ادیان در مصر
تاريخ اديان و مذاهب مصر
دین در مصر باستان عنصری اساسی و عامل مهمی در روابط اجتماعی و ارتباط میان مردم و حاکمیت بوده و نقش تأثیرگذاری در نهادهای سیاسی و اجتماعی داشته است. مصر قدیمیترین سرزمینی است که مردمان آن از احساس دینی لبریز بوده و وجدان دینی همواره بخشی از موجودیت انسان مصری به شمار میرفته است. امروز نشانههای بسیاری از باورهای دینی مردم مصر باستان که همراه با آمیزههایی از اسطورههاست در بیشتر آثار بر جای مانده از معابد، آرامگاهها و کاخهای فرعونی در این سرزمین نمایان است. ویژگی دینی دوره باستان، چند خدایی و پرستش الهههای گوناگون است؛ هر چند در دورههایی نیز خدای واحد مورد پرستش بوده است. ورود مسیحیت به این سرزمین، نقطه پایانی بر ادیان و مذاهب باستانی بود و زان پس فرهنگ دینی مردم تغییر یافت و آموزههای مسیحی، جای آداب و سنتهای دینی باستان را گرفت و اسکندریه به مرکز دینی مسیحیان شرق تبدیل شد. با ورود اسلام به مصر که با استقبال مردم روبه رو گشت، فرهنگ دینی جدید به تدریج جایگزین مسیحیت شد و البته گروهی هم همچنان بر آئین مسیحیت ماندند. طی قرون بعد هم مصر همواره یکی از پایگاهها و مراکز مهم فرهنگی و سیاسی جهان اسلام بود. برپایی نهاد دینی الازهر عامل مهمی در نقشآفرینی مصر در حوزههای آموزشی و علمی و زمینهسازی برای جذب طالبان فراگیری آموزش در این حوزهها به این سرزمین داشت. در دوران معاصر علیرغم گسترش امواج فرهنگی و فکری غرب به سرزمینهای اسلامی و حضور نظامی، سیاسی و فرهنگی قدرتهای اروپایی در مصر و البته تأثیرگذاریهای غیرقابل انکار، رابطه مردم با دین مستحکم و مظاهر دینی در همه ابعاد حیات فردی و اجتماعی این ملت آشکار است و عنصر دینی از مهمترین ویژگیهای هویتی انسان مصری است.
قانون اساسی مصر[i] نیز بر چنین واقعیتی تأکید و در ماده 2، دین اسلام، دین رسمی کشور و اصول شریعت اسلامی به عنوان منبع اصلی قانونگذاری معرفی شده است؛ ضمن آنکه مسیحیان و یهودیان مصری هم طبق ماده 35 این قانون مجازند با استناد به اصول شریعت خود در حوزه احوال شخصیه اقدام کنند.
امروز، علاوه بر اکثریت جمعیت مسلمانان، جمعیت قابل توجهی از مسیحیان نیز در این کشور زندگی میکنند که با داشتن نهادهای دینی متعدد و مراکز آموزشی، حضوری فعال در حیات فرهنگی اجتماعی جامعه دارد.
اسلام و مسلمانان مصر
ورود مسلمانان به مصر در سال 18 هجری به فرماندهی عمرو بن العاص به جز برخی درگیریهای نظامی با سپاه روم، از سوی مردم آن نه تنها با مقاومت چندانی روبرو نشد که به دلیل نارضایتی از حاکمان مسیحی خود، با نوعی رضایت و استقبال نیز روبرو شد. با استقرار مسلمانان در مصر، حاکمیت رومیها بر این سرزمین که به مدت 6 قرن استمرار داشت، پایان گرفت.[۱] از آن زمان اسلام، دین غالب جامعه و در طول 14 قرن گذشته، الهامبخش حیات سیاسی اجتماعی مردم این سرزمین بوده است.
بیشتر مسلمانان مصر در طول تاریخ دوره اسلامی، به جز دوره حکومت فاطمیها، پیرو مذهب شافعی و مناصب دینی عمدتا در اختیار فقیهان این مذهب بوده است. از ویژگیهای شافعی مذهبان محبت آنان نسبت به اهل بیت (ع) است که یکی از نمادهای آن، حضور بر مراقد منسوب به آنان در این سرزمین، همچون: مسجد رأس الحسین (ع)، مقام السیدة زینب (ع) و مقام السیدة نفیسة و ابراز ارادت به آنان است.
نهادها و مراکز دینی مسلمانان مصر
«الجامع الازهر» مهمترین نهاد دینی مسلمانان سنی مصر است. «وزارةالاوقاف» و «دار الافتاء» نیز دو نهاد دینی مصر است که هر کدام در حوزه وظایف مربوطه مسئولیتهای خود را انجام میدهند.
الجامع الازهر مصر
قدیمیترین و تأثیرگذارترین نهاد دینی مسلمانان مصری است که مهمترین کارکردها را در حوزههای فقهی و آموزشی دارد و در حوزه سیاسی نیز تأثیرگذار است. نهاد دینی که بنیاد اولیه آن به سال 359 و آغاز حکومت فاطمیها بر مصر باز میگردد، هر چند در طول تاریخ خود از فراز و نشیبهای بسیاری برخوردار بوده، همواره مرکزیت آموزشی و تبلیغی دینی خود را حفظ کرده است. الجامع الازهر در طول دوره حکومت فاطمیهای مصر و به مدت دو قرن مرکزی برای آموزشهای شیعی اسماعیلی و علوم دینی بود. علاوه بر آن به زودی مرکزی برای آموزش علوم از جمله علوم دینی شد. [۲] در دوره ایوبی آموزشهای شیعی در این نهاد تعطیل و مذهب سنی جایگزین آن شد. در دوره حکومت مملوکیان، اهتمام زیادی به نهادالازهر میشد و علاوه بر وظایف آموزشی و تبلیغی، جایگاه نماز جمعه نیز بود؛ همچنین مدارس متعددی در حاشیه آن شکل گرفت و بسیاری از داوطلبان از مناطق مختلف مصر و کشورهای اسلامی برای تحصیل علوم دینی به ویژه فقه شافعی به آن روی میآوردند. در عهد حکومت عثمانیها هم این نهاد مورد توجه بود و به طور خاص در مشروعیت بخشیدن به دولتی غیر عرب نقشآفرین بود. در این دوره الجامع الازهر رو به توسعه گزارد و بخشهای جدیدی به آن منضم گشت؛ همچنین برای نظارت و مدیریت این نهاد دینی، منصب «شیخ الجامع الازهر» تعیین شد که صاحب این منصب توسط عالمان آن نهاد برگزیده میشد. در دوره حکومت محمدعلی بنیانگذار خاندان خدیوی مصر، در برابر قدرت یافتن جریان نوگرایی، جایگاه اجتماعی عالمان الازهر تنزل کرد و این نهاد دینی هم تضعیف و به حاشیه رانده شد؛ در دوره اشغال مصر توسط انگلیس اما بار دیگر مورد توجه قرار گرفت و عالمان این نهاد دینی در بسیج مردم علیه اشغالگران و هدایت آنان به استقلال نقش مؤثری ایفا کردند. پس از پیروزی انقلاب سال 1952، با توجه به سیاستها و رویکردهای جمال عبدالناصر و حاکمان جدید، موقعیت نهاد الازهر مجددا تضعیف و دولت با ایجاد شورای عالی امور اسلامی، جایگاه آن را فرو کاست. در دوره بعد هم همین وضعیت کم و بیش ادامه یافت. در عهد حکومت حسنی مبارک، علیرغم ارتباط نسبتا خوب و محترمانه نظام حاکم با عالمان الازهر، جایگاه سیاسی اجتماعی آن بر همان روال گذشته بود.[۳]
سازمان نهاد الجامع الازهر متشکل از این 4 بخش است: المجلس الاعلی، مجمع البحوث الاسلامیة، المعاهد الازهریة، جامعة الازهر[ii].[۴]
المجلس الاعلی للازهر
شورای عالی نهاد الجامع الازهر با ریاست شیخ و رئیس این نهاد و عضویت مسئولان عالیرتبه آن، این مسئولیتها را بر عهده دارد: ترسیم سیاستهای کلی در راستای اهداف تعیین شده و برنامهریزی در این خصوص، سیاستگذاریهای آموزشی در حوزه مسائل اسلامی و پیشنهاد مواد درسی، بررسی بودجه بخشهای مختلف نهاد، پیشنهاد تأسیس دانشکدهها و مؤسسات آموزشی ازهری و بخشهای آموزشی آنها، پذیرش موقوفات و هدایا، بررسی هرگونه طرح قانونی یا بخشنامه ریاست جمهوری مرتبط با نهاد الازهر، نظارت بر گردش مالی و اموال و داراییهای نهاد و چگونگی انجام هزینهها و ...
مجمع البحوث الاسلامیة
مجمع پژوهشهای اسلامی مسئولیت بخش مطالعات و انجام طرحهای پژوهشی در حوزههای مرتبط با فرهنگ اسلامی، نوآوری در این زمینه و زدودن پیرایهها و ارائه در شکل و گوهر اصیل آن.
شورای این مجمع مرکب از حداکثر 50 تن از عالمان برجسته از مذاهب چهارگانه اهل سنت است که حدود 20 نفر از آنان از عالمان غیرمصری است. ریاست مجمع با شیخ الازهر است و کمیتههای مختلف تحقق مسئولیتهای شورا دنبال میکنند؛ از جمله: کمیتههای پژوهشهای قرآنی، پژوهشهای سیره پیامبر اکرم (ص)، پژوهشهای فقهی، اعتقادی و فلسفی، قدس و اقلیتهای مسلمان و نیز کمیته معرفی اسلام. علاوه بر آن، رصد و پایش هر آنچه که درباره اسلام منتشر میشود نیز مورد اهتمام این شورا قرار میگیرد و در صورت ضرورت، به پاسخگویی به شبهات و ابهامات موجود در آثار مزبور اقدام میکند. بخشهای اجرایی مجمع نیز شامل: اداره کل دانشجویان خارج از مصر، اداره کل مؤسسات آموزشی از هری در خارج از مصر، اداره کل مبلغ و مدرس، اداره کل پژوهش، تألیف و ترجمه که مهمترین مسئولیت آن نظارت بر چاپ قرآن و صدور مجوز چاپ و نشر آن به مراکز انتشاراتی است. بررسی کتب تألیفی در حوزه مسائل دینی برای انتشار، کمیته فتوا، دارالکتب الازهری، به عنوان مسئول نگهداری و مدیریت میراث مکتوب این نهاد دینی میباشد. مجله الازهر نیز به عنوان ارگان الجامع الازهر در آغاز هر ماه توسط این مجمع منتشر میشود که مجلهای پژوهشی تحلیلی است و به مهمترین مسائل اسلامی معاصر میپردازد. از دیگر واحدهای این مجمع، واحد امور مؤسسات آموزشی وابسته به الازهر در کشورهای خارجی است. در این مؤسسات، داوطلبان تحصیل در دانشگاه الازهر، مقاطع تحصیلی پیش از دانشگاه را طی کرده و در صورت موفقیت، امکان ادامه تحصیل در دانشگاه الازهر خواهند داشت.
المعاهد الازهریة
مؤسسات آموزشی وابسته به نهاد الازهر در سه مقطع پیش از دانشگاه فعال است و دانشآموزان را برای ورود به مرحله آموزش عالی در دانشگاه الازهر آماده میکنند.[۵]
وزارة الاوقاف مصر
مهمترین مسئولیت وزارت اوقاف مصر، اداره امور موقوفات، نظارت برمدیریت امور مساجد دولتی، فعالیتهای دینی امامان جماعت مساجد غیردولتی و نیز نظارت و اداره مراکز و حلقههای حفظ قرآن کریم است. همچنین تبلیغات دینی و فعالیتهای خیریه از دیگر اهتمامات دینی وزارتخانه است.
سه رکن اصلی این وزارتخانه شامل: سازمان اداری، شورای عالی امور اسلامی و سازمان اوقاف است. شورای عالی امور اسلامی شامل ادارات و کمیتههای گوناگون است که برخی از آنها عبارت است از: اداره امور مراکز اسلامی، اداره ترجمه، تألیف و نشر، کمیته اندیشه اسلامی و مسائل معاصر، کمیته معرفی اسلام، کمیته پژوهشهای فقه مقارن، کمیته قرآن و علوم قرآنی، کمیته احیای میراث اسلامی، کمیته تمدن و علوم و کمیته تبلیغات که مجله «منبر الاسلام» را نیز منتشر میکند. سازمان اوقاف که عمدتا نظارت و مدیریت موقوفات را بر عهده دارد شامل چند اداره است که مهمترین آنها، اداره مالکیت مستغلات، اداره املاک و سرمایهگذاری، اداره امور حقوقی، اداره امور کشاورزی و اداره برنامهریزی و پیگیری است. شورای عالی امور اسلامی که در سال 1960 در این وزارتخانه شکل گرفت عمدتا به معرفی اسلام و آشنایی مردم مناطق مختلف جهان با اصول و مبانی اعتقادی آن اهتمام دارد که از راه انتشار مجموعههای فرهنگی به زبانهای مختلف، تفسیر و ترجمه قرآن و شرح احادیث نبوی و متشکل از عالمان و اندیشمندان مسلمان با هدف مطالعه و بررسی تحولات جهان اسلام تحقق میبخشد. این شورا اقدام به تأسیس مرکزی برای مطالعه و پژوهش در سیره و سنت پیامبر (ص) کرده است که نتیجه آن را در شکل کتاب و دائرة المعارف منتشر میکند. از دیگر فعالیتهای شورای عالی امور اسلامی، چاپ کتابهای دینی به زبانهای خارجی برای مخاطبان مسلمان غیرعرب است.[۶]
دارالافتاء مصر
صدور فتواهای فقهی در کشور مصر عمدتا توسط این نهاد دینی انجام میشود و شخص مفتی را نیز رئیسجمهور منصوب میکند. دارالافتاء دارای حوزههای گوناگونی است که برخی از آنها عبارت است از:
الامانة العامة للفتوی
دبیرخانه کل فتوا، دارای بخشهای: شفاهی، کتبی، تلفنی و الکترونیک است.
اداره الأبحاث الشرعیة
اداره پژوهش در مسائل شرعی مسئول انجام مطالعه در حوزه مسائل شرعی و فقهی و آمادهسازی آن برای تسهیل در صدور فتوا است و دارای 4 شعبه، پژوهش در مسائل شرعی، مسائل اسلامی، پاسخ به شبهات و شعبه اندیشه اسلامی میباشد.
اداره الحساب الشرعی
مسئولیت این اداره در حوزه مسائل مالی و اقتصادی، ارث و مسائل مربوط به آن، زکات و شرکتهاست.
ادارة لجنة المقاصد
مسئولیت این کمیته، مطالعه و بررسی چگونگی بهرهگیری از «فقه المقاصد» به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای فقهی است.
ادارات ترجمه، بازخوانی و دقت زبانی و اداره دقت علمی از دیگر ادارات وابسته به دارالافتاء است.[۵]
تشیع در مصر
از جمله اسناد تاریخی که نشان میدهد شیعیان از عهد امام علی (ع)، حتی پیش از خلافت رسمی ایشان در مصر حضور داشتهاند، میتوان به روایت مقریزی در کتاب معروف «الخطط» و ابن اثیر در کتاب «الکامل فی التاریخ» اشاره داشت.[۷] برخی از منابع به حضور برخی از یاران و ارادتمندان آن حضرت چون ابوذر عقاری، مقداد بن اسود الکندی و ابو ایوب الانصاری در جریان فتح مصر توسط سپاه اسلام اشاره دارند. در دوران خلافت آن حضرت نیز حضور شخصیتهایی چون محمدبن ابوبکر و قیس بن سعد به عنوان کارگزاران ایشان در مصر، در ایجاد علاقمندی مسلمانان مصری نسبت به اهل البیت موثر بود. در دورههای بعد هم علیرغم محدودیتها و سختیهایی که از جانب حاکمان اموی و عباسی اعمال میشد، این علاقمندی و ارادت کم و بیش استمرار یافت. در دوره حاکمیت خلفای فاطمی، تشیع به عنوان مذهب رسمی اعلام شد و فقه شیعی مبنای شعائر، عبادات و معاملات قرار گرفت و نهاد دینی الازهر در معرفی و تبلیغ آموزههای شیعی (اسماعیلی) نقش محوری ایفا میکرد.[۸] پس از سقوط فاطمیها، شیعیان مصر زیر شدیدترین حملات و قلع و قمع ایوبیها قرار گرفتند، به ویژه در دوره حکومت صلاحالدین ایوبی تلاشهای گستردهای برای تصفیه سازمانهای حکومتی و به طور خاص نظام قضا از شیعیان صورت گرفت. این فشار و سرکوبها در دورههای بعد هم استمرار یافت و منجر به فرار بسیاری از شیعیان به شام و مناطق جنوبی مصر شد.[۹] در عین حال، به نظر میرسد چنین تلاشهایی که برای حذف کامل شیعیان از جامعه مصر صورت میگرفت، چندان قرین موفقیت نبوده است و لذا ایوبیها و مملوکیها برای تحقق این هدف، رویکرد تقویت صوفیگری را برگزیدند که هم از شعائر و نمادهای شیعی برخوردار بود و هم از ناحیه آن خطر چندانی متوجه حاکمیت نمیشد.[۱۰] بدینسان جریان صوفیگری در مصر گسترش یافت. امروز گرچه مذهب سنی، مذهب مسلمانان مصری است، فرهنگ شیعی اما به شکل قابل توجهی در مناسبات اجتماعی و آداب و سنتهای دینی مردم مصر قابل مشاهده است.
شیعیان مصر که عموما اثنی عشریاند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و قطع مناسبات رسمی میان دو کشور، همچنان از حقوق اجتماعی سیاسی و آزادیهای مذهبی محروم و ناگزیر از انجام اعمال و مراسم مذهبی به طور مخفیانه و گاه نیز از سوی جریانهای سلفی تحت فشار مضاعف قرار داشتهاند. این وضعیت همچنین پس از پیروزی انقلاب ژانویه 2011، کم و بیش استمرار یافته و تلاشهای آنان برای تأسیس حزب سیاسی نیز به سرانجام نرسیده است. شیعیان مصر از رهبری واحد برخوردار نبوده و حتی از داشتن مسجد نیز منع شدهاند. دکتر احمد راسم النفیس، طاهر الهاشمی، محمد الدرینی، صالح الوردانی و نیز دمرداش العقالی را میتوان از جمله شیعیان سرشناس مصر بر شمرد.
تعداد شیعیان مصر به دلیل رسمی نبودن و محدودیتهای پیش گفته چندان مشخص نیست. در حالی که برخی آمارهای غیررسمی جمعیت آنان را دهها هزار نفر تخمین میزند، برخی دیگر آمارهای بیشتری ارائه کرده اند؛ از جمله بهاء انور که خود را سخنگوی رسمی شیعیان معرفی کرده ، تعداد شیعیان را سه میلیون نفر اعلام کردهاست.[۱۱] همچنین براساس گزارش مؤسسه تحقیقاتی پیو (یک اندیشکده آمریکایی) جمعیت شیعیان مصر در سال 2009 حدود 785000 نفر بوده است.[۱۲]
مراقد اهل بیت در مصر
از جمله مراقد معروف و منسوب به اهل بیت (ع) در این کشور، مقام السیدة زینب است. زینب کبری (س) پس از واقعه عاشورا به این سرزمین مهاجرت و در آنجا سکنی گزید و پس از یک سال درگذشت و در همانجا مدفون گردید. این مقام نه تنها مورد توجه و زیارت شیعیان که محل برگزاری مراسم و تجمعهای گسترده صوفیان است. از جمله مراسم مشهور صوفیان مصر موسوم به مولد همه ساله در ماه رجب در این مکان برگزار و صدها هزار صوفی و دیگر مردم مصر در آن حضور مییابند. مقام السیدة نفیسة (س) دختر حسن بن زید فرزند امام حسن مجتبی (ع) از دیگر اماکن منسوب به اهل بیت (ع) در این کشور است. او که در سال 208 هجری در منزل مسکونی خود درگذشت به درخواست مردم مصر در همان محل دفن شد و امروز یکی از مراکز زیارتی مصر و محل برگزاری مراسم مولد صوفیان است. مسجد رأس الحسین (ع) از دیگر اماکن مقدس شیعیان و صوفیان مصر است که گفته میشود سر مبارک امام حسین (ع) در این مسجد دفن شده است. مراقد و اماکن متعدد دیگری در مناطق مختلف مصر منسوب به اهل بیت (ع) قرار دارد که طی قرون گذشته حلقه وصل مردم مصر با خاندان پیامبر (ص) بوده است.[۱۳]
شیعیان بهره
گفته میشود شیعیان بهره که همان اسماعیلیان پیرو فرقه مستعلیهاند،[۱۴] با هدف بازسازی اماکن مقدس بازمانده از دوره فاطمیها در اواخر دهه هفتاد قرن گذشته به مصر مهاجرت کردهاند و تعداد آنها در دهه هشتاد رو به فزونی گذاشت. علاوه بر اماکن مذهبی فاطمی، ترمیم اماکن منسوب به خاندان پیامبر (ص) از جمله مرقد السیدة زینب (س) و ضریح رأس الحسین (ع) نیز مورد اهتمام آنها بوده است. بهرهایهای مصر به تدریج به برپایی مراکز بازرگانی و فعالیتهای اقتصادی روی آوردهاند. شیعیان بهره مصر در دهههای گذشته با نظام حاکم در ارتباط بوده و با وزارت اوقاف این کشور روابط محکمی داشتهاند و میلیونها دلار به آن کمک کردهاند.[۱۵]
احزاب و جنبش های اسلامی در مصر
زمینه ظهور جریانهای اسلامی در مصر که امروز با عنوان اسلامگرا مشهور شدهاند به عوامل متعدد که مهم ترین آن نفوذ فرهنگ غربی و پی آمدهای اشغال مصر توسط انگلیس در اواخر قرن نوزدهم و نیز سقوط خلافت عثمانی باز میگردد. برپایی دولت اسرائیل در سرزمینهای اشغالی فلسطین، شکست مصر و اعراب از این رژیم در جنگ ژوئن 1967 و البته کاهش تدریجی نقش سیاسی اجتماعی نهاد دینی سنتی الازهر وسلطه نظام حاکم بر آن در تقویت جایگاه، جذب نیرو و نقشآفرینی این جریانها مؤثر بوده است.[۱۶] جریانهای اسلامگرا از رویکرد، شیوهها و مواضع مختلف برخوردارند؛ از مواضع و رویکردهای معتدل و اصلاحی تا شیوههای سخت و مسلحانه، اما همگی سنی بوده و گرایشهای سلفی ویژگی بیشتر آنهاست. برخی از این جریانها طی نیمه دوم قرن گذشته و سالهای اولیه قرن جدید در مقاطعی از حضور فعالتری برخوردار بوده و تعدادی از آنها هم دچار استحاله شده و یابه محاق رفتهاند.
ذیلا به برخی از مهمترین این جریانها پرداخته میشود:
الاخوان المسلمون مصر
جمعیت الاخوان المسلمون در سال 1928 توسط حسن البنا تأسیس شد. شکلگیری این جریان دینی در واقع، عکسالعملی در برابر امواج غربگرایی در حوزه فرهنگ و جامعه و بنبست جامعه اسلامی بود. شعارهای اولیه جمعیت به اصلاح جامعه بر اساس رویکرد دینی فراخوان میداد و بر اهمیت جایگاه اجتماعی قرآن و سنت تأکید داشت.[۱۷] در سالهای بعد، شعار استقلال کامل سیاسی نیز به شعارهای اصلی این جمعیت افزوده شد. در مجموع، هدف عمده این تشکل دینی، بازسازی جامعه در شکل یک جامعه اسلامی مدرن بر اساس اصول جهانشمول اسلام بود. فعالیتهای علنی سیاسی جمعیت مزبور از سال 1938 با انتشال مجله «النذیر» آغاز شد و به تدریج دامنه آن گسترش یافت. هر چند این جمعیت دارای تشکیلاتی چون مکتب ارشاد و شورای مؤسس بود به دلیل شخصیت کاریزماتیک حسن البنا، سخن اول و آخر از آن او و لذا در طول سالهای رهبری او، جمعیت از انسجام و وحدت کامل برخوردار بود.[۱۸] در نیمه دوم قرن گذشته، رویکردهای جدیدی در این تشکیلات ظهور کرد که مهمترین آن: رویکردهای مبتنی بر اندیشه سید قطب، رویکرد اصلاح طلب و رویکرد سلفیگرا بود. رویکرد سلفیگرا در دهه هفتاد قرن گذشته راه خود را به درون این جمعیت باز کرد.[۱۹] این گرایش دینی قرائتی محافظه کارانه از شریعت دارد و بیشتر از آنکه در فهم متون از عقل و رأی بهره گیرد بر روش نقل و بکارگیری مستقیم متن دینی تأکید میکند.
جمعیت اخوان المسلمین مصر فعالیتهای خود را در سه حوزه تربیتی و آموزشی، سیاسی و تبلیغی سامان داده است. در حوزه تربیتی، ارتقاء سطح ایمانی، اخلاقی، انسانی و فرهنگی اعضاء، در جنبه تبلیغی، دعوت افراد غیر عضو به آموزهها و ارزشهای اسلامی و در حوزه سیاسی، اهتمام به حوزه عمومی از جمله مشارکت سیاسی، اجتماعی و فعالیتهایی در زمینه اتحادیهها و سندیکاهای صنفی ،سامانه فعالیتهای این جمعیت را تشکیل میدهد.[۲۰]
جمعیت الاخوان المسلمون پس از انقلاب سال 1952 و علیرغم حمایتهای اولیه از افسران آزاد، مورد خشم رهبران جدید قرار گرفت و زان پس فعالیتهای آن ممنوع و بسیاری از رهبران و اعضای آن زندانی شدند. در دوره ریاست جمهوری انورالسادات هرچند زندانیان مزبور آزاد شدند، فعالیتهای جمعیت همچنان مورد مخالفت نظام حاکم قرار داشت و لذا بیشتر فعالیتهای آن به صورت غیر مستقیم ادامه یافت. در دوره حکومت حسنی مبارک محدودیتها و مشکلات جمعیت با رژیم بیشتر شد و در طول سالهای حکومت او با انواع فشارها و قلع و قمع روبرو شدند و بسیاری از آنان سالهای متمادی را با اتهامات امنیتی و یا به جرم فعالیتهای سیاسی ممنوعه در زندان به سر میبردند؛ از جمله تنها میان سالهای 1995 تا 2005، حدود 30 هزار نفر از رهبران و اعضای جمعیت در زندانهای حکومت به سر بردند. علیرغم چنین فشارها و محدودیتهایی فعالیتهای جمعیت در حوزههای پیش گفته ادامه یافت و به ویژه در مقاطع مختلف انتخابات پارلمانی با ائتلاف با دیگر احزاب سیاسی موفق به کسب تعدادی کرسیهای نمایندگی شد. از جمله انتخابات پارلمانی در سال 2000 موفق به کسب 17 کرسی نمایندگی شد. در حالی که حتی احزاب رسمی (به جز حزب حاکم) حداکثر توانستند به 16 کرسی دست یابند.[۲۱] همچنین در انتخابات پارلمانی سال 2005 توانستند 20% از کرسیهای پارلمان را در اختیار بگیرند.[۲۲] حضور فعال در اتحادیههای صنفی، دانشجویی و هیئتهای علمی دانشگاهی نیز از دیگر موفقیتهای آنان علیرغم چنان محدودیتها و ممنوعیتهایی بود.
مجلس شورای جمعیت مهمترین ارکان این تشکیلات است که اعضای آن از طریق شوراهای استانی انتخاب و از قدرت قانونگذاری و نظارتی برخوردار است. دفتر ارشاد که در مرتبه بعدی اهمیت قرار دارد از سوی همین مجلس انتخاب میشود. از وظایف مهم دیگر این مجلس انتخاب مرشد کل جمعیت است که این انتخاب بایستی به تأیید مجلس شورای تشکیلات جهانی الاخوان المسلمون با 35 عضو برسد. بیشتر فعالیتهای اجتماعی و سیاسی جمعیت توسط دفتر ارشاد صورت میگیرد. این دفتر دارای بخشهای مختلف از جمله: امور خیریه، امور تبلیغ و دعوت، خانواده و امور تربیتی، کارگران و کشاورزان، حرفهها، توسعه اداری و امور سیاسی است که مسئولیت هر بخش با یکی از اعضای دفتر است.[۲۳]
هر چند تشکیلات الاخوان المسلمون در مراحل اولیه قیام 25 ژانویه سال 2011 نقش فعال ایفا نکرد، به تدریج و پس از آنکه نشانههای سقوط رژیم مبارک بیش از پیش آشکار شد و موازنه قدرت به نفع جریان انقلاب تغییر کرد، در روند تحولات حضوری پررنگ داشت و به ویژه پس از سقوط رژیم، سعی کرد تا در مدیریت تحولات، ابتکار عمل را به دست گیرد.
الجمعیة الشرعیة لتعاون العاملین بالکتاب و السنة مصر
این جمعیت از قدیمیترین جریانهای سلفی مصر است و توسط محمود خطاب السبکی در سال 1912 تأسیس شد. مهمترین اهداف اعلام شده جمعیت در بدو تأسیس، احیای سنت و از میان برداشتن بدعت بود. السبکی مؤسس جمعیت از عالمان نهاد الازهر بود و بیشتر به تأسیس مساجد و مکاتب حفظ قرآن، مدارس آموزش احکام دینی و دیگر مواد درسی رسمی آن روز اهتمام داشت. جمعیت مزبور به زودی به عنوان یک تشکیلات خیریه دینی ظهور کرد که در زمینه فعالیتهای اجتاعی به ویژه رسیدگی به امور درماندگان، تأسیس بیمارستان برای درمان بیماران محروم و فقیر، سرپرستی ایتام و زنان بیسرپرست و ... تلاش میکرد. جمعیت از همان اوان تأسیس روش عدم دخالت در امور سیاسی را در پیش گرفت و لذا توانست فعالیتهای اجتماعی و تبلیغی خود را بدون مشکلات امنیتی دنبال کند و به توسعه این فعالیتها از جمله ایجاد مؤسسات آموزشی مبلغان دینی همت گمارد. این جمعیت از آغاز تأسیس با جریان تصوف مصر به شدت مخالف و آن را به لحاظ اعتقادی و فقهی منحرف میدانست. همچنین الجمعیه الشرعیة به موضوعاتی چون: پاکسازی دین از بدعتها، خرافات و تبرک جستن به ضریح اولیاء و یا نذر و نماز در آن مکانها، اهتمام بسیار دارد. مهمترین مرجع دینی اعضاء و مبلغان این جمعیت، کتاب «الدین الخالص» نوشته السبکی مؤسس آن است که در واقع دایرة المعارف فقهی است و بیشتر آراء فقهی او را شامل میشود.[۲۴]
جماعة انصار السنة المحمدیة مصر
دومین جریان سلفی مصر است که توسط شیخ محمد حامد الفقی از اعضای نهاد دینی الازهر و از مسئولان پیشین الجمعیة الشرعیة در سال 1926 تأسیس شد. او که تحت تأثیر اندیشههای ابن تیمیة و ابن القیم الجوزیة قرار داشت، پس از بروز اختلافاتی که میان او و دیگر اعضای جمعیت مزبور بر سر مسائل اعتقادی پیش آمد از آن انشعاب کرد و به تأسیس جمعیت جدید روی آورد. او هدف خود را از تأسیس این جمعیت جنگ با شرک و بدعت در صور مختلف آن و نیز مقابله با سلطه صوفیها بر حوزههای فکری و مؤسسات دینی اعلام کرد. طی سالهای بعد دایره فعالیتهای جمعیت توسعه یافت به گونهای که 200 شعبه جمعیت در سراسر مصر تأسیس و اداره بیش از هزار مسجد را در اختیار گرفت. همچنین تأسیس مراکز تربیت مبلغ و مرکز آموزش قرآن و اعتقادات آفریقاییها بر اساس دیدگاه شیوخ سلفی از دیگر اقدامات گسترده تبلیغی دینی این جمعیت است. این جمعیت دیدگاههای متحجرانهای در خصوص زنان داشته و بر ضرورت سلطه مردان بر زنان تأکید میکند و از سوی دیگر هر چند در مسائل سیاسی دخالتی ندارد و با تخریب مخالف است و تا پیش از انقلاب 25 ژانویه نیز، مخالف مشارکت در انتخابات بود، پس از پیروزی انقلاب، باتغییر نگاه و موضع، پیروان و هوداران خود را مخفیانه و آشکار به حمایت از کاندیداهای سلفی و نیز رأی به ریاست جمهوری مرسی که آن را پیروزی اسلام و مسلمانان میدانست تشویق کرد. ارگان این جمعیت مجله ماهانه «التوحید» است. تعداد فعالان این جمعیت بیش از 10 هزار نفر برآورده شده است. علاوه بر آن مجموعهای از مؤسسات جدید، مؤسسات علمی و آموزشی، کتابخانه و مسجد در اختیار آن است که البته این مساجد در سالهای اخیر تحت نظارت وزارت اوقاف قرار گرفته است.[۲۵]
الدعوة السلفیة مصر
زمینه فعالیتهای این جریان به اوائل دهه 1970 در محیطهای دانشگاهی شهر اسکندریه باز میگردد. ازسال 1980 فعالیتهای آن با عنوان (المدرسة السلفیة) شکل گرفت و در نیمههای این دهه با نام جدید (الدعوة السلفیة) فعالیتهای این جریان تبلیغی روبه گسترش نهاد که از جمله آنها انتشار مجله «صوت الدعوة» و تأسیس مؤسسه آموزشی و تربیت مبلغ «الفرقان»، تأسیس کمیتههای زکاة، فعالیتهای اجتماعی و فعالیتهای تبلیغاتی در مساجد بود.
مهمترین شخصیت نظریهپرداز الدعوة السلفیة، شیخ محمد ناصرالدین الالبانی است. او بر این اعتقاد بود که علت اساسی عقبماندگی تمدنی مسلمانان، احادیث ضعیف و جعلی و اسرائلیات و نیز آرای فقهی مخالف احادیث صحیح است و لذا هر گونه تغییر و تحول در وضعیت مسلمانان مستلزم پالایش کتابهای دینی از احادیث مزبور است. این جریان مذهبی سلفی با دموکراسی به شدت مخالف بود و آن را مساوی با کفر تلقی میکرد و به تطبیق شریعت اسلامی تأکید میوزید. سپس در یک روند تحول از شدت این مخالفت کاسته شد و مشارکت سیاسی و انتخابات را به طور اصولی پذیرفت و پس از پیروزی انقلاب 25 ژانویه به طور کلی از مبانی اولیه مبنی بر مخالفت با فعالیت سیاسی بازگشت و در انتخابات پارلمانی و نیز انتخابات ریاست جمهوری مشارکت و به حمایت از محمد مرسی پرداخت. هرچند یک سال بعد، از برکناری او از ریاست جمهوری توسط وزیر دفاع حمایت کرد. امروز نیز این جریان سلفی از هیچ کوششی در پر کردن خلأ ناشی از سرکوب اخوان المسلمین در صحنه سیاسی فرو نمیگذارد.
الجماعة الاسلامیة مصر
جماعت اسلامی به عنوان جنبش دانشجویی در نیمه دهه هفتاد قرن گذشته ابتدا در دانشگاه اسیوط شکل گرفت. برخی از بنیانگذاران اولیه آن، ابوالعلاماضی، کرم زهدی، رفاعی طه، ناجح ابراهیم و اسامة حافظ بودند. در سال 1980 جماعت مزبور به رهبری کرم زهدی اندیشه استراتژی جهادی محمد عبدالسلام فرج را پذیرفت. سپس شاخه نظامی جماعت توسط مصطفی حمزه بر این اساس شکل گرفت. جماعت اسلامی در سال 1981 با جماعة الجهاد به رهبری عبدالسلام فرج برای مبارزه با رژیم حاکم به وحدت رسید که ثمره آن ترور انورالسادات بود. این وحدت اما در سال 1984 از هم پاشید.
جماعت اسلامی طی سالهای فعالیت در دو دهه پایانی قرن گذشته به عنوان یک جریان اسلامگرای جهادی در زمینه برخورد با مواردی از جمله اختلاط زن و مرد، شرب خمر، مجالس موسیقی، برنامههای تئاتر و یا نمایش فیلم و نیز حمله به مراکز فساد و مواد مخدر قدرتمندانه عمل میکرد. قدرت گرفتن جماعت و گسترش فعالیتهای آن دولت را ناگزیر از دخالت و ایجاد محدودیت برای آنها و سپس سرکوب امنیتی کرد. گروههای مسلح وابسته به جماعت نیز در عکسالعمل به این برخوردها حملات مسلحانهای را علیه نیروهای امنیتی ترتیب دادند و برخی از فرماندهان امنیتی را ترور کردند. مهمترین عملیات مسلحانه جماعت اسلامی که انعکاس وسیعی یافت، علیه گردشگران خارجی در مناطق مختلف گردشگری مصر طی چند مرحله بود که آخرین آن در شهر توریستی الاقصر و در سال 1997 انجام شد و طی آن 58 گردشگر خارجی کشته شدند. پس از این عملیات تروریستی، این گروه در یک بازنگری استراتژیک به نقد مواضع و اقدامات گذشته پرداخت[۲۶] و بالاخره در سال 1999 مجلس شورای جماعت توقف نهانی اعمال خشونتآمیز را اعلام کرد. زان پس جماعت اسلامی به یک جمعیت اسلامی و سیاسی اجتماعی تبدیل شد. از مهمترین رهبران فکری جماعت اسلامی، شیخ عبدالرحمن روحانی نابینای مصری از اعضای پیشین نهاد دینی الازهر بود.[۲۷]
جماعة الجهاد مصر
این گروه جهادی در اواخر سال 1980 و اوایل 1981 توسط محمد عبدالسلام فرج نویسنده کتاب «الفریضة الغائبة» با گردآوری مجموعهای از گروههای کوچک اسلامی تأسیس شد.[۲۸] عبدالسلام فرج در کتاب یادشده، مبانی نظری خود را درباره استراتژی تغییر سیاسی اجتماعی، برپایی دولت اسلامی و بازگشت خلافت ارائه کرده است.[۲۹] این گروه به زودی با جماعت اسلامی در یک وحدت فکری و عملی قرار گرفت که مبنای ایدئولوژیک آن، همان کتاب بود. از نظر نویسنده آن، دشمن نزدیک در اولویت مبارزه قرار میگیرد. بر اساس این نظریه، دشمن نزدیک در آن زمان، رژیم حاکم مصر بود که بایستی با از میان برداشتن آن و به دست گرفتن قدرت، به تأسیس دولت اسلامی و اسلامی کردن جامعه مصر پرداخت. ترور انور السادات در سال 1981 توسط تشکیلات مزبور نیز بر اساس چنین رویکردی انجام گرفت.[۲۸] ادامه این وحدت تشکیلاتی دیرپا نبود و به دلیل بروز تفاوت دردیدگاهها و اختلاف در روشهای مبارزه مسلحانه، سرانجام این وحدت در سال 1984 از هم پاشید. علیرغم انجام برخی اقدامات مسلحانه توسط جماعة الجهاد که برخی از آنها هم ناموفق ماند، به دلیل سرکوب شدید توسط نیروهای امنیتی ودستگیری بسیاری از رهبران آن، امکان ادامه عملیات نظامی برای این جماعت غیر ممکن و به تدریج به گروههای پراکنده و کوچک تبدیل شد که آنها هم از سال 1997 عملیات مسلحانه و خشونتآمیز را کنار گزاردند. برخی از رهبران آن از جمله ایمن الظواهری هم پیشتر، پس از آزادی از زندان، در سال 1986 از مصر خارج شدند. ایمن الظواهری 10 سال بعد در افغانستان تلاشهایی را برای احیای این گروه آغاز کرد و سرانجام در سال 2001 طی یک همپیمانی با «بن لادن»، تشکیلات موسوم به «قاعدة الجهاد» بنیان گزارده شد که رهبری آن با بن لادن بود.[۳۰]
مسیحیان مصر
دین مسیحیت در قانون اساسی این کشور به رسمیت شناخته شده است و بر این اساس مسیحیان مصری میتوانند احوال شخصیه و امور مذهبی را بر اساس منابع و مآخذ دینی خود سامان دهند. آموزههای مسیحیت برای اولین بار در سال 61 میلادی و در دوران حاکمیت رومیها توسط مرقس قدیس در مصر تبلیغ شد و هوادارانی یافت.[۳۱] گسترش مسیحیت در مصر اما به عهد امپراطور تئودوسیوس در اواخر قرن چهارم باز میگردد که مردم امپراطوری بیزانس را ناگزیر از گرویدن به مسیحیت کرد وزان پس شهر اسکندریه مرکز دین مسیحیان شرق شد. سالها بعدبه دلیل اختلافات مذهبی میان مسیحیان امپراتوری بیزانس، زمینه منازعه میان کلیسای اسکندریه و کلیسای رسمی امپراطوری که در قسطنطنیه مستقر بود نیز شکل گرفت. این اختلافات نه تنها جنبههای دینی داشت که به حوزه سیاسی نیز کشیده شد و تا ورود اسلام به این سرزمین ادامه یافت.[۳۲]
با ورود اسلام به سرزمین مصر و حاکمیت مسلمانان بر آن در سال 642 هجری به تدریج بسیاری از مردم مصر به دین جدید گرویدند و گروهی از آنان نیز همچنان بر مسیحیت باقی ماندند. مسیحیان مصر در طول قرون متمادی با جامعه مسلمان مصر عموما همزیستی مسالمتآمیز داشته و همواره خود را بخشی از جامعه مصر تلقی کردهاند. آنان حتی در دوره صلیبی هیچگاه به فراخوان صلیبیها پاسخ نداده و به حمایت از آنان بر نخواستند؛ آنگونه که ارمنیها و مسیحیان لبنان و سوریه رفتار کردند.[۳۳]
در حالی که آمارهای سازمان مرکزی آمار مصر، جمعیت مسیحیان مصر را اندکی بیش از 5 میلیون نفر اعلام کرده است، منابع کلیسایی ضمن رد این آمار اعلام کردهاند که جمعیت مسیحیان بین 15 تا 18 میلیون نفر است.[۳۴]
کلیسای قبطی ارتدوکس مصر [iii]
بیش از 95% از مسیحیان مصر را پیروان کلیسای قبطی تشکیل میدهد که بزرگترین طایفه مسیحی در خاورمیانهاند.[۵] کلیسای قبطی ارتدوکس اولین کلیسای رسمی مسیحیان مصر است که توسط مرقس قدیس در اسکندریه بنیان گزارده شد و بعدها به کلیسای اسکندریه معروف گردید.[۳۵] قبطیان مصر علاوه بر کلیسای مرکزی و مراکز مذهبی و اسقفی وابسته، دارای مؤسسات اجتماعی، علمی و فرهنگی هستند. قبطیان با تأسیس مراکز خدمات اجتماعی همچون سرپرستی فقرا و فعالیتهای آموزشی و بهداشتی نقش عمدهای در شکلگیری جامعه مدنی در این کشور داشتهاند. المرکز القبطی للدراسات الاجتماعیة به عنوان مرکزی مطالعاتی و با هدف ارتقاء آگاهیهای عمومی اعضای کلیسا نسبت به واقعیتهای جامعه مصر با تمرکز بر ویژگیهای فرهنگی، سیاسی و تاریخی قبطیها در سال 1994 تأسیس شده است. مرکز مزبور دارای سه بخش مطالعات تخصصی شامل: بخش قبطی، بخش مطالعات جهان (مسیحیت) و بخش مسائل اجتماعی معاصر است.[۳۶]
رهبر فعلی کلیسای قبطی ارتدوکس مصر، پاپ تواضروس دوم از سال 2012 به این سمت انتخاب شده است. معمولا پس از انتخاب پاپ توسط مجمع مشترک قبطیان، روحانیون و شخصیتهای مدنی قبطی؛ رئیسجمهور مصر رسما او را به این سمت منصوب میکند. از جمله نهادهای دینی قبطیان مصر، شورای مقدس است که متشکل از 102 عضو شامل اسقفها، نمایندگان پاپ و روسای مراکز دینی وابسته در مصر و خارج از مصر است. وظیفه اصلی این شورا که به ریاست پاپ تشکیل میشود، تنظیم قوانین و مقررات کلیسایی و تعیین سازوکارهای اجرایی آن و نیز شرح و تفسیر اعتقادات دینی و بررسی و تصویب هرگونه تغییر و تحول در قوانین کلیسایی است. شورای مدنی عام نیز از مهمترین نهادهای جامعه قبطیان مصر است که با هدف مشارکت دادن مسیحیان قبطی غیر روحانی در اداره امور کلیسا به ویژه انتخاب پاپ، انتقال شکایت از رهبران روحانی به شورای مقدس، نظارت بر چگونگی هزینه شدن اموال کلیسا و نیز اداره امور اوقاف و جمعیتهای خیریه و مدارس وابسته به کلیسا در سال 1874 تأسیس شد. اعضای این شورا شامل 12 عضو منتخب از میان شخصیتهای غیر روحانی جامعه قبطیان و 12 نماینده قبطی پارلمان است.[۵]
کلیسای کاتولیک مصر
کاتولیکهای مصر از کلیساهای هفتگانه پیروی میکنند که شامل، قبطیهای کاتولیک، روم کاتولیک، مارونی، ارامنه کاتولیک، سریان کاتولیک، کلدان کاتولیک و کلیسای لاتین است. کلیسای قبطی کاتولیک مصر با حمایت کاتولیکهای فرانسیسکن مصر در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم شکل گرفت و پیروان آن رو به فزونی گزارد، به گونهای که پاپ بندکت چهاردهم در سال 1841 برای آنان سراسقف تعیین کرد. تعداد پیروان کلیسای قبطی کاتولیک در سال 1994، حدود 210/000 نفر بوده است. کلیسای روم کاتولیک را عمدتا مسیحیان کاتولیکی تشکیل دادند که از قرن هجدهم از قدس و سوریه و لبنان به این کشور مهاجرت کردند. پیروان کلیسای روم کاتولیک در مصر اندک و در سال 1992 حدود 7/000 نفر بوده است. تعداد پیروان کلیسای مارونی نیز در اواخر قرن گذشته حدود 5000 نفر بوده است. مسیحیان سریان کاتولیک از قرون اولیه مسیحیت در مصر حضور داشتند و از قرن هفدهم با حضور مهاجرین سریانی از عراق و سوریه این طائفه کاتولیک شکلی منسجم یافت و از سال 1850 کلیسای خود را بر پا کرد. تاریخ حضور ارامنه کاتولیک در مصر به سال1734 باز میگردد که چهل خانواده ارمنی از ارمنستان به مصر آمدند و کلیسای کوچک خود را در سال 1737 تأسیس کردند. آنان از کلیسای ارمنی کاتولیک در لبنان پیروی میکنند و تعداد آنها در اواخر قرن گذشته حدود 1560 نفر بوده است. کلیسای کلدان کاتولیک در نیمه دوم قرن نوزدهم با مهاجرت برخی خانوادههای کلدانی به مصر شکل گرفت و تعداد آنها در سال 1890 به حدود 600 نفر رسید که عموما ریشههای عراقی، ایرانی و ترکی داشتند.
کلیسای کاتولیک مصر دارای شورایی مرکب از رهبران کلیساهای هفتگانه است که بالاترین مرجع کاتولیکهای مصر و ریاست آن با پاتریاک قبطیهای کاتولیک است.[۳۷]
کلیسای انجیلی مصر
تأسیس کلیسای انجیلی مصر توسط مبشران انجیلی اروپایی که در قرن هجدهم به این سرزمین میآمدند، انجام شد. گامهای اساسی اما از نیمههای قرن نوزدهم با تصمیم مجمع عمومی کلیسای مسیحیت انجیلی شمال آمریکا مبنی بر اعزام برخی از مبشران وابسته به این کلیسا از سوریه به مصر، برداشته شد. مبشران انجیلی با فراگیری زبان عربی و انجام فعالیتهایی چون تأسیس بیمارستان، مدرسه و کلیسا، پیوند خود را با مردم مستحکم کردند و سرانجام در سال 1860 اولین مجمع کلیسای مشایخی در مصر با عضویت هفت تن تشکیل و پس از آن کلیسای کوچکی در مقر تبشیری در قاهره برپا شد. به دنبال آن در سال 1873 کلیسای جدیدی تأسیس شد که اولین کلیسای مشایخی مصر به شمار میرود و از سال 1902 به عنوان کلیسای ملی انجیلی مصر (پروتستان) شناخته میشود. از تعداد مسیحیان پروتستانت مصر آمار دقیقی وجود ندارد، اما تعداد مذاهبی که در شورای عمومی انجیلی عضویت دارند به 17 مذهب میرسد. بزرگترین کلیسای پروتستان، کلیسای انجیلی مشایخی است که 320 کلیسای فرعی و کوچک زیر مجموعه آن است.[۳۸]
صوفیان مصر
تا پیش از نیمههای قرن ششم هجری، تصوف در مصر از دایره سلوک فردی و حلقههای کوچک مریدان، عارفان و زاهدان فراتر نمیرفت و از نمودهای جمعی صوفیان خبری نبود. شکوفایی تصوف اما از نیمههای دوم آن قرن و تأسیس اولین خانقاه در عهد صلاحالدین ایوبی در سال 569 هجری آغاز شد. قرن هفتم نیز که قرن فروپاشی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه مصر بود، برای صوفیان، اوج شکوفایی و بالندگی بود. زان پس، طریقتهای صوفی یکی پس از دیگری ظهور یافتند و با فراز و فرودهایی به حیات خود ادامه دادند.[۳۹]
طریقتهای صوفی مصر به لحاظ ریشههای تاریخی و حضور اجتماعی گسترده، امروز به مثابه نهادی اجتماعی مورد توجه است و پژوهشهای متعدد و عمیقی درباره آنها انجام شده است.[۴۰]
تاکنون تعداد 77 طریقت صوفی توسط شورای عالی طریقتهای صوفی مصر به رسمیت شناخته شدهاست. طریقتهای رسمی متعهدند که طبق لوایح مصوب سالهای 1903 و 1905 م در خصوص طریقتهای مبتنی بر ممنوعیت همهی اعمال خلاف شرع، از جمله ذکر گفتن همراه با رقص، استفاده از برخی آلات موسیقی، مجروح کردن بدن با سیخ، خوردن حشرات به عنوان کرامت و همچنین طرح مسئله سقوط تکلیف، عمل کنند. اضافه بر طریقتهای رسمی، دهها طریقت غیررسمی نیز در سراسر مصر گستردهاند که سبب نگرانی مشایخ صوفی شصده و تقاضای برخی از آنها برای رسمی شدن با مخالفت شورای عالی صوفیان روبرو شده است. شیخ حسن الشناوی که تا پیش از مرگ در سال 2008 ،شیخالمشایخ صوفیان مصر بود، نسبت به شیوع گستردهی طریقتهای غیرقانونی و غیرمنطبق با احکام و تعالیم اسلامی و نیز شیوههای غیراسلامی، غیرصوفی و کاسبکارانهی طیف وسیعی از مدعیان تصوف (فرقههای جدید) هشدار داده است.[۴۱]
برخی از طریقتها همچون الشاذلیه، دارای شاخههای بسیاری هستند که به عنوان طریقتی مستقل به رسمیت شناخته شدهاند. بعضی از آنها همچون خلوتیه گرایش بیشتری به مجالس ذکر و اعتزال دارند و تعداد دیگری از آنها مانند عزمیه، به حضور اجتماعی و بهرهگیری از امکانات ارتباطی مدرن اهتمام میورزند.
طریقت های مهم مصر
برخی از طریقتهای مهم مصر عبارتند از:
طریقت الاحمدیة مصر
منسوب به سید احمد البدوی (د 675 ه) که نسب به امام علی (ع) میبرد. او در فاس مغرب متولد شد و مدتی در عراق بود و سپس به مصر رفت و در شهر طنطا اقامت گزید؛ از آن پس طریقت به نام او شکل گرفت و در عصر حکومت بیبرس مملوکی در مصر گسترش یافت. از عوامل محبوبیت و گسترش این طریقت، تشویق مسلمانان به مبارزه با مهاجمان صلیبی توسط پیروان آن بود. بعدها بروز برخی انحرافات و شیوع بیبند و باری و اعمال خلاف از جمله میگساری در میان پیروان آن، سبب رویگردانی عامهی مسلمانان از آنان شد. این طریقت، مردم پسندترین طریقت روستایی به شمار میرود. از علائم مشخصهی آنان، استفاده از پرچم و عمامهی قرمز است. سلسلههای متعددی از این طریقت منشعب شدهاند که البیومیه و الشناویه از جملهی آنان است.
طریقت الخلوتیة مصر
منسوب به شیخ محمد الخلوتی (د 689 ه) از مشایخ صوفیه خراسان و طریقتی ترکی الاصل است. مرکزیت این طریقت در تبریز بود و پس از آنکه این شهر به تصرف صفویان درآمد، پیروان آن به تدریج به مصر مهاجرت کردند. این طریقت در مصر شکوفا شد و شاخههای متعددی از آن پدید آمدند که از جمله آنها بکریه، بیرامیه، جوهریه و مرداشیهاند.
طریقت الدسوقیة مصر
منسوب به شیخ ابراهیم الدسوقی (د 676 ه) از اقطاب چهارگانه صوفیان است که درالدسوق از شهرهای مصر متولد شد. او شافعی مذهب و علاوه بر مقام قطب، فقیهی مورد توجه مردم بود. شاخههای متعددی از آن منشعب شدهاند که از جملهی آنها الشرنوبیه و الشهاویه و شاخهای دیگر از آن که به عنوان طریقتی مستقل در سالهای اخیر به رسمیت شناخته شده است، الدسوقیة المحمدیة است که در عین حال از جدیدترین طریقتهای صوفی مصر است. شاخههای آن علاوه بر مصر در سودان، الجزایر، لیبی، یمن، پاکستان و برخی از کشورهای اروپایی گستردهاست.
طریقت الرفاعیة مصر
منسوب به شیخ ابوالعباس احمد الرفاعی (د 578ه) از اقطاب بزرگ صوفیه است که در بصره میزیست و پس از مرگش، شیخ ابوالفتح الواسطی (د 632ه) که به مصر مهاجرت و در اسکندریه سکنی گزیده بود، با دعوت و تبلیغ توانست این طریقت را در مصر گسترش دهد. برخی بر این باورند که الرفاعی تحت تأثیر اندیشههای شیخ عبدالقادر گیلانی قرار داشت و طریقت او نیز از شاخههای قادریه است. طریقت الرفاعیه دارای شاخههای متعدد از جمله علوانیه، کیالیه، حریریه و جبرتیه است.
طریقت الشاذلیة مصر
منسوب به شیخ ابوالحسن الشاذلی (د 656 ه) او زاهدی نابینا بود که به دلیل گرایشهای صوفیانه ناگزیر از ترک مغرب و مهاجرت به مصر و اقامت در اسکندریه شد. به تدریج حلقهای از شاگردان بر گرد او جمع آمدند. او نه خانقاه داشت و نه خود طریقت و آداب خاصی بنا نهاد. پس از او، مریدانش از جمله ابوالعباس المرسی و ابن عطاءاله السکندری طریقت را به نام او بنیان گذاشتند. طریقت شاذلیه از ریشهدارترین و پرشاخهترین طریقتهای صوفیه است و در طول قرون متمادی، تأثیر بسیاری بر روند تحولات فرهنگی و اجتماعی مصر داشته است. از جمله شاخههای این طریقت میتوان از وفائیه، جزولیه، مکیه، محمدیه و درقاویه نام برد. پیروان این طریقت و شاخههای آن علاوه بر مصر، در شمال آفریقا نیز پراکندهاند.
طریقت العزمیة مصر
از طریقتهای نسبتا جدید در مصر است که آن را السیدمحمد ماضی ابوالعزائم (د 356 1ه) با شعار احیای خلافت فاطمی در سال (1353 ه-1934م) بنیان گذاشت.[۴۲] این طریقت از ویژگی اصلاح طلبانه برخوردار است و وابستگیهای قومی و ملی خود را در مشارکت در جنبش مدنی علیه اشغال انگلیس و نیز مشارکت در جنگ علیه اسرائیل در سال 1948 نشان داده است.[۴۳] طریقت عزمیه همچنین به دلیل استفاده از شعارهای نو از جمله آمیزش دین و سیاست، بهرهگیری از ادبیات شیعی، نقد شدید وهابیت و ضدیت با صهیونیسم و نیز، انتقاد از عقبماندگی مسلمانان، توانسته است افکار عمومی را به خود جلب کند. این طریقت هر چند سنی مذهب است، از بسیاری از باورهای شیعه، دفاع و به ویژه بر مشترکات میان تصوف و تشیع تأکید میورزد؛ از جمله، سلسله جزوات «الفتوحات العزمیة» که از سوی این طریقت انتشار یافته، به بسیاری از اتهامات و ابهامات دربارهی تشیع پاسخ میدهد. همچنین برگزاری میلاد امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) از برنامههای سالیانه و مناسبتی ویژه این طریقت است. از دیگر ویژگیهای طریقت عزمیه، نقد اندیشههای خرافی و عملکرد انحرافی برخی مشایخ و پیروان طریقتهای صوفیه است. این طریقت علاوه بر مصر، در سودان و لیبی هم پیروانی دارد.
طریقت العشیرة المحمدیة مصر
علیرغم آنکه از شاخههای شاذلیه است به عنوان جریانی فکری اصلاحی در میان جریانهای صوفی مصر مطرح شده است. این طریقت صوفی توسط شیخ محمد زکی ابراهیم (د 1419 ه) بنیان گرفت. شکلگیری این طریقت نتیجهی اندیشههای اصلاحطلبانه موسس آن بود که صرفا به میراث سنتی صوفیه بسنده نکرد و با رویکردی نوگرایانه، جریانی جدید را در میان طریقتهای صوفی مصر پدید آورد. این جریان صوفی منتقد برخی روشها و رفتار مشایخ و پیروان طریقتهای صوفی است و معتقد است که جریانهای صوفی باید به منابع اصلی و صدق و صفای پیشین بازگردند. از اقدامات مهم این طریقت، تأسیس آکادمی پژوهشهای صوفی است که در زمرهی اقدامات نوگرایانه جریانهای صوفی مصر به شمار میرود.
طریقت القادریة مصر
طریقت منسوب به شیخ عبدالقادر گیلانی معروف به قطب اعظم (د562ه) که نسب او به امام حسن مجتبی (ع) میرسد. آموزهها و فعالیتهای تبلیغی این طریقت صوفی نقش مهمی در گسترش اسلام در میان قبایل بتپرست آفریقا و نیز در شبه قاره هند داشته است. پیروان این طرقت، علاوه بر مصر در گسترهی وسیعی از جهان اسلام حضور دارند. با اینکه آموزههای این طریقت ریشه در مذهب حنبلی دارد، پیروان آن تا حدود زیادی اهل تسامح و تساهل بودهاند. قدیمیترین شاخههای قادریه در مصر، فارضیه و پس از آن قاسمیه است.[۴۴]
نهادهای نظارتی
از جمله نقاط عطف در روند تحولات معاصر طریقتهای صوفی مصر، تشکیل شورای عالی طریقتهای صوفی در سال 1976 به عنوان مهمترین ابزار برای تحقق اهداف فرهنگی دولت بود. بر اساس قانون تشکیل شورای مزبور، ادارهی امور طریقتهای صوفی را تشکیلاتی با عنوان «المشیخة العامة للطرق الصوفیة» برعهده دارد. شیخ المشایخ طریقتها از میان 10 شیخ منتخب مشایخ طریقتها انتخاب و با حکم رئیسجمهور منصوب میشود. شیخ المشایخ منتخب نیز همراه شورایی مرکب از 5 عضو به عنوان نمایندگان وزارتخانههای کشور، اوقاف، فرهنگ، امور محلی و الازهر با عنوان شورای عالی بر امور طریقتها نظارت میکند. وظایف عمدهی این شورا عبارت است از: حل و فصل منازعات طریقتها، نظارت بر اجرای مراسم و جشنهای صوفی مانند موالد، عزل و نصب مشایخ مراقد و تکیهها و سایر مراکزی که به رسمیت شناخته شده و تحت نظارت این شورا قرار گرفتهاست.
شورای مزبور به استناد قانون تشکیل آن، تشکیلاتی است مستقل با اهداف دینی، معنوی، اجتماعی، فرهنگی و ملی و دارای شخصیت حقوقی.[۴۵]
نماد اجتماعی صوفیان مصر
مهمترین نماد اجتماعی طریقتهای صوفی مصر، مراسم میلاد پیامبر (ص) و خاندان او (ع) و نیز مشایخ و اولیاء صوفی است که در طول سال و با حضور انبوه پیروان طریقتها و دیگر علاقمندان برگزار میشود و میتوان از آن به عنوان جشنوارههای صوفیان نام برد که در جامعهی مصر با عنوان مولد شناخته میشود. برخی از این جشنوارهها از چنان شور و هیجانی برخوردار است که علاوه بر صوفیان، دوستداران پیامبر (ص) و خاندان پاک او، اهل تسنن و گاه مسیحیان قبطی نیز در آنها حضور مییابند. موالد در واقع علاوه بر جنبههای دینی فرصتی است که میلیونها صوفی از طبقات گوناگون اجتماعی، با سنتهای فرهنگی متفاوت و از مناطق مختلف مصر و خارج از مصر، گاه چند شبانهروز در فضایی معنوی و محیطی جمعی بسر میبرند و لذا میتوان از آن به فرصت تقویت مناسبات و مهمتر از آن به استحکام انسجام اجتماعی تعبیر کرد. میزان حضور جمعیت و کیفیت برنامهها بیانگر پایگاه اجتماعی طریقتهای صوفی است و بدین لحاظ دستاندرکاران این مراسم، همواره تلاش میکنند تا مراسمی باشکوه و در خور نام و جایگاه طریقت برگزار کنند.
براساس آمار شورای عالی صوفیان، همه ساله حدود 80 مراسم مولد اعم از مولد پیامبر (ص) و خاندان ایشان و یا اقطاب و اولیای صوفی در مصر برگزار میشود. البته صدها مولد غیررسمی دیگر نیز در طول سال، در سراسر مصر و به ویژه در شهرهای کوچک و روستاها برپا میشود.
از مهمترین موالد صوفیان مصر، میلاد پیامبر اکرم (ص)، میلاد امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) است که بیشتر طریقتهای صوفی و به ویژه طریقتهای اصلی به آنها اهتمام دارند.
مولد النبی(ص) در مصر سابقهای هزار ساله داشته و به عهد فاطمیان باز میگردد. در این مراسم که همه ساله در ماه ربیعالاول برگزار میشود، صدها هزار صوفی از طریقتهای مختلف به همراه مشایخ خود، میلاد پیامبر (ص) را جشن میگیرند و با پرچمهای سبز، خواندن سرود در مدح ایشان و تهلیل تا مسجد الحسین (ع) راهپیمایی میکنند. سپس پیروان طریقتها در مجالس ذکر و تلاوت قرآن که معمولا عصرها و شبها برپا میگردد، حضور مییابند.
مولد الحسین(ع) نیز از جمله مهمترین موالد است که توسط طریقتهای صوفی همه ساله در ماه ربیعالثانی و به مناسبت ورود سر مبارک ایشان به مصر، برگزار میشود و پس از مولد النبی(ص) از اهتمام ویژه صوفیان، شیعیان و سنیهای دوستدار خاندان پیامبر(ص) برخوردار است.
مراسم جشن میلاد حضرت زینب(س) نیز از جمله مراسم پرشکوه و پرحضور صوفیان در مصر است که در پانزدهم ماه رجب، سالروز ورود ایشان به مصر، برپا داشته میشود. این مراسم معمولا در محل موسوم به مقام السیده زینب، در محلهی قدیمی قاهره و به مدت 10 روز برگزار و پیروان بیشتر طریقتهای صوفی و نیز شیعیان و گروههایی از مردم مصر در آن شرکت میکنند. جمعیت شرکت کننده در این مراسم، گاه تا بیش از یک میلیون نفر برآورد میشود. طریقتهای صوفی اهتمام ویژهای به این مراسم دارند و سعی دارند مراسم عقد و یا عروسی زوجهای جوان را در ایام برگزاری این مراسم برپا کنند.
برخی مراسم دیگر از جمله مولد سیده نفیسه و سیده سکینه نیز همه ساله از سوی برخی طریقتهای صوفی برگزار میشود که جمعیت قابل توجهی از پیروان طریقتها در آن شرکت میکنند. طی چند ساله اخیر نیز مراسم جشن میلاد حضرت زهرا(س) توسط طریقت عزمیه در مقر این طریقت در قاهره برگزار میشود.
برگزاری مولد اقطاب و مشایخ صوفی نیز مورد اهتمام ویژه طریقتهای صوفی مصر است. از جمله این موالد، مولد شیخ احمد البدوی شیخ طریقت احمدیه است که همه ساله در شهر طنطا، بزرگترین شهر دلتای نیل برگزار میشود. در این مراسم که در زمره بزرگترین موالد مشایخ صوفی مصر است، صدها هزار مصری و دیگر صوفیان خارج از مصر حضور مییابند. این مراسم معمولا به مدت 8 روز و در اواخر فصل برداشت پنبه که از اقلام عمدهی صادراتی مصر است، برگزار میشود.
شهر دسوق در شمال مصر هم همه ساله شاهد برگزاری مراسم مولد شیخ ابراهیم الدسوقی، بنیانگذار طریقت الدسوقیه است. به این مناسبت صدها هزار صوفی مصری و غیر مصری در این شهر و در کنار آرامگاه او گرد میآیند. جشنهای تولد الدسوقی که به مدت یک هفته برگزار میشود، از جمله موالد پرجمعیت به شمار میرود.
علاوه بر موارد پیش گفته دهها مولد دیگر در بزرگداشت مشایخ و اقطاب صوفی در طول سال و در سراسر مصر برگزار میگردد که از جملهی آنها مولد شیخ ابوالحسن الشاذلی است و با آنکه آرامگاه او در منطقهای دور افتاده در صحرای شرقی مصر قرار دارد، همه ساله انبوهی از پیروان طریقت الشاذلیه و دیگر طریقتها و نیز گروههایی از مردم در جشن میلاد او شرکت میکنند.[۴۶][۴۷]
پاورقی
[i] - قانون اساسی مصر، مصوب سال 2014
[ii] - دانشگاه الازهر در فصل نظام آموزشی و ذیل دانشگاههای مصر، معرفی شده است.
[iii] - «قبط» از واژه یونانی «ایجیبتوس» گرفته شده و از دوره حاکمیت یونانیها بر مردم ساکن مصر اطلاق میشده است. امروز هم مصریانی که پس از ورود به این سرزمین بر مسیحیت باقی ماندند با این نام شناخته میشوند.
نیز نگاه کنید به
- مصر
- جامعه و نظام اجتماعی مصر
- ادیان در افغانستان
- ادیان در تونس
- ادیان در روسیه
- ادیان در سنگال
- ادیان در لبنان
- ادیان در چین
- ادیان در ژاپن
- ادیان در کانادا
- ادیان در کوبا
کتابشناسی
- ↑ شاهین، دكتور عبدالصبور، الرفاعي، اصلاح عبدالسلام، (2006). مصر في الاسلام. الجزء الثاني. (الطبعة الاولي). نهضة مصر للطباعة و النشر، ص91.
- ↑ بازیابی شده در 2015 از https://www.azhar.edu.eg.
- ↑ تقریر الحالة الدینیة (الطبعة الخامسة) (1997). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالأهرام، ص28-29.
- ↑ بازیابی شده در 2015 از https://www.azhar.edu.eg.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ بازیابی شده در 2015 از https://www.sis.gov.eg.
- ↑ تقریر الحالة الدینیة (الطبعة الخامسة) (1997). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالأهرام، ص62.
- ↑ مرغی، جاسم عثمان (1412). الشيعة في مصر (الطبعة الاولي). طهران: مؤسسة الوفاء، ص13.
- ↑ خسروشاهی، سيدهادي (1390). اهل بيت در مصر. ترجمه محمد مقدسي. چاپ اول. تهران: مجمع جهاني اهل بيت، ص27.
- ↑ الوردانی، صالح (1993). الشيعة في مصر من الامام علي حتي الامام الخميني (الطبعة الاولي). القاهرة: مكتبة مدبولي الصغير، ص60.
- ↑ خسروشاهی، سيدهادي (1390). اهل بيت در مصر. ترجمه محمد مقدسي. چاپ اول. تهران: مجمع جهاني اهل بيت، ص71.
- ↑ بازیابی شده در 2015 از https://wwww.alwafd.org.
- ↑ بازیابی شده در 1394 از https://www.ahl.ul.bayt.org.
- ↑ الوردانی، صالح (1993). الشيعة في مصر من الامام علي حتي الامام الخميني (الطبعة الاولي). القاهرة: مكتبة مدبولي الصغير، ص112.
- ↑ مرغی، جاسم عثمان (1412). الشيعة في مصر (الطبعة الاولي). طهران: مؤسسة الوفاء، ص43.
- ↑ مرغی، جاسم عثمان (1412). الشيعة في مصر (الطبعة الاولي). طهران: مؤسسة الوفاء، ص173-174.
- ↑ منیب، عبدالمنعم (2009). خريطة الحركات الاسلامية في مصر (الطبعة الاولي). الشبكة العربية لمعلومات حقوق الانسان (نسخه الكترونيك)، ص9.
- ↑ المرجع في تاريخ مصر الحديث و المعاصر (2009). تقديم و مراجعة يونان لبيب رزق. القاهرة: المجلس الاعلي للثقافة، ص561.
- ↑ المرجع في تاريخ مصر الحديث و المعاصر (2009). تقديم و مراجعة يونان لبيب رزق. القاهرة: المجلس الاعلي للثقافة،ص502.
- ↑ الربیع العربی (2012). الثورة و مابعدها. بيروت: مركز دراسات الوحدة العربية، ص107.
- ↑ حبیب، الدكتور محمد (2013). الاخوان المسلون بين الصعود و الرئاسة و تآكل الشرعية. القاهرة: سما للنشر و التوزيع، ص8.
- ↑ دلیل الحرکات الاسلامیة (2006). العدد الاول. القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالاهرام، ص43.
- ↑ الربیع العربی (2012). الثورة و مابعدها. بيروت: مركز دراسات الوحدة العربية، ص171.
- ↑ حبیب، الدكتور محمد (2013). الاخوان المسلون بين الصعود و الرئاسة و تآكل الشرعية. القاهرة: سما للنشر و التوزيع، ص9.
- ↑ منیب، عبدالمنعم (2009). خريطة الحركات الاسلامية في مصر (الطبعة الاولي). الشبكة العربية لمعلومات حقوق الانسان (نسخه الكترونيك)، ص27.
- ↑ منیب، عبدالمنعم (2009). خريطة الحركات الاسلامية في مصر (الطبعة الاولي). الشبكة العربية لمعلومات حقوق الانسان (نسخه الكترونيك)، ص28.
- ↑ منیب، عبدالمنعم (2009). خريطة الحركات الاسلامية في مصر (الطبعة الاولي). الشبكة العربية لمعلومات حقوق الانسان (نسخه الكترونيك)، ص86.
- ↑ منیب، عبدالمنعم (2009). خريطة الحركات الاسلامية في مصر (الطبعة الاولي). الشبكة العربية لمعلومات حقوق الانسان (نسخه الكترونيك)، ص137.
- ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ دليل الحركات الاسلامية في العالم (2006). العدد الاول. القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالاهرام، ص136.
- ↑ حسن، د.عمار علي (2009). التنشئة السياسية للطرق الصوفية في مصر (الطبعة الاولي). القاهرة: دار العين للنشر، ص200.
- ↑ دليل الحركات الاسلامية في العالم (2006). العدد الاول. القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالاهرام، ص144.
- ↑ تقریرالحالة الدینیة (1997). الطبعة الخامسة. القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالأهرام، ص82.
- ↑ الانصاری، دكتور ناصر (1993). المجمل في تاريخ مصر. القاهرة: دارالشروق، ص89-90.
- ↑ تقریر الحالة الدینیة (الطبعة الخامسة) (1997). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالأهرام، ص87.
- ↑ بازیابی شده از https://www.campas.gov.eg.
- ↑ تقریر الحالة الدینیة (الطبعة الخامسة) (1997). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالأهرام، ص82.
- ↑ تقریر الحالة الدینیة (الطبعة الخامسة) (1997). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالأهرام، ص102.
- ↑ تقریر الحالة الدینیة (الطبعة الخامسة) (1997). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالأهرام، ص105-108.
- ↑ تقریر الحالة الدینیة (الطبعة الخامسة) (1997). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالأهرام، ص121-122.
- ↑ صدرهاشمی، سيدمحمد (1391)، صوفيان مصر از خانقاه تا دنياي سياست: تصوف در شمال آفريقا (مجموعه مقالات) (چاپ اول). تهران: مؤسسه فرهنگي هنري و انتشارات بينالمللي الهدي، ص81.
- ↑ تقریر الحالة الدینیة (الطبعة الخامسة) (1997). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالأهرام، ص275.
- ↑ صدرهاشمی، سيدمحمد (1391)، صوفيان مصر از خانقاه تا دنياي سياست: تصوف در شمال آفريقا (مجموعه مقالات) (چاپ اول). تهران: مؤسسه فرهنگي هنري و انتشارات بينالمللي الهدي، ص86.
- ↑ صدرهاشمی، سيدمحمد (1391)، صوفيان مصر از خانقاه تا دنياي سياست: تصوف در شمال آفريقا (مجموعه مقالات) (چاپ اول). تهران: مؤسسه فرهنگي هنري و انتشارات بينالمللي الهدي، ص88.
- ↑ حسن، د.عمار علي (2009). التنشئة السياسية للطرق الصوفية في مصر (الطبعة الاولي). القاهرة: دار العين للنشر، ص415.
- ↑ حسن، د.عمار علي (2009). التنشئة السياسية للطرق الصوفية في مصر (الطبعة الاولي). القاهرة: دار العين للنشر، ص87-90.
- ↑ حسن، د.عمار علي (2009). التنشئة السياسية للطرق الصوفية في مصر (الطبعة الاولي). القاهرة: دار العين للنشر، ص610.
- ↑ صدرهاشمی، سيدمحمد (1391)، صوفيان مصر از خانقاه تا دنياي سياست: تصوف در شمال آفريقا (مجموعه مقالات) (چاپ اول). تهران: مؤسسه فرهنگي هنري و انتشارات بينالمللي الهدي، ص91.
- ↑ صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص233-268.