زبان و ادبیات تاجیکستان

از دانشنامه ملل

زبان تاجیکان، مانند ایرانیان و افغان‌ها زبان فارسی است. این زبان به شکل فعلی آن در حدود یک هزار و صد سال پیش در زمان حکومت سامانیان از تأثیر زبان عربی بر زبان فارسی قدیم (پیش از اسلام) به وجود آمد. در تاجیکستان به آن زبان نیاکان نیز گفته‌اند. به واقع یکی از شاخص­ترین عوامل هویت و همبستگی ملی در تاجیکستان، زبان و ادبیات فارسی است. تاجیکان از معدود اقوامی هستند که توانسته‌اند در طول تاریخ زبان خود را (که شاخص‌­ترین رکن هویت آنان است) حفظ کنند. زبان و ادبیات فارسی- تاجیکی میراث گرانقدری است که تاجیکان با چنگ و دندان از آن حراست کرده و آن را سرمایه هویت، عزت و شوکت خود ساخته‌اند[۱].

با هجوم اقوام ترک به ماوراء­النهر در قرن پنچم میلادی نفوذ ترکان در منطقه آغاز گشت که تا قرون پس از فتح منطقه به دست اعراب مسلمان نیز ادامه داشت. با وجود آنکه به دنبال جاگیرشدن ترکان در ماوراء­النهر زبان ترکی به عنوان زبان عامه مردم به سرعت فراگیر شد، لکن زبان فارسی علاوه بر آنکه به عنوان زبان قشر برگزیده و روشنفکر و اهل علم در سراسر ماوراء­النهر گسترش یافت، در بین مردم پامیر و تاجیکستان که خاستگاه و محل تولد زبان فارسی بود حتی پس از انقراض سامانیان و حاکمیت سلسله‌‌های بزرگ به عنوان زبان عموم مردم باقی ماند.

وجه تسمیه تاجیک همان وجه تمایز مردم منطقه از ترکان بوده است. زیرا این مردم یکجانشین غیر صحراگرد که ساکنین اصیل ماوراء­النهر بودند، زودتر از ترکان کوچ‌رو و صحرانشین به وسیله اعرابی که به ماوراء­النهر آمده بودند مسلمان شدند. به همین علت آنان که اسلام را نپذیرفتند آنان را «تازیک» یا «تاژیک» نامیدند که اعراب را نیز به همین نام می‌خواندند[۲].

زبان مردم تاجیک فارسی دری است. گفته شده است که وجه تسمیه این زبان انتساب آن به دربار ساسانی است. برخی نیز آن را برگرفته از «دره» دانسته‌اند و یا برگرفته از «در» به معنای «جای». فارسی دری، زبان خراسان بزرگ و ماوراء­النهر بوده است که در طول بیش از هزار سال زبان شعر و ادب منطقه آسیای مرکزی محسوب می‌گردید.[۳].

چهار گویش مختلف از این زبان در تاجیکستان وجود دارد. گویش شمالی در سمرقند، بخارا، فرغانه شرقی و غربی، اوراتپه و پنج­کنت؛ گویش مرکزی در زرافشان، رشتا و سوخ؛ گویش جنوبی در بدخشان، شمال و جنوب کولاب و قره­تگین؛ گویش جنوب شرقی (گروه درواز)[۴]. زبان رسمی کشور و نیز زبان تدریس در اکثر مدارس تاجیکستان همین زبان است. به علت پیشینه هفتاد ساله اتحاد جماهیر شوروی سابق زبان علمی و فنی و دانشگاهی زبان روسی بوده است و به تدریج با زبان فارسی جایگزین می‌شود. برنامه‌‌های رادیو و تلویزیون تاجیکستان نیز به فارسی تاجیکی است[۵].

الفبای تاجیکستان (1403). برگرفته از سایت پرشین تاجیک، قابل بازیابی از http://persian-tajik.ir/learncyrilic.aspx

خط رسمی

دستور خط تاجیکان تا سال 1930 عربی بود. در آن سال به لاتین تبدیل شد. در سال 1940 یک بار دیگر خط رسمی تاجیکستان تغییر کرد و به روسی تبدیل شد. پس از استقلال تاجیکستان، قانون تغییر خط به عربی (تاجیکی) به تصویب رسید و تا سال 1996 برای انجام این کار مهلت تعیین شد. به علل گوناگون وقوع جنگ داخلی و مشکلات اجرایی، جایگزینی خط رسمی تاجیکستان به تعویق افتاد[۵]. در واقع دو مرحله تغییر الفبا، از الفبای عربی ‌یا اسلامی یا فارسی و یا به تعبیر جالب تاجیکان «الفبای‌نیاکان»، به لاتین (1308 ش./1929م.) و از لاتین به سیرلیک (1319ش./ 1940م.)، و همچنین تبعات حاصل از تسلط روسیه‌ی تزاری بر بخش بزرگی از ماوراءالنهر که «ترکستان روسیه» (1285ه.ق/1868 م.) نامیده شد و نفوذ در بخش به ظاهر مستقل باقیمانده، یعنی امارت مفلوک بخارا و مهم‌تر از همه، چیرگی نهایی نظام شوروی بر آسیای مرکزی (1303 ش. / 1924 م.) که منجر به از میان رفتن یا استحاله‌ی نخبگان علمی و فرهنگی قدیم و دگرگونی لوازم نخبگی‌ علمی و فرهنگی در عصر هژمونی امپراطوری سرخ گردید، زبان و ادبیات فارسی را که در کوران تحولات فرهنگی‌، اجتماعی و سیاسی تحولات این دوران ماوراء‌النهر بر اثر سیاست‌‌های پانتورانیسم در آسیای مرکزی، رو به ضعف رفته بود، در خاستگاه خود (ماوراءالنهر خاستگاه زبان فارسی جدید یا دری) در فترت فرو برد.

برتری جناح ازبک و ترک‌گرا در نظام جدید از سویی و همچنین سیاست مدیران روسی نظام جدید به بها دادن به زبان‌‌هایی بی‌پیوند با همسایگان بزرگ و مهم چون ایران و افغانستان و مهم‌تر از آن، فاقد پشتوانه‌ی بزرگ ادبیات مکتوب، یعنی زبان‌‌های ازبکی، ترکمنی، قرقیزی، قزاقی که اگرچه در خانواده‌ی زبان‌‌های ترکی قرار می‌گیرند، بر انزوای زبان و ادبیات فارسی در موطن آن افزود. مجموعه‌ی این عوامل، فرایندی را پدید آورد که زبان فارسی در ماوراءالنهر، از سیر طبیعی بازماند و از نشاط و بالندگی افتاد. ساختار و قواعد زبان فارسی امروزین ماوراءالنهر، از جمله در تاجیکستان - که مهم‌ترین مؤلفه‌ی هویت ملی آن به شمار می‌آید- ضعیف و در تعابیر و اصطلاحات فقیر است.

البته در تاجیکستان، خواست ملی و اراده‌ی حاکمیت بر ارتقاء زبان و ادبیات فارسی تاجیکی به عنوان زبان نخست در همه‌ی سطوح آموزشی، علمی، فرهنگی و دیوانی یا اداری، تعلق دارد. لیکن آسیب‌زدایی دهه‌‌های فترت زبان فارسی در این سرزمین، آسان نیست. به خصوص که این آسیب‌­زدایی مبتنی بر آسیب‌شناسی درست نباشد.

بی‌تردید تجدید حیات زبان و ادبیات فارسی در ماوراءالنهر و انطباق آن با مطالبات زمانه، در پیوند هرچه سریع‌تر این دریاچه به دریای خروشان زبان و ادبیات فارسی در بیرون از این سرزمین است. و تنها راه این پیوند، احیای الفبای فارسی در این سرزمین است.

با توجه به رسمیت­ یافتن زبان فارسی تاجیکی در تاجیکستان و جایگزینی آن با زبان روسی در غالب سطوح آموزش - به ویژه تحصیلات ابتدایی و متوسطه- و تنزل سواد روسی در این کشور، تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی - همان گونه که غالب اندیشمندان تاجیک نیز اذعان دارند- تنها مسیری است که از تبدیل محیط علمی و فرهنگی تاجیکستان به مرداب، جلوگیری می‌نماید.

به عبارتی دیگر، بالندگی علمی و فرهنگی تاجیکستان یا می‌بایست با وصل به دریای فارسی‌زبانان جهان با تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی صورت پذیرد یا با تجدید دوباره‌ی زبان و ادبیات روسی و جایگزینی آن با زبان فارسی تاجیکی.

نظر به جایگاه زبان فارسی (فارسی تاجیکی) در تاجیکستان، به عنوان اصل بنیادین هویت ملی تاجیکان که تلاش برای احیای آن به پیش از استقلال تاجیکستان باز‌ می‌گردد ( اعلان زبان تاجیکی به عنوان زبان رسمی در سال (1368 ش./ 1989م.)، احیای مجدد زبان روسی در تاجیکستان اگر هم رویایی شیرین برای روسیه و روس‌فیل‌‌های تاجیک باشد، جزء خیالی خام نمی‌نماید.

بنابراین تغییر الفبای سیریلیک به الفبای فارسی‌زبانان جهان، برای نشاط­ علمی، فرهنگی، آموزشی و پژوهشی تاجیکستان امری است محتوم. این واقعیت علاوه بر غالب اندیشمندان تاجیک، بر بسیاری از زمامداران حکومت تاجیکستان نیز پوشیده نیست. لیکن سیری که در سال‌‌های اخیر برای احیای الفبای نیاکان در تاجیکستان پی­گرفته می‌شود، به هیچ‌­روی تأمین‌کننده‌ی لوازم تغییر الفبا حتی در بلندترین مدت نیز نمی‌باشد.

به نظر می‌آید مهم‌ترین عوامل از میان عوامل متعدد درونی و بیرونی که می‌توان برای وضعیت کنونی الفبا در تاجیکستان برشمرد، در دو دسته عمده می‌توان طبقه‌بندی نمود.

  • فقدان اراده‌ی جازم حاکمیت و اجماع نخبگان سیاسی، علمی و فرهنگی بر تغییر الفبا از سیرلیک به فارسی؛
  • تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی در فرایندی بلندمدت، با برنامه‌ریزی­‌های دقیق علمی- فرهنگی  و اجتماعی، هزینه‌ی مالی بسیار سنگینی را طلب می‌کند. بنیه‌ی اقتصادی، علمی - فرهنگی و اجتماعی تاجیکستان، به تن‌هایی و به ویژه در حال حاضر، قابل به تحمل این بار نیست.

مهم‌ترین مخالفان بازگشت به خط قدیم، گروهی از تکنوکرات­‌ها بوده‌­اند. آنان استدلال می­‌کنند که با تغییر خط مردم در ابعاد گسترده­ای باسواد گردیده‌­اند و ضمناً زبان علمی کشور، زبان روسی است و اکنون اگر خط و زبان روسی ر‌ها شود تاجیکستان از نظر علمی نخواهد نتوانست با زمان پیشرفت کند. برخی از آنان کوشش کردند تا مانع اجرای قانون تغییر زبان گردند و حتی طرح شناسایی زبان روسی را به عنوان زبان دوم در هیأت دولت مطرح کردند. اما این تلاش به نتیجه نرسید. مردم تاجیکستان به «خط و زبان نیاکان» اهمیت خاص می‌­دهند و برای آن احترام خاص قائل­ اند. اما واقعیت آن است که تغییر خط و زبان رسمی کشور از زبان روسی به فارسی برنامه‌­ریزی، بودجه و عزم و اراده‌­ای قوی از جانب دولت می‌طلبد و به زمان نیاز دارد. واقعیات سیاسی امروز تاجیکستان هنوز این امکان را فراهم نیاورده است[۶].

تاریخ ادبیات و سبک‌‌های ادبی

«گفتم ز کجایی تو، تسخر زد و گفتا من                                       نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه» (مولوی)

ادبیات جایگاه منحصر به فردی در میان ملت تاجیک دارد. زندگی تاجیک­‌ها بدون شعر پارسی مفهوم ندارد. شعرای بزرگی چون مولوی، حافظ، سعدی، بیدل، خیام و فردوسی برای عموم مردم شناخته شده‌است[۷]. همین آشنایی نزدیک با بزرگان ادبیات ایران باعث گردیده است که تاجیک­‌ها علی‌رغم جدایی فیزیکی از پیکره سرزمین ایران، میراث گرانب­های ایران را پاس بدارند. هجوم­‌های بسیار و حملات ویرانگر مهاجمین نتوانسته است، فرهنگ تاجیک‌ها را تخریب نماید. شعر و ادب دیرین این دو منطقه با هم درآمیخته و تأثیر عمیقی بر یکدیگر نهاده است. اکنون نگاهی به تاریخ ادبیات و سبک­‌های ادبی در این دیار کهن خواهیم داشت.

زبان فارسی، تا دیرگاهی زبان رسمی و درباری سرزمین پهناور ایران، هند و عثمانی بوده‌است که بسیاری از آثار ارزشمند فارسی در سرزمین­‌هایی غیر از ایران امروزی، در هند، آسیای مرکزی، ترکیه و غیره تألیف شده‌اند. ادبیات تاجیکی در واقع، بخشی از ادبیات فارسی است. با جدایی این سرزمین­‌ها از ایران، زبان فارسی و به ویژه شعر گرفتار سرنوشت­‌هایی متفاوت شده‌­اند. ماوراء­النهر جزئی از خراسان بزرگ است، به مدت 5 قرن بزرگ‌ترین مهد تمدن اسلامی ایران و مرکز حکومت­‌های ایران بوده‌است[۸].

وضعیت سیاسی آسیای مرکزی در ابتدای قرن نهم میلادی برای رشد و بالندگی ادبیات نوین مکتوب تاجیک که بر اساس آثار شفاهی مردم قرار گرفته بود، شرایط مساعدی فرآهم آورد، ولی این شرایط ثمره­‌های خود را در عهد سامانیان بخشید. بنا بر همین است که دوره‌­ی سامانیان، دوره­‌ی پیدایش ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی محسوب می­‌شود.

در عین حال زمان سامانیان هم دوره‌­ی به وجود آمدن ادبیات نوین تاجیک و فارسی، و هم دوره‌­ی ظهور و شکوفایی این ادبیات می­‌باشد. مدت­‌ها قبل از تشکیل دولت سامانیان، تاجیکان با زبان مادری خود آثار بدیعی شفاهی تولید می­‌کردند. چنین امر واقعی که در کل دوره­‌ی حکمرانی عرب­‌ها، آثار ادبی قبل از اسلام از بین نرفتند و مردم سیما‌های بدیع و سوژه­‌های باستانی را نگه داشتند. یکی از دلایل شکوفایی آن نسبت به قرن نهم میلادی مقدم بودن تاریخ ادبیات تاجیک می‌­باشد.

در زمان سامانیان علاوه بر رشد و پیشرفت ادبیات تاجیکی زبان (دری)، ادبیات عربی زبان نیز رونق یافت. بنیان­‌گذاران این نوع ادبیات در ماوراءالنهر بیشتر آن تاجیکانی بودند که با دایره‌‌های رسمی مناسبت داشتند و غیر از زبان مادری خود، زبان عربی را هم خوب می‌دانستند. این دوره در تاریخ پیشرفت ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی در قرون وسطی یکی از مهم‌ترین دوره­‌ها محسوب می‌شوند. سامانیان از آن رو شاعران را به دربار خود جمع می‌کردند که به وسیله آن‌ها شهرت خود را بیشتر گسترش دهند. از سوی دیگر سعی و کوشش در جهت کسب شهرت، همچنین تنگی معیشت، شعرا و نویسندگان را مجبور می‌نمود که به دربار این و یا آن حاکم رو آورند. در ادبیات دوره­‌ی سامانیان هم مانند ادبیات قرن‌های بعدی زمان فئودالی دو تمایل را خاطر نشان باید کرد؛ یکی تمایل مردمی، دیگری تمایل فئودالی (اشرافی). طبیعی است که توجه ما را در اینجا اساساً نویسندگانی به خود جلب می‌کنند که در آثار آن‌ها تمایل‌‌های مردمی برتری دارند. بنیان‌گذار نظم کلاسیک تاجیک و فارسی «رودکی» است. ابوعبدالله جعفر رودکی در اواخر قرن نهم میلادی در قریحه­‌ی پنج رود (حوالی پنجکنت) در خانواده‌­ای دهقان تولد یافت. رودکی در اوان جوانی از برکت آوازخوش، استعداد شاعری و مهارت چنگ­نوازی خود شهرت زیادی پیدا کرده بود. به‌این واسطه، وی از جانب نصردوم بن احمد سامانی (914-943 م.) به دربار کشیده شد و قسمت حیاتی عمر او در دربار گذشت. او نه فقط استاد شعر، در عین حال آوازخوان و مطرب زبردستی نیز محسوب می‌شد. رودکی مربی و مواظب شعرای نوقلم بود که این آبرو و اعتبار او را باز هم بیشتر می‌­کرد. با وجود این، رودکی در ایام پیری خود دچار بسیار محرومیت­‌ها گردید. در سال 937م. حامی و دوست نزدیک او بلعمی را که نخست وزیر نصردوم بود، از کار برکنار کردند. شاعر کهن سال نابینا، به گناه دوست خود ابوالفضل بلعمی از دربار رانده شده و به زادگاه خود برگشت. رودکی پس از گذشت سال‌ها از این واقعه سپس در سال 941 میلادی (یا 952م.) در روستای خود پنج­رود وفات کرد. از آثار رودکی تاکنون بیشتر از دوهزار بیت برجای مانده‌است. اشعار او در غالب مرثیه، قطعه، رباعی، غزل و مثنوی سروده شده‌اند.

رودکی از جمله قصیده‌­سرایان معمول دربار بود. قصاید او با وصف منظره­‌های طبیعت، سرور زندگی و عشق شروع می‌گردیدند؛ بخش مقدمه این اشعار، جذاب­‌ترین قسمت قصاید وی را فرآهم می‌­آوردند. در یک نگاه کلی می‌توان گفت که اشعار رودکی از مضامین دینی کاملاً خالی بوده، در اکثر آن‌ها اندیشه­‌های عمیق فلسفی نهفته‌­اند. چنانکه بهترین ابیات او را راجع به گردش دائمی مواد و مبارزه­‌ی نو و کهنه، مثال برجسته­‌ی همین نوع اشعار است. در قصیده «شکایت» از پیری شاعر، علت فرارسیدن پیری را پرسید، خود در جواب آن می­‌گوید جهان همیشه چو چشمی­ست گرد و گردان است/ همیشه تا بود آیینش گردگردان بود/ همان که درمان باشد، به جای درد شود/ و باز درد همان کز نخست درمان بود/ کهن کند به زمانی همان کجا نو بود/ و نو کند به زمانی همان که خلقان بود/ بسا شکسته بیابان که باغ خرم بود/ و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود.

رودکی در اشعار خود خرد و دانش، نیکوکاری و دلیری را ترنم کرده، مردم را به نهراسیدن از سختی‌‌های روزگار و با پایمردی برطرف کردن آن‌ها دعوت می‌نماید. او با آثار خود پایه‌‌های نظم تاجیک و فارسی را استوار نموده و انواع سبک­‌های شعر را متداول می‌­نماید. در اشعار او تقریباً عروض و ترتیب تمثال­‌ها به خود شکل معین می­‌گیرند. اشعار رودکی سرمشق شعرای تاجیک در دوران بعدی گردید. رودکی به درستی بنیادگذار نظم کلاسیک شناخته شده؛ نظمی که در قرن­‌های دهم و یازدهم میلادی در تاجیکان و فارس­‌ها انتشار یافته، شعرایی چون فردوسی، خیام، سعدی، حافظ و جامی را به عرصه­‌ی وجود آورد.

از دیگر شاعران این دوره می­‌توان به ابوالحسن شهیدبلخی اشاره کرد. شهید بلخی در روستای جهیدانک بلخ تولد یافته است. راجع به حیات او نیز اطلاعات کمی وجود دارد. از منابع فقط همین را می‌­توان دانست که شهید یکی از بهترین شعرای دربار نصردوم بن احمد سامانی و نزدیک­‌ترین شاگرد رودکی محسوب می­‌شد. شهید بلخی نه تنها شاعر، در عین حال یکی از علمای پیش­‌قدم دوره­‌ی سامانیان بود. شهید پیش از رودکی وفات کرد. شاعر کهن­سال در فوت شاگرد عزیز خود مرثیه­‌ی جان­سوزی دارد.

شاعر دیگر این دوره ابوشکور بلخی است. ابوشکور بلخی در سال 915 میلادی تولد یافت. در عهد سلطنت نوح بن نصر سامانی (943 - 954م.) او را به دربار کشیدند. نام او با مثنوی «آفرین­‌نامه» که در سال 944 میلادی نوشت، شهرت پیدا کرد. از این مثنوی فقط بعضی قسمت­‌های پراکنده به دست ما رسیده‌است. ظاهراً این نخستین داستان پند و اخلاقی ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی محسوب می­‌شود. علاوه بر این، ابوشکور باز دو مثنوی تألیف کرده که از آن‌ها چیزی باقی نمانده است. او به سبک رباعی شعر می­‌سرود.

رابعه­‌ی بلخی نخستین شاعره‌­ی دری­زبان است که در این دوره می­‌زیست. در چندی از تذکره‌‌ها اشعار عاشقانه‌­ی پراحساس و هنرمندانه­‌ی وی ذکر شده است. قصه­‌ی عشق رابعه و غلام جوان که در قرن سیزدهم فریدالدین عطار به رشته­‌ی تحریر درآمده، با نام همین شاعره مرتبط می‌­باشد. رابعه هم زمان رودکی بوده و برای اشعار او ارزش زیادی قایل بوده است.

ابومنصور محمدبن احمد دقیقی (وفات 977م.) از دیگر شاعرانی است که هنوز تاریخ تولد او معلوم نگردیده است. بعضی او را از توس (در خراسان)، بعضی از سمرقند و یا بخارا می‌دانند. در هر صورت وی تمام عمر خود را در مااوراء­النهر به سر برده‌است. دقیقی فعالیت خود را در دربار حاکم ولایت چغانیان که در آن زمان یکی از آبادترین محلات دولت سامانیان محسوب می­‌شد، شروع کرد. شهرت هنروری دقیقی تا درجه‌­ای رسید که در یک مدت کوتاه به بخارا، به دربار سامانیان دعوت شد. در آن زمان گردآوردن افسانه و روایت­‌های باستانی مورد توجه دایره­‌های حکمران قرار گرفته بود. با داستان­‌ها و افسانه­‌های قهرمانی زمان‌های گذشته آشنا کردن مردم برای متحد گردیدن آن‌ها در مبارزه برای تشکیل دولت مستقل اهمیت فراوانی داشت. بنابراین سامانیان به جمع­ نمودن نقل و روایت­‌های باستانی قهرمانی- اساطیری چه از منابع تاریخی پهلوی، چه عربی و خصوصاً زبان موبدان توجه خاصی نشان می­‌دادند.

شاهنامه­‌ی ابومنصوری نیز به همین مناسبت به وجود آمده بود. امیرنوح دوم سامانی (976 - 977م.) به دقیقی دستور داد که این شاهنامه را به رشته­‌ی نظم بکشد. ولی عمر شاعر برای انجام دادن این مهم کفایت نکرد. در سال 977 میلادی او در یک شب بزم، به دست غلام خود کشته شد. هزار بیت دقیقی که در آن مبارزه‌­ی بین گشتاسب (ویشتاسپ) و ارجاسپ را به تصویر کشیده بود، به وسیله­‌ی فردوسی به شاهنامه اضافه گردید.

بزرگترین شاعر آن زمان حکیم ابوالقاسم فردوسی بین سال­‌های 934 و 941 میلادی در قریحه­‌ی باژ حوالی توس از خانواده­‌ی اعیان متوسط­‌حال متولد شد. فردوسی در 35 سالگی، پس از آنکه به بخارا و دیگر شهر‌ها سفرکرده، به علاوه­‌ی شاهنامه‌­ی ابومنصوری، راجع به تاریخ گذشته‌­ی ایران معلومات مفصل جمع­آورده و به تنظیم حماسه‌­ی خود یعنی شاهنامه همت گمارد. در این زمان دولت سامانیان هنوز در اوج اقتدار بود. فردوسی نشان دادن گذشته­‌ی پر از قهرمانی مردم ایران­زمین و بیدار نمودن احساسات وطن دوستی را وظیفه‌­ی اصلی حماسه­‌ی خود می­‌دانست. او بهترین ایام عمر خود را صرف این اثر گرانبها نمود. چنانکه خود می­‌گوید در این راه پیر شد ولی همچنان می­‌سرود. من از شصت و شش سست گشتم چو مست/ به جای عنانم عصا شد به دست/ رخ لاله­گون گشته بر سان کاه/ چو کافور شد رنگ موی سیاه/ ز پیری خم آورد بالای راست/ هم از نرگسان روشنایی بکاست.

بالاخره شاعر وظیفه‌­ی خویش را در دوره­‌ی پیری، بعد از زحمت و تلاش مستمر چندساله، در سال 994 میلادی انجام داد و از صدهزار مصراع یک اثر جاودانه­ی جهان­‌شمول پدید آورد. ولی از روزی که فردوسی به تألیف این اثر کمر بسته بود، مدت مدیدی سپری شد. در این وقت دولت سامانیان از پا افتاده، از حامیان شاعر کسی باقی نمانده بود. آنگونه که فردوسی با مصلحت یکی از آدمان خیراندیش «شاهنامه» را به سلطان محمود غزنوی که به حکومت رسیده بود، تقدیم نمود. اما سلطان محمود این تحفه‌­ی شاعر را رد کرد.

شاهنامه فردوسی از جهت ارزش بدیعی خویش در ردیف نمایان‌­ترین اثر‌های حماسی ادبیات جهان قرار گرفته است. شاعر بزرگ، باقی عمر خویش را در فقر و محرومیت به سر برده، در سال 1020 میلادی در توس وفات کرد. نام فردوسی جاوید بماند. سخنان وی خطاب به محمود غزنوی گواه این گفته‌­ی برحق اوست. بنا‌های آباد گردد خراب/ ز باران و از تابش آفتاب/ پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیاید گزند/ بدین نامه گر عمر‌ها بگذرد/ بخواند هر آن کس که دارد خرد[۹].

همان­طور که گفته شد، از سده دهم ادبیات فارسی با گذشت زمان یکپارچگی خود را در ایران و ماوراءالنهر از دست داد و در هر یک دارای ویژگی­‌هایی شد[۱۰]. در قرن­‌های دوازدهم و سیزدهم، آسیای میانه به سه قلمرو سیاسی بخارا و خوقند و خوارزم تقسیم شد و محیط ادبی نیز در سه حوزه متمرکز شد. به علت اختلاف­‌های دائمی میان خان­نشین­‌های این مناطق، محافل ادبی قادر به برقراری روابط نبودند. علاوه بر این سه مرکز عمده، در خجند و حصار و بدخشان و جا‌های دیگر نیز شاعران به فارسیِ تاجیکی شعر می‌­گفتند. در قلمرو امارت بخارا، ادبیات به طور کلی به فارسی تاجیکی بود و در خوقند و خوارزم بیشتر شاعران به دو زبان متداول ترکی ازبکی و فارسی تاجیکی شعر می­‌سرودند، اما در آثار برخی شاعران، نظیر شیرمحمد اکمل (متوفی 1821/1236)، محمود مخمور (متوفی 1844/1260)، میرزاشمس­الدین ­داعی(متوفی 1303/ 1886) و محمدشریف­ گلخنی(1362ش / 1983)، شعر‌های ترکی کمتر به چشم می­خورد[۱۱].

در 1868/1285، روسیه تزاری قلمرو امارت بخارا را تصرف کرد[۱۲]. این حادثه باعث ایجاد ارتباط، هرچند اندک، میان بخارا و دیگر سرزمین­‌های روسیه و به تبع آن اروپا گردید و موجب پدیدآمدن تحولاتی در حیات فرهنگی و اجتماعی آنان شد[۱۳]. احمد مخدوم دانش، سخنور و متفکر تاجیک، سه بار همراه هیأت سفیران به روسیه سفر کرد و جنبش روشنفکری و اصلاح طلبی را به راه‌انداخت و بنیان­گذار «نهضت معارف­پروری» (جنبش روشنفکری مذهبی در آسیای مرکزی) شد[۱۴]. عیسی مخدوم (1242- 1315/ 1826-1887)، قاری رحمت­‌اللّه واضح (1233- 1312/ 1817-1894)، شاهین بخارایی و عبدالقادر سودا (1239- 1301/ 1823-1873) که از همفکران دانش بودند، در آثار منظوم و منثور خویش به موضوع­‌های مهم اجتماعی و فرهنگی پرداختند و از روش­‌های اداره حکومت، رشوه­‌خواری، خرافات­‌پرستی و شیوه­‌های عقب­‌مانده آموزش و تدریس بشدت انتقاد کردند[۱۵]. واضح و میرزا سراج حکیم (1295- 1333/ 1877-1914) به ایران سفر کردند و با اهل علم و ادب آشنا شدند که بر نوشته­‌ها و سروده­‌های آن‌ها تأثیر گذاشت[۱۶].

از ویژگی­‌های ادبیات سده سیزدهم/ چهاردهم و ابتدای سده نوزدهم/ بیستم، رواج تذکره‌­نویسی با ذکر حوادث مهم سیاسی و اجتماعی بود. از تذکره­‌های مهم آن دوره می‌­توان به این‌ها اشاره کرد. تذکار اشعار صدرضیاء، تذکره الشعرای حاجی عبدالعظیم شرعی (متوفی 1308/ 1890)[۱۷]. تحفه الاحباب فی تذکره الاصحاب قاری رحمت اللّه واضح ، افضل التذکار فی ذکر الشعرا و الاشعار افضل مخدوم پیرمستی (متوفی 1334/ 1915)، تذکره الشعرای ملاحاجی نعمت اللّه بن قاضی شرف الدین محترم (متوفی 1339/ 1920)، تذکره الشعراء المتأخرین عبداللّه خواجه عبدی (متوفی 1301ش / 1922)، مجموعه الشعرای فضلی نمنگانی (سده سیزدهم/ نوزدهم). این تذکره­‌ها اگرچه مطالب ضدیکدیگر دارند، برای تحقیق و بررسی احوال اجتماعی و محیط فرهنگی آن روزگار مفیدند[۱۸].

از آغاز قرن چهاردهم / بیستم، نشریه­‌هایی مانند چهره نما، سراج الاخبار، ملانصرالدین، حبل المتین، وقت و شورا که در کشور‌های گوناگون منتشر می­‌شد، در بخارا وارد و موجب بیداری و آگاهی خوانندگان شد. به پیروی از آن‌ها، اهل قلم آسیای مرکزی نیز نشریه‌‌هایی چون بخارای شریف، نخستین روزنامه بخارا که به فارسی تاجیکی بود، سمرقند، آیینه، صدای فرغانه و صدای ترکستان را منتشر کردند[۱۹]. همچنین در ابتدای این قرن، در قلمرو بخارا به دنبال تلاش‌های معارف پروران، نهضت تجددگرایان ظهور کرد که با نام‌های بخاراییان جوان و جدید‌ها مشهور است. روشنفکرانی که اغلب نیز مذهبی بودند، در قالب شعر، داستان، سفرنامه، خبر و مقاله، کتاب­‌های درسی و علمی افکار تجددطلبانه‌­ی خود را منتشر می­‌کردند. برخی آثار ادبی نظیر مناظره و بیانات سیاح هند فطرت، انجمن ارواح، مرآت عبرت و گنجینه حکمت صدیقی عجزی، جوامع الحکایات شکوری، ارمغان دوستان وصلی، بیداری خفتگان و آگاهی ناآگا‌هان اکرامچه، الفبای مکتب اسلام و پدرکش بهبودی که بار‌ها چاپ و منتشر شده، در محیط معنوی و اجتماعی آن زمان تأثیر بسزا داشته است. روشنفکران تاجیک بنیاد روشنگری را در تعلیم و آموزش دیدند و در پی آموزش به روش جدید (اصول صوتیه) برآمدند و به انتشار آثار بزرگان اهتمام ورزیدند، به گونه‌ای که دیوان حافظ در طی سال‌های 1309 تا 1329/ 1892-1911 تن‌ها در تاشکند بیش از ده بار به چاپ رسید.

عقاید روشنفکرانه اصلاح طلبان با مخالفت شدید برخی افراد متعصب که منافع خود را در بی­سوادی عامه و عقب­ماندگی جامعه می­دیدند، روبرو شد. در 1336 /1917 امیرعالم ­خان مَنغیت (1328-1910/1339-1920) نیز از این گروه متعصب پشتیبانی کرد و فتوای «جدید کافر است» صادر شد و بسیاری از اهل قلم و حتی مردم عادی کشته شدند. میرزا نذراللّه، حامد خواجه مهری، میرزا فیاض، میرزا احمد، سراج‌­الدین خواجه، حاجی عبدالستار، میرزاهیئت صهبای وابکندی، سیدجان مخدوم نظمی، محمودخواجه بهبودی، میرزاشاه فایض از جمله این افراد بودند. صدرالدین عینی با تلاش روشنفکران فراری و دخالت سربازان روسی از مرگ ر‌هایی یافت. این فاجعه زمینه­‌ای فراهم آورد تا بخارا در 1339 /1920 به آسانی به تصرف بلشویک­‌ها درآید[۲۰].

در نیمه دوم قرن نوزدهم گروهی از سخنوران، به رهبری احمد مخدوم دانش، بر آن شدند که روند ادبی را به سوی دیگری سوق دهند و ادبیات را با زندگی واقعی همراه کنند. بر این اساس، می‌­توان ادبیات معاصر تاجیکی را به پنج مرحله تقسیم کرد.

  • نیمه دوم قرن نوزدهم؛ ادبیات معارف پروری؛
  • سال‌های 1900- 1925؛ تلاش در راه خودشناسی یا ادبیات جدید؛
  • از 1926 تا پایان دهه پنجاه؛ دوره تحول و تشکل ادبیات خشک و بی‌رنگ و قالبی؛
  • از پایان سال‌های پنجاه تا پایان دهه هشتاد؛ تلاش برای ر‌هایی از قالب‌های خشک و بی‌روح؛
  • از پایان دهه هشتاد تاکنون؛ دوره رشد ادبیات مردمی[۲۱].

روشنفکران مذهبی، پایه‌گذار ادبیات نو از لحاظ موضوع و مضمون و زبان و اسلوب بودند و سخنوران دوره بعدی این ادبیات را به طور کامل شکل دادند. گونه­‌های ادبی نو همانند داستان کوتاه، قصه، رمان واقع­گرا و سفرنامه، که دارای زبانی ساده و بی‌­پیرایه بود، رشد یافت. سخنوران این زمان که از نظام امارت بخارا ضربات زیادی خورده و بسیار آزرده بودند، نظام شوروی را با امید به گسترش عدالت و راستی و رشد ارزش‌های ملی با شادمانی پذیرفتند. عینی با سرودن سرود آزادی در 1336/ 1918 شاعری نوپرداز شناخته شد و در صف آغازین ادیبان مبارز قرار گرفت. آثار او - همانند جلّادان بخارا، تاریخ انقلاب بخارا، تاریخ اصول صوفیه و انقلاب فکری در بخارا، داستان آدینه، تذکره جامع نمونه ادبیات تاجیک - اهمیت بسیاری در خودشناسی تاجیکان داشته است. وی گذشته از شاعری و نویسندگی، به روزنامه نگاری روی آورد، چنانکه طی سال‌های 1337-1339 /1919-1921 درحدود 67 مقاله در مطبوعات به چاپ رساند[۲۲].

دوره سوم بدترین و زیانبارترین دوره تاریخ ادبیات تاجیکی است . همه مردم اتحاد جماهیر شوروی، از جمله تاجیکان، در دهه سی میلادی (1338- 1348) سنگین­‌ترین فاجعه را متحمل شدند. کمونیست­‌ها هر کتابی را که به خط فارسی می یافتند، می­‌سوزاندند. رسم الخط برای دومین بار در 1318ش /1939 از لاتینی به روسی تغییر یافت و بسیاری از اهل قلم همانند بیکتاش، علی خوش، سعداللّه ربیعی، رشیدعبداللّه، بحرالدین عزیزی، عابد عصمتی، سیدرضاعلیزاده، فطرت و رئوف طاهری به قتل رسیدند. گروه کثیری از جمله سامع آدینه‌زاده، جلال اِکرامی، محیی‌­الدین امین­زاده، احمدجان حمدی، تورقل ذهنی، بهرام سیروس، نادر شنبه زاده، غنی عبداللّه، صدرالدین عینی، حکیم کریم، میرزالطیف، ودود محمودی، رحیم‌‌هاشم را بازداشت، شکنجه یا تبعید کردند[۲۳]. استفاده از برخی کتاب‌ها، همانند نمونه ادبیات تاجیک، نیز ممنوع شد. در نتیجه، بدگویی مطلق از روزگار پیشین و همه گونه آداب و سنن ملی و مردمی رسمیّت یافت. رفتار دانش آموز روسی، پاولیک موروزوف، که از عقاید دینی و ضدانقلابی پدرش خبر داده و او را به پای میز محاکمه کشانده بود، الگوی ادبی و هنری قرار گرفت. در جنگ جهانی دوم، گروه بزرگی را به خط مقدّم جنگ فرستادند که در میان آن‌ها افرادی برجسته، مانند حبیب یوسفی سمرقندی شاعر، حکیم کریم خجندی نثرنویس، لطف­اللّه بزرگ­زاده پژوهشگر و عبدالشکور پیرمحمدزاده سمرقندی نمایشنامه نویس، بودند که همگی کشته شدند. در این دوره لطمه‌‌های بسیار سنگینی نیز به عرصه شعر وارد شد، زیرا برای اهل قلم دستور یکی بود «چه باید گفت؟» اما «چگونه گفتن» مهم نبود.

در برابر آثار فراوانی که با ستایش­‌های دروغین از جامعه سوسیالیستی و کشور شوروی و رهبران حزب و دولت منتشر و در انحراف فرهنگی و معنوی مردم مؤثر واقع شد، آثار ارزنده‌ای نیز پدید آمد، مانند داخونده (1930)، رمان هجوآمیز مرگ سودخور و کتاب خاطرات یادداشت‌ها از عینی، صبح جوانی ما، یاران باهمت از ساتیم الغ­زاده، من گنه­کارم از اکرامی، وفا از فاتح نیازی، تابستان از پولاد تالیس که نگاهی نسبتاً واقع گرایانه به حقیقت زندگی دارند و هنوز اهمیت خود را از دست نداده‌اند[۲۴]. شاعران برجسته و سالخورده همانند ظُفَرخان جوهری، احمدجان حمدی، عبدالواحد منظم، پیرو، محمدجان رحیمی، میرحیدر سرور و نیز شاعران نسبتاً جوان از جمله میرزا تورسون­‌زاده، یوسفی، باقی و میرشکر به تصویر روزگار زحمتکشان تاجیک و ستایش زیبایی‌های طبیعی تاجیکستان پرداختند. عینی، فطرت، عبدالشکور پیرمحمدزاده و الغ­زاده به معرفی چهره­‌های فرهنگی و تاریخی پیشین روی آوردند و آثار بسیاری درباره رودکی، ابن سینا، فردوسی، کمال خجندی، واصفی، مقنّع، تیمورملک، احمد دانش و شورش واسع عرضه کردند. از پیامد‌های مثبت ادبیات در این دوره، هم­صدایی زحمتکشان جهان در تلاش برای کسب آزادی بود و نوشته‌‌های منظوم غنایی و اجتماعی تورسون­زاده در این زمینه مؤثر بودند. حضور فعال ابوالقاسم لاهوتی، به عنوان نماینده زنده محیط ادبی ایران، در رشد و تکامل شایسته شعر تاجیکی معاصر تأثیر بسزایی داشته است.

در چهارمین دوره ادبی نیز سیاست رسمی حزب حاکم و حکومت شوروی درباره ادبیات و هنر تغییر نکرد، بلکه آزار‌ها و فشار‌ها شدیدتر شد و بازار کذب و دروغ پردازی همچنان ادامه یافت. شاعران و ادیبان همسو با حکومت، جایزه و عنوان و نشان دریافت می‌­کردند و آثارشان پیوسته با شمارگان بالا چاپ و منتشر و به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شد. با وجود این، در پایان دهه پنجاه میلادی نیکیتا خروشچف، رهبر وقت حزب کمونیست و اتحاد جماهیر شوروی، با انتقاد از ستایش شخصیت استالین، پرده از اسرار دیکتاتوری نظام کمونیستی دولت شوروی برداشت. به دنبال این اقدام سیاسی، اهل ادب و هنر آزادی نسبی­ای به دست آوردند و سخنوران تاجیک، دریچه‌­ای به سوی ادب و فرهنگ ایران و افغانستان باز کردند. در دهه­‌های هفتاد و هشتاد میلادی (1350 و 1360ش ) جایگاه برخی از اهل قلم تاجیک به عنوان مترجم روسی در افغانستان، موجب آشنایی و به دنبال آن اثرپذیری هنری از شعر افغانستان و ایران شد. شاعران و نویسندگانی مانند مؤمن قناعت، بازار صابر، لایق شیرعلی، گلرخسار، فضل­‌الدین محمدی­یف، جمعه آدینه، محیی‌­الدین خواجه­‌یف، اورون کوهزاد، ستار تورسون، یوسف اکابروف، بهرام فیروز و اَدَش اِسْتَد به مسائل اساسی زندگی توجه کردند و از واقعیات تلخ جامعه بحرانی تاجیک پرده برداشتند. گذشت ایام جمعه آدینه، روایت سغدی الغ­زاده و شاهی ژاپن محمدی­یف از جمله کتاب‌هایی بودند که به افشای حقیقت پرداختند و به همین دلیل نویسندگان آن‌ها مورد اذیت و آزار بسیار قرار گرفتند.

در پایان مرحله چهارم، سخنوران جوان و با لیاقتی نظیر حبیب‌­اللّه فیض‌­اللّه، غایب صفرزاده، ضیاءعبداللّه، گل نظر، عسکرحکیم، رحمت نذری، کمال نصراللّه، بهمنیار، عبدالحمید صمد و کرامت­‌اللّه میرزا به کمال رسیدند و به ادبیات مردمی رونق بخشیدند. هنر نمایش نیز در این دوره رشد چشم­گیری داشت، فیض‌­اللّه انصاری، سلطان سعید مرادوف، غنی عبداللّه، صمد غنی، محمدی­یف، عطاهمدم، میهمان بختی و نورمحمد تبروف نمایشنامه­‌ها و فیلمنامه­‌هایی نوشتند که بیرون از جمهوری تاجیکستان نیز به روی صحنه آمد. نقش‌های هنری و کارگردانی­‌های خلاقانه محمدجان قاسموف، محمودجان واحداُف،‌‌هاشم گدایف، بقا صادقوف، فرخ قاسم، ملکه صابراوا، بوریس کیمیاگروف، طاهرصابروف، ظاهردوست محمدف شهرت جهانی کسب کردند. اقبال هنرمندان به میراث جاودانه بزرگانی چون رودکی، فردوسی، ابن سینا، جامی و حافظ در خودشناسی مردم مؤثر واقع شد. در دهه پنجاه میلادی (1330ش ) تورسون­زاده، رهبر کانون نویسندگان، مورد استقبال و پیروی جوانانی مانند مؤمن قناعت، لایق، بازار صابر و گل‌رخسار قرار گرفت و آغازگر تحول در شعر تاجیکی شد. محمودجان واحداف (1318ـ1356 ش / 1939-1977) نمایشنامه‌‌هایی با عنوان‌های وطن و فرزندان، گفتگو با خود (از رباعیات خیام)، عشق زندگی (از غزل­‌های حافظ) تهیه کرد و خود به تن‌هایی در کمال مهارت آن‌ها را اجرا کرد.

از 1364ش / 1985 که میخاییل گورباچف، آخرین رهبر حزب کمونیست و دولت اتحادجماهیر شوروی، «آشکار بیانی و بازسازی» را بنیاد ن‌هاد، روندِ حقیقت گویی در ادبیات و هنر نیز مجرایی گسترده پیدا کرد. داستان بلند الغ­زاده با عنوان فردوسی، برنده جایزه بین المللی تهران در 1375ش، و قصه‌‌ها و داستان‌های ستار تورسون، کرامت پ­اللّه میرزا، سیف رحیم، بهمن­یار، کوهزاد، عبدالحمید صمد، محمدزمان صالح، عبدالرافع ربیع­زاده از آثار مهم این دوره به شمار می آید که در بسیاری از آن‌ها بحران جامعه تاجیکان و جنگ داخلی 1371-1376ش / 1992-1997 به تصویر کشیده شده‌است. فاجعه جنگ به ویژه در حماسه داد از مؤمن قناعت (آلماتی ، 1373ش /1994)، زاد روز درد از گل‌رخسار (مسکو، 1373ش /1994)، شعر غرق خون از بازار صابر (تهران 1378.ش ) به طور برجسته منعکس شده‌است. شاعرانی مانند فرزانه، شهریه، زلفیه، علی محمد مرادی، رستم، سیاوش، سلیم ختلانی، اسکندر ختلانی، محمدعلی عجمی در افشای مسائل جامعه بسیار فعال بودند. بی توجهی به زبان مادری، جدایی از مراکز فرهنگی و تاریخی سمرقند و بخارا، کار سنگین نوجوانان و حتی کودکان و اوضاع نابسامان زنان، از جمله موضوعات اساسی سروده‌‌های این شاعران بود. توجه شاعران به مسائل اساسی زندگی و جنبه‌‌های هنری شعر منجر به خودشناسی و بیداری شد و مکتب ادبی بازار صابر در این روند مؤثر بود. چاپ و نشر آثار مؤلفان تاجیک در خارج از کشور، به ویژه در ایران، از ویژگی­‌های مهم دوره اخیر به شمار می‌آید، چنانکه کتاب‌های صدرضیا، الغ­زاده، بازار صابر، مؤمن قناعت، لایق شیرعلی، گلرخسار، عبدالحمید صمد، فرزانه، عسکر حکیم و عاشور صفر در تهران به طبع رسید. آثار برجسته نمایشی دوره پنجم بازگوکننده مسائل پیچیده جامعه امروزی تاجیکان است، مانند فیلم مستند استاد به کارگردانی دولت خدانظر که علل اجتماعی- سیاسی سرنوشت تلخ لاهوتی را بیان می‌کند. در جنگ داخلی گروه بزرگی از اهل علم و اندیشه مانند محمد عاصمی، پیرم ستاری، نظر شایف، اسحاقی، آته خان لطیفی، سیف رحیم و همچنین نفس بیک رحمانی و اسکندر ختلانی - دور از وطن -  کشته شدند. پس از کسب استقلال (1370ش / 1991) و پایان جنگ (1376ش /1997) هنوز هم اهل قلم مانند بازار صابر، رستم، سیاوش، سَیْدَر، امام نظرخال‌نظر و صفرعبداللّه در آوارگی به سر می‌برند و قادر به حضور فعال در عرصه ادبی نیستند.

ادبیات معاصر

شعر معاصر تاجیک، هم از شعر کلاسیک فارسی متأثر است و هم از شعر معاصر ایران. از میان شاعران متقدم شاید مولوی بیش از همه بر شعر معاصر تاجیکستان اثر گذاشته باشد. زبان تغزل شعر تاجیک از عزلیات شمس مولانا بسیار تأثیر پذیرفته‌است. علاوه بر مولانا، حافظ و بیدل نیز از متقدمان اثرگذار بر شعر معاصر تاجیکستان به شمار می­‌روند[۲۵]. پس از انقلاب روسیه شعر فارسی مضمونی اجتماعی و انقلابی داشت. در دهه 1950م.، شعر مدرن فارسی از ایران و افغانستان به تاجیکستان رسید. در اوایل دهه 1960م. شعر، تأثیر بیشتری بر ادبیات اجتماعی تاجیکستان باقی گذاشت. ادبیات اجتماعی تحت تأثیر شعرای ایرانی مانند نادر نادرپور، بار فلسفی بیشتری گرفت[۲۶].

البته برخی از تاجیکان ملی­گرا وجود این دوگانگی و تأثیرپذیری شعر تاجیک از شعر ایران را نمی‌­پذیرند. به گمان آنان شعر تاجیک غنی‌­تر از آن است که تحت­ تأثیر شعرای ایران قرار گیرد و یا اصولاً شعرای پارسی گوی ایرانی عمدتاً از سرزمین تاجیک برخاسته ­اند[۲۷]. ادبیات روسی نیز تأثیر خود را بر ادبیات فارسی باقی گذاشت. «سوسیالیسم عامیانه» به مضمون معمول ادبیات تاجیک بدل شد. جنگ داخلی به شدت به ادبیات ضربه زد. شعر تن‌ها ژانر باقیمانده است. به گفته استاد شکورف، رئیس کمیته واژگان آکادمی علوم، سایر ژانر‌های ادبی مانند رمان و داستان کوتاه دیگر خلق نمی­‌شود[۲۶]. معروف‌ترین نمایندگان ادبیات نوین تاجیکستان عبارت اند از عبدالرئوف فطرت، صدرالدین عینی، محمود خواجه ­بهبودی، صدیقی­ عجزی، میرزا سراج ­حکیم، تاش­ خواجه­ اسیری، عبدالواحد مُنظِم، سعیداحمد وصلی سمرقندی، حامد خواجه مهری، احمدجان­ حمدی، حاجی معین، ملاابراهیم جرأت، ملانذرالله لطفی، میرزا هئیت صهبا، شریف­جان مخدوم صدرضیاء، حاجی نعمت‌الله محترم، میرزامحمد عظیم سامی، محمدعلی محمدسعید بلجوانی، محمداکرام ابن عبدالسلام (داملا اکرامچه)، میرزاشاه‌فایض بخارایی، قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی، نظمی و ... .

صدرالدین عینی ادبیات نوین را زمینه ملی ادبیات تاجیک دانسته و چنین می‌نویسد «هرچند احمد مخدوم دانش(1242-1314 هجری) در ادبیات منثور راه نو و اسلوبی تازه را با استعداد ذاتی خود ایجاد کرد، لیکن این روش تا سال 1905 میلادی یعنی تا انقلاب اول روسیه شایع نشده بود. زمان وقوع انقلاب مذکور، روزنامه­‌ها و کتاب‌‌های تازه در بخارا و ترکستان گسترش و عمومیت یافت و نوقلمان تازه‌نویس هم از هر جایی سر برآوردند. بنابراین آغاز تاریخ ادبیات نو تاجیک را بایستی سال 1905 قلمداد کرد. از سال 1905 تا 1917 موضوع ادبی به زعم عام عبارت بود از وطن، ملت، دین، علم و معارف. تشویق و مقابله با حکومت مستبد، و در کنار آن هجوم به علما، صریحاً از موضوع‌‌های مهم این دوره به شمار می‌رفت. اما ادبیات (به اعتبار موضوع) انقلابی حقوقی بود که پس از انقلاب اکتبر گام به میدان نهاد که از نظر تاریخی به دو دوره تقسیم می‌شود از 1905 تا 1917 و از  1917 تا 1925[۲۸]».

مشاهیر و شخصیت‌‌های ادبی

موضوع‌ اساسی ادبیات جدید اساساً مضامین روشنفکری، علم و فرهنگ، آموزش بنیاد‌های دین مبین اسلام و تاریخ پرافتخار گذشته، اخذ و بهره‌گیری از دستاورد‌های علمی و تکنولوژی کشور‌های غربی، انتقاد از ساختار دولتداری امارت بخارا و سیاست استعماری روسیه، بیداری حس ملی و وطن‌دوستی مردم و غیره بود که در ذیل به برخی از جنبه‌‌های گوناگون آثار چند تن از ادیبان معروف جدید اشاره می‌شود.

صدرالدین عینی

صدرالدین عینی (1878) در مورد زندگی و تحصیل خود چنین می‌گوید «خانه شریف­جان مخدوم در هر هفته سه شب تعطیل- سه‌شنبه، چ‌هارشنبه و پنجشنبه عادتاً رنگ انجمن شاعران، شعرشناسان، لطیفه‌گویان و شیرین‌کاران را می‌گرفت. من از این گونه صحبت­‌های ادبی آزادانه استفاده می‌کردم. من می‌توانم بگویم که مواد‌های ابتدایی لکن مهم ادبی خود را از این حولی (منزل) گرد آورده‌ام[۲۹]».

آثار و تألیفات عینی از سال‌‌های 1893- 1894 شروع شد که ابتدا با تخلص‌‌های سفلی، محتاجی، جنونی و از سال 1896 با تخلّص عینی در پیروی نظم کلاسیک فارسی تاجیکی شعر گفته است.

سال 1906 دوره مدرسه را به طور کامل به پایان رساند و در سال 1908 با سروری میرزا عبدالواحد منظم و همکاری احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری در شهر بخارا نخستین مکتب اصول جدید را به زبان فارسی تاجیکی تأسیس کرد و در سال 1909 برای دانش‌آموزان مکاتب جدید کتاب درسی «تهذیب‌الصبیان» را تألیف نمود. عینی یکی از مؤسسان و فعالان سازمان مخفی جدیدی «تربیه اطفال» در سال 1910 و شرکت‌‌های جمعیتی و فرهنگی «برکت»، «بخارای شریف» و «معرفت» بود.

با اینکه عینی در گردهمایی شکرانه جدیدان در بخارا شرکت نکرده بود، اما در 9 آوریل سال 1917 دستگیر و به فرمان امیر عالم‌خان او را 75 تازیانه زدند و به «آبخانه» انداختند. در آنجا توسط سربازان انقلابی آزاد شد و در بیمارستان کاگان مداوا شد و سپس به سمرقند رفت.

از اشعار پیش از انقلاب عینی شعر‌های «ای ترجمه حال دل، ای صفحه توران»، «ندا به جوانان»، «سمرقند و بخارا»، «پند، «هجران»، «سحرگا‌هان»، مثنوی «قصه پروانه و کِرمَک» و غیره که در روزنامه و مجله‌‌های «آینه»، «شورا»، «بخارای شریف» چاپ می‌شدند، ماهیت عمیق اجتماعی دارند. میرزا سلیم‌بیک سلیمی در تذکره «تحفهالاحباب فی تذکره‌الاصحاب» درباره او نوشته «الحال از شهر عشقی و عاشقی تنفر کرده اشعار ملی می‌نویسد[۳۰]». پس از انقلاب اکتبر که عینی از آن به خوبی استقبال کرد، شعر‌های «به شرف انقلاب اکتبر»، «مارش حرّیّت»، «انقلاب»، «انقلاب سرخ» و غیره را نوشت.

وی 22 آوریل سال 1918 به شهر تاشکند کوچید و پس از اقامت 6 ماهه باز به سمرقند برگشت و در سال 1919 تابعیت روسیه را پذیرفت. در این دوره در تأسیس نشریه‌‌های «باله‌لر یولداشی»(1919)، «شعله انقلاب»(1919)، «محنت کشلر تاوُشی»(1918) شرکت فعال داشته، به زبان‌‌های تاجیکی و ازبکی شعر و مقاله‌ می‌نوشت.

در نیمه اول سال‌های دهه 20 به عنوان پژوهشگر ادبی مجله «شعله انقلاب»، آموزگار سه مکتب سمرقند، مشاور سفارت جمهوری بخارا در سمرقند، مدیر اداره تجارت بخارا، ویراستار ادبی و مشاور علمی و ادبی نشریات دولتی تاجیکستان فعالیت نمود. در این دوره برخی آثار نظمی و نثری، تاریخی و ادبی تألیف کرد که «جلاّدان بخارا»، «تاریخ انقلاب بخارا»، «تاریخ امیران منغیتیه بخارا»، مجموعه شعر‌های «اَخْگَر انقلاب»، سلسله مقالات و رساله‌‌های «حکومت شورا به ما چه داد؟»، «سیف و قلم»، «اکنون نوبت قلم است»، «قرار تاریخی یک اجتماع فوق‌العاده»، «مسأله معارف و کتاب»، «در راه برهم دادن بی‌سوادی»، «انقلاب اکتبر و عالم شرق»، «قوم تاجیک و روزنامه»، «درباره مکتب و معارف تاجیک»، «قابلیت تشکلاتچگی در تاجیکان»، «در باره کتاب‌‌های مکتب تاجیکان» و غیره از همین قبیل اند.

موضوع اصلی آثار نظمی و نثری عینی در این دوره ترغیب و تشویق علم و دانش، اصلاحات نظام آموزش و پرورش در مکاتب و مدارس، تأسیس مکاتب اصول جدید، انتقاد از نظام اداری امارت، افتخار به تاریخ گذشته، پیروی و استفاده از دستاورد‌های علمی و تکنیکی روسیه و غرب طبق موازین شرعی و غیره بود.

وی با تکیه بر گفته‌‌های پیامبر (ص)، مردم را به آموزش علم و دانش دعوت می‌نماید «همچنان که پیغمبر ما طلب علم را از مهد تا لحد بر ما فرض کرده است، احتیاج زندگی نیز ما را مجبور می‌کند که هر کدام ما حداقل روزی دو ساعت عمر خود را به تحصیل علم صرف نماییم، به ایفاده و استفاده مشغول شویم، تا که در مشاغل دنیوی از دیگران قفا مانده از نعمت علم و معرفت… محروم و بی‌بهره نمانیم[۳۱]».

عبدالرئوف فطرت

عبدالرئوف فطرت (1886) یکی از چهره‌‌های درخشان ادب اوایل سده 20 میلادی است. او که یکی از پیشوایان جدیدان بخارا بود، پس از بازگشت از ترکیه و به خصوص بعد انقلاب بخارا به سوی پان‌ترکیسم گرایش پیدا کرد ولی بعد‌ها از این جریان خارج شد و کوشش نمود تا به به ملت خود خدمت کند. او برای کتاب‌‌های درسی تاجیکی مطالب و شعر‌هایی تهیه کرد و چندین اثر و مقاله علمی نیز به زبان مادری‌ خود نوشت.

صدرالدین عینی در خصوص آثار فطرت چنین گفته‌است «هرچند از سال 1905 سر کرده در جراید خارجه مقالات فارسی از طرف تاجیکان به قلم آمد (چنانچه میرخان پارسازاده به «حبل‌المتین» می‌نوشت) و از طرف محمودخواجه بهبودی و دیگران کتاب‌‌های مکتبی تألیف شد اما رنگ ادبیات نو گرفتن زبان تاجیکی در نثر از عبدالرئوف فطرت آغاز می‌یابد… فطرت نثر فارسی را هم به غایت سلیس و ساده می‌نگارد. آثار نثری فطرت اولین نمونه ادبیات جدیدیه است به زبان‌‌های فارسی در خاک ماوراءالنهر[۳۲]».

مهمترین آثار وی «مناظره»(1909)، «سیاهه»(1911)، «بیانات سیاح هندی»(1912)،«راهبر نجات»(1915)، «شورش واسع»(1927)، «امارت بخارا»(1930) به زبان تاجیکی، «ابوالفیض‌خان»، «تیمور سغانسی»، «قیامت» به زبان ازبکی و غیره می‌­باشد.

آثار پیش از انقلاب عبدالرئوف فطرت سرشار از عقاید روشنفکرانه، انتقاد از عقب‌ماندگی بخارا، ترغیب و تشویق آموزش و علم و دانش پیشقدم، راه‌‌های ر‌هایی از جهالت و نادانی و غیره می‌باشد که این موضوع به خصوص در «بیانات سیاح هندی» انعکاس کامل یافته‌است.

قهرمان این قصه یک مسلمان روشنفکری است که از هند به بخارا آمده و با راهنمایی تجددگراین بخارا از اماکن باستانی این شهر و نواحی اطراف آن و در نهایت از وضع عقب‌ماندگی اقتصادی و فرهنگی این کشور انتقاد می‌کند.

«بیانات سیاح هندی» از «مقدمه» و «شروع» که بخش اساسی قصه است، تشکیل شده‌است. در مقدمه شهروندان کشور به سه گروه - علما، امرا و ا‌هالی جدا کرده شده و هر گروه توصیف شده‌است. از جمله در باره امیران چنین می‌گوید «امرا… فقط به دستیاری یک بخت باشعور سوار سمند حکمرانی گشته، با سرگرمی تمامی مال، جان، عرض، ناموس، شرف و آسایش رعیت بدبخت را پایمال می‌نمایند…  این «عزیزان» مکتب ندیده‌اند، قوانین حکمداری را نشنیده‌اند، آداب و مراسم مأموریت را نمی‌دانند».

مؤلف از وضع ناگوار فرهنگی بخارای ابتدای قرن 20 انتقاد شدید به عمل آورده، از گذشته‌‌های پرافتخار آن یاد می­کند «معلوم است که بخارا در زمان سابق علمای متبحّر (بسیار دانا) و فضلای مقتدر خیلی سود می‌رساند. هر روز یک بوعلی، فارابی و دیگری را به میدان مسابقت می‌دوانید، به این واسطه آوازه شرافت خود را آویزه گوش جهانیان می‌گردانید. نزدیک دویست سال می‌شود که قیمت علمی خود را گم نموده … سایر ترکستانی‌‌ها نیز که تحصیل خود را در بخارا می‌کردند، به بخارایی‌‌ها مشترکاً به خاک جهل و غفلت فتاده، عاقبت ستاره روشن آسمان مدنیت، صحیفه منور کتاب انسانیت، یعنی ترکستان را به حالتی که زبان دوست و گوش دشمن از گفتن و شنیدنش می‌شرمد، مبتلا نموده‌اند[۳۳]».

وی باور داشت که تأسیس مکاتب مختلف بسیار لازم است، زیرا از این طریق موجب ارتقاء سطح علمی کشور می‌شود. همچنین بر ضروریت اصلاح وضع آموزش و پرورش و تأسیس مکتب طبی، فرستادن جوانان به روسیه برای تحصیل و دعوت از متخصصان اروپایی برای تدریس تأکید می‌کرد.

او آموزش علوم دنیوی را شرعی و تمام جهالت و نادانی مردم کشور را از ندانستن حقیقت اسلام و فرموده‌‌های پیامبر می‌دانست «از حقیقت اسلام خبر ندارند و تحمل کسی که یک آیت قرآن را درست خوانده به آن‌ها فهماند… ندارند[۳۴]».

وی در نهایت در خصوص شکوه و عظمت کشور‌های اسلامی و خود اسلام در گذشته و ضعف آن در امروز اظهار نظر نموده و در این باره نه اسلام، بلکه مسلمانان را گنه­کار می‌داند «برادران! اسلام سابقه ترقی داشت، به برکت سعی و غیرت مسلمانان بود، امروز تنزل کرد، به خاطر نداشتن همت، بی‌غیرتی مسلمانان است، بلی. جمعیت کفر از پریشانی ماست/ آبادی بت­خانه ز ویرانی ماست/ اسلام به ذات خود همان اسـت که بود/ هر عیب که هست از مسلمانی ماست[۳۵]».

محمود خواجه بهبودی

سال 1875 در شهر سمرقند زاده شد. پس از پایان مدرسه به مفتی‌گری پرداخت. در بین سال­‌های 1900 تا 1914 بار‌ها به کشور‌های مختلف شرق از قبیل عربستان سعودی، مصر، ترکیه، عراق، شهر‌های قزان، اوفه، پتربورگ، مسکو و باکوی روسیه سفر نمود و با وضع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی آن‌ها آشنا شد که رشد اقتصاد و فرهنگ این کشور‌ها بر او تأثیرات بسیار گذاشت. او هنگام سفر‌هایش با مکتب اصول جدید ترکستان و باشقردستان و روشنفکران اقوام مسلمان روسیه و مرام و مسلک آن‌ها آشنا می‌شود و پس از بازگشت به وطن به ترغیب و تشویق مکتب و علوم جدید پرداخته، از طریق روزنامه‌‌های «ترکستان ولایتننگ گزیتسی»، «ترقی»، «خورشید»، «تجار» که به زبان ترکی انتشار می‌یافتند، با مقاله‌‌هایی که در آن‌ها حیات نو تشویق و ترغیب می‌شد، با مردم صحبت می‌کرد.

فعالیت این اندیشمند تاجیک یعنی محمود خواجه بهبودی (1875) که یکی از پیشوایان جدید ترکستان بود، به عنوان نویسنده و روزنامه‌نگار دارای جنبه‌‌های مختلفی است. او بیش از همه در گسترش فعالیت مکاتب جدید در شهر سمرقند تلاش نمود و برای چنین مکاتبی یک سلسله کتاب‌‌های درسی تألیف کرد که «اسباب سواد»، «الفبای مکتب اسلامی»، «کتاب‌الاطفال»، «منتخب جغرافیای عمومی»، «مدخل جغرافیای عمرانی»، «مختصر جغرافیای روسیه»، «مختصر تاریخ اسلام» و غیره از این قبیل اند. محمود خواجه بهبودی بنیان‌گذار نخستین کتابخانه عمومی شهر سمرقند بود و به این کتابخانه بیش از هزار جلد کتاب هدیه کرد.

همچنین مؤسس و نویسنده روزنامه «سمرقند» و مجله «آیینه» می‌باشد. «سمرقند» از ماه آوریل تا سپتامبر سال 1913 در شهر سمرقند در 45 شماره و «آیینه» نیز از 20 اوت سال 1913 تا 15 ژوئن سال 1915 چاپ شده‌اند. این دو روزنامه و مجله، تریبون روشنفکران بود که توسط آن‌ها علم و دانش و دستاورد‌های جدید کشور‌های جهان ترغیب می‌شد.

در میان آثار تألیف‌شده او نمایشنامه «پدرکُش» بسیار شهرت و محبوبیت داشت. در این نمایشنامه از کاستی‌‌های زمان انتقاد شده و ضرورت آموزش و پرورش به سبک و اصول جدید، آموزش زبان‌‌های مختلف از جمله زبان روسی، تربیت متخصصین رشته‌‌های مختلف و غیره تأکید شده‌است.

در اوایل سال 1919 محمود خواجه بهبودی همراه دو دوستش از سمرقند وارد بخارا می‌گردد. او در شهرسبز دستگیر و با فرمان امیر بخارا در ماه مارس سال 1919 با جرم جدیدی به قتل می‌رسد. پس از قتل محمود خواجه بهبودی بسیاری از روشنفکران تاجیک و ازبک از قبیل عبدالرئوف فطرت، صدرالدین عینی، سعیدرضا علی‌زاده، چولپان و غیره به یاد او مرثیه و خاطرات پرسوز نوشتند.

میرزا سراج حکیم

میرزا سراج حکیم (1877)، درباره کودکی و نوجوانی و تحصیلاتش چنین نوشته است «…در دورانی که پنج­ ساله بودم، پدرم مرا به دبستان نهاد، تا سن ده سالگی سواد فارسی‌ام برآمده جزئی خط و سواد فارسی را دارا شدم. بعد قریب به دو سال در منزل خود پیش یک نفر معلم باسواد بعضی مطالعه کتب فارسی اخلاقی و تاریخ و اشعار و «نصاب» و لغت عربی آموختم. چون کسب آبایی بنده صرافی بود، بنا بر فرموده پدرم با جزئی سرمایه مشغول کسب گردیده به یکی از دکان‌‌های صرافی نشستم. با وجود آن اغلب میل و شغلم در خواندن و نوشتن بود. بعد یک سال کسب نزدیک معلم روسی‌دان شروع به خواندن و نوشتن زبان روسی نموده، در مدت شش ماه خواندن نوشتن خط روسی را بلد شدم… پس از آن در یکی از مکتب‌‌های روسی که تازه در بخارا تأسیس شد، وارد شده یک سال تحصیل  زبان، ریاضی، جغرافی نمودم. اغلب شب‌‌ها درس می‌گرفتم و بر اکثر روزنامه‌‌های روسی و ترکی مسلط گردیده، ترکی را هم خوب بلد شدم و به قدر شش ماه در نزدیک نفر معلم فرانسه‌دان خط و سواد فرانسه را با جزئی لغت تحصیل نمودم… و گاهی شعر فارسی هم مشق می‌کردم. رفته رفته بد شاعری هم نشدم… بعد قریب یک سال پیش یک نفر از مدرس‌‌های بخارا صرف و نحو، قدری فقه به زبان عربی هم تلمّذ نمودم…[۳۶]».

وی سپس به امور تجارت و بازرگانی مشغول شد. در سن 25 سالگی تجارت را به طور موقت به قصد سیاحت ترک گفت. نخستین سفر او 5 ژوئن سال 1902 از بخارا آغاز شده از راه صحرای ترکمن، کراسنودسک، باکو، تفلیس و ترکیه تا شهر‌های بزرگ اروپا مثل صوفیه، بلگراد، بوداپست، وین، برلین، پاریس، برن و لندن رفته و از طریق مسیر ورشو، مسکو، باکو، کراسنودسک و عشق‌آباد در ماه ژانویه سال 1903 به وطن برمی‌گردد. پس از یک ماه به خراسان ایران سفر کرد و از طریق شهر‌های قوچان، مشهد، نیشاپور، سبزوار، عشق‌آباد، هرات، بامیان، تاش‌قرغان، مزار شریف، تیرمیز، چارجو 16 ژوئن سال 1905 به بخارا برمی‌گردد. در این سفر 8 ماه در سبزوار ایران اقامت کرد و در افغانستان با تهمت ناروا حدود 10 ماه زندانی می‌شود. سفر سوم او که 5 سال طول کشید، از طریق شهر‌های چارجوی، مرو، پنج‌ده، تخته‌بازار، یولاتان، کوشکه، تجن، سرخس، ترتکول، ارگنج، خیوه، کراسنودسک، باکو، رشت، قزوین، تهران، قم، کاشان، اصف‌هان، شیراز، بوشهر، بامبی، دهلی و غیره ادامه یافته و در سال 1910 به وطن برمی‌گردد. هنگام این سفر طولانی میرزا سراج در شهر تهران طب اروپایی را آموخته و 4 سال در ولایت مازندران ایران با نام دکتر صابر به امور معالجه مشغول می‌شود. پس از بازگشت به وطن به تألیف آثار منظوم و منثور پرداخته، 17 ژانویه سال 1914 دیده از جهان فرو بست.

میرزا سراج حکیم در عمر کوتاهی که داشت، توانست از خود میراث غنی نظم و نثر بر جای بگذارد. چنان که در فوق اشاره شد، او از اوان کودکی به شعرگویی روی آورده بود. وی سال‌ها در روزنامه‌‌ها و مجله‌‌های «سمرقند»، «آیینه»، «بخارای شریف» و«توران»، «نوب‌هار» و «توس» ایران مقاله‌‌ها می‌نوشت. مهم‌ترین تألیف او سیاحت‌نامه تاریخی «تحف اهل بخارا» می‌باشد.

اشعار او سبک و اسلوب جدید داشت و دیگران را نیز ترغیب و تشویق می‌کرد که با زوش و شیوه نو شعر بسرایند. در آثار نظمی و نثری و از جمله مقالات مطبوعاتی او که ادیب و عالم و جهان‌دیده بود، سرشار از افکار جدید است. او وضع نابسامان بخارا، غفلت و نادانی مردم و بی‌بهره بودن بخاراییان از علم و دانش زمانه را دیده، گذشته پرافتخار خلق و کشور خود را به یاد می‌آورد و سؤال می‌کند که چرا چند قرن پیش این کشور و این ملت با دانش و فرهنگ والای خود در جهان صاحب‌احترام و منزلت بود و حالا در ضعف و زوال به سر می‌­برد؟ او دلیل این همه بدبختی‌‌ها را در بی‌بهرگی از علم و دانش دیده از خدا کمک می‌طلبد که مردم او را از این خواب گران، غفلت‌زدگی بیدار کند و به راه پیشرفت هدایت نماید.

«تحف اهل بخارا» یکی از بهترین آثار منثور ربع اول قرن 20 شناخته شده‌است. این کتاب خواننده را با اوضاع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخی از کشور‌های عالم، به خصوص اروپا آشنا می‌سازد. وی به هر کشوری که قدم می‌نهاد، پیش از همه از مکتب و دانشگاه‌‌های آن بازدید می‌کرد.

میرزا عبدالواحد مُنظِم

منظم(1875) نخستین کسی است که سال 1908 در شهر بخارا با همراهی دوستانش عینی، حمدی و مهری مکتب اصول جدید تأسیس نمودند و با زبان مادری به اطفال تعلیم می‌دادند. او همچنین یکی از مؤسسان سازمان مخفی جدیدی «تربیه اطفال» در سال 1910 و شرکت‌‌های جمعیتی و فرهنگی «بخارای شریف«، «برکت»، «معرفت» در بخارا می‌باشد. در پی تعقیب سران حکومت­ بخارا وی در سال 1917 به شهر تاشکند می‌رود و تا سال پایان اقامت او یعنی  1920 به عنوان یکی از رهبران جدید بخارا، حرکت‌‌های ضدحکومتی را رهبری کرده و در اداره روزنامه‌‌های «اُچقُن» و «قُتُلوش» انجام وظیفه می‌کند.

پس از سرنگونی امیر عالم‌خان در تاریخ 2 سپتامبر سال 1920 و تأسیس جمهوری خلقی شوروی بخارا معاون رئیس جمهوری خلقی شوروی بخارا، نخستین ناظر معارف و ناظر بهداشت جمهوری خلقی شوروی بخارا بود. طبق قرار شورای ناظران جمهوری خلقی شوروی بخارا ماه ژوئن سال 1922 به عنوان رهبر 44 نفر از جوانان را برای تحصیل به آلمان می‌برد. پس از بازگشت در سال 1924 در زمینه استادی خدمت نمود؛ او شاعری خوش‌ذوق هم بود. منظم تمام نادانی و جهالت مردم را دور ماندن از دین و دانش و از نداشتن مکتب می‌دانست و از این رو، جوانان را به سوی آموزش علم و دانش که چشم انسان را می‌گشاید و شخص را از کفر و جهل می‌ر‌هاند و در بهشت را به روی هر کس باز می‌کند، دعوت می‌نمود.

منظم نه تن‌ها ادیب و دانشمند، بلکه خطاط معروف زمان خود بود که این هنر را از شریف­جان مخدوم صدر ضیاء آموخته بود. صدر ضیاء در «تذکار اشعار» خود درباره وی سخنان نیک گفته که دو بیت آخرش این است. به منظوم و منثور دانشــور است/ ولی رتبه نثر او بــــــــرتر اسـت/ سواد خطــــــــش پیش اهل نظر/ ضیابخش چشم و کُحل بصر است[۳۷].

تاش‌ خواجه اسیری

سال 1864 در شهر خجند در خانواده‌ای ایشان‌ هنرمند زاده شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش فرا گرفت و در سال 1882 برای ادامه تحصیل به شهر خوقند رفت. در طول 8 سال تحصیل در خوقند، زبان روسی را نیز از فرا گرفت و از مطبوعات روسی و ترکی نیز بهره‌­مند ‌گردید. سپس به شهر خجند برگشت و در کنار سرودن اشعار، تا آخر عمر به کسب سنگ تراشی شغل ‌بود. او در 3 مارس سال 1916 چشم از جهان فرو بست.

آثار اسیری غالباً در قالب مثنوی، قصیده، غزل، قطعه، رباعی، دوبیتی و مخمّس است که در خصوص مسائل اجتماعی، آموزش و پرورش و ضرورت آموزش علوم جدید است. او پیوسته هموطنانش را به بیداری و هوشیاری، پرهیز از جهالت و بی‌دانشی دعوت نموده، آن‌ها را وادار می‌سازد که چون گذشتگان بافرهنگ خویش علوم زمانه را فرا گیرند. وی همچنین مردم را دعوت می‌نماید که به اسلام ناب روی آورده و بر اساس تعلیمات آن، علوم زمان را فرا گیرند.

صدیقی عجزی

سال 1864 در سمرقند در خانواده حسن‌خواجه که مردی هنرمند بود به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی مدتی در مدرسه به تدریس پرداخت ولی بعد از آن کناره گرفت و دوره شبانه آموزش زبان روسی را به پایان رساند و به کار مترجمی روی آورد.

در سال 1901 به سفر حج مشرّف شد. پس از زیارت خانه خدا مدتی در سفارت­خانه روسیه در شهر جده عربستان مترجمی می‌کند. سپس راه مسافرت را در پیش گرفته، به قاهره می‌رود. سپس از شهر‌های اودیسه، تفلیس، باکو، مسکو و پتربورگ نیز دیدن نموده، با وضع سیاسی و اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن‌ها از نزدیک آشنا می‌شود. در شهر تفلیس با اندیشمندان آذری، شاعر علی‌اکبر صابر و سردبیر مجله «ملا نصرالدین»، جلیل محمدقلی‌زاده آشنایی و دوستی پیدا می‌کند.

پس از بازگشت به وطن کسب علم و دانش را فراموش نکرد، به ترغیب و تشویق علم و دانش می‌پردازد. ابتدا در مکتب عبدالقادر شکوری زبان روسی تدریس می‌کند. اندکی بعد در روستای حلوایی شهر سمرقند مکتب اصول جدید گشوده، به تدریس می‌پردازد. در این مدرسه علاوه بر کودکان، برای بزرگ­سالان نیز دوره شبانه تأسیس نموده، به آن‌ها نیز سواد می‌آموزد. در این اثناء، با اغوای برخی از علمای ارتجاعی، مکتب اصول جدید او غیرشرعی اعلان شده، وی را کافر می‌گویند. سپس با اجازه ژنرال فرماندار ترکستان، مکتب روسی - محلی تأسیس کرده، ابتدا معلمی و بعداً مدیری آن را به عهده می‌گیرد. پس از انقلاب در شهر سمرقند کتاب‌فروشی‌ «زرافشان» را تأسیس می‌کند. دیوان وی در سال 1914 در تاشکند چاپ شد. عجزی در 16 ژوئن سال 1927 در سمرقند چشم از جهان فرو بست.

سیداحمدخواجه صدیقی عجزی یکی از بنیان‌گذاران ادبیات معاصر تاجیک و مؤلف داستان‌‌های «انجمن ارواح»(1912)، «مرآت عبرت»(1912)، مجموعه‌‌های اشعار «گنجینه حکمت»(1914)، «عین‌الادب»(1915) و بسیاری اشعار دیگر است. محتوای اصلی آثار این ادیب و دانشمند برجسته، ترغیب آموزش علم و دانش، به ویژه علوم جدید از طریق اروپا و روسیه، زبان روسی، افتخار به اجداد بافرهنگ خود، انتقاد از زمان خود، به ویژه وضع ناگوار تعلیم و تربیت، شکوه از ظلم و استبداد استعمارگران و غیره است.

سید احمد وصلی

سال 1870.م در شهر سمرقند در خانواده استاد عظیم زاده شد. پس از تحصیلات ابتدایی، در مدارس شهر‌های سمرقند، بخارا و تاشکند تحصیل نموده و عمری به تدریس پرداخت. او یکی از آن شاعران و دانشمندان تاجیک است که به حمایت آموزش اصول جدید برخواسته بود. وی همچنین یکی از نخستین کاندید‌ها برای مکتب اصول جدید تاجیکی سمرقند بود که عبدالقادر شکوری تأسیس کرده بود. در سال 1903 او کتابی درسی با نام «بیان‌الحروف» برای مکتب نوشت.

سیداحمد وصلی از شاعران نامور و پیرو سنت کلاسیکی بود و آثار ادبی او اساساً از غزل، رباعی، مخمس و دیگر انواع شعری عبارت است. صدرالدین عینی میراث ادبی وصلی را «تقریباً چهار هزار بیت» گفته است[۳۸]. آثار منظوم وصلی در دیوان‌‌های «ارمغان دوستان»(تاشکند 1909) و «تحفهالاحباب»(تاشکند 1912) به چاپ رسیده است. او همچنین مؤلف چندین رساله و مقاله‌‌های علمی می‌باشد. سیداحمد وصلی به تاریخ 29 اکتبر سال 1929 فوت کرد.

احمدجان مخدوم حمدی

وی که در کنار میرزا عبدالواحد منظم و صدرالدین عینی یکی از فعالان حرکت جدیدی در بخارا بود، سال 1875 در شهر بخارا به دنیا آمد. پدرش قاضی بود. او از نخستین کسانی بود که به همراه دوستانش منظم، عینی و مهری  نخستین مکتب اصول جدید به زبان فارسی تاجیکی را در بخارا تأسیس نمود. همچنین در نشر کتاب‌‌های درسی، تأسیس سازمان «تربیه اطفال» و دیگر ن‌هاد‌های فرهنگی جدیدان نیز نقشی بسزا داشت. پس از واقعه کالیسوف در بخارا، وی به همراه گروهی از معاصران به تاشکند پناهنده شد و در آنجا روزنامه «قُتُلوش» (نجات) را تأسیس نمود. بعد از انقلاب بخارا ناظر امور مادی و بعداً نماینده مردمی شوروی بخارا در مسکو گردید.

حامدخواجه مهری که از دوستان و همفکران منظم، عینی و حمدی بود، در خانواده قاضی عبدالو‌هاب خوشنویس دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را نزد پدر آموخت. سپس در مکتب و به خصوص نزد داملاّ اکرامچه که یکی از مدرسان دانشمند و برجسته بود، علوم زمانه­‌اش را فرا گرفت. وی علی‌رغم این که اندیشمندی برجسته بود، شاعری خوش‌طبع نیز بود. پس از به خاک و خون کشیده شدن جدیدان،  به فرمان امیر عالم‌خان در تاریخ 9 مارس سال 1918 وی در «ریگخانه» ارک بخارا به دار آویخته شد.

حاجی نعمت‌الله محترم در «تذکره‌الشعرا»، افضل مخدوم پیرمستی در «افضل‌التذکار فی ذکرالشعرا والاشعار» و صدرالدین عینی در «نمونه ادبیات تاجیک»، حامدخواجه مهری را شخصی فاضل، دانشمند و شاعری خوش­‌ذوق دانسته‌اند.

حاجی معین

در تاریخ 18 مارس سال 1883 در محله روح‌آباد سمرقند زاده شد. پس از پایان تحصیلات به سفر حج مشرّف شد. بعد از اتمام تحصیلات تکمیلی، ابتدا به روش سنّتی و سپس به سبک جدید، مکتب­داری می‌کرد. این ادیب تاجیک برای دانش‌آموزان نیز چند کتاب درسی از قبیل «راهنمای سواد»، «خوانش» و «راهبر سواد» تهیه نموده‌است. حاجی معین تا هنگام آشنایی با محمودخواجه بهبودی و نمایشنامه «پدرکُش» او شعر می‌گفت، ولی بعد شعر را کنار  گذاشت و به نمایشنامه‌نویسی روی آورد که «طوی»(1914)، «مکتب کهنه - مکتب نو»(1915)، «کوکناری»(1916)، «زن مظلومه»(1916) از این قبیل اند.

در سال 1916 حکومت روسیه پادشاهی او را به بیگاری گرفت. بعد از بازگشت به وطن در اداره روزنامه‌‌های «محنت‌کَشلَر تاوُشی» و «زرافشان» به عنوان سردبیر انجام وظیفه نمود. بسیاری از آثار وی تاکنون چاپ نشده­اند که  «قربانیان معارف»، «قربانیان جوانبازی»، نمایشنامه «بای و خدمتگار»، مجموعه مقالات «ترجمه احوال»، لغت «الفاظ متردافه» از آن جمله‌اند. حاجی معین در 24 ژانویه سال 1938 به جرم جاسوسی به 10 سال زندان محکوم شد و سرانجام در 21 ژوئیه سال 1942 در زندان سلیکومسکی استان پیرم روسیه درگذشت. بعد‌ها در تاریخ 28 سپتامبر سال 1963 او بی‌گناه دانسته‌شد.

ملا نذرالله لطفی

ملانذرالله لطفی در خانواده قاضی ملافر‌هاد در شهر بخارا  به دنیا آمد. او که از هم دوره‌ای­‌های شریف­جان مخدوم صدر ضیاء بود، پس از پایان دوره مدرسه در ولایت‌‌های بایسون و کرکی به شغل دادستانی مشغول شد.

لطفی که یکی از فعالان متجدد بود، پس از نمایش شکرانه جدیدان، همراه با صدرالدین عینی به ضرب 75 ضربه شلاق محکوم شد. در روز سوم  اسارت، از آبخانه امیر بخارا به کمک سربازان روس فرار کرد، ولی جراحات او به‌اندازه‌ای شدید بود که 11 آوریل سال 1918در بیمارستان وفات کرد. صدرالدین عینی که با ملا نذرالله لطفی آشنایی داشت، در «نمونه ادبیات تاجیک» از طبع لطیف او ستایش کرده است.

میرزا هئیت صهبا

سال 1850 در میانکال سمرقند زاده شد. پس از اتمام تحصیل در مدارس بخارا تا آخر عمر تدریس کرد. این مرد حقیقت‌خواه و حق­گو هرچند که از مسئولان دربار امارت بخارا بود، همیشه از نقصان‌‌های حکومت داران انتقاد می‌کرد. همین حق­گویی و حق‌پرستی و نوجویی و نوخواهی‌اش بود که سال 1915 با سفارش سفارت­خانه روسیه توسط قوش­بیگی بخارا تنبیه شد. پس از واقعه کالیسوف در سال 1918 در ارک بخارا زندانی و سپس به قبادیان تبعید و در همان جا کشته می‌شود. میرزا هئیت صهبا یکی از شاعران معروف زمان و صاحب‌دیوان بود.

حاجی نعمت‌الله محترم

حاجی نعمت‌الله محترم در شهر بخارا متولد شد و در همان جا تحصیل نمود. ابتدا با تخلص «نازک» به زبان فارسی تاجیکی شعر می‌گفت. همزمان تذکره‌ای با نام «تذکره‌الشعرا» تهیه نمود که یکی از منابع مهم ادبیات نیمه دوم قرن 19 و ابتدای قرن 20 است. محترم با جنبش تجددخواهی بخارا رابطه داشت. او قاضی ناحیه یکه‌باغ بخارا بود. در سال 1920 توسط اداره نظامی شوروی به شهادت رسید.

میرزا شاه‌ فایض بخارایی

میرزا شاه‌ فایض بخارایی متخلص به فایض سال 1890 در خانواده میرزابای آقسقال که مردی صراف بخارایی بود، متولد شد و در همان جا رشد و پیشرفت نمود. در اوایل سال 1914 برای پزشکی به ترکیه و چند شهر اروپایی رفت. با جوان ‌بخاراییان دوستی و همفکری داشت. پس از واقعه کالیسوف توسط رهبران سیاسی توقیف و در سال 1918 به شهادت رسید. وی صاحب اشعار مرغوب و کتابخانه خوبی بود که کتاب‌‌های نادر آن کتابخانه به آتش کشیده شد.

قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی

قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی متخلص به نظمی، که اشعار او را حاجی نعمت‌الله محترم، افضل مخدوم پیرمستی، شریفجان مخدوم صدر ضیاء و صدرالدین عینی ستوده‌اند، یکی از اندیشمندان زمان خود بود و در محافل ادبی و شعر که در منزل صدر ضیاء برپا می‌گردید، شرکت فعال داشت.

نظمی که با متجددین بخارا روابط قوی داشت، پس از نمایش شکرانه جدیدان در ماه آوریل سال 1918 از مقام قضاوت ناحیه وابکند بخارا معزول شد و پس از واقعه کالیسوف در ماه ژوئن سال 1918 به همراه قاضی عبدالصمدخواجه از بخارا به بلجوان تبعید گردید و پس از شش ماه در اوایل ماه نوامبر همان سال کشته شدند.

ملاابراهیم سعید کمال‌زاده جرأت

ملاابراهیم سعید کمال‌زاده جرأت در شهر سمرقند زاده شد و در همان جا تحصیل کرد. او شاعری منتقد و حق­گو بود. مجموعه اشعارش با نام «تحفه‌الاحباب» در سال 1917 در شهر سمرقند چاپ شد. جرأت که یکی از متجددین شهر سمرقند بود، در تاریخ 1 اوت سال 1917 سازمانی با عنوان «اتفاق» تأسیس شد، به اتفاق عجزی سمرقندی عضویت در این جمعیت را پذیرفته و برای تأمین حقوق کاسبان و دهقانان تلاش می‌کرد. از آثار متجددین چنین برمی‌آید که آنان از وضعیت عقب‌ماندگی اجتماعی و فرهنگی جامعه و جهل و بی‌سوادی مردم خود سخت رنج می‌کشیدند و از اینرو خوا‌هان بهبود وضع مردم، عدالت اجتماعی، رفع ظلم و ستم مسئولان دولتی و محلی نسبت به مردم بودند.

در عرصه دینی نیز از اینکه علمای جاهل دین را به شکل نادرست به مردم معرفی می‌کردند، متجددین سخت ناراضی بودند و از این بابت نیز تلاش می‌کردند تا اسلام واقعی و عدم مخالفت این دین را با علوم جدید و پیشرفت جامعه به مردم معرفی کنند. آن‌ها از روش‌های نادرست و غیراصولی آموزش‌‌های دینی که روحانیون منفعت­ طلب از آن دفاع می‌کردند، انتقاد شدید می‌نمودند. متجددین سعی و کوشش به خرج می‌دادند تا تصویر درست و علمی از دین مبین اسلام را برای عامه مردم ارائه نمایند، تا اصول دین از خرافات زدوده شود. در کل آن‌ها دارای روحیه خودشناسی بسیار بالای دینی، توأم با حس وطن‌پرستی، استقلال‌طلبی و خودآگاهی اجتماعی و ملی بودند. متجددین آموزش زبان روسی را جهت آشنایی با دستاورد‌های علمی و تکنیکی روسیه برای ملت خود ضروری می‌دانستند. زیرا در عرصه‌‌های گوناگون علمی و تکنیکی آثار بسیار زیادی به این زبان موجود بود.

آنان به اروپای مترقی و پیشرفت‌های آن توجه می‌نمودند و عقیده داشتند که دستاورد‌های ممالک غرب نتیجه تکیه بر علم و فرهنگ گذشته شرقیان است. اما در کنار آن، متجددین نسبت به کشور‌های سرمایه‌دار و پیش از همه روسیه نظر انتقادی داشتند و مردم را به خودشناسی و استقلال‌خواهی در مقابل سرمایه‌­داران دعوت می‌نمودند. متجددین در محیط وحشتناک امارت بخارا و در اوج خَفَقان و استبداد برای رسیدن به آرمان‌‌های انسانی خود کوشش می‌کردند. امیر و درباریان، به خصوص علمای متعصب با هر وسیله‌ که می‌توانستند، سعی می‌کردند متجددین را در بین مردم بدنام کنند و حتی به بی‌دینی متهم می‌نمودند و افکار آن‌ها را باعث تحریف و ویرانی دین می‌دانستند. اما افکار متجددین بر جامعه تأثیر خود را گذاشته و تدریجاً رشد کرد.

لازم به ذکر است، از آنجا که نظر حزب حاکم نسبت به متجددین منفی بود، در طول سال‌های حاکمیت شوروی، این افکار از جانب جامعه‌شناسان تاجیکستان به طور باید و شاید مورد پژوهش قرار نگرفته است. بنا بر نوشته خالق میرزازاده سال‌ها بحثی میان دو گروه وجود داشت. گروه اول می‌گفتند که رویه متجددین پدیده‌ای مثبت بود که بر ادبیات و افکار عمومی تاجیک تأثیری بسزا داشت. گروه دوم عقیده داشت که  متجددین جنبشی غیرانقلابی در تاریخ خلق تاجیک بوده است. آن‌ها اصطلاح «معارف‌پروری» را به جای «جدیدی» به کار می‌بردند، حال آن که نام تاریخی این جنبش، نه معارف‌پروی، بلکه «جدیدی» است. عموماً این گروه نقش مثبت ­ متجددین و عقیده آنان را انکار می‌کردند[۳۹]. در دوایر رسمی، کتاب‌های درسی، دائرهالمعارف‌‌ها و مطبوعات نظر گروه دوم غالب بود.

جامعه‌شناسان تاجیکستان ب. غفوراف، ا.س. برگنسکی. ا.م. ب‌هاءالدین‌اف، ز. رجب‌اف و دیگران در آثار دهه‌‌های 40 و 50 خویش از اصطلاح «نسل دوم معارف‌پروران» طرفداری نموده، ادیبانی چون میرزا سراج حکیم، سعیداحمدخواجه عجزی را که قبلاً جدید می‌گفتند، «نسل دوم معارف‌پروری» شمردند. تن‌ها عبدالرئوف فطرت و محمودخواجه بهبودی را جدید می‌نامیدند ولی بعداً بعضی از آن‌ها عقیده خود را تغییر دادند.

در پی فشار شدید مقامات حزبی و دولتی و حتی عالمان و ادیبان متخصص متجددی مانند خالق میرزازاده مجبور شدند که «ندامت‌نامه» و «کژاهه» بنویسند و اقرار کنند که جملگی آنچه گفته‌اند اشتباه بوده است.

به این ترتیب در دهه 40 و نیمه اول دهه 50 اکثر روشنفکران تاجیک، جریان جدیدیه را محکوم و موجودیت نسل دوم روشنفکران مذهبی را کاملاً انکار نمودند. هواداران این گروه در دهه‌‌های بعد نیز از جدیدیه انتقاد شدید نمودند. چنانکه، عبدالقادر منیازاف چنین نوشته ‌است «جدیدیه به عنوان جریان ایدلوژی ارتجاعی اصلاً در جهت منافع بورژوازی محلی و حتی فئودالی بود. شعار آن‌ها تجدد، اما در عمل واپس­گرا بودند،  از اینرو گروهی ساده لوح و صادق که جانبدار منافع ملی بودند، بدون درک ماهیت اصلی جدیدیزم با این حرکت همراه شدند، مانند صدرالدین عینی که آن وقت‌ها هنوز مبارزه طبقاتی را نمی‌دانست و نمی‌فهمید[۴۰]». همچنین به عقیده ظریف رجب‌اف «جدیدی‌‌ها حتی یک اثر پرقیمت به وجود نیاورده‌اند[۴۱]». صاحب تبراف هم می­گوید که «در عرفه انقلاب سوسیالستی اکتبر، معارف‌پروران که نام اصلی آن‌ها جدیدان هم می‌باشد، در هیچ ساحه حیات سیاسی، اجتماعی، ایدیولوژی، مدنی و ادبی نقشی مثبت نداشته‌اند[۴۲]».

اما از نیمه دوم دهه 50 به بعد در کنار نظریه ضد جدیدیه، مقالاتی در مطبوعات به چاپ رسید که جنبش جدیدیه را مثبت ارزیابی کرد. اما در دهه 90 و آزادی بیان در زمان شوروی و سپس در دوران ‌استقلال تاجیکستان، نظر اکثر محققان و جامعه‌شناسان تاجیک نسبت به جنبش جدیدیه مثبت شد. برگزاری سمینار در شهر تاشکند با شرکت دانشمندان ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان و تاتارستان در ماه دسامبر 1988 و نشست جامعه‌شناسان تاجیک در ابتدای سال 1990، جنبش جدیدیه پدیده بزرگ فرهنگی و اجتماعی دانسته شد. طی چند سال اخیر نیز جنبه‌‌های مختلف افکار جدیدیه توسط دانشمندان تاجیک از قبیل م. شکوری، م.رجبی، غ. عاشوراف، ا. سیف‌الله‌اف، ر.‌‌هادی‌زاده، خ. میرزازاده و دیگران بررسی شده‌است.

مراکز و انجمن­‌های ادبی

در اوایل سده 20 میلادی، همانند دوران گذشته، شهر‌های بزرگ بخارا، سمرقند، خجند، اوراتپه، نیز بیک‌گری‌‌ها و شاه‌گری‌‌های حصار، کولاب، بدخشان، درواز، قراتگین، قبادیان و غیره از مراکز ادبی معتبر تاجیکستان بود که شاعران و ادیبان بسیاری را در دامان خود پرورش داده‌اند.

مرکز ادبی  بخارا

شهر بخارا که از قدیم‌الایام از مراکز بزرگ فرهنگ تمدن آریایی است و در طول تاریخ بزرگان و عالمان بسیاری از آن برخاسته‌اند، در این دوره به عنوان پایتخت شهر بخارا دارای مراکز ادبی بزرگی بود. عنبر، انور، عنقا، وحشی، گلشنی، عصامی، راقم، راجی، سودایی، افقر، نجات، مسرور، تسلیم، قانع، قدسی، حامد، اسلم، شایق و ده‌‌ها شاعر و ادیب دیگر از افتخارات این دوره اند. ملامحمد شریف متخلص به «عنبر» از شاعران با استعداد بخارا بود. قاری رحمت‌الله واضح، عبدالله‌خواجه عبدی، افضل مخدوم پیرمستی، حاجی نعمت‌الله محترم او را از دانشمندان زبردست زمان نامیده‌اند. او در سال 1914 وفات کرده است.

ملامحمود خواجه بخارایی متخلص به افقر علوم رسمی زمان­اش را در بخارا فرا گرفت. سپس به زیارت کعبه مشرف گردید. اشعار بیشتر در قالب غزل، قصیده و مثنوی است. او پانزده مثنوی تحت عنوان «خمسه اَشَره» سروده که از بهترین نمونه‌‌های حکایات و روایات است که هر حکایت 15 بیت می‌باشد.

ملا عبدالله‌خواجه متخلص به تحسین از بزرگان بخارا بود. چندی در ناحیه وابکند منصب قضاوت را عهده‌دار بوده است. در علوم ریاضی، حکمت، کلام و طبیعت‌شناسی بی‌مانند بوده است. عبدالله‌خواجه عبدی تحسین را «بسیار باهوش و سخندان، لطیفه‌گو، گشاده‌رو و شیرین‌زبان…[۴۳]» توصیف کرده است. دیوان اشعاری از او باقی مانده است. ملافتح‌الله بخارایی متخلص به عنقا در خانواده قاضی مسیحای بایسونی زاده شد. او یکی از شاعران بنام زمان خود بود. افزون بر این، خط نستعلیق را خوب می‌نگاشت و در علم موسیقی نیز مهارت داشت. ملا تاج‌الدین متخلص به اسلم یکی از عالمان نکته‌سنج و شاعران خوب زمان بود. در مدارس بخارا تدریس می‌کرد و سال 1909 مفتی بخارا گردید. در سال 1910 وفات کرده است.

مرکز ادبی سمرقند (1403). برگرفته از سایت انصاف نیوز، قابل بازیابی از https://ensafnews.com/403203/-

مرکز ادبی سمرقند

در یکی دیگر از مراکز فرهنگی تاجیکان شهر زیبای سمرقند، شاعرانی چون صبحی، عبدالجبار، راجی،‌‌هادی، فکری، خطایی، تمهید و غیره زندگی کرده و آثاری خلق کرده‌اند.

میرزا نورالدین متخلص به‌ هادی سال 1831 در شهر سمرقند متولد شد. ابتدا در زادگاهش و سپس در بخارا تحصیل کرد. پس از پایان مدرسه مدت چهار سال منشی دربار امیر مظفر منغیتی بود. سپس به زادگاهش برگشت و به آموزگاری پرداخت و به پسران و دختران در کنار خط و سواد، خطاطی را نیز تدریس می‌کرد.

به زبان‌‌های فارسی تاجیکی و ترکی شعر می‌سرود. دیوان وی سال 1913 در شهر سمرقند به کوشش فرزندش فخرالدین راجی به چاپ رسید.‌‌ هادی «انوار سهیلی» (کلیله و دمنه) را به طور کامل به زبان فارسی تاجیکی به نظم کشید. وی در سال 1920 وفات یافت.

مسیحای تمهید سال 1891 در شهر سمرقند متولد شد و در مدارس زادگاهش کسب علم نمود و در زمینه‌‌های تاریخ ادبیات، فلسفه و قوائد نظم فارسی تاجیکی و عرب معلومات فراوانی آموخت.

صدرالدین عینی در «نمونه ادبیات تاجیک» نوشته است که «پدر و اجداد تمهید همه شاعر و اهل ادب، و تاجیک صرف اند[۴۴]». در واقع تمهید از منسوبان محفل ادبی سیداحمد وصلی و از همکاران و دوستان نقیب‌خان طغرل بوده، درباره زندگی و فعالیت­‌های وی خاطره‌‌های فراوانی وجود دارد. تمهید در خطاطی هم دست توانایی داشته و چند نوع خط قدیمی تاجیکی را هنرمندانه مشق می‌کند.

ملاعبدالکریم سمرقندی متخلص به سپندی پس از آموزش ابتدایی در مدارس بخارا، به وطن بازگشت و در مدرسه اُلغ‌بیک سمرقند به تدریس مشتغول شد. در سال 1906 به همراه پسرش پسندی به زیارت کعبه مشرف گردید. وی در سال 1910 دیده از جهان فرو بست.

ملاعبدالرحیم سمرقندی متخلص به پسندی، که پسر شاعر سپندی بود، نزد پدر تحصیل کرد. او از شاعران صاحب دیوان زمان است.

فخرالدین راجی که یکی از شاعران و خطاطان بنام بود، سال 1880 در سمرقند زاده شد. سال 1912 مدرسه شیردار سمرقند را به اتمام رساند و تا انقلاب اکتبر در محله سوزِنگران سمرقند با اصول جدید تدریس می‌نمود. موضوع اساسی اشعارش مکتب، معارف و آموزش و پرورش بود. شعر‌هایش در مجله «شعله انقلاب»  چاپ می‌شد. او 91 شماره این مجله را خطاطی کرده است.

مرکز ادبی خجند

شهر باستانی خجند در این دوره در کنار شاعران پرآوازه‌ای چون تاش‌خواجه اسیری، شعرایی دیگر همچون قاری، فیاض، بهجت، معظم‌خان، زائر و دیگران را در نزد خود تعلیم داده است. میرمحسین خجندی متخلص به قاری پس از آموزش ابتدایی، در مدارس بخارا تحصیل نمود. او سه بار به زیارت کعبه رفت. اشعار او از شهرت والایی برخوردار بود.

داملا حسن متخلص به زائر نیز یکی دیگر از شاعران شیرین‌سخن خجند است. قاری نعمت‌الله محترم درباره او چنین نوشته است «سرحلقه ارباب سخن و پیر سخن‌سنجان زمان، پیشوای خجندیان داملا حسن است». میرزا عبدالله فیاض سال 1854 در شهر خجند متولد شد. در مدارس سمرقند تحصیل نموده است. او یکی از سخنوران سرشناس زمان خود بود. وفاتش در سال 1928 است. سیدولی احراری سال 1874 در خِستیوَرْزِ خجند زاده شد و در مدارس خجند و بخارا تحصیل نمود. سال 1920 در زادگاهش مدرسه‌ای تأسیس و در آنجا تدریس می‌کرد. او به سبک بیدل شعر می‌سرود. معظم‌خان در سال 1833 در شهر خجند متولد شد. او یکی از شاعران صاحب‌دیوان زمان خود بود.  موضوع‌ اشعار او  مختلف است. او سال 1917 در جِزَّخ وفات کرد.

مرکز ادبی اوراتپه

جوهری، دلشاد برنا، مشتری، عبدالرحیم، عزیز، مقبول، عزیزی و دیگران زاده این شهر فرهنگی می‌باشند. دلشاد برنا سال 1800م در خانواده رحیم‌قل صوفی استروشنی به دنیا آمد. هنگام تصرف اوراتپه از جانب سپاه خوقندیان، خان خوقند امیر عمرخان، دلشاد را مانند دیگران همچون اسیر به خوقند ‌برد. دلشاد از دربار فرار کرد و در خانه شخصی به نام تاش‌مخدوم پناه برده و با او ازدواج می‌کند. دلشاد برنا بیش از 50 سال معلمی کرد و به دختران و زنان بسیاری درس می­داد که در میان آن‌ها شاعره‌‌هایی مانند خیری‌نساء، بحری‌نساء، عنبرآتون و طوطی نیز بودند. او شاعره نامدار زمان بود. «منتخب‌الاشعار» و «تاریخ مهاجران» او تقریباً حدود 1200 مصرع اشعار پراکنده را در خود جای دارند که در آن‌ها عقاید معارف‌پروری جایگاهی بسزا دارد.

این شاعره در «تاریخ مهاجران» خود در خصوص ستمگری­‌های امیر عمرخان، تاریخ تسخیر آسیای میانه از جانب روسیه و حیات سیاسی و اجتماعی آن دوره حکایت می‌کند. دلشاد برنا در سال 1907 در خجند وفات کرد. حبیب‌الله‌خان متخلص به مشتری سال 1893 در استروشن به دنیا آمد. آموزش ابتدایی را نزد پدر آموخت. سپس در مدارس زرگران و میر عرب بخارا تحصیل کرد و بعد به وطن برمی‌گردد. مدتی قاضی اوراتپه بود و سرانجام در سال 1935 وفات کرد.

ملا عبدالرحیم پس از آموزش ابتدایی در مدرسه خواجه‌جان اوراتپه تحصیل نموده است. در اشعارش غزل و قصیده جایگاه ویژه دارد. وفات او در سال 1909 می­‌باشد.

عبدالعزیز استروشنی ابتدا نزد پدرش موسی‌خان که شعر می‌گفت، آموزش دیده سپس در مدرسه خواجه‌جان اوراتپه تحصیل نموده است. ستایش مرد دهقان که خود او یک عمر دهقان بود، یکی از موضوع‌‌های اصلی اشعار اوست.

ملا محمدظفر مخدوم متخلص به جوهری در خانواده قاضی سیدمخدوم‌خان استروشنی در سال 1872 به دنیا آمد. پس از آموزش ابتدایی در مدارس بخارا تحصیل نمود و سپس  به وطن برگشت. در شعر‌هایش اساساً از میرزا عبدالقادر بیدل تقلید می‌کند. ملا میرعبدالعظیم استروشنی متخلص به مقبول پس از تحصیل در مدارس بخارا به وطن برگشت و مفتی شد. در اشعارش غزل و قصیده  فراوان است.

بحرالدین عزیزی سال 1895 در استروشن زاده شد. سواد ابتدایی را از پدرش که مردی شاعر بود، آموخت. سپس در مدرسه اوراتپه و از سال 1916 در مدرسه دیوان‌بیگی بخارا تحصیل نمود. پس از انقلاب اکتبر تا سال 1920 مدیر شعبه معارف خلق اوراتپه بود. اشعار پیش از انقلاب او در سال 1917 در تاشکند به چاپ رسید. ملا ادریس‌خواجه استروشنی متخلص به راجی در خانواده ملانبیره ‌خواجه که مردی فاضل و شاعر و  با تخلص توفیق شعر می‌گفت، در سال 1880 دیده به جهان گشود. به گفته صدرالدین عینی «او از مقتدرترین معاصران خود بود[۴۵]». او از شاعران معروف زمان خود بود و در سال 1919 وفات کرد. از راجی دو اثر باقی مانده است. یکی «تذکره الخطاطین منظومه»، که درباره خطاطان مشهور گذشته و معاصر بخارا و استروشن اطلاعات و آگاهی دقیق می‌دهد. دیگری «بیاض راجی» است که سال 1907 در کاگان بخارا به چاپ رسید.

مرکز ادبی بدخشان

مخفی بدخشانی، شاه‌فتور، هجری، جرمی، ولی، ملاشمشیر وخانی، ربابی، عادل شغنی، ملا دولت‌شاه، میرزا عباد از شعرای صاحب‌نام این مرکز فرهنگی و ادبی‌اند.

شاه‌فتور محبت شاه‌زاده سال 1869 در روستای پارشنو شغنان در خانواده‌ای اهل سواد و مطالعه زاده شد. تحصیلات ابتدایی و خطاطی را از پدر آموخت. پس از اتمام تحصیلات دبیر حاکم شغنان شد. پس از آنکه حکومت پادشاهی روس برای بدخشانی‌‌ها مدرسه و مکتب تأسیس کرد، معلمی آن به شاه‌فتور واگذار شد. او در سال 1959 در روستای سِنْدیو ناحیه راشت‌قلعه وفات کرد.

از شاه‌فتور محبت‌شاهزاده دو اثر باقی مانده که اثر اول تماماً غزلیات و اثر دوم 13 مُسَمّن (424 بیت)، 21 مخمس (489 بیت)، 15 قصیده (261 بیت)، 3 غزل (46 بیت) را که در مجموع 1110 بیت را تشکیل می‌دهد.

او با همکاری سلیمان قربان‌محمدزاده (آخوند سلمان) اثری تاریخی‌ با نام «تاریخ بدخشان» در چ‌هار فصل تألیف نمود. فصل اول تاریخ دوره پیش از حاکمیت عبدالرحمان‌خان (حاکم بدخشان)، فصل دوم دوره حاکمیت عبدالرحمان‌خان پسر قبادخان (1792-1814)،  فصل سوم دوره حاکمیت افغانستان و فصل چهارم دوره حاکمیت پادشاه روسیه نیکلای را در بر می‌گیرد.

ملااسماعیل بدخشی متخلص به هجری که زاده بدخشان است، در خوقند و بخارا تحصیل نمود. وی آثار خود را که اساساً عبارت از غزل است، به پیروی از مولانا جلال‌الدین بلخی، حسن دهلوی، کمال خجندی و حافظ شیرازی سروده است.

در خصوص هنر، دانش، شاعری و خطاطی هجری میرزا سلیم‌بیک سلیمی، قاری رحمت‌الله واضح، افضل مخدوم پیرمستی معلوماتی جالب داده‌اند. از جمله پیرمستی چنین می‌نویسد. «هجری تخلص فضایل‌مآب حقایق‌پناه، کمالات‌ اکتساب معارف ‌دستگاه، حلاّل مشکلات علوم عربیه، کشاف مغضوبات فنون ادبیه، بلبل گلستان سخنرانی - ملااسماعیل بدخشانی است…  در جامع خطوط، خصوصاً نستعلیق و ثلث زبردست روزگار و سرآمد فضلای دیار است[۴۶]».

ملاشمشیر وخانی سال 1835 در روستای زُمُدْگِ ناحیه وخان در خانواده مردی دهقان به نام روشن زاده شد. سال 1955 در سن 120 سالگی وفات کرده است. از او اثری باقی مانده که عبارت است از غزل و دیگر انواع شعر. ملاشمشیر وخانی همچنین رساله‌ای به نثر در خصوص ترتیب و نظام و قوانین تقسیمات و استفاده‌ از آب و زمین در عهد حاکمان افغانستان و روسیه پادشاهی در بدخشان تألیف نموده است. شاه‌سعیدمحمد جرمی که زاده جرم بدخشان است، همراه پسرش ولی جرمی که او هم شعر می‌گفت، به خاطر تحصیل علوم و سیاحت و تجارت چند مدت در سمرقند به سر برده‌اند.

مرکز ادبی کولاب

حاجی حسین کنگُرتی، بسمل، عجزی، ذره، مضراب، لقا، ملابر‌هان ختلانی، میرزا رجب، بابایونس خدای‌دادزاده از معروف‌ترین سخنوران این دیارند. حاجی حسین کَنگُرتی سال 1868 در روستای قرقمیش کنگرت در خانواده‌ای ثروتمند زاده شد. پس از تحصیلات ابتدایی در مدارس تورسون‌جان و رشید بخارا علوم زمانش را آموخت. بعد از تحصیل به زیارت حج مشرف گردید و مدت سه سال در عربستان به سر برد.  سپس از ایران و هندوستان و چند کشور اروپایی دیدن نمود. بعداً به زادگاه خود برگشت و در مدرسه کنگرت فقه و صرف و نحو عربی را تدریس می‌کرد. وفات او به سال 1917 بوده و مرقدش در مزار حضرت مولوی کنگرت می‌باشد.

حاجی نعمت‌الله محترم در «تذکره‌الشعرا»ی خود از حاجی حسین کنگرتی که شاعری معروف و  صاحب‌دیوان و خطاطی چیره‌دست بود، چنین یاد کرده است «حاجی تخلص سخن‌سنج والافطرت و نکته‌رس نازک‌طبیعت، دریادل صنایع‌ضمیر، قلمزن بدیع‌پرداز، نگارنده مبانی و نگارستان معانی ملا محمدحسین ختلانی است. تحصیل علوم به نزد اساتید دارالفاخره (بخارا) پیکی گردیده، به هر کوچه در رسیده، ابواب فتوح را در حرب به روی خود گشاده، از هر خرمنی دانه ربوده. پس از آن به وطن خود طرح اقامت انداخته، در آنجا بین اکابر و اصاغر اعتبار تمام یافته، اشعار خود را به ترکیب دیوان کشیده، در مطبعه تاشکند به زیور طبع رسیده…[۴۷]».

آثار او عبارت است از غزلیات، مسدسات، مخمسات، قصاید، مرثیه‌‌های تاریخ‌‌ها، رباعیات، نامه‌‌های منثور و منظوم، منظومه‌‌های «وسیله‌النجات»، «دبستان عبرت»، «تاریخ جوده»، مثنوی «کامدی و مدن»، یک اثر تاریخی «منتخب‌الاخبار فی طبقات سلاطین»، رساله «خطوط اشکال اسلامیه» و غیره. سال 1912 در شهر تاشکند کلیات آثارش به چاپ رسیده که شامل 6500 بیت است. ملا بر‌هان متخلص به بسمل که یکی از دانشمندان و شاعران شناخته زمانش بود، پس از تحصیل ابتدایی در زادگاهش در مدارس بخارا تحصیل علم نموده در مدرسه سرمزار آن شهر تدریس کرده‌است.

ملاذاکر ختلانی متخلص به ذره پس از تحصیل ابتدایی در مدارس بخارا، علوم زمانش را آموخته، در علم به درجات بالا رسیده و مفتی‌گری و مدرسی می‌کرد. او میان دانشمندان از شهرت والایی برخوردار بود. ذره به سال 1915 وفات کرده است. ملاعبدالرحیم ختلانی متخلص به عجزی پس از تحصیل مدارس بخارا در آنجا به تدریس مشغول شد. وی مردی فاضل و شاعری توانا بود. مضراب­خان که مدتی چند حاکم کولاب بوده است، مردی فاضل و شاعری خوش‌بیان نیز بوده است.

بابایونس خدای‌دادزده سال 1870 در روستای کاسه‌تراشان ناحیه سویت کنونی متولد شد. هنر کراوغلی‌سرایی را از کوراوغلی‌سرای معروف به میرزا قربان‌اف آموخته است. او به خاطر اجرای سرود‌ه‌ای شورانگیز و ضدحکومتی‌اش به تعقیب بیک بَلْجوان گرفتار شده به خجند، فرغانه، خقند، تاشکند و سمرقند هجرت نموده است. سال 1916 برای بیگاری به روسیه فرستاده شده و سال 1919 به وطن باز می‌گردد.

مرکز ادبی حصار

در میان شعرای معروف این حوزه ادبی می‌توان از بنده، غمگین، کریم دیوانه و کامل را نام برد. داملا امام‌الدین حصاری متخلص به بنده پس از آموزش ابتدایی به بخارا رفته در نزد قاضی عبدالشکور آیت-پدر شریف­جان مخدوم صدرضیاء که یکی از فاضلان زمان بود، تحصیل کرده‌است. پس از پایان دوره مدرسه مدتی در ناحیه قراقول به شغل قضاوت مشغول بود.  سپس در مدرسه بخارا به تدریس پرداخت. او به خصوص در علوم فقه، فلسفه، حکمت، ریاضیات، تاریخ و اصول دین دانش فراوان داشت. عبدالله‌خواجه عبدی، حصاری را چنین وصف کرده است «مشارالیه مردی باغیرت و حرمت، بسیار فاضل و باجرأت است. گاه گاهی بنا بر انبساط طبیعت میلان اشعار داشته علم فصاحت و بلاغت را می‌افراشته[۴۸]».

پس از انقلاب این مرد فاضل به زندان انداخته شد و در حدود سال‌های 1921 و 1922 وفات کرده است. ملامحمدشریف حصاری متخلص به غمگین از شاعران دیگر این منطقه بود که در مدارس بخارا تحصیل نموده است. حاجی نعمت‌الله محترم در «تذکره‌الشعرا»ی خود درباره او می‌نویسد «غمگین تخلص نهال نوخیز گلستان خوشگفتاری و تازه‌نخل سرریز بوستان معنی‌نگاری ملا محمدشریف حصاری است. مشارالیه از مسقط‌الرأس خود به دارالفاخره (بخارا) شتابان و قوت فکری‌اش در میدان سعی صاحب‌جولان[۴۹]».

عبدالکریم قربان متخلص به کریم دیوانه که یکی از شاعران معروف تاجیک محسوب می‌شود، سال 1878 در روستای جرک حصار زاده شد و در سال 1918 در همان جا وفات کرد. او به شهر‌های دهنو، ترمز، شهرسبز، بخارا، سمرقند و خوقند و غیره سفر کرد.

اشعار کریم دیوانه بیشتر در مزمت دولتمردان وقت - حاکم، میرشب، قاضی، رئیس، امین بازار و غیره سروده شده و بار‌ها مورد تعقیب آن‌ها قرار گرفتار است. حتی در سال 1910 میر حصار حکم قتل او را صادر کرد. کامل سال 1831 در ناحیه فیض‌آباد بیکگری حصار زاده شد. در سن 12 سالگی به خوقند رفت و در آنجا سواد فارسی و عربی را آموخت. سپس در مدرسه میر عرب بخارا علوم زمانش را فرا گرفت. او شاعری صاحب‌ دیوان بود. عبدالله‌خواجه عبدی، افضل مخدوم پیرمستی، میرصدیق حشمت، حاجی نعمت‌الله محترم در تذکره‌‌هایشان به شخصیت کامل و اشعارش بهای زیادی قائل شده‌اند. قاضی شفق، زاده سرزمین قبادیان و از شاعران مشهور زمان و چند سالی قاضی ولایت قبادیان بود. او شرحی بر غزلیات سعدی، جامی، بیدل، شاهین، افصح، داعی و دیگر بزرگان کلاسیک ادب فارسی تاجیکی نوشته است.

مرکز ادبی درواز

مهجور، غَبرا، بحری دروازی، وحشی، کامل دروازی، مسلک، فطرت، شمس‌الدین، محزون، خاکی، غافل، عِزّت، عاری، مظلوم، مولوی، هجری، حسینی، مغمون، لقا از شعرای بنام این مرکز ادبی محسوب می‌شوند. میرزا محمدلقا متخلص به لقا که یکی از شاعران معروف محسوب می‌شود، سال 1875 در روستای یاگید ناحیه درواز در خانواده دهقانی با نام نادرشاه متولد شد. وی نزد معلمی با نام ملا خواجه‌داد از روستای روناو معلومات ابتدایی را فرا گرفت. بعداً شعر و شاعری و خوشنویسی را از شاعر محمدمراد غافلی آموخته است.

لقا نخستین دیوان خود را در سال1910، در سن 35 سالگی منتشر کرد. این دیوان عبارت است از دیباچه، 431 غزل، 1 مخمس، 1 الف‌نامه، 55 رباعی، 1 ساقی‌نامه، 3 مناجات، 8 قطعه که در مجموع 2250 بیت را تشکیل می‌دهد. موضوع اصلی آثار شاعر تربیتی و اخلاقی است. ملاصدرالدین متخلص به محزون که صاحب سه دیوان اشعار است، در خانواده یکی از شاهزادگان درواز به نام جلال‌الدین متولد شد. همراه خانواده‌اش ابتدا به چارجو و سپس به بخارا رفت و در آنجا علوم زمانش را فرا گرفت. حاجی نعمت‌الله محترم و شریف­جان مخدوم صدر ضیاء از اشعار زیبای او وصف کرده‌اند. صدر ضیاء در «تذکار اشعار» خود می‌نویسد

«به رنگ مولانای جام سه دیوان مشتمل بر انواع اشعار به اتمام رسانیده بود که چندی به دست راقم امانت بود، که همه اشعارش خوب و زیبا بوده، اکثر اشعار متقدمین را جواب‌‌های برجا گفته».

سیدخواجه متخلص به مهجور یکی دیگر از شعرای صاحب‌دیوان این منطقه است که در خانواده با فرهنگی به نام حامدخواجه نام که با تخلص واله شعر می‌گفت، در روستای وَخْیای طویل‌دره زاده شد. پس از آموزش ابتدایی، در مدارس بخارا تحصیل نمود. او در سال 1908 وفات کرده‌است. عبدالله‌بیک بزرگ‌خواجه متخلص به مظلوم، در روستای وخیای طویل‌دره زاده شد. در زادگاهش تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند و سپس در مدارس بخارا تحصیلات خود را ادامه داد. او یکی از شاعران صاحب‌دیوان مرکز ادبی درواز بود که در سال 1920 وفات یافته ‌است.

غافل متولد روستای یاگید درواز بود. دیوانی ناقص از او شامل مثنوی «قصه جنگ دختر قیصر روم»، 42 غزل و 8 مخمس از او باقی مانده است. غبرا که مدتی چند در قراتگین در مسند توقسباچی اشتغال ورزیده است، یکی دیگر از شاعران صاحب­ دیوان درواز است که در غزل پیرو خواجه حافظ بوده است. دیوان اشعار او مشتمل بر 75 غزل، 9 مخمس، 1 قصیده، 1 مسمن، 22 رباعی و 2 مثنوی و در مجموع 1129 بیت است.

ملا یارمحمد متخلص به یاری و معروف به ملایار ونجی سال 1839 در خانواده ملا ملوک زاده شد. دوران ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند. چندی در دربار شاه درواز به عنوان دبیر خدمت کرد و سپس در مدارس بخارا تحصیل نمود. پس از تحصیل به زیارت خانه خدا مشرف گردید و بعداً به زادگاه خود روستای غمایک ونج بازگشت.

ملایار ونجی یکی از شاعران معروف در بین مردم منطقه بود که اشعارش را هم به زبان ادبی فارسی تاجیکی و هم به لهجه محلی سروده است. عبدالحق عبدالحی متخلص به بحری دروازی سال 1860 در خانواده مولانا عبدالقهار در روستای سنگیونی درواز به دنیا آمد. تا سن 15 سالگی نزد پدر، و سپس نزد یکی از عالمان آن روزگار مخدوم اعلم، علوم زمانش را فرا گرفت. سال 1881 به بخارا رفت و  مدت 10 سال در مدرسه کوکَلْتاش ادامه تحصیل نمود. سال 1891 به وطن برگشت و سرانجام در سال 1915 به دیار باقی شتافت. او اشعار زیاد و زیبایی سروده است.

ملاوفا متخلص به وحشی زاده درواز و پرورده مدارس بخارا بود. این دانشمند علوم مختلف و شاعر شیرین‌سخن سال 1914 در بخارا فوت کرده است. تذکره‌نویسانی مانند عبدالله ‌خواجه عبدی، افضل مخدوم پیرمستی، میرصدیق حشمت، حاجی نعمت‌الله محترم و صدرالدین عینی از وحشی به عنوان عالم و شاعر صاحب‌نام یاد کرده‌اند.

لطف‌الله فطرت پس از تحصیل ابتدایی در درواز، به بخارا رفت و در مدارس آنجا تحصیل نمود. از اشعار خود و چند تن دیگر دو اثر مرتب ساخت که یکی از آن‌ها سال 1910 در شهر تاشکند به چاپ رسید. شمس‌الدین دروازی نیز در مدارس بخارا تحصیل کرده است. تذکره‌نویسانی چون افضل مخدوم پیرمستی و حاجی نعمت‌الله محترم شعر او را ستایش کرده‌­اند. میرزا اولیا حسین دروازی متخلص به مغمون زاده روستای کیوران و دارای اشعار زیبا می‌باشد.

مرکز ادبی قراتگین

در میان شعرای قراتگین، نسیمی، بخاری، خوندل، عبدالحی، عابددین محمد بیش از دیگران شهرت داشتند. عبدالحی چهارمغزکی که از شاعران صاحب‌دیوان است، سال 1869 در روستای چهارمغزک ناحیه دربند متولد شده است. اشعار به جا مانده او عبارت است از 170 غزل (7650 بیت)، 16 مخمس (1005 بیت)، 1 مناجات (15 بیت)، 1 موعظه (12 بیت)، 74 رباعی و دوبیتی، 3 قطعه که در مجموع 8838 بیت را تشکیل می‌دهد. محی‌الدین­شاه قراتگینی متخلص به بخاری یکی دیگر از شاعران صاحب­ دیوان این منطقه و از خاندان شا‌هان قراتگین و شاعر شیرین‌زبان زمان خود است.

میرزا ابوسعید میرزا یوسف‌زاده متخلص به نسیمی زاده روستای حصارت‌‌هایت بود. اشعارش اساساً از غزل، قصیده، مخمس عبارت است. صالح بدل که زاده دهه خُفَک غرم  بود، با تخلص خوندل اشعار زیبایی آفریده است. عابدالدین محمد سال­‌های 1873-1933 در روستای آسیاب­دار می‌زیست که از او بیش از 1000 بیت باقی مانده است.

مرکز ادبی سرگه زرافشان

طغرل، تمهید، احمد میرامین‌زاده و … متعلق به این دوره ­اند. نقیب‌خان طغرل احراری که یکی از بزرگترین شاعران غزل­‌سرای قرن 20 تاجیک می‌باشد، 26 مارس سال 1865 در روستای زاسون ناحیه عینی در خانواده‌ای ثروتمند و فرهنگی زاده شد. سواد ابتدایی را نزد عبدالجبار شاعر ارمیتنی فرا گرفت و سپس در مدرسه طلاکاری شهر سمرقند علوم رسمی زمان را آموخت. بعداً در مدارس بخارا دانش خود را تکمیل کرده و به زادگاهش برگشت و به کار اشتغال ورزید.

پس از پیروزی انقلاب اکتبر سال 1917 با حکومت شوروی همکاری می‌کند و 28 ژوئن سال 1919 در نتیجه تهمت با فرمان سردار یکی از دسته‌‌های سربازان سرخ شتینین به قتل می‌رسد.

نمونه آثار طغرل نخستین بار به سال 1916 در کاگان بخارا با نام «دیوان تغرل احراری» به چاپ رسید. این دیوان شامل 303 غزل (5634 مصرع)، 1 مستزاد (32 مصرع)، 9 مخمس (305 مصرع)، 3 مسدس (132 مصرع)، 1 ترجیع‌بند (66 مصرع)، 8 قصیده (570 مصرع)، «فراقنامه» (112 مصرع)، شعری برای سدوروال ولایت کیش (10 مصرع)، «ساقی‌نامه» (136 مصرع) و یک مثنوی‌ای در باب طبع دیوانش (106 مصرع) و در مجموع 7335 است[۵۰].

نقیب­‌خان طغرل «ساقی‌نامه»اش را در پیروی «ساقی‌نامه» میرزا عبدالقادر بیدل سروده‌است. «نوروزنامه» بر اساس تجارب دهقانی پیدا شده‌است. قسمت اعظم قصاید شاعر موضوع‌‌های پند و اخلاق را فرا گرفته، سیمای اهل ادب را منعکس می‌نمایند. غزل‌هایش دربرگیرنده کل مضمون و موضوع‌‌های فلسفی و اخلاقی و عشقی و اجتماعی می‌باشد….

احمد میرامین‌زاده سال 1879 که در مسچاه کوهی زاده شد، در کودکی یتیم گردید و به تاشکند می‌رود. در سال‌های 1910-1897 در مدارس سمرقند و بخارا تحصل می‌کند. سپس به زادگاه خود برگشته، به کار و نوشتن آثار خود مشغول می‌شود. دیوان اشعارش بیش از سه هزار بیت را در بر دارد. موضوع‌ اشعار او مختلف بوده و در غزل از میرزا عبدالقادر بیدل پیروی نموده است.

ساختمان انجمن نویسندگان (1403). برگرفته از سایت علاءالدین تراول، قابل بازیابی از https://www.alaedin.travel/attractions/tajikistan/dushanbe/writers-union-building

کانون نویسندگان تاجیکستان

همرا با سایر کانون­‌های نویسندگان اتحاد شوروی، در سال 1927 توسط ماکسیم گورکی شکل گرفت. شعبه تاجیکستان، از طریق تلاش­‌های گروهی از شخصیت­‌های ادبی شامل صدرالدین عینی و تورسان­زاده‌­اف تشکیل شد. شکل­ گیری تاجیکستان ارتباط نزدیکی با آغاز به کار این کانون دارد. در حقیقت، اگر به دلیل تلاش­‌های این شخصیت­‌های ادبی نبود، تاجیکستان هنوز بخش خودمختاری از جمهوری ازبکستان باقی می‌ماند. هدف اصلی کانون از زمان شکل­ گیری، کشف جوانان با استعداد تاجیک و فرآهم آوردن ابزار‌های لازم برای پیشرفت آن‌ها بوده‌است.

این کانون، سال‌ها است که افراد جوان را از مناطق گوناگون به دوشنبه می‌آورد. برای آن‌ها خانه و کار پیدا می­‌کند و آن‌ها را برای نویسندگی و شاعری تواناشدن، کمک می­‌کند. کانون برای تشویق نویسندگان و تبلیغ فعالیت­‌های ادبی، نشان افتخار به افراد شایسته، اعطا می­‌کند.

نویسندگان سخت­کوش و با استعداد عنوان «کارگر لایق فرهنگ» را دریافت می­‌کنند. «نویسنده (یا شاعر) مردم تاجیکستان» بالاترین عنوان افتخاری است و به افرادی اعطا می‌شود که آثاری درخشان داشته باشند. کانون همچنین جایزه­‌های ادبی سالانه‌­ای را در دو گروه نثر و شعر اهدا می­‌کند. جایزه صدرالدین عینی به بهترین نثر یا ترجمه نثر و جایزه تورسان­زاده به بهترین شعر یا ترجمه شعر اهدا می­‌شود. برندگان این جایزه­‌ها به وسیله هیأت داوران سیزده نفره‌­ای از جمع مدیران کانون انتخاب می­شوند. دولت نیز، جایزه­‌های دو سالانه‌ای (که به نام رودکی خوانده می‌شوند) را در دسته­‌های ادبیات، ادبیات کودکان، هنر و معماری اعطا می‌کند[۵۱][۵۲].

نیز نگاه کنید به

زبان و ادبیات ژاپن؛ زبان و ادبیات روسی؛ زبان و ادبیات کانادا؛ زبان و ادبیات کوبا؛ زبان و ادبیات لبنان؛ زبان و ادبیات مصر؛ زبان و ادبیات تونس؛ زبان و ادبیات افغانستان؛ زبان و ادبیات چینی؛ زبان و ادبیات سنگال؛ زبان و ادبیات تایلند؛ زبان و ادبیات آرژانتین؛ زبان و ادبیات فرانسه؛ زبان و ادبیات اسپانیا؛ زبان و ادبیات مالی؛ زبان و ادبیات ساحل عاج؛ زبان و ادبیات سوریه؛ زبان و ادبیات اتیوپی؛ زبان و ادبیات زیمبابوه؛ زبان و ادبیات سیرالئون؛ زبان و ادبیات قطر؛ زبان و ادبیات سودان؛ زبان و ادبیات گرجستان؛ زبان و ادبیات قزاقستان؛ زبان و ادبیات بنگلادش؛ زبان و ادبیات سریلانکا؛ زبان و ادبیات اردن

کتابشناسی

  1. رحمالدین، ولیجان (1376). فقر در تاجیکستان و راه‌های مقابله با آن. مجموعه مقالات برگزیده سمینار «اسلام دورنمای تاجیکستان». کمیته فرهنگی نهضت اسلامی، ص 136.
  2. رهنما، عبدالله (1376). جایگاه روحانیت در جامعه تاجیکستان. مجموعه مقالات سمینار «اسلام دورنمای تاجیکستان». کمیته فرهنگی نهضت اسلامی تاجیکستان، ص 142.
  3. روا، الویه (1375). بحران هویت ملی در تاجیکستان. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 15. ص 99.
  4. روبین، بارنیت (1375). دلایل و عواقب جنگ داخلی تاجیکستان. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 15. ص 83.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ تاجیکستان (1387). تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، ص 31.
  6. تاجیکستان (1387). تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، ص 31-32.
  7. ژیبیسینگل، بهرام (1376). پژوهش درباره‌ی مساجد قزاقستان پس از استقلال. رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی در قزاقستان. ص 53.
  8. رحماناف، شاهزمان (2010). مقدمه بر کتاب «تحول واحدها و سازمان ژانرهای لیریکی در نظم فارس و تاجیک». نقش ایام جستارهایی در جغرافیای فرهنگی فرارودان. دوشنبه: شهریاران، با همکاری پژوهشگاه فرهنگ فارسی- تاجیکی سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان، ص 352.
  9. غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 589-597.
  10. دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، ص 82.
  11. دانشنامه ادب فارسی (1375). آسیای مرکزی، به سرپرستی حسن انوشه. تهران، ص 73.
  12. غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 994.
  13. غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 1127.
  14. دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، ص 411-412.
  15. غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 1128-1129.
  16. دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، جلد چهارم، ص 413.
  17. دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، جلد هفتم، ص 229.
  18. دانشنامه ادب فارسی (1375). آسیای مرکزی، به سرپرستی حسن انوشه. تهران، ص 74.
  19. مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 116.
  20. مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 118-119.
  21. مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 198.
  22. شکوراف، م (1969). رساله تایخی تشکل مدنیت سوسیالیستی تاجیک. دوشنبه، ص 88-90.
  23. صابر، بازار (1378). شعر غرق خون، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی. تهران، ص 8-9.
  24. مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 101-102.
  25. ژیبیسین­گل، بهرام (1373). سمینار بین المللی کار و مهاجرت. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 7. تهران: موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص 76.
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ عطایی، فرهاد (1387). میراث اتحاد شوروی و مدیریت فرهنگ و هنر در تاجیکستان. فصلنامه مطالعات اوراسیای مرکزی، شماره 3. تهران: مرکز مطالعات عالی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ص 113.
  27. سفیزاده، سید حسین (1375). بحران و ساختار تعارضات در آسیای مرکزی و قفقاز. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 15. ص 49.
  28. عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 236.
  29. عینی، صدرالدین (1962). یادداشت‌ها، به کوشش سعیدی سیرجانی. تهران: آگاه، جلد هفتم، ص 10.
  30. سیف‌الله‌یف، ا (1988). دایره‌المعارف ادبیات و صنعت تاجیک. دوشنبه، ص 199.
  31. سیف‌الله‌یف، ا (1988). دایره‌المعارف ادبیات و صنعت تاجیک. دوشنبه، ص 49.
  32. عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 452.
  33. فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 15.
  34. فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 37-38.
  35. فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 13.
  36. حکیم، میرزا سراج‌الدین (1922). تحفه اهل بخارا. دوشنبه، ص 4-5.
  37. حکیم، میرزا سراج‌الدین (1922). تحفه اهل بخارا. دوشنبه، ص 7.
  38. وصلی سمرقندی (1989). شعر شیرین با من است. مجله صدای شرق، شماره 10. ص 119.
  39. میرزا زاده خ، م (1991). یک‌دل و یک جهت و یک‌رو باش. مجله سخن، شماره 11. ص 71.
  40. منیازاف، ع (1958). پابلیستیکه و نظم استاد صدرالدین عینی. استالین آباد، ص 28.
  41. رجب‌اف، ظ (1959). استالین آباد، ص 394.
  42. تبراف، ص (1966). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 75.
  43. تبراف، ص (1966). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 387.
  44. عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 249.
  45. عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 310.
  46. حبیب‌اف، ا (1974). تاریخ ادبیات تاجیک در بدخشان. دوشنبه، ص 121.
  47. کنگرتی (1998). ص 8.
  48. میراث ادبی شاعران حصار (1974). ص 210.
  49. میراث ادبی شاعران حصار (1974). ص 225.
  50. احراری، طغرل (1986). مجله گیاه مهر. دوشنبه، ص 19.
  51. عطایی، فرهاد (1387). میراث اتحاد شوروی و مدیریت فرهنگ و هنر در تاجیکستان. فصلنامه مطالعات اوراسیای مرکزی، شماره 3. تهران: مرکز مطالعات عالی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ص 113-114.
  52. زهریی، حسن (1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص 258-293.