پیشینه آموزش تاجیکستان: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۷: خط ۱۳۷:
در حدود 80/4% دانش آموزان مدارس 25-30 ساله، 13/1% 20-24 ساله و 6/5% تا 20 ساله بودند. در شهر بخارا مدرسان احترام زیادی داشتند. از جمله مدرسان «بنارس‌پوش» هنگام تاج‌گذاری امیران به دربار دعوت می‌شدند. در ترکستان وظیفه مدرسی انتخابی بود که آنها را در جمع‌ شاگردان انتخاب می‌نمودند<ref>میربابایف، ا (1999). مدرسه، دایره‌المعارف شوروی تاجیک. دوشنبه، جلد 4، ص 127.</ref>.
در حدود 80/4% دانش آموزان مدارس 25-30 ساله، 13/1% 20-24 ساله و 6/5% تا 20 ساله بودند. در شهر بخارا مدرسان احترام زیادی داشتند. از جمله مدرسان «بنارس‌پوش» هنگام تاج‌گذاری امیران به دربار دعوت می‌شدند. در ترکستان وظیفه مدرسی انتخابی بود که آنها را در جمع‌ شاگردان انتخاب می‌نمودند<ref>میربابایف، ا (1999). مدرسه، دایره‌المعارف شوروی تاجیک. دوشنبه، جلد 4، ص 127.</ref>.


به مناسبت شروع هر کتاب جدید، از جانب دانش آموزان به مدرسان مبلغی داده می‌شد. از جمله، برای شروع درس «شرح ملا» از 5 تا 12 سکّه، درس «عقاید» از 15 تا 25 سکه، درس «ملا جلال» از 5 تا 150 سکه داده می‌شد (در آن زمان قیمت یک پود گندم 5 سکه بود)<ref>قوشمت‌اف، ا (1990). وقف. دوشنبه، ص 82.</ref>. در [[مدارس تاجیکستان|مدارس]] اساساً علوم زیر تدریس می‌شد.
به مناسبت شروع هر کتاب جدید، از جانب دانش آموزان به مدرسان مبلغی داده می‌شد. از جمله، برای شروع درس «شرح ملا» از 5 تا 12 سکّه، درس «عقاید» از 15 تا 25 سکه، درس «ملا جلال» از 5 تا 150 سکه داده می‌شد (در آن زمان قیمت یک پود گندم 5 سکه بود<ref>قوشمت‌اف، ا (1990). وقف. دوشنبه، ص 82.</ref>). در [[مدارس تاجیکستان|مدارس]] اساساً علوم زیر تدریس می‌شد.


صرف و نحو، منطق، حکمت، کلام، فقه، لغت، معنی، بدیع، عروض، قافیه، انشاء، رسم‌الخط، مناظره، قرائت، تفسیر، حدیث، فرایض، اصول، جبر، هندسه، جغرافیا، اخلاق، تاریخ، احکام، الهیات، قرآن، ریاضیات و غیره<ref>عینی، صدرالدین (1990). یادداشت عبدالله خانها. دوشنبه، جلد 1، ص 179.</ref>. کتب اصلی درسی [[مدارس تاجیکستان|مدارس]] «بدان»، «اول علم»، «مُعِزّی»، «عوامل»، «قافیه»، «شرح ملا»، «شمسیه»، «حاشیه قطبی»، «عقاید نسفی»، «تهذیب»، «حکمت‌العین»، «هدایه»، «زنجانی»، «مختصر وقایه»، «خلاصه الحساب»، «ملا جلال» و امثال این‌ها بود.
صرف و نحو، منطق، حکمت، کلام، فقه، لغت، معنی، بدیع، عروض، قافیه، انشاء، رسم‌الخط، مناظره، قرائت، تفسیر، حدیث، فرایض، اصول، جبر، هندسه، جغرافیا، اخلاق، تاریخ، احکام، الهیات، قرآن، ریاضیات و غیره<ref>عینی، صدرالدین (1990). یادداشت عبدالله خانها. دوشنبه، جلد 1، ص 179.</ref>. کتب اصلی درسی [[مدارس تاجیکستان|مدارس]] «بدان»، «اول علم»، «مُعِزّی»، «عوامل»، «قافیه»، «شرح ملا»، «شمسیه»، «حاشیه قطبی»، «عقاید نسفی»، «تهذیب»، «حکمت‌العین»، «هدایه»، «زنجانی»، «مختصر وقایه»، «خلاصه الحساب»، «ملا جلال» و امثال این‌ها بود.

نسخهٔ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۱۱

مراکز اصلی تعلیم و تربیت در اوایل سده 20 میلادی در تاجیکستان و آسیای میانه عبارت بودند از مساجد، مکاتب سنتی، مدارس، مکاتب روسی- محلی، مکاتب اصول جدید، مکاتب شوروی، آموزشکده و دانشگاه­‌های شوروی.

مسجد جامع تاجیکستان (1403). برگرفته از سایت خبرآنلاین، قابل بازیابی از https://www.khabaronline.ir/news/1775623/

مساجد

از آنجا که در اکثر مساجد شهرها و روستاهای آسیای میانه در آن زمان، مکاتب سنتی نیز فعال بودند، مسجد علاوه بر مکان طاعت و عبادت، از مراکز اساسی آموزش و پرورش نیز به شمار می‌رفت.

طبق گزارش استانداری خجند، در تاریخ 30 نوامبر سال 1905 در شهر اوراتپه 10 و روستاهای اطراف آن 36، در شهر دَلیان 11 و روستاهای اطراف 27، در شهرستان 7 و روستاهای اطراف 14، در غانچه 9 و روستاهای اطراف 48 مسجد (آکادمی دولتی ملی جمهوری شوروی سوسیالستی تاجیکستان، 6-8) و در مجموع 162 مسجد فعالیت آموزشی داشتند. طبق آمار م.م. ورسکی سال 1905 در ولایت قسته‌کوز ناحیه خجند 56 مسجد فعال بود که در 54 باب آن  فعالیت آموزشی نیز داشتند[۱].

بر اساس گزارش گریبنکن در بیک‌گری‌های فلغر، مسچاه، یغناب و فان 161 مسجد وجود داشت. تا سال 1907 در شهر خجند 20 مسجد وقفی و مکتب از جمله مساجد داملا خال، ملا تورسون، خلیفه ملاجان، پَخْتَکَش، تنکن، چقورک، ملاصالح، خواجه ماهروی، شورقرغان، صادق‌خواجه، طهارتخانه، آلکاری، ملا زرگر، خواجه باقرآباد، میرزاشریف و غیره وجود داشت. تعداد مساجد عمومی شهر خجند در سال 1916 به 144 باب می‌­رسیده‌است. در همین دوره در ولایت شهرستان 16 مسجد از جمله مساجد نوروز آقالک و بیگلر در روستای شهرستان، مساجد دروازه بابا، سرابی، سلطان در روستای سرابی، مساجد زرگران، چرمگران در روستای ینگقرغان، مساجد دادانظرخواجه، سرتراشان، قوشگران، الکاران در دهه قیّارمه، مسجد علی‌بای در دهه سرابای و غیره فعال بودند[۲]. طبق نوشته محمدعلی بلجوانی در «تاریخ نافعی» سال 1916 در بخارا 296 مسجد پنج‌وقته و 18 مسجد جامع فعال بود[۳]. تعداد مساجد بخارا را در این دوره آ. سخریوا 218 باب می‌نویسد[۴].

در دوره انقلاب بخارا در گذرهای مختلف شهر کولاب، از جمله در گذر دروازه تیله‌بای 4 مسجد، گذر قوال‌ها 2 مسجد، گذرهای صالح‌بای، ملا نظام، بازاربای، سنگاب، حاجی رجب‌بای، سر بازار، چرمگر پایین، نانوای پایان، نانوای بالا و غیره مساجدی با مکتب‌خانه‌ها فعالیت داشتند. در همین دوره در دوشنبه نیز 14 مسجد فعال بود که 13 باب آن دارای مکتب­‌خانه بود[۵].

مکتب­‌های سنتی

یکی از مراکز اصلی‌ آموزش کودکان، مکاتب سنتی بودند. چنین مکاتبی تقریباً در سراسر شهرها و روستاهای آسیای میانه وجود داشتند. اما این اماکن بسیار کوچک و برای آموزش و پرورش نامناسب بودند، همان گونه که استاد صدرالدین عینی مکتبی را که در آن تحصیل کرده، چنین بیان می‌نماید:

«مکتب یک خانه تنگ بود، دو در داشت که یکی از آنها در درآمد یک ‌طبقه بود. آن در را  هم در وقت‌های سرما می­‌بستند. در دیگرش دریچه‌ای بود که سه چهاریک آرشِن قد و نیم آرشن بر داشت. مکتبدارمان (معلمان) به وی یک کاغذ (تریزه کاغذی) کرده برای در برف و باران ندریدن آن به کاغذش روغن زغیر مالیده بود… مکتب‌خانه از زیر سقف، از جایی که سقف با دیوار پیوند می‌یابد، از دو طرف دوتایی روزن‌های چهاریک آرشنی داشته باشد هم، روشنای­ی‌هایی از روزن‌ها می‌درآمدند، نه به زمین مکتب بلکه به روی خود: به دیوار خانه به زیر سقف می‌افتادند. زمین این خانه را که همه وسعت آن تخمیناً چهار آرشن در چهار آرشن، یعنی 16 آرشن مربع بود، چهار سِنج از بالای یکدیگر گذرانده کشیده، درونش را به 9 قسم جدا کرده بودند که گویا در درون مکتب 9 آخورچه به وجود آمده بودند. در آخورچه گوشه پیشگاه این خانه که دریچه هم آنجا بود، جای مکتب‌دارنشین بوده، آخورچه پیش درِ درآمد کَفش‌کَش بود و در آخورچه‌های دیگر بچگان می‌نشستند»[۶].

در مورد کتاب­‌های آموزشی مکاتب سنتی، می­توان گفت که «چهار کتاب» پس از قرآن، دومین کتابی است که علاوه بر اینکه در بین مردم شهرت دارد در این مکاتب نیز تدریس می­‌شد. همانطور که از عنوان آن برمی‌آید، این کتاب عبارت است از چهار کتاب مستقل با مؤلفان گوناگون. قسمت‌­های اول و چهارم به نظم و بخش­‌های دوم و سوم به نثر نوشته شده‌بود. از مطالعه کتاب چنین برمی‌آید که مؤلف قسمت نخست از بخارا بوده‌است. قسمت چهارم «پندنامه»ی عطار است. مؤلفان کتاب‌های دوم و سوم نامعلوم‌اند. این کتاب یک پندنامه بسیار جالب و پرارزشی است که در طول قرون متمادی مسلمانان از آن بهره‌ می‌­بردند. کتاب اولِ «چهارکتاب» با بیت‌های:

ابتــــــدا می‌کنـــم به نام خدا

کز دو حرف آفرید ارض و سما

نام حـق بر زبـــــان همی‌رانم[۷]

کــه به جان و دلــم همی‌خوانم

آغاز شده، پس از ستایش خداوند و پیامبران، مؤلف موضوع‌هایی را از قبیل فرایض و آیین وضو، مستحبّات و مکروهات وضو، شکننده طهارت، فرایض و سنت‌های غسل، مقدار آب وضو، موجبات غسل، فرایض و ناقضات تیمم، دوازده فرض، واجبات نماز، سجده نحو، سنت‌های نماز و نمازهای فریضه، سنت‌های شب و روزی، روزه ماه شریف رمضان، مکروهات روزه، کفارت روزه را مطرح نموده‌است. کتاب دوم از چهار فصل تشکیل شده‌است: 1. در بیان معرفت ایمان. 2. در بیان معرفت اسلام. 3. در بیان طهارت. 4 در بیان معرفت نماز. کتاب سوم در بیان چهار علم است: 1. علم توحید. 2. علم نماز. 3. علم روزه. 4. علم حیض و نفاس.

کتاب چهارم «چهارکتاب» پس از ستایش خداوند، شامل این موضوع‌ها می‌شود. «در اظهار نعت سیدالمرسلین»، «در فضیلت ائمه دین مجتهدین رحمت‌الله علیه»، «مناجات به جناب موجب‌الدعوات»، «در بیان مخالفت نفس اماره»، «در بیان فواید خاموشی»، «در بیان عمل خالصاً لالله»، «در بیان سیرت ملوک»، «در بیان اهل سعادت»، «در بیان سبب عافیت»، «در بیان تواضع و صحبت درویشان»، «در بیان علامت شقاوت»، «در بیان ریاضت نفس»، «در بیان فضیلت فقر»، «در بیان دریافتن حقیقت نفس اماره»، «در بیان آثار ابلهان»، «در بیان عقل و عاقلان»، «در بیان فضیلت ذکرالله»، «در بیان عمل چهار چیز»، «در بیان خصلت ضمیمه»، «در بیان آداب پند و نصیحت»، «در بیان علامت مدبران»، «در بیان مذمّت خشم و غضب»، «در بیان بی‌ثباتی چهار چیز»، «در بیان آن که چهار چیز کمال یابد»، «در بیان آنکه بازگرداندن آن محال است»، «در بیان غنیمت دانستن عمر»، «در بیان خاموشی و سخاوت»، «در بیان چهار چیزی که خواری آورد»، «در بیان عطای حق تعالی»، «در بیان باعث زوال سلطنت»، «در بیان آن که عمر را بکاهند»، «در بیان آن که آبرو را بیافزاید»، «در علامت مرد نادان»، «در بیان طریق زندگانی»، «در بیان احتراز از دشمنان»، «در بیان آن که با مردم خواری آورد»، «در بیان زندگانی با خوشی»، «در بیان آن که اعتمادی را نشاید»، «در بیان نصیحت و خیراندیشی»، «در بیان کرامت حق تعالی»، «در بیان فرو خوردن خشم در وقت غضب»، «در بیان جهان فانی»، «در بیان معرفت الله تعالی»، «در بیان مذمت دنیای دون»، «در بیان خاصیت ورع»، «در بیان فایده تقوی»، «در بیان فواید خدمت نیکان»، «در بیان فضیلت صدقه»، «در بیان فضیلت مهمان»، «در بیان علامت مرد احمق»، «در بیان علامت مرد فاسق»، «در بیان علامت مرد شقی»، «در بیان علامت مرد بخیل»، «در بیان قساوت قلب»، «در بیان حاجت خواستن»، «در بیان قناعت ورزیدن»، «در بیان نتایج سخاوت»، «در بیان کارهای شیطانی»، «در بیان علامت مرد منافق»، «در بیان علامت مرد متقی»، «در بیان علامت اهل جنت»، «در بیان آن که در دنیا از آن خوش نباید بود»، «پند و نصیحت»، «در بیان فواید صبر و ثبات»، «در بیان تجرید و تفرید»، «در بیان کرامت‌های الله تعالی»، «در بیان آن که دوستی را نشاید»، «در بیان غمخواری کردن با مردم»، «در بیان فایده صله رحم»، «در بیان فضیلت فتوت»، «در بیان فضیلت فقر»، «در بیان انتباه از غفلت». هر مکتب یک کلاس و یک معلم داشت که در آن کودکان 4 تا 15 ساله تحصیل می‌کردند. تعداد دانش آموزان چنین مکاتبی حداقل 5 یا 6 و حداکثر 25 تا 30 نفر بود.

از آنجا که دولت برای تأسیس مکاتب و روند آموزش و پرورش کودکان بودجه‌ای اختصاص نمی‌داد، اشخاص سرشناس یا خود مردم محل، یا روستا با مشارکت یکدیگر مکتب را ساخته و فعال می‌کردند و از آنجایی که برای تعلیم علوم دینی دریافت پول گناه محسوب می‌شد، مکتب‌داران با کسب درآمد از راه خطیبی، امامت جماعت، مؤذنی، دعاخوانی و همچنین تدریس دروس غیردینی مثل خوشنویسی امرار معاش می‌کردند. اما در کنار آن قبول هدایا به سبک اعیاد و جشن‌های مختلف بسیار رواج داشت.

در مکاتبی که با مشارکت عموم مردم ساخته می‌شد، در برخی موارد با معلمین قراردادی به امضا می‌رسید. که مثلاً معلم بابت تعلیم در آخر سال، از هر دانش آموز مقداری ذرت دریافت می‌گرفت. این نوع مکتب‌ها از آن نوعی بودند که وقف نداشتند[۸]. در مکاتب سنتی نه تنها پسران بلکه دختران نیز تحصیل می‌نمودند. چنان که سال 1871م. در خجند 9 نفر، در اوراتپه 7 نفر، در جِزّخ 5 نفر، در سمرقند 15 نفر و در تاشکند 25 نفر «بی‌بی‌خلیفه‌» به تدریس اشتغال داشتند. سال 1890 م. از 19383 دانش آموز مکاتب استان سمرقند، 813 نفر دختر بودند. طبق آمار رسمی سال 1908م. در حدود کشور ترکستان 5910 مکتب سنتی فعال بود که 73316 دانش آموز داشتند که از جمله در شهرستان خجند در 273 مکتب 3824 دانش آموز تحصیل می‌کردند[۹] که از میان آنها مکتب­‌خانه‌های صادق‌بای، ظریف‌بای، میرعالم‌بای، مل اعاشوربای، خواجه ‌جانبای، باباکلان‌بای، آته‌میرگن‌بای وقفی بودند.

در سال 1910م. در اوراتپه در 36 مکتب 550 دانش آموز از جمله 67 دختر تحصیل می‌کردند. در سال 1913م. نیز در خجند 38 مکتب فعال بود که در 8 مکتب آن 97 نفر دختر تحصیل می‌کردند. در اوایل سال 1916م.  در سراسر آسیای میانه 7101 مکتب سنتی، از جمله در بخارا 360 و در خجند 279 باب فعالیت داشتند. در دوره تقسیمات حدود آسیای میانه، در اوراتپه 113، حصار 678، کولاب 341، غرم 462، قرغان‌تپه 62، پنجکنت 21 باب مکتب سنتی فعال بودند[۱۰].

مکتب‌های روسی- محلی

حکومت روسیه تزاری در آسیای میانه و قزاقستان مراکز آموزشی‌ای را با نام مکاتب روسی- محلی تأسیس نمود. زمان تحصیل در چنین مکاتبی 6 تا 8 سال بود که دانش آموزان از سن 8 تا 20 ساله پذیرفته می‌شدند. زمان آغاز تحصیل از 1 اگوست بود که تا اول ژوئن ادامه می‌یافت و به دانش آموزان خواندن و نوشتن به زبان‌های روسی و محلی، آموزش چهار روش حساب، ترجمه از زبان محلی به روسی و همچنین تعلیمات دینی مسیحی و اسلامی آموزش داده می‌شد[۱۱]. مکاتب روسی- محلی در طول فعالیت خویش سه مرحله را پشت سر گذاشته‌است.

  • از سال 1870م. یعنی از زمان تأسیس نخستین مکتب روسی- محلی در حدود آسیای میانه تا اواسط دهه 80 قرن نوزده. این دوره‌ای است که مکاتب روسی- محلی تا اندازه‌ای پیشرفت داشت و تعداد آنها به 126 باب رسیده‌بود. این مکاتب در جا‌هایی تأسیس می‌شدند که از مناطق روس‌نشین دور بودند. زیرا هدف تربیت جوانان روسی‌دان در مناطق مختلف بود، چنان که  از 18 مکتبی که در بین سال‌های 1884-1886 میلادی تشکیل شده بود، 6 مکتب در شهرها و باقی در محل‌های دوردست بودند؛
  • از نیمه دوم سال‌های دهه 80 تا نیمه اول سال‌های 90 قرن نوزده. در این دوره به خاطر کمبود کتاب‌های درسی، نرسیدن معلمان، موجود نبودن برنامه مشترک و واحد آموزشی، عدم وجود محیط مناسب برای تدریس زبان روسی در مکاتبی که در محل‌های دوردست تشکیل شده بودند، مکاتب روسی- محلی نه تنها افزایش نیافت، بلکه برخی از آنها نیز تعطیل شد؛
  • از نیمه دوم سال‌های 90 قرن 19 و بعد. در این دوره رشد نسبی مکاتب روسی- محلی به چشم می‌خورد. این بدان علت بود که برخی از اهالی محلی ضرورت و اهمیت آموزش زبان روسی را درک کرده، فرزندان خود را به چنین مکاتبی می‌فرستادند. همچنین برنامه واحد آموزشی تهیه شده، مکاتب به کتاب‌های درسی و امکانات آموزشی نسبتاً مناسبی مجهز شدند.

نخستین مکتب روسی- محلی در حدود آسیای میانه سال 1870 به ابتکار فرماندار ابرام‌اف در شهر سمرقند تأسیس یافت. سال 1883 میلادی اخذ مجوز رسمی برای تأسیس چنین مکاتبی در قلمروی فرمانداری کل ترکستان از وزارت علوم روسیه درخواست شد که در 30 ژانویه سال 1886م. با آن موافقت شد. همان سال در کشور 14 مکتب از این نوع فعال بود[۱۲].

سال 1887 برنامه واحد آموزشی تهیه گردید و همان سال در پنج­کنت، سال 1888 در اوراتپه، سال 1894 در بخارا، سال 1895 در خجند نخستین مکاتب روسی- محلی افتتاح شدند. سال 1895 در کشور 23 مکتب روسی- محلی فعالیت می‌نمود. سال 1907 برنامه جدید آموزش و پرورش مکاتب روسی- محلی راه‌اندازی شد و سال 1908 تعداد چنین مکاتب به 126 باب رسید که در آنها 6213 دانش آموز تحصیل می‌نمودند. در سال 1905 در دو مکتب روسی- محلی خجند 66 نفر تحصیل می‌کردند. سال 1909 به کمک افسران دسته مرزبانان روسیه در خاروغ مکتب روسی- محلی تأسیس شد که در آن 8 کودک بدخشانی تحصیل می‌کردند که تا سال 1911 تعداد دانش آموزان آن به 18 نفر و در سال 1913 به 26 نفر رسید[۱۳].

سال 1911 در سراسر کشور 143 مکتب روسی- محلی فعال بود که در آنها 8961 دانش آموز تحصیل می‌کردند. در سال 1913 تعداد دانش آموزان این مکاتب به 17300 نفر رسیده که 704 معلم، از جمله 30 معلم غیرروس امر تدریس را بر عهده داشتند. در تاجیکستان کنونی در سال 1911 جمعاً 10 مکتب روسی- محلی فعال بود که 396 دانش آموز و 13 معلم داشتند. از جمله در مکتب روسی- محلی شهر اوراتپه 35 نفر تحصیل می‌کرد که 2 معلم به آنها درس می‌داد و در سال 1913 مکتب روسی- محلی شهر کان‌بادام دارای 51 دانش آموز بود.

تا انقلاب اکتبر سال 1917 در سراسر کشور 167 مکتب روسی- محلی فعال بود. در تاجیکستان کنونی مکاتب روسی- محلی در شهرهای خجند، اوراتپه، کان‌بادام، پنجکنت، خاروغ، اسفره، همچنین در ناو، قِسْته‌کوز، غولک‌انداز فعالیت داشتند. در مکتب روسی- محلی تدریس بر اساس کتاب‌های درسی «استاد اول» س.عزیزاف، «کتاب خوانش» و «حساب» س.م. ترامینسکی، «معلم ثانی» علی اصغر کلینن، «دستور آموزش عملی زبان فارسی» پ. نلوسکین و غیره صورت می‌گرفت.

در اکثر مکاتب روسی- محلی دوره‌های شبانه نیز وجود داشت که در آنها بزرگسالان آموزش می‌دیدند که از جمله در دوره شبانه مکتب خجند 34 نفر و در اوراتپه 20 نفر درس می‌خواندند. معلمان مکاتب روسی- محلی از دانشسرای شهر تاشکند فارغ‌التحصیل می‌شدند. باید یادآور شد که در مجموع کیفیت آموزش و پرورش در مکاتب روسی- محلی در سطح پایین بود. چنین مکاتبی در مقایسه با مکاتب اصول جدید از رشد بالایی برخوردار نبودند و میان مردم محلی نتوانستند از نفوذ زیادی برخوردار شوند، چنانکه از سال 1895 تا سال 1917 در شهر خجند جمعاً فقط 19 نفر توانستند چنین مکاتبی را به اتمام برسانند[۱۴]. طبق گزارش یکی از مسئولان محلی حکومت روسیه پادشاهی به نام م. ورسکی که در مورد پایین بودن سطح علمی و آموزشی جوانان محلی پس از 5-6 سال تحصیل در مکاتب روسی- محلی تحقیق کرده‌بود، آمده‌است که در این مکاتب نه تنها نوشتن صحیح، بلکه درست به روسی حرف زدن هم تدریس نمی‌شود[۱۵].

در ابتدای قرن 20م. در ردیف مکاتب روسی- محلی در آسیای میانه، آموزشگاه‌های حرفه‌ای روسی- محلی نیز تأسیس یافت که در آنها تحصیل به زبان روسی صورت می‌گرفت. نخستین آموزشگاه از این نوع در شهر خجند در سال 1907 تأسیس شد که در آن 57 نفر تحصیل می‌کردند. سال 1914 در خجند 2 باب آموزشگاه حرفه‌ای روسی- محلی فعال بود. سال 1917 در کنار آموزشگاه‌­های درجه یک، 28 آموزشگاه درجه دو نیز فعال بود[۱۶].

مکاتب اصول جدید

در اواخر قرن 19م. تحت تأثیر آموزش در کشورهای ترکیه، ایران، مصر، تاتارستان، همچنین مکاتب روسی در شهرهای تاجیک‌نشین بنیاد نموده مهاجرین روس در آسیای میانه، چنین مکاتبی تأسیس شد. دروه تحصیل در مکاتب اصول جدید 4 و یا 6 ساله بود که در آنجا در کنار علوم دینی، علوم دنیوی نیز تعلیم داده می‌شد.

در مکاتب اصول جدید چنین موادی آموزش داده می‌شد.

«بخش اول: الفبا، خوانش، دینیات، املاء، اصول حفظ درس. بخش دوم: دینیات، قرائت، زبان ترکی، املاء، اصول حفظ درس، حساب، طرز دعا، صحبت. بخش سوم: قرآن مجید، اصول دین، قرائت زبان ترکی، تاریخ، حساب، املا، اصول حفظ درس، صحبت. بخش چهارم: قرآن مجید، آموزش اصول دین، تاریخ اسلام، زبان عربی، جغرافیا، حساب، مقاله‌نویسی، اصول حفظ درس، صحبت. بخش پنجم: قرآن مجید، قانون‌شناسی اصول دین، حساب، جغرافیا، مختصر علوم طبیعی، حدیث، صحبت با شاگردان.»

در این مکاتب در یک هفته 23-25 ساعت تدریس می‌شد، اما برنامه آموزشی فوق نه در همه جا و نه همه وقت به طور کامل رعایت نمی‌شد. با تأسیس مکاتب اصول جدید در آسیای میانه، مناسبت مقامات حکومت پادشاهی روسیه با شهر بخارا مختل شد، چنانکه سردار نظامی شهر تاشکند نوشته بود که:

«مکاتب اصول نو با وارد نمودن تدریس درس‌های نو جغرافیا، حساب، تاریخ، آشنایی با زبان روسی در برنامه‌های آموزشی و با قرار گرفتن در مقابل طرز زندگی کهنه، نزاع و اختلاف انداختند. ما این اختلافات را از یک طرف به عنوان نشانه پیشرفت علم و تکنیک تبریک نموده، اما از سوی دیگر هشدار می‌دهیم که اگر نظارت بیشتری بر این مکتب­ها نشود، خطر پان‌اسلامیسم غیرقابل اجتناب است[۱۷]».

نخستین مکتب اصول جدید در آسیای میانه طبق معلومات ن.پ. آسترامف در سال 1890 در وادی فرغانه از جانب معلمان تاتار تأسیس شد. در ابتدا رشد این مکاتب کم بود، اما از آغاز انقلاب اول روسیه، تکثیر آنها بیشتر شد، از جمله در سال 1910 در ولایت فرغانه 28 مکتب اصول جدید فعالیت می‌نمود. ماه فوریه همان سال فرماندار فرغانه در گزارش خود به دبیرخانه فرماندار کل ترکستان اطلاع یادآور شد که در هر یک از این مکاتب جدید از 25 تا 100 و حتی 200 دانش آموز تحصیل می‌نمایند. این مکاتب جای مکتب‌های کهنه را گرفته، موجودیت مکتب‌های روسی- محلی را با خطر مواجه کرده‌اند.

در همان سال در خجند 7، ولایت هفت­رود 7، ولایت سمرقند 5، ولایت سیردریا 40، شهر تاشکند 17 مکتب اصول جدید فعال بود. نخستین مکتب اصول جدید در حدود تاجیکستان کنونی در سال 1910 در قسته‌کوز تأسیس شد که در آن 30 دانش آموز تحصیل می‌نمودند که در سال 1914 یک مکتب دیگر نیز تأسیس شد. در شهر خجند نیز 2 مکتب اصول جدید فعال بود.

یکی از نخستین بنیانگذاران مکتب اصول جدید تاجیکی عبدالقادر شکوری بود. این مرد فرهیخته و اندیشمند سال 1903 در زادگاهش روستای رجب‌امین سمرقند که قبلاً با اصول سنتی آموزش می‌داد، به تدریس اصول جدید می‌پرداخت. وی پس از آشنایی با روزنامه ترکی «ترجمان» به واسطه ساعت‌سازی تاتار به نام ملا بدرالدین به فکر گشادن چنین مکتب نویی می‌افتد. رحیم هاشم درباره آشنایی عبدالقادر شکوری با روزنامه «ترجمان» و تأثیر آن بر ایجاد مکتب اصول جدید چنین می‌نویسد:

«معلم من، اولین تأسیس‌کننده مکتب نو در سمرقند، عبدالقادر شکوری که یکی از معارف‌پروران پیشقدم زمان خود و یکی از فداییان نشر معارف در بین مردم تاجیک می‌باشد، نوع آشنا شدن خود را از روزنامه و روزنامه‌خوانی را چنین نقل می‌کرد «در وقت بچگی‌ام روزی برای درست کردن ساعت خود در رسته نو سمرقند به دکان ساعت‌سازی استاد بدرالدین تاتار درآمدم. در دستش ورقه‌ای را نگاه داشته می‌خواند. از روی کنجکاوی گفته پرسیدم. «این چیست که می‌خوانید؟» استاد مذکور به سؤالم چنین جواب داد: «این چیزی است که کور را بینا می‌کند و نه اینکه بینای عادی، بلکه آدم‌بین می‌گرداند!» من حیران مانده، رخصت پرسیده آن ورقه را گرفته دیدم «ترجمان» نام روزنامه بوده‌است که آن وقت‌ها در شهر باغچه‌سرای قریم نشر می‌گردید. روزنامه را برده پنهانی خوانده آورده دادم. به همین واسطه چه بودن روزنامه را فهمیدم، به خواندن آن عادت کردم. ذوق و هوسم به دانستن چیزهایی که در آن نشر می‌شد، روز به روز زیاد گردید و از سال آینده خودم به «ترجمان» آشنا شدم در سال‌هایی که من در مکتب استاد شکوری درس می‌خواندم، وی با اکثر روزنامه‌های تاتارستان و آذربایجان آشنا بود و بسیاری از مقاله‌های علمی و ادبی آن روزنامه‌ها را برای دانش آموزان خود می‌خواند و می‌فهماند و جوانان را به خواندن روزنامه ترغیب می‌کرد[۱۸]».

عبدالقادر شکوری پس از رفتن به شهر خجند و آشنایی با اصول جدید آموزش و پرورش در مکتب جدید صلاح‌الدین مجیدی تاتار، به وطن بازگشته، با اصول جدید، به تدریس می‌پردازد. وی ابتدا بر مبنای کتاب‌های درسی تاتاری «معلم اول» عبدالهادی مقصودی، «معلم ثانی»، «هفت‌یک» و کتاب‌هایی که از باغچه‌سرای، استامبول، باکو، قزان و تهران به دست آورده‌‌بود، تدریس می‌کرد و به دانش آموزان تعلیم می‌داد و بعداً خود او و دوستانش کتاب‌های درسی تهیه می‌کنند. عبدالقادر شکوری در شهر می‌خواست به آموزش و پرورش دانش آموزان بپردازد. در این باره ودود محمودی چنین می‌نویسد:

«یادم می‌آید هنوز کرسی‌های مکتبی نداشتیم. در روی زمین خان که تخت بود، به روی نَمَد و شال می‌نشستیم و در پیش چهارپایه‌های پستک داشتیم که کتاب و دفتر، سنگ‌تخته و سنگ‌قلمها را روی آنها گذاشته می‌خواندیم و می‌نوشتیم. در آن روزها و سال‌ها- سال‌های اولین قرن 20- کتابهای ما بیشتر در شهر قزان چاپ می‌شد. در این میان رساله‌های عالم‌جان بارودی، هادی مقصودی و دیگران دیده می‌شدند. یک سری کتاب‌های درسی تاجیکی را تاتارستان برای ما حاضر می‌کرد. «شرایط ایمان»، عقاید اسلامیه»، «عبادت اسلامیه»، «صد پند لقمان حکیم»، «معلم اول»، «معلم ثانی» از آن جمله بودند[۱۹]».

اما با اغوای همسایه حاجی عبدالقادر شکوری مجبور می‌شود که مکتبش را به منزل محمود خواجه بهبودی واقع در گذر یامین نزدیک قلندرخانه منتقل کند. در رابطه با انتقال مکتب به جای دیگر باید گفت که در  طول فعالیت این مکتب، یازده مرتبه مکانش عوض شده‌است. گویا وقتی که مکتب در منزل محمود خواجه بهبودی قرار داشت، کسی به وزارت علوم روسیه شکایت می‌نویسد که در مکتب شکوری به دانش­ آموزان کتاب‌های «مضر» را تعلیم می‌دهند. در این رابطه از وزارت علوم روسیه برای بازرسی مکتب نماینده می‌آید. این واقعه را ودود محمودی چنین یادآوری می‌کند:

«به معلم خبر داده‌بودند که مفتّش بزرگی آمده‌است و باید احتیاط لازم را کرد. بنابر آنچه که از کتاب‌های دانش دنیوی بود در زیر هیزم و خس و خاشاک و انبارهای خانه پنهان کرد. نقشه­‌های جغرافی، کُرّه مجسمه‌ها پنهان شد. و در روی کرسی‌ها فقط کتاب‌هایی مانند «قرآن»، «هفت‌یک»، «الفبا»، «جامع الحکایات»، «صد حکایت» در نظر حکومت پادشاهی بی ضرر نهاده شد. همه جا تمیز، منتظر مفتش بدهیبت بودیم. چند نفر آدم رسمی آمدند. هر طرف را کند و کاو کردند، پرس وجو به میان آمد، حتی لای کتاب و دفترهای بچه­‌ها را نیز دیدند. چیزی درباره مکتب و فعالیت معلمش در شکایت­‌نامه‌ها از خادمان صادق حکومت پادشاهی نوشته شده‌بود، یافت نشد[۲۰]».

چون تعداد دانش آموزان افزایش پیدا می‌کنند، شکوری در باغ موروثی پدر برای مکتب یک ساختمان بزرگ‌تر می‌سازد. برای ساخت این مکتب، در کنار شاگردان و والدین آنها، عبدالقادر خمدانچی مهندس، مقیم نجار، صیفی خوشنویس زحمت زیادی کشیدند و این بیت‌ها در وصف آن‌هاست:

اوستا مقیم نجار                                    کرده کرسی‌ها طیار

دارد خدمت بسیار                                 در مکتب سمرقند

کرده ملا عالم‌جان                                  سرشته شاگردان

اسباب و مرکب‌هاشان                             در مکتب سمرقند

در این دوره برای پرداخت هزینه‌­ی معلمان، تعمیر مکتب، خرید کتاب‌های درسی، از نیم تا سه سوم (sum) از شاگردان گرفته می‌شد. بچه‌های کم ‌بضاعت یا بی‌­بضاعت رایگان تحصیل می‌کردند.

از آنجا که مکتب از شهر دور بود و همه به خصوص در فصل سرما نمی‌توانستند در درس‌ها شرکت نمایند، لازم بود تا شکوری در داخل شهر منزلی را برای مکتب پیدا کند. محمد رحیم‌بای مغازه‌­اش را که در گذر قوشحوض بود به مکتب شکوری واگذار کرده و فرزندانش را نیر برای خواندن به آنجا فرستاد. بنای جدید مکتب بسیار بزرگی بود و هر مقطع تحصیلی در یک اتاق جداگانه قرار داشت. چون در همین اثنا برخی اشخاص متحجر و دشمن آموزش جدید، با فشار آوردن به محمدرحیم‌بای، باعث شدند تا مکتب اجباراً به منزل محمد امین‌جان نیازی تاجر انتقال یابد. در اینجا به دلیل کمبود مکان شرایط تعلیم بسیار دشوار بود. تقریباً همه 100 دانش آموز در یک اتاق بزرگ درس می­‌خواندند(سال‌های 1911-1912م.).

همین که عبدالقادر شکوری از طریق مطبوعات اطلاع یافت که در استامبول مجله‌ای با عنوان «تدریسات ابتدایه» انتشار می‌یابد، به خاطر آشنایی با آن و مکتب اصول جدید صالح‌بیک برخی از اسباب و اثاثیه و کتاب‌هایش را فروخته در سال 1912 به ترکیه می‌رود. او پیش از آن، مکاتب اصول جدید خوقند و قزان را دیده بود(1909).

شکوری پس از بازگشت از استامبول، تغییراتی را در نظام آموزش ایجاد کرد. از جمله آموزش زبان روسی را آغاز نمود که سیداحمد خواجه عجزی تدریس می‌نمود. از دیگر معلمان مکتب محمد یونس، عبدالصمد تبریزی، شاگرد شکوری و محمودی بودند. در آغاز جنگ اول جهانی مکتب شکوری به منزل باباکلان هندی در گذر رسته نو انتقال یافت.

عبدالقادر شکوری از نخستین کسانی بود که تعلیم و تربیت پسران و دختران را در یک کلاس رایج کرد. نخستین شاگردان او منوره - دختر عبدالرحمان، جمیله- دختر محمدهاشم، زینب - دختر عبدالله سبدساز بودند. بعدها همسر شکوری میسره‌خانم مکتب جدید دخترانه‌ای تأسیس نمود. رحیم هاشم می‌نویسد:

«شکوری هر سال در ماه‌های مه، ژوئن برای نمایش موفقیت‌های اصول تعلیم خود مجلس عمومی امتحانی تشکیل می‌داد. در این امتحان‌های عمومی که تا ده روز دوام می‌کرد، دَر مکتب به روی همه گشاده بود. معلم پدران و نزدیکان خوانندگان، همه طبقه‌های اهالی شهر، خصوصاً مخالفان مکتب نو را دعوت می‌کرد و در یک دو موسیم تحصیل خط­خوان، خط­نویس، از معلومات ابتدایی آگاه شدن شاگردان خود را نمایش می‌داد. به این مجلس‌های امتحان از شهرهای دیگر هم‌مسلکان معلم، معلمان، هواداران اصول نو تعلیم هم دعوت می­شدند. من در این امتحان‌ها از مردان پیشقدم آن دوره‌استاد عینی، میرزا عبدالواحد منظم، شاعر خوقندی صوفی‌زاده، معلم و مؤلف کتاب‌های درسی از تاشکند شاکرجان رحیمی، عاشورعلی ظاهری خوقندی و دیگران را اولین بار دیده‌ام. اینک در امتحان سال 1916م حمزه حکیم‌زاده به مکتب ما آمد…[۲۱]».

در مکتب و خانه عبدالقادر شکوری روزنامه و مجله‌های چاپ مصر، کلکتّه، استامبول، تهران، باکو، تفلیس، قزان، آرینبرگ، بغچه‌سرای از قبیل «صور اسرافیل»، «چهره‌نما»، «طنین»، «ایران نو»، «اقبال»، «وقت»، یولدوز»، «ترجمان»، «صراط‌المستقیم»، «شورا»، «تِلمیذ»، «الدین و والادب»، فیوضات»، «ملا نصرالدین» و غیره موجود بود.

در راستای حمایت از مکتب اصول جدید شکوری در شهر سمرقند، محمد نورمحمدزاده، در روستاهای بُلُنغور و جان‌بای قاری کامل، همچنین شاگردان سابق او عصمت‌الله رحمت‌الله‌زاده، محمدیونس  یُلداش‌زاده، محمدقل احمدجان، نسیم ظریفی، جوره‌قل کاملی، کینجه حامدی، عبدالجبار نرذی‌قلی، تاج‌الدین و عبدالحمید عظمت‌اف‌ و دیگران مکاتب اصول جدید تأسیس نمودند.

سال 1918 مکتب عبدالقادر شکوری دولتی شد. همچنین وی دو مکتب دیگر نیز، یکی در گذر شربت­دار و دیگری در روستای رجب‌امین، که حالا نام شکوری را دارد، تأسیس نموده‌است. سعیداحمد وصلی در وصف شکوری و مکتب اصول جدید او چنین ابیاتی سروده‌است:

ای معلم، مکتبت پررونق و پرنور باد

تا قیامت نام نیکت در جهان مشهور باد

جهد کن از بهر ما تا عالم و دانا شویم

پرده غفلت ز گوش و دیده ما دور باد

ما محبان اصول صوتیه هستیم از آن

تربیت کن، خاطر هر کس ز تو مسرور باد

کم کم از هر علم و فن دانسته تعلیمی نما

بهره گیریم از تمدن جاهلیت دور باد

گرچه نادانان تو را طعن و حقارت می‌کنند

غم مخور الحق و یعل و خصم را منهور باد

با تبسم خدمت خلقی ‌کنی، دلشاد باش

کام هر اهل تعصب تلخ و تند و شور باد

جهد کن بهر تمدن خرفه‌ها آماده کن

این اصول صوتیه در هر کجا منظور باد[۲۲]

در شهر بخارا در ابتدای سال 1900 ملا جوره‌بای پیرمستی پس از آشنایی با مکاتب اصول جدید روسیه در گذر پوستین‌دوزان شهر بخارا مکتب خصوصی با اصول آموزش و پرورش جدید تأسیس نمود. اما به دلیل عدم استقبال کودکان از آن تعطیل شد.

سال 1907 ملانظام ثابت‌اف تاتار در حیاط خود در شهر بخارا برای کودکان تاتار مکتبی افتتاح کرد که در آن سال 10-12 نفر  از کودکان تاتار‌ به آن جذب شدند. معلم این مکتب عبدالرحمان سعیدی از شهر قزان دعوت شده بود.

در سال 1908 اسماعیل غسپری یکی از پایه‌گذاران آموزش اصول جدید در روسیه و سردبیر روزنامه «ترجمان» که در باغچه‌سرای انتشار می‌یافت، به بخارا آمد و پس از مشورت با چند تن از متجددین تاجیک و تاتار به نتیجه رسید که در مکتب رسمی تاتارها که به آن «مظفریه» می­‌گفتند، بچه‌های تاجیک نیز می‌توانند تحصیل کنند. همان سال مکتب تاتارها از خانه نظام ثابت‌اف به خانه خالد بُرناشُف تاتار دیگر انتقال یافته و چند تن از بچه‌های تاجیک را پذیرفت.

نخستین مکتب تاجیکی اصول جدید در بخارا که در عرصه فرهنگی نقش بزرگی داشته‌است، توسط میرزا عبدالواحد مُنْظِم و دوستان و هم‌مسلکانش صدرالدین عینی، احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری تأسیس شد. علت اصلی تأسیس چنین مکتبی را صدرالدین عینی چنین بیان می‌کند:

«سال 1326ه. (1908م.) در فصل تابستان نویسنده این سطرها با شریک درسم حامدخواجه مهری بخارایی به سمرقند برای سیاحت رفتیم. در این روزها شریک درس دیگر ما عبدالواحد منظم در سمرقند، در انتشارات دیمورُف به چاپ کتابی مشغول بود. از آنجا که بار اول بود که به سمرقند آمده و چون در آنجا آشنایی نداشتیم، با هم به انتشاراتی رفتیم. با راهنمایی میرزا عبدالواحد شهر نو و کهنه سمرقند را تماشا کردیم. یک روز هنگامی که مرقد امیر تیمور را زیارت می‌کردیم با ملا ابراهیم سیدکمال‌زاده (شاعر و یکی از معارف­پروران مشهور سمرقند) برخوردیم و با اصرار او در خانه‌اش میهمان شدیم. ملاابراهیم بعد از طعام شمس‌الدین پسر خود (که سال 1918 در سمرقند شهید شد) و تاج‌الدین برادرزاده‌اش را نزد ما آورده، امتحان کرد. این بچه‌ها از حساب، جغرافیا، از خط و املا، از تجوید(قاعده‌های درست خواندن قرآن) و از مسأله‌های دینی امتحان دادند. چیزهایی را که بیست و پنج سال در مدرسه خوانده بودیم و برای اولین بار بود که می­‌شنیدیم، از این بچه‌های 10-12 ساله شنیده در تعجب‌زده شدیم و طبیعی است که مکتبی را که آنها می‌خواندند، موجب کنجکاوی ما شد. این «مکتب شکوری» بود که سال 1312 (1903) با تلاش ملا عبدالقادر شکوری تأسیس  شده بود. مکتب شکوری در آن روزها در گذر قوش­حوض بود. شکوری ما را قبول کرده، شاگردان مکتب را یک یک به ما نشان داد و از نقاط مثبت مکتب سخن گفت. تا آن روز مکتب نو را ندیده بودیم. «مکتب اصول جدید بوده‌است، در آنجا بچه‌ها زود خط و سواد می‌برآورده‌اند» شنیده باشیم هم، چندان اهمیت نداده‌بودیم. در نتیجه مطالعه کتاب‌هایی مثل «نوادر الوقایع» و «سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیک» لزوم انقلاب علمی و اجتماعی را فهمیده باشیم هم، راههای آن را هیچ فکر نکرده‌بودیم. خلاصه، به مکتب شکوری درآمده متحیر برآمدیم و از همان روز سر کرده فکر مکتب تمام مغز سر ما را اشغال کرد»[۲۳].

عبدالواحد منظم تأثرات سفر سمرقند را در «شرح حال» خود چنین بیان کرده‌است:

«سال 1907 در سمرقند به واسطه‌ای مکتب اصول جدید عبدالقادر شکوری را تماشا کردم. چنان در من تأثیر کرد که هرچه زودتر در بخارا گشادن چنین مکتبی را مقرر نمودم».

5 نوامبر سال 1908 در منزل میرزا عبدالواحد منظم واقع در گذر سلاح‌خانه شهر بخارا این مکتب اصول جدید تأسیس شده و فرزندان طبقات مختلف جامعه را می­‌پذیرفت. نخستین 12 نفر شاگردان مکتب پسران عبارت بودند از احمدجان مخدوم حمدی؛ افضل و اکرم، پسر قاضی شریفجان مخدوم صدر ضیاء؛ ظریف‌جان، عبدالرحمان‌بیک پسر عبدالله‌ بیک؛ عبدالرحیم پسر حاجی عبدالستار؛ محمدامین پسر سعیدجان مخدوم؛ عبدالقیوم پسر عبدالشکور و دیگران. چون مؤسسان و معلمان مکتب در امور آموزش و پرورش تجربه نداشتند، با مشکلات زیادی مواجه شدند. صدرالدین عینی در این رابطه می‌نویسد:

«لکن ترتیب تعلیم خیلی ویران و همه ما از اصول و قواعد آن بی‌خبر بودیم. دلمان با آتش اصلاح طرز تعلیم شراری داده می‌سوخته باشد هم، از ندانستن و ناتوانی خود جانمان در عذاب بود[۲۴]».

منظم، عینی، مهری و حمدی به خاطر تجربه‌آموزی از مکاتب تاتارها، با اصول آموزش و پرورش در این مکتب آشنا شده، توسط عبدالرحمان سعیدی کتاب‌های درسی تاتاری را دریافت کرده و با روش­‌های جدید کار را ادامه دادند. عبدالواحد منظم مدیر و معلم اول، احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری معاون او شده، صدرالدین عینی همه روزه به مکتب تاتارها رفته، تجربه این مکتب را به مکتب منظم انتقال می‌داد. چون در مکتب تاتارها فرزندان تاجیک هم تحصیل می‌کردند و زبان و کتاب‌های تاتاری را نمی‌فهمیدند، با درخواست عبدالرحمان سعیدی ص. عینی در مکتب تاتارها وظیفه ترجمه را هم انجام می‌داد. مکتب اصول جدید منظم در یک مدت کوتاه شهرت کسب نمود. صدرالدین عینی می‌نویسد:

«از آنجا که این مکتب به زبان فارسی و معلمانش بخاری‌الاصل بودند، زیاده شهرت پیدا کرده، مردم بخارا را به خود جلب نمود[۲۵]».

ماه مه سال 1909 عبدالواحد منظم و صدرالدین عینی به خاطر آشنایی بیشتر با تجربه مکتب اصول جدید عبدالقادر شکوری و جریان آموزش و پرورش، همچنین قبولی امتحانات عمومی از دانش آموزان آن مکتب برای مدت ده روز به سمرقند سفر کردند. همان سال برای اشخاص 20-30 ساله که سال‌ها در مکاتب قدیم درس خوانده و سواد قضایی نداشتند، در داخل مکتب شعبه شبانه تأسیس کردند و به صورت منظم به آن ها هر روز دو ساعت درس می‌داد. چون نفوذ مکتب میان مردم زیاد شد، گروهی تنگ‌نظر و پیش از همه دشمنان مکاتب اصول جدید با رهبری ملاقمر تاتار قزانی در فکر از بین بردن آنها شدند. قاضی‌کلان بقاخواجه، عبدالواحد منظم را با چند تن از شاگردانش دعوت کرده امتحان نموده، با کتاب‌های درسی آنها آشنا شده و گفت:

«شاگردان مکتب نو چون بلبلان باغ جنت بودند. من در این کار جهت خلاف شرع ندیدم، برعکس به همین ترتیب تنظیم یافتن تمام مکتب‌های مسلمانان را لازم می‌دانم».

هرچند بعضی از علما مانند مفتی داملا اکرام، دانیال‌خواجه صدور و برخی دیگر از مفتی‌ها فتوای حلال بودن مکتب را داده، قوش­بیگی آستان‌قل و قاضی‌کلان بقاخواجه در این باره حکم مثبتی صادر کرده بودند. برخی از علمای جاهل با سروری قاضی برهان‌الدین و ملا قمر جلسه‌های اعتراضی دایر نموده و می‌گفتند:

«اگر این مکتب بسته نشود، شورش می‌کنیم، به قوش­بیگی و قاضی‌کلان هجوم می‌کنیم، مفتی اکرام را نابود می‌کنیم، معلم مکتب را می‌کشیم، آنها را از مسلمانی خارج می‌کنیم»[۲۶].

بر اثر چنین فشارهایی مأموران قوش­بیگی، قاضی‌کلان و رئیس به طور رسمی مکتب منظم را در 25 اکتبر سال 1909 بستند. تبراف بدون توجه به همه این فتنه‌ها، کینه­‌ها، سو‌ء قصدها، رشک و حسد و حرامکاری‌های علمای متعصب و نیروهای ارتجاعی شهر بخارا می‌نویسد:

«نخستین مکتب اصول جدید منظم و دانش خوب و صحیح اولین شاگردان آن در شعور مردم بخارا تا یک اندازه انقلاب فکری و معنوی به وجود آوردند… میرزا عبدالقادر منظم با تشکیل نخستین مکتب اصول جدید و با ارائه علم و دانش جدید به جوانان زمان ایستادگی در مقابل جبر و ظلم و رذالت امیران و ارتقاء سطح  شعور آزادی‌خواهی در جامعه بخارا سهم کلان داشته‌است[۲۷]».

پس از بسته شدن مکتب اصول جدید تاجیکی عبدالواحد منظم، بیش از 50 شاگرد ادامه تحصیل را در مکتب تاتارها ادامه دادند. اما با فرمان حکومت ‌جوانان تاجیک از خواندن در مکتب تاتارها محروم شدند.

در بین سالهای 1912- 1914 در گذرهای مختلف شهر بخارا غیاث مخدوم حسنی، ملا ابوالقاسم، مکمِّل مخدوم، عثمان‌خواجه، حامدخواجه، ملاوفا، میرزا اسماعیل، عبدالرئوف فطرت و چند تن دیگر از روشنفکران تاجیک مکتب‌­داری می‌کردند. در مکتب عثمان‌خواجه 200 دانش آموز، حامدخواجه 100، ملا وفا 80، مکمل مخدوم 50 نفر با اصول جدید آموزش می­‌دادند. در همه این مکاتب شعبه‌های شبانه فعال بود که در هر کدام 40-50  مرد بی­سواد و یا کم‌سواد درس می‌خواندند.

در این مدت همچنین در غژدوان، قرشی، قراکول، شهرسبز و دیگر شهر و نواحی اطراف بخارا نیز مکاتب اصول جدید فعالیت می‌نمودند. چنانکه در شهرسبز تحت حمایت اسلام‌قل تُقصبا مکتبی فعال بود که مدتی معلم آن عطاخواجه بخارایی و بعداً میرزا یوسف و نظام مخدوم بودند[۲۸]. در قراکول غلام‌قادر املاکدار و قاضی داملا اکرام مخدوم سال 1913 مکتب باز کردند. در کرکی یک گروه جوانان با سروری قاری یولداش پولاداف در خانه میرخان عبدالنصرزاده بخارایی مکتب تأسیس نمودند.

پس از اینکه برهان‌الدین در ماه مه 1914 به منصب قاضی‌کلانی رسید، متحجرین به مقابله با مکاتب اصول جدید برانگیخته شدند و خواهان بسته شدن سریع چنین مکاتبی شدند. مبارزه آنها شیوه‌های مختلف داشت، هم به زور و هم به زر متوسل می­‌شدند. چنانکه ملاقمر تاتار، یکی از دشمنان سرسخت روشنفکران تاجیک، به عثمان‌خواجه یکی از جوانان روشنفکر می‌گوید:

«اگر شما به اختیار خود مکتب را منحل کنید، من رئیس یا قاضی شدن شما را تضمین می‌کنم».

عثمان هم چنین پاسخ می‌دهد:

«ما شغل معلمی را برای شکم یا منصب انتخاب نکرده‌ایم. بلکه به امید اندکی فایده رساندن به فرزندان مردم و وطن­مان این قدر مشقت را به گردن گرفتیم. مسلکی را که پیش گرفتیم، به منصب دنیا نمی‌فروشیم[۲۹]».

روز جمعه 2 ژوئیه سال 1914 شکایتی با امضاهای ناشناس به امیر عالم‌خان با این مضمون ارائه شد. «در دوران امیر مرحوم با فتوای علما حرام و بدعت بودن مکتب اصول جدیده ثابت گردیده، با امر جنابعالی مکتب بسته شده‌بود. چندی است که جدیدان مفسد باز سر برداشته، در هر طرف شهر مکتب‌ها گشاده، فرزندان مردم را ویران کرده، فساد و فتنه برمی‌انگیزند. اگر با فرمان جنابعالی این مکتب‌ها به زودی بسته نشوند، برای برهم دادن این بدعت به پا خاسته‌ها و ملابچگان یقین است. در آن صورت در مملکت احتمال افزودن فتنه و فساد و ضرر رسیدن به دولت عالیه هست[۳۰]». 5 ژوئیه نصرالله قوش­بیگی معلمان مکاتب اصول جدید را فرخوانده، مسأله بر هم زدن چنین مکاتبی را مطرح نمود. وقتی معلمین اعتراض کردند، آنها را پیش قاضی‌کلان برهان‌الدین بردند. او نامه­ای را بیرون آورده و گفت:

«حضرت امیر فرموده‌اند که مکتب اصول جدیده با امر امیر مرحوم و فتوای علما بسته شده‌بود. معلمانی که امروز مکتب گشاده‌اند از امر پادشاه و حکم شریعت سرکش حساب می‌یابند. معلم‌ها باید از همین روز اعتباراً مکتب‌ها را بسته، باید و دست‌خط «در حدود بخارا معلمی نخواهیم کرد» بدهند. اگر از این گردن تابند، معلوم نمایید به آنها به طرز دیگری معامله خواهد شد[۳۱]».

معلمین ناچار امضا کردند و بدین ترتیب مکاتب اصول جدید رسماً در بخارا ممنوع اعلام شد. صدرالدین عینی در رابطه با این اتفاق سوگ­نامه‌ای نوشته به این مضمون:

شد بسته دبستان و بپژمرد گلستان

رفت از گُل صبیان دمش و نفخه عرفان

پر گشت ز صبیان همه کوچه و میدان

گریید به این حال خود، ای زمره صبیان

ای میّت پریشان!

ای میّت پرخون!

گریید که این دم جهلا خرم و شادند

گریید ملک‌ها به شما دادرسانند

گریید که اشکان شما نورفشانند

ای خلق نگر، این چه عزایی است به دوران؟

تو بی‌حرکت مان

ای زنده بی‌جان!

در سال 1917، یعنی در انقلاب اکتبر در کشور ترکستان 92 مکتب اصول جدید از جمله در سیردریا 39 مکتب، فرغانه 30، هفترود 18، سمرقند 5 و در شمال تاجیکستان کنونی نیز 5 مکتب فعالیت می‌نمود.

مدارس

مدارس از لحاظ مراکز عالی آموزشی و پرورشی، در توسعه اجتماعی، علمی و فرهنگی آسیای میانه نقشی مهم داشتند. تحصیل در مدارس در مجموع تا 20 سال ادامه پیدا می‌کرد. سال تحصیلی از 24 سپتامبر تا 22 مارس بود. دانش آموزان پنج روز در هفته، از شنبه تا چهارشنبه درس می‌خواندند که روزهای پنجشنبه و جمعه تعطیل بودند.

در حدود 80/4% دانش آموزان مدارس 25-30 ساله، 13/1% 20-24 ساله و 6/5% تا 20 ساله بودند. در شهر بخارا مدرسان احترام زیادی داشتند. از جمله مدرسان «بنارس‌پوش» هنگام تاج‌گذاری امیران به دربار دعوت می‌شدند. در ترکستان وظیفه مدرسی انتخابی بود که آنها را در جمع‌ شاگردان انتخاب می‌نمودند[۳۲].

به مناسبت شروع هر کتاب جدید، از جانب دانش آموزان به مدرسان مبلغی داده می‌شد. از جمله، برای شروع درس «شرح ملا» از 5 تا 12 سکّه، درس «عقاید» از 15 تا 25 سکه، درس «ملا جلال» از 5 تا 150 سکه داده می‌شد (در آن زمان قیمت یک پود گندم 5 سکه بود[۳۳]). در مدارس اساساً علوم زیر تدریس می‌شد.

صرف و نحو، منطق، حکمت، کلام، فقه، لغت، معنی، بدیع، عروض، قافیه، انشاء، رسم‌الخط، مناظره، قرائت، تفسیر، حدیث، فرایض، اصول، جبر، هندسه، جغرافیا، اخلاق، تاریخ، احکام، الهیات، قرآن، ریاضیات و غیره[۳۴]. کتب اصلی درسی مدارس «بدان»، «اول علم»، «مُعِزّی»، «عوامل»، «قافیه»، «شرح ملا»، «شمسیه»، «حاشیه قطبی»، «عقاید نسفی»، «تهذیب»، «حکمت‌العین»، «هدایه»، «زنجانی»، «مختصر وقایه»، «خلاصه الحساب»، «ملا جلال» و امثال این‌ها بود.

استاد عینی برنامه آموزشی دروس مدارس را چنین بیان نموده‌است: «طلبه وقتی که مکتب را تمام کرد… اول به پیش یگان ملای عادی «بدان» می‌خواند که در این کتاب صرف و نحو عربی در زبان تاجیکی بیان می‌یافت. اینچنین اول علم نام یک کتاب تاجیکی را هم می‌خواند که در وی ضروریات دینی به طرز سؤال و جواب ذکر می‌شد.

بعد از آن در صرف عربی «معزی» و «زنجانی» نام کتاب‌های عربی را و در نحو عربی «عوامل» نام یک کتاب را می‌خواند و عبارت‌های عربی این کتاب را با ترجمه تاجیکی­شان از یاد می‌کرد. بعد از اینها یک قسم «قافیه» نام یک کتاب عربی را که در وی نحو زبان عرب به تفصیل بیان می­‌یافت، می‌خواند.

کتاب­‌های نامبرده شده در پیش ملاهایی خوانده می‌شدند که آنها را (خواه در جایی مدرس باشند خواه نه) «ملاهای کُنجَکی» می‌نامیدند. در همه این درس‌ها تقریباً سه سال وقت صرف می‌شد.

پس از این «شرح ملا» اثر مولانا عبدالرحمان جامی و در نحو عربی شرح «قافیه»، خوانده می‌شد. از  همین وقت سر کرده طلبه این درس را به پیش یگان ملای کلانتر می‌خواند که عادتاً این درس را درس «درس­خوانگی» می‌نامیدند. این درس 5 سال ادامه داشت. طلبه به بالای این باز به درس معلم کنجکی دوام می‌کرد، در  پیش او باقی‌مانده «قافیه» را، هم «شمسیه» نام کتابی را که متنی است در منطق می‌خواند و اینچنین درس «شرح ملا» را پیش از آنکه به پیش داملای درس­خوانگی بگذراند، اول به پیش داملای کنجکی می‌گذراند. بعد از «شرح ملا» در درس­خانه «حاشیه قطبی» که شرح «شمسیه» و در زمینه منطق بود، سر می‌شد و در یک سال طلبه از این درس فارغ می‌گردید و عادتاً در ضمن این درس متن «عقاید نسفی» را که به علم کلام عاید است می‌خواند.

بعد از حاشیه در درسخانه شرح «عقاید نسفی»، که تألیف علامه تفتازانی است، سر می‌شد و عادتاً 4 سال دوام می‌کرد. بعد از آن در دو سال کتاب «تهذیب» خوانده می‌شد که در زمینه منطق و کلام بود. سپس در دو سال «حکمت‌العین» خوانده می‌شد که در زمینه حکمت طبیعی و مافوق‌الطبیعی (الهیات) بود و در نهایت کتاب «ملاجلال» طی دو سال خوانده می‌شد که در خصوص علم کلام بود[۳۵]».

محمدعلی بلجوانی در «تاریخ نافع» نوشته «بخارا قریب 400 مدرسه و مکتب­‌خانه دارد، مشهورترین  آنها را از روی دانسته‌هایم تحریر می‌نمایم»[۳۶] که 78 مدرسه را نام می‌برد. او همچنین یادآور شده که در بخارا 80 مدرس و 22 مفتی به 34 هزار دانش آموز وجود داشتند[۳۷].

سال 1920 صدر ضیاء در کتاب خود «ذکر اسامی مدارس داخله بخارای شریف»، فهرست 204 مدرسه را آورده و اطلاعاتی هم داده که در کدام گذر جای داشتن و دارای چند حجره بودن، کی و توسط چه کسی بنا شدن آن مدارس را متذکر شده‌است. از نوشتار او معلوم می‌گردد که بزرگترین مدرسه بخارا 147 حجره داشته‌است[۳۸].

طبق گزارشات رسمی سال 1901 بزرگترین مدارس پنج­کنت عبدالستار مخدوم، عالم دادخواه، حسن خلیفه، ملا عوض‌بای؛ اوراتپه - کوک‌گمبذ، رستم‌بیک، مسجد سفید؛ کان‌بادام- میررجب دادخواه، آیِم؛ اسفره- عبدالله‌خان، سرِ بازار، حاجیان و غیره بودند[۳۹].

در اوراتپه در سال 1903 سه مدرسه وجود داشت[۴۰]. سال 1910 در 5 مدرسه این شهر 214 نفر تحصیل می‌نمود  و در سال 1912 مدرسه‌های کوک‌گُمبَذ دارای 8 مدرس و 80 دانش آموز؛ نمازخانه2 مدرس و 70 دانش آموز؛ مسجد سفید 3 مدرس و 82 دانش آموز و خواجه‌خان  3 مدرس و 60 دانش آموز بودند[۴۱].

اویزد (uezd) خجند تا سال 1907 دارای 41 مدرسه وقف­دار از قبیل مدارس میر عاشوربای، آته‌بای، میرزابای، ذاکرخواجه، گذرچه وَشَن، داملا صابر، نمازگاه، میریوسف‌بای، محمد یوسف، خایفه میریونس، خواجه پاشاکلان، حاجی کمال، آخوند ملاولی، خشتین، آرتق‌خواجه، بالت‌بای، یوگاشتی‌خواجه، میرصالح‌خواجه، عالم‌بیک، شیخ اسلام، ملا بِسَیگلیک، میریونس، ملامیر قاسم، حضرت بابا، آته میرگن خواجه، ملا سرمصاق، شمسی‌بای، میرمحمودبای، شیخ مصلح‌الدین، خدایار وَلعمی، خدایاربیک، رستم‌بیک، کوک‌گمبذ و غیره بود[۴۲].

در انقلاب اکتبر در خجند 58 باب مدرسه فعال بود که در هر کدام آن از 75 تا 100 نفر تحصیل می‌نمود[۴۳]. در ابتدای سال 1916 در کشور ترکستان 449 مدرسه، از جمله در سمرقند 40 مدرسه و مکتب­خانه[۴۴] فعالیت می‌نمود. تا انقلاب بخارا در منطقه کولاب بیش از 30 مدرسه فعال بود. از جمله در شهر کولاب مدارس خشتین یا عبدالله‌خانی با 200 دانش آموز، سنگاب با 100 دانش آموز، عظیم‌بای با 70 دانش آموز، رجب‌بای با 60 دانش آموز، سر مزار، قاسم‌خواجه، چرمگر پایان وجود داشت. در دهات اطراف کولاب چون تیبلی با 200 دانش آموز، لولی‌کوتل، توتو، خواجه اسحاق، قپچاق، لنگر، غیش، کهنه‌چنار نیز مدرسه‌هایی وجود داشتند. در خاولینگ مدارس قَیوم‌بای، مابین، داملا رحمت، دشت قواق، بای‌بچه، داملا موسی، گذر پرانک فعال بوده، هر کدام آنها از 80 تا 100 دانش آموز داشتند.

در بلجوان و دهات آن 9 مدرسه، در کَنگُرت 10 مدرسه، در دشتِ جُم، سَرِخاسار و دیگر جاها نیر چنین مدارسی فعالیت می‌نمودند. عموماً در 2 بیک‌گری کولاب و بلجوان حدود 60 مدرسه وجود داشت.

در این دوره در کنار مساجد جامع و حاجی یعقوب دوشنبه نیز مدارسی فعال بود که یکی متعلق به خدای‌نظربی دیوان‌بیگی و دومی به حاجی یعقوب تعلق داشت[۴۵]در حصار سه مدرسه بزرگ با نام‌­های مدرسه کهنه، مدرسه نو و مدرسه بومی فعال بود که در آنها نه فقط از حصار، بلکه از قرتاغ، غازِملک، یاوان، ورزاب، فیض‌آباد، بیک‌گری و شاه‌گری‌های بایسون، کولاب، بلجوان، قراتگین، بدخشان نیز تحصیل می‌نمودند[۴۶].

مکاتب و مدارس شوروی

پس از پیروزی انقلاب اکتبر 1917 در کشور ترکستان، کمیساریای معارف خلق تأسیس شد که تقریباً تمام مراکز آموزشی را تحت پوشش قرار می‌داد. بر اساس فرمان شورای کمیساریای خلق ترکستان از 29 مارس سال 1918 شوراهای معارف خلق تأسیس شد که بر آموزش و پرورش نظارت می‌کردند.

در ماه ژوئن 1918 کمیساریای معارف خلق ترکستان تأسیس شد و بعد از چند روز در شهر تاشکند نخستین انجمن معلمان و کارمندان معارف خلق ترکستان تشکیل شد.

بر اساس اساسنامه‌­ی «مکتب یگانه محنتی جمهوری  فدراسیون روسیه شوروی» که در 16 اکتبر سال 1918 کمیته اجرایی مرکزی عمومی‌ روسیه آن را تایید نموده بود، در ترکستان مکاتب زحمتکشی تأسیس شد. چنین مکاتبی 9 ساله و دارای دو درجه (یکم و دوم) بود. مکاتب درجه اول کودکان 8 تا 13 ساله و درجه دوم نوجوانان 13 تا 17 ساله را فرا می‌گرفت که تحصیل در آنها رایگان بود.

پس از اتمام مکتب درجه اول، نوجوانان می‌توانستند تحصیل را در مکاتب 7 ساله شهرها، مکاتب جوانان دهات، آموزشگاه‌­های کارخانه‌ها که آموزش حرفه‌ای 7 ساله نیز می‌دادند، ادامه دهند. در زمینه مکاتب درجه اول دانشکده‌های فنی تأسیس شد که دوره تحصیل در آنها 4 ساله بود. در زمینه کلاس‌­های 8 و 9 مکاتب درجه دوم، مکاتب آموزش حرفه‌ای و آموزشکده‌ها تشکیل شد.

در ماه نوامبر 1918 کمیساریای معارف خلق ترکستان نخستین طرح آزمایشی آموزشی را به مراکز آموزشی ارسال کرد که در آن آموزش زبان مادری و ریاضی (هفته‌ای 6 ساعت) اولویت داشت. در برنامه همچنین آموزش زبان روسی، طبیعت‌شناسی، تاریخ، جغرافیا، سرود و ورزش نیز در نظر گرفته شده‌بود. برنامه آزمایشی آموزشی برای مکاتب درجه اول در سال تحصیلی 1918 - 1919 چنین بود:

جدول شماره 1. برنامه آزمایشی آموزشی برای مکاتب درجه اول در سال تحصیلی 1918 - 1919

نام درس‌ها مقطع جمع
اول دوم سوم
        1         زبان مادری 6 6 6 18
        2         ریاضی 6 6 6 18
        3         تاریخ - 2 2 4
        4         جفرافیا - 2 2 4
        5         طبیعت‌شناسی 1 2 2 5
        6         زبان دولتی - 3 3 6
        7         سرود 1 1 1 3
        8         صنایع دستی 1 2 2 5
        9         نقاشی 3 1 1 5
        10       ورزش 1 1 1 3
جمع کل 19 26 26 71


در رابطه با برنامه ­ریزی بایستی گفت که از سال تحصیلی 1923-1924 برنامه تکمیلی آموزشی مکاتب تهیه گردید و به اجرا گذاشته‌شد. ماه ژانویه سال 1919 قرار کمیساریای معارف خلم ترکستان مبنی بر تحصیل مختلط پسران و دختران صادر گردید. در سال تحصیلی 1921-1922 کمیسیون علمی ملی ازبکی، قرقیزی، ترکمنی و تاجیکی برای تألیف کتب درسی تأسیس شد[۴۷].

نخستین مکاتب شوروی در دیگر شهرهای ترکستان در خجند، اوراتپه، کان بادام و اسفره در سال 1918 تشکیل شدند که تا آخر سال 1918 تعداد آنها در شمال تاجیکستان کنونی 15 باب را تشکیل می‌داد. سال 1919 در نخستین مکتب شوروی کان‌بادام که سال 1918 تشکیل شده بود، حدود 100 نفر تحصیل می‌نمودند. در ابتدای سال تحصیلی 1918-1919 در اویزد خجند 37 مکتب ابتدایی شوروی فعال بود که از این تعداد 4 مکتب برای روس‌ها، 1 مکتب برای یهودیان و مابقی برای مردم محلی اختصاص داشت. در این مکاتب، نخستین مکتب برای دختران محلی نیز تشکیل شد[۴۸]. در سال 1919 در اویزد اوراتپه 15 مکتب درجه 1 و 2 فعال بود که 315 نفر در آنها تحصیل می‌نمودند.

در ماه ژانویه سال 1919 در شهر خجند برای اهالی محلی دوره‌های شبانه تأسیس شد که در آنها صرف و نحو زبان ازبکی، ریاضیات، تاریخ و دوره «تبلیغ برای حکومت شوروی» تدریس می‌شد. همان سال در خجند دانشکده کارگری تشکیل شد و پس از یک سال به مکتب درجه دوم تبدیل شد. در ابتدای سال 1919 در اوراتپه 15 مکتب ابتدایی فعال بود که در آنها 315 نفر تحصیل می‌نمودند. تا آخر سال 1919 تعداد مکاتب شمال تاجیکستان کنونی به 73 باب رسیده بود.

تا اول ژوئن سال 1920 در اویزد خجند 61 مکتب تأسیس شد که 54 مکتب برای مردم محلی و 6 مکتب برای اروپاییان بود. از این تعداد 21 مکتب در روستا فعالیت می‌نمود. در کل مکاتب اویزد 4270 نفر تحصیل می‌کردند که 141 معلم به آنها آموزش می‌داد[۴۹].

طبق گزارش کمیساریای معارف خلق ترکستان در آخر سال 1920 در جمهوری 2022 مکتب درجه اول فعال بود که در آنها 167875 نفر تحصیل می‌نمودند. تعداد مکاتب درجه دوم 59 باب و دانش آموزان آن 7503 نفر بود. سال 1922 در کان‌بادام «دار التّدریس» تأسیس گردید که به پذیرش فارغ‌التحصیلان کلاس 4 اختصاص داشت که در برنامه تعلیمی آن ریاضیات، شیمی، جغرافیا، طبیعت‌شناسی، دین و زبان عربی وجود داشت که تدریس زبان عربی بعداً حذف گردید. از ابتدای سال 1920 در سراسر ترکستان، از جمله در شمال تاجیکستان کنونی، نهضت مبارزه با بی‌سوادی شروع به فعالیت نمودند. در تقسیمات کشوری در ترکستان 4828 مؤسسه آموزشی فعالیت می‌نمود.

تا سال تحصیلی 1918-1919 در ترکستان چندین دوره 3 و 6 ماهه تربیت معلم فعال بود که به واسطه آنها 3661 معلم برای مکاتب ازبکی، تاجیکی، تاتاری و روسی فارغ‌التحصیل شده‌اند. طبق اطلاع کمیساریای معارف خلق ترکستان از 15 فوریه تا 31 دسامبر سال 1920 تعداد 3814 نفر این دوره‌ها را به پایان رسانده‌­اند. از کل فارغ‌التحصیلان سال 1920-21 که 2673 نفر را تشکیل می‌دادند، 985 ازبک، 213 تاجیک و مابقی نمایندگان از دیگر ملیت‌ها بودند.

سال 1920 در ترکستان 7 انستیتوی معارف تشکیل شد که 6 تای آن به زبان‌های ازبکی و تاجیکی فعالیت می‌نمود. برای معلم‌های ملیت‌های محلی انستیتوی مخصوص معارف تشکیل شد. تا ماه ژوئن سال 1921 حدود 2 هزار معلم برای دوره‌های مبارزه با بی‌سوادی آماده شد. در سال 1922 در ترکستان 62 مؤسسه آموزشی حرفه‌ای و تکنیکی، 12 آموزشگاه آموزگاری، 11 آموزشگاه متوسطه کشاورزی، 14 مکتب حزبی، آموزشکده‌های طبی، بدیعی، موسیقی و دیگر مؤسسات آموزش مخصوص فعال بود که در آنها 5890 نفر تحصیل می‌کردند.

در سال تحصیلی 1923-24 در حدود ترکستان 4 مؤسسه آموزش عالی دارای 4150 دانشجو وجود داشت. سال 1921 کمیسیون فوق‌العاده ترکستان با هدف مبارزه بابی‌سوادی تأسیس شد که به وسیله­‌ی آن تا 1 آوریل سال 1924 در حدود 447 مکتب برای بی‌سوادان و 28 مکتب برای کم‌سوادان تأسیس شد که مهلت تحصیل در آنها 6 ماه بود. از مجموع  447 مکتب محو بی‌سوادی، 214 مکتب به زبان ازبکی، 75 مکتب به زبان قرقیزی، 39 مکتب به زبان ترکمنی، 109 مکتب به زبان روسی و 10 مکتب دیگر برای سایر زبان‌های اقلیت‌های ملی بود. اما برای زبان تاجیکی هیچ مکتبی وجود نداشت و تاجیکان به زبان ازبکی تحصیل می‌نمودند[۵۰].

بعد از فروپاشی حکومت بخارا در سال 1920 و تأسیس جمهوری خلقی شوروی بخارا، کمیته نظارت معارف تأسیس شد که در هر محل نمایندگان خود را داشت. 15 مارس سال 1921 در شهر دوشنبه شعبه معارف خلق بخارای شرقی تشکیل شد. ماه ژوئیه همان سال نخستین ‌انجمن کارمندان معارف خلق تشکیل شد که در آن مسائل و مشکلات آموزش و پرورش مورد بررسی جدی قرار گرفته، از کمبود معلمان نگرانی وجود داشت. بر اساس فرمان این انجمن برای آماده نمودن آموزگاران، دوره‌های کوتاه‌مدت آموزشی، آموزشکده‌ها و انستیتوی تربیت معلم تأسیس شد.

بعد از توسعه و نوسازی کمیته نظارت معارف در سال 1924 دستگاه این وزارتخانه از هیأت رئیسه، شعبه‌های عمومی، مالیه، تأمینات، تربیه اجتماعی، شورای علمی، کمیته کل سیاسی و معرفتی شامل بوده، در شورای علمی کمیسیونی تأسیس شده بود که به آموزش و حفظ یادبودها و جشنواره‌­های تاریخی و فرهنگی بخارا اختصاص یافته بود. شعبه اجتماعی دارای دو بخش مؤسسات مکتبی و پیش‌مکتبی بود. کمیته کل سیاسی و معرفتی به مبارزه با بی­‌سوادی نظارت نموده و مکتب حزبی نیز ناظر بر کتابخانه‌ها و قصرهای فرهنگی، تئاترها، سینماها، انتشارات، موزه‌ها و چای‌خانه‌های سرخ بود.

پس از غلبه انقلاب در بخارا در حدود 50 مکتب در سطوح مختلف تأسیس شد که مهم‌ترین آن‌ها طبق خاطرات محمدعلی بلجوانی در «تاریخ نافعی»، مکتب سیاسی- نظامی در بالای ارگ عالی، مکتب سیاسی در لب حوض دیوان‌بیگی، مکتب «احضار قرض» و «توران تودَسی» در لب حوض خالداربیگی‌جان، مکتب صناعت در منزل اولیاقل‌بیگ دیوان‌بیگی، مکتب موسیقی در لب حوض دستورخانه‌چه، در منزل توره چارجویی، مکتب شمس‌العارفین در لب حوض قاضی‌کلان، مکتب «دارالمعلمین فارسی» در گذر خیابان و غیره بودند. از مشهورترین مدارس بخارا کوکَلداش  «دارالفنون» و مدرسه میر عرب «دارالمدرسین» بود که تقریباً 300  مدرس و عالم بخارا را به تدریس جذب کرده بود[۵۱].

کمیته نظارت معارف در شهر مسکو، خانه معارف را تأسیس کرد که در آن بیش از 200 نفر برای ورود به مکاتب مختلف روسیه تحصیل می‌نمودند. همچنین برای تحصیل در آلمان و ترکیه در حدود 100 نفر فرستاده شد. رهبر گروه جوانان اعزامی به آلمان میرزا عبدالواحد منظم بود[۵۲].

سال 1923 کمیته نظارت معارف بخارا دارای 43 باب مکاتب درجه یک با 2856 دانش آموز، 2 باب مکاتب درجه دوم با 285 دانش آموز، 8 باب مکاتب شبانه‌روزی بود. سال 1923 در بخارا 40 مکتب مبارزه با بی‌سوادی دارای 2726 محصل و سال 1924 ،41 مکتب مبارزه با بی‌سوادی دارای 8200 محصل فعالیت می‌نمود.

در تقسیمات ملی کشوری در ولایات اوراتپه 16، پنجکنت 5، حصار 4، بدخشان 3، کولاب 3، غرم 1 مکتب شوروی فعال بود[۵۳]. مکاتب اوراتپه دارای 573 دانش آموز و 29 معلم، پنجکنت دارای 704 دانش آموز و 6 معلم و بدخشان دارای 75 دانش آموز و 4 معلم بودند[۵۴].

کتابشناسی

  1. تاریخ ساختمان فرهنگ در تاجیکستان (1973). ص 72-87.
  2. قوشمت‌اف، ا (1990). وقف. دوشنبه، ص 158.
  3. مختاراف، ا (1989). مجله صدای شرق. شماره 2، ص 105.
  4. سخریوا، ا (1958). تاریخ شهرهای بخارا. تاشکند، ص 68.
  5. یوسف‌اف، ش (1988). تاریخ انقلابی. دوشنبه: نشر معارف، ص 79.
  6. عینی، صدرالدین (1978). اکنون نوبت قلم است. دوشنبه، جلد دوم، ص 109-110.
  7. محمودی، ودود، شکوری، عبدالقادر (1990). مجله صدای شرق. شماره 8، ص 6.
  8. قوشمت‌اف، ا (1990). وقف. دوشنبه، ص 80.
  9. ایرکه‌اف، م (1979). در سرگه معارف. دوشنبه، ص 7.
  10. شکوراف، م (1969). رساله تاریخی تشکل مدنیت سوسیالیستی تاجیک. دوشنبه، ص 54.
  11. کاچراف و.ت (1959). تاریخ معارف مردمی در مناطق ترکستان. تاشکند، ص 78.
  12. بندریکف ک.ی (1960). رساله درباره تاریخ معارف مردمی در ترکستان (1924- 1865). مسکو، ص 307.
  13. ایرکه‌اف، م (1979). در سرگه معارف. دوشنبه، ص 12.
  14. رجب‌اف، ظ (1964). یک چند صفحه حیات فرهنگی تاجیکستان شوروی. دوشنبه، ص 10.
  15. عابداف، م (1968). تاریخ تشکل معارف مردمی دراتحاد شوروی سوسیالیستی تاجیکستان (1917-1967). دوشنبه، ص 26.
  16. بندریکف ک.ی (1960). رساله درباره تاریخ معارف مردمی در ترکستان (1924- 1865). مسکو، ص 300.
  17. رجب‌اف، ظ (1959). تاریخ افکار اجتماعی-سیاسی خلق تاجیک. استالین‌آباد، ص 386.
  18. هاشم، رحیم‌الدین (1988). سال‌ها در صحیفه‌ها. دوشنبه، ص 287-288.
  19. محدودی، ودود، شکوری، عبدالقادر (1990). صدای شرق. شماره 8، ص 8.
  20. محدودی، ودود، شکوری، عبدالقادر (1990). صدای شرق. شماره 8، ص 9-10.
  21. هاشم، رحیم‌الدین (1988). سال‌ها در صحیفه‌ها. دوشنبه، ص 206-207.
  22. محمودی، ودود، شکوری، عبدالقادر (1990). صدای شرق. شماره 8، ص 20.
  23. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 30-31.
  24. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 33.
  25. تبراف (1991). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 31.
  26. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 51.
  27. تبراف (1991). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 34-35.
  28. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 132.
  29. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 117.
  30. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 119.
  31. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 120-121.
  32. میربابایف، ا (1999). مدرسه، دایره‌المعارف شوروی تاجیک. دوشنبه، جلد 4، ص 127.
  33. قوشمت‌اف، ا (1990). وقف. دوشنبه، ص 82.
  34. عینی، صدرالدین (1990). یادداشت عبدالله خانها. دوشنبه، جلد 1، ص 179.
  35. عینی، صدرالدین (1990). یادداشت عبدالله خانها. دوشنبه، جلد 1، ص 181-182.
  36. بلجوانی (1994). ص 13.
  37. فطرت بخارایی، عبدالرئوف (1989). بیانات سیاح هندی، مجله صدای شرق. شماره 6، ص 105.
  38. شکوری، محمدجان (1376). سیر ادبی صدرالدین عینی و مرحله‌های آن. نامه فرهنگستان، شماره 3، پاییز، ص 29-31.
  39. قوشمت‌اف، ا (1990). وقف. دوشنبه، ص 84.
  40. تورسون‌اف، ن (1976). ساخت و راه رشد مردم شهر و روستای تاجیکستان شمالی در قرن 19 و اول قرن 21. دوشنبه، ص 136.
  41. تورسون‌اف، ن (1976). ساخت و راه رشد مردم شهر و روستای تاجیکستان شمالی در قرن 19 و اول قرن 21. دوشنبه، ص 137.
  42. قوشمت‌اف، ا (1990). وقف. دوشنبه، ص 161.
  43. ایرکه‌اف، ام (1979). در سرگه معارف. دوشنبه.
  44. مجله صدای شرق (1989). شماره 6، ص 105.
  45. یوسف‌اف، ش (1988). تاریخ انقلابی. دوشنبه: نشر معارف، ص 79.
  46. شاهانی، س (1997). بازگشت بلبل. دوشنبه، ص 22.
  47. شکوراف، م (1969). رساله تاریخی تشکل مدنیت سوسیالیستی تاجیک. دوشنبه، ص 32.
  48. عابداف، م (1965). رساله مختصر تاریخ معارف خلق تاجیکستان. دوشنبه، ص 17.
  49. رجب‌اف، ظ (1964). یک چند صفحه حیات فرهنگی تاجیکستان شوروی. دوشنبه، ص 15.
  50. شکوراف، م (1969). رساله تاریخی تشکل مدنیت سوسیالیستی تاجیک. دوشنبه، ص 39.
  51. مختاراف، ا (1989). مجله صدای شرق، شماره 2، ص 113.
  52. تبراف (1991). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 67.
  53. شکوراف، م (1969). رساله تاریخی تشکل مدنیت سوسیالیستی تاجیک. دوشنبه، ص54.
  54. زهریی، حسن (1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص 322-344.