روابط خارجی اسپانیا: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
روابط | [[اسپانیا]] پس از آن که طی قرون 16 الی 18 سیاست امپریالیستی را در سیاست خارجی اتخاذ نموده و به یک امپراطوری جهانی تبدیل شد، با از دست دادن متصرفات خود، طی قرون 19 و 20 به یک کشور عادی اروپایی تبدیل گردید. جنگ داخلی از جمله سرفصلهای تاریخ معاصر [[اسپانیا]] است که تاثیری شگرف بر موقعیت بین المللی این کشور در دهههای بعد گذارد. در جبهههای جنگ داخلی در یک سو سنگر جمهوری خواهان دموکرات در اتحاد با نیروهای ضد فاشیست چپ قرار داشت و در سوی دیگر نیروهای حزب راستگرای فالانژ تحت رهبری ژنرال فرانکو قرار داشتند. فرانکو از سوی رژیم آلمان نازی و نظام فاشیستی موسولینی حمایت میشد، و نیروهای جمهوری خواه از سوی طیفی از اقشار روشنفکری لیبرال، چپ و نظامهای دموکرات غربی و اتحاد شوروی مورد حمایت و پشتیبانی قرار میگرفتند. گرچه پیروزی فرانکو در سال 1339 و استقرار نظام دیکتاتوری راستگرای وی از سوی نیروهای چپ متمایل به شوروی و لیبرالهای غربی به یکسان ناامید کننده و نامطلوب مینمود، اما این دو جناح متحد در جنگ های داخلی [[اسپانیا]] و جنگ جهانی دوم،با پایان یافن جنگ به گونه ای متفاوت روابط خود را با [[اسپانیا]] تنظیم نمودند. | ||
فرانکو علی رغم برخورداری از حمایتهای گسترده آلمان نازی و ایتالیای فاشیست طی جنگهای داخلی، موفق شد با حفظ بی طرفی در جنگ جهانی دوم، از سرنوشت شوم همتایان آلمانی و ایتالیایی خود بدور بماند. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و استقرار نظم بین المللی مبتنی سازمان ملل متحد، اولین درخواستهای رژیم فالانژ برای عضویت در سازمان ملل متحد به خاطر طبع دیکتاتوری نظام حاکم بر این کشور رد شد. | |||
این آرمان گرایی جامعه بین المللی خیلی زود جای خود را به پراگماتیسم ناشی از رویارویی دو بلوک شرق و غرب و الزام کشورهای اروپایی به قرار گرفتن در یکی از دو بلوک داد. عوامل مختلف سیاسی، جغرافیایی، فرهنگی، مذهبی و... برای [[اسپانیا]] و بلوک غرب راهی جز پیوند باقی نمیگذارد. | |||
فرانکو | رژیم فرانکو از موضع راست افراطی خواستار دخالت و کنترل دولت بر مسائل و مصالح اجتماع و سیاست بود، حفظ ارزشهای سنتی و مذهبی جامعه [[اسپانیا]]<nowiki/>یی را تبلیغ مینمود و بطور ایدئولوژیک ناسازگاری بیشتری با رژیمهای سوسیالیستی حاکم بر بلوک شرق داشت. | ||
موقعیت [[اسپانیا]] در حاشیه جنوب غربی اروپای غربی، بیشتر تاریخ آن را تحت تاثیر قرار داده است، حتی زمانی که [[اسپانیا]] به روم، هابسبورگ و امپراتوری ناپلئون متعلق بود. پیرنه ، در مقابل تهاجمات و نفوذها از سمت شمال، مانعی نیرومند را ایجاد کرده است. در همان زمان، موقعیت [[اسپانیا]] در ورودی غربی مدیترانه، کشور را برای ایفای نقش یک قدرت مهم دریایی فعال کرده است و به عنوان پلی بین اروپا، آفریقا و [[آمریکا]] عمل میکند. [[اسپانیا]] در قرن نوزدهم، با بیثباتی ناشی از تحولات ناگهانی [[انقلاب فرانسه]] و همچنین شکست خود برای شرکت در انقلاب صنعتی رو به افول نهاد. پس از تحمل یک شکست تحقیر آمیز از [[ایالات متحده]] درجنگ [[اسپانیا]] و آمریکا و از دست دادن مستعمراتش در فیلیپین و جهان جدید، تمرکز [[اسپانیا]] بیشتر به سمت داخل معطوف گردید. | |||
رژیم فرانکو از | پس از پیروزی ملی گرایی در جنگ داخلی، رژیم فرانکو اولویت خود را به امور داخلی اختصاص داد. نگرانیهای اولیه در خصوص ایجاد ثبات سیاسی و تضمین توسعه و بازسازی اقتصادی بود. دیپلماسی [[اسپانیا]]<nowiki/>یی ابزاری بود که دولت سعی کرد به وسیله آن، مشروعیت سیاسی و پذیرش [[اسپانیا]] از سوی جامعه جهانی را به دست آورد. فرانکو نقشی پیشرو را در پیگیری اهداف سیاست خارجی ایفا کرد . به دنبال جنگ جهانی دوم، وضعیت منفور اسپانیا موقعیت داخلی فرانکو را تقویت کرد. با این حال، اسپانیا شروع به بهره برداری از تنشهای پیش آمده در جنگ سرد کرد، در نتیجه با امضای یک قرارداد با ایالات متحده، و همچنین با دستیابی [[اسپانیا]] به عضویت سازمان ملل، طرز فکر محصور مردم [[اسپانیا]]<nowiki/>یی به حداقل رسید. مرگ فرانکو پرده پنهانکاریها را درید و علیرغم تنشهای داخلی بهوجود آمده در داخل [[اسپانیا]]، تغییر زیادی در موقعیت بین المللی [[اسپانیا]] ایجاد ننمود. رژیم سلطنتی دوباره بر [[اسپانیا]] حاکم گردید و [[اسپانیا]] همچنان در اردوگاه غرب باقی ماند. | ||
====سازمان ملل متحد==== | |||
[[اسپانیا]] در 14 دسامبر سال 1955 عضو سازمان ملل میباشد و به خاطر نقش فعالش در درون سیستم سازمان ملل به جایگاه دولتی محترم ارتقا یافت. برای مثال [[اسپانیا]] (نوزدهمین اقتصاد جهان)در سال 2009 3.17 درصد بودجه عادی سازمان ملل را متقبل شده است. [[اسپانیا]] ششمین تامین کننده [[مالی]] سازمان ملل در 2007 تا 2009 بوده است. [[اسپانیا]] سازمان ملل متحد را به عنوان ضامن صلح و امنیت بین الملل میداند و همکاری با این سازمان یکی از ستون اصلی سیاست خارجی این کشور میباشد. عناصر کلیدی این سیاست شامل احترام به حقوق بین الملل و اهداف و اصول منشور سازمان ملل متحد میباشد. [[اسپانیا]] اعتقاد دارد که سازمان ملل متحد باید با چالشها و نیازهای جامعه بین الملل به طور موثر برخورد کند و توسعه، صلح و امنیت و حقوق بشر را ستونهای سازمان ملل می داند. اولویتهای [[اسپانیا]] درون سازمان ملل متحد علاوه بر موارد بالا شامل همکاری توسعه بین المللی، ارتقا و محافظت از حقوق بشر، امنیت غذا، تغییرات آب و هوایی، برابری جنسیتی و توانبخشی به زنان میباشد<ref name=":0">فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ [[اسپانیا]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی]( در دست انتشار)</ref>. | |||
=== [[رابطه اسپانیا با جامعه اروپا]] === | |||
همانطور که اسپانیا شروع به بیرون آمدن از انزوای پس از جنگ مینمود، کابینههای پی در پی فرانکو به دنبال برقراری روابط نزدیکتر با اروپا بود. پس از مرگ فرانکو، این امر به عمده ترین هدف دیپلماتیک [[اسپانیا]] تبدیل شد. تمایل به رسمیت شناخته شدن از سوی جوامع دموکراتیک غرب اروپا، عامل اصلی انگیزه [[اسپانیا]] برای دستیابی به عضویت جامعه اروپا( European Community, EC) بود. [[اسپانیا]] در سال 1958، عضو وابسته سازمان همکاری اقتصادی اروپا (Organisation for European Economic Co-operation, OEEC)شده بود و در سال 1959 به عضویت کامل سازمان همکاری اقتصادی و توسعه(Organisation for Economic Cooperation and Development ,OECD) که جانشین سازمان همکاری اقتصادی اروپا شد، دست یافت. آن همچنین عضویت در بانک جهانی را نیز به دست آورد. با این حال، جامعه اروپا برای پیوستن [[اسپانیا]] به آن تمایل کمتری داشت. بعد از شش سال مذاکره، در ماه مارس 1970، توافقنامه ای برای پیمان تجاری ترجیحی بین اسپانیا و جامعه اروپا امضا شد ولی این پیمان توافقی کاملا اقتصادی بود. نهادهای حکومتی دموکراتیک موجود در [[اسپانیا]] به شدت مورد تنفر کشورهای عضو جامعه اروپا بود و به عنوان یک مانع بر سر راه الحاق [[اسپانیا]] همچنان به قوت خود باقی بود. | |||
پس از | نخست وزیر (سوارز) [[اسپانیا]] مدت کوتاهی پس از اینکه اولین حکومت منتخب دموکراتیک [[اسپانیا]]، در ژوئن 1977 به قدرت رسید، وزیر امور خارجه خویش را برای ارائه درخواست رسمی اسپانیا برای پیوستن به جامعه اروپا، اعزام کرد. احزاب سیاسی عمده در اسپانیا، بر سر مساله عضویت تقسیم شدند وهمه از تلاش برای پیشبرد نوسازی [[اسپانیا]] و همچنین مشروعیت بین المللی آن حمایت کردند. | ||
آینده تصویب این برنامه با اجرای سیاستهای دموکراتیک، توسط دولت بعد از فرانکو تقویت شد. نگرش اروپا نسبت به [[اسپانیا]] به سمت بهتر شدن، گروید و [[اسپانیا]] در نوامبر 1977 به عضویت شورای اروپا پذیرفته شد. با این حال، مذاکرات برای الحاق [[اسپانیا]] به جامعه اروپا پیچیده و طولانی شد. پس از اینکه [[اسپانیا]] اعتبار دموکراتیک لازم را به دست آورد، پیامدهای اقتصادی آتی الحاق [[اسپانیا]] به جامعه اروپا، باعث ایجاد سوء تفاهماتی بین اعضای جامعه اروپا شد. سطح توسعه اقتصادی [[اسپانیا]] به میزان قابل توجهی از سایر کشورهای عضو، پایین تر بود و بخش صنعتی آن، به اصلاحات عمیق ساختاری نیاز داشت. همچنین در رابطه با ناوگان ماهیگیری [[اسپانیا]]، مشکلاتی وجود داشت. در نتیجه عواقب بالقوه عضویت [[اسپانیا]] در جامعه اروپا، بزرگترین نگرانی در بین اعضای جامعه اروپا به خصوص [[فرانسه]] بود. | |||
پس از چانه زنیهای طولانی، توافق نامههایی در خصوص این موضوع حاصل شد و معاهده الحاق در تابستان 1985، به امضا رسید. در تاریخ اول ژانویه 1986، [[اسپانیا]] در نهایت همراه با پرتغال، وارد جامعه اروپا شد. با ورود [[اسپانیا]] به جامعه اروپا، هدف اصلی سیاست خارجی که بر بی طرفی مبتنی بود حاصل شده بود و بسیاری از [[اسپانیا]]<nowiki/>ییها حس انتظار طولانی برای گنجانیده شدن رسمی در ملتهای جامعه اروپای غربی را چشیدند. شور و اشتیاق [[اسپانیا]]<nowiki/>ییها در ماه های بعد بر سر مسائلی چون، ممنوعیت اسپانیا از ماهیگیری در آبهای مراکش، (به دلیل اختلافات جامعه اروپایی با مراکش)، کم حرارت تر شد و این امر روشن ساخت که همه جنبههای عضویت جامعه اروپا برای [[اسپانیا]] مفید نخواهد بود. طبق نظرسنجیهایی که در بهار 1987 به عمل آمد، مشخص شد که اکثریت زیادی از اسپانیاییها معتقد بودند ورود به جامعه اروپا به اسپانیا هیچ گونه کمکی نخواهد کرد. به خصوص کشاورزان از عواقب سیاست مشترک کشاورزی ناراضی بودند. با این حال، نظرسنجی مشابهی نشان داد که اکثریت [[اسپانیا]]<nowiki/>ییها علاقهمند به عضویت در جامعه اروپا بودند و احساس آنها از اینکه شهروند اروپایی شوند در حال افزایش بود<ref name=":0" />. | |||
=== [[اسپانیا و اتحادیه اروپا]] === | |||
بعدها جامعه اروپا به اتحادیه اروپا تبدیل شد. اتحادیه اروپایی سازمانی است که بر پایه ارزشهای مشترک آزادی، دموکراسی، حاکمیت قانون و احترام به حقوق بشر تاسیس شده است. و هدفش این است که اروپایی واحد و یک صدا در صحنه بین الملل ایجاد شود. بیش از بیست و پنج سال از پیوستن [[اسپانیا]] به اتحادیه اروپا میگذرد. کشور [[اسپانیا]] اکنون خود را در میان گروهی از کشورهای بسیار توسعه یافته میبیند. اتحادیه اروپا برای کشور [[اسپانیا]] مفید بوده است چرا که توسعه اقتصادی و اجتماعیاش نتیجه فرایند همگرایی اروپایست. از منظر اقتصادی، [[اسپانیا]] به طور سالانه 8% تولید ناخالص داخلی را از سال1987 از اتحادیه اروپا دریافت میکند. کمکهای مالی اتحادیه اروپا حدود 300000 شغل در [[اسپانیا]] ایجاد کرده است و 90 درصد سرمایه گذاریهایی که [[اسپانیا]] از کل جهان دریافت میکند از کشورهای اروپایی است. اتحادیه اروپا 71 درصد صادرات [[اسپانیا]] را دریافت میکند و 60 درصد واردات [[اسپانیا]] از کشورهای عضو اتحادیه اروپا میآیند. از نظر فرهنگی و اجتماعی، بهداشتی نیز اتحادیه اروپا نیز به اسپانیا کمک کرده است. در برابر کمکهایی که اتحادیه اروپا به [[اسپانیا]] کرده است، [[اسپانیا]] نیز کمکهایی را متقابلا انجام داده است. [[اسپانیا]] در درون اتحادیه نقش فعالی ایفا کرده است در ذیل به طرحهای اتحادیه اروپا که نقش مهمی در آن و در طرفداری از ان ایفا کرده است: اجرا و تقویت ایده "شهروند اروپایی"، طرح اروپای اجتماعی همگام با اروپای اقتصادی و پولی، تاکید بر توسعه سیاستهای مشترک اروپایی در زمینه عدالت و امور داخلی به خشوش در مورد جنایات سازمان یافته، مواد مخدر و تروریسم، فرایند توسعه دادن و نهاد سازی روابط اروپا- امریکای لاتین، تضمین ثبات سیاسی در حوزه مدیترانه. | |||
====اسپانیا و ناتو==== | |||
اگرچه عقاید رسمی و مردمی [[اسپانیا]] به اتفاق آرا در خصوص الحاق [[اسپانیا]] به جامعه اروپا به توافق رسیدند، ولی در رابطه با عضویت [[اسپانیا]] در ناتو، شک و تردیدهای قابل توجهی مطرح شد. [[موقعیت جغرافیایی اسپانیا]] بسیار قابل توجه است و برخی از راههای ارتباطی زمینی، دریایی و هوایی، [[اسپانیا]] را یک شریک بالقوه ارزشمند برای اتحاد با دیگر شرکا تبدیل کرده است. طرفداران عضویت [[اسپانیا]] در ناتو، استدلال کردند که این ملاحظات جغرافیایی یکسان، باعث میشود عضویت به همان اندازه نفع [[اسپانیا]] باشد زیرا موقعیت استراتژیک کشور میتوانست [[اسپانیا]] را به یک هدف عمده در هر درگیری تبدیل سازد (مگر آن که [[اسپانیا]]، توسط متحد خود پشتیبانی شود). همچنین طرفداران عضویت [[اسپانیا]] در ناتو، ادعا میکنند که ادغام در ناتو، مدرن سازی خدمات نظامی [[اسپانیا]] و تامین دفاع ملی را به اندازه کافی تضمین میکند. امید میرفت که عضویت در ناتو تمرکز رهبران ارتش را از دل مشغولیهای ارتجاعی مجددا به سمت دفاع از غرب سوق دهد. | |||
بسیاری از نیروهای سیاسی اسپانیا، مخصوصا سوسیالیستها و کمونیستها با این عقیده که عضویت کامل برای اهداف سیاست خارجی و دفاعی کشور مفید خواهد بود، را مخالفت کردند. در مقابل، آنها احساس کردند سطح تنش بین بلوکهای رقیب قدرت، دارد افزایش مییابد و احتمال دارد در آینده، [[اسپانیا]] را به رویارویی با اتحاد جماهیر شوروی بکشاند. | |||
مخالفان عضویت [[اسپانیا]] به ناتو، متذکر میشوند که، ناتو در تلاشهای طولانی مدت خود برای اینکه مجددا جبل الطارق را به دست آورد، هیچ نفعی برای [[اسپانیا]] نخواهد داشت زیرا این فرض مطرح میشد که سایر اعضای ناتو، بریتانیا را در این قضیه حمایت خواهند کرد. یکی دیگر از عواملی که مخالفین عضویت [[اسپانیا]] در ناتو مطرح میکردند، خشم ایالات متحده به عنوان حامی و پشتیبانی اصلی رژیم فرانکو بود. | |||
اگرچه سوارز قصد [[اسپانیا]] را برای درخواست عضویت در ناتو اعلام کرده بود ولی حکومت مرکز اجتماعی و دموکراتیک وی، همچنان سوالهایی را پیرامون این مساله به قوت خود باقی گذارد. پس از این که سوارز در سال 1981 استعفا داد، جانشین وی، لئوپلدو کالوو سوتلو(Leopoldo Calvo Sotelo)، به این مساله اولویت بالایی را اختصاص داد با این استدلال که ورود [[اسپانیا]] به ناتو، به مذاکرات برای ادغام در جامعه اروپایی تسریع خواهد بخشید. در دسامبر 1981، پارلمان عضویت در ناتو را با اکثریت آراء تصویب کرد. در نتیجه [[اسپانیا]] در می 1982، رسما به ناتو پیوست. | |||
پس از | سوسیالیستها یک مبارزه انتخاباتی را سازماندهی کردند و گونزالس، رهبر حزب سوسیالیست کارگران [[اسپانیا]]، موضوع ناتو را به خصیصه اصلی برنامه کاری انتخاباتی خود در سال 1982 تبدیل کرد و قول داد در صورت خروج از ناتو و پیروزی سوسیالیست، یک رفراندوم مردمی را برگزار خواهد کرد. پس از پیروزی سوسیالیست در اکتبر 1982، برای تحقق وعده فوق، هیچ اقدام فوری صورت نگرفت. بسیاری از سوسیالیستها در تظاهراتی که در ژوئن 1984 توسط [[حزب کمونیست]] [[اسپانیا]] سازماندهی شد، شرکت کردند اما گونزالس دلایلی را برای به تاخیر انداختن رفراندوم ،پیدا کرد. اگرچه نظریه بی طرفی در [[اسپانیا]] باقی ماند اما حکومت در جهت ادامه عضویت در ناتو که به عنوان ضامن اصلی امنیت اروپا درک می شد، ادامه داد. یک عامل مهم در این تغییر موقعیت، ترس خروج از ناتو بود که امکان داشت یک مانع پایدار برای ورود به جامعه اروپا شود. | ||
هنگامی که زمان برگزاری رفراندوم در 2 مارس 1986 تعیین شد، گونزالس در یک مبارزه قوی اما محدود برای ادامه عضویت در ناتو تلاش کرد. حکومت، عضویت در ناتو را به عنوان پیش زمینه ای برای جامعه اروپایی معرفی کرد و نسبت به عواقب جدی اقتصادی خروج از ناتو هشدار داد. بنابراین 52.6 درصد از رای دهندگان به عضویت [[اسپانیا]] در ناتو رای موافق دادند و 39.8 درصد از رای دهندگان با آن مخالفت کردند و [[اسپانیا]] همچنان به عنوان شانزدهمین عضو ناتوبه عضویت خود ادامه میدهد. در سال بعد، در یک حرکت، نمودهایی از نظام دفاعی اروپایی دیده میشود، گونزالس پیشنهادی را برای عضویت [[اسپانیا]] در اتحادیه اروپای غربی مطرح میکند. در 19 آوریل 1988، [[اسپانیا]] و پرتغال رسما برای پیوستن به سازمان دعوت شدند. | |||
====اسپانیا و ایالات متحده==== | |||
احساسات ضد آمریکایی که به طرز قابل توجهی خود را در روابط [[اسپانیا]] با ناتو نشان داد، در رقابتهای تاریخی بین دو کشور برای کنترل قلمروها و سرزمینهای دنیای جدید، ریشه داشت. جنگ آمریکا- اسپانیا که باعث شد اسپانیا بسیاری از مستعمرات خود را از دست بدهد به این رقابت پایان داد و یک خاطره تلخی را در ذهن اسپانیاییها بر جای گذاشت. | |||
در سالهای پس از جنگ [[اسپانیا]] و آمریکا، مسائل اقتصادی بین [[اسپانیا]] و ایالات متحده غالب بود، به همین دلیل [[اسپانیا]] به دنبال افزایش موقعیت تجاری خود از طریق توسعه روابط بازرگانی نزدیک تر با ایالات متحده و آمریکای لاتین بود. در سالهای 1903،1906 و1910، بین [[اسپانیا]] و ایالات متحده مجموعه ای از توافقنامههای تجاری امضا شد که منجر به افزایش تبادل کالاهای تولیدی و محصولات کشاورزی که به اقتصاد [[اسپانیا]] رونق میبخشید، شد. همچنین تماسهای توریستی و فرهنگی گسترش پیدا کرد. | |||
احساسات مردم آمریکا، عمیقا از وقوع جنگ داخلی در [[اسپانیا]] جریحه دار شد و هر چند دولت ایالات متحده بی طرف باقی ماند ولی تقریبا حدود 3000 نفر از شهروندان ایالات متحده برای خدمت در ارتش جمهوری خواه [[اسپانیا]] داوطلب شدند. پس از پیروزی ملی گرایی، رژیم فرانکویی به عنوان یک دیکتاتوری فاشیستی توسط اذهان عمومی در ایالات متحده محکوم شد اما حکومت ایالات متحده، با این هدف که فرانکو به آدولف هیتلر اجازه نخواهد داد که از شبه جزیره ایبریان علیه نیروهای متحدین استفاده کند، در اتحادیههای مختلف با [[اسپانیا]] شرکت کرد. | |||
پیمان 1953 مادرید بین [[اسپانیا]] و ایالات متحده برای دفاع متقابل و همچنین کمکهای نظامی آمریکا منعقد شد و این قرارداد، به انزوای پس از جنگ [[اسپانیا]] پایان بخشید. با این حال، آن به ضدیت [[اسپانیا]] با آمریکا پایان نداد. رهبران وابسته به رژیم فرانکونسبت محدودیتی که ایالات متحده برای استفاده از تجهیزات آمریکایی در دفاع از سرزمینهای شمال آفریقایی [[اسپانیا]] در سال 1957، به وجود آورده بود، خشمگین بودند. در حالی که طرفداران رژیم فرانکو، از ایالات متحده به خاطر شکل دموکراتیک حکومتش اظهار تنفر میکردند، حزبهای مخالف در [[اسپانیا]]، ایالات متحده را به عنوان اولین حامی رژیم فرانکو و به عنوان مانعی عمده برای دموکراسی شدن [[اسپانیا]] میدانستند. | |||
پس از مرگ فرانکو در سال 1975، ایالات متحده از آزادسازی رژیم [[اسپانیا]] تحت پادشاهی خوان کارلوس استقبال کرد و به دنبال این بود که ترتیبات نظامی غربی بیشتری برای [[اسپانیا]] به ارمغان آورد. در سال 1976، توافقنامه دو جانبه بین [[اسپانیا]] و ایالات متحده به یک پیمان دوستی و همکاری تبدیل شد. این پیمان، علاوه بر اینکه در عوض کمک اقتصادی و نظامی ایالات متحده حقوق اساسی آن را از نو میساخت، شورایی [[اسپانیا]]<nowiki/>یی- آمریکایی را به منظور ایجاد پلی برای عضویت مشروط [[اسپانیا]] در ناتو، به وجود آورد. در اولین سالهای حکومت دموکراتیک، تمرکز حکومت بر تحکیم نظام پارلمانی مبتنی بود و به مسائل سیاست خارجی توجه کمتری میشد. به هر حال، درجه ای از مشاجره بین اتحاد مرکز دموکراتیک حاکم و اپوزیسیون سوسیالیست در رابطه با روابط [[اسپانیا]] با ایالات متحده و ناتو وجود داشت. | |||
در سال 1981، لئوپلد کالوو سوتلو که معاونت نخست وزیر را عهده دار بود، جانشین سوارز شد، وی تلاشهای زیادی را برای به دست آوردن تایید عضویت در ناتو انجام داد و بعد از مدت کوتاهی در ژوئن، 1982 یک موافقتنامه اجرایی جدید بین آمریکا و اسپانیا در جهت استفاده آمریکا از پایگاههای خود در [[اسپانیا]] به امضا رسید. طبق این قرارداد، ایالات متحده در عوض کمکهای اقتصادی و نظامی به [[اسپانیا]]، از پایگاههای استراتزیک دریایی و هوایی در [[خاک اسپانیا]] استفاده میکند. | |||
اسپانیا | بسیاری از اسپانیاییها تنفر خویش را از وجود این پایگاهها در [[اسپانیا]] ابراز کردند. در سال 1985 که رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا، از [[اسپانیا]] بازدید کرد، مردم [[اسپانیا]] علیه ایالات متحده تظا[[هرات]] کردند. | ||
سوسیالیستها به طود مداوم از یک موضع بی طرف تر و مستقل تر طرفداری میکردند و هنگامی که در اکتبر 1982 بر سر قدرت آمدند، گونزالس قول داد که از موافقتنامههای دفاعی و همکاری با ایالات متحده، بررسی دقیقی به عمل آورد. کاهش حضور نظامی ایالات متحده در [[اسپانیا]] یکی از مقررات مندرج در رفراندومی بود که در سال 1986، در رابطه با ادامه عضویت در ناتو برگزار شد. نخست وزیر در همراهی با این امر، در دسامبر 1987 اعلام کرد که ایالا متحده مجبور خواهد شد که در اواسط سال 1991، هفتاد و دو جنگنده بمب افکن F-16، را از پایگاههای [[اسپانیا]]<nowiki/>یی حذف کند. همچنین، در ماه نوامبر [[اسپانیا]] به ایالات متحده اطلاع داده بود که با توجه به نظرسنجیهای صورت گرفته، موافقتنامه دفاعی دو جانبه توسط اکثریت مردم [[اسپانیا]] رد شد، در نتیجه موافقتنامه فوق تمدید نخواهد شد. با این وجود در ژانویه 1988، اسپانیا و ایالات متحده به موافقتنامهای به مدت 8 سال دست یافتند. ترتیبات جدید نظامی، کاهش چشمگیر حضور ایالات متحده در [[اسپانیا]] و محدود کردن کمک نظامی و اقتصادی اش که به بسته شدن پیمان دفاعی منجر شد را خواستار شد. | |||
====اسپانیا و آمریکای لاتین==== | |||
یکی از اهداف عمده سیاست خارجی [[اسپانیا]] از زمان ظهور دموکراسی، افزایش نفوذ خود در آمریکای لاتین بوده است. [[اسپانیا]] به دلیل روابط تاریخی و میراث مذهبی، فرهنگی و زبانی مشترک، دارای منافع ویژه ای در آمریکای لاتین است. در سالهای پس از فرانکو، عواملی چون؛ سرمایه گذاریهای اقتصادی و ابتکارهای دیپلماتیک به پیوندهای نوستالژیک بین [[اسپانیا]] و مستعمره سابقش افزوده شد. روابط بین [[اسپانیا]] و آمریکای لاتین، از زمان روزهای امپراتوری [[اسپانیا]] تحت تاثیر تحولات عمیقی قرار گرفته است. تنفر از [[اسپانیا]] به عنوان قدرت امپریالیستی مدتها پس از دوره استعمار نیز ادامه پیدا کرد، زیرا بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، [[اسپانیا]] را به دلیل عدم پیشرفت و حل مشکلاتش با دموکراسی، مورد سرزنش قرار میدادند. در سالهای اولیه استقلال، گرایش اکثر کشورهای آمریکای لاتین به [[اسپانیا]] تحقیرآمیز گونه بود. این نگرش به دنبال جنگ آمریکا و [[اسپانیا]] در سال 1898 تغییر کرد. شکست تحقیرآمیز [[اسپانیا]] توسط ایالات متحده با افزایش دخالت ایالات متحده در آمریکای لاتین همراه شد که این امر به ایجاد رابطهای نزدیکتر بین [[اسپانیا]] و آمریکای لاتین برای مبارزه با دشمن مشترک، منجر شد. اگرچه روابط تجاری، سیاسی و دیپلماتیک بین دو منطقه [[اسپانیا]] و آمریکای لاتین در سطح حداقل باقی مانده است،اما هر دو کشور مجددا بر روابط فرهنگی، زبانی و مذهبی مشترک خود تاکید کردند. | |||
اسپانیا و | در طول دهه 1950، روشهای مدرن ارتباطات و حمل و نقل، تماسهای نزدیک تری را بین [[اسپانیا]] و آمریکای لاتین تسهیل کرد. افزایش تجارت و رشد سریع اقتصادی در دهههای 1960 و 1970، [[اسپانیا]] را قادر کرد تا از یک موضع اقتصادی قدرتمند، روابطش را با آمریکای لاتین نزدیک کند. پس از مرگ فرانکو، به موازات انتقال [[اسپانیا]] به شکلی دموکراتیک از حکومت، اشکال مختلف حکومت دموکراتیک در برخی از کشورهای آمریکای لاتین نیز به وجود آمد. [[اسپانیا]] روند انتقال دموکراسی خود را به عنوان نمونه ای از گذار، برای دنباله روی آمریکای لاتین از این روند، پیشنهاد کرد. روند دموکراسی سازی در [[اسپانیا]] باعث جهت گیری مجدد سیاست خارجی [[اسپانیا]] شد. تحت حکومت سوارز، [[اسپانیا]] سیاست خارجی تهاجمی تری را که توجه به آمریکای لاتین را افزایش داد، دنبال کرد. | ||
سوارز و خوان کارلوس از اکثر کشورهای آمریکای لاتین بازدیدهای رسمی به عمل آوردند و سرمایه گذاری اسپانیا در منطقه به طرز چشم گیری افزیش یافت. هنگامی که در بهار 1982، بین بریتانیا و [[آرژانتین]] جنگی بر سر جزایر فالکلند(مالویناس) شروع شد، [[اسپانیا]] از ادعای آرژانتین برای تسلط بر جزیره فالکلند حمایت کرد. | |||
هنگامی که در سال 1982، سوسیالیستها بر سر قدرت آمدند، فرناندو مورن(Fernando Moran) وزیر امورخارجه اظهار داشت که میزان نفوذ [[اسپانیا]] در اروپا و ایالات متحده میتوانست متناسب با حفظ روابط [[اسپانیا]] در خارج از منطقه به خصوص، آمریکای لاتین اعمال شود. در راستای این سیاست، دولت سوسیالیستی یک برنامه کمک به آمریکای لاتین که بودجه ای در حدود 10 میلیون دلار بود را در سال 1985 ایجاد کرد. منطقه خاص دیگری که باعث نگرانی گونزالس شده بود، تشدید درگیری در آمریکای مرکزی بود. گونزالس قبل از نخست وزیری، در سیاستهای سوسیالیستی بین المللی به سمت آمریکای لاتین سوق پیدا کرده بود و به عنوان رئیس کمیته سازمان حمایت از انقلاب نیکاراگوئه که در سال 1980 تشکیل شد، خدمت کرده است. اگرچه گونزالس طرفدار اهداف اولیه ساندیستها که در سال 1979 قدرت را به دست گرفتند بود و لی او بعدها به شدت منتقد سیاستهای افراطی مارکسیستها شد. | |||
وی طرفدار رویکرد عملگرایانه سوسیال دموکراتهای آمریکای لاتین شد. به طور فزاینده ای آشکار شد که دیدگاههای میانه روی نخست وزیر در تضاد چشم گیری با گرایشات مارکسیستی وزیر امور خارجه اش بود چرا که گرایشات ضد آمریکایی گونزالس نسبت به موران کمتر بود. اگرچه انتقاد از اقدامات ایالات متحده در هر دو کشور نیکاراگوئه و السالوادور، وجود داشت ولی نخست وزیر منافع مشروع ایالات متحده در مناطق فوق را به رسمیت شناخت و آن را از روند مذاکرات مستثنی نکرد. | |||
این دیدگاههای متفاوت بین گونزالس و وزیر امور خارجه وی، به حذف وزیر امور خارجه در تابستان 1985 انجامید. جانشین مورن، فرانسیسکو فرناندز اردنس(Francisco Fernandez Ordonez)یک رویکرد محدودتر را برای پیشبرد نقش فعال اسپانیا در آمریکای لاتین دنبال کرد. [[اسپانیا]] همچنان به حمایت از هر گونه تلاشی در جهت حل مسالمت آمیز منازعات در آمریکای مرکزی ادامه داد. در ژانویه 1988، رئیس جمهور نیکاراگوئه، دانیل اورتگا(Daniel Ortega) از اسپانیا تقاضا کرد که در تایید روند صلح در آمریکای مرکزی شرکت کند. گونزالس پیشنهاد فوق را به شرطی که سایر کشورهای آمریکای لاتین نیز در این توافقنامه شرکت کنند و ایجاد یک آتش بس موثر، پذیرفت. نخست وزیر حمایت خویش را از گروه کنتادرا(Contadora) تصریح کرد و تاکید کرد که کشورهای درگیر، مسئولیت نهایی برای یافتن راه حلی برای درگیری را بر عهده داشته اند. وی همچنین خواستار پایان کمک آمریکا به نیروهای نظامی در مبارزه علیه دولت ساندنیست شد. | |||
اگرچه [[اسپانیا]] در دهه 1980 ،به گونه ای قابل توجه در آمریکای لاتین حضور یافت اما هیچ نشانه ای از قصد [[اسپانیا]] مبنی بر گرفتن جای ایالات متحده در منطقه وجود نداشت. در همان زمان، یک حس حیات مشترک بین [[اسپانیا]] و امریکای لاتین احتمال ادامه روابط را آشکار ساخت. | |||
====جبل الطارق، سئوتا و ملیا==== | |||
بازگشت جبل الطارق به [[اسپانیا]] هدف سیاست خارجی [[اسپانیا]] برای تمام حکمرانان [[اسپانیا]]<nowiki/>یی از زمانی که این منطقه تحت معاهده اوترخت(Utrecht) در سال 1713 به بریتانیا واگذار شد. | |||
عزم راسخ فرانکو برای باز پس گیری جبل الطارق با بستن مرز بین [[اسپانیا]] و جبل الطارق به اوج خود رسید. حکومتهایی که به قدرت رسیدند بعد از اینکه رژیم دموکراتیزه شده بود با ارامش نسبت به این موضوع برخورد کردند و مذاکراتی با بریتانیا و مقیمان جبل الطارق در مورد اینده آن منطقه برگزار کردند. نتیجه این مباحث موافقت نامه لیسبون اوریل 1980 بود، که بیشتر نمادین بود تا حقیقی اما به عنوان چارچوبی برای مذاکرات بعدی انگلیس اسپانیا بود. | |||
حکومت اسپانیا تمایل داشت بعد از امضای موافقت نامه لییسبون مرز بین [[اسپانیا]] و جبل اطارق را دوباره باز کند اما به خاطر یک سری اقدامات بریتانیا این مرحله را به تاخیر انداخت از جمله این اقدامات استفاده از جبل الطارق به عنوان انبار نظامی و پایگاه سوختگیری در طول جنگ فالکلند در 1982. سر انجام مرز در اوایل حکومت سوسیالیستها که سال بعد انتخاب شده بودند بازگشایی شد. پیوستن [[اسپانیا]] به ناتو پیچیدگی جدیدی به مسئله جبل الطارق اضافه کرد. اصرار [[اسپانیا]] این بود که جبل الطارق و همچنین بریتانیا یک پایگاه دریایی ناتو است، بحثی که حکومت بریتانیا آن را رد کرد. نیروی دریایی [[اسپانیا]] از مشارکت در مانور نظامی مشترک با بریتانیا اجتناب میکند در حالیکه بریتانیا یک پایگاه نظامی در جبل الطارق دارد. عضویت اسپانیا در ناتو یک ابزاری برای مذاکره بر سر مسئله جبل الطارق داد که در محیطی کمتر رقابتی مطرح شود. و همچنین [[اسپانیا]] را در موقعیت چانه زنی بهتری قرار داد. | |||
موضوع نهایی مسئله جبل الطارق حاکمیت است. تقریبا 30000 ساکن جبل الطارق مخالف شهروند [[اسپانیا]]<nowiki/>یی شدن هستند، اگر چه سازمان مل متحد در حال تصویب قطعنامه ای است که حکمرانی بریتانیا را در انجا به عنوان وضعیت استعماری محکوم کند. با منعطف شدن و دموکراتیک شدن حکومت در [[اسپانیا]] و با دستیابی انسجام بیشتر اروپا با عضویت در ناتو و جامعه اروپا احتمال حل مسئله حاکمیت بعید نیست. حکومت سوسیالیت تاکید داشت که هر راه حلی برای این مسئله باید منافع ساکنان جبل الطارق در نظر گرفته شود. این باعث این گمان شد که در یک برنامه بلند مدت شکلی از حکومت مستقل و خودمختار در نزد طرفهای درگیر پذیرفتنی باشد. | |||
[[اسپانیا]] ادعا می کند که جبل الطارق بخشی از سرزمینش است به همین طرق مراکش بیان می کند که سئوتا و ملیا نواحی جدایی ناپذیر حاکمیت سرزمینیش میباشد. دو شهر آفریقای شمالی و با جزایر دور از ساحلش، اخرین بقایای امثراطوی پراکنده [[اسپانیا]]، به پادشاهی [[اسپانیا]] برای قرنها اختصاص داشت. آنها به عنوان بخش جدایی ناپذیر [[اسپانیا]] شناخته و اداره میشود، جمعیت [[اسپانیا]]<nowiki/>یی دارد، [[اسپانیا]] اصرار دارد که [[اسپانیا]]<nowiki/>یی باقی بمانند. | |||
اسپانیا و | سئوتا، که بعد از اتحاد با پرتغال در 1580 که مالکیت [[اسپانیا]]<nowiki/>یی شده بود، از نظر تاریخی نقطه کانونی برای تجارت آفریقا و اروپا بود. حدود سی کیلومتر با کلان شهر [[اسپانیا]] فاصله دارد. در طول شبه جزیره ایبریان قرار دارد. اگر چه از سئوتا برای اهداف نظامی استفاده شده بود، همچنین به عنوان بندر ماهیگیری عمل می کند و روابط نزدیک اقتصادی با آندلوس دارد. | ||
====اسپانیا و خاورمیانه==== | |||
[[اسپانیا]] به رغم تنش های موجود با مراکش بر سر کنترل سئوتا و میلیا تلاش میکرد خودش را به عنوان پلی بین جهان عرب و اروپای غربی در نظر بگیرد. حکومت اسپانیا در تلاش برای حفظ روابط خویش با دولتهای اسلامی، یک موضع طرفداری از عرب را در اکثر منازعات خاورمیانه اتخاذ کرد. [[اسپانیا]] تنها کشور اروپای غربی بود که برای سالها اسرائیل را مورد شناسایی قرار نداد. در نهایت، حکومت [[اسپانیا]]<nowiki/>یی در سال 1986 روابط دیپلماتیک خود را با دولت اسرائیل برقرار کرد. هنگامی که این امر به انتقادات گسترده ای از سوی دولت های عربی منجر شد، [[اسپانیا]] برای جبران مافات با توجه به وضعیت دیپلماتیک، در سال 1986، به ماموریت سازمان آزادی بخش فلسطین(Palestine Liberation Organization) در مادرید، تسریع بخشید. تلاشهای کلی برای افزایش نقش [[اسپانیا]] در سراسر خاورمیانه و آفریقا در دهه 1980، شامل گسترش روابط تجاری و فرهنگی میشد. | |||
====اسپانیا و اتحاد شوروی==== | |||
هر چند تجارت گسترده و ارتباطات فرهنگی بین دو کشور، برای چندین دهه وجود داشته است و [[اسپانیا]] قبلا با دیگر دولتهای عضو ورشو روابط دیپلماتیک برقرار کرده بود، اما روابط دیپلماتیک بین [[اسپانیا]] و اتحاد جماهیر شوروی، تا فوریه 1977 به طور رسمی برقرار نشد. این تاخیر طولانی ناشی از احساسات ضد کمونیستی فرانکو و حمایت اتحاد جماهیر شوروی از نیروهای حزب جمهوری خواه در طول جنگ داخلی [[اسپانیا]] بود. احساسات ظد شوروی دوران فرانکو محدود نشد و در سالهای پس از فرانکو نیز ادامه یافت. از آنجایی که دیکتاتور شوروی سابق، جوزف استالین، برای از بین بردن عناصر چپی که مستقل از [[مسکو]] بودند، در تلاش بود در نتیجه طرفداران فرانکو عمیقا نسبت به مسکو بدگمان بودند. | |||
روابط [[اسپانیا]] با اتحاد شوروی به میزان قابل توجهی تحت تاثیر روابطش با ایالات متحده قرار میگیرد. از نقطه نظر جماهیر شوروی، حفظ موقعیت در مدیترانه برای محافظت از دروازه ورود به دریای سیاه و اطمینان دسترسی به اقیانوس اطلس از طریق تنگه جبل الطارق، ضروری بود. در عین حال، ایالات متحده آمریکا، با اطلاع از اهداف توسعه طلبانه اتحاد جماهیر شوروی، با ایجاد پایگاههای ایالات متحده در خاک [[اسپانیا]] به دنبال حفاظت از این مناطق بود. با این حال، هنگامی که مسکو با اشاره به عواقب منفی که میتوانست در صورت پیوستن [[اسپانیا]] به ناتو به وجود بیاید، به [[اسپانیا]] هشدار داد، وزیر امور خارجه [[اسپانیا]] اتحاد جماهیر شوروی را به دلیل تلاشبرای دخالت در امور داخلی [[اسپانیا]] مورد اعترض قرار داد. | |||
[[اسپانیا]]<nowiki/>ییها به افزایش تجارت با اتحاد جماهیر شوروی علاقه داشته اند و از حمایت مسکو از تقاضای [[اسپانیا]] برای مستعمره زدایی جبل الطارق، استقبال کرده اند. با این حال، در دهههای 1970 و 1980، [[اسپانیا]] به طور فزاینده ای به سمت یک موضع مستقل حرکت کرد و موضع در روابطش با اتحاد جماهیر شوروی به موازات ایالات متحده آمریکا به کار گرفته شد. چنین استقلالی در تلاشهای حزب کمونیست [[اسپانیا]] برای کاهش روابطش با مسکو منعکس شد. در اواسط دهه 1980، مشکل عمده اسپانیا در رابطه با اتحاد جماهیر شوروی، به فعالیتهای جاسوسی گسترده ای که پس از مرگ فرانکو از سوی اتحادجماهیر شوروی سازماندهی میشد، مربوط میشد که این امر منجر به اخراج چندین دیپلمات اتحاد جماهیر شوروی شد. | |||
====روسیه و کشورهای CIS==== | |||
برای [[اسپانیا]] روسیه یک شریک بسیار مهم است. روابط بین [[اسپانیا]] و روسیه متغیر است و زمینههایی برای همکاری بین شرکتهای دو کشور وجود دارد که فرصت بزرگی را برای آنها قرار میدهد. سال 2009 برای دو کشور سال تغییر نام گرفت چرا که در طی بازدید رئیس جمهور [[روسیه]] از [[اسپانیا]] اعلامیه همکاری دیپلماتیکی بین دو کشور امضا شد که دو کشور با هم تبدیل به شریک استراتژیک شدند. در این سفر همچنین امضای توافقنامه همکاری در زمینه انرژی، موافقت برای انتقال تجهیزات و پرسنل نظامی از فدراسیون [[روسیه]] برای نیروهای [[اسپانیا]] در افغانستان، یادداشت همکاری برای خطوط راه آهن، امور توریسم و موافقتنامههای مختلف در زمینه انرژی بین شرکتهای [[اسپانیا]]<nowiki/>یی و روسی در دستورکار قرار گرفت. علاوه بر این اولین جلسه جوامع مدنی [[روسیه]]-[[اسپانیا]] برگزار گردید. برگزاری جشن سال [[اسپانیا]] در [[روسیه]] و [[روسیه]] در [[اسپانیا]] در سال 2011 یک فرصت بزرگ به تحکیم بخشیدن به کیفیت روابط بین دو کشور خواهد شد. در جریان بحران اقتصادی اخیر روسیه دورانی از رفاه را تجربه کرد و برای مقصد صادرت کالاهای اسپانیایی جایگاه مهمی یافت هرچند که توازن تجاری کسری برای [[اسپانیا]] بخاطر واردات نفت به همراه داشت(بیش از 80 درصد واردات نفت اسپانیا از [[روسیه]] است). [[روسیه]] اعلام تمایل برای اجرای پروژههای زیر ساختاری بزرگ در زمینههای انرژی، حمل و نقل، بانکها را در [[اسپانیا]] بیان کرده است و علاقمند به افزایش همکاری در زمینه راه آهن است. از سویی دیگر نوآوری و فناوریهای جدید دو زمینه ای است که پتانسیل همکاری بین دو کشور وجود دارد. علاوه بر این روابط [[روسیه]] با اتحادیه اروپا اولویتی برای [[اسپانیا]] در زمان ریاست دورهایش بر اتحادیه اروپا در 2010 بود. رویکرد [[اسپانیا]] به روابط بین الملل بر اساس دفاع از چندجانبه گرایی، دیپلماسی پیشگیرانه، قائل شدن نقش پیشرو برای سازمان ملل میباشد که میتواند در گفتگوها با روسیه او را کمک کند. [[اسپانیا]] از ورود روسیه به پروژههای خاص اتحادیه اروپا حمایت میکند. [[اسپانیا]] در مورد جنگ [[روسیه]] با [[گرجستان]] عقیده داشت که برای ثبات در همگرایی منطقه ای و ابزاری برای دستیابی به تفاهم با [[روسیه]] مذاکرات ژنو باید ادامه یابند. | |||
====اسپانیا و فرانسه==== | |||
[[اسپانیا]] در سالهای پس از جنگ، تیره ترین روابط را با همسایه شمالی اروپایی خود یعنی [[فرانسه]] داشت. از سال 1945، هنگامی که [[فرانسه]] برای حذف دیکتاتوری فاشیستی گذشته خواستار تهاجم متفقین به [[اسپانیا]] شد، روابط [[اسپانیا]] با [[فرانسه]] بسیار تیره شده بود. هنگامی که ایالات متحده و بریتانیا تقاضای فرانسه برای حمله به اسپانیا را رد کردند، فرانسه به نیروهای ضد فرانکو اجازه داد که از [[فرانسه]] به عنوان پایگاهی برای حمله به [[اسپانیا]] استفاده کنند. در سال 1946 هنگامی که بسیاری از این نفوذیها دستگیر و اعدام شدند، متفقین اعلام کردند که اسپانیا تا زمانی که تحت کنترل رژیم فرانکواست باید از پیوستن به سازمان ملل خودداری کند. علاوه بر این، [[فرانسه]] به عنوان مانعی بزرگ برای ورود [[اسپانیا]] به جامعه اروپا تلقی میشد. دولت [[فرانسه]] در پاسخ به فشارهای یک لابی قوی کشاورزی، در به تاخیر انداختن عضویت [[اسپانیا]] در جامعه اروپا موفق شد. | |||
سیاستهای [[فرانسه]] همچنین، مشکلات سیاسی داخلی [[اسپانیا]] مانند تروریسم باسک را تشدید کرد. [[فرانسه]] سالها سیاست تامین پناهگاه تروریستها که تحت عنوان مبارزان مقاومت از آنها یاد میشد را حفظ کرد. با این حال، این سیاست بعد از دموکراتیک شدن [[اسپانیا]] کمتر قابل دفاع شد. پس از پدید آمدن فعالیتهای تروریستی در خود [[فرانسه]]، سیاست پناهگاه به طرز قابل توجهی کاهش یافت و محدود شد و در سال 1986 [[فرانسه]] برای مبارزه با فعالیتهای تروریستی با [[اسپانیا]] همکاری کرد. | |||
====اسپانیا و مدیترانه==== | |||
مدیترانه یکی از مناطق اولویت دار برای سیاست خارجی [[اسپانیا]] میباشد. اسپانیا با ترویج صلح،ثبات، و پیشرفت اقتصادی-اجتماعی در ملتهای جنوب مدیترانه نقش فعالی ایفا میکند. ستون اصلی که سیاست خارجی [[اسپانیا]] در این منطقه بر آن استوار است فرایند اروپا-مدیترانه ای بارسلونا (که به نام اتحاد برای مدیترانه نیز نامیده میشود)، اجتماع مدیترانه و گفتگوی 5+5 میباشد. فرایند اروپا-مدیترانه ای بارسلونا در سال 1995 با توجه به درخواست [[اسپانیا]] ایجاد شد. | |||
[[اسپانیا]] و کشورهایی در امریکا که قبلا مستعمره آن بودند: ایبرو آمریکا جز ذاتی هویت [[اسپانیا]] میباشد که [[اسپانیا]] با مردم و ملتهای این منطقه روابط تاریخی دارد. حکومت [[اسپانیا]] در حوزههای مختلف به منظور بهبود روابط [[اسپانیا]]-آمریکای لاتین دست به ابتکاراتی زده است. حکومت [[اسپانیا]] تلاش میکند که خطوط ارتباط با هر کشور در منطقه را برقرار کند، حفظ ارتباط نزدیک، مداوم و گفتگوی مستقیم با رهبران به تقویت نفوذ و حضور [[اسپانیا]] در منطقه میافزاید و از منافعش بهتر دفاع میکند. علاوه بر این [[اسپانیا]]، تمایل سیاسی و قدرت اقتصادی کافی برای رفاه و توسعه مردم آمریکای لاتین را دارد. این سیاست حکومت [[اسپانیا]] در واقع بازتابی است از ترکیب دفاع از منافع [[اسپانیا]] با آمال و آرزوهای مردم و کشورهای منطقه<ref name=":0" />. | |||
=== اسپانیا و منطقه آسیا-پاسفیک === | |||
اهمیت آسیا در اقتصاد جهانی جایگاه ویژه ای در سطح بین الملل به آن بخشد، [[چین]] و هند بازیگران اقتصادی قوی هستند و دیگر کشورهایی چون ویتنام، [[تایلند]] مالزی، اندونزی توسعه اقتصادی و اجتماعی بیشتر گام بر میدارند. این توسعه سریع کشورهای این منطقه موجب بازسازی عمده اقتصاد جهانی شده و بر زندگی شهروندان در هر نقطه جهان تاثیر میگذارد. [[اسپانیا]] همگام با این تحولات به اتخاذ سیاستهایی همت گذاشته است. [[اسپانیا]] اقدامات متفاوتی را سپری کرده است که یکی از آنها طرح، آسیا- پاسفیک نام دارد که شامل چهارصد اقدام مختلف در 23 کشور از طریق برنامه های دو جانبه یا چند جانبه میباشد. [[اسپانیا]] سه هدف عمده دارد؛ افزایش حضور [[اسپانیا]] در آسیا، یکی کردن دستاوردهای سالهای گذشته با توجه به دفاع از دستاوردها و منافع [[اسپانیا]]، پیدا کردن راه جدید برای ارتقا تصور و فعالیت [[اسپانیا]] در آسیا. در حال حاضر تجارت و سرمایه گذاری [[اسپانیا]] در آسیا محدود شده است. در نتیجه این طرح بر حوزههایی که حضور اقتصادی [[اسپانیا]] را در آسیا افزایش دهد تاکید دارد. نکته دیگری که [[اسپانیا]] باید به آن توجه کند بحث زبان اسپانیولی است که با استفاده آن در زبان تجارت خود عاملی برای نفوذ شده است. در مورد [[افغانستان]]، اسپانیا نقش فعالی دارد و نیروهای نظامیش در آنجا قرار دارد و نیروهای امنیتیش به همکاری بین المللی برای برقراری امنیت در این کشور نقش دارند. [[اسپانیا]] تلاش دارد دو هدف حقوق بشری را در این منطقه مورد توجه قرار میدهد: مبارزه با لغو مجازات اعدام، و بهبود وضعیت زنان. این موضوعات را میتوان در اقدامات سیاسی [[اسپانیا]] در سالهای اخیر و گفتگوها و همکاریهایی که با کشورهای آسیایی انجام میدهد مورد مشاهده قرار داد. این طرح همچنین به جامعه مدنی در سیاست خارجی توجه میکند، "خانه آسیا"(''Casa Asia'' (Asia House)) نقش مهمی در روابط [[اسپانیا]]-آسیا دارد و در کوتاه مدت به طور خاص ابزاری ارزشمند برای توسعه طرحهایی است که روابط بین آسیا و [[اسپانیا]] را از طریق جامعه مدنیشان تقویت میکند<ref name=":0" />. | |||
== نیز نگاه کنید به == | |||
[[روابط خارجی روسیه]]؛ [[گستره روابط دیپلماتیک چین با کشورهای جهان]]؛ [[روابط خارجی تونس]]؛ [[روابط خارجی کانادا]]؛ [[روابط خارجی کوبا]]؛ [[روابط خارجی لبنان]]؛ [[روابط خارجی مصر]]؛ [[روابط خارجی سنگال]]؛ [[روابط خارجی تایلند]]؛ [[روابط خارجی فرانسه]]؛ [[روابط خارجی سودان]]؛ [[روابط خارجی قطر]]؛ [[روابط خارجی اردن]]؛ [[روابط خارجی زیمبابوه]]؛ [[روابط خارجی اوکراین]]؛ [[روابط خارجی ساحل عاج]]؛ [[روابط خارجی اتیوپی]]؛ [[روابط خارجی کشور مالی]] | |||
== کتابشناسی == | |||
نسخهٔ کنونی تا ۱ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۵۸
اسپانیا پس از آن که طی قرون 16 الی 18 سیاست امپریالیستی را در سیاست خارجی اتخاذ نموده و به یک امپراطوری جهانی تبدیل شد، با از دست دادن متصرفات خود، طی قرون 19 و 20 به یک کشور عادی اروپایی تبدیل گردید. جنگ داخلی از جمله سرفصلهای تاریخ معاصر اسپانیا است که تاثیری شگرف بر موقعیت بین المللی این کشور در دهههای بعد گذارد. در جبهههای جنگ داخلی در یک سو سنگر جمهوری خواهان دموکرات در اتحاد با نیروهای ضد فاشیست چپ قرار داشت و در سوی دیگر نیروهای حزب راستگرای فالانژ تحت رهبری ژنرال فرانکو قرار داشتند. فرانکو از سوی رژیم آلمان نازی و نظام فاشیستی موسولینی حمایت میشد، و نیروهای جمهوری خواه از سوی طیفی از اقشار روشنفکری لیبرال، چپ و نظامهای دموکرات غربی و اتحاد شوروی مورد حمایت و پشتیبانی قرار میگرفتند. گرچه پیروزی فرانکو در سال 1339 و استقرار نظام دیکتاتوری راستگرای وی از سوی نیروهای چپ متمایل به شوروی و لیبرالهای غربی به یکسان ناامید کننده و نامطلوب مینمود، اما این دو جناح متحد در جنگ های داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم،با پایان یافن جنگ به گونه ای متفاوت روابط خود را با اسپانیا تنظیم نمودند.
فرانکو علی رغم برخورداری از حمایتهای گسترده آلمان نازی و ایتالیای فاشیست طی جنگهای داخلی، موفق شد با حفظ بی طرفی در جنگ جهانی دوم، از سرنوشت شوم همتایان آلمانی و ایتالیایی خود بدور بماند. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و استقرار نظم بین المللی مبتنی سازمان ملل متحد، اولین درخواستهای رژیم فالانژ برای عضویت در سازمان ملل متحد به خاطر طبع دیکتاتوری نظام حاکم بر این کشور رد شد.
این آرمان گرایی جامعه بین المللی خیلی زود جای خود را به پراگماتیسم ناشی از رویارویی دو بلوک شرق و غرب و الزام کشورهای اروپایی به قرار گرفتن در یکی از دو بلوک داد. عوامل مختلف سیاسی، جغرافیایی، فرهنگی، مذهبی و... برای اسپانیا و بلوک غرب راهی جز پیوند باقی نمیگذارد.
رژیم فرانکو از موضع راست افراطی خواستار دخالت و کنترل دولت بر مسائل و مصالح اجتماع و سیاست بود، حفظ ارزشهای سنتی و مذهبی جامعه اسپانیایی را تبلیغ مینمود و بطور ایدئولوژیک ناسازگاری بیشتری با رژیمهای سوسیالیستی حاکم بر بلوک شرق داشت.
موقعیت اسپانیا در حاشیه جنوب غربی اروپای غربی، بیشتر تاریخ آن را تحت تاثیر قرار داده است، حتی زمانی که اسپانیا به روم، هابسبورگ و امپراتوری ناپلئون متعلق بود. پیرنه ، در مقابل تهاجمات و نفوذها از سمت شمال، مانعی نیرومند را ایجاد کرده است. در همان زمان، موقعیت اسپانیا در ورودی غربی مدیترانه، کشور را برای ایفای نقش یک قدرت مهم دریایی فعال کرده است و به عنوان پلی بین اروپا، آفریقا و آمریکا عمل میکند. اسپانیا در قرن نوزدهم، با بیثباتی ناشی از تحولات ناگهانی انقلاب فرانسه و همچنین شکست خود برای شرکت در انقلاب صنعتی رو به افول نهاد. پس از تحمل یک شکست تحقیر آمیز از ایالات متحده درجنگ اسپانیا و آمریکا و از دست دادن مستعمراتش در فیلیپین و جهان جدید، تمرکز اسپانیا بیشتر به سمت داخل معطوف گردید.
پس از پیروزی ملی گرایی در جنگ داخلی، رژیم فرانکو اولویت خود را به امور داخلی اختصاص داد. نگرانیهای اولیه در خصوص ایجاد ثبات سیاسی و تضمین توسعه و بازسازی اقتصادی بود. دیپلماسی اسپانیایی ابزاری بود که دولت سعی کرد به وسیله آن، مشروعیت سیاسی و پذیرش اسپانیا از سوی جامعه جهانی را به دست آورد. فرانکو نقشی پیشرو را در پیگیری اهداف سیاست خارجی ایفا کرد . به دنبال جنگ جهانی دوم، وضعیت منفور اسپانیا موقعیت داخلی فرانکو را تقویت کرد. با این حال، اسپانیا شروع به بهره برداری از تنشهای پیش آمده در جنگ سرد کرد، در نتیجه با امضای یک قرارداد با ایالات متحده، و همچنین با دستیابی اسپانیا به عضویت سازمان ملل، طرز فکر محصور مردم اسپانیایی به حداقل رسید. مرگ فرانکو پرده پنهانکاریها را درید و علیرغم تنشهای داخلی بهوجود آمده در داخل اسپانیا، تغییر زیادی در موقعیت بین المللی اسپانیا ایجاد ننمود. رژیم سلطنتی دوباره بر اسپانیا حاکم گردید و اسپانیا همچنان در اردوگاه غرب باقی ماند.
سازمان ملل متحد
اسپانیا در 14 دسامبر سال 1955 عضو سازمان ملل میباشد و به خاطر نقش فعالش در درون سیستم سازمان ملل به جایگاه دولتی محترم ارتقا یافت. برای مثال اسپانیا (نوزدهمین اقتصاد جهان)در سال 2009 3.17 درصد بودجه عادی سازمان ملل را متقبل شده است. اسپانیا ششمین تامین کننده مالی سازمان ملل در 2007 تا 2009 بوده است. اسپانیا سازمان ملل متحد را به عنوان ضامن صلح و امنیت بین الملل میداند و همکاری با این سازمان یکی از ستون اصلی سیاست خارجی این کشور میباشد. عناصر کلیدی این سیاست شامل احترام به حقوق بین الملل و اهداف و اصول منشور سازمان ملل متحد میباشد. اسپانیا اعتقاد دارد که سازمان ملل متحد باید با چالشها و نیازهای جامعه بین الملل به طور موثر برخورد کند و توسعه، صلح و امنیت و حقوق بشر را ستونهای سازمان ملل می داند. اولویتهای اسپانیا درون سازمان ملل متحد علاوه بر موارد بالا شامل همکاری توسعه بین المللی، ارتقا و محافظت از حقوق بشر، امنیت غذا، تغییرات آب و هوایی، برابری جنسیتی و توانبخشی به زنان میباشد[۱].
رابطه اسپانیا با جامعه اروپا
همانطور که اسپانیا شروع به بیرون آمدن از انزوای پس از جنگ مینمود، کابینههای پی در پی فرانکو به دنبال برقراری روابط نزدیکتر با اروپا بود. پس از مرگ فرانکو، این امر به عمده ترین هدف دیپلماتیک اسپانیا تبدیل شد. تمایل به رسمیت شناخته شدن از سوی جوامع دموکراتیک غرب اروپا، عامل اصلی انگیزه اسپانیا برای دستیابی به عضویت جامعه اروپا( European Community, EC) بود. اسپانیا در سال 1958، عضو وابسته سازمان همکاری اقتصادی اروپا (Organisation for European Economic Co-operation, OEEC)شده بود و در سال 1959 به عضویت کامل سازمان همکاری اقتصادی و توسعه(Organisation for Economic Cooperation and Development ,OECD) که جانشین سازمان همکاری اقتصادی اروپا شد، دست یافت. آن همچنین عضویت در بانک جهانی را نیز به دست آورد. با این حال، جامعه اروپا برای پیوستن اسپانیا به آن تمایل کمتری داشت. بعد از شش سال مذاکره، در ماه مارس 1970، توافقنامه ای برای پیمان تجاری ترجیحی بین اسپانیا و جامعه اروپا امضا شد ولی این پیمان توافقی کاملا اقتصادی بود. نهادهای حکومتی دموکراتیک موجود در اسپانیا به شدت مورد تنفر کشورهای عضو جامعه اروپا بود و به عنوان یک مانع بر سر راه الحاق اسپانیا همچنان به قوت خود باقی بود.
نخست وزیر (سوارز) اسپانیا مدت کوتاهی پس از اینکه اولین حکومت منتخب دموکراتیک اسپانیا، در ژوئن 1977 به قدرت رسید، وزیر امور خارجه خویش را برای ارائه درخواست رسمی اسپانیا برای پیوستن به جامعه اروپا، اعزام کرد. احزاب سیاسی عمده در اسپانیا، بر سر مساله عضویت تقسیم شدند وهمه از تلاش برای پیشبرد نوسازی اسپانیا و همچنین مشروعیت بین المللی آن حمایت کردند.
آینده تصویب این برنامه با اجرای سیاستهای دموکراتیک، توسط دولت بعد از فرانکو تقویت شد. نگرش اروپا نسبت به اسپانیا به سمت بهتر شدن، گروید و اسپانیا در نوامبر 1977 به عضویت شورای اروپا پذیرفته شد. با این حال، مذاکرات برای الحاق اسپانیا به جامعه اروپا پیچیده و طولانی شد. پس از اینکه اسپانیا اعتبار دموکراتیک لازم را به دست آورد، پیامدهای اقتصادی آتی الحاق اسپانیا به جامعه اروپا، باعث ایجاد سوء تفاهماتی بین اعضای جامعه اروپا شد. سطح توسعه اقتصادی اسپانیا به میزان قابل توجهی از سایر کشورهای عضو، پایین تر بود و بخش صنعتی آن، به اصلاحات عمیق ساختاری نیاز داشت. همچنین در رابطه با ناوگان ماهیگیری اسپانیا، مشکلاتی وجود داشت. در نتیجه عواقب بالقوه عضویت اسپانیا در جامعه اروپا، بزرگترین نگرانی در بین اعضای جامعه اروپا به خصوص فرانسه بود.
پس از چانه زنیهای طولانی، توافق نامههایی در خصوص این موضوع حاصل شد و معاهده الحاق در تابستان 1985، به امضا رسید. در تاریخ اول ژانویه 1986، اسپانیا در نهایت همراه با پرتغال، وارد جامعه اروپا شد. با ورود اسپانیا به جامعه اروپا، هدف اصلی سیاست خارجی که بر بی طرفی مبتنی بود حاصل شده بود و بسیاری از اسپانیاییها حس انتظار طولانی برای گنجانیده شدن رسمی در ملتهای جامعه اروپای غربی را چشیدند. شور و اشتیاق اسپانیاییها در ماه های بعد بر سر مسائلی چون، ممنوعیت اسپانیا از ماهیگیری در آبهای مراکش، (به دلیل اختلافات جامعه اروپایی با مراکش)، کم حرارت تر شد و این امر روشن ساخت که همه جنبههای عضویت جامعه اروپا برای اسپانیا مفید نخواهد بود. طبق نظرسنجیهایی که در بهار 1987 به عمل آمد، مشخص شد که اکثریت زیادی از اسپانیاییها معتقد بودند ورود به جامعه اروپا به اسپانیا هیچ گونه کمکی نخواهد کرد. به خصوص کشاورزان از عواقب سیاست مشترک کشاورزی ناراضی بودند. با این حال، نظرسنجی مشابهی نشان داد که اکثریت اسپانیاییها علاقهمند به عضویت در جامعه اروپا بودند و احساس آنها از اینکه شهروند اروپایی شوند در حال افزایش بود[۱].
اسپانیا و اتحادیه اروپا
بعدها جامعه اروپا به اتحادیه اروپا تبدیل شد. اتحادیه اروپایی سازمانی است که بر پایه ارزشهای مشترک آزادی، دموکراسی، حاکمیت قانون و احترام به حقوق بشر تاسیس شده است. و هدفش این است که اروپایی واحد و یک صدا در صحنه بین الملل ایجاد شود. بیش از بیست و پنج سال از پیوستن اسپانیا به اتحادیه اروپا میگذرد. کشور اسپانیا اکنون خود را در میان گروهی از کشورهای بسیار توسعه یافته میبیند. اتحادیه اروپا برای کشور اسپانیا مفید بوده است چرا که توسعه اقتصادی و اجتماعیاش نتیجه فرایند همگرایی اروپایست. از منظر اقتصادی، اسپانیا به طور سالانه 8% تولید ناخالص داخلی را از سال1987 از اتحادیه اروپا دریافت میکند. کمکهای مالی اتحادیه اروپا حدود 300000 شغل در اسپانیا ایجاد کرده است و 90 درصد سرمایه گذاریهایی که اسپانیا از کل جهان دریافت میکند از کشورهای اروپایی است. اتحادیه اروپا 71 درصد صادرات اسپانیا را دریافت میکند و 60 درصد واردات اسپانیا از کشورهای عضو اتحادیه اروپا میآیند. از نظر فرهنگی و اجتماعی، بهداشتی نیز اتحادیه اروپا نیز به اسپانیا کمک کرده است. در برابر کمکهایی که اتحادیه اروپا به اسپانیا کرده است، اسپانیا نیز کمکهایی را متقابلا انجام داده است. اسپانیا در درون اتحادیه نقش فعالی ایفا کرده است در ذیل به طرحهای اتحادیه اروپا که نقش مهمی در آن و در طرفداری از ان ایفا کرده است: اجرا و تقویت ایده "شهروند اروپایی"، طرح اروپای اجتماعی همگام با اروپای اقتصادی و پولی، تاکید بر توسعه سیاستهای مشترک اروپایی در زمینه عدالت و امور داخلی به خشوش در مورد جنایات سازمان یافته، مواد مخدر و تروریسم، فرایند توسعه دادن و نهاد سازی روابط اروپا- امریکای لاتین، تضمین ثبات سیاسی در حوزه مدیترانه.
اسپانیا و ناتو
اگرچه عقاید رسمی و مردمی اسپانیا به اتفاق آرا در خصوص الحاق اسپانیا به جامعه اروپا به توافق رسیدند، ولی در رابطه با عضویت اسپانیا در ناتو، شک و تردیدهای قابل توجهی مطرح شد. موقعیت جغرافیایی اسپانیا بسیار قابل توجه است و برخی از راههای ارتباطی زمینی، دریایی و هوایی، اسپانیا را یک شریک بالقوه ارزشمند برای اتحاد با دیگر شرکا تبدیل کرده است. طرفداران عضویت اسپانیا در ناتو، استدلال کردند که این ملاحظات جغرافیایی یکسان، باعث میشود عضویت به همان اندازه نفع اسپانیا باشد زیرا موقعیت استراتژیک کشور میتوانست اسپانیا را به یک هدف عمده در هر درگیری تبدیل سازد (مگر آن که اسپانیا، توسط متحد خود پشتیبانی شود). همچنین طرفداران عضویت اسپانیا در ناتو، ادعا میکنند که ادغام در ناتو، مدرن سازی خدمات نظامی اسپانیا و تامین دفاع ملی را به اندازه کافی تضمین میکند. امید میرفت که عضویت در ناتو تمرکز رهبران ارتش را از دل مشغولیهای ارتجاعی مجددا به سمت دفاع از غرب سوق دهد.
بسیاری از نیروهای سیاسی اسپانیا، مخصوصا سوسیالیستها و کمونیستها با این عقیده که عضویت کامل برای اهداف سیاست خارجی و دفاعی کشور مفید خواهد بود، را مخالفت کردند. در مقابل، آنها احساس کردند سطح تنش بین بلوکهای رقیب قدرت، دارد افزایش مییابد و احتمال دارد در آینده، اسپانیا را به رویارویی با اتحاد جماهیر شوروی بکشاند.
مخالفان عضویت اسپانیا به ناتو، متذکر میشوند که، ناتو در تلاشهای طولانی مدت خود برای اینکه مجددا جبل الطارق را به دست آورد، هیچ نفعی برای اسپانیا نخواهد داشت زیرا این فرض مطرح میشد که سایر اعضای ناتو، بریتانیا را در این قضیه حمایت خواهند کرد. یکی دیگر از عواملی که مخالفین عضویت اسپانیا در ناتو مطرح میکردند، خشم ایالات متحده به عنوان حامی و پشتیبانی اصلی رژیم فرانکو بود.
اگرچه سوارز قصد اسپانیا را برای درخواست عضویت در ناتو اعلام کرده بود ولی حکومت مرکز اجتماعی و دموکراتیک وی، همچنان سوالهایی را پیرامون این مساله به قوت خود باقی گذارد. پس از این که سوارز در سال 1981 استعفا داد، جانشین وی، لئوپلدو کالوو سوتلو(Leopoldo Calvo Sotelo)، به این مساله اولویت بالایی را اختصاص داد با این استدلال که ورود اسپانیا به ناتو، به مذاکرات برای ادغام در جامعه اروپایی تسریع خواهد بخشید. در دسامبر 1981، پارلمان عضویت در ناتو را با اکثریت آراء تصویب کرد. در نتیجه اسپانیا در می 1982، رسما به ناتو پیوست.
سوسیالیستها یک مبارزه انتخاباتی را سازماندهی کردند و گونزالس، رهبر حزب سوسیالیست کارگران اسپانیا، موضوع ناتو را به خصیصه اصلی برنامه کاری انتخاباتی خود در سال 1982 تبدیل کرد و قول داد در صورت خروج از ناتو و پیروزی سوسیالیست، یک رفراندوم مردمی را برگزار خواهد کرد. پس از پیروزی سوسیالیست در اکتبر 1982، برای تحقق وعده فوق، هیچ اقدام فوری صورت نگرفت. بسیاری از سوسیالیستها در تظاهراتی که در ژوئن 1984 توسط حزب کمونیست اسپانیا سازماندهی شد، شرکت کردند اما گونزالس دلایلی را برای به تاخیر انداختن رفراندوم ،پیدا کرد. اگرچه نظریه بی طرفی در اسپانیا باقی ماند اما حکومت در جهت ادامه عضویت در ناتو که به عنوان ضامن اصلی امنیت اروپا درک می شد، ادامه داد. یک عامل مهم در این تغییر موقعیت، ترس خروج از ناتو بود که امکان داشت یک مانع پایدار برای ورود به جامعه اروپا شود.
هنگامی که زمان برگزاری رفراندوم در 2 مارس 1986 تعیین شد، گونزالس در یک مبارزه قوی اما محدود برای ادامه عضویت در ناتو تلاش کرد. حکومت، عضویت در ناتو را به عنوان پیش زمینه ای برای جامعه اروپایی معرفی کرد و نسبت به عواقب جدی اقتصادی خروج از ناتو هشدار داد. بنابراین 52.6 درصد از رای دهندگان به عضویت اسپانیا در ناتو رای موافق دادند و 39.8 درصد از رای دهندگان با آن مخالفت کردند و اسپانیا همچنان به عنوان شانزدهمین عضو ناتوبه عضویت خود ادامه میدهد. در سال بعد، در یک حرکت، نمودهایی از نظام دفاعی اروپایی دیده میشود، گونزالس پیشنهادی را برای عضویت اسپانیا در اتحادیه اروپای غربی مطرح میکند. در 19 آوریل 1988، اسپانیا و پرتغال رسما برای پیوستن به سازمان دعوت شدند.
اسپانیا و ایالات متحده
احساسات ضد آمریکایی که به طرز قابل توجهی خود را در روابط اسپانیا با ناتو نشان داد، در رقابتهای تاریخی بین دو کشور برای کنترل قلمروها و سرزمینهای دنیای جدید، ریشه داشت. جنگ آمریکا- اسپانیا که باعث شد اسپانیا بسیاری از مستعمرات خود را از دست بدهد به این رقابت پایان داد و یک خاطره تلخی را در ذهن اسپانیاییها بر جای گذاشت.
در سالهای پس از جنگ اسپانیا و آمریکا، مسائل اقتصادی بین اسپانیا و ایالات متحده غالب بود، به همین دلیل اسپانیا به دنبال افزایش موقعیت تجاری خود از طریق توسعه روابط بازرگانی نزدیک تر با ایالات متحده و آمریکای لاتین بود. در سالهای 1903،1906 و1910، بین اسپانیا و ایالات متحده مجموعه ای از توافقنامههای تجاری امضا شد که منجر به افزایش تبادل کالاهای تولیدی و محصولات کشاورزی که به اقتصاد اسپانیا رونق میبخشید، شد. همچنین تماسهای توریستی و فرهنگی گسترش پیدا کرد.
احساسات مردم آمریکا، عمیقا از وقوع جنگ داخلی در اسپانیا جریحه دار شد و هر چند دولت ایالات متحده بی طرف باقی ماند ولی تقریبا حدود 3000 نفر از شهروندان ایالات متحده برای خدمت در ارتش جمهوری خواه اسپانیا داوطلب شدند. پس از پیروزی ملی گرایی، رژیم فرانکویی به عنوان یک دیکتاتوری فاشیستی توسط اذهان عمومی در ایالات متحده محکوم شد اما حکومت ایالات متحده، با این هدف که فرانکو به آدولف هیتلر اجازه نخواهد داد که از شبه جزیره ایبریان علیه نیروهای متحدین استفاده کند، در اتحادیههای مختلف با اسپانیا شرکت کرد.
پیمان 1953 مادرید بین اسپانیا و ایالات متحده برای دفاع متقابل و همچنین کمکهای نظامی آمریکا منعقد شد و این قرارداد، به انزوای پس از جنگ اسپانیا پایان بخشید. با این حال، آن به ضدیت اسپانیا با آمریکا پایان نداد. رهبران وابسته به رژیم فرانکونسبت محدودیتی که ایالات متحده برای استفاده از تجهیزات آمریکایی در دفاع از سرزمینهای شمال آفریقایی اسپانیا در سال 1957، به وجود آورده بود، خشمگین بودند. در حالی که طرفداران رژیم فرانکو، از ایالات متحده به خاطر شکل دموکراتیک حکومتش اظهار تنفر میکردند، حزبهای مخالف در اسپانیا، ایالات متحده را به عنوان اولین حامی رژیم فرانکو و به عنوان مانعی عمده برای دموکراسی شدن اسپانیا میدانستند.
پس از مرگ فرانکو در سال 1975، ایالات متحده از آزادسازی رژیم اسپانیا تحت پادشاهی خوان کارلوس استقبال کرد و به دنبال این بود که ترتیبات نظامی غربی بیشتری برای اسپانیا به ارمغان آورد. در سال 1976، توافقنامه دو جانبه بین اسپانیا و ایالات متحده به یک پیمان دوستی و همکاری تبدیل شد. این پیمان، علاوه بر اینکه در عوض کمک اقتصادی و نظامی ایالات متحده حقوق اساسی آن را از نو میساخت، شورایی اسپانیایی- آمریکایی را به منظور ایجاد پلی برای عضویت مشروط اسپانیا در ناتو، به وجود آورد. در اولین سالهای حکومت دموکراتیک، تمرکز حکومت بر تحکیم نظام پارلمانی مبتنی بود و به مسائل سیاست خارجی توجه کمتری میشد. به هر حال، درجه ای از مشاجره بین اتحاد مرکز دموکراتیک حاکم و اپوزیسیون سوسیالیست در رابطه با روابط اسپانیا با ایالات متحده و ناتو وجود داشت.
در سال 1981، لئوپلد کالوو سوتلو که معاونت نخست وزیر را عهده دار بود، جانشین سوارز شد، وی تلاشهای زیادی را برای به دست آوردن تایید عضویت در ناتو انجام داد و بعد از مدت کوتاهی در ژوئن، 1982 یک موافقتنامه اجرایی جدید بین آمریکا و اسپانیا در جهت استفاده آمریکا از پایگاههای خود در اسپانیا به امضا رسید. طبق این قرارداد، ایالات متحده در عوض کمکهای اقتصادی و نظامی به اسپانیا، از پایگاههای استراتزیک دریایی و هوایی در خاک اسپانیا استفاده میکند.
بسیاری از اسپانیاییها تنفر خویش را از وجود این پایگاهها در اسپانیا ابراز کردند. در سال 1985 که رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا، از اسپانیا بازدید کرد، مردم اسپانیا علیه ایالات متحده تظاهرات کردند.
سوسیالیستها به طود مداوم از یک موضع بی طرف تر و مستقل تر طرفداری میکردند و هنگامی که در اکتبر 1982 بر سر قدرت آمدند، گونزالس قول داد که از موافقتنامههای دفاعی و همکاری با ایالات متحده، بررسی دقیقی به عمل آورد. کاهش حضور نظامی ایالات متحده در اسپانیا یکی از مقررات مندرج در رفراندومی بود که در سال 1986، در رابطه با ادامه عضویت در ناتو برگزار شد. نخست وزیر در همراهی با این امر، در دسامبر 1987 اعلام کرد که ایالا متحده مجبور خواهد شد که در اواسط سال 1991، هفتاد و دو جنگنده بمب افکن F-16، را از پایگاههای اسپانیایی حذف کند. همچنین، در ماه نوامبر اسپانیا به ایالات متحده اطلاع داده بود که با توجه به نظرسنجیهای صورت گرفته، موافقتنامه دفاعی دو جانبه توسط اکثریت مردم اسپانیا رد شد، در نتیجه موافقتنامه فوق تمدید نخواهد شد. با این وجود در ژانویه 1988، اسپانیا و ایالات متحده به موافقتنامهای به مدت 8 سال دست یافتند. ترتیبات جدید نظامی، کاهش چشمگیر حضور ایالات متحده در اسپانیا و محدود کردن کمک نظامی و اقتصادی اش که به بسته شدن پیمان دفاعی منجر شد را خواستار شد.
اسپانیا و آمریکای لاتین
یکی از اهداف عمده سیاست خارجی اسپانیا از زمان ظهور دموکراسی، افزایش نفوذ خود در آمریکای لاتین بوده است. اسپانیا به دلیل روابط تاریخی و میراث مذهبی، فرهنگی و زبانی مشترک، دارای منافع ویژه ای در آمریکای لاتین است. در سالهای پس از فرانکو، عواملی چون؛ سرمایه گذاریهای اقتصادی و ابتکارهای دیپلماتیک به پیوندهای نوستالژیک بین اسپانیا و مستعمره سابقش افزوده شد. روابط بین اسپانیا و آمریکای لاتین، از زمان روزهای امپراتوری اسپانیا تحت تاثیر تحولات عمیقی قرار گرفته است. تنفر از اسپانیا به عنوان قدرت امپریالیستی مدتها پس از دوره استعمار نیز ادامه پیدا کرد، زیرا بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، اسپانیا را به دلیل عدم پیشرفت و حل مشکلاتش با دموکراسی، مورد سرزنش قرار میدادند. در سالهای اولیه استقلال، گرایش اکثر کشورهای آمریکای لاتین به اسپانیا تحقیرآمیز گونه بود. این نگرش به دنبال جنگ آمریکا و اسپانیا در سال 1898 تغییر کرد. شکست تحقیرآمیز اسپانیا توسط ایالات متحده با افزایش دخالت ایالات متحده در آمریکای لاتین همراه شد که این امر به ایجاد رابطهای نزدیکتر بین اسپانیا و آمریکای لاتین برای مبارزه با دشمن مشترک، منجر شد. اگرچه روابط تجاری، سیاسی و دیپلماتیک بین دو منطقه اسپانیا و آمریکای لاتین در سطح حداقل باقی مانده است،اما هر دو کشور مجددا بر روابط فرهنگی، زبانی و مذهبی مشترک خود تاکید کردند.
در طول دهه 1950، روشهای مدرن ارتباطات و حمل و نقل، تماسهای نزدیک تری را بین اسپانیا و آمریکای لاتین تسهیل کرد. افزایش تجارت و رشد سریع اقتصادی در دهههای 1960 و 1970، اسپانیا را قادر کرد تا از یک موضع اقتصادی قدرتمند، روابطش را با آمریکای لاتین نزدیک کند. پس از مرگ فرانکو، به موازات انتقال اسپانیا به شکلی دموکراتیک از حکومت، اشکال مختلف حکومت دموکراتیک در برخی از کشورهای آمریکای لاتین نیز به وجود آمد. اسپانیا روند انتقال دموکراسی خود را به عنوان نمونه ای از گذار، برای دنباله روی آمریکای لاتین از این روند، پیشنهاد کرد. روند دموکراسی سازی در اسپانیا باعث جهت گیری مجدد سیاست خارجی اسپانیا شد. تحت حکومت سوارز، اسپانیا سیاست خارجی تهاجمی تری را که توجه به آمریکای لاتین را افزایش داد، دنبال کرد.
سوارز و خوان کارلوس از اکثر کشورهای آمریکای لاتین بازدیدهای رسمی به عمل آوردند و سرمایه گذاری اسپانیا در منطقه به طرز چشم گیری افزیش یافت. هنگامی که در بهار 1982، بین بریتانیا و آرژانتین جنگی بر سر جزایر فالکلند(مالویناس) شروع شد، اسپانیا از ادعای آرژانتین برای تسلط بر جزیره فالکلند حمایت کرد.
هنگامی که در سال 1982، سوسیالیستها بر سر قدرت آمدند، فرناندو مورن(Fernando Moran) وزیر امورخارجه اظهار داشت که میزان نفوذ اسپانیا در اروپا و ایالات متحده میتوانست متناسب با حفظ روابط اسپانیا در خارج از منطقه به خصوص، آمریکای لاتین اعمال شود. در راستای این سیاست، دولت سوسیالیستی یک برنامه کمک به آمریکای لاتین که بودجه ای در حدود 10 میلیون دلار بود را در سال 1985 ایجاد کرد. منطقه خاص دیگری که باعث نگرانی گونزالس شده بود، تشدید درگیری در آمریکای مرکزی بود. گونزالس قبل از نخست وزیری، در سیاستهای سوسیالیستی بین المللی به سمت آمریکای لاتین سوق پیدا کرده بود و به عنوان رئیس کمیته سازمان حمایت از انقلاب نیکاراگوئه که در سال 1980 تشکیل شد، خدمت کرده است. اگرچه گونزالس طرفدار اهداف اولیه ساندیستها که در سال 1979 قدرت را به دست گرفتند بود و لی او بعدها به شدت منتقد سیاستهای افراطی مارکسیستها شد.
وی طرفدار رویکرد عملگرایانه سوسیال دموکراتهای آمریکای لاتین شد. به طور فزاینده ای آشکار شد که دیدگاههای میانه روی نخست وزیر در تضاد چشم گیری با گرایشات مارکسیستی وزیر امور خارجه اش بود چرا که گرایشات ضد آمریکایی گونزالس نسبت به موران کمتر بود. اگرچه انتقاد از اقدامات ایالات متحده در هر دو کشور نیکاراگوئه و السالوادور، وجود داشت ولی نخست وزیر منافع مشروع ایالات متحده در مناطق فوق را به رسمیت شناخت و آن را از روند مذاکرات مستثنی نکرد.
این دیدگاههای متفاوت بین گونزالس و وزیر امور خارجه وی، به حذف وزیر امور خارجه در تابستان 1985 انجامید. جانشین مورن، فرانسیسکو فرناندز اردنس(Francisco Fernandez Ordonez)یک رویکرد محدودتر را برای پیشبرد نقش فعال اسپانیا در آمریکای لاتین دنبال کرد. اسپانیا همچنان به حمایت از هر گونه تلاشی در جهت حل مسالمت آمیز منازعات در آمریکای مرکزی ادامه داد. در ژانویه 1988، رئیس جمهور نیکاراگوئه، دانیل اورتگا(Daniel Ortega) از اسپانیا تقاضا کرد که در تایید روند صلح در آمریکای مرکزی شرکت کند. گونزالس پیشنهاد فوق را به شرطی که سایر کشورهای آمریکای لاتین نیز در این توافقنامه شرکت کنند و ایجاد یک آتش بس موثر، پذیرفت. نخست وزیر حمایت خویش را از گروه کنتادرا(Contadora) تصریح کرد و تاکید کرد که کشورهای درگیر، مسئولیت نهایی برای یافتن راه حلی برای درگیری را بر عهده داشته اند. وی همچنین خواستار پایان کمک آمریکا به نیروهای نظامی در مبارزه علیه دولت ساندنیست شد.
اگرچه اسپانیا در دهه 1980 ،به گونه ای قابل توجه در آمریکای لاتین حضور یافت اما هیچ نشانه ای از قصد اسپانیا مبنی بر گرفتن جای ایالات متحده در منطقه وجود نداشت. در همان زمان، یک حس حیات مشترک بین اسپانیا و امریکای لاتین احتمال ادامه روابط را آشکار ساخت.
جبل الطارق، سئوتا و ملیا
بازگشت جبل الطارق به اسپانیا هدف سیاست خارجی اسپانیا برای تمام حکمرانان اسپانیایی از زمانی که این منطقه تحت معاهده اوترخت(Utrecht) در سال 1713 به بریتانیا واگذار شد.
عزم راسخ فرانکو برای باز پس گیری جبل الطارق با بستن مرز بین اسپانیا و جبل الطارق به اوج خود رسید. حکومتهایی که به قدرت رسیدند بعد از اینکه رژیم دموکراتیزه شده بود با ارامش نسبت به این موضوع برخورد کردند و مذاکراتی با بریتانیا و مقیمان جبل الطارق در مورد اینده آن منطقه برگزار کردند. نتیجه این مباحث موافقت نامه لیسبون اوریل 1980 بود، که بیشتر نمادین بود تا حقیقی اما به عنوان چارچوبی برای مذاکرات بعدی انگلیس اسپانیا بود.
حکومت اسپانیا تمایل داشت بعد از امضای موافقت نامه لییسبون مرز بین اسپانیا و جبل اطارق را دوباره باز کند اما به خاطر یک سری اقدامات بریتانیا این مرحله را به تاخیر انداخت از جمله این اقدامات استفاده از جبل الطارق به عنوان انبار نظامی و پایگاه سوختگیری در طول جنگ فالکلند در 1982. سر انجام مرز در اوایل حکومت سوسیالیستها که سال بعد انتخاب شده بودند بازگشایی شد. پیوستن اسپانیا به ناتو پیچیدگی جدیدی به مسئله جبل الطارق اضافه کرد. اصرار اسپانیا این بود که جبل الطارق و همچنین بریتانیا یک پایگاه دریایی ناتو است، بحثی که حکومت بریتانیا آن را رد کرد. نیروی دریایی اسپانیا از مشارکت در مانور نظامی مشترک با بریتانیا اجتناب میکند در حالیکه بریتانیا یک پایگاه نظامی در جبل الطارق دارد. عضویت اسپانیا در ناتو یک ابزاری برای مذاکره بر سر مسئله جبل الطارق داد که در محیطی کمتر رقابتی مطرح شود. و همچنین اسپانیا را در موقعیت چانه زنی بهتری قرار داد.
موضوع نهایی مسئله جبل الطارق حاکمیت است. تقریبا 30000 ساکن جبل الطارق مخالف شهروند اسپانیایی شدن هستند، اگر چه سازمان مل متحد در حال تصویب قطعنامه ای است که حکمرانی بریتانیا را در انجا به عنوان وضعیت استعماری محکوم کند. با منعطف شدن و دموکراتیک شدن حکومت در اسپانیا و با دستیابی انسجام بیشتر اروپا با عضویت در ناتو و جامعه اروپا احتمال حل مسئله حاکمیت بعید نیست. حکومت سوسیالیت تاکید داشت که هر راه حلی برای این مسئله باید منافع ساکنان جبل الطارق در نظر گرفته شود. این باعث این گمان شد که در یک برنامه بلند مدت شکلی از حکومت مستقل و خودمختار در نزد طرفهای درگیر پذیرفتنی باشد.
اسپانیا ادعا می کند که جبل الطارق بخشی از سرزمینش است به همین طرق مراکش بیان می کند که سئوتا و ملیا نواحی جدایی ناپذیر حاکمیت سرزمینیش میباشد. دو شهر آفریقای شمالی و با جزایر دور از ساحلش، اخرین بقایای امثراطوی پراکنده اسپانیا، به پادشاهی اسپانیا برای قرنها اختصاص داشت. آنها به عنوان بخش جدایی ناپذیر اسپانیا شناخته و اداره میشود، جمعیت اسپانیایی دارد، اسپانیا اصرار دارد که اسپانیایی باقی بمانند.
سئوتا، که بعد از اتحاد با پرتغال در 1580 که مالکیت اسپانیایی شده بود، از نظر تاریخی نقطه کانونی برای تجارت آفریقا و اروپا بود. حدود سی کیلومتر با کلان شهر اسپانیا فاصله دارد. در طول شبه جزیره ایبریان قرار دارد. اگر چه از سئوتا برای اهداف نظامی استفاده شده بود، همچنین به عنوان بندر ماهیگیری عمل می کند و روابط نزدیک اقتصادی با آندلوس دارد.
اسپانیا و خاورمیانه
اسپانیا به رغم تنش های موجود با مراکش بر سر کنترل سئوتا و میلیا تلاش میکرد خودش را به عنوان پلی بین جهان عرب و اروپای غربی در نظر بگیرد. حکومت اسپانیا در تلاش برای حفظ روابط خویش با دولتهای اسلامی، یک موضع طرفداری از عرب را در اکثر منازعات خاورمیانه اتخاذ کرد. اسپانیا تنها کشور اروپای غربی بود که برای سالها اسرائیل را مورد شناسایی قرار نداد. در نهایت، حکومت اسپانیایی در سال 1986 روابط دیپلماتیک خود را با دولت اسرائیل برقرار کرد. هنگامی که این امر به انتقادات گسترده ای از سوی دولت های عربی منجر شد، اسپانیا برای جبران مافات با توجه به وضعیت دیپلماتیک، در سال 1986، به ماموریت سازمان آزادی بخش فلسطین(Palestine Liberation Organization) در مادرید، تسریع بخشید. تلاشهای کلی برای افزایش نقش اسپانیا در سراسر خاورمیانه و آفریقا در دهه 1980، شامل گسترش روابط تجاری و فرهنگی میشد.
اسپانیا و اتحاد شوروی
هر چند تجارت گسترده و ارتباطات فرهنگی بین دو کشور، برای چندین دهه وجود داشته است و اسپانیا قبلا با دیگر دولتهای عضو ورشو روابط دیپلماتیک برقرار کرده بود، اما روابط دیپلماتیک بین اسپانیا و اتحاد جماهیر شوروی، تا فوریه 1977 به طور رسمی برقرار نشد. این تاخیر طولانی ناشی از احساسات ضد کمونیستی فرانکو و حمایت اتحاد جماهیر شوروی از نیروهای حزب جمهوری خواه در طول جنگ داخلی اسپانیا بود. احساسات ظد شوروی دوران فرانکو محدود نشد و در سالهای پس از فرانکو نیز ادامه یافت. از آنجایی که دیکتاتور شوروی سابق، جوزف استالین، برای از بین بردن عناصر چپی که مستقل از مسکو بودند، در تلاش بود در نتیجه طرفداران فرانکو عمیقا نسبت به مسکو بدگمان بودند.
روابط اسپانیا با اتحاد شوروی به میزان قابل توجهی تحت تاثیر روابطش با ایالات متحده قرار میگیرد. از نقطه نظر جماهیر شوروی، حفظ موقعیت در مدیترانه برای محافظت از دروازه ورود به دریای سیاه و اطمینان دسترسی به اقیانوس اطلس از طریق تنگه جبل الطارق، ضروری بود. در عین حال، ایالات متحده آمریکا، با اطلاع از اهداف توسعه طلبانه اتحاد جماهیر شوروی، با ایجاد پایگاههای ایالات متحده در خاک اسپانیا به دنبال حفاظت از این مناطق بود. با این حال، هنگامی که مسکو با اشاره به عواقب منفی که میتوانست در صورت پیوستن اسپانیا به ناتو به وجود بیاید، به اسپانیا هشدار داد، وزیر امور خارجه اسپانیا اتحاد جماهیر شوروی را به دلیل تلاشبرای دخالت در امور داخلی اسپانیا مورد اعترض قرار داد.
اسپانیاییها به افزایش تجارت با اتحاد جماهیر شوروی علاقه داشته اند و از حمایت مسکو از تقاضای اسپانیا برای مستعمره زدایی جبل الطارق، استقبال کرده اند. با این حال، در دهههای 1970 و 1980، اسپانیا به طور فزاینده ای به سمت یک موضع مستقل حرکت کرد و موضع در روابطش با اتحاد جماهیر شوروی به موازات ایالات متحده آمریکا به کار گرفته شد. چنین استقلالی در تلاشهای حزب کمونیست اسپانیا برای کاهش روابطش با مسکو منعکس شد. در اواسط دهه 1980، مشکل عمده اسپانیا در رابطه با اتحاد جماهیر شوروی، به فعالیتهای جاسوسی گسترده ای که پس از مرگ فرانکو از سوی اتحادجماهیر شوروی سازماندهی میشد، مربوط میشد که این امر منجر به اخراج چندین دیپلمات اتحاد جماهیر شوروی شد.
روسیه و کشورهای CIS
برای اسپانیا روسیه یک شریک بسیار مهم است. روابط بین اسپانیا و روسیه متغیر است و زمینههایی برای همکاری بین شرکتهای دو کشور وجود دارد که فرصت بزرگی را برای آنها قرار میدهد. سال 2009 برای دو کشور سال تغییر نام گرفت چرا که در طی بازدید رئیس جمهور روسیه از اسپانیا اعلامیه همکاری دیپلماتیکی بین دو کشور امضا شد که دو کشور با هم تبدیل به شریک استراتژیک شدند. در این سفر همچنین امضای توافقنامه همکاری در زمینه انرژی، موافقت برای انتقال تجهیزات و پرسنل نظامی از فدراسیون روسیه برای نیروهای اسپانیا در افغانستان، یادداشت همکاری برای خطوط راه آهن، امور توریسم و موافقتنامههای مختلف در زمینه انرژی بین شرکتهای اسپانیایی و روسی در دستورکار قرار گرفت. علاوه بر این اولین جلسه جوامع مدنی روسیه-اسپانیا برگزار گردید. برگزاری جشن سال اسپانیا در روسیه و روسیه در اسپانیا در سال 2011 یک فرصت بزرگ به تحکیم بخشیدن به کیفیت روابط بین دو کشور خواهد شد. در جریان بحران اقتصادی اخیر روسیه دورانی از رفاه را تجربه کرد و برای مقصد صادرت کالاهای اسپانیایی جایگاه مهمی یافت هرچند که توازن تجاری کسری برای اسپانیا بخاطر واردات نفت به همراه داشت(بیش از 80 درصد واردات نفت اسپانیا از روسیه است). روسیه اعلام تمایل برای اجرای پروژههای زیر ساختاری بزرگ در زمینههای انرژی، حمل و نقل، بانکها را در اسپانیا بیان کرده است و علاقمند به افزایش همکاری در زمینه راه آهن است. از سویی دیگر نوآوری و فناوریهای جدید دو زمینه ای است که پتانسیل همکاری بین دو کشور وجود دارد. علاوه بر این روابط روسیه با اتحادیه اروپا اولویتی برای اسپانیا در زمان ریاست دورهایش بر اتحادیه اروپا در 2010 بود. رویکرد اسپانیا به روابط بین الملل بر اساس دفاع از چندجانبه گرایی، دیپلماسی پیشگیرانه، قائل شدن نقش پیشرو برای سازمان ملل میباشد که میتواند در گفتگوها با روسیه او را کمک کند. اسپانیا از ورود روسیه به پروژههای خاص اتحادیه اروپا حمایت میکند. اسپانیا در مورد جنگ روسیه با گرجستان عقیده داشت که برای ثبات در همگرایی منطقه ای و ابزاری برای دستیابی به تفاهم با روسیه مذاکرات ژنو باید ادامه یابند.
اسپانیا و فرانسه
اسپانیا در سالهای پس از جنگ، تیره ترین روابط را با همسایه شمالی اروپایی خود یعنی فرانسه داشت. از سال 1945، هنگامی که فرانسه برای حذف دیکتاتوری فاشیستی گذشته خواستار تهاجم متفقین به اسپانیا شد، روابط اسپانیا با فرانسه بسیار تیره شده بود. هنگامی که ایالات متحده و بریتانیا تقاضای فرانسه برای حمله به اسپانیا را رد کردند، فرانسه به نیروهای ضد فرانکو اجازه داد که از فرانسه به عنوان پایگاهی برای حمله به اسپانیا استفاده کنند. در سال 1946 هنگامی که بسیاری از این نفوذیها دستگیر و اعدام شدند، متفقین اعلام کردند که اسپانیا تا زمانی که تحت کنترل رژیم فرانکواست باید از پیوستن به سازمان ملل خودداری کند. علاوه بر این، فرانسه به عنوان مانعی بزرگ برای ورود اسپانیا به جامعه اروپا تلقی میشد. دولت فرانسه در پاسخ به فشارهای یک لابی قوی کشاورزی، در به تاخیر انداختن عضویت اسپانیا در جامعه اروپا موفق شد.
سیاستهای فرانسه همچنین، مشکلات سیاسی داخلی اسپانیا مانند تروریسم باسک را تشدید کرد. فرانسه سالها سیاست تامین پناهگاه تروریستها که تحت عنوان مبارزان مقاومت از آنها یاد میشد را حفظ کرد. با این حال، این سیاست بعد از دموکراتیک شدن اسپانیا کمتر قابل دفاع شد. پس از پدید آمدن فعالیتهای تروریستی در خود فرانسه، سیاست پناهگاه به طرز قابل توجهی کاهش یافت و محدود شد و در سال 1986 فرانسه برای مبارزه با فعالیتهای تروریستی با اسپانیا همکاری کرد.
اسپانیا و مدیترانه
مدیترانه یکی از مناطق اولویت دار برای سیاست خارجی اسپانیا میباشد. اسپانیا با ترویج صلح،ثبات، و پیشرفت اقتصادی-اجتماعی در ملتهای جنوب مدیترانه نقش فعالی ایفا میکند. ستون اصلی که سیاست خارجی اسپانیا در این منطقه بر آن استوار است فرایند اروپا-مدیترانه ای بارسلونا (که به نام اتحاد برای مدیترانه نیز نامیده میشود)، اجتماع مدیترانه و گفتگوی 5+5 میباشد. فرایند اروپا-مدیترانه ای بارسلونا در سال 1995 با توجه به درخواست اسپانیا ایجاد شد.
اسپانیا و کشورهایی در امریکا که قبلا مستعمره آن بودند: ایبرو آمریکا جز ذاتی هویت اسپانیا میباشد که اسپانیا با مردم و ملتهای این منطقه روابط تاریخی دارد. حکومت اسپانیا در حوزههای مختلف به منظور بهبود روابط اسپانیا-آمریکای لاتین دست به ابتکاراتی زده است. حکومت اسپانیا تلاش میکند که خطوط ارتباط با هر کشور در منطقه را برقرار کند، حفظ ارتباط نزدیک، مداوم و گفتگوی مستقیم با رهبران به تقویت نفوذ و حضور اسپانیا در منطقه میافزاید و از منافعش بهتر دفاع میکند. علاوه بر این اسپانیا، تمایل سیاسی و قدرت اقتصادی کافی برای رفاه و توسعه مردم آمریکای لاتین را دارد. این سیاست حکومت اسپانیا در واقع بازتابی است از ترکیب دفاع از منافع اسپانیا با آمال و آرزوهای مردم و کشورهای منطقه[۱].
اسپانیا و منطقه آسیا-پاسفیک
اهمیت آسیا در اقتصاد جهانی جایگاه ویژه ای در سطح بین الملل به آن بخشد، چین و هند بازیگران اقتصادی قوی هستند و دیگر کشورهایی چون ویتنام، تایلند مالزی، اندونزی توسعه اقتصادی و اجتماعی بیشتر گام بر میدارند. این توسعه سریع کشورهای این منطقه موجب بازسازی عمده اقتصاد جهانی شده و بر زندگی شهروندان در هر نقطه جهان تاثیر میگذارد. اسپانیا همگام با این تحولات به اتخاذ سیاستهایی همت گذاشته است. اسپانیا اقدامات متفاوتی را سپری کرده است که یکی از آنها طرح، آسیا- پاسفیک نام دارد که شامل چهارصد اقدام مختلف در 23 کشور از طریق برنامه های دو جانبه یا چند جانبه میباشد. اسپانیا سه هدف عمده دارد؛ افزایش حضور اسپانیا در آسیا، یکی کردن دستاوردهای سالهای گذشته با توجه به دفاع از دستاوردها و منافع اسپانیا، پیدا کردن راه جدید برای ارتقا تصور و فعالیت اسپانیا در آسیا. در حال حاضر تجارت و سرمایه گذاری اسپانیا در آسیا محدود شده است. در نتیجه این طرح بر حوزههایی که حضور اقتصادی اسپانیا را در آسیا افزایش دهد تاکید دارد. نکته دیگری که اسپانیا باید به آن توجه کند بحث زبان اسپانیولی است که با استفاده آن در زبان تجارت خود عاملی برای نفوذ شده است. در مورد افغانستان، اسپانیا نقش فعالی دارد و نیروهای نظامیش در آنجا قرار دارد و نیروهای امنیتیش به همکاری بین المللی برای برقراری امنیت در این کشور نقش دارند. اسپانیا تلاش دارد دو هدف حقوق بشری را در این منطقه مورد توجه قرار میدهد: مبارزه با لغو مجازات اعدام، و بهبود وضعیت زنان. این موضوعات را میتوان در اقدامات سیاسی اسپانیا در سالهای اخیر و گفتگوها و همکاریهایی که با کشورهای آسیایی انجام میدهد مورد مشاهده قرار داد. این طرح همچنین به جامعه مدنی در سیاست خارجی توجه میکند، "خانه آسیا"(Casa Asia (Asia House)) نقش مهمی در روابط اسپانیا-آسیا دارد و در کوتاه مدت به طور خاص ابزاری ارزشمند برای توسعه طرحهایی است که روابط بین آسیا و اسپانیا را از طریق جامعه مدنیشان تقویت میکند[۱].
نیز نگاه کنید به
روابط خارجی روسیه؛ گستره روابط دیپلماتیک چین با کشورهای جهان؛ روابط خارجی تونس؛ روابط خارجی کانادا؛ روابط خارجی کوبا؛ روابط خارجی لبنان؛ روابط خارجی مصر؛ روابط خارجی سنگال؛ روابط خارجی تایلند؛ روابط خارجی فرانسه؛ روابط خارجی سودان؛ روابط خارجی قطر؛ روابط خارجی اردن؛ روابط خارجی زیمبابوه؛ روابط خارجی اوکراین؛ روابط خارجی ساحل عاج؛ روابط خارجی اتیوپی؛ روابط خارجی کشور مالی