ادیان در اسپانیا
اسپانیا به تبع موقعیت جغرافیای خود و ورود ملیتهای مختلف به این خطه، از خصوصیات مختلف فرهنگی این ملل، ازجمله مذهب آنها تاثیر پذیرفته است. فتح اسپانیا توسط رومیان، مذهب اساطیری روم باستان را به اسپانیا آورد و بامسیحی شدن امپراطور، مسیحیت به اقصی نقاط امپراطوری گسترش یافت. اوّلین شواهد موجود، تاریخ رواج مسیحیت در اسپانیا را در قرن چهارم میلادی میدانند. در سال ۳۸۰، امپراتور تئودوسیوس اوّل مسیحیت را دین رسمی کل قلمرو رم اعلام کرد. در قرن پنجم میلادی، گروههایی از اقوام ژرمانیک به اضافهی یک قوم ایرانی به اسم الانها امپراتوری رم را که به مرحله انحطاط خود رسیده بود تسخیر کردند. از این میان، قوم ویزیگوت در اسپانیا قدرت را به دست گرفت و سلسله پادشاهیای تشکیل داد که قلمرو آن کلّ شبهجزیره و مناطق جنوب فرانسه را در بر میگرفت. مذهب آنها، بر خلاف اکثر ساکنان اسپانیا که کاتولیک بودند، آریوئی بود تا این که در سال ۵۸۹ م. رکاردوس اول به مذهب کاتولیک روی آورد. ویزیگوتها به کشور خودشان هیسپانیا میگفتند[۱].
در سدهٔ هشتم میلادی در سال 711 موروها (Moro) که به مسلمانان اسپانیا گفته میشد که نژادی عربی - اسپانیایی - بربری داشتند و در اصل ساکنان موریتانی بودند، به هیسپانیا حمله کردند و به دنبال ایجاد خلافتهای امویان و مرابطان، بزرگترین تمدن عربی - آندلسی را در شهرهایی همچون کوردوبا، تولیدو، گرانادا و سبیا بهوجود آوردند. آنها در زمان طارق بن زیاد از جبلالطارق گذشتند و در ۷۱۱ بدون هیچ مشکلی پادشاهی ویزیگوتی رو به زوال رودریک را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند.
در ۷۵۶ عبدالرحمان یکم، دودمان اموی را در کوردوبا پایهگذاری نمود و این امیرنشین در زمان عبدالرحمان سوم به خلافت قرطبه تبدیل شد. در این زمان دربار موروها از نظر ثروت، فرهنگ و شکوه و جلال رو به گسترش بود و شهرهای جنوبی تولیدو، کوردوبا و سویا به سرعت به مراکز فرهنگ جدید بدل شده و دانشگاهها و گنجینههای معماریشان شهرت یافت. در اوخر سدهٔ دهم میلادی نایبالسلطنه المنصور وارد درگیری نظامی سختی با مسیحیان شمال اسپانیا شد و تنها در آنجا بود که کشورگشاییهای موروها با مشکل مواجه گردید. در ۱۰۳۱ خلافت کوردوبا به دلیل قدرتخواهیهای حکام محلی از هم پاشید و مرابطان در ۱۰۸۶ ادارهٔ اسپانیا را در دست گرفتند. با این حال آنان نیز خیلی زود رو به زوال گذاشتند و موحدون در ۱۱۷۴ جای آنان را گرفتند. با این حال انجام کشورگشاییهایی پیدرپی در این مدت سبب شده بود تا هزاران صنعتگر ماهر و کشاورز توانای موروتبار به اسپانیا بیایند و نقش مهمی در شکوفایی روبهرشد آن سرزمین ایفا کنند.
در ۱۰۸۵ آلفونسوی چهارم، پادشاه لئون و کاستیا موفق به بازپسگیری تولدو از موروها شد اما بزرگترین پیروزی مسیحیان در نبرد " ناواس ده تولوسا " اتفاق افتاد و این پیروزی آغازی بر سقوط مسلمانان بود. کوردوبا در ۱۲۳۶ به دست فردیناند سوم کاستیا افتاد و دژهای مسلمانان با ادامه یافتن جنگ یکی پس از دیگری سقوط کرد. در سال ۱۴۶۹ م.، اتحاد دو مملکت مسیحی کاستیا و آراگون با وصلت ایزابلای یکم کاستیا و فردیناند دوم آراگون متحقق شد. گسترش دامنههای تحت سلطه مسیحیان با تکمیل تصرف جزایر قناری توسط کاستیا در سال ۱۴۷۸ م. ادامه یافت. در این زمان تنها امارت غرناطه بود که در کنترل مسلمانان قرار داشت. در ۱۴۸۷ فردیناند دوم آراگون و ایزابلای یکم کاستیا پس از محاصرهای طولانی مالاگا را نیز بازپس گرفتند و بعد از آن نیز با امضای کاپیتولاسیون تحویل گرانادا در ۱۴۹۲ م. توسط ملک ابوعبدالله محمد دوازدهم، که طبق آن پادشاهان کاتولیک ایزابلا و فردیناند موظف رعایت دین اسلامی ساکنین گرانادا شدند و در نهایت گرانادا نیز به دست آنان فتح شد.
در همان سال٬کریستف کلمب با سرمایهگذاری ملکه ایزابلا کاشف جهان نو شد. مورخ اسپانیایی که در آن عصر می زیسته از خیالی که کلیسا برای مسلمانان در سر می پخته است پرده برمی دارد و میگوید که از آن زمان که فردیناند بر غرناطه مستولی شد کشیشان به اصرار از او خواستند که پیروان «محمد» را از اسپانیا براندازد و از مسلمانان بخواهد یکی از این دو راه را انتخاب کنند یا ماندن و مسیحی شدن یا فروختن املاک خود و رفتن به مغرب و میگفتند«اگر میگوییم مسیحی شوند باعث نقض معاهدات نمیشود، زیرا قصد ما رهایی دادن روح آنها و حفظ مملکت است، زیرا نباید مسلمانان در عین مسلمانی به سلامت زندگی کنند، آنان نسبت به پادشاهان مسیحی وفادار نمیمانند. باید این دشمنان را از میهن مسیحی بیرون راند».
با وجود پیروزی مسیحیان اما هنوز بسیاری از موروها در اسپانیا باقی مانده بودند. در این میان آن دسته از موروهایی که هنوز بر دین خود اصرار داشتند مودِخار (Mudéjar) و آنانی که مسیحی شده بودند موریسکو نام گرفتند. به آنان اجازه داده شد تا در اسپانیا بمانند اما به شدت بر رفتار و کارهایشان نظارت میشد. در زمان فیلیپ دوم(زاده ۲۱ مه۱۵۲۷ - درگذشته ۱۳ سپتامبر۱۵۹۸)، مذهب در اسپانیا تابع دولت شد. او همواره خود را کاتولیک مینامید و بر حفظ وحدت مذهبی تأکید داشت. فیلیپ، مسلمانانی را که پس از پذیرفتن آیین کاتولیک، هنوز عبادات را به شیوهای اسلامی انجام میدادند، تحت فشار قرار داد. او در سال ۱۵۶۷ دستوری صادر کرد و هرگونه اجرای مراسم اسلامی، استفاده از زبان عربی، و داشتن کتابهای عربی را ممنوع اعلام کرد. در نتیجهٔ این اقدام مسلمانان در سال ۱۵۷۱ سر به شورش برداشتند، ناحیهٔ وسیعی در گرانادا را به تصرف درآوردند، مسیحیان را کشتند، و کشیشان را شکنجه کردند، آنها همچنین زنان و کودکان را در ازای دریافت باروت و توپ به اعراب شمال آفریقا فروختند.
خونریزی در اسپانیا، بین مسلمانان و مسیحیان ادامه یافت تا این که نیروهای دولتی شورش را سرکوب کردند و در دادگاههای تفتیش عقاید که برای تعقیب انحرافات از مذهب کاتولیک و تقیه یهودیان و مسلمانان توسط ملکه ایزابلا در سال 1480 م. تاسیس شده بودند، متهم شدند و بدین ترتیب مسلمانان را از گرانادا بیرون راندند و در بین جوامع مسیحی پراکنده کردند. روند تمرکز قدرت در شبهجزیره با تصرف ناوارا توسط ملک فردیناند در سال ۱۵۱۲ ادامه یافت، که این امر باعث شکلگیری مرزهای اصلی اسپانیای کنونی شد. بار دیگر در دوازدهم مارس سال 1524م. فرمانی صادر شد که تأکید میکرد باید همه مسلمانانی که هنوز بر دین خود باقی ماندهاند مسیحی شوند و هر کس از این فرمان سر برتابد مجازات و یا از اسپانیا اخراج میگردد و هر مسلمانی که به مسیحیت نگراید عقوبتش این است که تا پایان عمربرده و اسیر شود و باید مسجدهای باقیمانده نیز به کلیسا تبدیل شوند. خود را به آیین مسیحیت بار آورند و هرگاه از مسیحیت برگردند به مرگ و مصادره محکوم خواهند شد. پادشاه فرمان داد باید همه مساجد باقیمانده به کلیسا بدل شوند. مسلمانان باید بر کلاه خود نشان کبود و تحقیر آمیز بدوزند و مقرر شد که هر گاه اسقفی را در راه ببینند تعظیم کنند. در بلنسیه مقرر شد که مسلمانان از اراضی شمالی اسپانیا اخراج شوند و هیچ یک از آنان حق ندارد شغل و کاری داشته باشد و هر که به آنان کار دهد یا معامله کند به پرداخت جریمه محکوم خواهد شد[۱].
در سال 1526م. قانونی وضع شد که مسلمانان اسپانیا را از تکلم به زبان عربی و پوشیدن لباس عربی و استفاده از حمامها و تشکیل محافل به شیوه اسلامی منع میکرد. مسلمانان در بلنسیه و غرناطه خواستند که اجرای این برنامه چهل سال به تعویق افتد در عوض مالیاتی بپردازد که تا عهد فیلیپ دوم از این مالیاتها مبلغ گزافی گرد میآمد ولی فیلیپ پادشاهی سخت متعصب و تحت تأثیر شدید کشیشان بود. کلیسا معتقد بود بقای زبان عربی از عوامل منع نفوذ مسیحیت در اعماق نفوس مردم اسپانیاست پس باید این صخره ای عظیم که موج حملات کلیسا را در هم میشکند از میان برداشته شود. از این گذشته آن چهل سال هم که در عهد«شارل کن»بر آن توافق کرده بودند سرآمده بود.در سال 1566م. مقرر شد که قانون تحریم زبان و لباس عربی اجرا گردد و قانونی وضع شد که بر طبق آن سه سال به موریسکیها فرصت داده میشد که زبان«قشتالی»بیاموزند و از آن پس کسی را حق آن نبود که به زبان عربی تکلم کند یا بخواند و یا بنویسد خواه در مجامع عمومی یا به طور خصوصی. همه معاملات و قرار دادهایی که به زبان عربی انجام گیرد باطل است و قضاوت حق رسیدگی به آنها را ندارند و مقرر شد که در ظرف سی روز هر کس کتابی به زبان عربی در نزد خود دارد- در هر موضوعی که باشد- آن را به رئیس مجلس سلطنتی در غرناطه تسلیم کند.
دوختن هرگونه لباسی که در ایام مسلمانان معمول بود، ممنوع شد. از آن پس هر کس میخواست لباسی بدوزد باید همانند لباس مسیحیان بود. همچنین حداکثر تا دو سال حق پوشیدن جامههای پشمی داشتند و از آن پس حق پوشیدن چنین لباسهایی را هم نداشتند. حجاب برای زنان مسلمان ممنوع شد و باید گشاده رو ظاهر میشدند و به هنگام بیرون آمدن از خانه شنل دربر کرده و کلاه بر سر میگذاشتند.در مهمانیها و جشنها اجرای هرگونه مراسمی ممنوع بود و باید هر عملی که در آنجا صورت میگرفت بر طبق مراسم کلیسا و سنت مسیحسیان بود. در هنگام جشنها و مهمانیها و در روزهای جمعه و اعیاد باید در خانهها باز میماند تا کشیشان و رجال حکومتی بتوانند به داخل آن نگاه کنند تا عملی ممنوع انجام نگیرد. همچنین خضاب به حیا و شستشو و غسل در حمامها جایز نبود و باید همه حمامهای عمومی و خصوصی ویران میشد.
نامیدن به نامهای عربی و القاب غربی ممنوع و هر کس را چنین اسم و لقبی بود، باید فوراً آن را عوض میکرد. کسانی که از این قوانین ظالمانه سرپیچی میکردند برای آنان عقوبتهایی سخت در نظر گرفته شده بود. زندان و تبعید و اعدام. کتب عربی بهویژه قرآن در نزد هر کس یافته میشد باعث سخت ترین انواع عذاب و شکنجه میگردید. همهی مساجد تخریب و یا به کلیسا تبدیل شدند از قبیل:
- کلیسای«سان سباستین»که در کنار«رود شنیل»واقع شده است؛
- کلیسای «اشبیلیه»که مناره ی بزرگ آن هنوز بر جای است و به برج ناقوس کلیسای بزرگ اشبیلیه تبدیل شده است. اکنون این کلیسا جای آن مسجد جامع را گرفته است؛
- کلیسای«سان سالوادور» که هنوز هم در جای مسجد «قدیم البیازین»بر پای است و در عقب آن چند طاق از مسجد قدیم باقی است.
سرانجام در ۱۶۰۹ حکم اخراج موریسکوهای باقیمانده نیز صادر شد و آنان از اسپانیا بیرون رانده شدند. بدین ترتیب شکوه تمدن موروها در اسپانیا بهتدریج نابود گردید هرچند نقش آنان در کمک به پیشرفتهای اروپای غربی بهویژه اسپانیا در زمینههای هنر و معماری، پزشکی و علوم و آموزش ناشمردنی است[۲]. موفقیت در اخراج مسلمانان از غرب اروپا به همراه توفیق اسپانیا در جهانگشایی، ازاین کشور تصویری به عنوان مدافع و گسترش دهنده مسیحیت در نیمکره غربی ایجاد کرد که تا سالها حفظ شد. اسپانیا با سلطه بلامنازع خود بر تمامی کشورهای آمریکای لاتین (بجز برزیل)، به همراه زبان و فرهنگ اسپانیایی، مذهب کاتولیک را نیز در اینخطه گسترش داد. این موقعیت ویژه برای زدودن هرگونه آثار نفوذ اسلام که نزدیک به هشت قرن (781 سال) در این سرزمین حضور داشت همراه بوده است. همین وضعیت موجب گشت که طی سالهای پس از اخراج مسلمانان و یهودیان از اسپانیا، مذهب کاتولیک به صورت مذهب غالب کشور درآید[۳][۴].
یهودیت
یهودیان از زمان روم باستان در اسپانیا سکونت داشتند، اما هیچ گونه سوابق مکتوبی از این زمان از آنها در دست نیست و بر این اساس نمیتوان تصویری از وضعیت شان در آن روزگار ارائه داد. در عصر ویزیگوتها، از زمان حکومت سی سی بوت و به ویژه در زمان سلطنت اژیگا، قوانین ظالمانهای برای یهودیان وضع گردید و به آنها برای تغییر کیش فشار آورده شد. درست است که این قوانین ضد یهودیت همیشه و با قاطعیت اجرا نمیشد و گاه در حکومت های بعدی دستخوش تغییراتی میشد، اما زیربنای آنها را نوعی نگرش نسبت به یهودیت تشکیل میداد که از زمان آگوستین در مسیحیت ریشه دوانده بود: یهودیت فقط باید وجود خارجی داشته باشد تا یهودیان با فرمانبرداری خود شاهدی بر حقانیت مسیحیت باشند. به این شکل، در اصل یک یهودی، مسیحیت را برای یهودیان دیگر تبلیغ میکرد. از سویی مسیحیت به حق حیات یهودیان احترام میگذاشت و از سوی دیگر نیز با تحقیر آنها میخواست یهودیان به تقوا (یعنی مسیحیت) روی آوردند. به این ترتیب قوانین مربوط به ایجاد محدودیت برای یهودیان ریشه در فرامین الهی مسیحیت داشت. در جامعهی اسلامی اصول رفتار با یهودیان بسیار متفاوت بود. تا سده ی هفتم هجری، یهودیان که در جامعهی اسلامی زندگی میکردند نسبت به یهودیان سرزمینهای مسیحی از وضیعت بهتری برخوردار بودند. آن چنان که برای یهودیان اسپانیایی که پیش از فتح اندلس به دست مسلمانان در پادشاهی ویزیگوتی شبه جزیرهی ایبری (اسپانیا) میزیستند دورنمای زندگی در حاکمیت اسلامی بسیار مطلوب و خوشایند به نظر میرسید و با شنیدن خبر پیشرویهای سپاهیان مسلمان خوشحالی و شادمانی خود را ابراز کردند.
اگرچه وجود گزارش های قاطع مبنی بر تسلیم شهرهای اسپانیا از سوی یهودیان به سپاهیان مسلمانان هنوز از اعتبار کافی بیبهره است، این اعتقاد که یهودیان چنین کردند تقریباً به منزله امری پذیرفته شده در تاریخ نگاری قرون میانه به چشم میخورد. این موضوع، اگر نگوییم که انعکاسی از اقدامات عملی یهودیان است، امکان دارد نشانه ای از دیدگاههای سیاسی آنها باشد. در حالی که منابع مربوط به تاریخ و فرهنگ اوایل دوره اسپانیای اسلامی نسبتاً فراوان است، تاریخ و فرهنگ یهودیان شبه جزیره ایبری از زمان فتح آن به دست مسلمانان تا سده چهارم تقریباً به طور کامل ناشناخته مانده است. ظهور جامعه یهودیان اندلس را میتوان در اوایل دورهی خلافت اموی در اندلس که عبدالرحمان سوم پایه گذار آن بودردیابی کرد، اما تصویری که از زندگی آنها موجود است حتی در دوران شکوفایی تمدن مسلمانان در اندلس، آن چنان که باید روشن و کامل نیست. دلیل این امر به منابع این دوره باز میگردد. منابع موجود در این دوره اساساً منابع ادبی است که از مقامات بعدی جامعه یهودیان سخن میراند، اما اطلاعاتی مربوط به زندگی عامهی یهودیان در دست نیست تا بتوان تصویر کاملی از زندگی آنها در اسپانیا در سالهای بین سده هفتم تا پایان سده نهم هجری داشت.
بنابراین نمیتوان وضعیت تمامی افراد جامعه یهودیان اسپانیا را فقط با بررسی اطلاعات موجود درباره تعدادی از آنها که دارای موقعیتی مهم در اسپانیای اسلامی بودهاند به تصویر کشید. حاکمان اسلامی اسپانیا در دوران امویان، عامریان و ملوک الطوایف مشتاق بودند تا در امور سیاسی، مالی و اداری از یهودیان بهره گیرند؛ زیرا این اقلیت برخلاف مسیحیان و دیگر مسلمانان نمیتوانستند خیال به دست گرفتن اقتدار سیاسی کشور را در سر بپرورانند و بنابراین نسبت به خود مسلمانان، که آرزوی حکومت در سر داشتند خطر کمتری داشتند. افزون براین برخلاف مسیحیان، هم کیشان یهودی در سرزمینهای همسایه از حکومت و ارتشی بهره نداشتند که برای حکومتهای اسلامی تهدیدی به شمار آیند. به این ترتیب هم یهودیان و هم مسیحیان به یک شکل اهل ذمه به شمار میآمدند، اما مسیحیان بالقوه ستون پنجم دشمنان حکومت اسلامی بودند، در حالی که یهودیان چنین وضعیتی نداشتند و سرانجام آنکه یهودیان معمولاً برای محافظت از خود در مقابل تودههای مسلمان و مذهبیهای افراطی چاره ای جز وابستگی به حکومت نداشتند.
این گونه بود که نوعی پیوند طبیعی بین یهودیان و دربار برقرار شد. آنها در مدت باز پس گیری اندلس به دست مسیحیان و بعد از آن نیز از وضعیت مشابهی برخوردار بودند؛ زیرا حاکمان مسیحی شبه جزیرهی ایبری اغلب به دلایل امنیتی ترجیح میدادند که یهودیان را به کارگیرند تا هم کیشان مسیحی خود را؛ زیرا یهودیان در مقابل هم کیشان مسیحی، دشمنان واقعی صاحبان قدرت نبودند. اما چگونه ممکن بود که یهودیان بتوانند موقعیت را حفظ کنند درحالی که قوانین اسلامی اعمال قدرت اهل ذمه را به مسلمانان ممنوع دانسته بود؟ بخشی از پاسخ به این پرسش، شاید شکایاتی باشد که به دلیل اهمال کاری و تساهل مذهبی ملوک الطوایف مطرح میشد، اما این اتهام بیشتر در دوره استیلای دوباره مسیحیان (بازپس گیری) برای توجیه مذهبی سقوط اسپانیای مسلمان مطرح شده است به هر روی، ذکر این نکته مهم است که جمعیت سرزمین اندلس گروههای قومی بسیاری را دربر میگیرفت و به رغم قوانین اسلامی در جلوگیری از اختلاط مسلمانان و غیر مسلمانان مراودات اجتماعی امری گریزناپذیر بود و حتی شکلی کاملاً طبیعی پیدا کرده بود.
افزون براین ملوک الطوایف، دولتهای متعدد و کوچکی بودند که افراد هوشمند و تحصیل کرده به اندازه کافی برای خدمت در همه این دربارها وجود نداشت. علت دیگر آن است که تعداد زیادی از یهودیانی که خواستار موقعیتهای بالای دولتی بودند به پذیرش اسلام مجبور شدند. بااین حال موقعیت خاخامهای یهودی در دربار از ثبات چندانی برخوردار نبود. اگرچه بی اعتباری موقعیت درباری شامل حال همگان میشد، جایگاه یک یهودی در دربار بی اعتبارتر و بی ثبات تر از موقعیت یک درباری معمولی بود؛ زیرا یهودی بودن او همیشه میتوانست دستاویزی برای حذف او از دربار باشد. مصداق این امر را میتوان در زمانی که وزیر زهیر حاکم المریه از حضور وزیری یهودی در دربار بادیس، یعنی ابن نغریله، در تبلیغاتش علیه زیریهای غرناطه بهره برد مشاهده کرد. اگرچه وزیر زهیر از هر موقعیتی در مبارزه با زیریهای غرناط استفاده میکرد، یهودی بودن ابن نغریله دستاویز ساده ای برای تبلیغات او به شمار میآمد. افزون بر این اهمیت اجتماعی و برتری اجتماعی تعدادی از یهودیان دربار منافع جامعه را تهدید میکرد. سقوط یوسف پسر و جانشین ابن نغریله در ۴۵۹ ق در مجموع برای جامعهی یهودیان یک مصیبت بود.
تودههای مردم با خواندن اشعاری از ابوالاسحق البیری، فقیه غرناطه، علیه یهودیان به شورش دست زدند و هزاران تن از آنها را در یک قتل عام بی سابقه به قتل رساندند. عاقبت حملات مرابطون نوعی گسستگی در عصر طلایی یهودیان ایجاد کرد و با تهاجم موحدان این عصر طلایی کاملاً از میان رفت. موحدان، به دلیل داشتن تعصبات شدید مذهبی، هرگونه دینی به جز اسلام را در سرزمین تحت حاکمیت خود غیر قانونی اعلام کردند. تقریباً سه قرن و نیم پیش از فردیناد و ایزابل، موحدان بودند که برای نخستین بار یهودیان را مخیر ساختند که بین دست کشیدن از دین خود و مرگ یکی را انتخاب کنند و به این طریق بود که نخستین گروه بزرگ یهودیان مخفی در اندلس شکل گرفت. تعصب و جزمیت دینی تا به این حد شاید در کل تاریخ زندگی یهودیان زیر سلطه مسلمانان پدیدهای استثنایی بود، اما تأثیری دایمی بر جامعه یهودیان باقی گذاشت. بعضی از یهودیان حقیقتاً مسلمان شدند؛ یکی از مشهورترین یهودیان مسلمان شده در این دوران ابراهیم بن سهل اشبیلی (متوفی در ۶۵۷ ق) بود که در دربار موحدان خدمت میکرد و یکی از شاعران مهم اندلس به شمار میآمد که به زبان عربی شعر میگفت، اما بسیاری از یهودیان در این دوره به سرزمینهای مسیحی نشین در شمال گریختند و نگرش آنها نسبت به مسیحیت و اسلام به نفع مسیحیت تغییر یافت[۵].
قتل عامهای یهود که توسط کلیسا و پاپ همزمان با رواج مسیحیت در اروپا آغاز شده بود، با سقوط اندس و غلبه کاتالویکها در اسپانیا نیز نمود فراوان داشت. در سال 1263 م. در بارسلون فرمانی صادر شد که به تمام یهودیان امر میکرد که نسخههای «تلمود»خود را به عمال دولت تحویل دهند و اعلام میکرد که مجازات متخلفین مرگ است. «رایموندو ثاپنیافورت»،که تصدی دستگاه تفتیش افکار را در«آراگون»و«کاستیل»بر عهده داشت، متعهد شد که همه یهودیان این دو ناحیه را به پذیرفتن مسیحیت وادارد. در 1264م. یک هیئت کلیسایی تمامی نسخههای تلمود یهود را در آراگون جمع آوری کرد و همه عبارات ضد مسیحی را از بین برد و از آن حذف کرد. تعقیب و آزار یهودیان در همه سرزمینهای مسیح رایج بود و در عرض شش ماه صد و چهل اجتماع مذهبی یهود به کلی نابود شد. دو شورای مذهبی مسیحی و هر دو نیز به طور شگفت انگیز و معنی داری در سرزمین اسپانیا بر پا شد و حرکت قاطع و تازهای در زمینهی محدود ساختن روابط بازرگانی و اجتماعی با مسلمانان و یهودیان پدید آورد؛ یکی در سال 1313م. در «زامورا»و دیگری در1322م. در «وایادولید».
آداب و رسومی از مدت ها پیش متداول شده و رسمیت یافته بود مبنی بر اینکه عامه مردم مسیحی هم، پیوسته از پزشکان مسلمان و یهودی برای درمان خود استفاده کنند و حتی در طبقه اعیان و اشراف مقبولیت یافته و خود دربار نیز این قاعده مستثنی نبود. اجلاس مذکور به مبارزه با این وضع پرداخت و بر علیه مسلمانان و یهودیان علناً رفتاری خشن و سرکوب گر پیشه ساخت و ریشه هر گونه همزیستی بین جوامع مسیحی و یهودی را سوزاند. در 30مارس 1492م. که یکی از سالهای پرهیاهوی تاریخ اسپانیاست، فردیناند و ایزابل فرمان تبعید عمومی یهودیان را صادر کردند. تمام یهودیان از خرد و کلان و توانگر و ناتوان میبایست تا روز 31ژوئیه اسپانیا را ترک گویند و مجازات هر کسی که باز میگشت مرگ بود. در این مهلت کوتاه یهودیان میبایست کل اموال و املاک خود را رها کنند و بروند. بسیاری از یهودیان که نمیخواستند وطن مألوف را ترک کنند یا اموال خود را از دست بدهند مسیحی شدند. بسیاری نیز در زندانهای کلیسای مقدس مردند یا سوزانده شدند. جمعی نیز سر به دیگر بلاد نهادند و رفتند. اما حتی یهودیانی که مسیحی شده بودند نیز از تعقیب و آزار در امان نماندند زیرا به کوچکترین شبههای به زندان میافتادند[۶][۴].
سرکوب پروتستانسیم
جنایات صلیبی نه فقط علیه مسلمانان و یهودی، بلکه حتی علیه ارتدوکسها و پروتستانها نیز به شدت رواج داشت. در سال 1560م. دو سوم ساکنان «بوهم»پروتستان بودند ولی در سال 1561م. «فردیناند»یسوعیان را بدان جا آورد و در نتیجه آیین کاتولیک بر فرقههای دینی دیگر چیره شد.
فرانسیسکو دِ سان رومان»را که از قرار معلوم نخستین اسپانیایی پیرو لوتر بود،در 1542م. آتش زدند و هنگامی که وی در آتش جان میکند، تماشاگران پیکر وی را متلاشی کردند. در سویل، خوان خیل، کاهن کلیسای جامع شهر را چون بر ضد پرستش شمایل مذهبی، شفاعت برای مردگانو لزوم به جای آوردن کارهای نیک برای نیل به رستگاری سخن میگفت به زندان افکندند و پس از مرگ استخوانهایش را از گور درآوردند و خاکستر کردند. همکارش «کونستانتینو پونثه دلافوئنته»، در سیاهچال دستگاه تفتیش افکار جان سپرد. یاران و همفکران او را که چهار فرایار و سه زن در میان آنان بودند، آتش زدند و بسیاری دیگر را به کیفرهای گوناگون محکوم ساختندو خانهای را که محل اجتماع آنان بود با خاک یکسان کردند.
دستگاه تفتیش افکار، جمعیت نیمه پروتستان دیگری را که جمعی از نجبای بانفوذ و سران بلند پایه کلیسا در آن میان بودند در«وایادولید»کشف کرد.تقریباً همه اعضای این جمعیت بازداشت شدندو چند تن را که میخواستند از اسپانیا بگریزند، دستگیر کردند و باز گردانیدند.
«شارل پنجم»،که در آن هنگام در «یوسته»به سر میبرد، دستور داد گذشتی درباره دستگیر شدگان روا ندارند، توبه کاران را گردن بزنند و در آتش بسوزانند. در روز 12می 1559م. که مصادف بود با«یکشنبه تثلیث»چهارده تن از محکومان را در برابر جمعیتی که از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند نابود کردند.سیزده تن را که توبه کرده بودند سر بریدندو«آنتونیودار رئوئلو»را که در عقیده خویش پا برجا بود، زنده آتش زدند. همسر بیست وسه ساله او، «لئونور دئیسنروس»را که از جمله توبه کاران بود به زندان ابد محکوم کردند. او پس از آنکه ده سال را در زندان گذراند، از توبه خویش پشیمان شد و درخواست کرد او را نیز چون شوهرش آتش زنند و تقاضای وی برآورده شد. بیست وشش تن دیگر از محکومان را در روز 8اکتبر 1559م. در برابر جمعیت 000،200 نفریکه «فیلیپ دوم»در رأس آنان بود، گردآوردند و در آتش سوزانیدندو ده تن را خفه کردند.
نامدارترین قربانی دستگاه تفتیش افکار اسپانیا«بارتولومه دکارانثا»،اسقف اعظم تولد و و رهبری کلیسای اسپانیا بود. وی هنگامی که راهبی بیش نبود، برای دستگیری مخالفان کلیسای کاتولیک و پاپ از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد. شارل وی را به نمایندگی خویش در شورای ترانت گماشت و برای شرکت در مراسم زناشویی فیلیپ با ملکه«ماری»به انگلستان فرستاد. روزی که وی را به اسقفی اعظم بر میگزیدند(1557م). در میان انتخاب کنندگان تنها خود وی به زیان خویش رأی داد. ولی اندکی پس از انتخاب وی به این مقام، گروهی از پروتستانهایی که در«وایادولید»زندانی بودند گواهی دادند که بارتولومه پنهانی با آنان همکاری میکرده است. مکاتبات وی با خواندن«دوالدس»،منتقد اسپانیایی پاپ که در ایتالیا میزیست؛ از پرده بیرون افتادو «ملیکیور کانو»که از کشیشان الهی با نفوذ و سرشناس اسپانیا بود، وی را به علت اعتقاد به رستگاری انسان از طریق ایمان(عقیده لوتر)محکوم کرد. هنوز دو سالی از ارتقای وی به شامخ ترین مقام کلیسا اسپانیا نمیگذشت که دستگیر و زندانی شد. از همین جا میتوان به قدرت دستگاه تفتیش افکار اسپانیا پی برد. هفده سال وی را در بازداشتگاههای گوناگونی زندانی ساختند و در طول این مدت نوشتههای او را در تولد و و رم به دقت بررسی کردند. پاپ گریگوریوس سیزدهم مجرمیت وی را سنگین تشخیص داد و فرمان داد او وفاداری و سرسپردگی خویش را به شانزده اصلی که به او ارائه داده بودند اعلام داردو پنج سال وی را از مقامش برکنار کرد. کارانثا حکمی را که دربارهی وی صادر شده بود با فروتنی گردن نهاد و خویشتن را برای تحمل کیفر آماده ساختولی درد و رنج زندان و خواری و زبونی چنان وی را ناتوان ساخته بودند که پنج هفته بعد در گذشت.
در فاصله ی بین سالها 1551تا1600م. نزدیک به 200تن(یعنی سالی چهار تن)را به اتهام تمایل به آیین پروتستان در اسپانیا نابود کردند[۲][۴].
موقعیت دین رسمی و سایر ادیان
"بین سالهای 1978 و 1996، دولت اسپانیا در صدد مرور مجدد قانونگذاری مربوط به آزادیمذهبی برآمد. درجهت نیل به این هدف، موافقتنامههایی با کلیسای کاتولیک، دیگرمسیحیان، مسلمانان و یهودیان به امضاء رسانید و به دلیل اهمیتی که این کار دارد، بسیاری از کشورهای دیگر در جهت تجزیه و تحلیل بسیار دقیق این مدل اسپانیایی برآمدهاند. اصل شانزدهم قانون اساسی اسپانیا آزادی ایدئولوژی، دین و عبادت و پرستش را برای افراد و جمعیتها در صورتی که اخلالی درنظم عمومی بهوجود نیاید، ضمانت کرده است. همچنین طبق قانون، هیچ کس را نمیتوان به زور وادار به اعتراف بهعقیده، ایدئولوژی یا دین خود کرد. طبق این قانون، مقامات دولتی باید رابطه وهمکاری حسنه ای با کلیسای کاتولیک و دیگر ادیان داشته باشند و در صدد توسعه آننیز برآیند. برای توسعه بیشتر قانونی این تمهیدات قانونی، موافقتنامه عمومی آزادی مذهبی 5 جولای 1980 به مورد اجرا گذاشته شده است.
تنها محدودیتهای اعمال شده دراین زمینه، هنگامی است که به سلامتی، روحیه و نظم عمومی آسیبی وارد آید. کلیساها، گروهها و جوامع دینی میتوانند به عنوان عناصر قانونی ابراز وجود کنند و ثبت آنهادر ثبت عمومی که برای این منظوردر وزارت دادگستری اختصاص یافته، انجام میگیرد (ماده 5). برای نیل به این اهداف، این کلیساها، گروهها و جوامع میتوانند دست به ایجاد انجمنها، بنیادها و مؤسسات مختص به خود با توجه به مفاد قانونی آن بزنند(ماده 2-6). همچنین کمیسیونی برای ارزیابی و تشخیص آزادی دینی با حضورنمایندگانی از دولت، کلیساها، گروهها و جوامع دینی بهوجود آمده است. (طبق ماده 8). موافقتنامه عمومی در ماده 7 خود بر این امر اذعان دارد که دولت میتواند باکلیساها، گروهها و جوامع دینی که در ثبت ویژه بهثبت رسیده اند و ریشه عمیقی دراسپانیا در سطح وسیع با تعداد معتقدین بسیار زیاد دارند، موافقتنامه یا پیماننامههای همکاری برقرار کند. در جهت نیل به این اهداف، ماده 7 قانون فوق، موافقتنامههای زیر را در 28 آوریل 1992 به امضاء رساند: موافقتنامه همکاریمیاندولت و فدراسیون عناصر دینی انجیلی اسپانیا (قانون 24/1992، 10 نوامبر); فدراسیون جوامع یهودی اسپانیا (قانون 25/1992،10 نوامبر); و کمیسیون اسلامی اسپانیا (قانون 26/1992، 10 نوامبر).
از لحاظ چارچوب بندی و متن، این سه موافقتنامه شبیه هم میباشند، گرچه تفاوتهایی در جزئیات خود دارند. برای گروههای باقیماندهدیگر که ریشه عمیقی در اسپانیا ندارند، هیچسیستم موافقتنامه ای بهوجود نیامدهاست، اما آنها تحت پوشش و حمایت عمومی موافقتنامه عمومی قرار دارند. مواد 522 تا 526بیانگر قوانین جزائی مربوط به آزادی وجدان، احساسات دینی و احترام به درگذشتگان میشود. مجامعی که با وجود داشتن اهداف مشروع، از وسایل خشونت آمیز یا تحریف یاکنترل شخصیت افراد در جهت نیل به اهدافشان استفاده کنند (ماده 3-515) غیر قانونی تلقی میگردند وبرای بنیانگذاران، مدیران، رؤسا و حتی افراد فعال چنین مجامعی، مجازاتهایی در نظرگرفته میشود (ماده 517).یکی از مهمترین جنبههای موافقتنامه عمومی آزادی دینی، ثبت عناصر دینی است (ماده 5). فرمان سلطنتی 142/1981، 9ژانویه، این سازمان را تحت پوشش خود قرار میدهد و ثبت عناصر دینی را به انجام رسانده، فرآیند آنها را قانونمند مینماید. گرچه طبق موافقتنامه سازمان یافته آزادی دینی که فقط برای کلیساها، گروهها، جوامع دینی و فدراسیونهایشان در نظرگرفتهشده است، در حال به ثبت رسانیدن آنها در قسمت ثبت موجودیتهای دینی هستند، فرمان حکومتی 1981/142، این حق ثبت را بهدیگر موجودیتهایی از قبیل فرق، جماعات، مؤسسات و مجامع دینی که توسط کلیساها و گروهها ایجاد شدهاند را نیز دربرمیگیرد. درحال حاضر عناصر دینی زیر را میتوان به ثبت رسانید:
1- کلیساها، گروهها و جوامع دینی؛
2- فرق، اجتماعات و مؤسسات دینی؛
3- مجامع دینی؛
4- فدراسیونهای وابسته بهآنها؛
5- بنیادهای دینی مربوط به کلیسای کاتولیک (با توجه به فرمان سلطنتی 598/1984).
این قانونگذاری به سیستم مالیاتی گروههای دینی و انجمنها و بنیادهایشان نیزتوجه خاصی مبذول داشته است. گرچه قانون اساسی که روابط همکاری میان دولت وگروهها را ایجاد میکند، به این عنوان تفسیر شده است که حمایت مالی از گروهها ضروری است. در مورد کلیسای کاتولیک، "موافقتنامه امور اقتصادی" بین مقام پاپ و دولت اسپانیا،در تاریخ 3 ژانویه 1979 به انجام رسید. چنین مشارکت مستقیمی از طریق بودجه عمومی دولت یا قواعد خاص مالیاتی به انجام میرسد. این سیستم همکاری اقتصادی بستگی به مالیات دهندگان دارد که مقدار خاصی از مالیاتهای بر درآمد سالیانه شخصی خود را برای این موضوع اختصاص میدهند. این تخصیص به مقدار درصدی ثابت شده است (حدود 5% از سال 1987 تاکنون). در موافقتنامههای همکاری بین گروههای اقلیت، حمایت مالی دولت غیر مستقیم بوده، بر مبنای اعطای معافیت مالیاتی ومزایای مالیاتی است[۷][۴].
مسیحیت
"به لحاظ آماری در میان مذاهب مختلف، مسیحیت کاتولیک بیشترین پیروان را در اسپانیا دارند. حدود75 درصد جمعیت اسپانیا مسیحی کاتولیک هستند. حضور گسترده کلیسا در زندگی روزمره در دورانفاشیسم فرانکو نیز کاملاً محسوس بود ولی با مرگ فرانکو در سال 1975 و به موازاتروند صنعتی شدن و رشد شهرنشینی در اسپانیا تاثیرات منفی تحولات بر آداب و عادات مذهبی مردم آشکار گشته و میزان نفوذ کلیسا در زندگی روزمره مردم کاهش یافت. از زمان تصویب ماده 16 قانون اساسی 1978، کلیسای کاتولیک دیگر از موقعیت ویژه خود برخوردار نیست ولی دولت همچنان از کلیسای کاتولیک حمایت وبه آن کمک میکند. کلیسای کاتولیک پس از مرگ فرانکو و استقرار رژیم دمکراتیکاز این رژیم حمایت کرد و بدین طریق به ایجاد روحیه تسامح در جامعه اسپانیا کمک کرد. با این حال روابط میان کلیسا و دولت همچنان حساس باقی مانده است. مخالفت کلیسا باطرح قانون طلا و شدت یافتن محافظه کاری اسقفهای اسپانیایی پس از انتخاب پاپ ژان پلدوم در 1978، منجر به شدت یافتن اختلافات میان کلیسا و سیاستمداران لیبرال گردید. وقوع کودتا ناموفق سال 1981 به تلاش متقابل دو گروه برای رسیدن به نوعی تفاهم میان حفظ آزادیهای مذهبی درعین موقعیت ویژه کلیسا انجامید. در ژوئن 1981 طلا قانونی شد و در عوض اعتراضات نسبت به حمایتهای دولت از مدارس کلیسایی تقریباً از بین رفت.
تشکیلات کلیسایی در اسپانیا دربرگیرنده 14 حوزه سراسقفی است که این حوزهها نیز خود به 70 حوزه اسقفی تقسیم میگردند. حوزههای سراسقفی مادرید و بارسلون مستقیماً باواتیکان درارتباط میباشند، ولی دوازده حوزه سراسقفی دیگر تحت رهبری سراسقف «تولدو»شورای اسقفی اسپانیا را تشکیل میدهند[۸][۴].
اسلام با بیش از 2% پیرو بعنوان دین دوم اسپانیا محسوب میشود. تا قبل از سال 1975 اثری از فعالیت و حضور مسلمانان در جامعه اسپانیا مشهود نبود. بهدنبال مرگ فرانکو و تغییر نظام حاکم بر اسپانیا، بر اثر ورود دانشجویان عرب و مهاجرت اتباع کشورهای اسلامی بهتدریج موقعیت مسلمانان در این کشور تغییر یافت. در این سالها تعدادی از مردم کشورهای اسلامی، بهویژه کشورهای عربی، مرکز فعالیتهای خود را به اسپانیا منتقل نمودند و در نقاطی مانند بارسلون، والنسیا، کوردوبا، مالاگا، گرانادا و مادرید رحل اقامت افکندند. برخیشعائر و شئونات اسلامی خود را حفظ کردند و برخی نیز با عنوان مسلمان در فرهنگ اسپانیایی مستحیل شدند و سرمایه خود را در زمینهای مورد توجه جامعه اسپانیا به کارانداختند. اغلب مسلمانان ساکن در اسپانیا ازاهالی شمال افریقا، عربستان سعودی، کویت، امارات عربی متحده و سوریه هستند. بخش اعظم مسلمانان ساکن در اسپانیا در شهرهای سئوتا، ملیا و استانهای جنوبی اسپانیا زندگی میکنند[۴].
ترکیب جمعیتی پیروان ادیان و مذاهب[۹]
کاتولیک
براساس آمار منتشره توسط «مرکز تحقیقات جامعهشناسی» درفوریه 2012، بالغ بر 75 درصداز مردم اسپانیا خود را کاتولیک معرفی کردهاند. ازاین تعداد، 19 درصد به آداب مذهب کاتولیک کاملاً پای بند میباشند. براساس تحقیق اخیر، 6/13 درصد اعلام کردهاندکه به هیچ آئین خاصی اعتقاد ندارند و 2/7 درصد خود را کاملاً بی دین معرفی کردهاند. 3 درصد نیز معتقد به دیگر ادیان بودهاند.
"بر اساس تحقیقی که توسط شرکت گالیسیایی" کارگاه آموزشی جامعه شناسی "در سال 2008 با 12800 مصاحبه شونده انجام گرفت، بیش از نیمی از کاتولیکهایی که عامل به اعمال مذهبی نیستند به خدا بودن مسیح یا فرزند خدا بودن او و داشتن مادر باکره یا زنده شدن او اعتقاد ندارند. جالب اینکه این باورها حتی در میان 20% از کاتولیکهای معتقد وجود دارد. بیش از 60% به بهشت و جهنم، معجزه، آدم و حوا، آفرینش الهی جهان یا زنده ماندن روح پس از مرگ معتقد نیستند. علاوه بر این یک چهارم کاتولیکها (عمل و غیر عامل) به طالع بینی و تناسخ ایمان دارند[۱۰].
پروتستان
«فدراسیون جوامع انجیلی مذهب»، خود را نماینده بیش از400 هزار پروتستان اسپانیائی معرفی مینماید لکن مدعی است که تعداد 800 هزار پروتستان خارجی که عمدتاً از کشورهای اروپائی هستند، حداقل شش ماه در سال را در اسپانیا سکونت میکنند که با رقم قبلی حدود 1200000 پیرو میشود. 2600 کلیسا و یک هزار کشیش انجیلی در اسپانیا وجود دارد.
اسلام
حدود 707،498،1مسلمان (3% کل جمعیت) با بیش از 600 تشکل اسلامی ثبت شده در اسپانیا زندگی میکنند که دو برابر این تعداد نیز تشکل ثبت نشده وجود دارد.
شاخهها: سنی 99،47% ( مالکی 92% ، حنفی 7% ، سایر فرقه ها 1% )، شیعه 0،63%
طبق آمارهای سال 2010 در اسپانیا 758 مسجد و نمازخانه و 14 غسالخانه وجود دارد. علاوه بر این برای تهیه مواد غذایی مسلمانان طبق موازین شریعت، یک موسسه حلال نیز در این کشور فعالیت دارد.
تصوف با دو آیین نقش بندی با 12 مرکز و نعمت اللهی با دو مرکز در مادرید و کوردوبا حضور دارد. تا سال 2008، 563 تشکل صوفیه با 160 خانقاه در اسپانیا وجود داشت.
یک جامعه پاکستانی شیعه با جمعیتی حدود 10000 نفر در بارسلون زندگی می کنند. جمعیت شیعه اسپانیا شامل آمار زیر است:
مراکشی ها 718،055 نفر _ اسپانیایی 404، 940 نفر _ سنگالی 56،590 نفر _ الجزایری 56،201 نفر _ پاکستانی 54،101 نفر _ نیجریایی 42،323 نفر _ مالزیایی 23،142 نفر _ گامبیایی 21،534 نفر _ گینه استوایی 11،958 نفر _ موریتانیایی 11،468 نفر _ سایر کشورها 46،627 نفر
یهودیت
در اسپانیا 50 هزار یهودی با 14 تشکل وجود دارد. 30 کنیسه و تعدادی خاخام دارند. از سال 1986 با اسرائیل دارای روابط دیپلماتیک هستند. حدود 12000 نفر سفاردی هستند[۴].
آئینها و مکاتب غیر دینی[۱۱]
شاهدان یهوه
انجام اعمال مذهبی از سال 1967 به ایشان داده شد و تا پیش از تاریخ بهصورت غیر قانونی تبلیغ میکردند. 109،063 نفر پیرو، 1413 گردهمایی در حدود 706 سالن اجتماعات دارند. تا سال 2008 دو تشکل و 773 کلیسا داشتند.
بهائیت
حدود 4000 نفر بهائی در اسپانیا وجود دارد. مرکز آنها در شهر مادرید است. اولین گروه آنها در سال 1949 بصورت غیر قانونی وارد این کشور شدند. در سال 1949 میز پارلمان جزایر قناری از این فرقه بعنوان دینی ریشه دار حمایت کرد و در سال 1953 در آنجا ساکن شدند. در 17 ژوئن سال 1968 به عنوان جامعههای مذهبی ثبت شد.
بودا
تعداد بوداییها در اسپانیا 000،80 نفر است. تا سال 2008 سی و دو تشکل داشتند. تعداد 62 معبد در سال 2011 شمارش شده است: ( مادرید 11، بارسلون 8، سانتا کروز 6، والنسیا 6، لاس پالماس 5، دیگر ایالات 26)
ساینتولوژی
از سال 1983 فعالیت خود را آغاز کردند و 12 مرکز دارند. ساینتولوژیستهای اسپانیا در سال 2004 درخواست تاسیس و ثبت تشکلی به نام کلیسای ساینتولوژی اسپانیا را دادند که در سال 2007 در وزارت دادگستری بعنوان یک انجمن مذهبی به ثبت رسید.
هندو
حدود 20،000 نفر در اسپانیا پیروان هندو هستند. آنها در سال 1880 وارد جزلیر قناری شدند. سه مرکز هندو در بارسلون وجود دارد. تا سال 2007 چهار تشکل هندو در اسپانیا وجود داشت.
سیک گرایی
در شهرهای بارسلون، مادرید و پالما دِ مایورکا تعداد چشمگیری گوردوارا یا مکانهای مخصوص انجام آیین سیک وجود دارد. در سال 2011 صد سیک گرا در مادرید برای شناساندن دین خود دور هم جمع شدند.
تا اُ ایسم / طریقت چینی
در اسپانیا دو انجمن تاای چی و یوآن تااُ متعلق به طریقت چینی تا اُ ایسم وجود دارد.
بودو
اعضای این فرقه مهاجرینی هستند که از کشورهای آفریقایی و آمریکای جنوبی و مرکزی به اسپانیا آمدهاند. در اسپانیا از چند سال پیش افرادی از این فرقه در شهرها تبلیغات میکنند. آنها هر نوع کمکی را ارائه میدهند، از کمک برای جدایی گرفته تا بر عکس آن جذابیت فردی، شغلی، پولی، بخت و اقبال، محافظت از چیزی یا کسی، چشم زخم، پاکسازی افراد، اشیا یا کسب و کار، امتحانات، درمان بیماری و .... آنها بعنوان غیب گو و فالگیر کار میکنند.
فراماسیونی
در اسپانیا حدود 3500 فراماسون وجود دارد که شعبه بزرگ آن در سال 1982 وارد این کشور شد. در مجموع 34 شعبه فراماسونری در اسپانیا پراکنده اند: مادرید 8، جزایر قناری 4، کاتالونیا 4، والنسیا 2، اِاوسکادی 2، مورسیا 2، آراگون 1، بالئار 1، کانتابریا 1، کاستیا لا مانچا 1، کاستیا و لئون 1، اکسترمادورا 1 و گالیسیا 1 شعبه.
در نوامبر 2011 شعبه بزرگ فراماسونها مقیاس و نسبت خود را اعلام کرد: 35% بدون اعلام مذهبی خاص، 32% مسیحی، 6،11% کاتولیک رومی، پروتستان، انجیلی، یهودی و بودایی[۴].
مفاخر و مشاهیر دینی
در گذشته مشهورترین دانشمندان، فیلسوفان و عارفان مسلمان در سرزمین اندلس زندگی میکردند. مشاهیر زیر از جمله این افراد هستند:
ابو الولید محمد بن احمد بن رشد
معروف به ابن رشد در سال 520هجری قمری/ 1126میلادی در قرطبه یکی از مراکز اندیشه و علم در اندلس (اسپانیا) متولد شد. او در خانواده ای که سالها مهد علم و فقاهت بود، پرورش یافت. پدر و جد پدری وی، هر دو منصب قاضی القضاه اندلس را به عهده داشتند. ابن رشد در جوانی به اکثر علوم زمان خود دست یافت و در ریاضیات، طبیعیات، نجوم، منطق، فلسفه و طب مهارت یافت. در سال 565 هجری قاضی "اشبیلیه" شد و پس از دو سال، به قرطبه بازگشت و منصب قاضی القضاتی را بر عهده گرفت. پس از مرگ ابو یعقوب در سال 580 هجری، پسرش ابو یوسف ملقب به "المنصور" به جای او نشست.
در آغاز، او ابن رشد را که دیگر مقامی بسیار ارجمند یافته بود، سخت مورد تکریم و احترام قرار داد؛ اما پس از 10 سال بر اثر فشار افکار عمومی و یا به واسطه غرض ورزیهای شخصی، ابن رشد مورد اتهام کفر و زندقه قرار گرفت و ناگهان از چشم خلیفه افتاد بنابراین فرمان داد کتابهایش را بسوزانند. سپس او را با جمعی از اهل فلسفه و علم به قبیله یهودی نشینی در 50 کیلومتری جنوب شرقی قرطبه موسوم به "السیانه" تبعید کردند. البته ابن رشد پس از مدتی با شفاعت جمعی از بزرگان اشبیلیه مورد عفو خلیفه قرار گرفت و به مراکش فرا خوانده شد. ابن رشد در مراکش در صفر سال 595 هجری قمری/1198میلادی، در سن هفتاد و دو سالگی وفات یافت و بعد از سه ماه جسد او را به قرطبه بردند و در آنجا به خاک سپردند[۴].
موسی بن میمون
در سال ۱۱۳۵ میلادی، در کوردوبا در اسپانیا زاده شد. وی مربی، پزشک، ستارهشناس، فیلسوف و دانشمند اسپانیایی یهودی بود. وی در سدههای میانه، در مراکش، اندلس و مصر زیسته و افکار و آرای او در جهان غیریهودی نیز پراکنده شدهاست. او از علمای بزرگ یهود است که در مورد او گفته اند: «ازموسی (ابن عمران) تا موسی (ابنمیمون( کسی مانند موسی برنخاسته است».
نام کامل ابن میمون به عبری موشِه بِن مَیْمون (عبری: משהבןמימון) و نام عربی او ابو عمران موسی بن میمون بن عبدالله القرطبی الإسرائیلی است. در مغربزمین، او معمولاً با نام یونانی موسی میمونیدس شناخته میشود[۴].
باجی
ابوالولید سلیمان بنخَلَف،متکلّم وادیب برجسته اندلسی در سده پنجم. در ۴۰۳ در خانواده ای که از بَطَلْیَوْس به باجه(باژه امروزی در جنوب پرتغال) مهاجرت کرده بودند متولّد شد. وی به مدارس قرطبه رفت و آمد میکرد و در شعر و شاعری کامیابیهایی به دست آورد، و در ۴۲۶ به شرق مسافرت کرد. ازسیزده سالی که در خارج اندلس به سر برد، سه سال را در مکه و در خدمت حافظ ابوذرهروی که در هرات و بلخ و شهرهای دیگر خراسان تعلیم یافته بود گذراند و نزد اوفقه مالکی وحدیث خواند، و پیوسته به اتفاق او به موطنش در السَرَوات، که منطقهای کوهستانی واقع درمیان تِهامه و نجد و یمن بود، میرفت. بعدها باجی به بغداد آمد و در آنجا سه سالِدیگر تحصیلات خود را ادامه داد. به مدت یک سالدر حلب و دمشق و مصر وقت خود را وقف تحصیل علم کلام کرد. بنا به درخواست فقهای اندلس، در جزیره میورقه با ابن حَزْم مشهور مناظره کرد، که بر اثر آن ابن حزم گوشه نشینی اختیار کرد و بنابرقول ابن سعید مغربی کتابهایش را سوزاندند. باجی در در اَلْمِریه وفات کرد[۴].
بَطَلْیَوْسی
ابومحمّد عبداللّه بنم حمّدبن السیّد، ادیب، نحوی ، فیلسوف و فقیه مالکی اندلسی مشهوربه ابن السیّد. پدرش محمدبن السیّد، اهل شَلَب بود. ابومحمددر۴۴۴ در بطلیوس، از شهرهای استان مارده (مریدا) در اندلس متولد و بدانجا منسوب شد. بطلیوسی بیشترین سالهای زندگانی خود را در دوران پرآشوب ملوک الطوایف اندلس سپری کرد و از محضر دو استاد، یکی برادرش علی بن محمّد بطلیوسی، دیگری همشهریش عاصم بنایوّب بطلیوسی بهره گرفت؛ سپس به قرطبه رفت تا ازمحضر ابوعلی غسانی از محدثان بزرگ قرطبه، استفاده کند. تعداد شاگردان بطلیوسی را بیش از هشتاد تن گفته اند از جمله ابوالحسینعبدالملک بن محمدبن هشام، معروف به ابن الطّلا، فقیه و محدث که بسیاری از کتابهای استادش را روایت کرده است. بطلیوسی در نیمه رجب ۵۲۱ در اشبیلیه درگذشت[۴].
ابن عربی
ابوبکر محمّد بن علی بن محمّد بن احمدبن عبدالله بن حاتم طائی از عارفان بزرگ است. وی در سال ۵۶۰ (ه.ق.) در شهر مورسیای اسپانیا به دنیا آمد. از جملهٔ مشهورترین القابش الشّیخ الاکبر، و محی الدّین است، به ابن افلاطون و ابن سُراقه (در اندلس) هم معروف بود، و در شرق به ابن عربی شهرت دارد. ورود رسمی ابن عربی به تصوف در سنّ ۲۱ سالگی یعنی در سال ۵۸۰ (ه.ق.) روی داد، ولی او به زودی و در زمانی اندک بلندآوازه گردید، و مشایخ زمانش به دیدار او شتاب نمودند. محی الدّین آثاری گران سنگ و پرارزش در شاخههای مختلف حکمت و علم پدیدآورد، تصوف را به نوعی فلسفه تبدیل کرد، و در نوشتههایش عقاید و باورهای بسیاری از مکاتب را تبیین و تفسیر نمود. ابن عربی را نویسنده ای پرکار ذکر کرده اند که آثار زیادی را از خود برجای نهاده است[۱۲][۴].
ابن بطوطه
شمس الدین ابو عبدالله محمدبن عبدالله لوالی طنجی که بیشتر به «ابن بطوطه» مشهور است، اولین مورخ جهان گرد بود و در 27 رجب سال 703 ه.ق در خانواده ای بربر در طنجه ( طنجیر مراکش) به دنیا آمد. او تا 22 سالگی آنجا ماند و به نحو مطلوبی آموزش دید و راجع به کشورهای دیگر خواند و شنید، در مورد مناطق مختلف و مردمی که در آنجا زندگی می کرد، آگاهی یافت و شوق و کنجکاوی زیادی، برای دیدن جهان وسیع اطراف خود داشت. وی سفر اولش را با انجام حج آغاز کرد، سپس وسوسه ی شناخت ناشناخته ها بر او مستولی شد و به افق های دور دست سفر کرد. ابن بطوطه مجموعا پنج سفر به مکه داشت و این سبب گشت تا با فرهنگ حرمین شریفین آشنا شود و آداب و رسوم مردم آن دو شهر را در طول یک سال هجری و به مناسبت هر ماه به تصویر بکشد. سفر نامه ابن بطوطه را می توان نوعی عجایب المخلوقات هم دانست که البته بخشی از گفتمان جاری آن دوره بوده است[۴].
ابن بیطار
ضیاء الدین ابو محمد عبدالله احمد بن محمد مالکی، مشهور به ابن بیطار، اواخر قرن ششم ه.ق در مالقهی اسپانیا متولد شد و در سال 646 ه.ق از دنیا رفت. او تحصیلات عالیه اش را در اشبیایه به پایان رساند و در گیاه شناسی و داروشناسی زیر نظر معلمان برجسته تخصص یافت. وی با همراهی و سرپرستی اساتیدش، گیاهان مناطق اطراف محل اقامتش را جمع آوری کرد و روی تک تک آنها تحقیقات متعددی را انجام میداد. او برای تحقیق بیشتر بعد از مدتی شروع به سفر کرد و از مغرب( مراکش، الجزیره و تونس) و کشورهای یونان و روم و آسیای صغیر و سوریه، در مشرق دیدن کرد. وی در دمشق به همراه شاگردش ابن ابی اصبیعه مجموعههای زیادی از گیاهان را جمع آوری نمود و به واقع بزرگ ترین صاحب نظر در زمینه ی دانش گیاهان بود[۴].
ابن زهر
ابو مروان عبدالملک حدود سال 484 ه.ق در خانوادهی مشهوری از پزشکان اشبیلیه در اسپانیا به دنیا آمد. پدرش ابواعلا زهر یک عالم مذهبی برجسته، محدث، ادیب و همچنین پزشک مشهور و ورزیدهی زمان خود بود. عبدالملک نزد پدرش، آموزش عمومی و حرفه ای را با دقت گذراند و هنگامی که هنوز جوان بود خود را به عنوان یک پزشک لایق نشان داد. سلطان عبدالمومن حاکم شمال آفریقا و اسپانیا او را به عنوان وزیر خود منصوب کرد. فقیه، پزشک و فیلسوف معاصرش، ابن رشد دوست صمیمی او شد و باهم مشورت میکردند. آثار ابن زهر، در اروپا با عنوان «ابهمرن» یا «اونزر» مطالعه شد و شهرت یافت. او در سال 557 ه.ق در اشبیلیه از دنیا رفت[۴].
ابن عوام اشبیلی
ابو زکریا یحیی بن محمد، مشهور به ابن عوام، از اشبیلیه در اسپانیای اسلامی بود. او در اوایل قرن ششم ه.ق به دنیا آمد و تحصیلات خود را در زمینههای مختلف گسترش داد. او مطالعاتش را در زمینهی کشاورزی و گیاه شناسی را عمق بخشید و در این قلمرو بنابر نیاز زمان کارهای شایستهای انجام داد و بالاخره در سال 580 ه.ق از دنیا رفت.
مطالعه در زمینهی کشاورزی، در اسپانیای اسلامی، از قرن پنجم ه.ق شروع شد و به طور مداوم گسترش یافت. ابن وافد و محمد تقناری، گیاه شناسان برجستهای بودند که باغهای ملوکانه را برای شاهزادگان حامی شان توسعه دادند و همچنین رسالههایی نوشتند که بیشتر در زمینهی گیاه شناسی بود. کشاورزان و گیاه شناسان اشبیلیه که در زمینهی کشاورزی کتاب نوشتند در این عرصه بازده بالایی داشته و عامل تحول بودند. یکی از آنها ابوعمر احمد بود که «المغنی» را در سال 466 ه.ق نوشت و ابوالخیر و محمدبن ابراهیم بن بسال در زمینهی کشاورزی «کتاب الفلاحه» نوشتند.
ابن عوام با استفاده از آثار گذشتگان و منابع دیگر، حدود صد سال بعد اثر مشهورش «الفلاحه» را نوشت که از جامعیت خاصی برخوردار بود تا جایی که ابن خلدون در مقدمه به آن اشاره کرد. نقل قول های از از پیشینیانش و همچنین، مشاهدههای خود او در زمینهی جنبههای مختلف کشاورزی، به ارزش این اثر افزود. کتاب او علاوه بر مطالب زراعت و کشاورزی، اطلاعاتی کافی دربارهی مسائل اقتصادی و روستایی را نیز ارائه کرده است[۱۳][۴].
رایمون پانیکار [۱۴]
رایمون پانیکار Raimon Panikkar(معاصر) در سال ۱۹۱۸ در بارسلوناى اسپانیا به دنیا آمد. پدرش یک هندى هندو و مادرش یک اسپانیایى کاتولیک بود. پانیکار از همان دوران اولیه زندگى خود به گونه اى تعلیم و تربیت یافت که هم وداها (یعنى کتب مقدس آیین هندو) و هم انجیل مىخواند. او مراتب مختلف دانشگاهى را تا دکترا طى کرد و در سه رشته فلسفه و الهیات و شیمى دکترا گرفت.
در ۱۹۴۶ در سلک کشیشان درآمد. در ۱۹۶۸ بر پایه تجربه عینى اى که از «گفت و گو» میان ادیان داشت کتاب «مسیح ناشناخته آیین هندو» را منتشر ساخت. به اعتقاد او هندوهاى با ایمان و پاک سرشت هم به مدد ایمان و عمل برطبق شعایر هندوى به رستگارى مىرسند. پانیکار در نسخه تجدید نظر شده این کتاب در سال ۱۹۸۱ از این عقیده پیشتر رفت و این نظر را مطرح کرد که آیین هندو و سایر ادیان به سهم خود مىتوانند راههایى براى نیل به رستگارى باشند.
پانیکار در دانشگاههاى مختلف جهان از جمله مادرید، روم و هاروارد درس داده و استاد باز نشسته پژوهشهاى دینى در دانشگاه کالیفرنیا در سانتا باربارا است. او اکنون در روستاى کوچکى نزدیک بارسلونا زندگى مىکند.
پانیکار صاحب بیش از ۳۰ کتاب و ۹۰۰ مقاله است. او در کنار شخصیتهاى برجسته اى مانند ویلفرد کنتول اسمیت (۱۹۱۶ـ۲۰۰۰) و هانس کونگ (۱۹۲۸ـ) از جمله کسانى است که در نظریه پردازى در باب روابط و گفت گوى میان ادیان بویژه گفت وگوهاى درون دینى شهرت دارد. پانیکار خود را صددرصد هندو و هندى و صد درصد کاتولیک و اسپانیایى توصیف مىکند و تحقق چنین تألیفى را حاصل زندگى دینى مىداند اما دین در مقام تجربه و نه ایدئولوژى. به عقیده او آن روزگار که ادیان مىتوانستند به خلوت باشکوه خود پناه ببرند سپرى شده است[۴].
ویسنت[۱۵]
ویسنت(عبدالمومن)آیاHaya Vicente(معاصر) برجسته ترین اندیشمند مسلمان اسپانیا با بیش از20 عنوان کتاب و دهها مقاله در زمینه اسلام
شخصیتهای دینی معاصر متنفذ[۱۶]
- ریاج تاتاری - رئیس اتحاد جوامع مسلمان اسپانیا
- فلیکس اِرّرِو - رئیس فدراسیون جوامع مذهبی اسلامی اسپانیا و امام مسجد اتحاد مالاگا
- دکتر محمد حامد علی – نایب رئیس فدراسیون جوامع مذهبی اسلامی اسپانیا که به اتفاق ریاج تاتاری مدیریت کمیسیون اسلامی اسپانیا را بر عهده دارد.
- عبدالنور پرادو– موسس و رئیس هیأت اسلامی کاتلان از سال 2005، مدیر و نویسنده صفحه اینترنتی وب اسلام که بیش از صدها مقاله راجع به تفکر اسلامی و موضوعات روز چاپ کرده است(2007- 2001)، شاعر و متفکر، مدیر کنگره بین المللی فمنیسم اسلامی
- دکترفرانسیسکو اسکودرو بداته معروف به «عبدالسلام منصور» - رئیس اسبق هیات اسلامى اسپانیا
- هاشم ابراهیم کابرِرا– هنرمند و متفکر برجسته معاصر، عضو و مدیر هیأت اسلامی اسپانیا، از بنیان گذاران مرکز اسناد و انتشارات اسلامی، مدیر مجله اسلام سبز و نویسنده چندین اثر
- کاردینال آنتونیو ماریا رُاوکُ بارِلا– اسقف مادرید و رئیس کنفرانس کلیسای اسقفی اسپانیا، عضو آکادمی سلطنتی دکترهای اسپانیا، عضو کمیته انتخاب کنندگان پاپ بندیکت شانزدهم
- کاردینال لوئیس مارتینز ای سیستاچ– اسقف بارسلون، عضو دادگاه عالی امضای پاپ، عضو شورای اسقفی برای عوام
- دکتر بِرا اولیو روریگز پلازا – اسقف تولدو و کشیش ارشد اسپانیا
- دکتر جاکوب اسرائیل گارسون– رئیس اسبق فدراسیون جوامع یهودی اسپانیا 2003– 2011
- دکتر ایساک کِروب کارو - رئیس فعلی فدراسیون جوامع یهودی اسپانیا
- دانیل رودریگز راموس - رئیس فدراسیون نهادهای مذهبی انجیلی اسپانیا[۴]
موقعیت اسلام و مسلمانان در جامعه
خورشید اسلام از روزگاران پیش بر اسپانیا پرتو افکنده بود. آن گاه که اروپا در تاریکیهای قرون وسطایی دست و پا میزد اسلام به اندلس پا نهاد و از آن کشوری متمدن و پیشرو ساخت ولی پس از مدت زمانی مسلمانان بر اثر توطئههای وحشیانه صلیبیان از آن سرزمین رانده شدند. اما امروزه اسپانیا دین اسلام را به عنوان یکی از ادیان رسمی کشور به رسمیت شناخته است. مرکز اسلامی اسپانیا بخشهایی را در «مادرید»، «بارسلون»، «گرانادا» زیر پوشش خود دارد این مرکز همچنین مدرسهای اسلامی را در گرانادا تحت نظارت گرفته است. مرکز یاد شده کارهای تبلیغاتی، انتشاراتی و ترجمه کتابهای اسلامی به زبان اسپانیولی را به عهده دارد. پخش فیلمهایی درباره اسلام و فرستادن سخنرانان و مبلغان اسلامی به مراکز علمی و دانشگاهی از جمله اقدامات این مؤسسه است.
در سال 1971 میلادی حدود 90000 مسلمان در اسپانیا زندگی میکردند که از این عده حدود 13000 نفر شهروند اسپانیایی بودند. در سال 1982 تعداد مسلمانان به 120000 نفر رسید یعنی 3/0% کل جمعیت اسپانیا. بیشترین این جمعیت کارگران خارجی بودند که عمدتا از شمال افریقا به خصوص مراکش به این کشور مهاجرت کردهاند. ضدیت دولت اسپانیا با جامعه مسلمان در قرن شانزدهم میلادی که عملا منجر به نابودی اجتماع مسلمین گردید تا سال 1967 میلادی ادامه داشت اما پس از آن برای اولین بار مذهب در آن دیار مورد تایید قرار گرفت. آزادی کامل مذهب پس ازمرگ ژنرال فرانکو اعلام شد اما قبل از آن قرنها اطلاعات نادرست و گمراه کننده کلیسای کاتولیک اسپانیا علیه اسلام برروی مردم آثار نامطلوب برجای گذاشته بود به گونه ای که عده کثیری از مسلمانان از ترس آزار، اعتقادات مذهبی خود را پنهان نگاه میداشتند. از سال 1980 گرایش به اسلام در ناحیه اندلس فزونی گرفت. مهمترین نهادهای اسلامی عبارتند از جامعه اسلامی اندلس همراه شعبههایش در سویل، گرانادا، مالاگا.
در عصر حاضر حضور اسلام در اشبیلیه (Sevilla) مرکز استان اندلوسیا به پیدایش برخی از فرقههای کوچک که دارای عقاید و آراء مختلفی هستند منحصر شده که اکثر اعضای آن را مسلمانان اسپانیا تشکیل میدهند و بقیه آنان نیز جزو مسلمانان مهاجر از کشورهای عرب و غیره است. یکی از مجموعههای فعال و بارز در این شهر (اشبیلیه) «تشکیلات جمعیت اسلامی» است. گرچه اعضای آن در مسائل فقهی اختلاف نظر دارند و در میان آنها مذاهب مالکی، سلفی و شیعه وجود دارد اما به شعار و عنوان واحدی نظر دارند و مجله کوچکی با عنوان «بسم الله» منتشر میکنند، که حاوی عقاید ونظرهای مختلف اعضای جمعیت است. تحرکات و فعالیتهای جدید اشبیلیه در راستای آزادیهایی بود که بعد از مرگژنرال فرانکو پدید آمد. زیرا بعد از مرگ وی ملت اسپانیا تمام قید و بندها را شکست و جوانان و پیران علیه کلیسای آن کشور و ارزشهای حاکم شوریدند و هر منطقه خواستار بازگشت به ملیت و ریشههای اصلی خویش شد که سرسخت ترین آنها جنبشهای باسک و کاتلان بود. در پی این حرکتها نظامی روی کار آمد که ملیتها را به رسمیت شناخت و به آنان خودمختاری و حق حکومت محلی داد. ملت اندلس نیز به حرکت درآمد و اشبیلیه را به عنوان پایتخت خود انتخاب کرد ولی این حرکت شامل تمام اندلس نشد و فقط مناطق جنوبی آن سرزمین را در برگرفت در چنین شرایطی اسلام دراسپانیا تجدید حیات یافت و غربیها به عنوان دینی که قادر است تسلط غرب را تهدید کند به آن توجه کردند.
گرانادا به عنوان آخرین نگین انگشتری حضور هشتصد ساله اسلام میدرخشد. در اوایل سالهای دهه هشتاد افرادی که اسلام آورده بودند به شهر سمبلیک گرانادا (الحمراء) بازگشتند تا عظمت اسلام را در این کاخ عظیم بازیابند. شاید بهتر باشد بگوییم آنها که دوباره به اسلام روی آوردند در این مکان مسکن گزیدند. در این جا اسلام به آرامی در حال رجعت است. در گوشههای این شهر و در محلههای مختلف اندلس یا دیگر نقاط اسپانیا گروههای کوچک مسلمان گرد هم جمع میشوند و با صفای خاص به انجام فرایض خویش میپردازند. زندگی شیعیان در شهر کوردوبا چشمگیر است این افراد بیشتر سیاست و دنیای جدید را قبول دارند و با مسائل روز درگیر هستند. اینها افراد آرامتری هستند که به ایران گرایش دارند برای ایشان حقیقت دروجود امام خمینی قدس سره و تنها در مسیر او یافت میشود. در منزل شیعیان کوردوبا پس از سادگی اولین چیزی که توجه را جلب میکند عکس امام خمینی(قدس سره) است. امروزه در بعضی از محلات این شهر مراسم مذهبی درمساجد مسلمانان آزادانه انجام میشود و از طرف ساکنان مسیحی این محلات پخش اذان و انجام مراسم مذهبی مسلمانان امری پذیرفته شده است. شهر سئوتا حالت دیگر دارد. این جا مسلمانان و مسیحیان در کنار هم زندگی مسالمت آمیزی دارند. مسلمانان این شهرها معمولا به سرامیک سازی مشغولند، کاری که سالیان قبل اجدادشان به آن اشتغال داشته اند. یکی دیگر از کارهای مسلمانان آموختن زبان عربی و دروس اسلامی است، ترجمه احادیث پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله از جمله کارهای بسیار متداول این مسلمانان است.
آنچه در این سرزمین مشهود است شوق بازگشت به هستی سابق است. جوانان جستجوگر تمام راهها را پیموده اند و پساز طی کردن مسافتی طولانی به مقصدی تازه رسیده اند. اکنون تنها در پایتخت فعلی اسپانیا (مادرید) سازمانها وارگانهای اسلامی بسیاری فعالیت دارند[۱۷].
" اسلام دومین دین بزرگ اسپانیا بعد از مسیحیت ( شاخه کاتولیک) است و مسلمانان 5/2 درصد از کل جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. هرچند آمار دقیقی از مسلمانان اسپانیا در دست نیست و آماری که دولت و مجامع اسلامی اسپانیا اعلام میکنند متفاوت است، به نظر میرسد تعداد مسمانان اسپانیا با دیگر کشورهای اروپایی درخور قیاس نباشد. دولت اسپانیا هرگز آماری بیش از پانصد، ششصد هزار نفر در مورد مسلمان را نمیپذیرد و آنها را نوعاً مهاجر میداند. اما خود مسلمانان آمار حدود یک و نیم میلیون نفر را برای خود مطرح کرده اند که میتوان آن را با کمی اغماض پذیرفت. از این جمعیت مسلمان، حدود ششصد هزار نفر مهاجرانی هستند که از کشورهای مراکش،سنگال، الجزایر، پاکستان، نیجریه، مالی، تونس، سوریه، لبنان، اندنزی، ترکیه، آلبانی، اردن و ایران (که به ده هزار نفر میرسند) به اسپانیا رفتهاند. شایان ذکر است که در این میان اعراب بسیار پایبندتر به موازین اسلام هستند. جمعیت اسلامی و جامعه مسلمانان مراکش عمده ترین گروههای جامعه مسلمانان اسپانیا را تشکیل میدهند که از طرف دولت به رسمیت شناخته شدهاند. سفارتخانههای اسلامی در نظر دارند در مادرید در زمین اهدایی شهرداری این شهر مسجدی بنا کنند. اتحادیه مجامع دانشجویان مسلمان که غالبا دانشجویان خارجی را جذب میکنند، در مادرید دفتر مرکزی و در شهرهای مهم اسپانیا شعبه دارند.
در بعضی مناطق جنوبی نیز مردم آرام آرام به اسلام گرایش پیدا کردهاند. در «کوردبا» و «گرانادا» اتحادیههایی برای مسلمانان وجود دارد. در «مالاگا»، «سئوتا» و «ملیا» و بسیاری از مناطق جنوبی نیز مسلمانان اسپانیایی وجود دارند. حتی در مادرید نیز هستند کسانی که به اسلام گرایش پیدا کردهاند. البته در جاهای دیگر مانند کاتالونیا و بارسلون خیلی مسلمانان مهاجر و بومی زندگی میکنند و در مناطق مرکزی نیز تعداد کمی مسلمان وجود دارد. مسلمانانی که در این مناطق زندگی میکنند درحال حاضر اتحادیه ای به نام «مجامع اسلامی اسپانیا» (خونتا اسلامیکا) دارند. البته نسبت شیعیان به کل مسلمانانی که در آنجا زندگی میکنند بسیار نابرابر است. اگر نسبت شیعیان جهان را نسبت به کل مسلمانان یک هشتم بدانیم، باید بگوییم که در اسپانیا این نسبت به دلیل تعداد اندک شیعیان در آن کشور به هم میخورد و به چیزی در حدود یک بیستم میرسد؛ زیرا از حدود جمعیت یک میلیونی مسلمانان اسپانیا، فقط حدود پنجاه هزار نفر آنها شیعه هستند. از این تعداد ده هزار نفر ایرانی و باقی عراقی، لبنانی، پاکستانی و ... هستند. درواقع حدود دو هزار نفر از پاکستانیهایی که در بارسلون زندگی میکنند، شیعه هستند؛ تعداد شیعیان لبنانی و عراقی در مادرید هم به دویست، سیصد نفر میرسد. آمار دقیق و رسمی تعداد مسلمانان اسپانیا تاکنون اعلام نشده است، اما تخمین زده میشود که حدود 1 میلیون و 500 هزار نفر مسلمان در این کشور زندگی میکنند که بیشتر آنها از کشورهای مراکش،سنگال، الجزایر، پاکستان، نیجریه، مالی، تونس، سوریه، لبنان، ایران، اندنزی، ترکیه، آلبانی و اردن به اسپانیا مهاجرت کردند. در سراسر اسپانیا 200 انجمن اسلامی وجود دارد که هر یک نمازخانه ویژه خود را دارند. بین 200 تا 400 مکان دعا و نماز در نقاط مختلف اسپانیا وجود دارد که با مراکز فرهنگى اسلامى و مساجد بزرگ شهرهای "مادرید"، "والنسیا"، "فوئنخیرولا"، "گرانادا"، "قرطبه"،"ماربیا"و "بارسلونا" همکاری مینمایند. روز جمعه برای میلیونها مسلمان در اسپانیا روز برپایی نماز جماعت است، در این روز مساجد اسپانیا ظرفیت مسلمانان را ندارند، به طوری که اغلب مجبور میشوند نماز جمعه را در میدانها و خیابانها به پا دارند و از حدود هزار مکان غیر رسمی به عنوان نمازخانه و یا مسجد استفاده کنند.
در «آلمریا» و «گرانادا» مساجد بسیار عظیمی وجود دارد. در بارسلون دو، سه مسجد کوچک و بزرگ وجود دارد که تقریباً مربوط به تمام مسلمانان میباشد و البته به طور مشخص مربوط به اهل سنت است ولی شیعیان مسجد یا مکانی مانند حسینیه یا مرکز فرهنگی کوچک هم ندارند. در جایی در جنوب شهر مادرید و در محلههای خیلی پایین شهر شیعیان عراقی زیرزمینی را اجاره کردند که فضایی بسیار کوچک و نامناسب و نمور است و شهرداری به آنها اجازه داده بود در مواقع بسیار استثنایی کنار هم جمع شوند و فعالیتهای مذهبی خود را در آنجا انجام دهند که رئیس جمعیت فرهنگی اهل بیت(ع) مادرید که فردی عراقی الاصل است گفت آنجا را هم از ایشان گرفتهاند. یعنی از آن زمان در واقع تمام شیعیان مجبورند تا مراسم مذهبی خود را در مساجد اهل سنت انجام دهند. در مادرید دو مسجد نسبتاً خوب وجود دارد؛ هرچند مسجد بزرگ و تاریخی کوردبا کلیسا شده و مناره معروف و شگفت انگیز آن، که نمونهای از معماری اسلامی است، به ناقوس کلیسا تبدیل گردیده است. مسجد مادرید در مرکز شهر قرار دارد که مسلمانان برای ادای مراسم مذهبی خود در آنجا گرد هم میآیند و آداب اسلامی، ازجمله مراسم عید قربان، عید فطر و برنامههای مذهبی دیگر را انجام میدهند. این مسجد مجموعهای از چند فعالیت فرهنگی را پوشش میدهد؛ زیرا افزون بر مسجد، کتابخانه، مدرسه علمیه، مدرسه جدید (برای فرزندان مسلمانان)، چندین فروشگاه حلال در اطراف، غسال خانه و سردخانه دارد. شایان ذکر است که این مسجد تحت حمایتهای مالی، معنوی و مدیریتی عربستان اداره میشود. خود شاه عربستان و افراد رده پایینتر سعودی هر چند مدت یک بار یکبار از آنجا دیدن میکنند و حمایتهای خود را نشان میدهند. مسجد دیگری که در شهر مادرید وجود دارد وابسته به سوریها و مراکشیهاست و آنرا تحت حمایت خود دارند. در مالاگا مسجد بسیار عظیمی وجود دارد که صعودیها آنجا را پشتیبانی میکنند. در والنسیا مسجد دیگری وجود دارد که صعودیها و برخی دیگر از کشورهای عربی آنرا تحت حمایت و پشتیبانی خود دارند و در آنجا فعال هستند. مهمترین مساجد اسپانیا، مسجد و مرکز اسلامی مادرید، مسجدالایمانمادرید، مسجدالنور بارسلون، مسجدالرحمان بیلبائو، مسجدالرساله النبوی کادیز،مسجدالمؤمن مالاگا، مسجدالهدی لوگرونیو،مسجدالنصر بارسلون، مسجد السلام تاراگونا،مسجد التوبه بارسلون، مسجدالسُنه ویتوریا، مسجد بدر بیلبائو، مسجد کاسابلانکا درمالاگا، مسجد رمضان بارسلون، مسجد یونس بارسلون، مسجد ملک عبدالعزیز آل سعود درماربیا، مسجد الیکانته، مسجد عبدالرحمان ایبیزا و مسجد التقوی گرانادا هستند[۱۸].
" امروز، مسلمانان اسپانیا در تمامی بخشهای اقتصادی، بازرگانی، صنعتی و علمی فعالیت میکنند که مراکشی تبارها در میان سایر مسلمانان، فعال تر میباشند. دربخش آموزش، مسلمانان بیش از 16 درصد از پژوهشگران و اساتید مراکز علمی و دانشگاهی را به خود اختصاص داده اند. همچنین 82 درصد از مهاجران مسلمان دارای در آموزش متوسطه تحصیل میکنند[۱۹].
"بر اساس مطالعهای که به سفارش وزارت کشور در سال 2006 انجام شد، مسلمانان اسپانیا معتقدند که هر سه دین یکتا پرستی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) قابل احترامند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد و کسانی که پیرو این ادیان نیستند نیز مانند پیروان آنها محترم هستند. آنها معتقدند باید تمام تلاش خود را برای احترام به باورهای دینی دیگران بکار گیرند. اکثر قریب به اتفاق آنها بر این باورند که امروزه مسلمانان و مسیحیان در اسپانیا آنطور که باید و شاید برای درک یکدیگر و احترام متقابل تلاش نمیکنند. تنها 12% از ایشان موافق ازدواج مختلط بین یک مسلمان و یک مسیحی نیستند[۲۰].
"مهمترین مشکلات مسلمانان، وجود تبعیض در حوزه های آموزشی، اقتصادی و اجتماعی است که دولت این کشور علیه مسلمانان اعمال میکند. همچنین ایجاد محدویت در ساخت مساجد، ترویج سیاست اسلام هراسی در رسانهها، از مشکلات مهم دیگر مسلمانان اسپانیا میباشد. این کشور به همراه کشورهای بلژیک، فرانسه، هلند و سوئیس از جمله کشورهایی است که شاهد بیشترین تبعیض در اعتقادات مذهبی میباشد. به گزارش روزنامه ال موند و تفکر اسلام هراسی در اسپانیا به حدی است که براساس آمار سازمان عفو بین الملل37 درصد اسپانیاییها با این مساله که دانش آموزان مسلمان محجبه باید از مدرسه اخراج شوند موافقند[۲۱]. بعنوان نمونه به خاطر اقدامات نژادپرستانه شهروندان غیر مسلمان، اسلامهراسی در کاتالونیا نسبت به قبل بیشتر نمود یافته است. در همین رابطه گروهی از اقلیتهای مسلمان منطقه «کاتالونیا»ی اسپانیا با هدف رویارویی با پدیده اسلامهراسی و نژادپرستی موجود در اسپانیا، جمعیت ضد اسلام هراسی را در این کشور تشکیل دادند. این جمعیت متشکل از دوازده تشکل اسلامی اسپانیا است که با مشاهده شرایط نامساعد علیه اقلیت مسلمان این کشور و نژادپرستی شایع برضد مهاجران مسلمان اعلام موجودیت میکند. تشکل فرهنگی، تربیتی، اجتماعی و علمی زنان پاکستانی، حزب سنگالیهای مقیم، انجمن مسلمانان کاتالونیا، تشکل ابن رشد، تشکل شمال و جنوب و تشکل اعتدالگرایان از جمله اعضای جمعیت تازهتاسیس ضداسلامهراسی در اسپانیا هستند[۲۲].
"اسلام هراسی در اسپانیا بطور ویژه پس از سوء قصدهای یازدهم مارس 2004 که یکسری حملات تروریستی در چهار ترن شبکه اطراف مادرید بودند، نمود پیدا کرد. این سوء قصدها طی حکم دیوان عالی به گروه های تروریستی جهادگرا یا مسلمانان اصولگرا نسبت داده شدند. البته این اولین اقدام تروریستی نبود که مسلمانان به آن متهم شدند. حمله به رستوران " ال دِسکانسو " در سال 1985 که هجده کشته بر جای گذاشت، شروع این نوع حرکات محسوب میشود. این عقیده وجود دارد که اسامه بن لادن و القاعده با هدف گیری اسپانیا برنامههایی برای احیای مجدد الاندلس دارند[۲۳][۴].
نهادها و مراکز دینی مسلمانان
"قانون اساسی اسپانیا آمادگی دولت را در زمینه همکاری با کلیساها و مذاهب دینی در جهت احقاق حق شهروندان خود برای استفاده از آزادی مذهبی «بهصورت واقعی و فعال» تا جایی که لازم باشد، تصریح کرده است. به منظور کسب شناسایی که برای رسیدن به موافقتنامهای در زمینه همکاری لازم است، گروههای متضمن آنها باید براساس قانون ثبت رسمی واحد دینی مستقل، حداقل وجود تعداد معینی از معتقدین خود را به اثبات برسانند. این قانون در واقع جدای از ترتیبات موجود در مذاهب کلیسای کاتولیک رم، پروتستان، یهود و اسلام به آنها اعطا شده است و ترتیبات رسمی میان دولت و این مذاهب در سال 1992 به امضا رسیده است[۲۴][۴].
مهمترین سازمانهای اسلامی موجود در اسپانیا عبارتند از[۱۶]:
کمیسیون اسلامی اسپانیا (CIE)
به عنوان نماینده رسمی مسلمانان اسپانیا به رسمیت شناخته شده است. این کمیسیون توسط دو فدراسیونی انتخاب شد که در ثبت رسمی واحدهای دینی مستقل که فدراسیونها با اجتماعات دیگری را نیز میتوان در آینده به آن افزود، به ثبت رسیده است. این موافقتنامه متضمن لیست بلندبالایی از موضوعات مربوطه، مثل قوانین مربوط به مساجد و نمازخانه ها، قبرستانهای اسلامی، قواعد اسلامی مربوط به تدفین، قبور و مراسم خاکسپاری، امامان و رهبران مذهبی دیگر میباشد. همچنین حقوق مذهبی سربازان مسلمان و پرسنل مسلمان ارتش و زندانیان و بیماران در بیمارستان مسلمانان را نیز قانونمند کرده است. حق کسب تعالیم دینی اسلامی در مدارس ابتدایی و راهنمایی برای والدین مسلمان و فرزندان آنها تضمین شده بود. ممکن است کمیته اسلامی اسپانیا و اجتماعات مربوط به آن، مراکز تعلیماتی در سطوح ابتدایی و راهنمایی و همچنین دانشگاهها و مراکز شکل گیری اسلامی را ایجاد و مدیریت کنند. این موافقتنامه همچنین چند امتیاز مالیاتی را به CIE و اجتماعات وابسته به آن اعطا میکند. همچنین محدوده حقوق دانشجویان و کارمندان مسلمان برای بزرگداشت تعطیلات مذهبی، توجه به دستورات رمضان و شرکت هفتگی در عبادات روز جمعه را تعریف میکند. در نهایت، تصریح میکند که CIE تنها هیات حاکم در اسپانیا میباشد که میتواند بر حلال بودن یا نبودن محصولات غذایی بر حسب قوانین مذهبی اسلام اشعار بورزد. قوانین پرهیز غذایی اسلام در زندانها، تشکیلات وابسته به ارتش، بیمارستانها و مدارس برای مسلمانانی که خواستار آن باشند، به مورد اجرا گذاشته میشود[۴].
هیأت اسلامی اسپانیا
در سال 1989 تاسیس شده است. اهداف اصلی آن عبارتند از: اطلاع رسانی، جهت دهی، مشاوره، ترویج آزادیهای اساسی، حقوق بشر، برابری جنسی، آزادی بیان و عقیده، گفتگوی بین مذهبی، احترام مشترک و همزیستس مسالمت آمیز، ایجاد فضاهایی برای گفتگوی بین فرهنگی و رابط بین جوامع، انجمنها و مهاجرین. از جمله اقدامات آموزشی، فرهنگی و اجتماعی این نهاد میتوان به ایجاد سایت اینترنتی وب ایسلام بعنوان مهمترین پورتال زبان اسپانیایی و تاسیس" موسسه حلال هیأت اسلامی" اشاره نمود که کار سامان بخشی و تایید مواد غذایی و خدمات حلال را بر عهده دارد[۴].
اتحاد جوامع اسلامی اسپانیا (UCIDE)
سازمانی مذهبی با مرکزیت مادرید که حاصل ادغام چند جامعه مذهبی اسلامی اسپانیا میباشد و در دفتر ثبت جوامع مذهبی وزارت دادگستری به ثبت رسیده است. هدف آن توسعه فعالیتهای مذهبی خاص اسلام است. بنیانگذار کمیسیون اسلامی اسپانیا بوده و نماینده مسلمانان در دولت اسپانیا، نماینده شورای همکاری مسلمانان در اروپا (CMCE) و نهاد نمایندگی در مقابل اتحادیه اروپا میباشد. رئیس منتخب آن دکتر ریای تارتاری است[۴].
فدراسیون جوامع اسلامی اسپانیا (FEERI)
سازمانی مذهبی با مرکزیت مادرید که حاصل ادغام چند جامعه مذهبی اسلامی اسپانیا میباشد و در دفتر ثبت جوامع مذهبی وزارت دادگستری به ثبت رسیده است. هدف آن توسعه فعالیتهای مذهبی خاص اسلام است و به اتفاق اتحاد جوامع اسلامی اسپانیا از بنیانگذاران کمیسیون اسلامی اسپانیا میباشد و 57 جامعه اسلامی در آن عضو هستند[۴].
جامعه اسلامی اسپانیا
در شهرهای مختلف کشور حضور داشته و مرکز آن در گراناداست. یکی از اولین نهادهای اسلامی در اسپانیا میباشد که حدود سی سال قدمت دارد. این جامعه همواره استقلال خود را حذف نموده (به جز پیوندهای سنی مذهبی بین مسلمانان) و به هیچ کشور یا سازمانی در دنیای اسلام وابسته نیست[۴].
جامعه فرهنگی اسلام امام علی علیه السلام یا مرکز اسلامی شیعیان «سویا»
یکی از سازمانهای فعال مسلمانان است. این سازمانها با کمترین امکانات مادی در جهت قیام اسلامی تلاش چشمگیر دارند، در حالی که نه تنها از طرف دولت ایران بلکه از سوی هیچ مرکز دیگری حمایت نمیشوند ولی کماکان به درج مقالات مفید درباره مسایل اسلامی و سیاسی و ترجمههای ارزشمندی از آثار اسلام شناسان ایرانی چون استاد شهید مطهری، استاد علامه طباطبایی وخطابههای جاودانه امام خمینی قدس سره رسالت قلم خود را حفظ کرده به پیش میروند[۲۵][۴].
دیگر مراکز اسلامی فعال:
- مرکز اسلامی در شهرهای سویا، مادرید، بورسیا، بارسلون، کوردُبا، سئوتا؛
- مدارس اسلامی زاراگوزا؛
- جامعه فرهنگ عربی مادرید؛
- جامعه العمل بارسلون؛
- جامعه اسلامی آندلوس در کوردوبا؛
- مرکزاسلامی ابن رشد درکوردوبا؛
- جماعت اسلامی ال آندالوس در آلمریا؛
- جامعه اسلامی والنسیا؛
- جامعه اسلامی مسلمانان سئوتا؛
- جامعه اسلامی بدردرملیا؛
- جامعه اسلامی مادرید[۲۶].
در یک نگاه آماری به نهادهای مذهبی در اسپانیا میتوان گفت 75% جوامع اسلامی عضو کمیسیون اسلامی اسپانیا بوده و حدود 10% نیز در حال انجام اقدامات لازم برای پیوستن هستند و 15% هیچ پیمان و وابستگی دارند. 5% جوامع اسلامی مسجد و نمازخانه ندارند و 95% آنها فاقد قبرستان یا غسال خانه میباشند[۴].
وضعیت و ساختار آموزش مذهبی در جامعه
" در مبحث آموزش و پرورش قانون اساسی 1978 متضمن اصول بنیادین تعلیم و تعلم دینی است. بنابراین، ماده قانونی 3-27 بیانگر ضمانت حق والدین در انتخاب تحصیل فرزندانشان، بر مبنای اعتقاداتشان، در تربیت دینی و روحی که فرزندانشان دریافت میدارند، از طرف دولت میباشد. در ماده 18-1 همین قانون آمده است که مدارس عمومی و خصوص "باید فعالیتهای خود را تابع اصول قانون اساسی قرار دهند و بیطرفی ایدئولوژیکی را ضمانت نمایند و به انتخاب دینی و معنوی دیگران احترام بگذارند".با توجه به آزادی دینی که وجود دارد، دانش آموزان به صورت داوطلبانه میتوانند واحدهای درسی دینی خود را انتخاب نمایند.
موافقتنامههای همکاری که درسال 1992 با فدراسیون عناصر دینی انجیلی، فدراسیون عناصر یهودی و کمیسیون اسلامی اسپانیا به امضا رسید، ضمانت میکنند که اگر دانش آموزان، والدینشان یا هیاتها و نمایندگان آموزشی دولت درخواست نمایند، دانشآموزان میتوانند حق انتخاب واحدهای درسی انجیلی، یهودی یا دین اسلام را در دوره پیش دبستان، دبستان و دبیرستان درمدارس عمومی و یا خصوصی که کمک هزینه دریافت میدارند، داشته باشند. معلمین ومتون درسی باید توسط مقامات این گروههای دینی مختلف تعیین گردند[۲۷].
" با این وجود کلیسای کاتولیک در برابر بی دینی کامل سیستم آموزشی مقاومت کرده و در حقیقت انحصار خود را روی آموزش مذهبی مدارس دولتی و خصوصی که از دولت سوبسید دریافت میکنند، حفظ نموده است. در نتیجه آموزش غیر کاتولیک که بر اساس قانون اساسی و توافقات امضا شده با جوامع مسلمان، پروتستان و یهودی بین سالهای 1992 و 1996 به رسمیت شناخته شده بود، عملاً تا به حال وجود خارجی چندانی نداشته است. پس از واقعه 11 سپتامبر 2001 و بویژه سوء قصد 11 مارس 2004 در اسپانیا، دو برداشت در مورد مسلمانان در نظر افکار عمومی و سیاست اسپانیا شکل گرفته است. از سویی گرایشات اسلام هراسی و عرب هراسی ناشی از بازگشت مجدد اسلام روز به روز مشهودتر میشود و از سوی دیگر نوعی اجماع بر توقف تکثرگرایی مذهبی و ادغام مسلمانان از طریق اسلام اسپانیایی یا اروپایی شکل گرفته است. در این رابطه آموزش مذهبی اسلامی در حال حاضر به صورت رسمی از طریق طرحهای آزمایشی، در حال گسترش و اجراست(چاپ کتاب درسی تعلیمات اسلامی به نام "کشف اسلام" برای دانشآموزان سال اول و دوم دبستان).
با توجه به مطالب ذکر شده باید گفت تعلیم و تربیت مذهبی امروزه یک مسئله کلیدی در مباحث مربوط به اصلاحات آموزشی بطور خاص و مباحث تکثرگرایی و چند فرهنگگرایی در جامعه اسپانیا به صورت کلی میباشد. دولت اسپانیا بحثی جدی را در مورد موقعیت کلیسای کاتولیک در سیستم آموزشی شروع کرده است با این وجود تناقضات بسیاری وجود دارد. از یک طرف تلاش زیادی برای تجهیز قضایی یکسان هر چهار مذهب ریشه دار کشور صورت میگیرد، از طرف دیگر این برابری قضایی به هیچ وجه در واقعیات اجتماعی و آموزشی که به حقیقت دانش آموزان غیر کاتولیک تجربه می کنند، منعکس نمی شود. به استثنای شهرهای سئوتا و ملیا (شهرهای اسپانیایی واقع در شمال مراکش)، در بقیه شهرهای اسپانیا یک دانش آموز مسلمان، یهودی یا پروتستان تا به حال نتوانسته است به حق قانونی خود در دریافت آموزش مذهبی با یک معلم آگاه و مطلع – به لحاظ آموزشی و ایدئولوژیکی – از طرف جامعه مذهبی خود دسترسی داشته باشد[۲۸][۴].
نهادها و مراکز دینی غیرمسلمان
"در سال 2011، مرکز ثبت جوامع مذهبی وزارت دادگستری اسپانیا، ثبت حدود 14000 تشکل مذهبی را اعلام داشت که از این میان، تعداد 12585 (466 تشکل در گالیسیا) جوامعی هستند که توسط کلیسای کاتولیک شکل گرفتهاند و1895تشکل (55 در گالیسیا)مربوط به کلیساها، عقاید دینی و جوامع اقلیت هستند که نسبت به آمار دو سال گذشته با تعداد 1388 تشکل، رشد داشته اند. بخش اعظم جوامع اقلیت ثبت شده به ترتیب مربوط به کلیسای انجیلی یا پروتستان، تشکلهای اسلامی، یهودی، ارتدوکس، هندو، بودایی و همچنین شاهدان یهوه یا فرقه مذهبی مورمن میباشند. بر اساس آمار 2005 تعداد پنج تشکل از مذهب ارتدوکس، پانزده تشکل یهودی، دو تشکل بهائی، سه تشکل هندو و سیزده تشکل بودائی به ثبت رسیدهاند[۲۹]. در میان تشکلهای مذهبی موجود در اسپانیا، کلیسای کاتولیک بدلیل ساختار قضایی خاص آن که از طرف قانون اساسی و پاپ به رسمیت شناخته شده است، نیازی به اعلام موجودیت ندارد. نهاد اجرایی و دائمی کلیسای کاتولیک که متشکل از اسقفهای اسپانیا و در پیوند با پاپ میباشد، کنفرانس اسقفی اسپانیا (CEE) است. این نهاد با نظارت پاپ فعالیتهای اسقفی مربوط به پیروان حوزههای مختلف را با هدف گسترش زندگی کلیسا، رونق ماموریت تبلیغی آن و پاسخ گویی هر چه بهتر اداره میکند. در سال 1966 تاسیس گردیده و از وجاهت قضایی، ملی، کلیسایی و مدنی بین پاپ اعظم و دولت اسپانیا برخوردار است[۳۰][۴].
مهمترین مراکز دینی غیر مسلمان در اسپانیا به شرح زیر است:
فدراسیون نهادهای مذهبی انجیلی اسپانیا (FEREDE)[۳۱]
انجمن نهادهای مسیحی پروتستان انجیلی اسپانیاست. نماینده این نهادها در مدیریت دولتی کشور بوده و در جامعه نیز سخنگوی ایشان میباشد. مرکز آن در مادرید است. در زمان دیکتاتوری فرانکو با نام "کمیسیون انجیلی دفاع" فعالیت میکرد و نقش برجسته ای در سامان دهی آزادی مذهبی داشت. نماینده حداقل 2000 نهاد و 000،400 نفر پروتستان _ که 150،000 نفر آنها کولیها هستند – بعلاوه جمعیتی متغیر از خارجیها و اتباع پیرو این مذهب که اساساً اروپاییهای مقیم مناطق توریستی و مهاجرین هستند، میباشد. مستقیماً با بنیاد گثرتگرایی و همزیستی در ارتباط بوده و دفتر نظارت بر موقعیتهای تبعیض مذهبی را اداره میکند. ریاست فدراسیون از سال 2008 بر عهذه دانیل رودریگز راموس میباشد[۴].
فدراسیون جوامع یهودی اسپانیا(FCJE)[۳۰][۴]
در سال 1964 جوامع یهودی بارسلون و مادرید شورایی به نام شورای مشترک اسرائیلی تشکیل دادند. در سال 1967 با تصویب قانون آزادی مذهب در رژیم فرانکو، جوامع دیگری در شهرهای مالاگا، الیکانته، والنسیا، پالما دِ مایورکا، تنریفه، لاس پالماس و بعدها در تُرّّمولینوس و ماربِیا تاسیس شدند. قانون آزادی مذهب سال 1980 پنجره جدیدی را برای اقلیتهای مذهبی باز کرد. در این تاریخ، جوامع اسرائیلی بارسلون، سئوتا، مادرید و ملیا، فدراسیون جوامع اسرائیلی اسپانیا را تشکیل دادند که بعدها جوامع یهودی دیگر کشور نیز به آن پیوستند. در سال 2004 این فدراسیون به فدراسیون جوامع یهودی اسپانیا تغییر نام داد. علاوه بر جوامع فوق الذکر، انجمن ها و مراکز زیر نیز عضو فدراسیون میباشند:
- انجمن فرهنگی آویو والنسیا؛
- جامعه بیت شالوم کاتالونیا؛
- انجمن اسرائیلی شاهزادگی آستوریاس؛
- کنگره بیت ال؛
- بنیاد سفاردی بیت نو؛
- مکابی اسپانیا؛
- انجمن پزشکی یهودی اسپانیا؛
- کِرِن هایسود اسپانیا.
این فدراسیون نماینده جوامع یهودی در مقابل نهادها و موسسات رسمی است. عضو کنگره یهودی اروپا (EJC)و کنگره جهانی یهودیت (WJC)میباشد و توافقاتی نیز با کمیته یهودی آمریکا (AJC)و کنگره یهودی امریکای لاتین(CJL)دارد[۴].
فدراسیون جوامع بودایی اسپانیا (FCBE)[۳۲]
مرکز آن در مادرید است و بطور رسمی در سال 1992 تشکیل و در سال 1995 در ثبت جوامع مذهبی وزارت دادگستری به ثبت رسیده است. جوامع موسس آن، جامعه حمایت از سنت ماهایانا، فرقه مذهبی کارما کاجیو از بودای تبتی، جامعه بودایی سوتو زِن، انجمن بودایی غرب و جامعه داگ شانگ کاجیو بودند. رئیس فعلی آن فلورنسیو سرّانو پریور میباشد[۴].
کلیسای ارتودوکس اسپانیا[۳۳]
جامعه یونانی مادرید و جامعه ارتودوکس بارسلونا جزء اولین جوامع ارتودوکسی هستند که توسط وزارت دادگستری بعنوان دین ریشه دار به رسمیت شناخته شده اند. به تازگی دیگر جوامع ارتودوکس موجود نیز به رسمیت شناخته شده اند[۴].
کلیسای عیسی مسیح قدیسین روزهای آخر IJSUD(مورمن)[۳۴]
برای اولین بار در سال 1970 وارد اسپانیا شد و در سال 2003 بعنوان دین ریشه دار ثبت گردید. یک تشکل و 115 کلیسا در نقاط مختلف دارد: در مادرید 15، در بارسلون 8، در آلیکانته 7، در مالاگا 5، در لاس پالماس 5 و در سایر مناطق 73 کلیسا[۴].
شاهدان یهوه[۲۳]
در سال 2006 موجودیت آن به رسمیت شناخته شد و تا سال 2008 دو تشکل از آن به ثبت رسیده است.
کلیسای ساینتولوژی[۳۵]
در سال 2007 بعنوان انجمن مذهبی در وزارت دادگستری به ثبت رسیده است[۴].
تصوف
"مورخان ورود اندیشههای حکمی به سرزمین اندلس را با حضور چهرههای سرشناس در عرصه عرفان و فلسفه یاد میکنند. این شخصیت، محمد بن عبدالله بن مسَّره جبلی قرطبی (269-319 هجری قمری، 883-931 میلادی) متفکر و عارف اندلسی است که در زمان حکومت والی بنی امیه، عبدالرحمن بن حکم در شهر قرطبه متولد شد. وی مکتبی را در دامنه کوههای قرطبه با شاگردانی اندک تأسیس نمود که بذرهای اندیشه عرفانی و حکمی در سرزمینهای غربی جهان اسلام بی شک در دامان این مکتب پرورانده شده است. مکتبی که آراء بنیانگذارش تا مدتها در خفا آموزش داده میشد. منبع فکری که نمیتوان به عنوان عاملی تاثیرگذار بر تفکر عرفانی اسپانیای مسلمان از نظر دور داشت، تصوف و عرفان ایرانی است[۴].
در اواخر قرن دوم هجری یک جنبش عرفانی پربار در اندلس به راه افتاد و در پی آن خانقاههایی به وجود آمدند تا کانونی برای شکل گیری عرفان اندلسی مهیا شود. این گروه همواره مورد احترام مردم زمانۀ خود بودند و به آنها لقب الصوفی داده میشد. اولین کسی که این عنوان را گرفت شخصی معاصر ابن مسَّرَه به نام عبدالله ابن نصر القرطبی بود. در همین دوران اولین رساله درباب تصوف به قلم یمان بن رزق با عنوان الزاهد به رشته تحریر در آمد اما توسط فقیه آن زمان احمدبن خالد انتشار آن متوقف شد. در کنار تصوف ایرانی که فضای چند وجهی اندلس را برای شکل گیری جریان خاصی از اندیشه را در غرب عالم اسلام شکل بخشید، اندیشه شیعی در پی چند قیام در حیات سیاسی و فکری جامعه اندلس تأثیر عمیق خود را بر حلقههای علمی و فکری از جمله اندیشههای ابنمسَّرَه و مکتبش بر جای گذاشت. «شیعیان امامی در شرق جهان اسلام با قایل شدن به ظهور منجی منتَظَر به لحاظ سیاسی، وحدت سیاسی و عنصری دستگاه خلافت اموی در زمان امیرعبدالله را دچار انفکاک کردند و فاطمیون از این فرصت و انقلابهایی که در اندلس روی داد جهت تبلیغ آرا و عقاید خود بهره جستند» . به این ترتیب باطنیگری، عامل تأثیرگذار دیگری بود که شاکله فکری ابنمسَّرَه را سامان بخشید.
در چنین فضایی ابنمسَّرَه با تأسی اندیشههای شرق جهان اسلام، نظام عرفانی را در قرون هشتم و نهم میلادی بنیان نهاد که به تنهایی توانست پرچم اندیشههای عرفانی مغرب زمین را به برافراشته نگاه دارد. تداوم روح عرفانی مکتب ابنمسَّرَه منجر به شکلگیری مکتب المریا شد. با ظهور این مکتب در سراسر منطقه اندلس که اصول باطنی رواج داشت، آرا امپدکلس نیز با تغییرات محتوایی، منادی الهیات نبوی شد. مرکز عرفای سلسلۀ ابنمسَّرَه در بجانه (پچینا) مرکز قرطبه (کوردوبا) بود. این مرکز اولین محل اجتماع صوفیانه در اندلس و این مکتب نخستین جمعیت صوفیانه سرزمین اسپانیای مسلمان محسوب میشود.
شهر مریه در دوران مرابطین نیز مرکز مهم تصوف در اندلس بود. اهمیت این شهر در حرکت علمی که در سرزمین اندلس به راه افتاد بسیار چشمگیر و در خورتوجه است به گونه ای که بسیاری از بزرگان علم، تفکر و عرفان اسلامی در این دوره و این شهر میزیستند. یکی از نوابغ صوفیه در آن زمان در این شهر میزیست او کسی جز ابوالعباس بن العریف نیست. وی که در آغاز بافندگی پارچه را پیشه ساخته بود دریافت که روحیۀ وی صرفاً با علوم دینی سازگار است، درنتیجه با ترک این حرفه نزد علی بن حسن برجینی در مریه و قاسم بن خناس در قرطبه قرائت قرآن آموخت. طریقت صوفیانۀ وی به وضوح متاثر از طریقت شاذلیه و به ویژه مذهب ابن عبادالرندی بود. وی طریقت جدیدی بر مبنای طریقت ابن مسَّرَه به وجود آورد. شهر المریه مرکزی برای این صوفیان شد بدین ترتیب افکار ابن مسَّرَه و غزالی و مخصوصا کتاب احیاءعلوم الدین وی محل اقبال و توجه محافل عرفانی آن شهر شد[۴].
ما در سال 503 دومین امیر مرابطی به فتوای فقیه مالکی قرطبه احیاء العلوم غزالی را از سراسر مغرب و اندلس جمع آوری کرد و سوزاند. آراء عرفانی ابنمسَّرَه و مکتب عرفانی وی (المریه) فضای مناسبی را برای حضور ابن عربی فراهم ساخت. وی که در میان عرفا به شیخ اکبر نامدار شد بر این اعتقاد است که دستیابی به سرچشمه حکمت الهی نه از طریق عقل و بحث نظری بلکه ذوق و کشف قلبی معرفت حاصل میشود. ادواردبراون میگوید: «هیچ متصوف اسلامی مگر جلال الدین بلخی در اشتهار و نفوذ وپرباری و پیچیدگی بیان بر شیخ محی الدین برتری نداشته است.» تعلیمات وکلمات قصار او یگانه منبع پر ارزش الهام عملی صوفیان وحدتگرای، که پس از او در کشورهای عربی زبان و یا ایران به وجود آمدند، به شمار رفته است. در خارج از عالم اسلامی شهرت و نفوذ ابن عربی در فلاسفه و متصوفان مسیحی قرون وسطی مؤثر افتاده است. آثار لولی(Lully)و دانته علایم این نفوذ را مینمایانند و این چیزی است که مورد تأیید پالاثیو(Palacio) میباشد.
ابن عربی مؤسس فرقهی وجودیه بود؛ این فرقه نظریه تجلی یاصدور الاهی را تعلیم میکرد. از دیگر صوفیان مهم این دوره میتوان به عبدالحق ابن سبعین متولد منطقه رقوطه اشاره نمود که شوشتری شاعر معروف آندالوسی از جانشینان اوست[۳۶].
"صوفیان اسپانیا: ابوالعباس احمد بن جعفر الخزرجی السبتی، ابو میدان کانتیانی، ابو عباس بن عریف، ابو عباس المرسی، ابو حکیم بن برایان، ابو مروان یوهانسی، ابن عربی، شوشتری، ابن المارا، ابن سبعین، ابو اسحاق بلافیقی، ابو جعفر کوچی، ابن عباد، ابو جعفر سی دی بونو ، ابن خمیس، ابن مسرّه، ابن القلیب، الخراط[۲۳].
"در حال حاضر دو طریقت نقشبندیه و نعمت اللهی در اسپانیا رواج دارد. تاریخ فرقه نقشبندیه، به اوائل قرنهای اسلامی برمیگردد و در طول سدههای گوناگون، نام آن تغییر یافته است. دنباله فرقه «خواجگان» است و طریقتی است منسوب به خواجه بهاءالدین محمد بن محمد اویسی بخاری مشهور به شاه نقش بند. این طرقت دارای دوازده مرکز در نقاط مختلف اسپانیاست. سلسله نعمت اللهی منسوب به سید نورالدین شاه نعمت الله ولی است. شاه نعمت الله ولی فرزند میر عبدالله در ۷۳۰ هجری در حلب متولد شد و در ۸۳۴ هجری در گذشت و مزارش در ماهان کرمان است. مزار شاه نعمت الله ولی از زیارتگاههای مهم اهل عرفان در ایران است. پهنه فعالیت های این سلسله تحت زعامت دکتر جواد نوربخش، پیر قبلی این سلسله (متوفی به سال ۲۰۰۸ میلادی) در دهه ۱۹۷۰ میلادی به امریکا و اروپا گسترش یافت. طریقت نعمت اللهی دو مرکز در مادرید و کوردوبا دارد[۳۷][۴].
نیز نگاه کنید به
ادیان در ژاپن؛ ادیان در کانادا؛ ادیان در چین؛ ادیان در کوبا؛ ادیان در تونس؛ ادیان در مصر؛ ادیان در لبنان؛ ادیان در افغانستان؛ ادیان در روسیه؛ ادیان در سنگال؛ ادیان در فرانسه؛ ادیان در اسپانیا؛ ادیان در تایلند؛ ادیان در آرژانتین؛ ادیان در مالی؛ ادیان در ساحل عاج؛ ادیان در سیرالئون؛ ادیان در زیمبابوه؛ ادیان در اتیوپی؛ ادیان در سوریه ؛ ادیان در اردن ؛ ادیان در قطر؛ ادیان در اوکراین
کتابشناسی
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ برگرفته ازhttps://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ برگرفته از https://rasekhoon.net/article/show-102959.aspx
- ↑ برگرفته از https://www.daneshju.ir/forum/sitemap/t-115226.html
- ↑ ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ ۴٫۱۵ ۴٫۱۶ ۴٫۱۷ ۴٫۱۸ ۴٫۱۹ ۴٫۲۰ ۴٫۲۱ ۴٫۲۲ ۴٫۲۳ ۴٫۲۴ ۴٫۲۵ ۴٫۲۶ ۴٫۲۷ ۴٫۲۸ ۴٫۲۹ ۴٫۳۰ ۴٫۳۱ ۴٫۳۲ ۴٫۳۳ ۴٫۳۴ ۴٫۳۵ ۴٫۳۶ ۴٫۳۷ ۴٫۳۸ ۴٫۳۹ فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ اسپانیا. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)
- ↑ برگرفته از https://bashgah.net/fa/content/print%20version/93717
- ↑ برگرفته از http://babahistory.blogfa.com/post/92
- ↑ برگرفته از https://whc.ir/tooba/books/view.php?id=7000346&iid=7005982
- ↑ برگرفته از http://9-www.daneshju.ir/forum/sitemap/t-115226.html
- ↑ برگرفته از http://10-campusvirtual.unex.es/cala/epistemowikia/index.php?title=Iglesia_Cat%C3%B3lica_en_Espa%C3%B1a
- ↑ برگرفته از https://11-es.wikipedia.org/wiki/Religi%C3%B3n_en_Espa%C3%B1a
- ↑ برگرفته از http://-campusvirtual.unex.es/cala/epistemowikia/index.php?title=Iglesia_Cat%C3%B3lica_en_Espa%C3%B1a
- ↑ برگرفته از http://-mandegar.tarikhema.ir/FACE/celeb/andalusia-celeb
- ↑ برگرفته از http://-hokama.loxblog.com/cat.php?cat=6
- ↑ برگرفته از http://-www.bashgah.net/fa/category/show/60987
- ↑ برگرفته از https://www.vicentehaya.com/lander
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ برگرفته از https://es.wikipedia.org/wiki/Islam_en_Espa%C3%B1a#Entidades_culturales_musulmanas_en_Espa.C3.B1a
- ↑ برگرفته از http://www.taqrib.info/persian/index.php
- ↑ برگرفته از http://seid-sarv.blogfa.com/post/43
- ↑ برگرفته از http://islamicmedia.ir/NSite/FullStory/News/?Id=2432
- ↑ برگرفته از https://www.realinstitutoelcano.org/materiales/docs/comunidad_musulmana_esp_nov06.pdf
- ↑ برگرفته از https://www.shafaqna.com/persian/component/k2/item/12595
- ↑ برگرفته از https://iqna.ir/fa/news_detail.php?ProdID=234882
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ ۲۳٫۲ برگرفته ازhttps://es.wikipedia.org/wiki/Islam_en_Espa%C3%B1a#Personalidades_musulmanas_actuales_en_Espa
- ↑ برگرفته از https://hawzah.net/fa/MagArt.html
- ↑ برگرفته از www.taqrib.info/persian/index.php
- ↑ برگرفته از https://www.daneshju.ir/forum/sitemap/t-115226.html
- ↑ برگرفته از https://whc.ir/tooba/books/view.php?id=7000346&iid
- ↑ برگرفته از https://www.uv.mx/iie/personal/documents/Articulo-Colima.pdf
- ↑ برگرفته از https://www.periodistadigital.com/.../religion-iglesia-conf
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ برگرفته از https://www.fcje.org/
- ↑ برگرفته از https://ferede.es/
- ↑ برگرفته از https://www.federacionbudista.es/
- ↑ برگرفته از https://www.iglesiaortodoxa.es/
- ↑ برگرفته از http://www.lds.org/
- ↑ برگرفته از https://www.scientology.es/
- ↑ برگرفته از http://akrambakhshi.blogfa.com/
- ↑ برگرفته از https://mascvuex.unex.es/cerrado/