تاریخ کوبا: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
تاريخ
[[پرونده:پرچم کوبا.jpg|بندانگشتی|پرچم کوبا، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.istockphoto.com/illustrations/cuban-flag-wallpaper]]
کودکان کوبایی در دوران مدرسه جملاتی را که کریستف کلمب برای اولین بار با دیدن [[کوبا]] گفته بود را به خاطر می‌سپارند:<blockquote>«این زیباترین سرزمینی است که چشم‌های انسانی می‌تواند ببیند».<ref>.Cristóbal, C. (2001). Diario del descubrimiento, p22</ref></blockquote>[[کوبا]] با توجه به اینکه از شرایط آب و هوایی بسیار ممتاز، زمین‌های حاصل‌خیز و سواحل طبیعی زیبایی برخوردار می‌باشد و به بهشت استوایی و همینطور به عنوان مروارید جزایر آنتیل شناخته شده است، اما تاریخ بسیار پرفراز و نشیبی را گذرانده است.


كودكان كوبايي در دوران مدرسه جملاتي را كه كريستف كلمب براي اولين بار با ديدن كوبا گفته بود را به خاطر مي سپارند: «اين زیباترین سرزمینی است كه چشم‌های انسانی می‌تواند ببيند» (Colón, 2001, 22). كوبا با توجه به اينكه از شرايط آب و هوايي بسيار ممتاز، زمين هاي حاصلخيز و سواحل طبيعي زيبايي برخوردار می‌باشد و به بهشت استوايي و همینطور به عنوان مرواريد جزاير آنتيل شناخته شده است، اما تاريخ بسیار پرفراز و نشیبی را گذرانده است.
=== کشف ===
از تاریخ کوبا قبل از دوران کشف، اطلاعات زیادی در دست نیست. فقط می‌توان به این نکته اشاره کرد که این کشور در 12 اکتبر 1492 توسط کریستف کلمب و طی سفر اولش کشف‌شد. استعمار این کشور در سال 1511 توسط دیهگو بلاسکز (Diego Velázquez)، اولین فرماندار کوبا، آغاز شد و جمعیت بومی آن در طی فقط چند سال همگی از بین رفتند. از تمدن این منطقه می‌توان به تمدن تائینوها (Taino) اشاره کرد که به عنوان یکی از تمدن‌های منطقه کارائیب به شمار می‌آمد و در قسمت اعظم جزایر آنتیل کوچک و بزرگ از باهاماس تا پوئرتوریکو که هائیتی، جمهوری دومینیکن، کوبا و جامائیکا را دربرمی‌گرفتند ساکن بودند. تائینوها اولین قبیله ای بود که اسپانیایی‌ها با آنها روبه‌رو شدند. طبق مطالعات انجام شده توسط تاریخنگاران، «تائینوها یکی از پیشرفته‌ترین قبایل جزایر آنتیل بودند».<ref>Consuelo, N. (2009). Historia de las Antillas. Volu-men I. Historia de Cuba. P53 </ref>


کلمه تائینو، از زبان آراواک (arawak) برگرفته شده و به معنی نجیب‌زاده، خوب و منتخب می‌باشد. اسپانیایی‌ها با قدم نهادن در این سرزمین سعی داشتند تا با قبایل بومی ارتباط برقرارکنند و متوجه شدند که این افراد دائما کلمه تائینو را بکار می‌بردند. به این خاطر این نام بر آن‌ها ماندگار شد. مردمان این قبیله بسیار آرام بودند و به همین دلیل مهاجمان اسپانیایی را بدون هیچ مقاومتی پذیرا شدند. این مردمان فقط زمانی که اسپانیایی‌ها سعی کردند آن‌ها را به بردگی بکشانند طغیان نمودند. کریستف کلمب در روزنگار خود این افراد را دارای بدنی بلند و باریک و زیبا و با پوستی به رنگ تیره یا زیتونی و موی کوتاه توصیف کرده‌است. زبانی ملایم و همیشه لبخند به لب داشتند.<ref>.Cristóbal, C. (2001). Diario del descubrimiento, p57</ref>


1.  کشف
بومی‌های این منطقه تصور می‌کردند اسپانیایی‌ها خدایان آنانند و جاودانه هستند، به همین خاطر جرات طغیان علیه آن‌ها را نداشتند. آن‌ها پس از اینکه متوجه شدند که اسپانیایی‌ها قصد بردگی آنان را دارند و از جانب خدایانشان نیامدند طغیان کردند. از آن بومی‌ها، بسیاری در این رویارویی‌ها از بین رفتند و بسیاری دیگر نیز بر اثر کارهای دشوار در دوران بردگی جان خود را از دست دادند. از بومی‌های تائینو تقریبا هیچ اثری باقی نمانده است.


از تاريخ كوبا قبل از دوران كشف، اطلاعات زيادي در دست نيست. فقط می‌توان به اين نكته اشاره كرد كه اين كشور در 12 اكتبر 1492 توسط كريستف كلمب و طي سفر اولش كشف شد. استعمار اين كشور در سال 1511 توسط ديهگو بلاسكز<sup>[1]</sup>، اولين فرماندار كوبا، آغاز شد و جمعيت بومي آن در طي فقط چند سال همگي از بين رفتند. از تمدن اين منطقه می‌توان به تمدن تائينوها<sup>[2]</sup> اشاره كرد كه به عنوان يكي از تمدن‌هاي منطقه كارائيب به شمار ميآمد و در قسمت اعظم جزاير آنتيل كوچك و بزرگ از باهاماس تا پوئرتوريكو كه هائيتي، جمهوري دومينيكن، كوبا و جامائيكا را دربرمی‌گرفتند ساكن بودند. تائينوها اولين قبيله اي بود كه اسپانياييها با آن‌ها روبهرو شدند. طبق مطالعات انجام شده توسط تاريخنگاران، «تائينوها يكي از پيشرفتهترين قبايل جزاير آنتيل بودند» (Naranjo Orovio, 2009, 53).
پس از کشف سرزمین‌های جدید، پادشاهان کاتولیک (Reyes Católicos) اسپانیا؛ ایزابل اول (Isabel I de Castilla) و فرناندوی دوم (ernando II de Aragón) ؛ بسیار علاقمند بودند تا با عنوانی قانونی حق تسخیر و استعمار سرزمین‌های تازه کشف شده را از آن خود نمایند. نگرانی اصلی آن‌ها، جاه‌طلبی و کشورگشایی پرتغال بود. پس از یک سری مذاکرات، هر دو کشور معاهده توردسییاس (Tratado de Tordesillas) را در سال 1494 امضا کردند. طبق این معاهده، با خطی از شمال به جنوب مشخص کردند که سرزمین‌های واقع در غرب این خط متعلق به [[اسپانیا]] می‌شود؛ و کشورهای واقع در شرق، به پرتغال تعلق خواهندداشت. با قبول این معاهده، اسپانیا بدون اینکه مطلع باشد برزیل را، که مدتی بعد در سال 1500 کشف شد، به پرتغال میبخشید.


كلمه تائينو، از زبان آراواك<sup>[3]</sup> برگرفته شده و به معني نجيبزاده، خوب و منتخب می‌باشد. اسپانياييها با قدم نهادن در اين سرزمين سعي داشتند تا با قبايل بومي ارتباط برقرار كنند و متوجه شدند كه اين افراد دائما كلمه تائينو را بكار می‌بردند. به اين خاطر اين نام بر آن‌ها ماندگار شد. مردمان اين قبيله بسیار آرام بودند و به همين دليل مهاجمان اسپانيايي را بدون هيچ مقاومتي پذيرا شدند. اين مردمان فقط زماني كه اسپانياييها سعي كردند آن‌ها را به بردگي بكشانند طغيان نمودند. كريستف كلمب در روزنگار خود اين افراد را داراي بدني بلند و باريك و زيبا و با پوستي به رنگ تيره يا زيتوني و موي كوتاه توصيف كرده است. زباني ملايم و هميشه لبخند به لب داشتند.(Colón, 2001, 75)
به طور کلی، کریستف کلمب بین سال‌های 1492 و 1504 چهار سفر به دنیای جدید انجام داد. در این سفرها، وی موفق به کشف جزایر اصلی دریای کارائیب، ساحل ونزوئلا و ساحل کارائیبی آمریکای‌مرکزی، از هندوراس کنونی تا پاناما شد. وی اولین سیستم استعماری اسپانیا را در لااسپانیولا (La Española) که اکنون‌ هائیتی و جمهوری دومینیکن می‌باشد به راه انداخت. سپس در کوبا مستقر شد و از این کشور توانست به دیگر کشورهای آمریکای‌لاتین برسد و به تسخیر و استعمار سرزمین‌های کشف شده بپردازد.


بوميهاي اين منطقه تصور می‌کردند اسپانياييها خدايان آنانند و جاودانه هستند، به همين خاطر جرات طغيان علیه آن‌ها را نداشتند. آن‌ها پس از اينكه متوجه شدند كه اسپانياييها قصد بردگي آنان را دارند و از جانب خدايانشان نيامدهاند طغيان كردند. از آن بوميها، بسياري در این رويارويیها از بين رفتند و بسياري ديگر نيز بر اثر كارهاي دشوار در دوران بردگي جان خود را از دست دادند. از بومي هاي تائينو تقريبا هيچ اثري باقي نمانده است.
از سال 1537 اسپانیا سیستم کشتی رانی خود را به راه انداخت تا بتواند کشتی‌های خود را از حمله دزدان دریایی محافظت نماید، از این رو، شهر‌ هاوانا به بندری اجباری برای توقف کشتی‌هایی تبدیل شد که میان [[آمریکا]] و اسپانیا در سفر بودند. این امر، وضعیت مطلوبی را برای این جزیره به ارمغان آورد که نمایانگر اهمیت استراتژیکش در ورودی دریای کارائیب بود. درقرن هیجدهم، [[کوبا]] دو محصول تنباکو و بخصوص شکر را به صادراتش افزود، چرا که این دو محصول در اروپا تقاضای زیادی داشت. از طرفی، صنعت شکر باعث ورود خیل عظیمی از بردگان سیاه از آفریقا شد که از آن زمان به بعد بخش قابل توجهی از [[جمعیت کوبا]] را تشکیل داده‌اند.


پس از كشف سرزمين هاي جديد، پادشاهان کاتولیک<sup>[4]</sup> اسپانیا؛ ايزابل اول<sup>[5]</sup> و فرناندوی دوم<sup>[6]</sup>؛ بسيار علاقمند بودند تا با عنواني قانوني حق تسخير و استعمار سرزمين‌هاي تازه كشف شده را از آن خود نمايند. نگراني اصلي آن‌ها، جاه طلبي و كشورگشايي پرتغال بود. پس از يك سري مذاكرات، هر دو كشور معاهده توردسيياس<sup>[7]</sup> را در سال 1494 امضا كردند. طبق اين معاهده، با خطي از شمال به جنوب مشخص كردند كه سرزمين هاي واقع در غرب اين خط متعلق به اسپانيا می‌شود؛ و كشورهاي واقع در شرق، به پرتغال تعلق خواهند داشت. با قبول اين معاهده، اسپانيا بدون اينكه مطلع باشد برزيل را، كه مدتي بعد در سال 1500 كشف شد، به پرتغال ميبخشيد.
در ماه آگوست سال 1762 یک کشتی انگلیسی توانست‌ هاوانا را تصرف‌نماید. این تصرف فقط 11 ماه به طول انجامید، اما اقتصاد جزیره را به طور ریشه‌های تغییر داد. به عنوان مثال، محدودیت‌های تجاری که توسط دولت اسپانیا تحمیل شده بود همگی برچیده‌شدند و‌ هاوانا به بندری باز برای تجارت بین‌المللی تبدیل شد. اگرچه اسپانیا توانست پایتخت [[کوبا]]؛‌ هاوانا؛ را در جولای 1763 به ازای بخشیدن فلوریدا به انگلستان بازپس گیرد، بسیاری از این محدودیت‌ها مجددا توسط دولت اسپانیا برقرار نشدند. در این سال‌ها روابط بازرگانی میان کوبا و مستعمرات انگلستان در منطقه آمریکای‌ش[[مالی]] به طور قابل توجهی افزایش یافت، چرا که اسپانیا که متحد [[فرانسه]] و دشمن انگلستان بود، هیچ مانعی در برابر تجارت با سرزمین‌هایی که سعی داشتند تا استقلال خود را از انگلستان کسب نمایند و بعدها ایالات‌ متحده [[آمریکا]] را تشکیل دادند قرار نداد.


به طور كلي، كريستف كلمب بين سال‌های 1492 و 1504 چهار سفر به دنياي جديد انجام داد. در اين سفرها، وي موفق به كشف جزاير اصلي درياي كارائيب، ساحل ونزوئلا و ساحل كارائيبي آمريكاي مركزي، از هندوراس كنوني تا پاناما شد. وي اولين سيستم استعماري اسپانيا را در لااسپانيولا<sup>[8]</sup> كه اكنون هائيتي و جمهوري دومينيكن می‌باشد به راه انداخت. سپس در كوبا مستقر شد و از اين كشور توانست به ديگر كشورهاي آمريكاي لاتين برسد و به تسخير و استعمار سرزمين هاي كشف شده بپردازد.
زمانی که [[کوبا]] در قرن نوزدهم به اولین صادرکننده شکر در جهان تبدیل شد و تولید قهوه را به طور قابل توجهی افزایش داد، از موقعیت بسیار مطلوب‌تری از لحاظ اقتصادی و اجتماعی برخوردارشد. لازم به ذکر است که دراین دوران، مستعره‌های دیگر اسپانیا در آمریکا با موفقیت در حال جنگ‌های استقلال طلبانه علیه اسپانیا بودند. [[کوبا]]، در عوض، تا سال 1898 همچنان مستعمره اسپانیا باقی ماند. با توجه به موقعیت جزیرهای کوبا و اینکه اسپانیا حدود 40000 سرباز خود را در آنجا نگه‌داشته‌بود، کنترل این جزیره برایش بسیار سهل می‌نمود. <ref>De andueza, J. (2011). Isla de Cuba pintoresca, histórica, política, literaria, mercantil e industrial; recuerdos, apuntes, impresiones de dos épocas. British Library, Historical Print Editions. P303.</ref>


از سال 1537 اسپانيا سيستم كشتي راني خود را به راه انداخت تا بتواند كشتي هاي خود را از حمله دزدان دريايي محافظت نمايد، از این رو، شهر هاوانا به بندري اجباري براي توقف كشتيهايي تبديل شد كه ميان آمريكا و اسپانيا در سفر بودند. اين امر، وضعيت مطلوبي را براي اين جزيره به ارمغان آورد كه نمايانگر اهميت استراتژيكش در ورودي درياي كارائيب بود. درقرن هيجدهم، كوبا دو محصول تنباكو و بخصوص شكر را به صادراتش افزود، چرا كه اين دو محصول در اروپا تقاضاي زيادي داشت. از طرفي، صنعت شكر باعث ورود خيل عظيمي از بردگان سياه از آفريقا شد كه از آن زمان به بعد بخش قابل توجهی از جمعيت كوبا را تشكيل دادهاند.
=== استقلال ===
در پایان قرن 18، اسپانیا پس از جنگ‌های استقلال طلبانه کشورهای [[آمریکا]]<nowiki/>ی لاتین، مستعمرات خود را در این سرزمین‌ها از دست داده‌بود و فقط در منطقه کارائیب از مالکیت [[کوبا]]، پوئرتوریکو و بخش شرقی لا اسپانیولا برخوردار بود. اما در نیمه دوم قرن نوزدهم، کرئول‌های کوبایی جنگی طولانی و پرهزینه را برای [[استقلال کوبا]] رهبری کردند. جنگ ده ساله (1878-1868) اگرچه به شکست کرئول‌ها و هزاران افراد رنگین پوستی انجامید که به آن‌ها پیوسته‌بودند، (که از میان آن‌ها می‌توان از ژنرال دورگه آنتونیو ماسئو نام برد) اما اقدامات آزادی‌خواهانه کوبایی‌ها بار دیگر در سال 1895 و این بار توسط [[خوزه مارتی]] (1895-1853) رهبری شد. خوزه مارتی یکی از مهم‌ترین چهره‌های تاریخ کوبا به شمار می‌آید که توانست تمامی نیروهای استقلال‌طلب را با هم متحدنماید. وی به همراه آنتونیو ماسئو (Antonio Maceo)، دو قهرمان جنگ‌های استقلال طلبانه کوبا بودند. مارتی از جوانی به مخالفت با اسپانیایی‌ها پرداخت که همین امر باعث‌ شد تا در سن 17 سالگی تبعید شود. وی درتمام دوران زندگی خود برای آزادی کشورش بسیار مبارزه کرد و به مخالفت با هر قدرتی حتی ایالات‌متحده آمریکا که در آن زمان در پی توسعه تسلط خود بر کشورهای نیمکره جنوبی بود می‌پرداخت. خوزه مارتی هم مرد ادبیات بود و هم مرد جنگ و قلمش قدرتمندترین اسلحه بود. پس از اینکه مدتی را در تبعید در اسپانیا، مکزیک و گواتمالا گذراند، در سال 1878 توانست برای مدت کوتاهی به وطن بازگردد. دومین دوران تبعید خود را در سال 1881 و در نیویورک گذراند و از همان‌جا جنگ مسلحانه ای را برای استقلال کشورش آغاز کرد و در سال 1896 در یکی از همان جنگ‌های اول جان خود را از دست داد. آنتونیو ماسئو، که او را «مرد برنزی»<ref>Cansuelo, N. (2009). Historia de las Antillas. Volu-men I. Historia de Cuba.p.101.</ref> مینامیدند، فعالانه در جنگ‌های ده ساله (1878-1868) شرکت نمود. پدر ماسئو، ابتدا در ونزوئلا و در کنار اسپانیایی‌هایی که توسط بولیوار مغلوب شده‌بودند زندگی می‌کرد. پس از اعلام استقلال ونزوئلا، وی به [[کوبا]] مهاجرت کرد که هنوز تحت سیطره اسپانیا بود. در کوبا، سال‌ها بعد در سال 1868 وی و چند تن از فرزندانش از جمله آنتونیو به نیروهای انقلابی پیوستند.
[[پرونده:جنبش.jpg|جایگزین=بزرگداشت جنبش استقلال کوبا|بندانگشتی|بزرگداشت جنبش استقلال کوبا، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.dailymotion.com/video/x71ihv7]]
در [[کوبا]]، شورش‌هایی علیه دولت اسپانیا در سال 1868 به وقوع پیوست. این مرحله از استقلال‌طلبی کوبا توسط کارلوس مانوئل د سسپدس (Carlos Manuel de Cespedes) آغاز شد که به فریاد یارا (Grito Yara) معروف می‌باشد. این مرحله از مبارزات استقلال طلبانه کوبا تا سال 1878 ادامه یافت ولی به شکست انجامید. مرحله دوم جنگ‌های استقلال کوبا از سال 1895 آغاز شد و تا 1898 ادامه داشت. طی مرحله اول همه مبارزان که در جنگ شرکت می‌کردند به دنبال استقلال خود از اسپانیا بودند اما بعضی‌ها بجای استقلال مطلق، خواستار الحاق کوبا به ایالات‌متحده بودند. در سال 1878 یک تفاهم نامه صلح امضا شد، تفاهم‌نامه ای که هیچ‌گاه از طرف اسپانیا مورد احترام قرار نگرفت و همین امر باعث شد تا جنگ‌ها همچنان ادامه یابد و منجر به جنگ استقلال شود که در آن مارتی و ماسئو کشته شدند. بنابراین به خوبی مشهود است که کوبا، در دوران جنگ‌های استقلال طلبانه به میدان کارزاری تبدیل شد و در این میان اسپانیا نیز حدود 200000 سرباز خود را به آنجا اعزام نمود، سربازان بی تجربه ای که مریض می‌شدند و در اثر بیماری‌های استوایی از قبیل مالاریا و تب زرد می‌مردند. در سال 1898 یک اسپانیای خسته مجبور شد تا با [[ایالات متحده|ایالات‌متحده]] نیز رو در رو شود. چرا که در سال 1898 ایالات‌متحده در این جنگ‌ها مداخله کرد و به این ترتیب جنگ آمریکا و اسپانیا به وقوع پیوست. اسپانیا در جنگ 1898، به سادگی توسط ایالات‌متحده شکست خورد و آخرین مستعمرات خود که شامل کوبا، پوئرتوریکو و فیلیپین بود را از دست داد. کوبا از این سال، یعنی سال 1898 از یوغ سلطه اسپانیا رهایی یافت، اما متاسفانه تحت سیطره [[آمریکا]] قرار گرفت و توسط ارتش ایالات‌متحده اشغال گردید، که به این ترتیب دولتی نظامی آمریکایی در این کشور مستقر گردید. کنگره ایالات‌متحده در همان سال پیشنهادی به تصویب رساند با نام متمم تهیر (Enmienda teller) که در آن ایالات‌متحده از الحاق کوبا به ایالات‌متحده انصراف داد و در 20 ماه می 1902 کوبا بالاخره توانست استقلال خود را بدست آورد و به یک جمهوری مستقل تبدیل شود. اگرچه مجبور شد تا بندی الحاقی را در قانون اساسی 1901 با نام متمم پلات (Enmienda Platt) بپذیرد. براساس این متمم ایالات‌متحده مجاز بود درصورت ضرورت در امور [[کوبا]] مداخله نماید و همچنین سیاست خارجی [[کوبا]] تحت سیطره ایالات‌متحده باقی بماند<ref>Foren, P. (1966)Historia de Cuba y sus relaciones con los Estados Unidos. Editora Universitaria.P164</ref>.


در ماه آگوست سال 1762 يك كشتي انگليسي توانست هاوانا را تصرف نمايد. اين تصرف فقط 11 ماه به طول انجاميد، اما اقتصاد جزيره را به طور ريشهاي تغيير داد. به عنوان مثال، محدوديتهاي تجاري كه توسط دولت اسپانيا تحميل شده بود همگي برچيده شدند و هاوانا به بندري باز براي تجارت بین‌المللی تبديل شد. اگرچه اسپانیا توانست پایتخت کوبا؛ هاوانا؛ را در جولای 1763 به ازاي بخشيدن فلوريدا به انگلستان بازپس گيرد، بسياري از اين محدوديتها مجددا توسط دولت اسپانيا برقرار نشدند. در اين سالها روابط بازرگاني ميان كوبا و مستعمرات انگلستان در منطقه آمريكاي شمالي به طور قابل توجهي افزايش يافت، چرا كه اسپانيا كه متحد فرانسه و دشمن انگلستان بود، هيچ مانعي در برابر تجارت با سرزمين هايي كه سعي داشتند تا استقلال خود را از انگلستان كسب نمايند و بعدها ايالات‌متحده آمريكا را تشكيل دادند قرار نداد.
=== [[سال‌های سخت کوبا|سال‌های سخت]] (1940-1902) ===
اولین سال‌های جمهوریت در [[کوبا]] سال‌های سختی بود و باعث دومین مداخله نظامی [[ایالات متحده|ایالات‌متحده]] (1909-1906) در این کشور شد، ولی با گذشت این برهه زمانی، اگرچه این کشور همچنان با بحران‌های متعددی رو به رو می‌شد، کوبا دوره سیاسی ای را آغاز کرد که از ظهور دیکتاتورها جلوگیری بعمل آورد. ایالات‌متحده همچنان در مسائل سیاسی و اقتصادی کوبا مداخله می‌کرد، به طوری که سرمایه‌گذاری‌های قابل توجهی در صنعت شکر و سیستم بانک‌داری آن‌ها و شرکت‌های خدمات عمومی از طرف آمریکایی‌ها به چشم می‌خورد. از طرف دیگر، اقتصاد کوبا وابستگی شدیدی به صنعت شکر داشت، به طوری که یک کاهش قابل توجه در قیمت شکر می‌توانست باعث ویرانی آن کشور شود. به عنوان مثال، در سال 1921 پایان جنگ جهانی اول باعث سقوط قیمت شکر شد به طوری که از 23 سنت به کمتر از 4 سنت در هر پوند رسید. در نتیجه این امر، بسیاری از کارخانه‌های تولید شکر و موسسات بانکی که تحت تملک کوبایی‌ها بودند به دست شرکت‌های آمریکایی افتادند.


زماني كه كوبا در قرن نوزدهم به اولين صادركننده شكر در جهان تبديل شد و توليد قهوه را به طور قابل توجهي افزايش داد، از موقعيت بسيار مطلوبتري از لحاظ اقتصادي و اجتماعي برخوردار شد. لازم به ذكر است كه دراين دوران، مستعرههاي ديگر اسپانيا در آمريكا با موفقيت در حال جنگهاي استقلال طلبانه علیه اسپانيا بودند. كوبا، در عوض، تا سال 1898 همچنان مستعمره اسپانيا باقي ماند. با توجه به موقعيت جزيرهاي كوبا و اينكه اسپانيا حدود 40000 سرباز خود را در آنجا نگه داشته بود، كنترل اين جزيره برايش بسيار سهل مي نمود. ( De Andueza, 2011, 303)
در سیاست، اکثر دولت‌های این سال‌ها نتوانستند از دو ضربه زیان‌آور به زندگی عمومی آمریکای لاتینی‌ها بگریزند: فساد مالی مقامات و فردگرایی یا به عبارت دیگر، تسلط شخصیت‌های مقتدر بر دولت‌های جمهوری. بنابراین کوبا شاهد ظهور اولین دیکتاتوری، یعنی حکومت دیکتاتوری فردی با نام خراردو ماچادو (Gerardo Machado) می‌باشد که در انتخابات سال 1924 به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و در پایان حکومت قانونی خود در سال 1928 بود که حرص مقام و قدرت باعث شد تا به طور تقلبی مجددا به ریاست جمهوری کوبا انتخاب شود. اغتشاش و ناپایداری سیاسی که پس از سقوط ماچادو در سال 1933 روی داد زمینه را فراهم کرد تا ژنرالی مولاتو با نام [[فولخنسیو باتیستا]] (Fulgencio Batista) به چهره غالب سیاست کوبا مبدل شود. در بین سال‌های 1933 و 1940، [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] رئیس جمهور [[کوبا]] نبود، اما سیاست‌مدارانی که در این سال‌ها به ریاست‌جمهوری رسیدند می‌بایست تحت اوامر باتیستا عمل می‌کردند.


== 2.  استقلال ==
در این سال‌ها تغییرات مهمی در روابط میان [[کوبا]] با [[ایالات متحده|ایالات‌متحده]] اتفاق افتاد: معاهده پلات تحت لوای "سیاست همسایه خوب" (Politica del Buen Vecino) ارائه شده توسط فرانکلین روزولت، ملغی اعلام شد. اگرچه واشنگتن نفوذ کافی خود را حفظ کرد، سفارت آمریکا در‌ هاوانا دیگر به عنوان محل تصمیم‌گیری درباره آینده سیاسی کوبا محسوب نمیشد. به عنوان مثال می‌توان از کودتای ژنرال باتیستا در سال 1933 نام برد که بدون هیچ آمادگی قبلی و بدون تایید سفارت ایالات‌متحده در‌ هاوانا اتفاق افتاد.<ref>.Halperin Donghi, 2005, P18</ref>
در پايان قرن 18، اسپانيا پس از جنگ هاي استقلال طلبانه كشورهاي آمريكاي لاتين، مستعمرات خود را در اين سرزمين ها از دست داده بود و فقط در منطقه كارائيب از مالكيت كوبا، پوئرتوريكو و بخش شرقي لا اسپانيولا برخوردار بود. اما در نيمه دوم قرن نوزدهم، كرئولهاي كوبايي جنگي طولاني و پرهزينه را براي استقلال كوبا رهبري كردند. جنگ ده ساله (1878-1868) اگرچه به شكست كرئولها و هزاران افراد رنگين پوستی انجامید كه به آن‌ها پيوسته بودند كه از ميان آن‌ها می‌توان از ژنرال دورگه آنتونيو ماسئو نام برد، اما اقدامات آزاديخواهانه كوباييها بار ديگر در سال 1895 و اين بار توسط خوزه مارتي (1895-1853) رهبري شد. خوزه مارتي يكي از مهم‌ترين چهرههاي تاريخ كوبا به شمار مي آيد كه توانست تمامي نيروهاي استقلالطلب را با هم متحد نمايد. وي به همراه آنتونيو ماسئو<sup>[9]</sup>، دو قهرمان جنگهاي استقلال طلبانه كوبا بودند. مارتي از جواني به مخالفت با اسپانيايي ها پرداخت كه همين امر باعث شد تا در سن 17 سالگي تبعيد شود. وي درتمام دوران زندگي خود براي آزادي كشورش بسيار مبارزه كرد و به مخالفت با هر قدرتي حتي ايالات‌متحده آمريكا كه در آن زمان در پي توسعه تسلط خود بر كشورهاي نيمكره جنوبي بود مي پرداخت. خوزه مارتي هم مرد ادبيات بود و هم مرد جنگ و قلمش قدرتمندترين اسلحه بود. پس از اينكه مدتي را در تبعيد در اسپانيا، مكزيك و گواتمالا گذراند، در سال 1878 توانست براي مدت كوتاهي به وطن بازگردد. دومين دوران تبعيد خود را در سال 1881 و در نيويورك گذراند و از همانجا جنگ مسلحانه اي را براي استقلال كشورش آغاز كرد و در سال 1896 در يكي از همان جنگهاي اول جان خود را از دست داد. آنتونيو ماسئو، كه او را «مرد برنزي» ميناميدند (Naranjo Orovio, 2009, 101)، فعالانه در جنگهاي ده ساله (1878-1868) شركت نمود. پدر ماسئو، ابتدا در ونزوئلا و در كنار اسپانياييهايي كه توسط بوليوار مغلوب شده بودند زندگي می‌کرد. پس از اعلام استقلال ونزوئلا، وي به كوبا مهاجرت كرد كه هنوز تحت سيطره اسپانيا بود. در كوبا، سال‌ها بعد در سال 1868 وي و چند تن از فرزندانش از جمله آنتونيو به نيروهاي انقلابي پيوستند.


در كوبا، شورش‌هايي علیه دولت اسپانيا در سال 1868 به وقوع پیوست. اين مرحله از استقلالطلبي كوبا توسط كارلوس مانوئل د سسپدس<sup>[10]</sup> آغاز شد كه به فرياد يارا<sup>[11]</sup> معروف می‌باشد. اين مرحله از مبارزات استقلال طلبانه كوبا تا سال 1878 ادامه يافت ولي به شكست انجاميد. مرحله دوم جنگ هاي استقلال كوبا از سال 1895 آغاز شد و تا 1898 ادامه داشت. طي مرحله اول همه مبارزان كه در جنگ شركت می‌کردند به دنبال استقلال خود از اسپانيا بودند اما بعضيها بجاي استقلال مطلق، خواستار الحاق كوبا به ايالات‌متحده بودند. در سال 1878 يك تفاهم نامه صلح امضا شد، تفاهم نامه اي كه هيچگاه از طرف اسپانيا مورد احترام قرار نگرفت و همين امر باعث شد تا جنگ ها همچنان ادامه يابد و منجر به جنگ استقلال شود كه در آن مارتي و ماسئو كشته شدند. بنابراين به خوبي مشهود است كه كوبا، در دوران جنگ هاي استقلال طلبانه به ميدان كارزاري تبديل شد و در اين ميان اسپانيا نيز حدود 200000  سرباز خود را به آنجا اعزام نمود، سربازان بي تجربه اي كه مريض می‌شدند و در اثر بيماري هاي استوايي از قبيل مالاريا و تب زرد مي مردند. در سال 1898 يك اسپانياي خسته مجبور شد تا با ايالات‌متحده نيز رودررو شود. چرا كه در سال 1898 ايالات‌متحده در اين جنگها مداخله كرد و به اين ترتيب جنگ آمريكا و اسپانيا به وقوع پيوست. اسپانيا در جنگ 1898، به سادگي توسط ايالات‌متحده شكست خورد و آخرين مستعمرات خود كه شامل كوبا، پوئرتوريكو و فيليپين بود را از دست داد. كوبا از اين سال، يعني سال 1898 از يوغ سلطه اسپانيا رهايي يافت، اما متاسفانه تحت سيطره آمريكا قرار گرفت و توسط ارتش ايالات‌متحده اشغال گرديد، كه به اين ترتيب دولتي نظامي آمريكايي در اين كشور مستقر گرديد. كنگره ايالات‌متحده در همان سال پيشنهادي به تصويب رساند با نام متمم تهير<sup>[12]</sup> كه در آن ايالات‌متحده از الحاق كوبا به ايالات‌متحده انصراف داد و در 20 ماه مي 1902 كوبا بالاخره توانست استقلال خود را بدست آورد و به يك جمهوري مستقل تبديل شود. اگرچه مجبور شد تا بندي الحاقي را در قانون اساسي 1901 با نام متمم پلات<sup>[13]</sup> بپذيرد. براساس اين متمم ايالات‌متحده مجاز بود درصورت ضرورت در امور كوبا مداخله نمايد و همچنین سیاست خارجی [[کوبا]] تحت سیطره ایالات‌متحده باقی بماند. (Foner, 1966, 164)
=== [[بازگشت به دموکراسی در کوبا|بازگشت به دموکراسی]] (1952-1940) ===
بالاخره [[فولخنسیو باتیستا|ژنرال باتیستا]] متوجه شد که بایستی قدرتش را قانونی نماید: ابتدا در پارلمان در سال 1940 وارد می‌شود و در همین سال خود را به عنوان نامزد ریاست جمهوری در مقابل رئیس جمهور سابق رامون گرائو مارتین (Ramon Grau Martín) که در سال 1934 توسط خود [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] سقوط کرده بود معرفی می‌کند. انتخابات 1940 در بسیاری از جنبه‌ها صادقانه پیش رفت و [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] به مدت چهار سال به ریاست جمهوری برگزیده شد. در پایان دوره خود، شکست نامزد حزبش را پذیرفت و قدرت را به گرائو مارتین واگذار کرد که این بار توانست پیروزی کسب کند. از طرف دیگر، کارلوس پریو سوکارراس (Carlos Prio Sucarras) جانشین گرائو شد که دوره ریاست جمهوری وی نیز می‌بایست در سال 1952 به اتمام می‌رسید. این دوره یعنی از سال 1940 تا 1952 یک دوره دوازده ساله از رژیم‌های مشروطه بود که از طرفی از اهمیت بالایی برای نسل جوانی از کوبایی‌ها که بعدها انقلاب 1959 را رهبری کردند برخوردار بود: نسلی که در واقع در محیطی آزادی‌خواهانه رشد کرد و معیارهای ایدئولوژیکی‌شان در نهادهای دموکراتیک ریشه داشتند. اگر مشکل حاد سیاسی اجتماعی ای در دوره گرائو و پریو وجود داشت، کنارگذاشتن آداب و رسوم و معیارهای اخلاقی بود که بسیاری از اعضای هر دو دولت به معرض نمایش گذاشتند و زمینه مساعدی برای بروز اعتراضات و شکایات مردمی فراهم کردند. به طوری که شکایات بسیار معمولی که در کوبای آن زمان شنیده می‌شد به عدم آزادی برنمی گشت بلکه برعکس به "بی احترامی" بی حد و حصر اشاره‌داشت که در صحنه ملی نفوذ کرده‌بود. بسیار شنیده می‌شد که "این آزادی نیست بلکه هرزگی است". هرزگی که شامل درجه بالایی از عدم صداقت در هدایت اموال عمومی می‌شد<ref>.Fox, A. (2006). Latinoamérica: Presente y pasado. Prentice Hall. P112</ref>.


== 3.  سال‌هاي سخت (1940-1902) ==
در این میان افرادی بودند که صادقانه علیه فساد طبقه سیاسی کشور به مبارزه برخاستند. یکی از این افراد، سناتور ادواردو چیباس (Eduardo Chibas) بود که به افشاگری پرداخت و حزب خود با نام حزب مردمی کوبای ارتدوکس (Eduardo Chibas) را بنا نهاد. سمبل "ارتدوکس‌ها" جارو بود که با آن درنظر داشتند فسادی که به زندگی عمومی کوبایی‌ها چسبیده بود را جارو کنند و از بین ببرند. چیباس نامزد ریاست جمهوری برای انتخابات 1952 بود، ولی در آگوست 1951، شرم زده از اینکه نتوانسته بود تا اتهامی را که علیه یکی از اعضای دولت پریو عنوان کرده به اثبات برساند، به زندگی خود خاتمه داد.
اولين سال‌های جمهوريت در كوبا سال‌های سختي بود و باعث دومين مداخله نظامي ايالات‌متحده (1909-1906) در اين كشور شد، ولي با گذشت اين برهه زماني، اگرچه این کشور همچنان با بحران‌هاي متعددي روبه رو ميشد، كوبا دوره سياسي اي را آغاز كرد كه از ظهور ديكتاتورها جلوگيري بعمل آورد. ايالات‌متحده همچنان در مسائل سياسي و اقتصادي كوبا مداخله مي كرد، به طوري كه سرمايهگذاريهاي قابل توجهي در صنعت شكر و سيستم بانكداري آن‌ها و شركتهاي خدمات عمومي از طرف آمريكاييها به چشم ميخورد. از طرف ديگر، اقتصاد كوبا وابستگي شديدي به صنعت شكر داشت، به طوري كه يك كاهش قابل توجه در قيمت شكر می‌توانست باعث ويراني آن كشور شود. به عنوان مثال، در سال 1921 پايان جنگ جهاني اول باعث سقوط قيمت شكر شد به طوري كه از 23 سنت به كمتر از 4 سنت در هر پوند رسيد. در نتيجه اين امر، بسياري از كارخانه هاي توليد شكر و موسسات بانكي كه تحت تملك كوباييها بودند به دست شركتهاي آمريكايي افتادند.


در سياست، اكثر دولتهاي اين سالها نتوانستند از دو ضربه زيانآور به زندگي عمومي آمريكايلاتينيها بگريزند: فساد مالي مقامات و فردگرايي يا به عبارت ديگر، تسلط شخصيتهاي مقتدر بر دولتهاي جمهوري. بنابراين كوبا شاهد ظهور اولين ديكتاتوري، يعني حكومت ديكتاتوري فردي با نام خراردو ماچادو<sup>[14]</sup> می‌باشد كه در انتخابات سال 1924 به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد و در پايان حكومت قانوني خود در سال 1928 بود كه حرص مقام و قدرت باعث شد تا به طور تقلبي مجددا به رياست جمهوري كوبا انتخاب شود. اغتشاش و ناپايداري سياسي كه پس از سقوط ماچادو در سال 1933 روي داد زمينه را فراهم كرد تا ژنرالی مولاتو با نام فولخنسيو باتيستا<sup>[15]</sup> به چهره غالب سياست كوبا مبدل شود. در بین سال‌های 1933 و 1940، باتیستا رئیس جمهور کوبا نبود، اما سياستمداراني كه در این سال‌ها به رياست جمهوري رسيدند ميبايست تحت اوامر باتيستا عمل می‌کردند.
مرگ چیباس فقدانی غیرقابل جبران بود، اما حزب ارتدوکس در ماه‌های بعد توانست این مسئله را جبران نماید و نامزد جدید خود، استاد روبرتو آگرامانته (Roberto Agramante) را معرفی نماید و برجسته‌ترین سیاستمداران و روشنفکران کوبا، پیرامون حزب ارتدوکس و نامزد جدیدش حلقه زدند. نظرخواهی‌های انجام شده در آن زمان، پیروزی حزب ارتدوکس در انتخابات 1952 را قطعی می‌دانستند، اما این انتخابات هیچگاه برگزار نشد.<ref>Martin, L. (1982). Los orígenes de su ideología comunista, Grijalbo, Barcelona. P12.</ref>


در اين سال‌ها تغييرات مهمي در روابط ميان كوبا با ايالات‌متحده اتفاق افتاد: معاهده پلات تحت لواي "سياست همسايه خوب"<sup>[16]</sup> ارائه شده توسط فرانكلين روزولت، ملغي اعلام شد. اگرچه واشنگتن نفوذ كافي خود را حفظ كرد، سفارت آمريكا در هاوانا ديگر به عنوان محل تصميمگيري درباره آينده سياسي كوبا محسوب نميشد. به عنوان مثال می‌توان از كودتاي ژنرال باتيستا در سال 1933 نام برد كه بدون هيچ آمادگي قبلي و بدون تاييد سفارت ايالات‌متحده در هاوانا اتفاق افتاد. (Halperin Donghi, 2005, 188)
=== بازگشت باتیستا (1958-1952) ===
چند ماه قبل از انتخابات، در سحرگاه 10 مارس 1952، [[فولخنسیو باتیستا]] با کودتایی توانست دولت قانونی پریو سوکارراس را سرنگون کند. صبح روز بعد، زمانی که کوبایی‌ها از خواب برخاستند متوجه شدند کشور در دست یک رژیم نظامی افتاده است. مردم از این اتفاق بسیار ناخشنود بودند، اما کاری نمی‌توانستند انجام دهند. رهبران دانشگاهی همان روز به کاخ ریاست جمهوری رفتند تا از رئیس جمهور حمایت کنند و درخواست اسلحه کردند، زیرا اگرچه پریو خیلی مردمی نبود؛ در آن زمان رسمیت قانونی داشت. اما این افراد با رئیس جمهور خسته‌ای مواجه شدند که ارتش رهایش کرده بود. بنابراین مردم کوبا چاره ای نداشتند جز اینکه به خشمی خاموش پناه ببرند. در پلکان بزرگ دانشگاه‌ هاوانا، دانشجویان پلاکارد بزرگی نصب کردند که در آن نوشته شده بود: <blockquote>"در این مکان فقط جنازه خواهید یافت."<ref>.Fox, A. (2006). Latinoamérica: Presente y pasado. Prentice Hall. P113</ref></blockquote>ماه‌های بعد، دانشجویان بودند که خشونت اصلی برای مقابله با [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] را زیرنظر فدراسیون دانشجویی دانشگاه (Federación Estudiantil Universitaria) پایه ریزی کردند. دانشجویان دانشگاه‌ هاوانا بارها در محوطه این دانشگاه دست به اعتراض زدند و با دستان خالی به مقابله با نیروهای پلیس می‌پرداختند.


== 4.  بازگشت به دموكراسي (1952-1940) ==
بالاخره، رهبران فدراسیون دانشجویی دانشگاه اقدام به تاسیس حزب دانشجویی انقلابی کردند که هدفشان مبارزه مسلحانه مخفیانه علیه دیکتاتوری [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] بود. ریس این حزب، خوزه آنتونیو اچه وریا (José Antonio Echeverría) دانشجوی رشته معماری بود که از محبوبیت بسیاری برخوردار بود و می‌توانست به یکی از چهره‌های اصلی آینده سیاسی [[کوبا]] مبدل شود که البته خیلی زود کشته شد. در 13 مارس 1957، این حزب توانست با عملی شجاعانه برنامه حمله مسلحانه به کاخ ریاست جمهوری را طرح ریزی نماید تا [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] را در دفترش بکشند. این حمله موفقیت‌آمیز نبود و بسیاری از حمله‌کنندگان در داخل قصر کشته شدند. از طرف دیگر، تعداد دیگری از این حزب، به رهبری اچه وریا، در یک ایستگاه رادیویی، برای مردم پیام شورش ارسال می‌کرد. این جوان مبارز، وقتی به دانشگاه بر می‌گشت، با نیروهای پلیس روبه رو شد و درپی یک درگیری مسلحانه، کشته شد. فردای آن روز، عکس اچه وریا که بی جان در کف خیابان افتاده بود در روزنامه‌ها به چاپ رسید و خشم نسل جوان را برانگیخت. چند روز بعد، دو نفر از جانشینان اچه وریا در فدراسیون دانشجویی دانشگاه نیز توسط پلیس [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] کشته شدند. بعضی از رهبران حزب توانستند جان سالم به در ببرند و در کوهستان‌های مناطق مرکزی [[کوبا]]، گروه‌هایی چریکی به راه اندازند.
بالاخره ژنرال باتيستا متوجه شد كه بايستي قدرتش را قانوني نمايد: ابتدا در پارلمان در سال 1940 وارد می‌شود و در همين سال خود را به عنوان نامزد رياست جمهوري در مقابل رئيس جمهور سابق رامون گرائو مارتين<sup>[17]</sup> كه در سال 1934 توسط خود باتيستا سقوط كرده بود معرفي می‌کند. انتخابات 1940 در بسياري از جنبه ها صادقانه پيش رفت و باتيستا به مدت چهار سال به رياست جمهوري برگزيده شد. در پايان دوره خود، شكست نامزد حزبش را پذيرفت و قدرت را به گرائو مارتين واگذار كرد كه اين بار توانست پيروزي كسب كند. از طرف ديگر، كارلوس پريو سوكارراس<sup>[18]</sup>  جانشين گرائو شد كه دوره رياست جمهوري وي نيز می‌بايست در سال 1952 به اتمام مي رسيد. اين دوره يعني از سال 1940 تا 1952 يك دوره دوازده ساله از رژيم هاي مشروطه بود كه از طرفي از اهميت بالايي براي نسل جواني از كوبايي ها كه بعدها انقلاب 1959 را رهبري كردند برخوردار بود: نسلي كه در واقع در محيطي آزاديخواهانه رشد كرد و معيارهاي ايدئولوژيكيشان در نهادهاي دموكراتيك ريشه داشتند. اگر مشكل حاد سياسي اجتماعي ای در دوره گرائو و پريو وجود داشت، كنارگذاشتن آداب و رسوم و معيارهاي اخلاقي بود كه بسياري از اعضاي هر دو دولت به معرض نمايش گذاشتند و زمينه مساعدي براي بروز اعتراضات و شكايات مردمي فراهم كردند. به طوري كه شكايات بسيار معمولي كه در كوباي آن زمان شنيده می‌شد به عدم آزادي برنمي گشت بلكه برعكس به "بياحترامي" بي حد وحصر اشاره داشت كه در صحنه ملي نفوذ كرده بود. بسيار شنيده می‌شد كه "اين آزادي نيست بلكه هرزگي است". هرزگي كه شامل درجه بالايي از عدم صداقت در هدايت اموال عمومي می‌شد.(A.Fox, 2006, 112)


در اين ميان افرادي بودند كه صادقانه علیه فساد طبقه سياسي كشور به مبارزه برخاستند. يكي از اين افراد، سناتور ادواردو چيباس<sup>[19]</sup> بود كه به افشاگري پرداخت و حزب خود با نام حزب مردمي كوباي ارتدوكس<sup>[20]</sup> را بنا نهاد. سمبل "ارتدوكس‌ها" جارو بود كه با آن درنظر داشتند فسادي كه به زندگي عمومي كوباييها چسبيده بود را جارو كنند و از بين ببرند. چيباس نامزد رياست جمهوري براي انتخابات 1952 بود، ولي در آگوست 1951، شرم زده از اينكه نتوانسته بود تا اتهامي را كه عليه يكي از اعضاي دولت پريو عنوان كرده به اثبات برساند، به زندگي خود خاتمه داد.
چند ماه قبل از حمله به کاخ ریاست جمهوری، در دسامبر 1956، [[فیدل کاسترو]] با یک گروه از هوادارانش با قایق به استان اورینته (Oriente) رسیدند و به ساحل قدم گذاشتند. [[فیدل کاسترو|کاسترو]] در جولای 1953، به دلیل حمله به پادگان نظامی مونکادا (Cuartel Moncada) در شهر سانتیاگوی [[کوبا]] توانسته بود توجه مردم را به خود جلب کند. از آن زمان به بعد، تقریبا تمام نگاههای ملی و بین‌المللی بر وی متمرکز شد.


مرگ چيباس فقداني غيرقابل جبران بود، اما حزب ارتدوكس در ماههاي بعد توانست اين مسئله را جبران نمايد و نامزد جديد خود، استاد روبرتو آگرامانته<sup>[21]</sup> را معرفي نمايد و برجستهترين سياستمداران و روشنفكران كوبا، پيرامون حزب ارتدوكس و نامزد جديدش حلقه زدند. نظرخواهي هاي انجام شده در آن زمان، پيروزي حزب ارتدوكس در انتخابات 1952 را قطعي ميدانستند، اما اين انتخابات هيچگاه برگزار نشد.( Lionel Martín, 1982, 12)
=== [[تاریخ معاصر کوبا|تاریخ معاصر]] ===


== 5.  بازگشت باتيستا (1958-1952) ==
==== کاسترو: مسیری به سوی قدرت ====
چند ماه قبل از انتخابات، در سحرگاه 10 مارس 1952، فولخنسيو باتيستا با كودتايي توانست دولت قانوني پريو سوكارراس را سرنگون كند. صبح روز بعد، زماني كه كوباييها از خواب برخاستند متوجه شدند كشور در دست يك رژيم نظامي افتاده است. مردم از اين اتفاق بسيار ناخشنود بودند، اما كاري نمی‌توانستند انجام دهند. رهبران دانشگاهي همان روز به كاخ رياست جمهوري رفتند تا از رئيس جمهور حمايت كنند و درخواست اسلحه كردند، زيرا اگرچه پريو خيلي مردمي نبود؛ در آن زمان رسميت قانوني داشت. اما اين افراد با رئيس جمهور خستهاي مواجه شدند كه ارتش رهايش كرده بود. بنابراين مردم كوبا چاره اي نداشتند جز اينكه به خشمي خاموش پناه ببرند. در پلكان بزرگ دانشگاه هاوانا، دانشجويان پلاكارد بزرگي نصب كردند كه در آن نوشته شده بود: "در اين مكان فقط جنازه خواهيد يافت." (A.Fox, 2006, 113)
[[پرونده:فیدل کاسترو.jpg|جایگزین=فیدل کاسترو|بندانگشتی|فیدل کاسترو، قابل بازیابی از<nowiki/>https://commons.wikimedia.org/wiki/File:Fidel_Castro,_Havana,_1978_(9609361).jpg]]
[[فیدل کاسترو]] در سال 1926 دریک منطقه روستایی در استان اورینته متولد شد. وی فرزند یک مهاجر اسپانیایی بود که در [[کوبا]] به وضعیت اقتصادی خوبی دست یافته بود. فیدل و برادرانش کودکی خود را در مزرعه بسیار بزرگ پدری گذراندند. موقعیت خوب اقتصادی پدر به فیدل اجازه داد تا در بهترین کالج‌های مذهبی، از جمله کالج بلن در‌ هاوانا تحصیل کند. اما بعد از ورود به دانشگاه‌ هاوانا و تحصیل در رشته حقوق، علاقه‌اش به سیاست آشکار شد. در این دوره، دهه 1940، در دانشگاه‌ هاوانا تعداد بسیاری از دانشجویان، گروه‌های مسلحی تشکیل داده بودند و بیشتر به اهداف سیاسی خود می‌پرداختند تا درس خواندن. فیدل نیز به زودی عضو یکی از این گروه‌ها شد. پس از فراغت از تحصیل، علاقه‌ای به کار در رشته حقوق نداشت. وی ترجیح داد که خود را به عنوان نامزد کنگره برای انتخابات 1952 از حزب ارتدوکس ادواردو چیباس معرفی نماید. اما همانطور که گفته شد انتخابات 1952 با کودتای باتیستا لغو گردید. بار دیگری که کوبایی‌ها از [[فیدل کاسترو]] چیزی شنیدند 26 جولای 1953 بود که وی پیشاپیش حدود 150 نفر، حمله ای را به پادگان نظامی مونکادا در شهر سانتیاگوی [[کوبا]] رهبری کرد. اگرچه این حمله با شکست کامل سرکوب شد، از کاسترو چهرهای بسیار شناخته شده در کوبا ساخت. در این حمله، [[فیدل کاسترو]] دستگیر شد و به 15 سال حبس متهم شد. وی از این محاکمه توانست برای خود موقعیتی بدست آورد تا اصول انقلابی خود که دربرگیرنده اصول دموکراتیکی قانون اساسی 1940 بود را معرفی نماید. در این محاکمه، وی وکیل مدافع خود نیز شد، سخنانش در آن دادگاه  بعدها تحت عنوان "تاریخ مرا آزاد خواهد کرد" به انتشار رسید و به اولین منشور فیدلی مبدل شد. اما در سال 1955 طی عفوی از طرف باتیستا، [[فیدل کاسترو]] از زندان آزاد می‌شود. وی به مکزیک رفت و در آنجا گروه کوچکی متشکل از 82 نفر را آماده کرد که با قایقی به نام "گرانما" در ساحل جنوبی استان اورینته‌ کوبا در دسامبر 1956 فرود آمدند. ارتش باتیستا، با حمله بر این گروه، بسیاری از آن‌ها را از بین برد. فقط کاسترو و حدود 15 نفر توانستند جان سالم به در ببرند و در جنگل‌های پوشیده سلسله جبالی با نام سییرا مائسترا پناه بگیرند.


ماههاي بعد، دانشجويان بودند كه خشونت اصلي براي مقابله با باتيستا را زيرنظر فدراسيون دانشجويي دانشگاه<sup>[22]</sup> پايه ريزي كردند. دانشجويان دانشگاه هاوانا بارها در محوطه اين دانشگاه دست به اعتراض زدند و با دستان خالي به مقابله با نيروهاي پليس ميپرداختند.
این چنین مرحله جدیدی در تاریخ کوبا آغاز می‌شود که طی آن کاسترو را بعد از دو سال به پیروزی می‌رساند. در فوریه 1957، روزنامه نگاری از نیویورک تایمز، با نام هربرت ماتئوس، موفق شد در سی‌یرا مائسترا با او مصاحبه کند و عکس‌هایی با کاسترو بگیرد که در آن‌ها، وی را با یونیفورم و ریش‌های پرپشت و بلند و اسلحه چشمی در دستش نشان میداد. این چنین بود که افسانه کاسترو متولد شد و جاودانه ماند. از آن پس، باتیستا می‌بایست به مبارزه می‌پرداخت نه علیه گروه کوچکی چریکی، بلکه علیه یک مبارز افسانه ای که مردانش تعقیب و گریزهای ارتش را به تمسخر می‌گرفتند.<ref>Dariel Ramírez, B. (2003). Memorias de un Sol-dado Cubano. TusQuets. p119.</ref>


بالاخره، رهبران فدراسیون دانشجویی دانشگاه اقدام به تاسيس حزب دانشجويي انقلابي كردند كه هدفشان مبارزه مسلحانه مخفيانه علیه ديكتاتوري باتيستا بود. ريس اين حزب، خوزه آنتونيو اچه وريا<sup>[23]</sup> دانشجوي رشته معماري بود كه از محبوبيت بسياري برخوردار بود و می‌توانست به يكي از چهره هاي اصلي آينده سياسي كوبا مبدل شود كه البته خيلي زود كشته شد. در 13 مارس 1957، اين حزب توانست با عملي شجاعانه برنامه حمله مسلحانه به كاخ رياست جمهوري را طرح ریزی نماید تا باتيستا را در دفترش بكشند. اين حمله موفقيت آميز نبود و بسياري از حمله كنندگان در داخل قصر كشته شدند. از طرف ديگر، تعداد ديگري از اين حزب، به رهبري اچه وريا، در يك ايستگاه راديويي، براي مردم پيام شورش ارسال مي كرد. اين جوان مبارز، وقتي به دانشگاه برمي گشت، با نيروهاي پليس روبه رو شد و درپي يك درگيري مسلحانه، كشته شد. فرداي آن روز، عكس اچه وريا كه بي جان در كف خيابان افتاده بود در روزنامه ها به چاپ رسيد و خشم نسل جوان را برانگيخت. چند روز بعد، دو نفر از جانشينان اچه وريا در فدراسیون دانشجویی دانشگاه نيز توسط پليس باتيستا كشته شدند. بعضي از رهبران حزب توانستند جان سالم به در ببرند و در كوهستان‌هاي مناطق مركزي كوبا، گروه هايي چريكي به راه اندازند.
در شهرهای مختلف [[کوبا]]، گروه‌های مخفی "جنبش 26 جولای" (Movimiento 26 de Julio) که کاسترو در مکزیک بنا نهاده بود، به تهیه پول و تسلیحات مشغول بودند. وقتی شورشیان موفق شدند یک ایستگاه رادیویی را در فوریه 1958 تصرف کنند، جنگ تبلیغاتی به عنوان ابزاری در درجه اول اهمیت قرار گرفت. اخبار "رادیو ربلده" (Radio Rebelde) به توصیف و تفسیر حرکات نیروهای شورشی در تمامی بخش‌های سی‌یرا مائسترا می‌پرداخت و درگیری‌های موفقیت‌آمیزشان را با ارتش باتیستا شرح میداد. در تابستان 1957، ارتش کاسترو از 130 نفر تشکیل می‌شد؛ در بهار 1958، [[فیدل کاسترو|کاسترو]] گروهی که بیش از 450 نفر نبودند را فرماندهی می‌کرد. ولی ارتش باتیستا که از افسران فاسد و سربازان کم حقوق و بی انگیزه تشکیل شده بود قادر نبود تا مبارزه ای مداوم را در سی‌یرا مائسترا که منطقه‌ای صعب العبور بود ادامه دهد. در حالی که در شهرها و روستاها، پلیس ناامید و ارتش دیکتاتوری، بسیار بی‌رحمانه بر مردم فشار می‌آوردند، بسیاری از جوانان ترجیح دادند تا به مناطق تحت کنترل شورشیان بگریزند و به آن‌ها بپیوندند که همین امر باعث شد تا به نیروهای کاسترو هر روز افزوده شود. به این ترتیب، در پاییز 1958، نیروهای کاسترو بیش از هزاران نفر بودند. مرحله پایانی زمانی بود که نیروهای شورشی مقاومت زیادی در برابر خود نمی‌دیدند و شروع به تصرف بقیه نواحی جزیره کردند و شهر سانتا کلارا (Santa Clara)، پایتخت لاس بییاس (Las Villas) استان مرکزی کوبا را به تصرف خود درآوردند. در این روزها، دولت آمریکای شمالی فروش تسلیحات به ارتش [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] را متوقف کرد. در31 دسامبر 1958، پس از جشن پایان سال نو، [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] و [[نهاد خانواده کوبا|خانواده]] اش به همراه تعدادی از طرفدارانش با هواپیما به جمهوری دومینیکن گریختند که در آن زمان تحت حکومت دیکتاتوری تروخییو (Trujillo) بود. ورود پیروزمندانه کاسترو به‌ هاوانا در 8 ژانویه 1959، با همرزمان افسانه‌ای و ریشویش، یک اتفاق بسیار افتخارآمیز بود. چهره این جوانان انقلابی در مردم چنان هیجانی را برانگیخته بود که او را ستایش می‌کردند. "یک مجله در‌ هاوانا عکسی از چهره کاسترو را به چاپ رساند که آن را یادآور نشانه‌های چهره مسیح می‌دانستند.<ref>Dariel Ramírez, B. (2003). Memorias de un Sol-dado Cubano. TusQuets. p128.</ref>


چند ماه قبل از حمله به كاخ رياست جمهوري، در دسامبر 1956، فيدل كاسترو با يك گروه از هوادارانش با قايق به استان اورينته<sup>[24]</sup> رسيدند و به ساحل قدم گذاشتند. كاسترو در جولاي 1953، به دلیل حمله به پادگان نظامي مونكادا<sup>[25]</sup> در شهر سانتياگوي كوبا توانسته بود توجه مردم را به خود جلب كند. از آن زمان به بعد، تقريبا تمام نگاههاي ملي و بین‌المللی بر وي متمركز شد.
کاسترو حکومت را به دست گرفت و از همان ابتدا مخالفت با آمریکا و مبارزه با مداخلات این کشور در کشورهای منطقه آمریکای لاتین را در برنامه سیاست‌های خود قرار داد. در این راستا وی با پیروزی انقلاب، به مصادره اموال آمریکایی‌ها و همینطور مرفهین پرداخت و کارفرمایان را مجبور کرد تا 5% مالیات بپردازند. از طرف دیگر، دستمزد کارگران مزارع نیشکر را افزایش داد. با ایده‌های انقلابی کاسترو، تفاوت میان طبقات اجتماعی بسیار کم شد و رفاه عمومی دراختیار اقشار مختلف جامعه قرار گرفت.


== 3.     تاريخ معاصر ==
در موقعیت‌های بسیاری، مخالفین [[فیدل کاسترو|کاسترو]] با حمایت دولت آمریکا سعی داشتند تا وی را به قتل برسانند، اما هربار حملات تروریستی به سوی وی نافرجام باقی می‌ماند. از جمله اینکه در سال 1961 دولت آمریکا با حمایت ضدانقلابیون [[کوبا]]، حمله به خلیج خوک‌ها (Bahia de Cochinos) را سازماندهی کرد که این عملیات نه‌تنها با شکست روبه‌رو شد، بلکه به نقطه اوج خصومت [[کوبا]] و ا[[آمریکا|یالات‌متحده]] مبدل شد. سرانجام، [[فیدل کاسترو]] در سال 2016 و پس از تحمل چندین سال بیماری درگذشت و بنا به وصیت وی جسدش در‌ هاوانا سوزانده‌شد.
1.1.       كاسترو: مسيري به سوي قدرت
==== [[ارنستو چه‌گوارا در کوبا|اِل‌چه (اِرنستو چِه‌گِوارا)]] ====
[[ارنستو چه‌گوارا در کوبا|ارنستو چه‌گوآرا]] مشهور به چه قهرمان می‌باشد. نام اصلی او ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا (Ernesto Rafael Guevara de la Serna) بود و چریک‌‏ها او را "چه" صدا می‏‌کردند. [[ارنستو چه‌گوارا در کوبا|ارنستو چه ‏گوارا]] اسطوره‏ای دلاور، شجاع و فداکار، اولین فرزند خانواده و متولد شهر روساریو (Rosario) در استان سانتافه (Santa Fe) [[آرژانتین]] بود. او در خانوادهای با عقاید چپی بزرگ شد و پدرش از هواداران خوآن پرون (Juan Peron) و سوسیالیست‌ها بود. بنابراین [[ارنستو چه‌گوارا در کوبا|ارنستو چه‌گوآرا]] از همان کودکی با عقاید چپگراهای سوسیالیست آشنا شد و بتدریج به مطالعه اشعار شاعران چپگرای آمریکای لاتین از جمله پابلو نرودا علاقمند گردید و آثار نویسندگان شاخص سوسیالیست چون [[فدریکو گارسیا لورکا]] را نیز مطالعه می‌کرد. وی همچنین کتاب‌های افرادی چون مارکس، فالکنر، آندره ژید، فرانتس کافکا، آلبر کامو، ولادیمیر لنین، ژان‏پل سارتر، فردریک انگلس و بسیاری دیگر از نویسندگان و متفکران بزرگ را که در کتابخانه پدرش موجودبود خوانده‌بود. وی برای تحصیل در رشته پزشکی وارد دانشگاه بوئنوس آیرس شد و پس از فارغ التحصیلی، از سال 1953 سفر به کشورهای آمریکای لاتین را با موتورسیکلت خود آغاز نمود و به کشورهایی چون پرو، اکوادور، ونزوئلا و گوآتمالا سفر کرد. در این سفرها او توانست فقر و بدبختی حاکم در میان توده‌های مردم آمریکای لاتین را از نزدیک مشاهده نماید و پی به حضور امپریالیسم آمریکای شمالی در تمامی مناطق آمریکای لاتین برد. اگرچه پزشک بود، به چریک روشن‌فکری تبدیل شد و در جنبش‌های اعتراضی بسیاری شرکت کرد که همه این موارد او را به طور قطعی به سمت ایدئولوژی مارکسیستی هدایت نمود.


فيدل كاسترو در سال 1926 دريك منطقه روستايي در استان اورينته متولد شد. وي فرزند يك مهاجر اسپانيايي بود كه در كوبا به وضعيت اقتصادي خوبي دست يافته بود. فيدل و برادرانش كودكي خود را در مزرعه بسيار بزرگ پدري گذراندند. موقعيت خوب اقتصادي پدر به فيدل اجازه داد تا در بهترين كالج‌هاي مذهبي، از جمله كالج بلن در هاوانا تحصيل كند. اما بعد از ورود به دانشگاه هاوانا و تحصيل در رشته حقوق، علاقهاش به سياست آشكار شد. در اين دوره، دهه 1940، در دانشگاه هاوانا تعداد بسياري از دانشجويان، گروه هاي مسلحي تشكيل داده بودند و بيشتر به اهداف سياسي خود مي پرداختند تا درس خواندن. فيدل نيز به زودي عضو يكي از اين گروهها شد. پس از فراغت از تحصيل، علاقهاي به كار در رشته حقوق نداشت. وي ترجيح داد كه خود را به عنوان نامزد كنگره براي انتخابات 1952 از حزب ارتدوكس ادواردو چيباس معرفي نمايد. اما همانطور كه گفته شد انتخابات 1952 با كودتاي باتيستا لغو گرديد. بار ديگري كه كوباييها از فيدل كاسترو چيزي شنيدند 26 جولاي 1953 بود كه وي پيشاپيش حدود 150 نفر، حمله اي را به پادگان نظامي مونكادا در شهر سانتياگوي كوبا رهبري كرد. اگرچه اين حمله با شكست كامل سرکوب شد، از كاسترو چهرهاي بسيار شناخته شده در كوبا ساخت. در اين حمله، فيدل كاسترو دستگير شد و به 15 سال حبس متهم شد. وي از اين محاكمه توانست براي خود موقعيتي بدست آورد تا اصول انقلابي خود كه دربرگيرنده اصول دموكراتيكي قانون اساسي 1940 بود را معرفي نمايد. در اين محاكمه، وي وكيل مدافع خود نيز شد، سخنانش در آن دادگاه  بعدها تحت عنوان "تاريخ مرا آزاد خواهد كرد" به انتشار رسید و به اولين منشور فيدلي مبدل شد. اما در سال 1955 طي عفوي از طرف باتيستا، فيدل كاسترو از زندان آزاد می‌شود. وي به مكزيك رفت و در آنجا گروه كوچكي متشكل از 82 نفر را آماده كرد كه با قايقي به نام "گرانما" در ساحل جنوبي استان اورينتۀ كوبا در دسامبر 1956 فرود آمدند. ارتش باتيستا، با حمله بر اين گروه، بسياري از آن‌ها را از بين برد. فقط كاسترو و حدود 15 نفر توانستند جان سالم به در ببرند و در جنگلهاي پوشيده سلسله جبالي با نام سييرا مائسترا<sup>[26]</sup> پناه بگيرند.
وی در سال 1955 در مکزیک با [[فیدل کاسترو]] و برادرش؛ رائول؛ آشنا شد که در حال آماده‌سازی یک گروه انقلابی برای انجام عملیات در [[کوبا]] بودند. وی به عنوان پزشک به گروه کاسترو ملحق شد و در سال 1956 با آن‌ها به ساحل [[کوبا]] قدم گذاشت. این گروه چریکی بعد از اینکه در منطقه سی‌یرا مائسترا مستقر شدند، چه‌گوارا به ستوان در گروه [[فیدل کاسترو]] تبدیل شد و یکی از ستون‌های نظامی خود را از کوهستان‌های شرقی به سمت غرب حرکت داد تا بتوانند جزیره [[کوبا]] را به تسخیر خود درآورند. وی در جنگی قاطعانه شرکت کرد و سانتا کلارا را در سال 1958 بدست گرفت و بالاخره در سال 1959 وارد‌ هاوانا شد و به حکومت دیکتاتوری باتیستا پایان داد.<ref>Halperin Donghi, T. (2005). Historia contemporánea de América Latina. Alianza Editorial, Madrid. P112</ref> دولت انقلابی کوبا به چه‌گوارا ملیت کوبایی اعطا نمود و او را به عنوان رئیس شبه‌نظامیان و همینطور رئیس موسسه اصلاحات کشاورزی در سال 1959 منصوب کرد. در سال 1960 وی به عنوان رئیس بانک ملی و وزیر اقتصاد انتخاب شد و بالاخره در سال 1961 به وزارت صنایع رسید. وی نقش کلیدی در تعلیم چریکهای کشورهای مختلف آمریکای لاتین ایفا نمود و از حضور موثر وی در پیشبرد و پیروزی [[انقلاب کوبا]] نمی‌توان چشم پوشی کرد.
[[پرونده:چه گوارا.jpg|جایگزین=چه گوارا|بندانگشتی|چه گوارا، قابل بازیابی از<nowiki/>https://fa.wikiquote.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%B3%D8%AA%D9%88_%DA%86%D9%87_%DA%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%A7|278x278پیکسل]]
وی برای دستیابی [[کوبا]] به استقلال واقعی، تلاش بسیاری برای صنعتی سازی کشور نمود و بعد از شکست تلاش آمریکا برای حمله به [[کوبا]] و اعلام سوسیالیست بودن [[انقلاب کوبا]] درسال 1961، این کشور را به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک کرد. چه‌گوآرا درطول زندگی کوتاه خود، هیچ‌گاه از امپریالیسم ستیزی دست برنداشت و نگرانی‌های انقلابیش، او را مجبور کرد تا به طور مخفیانه در سال 1965 [[کوبا]] را ترک کند و برای مبارزه و حمایت از جنبش نوپای انقلابی کنگو به آن کشور رفت. وی از پست‌های خود در [[کوبا]] استعفا نمود، زیرا درنظر داشت تا انقلابی دیگر به راه اندازد و به همین دلیل با توجه به موقعیت استراتژیک بولیوی، این کشور را به عنوان مرکز عملیات‌هایی برای استقرار یک جبهه چریکی مخالف دولت بولیوی و تعلیم آن‌ها انتخاب نمود تا بعد بتواند بر کشورهایی چون آرژانتین، شیلی، پرو، برزیل و پاراگوئه تاثیرگذار باشد. اما این تصمیم چه‌گوارا در توده های مردمی بولیوی تاثیری نداشت و وی در منطقه‌ای جنگلی جدا افتاد و کمی بعد محل استقرارش توسط روستاییان محلی فاش شد و بالاخره کشته شد. از آنجایی که چه‌گوارا به اسطورهای برای جوانان سراسر دنیا تبدیل شده بود، نظامیان بولیوی با توصیه‌های سازمان سیا درنظر داشتند تا اسطوره انقلابی را تخریب کنند و به این منظور درنظر داشتند تا او را به قتل برسانند و بعد جسدش را به نمایش بگذارند و سپس او را به طور مخفیانه دفن نمایند. البته روزشمار مبارزه (Diario de campaña) نوشته چه‌گوارا در سال 1967 به چاپ رسید و نقشه دشمنان وی با شکست روبه روشد و وی همچنان اسطوره باقی ماند. در سال 1997، بقایای جسد چه‌گوارا پیدا شد و پس از نبش قبر به کوبا انتقال یافت، جایی که با افتخار توسط دولت فیدل کاسترو به خاک سپرده شد. وی همچنان یکی از چهره‌های مطرح در تاریخ آمریکای لاتین و درتاریخ پر فراز و نشیب کوبا محسوب می‌شود که در پیشبرد انقلاب کوبا بسیار موثر بوده و به اسطورهای فراموش نشدنی تبدیل شده است.                                                                                                                                                                                        


اين چنين مرحله جديدي در تاريخ كوبا آغاز ميشود كه طي آن كاسترو را بعد از دو سال به پيروزي ميرساند. "در فوريه 1957، روزنامه نگاري از نيويورك تايمز، با نام هربرت ماتئوس، موفق شد در سي‌يرا مائسترا با او مصاحبه كند و عكسهايي با كاسترو بگيرد كه در آن‌ها، وي را با يونيفورم و ريشهاي پرپشت و بلند و اسلحه چشمي در دستش نشان ميداد. اين چنين بود که افسانه كاسترو متولد شد و جاودانه ماند. از آن پس، باتيستا می‌بايست به مبارزه ميپرداخت نه علیه گروه كوچكي چريكي، بلكه علیه يك مبارز افسانه اي كه مردانش تعقیب و گریزهای ارتش را به تمسخر مي گرفتند" (Benigno   Alarcón, 2003, 119). در شهرهاي مختلف كوبا، گروههاي مخفي "جنبش 26 جولاي"<sup>[27]</sup> كه كاسترو در مكزيك بنا نهاده بود، به تهيه پول و تسليحات مشغول بودند. وقتي شورشيان موفق شدند يك ايستگاه راديويي را در فوريه 1958 تصرف كنند، جنگ تبليغاتي به عنوان ابزاري در درجه اول اهميت قرار گرفت. اخبار "راديو ربلده"<sup>[28]</sup> به توصيف و تفسير حركات نيروهاي شورشي در تمامي بخشهاي سي‌يرا مائسترا ميپرداخت و درگيري‌هاي موفقيت‌آميزشان را با ارتش باتيستا شرح ميداد. در تابستان 1957، ارتش كاسترو از 130 نفر تشكيل ميشد؛ در بهار 1958، كاسترو گروهي كه بيش از 450 نفر نبودند را فرماندهي می‌کرد. ولي ارتش باتيستا كه از افسران فاسد و سربازان كم حقوق و بي انگيزه تشكيل شده بود قادر نبود تا مبارزه اي مداوم را در سي‌يرا مائسترا كه منطقه اي صعب العبور بود ادامه دهد. در حالي كه در شهرها و روستاها، پليس نااميد و ارتش ديكتاتوري، بسيار بيرحمانه بر مردم فشار مي آوردند، بسياري از جوانان ترجيح دادند تا به مناطق تحت كنترل شورشيان بگريزند و به آن‌ها بپيوندند كه همين امر باعث شد تا به نيروهاي كاسترو هر روز افزوده شود. به اين ترتيب، در پاييز 1958، نيروهاي كاسترو بيش از هزاران نفر بودند. مرحله پاياني زماني بود كه نيروهاي شورشي مقاومت زيادي در برابر خود نميديدند و شروع به تصرف بقيه نواحي جزيره كردند و شهر سانتا كلارا<sup>[29]</sup>، پايتخت لاس بيياس<sup>[30]</sup> استان مركزي كوبا را به تصرف خود درآوردند. در اين روزها، دولت آمريكاي شمالي فروش تسليحات به ارتش باتيستا را متوقف كرد. در31 دسامبر 1958، پس از جشن پايان سال نو، باتيستا و خانوادهاش به همراه تعدادي از طرفدارانش با هواپيما به جمهوري دومينيكن گريختند كه در آن زمان تحت حكومت ديكتاتوري تروخييو<sup>[31]</sup> بود. ورود پيروزمندانه كاسترو به هاوانا در 8 ژانويه 1959، با همرزمان افسانه‌اي و ريشويش، يك اتفاق بسيار افتخارآميز بود. چهره این جوانان انقلابي در مردم چنان هيجاني را برانگيخته بود كه او را ستايش می‌کردند. "يك مجله در هاوانا عكسي از چهره كاسترو را به چاپ رساند كه آن را يادآور نشانههاي چهره مسيح ميدانستند"(Benigno Alarcón, 2003,128).
==== [[انقلاب کوبا]] ====
طی دهه‌های 60 و 70، [[انقلاب کوبا]] نور امیدی برای کشورهای آمریکای لاتین به شمار می‌آمد. روشنفکران مشهوری همچون گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی و برنده جایزه ادبی نوبل در سال 1982، از این انقلاب دفاع کردند و حتی برای توسعه برنامه‌های آموزشی و فرهنگی در کوبا اهداهایی داشتند. به عنوان مثال، مارکز در سال 1986، کمک‌های مالی زیادی برای تاسیس مدرسه بین‌المللی سینما و تلویزیون سان آنتونیو دِ لُس بانیوس (Escuela Internacional de Cine, Televisión y Video de San Antonio de los Baños) انجام داد که در این مدرسه جوانان مستعد و فقیری از کشورهای مختلف آمریکای لاتین و همینطور آسیا و آفریقا تربیت می‌شدند. این مدرسه به مدرسه سه جهان (Escuela de Tres Mundos) نیز مشهور است.


كاسترو حكومت را به دست گرفت و از همان ابتدا مخالفت با آمريكا و مبارزه با مداخلات اين كشور در كشورهاي منطقه آمريكاي لاتين را در برنامه سياستهاي خود قرار داد. در اين راستا وي با پيروزي انقلاب، به مصادره اموال آمريكاييها و همينطور مرفهين پرداخت و كارفرمايان را مجبور كرد تا 5% ماليات بپردازند. از طرف ديگر، دستمزد كارگران مزارع نيشكر را افزايش داد. با ايدههاي انقلابي كاسترو، تفاوت ميان طبقات اجتماعي بسيار كم شد و رفاه عمومي دراختيار اقشار مختلف جامعه قرار گرفت.
کوبای انقلابی از همان ابتدا به دنبال توسعه اجتماعی در کشور بود تا رفاه مردم را در زمینه‌های مختلف تامین نماید. لذا با تلاش‌های بسیاری موفق شد تا توسعه اجتماعی قابل توجهی را تجربه نماید و در این راستا دستاوردهای اجتماعی بزرگی به شرح زیر بدست آورد:


در موقعيت‌هاي بسياري، مخالفين كاسترو با حمايت دولت آمريكا سعي داشتند تا وي را به قتل برسانند، اما هربار حملات تروريستي به سوي وي نافرجام باقي ميماند. از جمله اینکه در سال 1961 دولت آمريكا با حمايت ضدانقلابيون كوبا، حمله به خليج خوک‌ها<sup>[32]</sup> را سازماندهي كرد كه اين عمليات نه‌تنها با شكست روبه رو شد، بلکه به نقطۀ اوج خصومت کوبا و ایالات‌متحده مبدل شد. سرانجام، فیدل کاسترو در سال 2016 و پس از تحمل چندین سال بیماری درگذشت و بنا به وصیت وی جسدش در هاوانا سوزانده شد.
* آموزش رایگان برای تمامی مردم [[کوبا]] از پیش دبستان تا دانشگاه و سوادآموزی افراد بزرگسال بی‌سواد. در سال 1961 یک جنبش بزرگ سوادآموزی به جریان افتاد که درصد افراد باسواد در کوبا را به 99 درصد رساند.


*   همراه با آموزش رایگان، توسعه فرهنگی نیز رواج یافت و سعی شد تا سطح فرهنگی مردم افزایش‌یابد. کاسا دلاس آمریکاس (Casa de las Americas) تاسیس شد، موسسه ای که "به عنوان فضایی برای گردهمایی و گفت وگو، تحقیق و پژوهش، حمایت کردن، جایزه دادن و انتشار آثار نویسندگان، هنرمندان، موسیقیدانان، نمایشنامه‌نویسان و پژوهشگران ادبیات و هنر درنظر گرفته شد" (Rodríguez, 2006, 36). بعلاوه، موسسه کوبایی هنر و صنعت [[سینمای کوبا]] (ICAIC) تاسیس شد و در موسیقی نیز توسعه آنچه که "تروبای جدید کوبا" نام گرفت روی داد.


*   طرح سلامت ملی رایگان. مرگ و میر نوزادان کاهش یافت و امید به زندگی در بین مردم بالا رفت به حدی که این کشور را با کشورهای توسعه یافته از جمله ایالات‌متحده مقایسه می‌کنند،<ref>Chang-Rodríguez, E, (2006). Latinoamérica: su civili-zación y su cultura. P36.</ref> وعلیرغم اینکه بین سال‌های 1962-1959 اکثر پزشکان و متخصصان مشاغل مختلف، کشور را ترک کردند، [[کوبا]] توانست با تربیت پزشکان جدید و متخصصان ورزیده، این کمبود را جبران نماید و خللی در سیستم سلامت این کشور ایجاد نشد. امروزه تعداد پزشکان کوبایی بسیار بیشتر از پزشکان سازمان جهانی بهداشت برای ارائه خدمات در کشورهای مختلف از جمله ونزوئلا، اوروگوئه و بولیوی دیده می‌شوند<ref>Chang-Rodríguez, E, (2006). Latinoamérica: su civili-zación y su cultura. P41.</ref>. دانشگاهی با نام مدرسه علوم پزشکی لاتینو آمریکانا (Escuela Latinoamericana de Medicina  (ELAM)) نیز یکی دیگر از دستاوردهای کوبای انقلابی می‌باشد که در سال 1999 به دستور فیدل کاسترو تاسیس شد که امروزه از سراسر دنیا دانشجویان بسیاری را می‌پذیرد.


1.2.       اِل‌چه (اِرنستو چِه‌گِوارا)
*   توزیع مجدد ثروت که بیشتر از همه، روستائیان و کشاورزان بهره‌مند شدند.


ارنستو چه‌گوآرا مشهور به چۀ قهرمان می‌باشد. نام اصلی او ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا<sup>[33]</sup> بود و چریک‏ها او را "چه" صدا می‏کردند. ارنستو چه‏گوارا اسطوره‏اي دلاور، شجاع و فداكار، اولين فرزند خانواده و متولد شهر روساریو<sup>[34]</sup> در استان سانتافه<sup>[35]</sup> آرژانتین بود. او در خانوادهاي با عقايد چپي بزرگ شد و پدرش از هواداران خوآن پرون<sup>[36]</sup> و سوسياليستها بود. بنابراين ارنستو چه‌گوآرا از همان كودكي با عقايد چپگراهاي سوسياليست آشنا شد و بتدريج به مطالعه اشعار شاعران چپگراي آمريكاي لاتين از جمله پابلو نرودا علاقمند گرديد و آثار نویسندگان شاخص سوسیالیست چون فدریکو گارسیا لورکا را نيز مطالعه میکرد. وي همچنين كتاب‌هاي افرادي چون مارکس، فالکنر، آندره ژید، فرانتس کافکا، آلبر کامو، ولادیمیر لنین، ژان‏پل سارتر، فردریک انگلس و بسیاری دیگر از نویسندگان و متفکران بزرگ را كه در كتابخانه پدرش موجود بود خوانده بود. وي براي تحصيل در رشته پزشكي وارد دانشگاه بوئنوس آيرس شد و پس از فارغ التحصيلي، از سال 1953 سفر به كشورهاي آمريكاي لاتين را با موتورسيكلت خود آغاز نمود و به كشورهايي چون پرو، اكوادور، ونزوئلا و گوآتمالا سفر كرد. در اين سفرها او توانست فقر و بدبختي حاكم در ميان تودههاي مردم آمريكاي لاتين را از نزديك مشاهده نمايد و پي به حضور امپرياليسم آمريكاي شمالي در تمامي مناطق آمريكاي لاتين برد. اگرچه پزشك بود، به چريك روشنفكري تبديل شد و در جنبشهاي اعتراضي بسياري شركت كرد كه همه اين موارد او را به طور قطعي به سمت ايدئولوژي ماركسيستي هدايت نمود.
علی‌رغم پیشرفت‌های فرهنگی و علمی و توسعه اجتماعی در کوبا، جناح‌های مخالف دولت کاسترو که منافع خود را در خطر می‌دیدند و کشورهای ستیزه‌جویی چون ایالات‌متحده آمریکا انتقادات غیرمنطقی بسیاری نسبت به [[انقلاب کوبا]] دارند. این افراد معتقدند [[انقلاب کوبا]]، آزادی‌های شخصی از جمله آزادی بیان و آزادی مطبوعات حذف کرده و برای ایجاد رعب و وحشت، نسبت به حبس روزنامه‌نگاران و رهبران مخالف حکومت اقدام نموده‌است. مخالفان کاسترو از مصادره اموال خصوصی انتقاد می‌کنند و معتقدند که وی با راه‌اندازی نوعی مدل اقتصادی باعث ایجاد کمبود مواد غذایی و مواد اولیه ضروری در کشور شده‌است و از مداخله در امور داخلی دیگر کشورها کوتاهی نمی‌کند. اما ذکر این نکته ضروری است که این کشور انقلابی اگرچه با گذشت بیش از 50 سال از انقلاب با مشکلات اقتصادی بسیاری دست به گریبان است، توانسته در رفع بسیاری از نیازهای جامعه کوبا از قبیل: بهداشت، آموزش و تفریحات رایگان، سوبسید برای اجاره مسکن و غذا موفق عمل نماید.


وي در سال 1955 در مكزيك با فيدل كاسترو و برادرش؛ رائول؛ آشنا شد كه در حال آماده سازي يك گروه انقلابي براي انجام عمليات در كوبا بودند. وي به عنوان پزشك به گروه كاسترو ملحق شد و در سال 1956 با آن‌ها به ساحل كوبا قدم گذاشت. اين گروه چريكي بعد از اينكه در منطقه سي‌يرا مائسترا مستقر شدند، چه‌گوارا به ستوان در گروه فيدل كاسترو تبديل شد و يكي از ستون‌هاي نظامي خود را از كوهستان‌هاي شرقي به سمت غرب حركت داد تا بتوانند جزيره كوبا را به تسخير خود درآورند. وي در جنگي قاطعانه شركت كرد و سانتا كلارا را در سال 1958 بدست گرفت و بالاخره در سال 1959 وارد هاوانا شد و به حكومت ديكتاتوري باتيستا پايان داد (Halperin Donghi, 2005, 201). دولت انقلابي كوبا به چه‌گوارا مليت كوبايي اعطا نمود و او را به عنوان رئيس شبه‌نظاميان و همينطور رئيس موسسه اصلاحات كشاورزي در سال 1959 منصوب كرد. در سال 1960 وي به عنوان رئيس بانك ملي و وزير اقتصاد انتخاب شد و بالاخره در سال 1961 به وزارت صنايع رسيد. وي نقش كليدي در تعليم چريكهاي كشورهاي مختلف آمريكاي لاتين ايفا نمود و از حضور موثر وي در پيشبرد و پيروزي انقلاب كوبا نمی‌توان چشم پوشي كرد.
البته وضعیت سخت اقتصادی در [[کوبا]] به تحریم‌های دولت [[آمریکا]] نسبت به این کشور بر می‌گردد و از طرف دیگر، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق علت دیگری بود که باعث شد تا کوبا حمایت‌های اقتصادی این کشور را از دست بدهد. اما با به قدرت رسیدن هوگو چاوز در ونزوئلا، امروزه [[کوبا]] از حمایت این کشور برای تامین نفت با قیمت مناسب بهره‌مند شده است و از طرف دیگر، همراه با بولیوی به گروه آلبا پیوسته است که تعهدنامه‌ای تجاری است و توسط ونزوئلا ارائه گردیده است.


وي براي دستيابي كوبا به استقلال واقعي، تلاش بسياري براي صنعتي سازي كشور نمود و بعد از شكست تلاش آمريكا براي حمله به كوبا و اعلام سوسياليست بودن انقلاب كوبا درسال 1961، اين كشور را به اتحاد جماهير شوروي نزديك كرد. چهگوآرا درطول زندگي كوتاه خود، هيچگاه از امپرياليسم ستيزي دست برنداشت و نگرانيهاي انقلابيش، او را مجبور کرد تا به طور مخفیانه در سال 1965 کوبا را ترک کند و براي مبارزه و حمايت از جنبش نوپاي انقلابي کنگو به آن کشور رفت. وي از پستهاي خود در كوبا استعفا نمود، زیرا درنظر داشت تا انقلابي ديگر به راه اندازد و به همين دليل با توجه به موقعيت استراتژيك بوليوي، اين كشور را به عنوان مركز عملياتهايي براي استقرار يك جبهه چريكي مخالف دولت بوليوي و تعليم آن‌ها انتخاب نمود تا بعد بتواند بر كشورهايي چون آرژانتين، شيلي، پرو، برزيل و پاراگوئه تاثيرگذار باشد. اما اين تصميم چه‌گوارا در تودههاي مردمي بوليوي تاثيري نداشت و وي در منطقهاي جنگلي جدا افتاد و کمی بعد محل استقرارش توسط روستاييان محلي فاش شد و بالاخره كشته شد. از آنجايي كه چه‌گوارا به اسطورهاي براي جوانان سراسر دنيا تبديل شده بود، نظاميان بوليوي با توصيه هاي سازمان سيا درنظر داشتند تا اسطوره انقلابي را تخريب كنند و به اين منظور درنظر داشتند تا او را به قتل برسانند و بعد جسدش را به نمايش بگذارند و سپس او را به طور مخفيانه دفن نمايند. البته روزشمار مبارزه<sup>[37]</sup> نوشتۀ چه‌گوارا در سال 1967 به چاپ رسيد و نقشه دشمنان وي با شكست روبه روشد و وي همچنان اسطوره باقي ماند. در سال 1997، بقاياي جسد چه‌گوارا پيدا شد و پس از نبش قبر به كوبا انتقال يافت، جايي كه با افتخار توسط دولت فيدل كاسترو به خاك سپرده شد. وي همچنان يكي از چهرههاي مطرح در تاريخ آمريكاي لاتين و درتاريخ پر فراز و نشيب كوبا محسوب می‌شود كه در پيشبرد انقلاب كوبا بسيار موثر بوده و به اسطوره اي فراموش نشدني تبديل شده است.
لازم به ذکر است که با توجه به مشکلات اقتصادی کوبا و برخی مشکلات سیاسی در این کشور، عدهای از شهروندان کوبایی به دیگر کشورها از جمله [[ایالات متحده|ایالات‌متحده آمریکا]] مهاجرت نموده‌اند، اما بسیاری در [[کوبا]] ماندند و با وجود گذشت بیش از پنج دهه از [[انقلاب کوبا]]، هنوز با حرارت و با جدیت به دنبال آرمان‌های انقلاب هستند و از حمایت از کاستروها دست برنداشته‌اند.  


==== [[انسجام قدرت کاسترویی کوبا|انسجام قدرت کاسترویی]] ====
فیدل کاسترو از ابتدای بدست گرفتن قدرت، سبک خاص خودش را برای حکومت کردن انتخاب نمود. کوبا کشوری در آمریکای لاتین بود که بیشترین ببینده تلویزیونی را داشت و کاسترو از این مسئله به خوبی استفاده کرد و در تمامی موارد به اطلاع رسانی همگانی اقدام می‌نمود. فعالیت‌های دولت از طریق سخنرانی‌های تلویزیونی فیدل به اطلاع مردم می رسید که معمولا 5 الی 6 ساعت به طول می‌انجامید. وی با محبوبیت بسیاری که در بین مردم کسب کرده بود این امکان را داشت تا کشور را به حالت تعلیق درآورد، چرا که بیشتر مردم به او اعتماد بسیاری داشتند. از آنجایی که کوبای جدید انقلابی، از داشتن کنگره بی‌بهره بود و دولت موقت هم به شدت به مخالفت با او می‌پرداخت، وی که "رهبر اعظم" لقب گرفته بود، در صفحه تلویزیون این امکان را داشت تا ایده‌های سیاسی اش را به نمایش بگذارد.                                                                                                                   


کمی پس از پیروزی انقلاب، فیدل کاسترو نظام کمونیستی را اعلام نمود و برای مقابله با مداخلات سلطه جویانه ایالات‌متحده آمریکا، به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک شد و پایان مالکیت خصوصی را در کوبا رقم زد. فیدل کاسترو، در سال 1955 سفری به نیویورک داشت تا بتواند سرمایه‌ای برای انقلاب خود جمع‌آوری نماید. وی در آن سفر، در مصاحب‌های با نیویورک تایمز گفته بود: "من موافق کمونیسم نیستم. ما دموکرات هستیم". وی حتی پس از به قدرت رسیدن، نظام کمونیستی را رد کرد، به طوری که موضع ضدکمونیستی فیدل کاسترو در 24 دسامبر 1960 در بیانی‌های توسط نماینده کوبا در سازمان ملل متحد اعلام شد. وی چنین اظهار کرد که:


1.3.       انقلاب كوبا:
"نه سرمایه‌داری در معنای تاریخی آن، و نه کمونیسم در واقعیت بازیگری آن. در میان این دو ایدئولوژی یا مواضع سیاسی و اقتصادی که در دنیا مورد بحث هستند، ما موضع خاصی داریم. آن را انسان‌گرایی نامیده‌ایم، زیرا می‌خواهیم انسان را از ترس‌ها، شعارها و خرافات نجات دهیم. .... بزرگترین مشکل دنیا این است که مجبور به انتخاب میان دو چیز می‌شود: میان سرمایه‌داری که مردم را از گرسنگی می‌کشد و کمونیسم که مشکلات اقتصادی را حل می‌کند اما آزادی‌ها را محدود می‌نماید. کوبایی‌ها و مردم انقلابی آمریکای لاتین می‌خواهند نیازهای مادیشان را برطرف نمایند بدون اینکه آزادیشان را قربانی نمایند."


طي دهههاي 60 و 70، انقلاب كوبا نور اميدي براي كشورهاي آمريكاي لاتين به شمار مي آمد. روشنفكران مشهوري همچون گابريل گارسيا ماركز، نويسنده كلمبيايي و برنده جايزه ادبي نوبل در سال 1982، از اين انقلاب دفاع كردند و حتي براي توسعه برنامه‌هاي آموزشي و فرهنگي در كوبا اهداهايي داشتند. به عنوان مثال، ماركز در سال 1986، كمكهاي مالي زيادي براي تاسيس مدرسه بین‌المللی سينما و تلويزيون سان آنتونيو دِ لُس بانيوس<sup>[38]</sup> انجام داد كه در اين مدرسه جوانان مستعد و فقيري از كشورهاي مختلف آمريكاي لاتين و همينطور آسيا و آفريقا تربيت میشدند. اين مدرسه به مدرسه سه جهان<sup>[39]</sup> نیز مشهور است.
نماینده کاسترو در سازمان ملل چنین ادامه می‌دهد:<blockquote>"... ما یک قدم جلوتر از چپ و راست هستیم، و این یک انقلاب انسان‌گرایانه است، زیرا انسان را غیرانسانی نمی‌کند، زیرا انسان را به عنوان هدف اصلی خود می‌شناسد. سرمایه‌داری انسان را قربانی می‌کند؛ دولت کمونیستی با اندیشه‌های مطلق‌گرایانه خود، حقوق انسانی را قربانی می‌نماید. بنابراین ما با هیچ‌یک از این دو نظام نیستیم. هر ملتی بایستی نظام سیاسی خاص خود را توسعه‌دهد که از نیازهای خاص خودش نشات گرفته باشد و تحمیلی و تقلیدی نباشد؛ و انقلاب ما انقلابی مستقل است، انقلابی کوبایی است همانند موسیقیمان. در این متن اعلام میکنم که این انقلاب، سرخ نیست، بلکه سبز زیتونی است، زیرا سبز زیتونی دقیقا رنگ ماست، انقلابی که از دشت‌های سییرا مائسترا خارج شد." </blockquote>اگرچه [[فیدل کاسترو]]، صراحتا اعلام نمود که نه به چپ تمایل دارد و نه به راست، با توجه به اینکه دولت [[فیدل کاسترو|کاسترو]] اقدامات ملی‌سازی را در [[کوبا]] آغاز نمود و به دنبال آن بسیاری از تملکات و شرکت‌های آمریکایی را مصادره کرد روابط این دو کشور رو به تیرگی نهاد و تحریم‌ها علیه [[کوبا]] آغاز شد. از این رو، [[کوبا]] به ناچار به سمت اتحاد جماهیر شوروی سابق کشیده شد و در ماه می 1961، [[فیدل کاسترو|کاسترو]] به طور رسمی [[کوبا]] را کشوری سوسیالیست-کمونیست اعلام نمود. این امر، یکی از موضوعاتی بود که در همان ماه‌های اول [[انقلاب کوبا]] بسیار جنجال‌ برانگیز شد و نفوذ کمونیست‌ها به درون دولت انقلابی را بشدت مورد انتقاد قرارداد.<ref>, Cantón Navarro, J, (1996). Historia de Cuba: El desafío del yugo y la estrella: biografía de un pueblo. Editorial SI-MAR. P196.</ref>  


کوبای انقلابی از همان ابتدا به دنبال توسعه اجتماعی در کشور بود تا رفاه مردم را در زمینه های مختلف تامین نماید. لذا با تلاش‌های بسیاری موفق شد تا توسعه اجتماعي قابل توجهي را تجربه نمايد و در این راستا دستاوردهاي اجتماعي بزرگی به شرح زیر بدست آورد:
اعضای [[حزب کمونیست]] کوبا پست‌های مهمی را در دولت به دست‌گرفتند و نیروهای مسلح تازه شکل‌گرفته که با ایدئولوژی مارکسیستی عهد بسته بودند تحت فرماندهی [[رائول کاسترو]] قرار گرفتند. در کنار این موارد، فیدل همچنان وابسته به خانواده انقلابی خود بود یعنی گروه هواداری که از همان روزهای سییرا مائسترا با او بودند و به او اعتقاد مطلق داشتند.


1.       آموزش رايگان براي تمامي مردم كوبا از پيش دبستان تا دانشگاه و سوادآموزي افراد بزرگسال بيسواد. در سال 1961 يك جنبش بزرگ سوادآموزي به جريان افتاد كه درصد افراد باسواد در كوبا را به 99 درصد رساند.
از دیگر سیاست‌های فیدل، ایجاد سازمانی متشکل از شبه نظامیان انقلابی بود که غیرنظامیان استخدام شده در ادارات به عضویت آن درآمده بودند. سازمان دیگری با نام کمیته‌های دفاع از انقلاب (Comites de Defensa de la Revolucion) نیز در هر محله‌ای ایجاد شده بودند تا بر فعالیت‌های محله نظارت داشته‌باشند. این کمیته در زمان راه‌اندازی دفترچه سهمیه‌بندی، مسئولیت نظارت بر این سیستم را نیز برعهده داشتند.<ref>, Cantón Navarro, J, (1996). Historia de Cuba: El desafío del yugo y la estrella: biografía de un pueblo. Editorial SI-MAR. P12-211.</ref>


2.       همراه با آموزش رايگان، توسعه فرهنگي نيز رواج يافت و سعي شد تا سطح فرهنگي مردم افزايش يابد. کاسا د لاس آمریکاس<sup>[40]</sup> تاسيس شد، موسسهاي كه "به عنوان فضايي براي گردهمايي و گفت وگو، تحقيق و پژوهش، حمايت كردن، جايزه دادن و انتشار آثار نويسندگان، هنرمندان، موسيقيدانان، نمايشنامه نويسان و پژوهشگران ادبيات و هنر درنظر گرفته شد" (Rodríguez, 2006, 36). بعلاوه، موسسه كوبايي هنر و صنعت سينماي كوبا<sup>[41]</sup> تاسيس شد و در موسيقي نيز توسعه آنچه كه "تروباي جديد كوبا" نام گرفت روي داد.
==== تاثیر جنبش چریکی کوبا بر منطقه ====
از آنجایی که جنبش چریکی کوبا به رهبری فیدل کاسترو منجر به سرنگونی باتیستا درکوبا شد، در دیگر کشورهای منطقه جنبش‌های چریکی دیگری ظهور کردند که کارگران و روشنفکران در صفوفی در کنار هم می‌جنگیدند. از این جنبش‌ها می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد که جنبش چریکی کوبا را الگوی خود قرار دادند:


3.       طرح سلامت ملي رايگان. مرگ و مير نوزادان كاهش يافت و اميد به زندگي در بین مردم بالا رفت به حدي كه اين كشور را با كشورهاي توسعه يافته از جمله ايالات‌متحده مقايسه می‌کنند(Rodríguez, 2006, 36) وعليرغم اينكه بين سال‌های 1962-1959 اكثر پزشكان و متخصصان مشاغل مختلف، كشور را ترك كردند، كوبا توانست با تربيت پزشكان جديد و متخصصان ورزيده، اين كمبود را جبران نمايد و خللی در سیستم سلامت این کشور ایجاد نشد. امروزه تعداد پزشكان كوبايي بسيار بيشتر از پزشكان سازمان جهاني بهداشت براي ارائه خدمات در كشورهاي مختلف از جمله ونزوئلا، اوروگوئه و بوليوي ديده می‌شوند (Rodríguez, 2006, 41). دانشگاهی با نام مدرسه علوم پزشكي لاتینو آمريكانا<sup>[42]</sup> نيز يكي ديگر از دستاوردهاي كوباي انقلابي می‌باشد که در سال 1999 به دستور فیدل کاسترو تاسیس شد كه امروزه از سراسر دنيا دانشجويان بسياري را مي‌پذيرد.
*   جنبش چریکی بولیوی که بدون شک در تاریخ بسیار ماندگار شد. از اوایل دهه 60، نطفه جنبش‌های چریکی در بولیوی بسته شد. در سال 1962، پردو لیگه گیدو اینتی (Peredo Leigue Guido) و پردو لیگه روبرتو کوکو (Peredo Leigue Roberto) ، دو برادر از جناح چپ بولیوی بودند که در‌ هاوانا با ارنستو چه‌گوارا دیدن کردند و طرح خود را برای سازماندهی یک گروه پارتیزانی در کشورشان ارائه کردند.<ref>, Cantón Navarro, J, (1996). Historia de Cuba: El desafío del yugo y la estrella: biografía de un pueblo. Editorial SI-MAR. P119</ref> هدف، همانند کوبا، سرنگونی دولت دیکتاتوری وقت و به دست گرفتن قدرت بود با این ایده که تجربه بولیوی می‌تواند به دیگر کشورهای آمریکای لاتین از جمله: برزیل، پاراگوئه، پرو و آرژانتین برسد، مناطقی که به نظر آنان شرایط برای چنین جنبش‌هایی مساعد بود.


4.       توزيع مجدد ثروت كه بيشتر از همه، روستائيان و كشاورزان بهرهمند شدند.
* در سال 1966، جنبش پارتیزانی دیگری با کمک چه‌گوارا شکل گرفت. چه‌گوارا برای سازماندهی یک گروه چریکی، کوبا را ترک کرد و مخفیانه وارد بولیوی شد. در آن سال‌ها، که رویای تغییر جهان و ایجاد یک جامعه جدید عدالت پیشه در تمام هستی پیچیده‌بود، تمایل به سمت این جنبش‌های پارتیزانی به دیگر مناطق نیز رسید و بتدریج افرادی به چه‌گوارا پیوستند. از جمله این افراد می‌توان به رژیس دوبره (Régis Debray)؛ تئوریسین چپ فرانسوی؛ و تانیا؛ خواننده آرژانتینی؛ اشاره کرد. تانیا بعدها در تاریخ به عنوان تانیای پارتیزان شناخته می‌شود. البته این جنبش پارتیزانی با شکست مواجه شد و ارنستو چه‌گوارا در 9 اکتبر 1967 در کوهستان و در مدرسه‌ی روستایی با نام لاایگرا (La Higuera)، توسط ارتش بولیوی کشته شد. ارتش بولیوی به طرز وحشیانه‌ای دست‌های چه‌گوارا را بریدند و برای اثبات هویتش به [[ایالات متحده|ایالات‌متحده]] فرستادند. روستاییان پارتیزانی که هنگام مرگ چه‌گوارا او را همراهی می‌کردند و همینطور افرادی که چه‌گوارا برایشان اسطوره امید بود، از آن پس او را سان ارنستو ایگرا (ارنستوی مقدس) (San Ernesto Higuera (Santo Ernesto)) نامیدند. تانیای پارتیزان تنها زنی بود که در این گروه دیده می‌شد و پس از مرگ چه‌گوارا، وی نیز به دست ارتش بولیوی افتاد. رژیس دوبره نیز به 30 سال زندان محکوم شد. خاویر ارائود پرز (Javier Heraud Pérez)، اهل پرو، که او را شاعر چریکی می‌نامیدند، پس از زندگی در کوبا به عنوان دانشجوی سینما و ادبیات، نام مستعار رودریگو ماچادو را انتخاب کرد و با این نام اشعاری را به چاپ رساند. وی نیز به گروه پارتیزانی بولیوی به رهبری چه‌گوارا پیوست. <ref>Chang-Rodríguez, E, (2007). Latinoamérica: su civili-zación y su cultura. p158</ref>


* در سال 1970 در ال سالوادور حزبی با نام نیروهای مردمی آزادی "فارابوندومارتی<sup>"</sup> (Fuerzas Populares de Liberacion" Farabundo Marti") شکل گرفت که تاثیر بسیاری در زندگی سیاسی کشور داشت. فارابوندو مارتی رهبری کارگرپیشه و روستایی اهل السالوادور در سال‌های 30 بود و یکی از رهبران اصلی حزب کمونیست السالوادور به شمار می‌آمد. پس از پیروزی انقلاب کوبا بعضی از رهبران حزب که تا آن زمان مخالف جنگ مسلحانه بودند تصمیم به مبارزه مسلحانه گرفتند. در سال 1980 حزب نیروهای مردمی آزادی فارابوندو مارتی و سه سازمان چریکی چپگرا متحد شدند و جبهه فارابوندو مارتی برای آزادی ملی (Frente Farabundo Marti para la Liberacion Nacional) را به منظور تشکیل دادن یک حزب گسترده‌تر بنیان نهادند تا بتوانند همانند آنچه که در کوبا در سال 1959 و در نیکاراگوئه در سال 1979 اتفاق افتاده بود به قدرت برسند.


عليرغم پيشرفت‌هاي فرهنگي و علمي و توسعه اجتماعي در كوبا، جناحهاي مخالف دولت کاسترو که منافع خود را در خطر می‌دیدند و كشورهاي ستيزهجويي چون ايالات‌متحده آمريكا انتقادات غیرمنطقی بسیاری نسبت به [[انقلاب کوبا]] دارند. اين افراد معتقدند انقلاب کوبا، آزاديهاي شخصي از جمله آزادي بيان و آزادي مطبوعات حذف کرده و براي ايجاد رعب و وحشت، نسبت به حبس روزنامه‌نگاران و رهبران مخالف حكومت اقدام نموده است. مخالفان كاسترو از مصادره اموال خصوصي انتقاد مي‌كنند و معتقدند كه وي با راه‌اندازي نوعي مدل اقتصادي باعث ايجاد كمبود مواد غذايي و مواد اوليه ضروري در كشور شده است و از مداخله در امور داخلي ديگر كشورها كوتاهي نميكند. اما ذكر اين نكته ضروري است كه اين كشور انقلابي اگرچه با گذشت بيش از 50 سال از انقلاب با مشكلات اقتصادي بسياري دست به گريبان است، توانسته در رفع بسياري از نيازهاي جامعه كوبا از قبيل: بهداشت، آموزش و تفريحات رايگان، سوبسيد براي اجاره مسكن و غذا موفق عمل نماید.
=== موقعیت کشور کوبا در آمریکای لاتین ===
یکی از رویاهای فیدل کاسترو در دهه 1960، ترویج و اشاعه انقلاب کوبا به دیگر کشورهای آمریکای لاتین بود، به همین دلیل به حمایت گروه‌های چریکی و حملات مسلحانه در بعضی از کشورهای منطقه اقدام نمود. اما مرگ غم انگیز ارنستو چه‌گوارا در بولیوی در سال 1967 نشان داد که تکرار موفقیت سی‌یرا مائسترا در سلسله جبال لس‌آندس کار آسانی نیست. در دهه 1970، کاسترو یک سیستم نظامی در اختیار داشت که توسط شوروی سابق حمایت می‌شد که توانسته بود نقش مهمی را در فعالیت‌های انقلابی و چریکی که در آن سال‌ها در آمریکای مرکزی اتفاق می‌افتادند ایفا نماید. در همان زمان، کوبا اقدام به حمایت نظامی قابل توجهی در آفریقا نیز نمود. این کشور ماموریتی نظامی را در سال 1975 در آنگولا آغاز کرد که تا سال 1991 ادامه داشت. در این عملیات که "عملیات کارلوتا" (Operacion Carlota) نام داشت کاسترو ارتشی متشکل از حدود 36000 کوبایی را برای حمایت از "جنبش مردمی مارکسیستی برای آزادی آنگولا" (Movimiento Popular de Liberacion de Angola) اعزام کرد. طی حضور 16 ساله کوبا در آنگولا، حود 450/000 پزشک، معلم، مهندس و سرباز به آنگولا اعزام شدند. حضور کوبا در آنگولا باعث شکست ارتش زایره، شکست ارتش آفریقای جنوبی، شکست ارتش‌های دیگری که مورد حمایت ایالات‌متحده آمریکا بودند شد و از نظر سیاسی نیز استقلال آنگولا حفظ شد و همینطور پایه‌های استقلال نامیبیا را بنا نهاد و فروپاشی تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی را نیز پایه ریزی کرد. دو سال بعد، 15000 سرباز کوبایی برای حمایت دولت [[اتیوپی]] در برابر حمله سومالی اعزام شدند.<ref>, Cantón Navarro, J, (1996). Historia de Cuba: El desafío del yugo y la estrella: biografía de un pueblo. Editorial SI-MAR. P214</ref> اعزام نیروهای کوبایی، برای نگران کردن دولت‌های ریچارد نیکسون و جرالد فورد و بعد برای دولت جیمی کارتر به طور فوق العادهای موثر واقع شد. به طوری که کاسترو خود را به عنوان یک سیاستمدار با تاثیر جهانی و رهبر کشورهای غیرمتحد می‌دانست و نقطه اوج این احساس، زمانی بود که فیدل کاسترو در سال 1979 میزبان و رئیس ششمین اجلاس سران کشورهای غیرمتحد در‌ هاوانا بود.


البته وضعيت سخت اقتصادي در كوبا به تحريم‌هاي دولت آمریکا نسبت به این کشور برمی‌گردد و از طرف ديگر، فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق علت دیگری بود که باعث شد تا كوبا حمایتهاي اقتصادي اين كشور را از دست بدهد. اما با به قدرت رسيدن هوگو چاوز در ونزوئلا، امروزه كوبا از حمايت اين كشور براي تامين نفت با قيمت مناسب بهرهمند شده است و از طرف ديگر، همراه با بوليوي به گروه آلبا پيوسته است كه تعهدنامهاي تجاري است و توسط ونزوئلا ارائه گرديده است.
=== [[کوبا در رویارویی‌ با آمریکا|رویارویی‌ها با ایالات‌متحده آمریکا]] ===
همانطور که پیشتر ذکر شد فیدل کاسترو در سال 1960 در سازمان ملل متحد تصریح کرد که نه به چپ و نه به راست تمایلی ندارد و ایدئولوژی خاص خود که انسانگرایی است را پیاده می‌نماید. اما از آنجایی که وی برنامه ملی سازی را در کوبا آغاز نمود، بسیاری از مایملکات و زمین‌ها و شرکت‌های آمریکایی را مصادره کرد، که بسیاری از این زمین‌های مصادره شده به شرکت یونایتد فروت کمپانی (United Fruit Company) تعلق داشت، شرکتی که صاحب زمین‌های بسیار زیادی در آمریکای مرکزی بود. بنابراین، مصادره زمین‌ها و دیگر مایملکات ایالات‌متحده در [[کوبا]] توسط دولت انقلابی باعث شد تا روابط میان این دو کشور روبه تیرگی نهد و در زمان آیزنهاور؛ رئیس جمهور وقت ایالات‌متحده آمریکا؛ اولین تحریم‌های اقتصادی علیه [[کوبا]] در سال 1960 آغاز شد. از این رو، [[کوبا]] به ناچار به سمت اتحاد جماهیر شوروی سابق کشیده شد و در سال 1960 روابط دیپلماتیک و بازرگانی خود را با این کشور برقرار کرد. این مسئله، همزمان با سلب مالکیت از املاک و شرکت‌های آمریکایی، عکس‌العمل‌هایی بین واشنگتن و‌ هاوانا بوجود آورد. در نتیجه‌ی مصادره تمامی املاک آمریکایی‌ها در جزیره، سهم شکر [[کوبا]] در بازارهای ایالات‌متحده حذف گردید و تحریم دولت آمریکا بر تجارت با کوبا را به دنبال داشت. در ژانویه 1961 ایالات‌متحده روابط دیپلماتیکش را با کوبا قطع کرد. در ماه می 1961 نیز، کاسترو به طور رسمی [[کوبا]] را کشوری سوسیالیست-کمونیست اعلام نمود. وی اعلام کرد که همیشه مارکسیست- لنینیست بوده است، اگرچه بنا به دلایل سیاسی آن را مخفی کرده بود.<ref>Halperin Donghi, T, (2005). contemporánea de América Latina. Alianza EditorialP312</ref>  البته بسیاری معتقدند که سیاست‌های کاسترو در عرصه بین‌المللی و سیاست رویارویی در قبال ایالات‌متحده باعث شد تا از همان ابتدا حکومت خود را به شوروی سابق نزدیک کند و بتواند کشورش را در زمینه اقتصادی و نظامی بیمه نماید. زیرا "درصورتی که ایالات‌متحده درهایش را به روی آن‌ها میبست، بلوک کمونیست می‌توانست بازار جایگزینی برای شکر، سیگار و دیگر محصولات کوبایی باشد و در صورت حمله احتمالی آمریکا به [[کوبا]]، قدرت نظامی روس‌ها می‌توانست چتر حفاظتی قدرتمندی باشد".<ref>Halperin Donghi, T, (2005). contemporánea de América Latina. Alianza EditorialP.315</ref>


لازم به ذکر است که با توجه به مشکلات اقتصادی کوبا و برخی مشکلات سیاسی در این کشور، عدهای از شهروندان کوبایی به ديگر كشورها از جمله ايالات‌متحده آمريكا مهاجرت نمودهاند، اما بسیاری در کوبا ماندند و با وجود گذشت بیش از پنج دهه از انقلاب کوبا، هنوز با حرارت و با جدیت به دنبال آرمان‌های انقلاب هستند و از حمایت از کاستروها دست برنداشتهاند.  
بسیاری انتظار داشتند تا ایالات‌متحده عکس العملی نظامی نشان بدهد ولی آیزنهاور که آخرین ماه‌های حکومتش را می‌گذراند قصد حمله به کوبا را نداشت؛ بلکه اجازه داد تا گروه کوچکی متشکل از 1200 تبعیدی کوبایی در گواتمالا توسط سیا آموزش ببینند و حمله‌ای را به کوبا برنامه‌ریزی نمایند. این طرح توسط جان اف کندی نیز دنبال شد، اگرچه وی بدون هیچ اشتیاقی طرح را تصویب کرد و مداخله نیروهای دریایی یا هوایی ایالات‌متحده را نیز ممنوع نمود که همین مسئله ضربه مهلکی بر پروژه مذکور وارد کرد. اعضای بریگاد ضدکاسترویی، پس از اینکه در سال 1961 در خلیج خوک‌ها واقع در ساحل جنوب غربی کوبا پیاده شدند، بدون حمایت هوایی و یا دریایی آمریکا، توسط نیروهای کاسترو به سرعت دستگیر و یا کشته شدند. این اتفاق، یکی از بدترین وقایع دوره ریاست جمهوری کندی را رقم زد و چهره ایالات‌متحده ضربه قابل توجهی را تحمل کرد و "جالوت قدرتمند شمال به طور تحقیرآمیزی توسط داود کوچک کارائیب شکست خورد"<ref>Faya, A, (1996). EI de un conflicto: La política norteamericana hacia Cuba: 1959-1961. Editorial de Ciencias Sociales. p228</ref>.  پس از این رویداد، ایالات‌متحده آمریکا، سفارت خود در کوبا را تعطیل می‌کند.


1.4.       انسجام قدرت كاسترويي
در پی این رویداد، تصویر ضعیفی از ایالات‌متحده معرفی شد که تشجیع نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی سابق؛ نیکیتا خروشچف؛ را به همراه داشت. خروشچف در پی توافق با کوبا اقدام به انتقال تسلیحات هسته‌ای [[روسیه]] به [[کوبا]] نمود و به طور مخفیانه شروع به ساخت پایگاه‌های موشکی هسته‌ای در کوبا کرد که روبه ساحل ایالات‌متحده نشانه رفته بودند و فقط در 100 مایلی آن قرار گرفته بودند. در اکتبر 1962 هواپیماهای شناسایی آمریکایی عکس‌هایی گرفتند که وجود چنین پایگاه‌هایی را آشکار ساخت و این مسئله به "بحران موشکی" (Crisis de los Misiles) میان ایالات‌متحده آمریکا و جمهوری شوروی سابق تبدیل شد. این مسئله توسط رئیس جمهور وقت آمریکا؛ جان اف کندی؛ در تلویزیون آمریکا برملا شد و بالاخره روس‌ها مجبور شدند تا پایگاه موشکی‌شان را از کوبا جمع‌آوری نمایند. درطی چند روز، دنیا منتظر عکس‌العمل اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که بالاخره پس از ارسال پیام‌های شدیدی میان واشنگتن و مسکو، خروشچف برچیدن پایگاه‌های موشکی خود را تحت یک شرط پذیرفت: کندی به طور مخفیانه قول داد که به کوبا حمله نخواهد کرد. این تعهد از طرف کندی، به طور تلویحی به معنی حذف آموزه مونروئه (Doctrina de Monroe) بود<ref>Chang-Rodríguez, E, (2007). Latinoamérica: su civili-zación y su cultura. p152</ref>. لازم به ذکر است که آموزه مونروئه در سال 1823 توسط جیمز مونروئه، پنجمین رئیس جمهور ایالات‌متحده آمریکا ارائه شد که در آن به ایالات‌متحده اجازه می‌داد تا درصورتی که هریک از کشورهای اروپایی در کشورهای آمریکای لاتین دخالت نمایند، این عمل به عنوان یک تهاجم محسوب می‌شد و ایالات‌متحده اجازه دخالت در کشورهای منطقه آمریکای لاتین را داشت. بدین ترتیب، آموزه مونروئه به وضوح اجازه دخالت همسایه شمالی را در بخش جنوبی قاره می داد.


فيدل كاسترو از ابتداي بدست گرفتن قدرت، سبك خاص خودش را براي حكومت كردن انتخاب نمود. كوبا كشوري در آمريكاي لاتين بود كه بيشترين ببينده تلويزيوني را داشت و كاسترو از اين مسئله به خوبي استفاده كرد و در تمامي موارد به اطلاع رساني همگاني اقدام مينمود. فعاليتهاي دولت از طريق سخنرانيهاي تلويزيوني فيدل به اطلاع مردم مي رسيد كه معمولا 5 الي 6 ساعت به طول ميانجاميد. وي با محبوبيت بسياري كه در بين مردم کسب کرده بود اين امكان را داشت تا كشور را به حالت تعليق درآورد، چرا كه بيشتر مردم به او اعتماد بسياري داشتند. از آنجايي كه كوباي جديد انقلابي، از داشتن كنگره بي بهره بود و دولت موقت هم به شدت به مخالفت با او مي پرداخت، وي كه "رهبر اعظم" لقب گرفته بود، در صفحه تلويزيون اين امكان را داشت تا ايدههاي سياسي اش را به نمايش بگذارد.
یکی دیگر از رویارویی‌های تاریخی میان‌ هاوانا و واشنگتن به عملیات پیترپان (Peter Pan) مربوط می‌شود. این عملیات توسط دولت ایالات‌متحده، [[کلیسای کاتولیک مصر|کلیسای کاتولیک]] و کوبایی‌هایی که در تبعید به سر می‌بردند برنامه‌ریزی شد که طی آن بیش از 14000 کودک کوبایی به ایالات‌متحده منتقل شدند. این عملیات بین 26 دسامبر 1960 و 23 اکتبر 1962 جریان داشت. درطی این عملیات ایالات‌متحده درنظر داشت تا فرزندان کوبایی را که والدینشان نگران [[ایدئولوژی کمونیستی]] دولت کوبا بودند به آمریکا منتقل نمایند. در این برنامه، کشیشی کاتولیک آمریکایی، با نام پدر بریان والش (Padre Bryan Walsh) با دولت واشنگتن هماهنگی‌های لازم برای ویزای کودکان را انجام می‌داد. پروازهای پان آمریکن کودکان کوبایی را به میامی، فلوریدا، منتقل کردند و مقرر شده بود تا والدین این کودکان در مدت کوتاهی به آن‌ها بپیوندند. البته در سال 1962 و با بروز بحران موشکی در کوبا، در طی این بحران موشکی، ایالات‌متحده پروازهای میان این دو کشور را کنسل کرد که این امر جریانات تاسف باری را بوجود آورد، زیرا حدود 800 کودک کوبایی را در میامی در انتظار والدین خود گذاشت. وقتی مشخص شد که والدین این کودکان نمی‌توانند به زودی به ایالات‌متحده برسند، گروه‌های کاتولیک، این کودکان را از میامی گرفتند و در یتیم‌خانه‌های مختلفی مستقر کردند و یا بعضی از خانواده‌های آمریکایی در سراسر کشور آن‌ها را به فرزندی پذیرفتند. بسیاری از این عملیات‌ها به طور سری انجام می‌گرفت ولی بعدها توسط دولت کوبا پرده از این عملیات‌های مخفیانه برداشته شد.


کمی پس از پیروزی انقلاب، فیدل کاسترو نظام کمونیستی را اعلام نمود و برای مقابله با مداخلات سلطه جویانه ایالات‌متحده آمریکا، به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک شد و پایان مالکیت خصوصی را در کوبا رقم زد. فیدل کاسترو، در سال 1955 سفری به نیویورک داشت تا بتواند سرمایهای برای انقلاب خود جمعآوری نماید. وی در آن سفر، در مصاحبهای با نیویورک تایمز گفته بود: "من موافق کمونیسم نیستم. ما دموکرات هستیم". وی حتی پس از به قدرت رسیدن، نظام کمونیستی را رد کرد، به طوری که موضع ضدکمونیستی فیدل کاسترو در 24 دسامبر 1960 در بیانیهای توسط نماینده کوبا در سازمان ملل متحد اعلام شد. وی چنین اظهار کرد که:
از دیگر رویارویی‌های میان کوبا و ایالات‌متحده آمریکا، ماجرای پسربچه کوبایی با نام الیان گونزالس (Elián González) می‌باشد که به ایالات‌متحده رسید و سپس به کوبا بازگشت. وی در سن 6 سالگی در سال 1999 به طور غیرقانونی توسط مادرش از کوبا خارج می‌شود و با قایقی به سمت ایالات‌متحده میروند. مادر الیان به همراه تعداد دیگری در طی سفر در دریا غرق می‌شوند ولی الیان توسط ماهیگیری آمریکایی نجات می‌یابد و به نیروهای ساحلی ایالات‌متحده تحویل داده می‌شود. طبق تفاهم‌نامه میان کوبا و ایالات‌متحده تحت عنوان "پاهای خشک، پاهای خیس" (Pies secos, pies mojados) که در سال 1995 در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون به امضا رسید<ref>Chang-Rodríguez, E, (2007). Latinoamérica: su civili-zación y su cultura. P147.</ref>، کوبایی‌هایی که به سواحل فلوریدا می‌رسند می‌توانند پناهندگی سیاسی از این کشور درخواست نمایند، درحالی که کسانی که در دریا دستگیر می‌شوند به کوبا بازگردانده می‌شوند و یا بنا به موقعیت‌هایی به کشور سومی که بپذیرد به آن‌ها پناهندگی سیاسی بدهد انتقال داده می‌شوند. در مورد الیان گونزالس، مقامات آمریکایی، وی را به خانواده مادریش در میامی تحویل می‌دهند، در صورتی که پدر وی در کوبا خواهان استرداد فرزندش می‌شود. پس از مذاکرات و مشاجرات بسیار، بالاخره دادگاه حکم صدور برگشت الیان به کشورش را صادر می‌کند و الیان گونزالس در 28 ژوئن سال 2000 به کوبا بازمی‌گردد. الیان تا سال 2006 در شهر کاردناس استان ماتانزاس با خانواده‌اش زندگی می‌کرد. دولت کوبا در این شهر موزهای تحت عنوان "موزه نبرد اندیشه‌ها" (Museo A la Batalla de Ideas) را تاسیس کرد که سالنی را به الیان اختصاص داده‌است. در 15 ژوئن 2008، الیان گونزالس به همراه 18000 جوان دیگر، به عضویت انجمن جوانان کمونیست (Unión de Jóvenes Comunistas) درآمد.


"نه سرمایهداری در معنای تاریخی آن، و نه کمونیسم در واقعیت بازیگری آن. در میان این دو ایدئولوژی یا مواضع سیاسی و اقتصادی که در دنیا مورد بحث هستند، ما موضع خاصی داریم. آن را انسانگرایی نامیدهایم، زیرا میخواهیم انسان را از ترسها، شعارها و خرافات نجات دهیم. .... بزرگترین مشکل دنیا این است که مجبور به انتخاب میان دو چیز می‌شود: میان سرمایهداری که مردم را از گرسنگی میکٌشد و کمونیسم که مشکلات اقتصادی را حل میکند اما آزادیها را محدود مینماید. کوبایی‌ها و مردم انقلابی آمریکای لاتین میخواهند نیازهای مادیشان را برطرف نمایند بدون اینکه آزادیشان را قربانی نمایند." (<nowiki>http://www.lajiribilla.cu/2007/n310_04/310_11.html</nowiki>)
=== [[کوبا در دنیای پس از روسیه]] ===
سقوط دیوار برلین در سال 1989 و فروپاشی شوروی سابق، کاسترو را بدون پدر خوانده‌ای که حدود 30 سال او را حمایت کرده بود گذاشت. درحالی که این کشور با شدیدترین بحران اقتصادی‌اش روبه رو بود، کاسترو این دوره را به نام "دوره خاص" (Periodo especial) اعلام کرد، به این معنی که وی قبول کرده بود که کیفیت زندگی در کوبا به سطوح خیلی پایینی تنزل خواهد کرد و همینطور هم شد. پزوی کوبا تقریبا تمام ارزش خود را از دست داد، کمبود سوخت، باعث شد تا حمل و نقل و سرویس‌های الکتریکی و آب فلج شود. در بسیاری موارد، دوچرخه جایگزین اتومبیل و گاو جایگزین تراکتور شد. کاسترو به ناچار گردش دلار را قانونی کرد و کمی اقتصاد را از حالت متمرکز خارج نمود و اجازه سرمایه‌گذاری به خارجی‌ها هم داده شد، اگرچه تمام این موارد تحت کنترل شدید دولت انجام می‌شد. جدا از شکر و دیگر صادرات کشاورزی، بعضی از فاکتورها به دولت کاسترو کمک کردند تا بتواند زنده بماند اگرچه در سال 2001 کوبا با طوفان میشل روبه رو شد و زیان‌های زیادی را متحمل نمود. از مواردی که به کمک اقتصاد کوبا آمدند می‌توان از کمپین موفقیت‌آمیزی برای ترویج توریسم نام برد که آغازگر جذب توریسم‌های بسیاری شد. "تقریبا تمام توریست‌هایی که از کوبا دیدن می‌کردند اروپایی و کانادایی بودند (دو میلیون کانادایی در سال 2004 از [[کوبا]] دیدن کردند). از طرف دیگر می‌توان به صدها میلیون دلاری اشاره کرد که کوبایی-آمریکایی‌های مقیم ایالات‌متحده برای خانواده‌هایشان در [[کوبا]] ارسال می‌کردند و همین امر یکی دیگر از فاکتورهای نجات‌بخش اقتصاد [[کوبا]] به شمار می‌آید"<ref>De la Fuente, A, (2001). Una nación para todos. Raza, desigualdad y política en Cuba. Editorial Colibri. p67.</ref>. ضمنا صادرات مواد معدنی بخصوص نیکل نیز افزایش یافت، در این میان، شرکت‌های خارجی بخصوص شرکت‌های کانادایی به استخراج معادن مشغول شدند زیرا کاسترو مالکیت شرکت‌های آمریکایی سال‌های 50 را به آن‌ها اعطا کرده‌ بود. آمارهای رسمی، افزایش سالانه 5 درصدی برای سال 2004 را در رابطه با استخراج معادن [[کوبا]] اعلام کردند. از طرف دیگر، کشف تعدادی مخازن نفتی در آب‌های کوبا، چشم اندازی از یک آینده خودکفا در زمینه انرژی را برای این ملت گشود. علاوه بر امضای یک معاهده مهم بازرگانی با چین، کاسترو با رئیس جمهور ونزوئلا، هوگو چاوز، که کاسترو را مربی خود می‌دانست نیز متحد شد. چاوز به قیمت پایینتر از بازار به [[کوبا]] نفت می‌فروشد و در قبال آن همه نوع محصولی از [[کوبا]] خریداری می‌کند؛ به عنوان بخشی از این موافقت‌نامه، هزاران پزشک کوبایی به ونزوئلا اعزام می‌شوند تا در انقلاب بولیواری رهبر فقید ونزوئلا شرکت نمایند. این پزشکان برای کمک به بی‌بضاعت‌ها و درمان آن‌ها، به دورترین و صعب العبورترین نقاط ونزوئلا اعزام می‌شوند.


نماینده کاسترو در سازمان ملل چنین ادامه می دهد:
یکی دیگر از اقدامات کاسترو در این دوران ممنوعیت گردش دلار در [[کوبا]] بود که به تلافی اعمال محدودیت مقدار دلار ارسالی کوبایی-آمریکایی‌ها برای خانواده‌های خود در کوبا توسط جورج بوش پسر در سال 2004 صورت گرفت<ref>De la Fuente, A, (2001). Una nación para todos. Raza, desigualdad y política en Cuba.  Editorial Colibri. p88.</ref>. در پی این جریان، کوبایی‌ها می‌بایست دلارهای خود را به "پزوی قابل تبدیل" (Peso convertible) تعویض می‌کردند، پولی که فقط در [[کوبا]] ارزش داشت. به این ترتیب، دلارهایی که وارد [[کوبا]] می‌شدند به تصرف دولت درمی‌آمدند که این روش، برای کاسترو، حذف سمبل وابستگی اقتصادی کشور به واشنگتن بود. توصیه وی به کوبایی-آمریکایی‌ها ارسال پول به صورت یورو و یا دلار [[کانادا]] بود.


"... ما یک قدم جلوتر از چپ و راست هستیم، و این یک انقلاب انسانگرایانه است، زیرا انسان را غیرانسانی نمیکند، زیرا انسان را به عنوان هدف اصلی خود میشناسد. سرمایهداری انسان را قربانی می‌کند؛ دولت کمونیستی با اندیشههای مطلقگرایانه خود، حقوق انسانی را قربانی مینماید. بنابراین ما با هیچیک از این دو نظام نیستیم. هر ملتی بایستی نظام سیاسی خاص خود را توسعه دهد که از نیازهای خاص خودش نشات گرفته باشد و تحمیلی و تقلیدی نباشد؛ و انقلاب ما انقلابی مستقل است، انقلابی کوبایی است همانند موسیقیمان. در این متن اعلام میکنم که این انقلاب، سرخ نیست، بلکه سبز زیتونی است، زیرا سبز زیتونی دقیقا رنگ ماست، انقلابی که از دشتهای سییرا مائسترا خارج شد." (<nowiki>http://www.lajiribilla.cu/2007/n310_04/310_11.html</nowiki>)
آنچه که در اوایل دهه 2000 در کوبا به چشم می‌خورد، ظهور نشانه‌هایی از بازگشت مجدد به تمرکزگرایی بود. در این دوران، کاسترو مصمم شد تا کشور را به سوی کمونیسم تقریبا خالصی که در دهه 60 پایه‌ریزی کرده بود برگرداند. به همین جهت، تصمیم داشت تا کنترل اکثر فعالیت‌های بازرگانی و اقتصادی را به دولت بسپارد و اصلاحات بوروکراتیکی جدیدی را پیاده نماید که این مسئله، فعالیت شرکت‌های خصوصی را بسیار مشکل‌تر می‌کرد. به این ترتیب، هربار کارگران کمتری بودند که با سرمایه خود مشغول به کار می‌شدند. به طور مثال، تعداد "پالادار" یا همان رستوران‌های کوچکی که کوبایی‌ها در جلوی خانه خود باز می‌کردند روز به روز کمتر می‌شد. دولت حتی اقدام به تعطیلی کار فروشنده‌های کوچک که در خیابان به اغذیه فروشی مشغول بودند کرد. این محدودیت‌ها، شامل شرکت‌های خارجی که در کوبا مشغول فعالیت بودند نیز می‌شد به طوری که بسیاری از آن‌ها از کوبا رفتند. شرکت‌های دولتی که در انجام صادرات و واردات از آزادی نسبی برخوردار بودند با این شرایط مکلف بودند تمام رسیدهای دلاری خود را در تنها یک حساب دولت واریز کنند<ref>De la Sagra, R, (2021). Historia económico- política y es-tadística de La Isla de Cuba: O sea, De sus progresos en la po-blación, La Agricultura, El Comercio y Las Rentas… . Nabu Press.P157</ref> . در عرصه سیاست نیز، دولت تمام اعطاهایی که به فعالیت‌های مخالفان خود داده بود را ملغی اعلام کرد. به طوری که کاسترو در یکی از سخنرانی‌های خود اعلام کرده بود که "هیچ نرمش بیشتری" نشان نخواهد داد. در بهار 2003، در طی شورشی از سوی مخالفان، 75 نفر از آن‌ها دستگیر شدند و در یک محاکمه یک روزه، همزمان محکوم به زندان‌های طولانی مدت شدند.<ref>De la Sagra, R, (2021). Historia económico- política y es-tadística de La Isla de Cuba: O sea, De sus progresos en la po-blación, La Agricultura, El Comercio y Las Rentas… . Nabu Press.P157</ref>  


اگرچه فیدل کاسترو، صراحتا اعلام نمود که نه به چپ تمایل دارد و نه به راست، با توجه به اینکه دولت کاسترو اقدامات ملیسازی را در کوبا آغاز نمود و به دنبال آن بسیاری از تملکات و شرکت‌های آمریکایی را مصادره کرد روابط این دو کشور رو به تیرگی نهاد و تحریمها علیه کوبا آغاز شد. از این رو، کوبا به ناچار به سمت اتحاد جماهیر شوروی سابق کشیده شد و در ماه مي 1961، كاسترو به طور رسمي كوبا را كشوري سوسياليست-كمونيست اعلام نمود. این امر، یکی از موضوعاتی بود که در همان ماههای اول انقلاب کوبا بسيار جنجالبرانگيز شد و نفوذ كمونيستها به درون دولت انقلابي را بشدت مورد انتقاد قرار داد. (Cantón Navarro, 1996, 196).  
به عبارت دیگر، کاسترو سعی کرد تا تجربه کنترل کلیه امور مردم را که در کوبای دهه‌ی 60 و 70 با موفقیت زیادی همراه نبود تکرار نماید. البته این مسئله با مدل موفقیت‌آمیز [[چین]] در سیاست و آزادی اقتصادی متفاوت می‌نمود<ref>Xalma, C, (2009). Cuba, ¿Hacia dónde? Transformación política, económica y social en los noventa. Escenarios de Fu-turo. Icarius Ausias Marc. P90</ref>. اگرچه، بانک مرکزی کوبا دلار و دیگر ارزهای قوی را در اختیار داشت، این مسئله نتوانسته بود کمک چندانی به بهبود سطح زندگی مردم نماید. با وجود تمام این مشکلات اقتصادی و معیشتی، بایستی استقامت کوبایی‌ها را در برابر این مشکلات ستود و این کشور می‌تواند به عنوان الگویی برای دیگر کشورها باشد. مردم کوبا با سعه صدر با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می‌کنند، اما حاضر به پذیرش استعمار همسایه شمالی خود نیستند.


اعضاي حزب كمونيست كوبا پستهاي مهمي را در دولت به دست گرفتند و نيروهاي مسلح تازه شكل گرفته كه با ايدئولوژي ماركسيستي عهد بسته بودند تحت فرماندهي رائول کاسترو قرار گرفتند. در كنار اين موارد، فيدل همچنان وابسته به خانواده انقلابي خود بود يعني گروه هواداري كه از همان روزهاي سييرا مائسترا با او بودند و به او اعتقاد مطلق داشتند.  
در اول آگوست 2006، در پیامی از طرف فیدل کاسترو در تلویزیون کوبا اعلام شد که وی مجبور به انجام یک سری عمل‌های جراحی می‌باشد و درنتیجه، به طور موقت قدرت به برادرش رائول واگذار می‌گردد. تا مدتی وضعیت سلامتی وی در هاله‌ای از ابهام باقی‌ماند و عکس‌هایی پخش شد که وی را در بیمارستان نشان می‌داد. همچنین در 13 آگوست 2006، فیلمی ویدئویی به مناسبت هشتادمین سالگرد تولدش انتشار یافت که وی را همچنان در تخت‌خواب نشان می‌داد و رائول کاسترو و رئیس جمهور فقید ونزوئلا؛ هوگو چاوز؛ نیز وی را همراهی می‌کردند. تا اینکه سرانجام در سال 2016، رهبر انقلابی کوبا، چشم از جهان فروبست.


از ديگر سياست‌هاي فيدل، ايجاد سازماني متشكل از شبه نظاميان انقلابي بود كه غيرنظاميان استخدام شده در ادارات به عضويت آن درآمده بودند. سازمان ديگري با نام كميتههاي دفاع از انقلاب<sup>[43]</sup> نيز در هر محلهاي ايجاد شده بودند تا بر فعاليتهاي محله نظارت داشته باشند. اين كميته در زمان راهاندازي دفترچه سهميهبندي، مسئوليت نظارت بر اين سيستم را نيز برعهده داشتند. (Cantón Navarro, 1996, 211-12)
=== [[کوبای پس از فیدل کاسترو|کوبای پس از فیدل]] ===
رائول کاسترو؛ برادر کوچک‌تر فیدل؛ از جولای 2006 به طور موقت و تا بهبود وضعیت سلامتی فیدل، به عنوان رئیس شورای دولتی کوبا انتخاب شد. اما از فوریه 2008 که فیدل کاسترو به طور رسمی و قطعی از دولت کناره‌گیری کرد، رائول کاسترو به عنوان رئیس جمهوری کوبا قدرت را به دست گرفت. از طرف دیگر، از سال 2011 نیز به عنوان دبیر اول [[حزب کمونیست کوبا]] نیز جانشین فیدل شده است.


1.5.       تاثير جنبش چريكي كوبا بر منطقه:
از زمانی که رائول کاسترو حکومت را در کوبا بدست گرفته است، تغییراتی در وضعیت اقتصادی کوبا به چشم می‌خورد. وی طی بحث‌های گستردهای از مشکلات ملت در مسائل عمومی سخن گفته است و جهت حل این مشکلات تدابیری را اندیشیده است. به طور مثال در 24 فوریه 2008 وی چنین می‌گوید:


از آنجايي كه جنبش چريكي کوبا به رهبري فيدل كاسترو منجر به سرنگوني باتيستا دركوبا شد، در ديگر كشورهاي منطقه جنبش‌هاي چريكي ديگري ظهور كردند كه كارگران و روشنفكران در صفوفي در كنار هم مي‌جنگيدند. از اين جنبش‌ها می‌توان به موارد ذيل اشاره كرد كه جنبش چريكي كوبا را الگوي خود قرار دادند:
"در ماه دسامبر از ممنوعیت‌ها و محدودیت‌ها سخن گفته‌ام، و طی هفته‌های آینده نسبت به حذف بعضی از ممنوعیت‌های ابتدایی و ساده اقدام خواهم نمود. البته بسیاری از این ممنوعیت‌ها به منظور جلوگیری از بروز نابرابری در میان مردم بوده است."<ref>Guerra-Vilaboy, S, (2021). Cuba: Una Historia (La Otra Historia de América Latina). Ocean Sur. P113</ref>


•       جنبش چريكي بوليوي كه بدون شك در تاريخ بسيار ماندگار شد. از اوايل دهه 60، نطفه جنبش‌هاي چريكي در بوليوي بسته شد. در سال 1962، پردو لیگه گیدو )اینتی(<sup>[44]</sup> و پردو لیگه روبرتو )کوکو)<sup>[45]</sup>، دو برادر از جناح چپ بوليوي بودند که در هاوانا با ارنستو چه‌گوارا ديدن كردند و طرح خود را براي سازماندهي يك گروه پارتيزاني در كشورشان ارائه كردند. (Cantón Navarro, 1996, 191)هدف، همانند كوبا، سرنگوني دولت دیکتاتوری وقت و به دست گرفتن قدرت بود با اين ايده كه تجربه بوليوي می‌تواند به ديگر كشورهاي آمريكاي لاتين از جمله: برزيل، پاراگوئه، پرو و آرژانتين برسد، مناطقي كه به نظر آنان شرايط براي چنين جنبشهايي مساعد بود.
به همین منظور، رائول کاسترو اقدام به انجام یک سری اصلاحات نمود که البته از خط مشی برادر خود فاصله‌ای نگرفت. از جمله اصلاحات دوران رائول کاسترو می‌توان به دسترسی اقشار مختلف مردم کوبا به هتل‌ها و اجازه خرید و فروش ماشین و یا آزادی فروش تلفن‌های همراه را نام برد. یکی دیگر از اصلاحات صورت گرفته توسط وی، سپردن زمین‌های خالی به کشاورزان بود تا به طور شراکتی بر روی زمین‌ها فعالیت نمایند. از زمان شروع این طرح، یعنی از سال 2008 تا اواخر سال 2009 حدود 90 هزار هکتار زمین به کشاورزان بخشیده شد.  


•       در سال 1966، جنبش پارتیزانی دیگری با کمک چه‌گوارا شکل گرفت. چه‌گوارا براي سازماندهي يك گروه چريكي، كوبا را ترك كرد و مخفيانه وارد بوليوي شد. در آن سال‌ها، که روياي تغيير جهان و ايجاد يك جامعه جديد عدالت پيشه در تمام هستي پيچيده بود، تمايل به سمت اين جنبش‌هاي پارتيزاني به ديگر مناطق نيز رسيد و بتدريج افرادي به چه‌گوارا پيوستند. از جمله اين افراد می‌توان به رژيس دوبره<sup>[46]</sup>؛ تئوريسین چپ فرانسوی؛ و تانيا؛ خواننده آرژانتيني؛ اشاره كرد. تانيا بعدها در تاريخ به عنوان تانياي پارتيزان شناخته ميشود. البته اين جنبش پارتيزاني با شكست مواجه شد و ارنستو چه‌گوارا در 9 اكتبر 1967 در كوهستان و در مدرسه‌ي روستايي با نام لاايگرا<sup>[47]</sup>، توسط ارتش بوليوي كشته شد. ارتش بوليوي به طرز وحشيانه‌اي دست‌هاي چه‌گوارا را بريدند و براي اثبات هويتش به ايالات‌متحده فرستادند. روستاييان پارتيزاني كه هنگام مرگ چه‌گوارا او را همراهي مي كردند و همينطور افرادي كه چه‌گوارا برايشان اسطوره اميد بود، از آن پس او را سان ارنستو ايگرا (ارنستوي مقدس)<sup>[48]</sup> ناميدند. تانياي پارتيزان تنها زني بود كه در اين گروه ديده ميشد و پس از مرگ چه‌گوارا، وي نيز به دست ارتش بوليوي افتاد. رژيس دوبره نيز به 30 سال زندان محكوم شد. خاوير ارائود پرز<sup>[49]</sup>، اهل پرو، كه او را شاعر چريكي ميناميدند، پس از زندگي در كوبا به عنوان دانشجوي سينما و ادبيات، نام مستعار رودريگو ماچادو را انتخاب كرد و با اين نام اشعاري را به چاپ رساند. وی نیز به گروه پارتيزاني بوليوي به رهبري چه‌گوارا پيوست.  (Chang-Rodríguez, 2007, 158)
در سال 2009 دفترچه سهمیه بندی ارزاق حذف شد و کمک‌های غذایی فقط به افراد پانسیون شده و کم درآمدها تعلق می‌گرفت. در سال 2009، سن بازنشستگی زنان تا 60 سال و برای مردان تا 65 سال افزایش یافت. در همین سال، سقف حقوق و دستمزد نیز حذف گردید و اجازه چندشغلی بودن نیز صادر گردید. در سال 2010 فعالیت‌های خصوصی آزاد شد تا از این طریق کارمندانی از بخش دولتی به بخش خصوصی انتقال یابند. دسترسی به [[اینترنت در کوبا|اینترنت]] در دفاتر پستی آزاد شد. اگرچه به علت مشکلات فناوری و تکنولوژیکی و همینطور تحریم [[کوبا]] از سوی ایالات‌متحده آمریکا، [[اینترنت در کوبا]] از سرعت چندان بالایی برخوردار نبود، این مورد در سال 2011 با برقراری یک [[کابل]] زیر دریایی میان ونزوئلا و [[کوبا]] برطرف شد. رائول کاسترو که در سال 2011 به عنوان رئیس حزب کمونیست کوبا انتخاب می‌شود اقدام به برقراری یک سری اصلاحات اقتصادی در جهت هماهنگی سیستم کشور با حوادث جدید اقتصادی جهان و بحران ملی و بینالمللی می‌نماید<ref>Guerra-Vilaboy, S, (2021). Cuba: Una Historia (La Otra Historia de América Latina). Ocean Sur. P118</ref><ref>حق روستا، مریم(1395). جامعه و فرهنگ [[کوبا]]. تهران : [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی]، ص.35- 76.</ref>.


•       در سال 1970 در ال سالوادور حزبي با نام نيروهاي مردمي آزادي "فارابوندومارتي<sup>"[50]</sup> شكل گرفت كه تاثير بسياري در زندگي سياسي كشور داشت. فارابوندو مارتي رهبري كارگرپيشه و روستايي اهل السالوادور در سال‌های 30 بود و يكي از رهبران اصلي حزب كمونيست السالوادور به شمار ميآمد. پس از پيروزي انقلاب كوبا بعضي از رهبران حزب كه تا آن زمان مخالف جنگ مسلحانه بودند تصميم به مبارزه مسلحانه گرفتند. در سال 1980 حزب نيروهاي مردمي آزادي فارابوندو مارتي و سه سازمان چريكي چپگرا متحد شدند و جبهه فارابوندو مارتي براي آزادي ملي<sup>[51]</sup> را به منظور تشكيل دادن يك حزب گستردهتر بنيان نهادند تا بتوانند همانند آنچه كه در كوبا در سال 1959 و در نيكاراگوئه در سال 1979 اتفاق افتاده بود به قدرت برسند.
== نیز نگاه کنید به ==
[[تاریخ لبنان]]؛  [[تاریخ روسیه]]؛ [[تاریخ سودان]]؛ [[تاریخ کانادا]]؛ [[تاریخ ژاپن]]؛ [[تاریخ مصر]]؛ [[تاریخ چین]]؛ [[تاریخ افغانستان]]؛ [[تاریخ سنگال]]؛ [[تاریخ ساحل عاج]]؛ [[تاریخ مالی]]؛ [[تاریخ اردن]]؛ [[تاریخ فرانسه]]؛ [[تاریخ سوریه]]؛ [[تاریخ آرژانتین]]؛ [[تاریخ اسپانیا]]؛ [[تاریخ قطر]]؛ [[تاریخ امارات متحده عربی]]؛ [[تاریخ اتیوپی]]؛ [[تاریخ سیرالئون]]؛ [[تاریخ اوکراین]]؛ [[تاریخ زیمبابوه]]؛ [[تاریخ تایلند]]؛ [[تاریخ بنگلادش]]؛ [[تاریخ سریلانکا]]؛ [[تاریخ تونس]]؛ [[تاریخ تاجیکستان]]؛ [[تاریخ قزاقستان]]؛ [[تاریخ گرجستان]]


== 7.  موقعیت کشور کوبا در آمریکای لاتین ==
== کتابشناسی ==
يكي از روياهاي فيدل كاسترو در دهه 1960، ترويج و اشاعه انقلاب كوبا به ديگر كشورهاي آمريكاي لاتين بود، به همين دليل به حمايت گروههاي چريكي و حملات مسلحانه در بعضي از كشورهاي منطقه اقدام نمود. اما مرگ غم انگيز ارنستو چه‌گوارا در بوليوي در سال 1967 نشان داد كه تكرار موفقيت سي‌يرا مائسترا در سلسله جبال لس‌آندس كار آساني نيست. در دهه 1970، كاسترو يك سيستم نظامي در اختيار داشت كه توسط شوروي سابق حمايت می‌شد كه توانسته بود نقش مهمي را در فعاليت‌هاي انقلابي و چريكي كه در آن سالها در آمريكاي مركزي اتفاق مي افتادند ايفا نمايد. در همان زمان، كوبا اقدام به حمايت نظامي قابل توجهی در آفريقا نيز نمود. این کشور ماموریتی نظامی را در سال 1975 در آنگولا آغاز کرد که تا سال 1991 ادامه داشت. در این عملیات که "عملیات کارلوتا"<sup>[52]</sup> نام داشت کاسترو ارتشي متشكل از حدود 36000 كوبايي را برای حمايت از "جنبش مردمي ماركسيستي براي آزادي آنگولا"<sup>[53]</sup> اعزام كرد. طی حضور 16 ساله کوبا در آنگولا، حود 000/450 پزشک، معلم، مهندس و سرباز به آنگولا اعزام شدند. حضور کوبا در آنگولا باعث شکست ارتش زایره، شکست ارتش آفریقای جنوبی، شکست ارتش‌های دیگری که مورد حمایت ایالات‌متحده آمریکا بودند شد و از نظر سیاسی نیز استقلال آنگولا حفظ شد و همینطور پایههای استقلال نامیبیا را بنا نهاد و فروپاشی تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی را نیز پایه ریزی کرد. دو سال بعد، 15000 سرباز كوبايي براي حمايت دولت اتيوپي در برابر حمله سومالي اعزام شدند (Cantón Navarro, 1996, 214) . اعزام نيروهاي كوبايي، براي نگران كردن دولت‌هاي ريچارد نيكسون و جرالد فورد و بعد براي دولت جيمي كارتر به طور فوق العادهاي موثر واقع شد. به طوری که كاسترو خود را به عنوان يك سياستمدار با تاثير جهاني و رهبر كشورهاي غيرمتحد ميدانست و نقطه اوج این احساس، زمانی بود که فیدل کاسترو در سال 1979 میزبان و رئیس ششمین اجلاس سران کشورهای غیرمتحد در هاوانا بود.
<references />
 
[[رده:تاریخ]]
== 8.  رویارویی‌ها با ايالات‌متحده آمريكا ==
همانطور که پیشتر ذکر شد فیدل کاسترو در سال 1960 در سازمان ملل متحد تصریح کرد که نه به چپ و نه به راست تمایلی ندارد و ایدئولوژی خاص خود که انسانگرایی است را پیاده می‌نماید. اما ازآنجایی که وی برنامه ملی سازی را در کوبا آغاز نمود، بسیاری از مایملکات و زمین ها و شرکت‌های آمریکایی را مصادره کرد، که بسیاری از این زمین‌های مصادره شده به شرکت یونایتد فروت کمپانی<sup>[54]</sup> تعلق داشت، شرکتی که صاحب زمین‌های بسیار زیادی در آمریکای مرکزی بود. بنابراین، مصادره زمین ها و دیگر مایملکات ایالات‌متحده در کوبا توسط دولت انقلابی باعث شد تا روابط میان این دو کشور روبه تیرگی نهد و در زمان آیزنهاور؛ رئیس جمهور وقت ایالات‌متحده آمریکا؛ اولین تحریم‌های اقتصادی علیه کوبا در سال 1960 آغاز شد. از این رو، کوبا به ناچار به سمت اتحاد جماهیر شوروی سابق کشیده شد و در سال 1960 روابط ديپلماتيك و بازرگاني خود را با این کشور برقرار كرد. این مسئله، همزمان با سلب مالكيت از املاك و شركتهاي آمريكايي، عكسالعملهايي بين واشنگتن و هاوانا بوجود آورد. در نتیجهی مصادره تمامي املاك آمريكاييها در جزيره، سهم شكر كوبا در بازارهاي ايالات‌متحده حذف گردید و تحريم دولت آمريكا بر تجارت با كوبا را به دنبال داشت. در ژانويه 1961 ايالات‌متحده روابط ديپلماتيكش را با كوبا قطع كرد. در ماه مي 1961 نیز، كاسترو به طور رسمي كوبا را كشوري سوسياليست-كمونيست اعلام نمود. وی اعلام كرد كه هميشه ماركسيست- لنينيست بوده است، اگرچه بنا به دلايل سياسي آن را مخفي كرده بود(Halperin Donghi, 2005, 312) . البته بسياري معتقدند كه سياستهاي كاسترو در عرصه بین‌المللی و سياست رويارويي در قبال ايالات‌متحده باعث شد تا از همان ابتدا حكومت خود را به شوروي سابق نزديك کند و بتواند كشورش را در زمينه اقتصادي و نظامي بيمه نمايد. زیرا "درصورتي كه ايالات‌متحده درهايش را به روي آن‌ها ميبست، بلوك كمونيست می‌توانست بازار جايگزيني براي شكر، سيگار و ديگر محصولات كوبايي باشد و در صورت حمله احتمالي آمريكا به کوبا، قدرت نظامي روس‌ها می‌توانست چتر حفاظتي قدرتمندی باشد" (Halperin Donghi, 2005, 315).
 
بسياري انتظار داشتند تا ايالات‌متحده عكس العملی نظامي نشان بدهد ولي آيزنهاور كه آخرين ماههاي حكومتش را ميگذراند قصد حمله به كوبا را نداشت؛ بلكه اجازه داد تا گروه كوچكي متشكل از 1200 تبعيدي كوبايي در گواتمالا توسط سيا آموزش ببينند و حملهاي را به كوبا برنامهریزی نمایند. این طرح توسط جان اف كندي نيز دنبال شد، اگرچه وي بدون هيچ اشتياقي طرح را تصويب كرد و مداخله نيروهاي دريايي يا هوايي ايالات‌متحده را نيز ممنوع نمود كه همين مسئله ضربه مهلكي بر پروژه مذکور وارد كرد. اعضاي بريگاد ضدكاسترويي، پس از اينكه در سال 1961 در خليج خوک‌ها واقع در ساحل جنوب غربي كوبا پياده شدند، بدون حمايت هوايي و يا دريايي آمريكا، توسط نيروهاي كاسترو به سرعت دستگير و يا كشته شدند. اين اتفاق، يكي از بدترين وقايع دوره رياست جمهوري كندي را رقم زد و چهره ايالات‌متحده ضربه قابل توجهي را تحمل كرد و "جالوت قدرتمند شمال به طور تحقيرآميزي توسط داود كوچك كارائيب شكست خورد"(Faya, 1996, p.228).  پس از این رویداد، ایالات‌متحده آمریکا، سفارت خود در کوبا را تعطیل می‌کند.
 
در پی این رویداد، تصوير ضعيفی از ايالات‌متحده معرفی شد که تشجيع نخست وزير اتحاد جماهير شوروی سابق؛ نيكيتا خروشچف؛ را به همراه داشت. خروشچف در پی توافق با کوبا اقدام به انتقال تسلیحات هستهای [[روسیه]] به کوبا نمود و به طور مخفیانه شروع به ساخت پايگاههاي موشكي هستهاي در كوبا کرد كه روبه ساحل ايالات‌متحده نشانه رفته بودند و فقط در 100 مايلي آن قرار گرفته بودند. در اكتبر 1962 هواپيماهاي شناسايي آمريكايي عكسهايي گرفتند كه وجود چنين پايگاه هايي را آشکار ساخت و این مسئله به "بحران موشکی"<sup>[55]</sup> میان ایالات‌متحده آمریکا و جمهوری شوروی سابق تبدیل شد. این مسئله توسط رئیس جمهور وقت آمریکا؛ جان اف كندي؛ در تلويزيون آمريكا برملا شد و بالاخره روس‌ها مجبور شدند تا پايگاه موشكي‌شان را از كوبا جمع‌آوری نمایند. درطي چند روز، دنيا منتظر عكس‌العمل اتحاد جماهير شوروي سابق بود كه بالاخره پس از ارسال پيام هاي شديدي ميان واشنگتن و مسكو، خروشچف برچيدن پايگاه هاي موشكي خود را تحت يك شرط پذيرفت: كندي به طور مخفيانه قول داد كه به كوبا حمله نخواهد كرد. اين تعهد از طرف كندي، به طور تلويحي به معني حذف آموزه مونروئه<sup>[56]</sup> بود (Chang-Rodríguez, 2007, 152). لازم به ذكر است كه آموزه مونروئه در سال 1823 توسط جيمز مونروئه، پنجمين رئيس جمهور ايالات‌متحده آمريكا ارائه شد كه در آن به ايالات‌متحده اجازه مي‌داد تا درصورتي كه هريك از كشورهاي اروپايي در كشورهاي آمريكاي لاتين دخالت نمايند، اين عمل به عنوان يك تهاجم محسوب می‌شد و ايالات‌متحده اجازه دخالت در کشورهای منطقه آمریکای لاتین را داشت. بدین ترتیب، آموزه مونروئه به وضوح اجازه دخالت همسايه شمالي را در بخش جنوبي قاره مي داد.
 
يكي ديگر از رويارويي‌هاي تاريخي ميان هاوانا و واشنگتن به عمليات پيترپان<sup>[57]</sup> مربوط می‌شود. اين عمليات توسط دولت ايالات‌متحده، كليساي كاتوليك و كوباييهايي كه در تبعيد به سر ميبردند برنامهريزي شد كه طي آن بيش از 14000 كودك كوبايي به ايالات‌متحده منتقل شدند. اين عمليات بين 26 دسامبر 1960 و 23 اكتبر 1962 جريان داشت. درطي اين عمليات ايالات‌متحده درنظر داشت تا فرزندان كوبايي را كه والدینشان نگران ايدئولوژي كمونيستي دولت كوبا بودند به آمريكا منتقل نمايند. در اين برنامه، كشيشی كاتوليك آمريكايي، با نام پدر بريان والش<sup>[58]</sup> با دولت واشنگتن هماهنگيهاي لازم براي ويزاي كودكان را انجام مي‌داد. پروازهاي پان آمريكن كودكان كوبايي را به ميامي، فلوريدا، منتقل كردند و مقرر شده بود تا والدين اين كودكان در مدت كوتاهي به آن‌ها بپيوندند. البته در سال 1962 و با بروز بحران موشکی در كوبا، در طي اين بحران موشكي، ايالات‌متحده پروازهاي ميان اين دو كشور را كنسل كرد كه این امر جریانات تاسف باري را بوجود آورد، زیرا حدود 800 كودك كوبايي را در ميامي در انتظار والدين خود گذاشت. وقتي مشخص شد كه والدين اين كودكان نمی‌توانند به زودي به ايالات‌متحده برسند، گروه‌هاي كاتوليك، اين كودكان را از ميامي گرفتند و در يتيمخانههاي مختلفي مستقر كردند و يا بعضي از خانوادههاي آمريكايي در سراسر كشور آن‌ها را به فرزندي پذیرفتند. بسياري از اين عملياتها به طور سري انجام می‌گرفت ولي بعدها توسط دولت كوبا پرده از اين عملياتهاي مخفيانه برداشته شد.
 
از دیگر رويارويي‌هاي ميان كوبا و ايالات‌متحده آمريكا، ماجراي پسربچه كوبايي با نام اليان گونزالس<sup>[59]</sup> میباشد كه به ايالات‌متحده رسيد و سپس به کوبا بازگشت. وي در سن 6 سالگي در سال 1999 به طور غيرقانوني توسط مادرش از كوبا خارج می‌شود و با قايقي به سمت ايالات‌متحده ميروند. مادر اليان به همراه تعداد ديگري در طي سفر در دریا غرق میشوند ولی اليان توسط ماهيگيري آمريكايي نجات مييابد و به نيروهاي ساحلي ايالات‌متحده تحويل داده میشود. طبق تفاهمنامه ميان كوبا و ايالات‌متحده تحت عنوان "پاهاي خشك، پاهاي خيس"<sup>[60]</sup> كه در سال 1995 در دوران رياست جمهوري بيل كلينتون به امضا رسيد (Chang-Rodríguez, 2007, 147)، كوباييهايي كه به سواحل فلوريدا ميرسند می‌توانند پناهندگي سياسي از اين كشور درخواست نمايند، درحالي كه كساني كه در دريا دستگير ميشوند به كوبا بازگردانده ميشوند و يا بنا به موقعيتهايي به كشور سومي كه بپذيرد به آن‌ها پناهندگي سياسي بدهد انتقال داده ميشوند. در مورد اليان گونزالس، مقامات آمريكايي، وي را به خانواده مادريش در ميامي تحويل ميدهند، در صورتی که پدر وی در کوبا خواهان استرداد فرزندش میشود. پس از مذاكرات و مشاجرات بسيار، بالاخره دادگاه حكم صدور برگشت اليان به كشورش را صادر می‌کند و اليان گونزالس در 28 ژوئن سال 2000 به كوبا بازمی‌گردد. اليان تا سال 2006 در شهر كاردناس استان ماتانزاس با خانواده اش زندگي می‌کرد. دولت كوبا در اين شهر موزهاي تحت عنوان "موزه نبرد انديشه ها"<sup>[61]</sup> را تاسيس كرد كه سالني را به اليان اختصاص داده است. در 15 ژوئن 2008، اليان گونزالس به همراه 18000 جوان ديگر، به عضويت انجمن جوانان كمونيست<sup>[62]</sup> درآمد.
 
== 9.  كوبا در دنياي پس از روسيه ==
سقوط ديوار برلين در سال 1989 و فروپاشي شوروي سابق، كاسترو را بدون پدرخوانده اي كه حدود 30 سال او را حمايت كرده بود گذاشت. درحالي كه اين كشور با شديدترين بحران اقتصادي اش روبه رو بود، كاسترو اين دوره را به نام "دوره خاص"<sup>[63]</sup> اعلام كرد، به اين معني كه وي قبول كرده بود كه كيفيت زندگي در كوبا به سطوح خيلي پاييني تنزل خواهد كرد و همينطور هم شد. پزوي كوبا تقريبا تمام ارزش خود را از دست داد، كمبود سوخت، باعث شد تا حمل و نقل و سرويس‌هاي الكتريكي و آب فلج شود. در بسياري موارد، دوچرخه جايگزين اتومبيل و گاو جايگزين تراكتور شد. كاسترو به ناچار گردش دلار را قانوني كرد و كمي اقتصاد را از حالت متمركز خارج نمود و اجازه سرمايهگذاري به خارجي ها هم داده شد، اگرچه تمام اين موارد تحت كنترل شديد دولت انجام ميشد. جدا از شكر و ديگر صادرات كشاورزي، بعضي از فاكتورها به دولت كاسترو كمك كردند تا بتواند زنده بماند اگرچه در سال 2001 كوبا با طوفان ميشل روبه رو شد و زيان‌هاي زيادي را متحمل نمود. از مواردي كه به كمك اقتصاد كوبا آمدند می‌توان از كمپين موفقيت‌آميزي براي ترويج توريسم نام برد كه آغازگر جذب توريسمهاي بسياري شد. "تقريبا تمام توريستهايي كه از كوبا ديدن می‌کردند اروپايي و كانادايي بودند (دو ميليون كانادايي در سال 2004 از كوبا ديدن كردند). از طرف ديگر می‌توان به صدها ميليون دلاري اشاره كرد كه كوبايي-آمريكاييهاي مقيم ايالات‌متحده براي خانوادههايشان در كوبا ارسال می‌کردند و همين امر يكي ديگر از فاكتورهاي نجاتبخش اقتصاد كوبا به شمار ميآید." (De la Fuente, 2001, 67) ضمنا صادرات مواد معدني بخصوص نيكل نيز افزايش يافت، در اين ميان، شركتهاي خارجي بخصوص شركتهاي كانادايي به استخراج معادن مشغول شدند زيرا كاسترو مالكيت شركتهاي آمريكايي سال‌های 50 را به آن‌ها اعطا كرده بود. آمارهاي رسمي، افزايش سالانه 5 درصدي براي سال 2004 را در رابطه با استخراج معادن كوبا اعلام كردند. از طرف ديگر، كشف تعدادي مخازن نفتي در آبهاي كوبا، چشم اندازي از يك آينده خودكفا در زمينه انرژي را براي اين ملت گشود. علاوه بر امضاي يك معاهده مهم بازرگاني با چين، كاسترو با رئيس جمهور ونزوئلا، هوگو چاوز، كه كاسترو را مربي خود مي دانست نيز متحد شد. چاوز به قيمت پايينتر از بازار به كوبا نفت ميفروشد و در قبال آن همه نوع محصولي از كوبا خريداري ميکند؛ به عنوان بخشي از این موافقتنامه، هزاران پزشك كوبايي به ونزوئلا اعزام ميشوند تا در انقلاب بوليواري رهبر فقید ونزوئلا شركت نمايند. این پزشکان برای کمک به بیبضاعتها و درمان آن‌ها، به دورترین و صعب العبورترین نقاط ونزوئلا اعزام میشوند.
 
یکی دیگر از اقدامات کاسترو در این دوران ممنوعیت گردش دلار در کوبا بود که به تلافی اعمال محدودیت مقدار دلار ارسالی کوبایی-آمریکاییها برای خانواده های خود در کوبا توسط جورج بوش پسر در سال 2004 صورت گرفت (De la Fuente, 2001, 88). در پی این جریان، کوباييها ميبايست دلارهاي خود را به "پزوي قابل تبديل"<sup>[64]</sup> تعویض می‌کردند، پولي كه فقط در كوبا ارزش داشت. به این ترتیب، دلارهايي كه وارد كوبا ميشدند به تصرف دولت درميآمدند که این روش، براي كاسترو، حذف سمبل وابستگي اقتصادي کشور به واشنگتن بود. توصيه وي به كوبايي-آمريكاييها ارسال پول به صورت يورو و يا دلار كانادا بود.
 
آنچه که در اوایل دهه 2000 در کوبا به چشم میخورد، ظهور نشانه هایی از بازگشت مجدد به تمرکزگرایی بود. در این دوران، كاسترو مصمم شد تا كشور را به سوي كمونيسم تقريبا خالصي كه در دهه 60 پايهريزي كرده بود برگرداند. به همین جهت، تصميم داشت تا كنترل اكثر فعاليتهاي بازرگاني و اقتصادي را به دولت بسپارد و اصلاحات بوروكراتيكي جديدي را پياده نمايد که این مسئله، فعاليت شركتهاي خصوصي را بسيار مشكلتر میکرد. به این ترتیب، هربار کارگران کمتری بودند که با سرمایه خود مشغول به کار می‌شدند. به طور مثال، تعداد "پالادار" یا همان رستوران‌های کوچکی که کوبایی‌ها در جلوی خانه خود باز میکردند روز به روز کمتر میشد. دولت حتي اقدام به تعطیلی کار فروشندههای کوچک که در خیابان به اغذیه فروشی مشغول بودند کرد. اين محدودیتها، شامل شركتهاي خارجي كه در كوبا مشغول فعالیت بودند نيز میشد به طوري كه بسياري از آن‌ها از كوبا رفتند. شركتهاي دولتي كه در انجام صادرات و واردات از آزادي نسبي برخوردار بودند با این شرایط مکلف بودند تمام رسيدهاي دلاری خود را در تنها يك حساب دولت واريز کنند (De la Sagra, 2012, 157). در عرصه سياست نيز، دولت تمام اعطاهايي كه به فعاليت‌هاي مخالفان خود داده بود را ملغی اعلام کرد. به طوري كه كاسترو در يكي از سخنرانيهاي خود اعلام كرده بود كه "هيچ نرمش بيشتري" نشان نخواهد داد. در بهار 2003، در طی شورشي از سوی مخالفان، 75 نفر از آن‌ها دستگير شدند و در يك محاكمه يك روزه، همزمان محكوم به زندان‌هاي طولاني مدت شدند."(De la Sagra, 2012, 157)
 
به عبارت دیگر، كاسترو سعي كرد تا تجربه كنترل کلیه امور مردم را كه در كوباي دههي 60 و 70 با موفقیت زیادی همراه نبود تكرار نمايد. البته این مسئله با مدل موفقيتآميز چين در سياست و آزادي اقتصادي متفاوت مينمود (Xalma, 2009, 90). اگرچه، بانك مركزي كوبا دلار و ديگر ارزهاي قوي را در اختيار داشت، اين مسئله نتوانسته بود کمک چندانی به بهبود سطح زندگي مردم نماید. با وجود تمام این مشکلات اقتصادی و معیشتی، بایستی استقامت كوباييها را در برابر این مشكلات ستود و این کشور می‌تواند به عنوان الگويي براي ديگر كشورها باشد. مردم كوبا با سعه صدر با مشكلات مالي دست و پنجه نرم ميكنند، اما حاضر به پذيرش استعمار همسایه شمالي خود نيستند.
 
در اول آگوست 2006، در پيامي از طرف فيدل كاسترو در تلويزيون كوبا اعلام شد كه وی مجبور به انجام يك سری عملهاي جراحي میباشد و درنتيجه، به طور موقت قدرت به برادرش رائول واگذار میگردد. تا مدتي وضعيت سلامتي وي در هالهاي از ابهام باقي ماند و عكسهايي پخش شد كه وي را در بيمارستان نشان ميداد. همچنين در 13 آگوست 2006، فیلمی ويدئويی به مناسبت هشتادمين سالگرد تولدش انتشار یافت که وی را همچنان در تختخواب نشان میداد و رائول کاسترو و رئيس جمهور فقید ونزوئلا؛ هوگو چاوز؛ نیز وي را همراهي می‌کردند. تا اینکه سرانجام در سال 2016، رهبر انقلابی کوبا، چشم از جهان فروبست.
 
== 10.       كوباي پس از فيدل ==
رائول كاسترو؛ برادر كوچكتر فيدل؛ از جولاي 2006 به طور موقت و تا بهبود وضعيت سلامتي فيدل، به عنوان رئيس شوراي دولتي كوبا انتخاب شد. اما از فوريه 2008 كه فيدل کاسترو به طور رسمی و قطعی از دولت كناره گيري كرد، رائول کاسترو به عنوان رئيس جمهوري كوبا قدرت را به دست گرفت. از طرف ديگر، از سال 2011 نيز به عنوان دبير اول حزب كمونيست كوبا نیز جانشين فيدل شده است.
 
از زماني كه رائول کاسترو حكومت را در كوبا بدست گرفته است، تغییراتی در وضعیت اقتصادی کوبا به چشم ميخورد. وی طی بحثهای گستردهای از مشکلات ملت در مسائل عمومی سخن گفته است و جهت حل این مشکلات تدابیری را اندیشیده است. به طور مثال در 24 فوريه 2008 وي چنين مي گويد:
 
"در ماه دسامبر از ممنوعيتها و محدوديتها سخن گفتهام، و طي هفتههاي آينده نسبت به حذف بعضی از ممنوعيتهای ابتدایی و ساده اقدام خواهم نمود. البته بسياري از اين ممنوعيتها به منظور جلوگيري از بروز نابرابري در میان مردم بوده است."(Guerra- Vilaboy, 2012, 113)
 
به همین منظور، رائول کاسترو اقدام به انجام یک سری اصلاحات نمود که البته از خط مشی برادر خود فاصلهای نگرفت. از جمله اصلاحات دوران رائول کاسترو می‌توان به دسترسی اقشار مختلف مردم كوبا به هتلها و اجازه خريد و فروش ماشين و يا آزادي فروش تلفن‌هاي همراه را نام برد. یکی دیگر از اصلاحات صورت گرفته توسط وی، سپردن زمین‌های خالی به کشاورزان بود تا به طور شراکتی بر روی زمین‌ها فعالیت نمایند. از زمان شروع این طرح، یعنی از سال 2008 تا اواخر سال 2009 حدود 90 هزار هكتار زمين به کشاورزان بخشیده شد.
 
در سال 2009 دفترچه سهميه بندي ارزاق حذف شد و كمك هاي غذايي فقط به افراد پانسيون شده و كم درآمدها تعلق میگرفت. در سال 2009، سن بازنشستگي زنان تا 60 سال و براي مردان تا 65 سال افزايش يافت. در همين سال، سقف حقوق و دستمزد نيز حذف گرديد و اجازه چندشغلي بودن نيز صادر گرديد. در سال 2010 فعاليتهای خصوصي آزاد شد تا از اين طريق كارمنداني از بخش دولتي به بخش خصوصي انتقال يابند. دسترسي به اينترنت در دفاتر پستي آزاد شد. اگرچه به علت مشكلات فناوری و تکنولوژیکی و همینطور تحريم كوبا از سوی ایالات‌متحده آمريكا، [[اینترنت در کوبا]] از سرعت چندان بالایی برخوردار نبود، اين مورد در سال 2011 با برقراري يك كابل زير دريايي ميان ونزوئلا و كوبا برطرف شد. رائول کاسترو که در سال 2011 به عنوان رئيس حزب كمونيست كوبا انتخاب ميشود اقدام به برقراري يك سري اصلاحات اقتصادي در جهت هماهنگي سيستم كشور با حوادث جديد اقتصادي جهان و بحران ملي و بینالمللی مي نمايد. (Guerra- Vilaboy, 2012, 118)
----<sup>[1]</sup> Diego Velázquez  
 
<sup>[2]</sup> Taino
 
<sup>[3]</sup> arawak
 
<sup>[4]</sup> Reyes Católicos
 
<sup>[5]</sup> Isabel I de Castilla
 
<sup>[6]</sup> Fernando II de Aragón
 
<sup>[7]</sup> Tratado de Tordesillas
 
<sup>[8]</sup> La Española
 
<sup>[9]</sup>Antonio Maceo
 
<sup>[10]</sup>‍ Carlos Manuel de Cespedes
 
<sup>[11]</sup> Grito Yara
 
<sup>[12]</sup>Enmienda teller
 
<sup>[13]</sup>Enmienda Platt
 
<sup>[14]</sup> Gerardo Machado
 
<sup>[15]</sup> Fulgencio Batista
 
<sup>[16]</sup> Politica del Buen Vecino (Politica de buen vecindad)
 
<sup>[17]</sup> Ramon Grau Martín
 
<sup>[18]</sup> Carlos Prio Sucarras
 
<sup>[19]</sup>Eduardo Chibas
 
<sup>[20]</sup>Partido Popular de Cuba (Ordoxoa)
 
<sup>[21]</sup> Roberto Agramante
 
<sup>[22]</sup> Federación Estudiantil Universitaria (FEU)
 
<sup>[23]</sup> José Antonio Echeverría
 
<sup>[24]</sup> Oriente
 
<sup>[25]</sup> Cuartel Moncada
 
<sup>[26]</sup>Sierra Maestra
 
<sup>[27]</sup> Movimiento 26 de Julio (M-26-7)
 
<sup>[28]</sup>Radio Rebelde
 
<sup>[29]</sup>Santa Clara
 
<sup>[30]</sup> Las Villas
 
<sup>[31]</sup> Trujillo
 
<sup>[32]</sup> Bahia de Cochinos
 
<sup>[33]</sup>Ernesto Rafael Guevara de la Serna
 
<sup>[34]</sup>Rosario
 
<sup>[35]</sup>Santa Fe
 
<sup>[36]</sup>Juan Peron
 
<sup>[37]</sup> Diario de campaña
 
<sup>[38]</sup>Escuela Internacional de Cine, Televisión y Video de San Antonio de los Baños
 
<sup>[39]</sup> Escuela de Tres Mundos
 
<sup>[40]</sup> Casa de las Americas 
 
<sup>[41]</sup> ICAIC
 
<sup>[42]</sup> Escuela Latinoamericana de Medicina  (ELAM)
 
<sup>[43]</sup> Comites de Defensa de la Revolucion (CDR)
 
<sup>[44]</sup> Peredo Leigue Guido (Inti)
 
<sup>[45]</sup> Peredo Leigue Roberto (Coco)
 
<sup>[46]</sup> Régis Debray
 
<sup>[47]</sup> La Higuera
 
<sup>[48]</sup> San Ernesto Higuera (Santo Ernesto)
 
<sup>[49]</sup> Javier Heraud Pérez
 
<sup>[50]</sup> Fuerzas Populares de Liberacion "Farabundo Marti" (FPL)
 
<sup>[51]</sup> Frente Farabundo Marti para la Liberacion Nacional (FFMLN)
 
<sup>[52]</sup> Operacion Carlota
 
<sup>[53]</sup> Movimiento Popular de Liberacion de Angola 
 
<sup>[54]</sup> United Fruit Company
 
<sup>[55]</sup> Crisis de los Misiles
 
<sup>[56]</sup>Doctrina de Monroe
 
<sup>[57]</sup> Peter Pan
 
<sup>[58]</sup> Padre Bryan Walsh
 
<sup>[59]</sup>Elián González
 
<sup>[60]</sup> Pies secos, pies mojados
 
<sup>[61]</sup> Museo A la Batalla de Ideas
 
<sup>[62]</sup> Unión de Jóvenes Comunistas
 
<sup>[63]</sup> Periodo especial
 
<sup>[64]</sup>Peso convertible

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۱۳

پرچم کوبا، قابل بازیابی ازhttps://www.istockphoto.com/illustrations/cuban-flag-wallpaper

کودکان کوبایی در دوران مدرسه جملاتی را که کریستف کلمب برای اولین بار با دیدن کوبا گفته بود را به خاطر می‌سپارند:

«این زیباترین سرزمینی است که چشم‌های انسانی می‌تواند ببیند».[۱]

کوبا با توجه به اینکه از شرایط آب و هوایی بسیار ممتاز، زمین‌های حاصل‌خیز و سواحل طبیعی زیبایی برخوردار می‌باشد و به بهشت استوایی و همینطور به عنوان مروارید جزایر آنتیل شناخته شده است، اما تاریخ بسیار پرفراز و نشیبی را گذرانده است.

کشف

از تاریخ کوبا قبل از دوران کشف، اطلاعات زیادی در دست نیست. فقط می‌توان به این نکته اشاره کرد که این کشور در 12 اکتبر 1492 توسط کریستف کلمب و طی سفر اولش کشف‌شد. استعمار این کشور در سال 1511 توسط دیهگو بلاسکز (Diego Velázquez)، اولین فرماندار کوبا، آغاز شد و جمعیت بومی آن در طی فقط چند سال همگی از بین رفتند. از تمدن این منطقه می‌توان به تمدن تائینوها (Taino) اشاره کرد که به عنوان یکی از تمدن‌های منطقه کارائیب به شمار می‌آمد و در قسمت اعظم جزایر آنتیل کوچک و بزرگ از باهاماس تا پوئرتوریکو که هائیتی، جمهوری دومینیکن، کوبا و جامائیکا را دربرمی‌گرفتند ساکن بودند. تائینوها اولین قبیله ای بود که اسپانیایی‌ها با آنها روبه‌رو شدند. طبق مطالعات انجام شده توسط تاریخنگاران، «تائینوها یکی از پیشرفته‌ترین قبایل جزایر آنتیل بودند».[۲]

کلمه تائینو، از زبان آراواک (arawak) برگرفته شده و به معنی نجیب‌زاده، خوب و منتخب می‌باشد. اسپانیایی‌ها با قدم نهادن در این سرزمین سعی داشتند تا با قبایل بومی ارتباط برقرارکنند و متوجه شدند که این افراد دائما کلمه تائینو را بکار می‌بردند. به این خاطر این نام بر آن‌ها ماندگار شد. مردمان این قبیله بسیار آرام بودند و به همین دلیل مهاجمان اسپانیایی را بدون هیچ مقاومتی پذیرا شدند. این مردمان فقط زمانی که اسپانیایی‌ها سعی کردند آن‌ها را به بردگی بکشانند طغیان نمودند. کریستف کلمب در روزنگار خود این افراد را دارای بدنی بلند و باریک و زیبا و با پوستی به رنگ تیره یا زیتونی و موی کوتاه توصیف کرده‌است. زبانی ملایم و همیشه لبخند به لب داشتند.[۳]

بومی‌های این منطقه تصور می‌کردند اسپانیایی‌ها خدایان آنانند و جاودانه هستند، به همین خاطر جرات طغیان علیه آن‌ها را نداشتند. آن‌ها پس از اینکه متوجه شدند که اسپانیایی‌ها قصد بردگی آنان را دارند و از جانب خدایانشان نیامدند طغیان کردند. از آن بومی‌ها، بسیاری در این رویارویی‌ها از بین رفتند و بسیاری دیگر نیز بر اثر کارهای دشوار در دوران بردگی جان خود را از دست دادند. از بومی‌های تائینو تقریبا هیچ اثری باقی نمانده است.

پس از کشف سرزمین‌های جدید، پادشاهان کاتولیک (Reyes Católicos) اسپانیا؛ ایزابل اول (Isabel I de Castilla) و فرناندوی دوم (ernando II de Aragón) ؛ بسیار علاقمند بودند تا با عنوانی قانونی حق تسخیر و استعمار سرزمین‌های تازه کشف شده را از آن خود نمایند. نگرانی اصلی آن‌ها، جاه‌طلبی و کشورگشایی پرتغال بود. پس از یک سری مذاکرات، هر دو کشور معاهده توردسییاس (Tratado de Tordesillas) را در سال 1494 امضا کردند. طبق این معاهده، با خطی از شمال به جنوب مشخص کردند که سرزمین‌های واقع در غرب این خط متعلق به اسپانیا می‌شود؛ و کشورهای واقع در شرق، به پرتغال تعلق خواهندداشت. با قبول این معاهده، اسپانیا بدون اینکه مطلع باشد برزیل را، که مدتی بعد در سال 1500 کشف شد، به پرتغال میبخشید.

به طور کلی، کریستف کلمب بین سال‌های 1492 و 1504 چهار سفر به دنیای جدید انجام داد. در این سفرها، وی موفق به کشف جزایر اصلی دریای کارائیب، ساحل ونزوئلا و ساحل کارائیبی آمریکای‌مرکزی، از هندوراس کنونی تا پاناما شد. وی اولین سیستم استعماری اسپانیا را در لااسپانیولا (La Española) که اکنون‌ هائیتی و جمهوری دومینیکن می‌باشد به راه انداخت. سپس در کوبا مستقر شد و از این کشور توانست به دیگر کشورهای آمریکای‌لاتین برسد و به تسخیر و استعمار سرزمین‌های کشف شده بپردازد.

از سال 1537 اسپانیا سیستم کشتی رانی خود را به راه انداخت تا بتواند کشتی‌های خود را از حمله دزدان دریایی محافظت نماید، از این رو، شهر‌ هاوانا به بندری اجباری برای توقف کشتی‌هایی تبدیل شد که میان آمریکا و اسپانیا در سفر بودند. این امر، وضعیت مطلوبی را برای این جزیره به ارمغان آورد که نمایانگر اهمیت استراتژیکش در ورودی دریای کارائیب بود. درقرن هیجدهم، کوبا دو محصول تنباکو و بخصوص شکر را به صادراتش افزود، چرا که این دو محصول در اروپا تقاضای زیادی داشت. از طرفی، صنعت شکر باعث ورود خیل عظیمی از بردگان سیاه از آفریقا شد که از آن زمان به بعد بخش قابل توجهی از جمعیت کوبا را تشکیل داده‌اند.

در ماه آگوست سال 1762 یک کشتی انگلیسی توانست‌ هاوانا را تصرف‌نماید. این تصرف فقط 11 ماه به طول انجامید، اما اقتصاد جزیره را به طور ریشه‌های تغییر داد. به عنوان مثال، محدودیت‌های تجاری که توسط دولت اسپانیا تحمیل شده بود همگی برچیده‌شدند و‌ هاوانا به بندری باز برای تجارت بین‌المللی تبدیل شد. اگرچه اسپانیا توانست پایتخت کوبا؛‌ هاوانا؛ را در جولای 1763 به ازای بخشیدن فلوریدا به انگلستان بازپس گیرد، بسیاری از این محدودیت‌ها مجددا توسط دولت اسپانیا برقرار نشدند. در این سال‌ها روابط بازرگانی میان کوبا و مستعمرات انگلستان در منطقه آمریکای‌شمالی به طور قابل توجهی افزایش یافت، چرا که اسپانیا که متحد فرانسه و دشمن انگلستان بود، هیچ مانعی در برابر تجارت با سرزمین‌هایی که سعی داشتند تا استقلال خود را از انگلستان کسب نمایند و بعدها ایالات‌ متحده آمریکا را تشکیل دادند قرار نداد.

زمانی که کوبا در قرن نوزدهم به اولین صادرکننده شکر در جهان تبدیل شد و تولید قهوه را به طور قابل توجهی افزایش داد، از موقعیت بسیار مطلوب‌تری از لحاظ اقتصادی و اجتماعی برخوردارشد. لازم به ذکر است که دراین دوران، مستعره‌های دیگر اسپانیا در آمریکا با موفقیت در حال جنگ‌های استقلال طلبانه علیه اسپانیا بودند. کوبا، در عوض، تا سال 1898 همچنان مستعمره اسپانیا باقی ماند. با توجه به موقعیت جزیرهای کوبا و اینکه اسپانیا حدود 40000 سرباز خود را در آنجا نگه‌داشته‌بود، کنترل این جزیره برایش بسیار سهل می‌نمود. [۴]

استقلال

در پایان قرن 18، اسپانیا پس از جنگ‌های استقلال طلبانه کشورهای آمریکای لاتین، مستعمرات خود را در این سرزمین‌ها از دست داده‌بود و فقط در منطقه کارائیب از مالکیت کوبا، پوئرتوریکو و بخش شرقی لا اسپانیولا برخوردار بود. اما در نیمه دوم قرن نوزدهم، کرئول‌های کوبایی جنگی طولانی و پرهزینه را برای استقلال کوبا رهبری کردند. جنگ ده ساله (1878-1868) اگرچه به شکست کرئول‌ها و هزاران افراد رنگین پوستی انجامید که به آن‌ها پیوسته‌بودند، (که از میان آن‌ها می‌توان از ژنرال دورگه آنتونیو ماسئو نام برد) اما اقدامات آزادی‌خواهانه کوبایی‌ها بار دیگر در سال 1895 و این بار توسط خوزه مارتی (1895-1853) رهبری شد. خوزه مارتی یکی از مهم‌ترین چهره‌های تاریخ کوبا به شمار می‌آید که توانست تمامی نیروهای استقلال‌طلب را با هم متحدنماید. وی به همراه آنتونیو ماسئو (Antonio Maceo)، دو قهرمان جنگ‌های استقلال طلبانه کوبا بودند. مارتی از جوانی به مخالفت با اسپانیایی‌ها پرداخت که همین امر باعث‌ شد تا در سن 17 سالگی تبعید شود. وی درتمام دوران زندگی خود برای آزادی کشورش بسیار مبارزه کرد و به مخالفت با هر قدرتی حتی ایالات‌متحده آمریکا که در آن زمان در پی توسعه تسلط خود بر کشورهای نیمکره جنوبی بود می‌پرداخت. خوزه مارتی هم مرد ادبیات بود و هم مرد جنگ و قلمش قدرتمندترین اسلحه بود. پس از اینکه مدتی را در تبعید در اسپانیا، مکزیک و گواتمالا گذراند، در سال 1878 توانست برای مدت کوتاهی به وطن بازگردد. دومین دوران تبعید خود را در سال 1881 و در نیویورک گذراند و از همان‌جا جنگ مسلحانه ای را برای استقلال کشورش آغاز کرد و در سال 1896 در یکی از همان جنگ‌های اول جان خود را از دست داد. آنتونیو ماسئو، که او را «مرد برنزی»[۵] مینامیدند، فعالانه در جنگ‌های ده ساله (1878-1868) شرکت نمود. پدر ماسئو، ابتدا در ونزوئلا و در کنار اسپانیایی‌هایی که توسط بولیوار مغلوب شده‌بودند زندگی می‌کرد. پس از اعلام استقلال ونزوئلا، وی به کوبا مهاجرت کرد که هنوز تحت سیطره اسپانیا بود. در کوبا، سال‌ها بعد در سال 1868 وی و چند تن از فرزندانش از جمله آنتونیو به نیروهای انقلابی پیوستند.

بزرگداشت جنبش استقلال کوبا
بزرگداشت جنبش استقلال کوبا، قابل بازیابی ازhttps://www.dailymotion.com/video/x71ihv7

در کوبا، شورش‌هایی علیه دولت اسپانیا در سال 1868 به وقوع پیوست. این مرحله از استقلال‌طلبی کوبا توسط کارلوس مانوئل د سسپدس (Carlos Manuel de Cespedes) آغاز شد که به فریاد یارا (Grito Yara) معروف می‌باشد. این مرحله از مبارزات استقلال طلبانه کوبا تا سال 1878 ادامه یافت ولی به شکست انجامید. مرحله دوم جنگ‌های استقلال کوبا از سال 1895 آغاز شد و تا 1898 ادامه داشت. طی مرحله اول همه مبارزان که در جنگ شرکت می‌کردند به دنبال استقلال خود از اسپانیا بودند اما بعضی‌ها بجای استقلال مطلق، خواستار الحاق کوبا به ایالات‌متحده بودند. در سال 1878 یک تفاهم نامه صلح امضا شد، تفاهم‌نامه ای که هیچ‌گاه از طرف اسپانیا مورد احترام قرار نگرفت و همین امر باعث شد تا جنگ‌ها همچنان ادامه یابد و منجر به جنگ استقلال شود که در آن مارتی و ماسئو کشته شدند. بنابراین به خوبی مشهود است که کوبا، در دوران جنگ‌های استقلال طلبانه به میدان کارزاری تبدیل شد و در این میان اسپانیا نیز حدود 200000 سرباز خود را به آنجا اعزام نمود، سربازان بی تجربه ای که مریض می‌شدند و در اثر بیماری‌های استوایی از قبیل مالاریا و تب زرد می‌مردند. در سال 1898 یک اسپانیای خسته مجبور شد تا با ایالات‌متحده نیز رو در رو شود. چرا که در سال 1898 ایالات‌متحده در این جنگ‌ها مداخله کرد و به این ترتیب جنگ آمریکا و اسپانیا به وقوع پیوست. اسپانیا در جنگ 1898، به سادگی توسط ایالات‌متحده شکست خورد و آخرین مستعمرات خود که شامل کوبا، پوئرتوریکو و فیلیپین بود را از دست داد. کوبا از این سال، یعنی سال 1898 از یوغ سلطه اسپانیا رهایی یافت، اما متاسفانه تحت سیطره آمریکا قرار گرفت و توسط ارتش ایالات‌متحده اشغال گردید، که به این ترتیب دولتی نظامی آمریکایی در این کشور مستقر گردید. کنگره ایالات‌متحده در همان سال پیشنهادی به تصویب رساند با نام متمم تهیر (Enmienda teller) که در آن ایالات‌متحده از الحاق کوبا به ایالات‌متحده انصراف داد و در 20 ماه می 1902 کوبا بالاخره توانست استقلال خود را بدست آورد و به یک جمهوری مستقل تبدیل شود. اگرچه مجبور شد تا بندی الحاقی را در قانون اساسی 1901 با نام متمم پلات (Enmienda Platt) بپذیرد. براساس این متمم ایالات‌متحده مجاز بود درصورت ضرورت در امور کوبا مداخله نماید و همچنین سیاست خارجی کوبا تحت سیطره ایالات‌متحده باقی بماند[۶].

سال‌های سخت (1940-1902)

اولین سال‌های جمهوریت در کوبا سال‌های سختی بود و باعث دومین مداخله نظامی ایالات‌متحده (1909-1906) در این کشور شد، ولی با گذشت این برهه زمانی، اگرچه این کشور همچنان با بحران‌های متعددی رو به رو می‌شد، کوبا دوره سیاسی ای را آغاز کرد که از ظهور دیکتاتورها جلوگیری بعمل آورد. ایالات‌متحده همچنان در مسائل سیاسی و اقتصادی کوبا مداخله می‌کرد، به طوری که سرمایه‌گذاری‌های قابل توجهی در صنعت شکر و سیستم بانک‌داری آن‌ها و شرکت‌های خدمات عمومی از طرف آمریکایی‌ها به چشم می‌خورد. از طرف دیگر، اقتصاد کوبا وابستگی شدیدی به صنعت شکر داشت، به طوری که یک کاهش قابل توجه در قیمت شکر می‌توانست باعث ویرانی آن کشور شود. به عنوان مثال، در سال 1921 پایان جنگ جهانی اول باعث سقوط قیمت شکر شد به طوری که از 23 سنت به کمتر از 4 سنت در هر پوند رسید. در نتیجه این امر، بسیاری از کارخانه‌های تولید شکر و موسسات بانکی که تحت تملک کوبایی‌ها بودند به دست شرکت‌های آمریکایی افتادند.

در سیاست، اکثر دولت‌های این سال‌ها نتوانستند از دو ضربه زیان‌آور به زندگی عمومی آمریکای لاتینی‌ها بگریزند: فساد مالی مقامات و فردگرایی یا به عبارت دیگر، تسلط شخصیت‌های مقتدر بر دولت‌های جمهوری. بنابراین کوبا شاهد ظهور اولین دیکتاتوری، یعنی حکومت دیکتاتوری فردی با نام خراردو ماچادو (Gerardo Machado) می‌باشد که در انتخابات سال 1924 به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و در پایان حکومت قانونی خود در سال 1928 بود که حرص مقام و قدرت باعث شد تا به طور تقلبی مجددا به ریاست جمهوری کوبا انتخاب شود. اغتشاش و ناپایداری سیاسی که پس از سقوط ماچادو در سال 1933 روی داد زمینه را فراهم کرد تا ژنرالی مولاتو با نام فولخنسیو باتیستا (Fulgencio Batista) به چهره غالب سیاست کوبا مبدل شود. در بین سال‌های 1933 و 1940، باتیستا رئیس جمهور کوبا نبود، اما سیاست‌مدارانی که در این سال‌ها به ریاست‌جمهوری رسیدند می‌بایست تحت اوامر باتیستا عمل می‌کردند.

در این سال‌ها تغییرات مهمی در روابط میان کوبا با ایالات‌متحده اتفاق افتاد: معاهده پلات تحت لوای "سیاست همسایه خوب" (Politica del Buen Vecino) ارائه شده توسط فرانکلین روزولت، ملغی اعلام شد. اگرچه واشنگتن نفوذ کافی خود را حفظ کرد، سفارت آمریکا در‌ هاوانا دیگر به عنوان محل تصمیم‌گیری درباره آینده سیاسی کوبا محسوب نمیشد. به عنوان مثال می‌توان از کودتای ژنرال باتیستا در سال 1933 نام برد که بدون هیچ آمادگی قبلی و بدون تایید سفارت ایالات‌متحده در‌ هاوانا اتفاق افتاد.[۷]

بازگشت به دموکراسی (1952-1940)

بالاخره ژنرال باتیستا متوجه شد که بایستی قدرتش را قانونی نماید: ابتدا در پارلمان در سال 1940 وارد می‌شود و در همین سال خود را به عنوان نامزد ریاست جمهوری در مقابل رئیس جمهور سابق رامون گرائو مارتین (Ramon Grau Martín) که در سال 1934 توسط خود باتیستا سقوط کرده بود معرفی می‌کند. انتخابات 1940 در بسیاری از جنبه‌ها صادقانه پیش رفت و باتیستا به مدت چهار سال به ریاست جمهوری برگزیده شد. در پایان دوره خود، شکست نامزد حزبش را پذیرفت و قدرت را به گرائو مارتین واگذار کرد که این بار توانست پیروزی کسب کند. از طرف دیگر، کارلوس پریو سوکارراس (Carlos Prio Sucarras) جانشین گرائو شد که دوره ریاست جمهوری وی نیز می‌بایست در سال 1952 به اتمام می‌رسید. این دوره یعنی از سال 1940 تا 1952 یک دوره دوازده ساله از رژیم‌های مشروطه بود که از طرفی از اهمیت بالایی برای نسل جوانی از کوبایی‌ها که بعدها انقلاب 1959 را رهبری کردند برخوردار بود: نسلی که در واقع در محیطی آزادی‌خواهانه رشد کرد و معیارهای ایدئولوژیکی‌شان در نهادهای دموکراتیک ریشه داشتند. اگر مشکل حاد سیاسی اجتماعی ای در دوره گرائو و پریو وجود داشت، کنارگذاشتن آداب و رسوم و معیارهای اخلاقی بود که بسیاری از اعضای هر دو دولت به معرض نمایش گذاشتند و زمینه مساعدی برای بروز اعتراضات و شکایات مردمی فراهم کردند. به طوری که شکایات بسیار معمولی که در کوبای آن زمان شنیده می‌شد به عدم آزادی برنمی گشت بلکه برعکس به "بی احترامی" بی حد و حصر اشاره‌داشت که در صحنه ملی نفوذ کرده‌بود. بسیار شنیده می‌شد که "این آزادی نیست بلکه هرزگی است". هرزگی که شامل درجه بالایی از عدم صداقت در هدایت اموال عمومی می‌شد[۸].

در این میان افرادی بودند که صادقانه علیه فساد طبقه سیاسی کشور به مبارزه برخاستند. یکی از این افراد، سناتور ادواردو چیباس (Eduardo Chibas) بود که به افشاگری پرداخت و حزب خود با نام حزب مردمی کوبای ارتدوکس (Eduardo Chibas) را بنا نهاد. سمبل "ارتدوکس‌ها" جارو بود که با آن درنظر داشتند فسادی که به زندگی عمومی کوبایی‌ها چسبیده بود را جارو کنند و از بین ببرند. چیباس نامزد ریاست جمهوری برای انتخابات 1952 بود، ولی در آگوست 1951، شرم زده از اینکه نتوانسته بود تا اتهامی را که علیه یکی از اعضای دولت پریو عنوان کرده به اثبات برساند، به زندگی خود خاتمه داد.

مرگ چیباس فقدانی غیرقابل جبران بود، اما حزب ارتدوکس در ماه‌های بعد توانست این مسئله را جبران نماید و نامزد جدید خود، استاد روبرتو آگرامانته (Roberto Agramante) را معرفی نماید و برجسته‌ترین سیاستمداران و روشنفکران کوبا، پیرامون حزب ارتدوکس و نامزد جدیدش حلقه زدند. نظرخواهی‌های انجام شده در آن زمان، پیروزی حزب ارتدوکس در انتخابات 1952 را قطعی می‌دانستند، اما این انتخابات هیچگاه برگزار نشد.[۹]

بازگشت باتیستا (1958-1952)

چند ماه قبل از انتخابات، در سحرگاه 10 مارس 1952، فولخنسیو باتیستا با کودتایی توانست دولت قانونی پریو سوکارراس را سرنگون کند. صبح روز بعد، زمانی که کوبایی‌ها از خواب برخاستند متوجه شدند کشور در دست یک رژیم نظامی افتاده است. مردم از این اتفاق بسیار ناخشنود بودند، اما کاری نمی‌توانستند انجام دهند. رهبران دانشگاهی همان روز به کاخ ریاست جمهوری رفتند تا از رئیس جمهور حمایت کنند و درخواست اسلحه کردند، زیرا اگرچه پریو خیلی مردمی نبود؛ در آن زمان رسمیت قانونی داشت. اما این افراد با رئیس جمهور خسته‌ای مواجه شدند که ارتش رهایش کرده بود. بنابراین مردم کوبا چاره ای نداشتند جز اینکه به خشمی خاموش پناه ببرند. در پلکان بزرگ دانشگاه‌ هاوانا، دانشجویان پلاکارد بزرگی نصب کردند که در آن نوشته شده بود:

"در این مکان فقط جنازه خواهید یافت."[۱۰]

ماه‌های بعد، دانشجویان بودند که خشونت اصلی برای مقابله با باتیستا را زیرنظر فدراسیون دانشجویی دانشگاه (Federación Estudiantil Universitaria) پایه ریزی کردند. دانشجویان دانشگاه‌ هاوانا بارها در محوطه این دانشگاه دست به اعتراض زدند و با دستان خالی به مقابله با نیروهای پلیس می‌پرداختند.

بالاخره، رهبران فدراسیون دانشجویی دانشگاه اقدام به تاسیس حزب دانشجویی انقلابی کردند که هدفشان مبارزه مسلحانه مخفیانه علیه دیکتاتوری باتیستا بود. ریس این حزب، خوزه آنتونیو اچه وریا (José Antonio Echeverría) دانشجوی رشته معماری بود که از محبوبیت بسیاری برخوردار بود و می‌توانست به یکی از چهره‌های اصلی آینده سیاسی کوبا مبدل شود که البته خیلی زود کشته شد. در 13 مارس 1957، این حزب توانست با عملی شجاعانه برنامه حمله مسلحانه به کاخ ریاست جمهوری را طرح ریزی نماید تا باتیستا را در دفترش بکشند. این حمله موفقیت‌آمیز نبود و بسیاری از حمله‌کنندگان در داخل قصر کشته شدند. از طرف دیگر، تعداد دیگری از این حزب، به رهبری اچه وریا، در یک ایستگاه رادیویی، برای مردم پیام شورش ارسال می‌کرد. این جوان مبارز، وقتی به دانشگاه بر می‌گشت، با نیروهای پلیس روبه رو شد و درپی یک درگیری مسلحانه، کشته شد. فردای آن روز، عکس اچه وریا که بی جان در کف خیابان افتاده بود در روزنامه‌ها به چاپ رسید و خشم نسل جوان را برانگیخت. چند روز بعد، دو نفر از جانشینان اچه وریا در فدراسیون دانشجویی دانشگاه نیز توسط پلیس باتیستا کشته شدند. بعضی از رهبران حزب توانستند جان سالم به در ببرند و در کوهستان‌های مناطق مرکزی کوبا، گروه‌هایی چریکی به راه اندازند.

چند ماه قبل از حمله به کاخ ریاست جمهوری، در دسامبر 1956، فیدل کاسترو با یک گروه از هوادارانش با قایق به استان اورینته (Oriente) رسیدند و به ساحل قدم گذاشتند. کاسترو در جولای 1953، به دلیل حمله به پادگان نظامی مونکادا (Cuartel Moncada) در شهر سانتیاگوی کوبا توانسته بود توجه مردم را به خود جلب کند. از آن زمان به بعد، تقریبا تمام نگاههای ملی و بین‌المللی بر وی متمرکز شد.

تاریخ معاصر

کاسترو: مسیری به سوی قدرت

فیدل کاسترو در سال 1926 دریک منطقه روستایی در استان اورینته متولد شد. وی فرزند یک مهاجر اسپانیایی بود که در کوبا به وضعیت اقتصادی خوبی دست یافته بود. فیدل و برادرانش کودکی خود را در مزرعه بسیار بزرگ پدری گذراندند. موقعیت خوب اقتصادی پدر به فیدل اجازه داد تا در بهترین کالج‌های مذهبی، از جمله کالج بلن در‌ هاوانا تحصیل کند. اما بعد از ورود به دانشگاه‌ هاوانا و تحصیل در رشته حقوق، علاقه‌اش به سیاست آشکار شد. در این دوره، دهه 1940، در دانشگاه‌ هاوانا تعداد بسیاری از دانشجویان، گروه‌های مسلحی تشکیل داده بودند و بیشتر به اهداف سیاسی خود می‌پرداختند تا درس خواندن. فیدل نیز به زودی عضو یکی از این گروه‌ها شد. پس از فراغت از تحصیل، علاقه‌ای به کار در رشته حقوق نداشت. وی ترجیح داد که خود را به عنوان نامزد کنگره برای انتخابات 1952 از حزب ارتدوکس ادواردو چیباس معرفی نماید. اما همانطور که گفته شد انتخابات 1952 با کودتای باتیستا لغو گردید. بار دیگری که کوبایی‌ها از فیدل کاسترو چیزی شنیدند 26 جولای 1953 بود که وی پیشاپیش حدود 150 نفر، حمله ای را به پادگان نظامی مونکادا در شهر سانتیاگوی کوبا رهبری کرد. اگرچه این حمله با شکست کامل سرکوب شد، از کاسترو چهرهای بسیار شناخته شده در کوبا ساخت. در این حمله، فیدل کاسترو دستگیر شد و به 15 سال حبس متهم شد. وی از این محاکمه توانست برای خود موقعیتی بدست آورد تا اصول انقلابی خود که دربرگیرنده اصول دموکراتیکی قانون اساسی 1940 بود را معرفی نماید. در این محاکمه، وی وکیل مدافع خود نیز شد، سخنانش در آن دادگاه  بعدها تحت عنوان "تاریخ مرا آزاد خواهد کرد" به انتشار رسید و به اولین منشور فیدلی مبدل شد. اما در سال 1955 طی عفوی از طرف باتیستا، فیدل کاسترو از زندان آزاد می‌شود. وی به مکزیک رفت و در آنجا گروه کوچکی متشکل از 82 نفر را آماده کرد که با قایقی به نام "گرانما" در ساحل جنوبی استان اورینته‌ کوبا در دسامبر 1956 فرود آمدند. ارتش باتیستا، با حمله بر این گروه، بسیاری از آن‌ها را از بین برد. فقط کاسترو و حدود 15 نفر توانستند جان سالم به در ببرند و در جنگل‌های پوشیده سلسله جبالی با نام سییرا مائسترا پناه بگیرند.

این چنین مرحله جدیدی در تاریخ کوبا آغاز می‌شود که طی آن کاسترو را بعد از دو سال به پیروزی می‌رساند. در فوریه 1957، روزنامه نگاری از نیویورک تایمز، با نام هربرت ماتئوس، موفق شد در سی‌یرا مائسترا با او مصاحبه کند و عکس‌هایی با کاسترو بگیرد که در آن‌ها، وی را با یونیفورم و ریش‌های پرپشت و بلند و اسلحه چشمی در دستش نشان میداد. این چنین بود که افسانه کاسترو متولد شد و جاودانه ماند. از آن پس، باتیستا می‌بایست به مبارزه می‌پرداخت نه علیه گروه کوچکی چریکی، بلکه علیه یک مبارز افسانه ای که مردانش تعقیب و گریزهای ارتش را به تمسخر می‌گرفتند.[۱۱]

در شهرهای مختلف کوبا، گروه‌های مخفی "جنبش 26 جولای" (Movimiento 26 de Julio) که کاسترو در مکزیک بنا نهاده بود، به تهیه پول و تسلیحات مشغول بودند. وقتی شورشیان موفق شدند یک ایستگاه رادیویی را در فوریه 1958 تصرف کنند، جنگ تبلیغاتی به عنوان ابزاری در درجه اول اهمیت قرار گرفت. اخبار "رادیو ربلده" (Radio Rebelde) به توصیف و تفسیر حرکات نیروهای شورشی در تمامی بخش‌های سی‌یرا مائسترا می‌پرداخت و درگیری‌های موفقیت‌آمیزشان را با ارتش باتیستا شرح میداد. در تابستان 1957، ارتش کاسترو از 130 نفر تشکیل می‌شد؛ در بهار 1958، کاسترو گروهی که بیش از 450 نفر نبودند را فرماندهی می‌کرد. ولی ارتش باتیستا که از افسران فاسد و سربازان کم حقوق و بی انگیزه تشکیل شده بود قادر نبود تا مبارزه ای مداوم را در سی‌یرا مائسترا که منطقه‌ای صعب العبور بود ادامه دهد. در حالی که در شهرها و روستاها، پلیس ناامید و ارتش دیکتاتوری، بسیار بی‌رحمانه بر مردم فشار می‌آوردند، بسیاری از جوانان ترجیح دادند تا به مناطق تحت کنترل شورشیان بگریزند و به آن‌ها بپیوندند که همین امر باعث شد تا به نیروهای کاسترو هر روز افزوده شود. به این ترتیب، در پاییز 1958، نیروهای کاسترو بیش از هزاران نفر بودند. مرحله پایانی زمانی بود که نیروهای شورشی مقاومت زیادی در برابر خود نمی‌دیدند و شروع به تصرف بقیه نواحی جزیره کردند و شهر سانتا کلارا (Santa Clara)، پایتخت لاس بییاس (Las Villas) استان مرکزی کوبا را به تصرف خود درآوردند. در این روزها، دولت آمریکای شمالی فروش تسلیحات به ارتش باتیستا را متوقف کرد. در31 دسامبر 1958، پس از جشن پایان سال نو، باتیستا و خانواده اش به همراه تعدادی از طرفدارانش با هواپیما به جمهوری دومینیکن گریختند که در آن زمان تحت حکومت دیکتاتوری تروخییو (Trujillo) بود. ورود پیروزمندانه کاسترو به‌ هاوانا در 8 ژانویه 1959، با همرزمان افسانه‌ای و ریشویش، یک اتفاق بسیار افتخارآمیز بود. چهره این جوانان انقلابی در مردم چنان هیجانی را برانگیخته بود که او را ستایش می‌کردند. "یک مجله در‌ هاوانا عکسی از چهره کاسترو را به چاپ رساند که آن را یادآور نشانه‌های چهره مسیح می‌دانستند.[۱۲]

کاسترو حکومت را به دست گرفت و از همان ابتدا مخالفت با آمریکا و مبارزه با مداخلات این کشور در کشورهای منطقه آمریکای لاتین را در برنامه سیاست‌های خود قرار داد. در این راستا وی با پیروزی انقلاب، به مصادره اموال آمریکایی‌ها و همینطور مرفهین پرداخت و کارفرمایان را مجبور کرد تا 5% مالیات بپردازند. از طرف دیگر، دستمزد کارگران مزارع نیشکر را افزایش داد. با ایده‌های انقلابی کاسترو، تفاوت میان طبقات اجتماعی بسیار کم شد و رفاه عمومی دراختیار اقشار مختلف جامعه قرار گرفت.

در موقعیت‌های بسیاری، مخالفین کاسترو با حمایت دولت آمریکا سعی داشتند تا وی را به قتل برسانند، اما هربار حملات تروریستی به سوی وی نافرجام باقی می‌ماند. از جمله اینکه در سال 1961 دولت آمریکا با حمایت ضدانقلابیون کوبا، حمله به خلیج خوک‌ها (Bahia de Cochinos) را سازماندهی کرد که این عملیات نه‌تنها با شکست روبه‌رو شد، بلکه به نقطه اوج خصومت کوبا و ایالات‌متحده مبدل شد. سرانجام، فیدل کاسترو در سال 2016 و پس از تحمل چندین سال بیماری درگذشت و بنا به وصیت وی جسدش در‌ هاوانا سوزانده‌شد.

اِل‌چه (اِرنستو چِه‌گِوارا)

ارنستو چه‌گوآرا مشهور به چه قهرمان می‌باشد. نام اصلی او ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا (Ernesto Rafael Guevara de la Serna) بود و چریک‌‏ها او را "چه" صدا می‏‌کردند. ارنستو چه ‏گوارا اسطوره‏ای دلاور، شجاع و فداکار، اولین فرزند خانواده و متولد شهر روساریو (Rosario) در استان سانتافه (Santa Fe) آرژانتین بود. او در خانوادهای با عقاید چپی بزرگ شد و پدرش از هواداران خوآن پرون (Juan Peron) و سوسیالیست‌ها بود. بنابراین ارنستو چه‌گوآرا از همان کودکی با عقاید چپگراهای سوسیالیست آشنا شد و بتدریج به مطالعه اشعار شاعران چپگرای آمریکای لاتین از جمله پابلو نرودا علاقمند گردید و آثار نویسندگان شاخص سوسیالیست چون فدریکو گارسیا لورکا را نیز مطالعه می‌کرد. وی همچنین کتاب‌های افرادی چون مارکس، فالکنر، آندره ژید، فرانتس کافکا، آلبر کامو، ولادیمیر لنین، ژان‏پل سارتر، فردریک انگلس و بسیاری دیگر از نویسندگان و متفکران بزرگ را که در کتابخانه پدرش موجودبود خوانده‌بود. وی برای تحصیل در رشته پزشکی وارد دانشگاه بوئنوس آیرس شد و پس از فارغ التحصیلی، از سال 1953 سفر به کشورهای آمریکای لاتین را با موتورسیکلت خود آغاز نمود و به کشورهایی چون پرو، اکوادور، ونزوئلا و گوآتمالا سفر کرد. در این سفرها او توانست فقر و بدبختی حاکم در میان توده‌های مردم آمریکای لاتین را از نزدیک مشاهده نماید و پی به حضور امپریالیسم آمریکای شمالی در تمامی مناطق آمریکای لاتین برد. اگرچه پزشک بود، به چریک روشن‌فکری تبدیل شد و در جنبش‌های اعتراضی بسیاری شرکت کرد که همه این موارد او را به طور قطعی به سمت ایدئولوژی مارکسیستی هدایت نمود.

وی در سال 1955 در مکزیک با فیدل کاسترو و برادرش؛ رائول؛ آشنا شد که در حال آماده‌سازی یک گروه انقلابی برای انجام عملیات در کوبا بودند. وی به عنوان پزشک به گروه کاسترو ملحق شد و در سال 1956 با آن‌ها به ساحل کوبا قدم گذاشت. این گروه چریکی بعد از اینکه در منطقه سی‌یرا مائسترا مستقر شدند، چه‌گوارا به ستوان در گروه فیدل کاسترو تبدیل شد و یکی از ستون‌های نظامی خود را از کوهستان‌های شرقی به سمت غرب حرکت داد تا بتوانند جزیره کوبا را به تسخیر خود درآورند. وی در جنگی قاطعانه شرکت کرد و سانتا کلارا را در سال 1958 بدست گرفت و بالاخره در سال 1959 وارد‌ هاوانا شد و به حکومت دیکتاتوری باتیستا پایان داد.[۱۳] دولت انقلابی کوبا به چه‌گوارا ملیت کوبایی اعطا نمود و او را به عنوان رئیس شبه‌نظامیان و همینطور رئیس موسسه اصلاحات کشاورزی در سال 1959 منصوب کرد. در سال 1960 وی به عنوان رئیس بانک ملی و وزیر اقتصاد انتخاب شد و بالاخره در سال 1961 به وزارت صنایع رسید. وی نقش کلیدی در تعلیم چریکهای کشورهای مختلف آمریکای لاتین ایفا نمود و از حضور موثر وی در پیشبرد و پیروزی انقلاب کوبا نمی‌توان چشم پوشی کرد.

وی برای دستیابی کوبا به استقلال واقعی، تلاش بسیاری برای صنعتی سازی کشور نمود و بعد از شکست تلاش آمریکا برای حمله به کوبا و اعلام سوسیالیست بودن انقلاب کوبا درسال 1961، این کشور را به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک کرد. چه‌گوآرا درطول زندگی کوتاه خود، هیچ‌گاه از امپریالیسم ستیزی دست برنداشت و نگرانی‌های انقلابیش، او را مجبور کرد تا به طور مخفیانه در سال 1965 کوبا را ترک کند و برای مبارزه و حمایت از جنبش نوپای انقلابی کنگو به آن کشور رفت. وی از پست‌های خود در کوبا استعفا نمود، زیرا درنظر داشت تا انقلابی دیگر به راه اندازد و به همین دلیل با توجه به موقعیت استراتژیک بولیوی، این کشور را به عنوان مرکز عملیات‌هایی برای استقرار یک جبهه چریکی مخالف دولت بولیوی و تعلیم آن‌ها انتخاب نمود تا بعد بتواند بر کشورهایی چون آرژانتین، شیلی، پرو، برزیل و پاراگوئه تاثیرگذار باشد. اما این تصمیم چه‌گوارا در توده های مردمی بولیوی تاثیری نداشت و وی در منطقه‌ای جنگلی جدا افتاد و کمی بعد محل استقرارش توسط روستاییان محلی فاش شد و بالاخره کشته شد. از آنجایی که چه‌گوارا به اسطورهای برای جوانان سراسر دنیا تبدیل شده بود، نظامیان بولیوی با توصیه‌های سازمان سیا درنظر داشتند تا اسطوره انقلابی را تخریب کنند و به این منظور درنظر داشتند تا او را به قتل برسانند و بعد جسدش را به نمایش بگذارند و سپس او را به طور مخفیانه دفن نمایند. البته روزشمار مبارزه (Diario de campaña) نوشته چه‌گوارا در سال 1967 به چاپ رسید و نقشه دشمنان وی با شکست روبه روشد و وی همچنان اسطوره باقی ماند. در سال 1997، بقایای جسد چه‌گوارا پیدا شد و پس از نبش قبر به کوبا انتقال یافت، جایی که با افتخار توسط دولت فیدل کاسترو به خاک سپرده شد. وی همچنان یکی از چهره‌های مطرح در تاریخ آمریکای لاتین و درتاریخ پر فراز و نشیب کوبا محسوب می‌شود که در پیشبرد انقلاب کوبا بسیار موثر بوده و به اسطورهای فراموش نشدنی تبدیل شده است.

انقلاب کوبا

طی دهه‌های 60 و 70، انقلاب کوبا نور امیدی برای کشورهای آمریکای لاتین به شمار می‌آمد. روشنفکران مشهوری همچون گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی و برنده جایزه ادبی نوبل در سال 1982، از این انقلاب دفاع کردند و حتی برای توسعه برنامه‌های آموزشی و فرهنگی در کوبا اهداهایی داشتند. به عنوان مثال، مارکز در سال 1986، کمک‌های مالی زیادی برای تاسیس مدرسه بین‌المللی سینما و تلویزیون سان آنتونیو دِ لُس بانیوس (Escuela Internacional de Cine, Televisión y Video de San Antonio de los Baños) انجام داد که در این مدرسه جوانان مستعد و فقیری از کشورهای مختلف آمریکای لاتین و همینطور آسیا و آفریقا تربیت می‌شدند. این مدرسه به مدرسه سه جهان (Escuela de Tres Mundos) نیز مشهور است.

کوبای انقلابی از همان ابتدا به دنبال توسعه اجتماعی در کشور بود تا رفاه مردم را در زمینه‌های مختلف تامین نماید. لذا با تلاش‌های بسیاری موفق شد تا توسعه اجتماعی قابل توجهی را تجربه نماید و در این راستا دستاوردهای اجتماعی بزرگی به شرح زیر بدست آورد:

  • آموزش رایگان برای تمامی مردم کوبا از پیش دبستان تا دانشگاه و سوادآموزی افراد بزرگسال بی‌سواد. در سال 1961 یک جنبش بزرگ سوادآموزی به جریان افتاد که درصد افراد باسواد در کوبا را به 99 درصد رساند.
  •   همراه با آموزش رایگان، توسعه فرهنگی نیز رواج یافت و سعی شد تا سطح فرهنگی مردم افزایش‌یابد. کاسا دلاس آمریکاس (Casa de las Americas) تاسیس شد، موسسه ای که "به عنوان فضایی برای گردهمایی و گفت وگو، تحقیق و پژوهش، حمایت کردن، جایزه دادن و انتشار آثار نویسندگان، هنرمندان، موسیقیدانان، نمایشنامه‌نویسان و پژوهشگران ادبیات و هنر درنظر گرفته شد" (Rodríguez, 2006, 36). بعلاوه، موسسه کوبایی هنر و صنعت سینمای کوبا (ICAIC) تاسیس شد و در موسیقی نیز توسعه آنچه که "تروبای جدید کوبا" نام گرفت روی داد.
  •   طرح سلامت ملی رایگان. مرگ و میر نوزادان کاهش یافت و امید به زندگی در بین مردم بالا رفت به حدی که این کشور را با کشورهای توسعه یافته از جمله ایالات‌متحده مقایسه می‌کنند،[۱۴] وعلیرغم اینکه بین سال‌های 1962-1959 اکثر پزشکان و متخصصان مشاغل مختلف، کشور را ترک کردند، کوبا توانست با تربیت پزشکان جدید و متخصصان ورزیده، این کمبود را جبران نماید و خللی در سیستم سلامت این کشور ایجاد نشد. امروزه تعداد پزشکان کوبایی بسیار بیشتر از پزشکان سازمان جهانی بهداشت برای ارائه خدمات در کشورهای مختلف از جمله ونزوئلا، اوروگوئه و بولیوی دیده می‌شوند[۱۵]. دانشگاهی با نام مدرسه علوم پزشکی لاتینو آمریکانا (Escuela Latinoamericana de Medicina  (ELAM)) نیز یکی دیگر از دستاوردهای کوبای انقلابی می‌باشد که در سال 1999 به دستور فیدل کاسترو تاسیس شد که امروزه از سراسر دنیا دانشجویان بسیاری را می‌پذیرد.
  •   توزیع مجدد ثروت که بیشتر از همه، روستائیان و کشاورزان بهره‌مند شدند.

علی‌رغم پیشرفت‌های فرهنگی و علمی و توسعه اجتماعی در کوبا، جناح‌های مخالف دولت کاسترو که منافع خود را در خطر می‌دیدند و کشورهای ستیزه‌جویی چون ایالات‌متحده آمریکا انتقادات غیرمنطقی بسیاری نسبت به انقلاب کوبا دارند. این افراد معتقدند انقلاب کوبا، آزادی‌های شخصی از جمله آزادی بیان و آزادی مطبوعات حذف کرده و برای ایجاد رعب و وحشت، نسبت به حبس روزنامه‌نگاران و رهبران مخالف حکومت اقدام نموده‌است. مخالفان کاسترو از مصادره اموال خصوصی انتقاد می‌کنند و معتقدند که وی با راه‌اندازی نوعی مدل اقتصادی باعث ایجاد کمبود مواد غذایی و مواد اولیه ضروری در کشور شده‌است و از مداخله در امور داخلی دیگر کشورها کوتاهی نمی‌کند. اما ذکر این نکته ضروری است که این کشور انقلابی اگرچه با گذشت بیش از 50 سال از انقلاب با مشکلات اقتصادی بسیاری دست به گریبان است، توانسته در رفع بسیاری از نیازهای جامعه کوبا از قبیل: بهداشت، آموزش و تفریحات رایگان، سوبسید برای اجاره مسکن و غذا موفق عمل نماید.

البته وضعیت سخت اقتصادی در کوبا به تحریم‌های دولت آمریکا نسبت به این کشور بر می‌گردد و از طرف دیگر، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق علت دیگری بود که باعث شد تا کوبا حمایت‌های اقتصادی این کشور را از دست بدهد. اما با به قدرت رسیدن هوگو چاوز در ونزوئلا، امروزه کوبا از حمایت این کشور برای تامین نفت با قیمت مناسب بهره‌مند شده است و از طرف دیگر، همراه با بولیوی به گروه آلبا پیوسته است که تعهدنامه‌ای تجاری است و توسط ونزوئلا ارائه گردیده است.

لازم به ذکر است که با توجه به مشکلات اقتصادی کوبا و برخی مشکلات سیاسی در این کشور، عدهای از شهروندان کوبایی به دیگر کشورها از جمله ایالات‌متحده آمریکا مهاجرت نموده‌اند، اما بسیاری در کوبا ماندند و با وجود گذشت بیش از پنج دهه از انقلاب کوبا، هنوز با حرارت و با جدیت به دنبال آرمان‌های انقلاب هستند و از حمایت از کاستروها دست برنداشته‌اند.

انسجام قدرت کاسترویی

فیدل کاسترو از ابتدای بدست گرفتن قدرت، سبک خاص خودش را برای حکومت کردن انتخاب نمود. کوبا کشوری در آمریکای لاتین بود که بیشترین ببینده تلویزیونی را داشت و کاسترو از این مسئله به خوبی استفاده کرد و در تمامی موارد به اطلاع رسانی همگانی اقدام می‌نمود. فعالیت‌های دولت از طریق سخنرانی‌های تلویزیونی فیدل به اطلاع مردم می رسید که معمولا 5 الی 6 ساعت به طول می‌انجامید. وی با محبوبیت بسیاری که در بین مردم کسب کرده بود این امکان را داشت تا کشور را به حالت تعلیق درآورد، چرا که بیشتر مردم به او اعتماد بسیاری داشتند. از آنجایی که کوبای جدید انقلابی، از داشتن کنگره بی‌بهره بود و دولت موقت هم به شدت به مخالفت با او می‌پرداخت، وی که "رهبر اعظم" لقب گرفته بود، در صفحه تلویزیون این امکان را داشت تا ایده‌های سیاسی اش را به نمایش بگذارد.

کمی پس از پیروزی انقلاب، فیدل کاسترو نظام کمونیستی را اعلام نمود و برای مقابله با مداخلات سلطه جویانه ایالات‌متحده آمریکا، به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک شد و پایان مالکیت خصوصی را در کوبا رقم زد. فیدل کاسترو، در سال 1955 سفری به نیویورک داشت تا بتواند سرمایه‌ای برای انقلاب خود جمع‌آوری نماید. وی در آن سفر، در مصاحب‌های با نیویورک تایمز گفته بود: "من موافق کمونیسم نیستم. ما دموکرات هستیم". وی حتی پس از به قدرت رسیدن، نظام کمونیستی را رد کرد، به طوری که موضع ضدکمونیستی فیدل کاسترو در 24 دسامبر 1960 در بیانی‌های توسط نماینده کوبا در سازمان ملل متحد اعلام شد. وی چنین اظهار کرد که:

"نه سرمایه‌داری در معنای تاریخی آن، و نه کمونیسم در واقعیت بازیگری آن. در میان این دو ایدئولوژی یا مواضع سیاسی و اقتصادی که در دنیا مورد بحث هستند، ما موضع خاصی داریم. آن را انسان‌گرایی نامیده‌ایم، زیرا می‌خواهیم انسان را از ترس‌ها، شعارها و خرافات نجات دهیم. .... بزرگترین مشکل دنیا این است که مجبور به انتخاب میان دو چیز می‌شود: میان سرمایه‌داری که مردم را از گرسنگی می‌کشد و کمونیسم که مشکلات اقتصادی را حل می‌کند اما آزادی‌ها را محدود می‌نماید. کوبایی‌ها و مردم انقلابی آمریکای لاتین می‌خواهند نیازهای مادیشان را برطرف نمایند بدون اینکه آزادیشان را قربانی نمایند."

نماینده کاسترو در سازمان ملل چنین ادامه می‌دهد:

"... ما یک قدم جلوتر از چپ و راست هستیم، و این یک انقلاب انسان‌گرایانه است، زیرا انسان را غیرانسانی نمی‌کند، زیرا انسان را به عنوان هدف اصلی خود می‌شناسد. سرمایه‌داری انسان را قربانی می‌کند؛ دولت کمونیستی با اندیشه‌های مطلق‌گرایانه خود، حقوق انسانی را قربانی می‌نماید. بنابراین ما با هیچ‌یک از این دو نظام نیستیم. هر ملتی بایستی نظام سیاسی خاص خود را توسعه‌دهد که از نیازهای خاص خودش نشات گرفته باشد و تحمیلی و تقلیدی نباشد؛ و انقلاب ما انقلابی مستقل است، انقلابی کوبایی است همانند موسیقیمان. در این متن اعلام میکنم که این انقلاب، سرخ نیست، بلکه سبز زیتونی است، زیرا سبز زیتونی دقیقا رنگ ماست، انقلابی که از دشت‌های سییرا مائسترا خارج شد."

اگرچه فیدل کاسترو، صراحتا اعلام نمود که نه به چپ تمایل دارد و نه به راست، با توجه به اینکه دولت کاسترو اقدامات ملی‌سازی را در کوبا آغاز نمود و به دنبال آن بسیاری از تملکات و شرکت‌های آمریکایی را مصادره کرد روابط این دو کشور رو به تیرگی نهاد و تحریم‌ها علیه کوبا آغاز شد. از این رو، کوبا به ناچار به سمت اتحاد جماهیر شوروی سابق کشیده شد و در ماه می 1961، کاسترو به طور رسمی کوبا را کشوری سوسیالیست-کمونیست اعلام نمود. این امر، یکی از موضوعاتی بود که در همان ماه‌های اول انقلاب کوبا بسیار جنجال‌ برانگیز شد و نفوذ کمونیست‌ها به درون دولت انقلابی را بشدت مورد انتقاد قرارداد.[۱۶]

اعضای حزب کمونیست کوبا پست‌های مهمی را در دولت به دست‌گرفتند و نیروهای مسلح تازه شکل‌گرفته که با ایدئولوژی مارکسیستی عهد بسته بودند تحت فرماندهی رائول کاسترو قرار گرفتند. در کنار این موارد، فیدل همچنان وابسته به خانواده انقلابی خود بود یعنی گروه هواداری که از همان روزهای سییرا مائسترا با او بودند و به او اعتقاد مطلق داشتند.

از دیگر سیاست‌های فیدل، ایجاد سازمانی متشکل از شبه نظامیان انقلابی بود که غیرنظامیان استخدام شده در ادارات به عضویت آن درآمده بودند. سازمان دیگری با نام کمیته‌های دفاع از انقلاب (Comites de Defensa de la Revolucion) نیز در هر محله‌ای ایجاد شده بودند تا بر فعالیت‌های محله نظارت داشته‌باشند. این کمیته در زمان راه‌اندازی دفترچه سهمیه‌بندی، مسئولیت نظارت بر این سیستم را نیز برعهده داشتند.[۱۷]

تاثیر جنبش چریکی کوبا بر منطقه

از آنجایی که جنبش چریکی کوبا به رهبری فیدل کاسترو منجر به سرنگونی باتیستا درکوبا شد، در دیگر کشورهای منطقه جنبش‌های چریکی دیگری ظهور کردند که کارگران و روشنفکران در صفوفی در کنار هم می‌جنگیدند. از این جنبش‌ها می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد که جنبش چریکی کوبا را الگوی خود قرار دادند:

  •   جنبش چریکی بولیوی که بدون شک در تاریخ بسیار ماندگار شد. از اوایل دهه 60، نطفه جنبش‌های چریکی در بولیوی بسته شد. در سال 1962، پردو لیگه گیدو اینتی (Peredo Leigue Guido) و پردو لیگه روبرتو کوکو (Peredo Leigue Roberto) ، دو برادر از جناح چپ بولیوی بودند که در‌ هاوانا با ارنستو چه‌گوارا دیدن کردند و طرح خود را برای سازماندهی یک گروه پارتیزانی در کشورشان ارائه کردند.[۱۸] هدف، همانند کوبا، سرنگونی دولت دیکتاتوری وقت و به دست گرفتن قدرت بود با این ایده که تجربه بولیوی می‌تواند به دیگر کشورهای آمریکای لاتین از جمله: برزیل، پاراگوئه، پرو و آرژانتین برسد، مناطقی که به نظر آنان شرایط برای چنین جنبش‌هایی مساعد بود.
  • در سال 1966، جنبش پارتیزانی دیگری با کمک چه‌گوارا شکل گرفت. چه‌گوارا برای سازماندهی یک گروه چریکی، کوبا را ترک کرد و مخفیانه وارد بولیوی شد. در آن سال‌ها، که رویای تغییر جهان و ایجاد یک جامعه جدید عدالت پیشه در تمام هستی پیچیده‌بود، تمایل به سمت این جنبش‌های پارتیزانی به دیگر مناطق نیز رسید و بتدریج افرادی به چه‌گوارا پیوستند. از جمله این افراد می‌توان به رژیس دوبره (Régis Debray)؛ تئوریسین چپ فرانسوی؛ و تانیا؛ خواننده آرژانتینی؛ اشاره کرد. تانیا بعدها در تاریخ به عنوان تانیای پارتیزان شناخته می‌شود. البته این جنبش پارتیزانی با شکست مواجه شد و ارنستو چه‌گوارا در 9 اکتبر 1967 در کوهستان و در مدرسه‌ی روستایی با نام لاایگرا (La Higuera)، توسط ارتش بولیوی کشته شد. ارتش بولیوی به طرز وحشیانه‌ای دست‌های چه‌گوارا را بریدند و برای اثبات هویتش به ایالات‌متحده فرستادند. روستاییان پارتیزانی که هنگام مرگ چه‌گوارا او را همراهی می‌کردند و همینطور افرادی که چه‌گوارا برایشان اسطوره امید بود، از آن پس او را سان ارنستو ایگرا (ارنستوی مقدس) (San Ernesto Higuera (Santo Ernesto)) نامیدند. تانیای پارتیزان تنها زنی بود که در این گروه دیده می‌شد و پس از مرگ چه‌گوارا، وی نیز به دست ارتش بولیوی افتاد. رژیس دوبره نیز به 30 سال زندان محکوم شد. خاویر ارائود پرز (Javier Heraud Pérez)، اهل پرو، که او را شاعر چریکی می‌نامیدند، پس از زندگی در کوبا به عنوان دانشجوی سینما و ادبیات، نام مستعار رودریگو ماچادو را انتخاب کرد و با این نام اشعاری را به چاپ رساند. وی نیز به گروه پارتیزانی بولیوی به رهبری چه‌گوارا پیوست. [۱۹]
  • در سال 1970 در ال سالوادور حزبی با نام نیروهای مردمی آزادی "فارابوندومارتی" (Fuerzas Populares de Liberacion" Farabundo Marti") شکل گرفت که تاثیر بسیاری در زندگی سیاسی کشور داشت. فارابوندو مارتی رهبری کارگرپیشه و روستایی اهل السالوادور در سال‌های 30 بود و یکی از رهبران اصلی حزب کمونیست السالوادور به شمار می‌آمد. پس از پیروزی انقلاب کوبا بعضی از رهبران حزب که تا آن زمان مخالف جنگ مسلحانه بودند تصمیم به مبارزه مسلحانه گرفتند. در سال 1980 حزب نیروهای مردمی آزادی فارابوندو مارتی و سه سازمان چریکی چپگرا متحد شدند و جبهه فارابوندو مارتی برای آزادی ملی (Frente Farabundo Marti para la Liberacion Nacional) را به منظور تشکیل دادن یک حزب گسترده‌تر بنیان نهادند تا بتوانند همانند آنچه که در کوبا در سال 1959 و در نیکاراگوئه در سال 1979 اتفاق افتاده بود به قدرت برسند.

موقعیت کشور کوبا در آمریکای لاتین

یکی از رویاهای فیدل کاسترو در دهه 1960، ترویج و اشاعه انقلاب کوبا به دیگر کشورهای آمریکای لاتین بود، به همین دلیل به حمایت گروه‌های چریکی و حملات مسلحانه در بعضی از کشورهای منطقه اقدام نمود. اما مرگ غم انگیز ارنستو چه‌گوارا در بولیوی در سال 1967 نشان داد که تکرار موفقیت سی‌یرا مائسترا در سلسله جبال لس‌آندس کار آسانی نیست. در دهه 1970، کاسترو یک سیستم نظامی در اختیار داشت که توسط شوروی سابق حمایت می‌شد که توانسته بود نقش مهمی را در فعالیت‌های انقلابی و چریکی که در آن سال‌ها در آمریکای مرکزی اتفاق می‌افتادند ایفا نماید. در همان زمان، کوبا اقدام به حمایت نظامی قابل توجهی در آفریقا نیز نمود. این کشور ماموریتی نظامی را در سال 1975 در آنگولا آغاز کرد که تا سال 1991 ادامه داشت. در این عملیات که "عملیات کارلوتا" (Operacion Carlota) نام داشت کاسترو ارتشی متشکل از حدود 36000 کوبایی را برای حمایت از "جنبش مردمی مارکسیستی برای آزادی آنگولا" (Movimiento Popular de Liberacion de Angola) اعزام کرد. طی حضور 16 ساله کوبا در آنگولا، حود 450/000 پزشک، معلم، مهندس و سرباز به آنگولا اعزام شدند. حضور کوبا در آنگولا باعث شکست ارتش زایره، شکست ارتش آفریقای جنوبی، شکست ارتش‌های دیگری که مورد حمایت ایالات‌متحده آمریکا بودند شد و از نظر سیاسی نیز استقلال آنگولا حفظ شد و همینطور پایه‌های استقلال نامیبیا را بنا نهاد و فروپاشی تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی را نیز پایه ریزی کرد. دو سال بعد، 15000 سرباز کوبایی برای حمایت دولت اتیوپی در برابر حمله سومالی اعزام شدند.[۲۰] اعزام نیروهای کوبایی، برای نگران کردن دولت‌های ریچارد نیکسون و جرالد فورد و بعد برای دولت جیمی کارتر به طور فوق العادهای موثر واقع شد. به طوری که کاسترو خود را به عنوان یک سیاستمدار با تاثیر جهانی و رهبر کشورهای غیرمتحد می‌دانست و نقطه اوج این احساس، زمانی بود که فیدل کاسترو در سال 1979 میزبان و رئیس ششمین اجلاس سران کشورهای غیرمتحد در‌ هاوانا بود.

رویارویی‌ها با ایالات‌متحده آمریکا

همانطور که پیشتر ذکر شد فیدل کاسترو در سال 1960 در سازمان ملل متحد تصریح کرد که نه به چپ و نه به راست تمایلی ندارد و ایدئولوژی خاص خود که انسانگرایی است را پیاده می‌نماید. اما از آنجایی که وی برنامه ملی سازی را در کوبا آغاز نمود، بسیاری از مایملکات و زمین‌ها و شرکت‌های آمریکایی را مصادره کرد، که بسیاری از این زمین‌های مصادره شده به شرکت یونایتد فروت کمپانی (United Fruit Company) تعلق داشت، شرکتی که صاحب زمین‌های بسیار زیادی در آمریکای مرکزی بود. بنابراین، مصادره زمین‌ها و دیگر مایملکات ایالات‌متحده در کوبا توسط دولت انقلابی باعث شد تا روابط میان این دو کشور روبه تیرگی نهد و در زمان آیزنهاور؛ رئیس جمهور وقت ایالات‌متحده آمریکا؛ اولین تحریم‌های اقتصادی علیه کوبا در سال 1960 آغاز شد. از این رو، کوبا به ناچار به سمت اتحاد جماهیر شوروی سابق کشیده شد و در سال 1960 روابط دیپلماتیک و بازرگانی خود را با این کشور برقرار کرد. این مسئله، همزمان با سلب مالکیت از املاک و شرکت‌های آمریکایی، عکس‌العمل‌هایی بین واشنگتن و‌ هاوانا بوجود آورد. در نتیجه‌ی مصادره تمامی املاک آمریکایی‌ها در جزیره، سهم شکر کوبا در بازارهای ایالات‌متحده حذف گردید و تحریم دولت آمریکا بر تجارت با کوبا را به دنبال داشت. در ژانویه 1961 ایالات‌متحده روابط دیپلماتیکش را با کوبا قطع کرد. در ماه می 1961 نیز، کاسترو به طور رسمی کوبا را کشوری سوسیالیست-کمونیست اعلام نمود. وی اعلام کرد که همیشه مارکسیست- لنینیست بوده است، اگرچه بنا به دلایل سیاسی آن را مخفی کرده بود.[۲۱] البته بسیاری معتقدند که سیاست‌های کاسترو در عرصه بین‌المللی و سیاست رویارویی در قبال ایالات‌متحده باعث شد تا از همان ابتدا حکومت خود را به شوروی سابق نزدیک کند و بتواند کشورش را در زمینه اقتصادی و نظامی بیمه نماید. زیرا "درصورتی که ایالات‌متحده درهایش را به روی آن‌ها میبست، بلوک کمونیست می‌توانست بازار جایگزینی برای شکر، سیگار و دیگر محصولات کوبایی باشد و در صورت حمله احتمالی آمریکا به کوبا، قدرت نظامی روس‌ها می‌توانست چتر حفاظتی قدرتمندی باشد".[۲۲]

بسیاری انتظار داشتند تا ایالات‌متحده عکس العملی نظامی نشان بدهد ولی آیزنهاور که آخرین ماه‌های حکومتش را می‌گذراند قصد حمله به کوبا را نداشت؛ بلکه اجازه داد تا گروه کوچکی متشکل از 1200 تبعیدی کوبایی در گواتمالا توسط سیا آموزش ببینند و حمله‌ای را به کوبا برنامه‌ریزی نمایند. این طرح توسط جان اف کندی نیز دنبال شد، اگرچه وی بدون هیچ اشتیاقی طرح را تصویب کرد و مداخله نیروهای دریایی یا هوایی ایالات‌متحده را نیز ممنوع نمود که همین مسئله ضربه مهلکی بر پروژه مذکور وارد کرد. اعضای بریگاد ضدکاسترویی، پس از اینکه در سال 1961 در خلیج خوک‌ها واقع در ساحل جنوب غربی کوبا پیاده شدند، بدون حمایت هوایی و یا دریایی آمریکا، توسط نیروهای کاسترو به سرعت دستگیر و یا کشته شدند. این اتفاق، یکی از بدترین وقایع دوره ریاست جمهوری کندی را رقم زد و چهره ایالات‌متحده ضربه قابل توجهی را تحمل کرد و "جالوت قدرتمند شمال به طور تحقیرآمیزی توسط داود کوچک کارائیب شکست خورد"[۲۳].  پس از این رویداد، ایالات‌متحده آمریکا، سفارت خود در کوبا را تعطیل می‌کند.

در پی این رویداد، تصویر ضعیفی از ایالات‌متحده معرفی شد که تشجیع نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی سابق؛ نیکیتا خروشچف؛ را به همراه داشت. خروشچف در پی توافق با کوبا اقدام به انتقال تسلیحات هسته‌ای روسیه به کوبا نمود و به طور مخفیانه شروع به ساخت پایگاه‌های موشکی هسته‌ای در کوبا کرد که روبه ساحل ایالات‌متحده نشانه رفته بودند و فقط در 100 مایلی آن قرار گرفته بودند. در اکتبر 1962 هواپیماهای شناسایی آمریکایی عکس‌هایی گرفتند که وجود چنین پایگاه‌هایی را آشکار ساخت و این مسئله به "بحران موشکی" (Crisis de los Misiles) میان ایالات‌متحده آمریکا و جمهوری شوروی سابق تبدیل شد. این مسئله توسط رئیس جمهور وقت آمریکا؛ جان اف کندی؛ در تلویزیون آمریکا برملا شد و بالاخره روس‌ها مجبور شدند تا پایگاه موشکی‌شان را از کوبا جمع‌آوری نمایند. درطی چند روز، دنیا منتظر عکس‌العمل اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که بالاخره پس از ارسال پیام‌های شدیدی میان واشنگتن و مسکو، خروشچف برچیدن پایگاه‌های موشکی خود را تحت یک شرط پذیرفت: کندی به طور مخفیانه قول داد که به کوبا حمله نخواهد کرد. این تعهد از طرف کندی، به طور تلویحی به معنی حذف آموزه مونروئه (Doctrina de Monroe) بود[۲۴]. لازم به ذکر است که آموزه مونروئه در سال 1823 توسط جیمز مونروئه، پنجمین رئیس جمهور ایالات‌متحده آمریکا ارائه شد که در آن به ایالات‌متحده اجازه می‌داد تا درصورتی که هریک از کشورهای اروپایی در کشورهای آمریکای لاتین دخالت نمایند، این عمل به عنوان یک تهاجم محسوب می‌شد و ایالات‌متحده اجازه دخالت در کشورهای منطقه آمریکای لاتین را داشت. بدین ترتیب، آموزه مونروئه به وضوح اجازه دخالت همسایه شمالی را در بخش جنوبی قاره می داد.

یکی دیگر از رویارویی‌های تاریخی میان‌ هاوانا و واشنگتن به عملیات پیترپان (Peter Pan) مربوط می‌شود. این عملیات توسط دولت ایالات‌متحده، کلیسای کاتولیک و کوبایی‌هایی که در تبعید به سر می‌بردند برنامه‌ریزی شد که طی آن بیش از 14000 کودک کوبایی به ایالات‌متحده منتقل شدند. این عملیات بین 26 دسامبر 1960 و 23 اکتبر 1962 جریان داشت. درطی این عملیات ایالات‌متحده درنظر داشت تا فرزندان کوبایی را که والدینشان نگران ایدئولوژی کمونیستی دولت کوبا بودند به آمریکا منتقل نمایند. در این برنامه، کشیشی کاتولیک آمریکایی، با نام پدر بریان والش (Padre Bryan Walsh) با دولت واشنگتن هماهنگی‌های لازم برای ویزای کودکان را انجام می‌داد. پروازهای پان آمریکن کودکان کوبایی را به میامی، فلوریدا، منتقل کردند و مقرر شده بود تا والدین این کودکان در مدت کوتاهی به آن‌ها بپیوندند. البته در سال 1962 و با بروز بحران موشکی در کوبا، در طی این بحران موشکی، ایالات‌متحده پروازهای میان این دو کشور را کنسل کرد که این امر جریانات تاسف باری را بوجود آورد، زیرا حدود 800 کودک کوبایی را در میامی در انتظار والدین خود گذاشت. وقتی مشخص شد که والدین این کودکان نمی‌توانند به زودی به ایالات‌متحده برسند، گروه‌های کاتولیک، این کودکان را از میامی گرفتند و در یتیم‌خانه‌های مختلفی مستقر کردند و یا بعضی از خانواده‌های آمریکایی در سراسر کشور آن‌ها را به فرزندی پذیرفتند. بسیاری از این عملیات‌ها به طور سری انجام می‌گرفت ولی بعدها توسط دولت کوبا پرده از این عملیات‌های مخفیانه برداشته شد.

از دیگر رویارویی‌های میان کوبا و ایالات‌متحده آمریکا، ماجرای پسربچه کوبایی با نام الیان گونزالس (Elián González) می‌باشد که به ایالات‌متحده رسید و سپس به کوبا بازگشت. وی در سن 6 سالگی در سال 1999 به طور غیرقانونی توسط مادرش از کوبا خارج می‌شود و با قایقی به سمت ایالات‌متحده میروند. مادر الیان به همراه تعداد دیگری در طی سفر در دریا غرق می‌شوند ولی الیان توسط ماهیگیری آمریکایی نجات می‌یابد و به نیروهای ساحلی ایالات‌متحده تحویل داده می‌شود. طبق تفاهم‌نامه میان کوبا و ایالات‌متحده تحت عنوان "پاهای خشک، پاهای خیس" (Pies secos, pies mojados) که در سال 1995 در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون به امضا رسید[۲۵]، کوبایی‌هایی که به سواحل فلوریدا می‌رسند می‌توانند پناهندگی سیاسی از این کشور درخواست نمایند، درحالی که کسانی که در دریا دستگیر می‌شوند به کوبا بازگردانده می‌شوند و یا بنا به موقعیت‌هایی به کشور سومی که بپذیرد به آن‌ها پناهندگی سیاسی بدهد انتقال داده می‌شوند. در مورد الیان گونزالس، مقامات آمریکایی، وی را به خانواده مادریش در میامی تحویل می‌دهند، در صورتی که پدر وی در کوبا خواهان استرداد فرزندش می‌شود. پس از مذاکرات و مشاجرات بسیار، بالاخره دادگاه حکم صدور برگشت الیان به کشورش را صادر می‌کند و الیان گونزالس در 28 ژوئن سال 2000 به کوبا بازمی‌گردد. الیان تا سال 2006 در شهر کاردناس استان ماتانزاس با خانواده‌اش زندگی می‌کرد. دولت کوبا در این شهر موزهای تحت عنوان "موزه نبرد اندیشه‌ها" (Museo A la Batalla de Ideas) را تاسیس کرد که سالنی را به الیان اختصاص داده‌است. در 15 ژوئن 2008، الیان گونزالس به همراه 18000 جوان دیگر، به عضویت انجمن جوانان کمونیست (Unión de Jóvenes Comunistas) درآمد.

کوبا در دنیای پس از روسیه

سقوط دیوار برلین در سال 1989 و فروپاشی شوروی سابق، کاسترو را بدون پدر خوانده‌ای که حدود 30 سال او را حمایت کرده بود گذاشت. درحالی که این کشور با شدیدترین بحران اقتصادی‌اش روبه رو بود، کاسترو این دوره را به نام "دوره خاص" (Periodo especial) اعلام کرد، به این معنی که وی قبول کرده بود که کیفیت زندگی در کوبا به سطوح خیلی پایینی تنزل خواهد کرد و همینطور هم شد. پزوی کوبا تقریبا تمام ارزش خود را از دست داد، کمبود سوخت، باعث شد تا حمل و نقل و سرویس‌های الکتریکی و آب فلج شود. در بسیاری موارد، دوچرخه جایگزین اتومبیل و گاو جایگزین تراکتور شد. کاسترو به ناچار گردش دلار را قانونی کرد و کمی اقتصاد را از حالت متمرکز خارج نمود و اجازه سرمایه‌گذاری به خارجی‌ها هم داده شد، اگرچه تمام این موارد تحت کنترل شدید دولت انجام می‌شد. جدا از شکر و دیگر صادرات کشاورزی، بعضی از فاکتورها به دولت کاسترو کمک کردند تا بتواند زنده بماند اگرچه در سال 2001 کوبا با طوفان میشل روبه رو شد و زیان‌های زیادی را متحمل نمود. از مواردی که به کمک اقتصاد کوبا آمدند می‌توان از کمپین موفقیت‌آمیزی برای ترویج توریسم نام برد که آغازگر جذب توریسم‌های بسیاری شد. "تقریبا تمام توریست‌هایی که از کوبا دیدن می‌کردند اروپایی و کانادایی بودند (دو میلیون کانادایی در سال 2004 از کوبا دیدن کردند). از طرف دیگر می‌توان به صدها میلیون دلاری اشاره کرد که کوبایی-آمریکایی‌های مقیم ایالات‌متحده برای خانواده‌هایشان در کوبا ارسال می‌کردند و همین امر یکی دیگر از فاکتورهای نجات‌بخش اقتصاد کوبا به شمار می‌آید"[۲۶]. ضمنا صادرات مواد معدنی بخصوص نیکل نیز افزایش یافت، در این میان، شرکت‌های خارجی بخصوص شرکت‌های کانادایی به استخراج معادن مشغول شدند زیرا کاسترو مالکیت شرکت‌های آمریکایی سال‌های 50 را به آن‌ها اعطا کرده‌ بود. آمارهای رسمی، افزایش سالانه 5 درصدی برای سال 2004 را در رابطه با استخراج معادن کوبا اعلام کردند. از طرف دیگر، کشف تعدادی مخازن نفتی در آب‌های کوبا، چشم اندازی از یک آینده خودکفا در زمینه انرژی را برای این ملت گشود. علاوه بر امضای یک معاهده مهم بازرگانی با چین، کاسترو با رئیس جمهور ونزوئلا، هوگو چاوز، که کاسترو را مربی خود می‌دانست نیز متحد شد. چاوز به قیمت پایینتر از بازار به کوبا نفت می‌فروشد و در قبال آن همه نوع محصولی از کوبا خریداری می‌کند؛ به عنوان بخشی از این موافقت‌نامه، هزاران پزشک کوبایی به ونزوئلا اعزام می‌شوند تا در انقلاب بولیواری رهبر فقید ونزوئلا شرکت نمایند. این پزشکان برای کمک به بی‌بضاعت‌ها و درمان آن‌ها، به دورترین و صعب العبورترین نقاط ونزوئلا اعزام می‌شوند.

یکی دیگر از اقدامات کاسترو در این دوران ممنوعیت گردش دلار در کوبا بود که به تلافی اعمال محدودیت مقدار دلار ارسالی کوبایی-آمریکایی‌ها برای خانواده‌های خود در کوبا توسط جورج بوش پسر در سال 2004 صورت گرفت[۲۷]. در پی این جریان، کوبایی‌ها می‌بایست دلارهای خود را به "پزوی قابل تبدیل" (Peso convertible) تعویض می‌کردند، پولی که فقط در کوبا ارزش داشت. به این ترتیب، دلارهایی که وارد کوبا می‌شدند به تصرف دولت درمی‌آمدند که این روش، برای کاسترو، حذف سمبل وابستگی اقتصادی کشور به واشنگتن بود. توصیه وی به کوبایی-آمریکایی‌ها ارسال پول به صورت یورو و یا دلار کانادا بود.

آنچه که در اوایل دهه 2000 در کوبا به چشم می‌خورد، ظهور نشانه‌هایی از بازگشت مجدد به تمرکزگرایی بود. در این دوران، کاسترو مصمم شد تا کشور را به سوی کمونیسم تقریبا خالصی که در دهه 60 پایه‌ریزی کرده بود برگرداند. به همین جهت، تصمیم داشت تا کنترل اکثر فعالیت‌های بازرگانی و اقتصادی را به دولت بسپارد و اصلاحات بوروکراتیکی جدیدی را پیاده نماید که این مسئله، فعالیت شرکت‌های خصوصی را بسیار مشکل‌تر می‌کرد. به این ترتیب، هربار کارگران کمتری بودند که با سرمایه خود مشغول به کار می‌شدند. به طور مثال، تعداد "پالادار" یا همان رستوران‌های کوچکی که کوبایی‌ها در جلوی خانه خود باز می‌کردند روز به روز کمتر می‌شد. دولت حتی اقدام به تعطیلی کار فروشنده‌های کوچک که در خیابان به اغذیه فروشی مشغول بودند کرد. این محدودیت‌ها، شامل شرکت‌های خارجی که در کوبا مشغول فعالیت بودند نیز می‌شد به طوری که بسیاری از آن‌ها از کوبا رفتند. شرکت‌های دولتی که در انجام صادرات و واردات از آزادی نسبی برخوردار بودند با این شرایط مکلف بودند تمام رسیدهای دلاری خود را در تنها یک حساب دولت واریز کنند[۲۸] . در عرصه سیاست نیز، دولت تمام اعطاهایی که به فعالیت‌های مخالفان خود داده بود را ملغی اعلام کرد. به طوری که کاسترو در یکی از سخنرانی‌های خود اعلام کرده بود که "هیچ نرمش بیشتری" نشان نخواهد داد. در بهار 2003، در طی شورشی از سوی مخالفان، 75 نفر از آن‌ها دستگیر شدند و در یک محاکمه یک روزه، همزمان محکوم به زندان‌های طولانی مدت شدند.[۲۹]

به عبارت دیگر، کاسترو سعی کرد تا تجربه کنترل کلیه امور مردم را که در کوبای دهه‌ی 60 و 70 با موفقیت زیادی همراه نبود تکرار نماید. البته این مسئله با مدل موفقیت‌آمیز چین در سیاست و آزادی اقتصادی متفاوت می‌نمود[۳۰]. اگرچه، بانک مرکزی کوبا دلار و دیگر ارزهای قوی را در اختیار داشت، این مسئله نتوانسته بود کمک چندانی به بهبود سطح زندگی مردم نماید. با وجود تمام این مشکلات اقتصادی و معیشتی، بایستی استقامت کوبایی‌ها را در برابر این مشکلات ستود و این کشور می‌تواند به عنوان الگویی برای دیگر کشورها باشد. مردم کوبا با سعه صدر با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می‌کنند، اما حاضر به پذیرش استعمار همسایه شمالی خود نیستند.

در اول آگوست 2006، در پیامی از طرف فیدل کاسترو در تلویزیون کوبا اعلام شد که وی مجبور به انجام یک سری عمل‌های جراحی می‌باشد و درنتیجه، به طور موقت قدرت به برادرش رائول واگذار می‌گردد. تا مدتی وضعیت سلامتی وی در هاله‌ای از ابهام باقی‌ماند و عکس‌هایی پخش شد که وی را در بیمارستان نشان می‌داد. همچنین در 13 آگوست 2006، فیلمی ویدئویی به مناسبت هشتادمین سالگرد تولدش انتشار یافت که وی را همچنان در تخت‌خواب نشان می‌داد و رائول کاسترو و رئیس جمهور فقید ونزوئلا؛ هوگو چاوز؛ نیز وی را همراهی می‌کردند. تا اینکه سرانجام در سال 2016، رهبر انقلابی کوبا، چشم از جهان فروبست.

کوبای پس از فیدل

رائول کاسترو؛ برادر کوچک‌تر فیدل؛ از جولای 2006 به طور موقت و تا بهبود وضعیت سلامتی فیدل، به عنوان رئیس شورای دولتی کوبا انتخاب شد. اما از فوریه 2008 که فیدل کاسترو به طور رسمی و قطعی از دولت کناره‌گیری کرد، رائول کاسترو به عنوان رئیس جمهوری کوبا قدرت را به دست گرفت. از طرف دیگر، از سال 2011 نیز به عنوان دبیر اول حزب کمونیست کوبا نیز جانشین فیدل شده است.

از زمانی که رائول کاسترو حکومت را در کوبا بدست گرفته است، تغییراتی در وضعیت اقتصادی کوبا به چشم می‌خورد. وی طی بحث‌های گستردهای از مشکلات ملت در مسائل عمومی سخن گفته است و جهت حل این مشکلات تدابیری را اندیشیده است. به طور مثال در 24 فوریه 2008 وی چنین می‌گوید:

"در ماه دسامبر از ممنوعیت‌ها و محدودیت‌ها سخن گفته‌ام، و طی هفته‌های آینده نسبت به حذف بعضی از ممنوعیت‌های ابتدایی و ساده اقدام خواهم نمود. البته بسیاری از این ممنوعیت‌ها به منظور جلوگیری از بروز نابرابری در میان مردم بوده است."[۳۱]

به همین منظور، رائول کاسترو اقدام به انجام یک سری اصلاحات نمود که البته از خط مشی برادر خود فاصله‌ای نگرفت. از جمله اصلاحات دوران رائول کاسترو می‌توان به دسترسی اقشار مختلف مردم کوبا به هتل‌ها و اجازه خرید و فروش ماشین و یا آزادی فروش تلفن‌های همراه را نام برد. یکی دیگر از اصلاحات صورت گرفته توسط وی، سپردن زمین‌های خالی به کشاورزان بود تا به طور شراکتی بر روی زمین‌ها فعالیت نمایند. از زمان شروع این طرح، یعنی از سال 2008 تا اواخر سال 2009 حدود 90 هزار هکتار زمین به کشاورزان بخشیده شد.

در سال 2009 دفترچه سهمیه بندی ارزاق حذف شد و کمک‌های غذایی فقط به افراد پانسیون شده و کم درآمدها تعلق می‌گرفت. در سال 2009، سن بازنشستگی زنان تا 60 سال و برای مردان تا 65 سال افزایش یافت. در همین سال، سقف حقوق و دستمزد نیز حذف گردید و اجازه چندشغلی بودن نیز صادر گردید. در سال 2010 فعالیت‌های خصوصی آزاد شد تا از این طریق کارمندانی از بخش دولتی به بخش خصوصی انتقال یابند. دسترسی به اینترنت در دفاتر پستی آزاد شد. اگرچه به علت مشکلات فناوری و تکنولوژیکی و همینطور تحریم کوبا از سوی ایالات‌متحده آمریکا، اینترنت در کوبا از سرعت چندان بالایی برخوردار نبود، این مورد در سال 2011 با برقراری یک کابل زیر دریایی میان ونزوئلا و کوبا برطرف شد. رائول کاسترو که در سال 2011 به عنوان رئیس حزب کمونیست کوبا انتخاب می‌شود اقدام به برقراری یک سری اصلاحات اقتصادی در جهت هماهنگی سیستم کشور با حوادث جدید اقتصادی جهان و بحران ملی و بینالمللی می‌نماید[۳۲][۳۳].

نیز نگاه کنید به

تاریخ لبنان؛  تاریخ روسیه؛ تاریخ سودان؛ تاریخ کانادا؛ تاریخ ژاپن؛ تاریخ مصر؛ تاریخ چین؛ تاریخ افغانستان؛ تاریخ سنگال؛ تاریخ ساحل عاج؛ تاریخ مالی؛ تاریخ اردن؛ تاریخ فرانسه؛ تاریخ سوریه؛ تاریخ آرژانتین؛ تاریخ اسپانیا؛ تاریخ قطر؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ اتیوپی؛ تاریخ سیرالئون؛ تاریخ اوکراین؛ تاریخ زیمبابوه؛ تاریخ تایلند؛ تاریخ بنگلادش؛ تاریخ سریلانکا؛ تاریخ تونس؛ تاریخ تاجیکستان؛ تاریخ قزاقستان؛ تاریخ گرجستان

کتابشناسی

  1. .Cristóbal, C. (2001). Diario del descubrimiento, p22
  2. Consuelo, N. (2009). Historia de las Antillas. Volu-men I. Historia de Cuba. P53
  3. .Cristóbal, C. (2001). Diario del descubrimiento, p57
  4. De andueza, J. (2011). Isla de Cuba pintoresca, histórica, política, literaria, mercantil e industrial; recuerdos, apuntes, impresiones de dos épocas. British Library, Historical Print Editions. P303.
  5. Cansuelo, N. (2009). Historia de las Antillas. Volu-men I. Historia de Cuba.p.101.
  6. Foren, P. (1966)Historia de Cuba y sus relaciones con los Estados Unidos. Editora Universitaria.P164
  7. .Halperin Donghi, 2005, P18
  8. .Fox, A. (2006). Latinoamérica: Presente y pasado. Prentice Hall. P112
  9. Martin, L. (1982). Los orígenes de su ideología comunista, Grijalbo, Barcelona. P12.
  10. .Fox, A. (2006). Latinoamérica: Presente y pasado. Prentice Hall. P113
  11. Dariel Ramírez, B. (2003). Memorias de un Sol-dado Cubano. TusQuets. p119.
  12. Dariel Ramírez, B. (2003). Memorias de un Sol-dado Cubano. TusQuets. p128.
  13. Halperin Donghi, T. (2005). Historia contemporánea de América Latina. Alianza Editorial, Madrid. P112
  14. Chang-Rodríguez, E, (2006). Latinoamérica: su civili-zación y su cultura. P36.
  15. Chang-Rodríguez, E, (2006). Latinoamérica: su civili-zación y su cultura. P41.
  16. , Cantón Navarro, J, (1996). Historia de Cuba: El desafío del yugo y la estrella: biografía de un pueblo. Editorial SI-MAR. P196.
  17. , Cantón Navarro, J, (1996). Historia de Cuba: El desafío del yugo y la estrella: biografía de un pueblo. Editorial SI-MAR. P12-211.
  18. , Cantón Navarro, J, (1996). Historia de Cuba: El desafío del yugo y la estrella: biografía de un pueblo. Editorial SI-MAR. P119
  19. Chang-Rodríguez, E, (2007). Latinoamérica: su civili-zación y su cultura. p158
  20. , Cantón Navarro, J, (1996). Historia de Cuba: El desafío del yugo y la estrella: biografía de un pueblo. Editorial SI-MAR. P214
  21. Halperin Donghi, T, (2005). contemporánea de América Latina. Alianza EditorialP312
  22. Halperin Donghi, T, (2005). contemporánea de América Latina. Alianza EditorialP.315
  23. Faya, A, (1996). EI de un conflicto: La política norteamericana hacia Cuba: 1959-1961. Editorial de Ciencias Sociales. p228
  24. Chang-Rodríguez, E, (2007). Latinoamérica: su civili-zación y su cultura. p152
  25. Chang-Rodríguez, E, (2007). Latinoamérica: su civili-zación y su cultura. P147.
  26. De la Fuente, A, (2001). Una nación para todos. Raza, desigualdad y política en Cuba. Editorial Colibri. p67.
  27. De la Fuente, A, (2001). Una nación para todos. Raza, desigualdad y política en Cuba. Editorial Colibri. p88.
  28. De la Sagra, R, (2021). Historia económico- política y es-tadística de La Isla de Cuba: O sea, De sus progresos en la po-blación, La Agricultura, El Comercio y Las Rentas… . Nabu Press.P157
  29. De la Sagra, R, (2021). Historia económico- política y es-tadística de La Isla de Cuba: O sea, De sus progresos en la po-blación, La Agricultura, El Comercio y Las Rentas… . Nabu Press.P157
  30. Xalma, C, (2009). Cuba, ¿Hacia dónde? Transformación política, económica y social en los noventa. Escenarios de Fu-turo. Icarius Ausias Marc. P90
  31. Guerra-Vilaboy, S, (2021). Cuba: Una Historia (La Otra Historia de América Latina). Ocean Sur. P113
  32. Guerra-Vilaboy, S, (2021). Cuba: Una Historia (La Otra Historia de América Latina). Ocean Sur. P118
  33. حق روستا، مریم(1395). جامعه و فرهنگ کوبا. تهران : موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص.35- 76.