف از جمله داکا، سونارگان و راجشاهی موزه‌های مختلف بنا شده‌اند، که غیر از موزه ملی در داکا و چندین موزه دیگر اکثریت این بناها، جزو بناهای تاریخی محسوب می‌شوند.

یکی از مراکز باستانی بنگلادش در ماهاستان واقع در شهرستان بوگرا در شمال بنگلادش است که از زیر خاک کشف شده است. این محوطه باستانی از خرابه‌ها و نیمه خرابه‌های بناهای مذهبی بودایی‌ها است که شامل بناهای قرن چهارم وپنجم و بعضی از آن‌ها متعلق به قرن یازدهم میلادی است. این بناها شامل معبد و راهبه خانه هستند. کتیبه‌های سنگی نیز به دست آمده است که با خط آسوکا براهمی، که الان رایج نیست، نوشته شده است. مجسمه‌های کوچک سفالی، ظرف‌های نقش دار سنگی، مهر سفالی، ستون‌های سنگی و قالب‌های جواهر سازی و مجسمه سنگی بودا نیز در این بناها کشف شده است.

در پاهارپور از توابع شهرستان راجشاهی واقع در غرب کشور بناهای بودائی از زیر خاک کشف شده که مربوط به قرن هشتم الی نهم میلادی و شامل معبد و مجسمه‌های سفالی و برنجی است.

یکی دیگر از محوطه‌های باستانی که از زیر خاک کشف شده در منطقه بیسوبیهار در شهرستان بوگرا واقع است که متعلق به قرن دهم و یازدهم است. در مایناماتی در شهرستان کومیلا واقع در شرق بنگلادش معابد و راهبه خانه متعلق به بودائی‌ها و آثار زیادی از مجسمه‌های برنجی، سنگی و سفالی و اشیای دیگری از جمله سکه‌های طلایی کشف شده‌اند. بعضی از این سکه‌ها مربوط به دوره یکی از خلفای عباسی است.

از جمله بناهای تاریخی در بنگلادش آثار معماری سلطان غیاث الدین اعظم شاه (1409م) در سونارگاون پایتخت قدیمی‌ بنگال است که به صورت موزه در آمده و اشیای تاریخی، هنری و. .. در آن نگهداری می‌شود.

قلعه لال باغ واقع در شهر داکا شهرت فراوانی دارد. این قلعه را شاهزاده محمد اعظم فرزند شاه عالمگیر دهلی ساخته است. در داخل این قلعه مزار پری بی بی و مسجد پری بی بی وجود دارد. این ساختمان تبدیل به موزه شده است. قلعه لال باغ در سال 1678 م ساخته شد. در همین قرن دو قلعه دیگر در شهرستان نارایان گنج نزدیک داکا ساخته شدند که به قلعه حاجی گنج و قلعه سوناکاندا شهرت دارند.

در بین بناهای قدیمی‌ در داکا، باراکاترا و سوتاکاترا جایگاه ویژه‌ای دارند. کاترا به معنی خانه‌های بسیار در بنایی است که بین آن‌ها فاصله‌ای نباشد. خصوصیات این دو ساختمان این است که روی خیابان ساخته شده و طبقه همکف برای رفت آمد و وسایل نقلیه کاملاً باز گذاشته می‌شود. آن را می‌توان دروازه ورودی شهر نامگذاری کرد. باراکاترا (یعنی کاترای بزرگ) در سال 1644 ساخته شد و هنوز کاملاً سالم است.

از بین بناهای تاریخی و قابل دیدنی داکا که قدمت نسبتاً کمتری دارد، «احسن منزل» است که در سال 1872 م ساخته شد. اخیراً این ساختمان تبدیل به موزه شده است. خوابگاه دانشجویان دانشگاه داکا بنام خوابگاه لرد کارجون که در سال 1904 م ساخته شده نیز دیدنی است. ساختمان‌های دادگاه عالی بنگلادش و کاخ ریاست جمهوری که به سبک معماری اسلامی‌ و دارای چندین گنبد می‌باشد، میراث فرهنگی بنگلادش بوده و اهمیت خاصی دارند. کاخ مهاراجا در ناتور، خانه‌های تاگور در شیلائداح و شاهزادپور، خانه‌های تابستانی شاهزاده شجاع (برادر شاه عالمگیر) شاعر در کائور واقع در راجشاهی از قرن هفدهم، حمام و محل پذیرایی در داخل قلعه لال باغ در داکا، دروازه قدم حضرت رسول(ص) واقع در گنج از شهرستان نارایان گنج نزدیک داکا مربوط به قرن هیجدهم که دارای چهار طبقه است و سایر بناهای تاریخی دیگر در بنگلادش مانند مزار عرفای بزرگ، ذکر کردنی هستند. اغلب این عرفا از عربستان، یمن، ایران و آسیای میانه به این سرزمین آمدند و مبلغ اسلام بودند. از بین این مزارها آن‌هایی که شهرت خاصی دارند و می‌شود آن‌ها را زیارت کرد ودید، عبارت‌اند از مزار شاه جلال مجرد یمنی در سیلهت، پیرکله شهید شاه صوفی گیسو دراز در آخاتورا در شهرستان کومیلا، شاه مخدوم روپوش در راجشاهی، شاه نعمت الله در گائور، الوگ خان جهان معروف به خان جهان علی خان در باغرهات، مزار شاه علی بغدادی در داکا؛ همچنین در شهرستان چیتاگنگ مزار بایزید بسطامی‌ و مزار شاه امانت وجود دارد؛ البته از نظر بعضی از مورخان وی به بنگال نیامده بود و یکی از شاگردان وی، این مزار را برای یاد بود ساخته است.

دربین معابد هندو‌ها، بناهای دیدنی فراوانی وجود دارد، هرچند قدمت آن‌ها خیلی زیاد نیست. از بین آن‌ها دو بنا در آیودیای در کولنا و ماتورا پور در فریدپور وجود دارد که هر دو متعلق به قرن هفدهم است. معبد رامنات در دیناج پور ساخته 1752، بسیار زیبا است. در پوتیا از توابع راجشاهی سه معبد هندو مربوط به قرن نوزدهم وجود دارد که ازنظر معماری هر کدام ویژگی‌های خاص و دیدنی دارد. در سونارگاون یک معبد ساخته سال 1843 است که دو منار بسیار بلند دارد. در کاکس بازار واقع در جنوب شرقی کشور در بالای کوه، معبدی وجود دارد که متعلق به بودایی‌هاست و در سال 1800 ساخته شده است. در شهرک رامو در شهرستان کاکس بازار خانه‌ای است که مرکز مردم بودایی است. در جزیره ماهشکالی نزدیک چیتاگنگ معبدی است متعلق به بودائی‌ها که بسیار زیبا می‌باشد.

از بین بناهای قدیمی‌ پل پانام در سونارگاون که در قرن پانزدهم ساخته شده و پل پاگلابه شرق شهر داکا که در سال 1661 م ساخته شده اهمیت خاصی دارند. هر دو پل هنوز سالم هستند. از بناهای مدرن بسیار جالب، «یادبود ملی» (شهید منار) در سوار، نزدیک داکا، است.

مجسمه‌ها ودیگر اشیای تاریخی و باستانی که در بنگلادش وجود دارد، در موزه‌های مختلف در کشور جمع آوری شده است؛ به طور خلاصه می‌توان گفت که برخلاف اینکه به علت مرطوب بودن آب وهوا و بی توجهی به میراث فرهنگی مردم در طول 190 سال حکومت انگلیس در این سرزمین، بسیاری از میراث فرهنگی از بین رفته یا به انگلستان برده شده است؛ این میراث شامل تندیس‌های براهما، ویشنو، شیوا، شری کریشنا، گانشا، کالی و. ..؛ همچنین تعداد فراوانی از مجسمه‌های دیگر است. از طرف دیگر آثار و اشیای بسیاری از زمان حکومت مسلمانان حفظ شده است؛ از جمله این آثار، قرآن کریم نسخه خطی مربوط به قرن هفدهم، نمونه‌های اشعار بنگالی که با حروف عربی در قرن نوزدهم نوشته شده، کتیبه‌های عربی و فارسی از دوران مختلف و نمونه‌های زیادی از خطاطی به زبان عربی و فارسی در موزه ملی وجود دارند.

در زمینه صنایع دستی باید گفت گرچه به مرور زمان اشیای کهن مردمان این کشور تحت تأثیر عواملی گوناگون از بین رفته‌اند، اما اکثریت آن‌ها محفوظ مانده است.

تا زمانی که سرزمین بنگال توسط استعمارگران انگلیس اشغال نشده بود، این سرزمین در آن عصر یکی از غنی‌ترین کشورها محسوب می‌شد و بازرگانان سراسر دنیا به ویژه بازرگانان همه کشورهای اروپایی به بنگال می‌آمدند. در آن زمان جذابیت بنگال دو چیز بود: کشاورزی و صنایع دستی.

مساجد مشهور و تاریخی در بنگلادش

مسجد بیت المکرم

مسجد بیت‌المکرم، برگرفته از businesspostbd، قابل بازیابی از https://businesspostbd.com/opinion-todays-paper/history-of-baitul-mukarram-mosque-2023-04-07

این مسجد که در منطقه پورانا پالتان در داکا واقع است، مسجدی ملی است و شهرت خاصی دارد. مسجد بیت المکرم بزرگ‌ترین مسجد در بنگلادش است. این مسجد به سبک مسجدالحرام و بدون گنبد و مناره ساخته شده است. در اوایل سال 1960 م خانواده باوانی (بوانی)، که یکی از بزرگ‌ترین خانواده‌های سرمایه دار پاکستانی بود، در ملک شخصی خود این مسجد را با استفاده از سنگ مرمر که در بنگلادش (پاکستان شرقی وقت) بسیار گران بود، ساخت. از زمان شروع ساخت تا پایان کار حدود سه سال طول کشید و در 26 ژانویه 1963 م رسماً افتتاح شد. پس از استقلال بنگلادش به دستور شیخ مجیب الرحمان این مسجد، مسجد ملی شناخته شد و مدیریت آن با نظارت دولت به بنیاد اسلامی‌ (اسلامیک فاوندیشن) سپرده شد.

مسجد ستاره

مسجد ستاره یکی از مشهورترین مساجد قدیمی‌ در داکا است. این مسجد در دوره حکومت مغول در بنگال ساخته شد و در آن هنگام اسم مسجد، میرزاغلام پیر بود. اما چون بر روی 3 گنبد این مسجد ستاره‌های زیادی زینت داده شده است، بین مردم به مسجد ستاره (به زبان بنگالی «ترا مسجد») مشهور شد.

مسجد بیگم بازار

این مسجد یکی از قدیمی‌ترین مساجد داکا است که به دستور نواب مرشد قلی خان حاکم بنگال وقت در طول سال‌های 1700 تا 1704 ساخته شد. ابتدا این مسجد به نام مسجد کار طلب خان معروف بود، اما به دلیل واقع شدن درمنطقه تجاری بیگم بازار به نام مسجد بیگم بازار شهرت یافت. ویژگی این مسجد به دلیل سبک معماری آن است.

مسجد هفت گنبد

مسجد هفت گنبد، قابل بازیابی از https://www.abac-bd.com/bangladesh/

این مسجد در قسمت غرب منطقه محمدپور در شهر داکا در ابتدای خیابان سات مسجد (یعنی هفت مسجد) قرار دارد. مسجد دارای هفت گنبد است و از این رو به سات گامبوج مسجد (مسجد هفت گنبد) مشهور شده است. طراحی بنا به سبک مغولی اسلامی‌ هند است و بنای آن مربوط به دوره حکومت مغول در بنگال می‌باشد.

مسجد غوث الاعظم

این مسجد در خیابان و محله " ماها خالی " داکا واقع شده و یکی از مجلل‌ترین مساجد در داکا است. در زمان جنگ عراق علیه ایران، با پول صدام حسین رئیس جمهور عراق و به منظور جلب حمایت مردم بنگلادش علیه ایران، این مسجد ساخته شد. بنیان گذار آن مولانا عبدالمنان، صاحب امتیاز روزنامه انقلاب است.

مسجد شصت گنبد

خواجه جهان مشهور به خان جهان علی خان این مسجد را واقع در شهرستان باغرهات در قسمت جنوبی بنگلادش توسط در سال 1459 م ساخت. این مسجد جزو قدیمی‌ترین مساجد بنگلادش است. خان جهان علی خان، هم صوفی و هم فرماندار منطقه بود. وی دستور داد این مساجد را به منظور مرکزی دینی وسیاسی بنا کنند. پس از مسجد بیت المکرم، این مسجد از بزرگ‌ترین مساجد بنگلادش محسوب می‌شود. بر بالای سقف مسجد، 77 گنبد ساخته شده، اما چون کل بنا روی 60 ستون احداث شده است، بین مردم به مسجد شصت گنبد مشهور است.

مسجد طلائی کوچک

این مسجد یکی از قدیم‌ترین مساجد این سرزمین است و در زمان حکومت علاء الدین حسین شاه حاکم بنگال (1493 - 1519م) ساخته شد. چون قسمت داخلی گنبدهای این مسجد مطلا می‌باشد، به سونا مسجد (طلایی مسجد) مشهور شده است. جانشینان حسین شاه نیز به تقلید حسین شاه مسجد دیگری ساختند (1525م) و همچنان بخش‌های داخلی گنبد را مطلا کردند. چون مسجد نخستین کوچک‌تر و دومی‌ بزرگ‌تر بود، به ترتیب به نام سوتر سونا مسجد (مسجد طلائی کوچک) و بارا سونا مسجد (مسجد طلائی بزرگ) مشهور شده‌اند. مسجد کوچک طلائی در شهرستان نواب گنج واقع در غرب بنگلادش و مسجد بزرگ طلائی در آن طرف مرز (در بنگال غربی هند) ساخته شده‌اند.

مسجد خواجه

یکی دیگر از قدیمی‌ترین مساجد بنگلادش، مسجد خواجه است که در کاجیرگائون، در شهرستان مولوی بازار، در شمال شرقی بنگلادش احداث شده است. این مسجد را شمس الدین یوسف شاه (حک: سده چهاردهم میلادی) نوه سلطان شمس الدین الیاس شاه یکی از مشهورترین سلاطین بنگال در سال 1478 م ساخته است و هم اکنون یکی از زیارتگاه‌های مهم کشور محسوب می‌شود.

مسجد هفت گنبد بل بازار

این مسجد در بل بازار، در شهرستان نارسینگدی، نزدیک داکا قرار دارد. قدمت آن حدود 250 سال است و از سبک معماری مغولی اسلامی‌ بهره گرفته است. این مسجد در دوره نواب‌ها پس از پایان حکومت مغول ساخته شده و به علت داشتن هفت گنبد، مشهور است.

مسجد دیوانه

این مسجد در حضرت ناگار، بخش غربی شهر کیشور گنج، در ناحیه شمال کشور واقع است. همسر زمیندار معروف بنگلادش، خانواده ذوالقرن خان این مسجد را احداث کرد. گفته‌اند که وی فرزندی نداشت و بسیار متدین بود و در خواب برای ساختن مسجد دستوری یافت و این مسجد را ساخت. چون مردم او را پاگلا بی بی (خانم دیوانه) می‌خواندند، این مسجد به نام پاگلا مسجد (مسجد دیوانه) مشهور شد. مردم محلی اعتقاد دارند که اگر کسی به این مسجد نذر کند، نذرش برآورده می‌شود.

باگا مسجد

مسجد باگا، برگرفته از ویکی‌مدیا، قابل بازیابی از https://commons.wikimedia.org/wiki/File:Bagha_Mosque,_Rajshahi,_Bangladesh_03.jpg

این مسجد واقع در روستای باگا، در شهرستان راجشاهی، یکی از قدیمی‌ترین مساجد بنگلادش است. این مسجد را نصرت شاه حاکم بنگال در سال 930 هجری قمری ساخت. مسجد ده گنبد داشت که بخشی از آن در زلزله سال 1897 ویران شده و همان طور باقی مانده است. معماری این مسجد جذابیت خاصی دارد. می‌گویند در کارهای معماری وهنری این مسجد به ویژه در نقاشی‌های آن از هنرهای ایرانی استفاده شده است.

در داکا و در مناطق دیگر بنگلادش مساجد قدیمی‌ و جدید فراوانی وجوددارد. از جمله لال باغ شاهی، مسجد جامع، مسجد پری بی بی، مسجد بانانی و...

تاریخ معاصر

تحولات مهم سیاسی، اجتماعی و فکری در تاریخ معاصر

مسلمانانی که اکثریت جمعیت بنگلادش را تشکیل می‌دهند، از مدت‌ها پیش در باره هویت فرهنگی خود دچار تردید و دو دولی شده‌اند. اینان از یک سو، قرن‌ها است که به واسطه تعلقات و وابستگی‌های مذهبی، به سوی دنیای اسلام سوق داده شده‌اند و از سوی دیگر، پیشینه فرهنگی خود را، که آن‌ها را به شدت به جمعیت محلی غیر مسلمان پیوند می‌زند، حفظ کرده‌اند.

در حقیقت، ویژگی خاص مسلمانان بنگالی، عامل انزوای آن‌ها بوده است. تمایل به اینکه مسلمانان شبه قاره هند به منزله جامعه‌ای واحد با یک چشم‌انداز و نگرش و فرهنگ مشخصی تلقی شوند، در عمل گرایش گمراه کننده‌ای بوده است.

انقراض استیلای مغول و ورود کمپانی هند شرقی

نگاهی به تاریخ 400 ساله اخیر هند نشان می‌دهد که کمپانی هند شرقی در سال 1600 میلادی در انگلستان تأسیس شد. هدف از تأسیس این کمپانی، ظاهراً، ایجاد روابط اقتصادی و انجام تجارت از راه دریایی که «واسگودوگاما» و سیاحان دیگر کشف کردند، بود. انگلیسی‌ها در 1765بنگال را به تصرف درآوردند و نظام نیابت در بنگال به سر رسید. لرد کلایو، فرماندار بنگال، سند دیوانی بنگال و ایالات بیهار و اوریسا را برای کمپانی هند شرقی کسب کرد. در 1784پارلمان بریتانیا قانونی تصویب کرد که بر اساس آن، کمپانی هند شرقی مالک و صاحب حقوقی و تجاری هند شناخته شد و برای آن هیئت نظارت تشکیل شد. به جای احکام اسلامی، قانون انگلیسی به اجرا درآمد و زبان انگلیسی به جای فارسی در ادارات رواج یافت که سخت به ضرر مسلمانان تمام شد. هندو‌ها با فراگرفتن زبان انگلیسی در به دست آوردن کار دولتی از مسلمانان جلو افتادند. لرد کرزن نایب السلطنه هند برای ایجاد نظم و انضباط حکومتی، در 1905 ایالت بزرگ بنگال را به دو بخش شرقی (شامل بنگال شرقی و آسام) و غربی (شامل بنگال غربی و بیهار و اوریسا) تقسیم کرد[۱۵].

مسلمانان در بخش شرقی جمعیت بیشتری داشتند و هندوها در بخش غربی بیشتر بودند. با این وجود هندوها نگران از دست دادن قدرت اقتصادی و سیاسی خود بودند و به این سیاست اعتراض کردند. در نتیجه، درگیری بین هندوها و مسلمانان به وجود آمد و به شورش‌های خونینی تبدیل شد. از این رو، تحت فشار جمعیت هندوی بنگال غربی به بریتانیا، هر دو بخش در سال 1912 مجددا بهم پیوستند[۱۵]. نهضت استقلال طلبی هند که در دهه 1900 پدید آمده بود باعث شد تا مجمعی از مسلمانان هند در داکا تشکیل شد (1906م). این مجمع تصمیم گرفت حزب مسلمانان هند تاسیس شود. این حزب بعدها به نام "مسلم لیگ سراسر هند" مشهور شد. در نتیجه این درگیری‌ها، پادشاه انگلستان، جرج پنجم در 1911م تقسیم بنگال را لغو کرد و آسام به استان کمیسری تبدیل شد و پایتخت هند از کلکته به دهلی انتقال یافت. سرانجام بعد از استقلال هند از زیر یوغ بریتانیا و تقسیم شبه قاره هند به دو کشور هند و پاکستان (جون 1947م)، بنگال شرقی ایالتی از پاکستان محسوب شد[۱۶].

از آنجا که هدف اصلی گردانندگان این کمپانی، جامه عمل پوشاندن به مطامع سیاسی و کسب استیلای سیاسی در شبه قاره بود، آنان به تدریج با بهره گیری از اختلافات موجود و تشنج ضعف‌های اداری در بخش‌های مختلف قلمرو گسترده مغول، دامنه نفوذ خود را گسترش دادند. آن‌ها ابتدا در مدارس (بندر معروف جنوب هند) مستقر شدند و سپس به بنگال روی آوردند و شهر معروف و بندری کلکته را به صورت ستاد و پایگاه اصلی خویش در آوردند. پس از استقرار و کسب قدرت در کلکته به مصاف با نواب معروف بنگال یعنی سراج الدوله برخاستند.

با قتل سراج الدوله در بنگال، از سال 1757 تا 1858 میلادی، بنگال و سراسر شبه قاره را هیئت منتخب کمپانی هند شرقی اداره می‌کرد. کلکته در آن زمان پایتخت بود و علاوه بر وجود فرماندار کل، از جانب هیئت مدیره فرمانداران مختلفی برای ایالت‌های مختلف تعیین می‌شدند.

کلکته تا سال 1911 پایتخت شبه قاره باقی ماند و نماینده ملکه، فرماندار کل، در آنجا مستقر بود. به هنگام تاج گذاری «جرج پنجم» که در دهلی انجام گرفت، و با لغو تقسیم بنگال، پایتخت هند نیز از کلکته به دهلی انتقال یافت و استیلای سیاسی بریتانیا بر شبه قاره تا سال 1947 ادامه یافت. بدین ترتیب انگلیس به مدت 190 سال در سراسر شبه قاره حکمرانی کرد. البته در طول این مدت نا آرامی‌ها و اختلافات متعددی به وقوع پیوست. به طور متوسط در هر 25 سال نیروهای بریتانیا درگیر نیروی عظیم، انقلابی و استقلال طلب شبه قاره بودند[۱۷].

پس از شکل گیری پاکستان، محمد علی جناح سعی کرد تا زبان اردو را به بهانه اینکه زبان ملی مسلمانان شبه قاره است، رسمی‌ کند. قائداعظم محمدعلی جناح در سخنرانی خود که در گردهمایی‌های مردمی‌ در داکا در مارس 1948 میلادی ایراد کرد، تاکید کرد که چون پاکستان ملتی واحد است، فقط یک زبان رسمی‌ و آن هم اردو می‌تواند هویت این ملت را حفظ کند. با این نظریه، مسلمانان بنگالی به خصوص جامعه دانشجویان به شدت مخالفت کردند. آن‌ها معتقد بودند که هر دو زبان اردو و بنگالی باید زبان‌های رسمی‌ پاکستان باشند چرا که بیشتر مردم پاکستان، در بنـــگال شرقی زندگی و به زبان بنگالی تکلم می‌کردند. دولت تلاش‌های بسیاری انجام داد تا مبارزه‌های دانشجویی را ملهم از تحریکات هندویی و یا کمونیستی جلوه دهد، اما موفق نشد.

سرانجام دولت پاکستان ناگزیر از پذیرش خواسته آن‌ها شد و هر دو زبان اردو و بنگالی، زبان‌های رسمی‌ پاکستان شناخته شدند؛ هر چند ادامه مبارزه دانشجویی، منجر به حرکت منطقه‌ای قوی‌تری برای آزادی اقتصادی و خودمختاری شد. این حرکت در جریان انتخابات عمومی‌ که در سال 1952 میلادی در پاکستان شرقی برگزار شد، باعث شد تا قدرت را از دست مسلم لیگ خارج کند. وضع قانون ازدواج، دوبار بین سال‌های 1958 و 1969 نتوانست این جنبش را مهار کند.

نگرش استعماری سیاست‌مداران، دیوان‌سالاران، سرمایه‌داران و رهبران نظامی‌ پاکستان غربی احساسات منطقه‌ای را در شرق پاکستان به شدت تقویت می‌کردند. این نگرش منجر به زایش حس وطن گرایی ملی (ناسیونالیسم) در بنگلادش شد. در واقع ناسیونالیسم در بنگلادش دارای وجهی غیرمذهبی و مادی است. در طول چهل سال اخیر تغییری بنیادی در دیدگاه اجتماعی و سیاسی مسلمانان بنگالی وجود داشته است. در جریان سلطه بریتانیا، خصوصیت فرقه‌های هندو و مسلمان ویژگی اصلی و برجسته زندگی شبه قاره هند شده بود.

تا سال 1885، یعنی زمانی که کنگره ملی هند تأسیس شد، گروهی از سازمان‌های دولتی را رهبران هندو از جمله موسسه مستأجرین بنگالی (1837م)، مؤسسه هند بریتانیا (1837م)، مؤسسه میهن پرستان (1865م)، انجمن ملی (1870م) و چندین حزب دیگر، بنیان کردند. مسلمانان ارتباطی با آن مؤسسات نداشتند. رهبران هندو هیچ کوشش جدی برای جذب، حمایت و یا حس همدردی با مسلمانان به عمل نیاوردند. به اعتقاد رهبران هندو، این دوره ناسیونالیستی، که به معنای وحدت و اساس یکپارچگی و وحدت ملی در هندوستان بود، متأثر از مذهب هندو بوده است.

پیش از تشکیل پاکستان، محمد علی جناح، به عنوان فرمانده کل قوا برگزیده شد. وی در سخنرانی ریاست جمهوریش در 11 آگوست 1947 به وضوح تأکید کرد که پاکستان قرار نیست یک دولت مذهبی باشد. بنابر این به نظر می‌رسد که جناح به خوبی تشخیص داده بود که اگر قرار بود پاکستان حکومتی مدرن داشته باشد، اساس آن باید غیر مذهبی بوده و نباید به مذهب این اجازه داده شود که با سیاست ترکیب شود.

با مرگ جناح در سپتامبر 1948جانشینان وی در مواجهه با مشکلات گوناگونی که دولت تازه تأسیس با آن رو به رو شده بود، ناتوان بودند. ظاهرا وضعیت پاکستان متزلزل بود و شاید اوضاع این گونه نشان می‌داد. به هر حال، پس از تجزیه بنگال و پنجاب، میلیون‌ها پناهنده به خصوص از مرزهای ایالات شرقی و نیز از دیگر ایالات هند، به سوی پاکستان سرازیر شدند. مشکل بزرگ این بود که چگونه وضعیت زندگی را برای آنان فراهم کنند.

رهبران سیاسی پاکستان موفق نشدند با استفاده از تفاسیر سیاسی واقتصادی پایه‌هایی را که کشور بر آن اساس بنا شده بود، تشریح کنند؛ بنابراین مذهبی‌ها با تعابیر و تفاسیر خود پا به عرصه گذاشتند و این گونه استدلال کردندکه چون پاکستان در نتیجه جنبشی اسلامی‌ به وجود آمده، لذا فقط با گسترش حکومتی اسلامی‌ می‌تواند دیدگاه‌های منطقی خود را توجیه کند. از این رو با توسل به تاریخ و سنت اسلامی، معنا و ویژگی کاملاً جدیدی به مفهوم پاکستان دادند.

در 12 مارس 1949 در کراچی، مجلس قانون گذاری پاکستان قطعنامه‌ای راتصویب کرد که پاکستان را کشوری یاد می‌کند که در آن مسلمانان قادر خواهند بود که زندگی‌های فردی و جمعی خود را بر اساس تعالیم و دستورات اسلام، همان گونه که در قرآن وسنت ارائه شده است، تنظیم کنند[۱۸].

به دلیل اختلافات سیاسی در خصوص نحوه اداره امور پاکستان، طی سالهای 1947 تا 1956، مسائل جاری مملکت بر اساس قوانین و مقرراتی که پیش از تقسیم شبه قاره، تدوین شده بود، اداره می‌شد. در سال 1954، انتخابات مجلس ایالتی در بخش شرقی پاکستان برگزار شد.

فضل الحق بـــه کمـــک مولانا باشانی و کروردی دست به تشکیل جبهه متحدی به نام Jukta Front زدند که این ائتلاف با پیروزی چشمگیری بر حزب مسلم لیگ فائق آمد؛ در نتیجه فضل الحق کابینه بنگال را تشکیل داد. شیخ مجیب الرحمن از حزب عوامی‌ لیگ که یکی از وزرای جوان فضل الحق بود، در کابینه وی مشغول به کار شد.

در سال 1956به هنگام نخست وزیری چوهدوری محمد علی، اولین قانون اساسی پاکستان تصویب شد. در این هنگام فضل الحق سمت وزارت کشور دولت مرکزی را برعهده داشت و بدین ترتیب در 23 مارس 1956 پاکستان رسماً، «جمهوری اسلامی‌ پاکستان» نام گذاری شد.

در 31 مارس 1958، فضل الحق که حاکم بنگال بود، عطاء الرحمن خان را از سر وزیری خلع کرد و چندی بعد خود نیز براثر فشارهای اعضای حزب عوامی‌ لیگ مجبور به استعفا شد.

در 7 اکتبر 1959 اسکندر میرزا، قانون اساسی را ملغی کرد و ژنرال «ایوب خان» را، که ریاست ستاد مشترک ارتش را بر عهده داشت، به سمت حاکم نظامی‌ تعیین کرد. ایوب خان همه فعالیت‌های سیاسی را غیرقانونی اعلام کرد.

بیست روز پس از اعلام حالت فوق العاده، اسکند میرزا مجبور به استعفا شد و به لندن تبعید شد و محترمانه به آنجا رفت. بدین ترتیب ایوب خان حاکم نظامی، مصادر مسائل پاکستان را رسماً به عهده گرفت.

ایوب خان در واقع با یک کودتای بدون خونریزی قدرت را در دست گرفت. ایوب خان برای اداره مملکت علاوه بر تکیه گاه اصلی یعنی نیروهای مسلح، به افراد سیاسی نیز بها داد و سیستم جدیدی را به نام «دمکراسی پایه» ارائه کرد. بر اساس این سیستم، اعضای پارلمان و رئیس جمهور به طور غیر مستقیم انتخاب می‌شدند.

بر اساس طرح «دمکراسی پایه»، ایوب خان به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و اکثر اعضای حزب مسلم لیگ از وی حمایت کردند. گروه اقلیت مسلم لیگ به رهبری خواجه ناظم الدین، مخالفان ایوب خان، در نقش گروه مخالف عمل کرد.

در کابینه ایوب خان، به طور مساوی وزرای دو بخش پاکستان حضور داشتند. وی در مقایسه با سایر رهبران پاکستان تا آن زمان، توجه بیشتری به مسائل بنگال می‌کرد. ایوب خان طرح‌های عظیمی‌ چون تأسیس فرودگاه بین المللی، ایجاد شهرک ایوب نگر (شیربنگلانگر فعلی)، ایستگاه راه آهن، پروژه هیدروالکتریک، کارخانه کودشیمیایی، کارخانه ذوب فلز و نظایر آن را در پاکستان شرقی (بنگلادش فعلی) انجام داد. وی از سال 1958 تا مارس 1969 (11سال) در پاکستان حکومت کرد.

در سپتامبر سال 1965 با شروع جنگ هند وپاکستان، زمینه‌های بیشتر تقسیم پاکستان فراهم آمد.

دولت هند در صدد ایجاد نفرت و کینه بیشتر، بین دو بخش از پاکستان به یکدیگر بود؛ آن‌ها با حمله نکردن به پاکستان شرقی و نیز با توجه به درخواست مجیب الرحمان برای کمک نظامی، با حمایت از وی، زمینه را برای تبلیغات ضد پاکستانی از جناح طرفداران هند درپاکستان شرقی فراهم کردند.

حفظ حاکمیت و حریم مرزها و دفاع از 70 میلیون نفوس پاکستان شرقی از وظایف دولت مرکزی بود، اما همان گونه که قبلاً اشاره شد، اختلافات سیاسی، ضعف بنیه اقتصادی پاکستان شرقی و از همه مهم تر، فاصله طولانی جغرافیایی بین دو بخش از پاکستان، همواره بخش شرقی را آسیب پذیر‌تر می‌کرد؛ از این هنگام رهبران عوامی‌ لیگ به تحریک حس ناسیونالیستی بنگالی‌ها پرداختند.

فقط 5 ماه پس از جنگ هندوستان و پاکستان، شیخ مجیب الرحمن طی جلسه‌ای در لاهور طرح معروف وتاریخی 6 ماده‌ای خود را بدین شکل عنوان کرد:

  1. دولت فدرال بر اساس انتخابات پارلمانی شکل گیرد؛
  2. اختیار کامل امور دفاع و خارجه به دولت فدرال واگذار شود؛
  3. انتخاب سیستم واحد پولی، چنان که بتوان از فرار سرمایه‌ها جلوگیری کرد؛
  4. اختیار سیاست مالی ومالیاتی بر عهده دولت فدرال باشد؛
  5. دو حساب جداگانه بانکی به منظور پس‌انداز درآمدهای ارزی گشایش یابد و دولت فدرال هدایت طرح‌های خارجی را بر عهده گیرد؛
  6. نیروهای ارتش و یا میلیشیا در دو دولت فدرال حضور داشته باشند و تربیت آنان و تقویت بنیه دفاعی بر عهده دو دولت فدرال باشد.

 طرح فوق عکس العمل‌های متفاوتی را به وجود آورد. در مارس 1966، ایوب خان دستور بازداشت مجیب‌الرحمن را صادر کرد. دستگیری مجیب در واقع اولین حرکت خصمانه ایوب علیه مجیب بود.

 در 7 ژوئن 1966 برای پیروی از مجیب الرحمن، اعتصاب عمومی‌ برپا شد و به تبع آن نیز روزنامه‌ها از این حرکت حمایت کردند. پیروزی شیخ مجیب‌الرحمن باعث شد که وی به محبوبیت بیشتری دست یابد و مردم نیز از انگیزه قوی‌تری برای مقابله با رژیم ایوب خان بهره‌مند شوند.

در پاکستان غربی، ذوالفقار علی بوتو (فعال سیاسی و سیاستمداری برجسته)، به مخالفت با ایوب خان برخاست. ظاهراً علت مخالفت وی با ایوب خان، عصبانیت و ناخشنودی وی از ایوب خان در برکنار کردن او از سمت وزارت خارجه پاکستان ذکر شده است.

 در 25 مارس 1969 به دنبال برکناری (ظاهراً استعفای) ایوب خان، یحیی خان زمام امور را در دست گرفت. درطول سالهای حکومت ایوب خان(69- 1958م)، مردم پاکستان در شرایط سخت دیکتاتوری نظامی‌ به سر می‌بردند. از نظر روانی یازده سال حکومت نظامیان در پاکستان انگیزه‌های کافی را برای بازگشت مجدد افراد سیاسی در مملکت داری در بین مردم ایجاد کرد.

یحیی خان به منظور درهم شکستن بحران سیاسی، وعده برگزاری انتخابات پارلمانی را در اولین فرصت ممکن داد؛ او همچنین به درخواست مجیب الرحمن در کنفرانس سیاسیون (RTC) مبنی بر یک رای برای یک نفر، موافقت کرد. وی به مردم پاکستان شرقی اطمینان داد که تبعیض و نابرابری را بین دو بخش از پاکستان از بین خواهد برد. به زودی فعالیت‌های سیاسی بار دیگر از ژانویه 1970 آزاد اعلام شد و مقرر شد که در دسامبر 1975 انتخابات سراسری برگزار شود.

یحیی خان بر این باور بود که مجیب الرحمن رویای نخست وزیر شدن پاکستان را در سردارد، به همین دلیل سعی می‌کرد از طریق پذیرش خواسته‌های حزب عوامی‌ لیگ که مجیب الرحمن رهبری آن را بر عهده داشت، وی را حفظ کند. در 30 مارس 1970 یعنی 3 ماه بعد از اعلام آزادی فعالیت‌های سیاسی، یحیی خان چارچوب شرایط انتخابات را اعلام کرد.

در بخش غربی پاکستان، حزب مردم (پیپلز پارتی) به رهبری ذوالفقار علی بوتو، 88 کرسی را به دست آورد و بدین ترتیب حزب عوامی‌ لیگ مجیب با احراز کرسی بیشتر، حزب اکثریت شناخته شد و به دنبال آن حزب عوامی‌ لیگ پاکستان در ردیف حزب اقلیت قرار گرفت. جنگ قدرت واختلافات اصلی رهبران دو حزب پاکستان ازهمین زمان آغاز شد[۱۹].

مجیب الرحمن علاوه بر بهره برداری از احساسات ملی بنگالی‌های مسلمان، به منظور اخذ آرای بیشتر، 10میلیون رای بی چون و چرای هندوان پاکستان شرقی را نیز ذخیره داشت؛ این به دلیل سیاست‌های طرفداری از هند و مواضع دوستانه حزب عوامی‌ لیگ به هندوستان بود.

یحیی خان در 26 مارس 1971، بار دیگر فعالیت‌های سیاسی را ممنوع اعلام کرد. وی عمل مجیب الرحمن مبنی بر همکاری نکردن با دولت نظامی‌ برای حل مسائل سیاسی پاکستان را به شدت تقبیح کرد و او را خائن نامید و حزب عوامی‌ لیگ را دشمن پاکستان شمرد. مجیب الرحمن در این هنگام توسط 50 تن از کماندوهای پاکستانی در محل اقامت خود دستگیر شد و به پاکستان غربی انتقال یافت.

دستگیری و کشتار استقلال طلبان بنگال در سه روز اول، تلفات فراوانی بر جای گذاشت. در 4 آوریل 1971 بر اثر کشتار بی رحمانه و جو ترور، داکا به صورت شهر مردگان در آمد. در چیتاگنگ، بنگالی‌های ارتش پاکستان علیه پاکستانی‌ها به قیام برخاستند.

ضیاء الرحمن (که بعدها در سال 1975 م طی کودتای نظامی‌ رئیس جمهور بنگلادش گردید)، رهبری مردم را بر عهده گرفت[۲۰]؛ در نتیجه افراد تحت فرماندهی وی برای نخستین بار در چیتاگنگ، اعلام استقلال کردند (28 مارس 1971).

از سوی دیگر، تعدادی از رهبران عوامی‌ لیگ با استفاده از موقعیت دهکده مرزی بوپاناتولا در بخش کوشتیا گرد هم آمدند (این دهکده به دور از نفوذ نظامیان پاکستان بود). رهبران عوامی‌ لیگ در این محل دست به تشکیل نخستین دولت در تبعید زدند و از میان خود، مجیب الرحمن را که در زندان بسر می‌برد، غیابی، رئیس جمهور در تبعید برگزیدند. مجیب الرحمن در 10 ژانویه 1972 آزاد شد و به داکا بازگشت و پس از دو روز، ریاست جمهوری را به چوهدوری واگذار کرد و خود پست نخست وزیری را عهده دار شد. سید نذرالاسلام، کفیل رئیس جمهور، تاج الدین احمد را نخست وزیر و چند نفر دیگر را وزیر انتخاب کرد. این دهکده پس از استقلال بنگلادش، «مجیب نگر» نام گرفت و آن‌ها قانون اساسی را بر اساس چهار رکن ناسیونالیسم، سوسیالیسم، سکولاریسم و دموکراسی تصویب کردند.

 دولت هند بلافاصله این دولت را شناسایی کرد و به همین منظور دفتری را در کلکته برای هدایت رهبری سیاسی این دولت در اختیار آن‌ها قرار داد. هندی‌ها به خاطر کینه تاریخی از پاکستان و به لحاظ اینکه مخالف تقسیم شبه قاره بودند، از این فرصت طلایی حداکثر بهره برداری را کردند. دولتمردان هند و رهبران حزب کنگره به این امید به پذیرش تقسیم شبه قاره و ایجاد پاکستان تن در دادند که پس از مدتی پاکستان تجزیه و نهایتاً به سرزمین اصلی که هندوها آن را Akhand Bharat «هند بزرگ» می‌نامند، خواهد پیوست. با توجه به سوابق فوق، دولت ایندیرا گاندی به استقلال طلبان کمک و مساعدت فراوانی کرد[۲۱].

شخصیت‌های مؤثر سیاسی، اجتماعی، علمی‌ و فرهنگی معاصر

تیتو میر

تیتو میر، برگرفته از sritiochetona، قابل بازیابی از https://sritiochetona.org/titumir-freedom-fighter-or-islamic-zealot-heroor-terrorist/

یکی از چهره‌های سرشناس و مبارز در بنگلادش تیتومیر(1782-1831) است که در دوره خود رهبری روستائیان و کشاورزان را در مقابل ظلم وستم زمینداران و مالکان بزرگ و سلطه بریتانیا در منطقه بر عهده داشت؛ وی آنان را به مسائل دینی و اجتماعی و سیاسی خودشان آگاه می‌کرد.

نام واقعی تیتو میر، «سید میر نثار علی» بود. ایشان در سال 1782 میلادی در روستای چاندپور از توابع بشیرت (Bashirhat) در بنگال غربی به دنیا آمد. نام پدر او سید میرحسن علی و نام مادرش عابده رقیه خاتون بود.

خانواده تیتومیر از نسل حضرت علی (ع) هستند و اجداد او خود را منسوب به «شهادت علی» می‌دانند که برای تبلیغ اسلام، از عربستان به سرزمین بنگال مهاجرت کرد. سید عبدالله فرزند شهادت علی از طرف پادشاه وقت هند، رئیس قضات منطقه جعفر پور شد و از وی لقب «میرانصاف» را گرفت. از آن پس فرزندان شهادت علی، القاب ارثی پدری را با عناوین «سید» و «میر» استفاده کردند.

تیتومیر پس از تحصیلات خود در مکتب و سپس در مدرسه توانست سه زبان بنگالی، عربی و فارسی را به خوبی یاد بگیرد. وی درادبیات عربی و زبان فارسی تسلط و استعداد و نبوغ بسیاری داشت. تیتومیر ضمن توانایی درقدرت ذهنی و فکری، از نظر جسمی‌ نیز فرد توانایی بود؛ وی در ورزش کشتی و ژیمناستیک توانایی خوبی داشت. تیتومیر در سال 1822 میلادی به مناسک حج مشرف شد و از نزدیک با سید احمد بریلوی از رهبران انقلابی آشنا شد و روابط خود را با وی استمرار بخشید. او پس از بازگشت از مکه مکرمه، حجم تبلیغات و سخنرانی‌های دینی خود را برای هدایت و ارشاد مردم و آشنایی آنان از وضع موجود گسترش داد؛ او مردم را به پرهیز از بدعت و شرک و روی آوردن به دستورات محکم الهی دعوت کرد.

دراین زمان نزاع و درگیری میان او و زمینداران و مالکان هندو به نام «کریشنادوارای» از منطقه «پورا» که سعی داشتند مالیات‌های بیشتری از مسلمانان بگیرند، درگرفت. تیتومیر برای مقابله با آنان و نیروهای بریتانیا، تشکلات نظامی‌روستاییان راایجاد و شروع به آموزش نظامی‌ و رزم‌های بومی‌ به آن‌ها کرد. شاگرد و برادر زاده او غلام معصوم مسئولیت سازماندهی و فرماندهی این آموزش‌ها را از سوی تیتومیر عهده دار شد. در این هنگام هندوها با کمک نیروهای بریتانیا سعی جدی داشتند تا مقاومت آنان را از میان برداشته و نیروهای آنان را پراکنده کنند. درگیری و جنگ بالا گرفت و در همین زمان تیتومیر شکایت نامه‌ای را برای حکومت کمپانی هندشرقی فرستاد، اما حاصلی نداشت.

کشتی‌های بریتانیا در سال 1831 م به نیروهای تیتومیر از طریق توپخانه حمله کردند و خسارات سنگینی به آنان وارد آوردند. جنگی نابرابر بوقوع پیوست و حدود 350 مجاهد به همراه غلام معصوم دستگیر شدند. غلام معصوم محکوم به مرگ شد و 140 نفر دیگر از اسیران محکوم به زندان شدند. تیتومیر از چهره‌های بسیار بنام این سرزمین است که تلاش‌های فراوانی برای راهنمایی وهدایت مسلمانان و همچنین مقابله با نیروهای بریتانیا داشته است.

عزیز عبدالله (خان بهادر)

خان بهادر، قابل بازیابی از https://www.ahsaniamohilamission.com/khan-bahadur-ahsanullah-r/

عزیز عبدالله خان بهادر (1863 - 1926 )کارشناس مسائل آموزشی، نویسنده و یکی از فعالان امور اجتماعی بود. وی در فنی (Feni) نواخالی از مناطق تحت پوشش شهر چیتاگنگ به دنیا آمد. نام پدر او امجد علی بود. وی در سال 1886 از کالج داکا فارغ التحصیل شد و در همان سال به عنوان معلم در بخش آموزش ایالتی مشغول به کار شد.

عزیز عبدال یا عبدالعزیز خیلی زود به اهمیت آموزش و توسعه آن درمیان مسلمانان پی برد. او در سال 1883 زمانی که دانشجو بود، کتابی با نام Dhaka Muslim Friends Conference منتشر کرد که در آن سعی داشت تا به موضوعاتی برای آموزش مخصوص زنان و دختران در روستاها بپردازد. پس از این که وی وارد عرصه زندگی حرفه‌ای خود شد، ابتدا کتابی را با عنوان «مسلمانان شیکسا صبا» (Muslim Education Society) در شهر چیتاگنگ به چاپ رساند. هدف وی از چاپ این اثر افزایش سطح آگاهی اجتماعی مسلمانان و توجه آنان به اهمیت آموزش بود.

عبدالعزیز چندین مرکز فرهنگی آموزشی ازجمله دانشکده اسلامی‌ به نام «ویکتوریا»، کتابخانه کبیرالدین و اتاق مطالعه اسلامی‌ برای مرام شهر چیتاگنگ در نواحی نواخالی تاسیس کرد (1896). وی در زمینه ادبیات نیز کتاب مرثیه را نوشت. پس از مرگ او، استاد وی عبیدالله ال عبیدی سهروردی (86- 1832)، کتاب عبیدولوژی را به یاد او نوشت. از دیگر آثار منظوم او کتاب کاویتاکالیکا (Kavita Kalika) (1885م) است که بر جای مانده است.

قاضی نـــذر الاسلام شاعـــر ملی بنگلادش نیز به هنگام سفر به شهر چیتاگنگ، به دیدار او رفت و لحظاتی را با او سپری کرد. همچنین بعد از ارتحال وی مرثیه‌ای با نام «بنگلار عزیز» (عزیز بنگل) به یاد بود او چاپ کرد. دولت بریتانیا نیز به منظور ارج نهادن به خدمات آموزشی واجتماعی وی، لقب «خان بهادر» را به او اعطا کرد.

قاضی نذرالاسلام

نذر الاسلام، شاعر ملی بنگال از جمله شاعرانی است که اشعار او موجب تعهد و آزادگی است. اگر چه نغمه آزادی او بارها به اسارت وی می‌انجامید و سلطه گران او را به بند می‌کشیدند و زندانی می‌کردند، اما سرودهای آزادی سرزمین هند را پیوسته سر می‌داد و مردم را به آزادگی و رهایی از چنگال استعمارگران دعوت می‌کرد.

قاضی نذرالاسلام، برگرفته از gaurilankeshnews، قابل بازیابی از https://gaurilankeshnews.com/the-neglect-of-kazi-nazrul-islam/

آشنایی نذرالاسلام با شعر حافظ شیرازی و مطالعه و ترجمه آن و همچنین به کارگیری اوزان، الفاظ و مضامین و مفاهیم آن اشعار، شعر او را به فضایی برتر سوق داد. این ویژگی، عشق و عرفان را نیز با دیگر ویژگی‌ها آمیخت و اندیشه‌های آن عارف و شاعر بزرگ پارسی برجان و دل او اثر کرد و سخن وی را رنگی تازه داد. این تفکر و بینش، در اشعار غیر فارسی نمود کمتری داشت. استفاده از اندیشه‌های خیام و مولانا جلال الدین رومی‌ و. .. نیز جای خود دارد.

ویژگی دیگر نذر الاسلام آن است که خود به بهره وری از اندیشه‌های شاعران فارسی گوی همچون حافظ و خیام، معترف است و آشنایی با آن بزرگان را سبب دگرگونی اندیشه خویش می‌داند. در حالی که بسیاری از دیگر شاعران جهان از اندیشه‌های بزرگ شاعران و عارفان زبان وایرانی استفاده کرده و دم بر نیاورده‌اند؛ این انصاف او نیز بیانگر شخصیت آزاده و مستقل این شاعر بزرگ سرزمین بنگال است.

قاضی نذر الاسلام شاعر ملی بنگلادش بیشتر به نام شاعر حماسه آفرین و شورشگر معروف است. او بعد از تاگور بزرگ‌ترین نابغه در شعر و ادبیات بنگلا است. قاضی نذر الاسلام علاوه بر سرودن اشعار بی شمار، بیش از سه هزار سرود موزون نوشته و آهنگ آن را نیز خودش نواخته است؛ بدین علت بعضی از پژوهشگران او را به نام «شاعر بلبل» نامیده‌اند.

وی علاوه بر زبان‌های بنگلا و انگلیسی، با زبان‌های عربی، فارسی، اردو، هندی و سنسکریت آشنایی کافی داشت. قاضی نذر الاسلام رباعیات شمس الدین محمد حافظ شیرازی، رباعیات عمر خیام و خیلی از غزل‌های دیوان حافظ را به زبان بنگلا ترجمه کرده و این زبان را غنی ساخته است. او در 24 ماه مه سال 1899 در قریه چوروسیا از توابع شهرستان آسانسول در استان «بوردومان» بنگال غربی متولد شد و در 29 آگوست 1976 م روز یکشنبه ساعت 10:10 صبح در بیمارستان پی جی داکا در گذشت. پیکر او را در جوار مسجد دانشگاه داکا به خاک سپردند[۲۲].

سایر شخصیت‌های بنگلادش

در 1906 م مسلمانان «مسلم لیگ» یا «حزب مسلمانان» را در لکهنو تأسیس کردند تا مدافع حقوق مسلمانان در شبه قاره باشد. در این زمان دو نظریه متفاوت در میان مسلمانان مطرح بود:

  1. تشکیل بنگال متحد و مستقل که «سهروردی» پشتیبان چنین عقیده‌ای بود؛
  2. تقسیم شبه قاره به دو کشور هند و پاکستان که بنگال شرقی قسمتی از پاکستان را تشکیل می‌داد.

به عبارت دیگر، تقسیم شبه قاره به دو کشور مسلمان و هندو، نظریه‌ای بود که از طرف محمد علی جناح مطرح شد. این دیدگاه‌ها، زمانی مطرح می‌شد که مبارزات در شبه قاره هند علیه بریتانیا بالا گرفته بود و مردم این سرزمین یکپارچه خواهان استقلال و لغو حکومت استعماری بریتانیا بودند. مبارزات طولانی مسلمانان و هندوها به رهبری محمدعلی جناح و مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو و دیگر رهبران استقلال طلب شبه قاره سرانجام منجر به استقلال شبه قاره هند از حکومت استعماری بریتانیا شد. در 1947 شبه قاره هند به دو کشور هند و پاکستان تقسیم شد. بنگال شرقی از هند جدا شد و به منزله بخش شرقی جزو کشور جدیدالتاسیس پاکستان محسوب شد. محمد علی جناح فرماندار کل پاکستان شد و لیاقت علی خان دبیر حزب مسلم لیگ به نخست وزیری پاکستان منصوب شد.

سرانجام، همچنان که گفتیم، ناسیونالیسم بنگالی بر احساسات مذهبی مسلمانان پاکستان شرقی غلبه کرد و مردم این سرزمین خواهان جدایی از پاکستان شدند. بعضی شخصیت‌ها در انجام این اتفاق نقش اصلی و اساسی داشته‌اند که در اینجا به شرح نقش آن‌ها در تحولات بنگلادش اشاره می‌کنیم.

در انتخابات ایالتی 8 مارس 1954 بنگال، جبهه متحده، که از احزاب مخالف حکومت مرکزی تشکیل شده بود، اکثر کرسی‌های مجلس قانون گذاری ایالتی را به دست آورد و مسلم لیگ شکست سختی خورد. این پیروزی تمایل بنگالی‌ها را به خودمختاری ایالتی نشان می‌داد.

حکومت جبهه متحده به ریاست فضل الحق تشکیل شد و با اوج‌گیری اختلافات میان بنگالی‌ها وغیر بنگالی‌های پاکستان شرقی، دولت مرکزی حکومت این جبهه را منحل اعلام کرد و پاکستان شرقی زیر نظر فرماندار کل سرلشگر اسکندر میرزا، وزیر دفاع حکومت مرکزی قرار گرفت. در سال 1956 اولین قانون اساسی پاکستان لغو شد و در سال 1962 ایوب خان برای جلوگیری از توسعه نارضایتی‌ها، حکومت نظامی‌ را لغو و دومین قانون اساسی را وضع کرد. در سال 1964 تعدادی از رهبران سیاسی پاکستان شرقی از زندان آزاد شدند.

شیخ مجیب الرحمن

همچنان که در مبحث پیش و در ضمن شرح تحولات سیاسی معاصر بنگلادش اشاره کردیم، شیخ مجیب الرحمن یکی از رهبران معروف و مؤثر پاکستان شرقی بود که خواهان خود مختاری محلی این سرزمین بود و در دیدار با ایوب خان این تقاضا را مطرح کرد، اما پس از بازگشت به داکا دستگیر شد. وی در سال 1968 از زندان آزادشد؛ ولی به اتهام همکاری با هند در براندازی حکومت پاکستان مجددا دستگیر شد. این جریان به نام توطئه «آگرثالا» معروف شد.

در 1970 تحریم احزاب سیاسی لغو شد. در انتخاباتی که در دسامبر 1970 انجام شد، حزب عوامی‌ از شرق به رهبری مجیب الرحمن اکثریت کرسی‌های قانون گذاری را به دست آورد؛ همچنین حزب مردم به رهبری بوتو، در جناح غرب پیروز شد[۲۳].

15 مارس مجیب الرحمن حکومت ایالتی را به دست آورد اما مردم بنگال خواهان استقلال کامل ایالت خودشده بودند، لذا مبارزه را آغاز کردند و نیروی آزادی بخش یا «موکتی باهینی» را تشکیل دادند. این نیرو با اشغال ایستگاه رادیویی کوچکی، استقلال بنگلادش را اعلام کرد. در 26 مارس مجیب الرحمن از طرف حزب، رئیس جمهوری موقت انتخاب شد.

سرانجام کودتاچیان وی را به همراه خانواده، در 9 اوت 1975 به طرز فجیعی به قتل رساندند[۲۴].

ضیاء الرحمن

ژنرال ضیاءالرحمن از دیگر شخصیت‌های موثر در عرصه سیاست پاکستان است که در آوریل 1977 رئیس جمهور شد. وی قانون اساسی را اصلاح کرد و اسلام را جایگزین سکولاریسم، یعنی اولین اصل قانون اساسی، ساخت. ضیاءالرحمن در ژوئن 1978 در اولین انتخابات مستقیم ریاست جمهوری پیروز شد و شورای وزیران را تشکیل داد و آن را جایگزین شورای مشاوران کرد. سرانجام وی نیز در کودتایی نظامی‌ که ژنرال محمد عبدالمنظور، فرمانده‌ای نظامی، انجام داد در 30 ماه مه 1981 به قتل رسید.

شیخ فضل الحق مانی

شیخ فضل الحق مانی، قابل بازیابی از https://www.daily-bangladesh.com/english/national/89637

شیخ فضل الحق مانی(1970- 1939م)، یکی دیگر از چهره‌های سیاسی بود که در نویسندگی و روزنامه نگاری نیز بسیار فعال بود. وی در چهارم دسامبر 1939 میلادی در روستای تانگی پارا (Tungipar) از ناحیه گوپال گنج (Gopalganj) به دنیا آمد.

وی لیسانس خود را در سال 1958 از کالج BM در باریسال و در سال 1960 مدرک فوق لیسانس خود را در ادبیات بنگلا گرفت؛ وی در سال 1962 موفق به اخذ درجه عالی در رشته حقوق از دانشگاه داکا شد.

مبارزات سیاسی او از زمان دانشجویی شروع شد. او در سال‌های 1960 تا 1963 سمت دبیرکل اتحادیه دانشجویان را بر عهده داشت. وی در سال 1962 دستگیر و برای شش ماه روانه زندان شد؛ سپس هدایت تظاهرات علیه گزارش کمیسیون آموزش را عهده دار شد. دانشگاه سعی داشت تا اعتبار مدرک تحصیلی او را لغو کند، اما وی به داکا شکایت کرد و دادگاه رای به نفع شیخ فضل الحق داد. شیخ فضل الحق مانی، مجدداً، در سال 1965 در تظاهرات آرام عمومی‌ دستگیر شد و برای یک سال و نیم زندانی شد، ولی سرانجام به هنگام قیام عمومی‌ مردم از زندان آزاد شد.

او اولین هفته نامه بنگالی به نام «بنگلاربانی» در 11 ژانویه 1970 به چاپ رساند. وی شخصاً سردبیری آن را به عهده داشت. او برای تشکل مجیب باهینی (Mujib Bahini) پیش قدم شد و در جایگاه رئیس باهینی، نیروی‌های پراکنده در سطح شهرهای داکا، کومیلا، نواخالی، سیلهت، چیتاگنگ و ناحیه چیتاگنگ تپه‌ای (قبایلی) را هدایت و ساماندهی کرد.

پس از پیروزی نهضت آزادی بخش بنگلادش، مجله هفتگی او به نام بنگلارمانی در 21 فوریه 1972 م تبدیل به روزنامه شهر شد و خود او سردبیری آن را بر عهده گرفت. او همچنین نشریه هفتگی «سینما» را در 23 آگوست 1973 و روزنامه انگلیسی Bangladesh در 7 جون 1974 به سردبیری خود منتشر کرد. او منشی یکی از کمیته‌های مرکزی بنگلادش به نام (BAKSAL)(Bangladesh krishak sramik Awami league) در 1975 بود. مجموعه داستانهای کوتاه بنگالی او به نام بریتا (Britta) برای اولین بار در سال 1969 منتشر شد. سرانجام گروه نظامی‌ غیردولتی‌ای در 15 آگوست 1975 وی را ترور کرد.

خانم خالده ضیاء

خالده ضیا، برگرفته از pakvoter، قابل بازیابی از https://pakvoter.org/wie/women-leaders/khaleda-zia/

خانم خالده ضیاء (1945م - )در سه دوره، ابتدا در سال 1991 و سپس در سال 1996 و بار سوم در سال 2001 نخست وزیر بنگلادش شد. وی رئیس حزب ناسیونالیست بنگلادش (Bangladesh Nationalist Party) است. خالده ضیاء در 15 آگوست 1945 در شهر دیناجپور به دنیا آمد. پدر او اسکندر ماجمدار، از روستای قول قاضی تانه، از توابع ناحیه فنی (Feni)، یکی از تجار بزرگ بود. او پس از جدایی هند از پاکستان در سال 1947، دفتر تجارت چای خود را از منطقه جالپای گوری هند به دیناجپور انتقال داد.

خانم خالده ضیاء در سال 1960 وارد دانشگاه دیناجپور شد و در همان سال با فرمانده ضیاء الرحمن، کسی که بعدها رئیس جمهور بنگلادش شد، ازدواج کرد. خالده ضیاء تا سال 1965 به تحصیلات خود در کالج «سورندرانات» (Surendranath) در دیناجپور تا هنگام سفر به پاکستان غربی (پاکستان فعلی) و پیوستن به همسرش، ادامه داد. در اوایل جنگ آزادیبخش در مارس 1971 استقلال کشور خود را از طریق ایستگاه رادیویی اعلام کرد؛ ولی به زودی دستگیر و تبعید و زندانی شد. وی پس از پیروزی مردم و استقلال بنگلادش در 16 دسامبر 1971، از زندان آزاد شد.

پس ازاینکه همسر او، ضیاء الرحمن، رئیس جمهور وقت کشور تازه استقلال یافته بنگلادش در 30 می‌ 1981 به طور وحشیانه‌ای ترور و به قتل رسید، حزب ملی گرای بنگلادش (BNP) با بحران جدیدی روبرو شد.

رئیس جدید حزب عبدالستار، که سمت رئیس جمهور جدید بنگلادش را به طور موقت عهده دار بود، بعد از کودتای نظامی‌ ژنرال حسین محمد ارشاد، در 24 مارس 1982، اعدام شد. در این هنگام رهبران بسیاری از حزب ملی گرای بنگلادش (BNP) به دولت نظامی‌ وقت پیوستند. خانم خالده ضیاء در 10 می‌ 1984 نایب رئیس حزب BNP انتخاب شد و در انتخابات بعدی رئیس حزب شد. وی در 20 مارس 1991، اولین نخست وزیر زن در بنگلادش برگزیده شد. سپس در 15 فوریه 1996 برای دومین بار موفق به کسب مقام نخست وزیری شد[۲۵].

بین سال‌های 1996تا 2001 میلادی که دوره نخست وزیری خانم شیخ حسینه، رهبر حزب عوامی‌لیگ بود، خانم خالده ضیاء حوزه فعالیت خود را توسعه داد و سرانجام برای سومین بار در اول اکتبر 2001 میلادی مجدداً حزب وی در انتخابات موفق شد و او برای بار سوم نخست وزیر شد.

خانم شیخ حسینه

خانم شیخ حسینه (تولد 1947م)فرزند شیخ مجیب الرحمن، در 28 سپتامبر 1947 در خانه مادری در تانگی پارا، از ناحیه گوپال گنج، به دنیا آمد. وی بزرگ‌ترین فرزند از میان پنج فرزند مجیب الرحمن است. مشی سیاسی او و تلاش‌های مداوم در راه استقلال بنگلادش و حمایت گسترده از هندو‌های بنگلا، باعث پیروزی حزب وی شد. برهمین اساس وی توانست در سالهای1996 تا 2001، عنوان نخست وزیری بنگلادش را از آن خود کند.

وی دوران دبیرستان را در مدرسه دخترانه عظیم پور، در سال 1965 به پایان رسانید؛ سپس تحصیلات عالی خود را در کالج دولتی بدرالنسا از سال 1967 ادامه داد و در 1973 از دانشگاه داکا فارغ التحصیل شد. خانم شیخ حسینه درکالج عضو فعال اتحادیه دانشجویان بود و بین سال‌های1966 و 1997 نایب رئیس اتحادیه دانشجویان شد. سپس در سال 1968 میلادی با دکتر ام‌ای واجد میا، دانشمند علوم هستی، ازدواج کرد. شیخ حسینه به طور رسمی‌ فعالیت رسمی‌ خود را در جایگاه رهبر حزب عوامی‌ لیگ پس از ترور پدر، شیخ مجیب الرحمن، آغاز کرد.

زمانی که خانم شیخ حسینه با همسر خود در دهلی نو به سر می‌برد، توانست رئیس حزب عوامی‌ لیگ در سال 1981شود و این مسئولیت را ادامه داد و هنوز در این مقام فعالیت دارد. تلاش‌های فراوان سیاسی و ائتلاف وی با بعضی از احزاب، موجب پیروزی حزب او در انتخابات 1996 شد و سرانجام در 23 جون 1996 به نخست وزیری رسید[۲۶].

خانم شیخ حسینه مؤلف چندین کتاب مانند اوراتوکایی کنو (Ora tokaikeno) (1988)، بنگلادشی سورا تانترر جانما (Bangladeshey svairatantrer janma) (1993)، و چندین کتاب دیگر می‌باشد[۲۷].

چوهدوری (نواب) نواب علی

نواب علی( 1863 - 1929) یکی از زمین داران ومالکان بزرگ و از فعالان اجتماعی و سیاست مداران عصر خود بوده است. وی در سال 1863 در خانه پدری (خان بهادر محمدعلی خان چوهدوری) در ناتور (Natore) به دنیا آمد. پدر او یکی از زمین داران بزرگ در دانباری (Dhanbari)، در ناحیه تانگایل (Tangail) بود. نواب علی تحصیلات خود را در مدارس و دانشگاه‌های کلکته در رشته زبان‌های انگلیسی، اردو، عربی و فارسی به انجام رساند.

وی در ابتدای دوره زندگی پرتلاش خود قاضی شهر ممیسنگ شد و سپس به عنوان کمیسر پلیس شهر و عضو کمیسیون ناحیه شهر ممسینگ انتخاب شد. در بین سال‌های 1906 تا 1911 و 1912 تا 1920 عضو مجلس بنگال غربی شد. وی در فاصله سال‌های 1921 تا 1923، پس از اصلاح مجلس، مجدداً اولین وزیر شد. وی در سال 1925 در سمت مشاور هیأت اجرایی دولت منصوب و مشغول کار شد و در همان سال نیز نایب رئیس مجلس مقننه شد. بین سال‌های 1925تا 1929 نیز پست‌های وزارتی مختلفی از جمله حج، جنگل بانی، کشاورزی، بهداشت، مالیات و غیره را عهده دار بود.

نواب علی در طول زندگی خود به کشورهای زیادی سفر کرد و از نزدیک با فرهنگ و آیین و ادیان مختلف آشنا شد. همچنین وی در تأسیس دانشگاه داکا (1921) همکاری و سهم عمده‌ای داشته است. وی در انجام کارهای عام المنفعه پیش قدم بود و پیوسته تلاش می‌کرد، از جمله اینکه در سال 1906 حدود 35 هزار تاکا برای تأسیس «تالار محمدان» به منظور اقامت و اسکان دانشجویان مسلمان در داکا کالج اهداء کرد؛ برای تأسیس و راه‌اندازی چندین خوابگاه برای دانشجویان و کالج‌های مختلف داکا، کلکته و ممیسنگ اقدام کرد؛ در سال 1922 م مبلغ 16000 تاکا برای بورسیه و کمک تحصیلی به دانشجویان مسلمان بخش مطالعات اسلامی‌ و سایر بخش‌ها اهداء کرد. به همین دلیل در میان مردم به عنوان چهره‌ای فرهنگی و خیر شهرت داشت. در سال 1906 لقب «خان بهادر» را گرفت و نیز دولت بریتانیا عنوان «نواب بهادر» را در سال 1911 به وی اهدا کرد. سرانجام در روز چهارشنبه 17 آپریل 1929 در محل اقامت خود یعنی «ادن کاستل» (Eden custle) در «دارجیلینگ»، در سن 66 سالگی در گذشت و جسد وی را در خانه روستایی وی در دانباری دفن کردند.

قاضی مطهر حسین (شاعر و نویسنده)

وی در سال 1897 در ناحیه کوشتیای بنگلادش به دنیا آمد. قاضی مطهر حسین در سال 1921 از دانشگاه کلکته هند مدرک فوق لیسانس فیزیک گرفت و در همان سال در دانشگاه مربی شد. وی از کودکی به ادبیات و فرهنگ علاقه خاصی داشت. از بهترین اشعار وی، شعری است به نام «رفت و آمد». نخستین مقاله وی راجع به علوم بود و از معروف‌ترین مقاله‌هایی که توجه اهل ادب را جلب کرد، در خصوص شاعر بزرگ بنگال «رابیندرانات تاگور» و شاعر ملی بنگلادش «قاضی نذرالاسلام» بود.

قاضی مطهر حسین نظریه‌های مفیدی در رابطه با نگارش زبان بنگالی ارائه کردکه دانشگاه داکا آن‌ها را تایید کرد. وی در سال 1981 دار فانی را وداع گفت[۲۸].

پروفسور منصورالدین

پروفسور منصورالدین، ادیب، شاعر، نویسنده، محقق و صوفی مشهور بنگلادش است. وی در سال 1904 در یکی از روستاهای شهر پابنا متولد شد. پس از پایان تحصیلات دوره متوسطه، وارد دانشگاه راجشاهی شد و پس از دریافت درجه لیسانس، راهی دانشگاه کلکته شد؛ وی در سال 1928 موفق به اخذ درجه فوق لیسانس با رتبه اول در ادبیات بنگالی شد و به کار تدریس پرداخت.

وی در کنار شغل معلمی، علاقه فراوانی به جمع آوری آوازهای محلی و فولکوریک داشت و در این خصوص مقاله‌های بسیاری نوشت. در سال‌های 1940 تا 1944، در کالج راجشاهی به تدریس ادبیات پرداخت و بعد از آن در کالج دولتی سیلهت مشغول شد. وی در سال 1952 م سردبیر مجله ماهانه «ماه نو» شد. در همان سال در سمیناری فرهنگی و فولکوریک در لندن شرکت کرد. سپس در داکا کالج مشغول تدریس شد و تا زمان بازنشستگی به این شغل اشتغال داشت. پس از بازنشستگی کارهای تحقیقاتی خود را در زمینه‌های مختلف شعر، داستان و آوازهای فولکوریک ادامه داد؛ حاصل تحقیقات او حدود 50 جلد کتابی است که از وی به یادگار مانده است.

از کارهای بزرگ تحقیقاتی پروفسور منصورالدین، جمع آوری دست آورد مسلمانان در زمینه ادبیات بنگالی است که در دو جلد به چاپ رسیده است. در کنار این کار مهم، به گردآوری آواز‌های محلی و اشعار صوفیان مسلمان و هندو پرداخت. تلاش اخیر حدود 23 سال از عمر وی را به خود اختصاص داد و حاصل آن در 8 جلد کتاب به چاپ رسید که باعث شهرت فوق العاده وی شد.

وی در سال 1965 اولین جایزه ادبی خود را در «بنگلا آکادمی» دریافت کرد. همچنین در سال 1983 دومین جایزه ادبی به وی تعلق گرفت. پروفسور منصور الدین یکی از افراد نزدیک به رابیندرانات تاگور بود. تاگور به دلیل این دوستی مقدمه مفصلی برکتاب 8 جلدی‌هارمونی وی نوشت. یکی از کتاب‌های چاپ شده منصور الدین در باره «شعرای ایران» و به همین نام است. در این کتاب وی شرح حال حدود 28 تن از شعرای مشهور ایران را جمع آوری و به تحقیق درباره سبک شعری آنان پرداخته است. این کتاب با شرح حال فردوسی شروع شده و سپس به بررسی آثار واحوال و اشعار سعدی، حافظ، عمر خیام و دیگر شاعران توانمند کلاسیک ایران پرداخته است. می‌توان گفت این اثر در نوع خود در زبان بنگلا بی نظیر است و محققان و دانشگاهیان از این کتاب مرجع استفاده می‌کنند. پروفسور منصور الدین در سمینار هشتصدمین سالگرد تولد سعدی که رایزنی فرهنگی در سال 1364 برگزار کرد، مهمان خصوصی بود و سخنرانی کرد. وی در روز شنبه 28/6/ 1366 به علت نارسایی قلبی، در بیمارستان داکا، در سن 84 سالگی بدرود حیات گفت.

فرخ احمد

از برجسته‌ترین شعرا و نویسندگان معاصر در ادبیات بنگالی، فرخ احمد(1918 تا 1974) است. اگر چه وی در ابتدای فعالیت‌های شعری خود گرایش به مادیگری داشت، پس از دورانی کوتاه به بیان اشعار معنوی و اسلامی‌ توجه خاصی نشان داد.

اشعار و نوشته‌های فرخ احمد بیشتر متوجه استعمار انگلیس بود. از معروف‌ترین آثار وی، «نافله حاتم»، «حاتم طائی»، «سراج منیر»، «کشیشان هفت دریا» و دیوان اشعار وی را می‌توان نام برد. «شعر لاش» فرخ احمد از بهترین شعرهای اوست که علیه سرمایه دار و سرمایه داری سروده است. وی در سال 1918 در شهر داکا به دنیا آمد و در سال 1974 چشم از جهان فرو بست[۲۹].

منیرالدین یوسف

محمد منیرالدین یوسف (1919 تا 1987)، شاعر، ادیب و متفکر معروف بنگلادش در سال 1919، در شهر کیشور گنج و در خانواده محترم و بزرگی متولد گردید. وی پس از گذراندن مراحل مختلف تحصیلی در رشته ادبیات بنگالی فارغ التحصیل شد. به علت علاقه‌ای که به زبان فارسی و شعر داشت، تحقیقات خود را در این زمینه آغاز کرد و از خود آثار فراوانی بر جای گذاشت. از وی حدود 25 کتاب چاپی و غیره چاپی به یادگار مانده است، مانند ترجمه اشعار اقبال، ترجمه دیوان غالب، تمدن و فرهنگ ما، تاریخ و ادبیات اردو، ترجمه مثنوی رومی، ترجمه شاهنامه فردوسی، نحوه آموزش اسلام به کودکان.

منیرالدین یوسف شاهنامه فردوسی را از زبان فارسی به بنگالی ترجمه کرده است که حدود 2000 صفحه می‌باشد. این تنها ترجمه شاهنامه به زبان بنگالی است که به چاپ رسیده است. منیرالدین یوسف به سبب فعالیت‌های ادبی برجسته، جوایز مختلفی به شرح ذیل دریافت کرد:

مدال طلای دولتی در سال 1968، جایزه ادبی حبیب بانک درسال 1968، جایزه ادبی بنگلا آکادمی‌در سال 1978 و جایزه ادبی ابوالمنصور احمد در سال 1985.

وی از اوائل سال 1985 از طرف رایزنی فرهنگی ج.ا.ایران- داکا، دعوت شد تا در کمیته تحقیقاتی نفوذ فرهنگ و زبان و ادبیات فارسی دربنگلادش شرکت کند. از آن تاریخ وی عضو این کمیته شد و مسئولیت نوشتن مقاله‌ای درباره نفوذ هنر و زیبایی شناسی ایران در جامعه بنگلادش را به عهده گرفت و در پنجاه صفحه آن را به اتمام رساند. وی بیشتر عمر خود را در سنگر دانشگاه به فعالیت‌های علمی‌ ادبی به ویژه خدمت به زبان وادبیات فارسی گذراند.

از دیگر کارهای برجسته و به یادماندی منیرالدین یوسف کار عظیم ترجمه شاهنامه فردوسی به زبان بنگالی است که سال‌ها از عمر پرثمر خود را صرف این کار کرد؛ نهایتاً، وی در تاریخ بهمن ماه 1369 همزمان با بزرگداشت هزاره فردوسی در داکا، این اثر نفیس را در 6 جلد به پایان برد. آکادمی‌ زبان بنگالی با همکاری رایزنی فرهنگی ج. ا.ا در سال 1991م، ترجمه شاهنامه او به زبان بنگالی را چاپ کرد. وی یکی از شعرای مهم منطقه و دارای اشعار فراوان به زبان بنگالی و بعضاً فارسی بود.منیرالدین یوسف در یازدهم فوریه سال 1987 م در سن هفتاد سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت[۳۰].

محمد رستم علی دیوان

محمد رستم علی دیوان(1922 تا 1997)، نویسنده کتاب تأثیر فارسی در بنگلادش، در سال 1922 در منطقه راجشاهی در غرب کشور بنگلادش متولد شد. وی بعد از گذراندن مراحل دیپلم و فوق دیپلم در سال 1944 وارد دوره لیسانس اختصاصی دانشگاه داکا در رشته علوم اسلامی‌ شد و در سال 1947 موفق به اخذ درجه فوق لیسانس از آن دانشگاه شد. سپس در سمت استادیار و رئیس دانشکده در دانشکده‌های گوناگون بنگلادش خدمت کرد. در مدت خدمت استادیاری، فوق لیسانس اردو را در سال 1952 از دانشگاه داکا اخذ کرد. وی در سال 1972 در بخش فارسی و اردو دانشگاه استخدام شد و در سال 1972 مجدداً از دانشگاه داکا درجه فوق لیسانس در زبان و ادبیات فارسی گرفت. در سال 1976 ریاست دپارتمان فارسی و اردو دانشگاه داکا به وی تعلق گرفت. رستم علی دیوان در سال 1982 از سمت ریاست بخش فارسی و اردو دانشگاه داکا بازنشسته شد و در سال 1997 دار فانی را وداع گفت. از وی چندین کتاب و مقاله تحقیقی به یادگار مانده است، مانند:

  1. بنگلادش و خدمات آن به ادبیات فارسی؛
  2. تأثیر ادبیات ایران بر بنگلادش؛
  3. خدمات مسلمان به کتابخانه‌ها (چاپ رابطه العالم اسلامی، مکه)؛
  4. خدمات مسلمانان به کتابخانه‌ها (چاپ مجله جامعه میلیه اسلامیه، دهلی نو)؛
  5. بررسی کتاب زندگی و آثار علامه شبلی؛
  6. علامه حالی بعنوان یک مصلح؛
  7. دیدگاه دموکراسی در اسلام.

علاوه بر شخصیت‌هایی که برشمردیم، شخصیت‌های دیگری نیز هستند که در اینجا به آن‌ها اشاره می‌کنیم، مانند: جسم الدین شاعر روستایی، کیکوباد، المحمود، بیگم صوفیا کمال، شمس الرحمن المجاهدی، اسعد چوهدوری، مهادب شاها، شیکدار عبدالحی، نیرمالندوگون، روح الامین، عبدالصمد و ده‌ها شاعر دیگر نیز از جمله شعرای بنام این سرزمین هستند که هر یک به نوعی خدماتی داشته‌اند[۳۱].

نیز نگاه کنید به

تاریخ روسیه؛ تاریخ سودان؛ تاریخ کانادا؛ تاریخ ژاپن؛ تاریخ لبنان؛ تاریخ مصر؛ تاریخ چین؛ تاریخ کوبا؛ تاریخ لبنان؛ تاریخ افغانستان؛ تاریخ سنگال؛ تاریخ ساحل عاج؛ تاریخ مالی؛ تاریخ اردن؛ تاریخ فرانسه؛ تاریخ سودان؛ تاریخ سوریه؛ تاریخ آرژانتین؛ تاریخ اسپانیا؛ تاریخ قطر؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ اتیوپی؛ تاریخ سیرالئون؛ تاریخ اوکراین؛ تاریخ زیمبابوه؛ تاریخ تایلند؛ تاریخ سریلانکا؛ تاریخ تونس

کتابشناسی

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ کریمی، جواد(1403). " بنگلادش". دانشنامه جهان اسلام، قابل بازیابی از https://rch.ac.ir/article/Details/11691?%D8%A8%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%AF%D8%B4
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ امام الدین، س.، "بنگال/ بنگاله"، دانشنامه جهان اسلام، ذیل حرف ب. ص 333.
  3. فرزين نيا، زیبا (1374). بنگلادش. تهران: دفتر مطالعات سياسي بين المللي وزارت امورخارجه، ص. 35-36.
  4. Kulke, H. and Rothermund, D. (1998). History of India. 3rd. Ed. London and New York: Routledge، P.106-112
  5. امام الدین، س.(1391)."بنگال/ بنگاله". دانشنامه جهان اسلام، ذیل حرف ب، ص. 334.
  6. Kulke, H. and Rothermund, D. (1998). History of India. 3rd. Ed. London and New York: Routledge، P.115
  7. Phillips, D.A. and Gritzner, C.F. (2007). Bangladesh. New York: Chelsea House Publishers، P.35
  8. Phillips, D.A. and Gritzner, C.F. (2007). Bangladesh. New York: Chelsea House Publishers، P.36
  9. Phillips, D.A. and Gritzner, C.F. (2007). Bangladesh. New York: Chelsea House Publishers، P.38
  10. West, B.A. (2009). Encyclopedia of the People of Asia and Oceania, New York: MV Hermitage، P.122
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ امام الدین، س.(1391). "بنگال/ بنگاله". دانشنامه جهان اسلام، ذیل حرف ب، ص. 333.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ایتن، ر.م. (1391). " عناصر فرهنگ ایران اسلامی در بنگال". دانشنامه جهان اسلام، ذیل حرف ب. ص 337.
  13. ایتن، ر.م.، " عناصر فرهنگ ایران اسلامی در بنگال"، دانشنامه جهان اسلام، ذیل حرف ب. ص 339.
  14. The Independent Year book , Bangladesh,1999 , Dhaka
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ Phillips, D.A. and Gritzner, C.F. (2007). Bangladesh. New York: Chelsea House Publishers، P. 38-45
  16. امام الدین، س.(1391). "بنگال/ بنگاله"، دانشنامه جهان اسلام، ذیل حرف ب. ص335.
  17. آخوند زاده، محمد مهدي (1365)، تجزيه شبه قاره هند و استقلال بنگلادش. تهران: دفتر مطالعات سياسی و بين المللی وزارت امورخارجه، ص. 11-18.
  18. Lewis, D. (2011). Bangladesh; Politics, Economy and Civil Society. New York: Cambridge University Press، P. 41-74 and 104
  19. پایگاه اطلاع رسانی جهان اسلام، 10 تیر 1391: 1
  20. برگرفته از https://en.wikipedia.org/wiki/Bangladesh
  21. Wolven, S. (2007). Bangladesh: The Adolescence of an Ancient Land. Sweden: Asai Paper, Institute for Security and Development Policy، P. 12-32.
  22. سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، رایزنی فرهنگی جمهور اسلامی (1374). گزيده احوال و آثار قاضی نذر الاسلام. داکا: رايزنی فرهنگي جمهوری اسلامی ايران، ص. 13 - 44.
  23. Wolven, S. (2007). Bangladesh: The Adolescence of an Ancient Land. Sweden: Asai Paper; Institute for Security and Development Policy، P. 20-21
  24. Wolven, S. (2007). Bangladesh: The Adolescence of an Ancient Land. Sweden: Asai Paper; Institute for Security and Development Policy، P. 22-32
  25. The Millennium Development Goals Bangladesh Progress Report( 2009). Dhaka: General Economics Division, Planning Commission, Government of the P.R. Bangladesh، P. 30-38
  26. Wolven, S. (2007). Bangladesh: The Adolescence of an Ancient Land. Sweden: Asai Paper, Institute for Security and Development Policy، P. 22-30
  27. Bangladesh pedia , National Encyclopedia of Bangladesh , Asiatic society  of Bangladesh , CD Edition, Februray 2006
  28. Serajolhag (1984) Islamic Literature Society. Dhaka: Bangla Academy، P. 414-428
  29. فرخ احمد(1978). داکا: انتشارات شباد، ص. 140.
  30. برگرفته از گزارشهای فرهنگی رایزنی فرهنگی ج.ا.ایران در داکا.
  31. توسلی، محمد مهدی، علی زاده کندی، عزیز، توسلی، سینا(1391). جامعه و فرهنگ بنگلادش. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)