اقوام و نژادهای سودان
در سودان 597 نژاد سکونت دارند که بهطور کلی میتوان آنها را به سه نژاد اصلی زیر تقسیم کرد:
1- نژاد عرب در شمال و مرکز سودآنکه در اکثریت هستند. نژاد عرب شامل قبائل «جَعلی»، «شایقی»، «بقاره»، «بدیزیه»، «حسانیه»، «کبابیش» است.
2- قبایل ساکن در سواحل دریای سرخ و شرق سودان، شامل «بجاویه»، «هدندوه»، «امرار» و «بشاریین»
3- قبایل زنگی در جنوب و غرب سودان، به شرح زیر
الف ـ نژادهای سودانی ساکن در سودان جنوبی از جمله «زاندی»، «لوغو»، «لوغباره» و «مادی»
ب ـ نژادهای نیلی ساکن در سودان جنوبی از جمله «دینکا»، «شیلوک»، «نویر»،«باری»، «نیانغواره» و «توربوزه»[۱].
پیتر مالکومهالت[I]در کتاب «تاریخ سودان بعد از اسلام» درباره قبایل و اقوام سودانی چنین نوشته است:
«میان بخشهای شمالی و جنوبی سودان، تمایز زیادی به چشم میخورد. شمال کشور، جز در چند مورد خاص، عربزبان است و بیشتر اقوام آن از نظر فرهنگ و وضع ظاهری، عرب هستند. بومیان این مناطق، عموماً مسلمان هستند. البتّه اقلیتی از مسیحیان عربزبان وجود دارند که از نسل مهاجران مصری و لبنانی هستند که در زمان تسلّطترکها و مصریان به این سرزمین آمدهاند.
بخش جنوبی سودان، شامل انواع گوناگون زبانها و گروههاست. برخلاف اهالی شمال کشور، اقوام این بخش، عموماً غیرمسلمان هستند و مدّعی نژاد عرب نیز، نیستند. اگرچه تاحدودی گرایش اسلامیو عربی در آنها وجود داشته است ولی در دوران حکومت مشترک که مبلّغان اروپایی و آمریکایی مردم را تاحدّی متوجّه مسیحیّت کردند، این گرایشها سرکوب شد[۲].
قوم «شیلوک»، اکنون در منطقه نسبتاً کوچکی در کرانه غربی رودخانه نیل سفید، ساکن هستند. ولی در گذشته ناحیه وسیعتری را در اختیار داشتهاند. تا نیمه قرن نوزدهم، مرز شمالی آنان را جزیره «اَبا»، تشکیل میداد که حدود سی سال بعد، مقر«مهدیون» شد. تا سالهای نخست برقراری حکومتترک و مصر، آنها به آبادیهای عرب نشین پایین نیل سفید را حمله و اموالشان را غارت میکردند و گفته میشود یکی از این تاخت و تازها، منجر به تأسیس حکومت «فونج»، توسط جنگجویان «شیلوک» شد. تا پیش از تولید اسلحه گرم و ماشینهای بُخار، آنها با موقعیّتی برابر، توانایی مقابله با همسایگان شمالی را داشتند[۳].
قبایل«دینکا» قلمرو وسیعتریاز «شیلوک» فعلی در اختیار دارند. امّا از اتّحاد بیبهرهاند. اینها گروهی از قبایل هستند که عدّهای از آنان در کرانه شرقی رود نیل سفید سکونت دارند و بقیّه که اکثریت آنان را تشکیل میدهند مقیم دشتهای مسیلی و سرسبز «بحر الغزال»(یکی از استان های سودان) هستند و در آنجا به دامداری اشتغال دارند. در قسمتهای جنوبیتر، در زمینهای مرتفع و سرچشمههای نیل، در نزدیکی مرزهای سودان(منظور سودان جنوبی فعلی است. م.) و جمهوری دموکراتیک کنگو، قوم «زاندی» زندگی میکنند.
عربی شدن شمال سودان، نتیجه نفوذ قبایلی به این منطقه است که در گذشته از عربستان، به مصر علیا کوچ کرده بودند. سودانیهای شمال کشور که ادّعای نژاد عربی دارند، اغلب متعلّق به یکی از دو تقسیم بندی گسترده و تا حدّی مصنوعی زیر هستند:
اوّل، «نوبهای»های عرب شده که بیشتر آنها بومیان نیل اصلی و شامل «بَرابِره»[II] و گروه «جَعلی»[III] هستند. دوم، گروه «جُهینه» که بیشتر بَدَوی یا نیمه بَدَوی هستند.
«بَرابِره»، در «نوبه سُفلی» سکونت دارند. نمایندگان آنها در سودان نوین، «سوکّوت» و «ماهاس» ساکن هستند که هنوز به لهجههای وابسته به نوبهای سخن میگویند. در جنوب آنها قبایلی زندگی میکنند که در «نوبه علیا»ی قدیم سکونت دارند و متعلّق به گروه «جَعلی» هستند. این قبایل، همگی ادّعا دارند که «ابراهیم جَعل»، جدّ آنهاست. در اینباره که آیا نامگذاری این قبایل جنبه تاریخی دارد یا نه؛ شجره نامه نیاکانی، وجود عنصری مشترک قبایل را نشان میدهد. از هنگام هجوم اعراب به این منطقه، تبار عربی، منشأ افتخار و تشخّص بوده است. که تأکید آنان بر داشتن جدّ عرب مشترک، امری طبیعی به نظر میرسد. نظرِ دیگری در اصل و نَسَب، «ابراهیم جَعل» را از نسل «عبّاس بن عبد المطّلب»، عموی پیامبر(ص) قلمداد میکند. بنابر این، القاب «جَعلی» و «عبّاسی» در نسبنامههای شرق «بلاد السّودان» به یک معنا، هستند. امّا بهرغم اشتیاق شجرهنویسان برای یافتن جدّ عرب مشترک برای گروه «جَعلی»، اگر گروه اوّلیه «نوبه» از میان رفته را یک عنصر مشترک بتپرست در میان این قبایل به حساب آوریم، به حقیقت نزدیکتر خواهیم بود. البتّه این فرض، حقیقت مسلّم تاریخی اصل و نسب عربی ـ ازدواج میان مهاجران عرب و قوم قدیمتر نوبهای ـ را رد نمیکند. گروه «جَعلی» کنونی خصایص بارز عربی و میراث فرهنگی اسلامیخویش را از این ارتباط، به دست میآورد.
«جَعلیین»، جمع جَعلی، بهطور خاص، به یکی از قبایل این گروه گفته میشود که در فاصله میان محل تلاقی «عَطبَره»(نام شهری در استان «نهر النّیل» سودان) و گلوگاه «سَبلوقه» ساکن هستند. «جَعلیّین» به این مفهوم محدود، از قرن شانزدهم تا استیلایترک و مصر یک قلمرو قبیلهایایجاد کردند که زیر سلطه خاندانی سلطنتی به نام «سَعدَب» بوده است. در شمال آنها، در منطقه «بربر»، قبیله دیگری از گروه «جَعلی» به نام «میرَفاب» سکونت دارند که در گذشته، سلطنت قبیلهای داشته است. در بخش شمالیتر نیز، قبایل «روبَتَت» و «مَناصر» از همان گروه، در سواحل رود نیل تا آن سوی پیچ بزرگ رودخانه در «ابوحمد»، سکونت دارند.
در امتداد نیل، ناحیه میان آبشار چهارم و «الدَبّه»، منزلگاه قبایل هم پیمان «شایقیّه» است که خود را از نسل «جَعلی» نمیدانند. بسیاری از ناظران، متوجّه تفاوت میان خصایص آنها و همسایگانشان شدهاند و تاریخ آنها نیز، مؤید این نکته است. در قرن هیجدهم اسب سواران غارتگر حکومت اشرافی «شایقیّه»، بر «نوبه» استیلا داشتند. در سال 1821م. (1200هـ.ش) از میان قبایل کرانهنشین، تنها همان گروه، در برابر هجوم مشترکترک و مصر، مقاومت کردند. امّا خدمات بعدی آنها به حکومت تازه در مقام سواره نظام نامنظّم، به تأسیس مستعمرات «شایقیّه» در اطراف نقطه تلاقی رودهای نیل و جاهای دیگر انجامید.
شمالیترین قبایل گروه «جَعلی»، در سمت پایین «شایقیّه»، بین «الدَبّه» و سرزمین «برابره» قرار دارند. منزلگاه آنها منطقه «دُنقُله»[IV] است و آنها را «دناقله»(اسم جمع، به معنی اهالی دُنقُله)، مینامند . در میان آنها آگاهی از نژاد «نوبهای» به مراتب بیش از آنچه در میان قبایل جنوبی گروه «جَعلی» به چشم میخورد، وجود دارد و هنوز به لهجه نوبهای تکلّم میکنند.
نوبهایهایی که در زیر نفوذ اعراب واقع شده اند، در اصل کشاورزانی هستند که در نوار باریکی از کرانههای رود نیل و جزیرهها ـ که برخی از آنها بسیار وسیع هستند ـ سکونت دارند. این نواحی را میتوان با بهرهگیری از مدّ رود نیل یا به روشی دیگر آبیاری کرد. قلمرو آنها خارج از منطقه معمولاً بارانی قرار دارد. از اینرو همواره، جمعیّت فراوانی، بهویژه از میان «دناقله» و «برابره»، به این نواحی سرازیر بوده است. این محدودیّت اقتصادی،گاهی همراه با ناپایداری سیاسی، مهاجرت موقّت یا دائم را به یکی از ویژگیهای تکرارشونده در تاریخ این منطقه، تبدیل کرده است. «برابره» برای مصر، خدمتکاران «بربری» فراهم میکردند. در قرن شانزدهم، قوم «ماهاس» ضمن مهاجرت به محل تلاقی رودهای نیل، خود را آموزگاران دینی قلمداد میکردند.
گروههای حکمران گوناگونی ـ که اساساً نه نوبهای بودند، نه عرب ـ ادّعای اصل و نسب «جَعلی» ـ یا مترادف آن «عبّاسی» ـ داشتند. خاندان سلطنتی «طَقالی» یک حکومت محقّر اسلامی، در کوهستانهای مشرکان نوبه، تبار خود را از ازدواج یک مرد پرهیزگار «جعلی» با شاهدُختی بومیگرفته است. درباره نژاد «نَبَتَب»، قبیله مهم «بجه بنو عامر» نیز، داستانی مشابه نقل میکنند. قبیله سلطنتی «کایره» در میان قوم «فور»، مانند حکام مجاور«ودایی»، مدّعی اصل و تبار عبّاسی بودند. پیدایش شایقیّه در قرن هیجدهم سبب مهاجرت دناقله به دارفور شد؛ که ظاهراً این امر به گسترش داد و ستد میان این حکومت و مصر انجامید. در قرن نوزدهم «جلابه» (سوداگران برده و مواشی) جَعلی همواره در تمام نواحی جنوب کُردُفان و دارفور، در حاشیه جنوبی قلمرو اعراب حضور داشتند. درحالیکه دناقله و سایر افراد گروه بزرگ «جَعلی» در فراهم آوردن امکانات پیشرفت نواحی نیل سفید و «بحر الغزال»[V] سهمیبسزا داشتند. «الزُبَیر رَحمه» بازرگان دولتمند «بحر الغزال» در زمان حکومت خدیو اسماعیل به نژاد عبّاسی خود میبالید.
از قبایل متعدّد خارج از محدوده نوبه قدیم، که مدّعی عضویّت در گروه «جَعلی» هستند، نیز باید ذکری به میان آوریم. اینها احتمالاً، قبایل مختلطی هستند که در اثر به هم پیوستن اجزایی نامتجانس در پیرامون رهبران جَعلی شکل گرفتهاند. قابل توجّه است که پنج قبیله از میان این قبایل دارای نامهای مشتق از ریشه عربی «جماعه» ـ به معنی گروه ـ هستند.
در عرف نَسَب نامه سودانی، واژه «جُهینه»، واژهای جامع برای تمام قبایل مدّعی نژاد عرب است؛ نه مدّعیتبار «جَعلی» ـ «عبّاسی». اعراب جُهینه عربستآنکه به مصر علیا کوچ کردهاند در نفوذ به سرزمین نوبه در قرن چهاردهم، سهمیمهم را برعهده داشتند و مردمیاز تبار مختلف ـ و حتّی غیرعرب ـ مایل بودهاند به این قبیله موفّق بپیوندند.
لکن امروزه حتّی نسبنامههای مبهم وگاه غرضآلود موجود، این امر را روشن میسازد که دست کم دو گروه فرعی عمده پیوند نژادی اندکی میتوانند با «جُهینه» داشته باشند. قوم «رُفاعه» در ناحیه نیل آبی، خاطرهای از یک نژاد جداگانه را حفظ میکند. اجداد آنها هم در حجاز و هم در مصر علیا، در مجاورت اجداد «جُهینه» زندگی میکردند و این امر احتمالاً سبب شده است تا آنها را جزء گروه «جُهینه» به حساب آورند. در اواخر قرن پانزدهم جمعی از اعراب، شاید از تبارهای گوناگون، به ریاست عبدالله جَمّاع از قوم «رُفاعه» در محل تلاقی نیلهای سفید و آبی ساکن شدند. کار او و جانشینانش، قبیله عبداللاب، با دریافت باج راهداری از اعراب بیابانگرد در طی دوره سالانه چادرنشینی، رونق گرفت و حکام «فونجِ» سرزمین «سِنّار» در سالهای 1504 تا 1821 م.(برابر با 883 تا 1200هـ.ش) آنان را رؤسای بزرگ قبایل عرب میشناختند. قسمت عمده قوم «رُفاعه» تقریباً بهطور کامل تا قرن نوزدهم، زندگی چادرنشینی داشتند. در اصل محل استقرار این قبیله، شهر «رُفاعه» در منطقه نیل آبی بوده است. بخش جنوبی، در دو سوی نیل آبی علیا، هنوز تاحدّ زیادی چادر نشین است.
گروه فرعی دیگری که پیوند نژادی اندکی با «جُهینه» دارد، قوم «فَزارَه» است. این واژه که اکنون در سودان متروک است، تا قرن گذشته، بیشتر صحرانشینان شتردار شمال «کُردُفان» و «دارفور» را دربرمیگرفت. قبیله تاریخی «فَزارَه» دارای اصل و نسبی از شمال عربستان بود؛ در صورتی که قوم «جُهینه» از جنوب این سرزمین بود.
در میان قبایل متعدّدِ گروه «جُهینه» دو قبیله در تاریخ سودان سهمیبسزا داشتهاند . یکی قبیله بزرگ جنوب «بوتانه»[10] که چادرنشینان شتردار «شُکریه» را شامل میشود. با افول قدرت قوم «فونج» در قرن هیجدهم، آنها به رهبری خاندان «ابوسِنّ» از اهمّیّت برخوردار شدند. احمد ابوسِنّ، که در حدود سالهای 1790 تا 1870م. (1169 تا 1249هـ. ش) میزیست، با حکومت مشترکترک و مصر، مناسباتی حسنه داشت. به او مرتبه «بِی»[VII] دادند و مدّت ده سال حاکم خارطوم بود. قلمرو آنان شامل غلّه زارهای پرباران قَضارِف بود که در آنجا بازاریایجاد شد. این محل، که در ابتدا «سوق ابوسِنّ» ـ بازار ابوسِنّ ـ نامیده میشد، اکنون قَضارِف نام دارد.
قبیله چادرنشین مهمّ دیگر، «کبابِش» است. این قوم در ناحیه مناسب برای پرورش گوسفند و شتر، یعنی در ناحیه نیمه بیابانی شمال کُردُفان، سکونت دارند. این ویژگی در نام این گروه، که از کلمه عربی «کَبش» ـ قوچ ـ مشتق شده است، انعکاس دارد. «کبابِش»، اعضای قبیلهای مختلط هستند که از عناصری مختلف با روش زندگی مشترک تشکیل شدهاند. قلمرو گسترده آنها، در سراسر جادههای تجارتی، سبب شده است که این قبیله در تاریخ سیاسی و تجاری سودان، بهویژه در قرن نوزدهم، عامل نسبتاً مهمیبهشمارآید.
یک گروه مهم از قبایل مدّعی تبار «جُهینه»، قوم «بَقّارَه» در جنوب کردُفان و دارفور است. همانگونه که نام آنها، مشتق شده از واژه «بَقَره» ـ به معنی گاوـ نشان میدهد، اینها هم، چادرنشینانی دامدار هستند. قبایل عرب مرزنشینِ مستقر در مناطقی که زندگی چادرنشینان شتردار از نظر آب و هوا در آنجا مقدور نیست. درباره خط سیری که این گروه از طریق آن به مقرّ کنونی خود وارد شدند، اختلاف نظر وجود دارد. ولی بهطور کلّی چنین به نظر میرسد که آنها شاخه جنوبی نیروی عظیم اعراب مهاجم به سرزمینهای غرب نیل باشند. اصلیترین موج این مهاجران به سوی غرب تا دریاچه چاد کشیده شد که در بازگشت از آنجا به سوی شرق، اجداد قبایل جدید «بقّاره» ماندگار شدند.
حدّ فاصل اقوام «بقّاره» در جنوب و اعراب شتردار ناحیه شمال، محدوده استقرار قبایل غیرعرب بود. یکی از این قبایل، به نام «فور»، در پناه استحکامات کوهستانی «جبل مرّه» سلطنت با نفوذ اسلامیدارفورـ سرزمین فورـ را به وجود آورد. قبایل غیرعرب جنوب سرزمین «بقّاره»، غالباً برای برده گرفتن مورد تهاجم بودهاند و ازدواجهای بین قبیلهای، وضع ظاهری «بقّاره» را بهگونهای محسوس تغییر داده است؛ هرچند که رسوم و تکلّم عربی خود را حفظ کردهاند. از میان قبایل مختلف، دو قبیله بهطور خاص نقش عمدهای در تاریخ یک قرن گذشتهایفا کردهاند. یکی قبیله نیرومند «رضایقَت» در جنوب دارفور در دو سوی جاده اصلی از ناحیه بحرالغزال تا شمال و دیگری، «تعایِشَه»، که تا پیش از نهضت مهدیّه و هنگامیکه خویشاوند نزدیک آنها خلیفه عبداللّهی آنها را همچون ابزاری جهت استیلای خویش بر سودان بهکار گرفت، نقش و جایگاه مهمینداشتند.
«بجّه»ها، به زبان «حامی» سخن میگویند و اکنون در تپّههای دریای سُرخ و بخشهایی از دشتهای شیبدار به سوی نیل اصلی، سکونت دارند. اجداد آنها در قرون وسطی، با اعراب مهاجر به مصر علیا مقابله میکردند. البتّه تاحدودی هم ازدواجهایی بین آنها صورت گرفته است. آنها هم، چادرنشینان شتردارند؛ امّا مواردی از استقرار آنها در یک محل ـ بهویژه در اثر توسعه کشاورزی نوین دِلتاهای «گاش» و «طوکَر»، دیده شده است. قبایل «بجّه» هم مانند کرانه نشینان نوبهای اسلام آوردند و در برخی جنبهها تحت تأثیر اعراب واقع شدهاند.
«عَبابدَه»، قبیلهای عربزبان از قبایل «بجّه»، هستند که اکنون در شمالیترین منطقه ـ بین مصر و سودان سکونت دارند. دستهای از «عَبابدَه»، در محافظت از جاده سراسری صحرای نوبه، از قلمرو سودان تا رود نیل در «کروسکو»، پیش ازایجاد راه آهن، از اهمّیّتی نسبی برخوردار بودند و رؤسای آنها، با حکومت مشترک ترک و مصر روابطی نزدیک داشتند. شاخهای از قبایل «بجّه» که در مناطق جنوبی سُکنی داشتند و کمتر تحت تأثیر اعراب بودند، در قرن هیجدهم از جایگاه اصلی کوهستانی خود به سوی دشتهای«عَطبره» و «گاش» در جنوب غرب کوچ کردند. مهاجمترین این قبایل، «هَدِندُوه» در اوایل قرن نوزدهم در «تَکه»، واقع منطقه «گاش» مستقر شد.
از سایر اقوام غیرعرب شمال سودان، نام قوم «فور» را قبلاً ذکر کردیم. این افراد با آنکه در محاصره سیل قبایل مهاجر عرب بودند؛ موفّق شدند یک دودمان سلطنتی اسلامیبه وجود آورند که تا سال 1916م. (1296هـ.ش) دوام داشت. منطقه کوهستانی بلندیهای نوبه، میان دارفور و نیل سفید، پناهگاه قوم دیگری شد. زیرا قبایل عرب کمکم دشت کُردُفان را اشغال کردند. نام «نوبه» را در عربی هم به این مردم و هم به «نوبهای»های تاریخی نیل اصلی، اطلاق میکنند. مدّتها اصل رابطه میان این دوگروه همنام، موضوع مباحثه بوده است. در اینجا تنها این اشاره کافی است که کوهنشینان نوبه، هرگز نتوانستند مانند قبیله «فور» در برابر اعراب از حقّ خود دفاع کنند. جوامع قلّهنشین آنها متفرّق و منزوی بودند. اکثر آنها مُشرک باقی ماندهاند؛ اگرچه امنیّت بیشتر حاکم بر این سرزمین در قرن حاضر، راهگشای فعالیت سازمانهای منظّم تبلیغ مسیحیّت و نفوذ بیبرنامه، امّا مؤثر مسلمانان در تماس با آنها، شده است. در تپّههای کوهستانی شمال شرق، قلمرو قبیله طقالی قرار دارد که فرمانروایانش ساکنان آن سرزمین را به مهاجرت تشویق میکردند و ناحیه قابل توجّهی را زیر تیول خود درمیآوردند. این حکومت، پس از غلبه مشترکترک و مصر بر کشور، به شکل نیمهمختار به حیاتش ادامه داد و جزئی از رژیم دولت محلّی در حکومت مشترک شد[۴][۵].
نیز نگاه کنید به
اقوام و قبایل سیرالئون؛ گروه های قومی اتیوپی؛ اقوام و قبایل مالی؛ اقوام و قبایل زیمبابوه
پاورقی
[I] - پیتر مالکوم هالت (Peter Malcolm Holt ) تاریخ دان انگلیسی است که درباره خاورمیانه و سودان آثار متعدّدی را تألیف کرده است. وی در سال» 1918م.(1297هـ. ش) متولّد شده و در سال 2006م. (1385هـ. ش) درگذشته است.
[II] - برابره ، جمع کلمه بربری است که به نوبهایهای این منطقه گفته میشود .
[III] - این واژه در ترجمه کتاب «تاریخ سودان بعد از اسلام»، همانند برخی متون دیگر، بهصورت«جَعالی» نوشته شده ولی در اغلب متون عربی که در دسترس نویسندگان بوده ، نگارش این واژه بهصورت«جعلی» بوده است.
[IV] - مرکز استان «الشمالیّه» در کشور سودان. نام این شهر به در متون عربی، بهصورت«دُنقُلا» و «دُنقُلی» نیز نوشته شده است.
[V] - استان بحر الغزال پس از تجزیه جمهوری سودان، جزیی از قلمرو سودان جنوبی بهشمار میآید و براساس تقسیمات اداری جدید شامل دو استان بحرالغزال شمالی و بحرالغزال غربی است.
[VI] - منطقه چهار گوشه محدود به نیل اصلی، عطبره، نیل آبی و دامنه تپّههای اتیوپی.
[VII] - بی «Bey»، واژهای ترکی به معنی «حاکم» است.
کتابشناسی
- ↑ سید جوادی، سید باقر(1379).شناسنامه مطبوعات جهان: سودان.تهران:بنیاد اندیشه اسلامی.ص50
- ↑ معماریان، مریم، امیدی، مصطفی (1394). جامعه و فرهنگ سودان. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص.31-32.
- ↑ معماریان، مریم، امیدی، مصطفی (1394). جامعه و فرهنگ سودان. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص.32.
- ↑ هالت، ام. و دالی، ام. دبلیو (1366). ، تاریخ سودان بعد از اسلام، ترجمه محمّد تقی اکبری.مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.ص10-15
- ↑ معماریان، مریم، امیدی، مصطفی (1394). جامعه و فرهنگ سودان. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص.57-68.