|
|
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| ====رومیان (Romans) (27 پ.م.- 476 میلادی)====
| | *امپراتوری روم، وارث غربی تمدن یونانی و دوره هلنیستی است که بر پهنه وسیعی از اطراف دریای مدیترانه واقع در اروپا، شمال آفریقا و غرب آسیا حکومت میکرد. این امپراتوری در مقابل ایران، یکی از دو ابرقدرت بزرگ جهان باستان عصر خود محسوب میشد. |
| امپراتوری روم، وارث غربی تمدن یونانی و دوره هلنیستی است که بر پهنه وسیعی از اطراف دریای مدیترانه واقع در اروپا، شمال آفریقا و غرب آسیا حکومت میکرد. این امپراتوری در مقابل ایران، یکی از دو ابرقدرت بزرگ جهان باستان عصر خود محسوب میشد. | |
|
| |
|
| رومیان در همان اوان تأسیس دولت خویش؛ یعنی انحلال جمهوری وتأسیس امپراتوری روم، توانستند سوریه را اشغال کنند و قرنها حاکمیت و فرهنگ خود را به آن تحمیل کنند[77]؛ متقابلاً فرهنگ وتمدن سوریه تأثیر عمیقی در تمدن رومی نهاد؛ به عنوان نمونه، در سده سوم، برخی از اهالی سوریه، موفق به ورود به سنای روم شدند و حتی کسانی همچون، «فیلیپ عرب» (''Philip the Arab'') (امپراتوری: 244- 249 پ.م.) نیز توانستند به جایگاه امپراتوری دست یابند.[78] | | رومیان در همان اوان تأسیس دولت خویش؛ یعنی انحلال جمهوری وتأسیس امپراتوری روم، توانستند [[سوریه]] را اشغال کنند و قرنها حاکمیت و فرهنگ خود را به آن تحمیل کنند؛ متقابلاً فرهنگ وتمدن [[سوریه]] تأثیر عمیقی در تمدن رومی نهاد؛ به عنوان نمونه، در سده سوم، برخی از اهالی [[سوریه]]، موفق به ورود به سنای روم شدند و حتی کسانی همچون، «فیلیپ عرب» (''Philip the Arab'') (امپراتوری: 244249 پ.م.) نیز توانستند به جایگاه امپراتوری دست یابند. |
|
| |
|
| همانطور که پیشتر بیان شد، پومپه، سوریه را در سال ۶۴ پ.م. و در پی پیروزی در سومین نبرد از جنگهای مهردادی، به عنوان یکی از استانهای روم، به خاک جمهوری روم ضمیمه کرد؛ بدین ترتیب، سوریه برای شش قرن متوالی، تحت حکومت روم و سپس بیزانس (روم شرقی) قرار داشت. | | همانطور که پیشتر بیان شد، پومپه، [[سوریه]] را در سال ۶۴ پ.م. و در پی پیروزی در سومین نبرد از جنگهای مهردادی، به عنوان یکی از استانهای روم، به خاک جمهوری روم ضمیمه کرد؛ بدین ترتیب، [[سوریه]] برای شش قرن متوالی، تحت حکومت روم و سپس بیزانس (روم شرقی) قرار داشت. |
|
| |
|
| سرزمینی که پومپه به عنوان سوریه تصرف کرد، محدود بود به مدیترانه در غرب، کوه های «آمانوس» (''Amanus'') یا «نور» در استان هاتای ترکیه کنونی در شمال، رود فرات در شرق، کویر شرقی و بیابانی که در جنوب آن را از مصر جدا می کرد. | | سرزمینی که پومپه به عنوان [[سوریه]] تصرف کرد، محدود بود به مدیترانه در غرب، کوه های «آمانوس» (''Amanus'') یا «نور» در استان هاتای ترکیه کنونی در شمال، رود فرات در شرق، کویر شرقی و بیابانی که در جنوب آن را از [[مصر]] جدا می کرد. |
|
| |
|
| این منطقه شامل دولتشهرهای مستقل و وابسته متعددی بود. «هادریان» (''Hadrian'') (امپراتوری: 117-138 پ.م.) این منطقه را به سه بخش تقسیم نمود: کوئله سوریه، سوریه فینیقیه (بدون دمشق و پالمیرا) و سوریه فلسطین. | | این منطقه شامل دولتشهر های مستقل و وابسته متعددی بود. «هادریان» (''Hadrian'') (امپراتوری: 117-138 پ.م.) این منطقه را به سه بخش تقسیم نمود: کوئله [[سوریه]]، [[سوریه]] فینیقیه (بدون دمشق و پالمیرا) و [[سوریه]] فلسطین. |
|
| |
|
| هادریان در بادی امر، دمشق، تدمریه (پالمیرا)، «نبطیه» (اعراب شمالی/عدنانی) و «کوماژن/ ''Commagene''» (ارمنستان کنونی) را برای مراحل بعدی، از اعمال دقیق حاکمیت وانهاد. بعدها کوماژن در سال 72 توسط «وسپاسیان» برای همیشه ضمیمه شد. شهر کاروانی پالمیرا نیز احتمالاً در زمان سلطنت «تیبریوس» تحت کنترل روم قرار گرفت و سرانجام، نبطیه در سال 105 به استان عربستان روم تبدیل شد که توسط یک نماینده/ لگاتوس با یک لژیون اداره می شد. [79] | | هادریان در بادی امر، دمشق، تدمریه (پالمیرا)، «نبطیه» (اعراب ش[[مالی]]/عدنانی) و «کوماژن/ ''Commagene''» (ارمنستان کنونی) را برای مراحل بعدی، از اعمال دقیق حاکمیت وانهاد. بعدها کوماژن در سال 72 توسط «وسپاسیان» برای همیشه ضمیمه شد. شهر کاروانی پالمیرا نیز احتمالاً در زمان سلطنت «تیبریوس» تحت کنترل روم قرار گرفت و سرانجام، نبطیه در سال 105 به استان عربستان روم تبدیل شد که توسط یک نماینده/ لگاتوس با یک لژیون اداره می شد. |
|
| |
|
| در فرهنگ رومی، « کوئله» (''Coele'') به یک یا ایالت تقریباً فدرال گفته میشد و هر کوئله توسط یک «نماینده/لگاتوس» (''Legatus'')[80] اداره میشد. کوئل سوریه محدود به شمالغربی سوریه میشد؛ منطقهای شامل لاذقیه، ترسوس، حلب، ادلب و اسکندرون ترکیه. لگاتوس کوئل سوریه، مدیریت مدنی کل این استان پرنعمت را تا زمان امپراتور آفریقایی تبار، «سِپتیمیوس سِروِروس» (''Septimius Severus'') (امپراتوری: 193-211 پ.م.)، بدون محدودیت به عهده داشت و تقریباً برای مدت طولانی به تنهایی در تمام منطقه فرماندهی درجه اول از آن او بود. | | در فرهنگ رومی، « کوئله» (''Coele'') به یک یا ایالت تقریباً فدرال گفته میشد و هر کوئله توسط یک «نماینده/لگاتوس» (''Legatus'')[80] اداره میشد. کوئل [[سوریه]] محدود به شمالغربی [[سوریه]] میشد؛ منطقهای شامل لاذقیه، ترسوس، حلب، ادلب و اسکندرون ترکیه. لگاتوس کوئل [[سوریه]]، مدیریت مدنی کل این استان پرنعمت را تا زمان امپراتور آفریقایی تبار، «سِپتیمیوس سِروِروس» (''Septimius Severus'') (امپراتوری: 193-211 پ.م.)، بدون محدودیت به عهده داشت و تقریباً برای مدت طولانی به تنهایی در تمام منطقه فرماندهی درجه اول از آن او بود. |
|
| |
|
| سِپتیمیوس سِروِروس کوئله سوریه را به دو بخش جنوبی (سوریه پریما/''Prima'' /پیشین) و شمالی (سوریه سکوندا/''Secunda'' / دوم) به پایتختی «آپامیا»، تقسیم کرد؛ بدین تفصیل: | | سِپتیمیوس سِروِروس کوئله [[سوریه]] را به دو بخش جنوبی ([[سوریه]] پریما/''Prima'' /پیشین) و شمالی ([[سوریه]] سکوندا/''Secunda'' / دوم) به پایتختی «آپامیا»، تقسیم کرد؛ بدین تفصیل: |
|
| |
|
| 1. استان شمالی: | | 1. استان شمالی: |
|
| |
|
| - شمال غربی سوریه (کوئل سوریه)
| | * شمال غربی [[سوریه]] (کوئل [[سوریه]]) |
| | | * پنتوس (پادشاهی مهردادیان) در شمال غربی آناتوطولی |
| - پنتوس (پادشاهی مهردادیان) در شمال غربی آناتوطولی
| | * کماژن در شمال شرقی آناتوطولی |
| | | * جزیره علیا (فرات شمالی در ترکیه و[[سوریه]]) |
| - کماژن در شمال شرقی آناتوطولی
| |
| | |
| - جزیره علیا (فرات شمالی در ترکیه وسوریه)
| |
|
| |
|
| 2. استان جنوبی | | 2. استان جنوبی |
|
| |
|
| - فنیقیه (لبنان و فلسطین)
| | * فنیقیه ([[لبنان]] و فلسطین) |
| | | * دمشق (دامنههای رشته کوه شرقی لبنان) |
| - دمشق (دامنههای رشته کوه شرقی لبنان)
| | * پالمیرا (بادیةالشام و بینالنهرین) |
| | | * نبطیه (عربستان رومی) |
| - پالمیرا (بادیةالشام و بینالنهرین)
| |
| | |
| - نبطیه (عربستان رومی)
| |
| | |
| بعدها «فیلیپ عرب» (''Philip the Arab'') (امپراتوری: 244- 249 پ.م.) به زادگاه خود، شهبا در استان سویدای کنونی مدت کمی استقلال بخشید.
| |
|
| |
|
| در میان تمدنهای گذشتهی پیش از اسلام، تنها امپراتوری روم بود که برای مدتی طولانی در سوریه توانست مستقر شود. این موفقیت، به جهت مدیریت اداری و سیاسی قدرتمندی بود که رومیان در ساماندهی امور دیوانی وتقسیمات کشوری داشتند.
| | بعدها «فیلیپ عرب» (''Philip the Arab'') (امپراتوری: 244249 پ.م.) به زادگاه خود، شهبا در استان سویدای کنونی مدت کمی استقلال بخشید. |
| =====دیانت مسیحی=====
| |
| شام برای مسیحیان، مانند عربستان برای اسلام است. تمام تاریخ ظهور و گسترش مسیحیت، مربوط به این منطقه است. عیسی مسیح (ع)، در سرزمین شام، در فلسطین، در کرانه باختری رود اردن، در شهر «بیت اللحم» - که در 10 کیلومتری جنوب اورشلیم واقع شده است- به دنیا آمد. در حال حاضر در محل تولد مسیح، «کلیسای مهد»[81] قرار دارد.
| |
|
| |
|
| | در میان تمدنهای گذشته پیش از اسلام، تنها امپراتوری روم بود که برای مدتی طولانی در [[سوریه]] توانست مستقر شود. این موفقیت، به جهت مدیریت اداری و سیاسی قدرتمندی بود که رومیان در ساماندهی امور دیوانی وتقسیمات کشوری داشتند. |
|
| |
|
| کلیسای مهد، محل تولد عیسی (ع) در بیت اللحم (کرانه باختری رود اردن، فلسطین)
| | ===== دیانت مسیحی ===== |
| | | شام برای مسیحیان، مانند عربستان برای اسلام است. تمام تاریخ ظهور و گسترش مسیحیت، مربوط به این منطقه است. عیسی مسیح (ع)، در سرزمین شام، در فلسطین، در کرانه باختری رود اردن، در شهر «بیت اللحم» که در 10 کیلومتری جنوب اورشلیم واقع شده استبه دنیا آمد. در حال حاضر در محل تولد مسیح، «کلیسای مهد»(''Church of the Nativity (Bethlehem))'' قرار دارد. |
|
| |
|
| پس از عروج حضرت مسیح در قدس شریف در سال 33 میلادی، حواریون و پیروانش در شهرهای مختلف سرزمین شام آن زمان ازجمله شهر دمشق پراکنده شدند. | | پس از عروج حضرت مسیح در قدس شریف در سال 33 میلادی، حواریون و پیروانش در شهرهای مختلف سرزمین شام آن زمان ازجمله شهر دمشق پراکنده شدند. |
|
| |
|
| «پونتیوس پیلاطس» (''Pontius Pilate'') (مرگ: 36-39م.) حاکم یهودی فلسطین که از طرف «تیبریوس» (''Tiberius'') (42 ق.م. – 37 م.)، امپراتور روم، بر این سرزمین حکم میراند، یکی از فرماندهان یهودی سپاهش به نام «شائول طرسوسی» (''Saul of Tarsus'') (5-64م.) را برای تعقیب حواریون و شاگردان حضرت مسیح، روانه دمشق ساخت؛ ولی شائول در شهر «داریا» در ریف دمشق در محلهای به نام «تل کوکب»، حضرت عیسی (ع) را در رؤیا دید و به مسیحیت گرایید و و عیسی را پسر خدا خواند.[82] | | «پونتیوس پیلاطس» (''Pontius Pilate'') (مرگ: 36-39م.) حاکم یهودی فلسطین که از طرف «تیبریوس» (''Tiberius'') (42 ق.م. – 37 م.)، امپراتور روم، بر این سرزمین حکم میراند، یکی از فرماندهان یهودی سپاهش به نام «شائول طرسوسی» (''Saul of Tarsus'') (5-64م.) را برای تعقیب حواریون و شاگردان حضرت مسیح، روانه دمشق ساخت؛ ولی شائول در شهر «داریا» در ریف دمشق در محلهای به نام «تل کوکب»، حضرت عیسی (ع) را در رؤیا دید و به مسیحیت گرایید و و عیسی را پسر خدا خواند. |
|
| |
|
| | ====== کلیسای حنانیا (باب تومای دمشق) ====== |
| | چون یهودیان از ماجرای شائول که پس از مسیحی شدن به «پولس طرسوس» (''Paul of Tarsus'') شهرت یافت، مطلع شدند، سپاهی را برای مجازاتش به دمشق گسیل کردند؛ اما او به مکانی در جنوب شرق شهر دمشق که اکنون «باب توما» نامیده میشود، گریخت. باب توما در آن زمان «دویلعه» نامیده میشد و مَغارهای در کنار دیواره شهر بود. اکنون کلیسای «حنانیای دمشقی» (''Ananias of Damascus'') در آن محل واقع شده است؛ البته کلیساهای متعدد دیگری در دویلعة هستند؛ مثل کلیسای ابراهیم خلیل و یوسف العامل. |
|
| |
|
| مجسمه سنت پل (پولس رسول) در دمشق؛ لحظه سقوط از اسب هنگام رؤیت عیسی ع در مکاشفه[83]
| | وجه تسمیه این کلیسا به حنایا، مکاشفهای است که حنایای دمشقی، از شاگردان و قدیسان دمشقی عیسی ع دیده و از طرف عیسی ع مأموریت یافته که پولس (شائول) را دریابد و او را شفا و پناه دهد و تعمید کند. قداست حنایای دمشقی در آئین مسیح ع به حدی است که گروهی او را نبی محسوب کردهاند.[84] |
| ======کلیسای حنانیا (باب تومای دمشق)======
| |
| چون یهودیان از ماجرای شائول که پس از مسیحی شدن به «پولس طرسوس» (''Paul of Tarsus'') شهرت یافت، مطلع شدند، سپاهی را برای مجازاتش به دمشق گسیل کردند؛ اما او به مکانی در جنوب شرق شهر دمشق که اکنون «باب توما» نامیده میشود، گریخت. باب توما در آن زمان «دویلعه» نامیده میشد و مَغارهای در کنار دیوارهی شهر بود. اکنون کلیسای «حنانیای دمشقی» (''Ananias of Damascus'') در آن محل واقع شده است؛ البته کلیساهای متعدد دیگری در دویلعة هستند؛ مثل کلیسای ابراهیم خلیل و یوسف العامل.
| |
| | |
| وجه تسمیه این کلیسا به حنایا، مکاشفهای است که حنایای دمشقی، از شاگردان و قدیسان دمشقی عیسی ع دیده و از طرف عیسی ع مأموریت یافته که پولس (شائول) را دریابد و او را شفا و پناه دهد و تعمید کند. قداست حنایای دمشقی در آئین مسیح ع به حدی است که گروهی او را نبی محسوب کردهاند.[84] | |
|
| |
|
| در انجیل چنین آمدهاست: | | در انجیل چنین آمدهاست: |
|
| |
|
| عیسی (ع) در رؤیا با حنانیا صحبت کرد و به او گفت که به «خیابانی که مستقیم[85] نامیده میشود، برو در خانه یهودا شخصی به نام شائول طرسوسی وجود دارد.» ( اعمال رسولان ۹ :۱۱ ) حنانیا گفت: «شائول قدیسان شما را آزار میداد»؛ اما خداوند (عیسی) به او گفت: «من شائول را به عنوان ظرفی انتخاب کردهام که نام مرا برای امتها، پادشاهان و پسران خدا بردارد.» ( اعمال رسولان 15 :9 ). هنگامی که حنانیا نزد شائول آمد و دستان خود را بر روی او گذاشت، «فلس های» روی چشمانش افتاد و او به حنانیا نگاه کرد. پس از آن، شائول تعمید یافت . ( اعمال رسولان 18:9 ؛ 22) | | عیسی (ع) در رؤیا با حنانیا صحبت کرد و به او گفت که به «خیابانی که مستقیم[85] نامیده میشود، برو در خانه یهودا شخصی به نام شائول طرسوسی وجود دارد.» ( اعمال رسولان ۹ :۱۱ ) حنانیا گفت: «شائول قدیسان شما را آزار میداد»؛ اما خداوند (عیسی) به او گفت: «من شائول را به عنوان ظرفی انتخاب کردهام که نام مرا برای امتها، پادشاهان و پسران خدا بردارد.» ( اعمال رسولان 15 :9 ). هنگامی که حنانیا نزد شائول آمد و دستان خود را بر روی او گذاشت، «فلس های» روی چشمانش افتاد و او به حنانیا نگاه کرد. پس از آن، شائول تعمید یافت . ( اعمال رسولان 18:9 ؛ 22) |
| | مسیحیت در سوریه برگرفته از کتاب فرهنگ جامع سوریه |
| | کلیسای باستانی حنانیا، به شکل یک غار طبیعی در زیر زمین قرار دارد و با پلکانی به شاهکاری تاریخی به سبک کلیساهای ارتدکس دمشقی با قدمت بیش از 2000 سال منتهی میشود و سقف آن شبیه سقف خانههای معروف عرب دمشقی است. |
|
| |
|
| | سن پل یا همان پولس رسول، سپس به «انطاکیه» که اکنون در استان حاتای ترکیه واقع استرفت و نخستین کلیسای مسیحی را در سال 36 پس از میلاد در آن شهر بنا نهاد. آنگاه به همراه «سن پتروس» که از پرآوازهترین مبلغان دین مسیحیت به شمار میرود، به شهر رم رفت؛ اما در آنجا به دستور فرمانروای وقت روم کشته شد. |
|
| |
|
| حنایا دمشقی در حال شفا و تعمید پولس رسول در باب تومای دمشق
| | ====== امپراتوران سوری نژاد حامی مسیحیت ====== |
| | | شروع تبلیغ مسیحیت در بلاد شام با دوران امپراتوری روم همزمان بود که از مخالفان سرسخت این دین نوپا بودند. برخلاف آنها، امپراتوران «آرامی» نژاد، ساکنان اصلی سرزمین [[سوریه]] که پیشتر درباره آنها توضیح دادهشده است، ازجمله ملکه روم «جولیا دُمنه» (''Julia Domna'') (160-217 م.) که در حُمص زاده شد و مادرسالار بزرگی بود، همسرش « سِپتیمیوس سِوِروس» (''Septimius Severus'') (145-211م.) و فرزندش « الکساندر سوروس» (208-235م.)، با مسیحیان مدارا کردند و حتی در تاریخ آمده است که اسکندر مسیحی شد |
| | |
| کلیسای باستانی حنانیا، به شکل یک غار طبیعی در زیر زمین قرار دارد و با پلکانی به شاهکاری تاریخی به سبک کلیساهای ارتدکس دمشقی با قدمت بیش از 2000 سال منتهی میشود و سقف آن شبیه سقف خانههای معروف عرب دمشقی است.
| |
| | |
| | |
| کلیسای باستانی حنایا در باب تومای دمشق، پناهگاه پولس رسول
| |
| | |
| | |
| سن پل یا همان پولس رسول، سپس به «انطاکیه» - که اکنون در استان حاتای ترکیه واقع است- رفت و نخستین کلیسای مسیحی را در سال 36 پس از میلاد در آن شهر بنا نهاد. آنگاه به همراه «سن پتروس» که از پرآوازهترین مبلغان دین مسیحیت به شمار میرود، به شهر رم رفت؛ اما در آنجا به دستور فرمانروای وقت روم کشته شد.[86]
| |
| ======امپراتوران سوری نژاد حامی مسیحیت====== | |
| شروع تبلیغ مسیحیت در بلاد شام با دوران امپراتوری روم همزمان بود که از مخالفان سرسخت این دین نوپا بودند. برخلاف آنها، امپراتوران «آرامی» نژاد، ساکنان اصلی سرزمین سوریه که پیشتر درباره آنها توضیح دادهشده است، ازجمله ملکه روم «جولیا دُمنه» (''Julia Domna'') (160-217 م.) که در حُمص زاده شد و مادرسالار بزرگی بود، همسرش « سِپتیمیوس سِوِروس» (''Septimius Severus'') (145-211م.) و فرزندش « الکساندر سوروس» (208-235م.)، با مسیحیان مدارا کردند و حتی در تاریخ آمده است که اسکندر مسیحی شد | |
|
| |
|
| این خاندان در آغاز قرن سوم میلادی و درمجموع به مدت 42 سال امپراتور روم بودند. سپس یکی از فرماندهان سپاه روم به نام « ماکسیمینوس ثْرَکْس» (''Maximinus Thrax'') (173-238م.)، که جانشین خاندان سوری نژاد اسکندر شد، خصومت با مسیحیان را از سر گرفت؛ ولی امپراتور بعدی به نام «ارکوس ژولیوس فیلیپس» معروف به «فیلیپ عرب» پیشگفته که از اهالی شهر «شهبا» واقع در جنوب درعا بود، به حمایت از مسیحیان برخاست. | | این خاندان در آغاز قرن سوم میلادی و درمجموع به مدت 42 سال امپراتور روم بودند. سپس یکی از فرماندهان سپاه روم به نام « ماکسیمینوس ثْرَکْس» (''Maximinus Thrax'') (173-238م.)، که جانشین خاندان سوری نژاد اسکندر شد، خصومت با مسیحیان را از سر گرفت؛ ولی امپراتور بعدی به نام «ارکوس ژولیوس فیلیپس» معروف به «فیلیپ عرب» پیشگفته که از اهالی شهر «شهبا» واقع در جنوب درعا بود، به حمایت از مسیحیان برخاست. |
خط ۸۱: |
خط ۶۲: |
| فیلیپ عرب، هنگامیکه بر اریکهی قدرت در روم نشست. فرمانی صادر کرد که بهموجب آن، برپایی علنی مناسبتها و مراسم دینی مسیحیان آزاد اعلام شد و پیروان این دین اجازه یافتند که کلیسا بسازند. تا آن تاریخ، مسیحیان برای عبادت و ادای فرایض دینی به کوهها پناه میبردند. | | فیلیپ عرب، هنگامیکه بر اریکهی قدرت در روم نشست. فرمانی صادر کرد که بهموجب آن، برپایی علنی مناسبتها و مراسم دینی مسیحیان آزاد اعلام شد و پیروان این دین اجازه یافتند که کلیسا بسازند. تا آن تاریخ، مسیحیان برای عبادت و ادای فرایض دینی به کوهها پناه میبردند. |
|
| |
|
| «دومیتیوس اورلیانوس » (''Domitius Aurelianus'') (214-275) (سال 275 میلادی ) مسیحیان را تعقیب میکرد و به قتل میرساند و « ماکسیمینوس دایا» (''Maximinus Daia'') (270-313م.) هم که بالکانی نژاد بود، مسیحیان را به دادن قربانی برای بت های آن زمان وامیداشت. | | «دومیتیوس اورلیانوس » (''Domitius Aurelianus'') (214-275) (سال 275 میلادی ) مسیحیان را تعقیب میکرد و به قتل میرساند و « ماکسیمینوس دایا» (''Maximinus Daia'') (270-313م.) هم که بالکانی نژاد بود، مسیحیان را به دادن قربانی برای بت های آن زمان وامیداشت. |
| ======ظهور شاخههای اصلی مسیحیت======
| |
| در سال 325 میلادی، مسیحیان نخستین کنگره خود را که به «شورای اسقفها» شهرت یافت، برای انجام اصلاحات و زدودن تحریفات از آیین مسیحیت در شهر«نیقیه» برگزار کردند. نیقیه یا نیکاییه (''Nicaea'')، پایتخت سلسلهی سلجوقیان در آسیای صغیر بود. که اکنون در دل شهر «ایزنیک» (''İznik'') قرار دارد.
| |
|
| |
|
| دومین و سومین شورای اسقفها در سالهای 381 و 431 میلادی به ترتیب در شهرهای قسطنطنیه (استانبول) و «اِفِسوس» (''Ephesos'') برگزار شد.[87] | | ====== ظهور شاخههای اصلی مسیحیت ====== |
| | در سال 325 میلادی، مسیحیان نخستین کنگره خود را که به «شورای اسقفها» شهرت یافت، برای انجام اصلاحات و زدودن تحریفات از آیین مسیحیت در شهر«نیقیه» برگزار کردند. نیقیه یا نیکاییه (''Nicaea'')، پایتخت سلسله سلجوقیان در آسیای صغیر بود. که اکنون در دل شهر «ایزنیک» (''İznik'') قرار دارد. |
| | |
| | دومین و سومین شورای اسقفهادر سالهای 381 و 431 میلادی به ترتیب در شهرهای قسطنطنیه (استانبول) و «اِفِسوس» (''Ephesos'') برگزار شد.[87] |
|
| |
|
| در این شورا که تا به امروز تمامی طوایف مسیحی، مصوبات آن را به رسمیت میشناسند، 25 قانون در چارچوب آیین مسیحیت برای تنظیم مناسبات اجتماعی ازجمله ازدواج و دادوستد به تصویب رسید. از این تاریخ به بعد، بهتدریج در همایشهای اسقفهای مسیحی، تفاوت دیدگاه میان بزرگان دین مسیحیت رخنمود و طوایف مسیحی شکل گرفتند. | | در این شورا که تا به امروز تمامی طوایف مسیحی، مصوبات آن را به رسمیت میشناسند، 25 قانون در چارچوب آیین مسیحیت برای تنظیم مناسبات اجتماعی ازجمله ازدواج و دادوستد به تصویب رسید. از این تاریخ به بعد، بهتدریج در همایشهای اسقفهای مسیحی، تفاوت دیدگاه میان بزرگان دین مسیحیت رخنمود و طوایف مسیحی شکل گرفتند. |
|
| |
|
| مرکزیت مسیحیت در آن زمان، سوریه بود؛ اما در نخستین انشعاب، کلیسای«نستوری» از کلیسای سوری (شرقی) جدا شد. هماکنون نستوریها به پیروان کلیسای «آشوری» معروف هستند. در مورد حضور آشوریان در تمدن سوریه پیشتر توضیح داده شد. در مورد مسیحیان آشوری یا آسوری نیز در فصول بعد به تفصیل مطالبی ارائه خواهد گشت. | | مرکزیت مسیحیت در آن زمان، [[سوریه]] بود؛ اما در نخستین انشعاب، کلیسای«نستوری» از کلیسای سوری (شرقی) جدا شد. هماکنون نستوریها به پیروان کلیسای «آشوری» معروف هستند. در مورد حضور آشوریان در تمدن [[سوریه]] پیشتر توضیح داده شد. در مورد مسیحیان آشوری یا آسوری نیز در فصول بعد به تفصیل مطالبی ارائه خواهد گشت. |
|
| |
|
| در سال 451 میلادی، مجمع شهر «خلقدونیة/ کلسدون» (''Chalcedon'') نزدیک قسطنطنیه، برگزار شد و در آن عقیده کلیساهای شرقی قدیم، « مونوفیزیتیسم / تکطبیعتگرای» (''Monophysitism'')؛ یعنی اعتقاد به این که عیسی مسیح به عنوان تجسم پسر یا کلمه خدا، تنها یک ذات یا طبیعت دارد که الهی است، بر دیگر عقاید تفوق یافت. مونوفیزیسم با دیوفیزیسم یا دوطبیعتگرایی در تضاد است که معتقد است مسیح دارای دو طبیعت، یکی الهی و یکی انسانی است. [88] | | در سال 451 میلادی، مجمع شهر «خلقدونیة/ کلسدون» (''Chalcedon'') نزدیک قسطنطنیه، برگزار شد و در آن عقیده کلیساهای شرقی قدیم، « مونوفیزیتیسم / تکطبیعتگرای» (''Monophysitism'')؛ یعنی اعتقاد به این که عیسی مسیح به عنوان تجسم پسر یا کلمه خدا، تنها یک ذات یا طبیعت دارد که الهی است، بر دیگر عقاید تفوق یافت. مونوفیزیسم با دیوفیزیسم یا دوطبیعتگرایی در تضاد است که معتقد است مسیح دارای دو طبیعت، یکی الهی و یکی انسانی است. |
|
| |
|
| کلیساهایی که مصوبات مجمع خلقدونیة را تأیید کردند، در قرن ششم میلادی و متأثر از دخالت قدرتهای سیاسی وقت، به پنج کلیسا منشعب شدند و هر یک «بطریکیه»، (کلیسای مرکزی) نام گرفتند. این کلیساها عبارتاند: رم، قسطنطنیه، اسکندریه، انطاکیه و اورشلیم قدس. | | کلیساهایی که مصوبات مجمع خلقدونیة را تأیید کردند، در قرن ششم میلادی و متأثر از دخالت قدرتهای سیاسی وقت، به پنج کلیسا منشعب شدند و هر یک «بطریکیه»، (کلیسای مرکزی) نام گرفتند. این کلیساها عبارتاند: رم، قسطنطنیه، اسکندریه، انطاکیه و اورشلیم قدس. |
|
| |
|
| | کلیسای انطاکیه که قلمرو [[سوریه]] را پوشش میداد، به دو کلیسای دیگر تقسیم شد. گروهی پیروان پادشاه نامیده شدند که بیشتر در مناطق ساحلی و جنوبی این سرزمین سکونت داشتند. اینها از مصوبات مجمع خلقدونیا پیروی میکردند. گروه دیگر نیز به «سریانی» معروف شدند و در بخشهای شرقی و شمالی [[سوریه]] میزیستند. |
|
| |
|
| شاخه های اصلی مسیحیت
| | تضعیف قدرت روم، به تجزیهی آن به روم غربی و روم شرقی (بیزانس) در قرن چهارم میلادی انجامید. در پی فتوحات سپاهیان اسلام، در قرن هفتم، قلمرو امپراتوری بیزانس محدودتر شد و مناطقی که زیر سیطرهی فرهنگی یونان قدیم نبودند، یکی پس از دیگری از آن جدا شدند؛ بدین ترتیب، فرهنگ لاتین از فرهنگ یونان جدا شد و امپراتوری بیزانس به یک دولت یونانی تبدیاریخی ومسلمانان در [[سوریه]]<nowiki/>ل شد. |
| | |
| | |
| کلیسای انطاکیه که قلمرو سوریه را پوشش میداد، به دو کلیسای دیگر تقسیم شد. گروهی پیروان پادشاه نامیده شدند که بیشتر در مناطق ساحلی و جنوبی این سرزمین سکونت داشتند. اینها از مصوبات مجمع خلقدونیا پیروی میکردند. گروه دیگر نیز به «سریانی» معروف شدند و در بخشهای شرقی و شمالی سوریه میزیستند.
| |
|
| |
|
| تضعیف قدرت روم، به تجزیهی آن به روم غربی و روم شرقی (بیزانس) در قرن چهارم میلادی انجامید. در پی فتوحات سپاهیان اسلام، در قرن هفتم، قلمرو امپراتوری بیزانس محدودتر شد و مناطقی که زیر سیطرهی فرهنگی یونان قدیم نبودند، یکی پس از دیگری از آن جدا شدند؛ بدین ترتیب، فرهنگ لاتین از فرهنگ یونان جدا شد و امپراتوری بیزانس به یک دولت یونانی تبدیاریخی ومسلمانان در سوریهل شد.
| | تا آغاز قرن دوازدهم، فقط 200 هزار نفر از سریانیها به پیروی از کلیسای انطاکیه پایبند ماندند که بیشترشان در مناطق «ماردین» و «دیاربکر» در جنوب ترکیه کنونی سکونت داشتند. مجموعهی کلیساهای «مونوفیزتیه»، در هر یک از مناطق به پیروانش ویژگی طایفهای و نژادی بخشید. به طوری که کلیسای «قبطی» ویژه مصریان، کلیسای ارمنی ویژه ارامنه و کلیسای سریانی ویژه مسیحیان ساکن [[سوریه]] شناخته شد. |
|
| |
|
| تا آغاز قرن دوازدهم، فقط 200 هزار نفر از سریانیها به پیروی از کلیسای انطاکیه پایبند ماندند که بیشترشان در مناطق «ماردین» و «دیاربکر» در جنوب ترکیه کنونی سکونت داشتند. مجموعهی کلیساهای «مونوفیزتیه»، در هر یک از مناطق به پیروانش ویژگی طایفهای و نژادی بخشید. به طوری که کلیسای «قبطی» ویژهی مصریان، کلیسای ارمنی ویژه ارامنه و کلیسای سریانی ویژه مسیحیان ساکن سوریه شناخته شد.
| | در پنجمین شورای اسقفهای مسیحیان، موسوم به مجمع «قسطنطنیه» در سال 681 میلادی، «هراکلیوس/ هرقل» (''Heraclius'') (575-641م.)، امپراتور مسیحی بیزانس، کوشید دو بخش کلیسای مجمع خلقدونیه را بار دیگر متحد سازد؛ اما با شکست روبه رو شد و حتی کلیسای جدیدی به نام «مارونیها»[89] شکل گرفت. |
|
| |
|
| در پنجمین شورای اسقفهای مسیحیان، موسوم به مجمع «قسطنطنیه» در سال 681 میلادی، «هراکلیوس/ هرقل» (''Heraclius'') (575-641م.)، امپراتور مسیحی بیزانس، کوشید دو بخش کلیسای مجمع خلقدونیه را بار دیگر متحد سازد؛ اما با شکست روبه رو شد و حتی کلیسای جدیدی به نام «مارونیها»[89] شکل گرفت.
| | پس از آن همایش، آیین مسیحیت در اروپا گسترش یافت و اسقفهانفوذ زیادی بر پادشاهان اروپایی یافتند. در کنار کلیساهای مرکزی پنچگانه، قدرت «پاپ» در اروپا نمایانگر شد. در مدت چهار قرن پس از برگزاری مجمع قسطنطنیه همواره مناسبات پاپ و امپراتور بیزانس در فراز و نشیب بود تا این که در سال 1054 میلادی شکاف بزرگی در میان مسیحیان ایجاد شد. |
| | |
| پس از آن همایش، آیین مسیحیت در اروپا گسترش یافت و اسقفها نفوذ زیادی بر پادشاهان اروپایی یافتند. در کنار کلیساهای مرکزی پنچگانه، قدرت «پاپ» در اروپا نمایانگر شد. در مدت چهار قرن پس از برگزاری مجمع قسطنطنیه همواره مناسبات پاپ و امپراتور بیزانس در فراز و نشیب بود تا این که در سال 1054 میلادی شکاف بزرگی در میان مسیحیان ایجاد شد. | |
|
| |
|
| در آن تاریخ، کلیسای لاتین کاتولیک به ریاست پاپ و به مرکزیت روم و کلیسای ارتدکس قسطنطنیه که از پیروان پادشاه بیزانس بودند، از یکدیگر جدا شدند. در پی این شکاف، دنیای مسیحیت به غرب کاتولیک و شرق ارتدکس تقسیم شد. | | در آن تاریخ، کلیسای لاتین کاتولیک به ریاست پاپ و به مرکزیت روم و کلیسای ارتدکس قسطنطنیه که از پیروان پادشاه بیزانس بودند، از یکدیگر جدا شدند. در پی این شکاف، دنیای مسیحیت به غرب کاتولیک و شرق ارتدکس تقسیم شد. |
خط ۱۱۳: |
خط ۹۱: |
| تشکیل این دو گروه مسیحی که هر یک دربرگیرندهی صدها میلیون نفر از پیروان مسیحیت است، اثرگذارتر از انشعاب نستوریها از کلیسای مونوفیرتیه بود؛ زیرا در آن زمان شمار مسیحیان از 20 میلیون نفر تجاوز نمیکرد. | | تشکیل این دو گروه مسیحی که هر یک دربرگیرندهی صدها میلیون نفر از پیروان مسیحیت است، اثرگذارتر از انشعاب نستوریها از کلیسای مونوفیرتیه بود؛ زیرا در آن زمان شمار مسیحیان از 20 میلیون نفر تجاوز نمیکرد. |
|
| |
|
| از آن تاریخ، پاپ روم به بهانههای گوناگون کوشید تا مسیحیان مشرق زمین را به آیین کاتولیک تشویق کند؛ همین امر، یکی از انگیزههای آغاز جنگهای صلیبی شد. | | از آن تاریخ، پاپ روم به بهانههای گوناگون کوشید تا مسیحیان مشرق زمین را به آیین کاتولیک تشویق کند؛ همین امر، یکی از انگیزههای آغاز جنگهای صلیبی شد. |
|
| |
|
| آشوریها، کلدانی ها، ارامنه و سریانیهای کاتولیک نیز از کلیسای نستوریها منشعب شدند. در آن هنگام، کلیسای پروتستان در غرب پدید آمد که در مدت کوتاهی رقیب طوایف کاتولیکی به مرکزیت رم شد. اختلافات میان دو کلیسا، جنگهای ویرانگری را در پی داشت . سروکلهی کلیسای پروتستان در قرن نوزدهم در مشرق زمین نیز پیدا شد و شمار زیادی از پیروان کلیساهای شرقی را به خود جذب کرد. | | آشوریها، کلدانی ها، ارامنه و سریانیهای کاتولیک نیز از کلیسای نستوریها منشعب شدند. در آن هنگام، کلیسای پروتستان در غرب پدید آمد که در مدت کوتاهی رقیب طوایف کاتولیکی به مرکزیت رم شد. اختلافات میان دو کلیسا، جنگهای ویرانگری را در پی داشت . سروکلهی کلیسای پروتستان در قرن نوزدهم در مشرق زمین نیز پیدا شد و شمار زیادی از پیروان کلیساهای شرقی را به خود جذب کرد. |
| =====روم شرقی===== | | |
| | ===== روم شرقی ===== |
| «دیوکلتیانوس» (''Diocletianus'') (امپراتوری: 284-305 پ) کار خود را در بحبوحه بحران داخلی قرن سوم پیش از میلاد آغاز کرد. او برای حل بحران، امپراتوری یکپارچه روم را به چهار امپراتور (تترارشی/''Tetrarchy'') واگذار کرد که با هماهنگی هم حکومت کنند.[90] | | «دیوکلتیانوس» (''Diocletianus'') (امپراتوری: 284-305 پ) کار خود را در بحبوحه بحران داخلی قرن سوم پیش از میلاد آغاز کرد. او برای حل بحران، امپراتوری یکپارچه روم را به چهار امپراتور (تترارشی/''Tetrarchy'') واگذار کرد که با هماهنگی هم حکومت کنند.[90] |
|
| |
|
خط ۱۲۵: |
خط ۱۰۴: |
| روم غربی پس از این انشقاق، نتوانست هژمونی سیاسی خود را حفظ کند و به تدریج رو به اضمحلال گذاشت تا این که در 471م. به کلی نابود شد؛ بدین ترتیب، روم شرقی در برابر ایران ساسانی در نقطه ضعف قرار گرفت. | | روم غربی پس از این انشقاق، نتوانست هژمونی سیاسی خود را حفظ کند و به تدریج رو به اضمحلال گذاشت تا این که در 471م. به کلی نابود شد؛ بدین ترتیب، روم شرقی در برابر ایران ساسانی در نقطه ضعف قرار گرفت. |
|
| |
|
| در اواخر حیات امپراتوری روم شرقی،«ژوستینیان یکم» (''Iustinianus'') (امپراتوری: 525-567م.)، در سال ۵۲۸ ، حاشیه ساحلی سوریه را که در منطقهای از خاک هر دو استان شمالی و جنوبی قرار داشت، به عنوان یک کوئله ساحلی کوچک و با نام جدید «تئودوریاس» (''Theodorias'') تأسیس کرد. | | در اواخر حیات امپراتوری روم شرقی،«ژوستینیان یکم» (''Iustinianus'') (امپراتوری: 525-567م.)، در سال ۵۲۸ ، حاشیه ساحلی [[سوریه]] را که در منطقهای از خاک هر دو استان شمالی و جنوبی قرار داشت، به عنوان یک کوئله ساحلی کوچک و با نام جدید «تئودوریاس» (''Theodorias'') تأسیس کرد. |
| | |
| کوئله یا کوئلههای سوریه، در دوران امپراتوری بیزانس بهعنوان از مهمترین استانهای روم شرقی بودند؛ اما در فاصله ۶۰۹ تا ۶۲۸ میلادی، به تصرف ساسانیان درآمد. گرچه «هراکلیوس» توانست آنجا را بازپس بگیرد؛ اما در نهایت، به دست فاتحان مسلمان افتاد.
| |
| | |
| «کنستانتین یکم» (''Constantinus'') (امپراتوری: 306-312 م.)، برخلاف دیوکلتیانوس که ضد مسیح بود و مسیحیان را شکنجه و آزار میداد، مسیحیت را رسمیت بخشید و ترویج داد؛ بدین ترتیب، آباء کلیسا به سرعت و باقدرتف نفوذ سیاسی و مذهبی خود را در سرتاسر امپراتوری؛ خصوصاً در کوئل سوریه که نزدیک ترین موقعیت جغرافیایی رانسبت به تمدن رومی داشت، گسترش دادند؛ کما این که در حال حاضر نیز آثار بسیاری از دیرها، صومعهها و کلیساهای مسیحی در سوریه ادامه حیات دارند؛ بدین جهت، فرهنگ سوری، نسبت به سایر اعراب، در درک اسلام و به طور کلی دین، گرایش خاصی به صورت التقاطی دارد؛ به طور مثال رهبانیت مسیحی نهادینه شده در این فرهنگ، فضای بیشتری برای رشد تصوف اسلامی مهیا کرده است که در فصول بعد به تفصیل بدان پرداخته خواهد شد.
| |
| =====شهر لاذقیه/ لااودیسه (''Laodicea'')=====
| |
| نام رومی لاذقیه کنونی؛ بندری در ساحل شمالی سوریه که پیشتر درباره موقعیت جغرافیایی آن توضیحاتی ارائه شد.
| |
| | |
| واژه لااودیسه در فرهنگ مسیحی به معنی «سست دین»[91]است؛ وصفی که به شهر باستانی «فریجیا مینور» (''Phrygia Minor'') نیز داده شد. مسیحیان اولیه ساکن این شهر بنا به مطالب کتاب مقدس، به دلیل بیتفاوتی نسبت به دین خود تنبیه شدند.[92]
| |
| | |
| لااودیسه نام چند ملکه سوری نژاد روم بود؛ اولی که شهر به افتخار او بدین نام تسمیه شده است، همسر آنتیوخوس و مادر سلوکوس اول نیکاتور، بنیانگذار سلوکیان است. همسر «آنتیوخوس دوم» (''Antiochus II'') (286-246 پ.م.) دومین پسر سلوکوس اول نیکاتور، نیز لااودیسه بوده است. حکمران سلوکی سوریه، « آنتیوخوس هیراکس» (''Antiochus Hierax'') (مقتول 226 پ.م.) پسر این ملکه بود. پسر دیگرش «سلوکوس دوم کالینیکوس» (''Seleucus II Callinicus'') (246- 225 پ.م.) نیز بعد از پدر، امپراتور سلوکی شد. جالب است که دختر این ملکه نیز لااودیسه دوم بود؛ زن سیاستمداری که در تاریخ سلوکیان نقش بسیار پررنگی داشت.
| |
| | |
| این شهر برای مدت کوتاهی در زمان «سپتیمیوس سوروس» (''Septimius Severus'') (145-211م.)، امپراتور روم، پایتخت سوریه روم شد و متعاقباً از سال 528 تا 637 میلادی به مرکز استان روم شرقی، «تئودوریاس» (''Theodorias'') تبدیل شد. در حال حاضر نیز مرکز استان ساحل شمال شرق سوریه است.
| |
| | |
| در حال حاضر بقایای اندکی از لااودیسه باستان که شهری ثروتمند و خوشساخت بود، در لاذقیه کنونی باقیمانده است. همه معابد، گورستانها، آمفیتئاتر بزرگ شهر که عمقی 100 متری داشت، حمامها، دروازهها و « هیپودروم » (''hippodrome'')[93] شهر که نویسندگان باستان یا کتیبه های یونانی، آنها را توصیف کرده بودند، تقریباً از بین رفتهاند.
| |
| | |
| | |
| بقایای معبد باخوس (''Bacchus'') در لاذقیه
| |
| | |
| | |
| ستون فقرات شهر یک خیابان عریض شمالی جنوبی بود که تمام شهر را طی میکرد و در زمان رومیان با رواقهای متعدد در دو طرف خیابان احداث شده بود. اینخیابان از نوک شبه جزیره در جنوب تا شمال شهر؛ یعنی دروازهای که جاده انطاکیه از آنجا شروع میشد، امتداد داشت. [94]
| |
|
| |
|
| عمود بر این خیابان، سه خیابان ستون دار از شرق تا غرب امتداد داشتند. یکی خیابانارگ بود. یکی دیگر اکنون بازار سنتی شهر لاذقیه شده است؛ خیابانی که به سمت شهر آپامیای پیشگفته منتهی میشد و از همه آن ستونهای گرانیتی یکپارچه زیبایش، تنها چندتایی هنوز برجای مانده است. سومی هم از بندر شروع میشد و به یک «تتراپیلون» (''tetrapylon'')[95] منتهی میگشت که هنوز هم پابرجاست.
| | کوئله یا کوئلههای [[سوریه]]، در دوران امپراتوری بیزانس بهعنوان از مهمترین استانهای روم شرقی بودند؛ اما در فاصله ۶۰۹ تا ۶۲۸ میلادی، به تصرف ساسانیان درآمد. گرچه «هراکلیوس» توانست آنجا را بازپس بگیرد؛ اما در نهایت، به دست فاتحان مسلمان افتاد. |
|
| |
|
| | «کنستانتین یکم» (''Constantinus'') (امپراتوری: 306-312 م.)، برخلاف دیوکلتیانوس که ضد مسیح بود و مسیحیان را شکنجه و آزار میداد، مسیحیت را رسمیت بخشید و ترویج داد؛ بدین ترتیب، آباء کلیسا به سرعت و باقدرتف نفوذ سیاسی و مذهبی خود را در سرتاسر امپراتوری؛ خصوصاً در کوئل [[سوریه]] که نزدیک ترین موقعیت جغرافیایی رانسبت به تمدن رومی داشت، گسترش دادند؛ کما این که در حال حاضر نیز آثار بسیاری از دیرها، صومعهها و کلیساهای مسیحی در [[سوریه]] ادامه حیات دارند؛ بدین جهت، فرهنگ سوری، نسبت به سایر اعراب، در درک اسلام و به طور کلی دین، گرایش خاصی به صورت التقاطی دارد؛ به طور مثال رهبانیت مسیحی نهادینه شده در این فرهنگ، فضای بیشتری برای رشد تصوف اسلامی مهیا کرده است که در فصول بعد به تفصیل بدان پرداخته خواهد شد. |
| | [[شهر لاذقیه]] برگرفته از کتاب فرهنگ جامع سوریه(1401) |
|
| |
|
| تتراپیلون شهر رومی لااودیسه باستانی در قلب لاذقیه مدرن
| | ===== شهر لاذقیه/ لااودیسه (''Laodicea'') ===== |
| | نام رومی لاذقیه کنونی؛ بندری در ساحل شمالی [[سوریه]] که پیشتر درباره موقعیت جغرافیایی آن توضیحاتی ارائه شد. |
|
| |
|
| | واژه لااودیسه در فرهنگ مسیحی به معنی «سست دین»است؛ وصفی که به شهر باستانی «فریجیا مینور» (''Phrygia Minor'') نیز داده شد. مسیحیان اولیه ساکن این شهر بنا به مطالب کتاب مقدس، به دلیل بیتفاوتی نسبت به دین خود تنبیه شدند. |
|
| |
|
| کمی آن طرف تر از این تتراپیلون، داخل یک مسجد، در گوشهای، یک «پریستیل» (''Peristyle'')[96] نیز باقی ماندهاست؛ با سریتونهای برجسته گلدار.
| | لااودیسه نام چند ملکه سوری نژاد روم بود؛ اولی که شهر به افتخار او بدین نام تسمیه شده است، همسر آنتیوخوس و مادر سلوکوس اول نیکاتور، بنیانگذار سلوکیان است. همسر «آنتیوخوس دوم» (''Antiochus II'') (286-246 پ.م.) دومین پسر سلوکوس اول نیکاتور، نیز لااودیسه بوده است. حکمران سلوکی [[سوریه]]، « آنتیوخوس هیراکس» (''Antiochus Hierax'') (مقتول 226 پ.م.) پسر این ملکه بود. پسر دیگرش «سلوکوس دوم کالینیکوس» (''Seleucus II Callinicus'') (246225 پ.م.) نیز بعد از پدر، امپراتور سلوکی شد. جالب است که دختر این ملکه نیز لااودیسه دوم بود؛ زن سیاستمداری که در تاریخ سلوکیان نقش بسیار پررنگی داشت. |
|
| |
|
| | این شهر برای مدت کوتاهی در زمان «سپتیمیوس سوروس» (''Septimius Severus'') (145-211م.)، امپراتور روم، پایتخت [[سوریه]] روم شد و متعاقباً از سال 528 تا 637 میلادی به مرکز استان روم شرقی، «تئودوریاس» (''Theodorias'') تبدیل شد. در حال حاضر نیز مرکز استان ساحل شمال شرق [[سوریه]] است. |
|
| |
|
| مجسمه کلاسیک در موزه ملی لاذقیه
| | در حال حاضر بقایای اندکی از لااودیسه باستان که شهری ثروتمند و خوشساخت بود، در لاذقیه کنونی باقیمانده است. همه معابد، گورستانها، آمفیتئاتر بزرگ شهر که عمقی 100 متری داشت، حمامها، دروازهها و « هیپودروم » (''hippodrome'')[93] شهر که نویسندگان باستان یا کتیبه های یونانی، آنها را توصیف کرده بودند، تقریباً از بین رفتهاند. |
| =====شهر شهبا / فیلیپوپولیس (''Philippopolis'')=====
| |
| چنان که گفته شد، یکی از امپراتوران رومی، فیلیپ عرب یا«مارکوس یولیوس فیلیپوس» (''Marcus Iulius Philippus'') بود که در شهر «شهبا» در استان سویدای سوریه زاده شد.
| |
|
| |
|
| شهبا شهری است در ۷۸ کیلومتری جنوب دمشق در «جبل الدروز» در استان سویدای سوریه که پیشتر در استان رومی «عربیا پترایا». (''Arabia Petraea'') قرار داشت. این شهر به افتخار فیلیپ عرب، در دوران باستان با «فیلیپوپولیس/ فیلیپشهر» (''Philippopolis'') نامیده میشد؛ البته فیلیپوولیس نامدو شهر رومی دیگر در ترکیه و بلغارستان کنونی نیز هست.
| | ستون فقرات شهر یک خیابان عریض شمالی جنوبی بود که تمام شهر را طی میکرد و در زمان رومیان با رواقهای متعدد در دو طرف خیابان احداث شده بود. اینخیابان از نوک شبه جزیره در جنوب تا شمال شهر؛ یعنی دروازهای که جاده انطاکیه از آنجا شروع میشد، امتداد داشت. [94] |
|
| |
|
| | عمود بر این خیابان، سه خیابان ستون دار از شرق تا غرب امتداد داشتند. یکی خیابانارگ بود. یکی دیگر اکنون بازار سنتی شهر لاذقیه شده است؛ خیابانی که به سمت شهر آپامیای پیشگفته منتهی میشد و از همه آن ستونهای گرانیتی یکپارچه زیبایش، تنها چندتایی هنوز برجای مانده است. سومی هم از بندر شروع میشد و به یک «تتراپیلون» (''tetrapylon'')[95] منتهی میگشت که هنوز هم پابرجاست. |
|
| |
|
| شهر شهبا | | ===== شهر شهبا / فیلیپوپولیس (''Philippopolis'') ===== |
| | چنان که گفته شد، یکی از امپراتوران رومی، فیلیپ عرب یا«مارکوس یولیوس فیلیپوس» (''Marcus Iulius Philippus'') بود که در شهر «شهبا» در استان سویدای [[سوریه]] زاده شد. |
|
| |
|
| | شهبا شهری است در ۷۸ کیلومتری جنوب دمشق در «جبل الدروز» در استان سویدای [[سوریه]] که پیشتر در استان رومی «عربیا پترایا». (''Arabia Petraea'') قرار داشت. این شهر به افتخار فیلیپ عرب، در دوران باستان با «فیلیپوپولیس/ فیلیپشهر» (''Philippopolis'') نامیده میشد؛ البته فیلیپوولیس نامدو شهر رومی دیگر در ترکیه و بلغارستان کنونی نیز هست. |
|
| |
|
| پس از آنکه فیلیپ در سال ۲۴۴ میلادی به امپراتوری روم رسید، در چهار سالی که امپراتوری را به چنگ اورد، خود را وقف بازسازی این منطقه کوچک کرد تا آن را به یکی از شهرهای مهم رومی بدل سازد. | | پس از آنکه فیلیپ در سال ۲۴۴ میلادی به امپراتوری روم رسید، در چهار سالی که امپراتوری را به چنگ اورد، خود را وقف بازسازی این منطقه کوچک کرد تا آن را به یکی از شهرهای مهم رومی بدل سازد. |
خط ۱۷۰: |
خط ۱۳۵: |
| تغییرات این منطقه چنان گسترده بود که نویسندهای در اینباره میگوید: | | تغییرات این منطقه چنان گسترده بود که نویسندهای در اینباره میگوید: |
|
| |
|
| «میتوان این شهر را پیشرفتهترین شهر رومی بنیادگذاشتهشده در شرق امپراتوری دانست؛ زیرا چنین همهچیز نو و ابداعی ساخته شده است.»[97] | | «میتوان این شهر را پیشرفتهترین شهر رومی بنیادگذاشتهشده در شرق امپراتوری دانست؛ زیرا چنین همهچیز نو و ابداعی ساخته شده است.» |
|
| |
|
| فیلیپ بر آن بود تا شهر زادگاهش را به رم دوم بدل سازد. معبدی با معماری ششضلعی و محرابی با فضای باز با معماری محلی موسوم به «کالیبه» (''Kalybe'') که طاق و رواق دارد؛ همچنین چندین حمام و یک آمفی تئاتر کامل؛ اما بدون تزئینات؛ درست مقابل بلوکسنگهای بازالتی که احتمال میدهند متعلق به سازهای بزرگ بایدبوده باشد؛ مثل بنای یک «باسیلیکا/ تلار بزرگ» (''Basilica'') و «فیلیپیون» (''Philippeion'')[98] که دیوارهایی بزرگ با دروازههایی تشریفاتی گرداگرش را احاطه کرده بودند؛ همانطور که معمولاً در بنا بر طرح و نقشه شهرسازی رومی مرسوم است؛ با اینحال کار بازسازی شهر هیچگاه به پایان نرسید و با مرگ فیلیپ در ۲۴۹ متوقف شد. | | فیلیپ بر آن بود تا شهر زادگاهش را به رم دوم بدل سازد. معبدی با معماری ششضلعی و محرابی با فضای باز با معماری محلی موسوم به «کالیبه» (''Kalybe'') که طاق و رواق دارد؛ همچنین چندین حمام و یک آمفی تئاتر کامل؛ اما بدون تزئینات؛ درست مقابل بلوکسنگهای بازالتی که احتمال میدهند متعلق به سازهای بزرگ بایدبوده باشد؛ مثل بنای یک «باسیلیکا/ تلار بزرگ» (''Basilica'') و «فیلیپیون» (''Philippeion'')[98] که دیوارهایی بزرگ با دروازههایی تشریفاتی گرداگرش را احاطه کرده بودند؛ همانطور که معمولاً در بنا بر طرح و نقشه شهرسازی رومی مرسوم است؛ با اینحال کار بازسازی شهر هیچگاه به پایان نرسید و با مرگ فیلیپ در ۲۴۹ متوقف شد. |
|
| |
|
| | ویرانههای شهر باستانی رومی تا بهامروز بهخوبی حفظ شدهاست زیرا شهبا از مراکز جمعیتی دیگر دور بود و ساکنان دیگر شهرها نمیتوانستند سنگ مورد نیاز برای ساخت و سازهای خود را از بناهای رهاشده فیلیپوپولیس تأمین نمایند. |
|
| |
|
| آمفی تئاتر شهر شهبا (فیلیپوپولیس) در السویدا
| | امروزه نسینهاشی زیبایی از معرقکاریهای رومی در موزه شهر در معرض تماشا گذاشته شدهاست. همچنین پل رومی و نیمهویران «نیمره» (''Nimreh'') در نزدیکی شهبا قرار دارد. |
| | |
| ویرانههای شهر باستانی رومی تا بهامروز بهخوبی حفظ شدهاست زیرا شهبا از مراکز جمعیتی دیگر دور بود و ساکنان دیگر شهرها نمیتوانستند سنگ مورد نیاز برای ساخت و سازهای خود را از بناهای رهاشده فیلیپوپولیس تأمین نمایند.
| |
|
| |
|
| امروزه نمونههای زیبایی از معرقکاریهای رومی در موزه شهر در معرض تماشا گذاشته شدهاست. همچنین پل رومی و نیمهویران «نیمره» (''Nimreh'') در نزدیکی شهبا قرار دارد.
| | ==== ساسانیان (224-654م.) ==== |
| ====ساسانیان (224-654م.)==== | |
| این شاهنشاهی یکپارچه را «اردشیر بابکان» (مرگ: 242م.) با شکست «اردوان پنجم» (مرگ: 224م.)، آخرین پادشاه اشکانی، پایهگذاری کرد. شاهان ساسانی که اهل سرزمین پارس (فارس امروزی) بودند، بر پهنه بزرگی از غرب آسیا چیرگی یافتند و در کنار امپراتوری روم شرقی (بیزانس)، در حدود ۴۰۰ سال، ابرقدرت جهان باستان شمرده میشدند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. | | این شاهنشاهی یکپارچه را «اردشیر بابکان» (مرگ: 242م.) با شکست «اردوان پنجم» (مرگ: 224م.)، آخرین پادشاه اشکانی، پایهگذاری کرد. شاهان ساسانی که اهل سرزمین پارس (فارس امروزی) بودند، بر پهنه بزرگی از غرب آسیا چیرگی یافتند و در کنار امپراتوری روم شرقی (بیزانس)، در حدود ۴۰۰ سال، ابرقدرت جهان باستان شمرده میشدند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. |
|
| |
|
| ساسانیان، خود، آخرین حکومت ایرانی پیش از حمله اعراب به ایران و اسلام آوردن ایرانیان بودند. این حکومت در سال ۶۵۱، پس از کشتهشدن «یزدگرد سوم» (624-651م.)، در پی حمله اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران به جز طبرستان (مازندران) زیر چیرگی اعراب مسلمان درآمد. | | ساسانیان، خود، آخرین حکومت ایرانی پیش از حمله اعراب به ایران و اسلام آوردن ایرانیان بودند. این حکومت در سال ۶۵۱، پس از کشتهشدن «یزدگرد سوم» (624-651م.)، در پی حمله اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران به جز طبرستان (مازندران) زیر چیرگی اعراب مسلمان درآمد. |
|
| |
|
| نخستین ورود ساسانیان به سرزمینهای دوسوی فرات مربوط است به سال ۲۳۰ م. که اردشیر بابکان توانست تا عمق قلمرو روم شرقی پیش روی کند؛ اما دو سال بعد، « الکساندر سوروس» (208-235م.)، امپراتور روم، سرزمینهای از دست داده را پس گرفت. پس از مرگ سوروس در ۲۳۵ م.، اردشیر مجدداً بسیاری از سرزمینهای بینالنهرین و شرق فرات را به چنگ آورد.[99] | | نخستین ورود ساسانیان به سرزمینهای دوسوی فرات مربوط است به سال ۲۳۰ م. که اردشیر بابکان توانست تا عمق قلمرو روم شرقی پیش روی کند؛ اما دو سال بعد، « الکساندر سوروس» (208-235م.)، امپراتور روم، سرزمینهای از دست داده را پس گرفت. پس از مرگ سوروس در ۲۳۵ م.، اردشیر مجدداً بسیاری از سرزمینهای بینالنهرین و شرق فرات را به چنگ آورد. |
|
| |
|
| بدین ترتیب پینگ پونگ تقریباً 300 سالهای از جنگهای کوچک و بزرگ میان این دو امپراتوری در منطقه خاورمیانه وغرب آسیا و آناتولی به راه افتاد و فرصت امنیت، توسعه وتمدن را از ساکنان شام و عراق و آناتولی گرفت. | | بدین ترتیب پینگ پونگ تقریباً 300 سالهای از جنگهای کوچک و بزرگ میان این دو امپراتوری در منطقه خاورمیانه وغرب آسیا و آناتولی به راه افتاد و فرصت امنیت، توسعه وتمدن را از ساکنان شام و عراق و آناتولی گرفت. |
|
| |
|
| بیشترین پیشرویهای ایران به سوی غرب، مربوط به زمان خسرو اول، انوشیروان (501- 579م.) و پس از او بود؛ زمانی که در سال ۵۴۰ میلادی به حلب حمله و آن را ویران کرد. | | بیشترین پیشرویهای ایران به سوی غرب، مربوط به زمان خسرو اول، انوشیروان (501579م.) و پس از او بود؛ زمانی که در سال ۵۴۰ میلادی به حلب حمله و آن را ویران کرد. |
|
| |
|
| پس از انوشیروان، هرمز چهارم (مرگ: 590 م.) بر تخت نشست؛ هنگامی که جنگ با بیزانس همچنان شدیدتر میشد؛ اما فاقد نتیجه قطعی بود؛ تا اینکه یک ماجرای پیچیده شکل گرفت. هرمز، سردار خود «بهرام چوبین» را برکنار و تحقیر کرد؛ این، باعث شورش او در سال ۵۸۹ شد.[100] | | پس از انوشیروان، هرمز چهارم (مرگ: 590 م.) بر تخت نشست؛ هنگامی که جنگ با بیزانس همچنان شدیدتر میشد؛ اما فاقد نتیجه قطعی بود؛ تا اینکه یک ماجرای پیچیده شکل گرفت. هرمز، سردار خود «بهرام چوبین» را برکنار و تحقیر کرد؛ این، باعث شورش او در سال ۵۸۹ شد.[100] |
خط ۱۹۷: |
خط ۱۶۰: |
| خسرو پرویز مجبور شد تا به قلمرو بیزانس بگریزد؛ بدین ترتیب، بهرام چوبین تخت شاهنشاهی ساسانی را غصب کرد. خسروپرویز از امپراتور روم شرقی، « موریکیوس» (''Mauricius'') (۵39–۶۰۲)، درخواست کمک کرد و به او پیشنهاد واگذار کردن قفقاز غربی را نمود و برای تقویت کردن این عهد، با دختر موریس، مریم، ازدواج کرد. | | خسرو پرویز مجبور شد تا به قلمرو بیزانس بگریزد؛ بدین ترتیب، بهرام چوبین تخت شاهنشاهی ساسانی را غصب کرد. خسروپرویز از امپراتور روم شرقی، « موریکیوس» (''Mauricius'') (۵39–۶۰۲)، درخواست کمک کرد و به او پیشنهاد واگذار کردن قفقاز غربی را نمود و برای تقویت کردن این عهد، با دختر موریس، مریم، ازدواج کرد. |
|
| |
|
| ارتش جدید ایرانی- بیزانسی، تحت فرمان خسرو و سرداران بیزانسی، بهرام را در سال ۵۹۱ شکست داد و خسرو پرویز تاج خود را پس گرفت. | | ارتش جدید ایرانیبیزانسی، تحت فرمان خسرو و سرداران بیزانسی، بهرام را در سال ۵۹۱ شکست داد و خسرو پرویز تاج خود را پس گرفت. |
|
| |
|
| در سال ۶۰۲ م.، «فوکاس» (''Phocas'') (مرگ: ۶۱۰ م.) موریس را سرنگون کرد و به قتل رساند. خسرو به خونخواهی ناجی خود، به بیزانس یورش برد. در همان دوران یک جنگ داخلی در امپراتوری بیزانس درگرفته بود و خسرو با مقاومت اندکی روبرو شد. | | در سال ۶۰۲ م.، «فوکاس» (''Phocas'') (مرگ: ۶۱۰ م.) موریس را سرنگون کرد و به قتل رساند. خسرو به خونخواهی ناجی خود، به بیزانس یورش برد. در همان دوران یک جنگ داخلی در امپراتوری بیزانس درگرفته بود و خسرو با مقاومت اندکی روبرو شد. |
خط ۲۰۳: |
خط ۱۶۶: |
| سرداران خسرو به راحتی شهرهای مرزی بیزانسی، بینالنهرین و ارمنستان را مغلوب کردند و با یک یورش بیسابقه، در سال ۶۱۱ سوریه را اشغال کردند و انطاکیه را گرفتند. پس از آن، پیشروی ایرانیها بیوقفه ادامه یافت؛ اورشلیم در سال ۶۱۴ سقوط کرد واسکندریه در سال ۶۱۹ فتح شد و باقیمانده مصر هم در سال ۶۲۱ به دست ساسانیان افتاد. | | سرداران خسرو به راحتی شهرهای مرزی بیزانسی، بینالنهرین و ارمنستان را مغلوب کردند و با یک یورش بیسابقه، در سال ۶۱۱ سوریه را اشغال کردند و انطاکیه را گرفتند. پس از آن، پیشروی ایرانیها بیوقفه ادامه یافت؛ اورشلیم در سال ۶۱۴ سقوط کرد واسکندریه در سال ۶۱۹ فتح شد و باقیمانده مصر هم در سال ۶۲۱ به دست ساسانیان افتاد. |
|
| |
|
| بدین سان، رؤیای ساسانیان مبنی بر بازگرداندن مرزهای ایران به دوران هخامنشیان تقریباً برآورده شده بود و امپراتوری بیزانس در آستانه فروپاشی بود. این اوج گسترش قلمرو ایران بود که قرآن نیز از آن در سوره روم خبر داد؛ همچنان که پیش بینی نمود که روم نیز به زودی غلبه خواهد داشت؛ در واقع دروازه تاریخ دوباره روی پاشنه دومینویی خود چرخید و سرزمینهای از دست رفته رومیان در آسیای غربی دوباره فتح شد! | | بدین سان، رؤیای ساسانیان مبنی بر بازگرداندن مرزهای ایران به دوران هخامنشیان تقریباً برآورده شده بود و امپراتوری بیزانس در آستانه فروپاشی بود. این اوج گسترش قلمرو ایران بود که قرآن نیز از آن در سوره روم خبر داد؛ همچنان که پیش بینی نمود که روم نیز به زودی غلبه خواهد داشت؛ در واقع دروازه تاریخ دوباره روی پاشنه دومینویی خود چرخید و سرزمینهای از دست رفته رومیان در آسیای غربی دوباره فتح شد!<ref>شنی، کریم (۱۴۰۰). فرهنگ و تاریخ سوریه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)</ref> |
| ==='''طلوع اسلام'''===
| |
| جنگهای فرسایشی ایران و روم شرقی در طی دو قرن، هر دو دولت را در منتهی الیه سقوط قرار داد تا این که تاب آوری هر دو در مقابل عزم ایدئولوژیک اعراب مسلمان، به پایان رسید و زمینه برای گسترش اسلام مهیا شد و به طور طبیعی، نقطه آغاز این جهش ژئوپولوتیکی، سوریه بود.
| |
| | |
| در نیمه اول قرن هفتم، نیروهای مسلمان عرب؛ حتی قبل از رحلت پیامبر (ص) در سال 632 م.، در مرزهای جنوبی سوریه ظاهر شده بودند (سریه مؤته و غزوه تبوک)[101]؛ اما تهاجم واقعی در سال های 633-634 م. رخ داد. یک هجوم گسترده که بعضی پژوهشگران اروپایی آن را یک سونامی انسانی وصف کردهاند![102]
| |
| | |
| در سال 635 م. دمشق تسلیم شد و به ساکنان آن وعده امنیت جانی و مالی و آزادی در مناسک دینی، در ازای پرداخت جزیه (مالیات دولت اسلامی بر غیر مسلمانان) داده شد.
| |
| | |
| ضد حمله امپراتور هراکلیوس که به تازگی بر ایران ساسانی غلبه کرده بود، در این حمله شکست خورد و با نبرد رودخانه یرموک در سال م.636 و نبرد سال 640م.، فتح اسلامی عملاً کامل شد.
| |
| | |
| حاکمان جدید، سوریه را به چهار ناحیه (جُند/ سپاه) تقسیم کردند: دمشق ، حُمص ، اردن ، و فلسطین. قِنَّسرین (''Qinnasrin'')[103] جند پنج بود که بعدها اضافه شد.
| |
| | |
| گرویدن به اسلام که پیشتر آغاز شده بود، ادامه یافت و تقریباً همه قبایل عرب سوریه، جز قبیله «غَسّان»[104] مسلمان شدند. گزارش تفصیلی گسترش ادیان ابراهیمی در سوریه، در بخشهای بعدی خواهد آمد.
| |
| | |
| پیامبر (ص) در 632م. رحلت نمود. ابوبکر مدت کوتاهی زمامدار بود و درست در بحبوبه حمله به شام در 634 مرد و مدیریت اصلی تهاجم به دست عمر افتاد بود. فتح دمشق (سال 13 هجری) به دست ابوعُبیده جرّاح (مرگ: ۱۸ق.)[105] بود؛ البته ابتدا فرماندهی، از آن خالدبن ولید (مرگ: 23 هجری) بود؛ اما با مرگ ابوبکر، عمر به جهت اختلافی که با خالد داشت، فوراً مدیریت را تغییر داد و ابوعبیده را به فرماندهی منصوب کرد[106]؛ با اینحال، خالد بن ولید، فرماندهی فتح حمص را به عهده داشت.
| |
| | |
| قبری در شهر حمص سوریه منسوب به خالد نامی است که بر آن، «مَلِک بیبَرْس» (''Baibars'')[107]، مسجد و مقبرهای بناکرده است و دولت عثمانی، پیش از جنگ جهانی، در اوایل قرن بیستم، آن را به طرز باشکوهی مرمت و تجدید بنا نمود.
| |
| | |
| یاقوت حموی و مورخان پیشین، این قبر را متعلق به خالد بن یزید بن معاویه، علیه اللعنة، میدانند[108] و بعضی- خصوصاً گروهی که نسب خود را به خالد بن ولید میرسانند و از نذورات و موقوفات آن بهرهمندند- منتسب به خالد بن ولید![109]
| |
| | |
| | |
| مسجد و مقبره منسوب به خالد بن ولید در حمص
| |
| ====امویان (632-750 م.)====
| |
| یک سال پس از فتح دمشق، «یزید بن ابی سفیان» (مرگ: 21 هجری)، برادر معاویه، که از فرماندهان سپاه فاتح بود، با فرمان عمر، حاکم شام شد. معاویه در سال هفدهم هجری، حکومت دمشق را به دست گرفت. او خلافت علی (ع) را نپذیرفت و با غصب خلافت از حسن بن علی (ع)، در سال ۴۱ هجری، دمشق را به مرکز جدید خلافت خویش تبدیل کرد.[110]
| |
| | |
| معاویه از شام به عنوان پایگاهی برای لشکرکشی علیه امپراتوری بیزانس استفاده کرد. او حتی توانست اولین نیروی دریایی مسلمانان در دریای مدیترانه را راهاندازی کند. ناوگان او موفق شد «اَرواد» مهمترین جزیره نزدیک سواحل سوریه و جزیره «رودس» (''Rhodes'') پیشاهنگ مجمعالجزایر یونان کنونی در مدیترانه را فتح کند.[111]
| |
| | |
| اوایل دوره امویان، دوران قدرت و گسترش بود. ارتشِ عمدتاً عرب و بیشتر سوری، مرزهای اسلام را گسترش داد. دولت اموی جنگ علیه بیزانس را به آسیای صغیر کشاند و قسطنطنیه را محاصره کرد. به سمت شرق به خراسان، ترکستان و شمال غربی هند نفوذ کرد و با گسترش در امتداد سواحل شمالی آفریقا، بخش زیادی از اسپانیا را اشغال کرد.
| |
| | |
| این امپراتوری وسیع، دارای یک اداره منظم با ظاهر اسلامی - عربی بود. فرهنگ چندگانه سوریه نقش مهمی در پی ریزی این مدیریت نوظهور عربی بازی کرد و متقابلاً از ثروتی که از استانهای ثروتمند به مرکز امپراتوری سرشار میشد، سود میبرد.
| |
| | |
| دولت اموی در زمان هشام بن عبدالملک (71-125 قمری)، دهمین خلیفه، به اوج گسترش خود رسید. مرزهای دولت اموی از سند و چین در شرق، جنوب فرانسه در غرب، افریقا، مراکش و اندلس در جنوب غربی و ماوراالنهر در شمال شرقی گسترش یافت.
| |
| | |
| خلفای اموی اهتمامی به تقسیم بندی مدنی؛ مانند آنچه در دولتهای رومی و ایرانی وجود داشت، نداشتند. شاکله مدیریتی نظام اموی، منحصر در نصب والیان خودمختار در شهرها و دریافت عواید از ایشان و پرداختن به فتوحات تازه و بناها و کاخهای مجلل برای خویش و در نهایت مسجد بود که نمونه اعلای آن مسج اموی در دمشق است.
| |
| | |
| برخلاف ثبات سیاسی وامنیتی شام، دولت اموی در عراق وحجاز شاهد شورشها و انقلابات ضداموی بسیاری بود که عامل اکثر این انقلابها که در عراق تمرکز داشت، شیعیان بودند؛ از جمله انقلاب توابین و انقلاب مختار ثقفی و قیام زید بن علی.
| |
| | |
| بعد از هشام بن عبدالملک، قدرت دولت مرکزی کاهش یافت. در داخلِ گروه حاکم، جناحها و خصومتهایی به وجود آمد: اعراب عراق از تسلط بر سوریه خشمگین بودند. غیر عربهایی هم که به اسلام گرویدند (موالی) از شکاف اجتماعی بین آنها و اعراب ناراحت بودند و مسلمانان مؤمن، بنی امیه را در زندگی و سیاستهای خود بیش از حد دنیوی میدانستند. همه این عوامل دست به دست هم داد تا سقوط دولت اموی تسریع گردد.
| |
| =====قصور اموی=====
| |
| کاخهای اموی متعددی در مناطق مختلف شام و بیشتر، پیرامون دمشق بنا شد؛ بعضی از آنها که در سوریه کنونی بنا شدهاند، عبارتاند از:
| |
| | |
| - قصر الخضراء کنار مسجد اموی که به کلی محو شده است.
| |
| | |
| - قصر یزید (أسیس) در دل بادیة الشام
| |
| | |
| - قصر حَوارین (''Hawarin'') در حمص
| |
| | |
| - قصر هشام بن عبدالملک در رِصافه (''Resafa'') در الرقه[112]
| |
| | |
| - قصر دیگر هشام به نام الحِیْرُالغربی در پالمیرا
| |
| | |
| «قُبه الصخره» در اورشلیم و مسجد بزرگ دمشق را هم امویان ساختند.
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |
| |
| |-
| |
| |قصر یزید در اسیس (100 کیلومتری جنوب شرقی دمشق)
| |
| |-
| |
| |
| |
| |-
| |
| |قصر هشام در حوارین، بین حمص و دمشق
| |
| |-
| |
| |
| |
| |-
| |
| |قصر هشام در رصافهی الرقه
| |
| |-
| |
| |
| |
| |-
| |
| |قصر هشام در الحیر الغربی در پالمیرا
| |
| |}اصولاً اولویت بنای تمدن اسلام، مبتنی بر ابنیه مُدُن نبود؛ بلکه سویی آسمانی داشت و دارد؛ در واقع، تأثیرات، تغییرات و تحولات فکری و عقیدتی اسلامی آنچنان به سرعت نفوذ میکند که همه را؛ خصوصاً صاحبان اندیشه را متحیر و مجبور به تمکین و انقطاع از توجه به امور دنیوی مینماید و زمینه را برای یک سوء برداشت و تناقض تفریطی و افراطی در دنیاستیزی و دنیا پرستی مهیا میکند.
| |
| | |
| گرچه بعدها خاندان پیامبر (ص)، با نقد افراط و تفریط زاهدان نخستین و امرای اموی و عباسی، به تدریج توازن و تعادلی به درک حقیقی انسانها از تعالیم اسلام دادند و این دوگانه متناقض ناهمخوان انحرافی را که بعداز پیامبر (ص) شکل گرفته بود، تا حد زیادی اصلاح کردند؛ اما تأثیرات سوء آن هنوز هم در بدنه تمدن اسلامی باقی است.
| |
| ====عباسیان====
| |
| پس از فاجعه کربلا و شهادت امام حسین (ع)، در سال 680 م.، احساسات به نفع خاندان علی همچنان قوی بود. امویان بعدی نتوانستند این نارضایتیها را کنترل کنند. حکومت آنها سرانجام سرنگون شد و عباسیان با فتح دمشق، بهرغم مقاومت مردم، در رمضان ۱۳۲ هجری/ آوریل ۷۵۰ م.، كار خلافت اموی را یكسره کردند.
| |
| | |
| فاتح عباسی عبدالله بن علی، عموی سفاح (مرگ: 147 قمری)، نخستین خلیفه عباسی، بود. وی «مروان بن محمد» (72-132 قمری)، آخرین خلیفه اموی را در جنگ «زاب»[113] شکست داد و تا دمشق او را تعقیب و آن جا را فتح کرد. آن گاه حصار آن را منهدم ساخت و از بزرگان بنیامیّه هشتاد نفر را در سرزمین «رمله» در فلسطین به قتل رسانید. بعداز فتح دمشق، عبدالله ابن علی فرمان داد تا گور خلفای بنی امیه چون معاویه و یزید را بشكافند و بر بقایای جنازه «هشام بن عبدالملك» تازیانه بزنند. [114]
| |
| | |
| پیروزی عباسیان، به معنای انتقال قدرت از سوریه (دمشق) به عراق (بغداد) بود؛ بدین ترتیب، سوریه به استانی وابسته به خلافت تبدیل شد و پیوسته به جهت پیوستگی سنتی با امویان، وفاداری آن مشکوک بود و مورد تبعیض بود.
| |
| | |
| با همه بیمهریهای عباسی و تبعیضات گوناگون علیه مردم شام، باز هم روند اسلام آوردن در شام ادامه یافت و سوریه پیوستگی فرهنگی وتمدنی بیشتری با اسلام پیدا کرد؛ تا حدی که کم کم زبان عربی به جای یونانی، سریانی و آرامی مورد پذیرش عمومی حتی در مصر قرار گرفت؛ اما این زبانها هنوز هم گویشورانی در بعضی مناطق روستایی سوریه دارند.
| |
| | |
| اداره حکومت گستردهای مثل دولت عباسی، برای خلفای بی تجربه عباسی، چندان ساده نبود. معتصم، خلیفه عباسی (۲۱۸ هـ. ق) همچون مأمون نه به اعراب، اعتماد داشت و نه به ایرانیان، به همین جهت سیاست استفاده از ترکان در سپاه را پیش گرفت.
| |
| | |
| غلامان ترک ارکان دولت عباسی را؛ خصوصاً بعد از تخریب حرم امام حسین (ع) به دستور متوکل، در دست گرفتند[115] تا آنجا که مدام در عزل یا ترور خلفا نقش ایفا میکردند؛ مثل ماجرای خلافت مستعین، معتز و معتمد؛ بین سالهای ۲۴۸-۲۷۹ هجری قمری.
| |
| | |
| علاوه بر این، آل بویه[116] نیز بعدها توانستند عملاً خلافت را در بغداد به دست بگیرند و هرچند خطبه به نام خلیفه عباسی خوانده میشد؛ اما این امرای بویهی بودند که خلفا را عزل و نصب میکردند[117]؛ به همین جهت، اغلب مناطق حکمرانی ایشان، از سوی والیانی که خود عباسیان منصوب میکردند، آشکار و پنهان، تمایل به استقلال داشتند. در این میان، طولونیان، آل اخشید، اسماعیلیان و قرامطه، تهدیدهای اصلی منطقه شام بودند.
| |
| | |
| | |
| نقشه تقریبی دولتهای مستقل و نیمه مستقل در منظومه دولت عباسی
| |
| | |
| | |
| جنگهایی طولانی بین اعراب و بیزانس از قرن ۷ - ۱۱ میلادی رخ داد؛ نبردهایی که سرآغاز جنگهای صلیبی محسوب میشود که دو قرن به طول انجامید (۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱ م./۴۸۸ تا ۶۹۰ ه.ق.).
| |
| | |
| آغاز مجدد نبردهای عربی- بیزانسی(رومی) مربوط به پنجاه سال بعد از ورود اسلام به شام و مصر بود؛ یعنی زمانی که دیگر زمان اثری از امپراتوری روم غربی نبود و پیشرویهای اعراب به طرف غرب، برخورد با حکومتهای محلی فرانسوی وایتالیایی بود که به تازگی زبان حملات پرتعداد مسلمانان به آسیای صغیر که موجب دست به دست شدن قسطنطنیه شد؛ اما پس از ۸۶۱ میلادی هم با افول دولت عباسی و تقویت امپراتوری بیزانس، طی سالهای ۹۲۰ تا ۹۷۶، بیزانس توانست ارمنستان و شمال سوریه را بازپس بگیرد.[118]
| |
| =====شهر الرّقّه (''Raqqa'')=====
| |
| شهر رقه در شمال شرقی سوریه و در ساحل شرقی فرات و 40 کیلومتری سد طبقه، قرار دارد. این شهر سلوکی در دوره ساسانی نابود شد؛ اما رومیان و پس از آن منصور دوانیقی آن را بازسازی کرد. و هارون الرشید در 8 کیلومتری غرب آن شهر، دژی به نام دژ هرکول بنا نهاد.
| |
| | |
| | |
| حصار شهر الرقه؛ مربوط به دوره عباسی
| |
| | |
| | |
| الرقه از سال ۷۹۶ - ۸۰۹ میلادی، پایتخت غربی خلافت عباسیان بود. بقایای قصر عباسی «البنات» که زمانی در شهرک نظامی منصور عباسی (الرافقة) بنا شده بود، در حال حاضر، جزء بافت شهری الرقه است. این قصر در دوره ایوبیان بازسازی شد؛ اما طی یک آتش سوزی بزرگ نابود و متروگ گشت. [119]
| |
| | |
| | |
| بقایای قصر البنات عباسی در شهر الرقه
| |
| | |
| | |
| صفین محل تلاقی لشکریان علی ابن ابیطالب (ع) و معاویه و محل دفن عمار یاسر و اویس قرنی، در 45 کیلومتری غرب رقه است.
| |
| | |
| | |
| مسیر حرکت امام علی (ع) از کوفه به طرف الرقة
| |
| | |
| | |
| در جریان جنگ داخلی سوریه، مخالفان سوریه و سپس داعش، این شهر را تصرف کردند و در سال ۲۰۱۴، مقر اصلی دولت خودخوانده داعش شد.
| |
| =====شهر الرحبه=====
| |
| «الرحبه» شهرک اختصاصی یکی از سرداران عباسی، به نام «مالک بن طوق» (830-873 میلادی) است؛ همان کسی که شاعر اهل بیت (ع)، دعبل خزاعی را به جهت هجوی که از او کرده بود، به بدترین وضعی شکنجه کرد و به شهادت رساند.
| |
| | |
| مالک بن طوق زمین الرحبة را به عنوان پاداش از هارون الرشید گرفت. این شهر در استان دیرالزور و شهر «المیادین» کنونی سوریه در مسیر ابوکمال – الرقه قرار دارد. الرحبه بعد از ابوکمال، دروازه وردی و سکوی پرش به شام محسوب میشد؛ به همین خاطر، مدام بازسازی میگشت؛ اما در دوره عثمانی مورد بیتوجهی قرار گرفت و متروکه شد.
| |
| | |
| مالک بن طوق برای مدتی امارت دمشق را نیز داشت.
| |
| | |
| | |
| قلعة الرحبة
| |
| ====طولونیان (Tulunids) (868-905م.)====
| |
| دولت طولون منسوب به مؤسس آن، «أحمد بن طولون» است که اصالتاً یک غلام تُرک بود.[120] احمد بن طولون، در سال ۸۶۸ م. به عنوان فرماندار، از طرف وارد مصر شد.
| |
| | |
| دوران رشد و نمو احمد بن طولون مربوط به سالهای اقامت و حضور او در طرسوس شام است.
| |
| | |
| پرداخت ناچیز خراج در سال ۸۷۷، خلیفه عباسی را علیه او برانگیخت؛ اما احمد با حمله به سوریه و اشغال آن، موقعیت خود را حفظ کرد. او بسیاری از حکمرانان محلی را که سر به اطاعت او نهاده بودند، بر سرکار باقی نگه داشت و بدینگونه سرزمین شام یک ایالت وابسته به حکومت طولونی گردید که پایتخت آن شهر قاهره در مصر بود.[121]
| |
| | |
| با مرگ احمد، چندی نگذشت که امیر عباسی، «الموفق بالله»[122]، دولت عباسی را به مقابله با خمارویه، فرزند احمد کشاند. مصاف در منطقه «طواحین» در نزدیکی «رمله» در جنوب فلسطین بود. نفرت شامیان از خلیفه بغداد و حمایت ایشان از مصر در این نبرد، یکی از نقاط عطف تاریخی در تمدن آسیای غربی است.
| |
| | |
| اهالی دمشق و طرسوس در نبرد طواحین دروازه های شهر را به روی ابوالعباس (معتضد، خلیفه عباسی بعدی)، سردار سپاه بغداد، بستند و وی ناچار به مرکز خلافت بازگشت![123]
| |
| | |
| در همین دوران بود که سرزمین شام صحنه درگیریهای مختلف گردید و «اسماعیلیه»[124] و «قرمطیان»[125] در آن قدرت گرفته و شروع به غارت کاروانهای تجاری نمودند.
| |
| | |
| یک دهه پس از مرگ خمارویه، عباسیان خلاف پیمانی که بر حکومت موروثی طولونیان بر مصر و شام تأکید داشت، طومار این خاندان را در هم پیچیدند. جانشنینان احمد بن طولون نیز کفایت کافی نداشتند و در سال 904 سپاه عباسی توانست به اقتدار ایشان در شام و مصر پایان دهد. [126]
| |
| | |
| میراث تاریخی و فرهنگی طولونیان بیشتر در مصر ظهور و بروز دارد و منطقه شام در این موردف مورد بیمهری بوده است.
| |
| ====اخشیدیها (Ikhshidid) (935-969 م.)====
| |
| بعد از افول دولت طولونیان، به تدریج ستاره اقبال «ابوبکر، محمد بن طغج بن جف» دمید. وی فرزند «طغج» یکی از فرماندهان مورد اعتماد طولونیها بود که به حکمرانی دمشق انتخاب شده بود و فرزند وی محمد با نشان دادن شایستگیهای نظامی خود، موفق شد که اعتماد خلیفه عباسی را به خود جلب نموده و عاقبت خلیفه عباسی «المقتدر» او را به حکمرانی دمشق برگزید و در سال ۳۲۳ قمری خلیفه «الراضی» او را به حکمرانی مصر انتخاب کرد و وی به مصر رفته و پایهگذار دولت اخشیدیها (''Ikhshidid'') (935-969 م.) در مصر نیز گردید.
| |
| | |
| طولونیان والیان منسوب عباسی بر مصر بودند که از ضعف دولت عباسی بهره بردند و با اعلام استقلال پا فراتر نهاده و به شام نیز دست اندازی کردندغ اما اخشیدیها کار خود را با اخذ حکم ولایتمداری بر شام از سوی آل عباس آغاز نمودند و بعد از ان مصر را نیز از طولونیان انتزاع کردند.
| |
| | |
| طغج بن جف از اعقاب شاهان فرغانه بود که همگی لقب اخشید داشتند. ورود آل اخشید به دولت عباسی، در پی رویکرد بنی عباس به استفاده از نیروی ترکان در حکومت برای کنترل ایرانیان و اعراب بود.
| |
| | |
| جف، جد محمد اخشید، در دربار معتصم، واثق و متوکل، مورد احترام بود؛ اما برخلاف پدر، طغج مورد بیمهری قرار گرفت و در زندان مرد؛ با این حال، فرزندان طغج کمر به خدمت آل عباس بستند و در فرصت مناسب انتقام پدر را از مسببان اصلی گرفتند!
| |
| | |
| محمد بن طغج در سال 306 در ولایت «طبریه» گروهی را که بر کاروان حج هجوم برده بودند به سختی سرکوب کرد و کاروانیان را - که کنیز مادر مقتدر، خلیفه عباسی، نیز در آن میان بود- سالم به دمشق رسانید و عراقیان که در کاروان بودند، نامههای فراوانی نوشتند و از او ستایشها کردند و او به شهرتی رسید. بعد از این واقعه، خلیفه عباسی لقب موروثی اخشید را به او بازگرداند.
| |
| | |
| بدینسان کار اخشید در مصر و شام بالا گرفت. او همچنین در مقابل فاطمیان که از سال 321تا 324 پیوسته در کار حمله به مصر بودند، به سختی مقاومت میکرد و از این جهت بازوی آل عباس در غرب بود؛ اما استقلال خود را نیز حفظ مینمود؛ مثل وضعیتی که طاهریان، غزنویان، سلجوقیان و بویهیان در شرق داشتند؛ با این تفاوت که بنیانگذاران طولونیان و اخشیدیان، در ابتدا والیان ارسالی خود خلیفه به غرب قلمرو اسلامی بودند؛ اما غنویان و سلاجقه بعد از تصرف خراسان، خود را به خلیفه تحمیل نمودند. طاهراین در این میان یک استثنا هستند. طاهر ذوالیمینین، یک سردار ایرانی الاصل و در ابتدا در خدمت مأمون عباسی بود.
| |
| | |
| محمد اخشید، هنگام مرگ، خادم خود، ابومِسک کافور را نائب حکومت فرزند خویش، ابو القاسم انوجور -که 4 سال بیشتر نداشت- کرد. واضح بود که تنها فایده این کار، حفظ حیات خاندان اخشید بود؛ زیرا عملاً کافور همه کاره و حتی صاحب همسر اخشید شد.
| |
| | |
| بعد انوجور که خیلی زود مرد، فرزند دیگر محمد اخشید، ابوالحسن علی، از طرف خلیفه والی شد؛ اما با آن که بیست و سه ساله بود، کافور فرصت خودنمایی بدو نداد و مردم را از دیدار وی منع میکرد. او نیز همچنان بود تا به همان علت که انوجور مرده بود (؟)در سال 355م. مرد. پس از او خود کافور توانست از خلیفه حکم ولایتمداری بر شام و مصر را بگیرد.
| |
| | |
| دو سال بعد کافور هم مرد و چیزی نگذشت که خلیفه فاطمی، المعزالدین الله در سال 358 مصر و شام را به تصرف خود درآورد.
| |
| | |
| هرچند کافور به زیرساختهای علمی و تمدن ساز توجه نمود و دانشمندان و صنعتگرانی را بسیج کرد؛ اما آل اخشید نیز چون طولونیان توفیق چندانی در تثبیت میراث فرهنگی و تمدنی متمایزی نیافتند؛ علاوه بر این، الگوی توجه به مصر در فرم حکومت توأمان بر مصر و شام، به شکل یک سنت تاریخیف به دولت آل اخشید هم سرایت نمود و بخش کمی که از میراث تمدنی و فرهنگی آل اخشید باقی است، همه در مصر است.
| |
| | |
| متنبی، شاعر مشهور عرب، در مدح کافور مبالغهها نمودهاست.
| |
| ====حَمْدانیان (Hamdanid) (905-1004 م.)====
| |
| حمدانیان، سلسله کوتاهی از امرای شیعی بودند که توانستند از ضعف دولت عباسی و جنایات متوکل بهره گرفته در شمال سوریه به قدرت برسند و آغازی باشند برای توسعه تفکر شیعی در شام که آل بویه به وجود آورنده بستر آن بودند؛ با این حال، وحدت سیاسی چندانی بین حمدانیان وآل بویه در حاکمیت نبود و بین ایشان نبردهایی نیز صورت گرفت.
| |
| | |
| مقر اصلی حمدانیان شهر موصل عراق بود؛ اما در سال ۳۳۳ قمری/ ۹۴۴ م. «سیفالدوله حمدانی» موفق شد شهرهای حلب، حمص و دمشق را به تصرف خود درآورد.
| |
| | |
| جنگهای زیادی بین وی و اخشید، حکمران مصر- که چون سامانیان وغزنویان، مشروعیت و انتصاب خویش را از خلیفه عباسی داشت- رخ داد و دمشق و حلب چندبار دست به دست شد؛ اما در نهایت، هر دو طرف توافق کردند که حمدانیها بر بخشهای شمالی سوریه از حلب تا موصل حکومت کنند و بخشهای جنوبی سوریه در اختیار اخشیدیها باشد. نتیجه این صلح، توجه سیف الدوله به مرزهای شمالی؛ یعنی دولت بیزانس و نبردهای بیست ساله او علیه امپراتوری روم شرقی شد که حداقل، مانع ورود بیرانطیان به شام بود که در گذشته با هر یورشی، به نام دین مسیح در شام وحشیانه دست به جنایتهای گسترده در قتل و غارت میزند.[127]
| |
| | |
| از آنجا که ماهیت نبردهای سیف الدوله و روم از هر دو طرف، فوقالعاده ایدئولوژیک بود، این نبردها در طول قورن وسطی، عنوان پیشاهنگ جنگهای صلیبی یافته است.
| |
| | |
| جنگهای صلیبی، خود ماجرای مفصلی دارد و وضع و موقعیت شام در آن زمان، به عنوان خط مقدم جبهه اسلام، حائز اهمیت است و بایستی برای شناخت بیشتر سوریه مورد توجه باشد؛ کما این که در حال حاضر نیز جبهه سوریه خط مقدم مقابله با هژمونی غرب در ثغور اسلامی است.
| |
| | |
| عصر حمدانی عصر جهش تمدنی اسلام در شام محسوب میشود. بسیار عجیب است که در این بحران امنیتی گسترده که سراسر سوریه را دربرگرفته بود، دولت حمدانی توانست یک کارنامه درخشان فرهنگی و علمی کم نظیر از خود ارائه دهد[128]؛ البته قرن چهارم هجری، در اصطلاح تاریخ اسلام، قرن خردورزی و رشد علوم عقلی و ادبیات است؛ همانطور که درایران، بزرگانی چون ابن سینا، فردوسی، خیام، ناصر خسرو و دیگران در این بستر فرهنگ اسلامی سربرآوردند.
| |
| | |
| یکی از تأثیرات مهم دولت حمدانی در سوریه، رشد شیعیان علوی یا نُصیری است که پیش از آن، در قلمرو اخشیدیان و طولونیان، شکل گرفته بود؛ منتسب به محمد بن نُصیر، از اصحاب امام هادی (ع) که ادعای نیابت امام مهدی (عج) را بعد از محمد بن عثمان[129] کرد.
| |
| | |
| شرح عقاید علویان که از غلات محسوب میشوند و طریقت «جنبلاطیه» یکی از ابداعات آنهاست، در بخشهای بعدی به تفصیل خواهد آمد. نصیریه با حمایت دولت حمدانی، به ویژه سیفالدوله، پایههای خود را در شام تثیبت کرد.[130] آثار اجتماعی علویان تا به امروز در سوریه و ترکیه وجود دارد؛ کما این که حافظ اسد و بشار اسد، رهبران اخیر سوریه نیز علوی تبار هستند.
| |
| | |
| نفوذ حمدانیها در دوران سعیدالدوله، آخرین امیر حمدانی، رو به افول نهاد و شام تحت سیطره فاطمیان مصر قرار گرفت؛ بدین ترتیب، دفتر دولت حمدانی نیز در سال ۳۹۳ ق./ ۱۰۰۳ م. بسته شد.[131] به قول حافظ، خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.
| |
| | |
| آن زمان، حکومت شیعی افراطی فاطمی به تازگی در مصر مستقر شده بود. در واقع، مصر با ظهور دولت فاطمی، بعد از یک دوره هزار ساله عدم استقلال از زمان غلبه رومیان، دوباره به عرصه اقتدار بازگشت؛ در حالی که سوریه، طبق سنت تاریخیاش، نخستین عرصه دستاندازی مصر به طرف شرق بود.
| |
| ====فاطمیان ( 969- 1171 م.)====
| |
| خلافت فاطمی در سال ۹۰۹م. مصر بنیان نهاده شد و به زودی به سوریه، فلسطین و جزیره سیسیل در جنوب اروپا گسترش یافت و در دوران حکومت هشتمین خلیفه فاطمی، مستنصربالله (م 487ق.)، به اوج قدرت و شکوه خود رسید.
| |
| | |
| پس از ضعف تدریجی حکومت حمدانی، در سال ۹۶۹ م. «جوهر صِقِلّی»[132] (300-381 ق.)، سردار فاطمی، شهر دمشق را پس از مقاومتی شدید، فتح نمود و به تدریج سایر مناطق سوریه تحت نفوذ آنان قرار گرفت؛ به طوری که در سال ۹۷۱ م. بسیاری از مناطق سوریه تحت سیطره آنان بوده و خطبه به نام خلیفه المعزلدین اللَّه فاطمی (خلافت: 953-975م.) در مساجد دمشق و حلب و حمص خوانده شد.
| |
| | |
| مرکز حکومت فاطمی قاهره بود؛ بدین جهت، به طور سنتی، اهتمامی به عمران شرق نداشتند و آثار عمرانی چندانی در سوریه ی فاطمی برجای نمانده است. عمر کوتاه زمامداری آنان در سوریه و وضعیت نابسامان سیاسی در سرزمین شام آن روزگار نیز مزید بر علت بود؛ با این حال، شام رنگ و لعاب بیشتری از فاطمیان نسبت به دولتهای اقماری عباسی گرفت.
| |
| | |
| آثار فرهنگی برجای مانده از آن دوره در شهرهای دروزی نشین سوریه به چشم میخورد؛ مانند «بُصری» (''Bosra'')[133] و «صَلْخَد» (''Salkhad'')[134] در السویدا و «سَلَمیّه» (''Salamiyah'') زادگاه نخستین خلیفه فاطمی، عبیدالله المهدی (873-934م.) در 30 کیلومتری حماه.
| |
| | |
| | |
| آمفی تئاتر رومی بصری که هنوز هم کاربری نمایشی دارد.
| |
| | |
| | |
| گرچه آل بویه و حمدانیان، زمینه آشنایی بیشتر منطقه شام را با تفکر شیعی ناب آماده کرد؛ اما فرقههای منحرف از امامت اثنی عشری؛ مثل قرمطیان، اسماعیلیان و دروزیان، زمینه انتقادهای تند علیه شیعه را فراهم آورد که هنوز هم مبنای مخالفتهای جدی در غرب آسیا با تفکر شیعی است؛ در واقع، چهارچوب دولت شیعی فاطمی تلفیقی از اندیشه افراطی قرمطی در بستر عقاید اسماعیلیه مُستعلیه و غلات دروزی بود.
| |
| | |
| در پایان قرن دهم، قرمطیان که دولتی در خلیج فارس تأسیس کرده بودند، سوریه را در معرض تاخت و تاز قرار دادند و هرچند شکست خوردند و اکنون اثری از ایشان نیست؛ اما آراء تند ایشان به جهت همخوانیهایی باطنی که با فرقه اسماعیلیان داشت، از مرکز آنها در سلمیه در شمال سوریه، تقویت و منتشر شد.
| |
| | |
| در آغاز قرن یازدهم نیز فرقه «دُروزی» (''Druze'') ظاهر شد؛ گروهی که ادعای الوهیت «الحاکم بامر الله» ( 985 - 1021م.) را پذیرفتند.[135] پیروان این مذهب، بیشتر در «وادی التَیْم» (''Taym'')، حدفاصل جنوب لبنان و دره بقاع، منطقه «حاصبَیا» (''Hasbaya'') در جنوب لبنان و در شمال غربی مزارع «شبعا»، حلب غربی، کوه هرمون (جبل الشیخ) و کوه حوران (جبل الدروز) در سوریه گسترش یافتند و هنوز هم در معادلات اجتماعی و سیاسی سوریه و لبنان تأثیرگذارند.
| |
| | |
| شکل گیری فداییان اسماعیلی در قلعه الموت قزوین، به رهبری حسن صبّاح، نیز از نتایج منفی به قدرت رسیدن اسماعیلیه بود. فداییان در تضعیف دشمنان خلافت فاطمی؛ خصوصاً سلاجقه سنی مذهب، بسیار فعال بودند. قتل خواجه نظام المُلک وزیر باکفایت ملکشاه سلجوقی، بسیاری از سلاجقه روم و شام، حبس خواجه نصیر توسی در الموت و تهدید سلطان سنجر سلجوقی – با دشنه ای شب هنگام بر سینهاش نهادند- و تهدید امام فخر رازی – با شاگردی که سالها در نزداو خدمت میکرد- نمونههایی از این تأثیرگذاری در معادله قدرت بود تا این قلعه را هولاکوخان مغول تصرف و نابود کرد. [136]
| |
| | |
| از دیگر تمهیدات فاطمیان مصر برای کنترل ممالک تحت تصرف خویش، خصوصاً شام، تشکیل یک گروه شبه نظامی به نام «احدث» (''Ahdath'') بود. احدث، از قرن ۱۰ - ۱۲ میلادی وظیفه محافظت از شهرها را در مقابل حملات خارجی، برعهده داشت. گرایش احدث به هر یک از امرای مدعی شام، توازن قدرت را به نفع او به هم میزد. این سنت تاریخی هنوز هم در منطقه شام، ادامه دارد و گروههای شبه نظامی، تعیین کننده وضعیت امنیتی سوریه شدهاند.[137]
| |
| | |
| پس از سال ۱۰۴۳ م. با پیشرویهای سلاجقه به طرف غرب، به تدریج، قدرت فاطمیها در سوریه رو به افول نهاد و این وضعیت تا هنگام ظهور صلاحالدین ایوبی ادامه داشت و عاقبت، وی توانست در سال ۱۱۷۱ م. خلیفه بیست ساله، «العاضد لدینالله» (1151-1171)، آخرین خلیفه فاطمی را از کار برکنار کرده و خلافت فاطمی را از بین ببرد.
| |
| =====شهر مَصیاف (''Masyaf'')=====
| |
| این شهر، واقع در در جنوب غربی استان حماه و یکی از پایگاههای فداییان اسماعیلی شام بود که «رشید الدین سنان» (1132-1193م.) (شيخ الجبل) داعی اسماعیلی نزاری عراقی الاصل در شام، بعد از طی دورههای آموزشی در قلعه الموت، به نمایندگی از حسن صباح، از سال 1162م. آن را راهبری میکرد؛ البته مصیاف تنها مقر فداییان اسماعیلی نبود.
| |
| | |
| کلیه قلعههایى را که سنان به تسخیر خود درآورد، از موقعیت استراتژیک بالایى برخوردار بودند؛ قعلههایى چون مصیاف، الکهف، قدموس و علیقه . مصیاف در حاشیه شمالى جبل بهراء قرار داشت که همانند پنجرهاى گشوده در خدمتحاکمان مسلمان حماه و حمص بود . الکهف، قلعهاى بود که سنان قادر بود از آن به طرطوس و دیگر قعلههاى صلیبى دست پیدا کند . قلعه القدموس در غرب و علیقه نیز در شمال غرب قرار داشت .او ابتدا در «قلعة الکهف» مستقر شد و بعداً به مصیاف نقل مکان کرد.[138]
| |
| | |
| | |
| قلعة الکهف در ارتفاعات بانیاس طرسوس
| |
| | |
| | |
| نزاریان دو بار قصد ترور سلطان ایوبى کردند؛ یک بار در دسامبر 1174م . و بار دیگر در مى 1176م . که هر دو بار ناکام ماندند . «صلاحالدین ایوبى» به فکر انتقام افتاد و خواست پایگاههاى آنها، خصوصا مصیاف را تصرف یا ویران کند؛ اما با وساطت «شهابالدین محمود حارفى» حکمران «حماة» و دایى صلاحالدین، روابط ایوبیان و اسماعیلیان رو به بهبودى نهاد .
| |
| | |
| درباره علت مصالحه صلاحالدین ایوبى با راشدالدین سنان رهبر اسماعیلیان نزارى شام داستانهاى زیادى نقل شده است . این حکایات مبالغهآمیز که ظاهرا از زندگىنامه سنان به قلم ابوفراس منیقى و به نام «مناقب المولى راشدالدین سنان» گرفته شده، بیانگر شخصیتشبه افسانهاى او و ترس صلاحالدین ایوبى از وى است؛ به طور مثال در نقلی که از همه شگف انگیزتر است، امده است:
| |
| | |
| «سنان رسولى به نزد صلاحالدین که خدایش رحمت کناد، فرستاد و به وى فرمان داد که پیغام را فقط در خلوت با صلاح الدین در میان گذارد. صلاح الدین دستور داد تا وى را جستوجو کنند و چون چیز خطرناکى با او ندیدند، صلاحالدین مجلس را خلوت کرد و جز چند نفر با او نماند و از رسول خواست تا پیام خود را بگوید؛ اما رسول گفت: خداوند من به من فرمان داده است که پیغام او را فقط در خلوت با تو بگویم. صلاحالدین فرمان داد که همه جز دو نفر از غلامان بیرون رفتند. آن گاه گفتند کنون پیغام خود بگوى. رسول گفت: به من گفتهاند که پیام را جز در خلوت نگزارم. صلاحالدین گفت: این دو نفر مرا ترک نمىگویند. خواهى پیامت را بازگوى و خواهى بازگرد. رسول گفت: چرا این دو تن را چون بقیه بیرون نمىفرستى؟ صلاحالدین گفت: من آنها را چون پسران خود مىدانم و من و آنها از یکدیگر جدایى نداریم. آن گاه، رسول رو به دو نفر مملوک کرد و گفت: اگر من به نام خداوندگار خود به شما فرمان دهم که این سلطان را بکشید، آیا خواهید کشت؟ آنان پاسخ دادند: بلى و شمشیرهاى خود را از نیام برکشیدند و گفتند: فرمان ده تا به جاى آوریم. سلطان صلاحالدین، متحیر ماند و رسول، حضرت سلطان را ترک کرد و آن دو مملوک را با خود برد و از آن زمان به بعد، صلاحالدین، متمایل به صلح با سنان شد و با وى روابط دوستانه برقرار ساخت.»[139]
| |
| | |
| مصیاف را نیروهای مسیحی در جنگهای صلیبی محاصره و نابود کردند. در افسانهها آمده که در پشت قلعه مصیاف – که نسخه سوری قلعه الموت محسوب میشود- باغی خرم وجود داشته که مریدان حسن صباح ساخته بودند.
| |
| | |
| | |
| قلعه مصیاف
| |
| ====سلاجقه (Seljuk) (1037-1194م.)====
| |
| امپراتوری سلجوقی، حکومتی ترکتبار، با فرهنگ ترکی-ایرانی و سنی مذهب بود که ایل «قینیق» (''Qiniq'') از تُرکان «اُغوز» (''Oghuz'') باغلبه بر ترکان غزنوی، در خراسان بنا نهادند و پس از دریافت مشروعیت از خلافت عباسی در بغداد، توسعه راآغاز نمودند.
| |
| | |
| وسعت قلمرو سلجوقیان از شرق تا کوههای هندوکش، از غرب تا فلات آناتولی و شام، از شمال تا آسیای مرکزی و از جنوب تا خلیج فارس ادامه داشت.[140]
| |
| | |
| | |
| پرچم سلاجقه بانقش عقاب دوسر
| |
| | |
| | |
| اهمیت دولت سلجوق در تاریخ شام، از آن جهت است که با حضور ایشان در غرب و شمال فرات، فرهنگ و زبان ترکی - ایرانی تا دروازههای اروپا به شدت توسعه و استقرار یافت.
| |
| | |
| سلطان ملکشاه اول (سلطنت: 1070-1092م.) در سال 1071 م. با ارسال سپاهی به فرماندهی «آتسیز بن اُواق» (''Atsiz ibn Uwaq'') حاکم فاطمی حلب را شکست داد و شام را اشغال کرد؛ پس از آن در 1076م. دمشق را نیز تصرف کرد؛ اما پس از مرگ او، پسرانش، احمد، محمود و محمد و برادرزادهاش توتوش پسر الپ ارسلان و نیز قلیچ ارسلان پسر قُتَلمیش(''Qutalmish'')، به منازعه پرداختند و دیری نپایید که امپراتوری سلجوقی به حکومتهای مستقل و متعدد تقسیم شد؛ در خراسان «احمد سنجر»، در فارس «محمود»، در عراق «محمد بورکییاریق»، در آناتولی «قلیچ ارسلان».
| |
| | |
| در سوریه «ابوسعید تاج الدوله توتوش» (''Tutush'') (1040-1095م.) - که به کمک سردار سلجوقی، والی شام، آقسُنقُر حاجب (''Aq Sunqur'') برای رویارویی با فاطمیون مصر رفته بود- از فرصت مرگ ملکشاه استفاده کرد و آقسنقر را محبوس نموده و به قتل رساند و خود اعلام استقلال کرد.
| |
| | |
| آقسنقر از همراهان و یاران نزدیک ملکشاه و حاجب او بود و لقب قسیمالدوله و نیز فرمان امارت بر حلب را از او داشت و در لشکرکشی ملکشاه به اورشلیم، از فرماندهان سپاه او بود.
| |
| | |
| سلطنت توتوش در شام تنها هفت سال به طول انجامید و در منازعه با برکیارق، کشته شد. پس از مرگ او، پسرش «فخرالمُلک رضوان» (حکومت: 1095- 1113م.) حکومت بر شام را به ارث برد؛ اما چندی بعد برادرش«ابونصر شمس المُلک دوقاق» (''Duqaq'') (حکومت: 1095-1104م.) برای مدت کوتاهی – تا زمانی که ترور شد- دمشق را از او گرفت و اعلام استقلال کرد. رضوان به اسماعلییان گرایش پیدا کرد و آنها را مورد حمایت قرار داد. ترور دوقاق که به دست فداییان اسماعیلی صورت گرفت، نخستین حضور تروریسم در تاریخ دمشق است.
| |
| | |
| پس از رضوان، پسر 18 سالهاش، الب ارسلان الاخرص، با کمک اتابک[141] «آقسُنقر البُرسوقی» (''Aqsunqur'' ''al-Bursuqi'')[142] بر حکومت حلب دست یافت. این شاهزاده نیز یک سال بیشتر نپایید و البرسوقی فرزند شش ساله او رابر تخت نشاند؛ اما خود نیز به جهت اذیت و آزار اسماعیلیان نزاری و ایجاد محدودیت برای آنها، در جامع موصل، مورد ترور فداییان واقع شد.[143]
| |
| | |
| نخستین یورش صلیبی با استفاده از همین خلأ قدرت شکل گرفت و صلیبیان توانستند بین سالهای 1098 تا 1124 م. انطاکیه در آناتولی را تا اورشلیم و «الکَرَک»[144] در غرب رود اردن و نیز سواحل سوریه را اشغال کنند .
| |
| ====بوریان (Burids) (1103-1154م.)====
| |
| امرای خاندانی ترکتبار ملقب به اتابکان دمشق بودند، که 50 سال در دمشق فرمانروایی کردند. بنیانگذار این سلسله، «ظهیرالدین طُغْتکین ابومنصور» (''Toghtekin'') از ملازمان توتوش سلجوقی پیشگفته و پس از قتل او به دست برکیارق، اتابک پسرش دوقاق، بود. طغتکین بعد از ترور دوداق توسط فداییان اسماعیلی؛ یعنی از سال 1104م. امارت دمشق را به مدت 25 سال، تا سال 1128 م. به عهده داشت.
| |
| | |
| در نیمه دوم حکومت بوریان، شش امیر امارت داشتند؛ نخست پسر طغتکین، بوری (1085م.- )؛ از این جهت، این سلسله به بوریان شهرت یافت.
| |
| ====جنگهای صلیبی (Crusades) (قرن 11 - 13م.)====
| |
| یکی از مهمترین و شاخصترین برخوردها میان شرق و غرب بروز چندین دوره جنگهای صلیبی در سرزمینهای اروپای غربی، اروپای شرقی، آسیای صغیر، نوار شرقی دریای مدیترانه، فلسطین، شام و مصر بود.
| |
| | |
| در پی شکست سخت بیزانسیان در نبرد مشهور ملازگرد (۱۰۷۱م.) از سلطان ملکشاه سلجوقی که موجب شد بخشهای وسیعی از آسیای صغیر به تصرف سپاهیان سلجوقی درآید و سلجوقیان در مجاورت قسطنطنیه (پایتخت امپراتوری رومشرقی) قرار گیرند، امپراتور روم شرقی، «آلکسیوس کومننوس» (''Alexios I Komnenos'') (1057-1081 م.)، سفیرانینزد پاپ «اوربان دوم» (''Urban II'')، فرستاد و از وی استمداد جست. پاپ با این درخواست موافقت کرد. طبقات و گروههای مختلف جوامع غرب اروپا نیز هر کدامبهانگیزهایدر اینجنگها شرکتکردندغ بدینترتیب، نخستین جنگ صلیبی از چندین دوره نبردها آغاز شد.[145]
| |
| | |
| | |
| مسیر یورش صلیبیان به طرف سرزمینهای سوریه و مناطق تحت اشغال
| |
| | |
| | |
| پاپها و پادشاهان. تقریباً به هیچکدام از اهداف خود دست نیافتند و در پایان، کلیسا، فئودالها و بیش از همه، متضرر شدند. امّا جنگهای صلیبی علیرغم کشتهها و تخریبهایی که به وجود آورد، نتایج مثبتی هم در تمدن سازی غرب؛ مانند، رواج شهر نشینی و نفوذ علوم، و ادبیّات و هنر اسلامی در غرب داشت.
| |
| | |
| صلیبیون فتوحات خود را در چهار ایالت به دلیل وفاداری به پادشاه اورشلیم سازماندهی کردند . وضعیت آنها نامطمئن بود. صلیبیها همیشه در ایالتهای خود در اقلیت بودند و هرگز به داخل کشور نفوذ نکردند. آنها تنها تا زمانی میتوانستند موقعیت خود را حفظ کنند که کشورهای مسلمان اطراف ضعیف و متفرق بودند.
| |
| | |
| برکیارق سلجوقی، عمادالدین زنگی، صلاحالدین ایوبی از جمله سلاطینی بودند که در مقابل صلیبیون ایستادگی کردند و حماسه آفریدند.
| |
| | |
| از آنجايي که مسلمانان و اميران شام دچارپراکندگي وتشتت قدرت مرکزي بودند، در ابتداي مواجه با صليبيان دچار شکست هايي شدند؛ اما بعدها با ايجاد وحدت و انسجام بيشتر، توانستند در برابر حملات ايشان، مقاومت کرده و پيروزيهاي متعددي را کسب نمايند،
| |
| | |
| پيروزي مسلمانان، باعث شد اروپاييان با فرهنگ، تمدن وهنر آنان آشنا شوند و به همين سبب، شروع به ترجمه آثارعربي و قرآن کردند. اين امر، موجب پيشرفت اروپاييان درسدههاي بعدي شد.
| |
| | |
| نحوه رویارویی سلاطین مسلط بر منطقه شام با صلیبیون، به تفصیل و تفکیک، ضمن شرح حکومت هر یک از ایشان درج شده است.
| |
| ====زنگیان (Zengids) (1127-1259م.)====
| |
| زنگیان دودمانی محدود از ترکمانان بودند که بر موصل و حلب و سپس دمشق پفرمان راندند. بنیانگذار این دودمان، «عمادالدین زنگی» پسر آقسنقر حاجب(''Aq Sunqur'')، مقتول به دست توتوش سلجوقی است.
| |
| | |
| | |
| آق سنقر حاجب در سمت راست ملکشاه سلجوقی (مینیاتوری از نسخه خطی جامع التواریخ رشیدالدین فضلالله همدانی)
| |
| | |
| | |
| ارزش تاریخی زنگیان است که عمادالدین زنگی، فرماندهی نخستین ضدحمله مهم علیه پادشاهی صلیبیان را بر عهده داشت. او در اوج قدرت خود، شهر «رُها» (اُدِسا) در حوضه شمالی رودخانه بلیخ را که یکی از پایتختهای مهم صلیبیها بود، در سال ۱۱۴۴ پس از ۲۸ روز محاصره بازپس گرفت[146] و باعث شد مسیحیان به فکر مرحله دوم جنگهای صلیبی بیفتند. این پیروزی که اولین مورد بازپسگیری سرزمینها از صلیبیان بود، او را در میان مسلمانان به قهرمان جهادی مشهور ساخت.
| |
| | |
| روزگار حکومت زنگیان بیشتر به جنگهای صلیبی گذشت. سیفالدین و نورالدین، پسران عمادالدین، اگرچه حکومت موصل و حلب را میان خود بخش کردند؛ اما همواره در پی همپیمانی با دیگر حکومتهای مسلمان بودند تا بر صلیبیان بتازند. امارت این دودمان با حمله مغول برچیده شد.
| |
| ====ایوبیان (Ayyubid) (1171-1260م.)====
| |
| سلسلهای کُردنژاداز از امرای شام و مصر؛ بنیانگذار این دودمان، صلاح الدین ایوبی (1137-1193 م.) بود.
| |
| | |
| صلاحالدین کار خود را در دربار اتابک عمادالدین زنگی شروع کرد و بعدها در مصر جانشین وی گردید. در سال ۱۱۷۱ م. آخرین خلیفه فاطمی را با حمایت خلیفه عباسی، از کار برکنار کرد و بعد از مرگ نورالدین زنگی و پس از تسلط کامل بر سرزمین مصر، متوجه سوریه شد و توانست شهر حلب را که تحت حاکمیت پسر نورالدین بود به تسخیر درآورد.
| |
| | |
| صلاحالدین، حکومت خود را تا ایران گسترش داد و حجاز، یمن، نوبه و الجزیره را نیز به تصرف درآورد و پس از متحد کردن جهان اسلام، بهار سال ۱۱۸۷ میلادی عازم فتح بیتالمقدس شد.
| |
| | |
| ظهور صلاح الدین درست در بحبوحه نبردهای صلیبی بود. او در این نبردها، به پیروزیهای بزرگی دست یافت. پس از شکست صلیبیون در نبرد «حطین»، توانست اکثر مناطق و شهرهای فلسطین همچون اورشلیم، عکا، یافا، حیفا، صیدا، بیروت، اشکلون و … را که در دستان صلیبیون بودند، بازپس بگیرد.
| |
| | |
| نیروهای مسیحی تازه نفس برای بازپس گیری بیتالمقدّس سرازیر شدند؛ اما صلاحالدین در نبردی با ریچارد یکم (شیردل) علی رغم برتری لجستیک و نظامی صلیبیها، آنها را مجبور به ترک قسمتهای زیادی از خاک فلسطین نمود.
| |
| | |
| مقبره صلاحالدین در انتهای بازار حمیدیه دمشق، نزدیک حرم حضرت رقیه و در مجاورت مسجداموی است.
| |
| | |
| | |
| صلاحالدین ایّوبی
| |
| | |
| | |
| جانشینان صلاح الدین(العادل، الکامل، الصالح ایوب و المعظم تورانشاه) نیز درگیر سلسله جنگهای صلیبی (از جنگ سوم تا جنگ هفتم صلیبی) شدند و توانستند صلیبیون را در بیشتر نبردها شکست داده عقب برانند و اکثر مناطق را برای جهان اسلام نگه دارند. [147]
| |
| | |
| پس از درگذشت صلاح الدین در سال ۱۱۹۳م. مملکت وی میان سه فرزند او تقسیم شد. فرزند بزرگتر که أفضل نام داشت بر دمشق حکومت نمود. برادر دیگر که عزیز نام داشت بر مصر و برادر سوم که أزهر نام داشت بر حلب چیره شدند.
| |
| | |
| در دوره ایوبیان عمدتاً به دلیل ایجاد مراکز تجاری در ساحل و امنیت بهتر، زندگی اقتصادی بهبود یافت و سوریه به سطحی از رفاه رسید که قرنها از آن برخوردار نبود. حاکمان ایوبی فرهنگ و معماری را برانگیختند.
| |
| | |
| آنها به دنبال سلجوقیان، یک سیستم زمین جدید را بر اساس اعطای حقوق زمین در ازای خدمت سربازی ایجاد کردند و مدارس و دانشکدههایی به سبک نظامیههای سلجوقی ساختند
| |
| | |
| دولت اگرچه از لحاظ داخلی قوی بود؛ اما همچنان از جانب قبایل بادیهنشین صحرا و مغولها که برای اولین بار در سال 1260 به سوریه حمله کردند و حلب را غارت کردند.
| |
| | |
| عاقبت، ممالیک (بردگان دولت ایوبی) آخرین پادشاه ایوبی، توران شاه را در سال ۱۲۵۹ از میان بردند و سلسله پادشاهی ایوبی منقرض شد.
| |
| ====مغولها (1206- 1401م.)====
| |
| چنگیز، خان مغول، در سال ۱۲۰۶ م. توانست شمال چین و آسیای جنوبی و آسیانه میانه و ایران را به تصرف درآورده و امپراتوری وسیعی ایجاد کند.
| |
| | |
| حملات مغول از شرق به سوریه، مانند حملات صلیبیون از غرب، اولاً به تناوب بوده ثانیاً تقریباً دو قرن به طول انجامیده و ثالثاً هیچکدام موفقیت آمیز و ماندگار نبوده است؛ بدین جهت قوم مغول هیچگاه نتوانست از خود در سوریه اثری به جا بگذارد؛ نه از جهت آثار و ابنیه و نه از جهت فرهنگ. در این قسمت، برای اختصار، تنها به فهرستی از این حملات اشاره میشود.
| |
| | |
| 1. در سال ۶۴۳ قمری/ ۱۲۴۵ م. حمله ناموفقی به بغداد نموده و شکست خوردند.
| |
| | |
| 2. در سال ۶۵۶ قمری/ ۱۲۵۸م. به فرماندهی هولاکو مجدداً به بغداد حمله کرده و موفق شدند که المستعصم باللَّه آخرین عباسی را دستگیر و به قتل برسانند و به خلافت عباسی مُهر پایان نهد.
| |
| | |
| 3. در سال ۶۵۸ قمری/ ۱۲۵۹م. حلب و سپس دمشق را به تصرف درآوردند؛ اما سلطه آنان بر سوریه دیری نپایید و در همان سال «مَلِک مظفر قُطُز» (''Qutuz'') [148](1221-1260م.) موفق شد که در جنگ «عین جالوت» آنان را شکست داده و از سوریه بیرون راند و سوریه را به تصرف خود درآورد.
| |
| | |
| 4. در سال ۶۵۹ قمری/ ۱۲۶۱م. مجدداً به حمص و حلب یورش برده و شکست خوردند.
| |
| | |
| 5. مجدداً در سال ۶۷۱ قمری /۱۲۷۲ م. به سوریه حمله کردند و ملک ظاهر بیبرس پیشگفته موفق شد که در نزدیکی رودخانه فرات آنان را مهزوم سازد.
| |
| | |
| 6. در سال ۶۸۰ قمری/ ۱۲۸۱ م. برای بار دیگر به سوریه حمله کردند و در نزدیکی قبر خالد بن ولید در حمص، شکست خوردند.
| |
| | |
| 7. در سال ۶۹۹ قمری/ ۱۲۹۹ م. موفق شدند که شهر دمشق را به مدت صد روز تصرف نمایند؛ ولی بعد از این که آگاه شدند که لشکر ممالیک از مصر به سوی سوریه روانه شده است، از آن عقب نشینی کردند.
| |
| | |
| 8. در سال ۷۰۰ قمری/ ۱۳۰۰ م. هم به رهبری «غازان محمود» (1271-1304م.)[149] به سوریه حمله کردند و «ملک محمد بن قلاوون» (1285-1341م.)[150] موفق شد در سال ۷۰۳ قمری/ ۱۳۰۳ م. در نبرد «مرج الصفر» آنان را شکست دهد.
| |
| | |
| 9. صد سال بعد، به رهبری «تیمور لنگ» به سوریه حمله کرده و موفق شدند که در سال ۸۰۳ قمری/ ۱۴۰۱ م. شهر حلب را فتح نموده و در همان سال شهرهای حماه و حمص و دمشق را به تصرف خود درآورده و این شهرها را غارت نمایند؛ اما پس از هشتاد روز غارت و تجاوز این شهر را ترک نمودند.
| |
| | |
| نحوه رویارویی سلاطین مسلط بر منطقه شام با مغول نیز، مانند حملات صلیبیون، به تفصیل و تفکیک، ضمن شرح حکومت هر یک از ایشان درج شده است.
| |
| ====ممالیک (Mamluk Sultanate) (1250-1516م.)====
| |
| در سال ۱۲۳۹ م. پادشاهان ایوبی اقدام به تشکیل گارد مخصوصی برای حمایت از پادشاه و اطرافیان وی نمودند، آنان اقدام به خرید هزار برده (مملوک) ترک و چِرکس (''Circassians'') [151] نمودند و سپس آنان را به فنون قتال آموزش داده و در مقدمه لشکر خویش جای دادند.
| |
| | |
| ده سال پس از تأسیس این گارد، بردگان مذکور اقدام به ترور پادشاه ایوبی و ولیعهد وی توران شاه نموده و مادرش «ملکه شجرةُ الدُّر» (مرگ: 1257م.)را به پادشاهی انتخاب کردند و عاقبت در همان سال، ملکه را کشتند و یکی از افراد خود را که «عزالدین آیبک» (''Aybak'') (حکومت: 1250-1257م.) نام داشت به پادشاهی انتخاب کردند و بدینگونه دوران حکومت ممالیک آغاز گردید. چیزی شبیه به قدرت رسیدن غزنویان ترک که غلامان دربار سامانی در ایران بودند.
| |
| | |
| در سال ۱۲۵۹ م. «ملک مظفر قطز» پیشگفته، با شکست مغولها، سوریه را به تصرف درآورده و به عنوان حکمران آن انتخاب گردید و از همان زمان تا سال ۱۵۱۶ م. که «سلطان سلیم اول» سوریه را تصرف کرد، این کشور یکی از ایالتهای تحت سیطره ممالیک مصر به شمار میرفت.
| |
| | |
| حکومت ممالیک از سال ۱۲۵۰ م. تا سال ۱۳۸۳ م. در دست بردگان ترک (البحریة/ دریانورد) بود و از سال ۱۳۸۳ م. به دست بردگان چرکسی (البرجیة/ برج نشین) افتاد که دوران زمامداری آنان تا سال ۱۵۱۶ م. ادامه داشت و دوره پادشاهی هر یک از آنان نسبتاً کوتاه بود؛ زیرا معمولًا به دست زیردستان خود ترور میشدند.
| |
| | |
| دوران پادشاهان ممالیک علیرغم ناآرامیهای سیاسی با شکوفایی اقتصادی و معماری همراه بوده است به گونهای که بسیاری از آثار تاریخی در این دوران پا به عرصه نهاد و از جمله معروفترین این آثار در امت اسلامی، گلدسته «قایتبای» (''Qaitbay'') در مکه است که «ملک اشرف ابونصر قایتبای» (حکومت: ۱۴۶۸ - ۱۴۹۶ م.) ساخت.
| |
| | |
| ممالیک جز تأسیس قاهره، بنیان شهر جدیدی رادر کارنامه خود ندارند؛ اما بناها و مدارس عالی متعددی را خصوصاً در مصر و قدس شریف از خود برجای نهادهاند. در سوریه نیز از ایشان بناهایی به یادگار مانده است؛ اما با انچه که در مصر و فلسطین و لبنان است، قابل مقایسه نیست؛ زیرا شامیان ایوبیتر و ممالیک مصریتر بودند.
| |
| | |
| | |
| مسجد ومدرسه سلطان حسن در قاهره
| |
| | |
| | |
| از جمله ابنیه مهم سوری که از دوران ممالیک برجای مانده است، میتوان به جامع «أقبغا الأطروشي» در حلب، (1399-1410) و جامع صابون در دمشق(1464) و نیز مدرسه «جَقمَقية» (1421) اشاره کرد که نوعاً در سالهای آخر حکومت ممالیک که اوج اقتدار ایشان بود، ساخته شدهاند. خانقاه و مدرسه جقمقیة در دمشق قدیمه، اکنون تبدیل به موزه خط شده است. این بنا در ضمن مجموعه مسجد اموی دمشق، در کوچه منتهی به حرم حضرت رقیه (س) متصل به ساختمان و مزار صلاح الدین ایوبی قرار دارد.
| |
| | |
| | |
| خانقاه و مدرسه جقمقیة در دمشق قدیمه
| |
| | |
| | |
| جامع الاطروش در حلب از ابنیه عصر ممالیک
| |
| | |
| ممالیک، میراث حکومت ایوبی را در خارج از مصر، به صورت شش استان که دمشق بزرگترین و مهمترین آنها بود، تجدید سازمان دادند. قدرت سیاسی در دست نخبگان مملوک بود که در ازای خدمت در سوارهنظام، زمین دریافت میکردند؛ اما دبیران (کارمندان دولتی) عمدتاً از خانوادههای عرب سوری سنی انتخاب میشدند.
| |
| | |
| | |
| سرباز سواره نظام سپاه مملوکی
| |
| | |
| فقیه حنبلی ابن تیمیه (1263-1328م.) [152]در این دولت پرورده شد و با تحریکات او، ممالیک با اقلیتهای مذهبی ساکن در رشته کوههای جنوبی و ساحلی سوریه با شدت برخورد میکردند: مثل دروزیها ، مسیحیان مارونی، اسماعیلیان و نصیریه (علویان).
| |
| | |
| در اوایل دوره مملوک، سوریه مرفه باقی ماند. حاکمان مدیریت عمومی داشتند و بازرگانان ونیزی به تجارت ساحلی خود ادامه میدادند؛ اما در سال 1401 ضربهی سختی به زندگی اقتصادی منطقه وارد شد: تیمور لنگ، حلب و دمشق را غارت کرد و هر چند امپراتوری او مدت زیادی پس از مرگ او (1405م.) دوام نیاورد؛ اما آسیب وارد شده جدی بود. شهرها سوزانده و بخش بزرگی از جمعیت آنها کشته و بسیاری از صنعتگران به آسیای مرکزی کوچ داده شده بودند ؛ کسانی که در درخشش هنر عصر تیموری در ایران سهم بسزایی داشتند؛ خصوصاً در هنرهای مستظرفه؛ مانند شیشه سازی و معماری.
| |
| | |
| | |
| آخرین سلطان مملوکی، قانصوه غوری (حکومت: 1501-1516م.) (''Qansuh al-Ghuri'')
| |
| ====دوره عثمانی====
| |
| =====ظهور دولت عثمانی ، قرن 16-17=====
| |
| در طول قرن پانزدهم، دولت ممالیک سوریه رو به زوال داشت؛ در حالی که قدرت جدیدی در شمال در حال رشد بود؛ یعنی قدرت سلطان نشین ترک عثمانی در آسیای صغیر که پس از اشغال قسطنطنیه و بالکان، متوجه جنوب شد.
| |
| | |
| «سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی» (سلطنت: 1220-1237م.)، یازدهمین سلطان از سلاجقه روم، امارت مناطق «دومانیچ» (''Domanich'') در استان «کوتاهیه» (''Kütahya'') ترکیه کنونی و «سوگوت» (''Sogut'') در استان «بیلجیک» (''Bilecik'') در ترکیه کنونی را که در شمال غربی آناتولی، در سواحل دریای اژه و در مرز امپراتوری بیزانس بود، به «ارطغرل» (''Ertuğrul'') (1161-1280م.) سپرد.
| |
| | |
| ارطغرل به یاری گروهی از ترکمنان از مرز پاسداری میکرد و چون دیگر جنگاوران به سرزمین بیزانس میتاخت. بعد او، فرزندش «عثمان یکم» (حکومت: 1299- 1324م.)، معروف به عثمان غازی، به امر سلطان علاءالدین کیقباد، به جای پدر نشست. این امارت محلی، آغازی بود برای امپراتوری بزرگ عثمانی که یکی از نمونههای درخشان موفقیت آن فتح قسطنطنیه، مرکز امپراتوری بیزانس به دست سلطان محمد دوم (فاتح) در سال 1453م. بود.
| |
| | |
| نخستین ورود دولت عثمانی به منطقه شام به اراده سلطان سلیم اول (سلطنت: 1512-1520م.)، نهمین سلطان عثمانی، صورت گرفت که خود راخلیفه اسلامی خواند و عنوان سلطنت عثمانی را به خلافت تغییر داد. همو بود که شیعیان رامشرک میدانست و به این بهانه، بارها در زمان صفویان به ایران تاخت.
| |
| | |
| | |
| سلطان سلیم اول
| |
| | |
| | |
| سلطان سلیم بعد از پیروزی در نبرد چالدران[153] بر ایران، به شام لشکر کشید به این بهانه که ممالیک او را در نبرد با ایران یاری نکردند.[154]در نهایت، سلطان سلیم توانست در جنگ «مَرج دابِق» (''Marj Dabiq'')[155] در سال 1516، ممالیک را شکست دهد و در پی آن، در همان سال، تمام شام و مصر به اشغال ترکان عثمانی درآمد و اگرچه بخشهایی از سوریه از خودمختاری محلی برخوردار بودند؛ اما شام و مصر، بهطور کلی به مدت 400 سال بخش جداییناپذیر امپراتوری عثمانی شد.
| |
| | |
| شکست اعراب شامی در مقابل ترکان آناتولی، آغازی بود برای یک مواجهه مزمن طولانی چندصدساله بین دو فرهنگ تمدنی و زبانی عربی - ترکی که تا وقوع جنگ جهانی اول ادامه یافت. اخیراً بعضی رهبران ناسیونالیست ترکیه، هوای این استیلای تاریخی رادر سر میپرورانند.
| |
| | |
| دولت عثمانی با رویکرد تاریخی و سنتیِ شمالی – جنوبی کردن مدیریت سوریه، شام را به دو استان دمشق و حلب با فرمانداری جداگانه با چندین ناحیه (سنجق) تقسیم کرد. بعدها طرابلس و صیدا را از دمشق استقلال داد؛ اما مرکز اداری آنها بعداً به عکا منتقل شد.
| |
| | |
| سنجقهای حلب: خود حلب، حماة (''Hama'')، معرة النعمان (''Ma'arra'') در جنوب ادلب، سَلَمية و حمص که اکنون در سوریه قرار دارند و أضنة (''Adana'') ، مرعش، عينتاب (''Aintab'') ، البيرة (''Birejik'') ، كِلِز (''Kilis'') که هماکنون به عنوان استانهای مرزی ترکیه با سوریه از شرق تا غرب گسترده شدهاند.
| |
| | |
| سنجقهای دمشق: خود دمشق، طرابلس، عكا، صَفَد در جبل عامل، نابلس، القدس، اللَجون در جنین، السَلْط در اردن و غزة که در حال حاضر همه جز دمشق، خارج از جغرافیای کنونی سوریه هستند.
| |
| | |
| در این تقسیمات جدید، دمشق، طبق معمول، وسعت و اهمیت بیشتری داشت. والی دمشق امیرالحاج و برگزاری همایش جهانی حج را بر عهده داشت؛ به همین خاطر، بیشتر درآمدهای استان صرف هزینههای حج میشد.
| |
| | |
| در دولت عثمانی علویان و اسماعیلیان ساکن کوههای ساحلی (الانصاریه، نُصیریة یا بحرا / بهرا) تقریباً مستقل بودند و تا زمانی که مالیات خود را میپرداختند، برخوردی با ایشان صورت نمیگرفت؛ اما در منطقه جبل الدروز، در جنوب دمشق (استان السویدا)، یک جامعه خودمختار از کشاورزان دروزی شکل گرفت که به مقامات عثمانی مالیات هم نمیپرداختند.
| |
| | |
| وقتی حاکمیت عثمانی در شام، صدساله شد، در اوایل قرن هفدهم، دولت عثمانی با یک بحران روبرو شد. «ینیچریها» (''Janissaries'')[156] که به طور سنتی، نیروهای زبده و وفادار سلطان عثمانی بودند و عربها آنها را «إنکشارية» مینامیدند، نظم و انضباط خود را از دست دادند و با درک قدرت زیاد و نفوذ مؤثر خود، تبدیل به یک تهدید شدند.[157]
| |
| | |
| | |
| یک ینیچری
| |
| | |
| در این میان، قبایل بادیهنشین عربستان هم از فرصت پیش آمده بهره بردند و به سمت شمال غربی حرکت کردند و کنترل خود را تا سرزمین های مرکزی گسترش دادند؛ کما این که در حال حاضر نیز همین راهبرد سنتی را در تمام بحرانهای به وجود آمده در شامات دارند.
| |
| | |
| از جمله اقدامات تقریباً مؤثر عثمانی در قرن هفدهم در سوریه، برای کنترل بادیه نشینان عرب و کرد بادیة الشام و غرب فرات، توسعه شهری رقة و دیرالزور در قرن هفدهم و تبدیل آنها به یک سنجق مستقل بود. آن زمان، در اکثر شهرهای کنونی؛ مانند البوکمال ، دیرالزور ، المیادین و الرحبه سکنه شهری به معنی واقعی کلمه وجود نداشت. اکثریت مطلق را بادیه نشینان تشکیل می دادند. همینها منشأ اختلالات امنیتی در مرزهای شهرهای عثمانی و مسیر لشکرها و کاروانهای تجاری بین عراق و شام بودند و در این زمان نیز در فتنه داعش اوضاع به همان منوال بود. [158]
| |
| | |
| در بیشتر قرن هجدهم، دمشق را فرماندارانی اداره میکردند که وفادار به سلطان بودند؛ اما با استقلال بیشتر؛ مانند خاندان العظم (حکومت: 1720 -1807 م.) در دمشق[159]، ظاهر العمر (۱۶۸۹ - ۱۷۷۵ م.) در فلسطین[160] و احمد پاشا جزّار (احمد بوسنیایی) (۱۷۳۴- ۱۸۰۴م) در صیدا[161] و...
| |
| | |
| وظیفه این فرمانداران پر قدرت محلی، کنترل ینیچریها و عقب راندن بادیهنشینان و حفظ امنیت حجاج بود؛ اما گاه اختیارات خود را به استانهای دیگر گسترش میدادند و موجب نبردهای خونینی میشدند. درست شبیه وضعیت کنونی.
| |
| | |
| در پایان قرن هجدهم (1798-1801م.)؛ مصر و سوریه آماج تهاجم ناپلئون بناپارت شد. ناپلئون علیرغم کسب چند پیروزی و موفقیت در آغاز کار و ورود به شهرهای فلسطین، به دلایل متعددی، از پیشرفت بازماند و مجبور به عقب نشینی شد.
| |
| | |
| در این زمان، وضعیت اقتصادی و منابع انسانی سوریه بسیار وسوسه انگیز شده بود. حلب و دمشق هر کدام تقریباً صدهزار نفر جمعیت داشتند؛ با این حال، به طور کلی، تسلط عثمانی بر کشور در ضعیفترین حالت خود بود. در دمشق و حلب، فرمانداران به سختی قادر به کنترل جمعیت شهر یا روستا بودند. در سال 1810 تهدید وهابیان از عربستان نیز مزید بر علت شد.[162]
| |
| | |
| در سال 1831، حاکم عثمانی مصر «محمدعلی پاشا»[163] (حکومت: 1805-1848م.) که با ناپلئون همکاری کرده بود، بر علیه دولت مرکزی شورید و پسر خود «ابراهیم پاشا» (1789-1848م.) را همراه با ارتش مدرن خود به فلسطین فرستاد. ابراهیم پاشا با کمک حاکمان محلی، شام را فتح کرد و تا آسیای صغیر پیشروی کرد. او تقریباً 10 سال بر سوریه حکومت کرد. در این مدت، تمام کشور از دمشق کنترل میشد و در مراکز استانها والیان مصری بر سر کار بودند؛ اما شوراهایی به نمایندگی از مردم محلی، به آنها کمک می کردند.
| |
| | |
| در سال 1839م. عثمانیها وارد نبرد با محمدعلی پاشا شدند و اگرچه محمدعلی پاشا، ارتش عثمانی را شکست داد؛ اما انگلیس و فرانسه، به حمایت از دولت عثمانی به مصر اولتیماتوم دادند و نیروهای بریتانیا، عثمانی و اتریش وارد سواحل سوریه شدند؛ همچنین، انگلیسیها با دسیسههای همیشگی خود، شورشهای محلی را حمایت کردند و مصریان مجبور به عقبنشینی از سوریه شدند و شام بار دیگر به دولت عثمانی بازگشت[164]؛ همان راهبردی که هماکنون دولت ترکیه با حمایت دولتهای غربی و آمریکا در پیش دارد.
| |
| | |
| بعداز خروج محمدعلی پاشا از شام، این سرزمین تا جنگ جهانی اول، روی امنیت و آرامش را ندید. دسیسههای دولتهای اروپایی و قدرتطلبیهای فرقهای و فرصتطلبیهای اشرار، آنچنان اوضاع را متشنج نمود که هیچیک از فرمانداران اعزامی ترک نمیتوانستند کاملاً مستقر شده و اعمال حاکمیت وایجاد امنیت نمایند؛ به طوری که تا سال 1895، 61 فرماندار به ولایت سوریه اعزام شدند؛ یعنی تقریباً هر فرماندار یکسال در منطقه دوام میآورد![165]
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |تاریخ و دأب کهنه تکرار اوست باز
| |
| |
| |
| |این پوستین وازده جُلّ هموست باز
| |
| |}
| |
| =====خودمختاری بیروت از دمشق=====
| |
| 20 سالِ بعدِ ازرفتن محمدعلی پاشا و بازگشت ترکان به سوریه، دورهای از بحرانهای فزاینده در اختلافات فرقهای در شام برای تصاحب قدرت بود. دولت عثمانی برای مدیریت بحران، طرح فرمانداران محلی را برای تقسیم لبنان را به شمالیِ مسیحی و جنوبیِ دروزی- مسلمان را پذیرفت؛ یک طرح کاملاً موذیانه نه برای حل دعوا که برای استمرار آن که تاکنون نیز ادامه دارد.
| |
| | |
| درگیریها به صورت پراکنده ادامه یافت تا سال 1860 یک قتل عام بزرگ روی داد. طی یک جنگ داخلی تمام عیار، دروزیها و مسلمانان از سویی و مسیحیان مارونیها از سوی دیگر، در لبنان به جان هم افتادند و هزاران نفر کشته و بسیاری ا ز شهرها و روستاها تخریب شدند. انگلیسی ها از دروزیها و فرانسویان از مارونیها حمایت میکردند و دولت عثمانی هم ادعای مجازات مجرمان و سرکوب بینظمی و تثبیت اقتدار استانبول را داشت؛ اما عملاً کفه اعمال حاکمیت را به نفع مسلمانان سنگینتر میکرد.[166]
| |
| | |
| اقتصاد وجه دیگر بحران بود. سیستم جدید مالیات و خدمت اجباری باعث ناآرامی شد و کالاهای اروپایی به بازار سرازیر و جایگزین برخی از محصولات صنعتگران محلی شدند؛ این امر، رونق طبقه صنعتگران را که عمدتاً مسلمان بودند، کاهش داد؛ اما باعث افزایش رونق بازرگانان وارداتی که عمدتاً مسیحیان و یهودیان بودند، شد. (همان)
| |
| | |
| فرانسه یک نیروی اعزامی فرستاد و یک کمیسیون اروپایی درباره آینده کشور بحث کرد و به این نتیجه رسید که لبنان باید یک منطقه خودمختار (متصرفیه) باشد؛ با یک مدیریت مسیحی؛ اما هیچ تغییری نباید در سوریه ایجاد شود! [167]ریاست مسیحیان مارونی بعدها در قانون اساسی لبنان نیز به رسمیت شناخته شد.
| |
|
| |
|
| سال 1888 سه استان خودمختار در شام وجود داشت: دمشق، حلب و بیروت؛ اما این تقسیمات تا سال سقوط عثمانی در جنگ جهانی اول ادامه یافت و در نهایت، به شکل زیر درآمده بود[168]؛ صورتی که مبنایی برای پیمان « پیکو- سایکس» پیشگفته شد:
| | == نیز نگاه کنید به == |
| *ولاية حلب که ولاية أضنة (آدانا) از آن جدا شد.
| | [[تاریخ دوران میانی زیمبابوه]]؛ [[تاریخ دوران میانی کانادا]]؛ [[تاریخ دوران میانی لبنان]]؛ [[تاریخ دوران میانی تونس]]؛ [[تاریخ دوران میانی سنگال]]؛ [[دوران امپراطوری تاریخ چین]]؛ [[دوره تزاری روسیه]]؛ [[تاریخ دوران میانی افغانستان]]؛ [[تاریخ دوران میانی سودان]]؛ [[تاریخ دوران میانی آرژانتین]]؛ [[تاریخ دوران میانی اوکراین]]؛ [[تاریخ دوران میانی قطر]]؛ [[تاریخ دوران میانی فرانسه]]؛ [[تاریخ دوران میانی ساحل عاج]]؛ [[تاریخ دوران میانی اردن]]؛ [[تاریخ دوران میانی اتیوپی]]؛ [[تاریخ امارات متحده عربی]]؛ [[تاریخ دوران میانی سیرالئون]]؛ [[تاریخ دوران میانی مالی]]؛ [[تاریخ دوره میانی سریلانکا]]؛ [[تاریخ دوره میانی تاجیکستان]]؛ [[تاریخ دوره باستان و میانی بنگلادش]]؛ [[تاریخ دوره میانی قزاقستان]] |
| *ولاية سوريه به مرکزیت دمشق که شامل اردن و فلسطين هم میشد.
| | [[رده:تاریخ دوران میانی]] |
| *ولاية بيروت که شامل مناطقی بود که تابع ایالت صيدا بودند و از شمال تا لاذقیه و از جنوب تا نابلس امتداد داشت؛ به غیر از بعلبك و بقاع که در حوزه ولایت دمشق باقی ماندند.
| |
| *متصرفية (منطقه خودمختار) جبل لبنان که بعد از قتل عام 1860 تشکیل شد.
| |
| *متصرفية القدس الشريف
| |
| *متصرفية دیرالزور که شامل الرقه و جزيره فرات و بادية الشام میشد.
| |
| *
| |
- امپراتوری روم، وارث غربی تمدن یونانی و دوره هلنیستی است که بر پهنه وسیعی از اطراف دریای مدیترانه واقع در اروپا، شمال آفریقا و غرب آسیا حکومت میکرد. این امپراتوری در مقابل ایران، یکی از دو ابرقدرت بزرگ جهان باستان عصر خود محسوب میشد.
رومیان در همان اوان تأسیس دولت خویش؛ یعنی انحلال جمهوری وتأسیس امپراتوری روم، توانستند سوریه را اشغال کنند و قرنها حاکمیت و فرهنگ خود را به آن تحمیل کنند؛ متقابلاً فرهنگ وتمدن سوریه تأثیر عمیقی در تمدن رومی نهاد؛ به عنوان نمونه، در سده سوم، برخی از اهالی سوریه، موفق به ورود به سنای روم شدند و حتی کسانی همچون، «فیلیپ عرب» (Philip the Arab) (امپراتوری: 244249 پ.م.) نیز توانستند به جایگاه امپراتوری دست یابند.
همانطور که پیشتر بیان شد، پومپه، سوریه را در سال ۶۴ پ.م. و در پی پیروزی در سومین نبرد از جنگهای مهردادی، به عنوان یکی از استانهای روم، به خاک جمهوری روم ضمیمه کرد؛ بدین ترتیب، سوریه برای شش قرن متوالی، تحت حکومت روم و سپس بیزانس (روم شرقی) قرار داشت.
سرزمینی که پومپه به عنوان سوریه تصرف کرد، محدود بود به مدیترانه در غرب، کوه های «آمانوس» (Amanus) یا «نور» در استان هاتای ترکیه کنونی در شمال، رود فرات در شرق، کویر شرقی و بیابانی که در جنوب آن را از مصر جدا می کرد.
این منطقه شامل دولتشهر های مستقل و وابسته متعددی بود. «هادریان» (Hadrian) (امپراتوری: 117-138 پ.م.) این منطقه را به سه بخش تقسیم نمود: کوئله سوریه، سوریه فینیقیه (بدون دمشق و پالمیرا) و سوریه فلسطین.
هادریان در بادی امر، دمشق، تدمریه (پالمیرا)، «نبطیه» (اعراب شمالی/عدنانی) و «کوماژن/ Commagene» (ارمنستان کنونی) را برای مراحل بعدی، از اعمال دقیق حاکمیت وانهاد. بعدها کوماژن در سال 72 توسط «وسپاسیان» برای همیشه ضمیمه شد. شهر کاروانی پالمیرا نیز احتمالاً در زمان سلطنت «تیبریوس» تحت کنترل روم قرار گرفت و سرانجام، نبطیه در سال 105 به استان عربستان روم تبدیل شد که توسط یک نماینده/ لگاتوس با یک لژیون اداره می شد.
در فرهنگ رومی، « کوئله» (Coele) به یک یا ایالت تقریباً فدرال گفته میشد و هر کوئله توسط یک «نماینده/لگاتوس» (Legatus)[80] اداره میشد. کوئل سوریه محدود به شمالغربی سوریه میشد؛ منطقهای شامل لاذقیه، ترسوس، حلب، ادلب و اسکندرون ترکیه. لگاتوس کوئل سوریه، مدیریت مدنی کل این استان پرنعمت را تا زمان امپراتور آفریقایی تبار، «سِپتیمیوس سِروِروس» (Septimius Severus) (امپراتوری: 193-211 پ.م.)، بدون محدودیت به عهده داشت و تقریباً برای مدت طولانی به تنهایی در تمام منطقه فرماندهی درجه اول از آن او بود.
سِپتیمیوس سِروِروس کوئله سوریه را به دو بخش جنوبی (سوریه پریما/Prima /پیشین) و شمالی (سوریه سکوندا/Secunda / دوم) به پایتختی «آپامیا»، تقسیم کرد؛ بدین تفصیل:
1. استان شمالی:
- شمال غربی سوریه (کوئل سوریه)
- پنتوس (پادشاهی مهردادیان) در شمال غربی آناتوطولی
- کماژن در شمال شرقی آناتوطولی
- جزیره علیا (فرات شمالی در ترکیه وسوریه)
2. استان جنوبی
- فنیقیه (لبنان و فلسطین)
- دمشق (دامنههای رشته کوه شرقی لبنان)
- پالمیرا (بادیةالشام و بینالنهرین)
- نبطیه (عربستان رومی)
بعدها «فیلیپ عرب» (Philip the Arab) (امپراتوری: 244249 پ.م.) به زادگاه خود، شهبا در استان سویدای کنونی مدت کمی استقلال بخشید.
در میان تمدنهای گذشته پیش از اسلام، تنها امپراتوری روم بود که برای مدتی طولانی در سوریه توانست مستقر شود. این موفقیت، به جهت مدیریت اداری و سیاسی قدرتمندی بود که رومیان در ساماندهی امور دیوانی وتقسیمات کشوری داشتند.
دیانت مسیحی
شام برای مسیحیان، مانند عربستان برای اسلام است. تمام تاریخ ظهور و گسترش مسیحیت، مربوط به این منطقه است. عیسی مسیح (ع)، در سرزمین شام، در فلسطین، در کرانه باختری رود اردن، در شهر «بیت اللحم» که در 10 کیلومتری جنوب اورشلیم واقع شده استبه دنیا آمد. در حال حاضر در محل تولد مسیح، «کلیسای مهد»(Church of the Nativity (Bethlehem)) قرار دارد.
پس از عروج حضرت مسیح در قدس شریف در سال 33 میلادی، حواریون و پیروانش در شهرهای مختلف سرزمین شام آن زمان ازجمله شهر دمشق پراکنده شدند.
«پونتیوس پیلاطس» (Pontius Pilate) (مرگ: 36-39م.) حاکم یهودی فلسطین که از طرف «تیبریوس» (Tiberius) (42 ق.م. – 37 م.)، امپراتور روم، بر این سرزمین حکم میراند، یکی از فرماندهان یهودی سپاهش به نام «شائول طرسوسی» (Saul of Tarsus) (5-64م.) را برای تعقیب حواریون و شاگردان حضرت مسیح، روانه دمشق ساخت؛ ولی شائول در شهر «داریا» در ریف دمشق در محلهای به نام «تل کوکب»، حضرت عیسی (ع) را در رؤیا دید و به مسیحیت گرایید و و عیسی را پسر خدا خواند.
کلیسای حنانیا (باب تومای دمشق)
چون یهودیان از ماجرای شائول که پس از مسیحی شدن به «پولس طرسوس» (Paul of Tarsus) شهرت یافت، مطلع شدند، سپاهی را برای مجازاتش به دمشق گسیل کردند؛ اما او به مکانی در جنوب شرق شهر دمشق که اکنون «باب توما» نامیده میشود، گریخت. باب توما در آن زمان «دویلعه» نامیده میشد و مَغارهای در کنار دیواره شهر بود. اکنون کلیسای «حنانیای دمشقی» (Ananias of Damascus) در آن محل واقع شده است؛ البته کلیساهای متعدد دیگری در دویلعة هستند؛ مثل کلیسای ابراهیم خلیل و یوسف العامل.
وجه تسمیه این کلیسا به حنایا، مکاشفهای است که حنایای دمشقی، از شاگردان و قدیسان دمشقی عیسی ع دیده و از طرف عیسی ع مأموریت یافته که پولس (شائول) را دریابد و او را شفا و پناه دهد و تعمید کند. قداست حنایای دمشقی در آئین مسیح ع به حدی است که گروهی او را نبی محسوب کردهاند.[84]
در انجیل چنین آمدهاست:
عیسی (ع) در رؤیا با حنانیا صحبت کرد و به او گفت که به «خیابانی که مستقیم[85] نامیده میشود، برو در خانه یهودا شخصی به نام شائول طرسوسی وجود دارد.» ( اعمال رسولان ۹ :۱۱ ) حنانیا گفت: «شائول قدیسان شما را آزار میداد»؛ اما خداوند (عیسی) به او گفت: «من شائول را به عنوان ظرفی انتخاب کردهام که نام مرا برای امتها، پادشاهان و پسران خدا بردارد.» ( اعمال رسولان 15 :9 ). هنگامی که حنانیا نزد شائول آمد و دستان خود را بر روی او گذاشت، «فلس های» روی چشمانش افتاد و او به حنانیا نگاه کرد. پس از آن، شائول تعمید یافت . ( اعمال رسولان 18:9 ؛ 22)
مسیحیت در سوریه برگرفته از کتاب فرهنگ جامع سوریه
کلیسای باستانی حنانیا، به شکل یک غار طبیعی در زیر زمین قرار دارد و با پلکانی به شاهکاری تاریخی به سبک کلیساهای ارتدکس دمشقی با قدمت بیش از 2000 سال منتهی میشود و سقف آن شبیه سقف خانههای معروف عرب دمشقی است.
سن پل یا همان پولس رسول، سپس به «انطاکیه» که اکنون در استان حاتای ترکیه واقع استرفت و نخستین کلیسای مسیحی را در سال 36 پس از میلاد در آن شهر بنا نهاد. آنگاه به همراه «سن پتروس» که از پرآوازهترین مبلغان دین مسیحیت به شمار میرود، به شهر رم رفت؛ اما در آنجا به دستور فرمانروای وقت روم کشته شد.
امپراتوران سوری نژاد حامی مسیحیت
شروع تبلیغ مسیحیت در بلاد شام با دوران امپراتوری روم همزمان بود که از مخالفان سرسخت این دین نوپا بودند. برخلاف آنها، امپراتوران «آرامی» نژاد، ساکنان اصلی سرزمین سوریه که پیشتر درباره آنها توضیح دادهشده است، ازجمله ملکه روم «جولیا دُمنه» (Julia Domna) (160-217 م.) که در حُمص زاده شد و مادرسالار بزرگی بود، همسرش « سِپتیمیوس سِوِروس» (Septimius Severus) (145-211م.) و فرزندش « الکساندر سوروس» (208-235م.)، با مسیحیان مدارا کردند و حتی در تاریخ آمده است که اسکندر مسیحی شد
این خاندان در آغاز قرن سوم میلادی و درمجموع به مدت 42 سال امپراتور روم بودند. سپس یکی از فرماندهان سپاه روم به نام « ماکسیمینوس ثْرَکْس» (Maximinus Thrax) (173-238م.)، که جانشین خاندان سوری نژاد اسکندر شد، خصومت با مسیحیان را از سر گرفت؛ ولی امپراتور بعدی به نام «ارکوس ژولیوس فیلیپس» معروف به «فیلیپ عرب» پیشگفته که از اهالی شهر «شهبا» واقع در جنوب درعا بود، به حمایت از مسیحیان برخاست.
این پادشاه با دولت ساسانیان نیز پیمان صلح بست . فیلیپ عرب از سال 244 تا 249 میلادی امپراتور روم بود. برخی از مورخان او را مسیحی نامیدند. البته بعید نیز نیست؛ زیرا او از قبیلهی «باشان» ساکن دشت «حوران» بود که جملگی در آن زمان مسیحی شدند.
فیلیپ عرب، هنگامیکه بر اریکهی قدرت در روم نشست. فرمانی صادر کرد که بهموجب آن، برپایی علنی مناسبتها و مراسم دینی مسیحیان آزاد اعلام شد و پیروان این دین اجازه یافتند که کلیسا بسازند. تا آن تاریخ، مسیحیان برای عبادت و ادای فرایض دینی به کوهها پناه میبردند.
«دومیتیوس اورلیانوس » (Domitius Aurelianus) (214-275) (سال 275 میلادی ) مسیحیان را تعقیب میکرد و به قتل میرساند و « ماکسیمینوس دایا» (Maximinus Daia) (270-313م.) هم که بالکانی نژاد بود، مسیحیان را به دادن قربانی برای بت های آن زمان وامیداشت.
ظهور شاخههای اصلی مسیحیت
در سال 325 میلادی، مسیحیان نخستین کنگره خود را که به «شورای اسقفها» شهرت یافت، برای انجام اصلاحات و زدودن تحریفات از آیین مسیحیت در شهر«نیقیه» برگزار کردند. نیقیه یا نیکاییه (Nicaea)، پایتخت سلسله سلجوقیان در آسیای صغیر بود. که اکنون در دل شهر «ایزنیک» (İznik) قرار دارد.
دومین و سومین شورای اسقفهادر سالهای 381 و 431 میلادی به ترتیب در شهرهای قسطنطنیه (استانبول) و «اِفِسوس» (Ephesos) برگزار شد.[87]
در این شورا که تا به امروز تمامی طوایف مسیحی، مصوبات آن را به رسمیت میشناسند، 25 قانون در چارچوب آیین مسیحیت برای تنظیم مناسبات اجتماعی ازجمله ازدواج و دادوستد به تصویب رسید. از این تاریخ به بعد، بهتدریج در همایشهای اسقفهای مسیحی، تفاوت دیدگاه میان بزرگان دین مسیحیت رخنمود و طوایف مسیحی شکل گرفتند.
مرکزیت مسیحیت در آن زمان، سوریه بود؛ اما در نخستین انشعاب، کلیسای«نستوری» از کلیسای سوری (شرقی) جدا شد. هماکنون نستوریها به پیروان کلیسای «آشوری» معروف هستند. در مورد حضور آشوریان در تمدن سوریه پیشتر توضیح داده شد. در مورد مسیحیان آشوری یا آسوری نیز در فصول بعد به تفصیل مطالبی ارائه خواهد گشت.
در سال 451 میلادی، مجمع شهر «خلقدونیة/ کلسدون» (Chalcedon) نزدیک قسطنطنیه، برگزار شد و در آن عقیده کلیساهای شرقی قدیم، « مونوفیزیتیسم / تکطبیعتگرای» (Monophysitism)؛ یعنی اعتقاد به این که عیسی مسیح به عنوان تجسم پسر یا کلمه خدا، تنها یک ذات یا طبیعت دارد که الهی است، بر دیگر عقاید تفوق یافت. مونوفیزیسم با دیوفیزیسم یا دوطبیعتگرایی در تضاد است که معتقد است مسیح دارای دو طبیعت، یکی الهی و یکی انسانی است.
کلیساهایی که مصوبات مجمع خلقدونیة را تأیید کردند، در قرن ششم میلادی و متأثر از دخالت قدرتهای سیاسی وقت، به پنج کلیسا منشعب شدند و هر یک «بطریکیه»، (کلیسای مرکزی) نام گرفتند. این کلیساها عبارتاند: رم، قسطنطنیه، اسکندریه، انطاکیه و اورشلیم قدس.
کلیسای انطاکیه که قلمرو سوریه را پوشش میداد، به دو کلیسای دیگر تقسیم شد. گروهی پیروان پادشاه نامیده شدند که بیشتر در مناطق ساحلی و جنوبی این سرزمین سکونت داشتند. اینها از مصوبات مجمع خلقدونیا پیروی میکردند. گروه دیگر نیز به «سریانی» معروف شدند و در بخشهای شرقی و شمالی سوریه میزیستند.
تضعیف قدرت روم، به تجزیهی آن به روم غربی و روم شرقی (بیزانس) در قرن چهارم میلادی انجامید. در پی فتوحات سپاهیان اسلام، در قرن هفتم، قلمرو امپراتوری بیزانس محدودتر شد و مناطقی که زیر سیطرهی فرهنگی یونان قدیم نبودند، یکی پس از دیگری از آن جدا شدند؛ بدین ترتیب، فرهنگ لاتین از فرهنگ یونان جدا شد و امپراتوری بیزانس به یک دولت یونانی تبدیاریخی ومسلمانان در سوریهل شد.
تا آغاز قرن دوازدهم، فقط 200 هزار نفر از سریانیها به پیروی از کلیسای انطاکیه پایبند ماندند که بیشترشان در مناطق «ماردین» و «دیاربکر» در جنوب ترکیه کنونی سکونت داشتند. مجموعهی کلیساهای «مونوفیزتیه»، در هر یک از مناطق به پیروانش ویژگی طایفهای و نژادی بخشید. به طوری که کلیسای «قبطی» ویژه مصریان، کلیسای ارمنی ویژه ارامنه و کلیسای سریانی ویژه مسیحیان ساکن سوریه شناخته شد.
در پنجمین شورای اسقفهای مسیحیان، موسوم به مجمع «قسطنطنیه» در سال 681 میلادی، «هراکلیوس/ هرقل» (Heraclius) (575-641م.)، امپراتور مسیحی بیزانس، کوشید دو بخش کلیسای مجمع خلقدونیه را بار دیگر متحد سازد؛ اما با شکست روبه رو شد و حتی کلیسای جدیدی به نام «مارونیها»[89] شکل گرفت.
پس از آن همایش، آیین مسیحیت در اروپا گسترش یافت و اسقفهانفوذ زیادی بر پادشاهان اروپایی یافتند. در کنار کلیساهای مرکزی پنچگانه، قدرت «پاپ» در اروپا نمایانگر شد. در مدت چهار قرن پس از برگزاری مجمع قسطنطنیه همواره مناسبات پاپ و امپراتور بیزانس در فراز و نشیب بود تا این که در سال 1054 میلادی شکاف بزرگی در میان مسیحیان ایجاد شد.
در آن تاریخ، کلیسای لاتین کاتولیک به ریاست پاپ و به مرکزیت روم و کلیسای ارتدکس قسطنطنیه که از پیروان پادشاه بیزانس بودند، از یکدیگر جدا شدند. در پی این شکاف، دنیای مسیحیت به غرب کاتولیک و شرق ارتدکس تقسیم شد.
تشکیل این دو گروه مسیحی که هر یک دربرگیرندهی صدها میلیون نفر از پیروان مسیحیت است، اثرگذارتر از انشعاب نستوریها از کلیسای مونوفیرتیه بود؛ زیرا در آن زمان شمار مسیحیان از 20 میلیون نفر تجاوز نمیکرد.
از آن تاریخ، پاپ روم به بهانههای گوناگون کوشید تا مسیحیان مشرق زمین را به آیین کاتولیک تشویق کند؛ همین امر، یکی از انگیزههای آغاز جنگهای صلیبی شد.
آشوریها، کلدانی ها، ارامنه و سریانیهای کاتولیک نیز از کلیسای نستوریها منشعب شدند. در آن هنگام، کلیسای پروتستان در غرب پدید آمد که در مدت کوتاهی رقیب طوایف کاتولیکی به مرکزیت رم شد. اختلافات میان دو کلیسا، جنگهای ویرانگری را در پی داشت . سروکلهی کلیسای پروتستان در قرن نوزدهم در مشرق زمین نیز پیدا شد و شمار زیادی از پیروان کلیساهای شرقی را به خود جذب کرد.
روم شرقی
«دیوکلتیانوس» (Diocletianus) (امپراتوری: 284-305 پ) کار خود را در بحبوحه بحران داخلی قرن سوم پیش از میلاد آغاز کرد. او برای حل بحران، امپراتوری یکپارچه روم را به چهار امپراتور (تترارشی/Tetrarchy) واگذار کرد که با هماهنگی هم حکومت کنند.[90]
ابتدا با انتصاب «ماکسیمیان» به امپراتوری مشترک در سال ۲۸۵ میلادی، حکومت دونفرهای تشکیل شد. امور نواحی شرقی در دست دیوکلسین و امور مناطق غربی در اختیار ماکسیمیان بود. در سال ۲۹۳ دیوکلسین چنین اندیشید که تمرکز بیشتری بر مشکلات مدنی و نظامی نیاز است؛ بنابراین، با موافقت ماکسیمیان، دو نفر دیگر یعنی «گالریوس» و «کنستانتیوس کلوروس» را نیز به عنوان «سزار» منصوب کرد.
در سال ۳۰۵ دو امپراتور ارشد به اتفاق استعفا کردند و کنستانتیوس و گالریوس به مقام «آگوست» ارتقاء یافتند. آنها نیز «فلاویوس سوروس» و «ماکسیمینوس» را در مقام سزار گماشتند. سوروس در غرب زیر نظر کنستانتیوس و ماکسیمینوس در شرق زیر نیز گالریوس بودند. به این ترتیب، حکومت چهارنفره دوم ایجاد شد.
روم غربی پس از این انشقاق، نتوانست هژمونی سیاسی خود را حفظ کند و به تدریج رو به اضمحلال گذاشت تا این که در 471م. به کلی نابود شد؛ بدین ترتیب، روم شرقی در برابر ایران ساسانی در نقطه ضعف قرار گرفت.
در اواخر حیات امپراتوری روم شرقی،«ژوستینیان یکم» (Iustinianus) (امپراتوری: 525-567م.)، در سال ۵۲۸ ، حاشیه ساحلی سوریه را که در منطقهای از خاک هر دو استان شمالی و جنوبی قرار داشت، به عنوان یک کوئله ساحلی کوچک و با نام جدید «تئودوریاس» (Theodorias) تأسیس کرد.
کوئله یا کوئلههای سوریه، در دوران امپراتوری بیزانس بهعنوان از مهمترین استانهای روم شرقی بودند؛ اما در فاصله ۶۰۹ تا ۶۲۸ میلادی، به تصرف ساسانیان درآمد. گرچه «هراکلیوس» توانست آنجا را بازپس بگیرد؛ اما در نهایت، به دست فاتحان مسلمان افتاد.
«کنستانتین یکم» (Constantinus) (امپراتوری: 306-312 م.)، برخلاف دیوکلتیانوس که ضد مسیح بود و مسیحیان را شکنجه و آزار میداد، مسیحیت را رسمیت بخشید و ترویج داد؛ بدین ترتیب، آباء کلیسا به سرعت و باقدرتف نفوذ سیاسی و مذهبی خود را در سرتاسر امپراتوری؛ خصوصاً در کوئل سوریه که نزدیک ترین موقعیت جغرافیایی رانسبت به تمدن رومی داشت، گسترش دادند؛ کما این که در حال حاضر نیز آثار بسیاری از دیرها، صومعهها و کلیساهای مسیحی در سوریه ادامه حیات دارند؛ بدین جهت، فرهنگ سوری، نسبت به سایر اعراب، در درک اسلام و به طور کلی دین، گرایش خاصی به صورت التقاطی دارد؛ به طور مثال رهبانیت مسیحی نهادینه شده در این فرهنگ، فضای بیشتری برای رشد تصوف اسلامی مهیا کرده است که در فصول بعد به تفصیل بدان پرداخته خواهد شد.
شهر لاذقیه برگرفته از کتاب فرهنگ جامع سوریه(1401)
شهر لاذقیه/ لااودیسه (Laodicea)
نام رومی لاذقیه کنونی؛ بندری در ساحل شمالی سوریه که پیشتر درباره موقعیت جغرافیایی آن توضیحاتی ارائه شد.
واژه لااودیسه در فرهنگ مسیحی به معنی «سست دین»است؛ وصفی که به شهر باستانی «فریجیا مینور» (Phrygia Minor) نیز داده شد. مسیحیان اولیه ساکن این شهر بنا به مطالب کتاب مقدس، به دلیل بیتفاوتی نسبت به دین خود تنبیه شدند.
لااودیسه نام چند ملکه سوری نژاد روم بود؛ اولی که شهر به افتخار او بدین نام تسمیه شده است، همسر آنتیوخوس و مادر سلوکوس اول نیکاتور، بنیانگذار سلوکیان است. همسر «آنتیوخوس دوم» (Antiochus II) (286-246 پ.م.) دومین پسر سلوکوس اول نیکاتور، نیز لااودیسه بوده است. حکمران سلوکی سوریه، « آنتیوخوس هیراکس» (Antiochus Hierax) (مقتول 226 پ.م.) پسر این ملکه بود. پسر دیگرش «سلوکوس دوم کالینیکوس» (Seleucus II Callinicus) (246225 پ.م.) نیز بعد از پدر، امپراتور سلوکی شد. جالب است که دختر این ملکه نیز لااودیسه دوم بود؛ زن سیاستمداری که در تاریخ سلوکیان نقش بسیار پررنگی داشت.
این شهر برای مدت کوتاهی در زمان «سپتیمیوس سوروس» (Septimius Severus) (145-211م.)، امپراتور روم، پایتخت سوریه روم شد و متعاقباً از سال 528 تا 637 میلادی به مرکز استان روم شرقی، «تئودوریاس» (Theodorias) تبدیل شد. در حال حاضر نیز مرکز استان ساحل شمال شرق سوریه است.
در حال حاضر بقایای اندکی از لااودیسه باستان که شهری ثروتمند و خوشساخت بود، در لاذقیه کنونی باقیمانده است. همه معابد، گورستانها، آمفیتئاتر بزرگ شهر که عمقی 100 متری داشت، حمامها، دروازهها و « هیپودروم » (hippodrome)[93] شهر که نویسندگان باستان یا کتیبه های یونانی، آنها را توصیف کرده بودند، تقریباً از بین رفتهاند.
ستون فقرات شهر یک خیابان عریض شمالی جنوبی بود که تمام شهر را طی میکرد و در زمان رومیان با رواقهای متعدد در دو طرف خیابان احداث شده بود. اینخیابان از نوک شبه جزیره در جنوب تا شمال شهر؛ یعنی دروازهای که جاده انطاکیه از آنجا شروع میشد، امتداد داشت. [94]
عمود بر این خیابان، سه خیابان ستون دار از شرق تا غرب امتداد داشتند. یکی خیابانارگ بود. یکی دیگر اکنون بازار سنتی شهر لاذقیه شده است؛ خیابانی که به سمت شهر آپامیای پیشگفته منتهی میشد و از همه آن ستونهای گرانیتی یکپارچه زیبایش، تنها چندتایی هنوز برجای مانده است. سومی هم از بندر شروع میشد و به یک «تتراپیلون» (tetrapylon)[95] منتهی میگشت که هنوز هم پابرجاست.
شهر شهبا / فیلیپوپولیس (Philippopolis)
چنان که گفته شد، یکی از امپراتوران رومی، فیلیپ عرب یا«مارکوس یولیوس فیلیپوس» (Marcus Iulius Philippus) بود که در شهر «شهبا» در استان سویدای سوریه زاده شد.
شهبا شهری است در ۷۸ کیلومتری جنوب دمشق در «جبل الدروز» در استان سویدای سوریه که پیشتر در استان رومی «عربیا پترایا». (Arabia Petraea) قرار داشت. این شهر به افتخار فیلیپ عرب، در دوران باستان با «فیلیپوپولیس/ فیلیپشهر» (Philippopolis) نامیده میشد؛ البته فیلیپوولیس نامدو شهر رومی دیگر در ترکیه و بلغارستان کنونی نیز هست.
پس از آنکه فیلیپ در سال ۲۴۴ میلادی به امپراتوری روم رسید، در چهار سالی که امپراتوری را به چنگ اورد، خود را وقف بازسازی این منطقه کوچک کرد تا آن را به یکی از شهرهای مهم رومی بدل سازد.
تغییرات این منطقه چنان گسترده بود که نویسندهای در اینباره میگوید:
«میتوان این شهر را پیشرفتهترین شهر رومی بنیادگذاشتهشده در شرق امپراتوری دانست؛ زیرا چنین همهچیز نو و ابداعی ساخته شده است.»
فیلیپ بر آن بود تا شهر زادگاهش را به رم دوم بدل سازد. معبدی با معماری ششضلعی و محرابی با فضای باز با معماری محلی موسوم به «کالیبه» (Kalybe) که طاق و رواق دارد؛ همچنین چندین حمام و یک آمفی تئاتر کامل؛ اما بدون تزئینات؛ درست مقابل بلوکسنگهای بازالتی که احتمال میدهند متعلق به سازهای بزرگ بایدبوده باشد؛ مثل بنای یک «باسیلیکا/ تلار بزرگ» (Basilica) و «فیلیپیون» (Philippeion)[98] که دیوارهایی بزرگ با دروازههایی تشریفاتی گرداگرش را احاطه کرده بودند؛ همانطور که معمولاً در بنا بر طرح و نقشه شهرسازی رومی مرسوم است؛ با اینحال کار بازسازی شهر هیچگاه به پایان نرسید و با مرگ فیلیپ در ۲۴۹ متوقف شد.
ویرانههای شهر باستانی رومی تا بهامروز بهخوبی حفظ شدهاست زیرا شهبا از مراکز جمعیتی دیگر دور بود و ساکنان دیگر شهرها نمیتوانستند سنگ مورد نیاز برای ساخت و سازهای خود را از بناهای رهاشده فیلیپوپولیس تأمین نمایند.
امروزه نسینهاشی زیبایی از معرقکاریهای رومی در موزه شهر در معرض تماشا گذاشته شدهاست. همچنین پل رومی و نیمهویران «نیمره» (Nimreh) در نزدیکی شهبا قرار دارد.
ساسانیان (224-654م.)
این شاهنشاهی یکپارچه را «اردشیر بابکان» (مرگ: 242م.) با شکست «اردوان پنجم» (مرگ: 224م.)، آخرین پادشاه اشکانی، پایهگذاری کرد. شاهان ساسانی که اهل سرزمین پارس (فارس امروزی) بودند، بر پهنه بزرگی از غرب آسیا چیرگی یافتند و در کنار امپراتوری روم شرقی (بیزانس)، در حدود ۴۰۰ سال، ابرقدرت جهان باستان شمرده میشدند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.
ساسانیان، خود، آخرین حکومت ایرانی پیش از حمله اعراب به ایران و اسلام آوردن ایرانیان بودند. این حکومت در سال ۶۵۱، پس از کشتهشدن «یزدگرد سوم» (624-651م.)، در پی حمله اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران به جز طبرستان (مازندران) زیر چیرگی اعراب مسلمان درآمد.
نخستین ورود ساسانیان به سرزمینهای دوسوی فرات مربوط است به سال ۲۳۰ م. که اردشیر بابکان توانست تا عمق قلمرو روم شرقی پیش روی کند؛ اما دو سال بعد، « الکساندر سوروس» (208-235م.)، امپراتور روم، سرزمینهای از دست داده را پس گرفت. پس از مرگ سوروس در ۲۳۵ م.، اردشیر مجدداً بسیاری از سرزمینهای بینالنهرین و شرق فرات را به چنگ آورد.
بدین ترتیب پینگ پونگ تقریباً 300 سالهای از جنگهای کوچک و بزرگ میان این دو امپراتوری در منطقه خاورمیانه وغرب آسیا و آناتولی به راه افتاد و فرصت امنیت، توسعه وتمدن را از ساکنان شام و عراق و آناتولی گرفت.
بیشترین پیشرویهای ایران به سوی غرب، مربوط به زمان خسرو اول، انوشیروان (501579م.) و پس از او بود؛ زمانی که در سال ۵۴۰ میلادی به حلب حمله و آن را ویران کرد.
پس از انوشیروان، هرمز چهارم (مرگ: 590 م.) بر تخت نشست؛ هنگامی که جنگ با بیزانس همچنان شدیدتر میشد؛ اما فاقد نتیجه قطعی بود؛ تا اینکه یک ماجرای پیچیده شکل گرفت. هرمز، سردار خود «بهرام چوبین» را برکنار و تحقیر کرد؛ این، باعث شورش او در سال ۵۸۹ شد.[100]
سال بعد، هرمز با یک کودتای محدود به کاخ، سرنگون شد و پسرش خسرو دوم، خسروپرویز، (مرگ: ۶۲۸ م.) بر تخت نشست؛ با این حال، این تغییر در تخت شاهی، بهرام چوبین را آرام نکرد و او با خسروپرویز هم جنگ کرد و او را شکست داد.
خسرو پرویز مجبور شد تا به قلمرو بیزانس بگریزد؛ بدین ترتیب، بهرام چوبین تخت شاهنشاهی ساسانی را غصب کرد. خسروپرویز از امپراتور روم شرقی، « موریکیوس» (Mauricius) (۵39–۶۰۲)، درخواست کمک کرد و به او پیشنهاد واگذار کردن قفقاز غربی را نمود و برای تقویت کردن این عهد، با دختر موریس، مریم، ازدواج کرد.
ارتش جدید ایرانیبیزانسی، تحت فرمان خسرو و سرداران بیزانسی، بهرام را در سال ۵۹۱ شکست داد و خسرو پرویز تاج خود را پس گرفت.
در سال ۶۰۲ م.، «فوکاس» (Phocas) (مرگ: ۶۱۰ م.) موریس را سرنگون کرد و به قتل رساند. خسرو به خونخواهی ناجی خود، به بیزانس یورش برد. در همان دوران یک جنگ داخلی در امپراتوری بیزانس درگرفته بود و خسرو با مقاومت اندکی روبرو شد.
سرداران خسرو به راحتی شهرهای مرزی بیزانسی، بینالنهرین و ارمنستان را مغلوب کردند و با یک یورش بیسابقه، در سال ۶۱۱ سوریه را اشغال کردند و انطاکیه را گرفتند. پس از آن، پیشروی ایرانیها بیوقفه ادامه یافت؛ اورشلیم در سال ۶۱۴ سقوط کرد واسکندریه در سال ۶۱۹ فتح شد و باقیمانده مصر هم در سال ۶۲۱ به دست ساسانیان افتاد.
بدین سان، رؤیای ساسانیان مبنی بر بازگرداندن مرزهای ایران به دوران هخامنشیان تقریباً برآورده شده بود و امپراتوری بیزانس در آستانه فروپاشی بود. این اوج گسترش قلمرو ایران بود که قرآن نیز از آن در سوره روم خبر داد؛ همچنان که پیش بینی نمود که روم نیز به زودی غلبه خواهد داشت؛ در واقع دروازه تاریخ دوباره روی پاشنه دومینویی خود چرخید و سرزمینهای از دست رفته رومیان در آسیای غربی دوباره فتح شد![۱]
نیز نگاه کنید به
تاریخ دوران میانی زیمبابوه؛ تاریخ دوران میانی کانادا؛ تاریخ دوران میانی لبنان؛ تاریخ دوران میانی تونس؛ تاریخ دوران میانی سنگال؛ دوران امپراطوری تاریخ چین؛ دوره تزاری روسیه؛ تاریخ دوران میانی افغانستان؛ تاریخ دوران میانی سودان؛ تاریخ دوران میانی آرژانتین؛ تاریخ دوران میانی اوکراین؛ تاریخ دوران میانی قطر؛ تاریخ دوران میانی فرانسه؛ تاریخ دوران میانی ساحل عاج؛ تاریخ دوران میانی اردن؛ تاریخ دوران میانی اتیوپی؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ دوران میانی سیرالئون؛ تاریخ دوران میانی مالی؛ تاریخ دوره میانی سریلانکا؛ تاریخ دوره میانی تاجیکستان؛ تاریخ دوره باستان و میانی بنگلادش؛ تاریخ دوره میانی قزاقستان
- ↑ شنی، کریم (۱۴۰۰). فرهنگ و تاریخ سوریه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)