ادیان در ساحل عاج

از دانشنامه ملل

از ویژگی‌های فرهنگی و مذهبی ساحل‌ عاج، تعدد مذاهب و ادیان آن است. از بدوی‌ترین شکل تا اشکال مدرنی چون مسیحیت و اسلام. این سرزمین نیز، همچون سایر مناطق آفریقای زیر صحرا، مجموعه‌ای از مذاهب سنتی را در خود جای داده که ریشه‌های آن‌ها، به زمانی بس دور در تاریخ بازمی‌گردد؛ از جمله، بنابر اسطوره‌های قوم «لوبی» (Lobi) که در شمال‌ شرق ساحل‌ عاج ساکن‌اند، چهار عنصر در پیدایش جهان نقش داشته‌اند: آتش که در گرما تجلی می‌یابد و در خشکی. این عنصر مبنای نظری وجود فصول خشک در این سرزمین را فراهم می‌کند؛ عنصر دوم که همان هواست از دل آتش پدید آمده است. این عنصر مرتبط با فصول مرطوب و بارانی است، چون مطابق با این جهان‌بینی، این هواست که به‌‌ شکل باران تجلی می‌یابد و عنصر سوم، یعنی آب را پدید می‌آورد؛ درنهایت، عنصر چهارم یعنی خاک، از دل آب به‌‌وجود می‌آید و به ترتیب در زمان، گیاه، حیوان و انسان را پدید می‌آورد [۱]؛ این دنیا سپس به دو قسمت تقسیم می‌شود؛ نخست جهان سماوی که ناپیداست و مقر خداوند است؛ خدایی که گرد او را بنابر عقیده سنوفوها، خالقینی ثانوی احاطه کرده‌اند و جهان دیگر که پیداست و در آن آدمیان می‌زیند. این جهان با آهنگ خاصی ادامه می‌یابد؛ در آن، روز با کمک خورشید چیزها را آشکار می‌سازد و شب بر همه‌ چیز جز در نگاه خدایان پرده می‌کشد و آن‌‌ها را نامرئی‌ می‌کند. این خدایان، همان ساحرانی هستند که از جانب خدای بزرگ، نیروی پیش‌بینی و هوشیاری بدان‌ها عطا شده است.

در مجموع، درصد قابل‌توجهی از جمعیت ساحل‌ عاج همچنان به این مذاهب سنتی دل بسته‌اند، اما اکثر مردم مسلمان یا مسیحی هستند. مطابق با آمار سال 2008 میلادی، جمعیت مسلمان این کشور 38/6 درصد و جمعیت مسیحیان 32/8 درصد از کل جمعیت بود. مطابق با همین آمار، 11/9 درصد نیز پیرو مذاهب سنتی یا بومی بودند و 16/7 درصد از کل جمعیت نیز هیچ مذهبی نداشتند.[۲] شایان‌ذکر است که سیر تحول و کاهش یا افزایش شمار باورمندان به این مذاهب نیز، به‌ ویژه در ربع پایانی قرن بیستم، جالب توجه و درخور تأمل است: مطابق با آماری که در سال 1999 منتشر شد [۳]، در فاصله سال‌های 1975 تا 1993، تعداد مسیحیان از 28/6 درصد به 23 درصد کاهش یافته؛ درحالی‌که شمار مسلمانان رشدی 10 درصدی را نشان می‌دهد و از 33/3 درصد به 43 درصد افزایش یافته است؛ از طرفی، تعداد باورمندان به جان‌باوری از 30 درصد، به 14 درصد کاهش یافته‌اند. به باور بسیاری از ناظران و پژوهشگران، گسترش اسلام در ساحل‌ عاج، در همین سال‌های اخیر، همچنان با رشد روبه‌رو بوده است.

در این رابطه ذکر این نکته‌ ضروری‌‌ست که بنابر دلایل آشکار سیاسی، در کل آفریقا و بالطبع در ساحل‌ عاج، همواره گرایش این بوده است که در فضای مجازی و در ارقام دولتی، آمار مسلمانان را در مقایسه با مسیحیان، کمتر یا لااقل کم‌رنگ‌تر نشان دهند؛ به‌ عنوان مثال، فرانسه، به‌ ویژه در عصر بوآنی، ساحل‌ عاج را نماد مسیحیت در غرب و چه‌بسا کل آفریقا می‌دانست؛ همچنین اسقف اعظم ساحل‌ عاج، همواره جایگاهی رفیع در این کشور داشته است؛ بنابراین، بعید نیست که جمعیت مسلمانان بسیار بیشتر از آمار اعلام‌شده و حتی، بنابر شواهد، بیش‌ از 50 درصد کل جمعیت این کشور باشد.[۴] اکنون به‌ تفصیل به تاریخچه و چگونگی ورود و حضور این مذاهب، به‌ ویژه اسلام و مسیحیت، در ساحل‌ عاج می‌پردازیم.[۵]

اسلام

دیر زمانی ساحل‌ عاج مأمن ادیان بدوی، همچون جان‌باوری (آنیمیسم) بود تا اینکه پای مسلمانان و مسیحیان به این سرزمین باز شد و ابتدا مسیحیت و سپس اسلام، بدل به دین نخست این مردمان شدند؛[I] اما در دو قرن گذشته و به‌ ویژه در نیمه دوم قرن بیستم، اسلام رشد چشم‌گیری در ساحل‌ عاج داشته است، به‌ گونه‌ای که هم‌اینک مسلمانان در اکثریت قرار دارند. در واقع، دین اسلام در حال حاضر، چه به‌ لحاظ پراکندگی جغرافیایی و چه از نظر جمعیت، در رتبه اول میان سایر ادیان در این سرزمین جای دارد. این رشد چشمگیر، مقارن بوده است با پیشرفت اقتصادی و شهری‌‌شدن جامعه و نیز مهاجرت‌های گسترده به این سرزمین در دوره پس‌ از استعمار.

اما دین اسلام، در دوره پیش‌ از شروع استعمار، از اواخر سده 13 میلادی و از سمت شمال، یعنی کشور مالی و به لطف رشد و گسترش اقوام مانده، به این سرزمین رسید.[۶] در میان این اقوام، ملنکه‌ها (که در ساحل‌ عاج به دیولا مشهورند، اما همان‌گونه که از نامشان پیداست، از مالی آمده‌اند)، اکثریت را در اختیار داشتند و به‌ سرعت، بر نواحی غرب و جنوب آفریقا مسلط شدند. مسئله تجارت بازرگانان مسلمان در مناطق شمالی ساحل‌ عاج، از دلایل اصلی اسلامی‌‌شدن این منطقه است. «ابن‌بطوطه»، جهانگرد مسلمان که خود متولد شمال آفریقا است، در قرن چهاردهم از شمال ساحل‌ عاج دیدن کرده و به گسترش اسلام در این منطقه اذعان داشته است. در اینجا باید به دو عامل مهم در گسترش اسلام از این نواحی به‌ سوی غرب و جنوب، یعنی ساحل‌ عاج اشاره کنیم: یکی عامل سفر و تجارت و دیگری عامل صلح‌طلبی.

نخستین مسلمانانی که به ساحل‌ عاج رسیدند، دیولاها بودند که تاریخ آن‌ها با تاریخ اسلام در این سرزمین برابری می‌کند. دیولاها خود ریشه در مالی داشتند، سرزمینی که در آن زمان، یعنی در قرون 13 و 14 میلادی، به اسم یکی از مهمترین امپراتوری‌های اسلامی در آفریقا شناخته می‌شد. امپراتوری مالی، بخش بزرگی از آفریقای غربی را دربر می‌گرفت و در ابتدای سده 14، در اوج اعتلای خود قرار داشت؛ این امپراتوری با شخصی مشهور به حاجی موسی (کانکان موسی) معروف شد (احمدی نوحدانی، 1384: 50-51). حاجی موسی پایبند به اسلام بود و سفرش به مکه در سال 1324 میلادی، شهره عام و خاص شد.[II]

«تمام جهان عرب، حتی اروپا و مسلمانان و مسیحیان، کشور مالی را می‌شناختند و حتی نقشه‌کشان اروپایی قرن چهاردهم، حدود آن را تحت نام مالی ترسیم می‌نمودند... امپراتوری بزرگ مالی از جنگل گینه تا صحرای جنوب و از اقیانوس آتلانتیک تا سرزمین هاوسا (در نیجریه) امتداد داشت»[۶].

چنانکه ذکر شد، اقوام بسیاری در این امپراتوری زندگی می‌کردند، از جمله ملنکه‌ها که موجبات گسترش اسلام را به‌‌ سمت نواحی جنوبی و ساحل‌ عاج فراهم آوردند. البته لازم است در اینجا یادآور شویم که اقوام ملنکه که خود دربرگیرنده قبایل متعدد، از جمله قبیله بامبارا (Bambara) می‌شدند، در ابتدا همگی مسلمان نبودند و تنها بخش‌های کوچکی، آن‌هم از طبقه نجبای قوم، به دین اسلام درآمدند. جالب است بدانیم، به عکس بسیاری از قبایل آن دوره، همچون پولاها (Peulhs)، زیردستان خود را با زور مجبور به گرویدن به دین اسلام ننمودند [۷] و همچنان بخش زیادی از این قوم به آیین‌های آبا و اجدادی خود پایبند ماندند. این گروه کوچک مسلمان، یک ویژگی اساسی داشتند و آن‌ علاقه‌شان به تجارت بود و از این‌رو «دیولا» نامیده می‌شدند؛ از سویی تجارت در این سرزمین آسان و از خطرات معمول آن دوره برکنار بود. همان‌گونه که گفته شد، ابن‌بطوطه، مورخ بزرگ عرب، در فاصله سال‌های 1352 تا 1354 میلادی از این سرزمین دیداری داشته و درباره امنیت در این سرزمین چنین گفته است:

«امنیت کامل و عمومی در سراسر این سرزمین برقرار است. مسافر غریبه، هیچ هراسی از راهزنان، دزدان و غارتگران ندارد. نیروهای سلطان، به‌ شدت هر نوع دزدی و راهزنی را مجازات می‌کنند»[۸]؛

سپس درباره دین‌داری مردم این‌گونه اظهار می‌کند:

«آن‌ها نسبت به نماز توجه جدی دارند. جمعه‌ها اگر فردی دیر برای نماز جمعه حاضر شود، جا پیدا نمی‌کند؛ زیرا اکثر اهالی به حضور در نماز جمعه پایبند هستند».[۹]

در دل ملنکه‌‌‌‌‌‌‌های مسلمان، در همین سده 14 میلادی، جماعتی شکل گرفت به‌ نام «دیاخانکه» (Diakhanké) که مدام در سفر بودند. این گروه اخیر، به‌‌ دست شخصی به‌ نام «حاج سلیم سواری»، تأسیس شد که معتقد بود باید از راه‌های مسالمت‌آمیز و با عطوفت، دین اسلام را گسترش داد؛ بنابراین، از نقطه‌‌ نظر سیاسی، این‌گونه می‌توان توضیح داد که حرکت اقوام ملنکه و درنتیجه مسلمانان از سمت مالی به شمال ساحل‌ عاج و سپس مناطق مرکزی و جنوبی، به‌ دلیل توسعه راه‌های تجاری، از نواحی مدیترانه به‌‌ سمت این مناطق بود؛ به‌ این‌ ترتیب، نخستین مسلمانانی که به این سرزمین وارد شدند، تجار و بازرگانانی بودند که در جستجوی بازارهایی نو به آنجا رسیده بودند؛ از سوی دیگر، این بازرگانان دین خود را که اسلام بود، با مهربانی و روامدارانه به ساکنان بومی عرضه می‌کردند.

با افول و فروپاشی امپراتوری مالی، مرحله دوم گسترش اسلام در نواحی جنوبی، یعنی شمال ساحل‌ عاج امروزی، از پایان قرن 14 آغاز شد و تا سده 17 ادامه یافت؛ اما این‌‌بار مردمانی که مجبور به ترک موطن خود شده بودند، عمدتاً ملنکه‌‌های آنیمیست‌‌ یا جان‌باور بودند که به آن‌ها ملنکه‌های جنوبی گفته می‌شد که در حین سفر خود از شمال‌غربی به‌‌ سمت شمال‌‌ شرقی ساحل‌ عاج، به دیولاها که در مرحله پیش به این ناحیه وارد شده بودند، برخوردند و به‌ مرور با فرهنگ اسلامی - اقتصادی آن‌ها آمیختند.

خلاصه اینکه، مسلمانان دیولا، اولین پایه‌گذاران شهرهای تجاری در این نواحی محسوب می‌شوند و تا به امروز نیز از عمده‌ترین و اصلی‌ترین شهرنشینان ساحل‌ عاج به‌ حساب می‌آیند. دیولاها، از طریق همین عامل اقتصاد و تجارت، روابط گسترده‌ای با آکان‌ها و سایر اقوام این سرزمین برقرار کردند و از این راه به گسترش اسلام کمک شایانی نمودند.

از قرن 18 به بعد، اسلام شکل سازمانی‌تری در ساحل‌ عاج به خود گرفته است و از همین تاریخ بود که مدارس قرآنی پایه‌گذاری شدند؛ پس‌ از آن، چند مرکز دانشگاهی اسلامی تأسیس شد که در آن‌ها امامان معلم یا کاراماکوها تربیت می‌شدند. «کاراماکو»، در زبان دیولایی، به معنی شخص اهل‌ قلم یا عالم بود و در کل به تمام مسلمانان باسواد و اهل دانش اطلاق می‌شد. کاراماکو‌ها، به‌ عنوان نخستین عوامل اسلامی‌‌شدن شمال ساحل‌ عاج محسوب می‌شوند؛ اما به‌ لحاظ شکلی، اسلامی که در این دوره و در این ناحیه رایج بود بسیار متأثر از اسلامی بود که به سودان رسیده بود[۱۰] مراکز فکری اسلام در این منطقه «کونگ» (Kong) و «مانکانو» (Mankono) بودند که اعتبار و نفوذ خوبی داشتند و درپی رکود رشد و پویایی اسلام در سودان در این دوره، یعنی در قرن هجدهم، به محل تبلیغ و گسترش اسلام بدل شدند.[۱۱]

تحولات قرن هجده و نوزده و مرحله‌ای جدید در گسترش اسلام

به عقیده «ژان ‌لویی تریو» [III]، اسلامی‌‌شدن نواحی شمالی ساحل‌ عاج، به‌‌ شکلی گسترده و عمیق، از قرن هجدهم و به‌ ویژه قرن نوزدهم آغاز شده است.[۱۲] در واقع، این‌گونه به‌‌ نظر می‌رسد که تا قرن نوزدهم، جوامع مسلمان نسبت به مسیحیان و بومیان دارای مذاهب و باورهای سنتی، مانند جان‌باوری، همچنان در اقلیت قرار داشته و درنتیجه از مراکز قدرت سیاسی نیز دور بوده‌اند. البته قدرت سیاسی در آن زمان، عمدتاً در دست بومیان و در شکل و ساختارهای قبیله‌ای متمرکز بود؛ اما رهبران مذهبی مسلمان، به مدد دانش و سواد خود و نیز مشاوره‌ای که به رؤسای قبایل در امور مختلف می‌دادند، اندک‌اندک، در نظر ایشان جایگاه و منزلتی برای خود کسب می‌کردند؛ به‌ عنوان مثال، قلمرویی بود به‌ نام «آبرون‌دوگیمان» (Abron du Guyman) که مرکز آن «بوندوکو» (Bondoukou) نام داشت و تحت تأثیر همین نفوذ، اکثر مردمان آن که اصالتاً غنایی بودند، به‌ سرعت به اسلام گرویدند. از طرفی، در همان دوره‌ای که این قلمروها یا حکومت‌های محلی و کوچک شکل می‌گرفتند، اقوام دیولا هم به‌ نوبه خود حکومت‌هایی اسلامی تأسیس کردند، از جمله «قلمرو کونگ» که سده هجدهم اوج شکوفایی آن بود؛ درنتیجه، مسلمانان توانستند به مدد این حکومت‌های محلی، بهتر و سازمانی‌تر به گسترش عقاید خود بپردازند؛ اما این دوران شکوفایی پایدار نبود و با موانعی که خود دیولاها ایجاد کردند متوقف شد.[۱۳]

در اواخر قرن 19، برخی جوامع، یا بهتر بگوییم قبایل دیولا، درصدد استقلال از حکومت مرکزی، یعنی پادشاه کنگ برآمدند. این موضوع سبب پیدایش جنگ‌هایی شد که درنهایت، موجب تجزیه امپراتوری کنگ و شکل‌گیری حکومت‌های کوچک‌تر، به نام‌های «کاباسارانا» (Kabasarana)، در اطراف شهر اودینه و نیز پادشاهی ساموری توره گردید. توره برای مدتی بر بخش بزرگی از مرغزارهای شمالی مسلط شد؛ اما درنهایت، در برابر ارتش استعماری فرانسه از پا درآمد و در واقع کل امپراتوری کنگ را که مأمن مسلمانان محسوب می‌شد، با خود به نابودی کشاند؛ درنتیجه، برای مدتی، گسترش فکری و فرهنگی اسلام در ساحل‌ عاج متوقف شد و از آنجایی که کونگ، مرکز تفکر اسلامی در این سرزمین بود، مدتی این گسترش و نفوذ راکد باقی ماند؛ به این ترتیب تا پیش‌ از استقلال، مسلمانان، هم از نظر پراکندگی و هم از حیث جمعیت، نسبت به مسیحیان در اقلیت قرار داشتند. از نظر سیاسی نیز، قدرت و نفوذ چندانی نداشتند؛ اما به‌ لحاظ اقتصادی و فرهنگی، قابل‌ ملاحظه و جالب‌ توجه بودند و می‌توان گفت از همین حربه، به‌ خوبی برای نشر خود استفاده کردند. مسلمانان، در نواحی شمالی یا در مرغزارها، جایگاه محکمی داشتند و اینک چشم به نواحی جنوبی دوخته بودند. اودینه، کونگ، بونا و کمی پایین‌تر، طوبی، مانکونو، داباکالا و بوندوکو، از جمله شهرهای مهم تجاری و مسلمان‌نشین بودند که کم‌کم نفوذ خود را به نواحی جنگلی و جنوبی گسترش می‌دادند.

تریو، متخصص فرانسوی روابط میان اسلام و استعمار، گسترش اسلام در این دوره، یعنی پس‌ از استعمار رسمی ساحل‌ عاج از سوی فرانسه را تا حد زیادی ناشی از عملکرد استعمارگران فرانسوی می‌داند. به‌‌ نظر او اکثریت جمعیت (حدود 90 درصد) کشورهایی چون سنگال، مالی و نیجر، در ابتدای قرن بیستم مسلمان شدند؛ اما پیش‌ از این سده، در شمال ساحل‌ عاج، اسلام پدیده‌ای شهری، دارای شبکه و نظامی منسجم بود؛ درنتیجه حکام استعماری فرانسوی، از مسلمان‌ها می‌ترسیدند، به دلایل مختلف، از جمله اینکه خط و کتابت آن‌ها را نمی‌توانستند بخوانند و درک کنند! همچنین به این خاطر که مسلمانان، شبکه‌های بین‌المللی محکمی در تجارت و بازرگانی داشتند و با بسیاری کشورها، چه در آسیای نزدیک و چه در شمال آفریقا رابطه داشتند و این موضوع، اصلاً برای فرانسوی‌ها خوشایند نبود؛ افزون بر این، فرانسوی‌ها در میان مسلمانان، کسانی را جستجو می‌کردند که بتوانند با آن‌ها رابطه داشته باشند و قراردادی ببندند و درنتیجه، از کار و فکر آن‌ها مطلع شوند. این‌ها عواملی بودند که طبیعتاً باید مانع رشد اسلام می‌شدند؛ اما به‌‌ گفته تریو، آنچه اسباب گسترش مسلمانان را فراهم کرد، جابه‌جایی آسان‌تر آن‌ها، به مدد همان ابزار و راه‌های مدرنی بود که فرانسوی‌ها تهیه کرده بودند.

مسلمان‌ها به کمک ابزار جدید حمل‌ونقل، آسان‌تر نقل‌ مکان می‌کردند و همین موضوع، موجب جابه‌جایی و شیوع اسلام شد. وانگهی، مسلمانان هرجا که پا می‌گذاشتند، با خود رونق و شکوفایی کسب‌وکار را به ارمغان می‌بردند و درنتیجه، عده زیادی با آن‌ها و دینشان همراه می‌شدند. این موضوع، به‌ ویژه برای کسانی که به دلایل مختلف، دیگر نمی‌توانستند به زراعت ادامه دهند، صادق بود؛ زیرا می‌توانستند از طریق تجارت امرار معاش کنند. باز همین موضوع، شبکه‌های جدیدی از همبستگی و مشارکت پدید می‌آورد که به‌ نوبه خود عاملی برای گسترش اسلام می‌شد. کسی که وارد این شبکه می‌شد، به‌ نوعی از احساس امنیت و حمایت نیز برخوردار می‌شد. افزون بر این‌ها، به‌‌ گفته تریو، عامل دیگری نیز وجود داشت: ارتش استعماری. به اعتقاد تریو و البته بنابر شواهدی که ارائه می‌دهد، بومیانی که به استخدام ارتش درمی‌آمدند، اگر آیینی بدوی همچون فتیشیسم داشتند، به‌ دلیل اینکه از قبیله یا محلی که این آیین اجرا می‌شد، دور افتاده بودند و نیاز به تسلایی داشتند و از سویی مسیحیت را مذهب سفیدها می‌دانستند، به اسلام پناه می‌جستند و در این دین، برای خود شبکه‌ای همبسته ایجاد می‌کردند.[۱۴][۱۵]

دوره پسا استعمار و گسترش بیش‌ از پیش اسلام

در این دوره، یعنی پس‌ از کسب استقلال، اسلام با رشد بی‌سابقه‌ای در ساحل‌ عاج همراه می‌شود، به‌گونه‌ای که تقریباً تمام شمال کشور را دربرمی‌گیرد و خیلی زود به نواحی جنوبی نیز سرایت می‌کند. بنابر آنچه مری میران، در کتاب سترگ و ارزشمند خود، «اسلام، تاریخ و مدرنیته در ساحل‌ عاج» عنوان می‌دارد، تعداد مساجد در این کشور، در سال 1950، از انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کرد؛ درحالی‌که در انتهای قرن، به 600 عدد می‌رسد.[۱۶] باز بنابر نظر همین پژوهشگر، ساحل‌ عاج در 25 سال پایانی قرن بیستم، شاهد بالاترین رشد جمعیت مسلمانان در کل کشورهای اروپایی بوده است؛ همچنین، در این مدت، ساختار پراکندگی جامعه مسلمان ساحل‌ عاج، به‌‌ شکلی عمیق و گسترده دچار تحول می‌گردد؛ درحالی‌که در دوره استعمار، نفوذ اسلام به نواحی جنوبی، صرفاً از راه مهاجرت‌ها صورت می‌گرفت. پس‌ از استقلال، این نفوذ و گسترش بیشتر از طریق گرویدن افراد بومی و محلی انجام می‌گیرد. از این دوره به بعد، با حضور مسلمانان، در شکلی گسترده، در دل جوامع و اقوام بومی، مثل بائوله‌ها و بته‌ها مواجه می‌شویم. شایان‌ذکر است که این گرایش به اسلام، با پدیده‌ای به‌ نام دیولایی‌شدن همراه است، بدین‌معنا که مسلمان‌‌شدن، برابر با پذیرش فرهنگ دیولا بود.

لازم به یادآوری‌‌ست که دیولاها عوامل اصلی گسترش اسلام در ساحل‌ عاج بودند؛ زیرا پرشمارترین و منسجم‌ترین گروه را در میان سایر گروه‌های قومی تشکیل می‌دادند. دیولا، نوعاً به تاجر سودانی‌ای گفته می‌شد که مدام در حرکت و سفر بود؛ اما به‌ مرور، معنایی گسترده‌تر یافت و معادل مسلمان به‌‌ کار گرفته شد. همین ریشه‌های تاجرمآبانه و سودجویانه دیولاها، موجب مدارا و تساهل و درنتیجه، هم‌‌زیستی مسالمت‌آمیز آن‌ها با دیگر اقوام و از جمله با جان‌باوران می‌شد و امروز نیز از امتیازهای مسلمانان ساحل‌ عاجی و از علل پیشرفت آن‌ها محسوب می‌شود؛ به بیان دیگر، می‌شود گفت که مجموعه دیولاها، تفسیری غیرسیاسی و تکثرگرا از اسلام دارند که از سنتی به‌ نام «سواری» (Suwari) نشئت می‌گیرد (پیش‌تر به آن اشاره شد). این سنت خود ریشه در نام دانشوری از قرن 15 به‌نام «حاج سلیم سواری» دارد که از متشرعان بزرگ قلمروی پادشاهی مالی بود و امروز نیز بسیاری از خانواده‌ها‌ی مسلمان، از جمله خانواده مشهور «سماسی» (Samassi) که امام یکی از مساجد معروف ابیجان از نوادگان اوست، به همین نام بازمی‌گردند. از ویژگی‌های سنت سواری، تفکیک روشن آن میان امر مذهبی و امر سیاسی بود؛ بنابر این سنت، مسلمان باید خود را از هرگونه قدرت سیاسی دنیوی به دور نگه دارد و هرگز برای جهاد به شمشیر دست نبرد و در عوض، بیشتر به مطالعه متون مقدس و زندگی معنوی بپردازد. این نوع تفسیر، همان‌گونه که اشاره شد، دلیل اصلی پذیرش جوامع دیولا در شمال این کشور، از سوی سایر اقوام بوده است. شاید به همین دلیل باشد که در طول سالیان دراز و به‌رغم ضایع‌‌ شدن حق آن‌ها که به‌ مرور به اکثریت بدل شده بودند، از سوی حکام سیاسی، این مسلمان‌ها کمتر دست به خشونت زدند و بیشتر صبر پیشه کردند!

در مقابل این نوع تفسیر از اسلام که نزد دیولاها رایج است، نگاه خشک و مبارزه‌جوی مسلمانان قلمروهای «کنگ» یا «اورودوگو» (Ouorodougou) قرار دارد؛ اما این‌گونه به‌‌ نظر می‌رسد که اسلام نوع اول در این سرزمین چیره شده و برای مثال، مسلمانان شهر ابیجان، در این نکته اتفاق‌ نظر دارند که اسلام آن‌ها، اسلام صلح و مداراست و به‌ صراحت می‌گویند که با اسلام طالبانی و القاعده مخالف‌اند. البته شاید یکی از دلایل مورد ظلم واقع‌ شدن مسلمانان در دهه‌های اخیر، همین ویژگی آن‌ها باشد.

جالب است بدانیم که در حوادث بحران سیاسی و نظامی اخیر که باگبو، انواع خشونت‌ها را به‌‌ کار گرفت تا بر سر قدرت باقی بماند، قربانیان تمام خشونت‌ها، مسلمانان بودند! صدها نفری که به گزارش سازمان ملل، در فاصله دی تا اسفند 1389، کشته شدند و بسیاری کشته‌های دیگر و نیز میلیون‌ها آواره و پناهنده‌ای که در شمال کشور، مجبور شدند مدت‌های مدید، بدون آب و برق و خدمات بیمارستانی به‌‌ سر برند، همگی مسلمان بودند. این‌ها در واقع همان‌هایی بودند که در دهه‌های اخیر، از حق هویت و ملیت خود محروم شده و تنها اعتراضی که نشان داده بودند، تحریم انتخابات، پس‌ از رد صلاحیت واتارا بود.[۱۷]

در مواجهه با دوره استعمار نیز، رویکرد و نگاه مسلمانان این سرزمین جالب است. اسلامی که در پیش‌‌تر بدان اشاره شد، یعنی اسلام سواری، دوره استعمار فرانسه را دوره درخشانی برای ساحل‌ عاج می‌داند؛ درحالی‌که مسلمانان جوان و اصلاح‌طلب، بر این عقیده‌اند که دوره استعمار از شوم‌ترین ادوار تاریخ این سرزمین بوده است؛ از جمله، محمد کامارا، در کنفرانسی درباره «اسلام در ساحل‌ عاج»، در سال 1994 چنین اظهاراتی را بیان می‌کند: «استعمار اروپاییان چهره آفریقا را سیاه کرد؛ به‌ ویژه با بهره‌کشی و از میان بردن هویت انسان آفریقایی. جدا از اینکه در این میان، مبارزه بی‌رحمانه‌ای نیز علیه اسلام و مسلمانان برپا کرد؛ تنها به این خاطر که اسلام بی‌محابا با تلاش و اقدام فرهنگ‌زدایی و هویت‌زدایی آنان مخالفت کرد».

سال 1989، در مجله اسلامی «الله‌اکبر»، چنین متنی را می‌خوانیم:

«اسلام تنها دینی بود که در برابر نفوذ استعمارگران در آفریقا، از خود مقاومت نشان داد. این دین در طول تمام عصر غم‌انگیز استعمار، در مقابل اشغالگران ایستاد... اسلام واقعی در بسیاری موارد، از سوی استعمارگران کنترل و نظارت شد و گاه حتی ستم دید... . مبارزه‌طلبی مارابو، نزدیک به تعهد سیاسی است. این بدین‌‌معناست که مارابوها نمی‌توانند با استعمارگران تمرکزگرا و یکسانگر در صلح و آشتی زندگی کنند».[۱۸]

در این خصوص، انجمن دانشجویان مسلمان، سال 1992، در ماهنامه خود به‌ نام «قلم آزاد» تأکید کردند که اسلام مانع اصلی بر سر راه استعمارگران بوده و به همین خاطر هم اینان همواره به فکر چاره‌ای برای کنترل آن بوده‌اند[۱۹][۲۰].

روابط حکام با اسلام و مسلمین

رژیم حاکم در ساحل‌ عاج، هرگز در طول سال‌های پس‌ از استقلال، به‌‌ طور رسمی، سیاستی اسلامی تعریف یا تبیین ننموده است و سعی کرده، اصل لائیسیته یا حکومت غیرمذهبی را که از قانون اساسی فرانسه گرفته، حفظ کند. با این‌ حال، همواره نظارت و کنترلی را که در دوره استعمار از آن صحبت شد، مدنظر قرار داده است. در واقع، می‌توان از کاربست دو شیوه در سیاست حکومت در قبال مسلمانان این کشور صحبت کرد: نخست شیوه پذیرش و ارج‌نهی و دیگری، شیوه کنترل و نظارت که گاه تا سرحد سرکوب نیز می‌رسد.[۲۱]

به‌ عنوان مثال و در شیوه نخست، رژیم هوفوئه بوآنی که ثروت هنگفتی در اختیار داشت، در جهت مطامع سیاسی و اقتصادی خود، پول‌های زیادی به اشخاص بانفوذ درمیان مسلمانان اعطا می‌کرد و از این طریق، نظر و انقیاد آنان را جلب می‌کرد. برای این منظور، مثلاً در ماه رمضان، شیر و شکر رایگان میان روزه‌داران پخش می‌کرد یا قیمت گوشت گوسفند را خیلی کاهش می‌داد. حتی این‌گونه گفته می‌شود که تا سال 1980، به زیارت زوار کشورش از خانه خدا نیز کمک می‌کرده است؛ به همین دلیل، از جانب لائیک‌ها انتقادات فراوانی به او وارد می‌شد تا اینکه بالاخره به این کمک‌ها پایان می‌دهد؛ اما بیشترین توجه و صرف هزینه از سوی حکومت و به‌ منظور جلب نظر مسلمانان، در کار ساخت مساجد گذاشته شد. با اینکه مسیحی بود، اما بیشترین تعداد مسجد و باشکوه‌ترین مساجد را در ساحل‌ عاج بنا کرد و شاید بتوان گفت که ارائه فهرستی از تمام مساجدی که به نحوی، کمکی از حکومت دریافت کرده‌اند، کار مشکلی است.

از جمله مساجد معروف، مسجد زیبای یاموسوکرو است که در سال 1963 ساخت آن آغاز شد. بوآنی برای این کار، معمار چیره‌دستی به‌ نام «بالا کامارا» (Balla Kamara) را برای آموزش دیدن و مشاهده نمونه‌هایی به سنگال فرستاد. این معمار پس‌ از بازگشت و ساخت این مسجد تا سال 1968 طرح‌های مشابه دیگری را در کوروگو یا اودینه اجرا کرد. بوآنی، خود تا سال 1970، در مراسم ماه رمضان در این مسجد شرکت می‌جسته و هر زمان نیز که یکی از سران کشورهای اسلامی به آنجا سفری داشت، حتماً بازدید از این مسجد در برنامه رئیس‌جمهور بوده است[۲۱].

ساخت مسجد بزرگ دیگری به‌ نام مسجد «جامع» (Adjamé)، به ابتکار و به‌‌ دست خود مسلمانان این محله، در سال 1953 شروع شد که به‌ دلیل کمبود منابع مالی، پیشرفت خوبی نداشت. تا اینکه در سال 1970، با کمک دولت، کار آن به پایان رسید. «ناموری کنه» (Namory Koné) خزینه‌دار هیئت‌مدیره مسجد، این‌گونه درباره این موضوع صحبت می‌کند:

«روزی، هوفوئه خواست مرا ببیند. شش روز از فوت «لاجی سیدیبه» (Ladji Sidibé)، یک تاجر بزرگ که رئیس‌جمهور در مراسم تدفینش شرکت داشت، گذشته بود. در آن تاریخ کار مسجد تقریباً به اتمام رسیده بود؛ اما هنوز خرده‌کاری‌هایی داشت. پس باخبر شدم که هوفوئه می‌خواهد مرا ببیند. ترس زیادی داشتم، چون نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد. وقتی به مقر ریاست‌جمهوری رسیدم و با او روبه‌رو شدم، از من پرسید: «تو مسئول امور مالی مسجد هستی؟» گفتم «بلی». پس گفت: «150 میلیون برای اتمام کار مسجدت می‌دهم». چمدان بزرگی در کناری بود که می‌دانستم پول داخل آن است، با این‌ حال جرئت نمی‌کردم درباره‌اش چیزی بپرسم، چون در هر صورت او رئیس‌جمهور بود! اما انگار او فکرم را خوانده بود. پرسید: «می‌خواهی داخلش را ببینی؟» گفتم «بلی». پر پول بود... . برای ما ابداً ایرادی نداشت که از یک غیرمسلمان کمکی دریافت کنیم. به‌ هر حال او رئیس‌جمهور بود. کار مسجد در حدود سال 1975 به اتمام رسید».[۲۲]

این مسجد تا سال‌ها، عظیم‌ترین مسجد پایتخت و نماد کمک مالی حکومت به مسلمانان ساحل‌ عاج بود. کار مسجد بزرگ اودینه در سال 1972، به مناسبت جشن سالگرد استقلال ساحل‌ عاج آغاز شد و به هنگام بهره‌برداری در سال 1975، بنایی ملی نامیده شد. مسجد «ریویرا» (Riviera) آخرین مسجدی بود که تحت زعامت بوآنی ساخته شد. البته بوآنی در هنگام گشایش آن در سال 1987 گفته بود: «اگر خدا عمری عطا کند، مسجد ریویرا، آخرین مسجد نخواهد بود. در یاموسوکرو، جایی که کلیسایی درحال ساخت است، زمینی را هم برای مسجد یاموسوکرو، بزرگ‌ترین مسجد آفریقا درنظر دارم».[۲۳]

البته، به‌‌ نظر امام جماعت مسجد ریویرا، کمک رئیس‌جمهور به ساخت این مسجد، تنها به‌ دلیل خاموش‌‌کردن آتش اعتراضاتی بود که مسلمانان نسبت به هزینه هنگفت ساخت کلیسای جامع سن پل ابیجان، ابراز داشته بودند؛ اما در شیوه دوم برخورد با مسلمانان، یعنی شیوه کنترل و گاه سرکوب، قدرت حاکمه هرگز از نظارت بر رفتار و عمل مسلمانان غافل نبود و به همین منظور، از راه‌های گوناگونی استفاده می‌کرد؛ مثلاً اگر بنا بر معارفه امام جماعت جدیدی بود، سعی می‌شد این کار در نهادی دولتی مثل استانداری، انجام گیرد. همچنین مقامات دولتی در جشن‌ها و مراسم مختلف مذهبی شرکت می‌جستند. در ابیجان، این مأموریت به‌‌ عهده اعضای دولت گذارده شده بود که عمدتاً هم از مسیحیان بودند؛ به‌ عنوان مثال، «آگوست دنیز» (Auguste Denise) از وزرایی بود که مدام به مسجد دیولا سر می‌زد و حتی صندلی راحتی مخصوصی برای او گذاشته بودند تا مجبور نباشد روی زمین بنشیند.[۲۴]

از میان سایر مناسک و مراسم، نماز جمعه، به‌ لحاظ بار سیاسی و اجتماعی خطبه‌های آن، مورد توجه خاص حکومت بود. از طرفی، هرچند با نظم و دفعات کمتر، ازمیان امامان جماعت، آن‌هایی که از همه با‌نفوذتر و مشهورتر بودند، در مراسمی که رئیس‌جمهور ترتیب می‌داد و در جشن‌های ملی، دعوت می‌شدند و این‌ همه، تنها با هدف کنترل رفتار مجامع اسلامی انجام می‌گرفت.

سازمان دولتی حج، شکل دیگری از کنترل مسلمانان از سوی حکومت بود. این سازمان تا سال 1992، تحت اختیار وزارت کشور بود و کمیته‌ای متشکل از کارمندان عالی‌رتبه دولت و وزرا، آن را اداره می‌کردند؛ اما دولت، تسهیلات بسیار کمی به زوار می‌داد و از آنجایی که ساحل‌ عاج روابط سیاسی با عربستان سعودی نداشت، انجام امور سفر حج، در نمایندگی‌های سعودی موجود در دیگر کشورهای منطقه انجام می‌گرفت و در مقصد، نماینده زوار ساحل‌ عاجی سفیر سنگال بود. تا سال 1995، دولت از تخصیص و تصاحب مقری در عربستان برای این امر سر باز می‌زد؛ به این ترتیب، خدمات بسیار کمی به آنان عرضه می‌شد؛ درحالی‌که هزینه‌های سفرشان چیزی کمتر از سایر زوار نبود و البته، تمام این محدودیت‌ها و محرومیت‌ها، عامدانه و برای وابسته نگه‌‌‌داشتن مسلمانان از سوی حکومت صورت می‌گرفت؛ اما تنها بحث نظارت و محدودیت و کنترل نبود، بلکه اغلب به‌رغم تلاشی که بوآنی در پاک و مداراکننده بودنش به خرج می‌داد، کار به خشونت و سرکوب می‌کشید.

پیش‌تر اشاره شد که در سال‌های آغازین استقلال، به‌ نام وحدت ملی و استقلال اقتصادی از طریق نوسازی، رژیم هوفوئه قدرت خود را افزایش داد. یک حزب واحد، اجازه کار داشت و آزادی‌های اجتماعی و بیان، کاملاً از میان رفت. هیچ‌گونه تخطی از راه حکومت ممکن نبود و در چنین شرایطی، مسلم بود که مسلمانان نیز امکان هیچ‌گونه فعالیت خاصی که به وحدت و تمامیت کشور لطمه بزند نداشتند. در این میان، مخالفان شمالی یا دیولاها، در مرکز توجه و نظارت بودند؛ چون متهم بودند که می‌خواهند کشور را در سلطه شمالی‌ها یا مسلمانان درآورند؛ از طرفی هوفوئه به‌ صراحت در سال 1960 گفته بود: «ما غرب را انتخاب کرده‌ایم» و اسلام نماینده شرق بود. اسلام سیاسی که کمی بعد، نمایندگانش در نظر حکومت، کسانی چون قذافی بودند، نماینده دشمنی و عدم تساهل بودند؛ از این‌رو، بوآنی مدام تلاش می‌کرد تا به هر نحوی، حتی با زور و خشونت، مسلمانان را از رسیدن به استقلالی سیاسی بازدارد؛ با این‌حال، گرچه در صحنه سیاسی، رشد و گسترش اسلام با مشکل روبه‌رو بود، اما در صحنه عمومی و محلی، پس‌ از سال‌های 1960، مسلمانان ساحل‌ عاج با رشدی بسیار خیره‌کننده به‌ پیش می‌رفتند. این امر تا حد زیادی، به توسعه انجمن‌های اسلامی مربوط می‌شد که به‌ ویژه در ابیجان، به تعداد آن‌ها افزوده می‌شد.

از جمله انجمن‌های فعال و مؤثر که تا سال‌های 80 جلودار بودند، «انجمن اتحاد فرهنگی مسلمانان» (UCM)، «انجمن اسلامی حج» (AMOP) و «فدراسیون مشاوره عالی اسلامی» (CSI) بودند که بعدها، «انجمن آموزگاران قرآن» (AEC) و «انجمن ملی مسلمانان ساحل‌ عاج» (ANAMUCI)، به آن‌ها اضافه شدند. این انجمن‌ها، همگی مدعی بودند که نماینده جامعه مسلمان ساحل‌ عاج، در مقابل سیاست‌های حکومت هستند.

در اینجا، ذکر مجاری نفوذ و گسترش اسلام در ساحل‌ عاج و توسعه انجمن‌های مذکور، خالی از فایده نیست. در واقع، در میان سایر رقبای عرب اسلامی که پس‌ از جنگ جهانی دوم، به‌‌ دنبال گسترش اسلام در مناطق مختلف آفریقا افتاده بودند، مصر دوران ناصر [IV]، توجه ویژه‌ای به آفریقای سیاه داشت. کنگره اسلامی که در سال 1960 به شورای عالی امور اسلامی بدل شده بود، مأموریت داشت تا وعاظ و معلمانی را به آفریقا گسیل دارد و نیز دانشجویانی را با اعطای بورس، جذب دانشگاه الازهر نماید؛ به این ترتیب، مصر در نظر داشت تا ایدئولوژی ناصری را در این منطقه نشر دهد و در عین حال اخوان‌المسلمین را هم سرکوب می‌کرد. این سیاست، در برخی مناطق، از جمله در غرب آفریقا و به‌ ویژه در غنا و توگو، ثمر داد، اما موفقیت چندانی در ساحل‌ عاج کسب نکرد.

از سال 1969 به بعد، نوبت لیبی و قذافی بود تا اسلام خود را در آفریقای سیاه نشر دهند. قذافی به‌ نام دفاع از اسلام در مقابل امپریالیسم غرب، سازمان‌ها و دانشگاه‌های زیادی تأسیس کرد و با شعار «پاک کردن آفریقا از مسیحیت»، تلاش کرد تا مسلمانان این ناحیه را جذب کند؛ اما او هم چندان موفق نبود و تعداد دانشجویانی که از ساحل‌ عاج به لیبی عازم شدند، چندان چشمگیر نبود. در عوض، اقدامات عربستان جواب داد و ایدئولوژی وهابی توانست نظر مردم را جلب کند. عربستان سعودی در این دوره، دو مرکز مهم تبلیغاتی، «دانشگاه اسلامی مدینه» و «رابطات العالم الاسلامیه» را در اختیار داشت که از همان آغاز، آفریقایی‌های بسیاری را به خود جذب کرده بود. در حدود سال 1972، این مرکز اخیر دو نماینده به ساحل‌ عاج گسیل کرد و در سال 1973 و به‌ دنبال بحران اقتصادی جهان و افزایش قیمت نفت، عربستان فرصت را غنیمت شمرد و نفوذش را در این کشور گسترش داد. در واقع بوآنی نمی‌توانست از کمکی که عربستان به اقتصاد کشورش می‌توانست انجام دهد، چشم بپوشد و از این‌رو، تلاش کرد تا با انجمن‌های اسلامی و مسلمانان مدارا کند؛ پس آن‌ها را به‌ تدریج به‌‌ رسمیت شناخت و البته در این میان، مراقب به‌ویژه وهابیان بود که سودای سیاسی بیشتری در سر داشتند.

اوج فعالیت وهابیت در این منطقه، بین سال‌های 1973 تا 1981 بود. یکی از معلمان اهل کشور چاد که معلم یکی از مدارس وهابی در این دوره بود، درباره نظام و عملکرد شبکه آموزشی این مدرسه چنین می‌نویسد: «مدرسه امام موری موسی، روابط فرهنگی گسترده‌ای با برخی کشورهای عربی، همچون عربستان، لیبی، کویت و سوریه دارد و این کشورها، گاه بورس‌هایی اعطا می‌کنند و یا کمک‌های آموزشی و گاه نیز معلم‌هایی را برای ما می‌فرستند... . برنامه درسی، اساساً روی موضوعات مذهبی متمرکز است، مثل «قرآن»، احادیث و کمی هم زبان عربی».[۲۵]

در ادامه سیاست روی‌‌کردن به جهان عرب، بوآنی به‌رغم میل خود، روابط کشورش را با رژیم صهیونیستی، در نوامبر 1973 قطع کرد. در سال‌های آغازین دهه 80، وهابیگری در ساحل‌ عاج، رو به افول نهاد و در همین سال‌ها، یعنی کمی بعد از سال 1985 بود که بوآنی، روابطش را با اسرائیل از سرگرفت؛ اما چیزی از رغبت جامعه به اسلام کم نشد. با تأسیس «شورای ملی اسلامی» (CNI) در سال 1993، صحبت از جامعه‌ای مدنی و اسلامی به‌‌ میان می‌آید. این شورا برترین نهاد اسلامی در ساحل‌ عاج بود که اکثریت مسلمانان این کشور را یکپارچه نمود. در واقع، نقش این نهاد در سال‌های نخستین دهه نود، بازتعریف جایگاه جامعه مسلمان کشور، در میان سایر جوامع و نهادها بود و درصدد بود تا در کنار سایر عاملان سیاسی و اجتماعی، مشارکت مسلمانان در امور عمومی کشور را افزایش دهد؛ به‌ ویژه، همان‌‌طور که پیش‌تر اشاره شد، در این سال‌ها با مطرح‌شدن تکثر حزبی و بازشدن فضای سیاسی، مسلمانان نیز فرصت را غنیمت شمردند و وارد صحنه سیاسی و اجتماعی شدند. وقایعی همچون مرگ بوآنی خودمحور و از طرفی تأسیس حزب «مجمع جمهوری‌خواهان» (RDR) به‌‌ دست واتارا، به این تصور عمومی دامن زده بود که شورای ملی اسلامی و این حزب، هردو یکی هستند و نشانگر قدرت گرفتن مسلمانان در آینده‌ای نزدیک می‌‌باشند. اتفاقی که البته در عمل و با توجه به بحران اقتصادی و سیاسی اواسط دهه نود، روی نداد.

در اینجا لازم است به‌ نام شخصیتی اشاره کنیم که در شکل‌گیری این نهاد و درنتیجه تحول وضع مسلمانان در ساحل‌ عاج نقش اساسی داشت: «امام ادریس قدوس». وی در دهه نود و پس‌ از آن، به‌ عنوان رهبر مسلمانان ساحل‌ عاج شناخته می‌شود. درباره سابقه او این‌گونه می‌توان گفت که در لیبی و مراکش تحصیل کرده و پس‌ از اخذ مدرک لیسانس در رشته اقتصاد، به ساحل‌ عاج آمده و به استخدام وزارت اقتصاد و دارایی درآمده بود. وی هم‌زمان، امام جماعت نیز شده و به‌ سرعت به شخصیت دینی مهمی مبدل گردید. در دوره‌ای که بوآنی زنده بود، روابط خوبی میان این دو برقرار می‌شود. تا آنجا که بوآنی را وادار می‌سازد که اجازه دهد مسلمانان با لباس سنتی خود در ادارات حاضر شوند[۲۶]؛ به این ترتیب، امام ادریس قدوس، با روابط ویژه‌ای که با حکومت برقرار می‌کند، زمینه‌ساز رشد نهادی مسلمانان در این کشور می‌شود.

به هر روی، شورای ملی اسلامی، از زمان شکل‌گیری، مهمترین نهاد اسلامی ساحل‌ عاج محسوب می‌شود. البته از سال 2002 و هم‌زمان با آغاز درگیری‌های داخلی، نهادهای رقیبی پدیدار شدند، اما همچنان این نهاد اولین است. این نهاد توانست مسلمانان ساحل‌ عاجی را، به‌‌ گفته «فوفانا»، به متحدترین جامعه مسلمان در آفریقا بدل سازد: «من به شما اطمینان می‌دهم که جامعه مسلمان ساحل‌ عاج، متحدترین در تمام قاره آفریقاست. مشابه آن را در هیچ‌یک از کشورهای منطقه نخواهید یافت: چه در مالی، چه در بورکینا و چه در گینه و هرجای دیگری در منطقه امروز، از حیث سازمان‌دهی امت اسلامی، ساحل‌ عاج یک الگو است».[۲۷] در همین زمینه و مدتی بعد، «تیجانه با» (Tjâne Ba)، همین صحبت‌ها را این‌‌گونه بیان می‌کند: «از نظر سازمان‌دهی مذهبی، ساحل‌ عاج در منطقه پیش‌‌رو است. الگویی است برای همه کشورها. در سنگال، چنین امکانی وجود ندارد و به‌ ویژه، تشتت و تکثر وجود دارد. مشکلی که بحمدالله در ساحل‌ عاج وجود ندارد».[۲۸]

از سال 2000 بدین‌‌سو، شورای ملی اسلامی، در جهت تقویت این اتحاد، دست به اقداماتی زد، از جمله عملیات «همبستگی رمضان» که سالانه اجرا می‌شد و نیز عملیات «یک مسجد، یک مدرسه، یک مرکز بهداشت» که در جهت افزایش سهم جامعه مسلمان، در زدودن بی‌سوادی و فقر بهداشتی اجرا می‌شد.[۲۹]

ظهور الحسن واتارا و روابط پیچیده‌اش با مسلمانان

زمانی که واتارا در سال 1990 به مقام نخست‌وزیری رسید، در ابتدا مشکل خاصی پیش نیامد. تنها مشکلی که وجود داشت این بود که کلیسای کاتولیک، در مقابل انتصاب یک وزیر مسلمان به‌ نام «اِمارا اِسی» (Emara Essy) در کابینه‌اش، مخالفت نشان داد که آن‌هم چندان شدید نبود. شاید به این دلیل که اسی، از نزدیکان هوفوئه بوآنی بود؛[V] اما واتارا شخصی بود که در آمریکا تحصیل کرده بود و پیش‌ از هر چیز، بانکداری بود که لیاقت خود را، پیش‌تر در این حرفه و در سمت ریاست بانک مرکزی کشورهای آفریقای غربی و نیز در صندوق بین‌المللی پول نشان داده بود. زمانی که بوآنی وی را در سال 1990 برای بازسازی اوضاع اقتصادی فراخواند، کسی او را در ساحل‌ عاج نمی‌شناخت؛ بنابراین، به‌ دلیل پیشینه غیرسیاسی‌اش در دنیای سیاست، در ابتدا دشمنی نداشت؛ او دنبال جاه‌طلبی نیز نبود؛ همچنین درمورد او این را می‌توان گفت که مسلمان معتقدی نیز نبود. «هیچ‌کس او را هرگز در مسجدی ندیده بود».[۳۰] با یک آمریکایی آفریقایی‌تبار ازدواج کرده و سپس، زنی فرانسوی (که ظاهراً ریشه یهودی دارد) اختیار کرده بود؛ به این ترتیب، در سال‌های جوانی و میان‌سالی، هیچ اقدامی که به‌ واسطه آن بتوان نسبتی میان او و مسلمانان پیدا کرد، مشهود نیست. سی سون، درمورد او چنین اظهارنظر می‌کند:

«زمانی که اولین مجمع تدوین اساسنامه شورای ملی اسلامی تشکیل شد، واتارا در مقام نخست‌وزیری بود... . مسلمانان در آن زمان هر اقدامی کرده بودند تا قرار ملاقاتی با او بگیرند؛ اما او موافقت نکرده بود. در واقع واتارا مایل نبود این حرف پشت‌‌ سر او زده شود که نخست‌وزیر مسلمانان است. او می‌خواست نماینده همه باشد و مایل نبود در کارهایی دخالت کند که او را متهم به جانب‌داری از اسلام کنند»[۳۱]

به‌‌ طور کلی، تا زمانی که هوفوئه بوآنی زنده بود، نشانه‌ای از فعالیت واتارا، در جهت منافع گروه‌هایی خاص، چون مسلمانان دیده نمی‌شود. البته کاملاً بی‌توجه به آنان نیز نبود. برای مثال، روزهای چندی را که مربوط به اعیاد مسلمانان می‌شد، تعطیل اعلام کرد، از جمله روز عید سعید فطر را تا سال 1993 و مرگ بوآنی که واتارا به ناگاه، متوجه ظرفیت گسترده مسلمانان در پشتیبانی از او در انتخابات ریاست‌جمهوری شد؛ این‌‌گونه بود که دست به اقداماتی چون سفرهای تبلیغاتی برای جذب آرا به‌سوی خود زد. البته او تنها کسی نبود که برای کسب رأی به مسلمانان روی آورد. باگبو نیز هم‌زمان، اقداماتی مشابه داشت، مثلاً تلاش نمود تا روابط، مجدداً با عربستان سعودی برقرار شود. به نوشته نشریه «قلم آزاد»، حزب طرفدار باگبو، برای امامان مساجد ابیجان، هدایا و تبریکات متعددی ارسال می‌نمود [۱۹].

به‌ هر حال، در انتخابات هانری کونان بدیه بود که پیروز شد، اما بی‌شک اصلاح قانون انتخابات که پیش‌تر بدان اشاره شد، سرآغازی بود برای فعالیت سیاسی جدی واتارا. طرح مسئله ساحل‌ عاجی‌‌بودن و احراز آن برای ریاست‌جمهوری، آغازی بود برای نفاق و دودستگی در کشور و واتارا در رأس یکی از این دسته‌ها قرار گرفت. البته دعوا بیش‌ از آنکه مذهبی باشد، قومی و ملی بود؛ ولی در حال حاضر، رئیس‌جمهور واتارا، رابطه خوبی با مسلمانان دارد. وی در مراسم نماز عید فطر در مسجد ریویرا با همان لباس سنتی و کلاه سپیدرنگ مسلمانان ساحل‌ عاجی، شرکت می‌کند.[۳۲]

افزایش تنش‌ها میان مسلمانان و رژیم بدیه

در جریان انتقال قدرت، پس‌ از مرگ بوآنی به بدیه، مسلمانان ساحل‌ عاج، نه‌تنها به‌ واسطه قاعده ساحل‌ عاجی‌‌بودن، هویت اجتماعی و ملی خود را در خطر دیدند، بلکه به اعتقادات مذهبی‌شان نیز آسیب وارد شد. در این ‌بین، فرانسه نیز آتش‌بیار معرکه شد و چون واتارا را آمریکایی می‌دانست و با به قدرت رسیدن او مخالف بود، او را متهم به این کرد که می‌خواهد ساحل‌ عاج را اسلامی کند. زمانی که بدیه به حکومت رسید، دست به مجموعه‌ای از اقدامات تحریک‌آمیز زد که خشم مسلمانان را برانگیخت و آنان را به شکلی رسمی و منسجم، به حزبی ضدرژیم مبدل ساخت. یک روز جمعه در ماه ژوئن 1994، هنگام برگزاری نماز جمعه در مسجدی به‌ نام «آبوبو»، پلیس به جمعیت نمازگزار یورش برد و از همه ایشان برگه‌های هویتشان را درخواست کرد؛ چون این ظن وجود داشت که این مسجد محل پناه‌‌جستن خارجی‌ها و مهاجران غیرقانونی است. درگیری بالا گرفت و بسیاری مجروح شدند. این اولین‌‌بار بود که نیروهای پلیس به مکانی مذهبی تعرض می‌کردند. هم‌زمان نیروهای امنیتی، مسلمانان را به بهانه کنترل مدارکشان تحت‌ فشار قرار دادند. در همین اوضاع و احوال بود که شورای ملی اسلامی پا گرفت و شمار بسیاری از مسلمانان را جذب خود کرد.

حکومت بدیه، به‌رغم فشاری که بر مسلمانان وارد می‌ساخت، باز همان سیاست چماق و هویج بوآنی را اعمال می‌کرد. به این صورت که او نیز متوجه اهمیت و وزن جماعت مسلمانان بود و در مناسبت‌های مختلف، سعی می‌کرد نظر مسلمانان را به خود جلب کند؛ از جمله در ساخت مسجد «پلاتو» (Plateau) و بسیاری مساجد دیگر، کمک‌های مالی شایانی کرد. در سال 1995، مبلغ 14 میلیون فرانک به ساخت مسجد دارالسلام بواکه کمک کرد. «قرآن»‌های نفیس بسیاری به این مساجد اهدا می‌کرد، در ماه رمضان بذل و بخشش بسیار می‌نمود و متعهد شده بود که سالانه تعداد زیادی را با خرج خود به سفر حج بفرستد؛ از طرف دیگر، بدیه به‌ دنبال نفاق افکندن میان مسلمانان بود. برای مثال، به‌ منظور از میان بردن اهمیت شورای ملی اسلامی، دست به تأسیس «کنفدراسیون اسلامی توسعه» (CID)، به مدیریت یکی از نزدیکان خود به‌ نام «بابیلی دامبله» (Babily Dembélé) زد. همچنین با تأسیس «جبهه امت اسلامی» (FOI) که تحت ریاست یکی از ائمه جمعه، به‌ نام «باکاری شریف» ( Bakary Chérif) تشکیل شد، مخالفتی نکرد. این جبهه بعدها، یعنی پس‌ از سال 2000، از طرفداران رژیم باگبو بود.

بالاخره و جالب‌تر از همه اینکه در سال 1998، «کنگره جهانی اسلام» در شهر ابیجان برگزار شد و ریاست آن را خود بدیه برعهده گرفت. در این همایش که 103 کشور حضور داشتند، شورای ملی اسلامی، به‌ دلیل مخالفت عربستان سعودی با حضور آن‌ها، شرکت نداشت. این کنگره برنامه‌های بزرگی را تدارک دیده بود و با بیانیه‌ای به پایان رسید که درخواست آن چنین بود:

«ایجاد مرکزی جهانی که بر پیشرفت اسلام و تأثیر آن بر رفاه و آسایش مردم، نظارت کند».

جایزه‌ای نیز به‌ نام پادشاه عربستان در آن تعریف شد. عربستان هم در این میان، قول همکاری برای ساخت یک دانشگاه و یک بیمارستان در شهر ابیجان را داد. البته هیچ‌یک از این برنامه‌ها و تعهدات، عملی نشدند. از خصومت بدیه علیه اسلام نیز چیزی کم نشد. تا آنجا که مسلمانان در سقوط حکومت او در سال 1999 به‌‌ دست کودتاچیان، متأسف نشدند.[۳۳]

وضعیت کنونی اسلام در ساحل‌ عاج

در ژانویه 1993، زمانی که شورای ملی اسلامی تأسیس شد، امام‌ جمعه‌ای به نام «تیجان با» که پیش‌تر به او اشاره شد، در خطابه‌ای در مسجد جامع ریویرا و در روز عید سعید فطر، چنین اظهار داشت: «بحمدالله، با یاری همدیگر، در طول یک دهه، کاری کردیم که در تمام دوره استعمار انجام نشده بود». از این سخنان چنین می‌توان نتیجه گرفت که در ربع آخر قرن بیستم، توسعه و پیشرفت اسلام در ساحل‌ عاج چشمگیر بوده است. در اظهارنظری مشابه در سال 2000، رئیس شورای ملی اسلامی در جواب خبرنگاری که نظر او را درباره راه طی‌‌شده از سوی مسلمانان ساحل‌ عاج پرسیده بود، چنین می‌گوید:

«دیولاها قول معروفی دارند و می‌گویند: تا زمانی که راه می‌رویم، دست‌‌ها و شانه‌هایمان هم تکان می‌خورند. البته رضایتمندی نسبی است، اما در مقایسه با گذشته، تغییر و تحول چشمگیر و قطعی بوده است».[۳۴]

با توجه به داده‌ها و اطلاعات جمعیت ابیجان و ساحل‌ عاج، یکی از تحولات بارزی که جامعه ساحل‌ عاج در دهه‌های اخیر با آن روبه‌رو بوده، همین افزایش قابل‌‌ملاحظه جمعیت مسلمانان آن است. از آنجایی که نرخ زادوولد مسلمانان در این دوره، مشابه با گروه‌های مذهبی دیگر است، پس دلایل این افزایش و رشد را باید در عوامل دیگری چون مهاجرت و به‌ویژه روی آوردن مردم به اسلام جستجو کرد. نکته مهم دیگر اینکه در آمارهای رسمی و به دلایل سیاسی، اسلام به‌ عنوان دینی در اقلیت معرفی می‌شود؛ درحالی‌که آمارهای غیررسمی، ولی دقیق‌تر، این دین را اولین دین ساحل‌ عاج معرفی می‌‌کنند؛ به این ترتیب، در عالم سیاست و از نگاه سیاسیون، مسلمانان همچنان در حاشیه قرار دارند، درحالی‌که در واقعیت، جایگاهی مرکزی و اصلی در جامعه ساحل‌ عاج یافته‌اند و بروز و ظهور آن‌ها در جامعه، آشکارتر از پیش است. اگر زمانی به کارمندی که هنگام ظهر نماز برپا می‌داشت، به دید غریب و تحقیرآمیز نگاه می‌شد، امروزه دیگر نماز خواندن و پوشش او و ارج نهادن به اعیاد مذهبی و تعطیلات دینی او، امری کاملاً عادی و پذیرفته‌شده ازسوی جامعه محسوب می‌شود. حتی امروزه قضاوت‌ها و تصویری که از مسلمانان در ذهن کسانی که مخالف این دین و آیین هستند بود، تغییر نموده است. اگر در سال‌های 70 و 80 از مسلمانان با صفاتی همچون متحجر، عقب‌مانده و دیگر صفات تحقیر‌آمیز نام برده می‌شد، دیگر امروزه تنها می‌توانند از آن‌‌ها به‌عنوان تمامیت‌گرا نام ببرند. البته همین تصویر هم ماحصل آن ذهنیتی است که بومیان از حضور مسلمانان، به‌عنوان خارجی و اشغالگر در سر دارند؛ زیرا همان‌‌طور که پیش‌تر مطرح شد، عمده مسلمانان، دیولاهایی بودند که از شمال به‌‌سمت مرکز و جنوب و سایر مناطق، گسترده شده بودند.[۳۵]

صوفیان ساحل‌ عاج

از میان سایر فرق اسلامی، صوفی‌گری در ساحل‌ عاج از گستردگی و نفوذ قابل‌توجهی برخوردار است. شایان‌ذکر است، تصوف نیز همچون خود اسلام و هم‌زمان با آن، توسط مردان مقدس و مرشدان، وارد آفریقا شده است. صوفیان به‌عنوان مبلغان منفرد یا به‌عنوان اعضای طریقت‌های سازمان‌یافته، از پیشگامان تغییر دین افراد محلی بودند و قبایل را، هرچند به نحوی سطحی مسلمان می‌کردند. نکته دیگر اینکه فرقه‌های صوفی غرب آفریقا، عمدتاً ازسوی شمال آفریقا و توسط بربرها در این ناحیه گسترش یافتند. در مقایسه با شرق آفریقا تعداد آن‌ها کمتر بود، اما به‌تدریج و طی چند دهه اخیر، صوفیان غرب آفریقا نیز پرشمار شده و می‌توان گفت هم‌اکنون فرق صوفی غرب از شرق، بیشتر و گسترده‌تر می‌نمایند.

مهمترین فرقه‌هایی که در غرب آفریقا رواج دارند، «تیجانیه» و «قادریه» هستند که در کشورهایی چون مگینه، نیجر، غنا و مالی پیروان فراوانی دارند. این دو فرقه اتفاقاً، مهمترین طریقت‌های صوفیانه کشور مالی محسوب می‌شوند[۳۶]؛ درنتیجه می‌توانیم، در پیوند با موضوع ورود اسلام به ساحل‌ عاج که به‌ویژه از سمت کشور مالی بود، ورود و حضور طریقت‌های تیجانیه و قادریه که این‌ها نیز دو طریقت مهم صوفیه در ساحل‌ عاج هستند را، به همین منظور و از سمت کشور مالی بدانیم. هم‌اکنون فرقه قادریه بیشتر در غرب و تیجانیه در شرق این کشور شیوع دارند. دو فرقه دیگر صوفیه نیز در این کشور مرسوم‌اند، اما پیروان کمتری دارند. البته کسانی چون فرولیش معتقدند که فرق گوناگون در ساحل‌ عاج، در مقایسه با سایر کشورهای غرب آفریقا، پیروان کمتری دارند و اصولاً کمتر شیوع پیدا کرده‌اند[۳۷]؛ اما در کل، صوفی‌های ساحل‌ عاج قابل‌ ملاحظه‌اند.

توضیح اینکه، قادریه، نخستین فرقه‌ای بود که وارد غرب آفریقا شد. این فرقه که به دست شخصی ایرانی به‌نام «شیخ عبدالقادر گیلانی»، در سده 11 میلادی بنیان گذاشته شد، مبتنی بر عشق به خدا و پیامبر اعظم صلوة‌‌الله علیه، احترام به مذاهب اسلامی و وحدت خالق یکتاست. همچنین، پیروان طریقت قادریه، شهره به آرام بودن، صبوری و صمیمیت‌اند و از ارادت خاص به پیروان مذهب اهل بیت علیهم‌السلام برخوردارند[۳۶]. درمیان شیوخ معروف و مهم قادری، «محمد بقاعی» کسی بود که موجب شیوع این فرقه در غرب آفریقا شده است. این فرقه همچنین، ازجمله فرقه‌هایی بوده است که با استعمار در منطقه، به‌ویژه استعمار فرانسه، مبارزه نموده است.

دیگر طریقت صوفی، تیجانیه، شاخه‌ای‌‌ست از اسلام صوفی که به‌‌دست شخصی به‌نام «احمد تیجانی»، از پیروان مذهب مالکی و در سال 1782 میلادی، در شمال آفریقا تأسیس شده است. تفکر تیجانی، از اندیشه‌های امام محمد غزالی نیز الهام گرفته است. وی خود را از نوادگان امام حسن(ع) می‌دانست. این فرقه از سمت الجزایر در آفریقا گسترش یافته و هم‌اکنون، به‌‌همراه قادریه، از شایع‌ترین فرقه‌های صوفیه در این قاره محسوب می‌شود. به‌‌نظر تیجانیه، تقدیس و قدرت معنوی مشایخ این طریقت، از طریق مشایخ قبلی به‌‌دست نیامده، بلکه محدود و منحصر به پیامبر اسلام و احمد تیجانی است. از ویژگی‌های این طریقت این است که «هیچ‌گونه زهد و ریاضت و قوانین دشوار وجود ندارد، بلکه بیش‌ از همه‌چیز بر نیاز معنوی میان خدا و انسان تأکید می‌شود». بالعکس قادریه، پیروان تیجانیه در طول تاریخ چندان مخالفتی با استعمارگران فرانسوی نشان نداده و گاه حتی با آن‌ها همکاری نیز داشته‌‌اند، اما این‌گونه به‌‌نظر می‌رسد که بخش عمده پیروان تصوف در غرب آفریقا به این فرقه گرایش دارند. به‌‌گفته آقای حکیم الهی، بیش‌از 80 درصد مسلمانان غرب آفریقا صوفی‌‌مسلک و پیرو مسلک و آیین تیجانیه هستند. نکته آخر اینکه تیجانی‌های ساحل‌ عاج، به شیعیان بسیار نزدیک‌اند و حتی عزاداری ماه محرم را هم برپا می‌دارند[۲۶][۳۸].

شیعیان ساحل‌ عاج

آمار دقیقی از تعداد شیعیان ساحل‌ عاج در دست نیست، اما گفته می‌شود که این تعداد به حدود یک‌میلیون نفر می‌رسد[۳۹] این رقم احتمالاً با درنظر گرفتن تیجانی‌ها اعلام شده است؛ زیرا گفته می‌شود این فرقه به شیعیان بسیار نزدیک‌اند و سه امام اول شیعیان را همچون ما می‌شناسند و امام زمان(عج) را نیز فرزند امام حسن عسگری(ع) می‌دانند[۲۶].

شیعیان ساحل‌ عاج عمدتاً از لبنان به این سرزمین وارد شده‌اند. جالب است بدانیم که ساحل‌ عاج درمیان تمام کشورهای آفریقایی، بیشترین تعداد لبنانی را جذب نموده است. دلیل این امر البته اشتراک‌هایی بوده که به‌لحاظ سیاسی میان دو کشور وجود داشته است؛ از جمله اینکه هردو مستعمره فرانسه بوده‌اند و زبان فرانسه در هر دو کشور رایج است و با توجه به فراهم‌‌بودن زمینه‌های کسب و تجارت در این کشور، تجار لبنانی زیادی به آنجا سفر کرده‌اند؛ یکی دیگر از عوامل هجرت شیعیان عربی، به‌ویژه شیعیان سوری و لبنانی به این سرزمین، آن است که در دوره جنگ جهانی اول و پیش‌از اینکه این کشورها مستعمره فرانسه شوند، افرادی برای فرار از سربازی، بر کشتی‌هایی با مقاصدی نامعلوم سوار می‌شدند و به کشورهایی چون برزیل، آرژانتین و ساحل‌ عاج می‌رسیدند.[۴۰] نکته جالب اینکه بیشتر لبنانی‌هایی که به این سرزمین مهاجرت نموده‌اند، از شیعیان جنوب لبنان هستند.

درهرحال، تعداد لبنانی‌های ساحل‌ عاج، بنابر آخرین آمار، بیش‌از یک‌صدهزار نفر بوده و پس‌از ساحل‌ عاج بیشترین تعداد لبنانی‌ها در آفریقا، ساکن کشور سنگال‌اند[۴۱] البته در این زمینه هم آمار متفاوت است و گاه کمتر و گاه بیشتر از این عدد (تا یک‌صد و پنجاه‌هزار نفر) اعلام شده است. علاوه بر شیعیان لبنانی، شیعیان آفریقایی نیز در این کشور بسیارند (حداقل سی‌‌هزار نفر) و تعداد آن‌‌ها درحال افزایش است.

همان‌گونه که اشاره شد، لبنانی‌ها از کمی بیش‌از یک قرن پیش، به‌منظور کسب و تجارت به غرب آفریقا رسیدند. نخستین سرمایه‌گذاری لبنانی‌ها در ساحل‌ عاج، به سال 1907 برمی‌گردد که دو نفر به نام‌های سعید و اسد منصور، کمپانی تجاری آفریقایی را بنیان نهادند. در دوره شکوفایی اقتصاد ساحل‌ عاج در سال‌های پس‌از استقلال، شمار بیشتری از لبنانی‌ها و درنتیجه شیعیان، جذب این سرزمین می‌شوند. در سال 1970، تعداد لبنانی‌های ساکن در ابیجان، به هزار نفر می‌رسد. این تعداد در سال 1979 دو برابر می‌شود و در سال 1987 به شصت‌‌ هزار نفر می‌رسد.[۴۲] در همین تاریخ از هشتصد کارخانه‌ای که در ساحل‌ عاج یافت می‌شد، هشتاد فقره متعلق به لبنانی‌ها بود. هم‌اکنون، بیش‌ از 50 درصد از اقتصاد کشور ساحل‌ عاج، در دست لبنانی‌هاست. شایان‌ذکر است، لبنانی‌های ساحل‌ عاج، به‌ویژه ساکنان ابیجان، چندان فعالیت مذهبی و تبلیغی‌ای ندارند و عمدتاً به کار کسب و تجارت مشغول‌اند [۲۶]؛ اما همان‌طور که گفته شد، مراسم محرم را باشکوه برگزار می‌کنند و از روحانیون مختلف، از کشورهای ایران، عراق و لبنان، به این مراسم دعوت می‌شوند.

انجمنی به‌ نام «انجمن الغدیر» در این کشور وجود دارد که با الهام از انقلاب اسلامی ایران در سال 1997 و به رهبری شخصی به‌نام «شیخ عبدالمنهم قبیسی» ایجاد شد. این انجمن، مجتمعی فرهنگی به‌نام «الزهرا(س)» در مرکز ابیجان تأسیس نموده که در آن، حسینیه‌ای به‌نام «الغدیر» وجود دارد. نمای این حسینیه شبیه حرم مطهر امام رضا(ع) است و کلنگ افتتاحیه آن در سال 1380، به‌‌دست وزیر امور خارجه ایران زده شد و کار ساخت آن از 1384 شروع شد و تا سال 1387 به طول انجامید. این مرکز علاوه بر کارهای فرهنگی، گاهی نیز کاروان‌هایی برای حجاج ترتیب می‌دهد و در کار ساخت‌وساز مدارس شیعی نیز فعال است. برای مثال دبیرستان الغدیر را در مساحتی برابر با 20 هزار مترمربع در ابیجان احداث کرده است. در نزدیکی آن‌ هم مرکز بهداشتی به‌ نام «الکاظم(ع)» وجود دارد که خدمات پزشکی به مردم و به‌ویژه لبنانی‌های ساکن، عرضه می‌دارد. البته این تنها مجموعه فرهنگی - مذهبی شیعی در ساحل‌ عاج نیست، بلکه مراکز دیگری از همین سنخ در شهرهای دیگر هم وجود دارند؛ از جمله «حسینیه امام مهدی(ع)» در سن پدرو، «حسینیه دایولا» و «مرکز شیعی سوبره» (Soubré). در این مجموعه، یک مسجد، یک حسینیه، یک تالار عمومی و یک کتابخانه یافت می‌شود.

در حال حاضر، چند حسینیه فعال در ساحل‌ عاج وجود دارد که هرکدام نشان از گرایش خاصی دربین لبنانی‌های ساحل‌ عاج دارد. در سال 1389، یکی از علمای قم به‌نام «حجة‌‌الاسلام یوسفی غروی»، در سفری تبلیغی به ساحل‌ عاج، پژوهش جالبی در این زمینه انجام داد که در فصلنامه «معرفت» حوزه علمیه به چاپ رسید. «شیخ محمد الحسون»، رئیس مرکز پژوهش‌های اعتقادی حوزه علمیه قم نیز در سال 1394، سفری به ساحل‌ عاج انجام داد و در بازگشت از ساحل‌ عاج، گزارش باارزشی نوشت که در خلال این تحقیق، مراکز شیعی لبنانی در ساحل‌ عاج را به شرح زیر اعلام کرده است:

1. مرکز اسلامی لبنانی، به ریاست شیخ عدنان زلغوط، نماینده آیت‌الله‌العظمی سید علی سیستانی؛

2. مجتمع الغدیر، وابسته به حزب‌الله لبنان، به ریاست شیخ انیس حجازی که مشتمل بر مسجد المهدی(ع) می‌باشد و امام جماعت این مسجد نیز برعهده شیخ غالب کجک می‌باشد؛

3. جمعیت «البر و التعاون»، وابسته به جنبش امل لبنان، به ریاست شیخ غسان درویش؛

4. جمعیت الهدی، وابسته به مرحوم سید محمدحسین فضل‌الله، به ریاست شیخ وهیب مغنیه؛

5. جمعیت اسلامی و فرانسوی‌‌زبان امام صادق(ع) که مسئول آن اکنون شیخ مرتضی خلیق می‌باشد.[۴۳]

شایان‌ذکر است، ساحل‌ عاج نخستین کشور آفریقایی است که امام خمینی(ره)، پیش‌از انقلاب نماینده‌ای به آنجا می‌فرستاد. شهید رشیدالدین موسوی، این حکم را از امام در نجف اشرف دریافت می‌کند و بلافاصله راهی آنجا شده، تبلیغ خود را شروع می‌کند. در این راه، موفقیت‌های چشمگیری داشته و موفق می‌شود عده زیادی را به تشیع دعوت کند، ازجمله یکی از پسران امام جماعت وقت ابیجان که پس‌از شیعه شدن، مسجدی شیعی در نزدیکی ابیجان بنا می‌کند[۲۶].

پس‌ از پیروزی انقلاب، آقای موسوی، به‌عنوان اولین کاردار در سفارت جمهوری اسلامی ایران، در ابیجان مشغول کار می‌شود تا زمانی که در سانحه‌ای هوایی، به‌‌همراه شهید محلاتی به شهادت می‌رسد. در سال 1365، زمانی که دولت ساحل‌ عاج اعلام کرد قصد دارد سفارتش را از تل‌آویو به بیت‌المقدس منتقل کند، روابط میان ایران و این کشور قطع شد. پس‌از برقراری مجدد روابط، سازمان حوزه‌ها و مدارس علمیه خارج از کشور، حوزه علمیه ساحل‌ عاج با نام «حوزه مبارکه اهل‌البیت علیهم‌السلام» را در سال 1369 تأسیس کرد و کمر به تربیت طلاب علوم دینی شیعی در این کشور بست. این حوزه، در مقطع کارشناسی، دارای چهار کلاس اول تا چهارم است. طلاب کلاس اول جمعاً 39 واحد درسی، به‌‌علاوه زبان فرانسه می‌گذرانند. در سال دوم تعداد واحدهای درسی 44 است و در سال‌های سوم و چهارم، به‌‌ترتیب 43 و 42 واحد می‌گذرانند. همچنین طلاب روزانه به فعالیت‌های پرورشی و تبلیغی متنوعی مشغول‌اند؛ ازجمله در اعیاد و عزاداری های مذهبی، با علمای محلی و بومی ملاقات می‌کنند و به سخنرانی می‌پردازند. از فعالیت‌های مهم این حوزه ارتباط با مدارس شیعی ساحل‌ عاج است. مدارسی که هم‌اکنون متعددند و روزبه‌روز نیز بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود [۴۴]، ازجمله مدارس شیعی می‌توان به عناوین زیر اشاره کرد:

  •          مدرسه اثنی‌عشریه؛
  •          مدرسه سبیل‌النجاح؛
  •          مدرسه الحسین؛
  •          مدرسه سبیل‌الارشاد؛
  •          مدرسه اهل‌البیت؛
  •          مدرسه محوالامیه؛
  •          مدرسه خدمة‌الاسلام؛
  •          مدرسه نورالاسلام؛
  •          مدرسه الامام‌حسین؛
  •          مدرسه رسول‌الاکرم.

گفته می‌شود هم‌اکنون، بخش عمده‌ای از طلاب این حوزه را بورکینافاسویی‌ها تشکیل می‌دهند که به‌نوبه خود توانسته‌اند موفقیت‌های خوبی در جذب شیعیان کسب نمایند (در یکی از مراسمی که یکی از این طلاب در شهر ابیجان داشته، حدود 4000 نفر شیعه گردهم جمع آمده‌اند!)[۲۶]؛ اما طی دو دهه اخیر، بسیاری نیز بوده‌اند که از آن‌سو به ایران و به‌ویژه حوزه علمیه قم وارد شده و به کسب علوم دینی شیعی همت گمارده‌اند؛ از جمله شیخ ابراهیم کولیبالی که از دانش‌آموختگان مرکز جهانی علوم اسلامی بود و رهبر شیعیان ساحل‌ عاج محسوب می‌شد. وی اصالتاً از اهالی مالی و زاده ساحل‌ عاج بود که لیسانس خود در رشته زبان عربی را از کشور موریتانی کسب نمود، سپس عازم حوزه علمیه سیرالئون شده بود. کولیبالی در سال 1374 به ایران آمده و در حوزه علمیه قم به تحصیل پرداخته بود. پس‌از بازگشت به ساحل‌ عاج، در حوزه علمیه ابیجان مشغول به تدریس شد و فعالیت‌های گسترده‌ای در تبلیغ تشیع داشت.

در این زمینه به فعالیت‌های جامعة‌‌المصطفی العالمی، به مرکزیت قم نیز می‌توان اشاره کرد. بیشتر این اقدامات تبلیغی، به همت یکی از دلسوزان مکتب اهل‌بیت، به‌نام حجة‌‌الاسلام ملک‌‌احمدی بوده است که شخصیتی شناخته‌شده و محبوب در قاره آفریقا است و خدمات شایانی را در حوزه تبلیغ تشیع در این قاره انجام داده است. البته مبلغان شیعه ایرانی متعددی در قالب اقامت‌های بلندمدت یا سفرهای تبلیغی کوتاه‌مدت به ساحل‌ عاج سفر می‌کنند. در جریان یکی از این سفرهای تبلیغی در شهریور 1398، دکتر یحیی کریستین بونو، مستبصر فرانسوی و از اعضای برجسته مجمع جهانی اهل‌بیت، درحین یک حادثه دریایی در ساحل‌ عاج درگذشت.[۴۵] این اندیشمند فرانسوی که به مذهب تشیع گرویده و تحت تأثیر امام خمینی(ره) قرار داشت، سال‌ها در حوزه‌های علمیه قم و مشهد مقدس به تحصیل علوم دینی پرداخت و آثار فراوانی، درزمینه علوم و معارف اسلامی به زبان فرانسوی از خود برجای گذاشت. ترجمه او از «قرآن» کریم، یک ترجمه روان به همراه تفسیر و به‌ضمیمه لغت‌نامه الفاظ «قرآن» است. یحیی بونو، از شخصیت‌های صاحب‌نظر در رشته‌های علوم قرآنی، فلسفه و عرفان و یک مترجم و نویسنده گران‌سنگ شیعی بود که مجاهد مدافع حریم اسلام، ولایت و انقلاب اسلامی ایران به‌‌شمار می‌رفت.

درباره رابطه حکومت با شیعیان، لازم است بگوییم که درکل، دولت ساحل‌ عاج به تشکلات دینی خیلی حساس نیست و عموماً مجامع دینی در فعالیت‌های خود آزادند. این فعالیت‌ها را، از لحاظ قانونی و حقوقی، می‌توان در قالب نهادهای مردم‌نهاد یا در قالب مؤسسات آموزشی و دانشگاهی تعریف نمود. این خود نشانگر این است که تفکرات وهابی که پیش‌تر از آن یاد شد، چندان نفوذی در سیاستمداران نداشته و درنتیجه، حساسیتی نسبت به شیعیان در حکومت وجود نداشته است. البته در این میان فرازونشیب‌هایی بوده است؛ ازجمله، در سال 2009، تحت ‌فشار آمریکایی‌ها، وزارت کشور ساحل‌ عاج، حاج قبیسی (Kobeissi)، امام جماعت مسجد شیعی مارکوری (Marcory) در ابیجان را به اتهام همکاری با حزب‌الله و دریافت کمک مالی از این گروه، مجبور به ترک این کشور می‌سازد[۴۶] ؛ اما وی پس‌از یک سال، دوباره به این کشور بازمی‌گردد. گفتنی‌‌ست که در جریان جنگ سی‌وسه روزه یا همان حرب تموز در تابستان 2006، لبنانی‌های ساکن ساحل‌ عاج، حمایت معنوی و غیرمعنوی گسترده‌ای از حزب‌الله لبنان انجام دادند که نقش زیادی در پیروزی مبارزان لبنانی در مقابل دشمن صهیونیستی داشت؛ به‌نحوی‌که حتی بعضی گزارش‌های غیررسمی، خبر از ترور و ربایش مخفیانه برخی ثروتمندان لبنانی حامی حزب‌الله در ساحل‌ عاج، توسط عوامل رژیم صهیونیستی می‌دهند.[۴۷]

مسیحیت

دین مسیح در قرن اول پس‌ از میلاد به قاره آفریقا رسید. گستردگی آن، به‌ ویژه به‌‌ سمت شرق آفریقا و کشورهایی چون سودان و اتیوپی بود. کلیسای ارتدکس قبطی و کلیسای ارتدکس اتیوپی، از کهن‌ترین کلیساها در این قاره محسوب می‌شوند؛ اما گسترش مسیحیت به‌‌سمت مرکز و غرب آفریقا، هم‌زمان با شروع استعمار اروپاییان آغاز شد که در فصل تاریخ، به تفصیل با چگونگی نفوذ و سیطره آن بر ساحل‌ عاج آشنا شدیم. از سده 15 میلادی به این سو، اروپایی‌ها و به‌ویژه پرتغالی‌ها، دین مسیح را به آفریقای مرکزی و علی‌الخصوص امپراتوری کنگو وارد می‌سازند. البته در زمینه کشور کنگو، نقش پررنگ‌تر را باید به مبلغان فرانسه‌‌زبان بلژیکی در قرون 19 و 20 نسبت داد.

دین مسیح تا مدت‌ها، پس‌ از جان‌‌باوری و مذاهب سنتی و بومی، دین دوم محسوب می‌شد تا زمانی که خود مبدل به دین اکثریت گردید و درنهایت، همان‌گونه که گفته شد، اسلام گوی سبقت را از آن ربود؛ اما افول مسیحیت در آفریقا و در کشوری چون ساحل‌ عاج، دلیل روشنی داشت؛ ازجمله خاطره بدی بود که مسیحیان، یا بهتر بگوییم استعمارگران، در این قاره از خود به‌جای گذاشتند. برده‌داری، رفتارهای ناپسند با بومیان، استثمار زمین‌ها و معادن و ثروت‌های ایشان، همه از دلایل اصلی روی‌‌گردانی مردم از مسیحیت و در عوض روی آوردن آن‌ها به اسلام بود. «جومو کنیاتا» (Jomo Kenyatta)، رئیس‌جمهور سابق کنیا در این ‌باره می‌گوید: «وقتی سفیدها به آفریقا آمدند، ما زمین‌ داشتیم و آن‌ها کتاب مقدس. آن‌ها به ما آموختند که با چشمان بسته دعا بخوانیم؛ زمانی که چشم‌ها را باز کردیم، سفیدها مالک زمین‌هایمان بودند و ما صاحب کتاب...». وانگهی کلیسای مسیحی و درکل دین مسیح، برای آفریقایی‌ها تداعیگر غرب و مدرنیته بود؛ مدرنیته‌ای که مأموریت داشت، آداب‌ورسوم کهنه را با اشکالی نو جایگزین نماید. مثال‌های فراوانی از مبلغان مسیحی در قرون گذشته در دست است که صرفاً به همین منظور، راهی آفریقا شده بودند؛ ازجمله «آندسون»، مبلغ پروتستان اهل اسکاتلند که در نیجریه، در سال 1850 شرکتی تأسیس کرده بود که آشکارا هدفش منسوخ کردن و ازمیان بردن آداب‌ورسومی بود که «غیرانسانی و خرافی» تلقی می‌نمود و «ارتقای سطح تمدن» در آن ناحیه بود.[۴۸]

در ساحل‌ عاج نیز، استعمار فرانسه در اواخر سده نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم، به‌رغم تمام کارهای عمرانی که انجام داد، چهره درخشانی درمیان بومیان و مردمان این سرزمین از خود به‌جای نگذاشت؛ بنابراین، تمام تلاش‌های کلیسای کاتولیک، درنهایت نتوانست از این مردم، مسیحیانی مؤمن و وفادار به واتیکان تربیت کند. هوفوئه بوآنی هم در این زمینه، تلاش‌های بسیاری از خود نشان داد و تبلیغات مسیحی در زمان او تاحدی بود که در هر روستا و قصبه‌ای کلیسایی ساخته شد، اما او نیز در گسترش مسیحیت چندان موفق نبود.

درمیان سایر فرق و شاخه‌های مسیحیت، بدیهی است که کاتولیسیسم جایگاه نخست را در این کشور داشته باشد. این نحله، گرچه با ورود مبلغان مذهبی وارد ساحل‌ عاج شد، اما تا سال 1895 و آغاز رسمی استعمار فرانسویان همچنان در این کشور ریشه و پا نگرفته بود. در این سال، گروهی به‌نام جامعه مبلغان آفریقایی (SMA)، کار ترویج کاتولیسیسم را شروع کردند؛ شهر و روستا و همه‌جا را زیر پا گذاشتند، زبان‌ها و آداب و سنن محلی را آموختند تا کار خود را بهتر و سریع‌تر پیش برند. تا ابتدای قرن بیستم، یکی از ایرادهایی که به مسیحیان این خطه و البته کل آفریقا گرفته می‌شد این بود که اغلب آنان سفید بودند. بنابر آمار منتشره ازسوی مؤسسه «پیو فوروم»، در سال 1910، تنها 1.4 درصد مسیحیان، از اهالی خود آفریقا بودند[۴۹] در اوایل این قرن و به‌ویژه پس‌از سال 1927، کلیسای مسیحی توانست شمار زیادی از بومیان را به خود جذب کند و کلیساهای بسیاری بنا نهاده شد. بسیاری از این کلیساها بر روی منطقه و قوم خاصی تمرکز داشتند، ازجمله «آژانس و میسیون کرتین» (Agence et Mission Chrétienne) که مأموریتش جذب بائوله‌های مرکزی بود. هم‌زمان، فرق و انشعابات مسیحی بسیاری در سراسر کشور و به‌ویژه در شهر ابیجان شکل گرفتند؛ ازجمله مهمترین آن‌ها می‌توان به «سربازان خدا»، «مجامع الهی»، «شهود ژنوا» و غیره اشاره کرد. ازجمله کلیساهای معروف نیز می‌توان به کلیسای «نوتردم دولاپ» در یاموسوکرو و کلیسای جامع «سن پل» در ابیجان اشاره کرد. همچنین دیداری که پاپ ژان پل دوم در سال 1991 از این کشور داشت، ظاهراً تااندازه‌ای در جان‌‌گرفتن دوباره مسیحیت مؤثر بود؛ اما همچنان مسیحیت در مقام دوم ادیان رایج در این کشور قرار دارد.

درهرحال نباید این نکته را ازنظر دور داشت که خوانش آفریقایی و ساحل‌ عاجی از مسیحیت، درحد بالایی رنگ و بوی محلی و بومی به خود گرفته است و به‌رغم ارتباطات سازمانی و تشکیلاتی با مسیحیان اروپایی، تا حد زیادی با باورهای سنتی اهالی ساحل‌ عاج ممزوج شده است. حتی در برخی فرقه‌ها، مثلاً هریسم یا سلست، عملاً بیشتر با ظهور یک پیامبر سیاه با یک آیین جدید مواجه هستیم تا پیروی از کاتولیسیسم در روایت فرانسوی. درواقع مسیحیان ساحل‌ عاجی، به‌جای تقلید از مسیونرهای استعماری، راه خود را به‌طور مستقل در مسیحیت یافته‌اند و رقص و موسیقی و باورهای دیرین خود را در قالب دین مسیحیت بازتعریف کرده‌اند.

ازجمله کلیسا‌های معروف دیگر، می‌توان به کلیسای جامع «کریس-روا» در دالویا و کلیسای جامع «سن‌اودیل» در بوندوکو اشاره کرد. کلیسای جامع دیگری به‌نام «سکره-کور» در ناحیه گراند بسام وجود دارد که از سوی یونسکو، به‌عنوان میراث جهانی ثبت شده است. لازم به ذکر است که درباره تاریخ کلیسا در ساحل‌ عاج، کتابی در پنج جلد و به قلم شخصی به‌نام «پیر تریشه» (Pierre Trichet) نگاشته شده که تاریخ طولانی مسیحیت در ساحل‌ عاج، از سال 1637 تا 1960 را ترسیم می‌نماید؛ دوره‌ای که به‌ویژه بر آن تأکید شده است، سال‌های بین 1914 تا 1960 را دربر می‌گیرد و شامل سه جلد آخر می‌شود.

در مجموع رابطه میان حکومت و کاتولیسیسم خوب است. این رابطه در سابق، به‌ ویژه از عنایت بوآنی سود می‌برد، کسی که همواره تلاش می‌کرد تا خود را مسیحی‌ مؤمن جلوه دهد. وی دو بار هم از پاپ ژان پل دوم، به مناسبت‌های مختلف قرار ملاقات گرفته بود.

اما کلیسای پروتستان، به‌رغم تعداد پیروان کمتر، از تکثر بیشتری برخوردار است و برعکس کلیسای کاتولیک که متمرکز و انعطاف‌ناپذیر نشان داده، پروتستانتیسم در ساحل‌ عاج ظهور و بروزهای گوناگونی داشته و نحله‌ها و فرق متعدد و گاه حتی پیامبرانی از دل آن بیرون آمده‌اند. بنابر آماری که در سال 1989 منتشر شد [۵۰]، از حدود 200 فرقه و سازمان مذهبی مختلف در ساحل‌ عاج نام برده شد؛ از این تعداد 148 عدد منشعب از پروتستانتیسم بودند، 29 فرقه از اسلام، 14 عدد از کاتولیسیسم، بیش‌از 7 فرقه ترکیبی از فرق دیگر و پنج عدد نیز پیامبر بودند. از معروف‌ترین این فرق هریسم نامیده می‌شود.[۵۱]

مسیحیت هریسم

«ویلیام وید هریس» (William Wade Harris)، در سال 1865، در ناحیه‌ای در لیبریا و در خانواده‌ای آنیمیست‌‌ به‌‌دنیا آمد. به طایفه کروها تعلق داشت و مانند اهالی این طایفه، علاقه‌مند به سیر و سیاحت بود. در این ‌بین، سیر و سلوک معنوی نیز داشت و زمانی که به سرزمین خود بازگشت، در سال 1912، مدعی شد که با جبرئیل دیداری داشته است. پس ادعای پیامبری کرد و همین موضوع موجب دستگیری و زندانی‌‌شدن او گردید. پس‌ از اینکه آزاد شد، راه ساحل‌ عاج را درپیش گرفت، جایی که با استقبال روبه‌رو شد؛ سپس در اکناف این سرزمین گشت و پیروان بسیاری را گرد خویش جمع کرد. او برای خود حواریونی تعریف کرد و با کمک پیروانش کلیساهایی بنا می‌نمود. فرانسوی‌ها از وجود او چندان رضایتی نداشتند، چون درست زمانی که فرانسه درگیر جنگ جهانی اول شده بود، او سرگرم دعوت مردم به گرد خویش بود؛ به همین دلیل، او را در سال 1915 مجبور به طرد وطن کردند.

هریس در طول 18 ماه، بیش‌از 120 هزار نفر را به آیین خود خوانده بود. وی در سال 1929 و در منزل خویش از دنیا رفت؛ اما پس‌از او اصحابش به تبلیغ این آیین پرداختند. مذهبی که هریس بنا نهاده بود، «هریسم» نام داشت و مبتنی بر ایمان به خدایی یگانه بود. ازمیان بردن بت‌‌ها، مبارزه با سحر، انقیاد، دروغ، دزدی، زنا (البته مخالفتی با چندهمسری نداشت) و نیز مبارزه با الکل. درواقع دکترین هریسم، آمیزه‌ای بود از عهد جدید و عهد قدیم. عهد قدیم درنظر هریس، آیینه تمام‌نمای آفریقا بود؛ زیرا در عهد قدیم نسبت به چندهمسری مسامحه نشان داده شده و بر سنت شفاهی، رؤیاهای الهی و مداوای معنوی امراض، تأکید شده بود. همچنین باورمندان به این مذهب گمان می‌کردند که به لطف شفاعت هریس، همچون اروپاییان، به مال و مکنتی می‌رسند.[۵۲] البته این آیین، وجوه یا آموزه‌های سیاسی نداشت و بسیار مبتنی بر اخلاق بود. گسترش آن، به‌ویژه پس‌از 1945 شدت گرفت و امروزه نواحی هم‌مرز لیبریا و غنا، پر از پیروان این آیین است که در کنار مسیحیان دیگر، زندگی مسالمت‌آمیزی دارند. این مذهب همچنین معابدی دارد که به‌ لحاظ معماری قابل‌ ملاحظه و باشکوه‌اند. در نمای آن‌ها، یک شمایل، بیش‌از همه جلب‌توجه می‌کند: مبلغی با قبایی سفید و گشاد، عمامه‌ای سفید، ریشی جوگندمی، نگاهی نافذ که کتاب مقدس و عصای زیارتش را دردست دارد.

از مشهورترین افرادی که پس‌از هریس و در پیوند با این مذهب ظهور کرد، شخصی بود به‌نام «پاپا نووو» (Papa Nouveau) که البته خود مدعی بود که با هریسم نسبتی ندارد، اما هربار که قرار بود معبدی افتتاح شود، برای مراسم از او دعوت می‌شد. وی در سال 1985، بسیار پیر و فرتوت بود، اما به‌تنهایی سازمان هریسم را رهبری می‌کرد. تعداد افرادی که به امت او متعلق بودند، حدود 200 هزار نفر می‌شد. 30 فرزند داشت و به‌رغم سن زیاد، همچنان ستایشگر بارآوری و زادوولد بود. شگفت آنکه با زنا مخالفتی نداشت و مدعی بود که خداوند او را مأمور کرده است تا سیاهان را از بند استعمار رهایی بخشد. در سال 1997 و در حضور رئیس‌جمهور بدیه که با هلیکوپتر به مقر او عزیمت کرده بود، شصتمین سالگرد بعثتش را جشن گرفت. جالب است بدانیم امروزه، هریسم یکی از چهار مذهبی است که ازسوی حکومت ساحل‌ عاج به‌‌رسمیت شناخته شده است.[۵۳]

مسیحیت سِلِست

جریان مذهبی دیگری که از مسیحیت منشعب شده و در این سرزمین پیروانی پیدا کرده است، مسیحیت سلست (Christianisme Céleste) یا سماوی نام دارد که به‌لحاظ سازمانی، همچون هریسم منسجم و ساختارمند بوده، اما به گستردگی آن نیست. این مذهب که ابتدا در نیجریه بنا نهاده شد، خیلی سریع به غنا، توگو، بنین و ساحل‌ عاج رسید. این جریان مذهبی، به‌‌دست شخصی به‌نام «اوشوفا» (Samuel Bilewu Joseph Oschoffa)، از اهالی بنین پایه‌گذاری شد. این شخص در سال 1947 مدعی شد که ندایی از خداوند به او رسیده که مأمور شده بیماران را شفا دهد، دست به دعا بردارد و مرده‌‌ها را زنده کند.[۵۴] پس در همین سال، کلیسای خود را بنا می‌کند. این کلیسا در سال 1965، ازسوی حکومت بنین به‌‌رسمیت شناخته شد و اجازه تبلیغ یافت؛ پس شروع به تبلیغ آیین خود در مستعمرات سابق در حوزه آفریقای غربی و ازجمله ساحل‌ عاج نمود. بنابر آموزه‌های این کلیسا، الکل، دخانیات و گوشت خوک حرام است و پیروان آن در هنگام دعا و نیز در هنگام حضور در کلیسا، باید پابرهنه باشند. همچنین پوشیدن جامه‌هایی به رنگ سیاه یا قرمز (که رنگ‌هایی شیطانی محسوب می‌شوند)، جز به دلایلی حرفه‌ای و کاری، مکروه می‌باشد.[۵۵] کلیسای اصلی سلست‌‌ها در ابیجان و در منطقه پور بوئه قرار دارد. سلست‌‌ها علاوه بر عهدین، کتاب‌ها و جزوات دیگری نیز دارند (از جمله کتابچه‌‌ای موسوم به قانون اساسی آبی) که به کرامات و زندگی و سیره پیامبرشان می‌‌پردازند[۵۶].

جان‌باوری یا آنیمیسم

جان‌باوری، یعنی اعتقاد به اینکه همه‌چیز در این جهان، اعم از انسان و حیوان و اشیا، دارای روح و نیروهایی مافوق طبیعی‌اند[۵۷]. به بیان ساده‌تر، هرآنچه وجود دارد، دربردارنده روح است. جان‌‌باوران بنابر چنین تعریفی، عموماً چندخدایی هستند و این خدایان می‌توانند خورشید، درخت، آسمان و بسیاری چیزهای دیگر باشند، اما در ساحل‌ عاج، نوع خاصی از آنیمیسم رواج دارد. در دیدگاه آنیمیست‌‌‌‌های این سرزمین، خداوند قادری وجود دارد که زمین را آفریده، اما چندان به سرنوشت بشر اعتنایی ندارد. این خدا پس‌از آفرینش جهان، خود را کنار کشیده و دیگر در امور مربوط به انسان‌ها دخالتی نمی‌کند، زیرا خود را منزه از این امور می‌داند و فقط بر کلیت امور و نظم عالم نظارت دارد. در این نگرش، پس‌از مرگ انسان، بدن او روی زمین باقی می‌ماند و بنابر قوانین طبیعت تغییر می‌کند و روح او به عالم ناپیدا می‌پیوندد. این روح، بسته به کارهای خوب یا زشتی که در این جهان انجام داده است، یا تطهیر می‌شود و درنهایت به عالم اجداد خود در پیکر خداوند می‌پیوندد، یا دوباره دچار مرگ می‌شود و در مجموعه ارواح فاسد ذوب می‌گردد[۵۸]

نکته دیگر اینکه، در ذیل خداوند قادری که نام برده شد، خدایان ثانوی‌ای وجود دارند که به‌‌طورکلی، در نیروهای طبیعی و ارواح تشخص پیدا می‌کنند. از اصول مهم جان‌باوران باید به احترام ویژه‌ای که برای سالخوردگان و طبیعت قائل‌اند اشاره کرد. این احترام، با ترس آمیخته است و تخطی از آن، یعنی سرپیچی از دستورات گذشتگان، می‌تواند لطمه بزرگی به فرد یا قبیله‌اش وارد سازد، ازجمله اینکه نیروی حیاتی‌اش زوال یابد[۵۹]؛ همچنین در این آیین، فرد اساساً خارج از جمع یا گروه اجتماعی و بدون پیوند با نیاکان و درنتیجه، بدون پاسداشت یاد آنان وجود ندارد. طبیعت نیز همچون مأمن نیروهای حیات، گرامی داشته می‌شود و هرکس سعی می‌کند تا با آهنگ آن خود را هماهنگ نماید؛ زیرا بدون این هماهنگی، ممکن است نظم قبیله و حتی کیهان به هم بخورد.

اصل دیگری که درمیان آنیمیست‌‌‌ها اهمیت دارد، اصل میانجیگری است؛ به عبارت دیگر، رابطه او با خداوند هرگز مستقیم نیست، بلکه واسطه‌های بسیاری در این میان وجود دارند. درواقع خداوندی که شخص آنیمیست‌‌ می‌پرستد، آنقدر دور است که برای دسترسی به او باید دست به دامن واسطه‌های بی‌شماری شد. «آمپته با» (Hampâté Bâ)، نویسنده و قوم‌شناس مالیایی، در این ‌باره می‌نویسد:

«سیاهان، ذاتاً تمایل دارند همه‌جا و در هر موقعیتی میان خود و مخاطبانشان، حال این مخاطبان هرکه می‌خواهند باشند، واسطه‌ای قرار دهند...، به‌‌جز زمانی ‌که رازی شخصی درمیان باشد. هرکس که به مأموریتی گماشته شده است، همواره نفر سومی را برای رساندن پیام برمی‌گزیند، به‌جای اینکه که خود پیام را مستقیم برساند»[۶۰]

ازاینجا اصل مهم دیگری در آیین آنیمیسم به‌‌دست می‌آید که اصل همبستگی نام دارد. این همبستگی نه‌تنها میان زندگان با یکدیگر که میان زندگان و مردگان نیز موجود است. همبستگی میان مردگان و زندگان در گرامیداشت مردگان و نیاکان تجلی می‌یابد و همبستگی میان زندگان با یکدیگر، روابط میان انسان‌ها و حیوانات و گیاهان از یک سو و انسان‌ها با یکدیگر را از دیگر سو دربر می‌گیرد؛ اما رابطه نوع اول، یعنی رابطه انسان با طبیعت یا حیوانات، به‌واسطه «توتم» برقرار می‌گردد. این توتم است که رابطه میان انسان با حیوان و انسان با طبیعت را برقرار می‌سازد. رابطه میان انسان‌ها با یکدیگر نیز بر اساس قراردادهایی شکل می‌گیرد که تنوع زیادی دارند، اما شگفت‌انگیزترین آن‌ها معاهده خونی است. این معاهده میان دو نفر و بدین‌صورت انجام می‌پذیرد که دو طرف معاهده، شبانه در جنگل یا بیشه همدیگر را ملاقات می‌کنند؛ یک دایره روی خاک می‌کشند و کاملاً برهنه درون آن می‌نشینند، سپس گودال کوچکی در آن حلقه می‌کنند و درون آن یک جمجمه و اشیای سحرآمیز می‌نهند. بعد در آن گودال آب می‌ریزند و هریک پشت دست خود را خراش می‌دهند. چند قطره از خون آن درون آب گودال می‌ریزد و از آن می‌نوشند. از این لحظه به بعد، هر کار یا خدمتی که یکی از دو طرف از آن دیگری بخواهد، باید انجام دهد: حتی اگر این کار قتل کسی باشد یا یک‌طرف بخواهد با همسر آن یکی هم‌بستر شود! شکستن این عهد می‌تواند منجر به مرگ کسی شود که موجب این کار شده است [۶۱]

اصلی‌ترین دعاهای جان‌باوران بر طلب نیرو، ثروت و باروری تمرکز دارد. همین اهمیت نیروی باروری، موجب نگاه تقدس‌آمیز به زن درمیان آنیمیست‌‌‌ها گردیده؛ زیرا زن نماد زندگی و حیات است. شایان‌ذکر است که این آیین، درمیان اقوام و نواحی گوناگون، اشکال متفاوتی دارد و همچنان در همین آغاز هزاره سوم، پیروان بسیاری، به‌ویژه در قاره آفریقا و ساحل‌ عاج دارد. دربین اهالی چهار طایفه مهم گور، آکان، مانده و کرو، می‌توان در کنار کاتولیک‌ها و مسلمانان، افراد زیادی را یافت که جان‌باورند. گاه حتی مسیحیان و مسلمانانی دیده می‌شوند که مناسک جان‌باوران را به‌جای می‌آورند.[۶۲]

پورو

یکی از مناسک مذهبی جالب در این سرزمین که میان طوایف «سنوفو» در شمال ساحل‌ عاج مرسوم است، پورو (Poro) نام دارد. ریشه فلسفی این مراسم مذهبی، از آنجاست که سنوفوها معتقدند انسان با طبیعتی آمیخته با شر و سبعیت به‌‌دنیا می‌آید و پورو او را از این حالت به حالتی انسانی گذر می‌دهد. تشرف به این آیین زمانی دراز و در سه مرحله 7 ساله انجام می‌گیرد. پسران از سن 7 ‌سالگی تا سن 28 سالگی این مراسم را به‌‌جای می‌آورند و هر مرحله، در خارج از روستا و در جایی به‌نام «بیشه مقدس» صورت می‌گیرد. دوره‌ای هم که این عزلت طول می‌کشد، یک‌‌ماهه است. زنان نیز موقعی که مرحله نخست را ازسر می‌گذرانند، آماده ازدواج می‌شوند. «دیکودوگو»،(Dikodougou) 50 کیلومتری کوروگو و 700 کیلومتری ابیجان، از نقاطی‌‌ست در شمال ساحل‌ عاج که همچنان این آیین در آن زنده است و اجرا می‌شود. در این ناحیه همچنین رسمی وجود دارد که مطابق با آن، برادر شخصی که می‌میرد مجبور است با همسر او ازدواج کند، حال دلیل مرگ برادرش هرچه می‌خواهد باشد؛ به همین خاطر نیز بیماری‌هایی چون ایدز از مشکلات اساسی این منطقه است.[۶۳]

فتیشیسم

این آیین که درواقع نوعی بت‌پرستی است و درمیان بومیان ساحل‌ عاج، به‌ویژه نزد اقوام آگنی که از طایفه بزرگ آکان‌ها هستند، مشهود است. هر رئیس خانواده و درواقع هر فردی، فتیش یا بت خود را دارد؛ به این ترتیب، هر روستایی نیز دارای فتیش منحصربه‌فردی است. همچنین بت‌های معروفی درمیان هر قبیله وجود دارند که ازسوی زوار زیارت می‌شوند. هریک از این بت‌ها، هرچند کوچک و ناچیز، برای صاحبانشان تاریخ، روح و درنتیجه ارزشی دارند. فتیشیسم درواقع نوعی جان‌باوری محسوب می‌شود. البته مردم‌شناسانی همچون «موندیر» (Mondière)، معتقدند که ازنظر فتیشیست‌ها، ورای این اشیا، خدای تعالی و خالقی وجود ندارد. درمقابل کسانی چون «نوبو» (Nebout) و «دلافوس» (Delafosse) باور به وجود خدایی یکتا نزد ایشان را تأیید می‌کنند. درهرصورت، خدایی که بومیان متصور می‌شوند، موجودی است ابدی و نامخلوق که آسمان و زمین و موجوداتی را خلق کرده که واسطه میان او و انسان هستند و به آن‌ها فتیش یا جن گفته می‌شود. این خدا، نزد بائوله‌ها، «آلورویا» (Alouroua) یا «آنانگامان» (Ananagaman) نامیده می‌شود. ازنظر بائوله‌ها، این خدا بسیار فراتر از ما وجود دارد و بسیار متفاوت از ماست؛ نه ما او را درک می‌کنیم و نه او ما را.[۶۴]

ساحران و مارابوها

در آفریقای جنوب صحرا، از ساحران و مارابوها (Marabouts)، به‌ عنوان مارابو یاد می‌شود. کسانی که قدرت پیش‌بینی و پیشگویی و علاج بیماری‌ها و رفع هرگونه مشکلی بدان‌ها نسبت داده می‌شود. البته این تعریف خاصی از مارابو است وگرنه مارابو، در مفهومی عام و در شمال آفریقا، یعنی درمیان مسلمانان کشورهایی چون مراکش و الجزایر، به کسی گفته می‌شود که

«مقدس است و با کتب مقدس آشناست؛ طلبه است، در امور دینی بسیار مراقبت می‌کند و تمام احکام «قرآن» را موبه‌مو اجرا می‌نماید؛ تقریباً همیشه با عنوان حاجی شناخته می‌شود، یعنی زیارت مکه و قبر پیامبر(ص) را انجام داده است. با اختیار خود بر همه مادیات چشم پوشیده و از همین رو، لباسی ژنده بر تن دارد. تمام عمرش را صرف خدا نموده است. اعراب او را پدر می‌نامند، دوستش دارند و به او احترام می‌گذارند»[۶۵]

این تعاریف آشکارا مناسب صوفی هستند؛ بنابراین، می‌توان مارابوها را همان صوفی‌ها دانست که گفتیم، از نفوذ زیادی میان بومی‌های آفریقا برخوردارند. این نفوذ تا حد زیادی به همین نیروهای ماوراءطبیعی آن‌ها مربوط است که در دید غربی‌ها، از آن‌ها به سحر و جادو تعبیر می‌شود. البته امور خارق‌العاده و مدعاهای این مارابوها، گاه بسیار افراطی و خلاف عقل می‌نماید.

همان‌طور که مطرح شد، از ادیان اصلی چون مسیحیت، انشعاب‌ها و فرق متعدد و مختلفی برمی‌آید که نشانگر پیچیدگی‌های زندگی اجتماعی در ساحل‌ عاج است. حال به این مجموعه سحر و جادو را هم اضافه کنیم، ببینید وضع تا چه اندازه پیچیده می‌شود. اهالی ساحل‌ عاج مدام به دنیای مرموز و سحرانگیز جادو اشاره و مراجعه می‌کنند. این اشارات و اعمال، به‌ویژه زمانی که مسابقه‌ای ورزشی در جریان یا انتخاباتی در پیش است، بیشتر از همیشه مشهود می‌‌باشد[۶۶] همچنین قربانی‌های انسانی این عقاید را نباید فراموش کرد که گرچه از تعداد آن‌ها کم شده، اما ازمیان نرفته‌اند. این اعمال که قربانیان آن‌ها عمدتاً کودکان هستند، درمیان اقوام کرو، چه در ساحل‌ عاج و چه در لیبریا، هنوز دیده می‌شود. بائوله‌ها نیز دیرزمانی، فرزند زنی را که هنگام زایمان می‌میرد، یا فرزندی که دو کودک پیش‌از او، از یک جنس و متفاوت از جنس او بودند، یا فرزند دهم هر زنی را قربانی می‌کردند. از همین دسته اعمال، نوع دیگری دیده شده که در آن، به‌منظور طلب بخشش از پیشگاه خدایان، کودکی را که جدای از خانواده یا والدینش به‌‌دست کسی افتاده، قربانی کرده‌اند. شاید بیست‌‌سال هم نمی‌گذرد از زمانی که هر هفته در رادیو، گم‌شدن کودکی اعلام می‌‌شد، کودکی که هرگز دوباره پیدا نمی‌شد و می‌توان حدس زد که سرنوشت شومی پیدا کرده است! [۶۷][۶۸]

سایر فرق و مذاهب

افزون‌‌ بر ادیان و مذاهبی که به آن‌ها اشاره شد، فرقه‌ها و آیین‌های متعددی در ساحل‌ عاج وجود دارند؛ مثل معبد کریشنا که محل عبادت ساحل‌ عاجی‌های هندو است. شیعیان اسماعیلی هم در ساحل‌ عاج فعالیت دارند. بنیادخان که نهادی خیریه به مدیریت آقاخان، رهبر ثروتمند این فرقه است، به امور عام‌‌النفعه در قاره آفریقا می‌‌پردازد. یک نیروگاه بزرگ تولید برق در ابیجان، با بودجه بنیادخان ساخته و راه‌اندازی شد. گروهی از ایرانی‌های صوفی شاه‌‌ نعمت‌‌اللهی هم قبلاً در ابیجان یک مرکز و عبادتگاه داشتند که تا چند سال قبل، حتی تابلوی سردر این مرکز به زبان فارسی در ابیجان قابل‌مشاهده بود؛ ولی در حال حاضر این مرکز تعطیل شده است.

اقلیت کوچکی از فرقه بهائیت نیز در ساحل‌ عاج حضور دارند و در شهر ابیجان دارای یک مرکز فرهنگی نسبتاً فعال هستند. البته معبد اصلی بهائیت در قاره آفریقا، در کشور اوگاندا قرار دارد، ولی بهائیان ساحل‌ عاجی نیز از ارتباطات سازمانی گسترده با سایر بهائیان کشورهای غرب آفریقا برخوردارند و جلسات دوره‌ای مشترکی را به‌طور منسجم برگزار می‌کنند. اساساً در ساختار اداری بهائیان، واحدهایی با عنوان «شورای معنوی» پیش‌‌بینی شده است که یکی از این واحدهای منطقه‌ای، مسئول اداره جامعه بهائیان در این حوزه آفریقا می‌باشد. سال 2019 بهائیان ساحل‌ عاج همچون سایر هم‌کیشانشان در سراسر دنیا، دویستمین سال میلاد باب را جشن گرفتند. جامعه بهائی ساحل‌ عاج، جشن‌های ایرانی چون نوروز را نیز برپا می‌کنند. همه پیروان بهائیت در ساحل‌ عاج ایرانی نیستند و افراد آفریقایی و دورگه هم دربین آن‌ها دیده می‌شوند. حضور این‌همه فرقه‌ها و مذاهب مختلف در ساحل‌ عاج، نشان از سطح بالای بردباری و تساهل دینی و فرهنگی در جامعه ساحل‌ عاجی دارد که این ویژگی، از مثبت‌ترین و قابل‌تقدیرترین خصوصیات ساحل‌ عاجی‌هاست.[۶۹]

فراماسونری در ساحل‌ عاج

عضویت در جریان‌‌های مربوط به فراماسونری نیز در سطح سیاستمداران بلندمرتبه ساحل‌ عاجی، مقوله‌ای کاملاً اثبات‌‌شده است؛ به‌گونه‌ای که در سال 2014، هتل عاج شهر ابیجان، میزبان نمایندگان و سران لژهای فراماسونری قاره آفریقا بود. از سال 2015، ریاست لژ بزرگ ساحل‌ عاج به‌‌ عهده «حامد باکایوکو»، نخست‌وزیر و وزیر دفاع ساحل‌ عاج است. این چهره از جانشینان احتمالی واتارا شناخته می‌‌شود. «آلن ریشار دونوهی» از وزرای عضو کابینه که پیش‌تر مسئولیت‌های امنیتی در ساحل‌ عاج داشته است نیز به درجه استاد اعظم در مراتب فراماسونری رسیده است.

لژ بزرگ ساحل‌ عاج در سال 1978 در یاموسوکرو تأسیس شد و اعضای آن در لایه‌های اصلی دولت ساحل‌ عاج، در زمان هوفوئه بوآنی، بدیه، باگبو و واتارا بوده‌اند. این لژ در ارتباط با لژ بزرگ ملی فرانسه می‌باشد. «کلوتر کوفی»، مرد پشت‌‌پرده سیاست ساحل‌ عاج و مؤسس لژ بزرگ این کشور، در سال 2017، وقتی درحال سفر به یاموسوکرو برای افتتاح یک معبد جدید فراماسونری در این شهر بود، در یک سانحه تصادف کشته شد. بسیاری از رؤسای جمهور و رهبران سیاسی قاره آفریقا، به‌طور رسمی عضو لژهای فراماسونری تأثیرگذار می‌باشند.[۷۰]

نیز نگاه کنید به

ادیان در ژاپن؛ ادیان در کانادا؛ ادیان در چین؛ ادیان در کوبا؛ ادیان در تونس؛ ادیان در مصر؛ ادیان در لبنان؛ ادیان در افغانستان؛ ادیان در روسیه؛ ادیان در سنگال؛ ادیان در فرانسه؛ ادیان در اسپانیا؛ ادیان در آرژانتین؛ ادیان در مالی؛ ادیان در سیرالئون؛ ادیان در زیمبابوه؛ ادیان در اتیوپی؛ ادیان در سوریه؛ ادیان در اردن؛ ادیان در قطر؛ ادیان در اوکراین؛ ادیان در بنگلادش؛ ادیان در گرجستان؛ ادیان در تاجیکستان؛ ادیان در سریلانکا؛ ادیان در قزاقستان؛ ادیان در تایلند

پاورقی

[I]. منظور ازلحاظ تعداد گروندگان است، وگرنه دین اسلام قدمتی بیشتر از مسیحیت در این سرزمین دارد.

]II]. او در این سفر خدم و حشم بسیاری با خود همراه کرده بود: هشت‌‌هزار خدمتگزار که پانصدنفر از آن‌ها، هریک استوانه‌ای از طلا و به وزن دوونیم کیلوگرم با خود حمل می‌کرده است؛ به این ترتیب، حاجی موسی، در مصر و مکه سخاوت‌های بسیاری از خود نشان می‌دهد و تمام حجاج و حتی گدایان شهر را از کرم خود بی‌نصیب نمی‌گذارد[۷۱]

[III]. تریو از مورخان فرانسوی و متخصص تاریخ اسلام و جوامع مسلمان در آفریقای صحرا و جنوب صحراست. وی به‌ویژه درباره تاریخ امپراتوری‌های سودانی در قرون‌وسطی و فرقه‌های اسلامی گوناگون در جنوب صحرا و در اعصار مختلف، پژوهش نموده است. او زمانی استاد دانشگاه ابیجان بوده و هم‌اکنون در مرکز مطالعات آفریقای پاریس است.

[IV].ناصرگرایی یک ایدئولوژی ملی‌گرایانه سوسیالیستی عربی بود که در سایهٔ دولت جمال عبد الناصر (رئیس‌جمهور مصر از ۱۹۵۲م تا ۱۹۷۰م) به راه افتاد – پیشنهاد می شود درصورت صلاحدید این توضیح در پاورقی درج شود. اضافه بفرمایید. صحیح است

[V]. امارا اسی تا سال 2000، یعنی به‌‌مدت 10 سال، وزیر امور خارجه ساحل‌ عاج باقی می‌ماند. وی همچنین ریاست چهل‌و‌نهمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل، بین سال‌های 1994 و 1995 را به‌‌عهده داشت و در سال 2001 به مقام دبیرکلی سازمان اتحادیه آفریقا نائل شد و پس‌ازاینکه در سال 2002 این سازمان به اتحادیه آفریقا بدل گردید، وی تا پیش‌از تصدی آقای عمر کناره در 2003، ریاست موقت آن را برعهده داشت.

کتابشناسی

  1. Memel-Fotê, H.(1998). Paris: Éditions L'Harmattan.
  2. Côte d'Ivoirearchive8 décembre 2010
  3. Touré, Moriba (1999). «Immigration en Côte d’Ivoire: La notion de «seuil tolérable» relève de la xénophobie», in Le Jour, Abidjan, n°1285, jeudi 20 mai 1999.
  4. مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری (1391). شورای راهبردی وزارت امور خارجه، 27 آبان 1391.
  5. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.201-203.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ Terray, E. (1995). Une histoire du royaume Abron du Gyaman, des origines à la conquête coloniale, Paris: Éditions Karthala.
  7. Camara, S. (1992). Gens de la parole: Essai sur la condition et le rôle des griots dans la société malinké, Paris: Karthala.
  8. احمدی نوحدانی، سیروس (1384). فرهنگ و تمدن مالی. مشهد: انتشارات پاپلی، ص.52.
  9. Terray, E. (1995). Une histoire du royaume Abron du Gyaman, des origines à la conquête coloniale, Paris: Éditions Karthala.
  10. Miran, M. (2006). Islam, histoire et modernité en Côte d’Ivoire, Karthala.p.40.
  11. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.203-208.
  12. Triaud, Jean-Louis (1974). «ligne de force de la pénétration islamique en côte d’Ivoire», in Revue des études islamiques, 42, N° 1.p.123-160.
  13. Miran, Marie (2006). Islam, histoire et modernité en Côte d’Ivoire, Karthala.p.41.
  14. Triaud, J.L. (1974). «ligne de force de la pénétration islamique en côte d’Ivoire», in Revue des études islamiques, 42, N° 1.
  15. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.208-211.
  16. Miran, M. (2006). Islam, histoire et modernité en Côte d’Ivoire, Karthala.p.8.
  17. حاجی کریم جباری (1389 ب). «مسلمانان قربانیان بحران ساحل‌ عاج». دیپلماسی ایرانی، اسفند 1389.
  18. Allahou Akbar (1989). n°6, juillet-septembre 1989.
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ (Plume libre, 1994).
  20. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.211-215.
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ Miran, M. (2006). Islam, histoire et modernité en Côte d’Ivoire, Karthala.p.170-171.
  22. Entretien avec Namory Koné (1995). Abidjan/Adjamé, 16 octobre 1995.
  23. Fraternité matin (1987). 26 mai 1987.
  24. Miran, M. (2006). Islam, histoire et modernité en Côte d’Ivoire, Karthala.p.179.
  25. Abbakar, M. H. (1992). Un tchadien à l’aventure, Paris: l’Harmattan.p.26.
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ ۲۶٫۳ ۲۶٫۴ ۲۶٫۵ مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری (1391). شورای راهبردی وزارت امور خارجه، 27 آبان 1391.
  27. Archives de l’AJMCI, 31 décembre 1995.
  28. Entretien avec Tidjane Ba (1996). Abidjan/Riviera, 31 octobre 1996.
  29. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.215-224.
  30. Entretien avec Ibrahim Sy Savane (1996). Abidjan/Adjamé, 8 octobre 1996.
  31. Entretien avec Ibrahim Sy Savane (1996). Abidjan/Adjamé, 8 octobre 1996.
  32. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.225-227.
  33. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.227-229.
  34. Jeune Afrique Economie (2000). 22 mai-4juin 2000.
  35. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.229-231.
  36. ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ عرب‌احمدی، امیربهرام (1393). "آفریقای مسلمان غیرعرب". دردانشنامه جهان اسلام .تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی.
  37. Froelich, J.C. (1962). Les Musulmans d’Afrique noire, Paris: éditions de l’Orante.
  38. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.231-233.
  39. برگرفته از http://www.tebyan.net
  40. یوسفی غروی، محمدهادی (1381). فصلنامه معرفت، شماره 52، ص 111-112.
  41. برگرفته از http://www.diploweb.com
  42. برگرفته از http://www.diploweb.com
  43. برگرفته از http://hawzahnews.com
  44. دستنامه «آفاق اسلام»، شماره 26.
  45. برگرفته از http://www.en.abna24.com
  46. Intelligence d’Abidjan (2009). lundi 31 août 2009.
  47. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.233-241.
  48. Taylor, W.P. (1983). «The Presbyterian educational impact in Eastern Nigeria», Journal of Religion in Africa, 14 (3).
  49. Pew F. (2011). décembre 2011.
  50. Revue Africa (1989). n°212, janvier 1989.
  51. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.241-245.
  52. Bellinger, G. J. (2000). Encyclopédie Des Religions [Encyclopédies D'aujourd'hui], Paris: Le Livre de Poche.
  53. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.245-247.
  54. Partridge, C. (2004). New Religions A Guide, New York: Oxford.
  55. Henry, C. (2008). La force des anges: rites, hiérarchie et divination dans le Christianisme Céleste, Bénin, Brepols, Turnhout (Belgique).
  56. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.247-248.
  57. (Bon, 2002)
  58. Maurier, H. (1997). La religion spontanée: philosophie des religions traditionnelles d'Afrique noire, L'Harmattan.
  59. Hottois, G. & M. Jean-Michel (2001). Nouvelle Encyclopédie Bioéthique, De Boeck Université.
  60. Bâ, Amadou H. (1972). Aspects de la civilisation africaine.
  61. Froelich, J.C. (1964). Animismes, Paris, éditions de l’Orante.
  62. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.248-251.
  63. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.251-252.
  64. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.252-253.
  65. Béchade, H. (1958). «Scènes de la vie algérienne», in Revue contemporaine, volume 39.
  66. Touré, A. & Konaté, Y. (1990). Sacrifice dans la ville, Douga, Abidjan/Sépia, St-Maur.
  67. David, P. (2009) La Côte d’Ivoire, Ed. Karthala, Paris.
  68. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.253-255.
  69. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.255-256.
  70. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.256-257.
  71. (احمدی نوحدانی، 1384).