زبان و ادبیات چینی

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۳۰ توسط Rashid (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
زبان و ادبیات چینی

زبان در حیات فرهنگی یک ملت، همیشه نقشی بنیادین داشته و چنان پر اهمیت است که وقتی یک نظام خاص زبانی پدید می‌­آید، گویی ملتی نوین ظهور کرده است. لذا، زبان مشترک، یکی از معیارهای تعیین هویت یک ملت به­‌شمار می­‌آید. صورت­‌های بیانی در ضمیر آگاه مردم، معیارهایی می­‌شوند که فعالیت­‌های فکری را به صورت الگویی ثابت تبدیل و فعالیت­‌ها را به نتیجه­‌گیری خاصی سوق می­‌دهند. بنابراین می­‌توان گفت زبان، تجلی آوایی، نوشتاری، و رفتاری، مفهومی است­ که در جریان فعالیت های فکری پدید آمده است[۱].

تاریخچه زبان چینی

در خصوص ماهیت زبان چینی بحث­‌های زیادی شده است. گروهی ترجیح می­‌دهند زبان چینی را زبانی واحد و زیر مجموعه‌­های آن را گویش تلقی کنند. ترجیح گروه دیگر آن است­ که از واژه­‌ی«خانواده­‌ی زبان­‌های چینی» برای مجموعه­‌ی زبان­‌ها در چین استفاده شود و هر کدام از زیر مجموعه‌­ها مستقلا زبان تلقی شوند. به هرحال، طبق نظر برخی از زبان شناسان، ریشه­‌ی بسیاری از زبان­‌های شرقی، زبان سنتی چینی است که قدمتی بالغ بر ۵۰۰۰ سال دارد. البته اخیرا در شمال چین سنگ نوشته­‌هایی متعلق به  قرن چهاردهم پیش از میلاد، کشف شده است که روی آن­ها آثاری از كاراكترهای کهن چینی مشاهده می­‌شود. علاوه بر زبان چینی مدرن که امروزه در کشور پهناور چین به کار می­‌رود، خط نوشتاری زبان­‌های کره‌­ای و ژاپنی، زبان نواحی هنگ­ کنگ و تایوان، و زبان چینی مورد استفاده در سنگاپور و مالزی، همگی از زبان چینی منشعب شده‌­اند. در عین حال، زبان مورد استفاده در ۴ کشور آخر، بیشترین قرابت را با زبان چینی سنتی (قدیمی) دارد. زبان چینی که به زبان مردم این کشور خَن­یو(Han Yu)و یا پوتونگ خوا نامیده می­‌شود، زبانی است آهنگین که در گذشته نگارش آن به ­صورت عمودی و از بالا به پایین و از راست به چپ بوده، ولی بعدها تغییر جهت داده و به صورت افقی و از چپ به راست نوشته می‌­شود.

در تمام زبان‌­های مردم متمدن جهان، فراگرفتن خواندن و نوشتن، با یكدیگر همراه است. اما، در زبان چینی اینگونه نیست. هستند افراد بسیاری كه به زبان چینی می‌توانند صحبت كنند، ولی از نوشتن و خواندن آن عاجزند. در واقع، چینی گفتاری و نوشتاری در حكم دو زبان جداگانه هستند كه رسانه­‌ی یكی شنیداری و رسانه­‌ی دیگری دیداری است. مشهور است كه چینی گفتاری یكی از ساده ترین زبان­‌های جهان است، در حالی ­كه چینی نوشتاری از دشوارترین آن­ها. در اصل تعداد نویسه­‌های آن بین 70 تا 80 هزار برآورد شده که در حال­ حاضر اغلب آن­ها منسوخ شده و جز برای کاربردهای ادبی و مطالعه­‌ی متون کهن از آن­ها استفاده نمی­‌شود. در حال حاضر نگارش به خط چینی به دو صورت سنتی و یا کلاسیک، و ساده شده صورت می­‌گیرد. ساده شدن کاراکترهای زبان چینی پس از روی کار آمدن حزب کمونیست و به دستور مائو انجام شد. از سال 1958 نیز برای آوانویسی نویسه­‌های چینی، سیستمی به نام پین­ یین(Pin Yin)ابداع شد تا تلفظ آن برای غیر چینی زبان­‌ها نیز آسان شود. خط نوشتاری و زبان گفتاری چینی انواع مختلفی دارد که عمده­‌ترین آن­ها 14 زبان است که در نواحی مختلف چین مورد استفاده قرار می­‌گیرد.

تکامل تدریجی زبان چینی نیز شبیه زبان­‌های لاتین است. اما زمینه­‌های سیاسی و اجتماعی که زبان چینی در آن رشد کرده با زبان لاتین کاملا متفاوت است. در اروپا تجزیه­‌ی سیاسی باعث پیدایش کشورهای مستقلی شد که هر کدام به بزرگی یکی از استان­‌های چین هستند. تشکیل کشور مستقل، باعث پیدایش تمایل سیاسی برای ایجاد فرهنگ و ادبیات جدا و مستقل شد تا هر کشوری را از دیگری متمایز سازد و زبان ویژه‌­ای برای هر کدام از دولت-ملت‌­ها ایجاد شود. اما در چین فرهنگ و ادبیات واحد به حیات خود ادامه داد، در حالی­ که زبان گفتاری در شهرها و مناطق مختلف به لحاظ ویژگی­‌های جغرافیایی از یکدیگر متفاوت بودند. جنوب چین که کوهستانی است، تنوع زبانی آن از شمال چین که دشت است بیش تر است. هم چنین، در اروپا زبان هر کشور، بر اساس زبان پایتخت استاندارد می­‌شد و این مسأله دسته بندی زبان­‌ها را به تناسب کشورها آسان می­‌کرد و این شیوه باعث عمیق شدن تفاوت­‌های زبانی شد. مثلا یک کشاورز در یک سوی مرز می ­بایست شیوه‌­ی سخن گفتن خود را با پاریس تنظیم کند، در حالی­ که کشاورز دیگری در آن سوی خط مرزی، از الگوی مادریدی استفاده می­‌کرد. افزون براین، سبک نوشتن نیز از پایتخت الگو برداری می­‌شد و استفاده از زبان محلی یا آمیختن زبان پایتخت با زبان محلی خوشایند نبود. اما این شیوه­‌ی استاندارد سازی زبان گفتاری هم در چین اتفاق نیفتاد. لذا زبان گفتاری استانداردی که در سرتاسر چین مورد استفاده قرار گیرد، به وجود نیامد.

در زبان چینی، قاعده­‌های صرف و نحو چنان ساده است كه می‌­توان گفت اصلا صرف و نحو ندارد. هر یك از واژه­‌های چینی برحسب جایگاهش در جمله و بر اساس تغییر لحن و تأكید گوینده روی واژه­‌ها می­‌تواند در حكم اسم یا فعل، صفت یا قید باشد. در زبان معمول چینی‌، واژه­‌ها عموما تك هجایی هستند، و هرچند كه گویش­‌های آن در مناطق مختلف با هم تفاوت دارند، ولی همگی در این اصل مشتركند. از دیگر ویژگی­‌های زبان چینی این است كه آواهای هر واژه به چهار گونه تلفظ می‌شود(زبان ماندارین یا زبان شمال چین دارای 4 آهنگ و زبان کانتونی 8 آهنگ است) و هر تلفظی معنای متفاوتی دارد و از نوع قرار گرفتن كاراكترها در كنار هم هزاران واژه­‌ی تازه ساخته می­‌شود. بنابراین، هر كلمه دارای معانی بسیاری می­‌تواند باشد كه تنها با تغییر در لحن و تأكید روی هجا­ها و كاراكترها از هم باز شناخته می­‌شوند. در زبان چینی اصل بر این است كه هر واژه دارای معانی گوناگون و بدون حد و حصر باشد. برای نمونه، واژه‌­ی یك هجایی«فو» با تغییر نواخت به معنای شوهر، پدر، زن، مربی، كاخ، جامه، پوست، تیر، دیگ، سعادت، توانگر، نیرو دادن، پایبند كردن، پاك كردن، موافقت، باز و فرو افتاده به كار می‌­رود. در این زبان گاهی با به كار بردن كلمات مترادف در كنار هم و یا تكرار یك كلمه، واژه ­ساخته می­‌شود، مانند«كَن- چی یِن» به معنای( نگاه كردن- دیدن) و یا «مَن- مَن» به معنای(آهسته).

زبان چینی از لحاظ داشتن افعالی که ظرافت تغییر و به تبع آن دگرگونی معنایی داشته باشد فقیر است، ولی به لحاظ داشتن واژه ­هایی که اَشکالی هستند، قوی است. این زبان تک سیلابی غیر صرفی است. واژه‌­ها بیشتر تصورات عینی را به شنونده منتقل می­‌کنند تا مفاهیم انتزاعی قابل درک از آن واژه را. توضیح و تفسیرها هم اغلب با کمک نمادهای مشهود انجام می‌­گیرد و چیزی که قابل مشاهده و حسی نباشد، مورد شک و تردید قرار می‌­گیرد. مطلوب آن­ها، درک بی ­واسطه است. می­‌توان گفت زبان چینی زبانی هنری است، زیرا میل به خوش آهنگی دارد و جمله­‌هایش آکنده از معانی ظریف و زیباست که بر پایه‌­ی مفاهیم انتزاعی و کلی نیست، بلکه بر استفاده­‌ی آزاد از عبارات و اشارات تاریخی استوار است. لذا، ادبای چینی علاقه به کاربرد اصطلاحات غامضی دارند که سرشار از واژه­‌های پرآب و تاب و ایما و اشاره باشد. و به همین دلیل است ­که چینی که در گذشته حتی 3 درصد از جمعیتش نیز باسواد نبوده­‌اند، از ادبیات وسیع و پرباری و گسترده‌­ای برخوردار است.

محدوده­‌ی سرزمینی زبان چینی

این زبان با حدود 4/1میلیارد نفر کاربر، پر گویش­‌ترین زبان دنیاست. علاوه بر سرزمین اصلی، در مناطقی هم­چون هنگ­ كنگ، ماكائو، تایوان، سنگاپور، مالزی، و هركجای دنیا كه اقلیتی از نژاد چینی زندگی می‌­كنند( طبق آمار در حال حاضر بیش از 50 میلیون چینی مهاجر در سرتاسر جهان و در قاره های مختلف دنیا سكونت داشته و به همین زبان صحبت می­‌كنند.) از این خط و زبان استفاده می­‌نمایند. باتوجه به رشد سرسام آور اقتصادی این كشور در سه دهه­‌ی گذشته، اینك كشور چین مانند گلوله‌ی‌ برفی غلتان، لحظه به لحظه در حال بزرگ شدن است و پیش بینی می­‌شود كه به زودی به عنوان قدرت برتر اقتصادی، تمام دنیا را خواهد بلعید. به همین دلیل اقبال به یادگیری زبان چینی به شدت در حال افزایش است. در حال حاضر افراد خارجی بسیار زیادی در حال آموختن این زبان هستند و هر روز هم به تعداد آنان افزوده می شود.(برآورد شده كه در حال حاضر بیش از 100میلیون نفر در سرتاسر جهان درحال فراگیری زبان چینی هستند.) و در دانشگاه­‌های بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی می­‌توان این زبان را به عنوان زبان خارجی دوم انتخاب کرد[۲].

تنوع گویش در زبان چینی

زبان چینی، یکی ازخانواده­‌های زبانی است که در خود شاخه‌­ها ­و گویش­‌های زبانی متعددی دارد. این زبان­‌ها به نام«فانگ­ین(Fang Yen)» (زبان‌­های منطقه­‌ای) شناخته می­‌شوند که همان لهجه­‌ها یا گویش­‌های متنوع زبان چینی هستند و تمام جمعیت 2/1 ملیاردی چین، حداقل به یک یا دو گویش از این لهجه‌­ها صحبت می­‌کنند.

از ویژگی­‌های قابل توجه همه­‌ی گویش­‌های موجود در زبان چینی، حالت آهنگین­(نواخت (Tonal)) داشتن آن­ها است. این بدان معنی است که هر هجا می­‌تواند بسته به زیر و بم به کار رفته در قرائت و تلفظ آن، معنای متفاوتی به خود بگیرد. مثلا گویش ماندارین(mandarin) دارای 4 نواخت، کانتونی(Cantonies) 6 تا 9 نواخت( بسته به اینکه از چه کسی سوال شود) و تایوانی(Taiwanies) دارای7 نواخت دارد.

گویش­‌های عمده‌­ی موجود در زبان چینی[۳]،اغلب برای افرادی که به آن گویش صحبت نمی­‌کنند، غیر قابل فهم هستند. اما بیشتر مردمی که در چین یا تایوان زندگی کرده و گویش ماندارین گویش اصلی محلی آن­ها نیست، تا حدودی می‌­توانند به آن گویش صحبت کرده یا لااقل آن را بفهمند.

هر یک از گویش­‌های عمده­‌ی زبان چینی شاخه­‌های مختلفی را تشکیل می‌­دهند. برای نمونه، گویش ماندارین به لهجه­‌های شمالی، جنوبی و جنوب غربی تقسیم می­‌شود که باز کم و بیش برای دیگران قابل درک نیست.

گویش­‌های عمده‌­ی زبان چینی

1- گویش ماندارین (پوتونگ­خوآ(Putan Gua)): این گویش بیشتر از سایر زبان­‌های دنیا صحبت می­‌شود: بیش از یک میلیارد. ماندارین، زبان اصلی و رسمی دولت، رسانه­‌ها و آموزش و پرورش در چین و تایوان و یکی از 4 زبان رسمی در سنگاپور است. گویش ماندارین که ابتدا مخصوص مناطق شمال چین، به ویژه پکن بود، از دو قرن پیش به عنوان گویش کامل و مناسب مورد توجه مردم چین قرار گرفت و نخست در سال 1918 میلادی، از سوی وزارت آموزش وقت به عنوان گویش رسمی انتخاب شد ولی در سال 1958 میلادی بود که از سوی کنگره­‌ی ملی خلق چین، به عنوان گویش رسمی به تصویب رسید و مبنای قانونی پیدا کرد.

2- گویش وو(Wu): این گویش در استان­‌های«جِه ­جیانگ»، «جیانگ ­سو»، «شانگهای» و هنگ­ کنگ با تعداد 77میلیون گویش ور صحبت می‌­شود. لهجه­‌های عمده­‌ی این گویش، شامل«شانگهای» و «سوجو» می­‌شود.

3- گویش کانتونی­(یوئه(Yue)): گویش کانتونی توسط 66میلیون نفر در استان‌­های«گوانگ­ دونگ(Guangdong)» و «گوانگ شی(Guangxi)» و جزیره‌­ی«خَی­نَن(Hainan)» چین و نیز در هنگ­ کنگ، ماکائو، سنگاپور، مالزی و بسیاری از کشورهای دیگر منطقه صحبت می­‌شود.

4- گویش مین جنوبی(مین نان(Min Nan)): مین نان در جنوب استان«فوجیان(Fujian)»، استان«گوانگ ­دونگ»، جزیره­‌ی«خَی نَن» جنوبی، جنوب استان­‌های«جِه ­جیانگ(Zhejiang)» و «جیانگ ­سی» و هم­چنین در تایوان، سنگاپور وکشورهای دیگر مورد استفاده قرار می­‌گیرد.

5- گویش خاکا(Hakka): این گویش در جنوب شرقی چین و قسمت­‌هایی از تایوان و هنگ­ کنگ صحبت می­‌شود. افزون براین، گروه حائز اهمیتی از گویش­وران هاکا در کشورهایی هم­چون آمریکا، فرانسه، گینه، موریتانی و انگلستان حضور دارند.

6- گویش مین شمالی(مین بی(Min Bei)): این گویش ده میلیون و سیصد هزار گویش­ور دارد که عمدتا در سنگاپور و شمال استان«فوجیان» درچین حضور دارند. «مین» نام کلاسیک استان فوجیان و «بی» به معنای شمال است.

7- گویش مین شرقی(مین دونگ(Min Dong)): این گویش در بخش مرکزی استان فوجیان و در برونئی، اندونزی( جاوه و بالی)، مالزی، سنگاپور، تایلند صحبت شده و گویش­وران بومی آن حدود250 هزار نفر است.

8- گویش مین مرکزی( مین جوانگ(Min Zhuang)): بیشتر در بخش مرکزی استان فوجیان به این گویش صحبت می­‌شود.

9- گویش دونگ­آن(Dongan): این گویش توسط برخی از مسلمانان«خویی»، قرقیز، و قزاق صحبت می­شود و تقریبا50 هزار گویش­ور دارد. دونگ­آن تنها گویش چینی است که نه با نویسه­‌های چینی، بلکه با الفبای سیریلیک نوشته می­‌شود.

10- گویش شیانگ(Xiang): از این گویش در بخش‌­های زیادی از استان خونَن(Hunan)، و بخش شمالی از استان گوانگ شی استفاده می شود.از دیگر گویش­‌های کم اهمیت­ تر چینی می توان از«خوای جو(Huai Zhu)»، «پوسیان(Pusian)»، «جین یو(Jin yu)» و «گان(Gan)» نام برد.

ادبیات باستان                   

ویژگی­‌های ادبیات چینی

ویژگی­‌های ادبیات چینی را می­‌توان در 3 چیز خلاصه کرد:

  • محور نبودن شخصیت قهرمانی؛
  • کم جلوه بودن عشق در ادبیات؛
  •   واقع نگری در ادبیات«رئالیستی».


در ادبیات چینی، بر خلاف ادبیات غربی، محور قرار گرفتن یک شخصیت قهرمان کم­تر دیده می­‌شود و اگر شخصی هم در ادبیات مورد ستایش قرار گرفته است، بیشتر به­ خاطر فضیلت­‌ها و نجابتی بوده که در آن شخص تبلور یافته، نه دلیری و پهلوانی و جنگاوری او. هم­چنین، در ادبیات چینی، به ادبیات عاشقانه چندان اهمیت داده نمی­‌شود، اگرچه ادبیات عاشقانه نیز کم نیست. دانشمندان کنفوسیوسی حتی بر این­گونه ادبیات هم تفسیری اخلاقی نوشته­‌اند. کنفوسیوس از میان سه هزار قطعه شعر سیصد چکامه را برگزید و در این باره گفت:

«اگر این سیصد قطعه را در هم بفشرم، باید بگویم که در آن­ها هیچ اندیشه­‌ی هرزه‌­ای نیست.»

استعاره­‌های به کار رفته در ادبیات چینی همیشه با واقعیت‌­های تاریخی گذشته ارتباط داشته است. از همین رو، اندیشه و زندگی مردم چین همواره باید در رابطه با آثار کلاسیک آنان مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا همیشه این آثار کلاسیک بوده که زندگی آن­ها را شکل می­‌داده است. تمام تلاش­‌های کنفوسیوس هم معطوف به احیای سنت­‌های گذشتگان بود. وی می­‌گوید:

«من اهل ابتکار نیستم، بلکه صرفا گذشته را انتقال می­‌دهم، چون به فرهنگ گذشته­‌ی خود باور دارم و شیفته‌­ی آن هستم».

و در نهایت این­که، ادبیات چینی ادبیات واقع نگر و رئالیستی است که بازتابی از زندگی واقعی و شرایط اجتماعی مردم این سرزمین است و از هرگونه خیال اندیشی و رؤیا بافی به دور است.داستان­‌های ادبی چینی که از دیر باز مورد استقبال مردم واقع شده است، برپنج دسته‌­اند:

  • حکایت­‌های تاریخ هم­چون«افسانه­‌های سه پادشاهی(San Kuo Yin Yi)؛
  • داستان­‌هایی که بیانگر وضعیت اجتماعی است، مانند«رؤیای عمارت سرخ(Hong Luo Meng)»؛
  • قصه‌­های پر ماجرا مانند«گزارش کناره‌­ی آب(Shui Hui Chuan)»؛
  • -قصه های جن و پری، هم­چون«قصه‌­های غریب لیائوجای(Liu Chai Chi Yi)»؛
  • مطایبات، مانند«ملت­‌های دانشوران(Jo Lin Wai Shih)».


بنابراین، می‌­توان گفت، در آثار ادبی چین، نویسنده در پی ستایش قهرمانان یا شرح داستان عشقی و یا ترسیم مسایل خارج از واقعیات زندگی اجتماعی نیست، بلکه در توصیف طبیعت و فضایل اخلاقی مردم و شخصیت­‌های حکیم و فرزانه است. داستان«رؤیای عمارت سرخ» که نمایی است گسترده از زندگی خانوادگی چینی، از اصل ازلی داستان آغاز می کند و سپس به نرمی به سوی ماجراهای زمینی روی می­‌آورد، اما همواره حضوری روحانی بر آن سایه افکنده است و سرانجام در پایان غمناکش قهرمان زن آن دل شکسته جان می‌­سپارد و داستان چنین پایان می‌­پذیرد:

«این است حکایت غم/ و نیز حکایت خواب و خیال/ زندگی خوابی بیش نیست؛/ بر جنون انسان خنده مزن.»

از دیگر ویژگی­‌های ادبیات چینی، قدرت آن در بیان احساس ظریف و صمیمانه از طبیعت است. نویسندگان چینی هم­چون نگارگرانشان، در وصف نماها و چشم اندازهای طبیعت، بی مثالند و چشمی برای مشاهده و نقش و نگار طبیعت دارند که در ادبیات هیچ ملتی یافت نمی­‌شود. عشق به طبیعت در ادبیات چینی موج می­‌زند. به نظر می­‌رسد این گرایش به طبیعت در خلق آثار ادبی، متأثر از طبیعت ­گرایی آیین تائویی است و هدف نهایی در ادبیات چینی، رسیدن به هماهنگی میان انسان و طبیعت است.

تحول در ادبیات باستانی چین

تا پیش از دوران حاکمیت سلسله­‌ی یوان، اندیشمندان و شاعران با گردآوری ادبیات عامیانه، آن­ها را به ­صورت فاخرانه تدوین و تنظیم نموده و در اختیار پادشاهان قرار می دادند تا با بهره­ گیری از این ادبیات مردمی، حاکمان را با آن­چه در میان جامعه می­‌گذشت آشنا سازند و برای رفع مشکلات آنان بکوشند. یعنی نه تنها ادبیاتی برای مردم خلق نمی شد، بلکه ادبیات خلق شده توسط مردمان عادی نیز به پادشاهان تعلق داشت، ولی از دوران سلسله­‌ی یوان به بعد، که اندیشمندان چینی، دربار مغولان بی‌­فرهنگ و تمدن را شایسته­‌ی ارایه­‌ی آثار ادبی خود نمی­‌دانستند، تلاش کردند ادبیاتی خلق کنند که قابل ارایه و فهم عموم مردم باشد تا آن­ها بتوانند در اوقات فراغت خود از این نوع ادبیات استفاده کنند. لذا، برخلاف گذشته که هدف از ادبیات جلب توجه و رضایت حاکمان و درباریان بود، از این پس تلاش شد ادبیاتی به ­وجود آید که هدف آن کسب رضایت مردم و شامل مسایل و مشکلات روز مره‌­ی آنان باشد.

شعر در ادبیات چینی

شعر چینی، جوهر احساس و معنا و عشق پرشور به طبیعت است که با کاراکترهای پرمعنای خط چینی فشردگی و کوتاه گویی شگفتی دارد. از این رو، هیچ ترجمه‌­ای نمی­‌تواند حق شعر چینی را ادا کند. شعر چینی با غزل آغاز شد و با مرثیه­‌ی چو­یوان راه کمال پیمود و در دوره­‌ی تانگ به اوج رسید و در میان شاعران سلسله­‌ی تانگ(619-907 م.)، لی بو(Li Bu)(701-762 م.) بزرگترین به شمار می­‌رود.

در غزل «تنها نوشی در مهتاب» وی که از شاهکار شعر چینی به شمار می‌­رود، چنین آمده است:

«خرمنی گل، قدحی شراب: دریغا که در زیر چفته بند، هم­نشینی ندارم./ ماه پرتوش را بر من و بر جام می‌­افکند/ و سایه ام آشکار می­‌کند، که درین بزم سه تن هستیم».

وانگ­وی( Wang Wei)(699-759 م.) در شعری می­‌گوید:

«زاویه­‌ی من در نیزار/ در قلب نیزار است،/ تنها می‌­نشینم و عود می‌­نوازم و ترانه می­‌سرایم./ هیچ­کس نمایان نیست/ جز ماه پرتو افشان.»

شعر چینی هم همان آرامش و متانت و آهنگی را دارند که در نقاشی­‌های چینی آرام و هماهنگ به چشم می­‌خورد. لذا، شعر چینی به همان اندازه که خالی از هیجان و فنون بلاغت و طول و تفصیل است، سرشار از ظرافت و دلنشینی و صمیمیت ظرافت طبع و نازکی خیال است. شعرهای کلاسیک در هر مصرع پنج یا هفت کلمه­‌ی یک هجایی دارد که کمال صورت و وحدت حالت را نشان می‌­دهد.

ادبیات حماسی

همان­گونه که پیشتر گفته شد، ادبیات چینی، ادبیات اشخاص قهرمان نیست، و اگر قهرمانی هم مورد  ستایش واقع شده، به خاطر فضایل انسانی قهرمان بوده است نه به خاطر زور بازوی او. به همین دلیل، ادبیات حماسی که بیشتر روی توانایی­‌های شخص تأکید می کند هم در ادبیات چینی جایگاه کم­تری دارد. اما، به این معنا نیست که هیچ ادبیات حماسی در ادبیات چینی وجود نداشته باشد. آن­چه در پی می­‌آید، نمونه­‌ای از ادبیات حماسی چین است که عمدتا مربوط به ادبیات اقلیت­‌های نژادی چین است[۴].

نیز نگاه کنید به

زبان و ادبیات ژاپن؛ زبان و ادبیات روسی؛ زبان و ادبیات کانادا؛ زبان و ادبیات کوبا؛ زبان و ادبیات لبنان؛ زبان و ادبیات مصر؛ زبان و ادبیات تونس؛ زبان و ادبیات افغانستان؛ زبان و ادبیات سنگال؛ زبان و ادبیات تایلند؛ زبان و ادبیات آرژانتین؛ زبان و ادبیات فرانسه؛ زبان و ادبیات اسپانیا؛ زبان و ادبیات مالی؛ زبان و ادبیات ساحل عاج؛ زبان و ادبیات سوریه؛ زبان و ادبیات اتیوپی؛ زبان و ادبیات زیمبابوه؛ زبان و ادبیات سیرالئون؛ زبان و ادبیات قطر؛ زبان و ادبیات سودان؛ زبان و ادبیات گرجستان؛ زبان و ادبیات تاجیکستان؛ زبان و ادبیات قزاقستان؛ زبان و ادبیات بنگلادش؛ زبان و ادبیات سریلانکا؛ زبان و ادبیات اردن

کتابشناسی

  1. ناکامورا، هاجیمه(1378).شیوه­ های تفکر ملل شرق(هند، چین، تبت، ژاپن). ترجمه مصطفی عقیلی و حسین کیانی.تهران: انتشارات حکمت،
  2. سابقی علی محمد(1384). "زبان چینی در آستانه­ ی جهانی شدن". فرهنگ پژوهش. شماره199. 18مرداد
  3. Chinese Encyclopedia: 242- 245)
  4. سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی..