تاریخ دوران میانی کانادا: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''. کشف کانادا و اولین تماس با اروپاییان: قرن 10 تا 15''' بنابه روایت تاریخ‌نویسان، در قرن دهم میلادی در سراسر منطقه قطبی شمال گرمایش اقلیمی روی داد. قوم تولی<sup>[1]</sup>، که شکارچی نهنگ بودند، از این رویداد استفاده کردند و با قایق‌های اومیاک<sup>[2]</sup>...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''. کشف [[کانادا]] و اولین تماس با اروپاییان: قرن 10 تا 15'''


بنابه روایت تاریخ‌نویسان، در قرن دهم میلادی در سراسر منطقه قطبی شمال گرمایش اقلیمی روی داد. قوم تولی<sup>[1]</sup>، که شکارچی نهنگ بودند، از این رویداد استفاده کردند و با قایق‌های اومیاک<sup>[2]</sup> خود به تعقیب نهنگ‌ها درآب‌های نیمه گرم پرداختند. شکارچیان نهنگِ مهاجر به ابزارها و شیوه‌های پیشرفته شکار دریایی مجهز بودند. آنان ابزارهایی چون زوبین‌هایی که از سر جدا می‌شدند و تعداد زیادی پوست فک باد شده به کار می‌بردند. جریان آب در شرق و شمال خلیج بافین باز و جمعیت نهنگ‌ها درآن زمان فراوان بود که موجب اکتشاف و جستجو برای یافتن منابع بیشتر می‌شد.  
[[پرونده:تاریخ کشف کانادا.jpg|جایگزین=تاریخ کشف کانادا|بندانگشتی|تاریخ کشف کانادا. قابل بازیابی از https://www.freepik.com/premium-photo/canada-map-painting-unfolding-old-paper-scroll-3d_1384179.htm]]بنابه روایت تاریخ‌نویسان، در قرن دهم میلادی در سراسر منطقه قطبی شمال گرمایش اقلیمی روی داد. قوم تولی، که شکارچی نهنگ بودند، از این رویداد استفاده کردند و با قایق‌های اومیاک (umiak) خود به تعقیب نهنگ‌ها درآب‌های نیمه گرم پرداختند.  


ظرف چند صد سال، فرهنگ تولی در سراسر ناحیه قطبی کانادا رواج یافت. شاید سرد شدن مجدد اقلیم، که اوایل قرن سیزدهم میلادی شروع شد، موجب افول شیوه زندگی تولی‌ها شده است. طی دوران جابجایی تولی‌ها به سمت شرقِ ناحیه قطبی کانادا، در نیوفاندلند سکونت‌گاه‌های وایکینگی<sup>[3]</sup> تأسیس شد. این مکان، که لنسی آیوکس مدوز<sup>[4]</sup> نام گرفت، نخستین سکونت‌گاه شناخته شده اروپایی در آمریکای شمالی است]6[. بنابر داستان‌های کهن اسکاندیناوی<sup>[5]</sup>،  وایکینگ‌ها با گروهی بومی به نام «اسکرالینگ<sup>[6]</sup>» به جنگ پرداختند. وقتی روابط بین وایکینگ‌ها و اسکرالینگ‌ها تیره شد، وایکینگ‌ها دریافتند که تعداد بومی‌ها بسیار بیشتر است. آنان تصمیم گرفتند سکونت‌گاه‌های خود را ترک کنند و به گروئنلند<sup>[7]</sup>، یعنی به موطن اصلی خود، باز گردند. حدود 500 سال بعد از آن تاریخ بود که اکتشاف اروپاییان بار دیگر به طور جدی ادامه پیدا کرد ]7 و8[.
شکارچیان نهنگِ مهاجر به ابزارها و شیوه‌های پیشرفته شکار دریایی مجهز بودند. آنان ابزارهایی چون زوبین‌هایی که از سر جدا می‌شدند و تعداد زیادی پوست فک باد شده به کار می‌بردند. جریان آب در شرق و شمال [[خلیج بافین کانادا|خلیج بافین]] باز و جمعیت نهنگ‌ها درآن زمان فراوان بود که موجب اکتشاف و جستجو برای یافتن منابع بیشتر می‌شد.


ظرف چند صد سال، فرهنگ تولی در سراسر ناحیه قطبی [[کانادا]] رواج یافت. شاید سرد شدن مجدد اقلیم، که اوایل قرن سیزدهم میلادی شروع شد، موجب افول شیوه زندگی تولی‌ها شده است. طی دوران جابجایی تولی‌ها به سمت شرقِ ناحیه قطبی [[کانادا]]، در [[استان نیوفاندلند و لابرادور کانادا|نیوفاندلند]] سکونت‌گاه‌های وایکینگی (viking settlements) تأسیس شد.


'''2.2. حضور اروپاییان: قرون 15 تا 16'''
این مکان، که لنسی آیوکس مدوز (L'Anse aux Meadows) نام گرفت، نخستین سکونت‌گاه شناخته شده اروپایی در آمریکای شمالی است.<ref>Aboriginal Sites. (2003). L’Anse aux Meadows National Historic Site of Canada. Parks Canada. Retrieved 2008-01-20.</ref> بنابر داستان‌های کهن اسکاندیناوی (Scandinavia)، وایکینگ‌ها با گروهی بومی به نام «اسکرالینگ(Skræling)» به جنگ پرداختند. وقتی روابط بین وایکینگ‌ها و اسکرالینگ‌ها تیره شد، وایکینگ‌ها دریافتند که تعداد بومی‌ها بسیار بیشتر است. آنان تصمیم گرفتند سکونت‌گاه‌های خود را ترک کنند و به گروئنلند (Greenland)، یعنی به موطن اصلی خود، باز گردند. حدود 500 سال بعد از آن تاریخ بود که اکتشاف اروپاییان بار دیگر به طور جدی ادامه پیدا کرد<ref>Fitzhugh, W. W., & Ward, E. I. (2000). Vikings: The North Atlantic Saga. Washington: Smithsonian Institution Press in association with the National Museum of Natural History .</ref> <ref name=":1">Desaulniers, K. L. (2003). Canada. Published by Chelsea House Publications, Mishawaka, IN, U.S.A.</ref><ref>لاریجانی، فاضل(1395). جامعه و فرهنگ [[کانادا]]. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی].ص.63.</ref>.
== نیز نگاه کنید به ==
[[تاریخ دوران میانی زیمبابوه]]؛ [[تاریخ دوران میانی لبنان]]؛ [[تاریخ دوران میانی تونس]]؛ [[تاریخ دوران میانی سنگال]]؛ [[دوران امپراطوری تاریخ چین]]؛ [[دوره تزاری روسیه]]؛ [[تاریخ دوران میانی افغانستان]]؛ [[تاریخ دوران میانی سودان]]؛ [[تاریخ دوران میانی آرژانتین]]؛ [[تاریخ دوران میانی اوکراین]]؛ [[تاریخ دوران میانی قطر]]؛ [[تاریخ دوران میانی فرانسه]]؛ [[تاریخ دوران میانی ساحل عاج]]؛ [[تاریخ دوران میانی سوریه]]؛ [[تاریخ دوران میانی اردن]]؛ [[تاریخ دوران میانی اتیوپی]]؛ [[تاریخ امارات متحده عربی]]؛ [[تاریخ دوران میانی سیرالئون]]؛ [[تاریخ دوران میانی مالی]]؛ [[تاریخ دوره میانی سریلانکا]]؛ [[تاریخ دوره میانی تاجیکستان]]؛ [[تاریخ دوره باستان و میانی بنگلادش]]؛ [[تاریخ دوره میانی قزاقستان]]


طبق قدیمی‌ترین روایات و یادداشت‌های باقیمانده، اولین سفیدپوستی که قدم به خاک کانادا گذاشت فردی انگلیسی به نام جین کابوت<sup>[8]</sup> بود که در سال 1497 میلادی بخشی از سواحل کانادا را به نام پادشاه انگلستان تصرف کرد. چند سال پس از آن پادشاه وقت فرانسه (فرانسوای اول) نیز عده‌ای را مأمور تصرف قسمتی از این سرزمین پهناور کرد. به این ترتیب فرانسوی‌ها با چند کشتی عازم آمریکای شمالی شدند و بخش مهمی از این سرزمین را به نام پادشاهی فرانسه تصرف نمودند. این عده برای استقرار فرانسویان مستعمره‌ای پر رونق در منطقه ایجاد کردند.
== کتابشناسی ==
 
<references />
در سال 1524 میلادی، کشتی دیگری به دستور فرانسوای اول به طرف آمریکای شمالی حرکت کرد که پس از دو ماه به کارولین<sup>[9]</sup> رسید. نتیجه جنگ‌ و درگيري  میان اسپانیایی‌ها و فرانسوی‌ها شکست فرانسوی‌ها بود كه اجرای نقشه تصرف آمریکای شمالی را به تعویق انداخت. در نهایت، در سال 1533م، ژاك کارتیه فرانسوي به خلیج سنت لورنس رسید و آنجا را به نام فرانسه کشف و تصرف کرد. کاروان دریایی کارتیه، که شامل دو کشتی  بودند، در 16 ژانویه 1533م در خلیج کوچکی به نام گاسپه<sup>[10]</sup> پهلو گرفت. قبایل و بومیان از دیدن این کشتی‌ها و سرنشینان سفیدپوست سخت وحشت زده شده بودند. رییس قبیله برای جلوگیری از هرگونه جنگ و خون‌ریزی شخصاً از کارتیه استقبال کرد و از در دوستی با آنان در آمد. به دستور کارتیه در منطقه‌ای که به‌نام پادشاهی فرانسه تصرف شده بود صلیبی به ارتفاع 30 متر بنا کردند. وی پس از توقفی کوتاه در این منطقه به اتفاق همراهان خود با دو کشتی به فرانسه بازگشت. او در سفر دوم خود به تشویق پادشاه و بازرگانان رودخانه سنت لورنس را طی نمود تا سرانجام به سرزمین کِبک رسید.
[[رده:تاریخ دوران میانی]]
 
کارتیه به منظور برقراری ارتباط دوستانه و جلب اعتماد بومیان و همچنین فرا گرفتن زبان آنان مطالعات زیادی در زمینه وضعیت جغرافیایی، خلق وخو، عادات و فرهنگ مردمان آن ناحیه انجام داد. به این ترتیب، اولین قبیله‌ای که حضور فرانسویان را پذیرفت قبیله هورن بود که رئیس آنان با فرانسوی‌ها پیمان دوستی و همکاری منعقد کرد. نتیجه عملی این پیمان  تشکیل هسته مرکزی مستعمره فرانسه در کبک بود که با استقبال هورن ها نیز همراه شد. هورن‌ها از مدت‌ها قبل با قبایل ایراکواها در جنگ بودند. این پیمان آنها را قادر می‌ساخت با تکیه بر قوای فرانسوی و حمایت نظامی آنان، بر قبایل ایراکواها غلبه کنند]9[.
 
کارتیه برای اولین بار سرمای زمستان کبک را به قیمت از دست دادن تعداد زیادی از همراهان خود تجربه کرد. او پس از آن که سطح یخ‌زده رودخانه سنت لورنس در اواخر بهار قابل کشتیرانی شد به فرانسه بازگشت. وي  طی گزارشی  به پادشاه فرانسه طرح‌ها و پیشنهادهای مهم و مفیدی را برای تصرف کانادا و ایجاد یک مستعمره بزرگ به نام فرانسه دوم ارائه کرد.
 
سفر سوم کارتیه به کانادا در سال 1543 م و به همراه پنج کشتی انجام شد. در این سفر فرانسویان سکونت‌گاه‌هایی ایجاد کردند که بعدها به شهرهای کبک و مونترال امروزی تبدیل شدند. در این سفر او امیدوار بود فلزات گرانبهایی در این ناحیه بیابد تا ثروتمند شود، اما این اتفاق رخ نداد؛ زیرا در ارتباط با پوست‌های شیکی که مردم بومی می‌پوشیدند، اخباری در میان خیاطان مدگرای اروپایی منتشر کرد که برنامه‌های قبلی را تحت‌الشعاع قرار داد]8[.
 
در این دوره، فرانسوی‌ها گردش در دیگر نواحی کانادا را آغاز کردند. رودخانه‌ها مسیرهایی اغوا کننده برای بازرگانان پوست بودند و مسافران با سفر بر روی این رودخانه‌ها می‌توانستند آذوقه و کالاهای خود را به مکان‌های دور از دسترس در سراسركشور و نیز به جنوب انتقال دهند. فرانسوی‌ها با دانشی که از ساکنان بومی به دست آورده بودند مسیرهای تله‌گذاری ایجاد کردند تا منابع غنی پوست را به دست آوردند. آنان ایستگاه‌های تجاری نیز برای جمع‌آوری پوست‌ها ایجاد کردند. همچنین از راه تجارت با اقوام بومی پوست به دست می‌آوردند. آنان تلاش کردند با تأسیس سکونت‌گاه‌های کوچک، تجارت را در سراسر محیط عرضه پوست در آمریکای شمالی سازماندهی کنند. پوست حاصل از این سکونت‌گاه‌های کوچک جمع‌آوری و پیش از ارسال به اروپا با کانو به مهاجر نشین‌های بزرگی چون مونترال و کبک منتقل می‌شد. کارتیه پس از کسب اطلاعات کافی درباره وضعیت منطقه برای اجرای طرح‌های خود، مجدداً عازم پاریس شد.  با مرگ وي در سال 1557 میلادی و شروع جنگ‌های مذهبی اروپا، ایجاد یک مستعمره بزرگ، یا فرانسه دوم، نیز به فراموشی سپرده شد. با این حال ژان کارتیه تا لحظه مرگ کانادا یا سرزمین کشف شده خود را قسمتی از آسیا می‌پنداشت]9[.
 
 
'''2.3. تلاش برای ساخت مهاجرنشین‌ها: قرن 17'''
 
بعد از چند دهه، در سال 1603م، کاشف فرانسوی، ساموئل دو چمپلین<sup>[11]</sup>، به این سرزمین آمد. وي، در سال 1605م، اولین اقامتگاه هاي دائمی اروپایی را در پورت رویال<sup>[12]</sup> و کبک سیتی ایجاد كرد. این دو شهر، به ترتیب، پایتخت آکادیا<sup>[13]</sup> و کانادا شدند. محل اقامت فرانسوي‌ها مناطق اطراف کبک کنونی بود. در سال 1760، با سقوط مونترال<sup>[14]</sup> بدست انگلیسی‌ها، حکومت فرانسویان پایان یافت. انگلیسی‌ها به سرعت حکومتی را برپا داشتند و مونترال را به عنوان پایتخت انتخاب کردند. در سال 1783، در قرارداد پاریس مرز مشترک کانادا و آمریکا تعیین شد. این خط مرزی از آتلانتیک تا درياچه وودز<sup>[15]</sup> کشیده می‌شد]10[.
 
شامپلن سه برنامه مهاجر نشین‌سازی در ذهن داشت. او آرزو داشت گذرگاه دست نیافتنی شمال غربی را کشف کند<sup>[16]</sup>، به‌علاوه، او امید داشت اقوام بومی را از آئین‌های سنتی‌شان به مسیحیت کاتولیک فرا خواند. وی امیدوار بود با تبلیغات مذهبی بتواند آیین کاتولیک را در بین اقوام بومی رواج دهد. با وجود این، اقوام بومی باورهای محکم خود را داشتند و همیشه از تلاش‌های مبلغان مذهبی استقبال نمی‌کردند. شامپلن در سومین برنامه خود سعی کرد تجارت پوست را با جوامع بومی توسعه دهد.
 
رویای وي برای تاسیس امپراتوری تجارت پوست، بسیار گسترده‌تر از آنچه وی فکرش را می‌کرد، به حقیقت پیوست. کاشفان، صیادان و تجار فرانسوی در سراسر چمنزارهای کانادا به سمت غرب سفر کردند، تا خلیج هودسن در شمال پارو زدند و جرأت یافتند به جنوب تا خلیج مکزیک بروند. امروزه، میراث این صیادان در صدها نام فرانسوی ادامه دارد که نقاط بسیاری را در چشم‌انداز زبان شناختی سراسر ایالات متحده و کانادا پوشانده‌اند.
 
به ثمر رسیدن تلاش‌های شامپلن تا حد زیادی به ایجاد روابط مثبت با بومیان بستگی داشت. وی این کار را با اکتشاف مناطق زیادی از استان‌های کبک و انتاریو انجام داد. راهنماهای بومی دانش خود را درباره این سرزمین‌ها در اختیار او قرار دادند و او را همراهی ‌کردند. لذا، مشارکت تجاری محکمی با بومیان برقرار شد. هورن‌ها نیز در این روابط سهیم بودند. 
 
بریتانیایی‌ها نیز هنری هودسون را به سوی اقیانوس اطلس فرستادند. او در سال 1610 خلیجی را شناسایی کرد که به افتخار او خلیج هودسون نامیده می‌شود. فرانسه و بریتانیا هر دو در آرزوی سلطه بر تجارت جهانی بودند. هر دو امپراتوری برای سرزمین‌های «تازه کشف شده» ارزش بسیاری قائل بودند. فرانسه ادعای مالکیت بر مرکز کانادا، از جمله بیشتر اونتاریوی امروزی، را داشت. بریتانیایی‌های حاضر در خلیج هودسون نیز ادعای مالکیت بر بیشتر همان سرزمین را داشتند. افزایش تضاد بین این منافع اجتناب‌ناپذیر بود؛ چرا که این دو کشور از قرن شانزدهم در حال رقابت برای گسترش مستعمرات در این «دنیای نو» بودند. مدت زیادی نگذشت تا این رقابت به درگیری شدید و جنگ منجر شد]8 و 11[.
 
'''سال‌های جنگ: 1754 تا 1763'''
 
در سال 1749، فرماندار فرانسه نو دستور پیشروی در دره رود اوهایو را صادر کرد.<sup>[17]</sup> تصرف آن منطقه دست مهاجرنشینان بریتانیایی را از تجارت پوست در ناحیه شرق رشته کوه‌های الگین<sup>[18]</sup> کوتاه می‌کرد. این امر گسترش مهاجرنشین‌های بریتانیایی، تجارت پوست و فرصت اسکان آنها را محدود می کرد. پیشروی فرانسوی‌ها موجب شد تا مخالفت‌ها به واکنش منجر شود. لذا، هیأتی از بریتانیا به رهبری جورج واشنگتن<sup>[19]</sup> به شعب رود اوهایو سفر کردند.
 
حدود سال 1754م جنگی آغاز شد که در آمریکا «جنگ با فرانسه و سرخ‌پوستان» و در اروپا «جنگ هفت ساله» نامیده می‌شود. در آغاز تعداد مهاجران بریتانیایی بسیار بیشتر از اهالی فرانسه نو بودند.<sup>[20]</sup>  از این‌رو، تعداد دو طرف نابرابر به نظر می‌رسید. اما، هزاران نفر از متحدان سرخ‌پوست از فرانسویان حمایت ‌کردند. این امر همراه با دراختیار داشتن سربازان سازمان یافته‌تر و مجرب‌تر موجب پیروزی‌ اولیه فرانسویان شد. این پیروزی فرصتی برای به نمایش گذاشتن قدرت و عزم موجود برای استقلال کانادا در آینده فراهم کرد. با وجود این، بریتانیایی‌ها در سال 1758م، قلعه فرانسوی لویسبرگ را تصرف کردند. اين قلعه‌ در جزیره کیپ‌برتن واقع شده بود و دیوارهای ضخیم و توپ‌های جنگی داشت. در سال 1759م، بریتانیایی‌ها پیروزی دیگری در دشت‌های آبراهام<sup>[21]</sup> در شهر کبک به دست آوردند. این نبرد مشهور، به حاکمیت فرانسه بر کانادا پایان داد و شهر کبک به دست بریتانیایی‌ها افتاد. معاهده پاریس در سال 1763 رسماً قلمرو فرانسه در شرق رودخانه می‌سی‌سی‌پی<sup>[22]</sup> را به بریتانیای کبیر واگذار کرد. پیروزی بریتانیایی‌ها تهدید فرانسه نو را نسبت به مستعمرات در حال رشد «آمریکایی» خنثی کرد. بنابراین، وابستگی مهاجرنشین‌ها به بریتانیای کبیر را نیز کاهش داد. این پیروزی استمرار تجارت پوست را ممکن ساخت و جمعیت زیادی از ساکنان فرانسوی زبان کبک را به این مستعمرات اضافه کرد. پارلمان تحت حاکمیت بریتانیا قانون سال 1774م کبک را تصویب کرد که اساساً مرزهای فرانسه نو را از جهت جنوب و غرب گسترش می‌داد. بنابراین، فرانسه نو تحت حاکمیت آمریکای شمالی بریتانیا قرار می‌گرفت. این قانون همچنین، نظام ارباب - رعیتی موجود را به رسمیت شناخت. در این نظام کشاورزان به جای مالکیت زمین آن را از ارباب اجاره می‌کردند. در آن دوران، کانادا ارتباط با کلیسای کاتولیک رومی را حفظ کرد. نظام حاکم نیز مذهب پروتستان را، که آیین اصلی بریتانیایی‌ها بود، بر مردم تحمیل نکرد. در نتیجه، بریتانیایی‌ها سنت‌های فرانسوی را حفظ کردند و به آنها اجازه دادند در جایی که ساکن شده بودند، بمانند<sup>[23]</sup>]8[.
 
انقلاب آمریکا (جنگ استقلال) در سال 1776م نیز تأثیر عمیقی روی کانادا داشت. بسیاری از مهاجران سیزده مهاجرنشین آمریکای شمالی خواهان آن بودند که روابط‌شان با انگلستان قطع شود؛ اما آنانی که مایل به حفظ ارتباط با انگلستان بودند، به از دست دادن خانه، شغل و حتی جان‌شان تهدید می‌شدند. بسیاری به شمال عزیمت کردند تا در کانادا پناه بگیرند. آنان به دلیل وفاداری به امپراتوری بریتانیا، «طرفداران امپراتوری متحد» نام گرفتند. از حدود 40 هزار طرفدار بریتانیا در کانادا استقبال شد. این دلبستگی به انگلستان در آینده نظام سیاسی و حکومت این کشور مؤثر واقع شد. سرازیر شدن جمعیت بسیار، موجب تأسیس کانادای علیا (اونتاریو) و کانادای سفلی (کبک) شد]12[.
 
'''توسعه فرمانروایی کانادا: 1812 تا 1867'''
 
جمعیت مستعمرات آمریکای شمالی بریتانیا، پس از مهاجرت طرفداران امپراتوری متحد، روبه افزایش گذاشت. تعداد زیادی مهاجر نیز از ایرلند، اسکاتلند، انگلستان و آلمان به آنجا مهاجرت کردند. در سال 1812م مهاجران اسکاتلندی و ایرلندی به دره رود سرخ<sup>[24]</sup> در نزدیک‌های وینیپگ<sup>[25]</sup> کنونی در مانیتوبا آمدند تا در این سرزمین غنی و حاصلخیز کشاورزی کنند. در سال 1812م مهاجرنشین‌های بریتانیایی با ایالات متحده در ساحل شرقی درگیر جنگ شدند. وقتی این مهاجران برای شکست دادن ارتش آمریکا به نیروهای ارتش بریتانیا ملحق شدند، نقشه گسترش امپراتوری جورج واشنگتن، رئیس جمهور ایالات متحده، لو رفت. اما، با گذشت زمان، محافظت از کانادا برای بریتانیایی‌ها بیش از حد انتظارشان هزینه‌بر شد. از طرف دیگر، اداره این کشور از راه دور نیز به‌طور فزاینده‌ای دشوار شده بود. به همین دلیل آنان در صدد یافتن راه‌حلی بودند. کانادایی‌ها همچنان مثل گذشته در  پیشروی به سمت اقیانوس آرام، در جستجوی مسیرهای آبی و زمینی بودند. سایمن فریزر<sup>[26]</sup>، پسر خانواده‌ای طرفدار بریتانیا که پیش‌تر در کانادا پناه گرفته بودند، آبراهی را کشف کرد که سرانجام به افتخار او نام‌گذاری شد. همچنین، الکساندر مکنزی<sup>[27]</sup> در جستجوی گذرگاه شمال غربی، شبکه گسترده رودخانه‌ای (شامل شاخه‌های فرعی) را کشف کرد که امروزه رود مکنزی نام دارد. اکتشاف و ترسیم نقشه در سراسر آمریکای شمالی ادامه داشت. درنتیجه، دیدگاه‌های متفاوتی درباره تصویر در خور آینده حکومت این سرزمین اظهار می‌شد]8[.
 
جان مک‌دونالد<sup>[28]</sup>، عقیده داشت آینده کانادا به این شکل خواهد بود که از ساحلی به ساحل دیگر و به صورت کشوری وسیع و گسترده درخواهد آمد. این سرزمین پس از بحث‌های بسیار در بین رهبران وقت، سرانجام به صورت دومینیون کانادا<sup>[29]</sup> به هم متصل شد. این مهم در اول ژوئیه سال 1867 م تحت قانون آمریکای شمالی بریتانیا به دست آمد. برای تحقق این امر، در سپتامبر 1864م در شارلوت تاون<sup>[30]</sup> كنفرانسي، به نام كنفرانس شارلوت تاون، برگزار شد. در این کنفرانس نمایندگان ایالت‌های کانادا، پرنس ادوارد آیلند، نوااسکوشا و نیوبرونزویک حضورداشتند. اساس تشکیل کشور کانادا (به صورتی که اکنون وجود دارد) در این کنفرانس پایه گذاری شد. هیأت‌های نمایندگی شرکت کننده در کنفرانس موافقت کردند که فدراسیونی از ایالت‌های کانادا و سواحل شرقی (نوااسکوشا– پرنس ادوارد آیلند و نیوفانلند) بهترین حالتی است که می‌تواند منافع همگی را تأمین كند. بنابراین، پس از دومین کنفرانس، که در اکتبر 1864 م در کبک برگزار کردند، برای کسب نتیجه قطعی و تعیین جزییات در سال 1866م در لندن (انگلستان) گرد هم آمدند. در این گردهمایی مقرر شد کنترل مسائل دفاعی، بازرگانی و سایر مواردی که به منافع ملی مربوط است، به عهده دولت فدرال باشد و دولت‌های ایالتی قدرت رسیدگی و کنترل مسائل و مطالب محلی خود، نظیر راه‌ها، آموزش و غیره،را داشته باشند]13[.
 
دولت انگلستان از این موافقت‌نامه استقبال کرد و در مارس 1867م قانونی برای تحقق این امر تصویب نمود که «قانون آمریکای شمالی بریتانیا<sup>[31]</sup>» نامیده شد. در اول جولای 1867م، چهار ایالت نوااسکوشا، نیوبرانزویک، انتاریو (که پیش از آن كاناداي غربي نامیده می‌شدند) و کبک (که قبلاً كاناداي شرقي نامیده می‌شد) براساس توافق انجام شده در قانون جدید متحد شدند و «حکومت کانادا» را تأسیس کردند. جان مک دونالد نیز به عنوان اولین نخست‌وزیر انتخاب شد. پس از آن این کشور قلمرو خود را گسترش داد. سرانجام براساس پیمان قانون اساسی در سال 1867م یک حکومت با چهار ایالت اونتاریو، کبک، نوااسکوشیا و نیوبرونزویک ایجاد شد. این کشور کنترل سرزمین روبرت و منطقه نورث وست را به دست گرفت. در جولای 1870م ایالت مانیتوبا ایجاد شد. بریتیش کلمبیا و جزیره ونکوور در سال 1871م وجزیره پرنس ادوارد در سال 1873م به کانادا پیوستند. همچنین، در سال 1898م دولت کانادا منطقه یوکان را بنیاد نهاد]8 و 14[.
 
'''گسترش به سمت غرب: 1867 تا دهه 1890'''
 
 در سال 1869 م کانادا سرزمین روپرت<sup>[32]</sup> را از شرکت خلیج هودسون خرید و ابعاد آن را گسترش داد. این خرید برای اقوام بومی و میتیس‌ها<sup>[33]</sup>، که در آنجا زندگی می‌کردند، ناخوشایند بود. از جمله نگرانی‌ها، قصور دولت در اعطای حقوق سرزمینی به میتس‌ها بود. همزمان با آمدن مهاجران به این ناحیه تازه به رسمیت شناخته شده میتیس‌ها احساس تهدید کردند. آنان فکر می‌کردند آمدن مهاجران سبک زندگی و مالکیت بر اموال‌شان را شدیداً تغییر می‌دهد. لوئیس ریئل<sup>[34]</sup>، از رهبران میتیسی، شورشی را در آپر فورت گری<sup>[35]</sup> (وینیپگ) به راه انداخت. میتیس‌ها خودشان را دولت موقت آن سرزمین اعلام کردند. در سال 1870م، برای فرو نشاندن این درگیری دولت کانادا قانون مانیتوبا را تصویب کرد. این قانون استان پنجم، یعنی مانیتوبا، را تأسیس و حق مالکیت و زبان میتیس‌ها را تضمین کرد. طی پانزده سال بعد ریئل درگیری‌های زیادی ایجاد کرد. سرانجام، با اعدام ریئل، تنش‌های نژادی میان کانادایی‌های فرانسوی- سرخ‌پوست و کانادایی‌های انگلیسی گسترش پیدا کرد و در نتیجه وحدت روبه رشد کانادا در این منطقه دچار آسیب شد.
 
در این دوره، شرکت راه‌آهن پسیفیک کانادا<sup>[36]</sup> اقدام به تأسیس راه‌آهن سراسری نمود. يكي از اهداف تاسيس راه آهن اين بود كه  بتوانند صدها هزار مهاجر را به سکونت در چمنزارهای گسترده کانادا و دیگر نواحی کم جمعیت تشویق کنند. کار دشوار و مشکلات مالی بارها در ساخت این راه‌آهن وقفه ایجاد کرد. با این حال، صرفاً وعده ساخت این راه‌آهن سراسری که بریتیش کلمبیا را به ساحل شرقی کانادا متصل می‌ساخت، آن ناحیه را تشویق کرد تا به کنفدراسیون کانادا بپیوندد. در سال 1871م، بریتیش کلمبیا حتی پیش از تکمیل راه‌آهن استان ششم کانادا شده بود.
 
سر انجام در سال 1885م، رویای راه‌آهن سراسری به حقیقت پیوست. برای نخستین بار در تاریخ این کشور جوان، مسیر ارتباطی شرق و غرب کانادا به هم متصل شد. چشم‌انداز پرفراز و نشیب سپر کانادایی (فلات لارنس<sup>[37]</sup>) و رخنه کردن در سد بلند کوردیلرا<sup>[38]</sup> برای کسانی که راه‌آهن را ساختند، دشوارترین کار بود. در نتیجه، با تلاش‌های پانزده هزار کارگر چینی و کمک هزاران نفر دیگر، ساخت راه‌آهن در کوه‌های بریتیش کلمبیا تکمیل شد. با پیشروی راه‌آهن در چمنزارها و بالا رفتن آن از کوه‌ها هزارن مهاجر از راه رسیدند. راه‌آهن پاسیفیک کانادا موجب رشد و تکاپو در روستاها و شهرک‌ها شد و غرب این کشور را زنده کرد. هجوم دیگری، این بار برای طلا، سرزمین اصلی بریتیش کلمبیا را برای همیشه تغییر داد.
 
وقتی در سال 1860م هجوم به طلای کاریبو و رویای ثروتمند شدن آنی از بین رفت، جاده‌های منتهی به معادن طلا از پیش ساخته شده بود. این جاده‌ها به رشته کوه‌های کاریبو<sup>[39]</sup> در بریتیش کلمبیا و دورتر از نواحی پرجمعیت‌تر ساحلی رسید. این امر درهای سرزمین اصلی استان را به روی مهاجران گشود. رویدادهای مشابه دیگری در دهه 1890 و به هنگام آغاز هجوم به طلای کلاندایک<sup>[40]</sup> در یوکان اتفاق افتاد]8 و 15[.
 
----[1] . قوم تولی اجداد بی‌واسطه اینویت‌های امروزی بودند. اینویت نیز در زبان اینوکتیتوت به معنی «مردم» است.
 
[2]. umiak
 
[3]. viking settlements
 
[4]. L'Anse aux Meadows
 
[5]. Scandinavia
 
[6]. Skræling
 
 
[7]. Greenland
 
[8]. Jean Cabot
 
[9]. Caroline
 
 
[10]. Gasp’e
 
[11]. Samuel de Champlain
 
[12]. Port Royal
 
[13]. Acadia
 
[14]. Montréal
 
[15]. Lake of the Woods
 
[16] . بررسی‌ها نشان می‌دهند که در سال 1634 کاشفی به نام ژان نیکوله، هنوز در جستجوی گذرگاه شمال غربی بود. جستجوی وی، در عوض دریاچه میشیگان را به نقشه‌های اروپایی اضافه کرد.
 
[17]. سرزمینی که فرانسه نو هنوز مدعی آن نشده بود.
 
[18]. Elgin
 
[19]. George Washington
 
[20] . به زعم مورخان تعداد نیروهای بریتانیایی حدود یک میلیون نفر و تعداد افراد فرانسه نو حدود هفتاد هزار نفر بود.
 
[21]. Plains of Abraham
 
این دشت‌ها از نام کشاورزی که صاحب این زمین‌ها بود، گرفته شده است.
 
[22]. Mississippi River
 
[23] . البته این درگیر‌ی‌ها هنوز هم بر سر مسائلی چون تمایل کبک برای تبدیل شدن به کشوری مستقل، ادامه دارد.
 
[24]. Red river
 
[25]. Winnipeg
 
[26]. Simon Fraser
 
[27]. Alexander Mackenzie
 
[28]. John A. Macdonald
 
جان ای. مک دونالد به عنوان اولین نخست وزیر کانادا انتخاب شد.
 
[29]. Dominion of Canada
 
[30]. Charlottetown
 
شارلوت تاون، مرکز ایالت پرنس ادوارد آیلند است.
 
[31]. British North America Act  
 
[32]. Rupert's Land
 
[33]. Métis people
 
متیس‌ها، مردمانی با اجداد فرانسوی و سرخ‌پوست می‌باشند.
 
[34]. Louis Riel
 
[35]. Upper Fort Garry
 
[36]. Canadian Pacific Railway
 
[37]. Lawrence
 
[38]. Cordillera
 
[39]. Range of Caribou
 
[40]. Klondike Gold

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۴۰

بنابه روایت تاریخ‌نویسان، در قرن دهم میلادی در سراسر منطقه قطبی شمال گرمایش اقلیمی روی داد. قوم تولی، که شکارچی نهنگ بودند، از این رویداد استفاده کردند و با قایق‌های اومیاک (umiak) خود به تعقیب نهنگ‌ها درآب‌های نیمه گرم پرداختند.

شکارچیان نهنگِ مهاجر به ابزارها و شیوه‌های پیشرفته شکار دریایی مجهز بودند. آنان ابزارهایی چون زوبین‌هایی که از سر جدا می‌شدند و تعداد زیادی پوست فک باد شده به کار می‌بردند. جریان آب در شرق و شمال خلیج بافین باز و جمعیت نهنگ‌ها درآن زمان فراوان بود که موجب اکتشاف و جستجو برای یافتن منابع بیشتر می‌شد.

ظرف چند صد سال، فرهنگ تولی در سراسر ناحیه قطبی کانادا رواج یافت. شاید سرد شدن مجدد اقلیم، که اوایل قرن سیزدهم میلادی شروع شد، موجب افول شیوه زندگی تولی‌ها شده است. طی دوران جابجایی تولی‌ها به سمت شرقِ ناحیه قطبی کانادا، در نیوفاندلند سکونت‌گاه‌های وایکینگی (viking settlements) تأسیس شد.

این مکان، که لنسی آیوکس مدوز (L'Anse aux Meadows) نام گرفت، نخستین سکونت‌گاه شناخته شده اروپایی در آمریکای شمالی است.[۱] بنابر داستان‌های کهن اسکاندیناوی (Scandinavia)، وایکینگ‌ها با گروهی بومی به نام «اسکرالینگ(Skræling)» به جنگ پرداختند. وقتی روابط بین وایکینگ‌ها و اسکرالینگ‌ها تیره شد، وایکینگ‌ها دریافتند که تعداد بومی‌ها بسیار بیشتر است. آنان تصمیم گرفتند سکونت‌گاه‌های خود را ترک کنند و به گروئنلند (Greenland)، یعنی به موطن اصلی خود، باز گردند. حدود 500 سال بعد از آن تاریخ بود که اکتشاف اروپاییان بار دیگر به طور جدی ادامه پیدا کرد[۲] [۳][۴].

نیز نگاه کنید به

تاریخ دوران میانی زیمبابوه؛ تاریخ دوران میانی لبنان؛ تاریخ دوران میانی تونس؛ تاریخ دوران میانی سنگال؛ دوران امپراطوری تاریخ چین؛ دوره تزاری روسیه؛ تاریخ دوران میانی افغانستان؛ تاریخ دوران میانی سودان؛ تاریخ دوران میانی آرژانتین؛ تاریخ دوران میانی اوکراین؛ تاریخ دوران میانی قطر؛ تاریخ دوران میانی فرانسه؛ تاریخ دوران میانی ساحل عاج؛ تاریخ دوران میانی سوریه؛ تاریخ دوران میانی اردن؛ تاریخ دوران میانی اتیوپی؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ دوران میانی سیرالئون؛ تاریخ دوران میانی مالی؛ تاریخ دوره میانی سریلانکا؛ تاریخ دوره میانی تاجیکستان؛ تاریخ دوره باستان و میانی بنگلادش؛ تاریخ دوره میانی قزاقستان

کتابشناسی

  1. Aboriginal Sites. (2003). L’Anse aux Meadows National Historic Site of Canada. Parks Canada. Retrieved 2008-01-20.
  2. Fitzhugh, W. W., & Ward, E. I. (2000). Vikings: The North Atlantic Saga. Washington: Smithsonian Institution Press in association with the National Museum of Natural History .
  3. Desaulniers, K. L. (2003). Canada. Published by Chelsea House Publications, Mishawaka, IN, U.S.A.
  4. لاریجانی، فاضل(1395). جامعه و فرهنگ کانادا. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی.ص.63.