تاریخ تاجیکستان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
در عهد پسر و وارث اردشیر شاه، شاپور اول (242-272 میلادی) ساسانیان لشکر رومیان را قلع و قمع نمودند. در یک نبرد یکی از امپراتورهای روم کشته شد و در نبردی دیگر، امپراتور دیگر روم اسیر شد. دولت ساسانیان در عهد شاپور دوم (309-379 میلادی) خیلی نیرومند شده و در شرق و غرب در چندین نبرد پیروز گشته و شهرهایی را بنا کرد. ساسانیان باعث اعتراض شدید اقوام و از جمله موجب اعتراض شدید مردمان نواحی فتح شده آسیای میانه و ماورای قفقاز شدند. شورش این نواحی و تجاوز بادیه نشینان بنیاد دولت ساسانیان را متزلزل نمود. شاه و شاهزادگان ساسانی یا به اسارت میافتادند و یا بدست بادیه نشینان آسیای میانه گروگان گرفتار میشدند که پیروز (459-484 میلادی) از جمله پادشاهان مذکور است. | در عهد پسر و وارث اردشیر شاه، شاپور اول (242-272 میلادی) ساسانیان لشکر رومیان را قلع و قمع نمودند. در یک نبرد یکی از امپراتورهای روم کشته شد و در نبردی دیگر، امپراتور دیگر روم اسیر شد. دولت ساسانیان در عهد شاپور دوم (309-379 میلادی) خیلی نیرومند شده و در شرق و غرب در چندین نبرد پیروز گشته و شهرهایی را بنا کرد. ساسانیان باعث اعتراض شدید اقوام و از جمله موجب اعتراض شدید مردمان نواحی فتح شده آسیای میانه و ماورای قفقاز شدند. شورش این نواحی و تجاوز بادیه نشینان بنیاد دولت ساسانیان را متزلزل نمود. شاه و شاهزادگان ساسانی یا به اسارت میافتادند و یا بدست بادیه نشینان آسیای میانه گروگان گرفتار میشدند که پیروز (459-484 میلادی) از جمله پادشاهان مذکور است. | ||
شاهان ساسانی کوشیدند که آسیای میانه را به دولت خود ملحق کنند و این تلاش آنها چندان بیهوده نبود. سپس آنها در اواسط قرن پنجم میلادی نواحی آسیای میانه را از دست دادند و این مناطق بدست کوچیان منتقل افتاد. ولی اندکی بعد ناحیههای [[افغانستان]] جنوبی دوباره به تصرف ساسانیان درآمد. دولت ساسانیان در اواسط قرن هفتم میلادی نتوانست مقابل لشکر پر قدرت عربها ایستادگی کنند و دولت ساسانیان شکست خورد<ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | شاهان ساسانی کوشیدند که آسیای میانه را به دولت خود ملحق کنند و این تلاش آنها چندان بیهوده نبود. سپس آنها در اواسط قرن پنجم میلادی نواحی آسیای میانه را از دست دادند و این مناطق بدست کوچیان منتقل افتاد. ولی اندکی بعد ناحیههای [[افغانستان]] جنوبی دوباره به تصرف ساسانیان درآمد. دولت ساسانیان در اواسط قرن هفتم میلادی نتوانست مقابل لشکر پر قدرت عربها ایستادگی کنند و دولت ساسانیان شکست خورد<ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 26-24.</ref>. | ||
=== [[تاریخ دوره میانی تاجیکستان|تاریخ دوره میانی]] === | === [[تاریخ دوره میانی تاجیکستان|تاریخ دوره میانی]] === | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
از قرن دهم هجری قمری که بخشهایی از آسیای مرکزی به دست ازبکها افتاد و بر آن مستولی شدند. همزمان با حکومت شیبانیان که ازبک و سنی مذهب بودند در ایران نیز صفویان فرمانروایی میکردند که مذهب شیعه را دین رسمی اعلام کرده بودند. در نتیجه پس از جنگهایی که جنبه ملی و مذهبی داشت، پیوند رسمی بین ایران و آسیای مرکزی قطع گردید. بین سالهای 1145 تا 1153 ه.ق، نادرشاه افشار بخشهایی از متصرفات پیشین ایران در آسیای مرکزی از جمله [[هرات]]، [[قندهار]]، غزنین، [[کابل]]، خوارزم، بخارا، خیوه و بخشهایی از هند را فتح کرد. از سال 1255 ه.ق / 1389 م، یورش روسهای تزاری به این منطقه آغاز شد و طی چند سال بخشهایی از آن به دست روسها افتاد. | از قرن دهم هجری قمری که بخشهایی از آسیای مرکزی به دست ازبکها افتاد و بر آن مستولی شدند. همزمان با حکومت شیبانیان که ازبک و سنی مذهب بودند در ایران نیز صفویان فرمانروایی میکردند که مذهب شیعه را دین رسمی اعلام کرده بودند. در نتیجه پس از جنگهایی که جنبه ملی و مذهبی داشت، پیوند رسمی بین ایران و آسیای مرکزی قطع گردید. بین سالهای 1145 تا 1153 ه.ق، نادرشاه افشار بخشهایی از متصرفات پیشین ایران در آسیای مرکزی از جمله [[هرات]]، [[قندهار]]، غزنین، [[کابل]]، خوارزم، بخارا، خیوه و بخشهایی از هند را فتح کرد. از سال 1255 ه.ق / 1389 م، یورش روسهای تزاری به این منطقه آغاز شد و طی چند سال بخشهایی از آن به دست روسها افتاد. | ||
در سال 1266 ه.ق/1850 م، بخشهایی از جنوب آسیای مرکزی به دست افغانها افتاد و پس از کشمکشهای سیاسی بین افغانها و ازبکها، [[افغانستان|کشور افغانستان]] به وجود آمد. در سال 1282 ه.ق/ 1856م، سرزمینهایی از این منطقه که توسط روسها اشغال بود، ایالت ترکستان نامیده شد. در 1289 ه . ق / 1872م، خان بخارا و در سال 1290 ه . ق/ 1873 م، خان خیوه تسلیم روسها شده، دست نشانده آنها گردیدند. در سال 1313 ه.ق./1859، سرزمینهای تاجیک نشین بین [[روسیه]]، [[افغانستان]] و امیرنشین بخارا تقسیم شد. جنگهای ایران و [[دوره تزاری روسیه|روسیه تزاری]]، از دست رفتن شهرهایی مانند مرو، خیوه، [[هرات]] و ... و تغییر مرزهای شمال خاوری و خاور ایران در نیمه اول و دوم سده نوزدهم میلادی (سده 13 ه.ق) در زمان حکومت قاجار روی داده است<ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | در سال 1266 ه.ق/1850 م، بخشهایی از جنوب آسیای مرکزی به دست افغانها افتاد و پس از کشمکشهای سیاسی بین افغانها و ازبکها، [[افغانستان|کشور افغانستان]] به وجود آمد. در سال 1282 ه.ق/ 1856م، سرزمینهایی از این منطقه که توسط روسها اشغال بود، ایالت ترکستان نامیده شد. در 1289 ه . ق / 1872م، خان بخارا و در سال 1290 ه . ق/ 1873 م، خان خیوه تسلیم روسها شده، دست نشانده آنها گردیدند. در سال 1313 ه.ق./1859، سرزمینهای تاجیک نشین بین [[روسیه]]، [[افغانستان]] و امیرنشین بخارا تقسیم شد. جنگهای ایران و [[دوره تزاری روسیه|روسیه تزاری]]، از دست رفتن شهرهایی مانند مرو، خیوه، [[هرات]] و ... و تغییر مرزهای شمال خاوری و خاور ایران در نیمه اول و دوم سده نوزدهم میلادی (سده 13 ه.ق) در زمان حکومت قاجار روی داده است<ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 27-26.</ref>. | ||
=== [[تاریخ معاصر تاجیکستان|تاریخ معاصر]] === | === [[تاریخ معاصر تاجیکستان|تاریخ معاصر]] === | ||
==== از دورۀ صفویه تا جدایی ایران و ماوراءالنهر ==== | ==== از دورۀ صفویه تا جدایی ایران و ماوراءالنهر ==== | ||
آغاز جدایی ماوراءالنهر از ایران به پایان قرن پانزدهم میلادی(دوره زندیه) بر میگردد. اختلافات مذهبی، دستیابی به سیاست مستقل و اقتصاد خودکفا و ادبیات و فرهنگ مستقل از مهمترین علل این جدایی به شمار میرود. پس از آن بود که در سده دهم هجری ازبکهای سنی مذهب بر بخشهایی از آسیای مرکزی حاکم شدند و همزمان در ایران صفویان فرمانروایی یافتند که مذهب تشیع را مذهب رسمی اعلام کرده بودند، در نتیجه پس از جنگهایی که جنبۀ ملی و مذهبی داشت، پیوند رسمی ایران و ماوراءالنهر برای همیشه گسسته شد. نادرشاه افشار مجدداً با حملات خود بخشهایی از این منطقه را گشود، اما جنگهای ایران و [[روسیه]] و شکست ایران از [[روسیه]]، طبق عهدنامههای گلستان و ترکمانچای منجر به از دست دادن آنها و برخی دیگر از شهرها و تغییر مرزهای شمالی ایران در سالهای 1228 و 1243 ه.ق (1813 و 1828.م) در دورۀ فتحعلی شاه قاجار شد. پس از آن تسلط بلشویکها و جنگهای داخلی سرنوشتی چنان که امروز پیداست برای این منطقه رقم زد. اگرچه آسیای میانه پس از جدایی از نواحی غربی ایران به استقلال سیاسی دست یافت، لکن بیدرنگ زیر نفوذ سیاست، اقتصاد و فرهنگ قبایل ترک بادیه گردی که از مناطق شمالی آمده بودند قرار گرفت. سرانجام ازبکهایی که بین آنها جنگ و خونریزی قبیلهای حاکم بود، به رهبری یکی از سران سلسله چنگیزخان، یعنی ابوالخیرخان شیبانی، متحد و یکپارچه گشتند و نوه ابوالخیرخان شیبانی در قرن پانزدهم میلادی برای فتح سرزمینهای جنوبی رهسپار آن نواحی گردید. پس از آن از سال 1255هـ.ق/ 1839م. یورش روسها به این منطقه آغاز شد و طی پنج سال بخشهایی از آن به دست روسها افتاد. در 1266 هـ.ق. بخشهایی از جنوب این منطقه به دست افغانها افتاد و پس از کشمکشهای سیاسی بین افغانها و ازبکها کشور [[افغانستان]] به وجود آمد. در 1282هـ.ق سرزمینهایی از این منطقه که توسط روسها اشغال شده بود ایالت ترکستان نامیده شد. در 1289 هـ.ق خان بخارا و در 1290 هـ.ق خان خیوه تسلیم روسها شده، دست نشاندۀ آنها گردیدند<ref>بلینسکی، آ(1371)، خراسان و ماوراءالنهر، ترجمه پرویز ورجاونود، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص. 114</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | آغاز جدایی ماوراءالنهر از ایران به پایان قرن پانزدهم میلادی(دوره زندیه) بر میگردد. اختلافات مذهبی، دستیابی به سیاست مستقل و اقتصاد خودکفا و ادبیات و فرهنگ مستقل از مهمترین علل این جدایی به شمار میرود. پس از آن بود که در سده دهم هجری ازبکهای سنی مذهب بر بخشهایی از آسیای مرکزی حاکم شدند و همزمان در ایران صفویان فرمانروایی یافتند که مذهب تشیع را مذهب رسمی اعلام کرده بودند، در نتیجه پس از جنگهایی که جنبۀ ملی و مذهبی داشت، پیوند رسمی ایران و ماوراءالنهر برای همیشه گسسته شد. نادرشاه افشار مجدداً با حملات خود بخشهایی از این منطقه را گشود، اما جنگهای ایران و [[روسیه]] و شکست ایران از [[روسیه]]، طبق عهدنامههای گلستان و ترکمانچای منجر به از دست دادن آنها و برخی دیگر از شهرها و تغییر مرزهای شمالی ایران در سالهای 1228 و 1243 ه.ق (1813 و 1828.م) در دورۀ فتحعلی شاه قاجار شد. پس از آن تسلط بلشویکها و جنگهای داخلی سرنوشتی چنان که امروز پیداست برای این منطقه رقم زد. اگرچه آسیای میانه پس از جدایی از نواحی غربی ایران به استقلال سیاسی دست یافت، لکن بیدرنگ زیر نفوذ سیاست، اقتصاد و فرهنگ قبایل ترک بادیه گردی که از مناطق شمالی آمده بودند قرار گرفت. سرانجام ازبکهایی که بین آنها جنگ و خونریزی قبیلهای حاکم بود، به رهبری یکی از سران سلسله چنگیزخان، یعنی ابوالخیرخان شیبانی، متحد و یکپارچه گشتند و نوه ابوالخیرخان شیبانی در قرن پانزدهم میلادی برای فتح سرزمینهای جنوبی رهسپار آن نواحی گردید. پس از آن از سال 1255هـ.ق/ 1839م. یورش روسها به این منطقه آغاز شد و طی پنج سال بخشهایی از آن به دست روسها افتاد. در 1266 هـ.ق. بخشهایی از جنوب این منطقه به دست افغانها افتاد و پس از کشمکشهای سیاسی بین افغانها و ازبکها کشور [[افغانستان]] به وجود آمد. در 1282هـ.ق سرزمینهایی از این منطقه که توسط روسها اشغال شده بود ایالت ترکستان نامیده شد. در 1289 هـ.ق خان بخارا و در 1290 هـ.ق خان خیوه تسلیم روسها شده، دست نشاندۀ آنها گردیدند<ref>بلینسکی، آ(1371)، خراسان و ماوراءالنهر، ترجمه پرویز ورجاونود، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص. 114</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 27-28</ref>. | ||
==== از دوره جدایی ایران و ماوراءالنهر تا پیش از تسلط روسها (ماوراءالنهر در دست حکام داخلی) ==== | ==== از دوره جدایی ایران و ماوراءالنهر تا پیش از تسلط روسها (ماوراءالنهر در دست حکام داخلی) ==== | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
===== '''[[سلسله شیبانیان|شیبانیان]]''' ===== | ===== '''[[سلسله شیبانیان|شیبانیان]]''' ===== | ||
پس از وفات سلطان حسین بایقرا (1506- 1469.م)ـ آخرین امیر تیموری ـ دستگاه دولتی ضعیف شد و در ابتدای عصر16م. شیبانیان که ازبک نام داشته و از اولاد مغول بودند تمام خراسان شمالی و در سال 1507.م استانهای [[بلخ]] و [[هرات]] را تصرف کردند. این سرزمین که در طول حیات تاریخی خویش همواره به نحوی با سرنوشت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی حاکمیت مرکزی ایران پیوند ناگسستنی داشت، در این مرحله از نظر سیاسی کاملاً از ایران جدا شد. شیبانیان در طول قرن 16 در مورد خراسان با صفویان منازعه داشتند تا در 1597.م از ایران شکست خورده و خراسان را به طورکلی به صفویان واگذاشتند و بدین ترتیب در 1598.م ایران به وضوح از صحنۀ آسیای مرکزی خارج گردید. سرسلسلۀ خاندان شیبانی محمدخان فرزند شاه بوداغ سلطان و نوادۀ ابوالخیرخان بود. سیاست داخلی شیبانیان پس از استیلای دولت تماماً به نفع طبقۀ قدرتمند و حاکم بود و منطقۀ تحت نفوذ خود را به ملکها تقسیم کرده، اختیار آنها را به دست خویشاوندان و امرای خود میسپردند. در زمانی نزدیک به یک قرن حاکمیت آنان، ماوراءالنهر شاهد حوادث و تحوّلاتی مهم و مجموعاً دوره ناآرامی برای این منطقه بود<ref>بهتونی، اردشیر (1373)، جنگ داخلی در [[تاجیکستان]]، نگاه نو، شماره 23، ص. 11</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | پس از وفات سلطان حسین بایقرا (1506- 1469.م)ـ آخرین امیر تیموری ـ دستگاه دولتی ضعیف شد و در ابتدای عصر16م. شیبانیان که ازبک نام داشته و از اولاد مغول بودند تمام خراسان شمالی و در سال 1507.م استانهای [[بلخ]] و [[هرات]] را تصرف کردند. این سرزمین که در طول حیات تاریخی خویش همواره به نحوی با سرنوشت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی حاکمیت مرکزی ایران پیوند ناگسستنی داشت، در این مرحله از نظر سیاسی کاملاً از ایران جدا شد. شیبانیان در طول قرن 16 در مورد خراسان با صفویان منازعه داشتند تا در 1597.م از ایران شکست خورده و خراسان را به طورکلی به صفویان واگذاشتند و بدین ترتیب در 1598.م ایران به وضوح از صحنۀ آسیای مرکزی خارج گردید. سرسلسلۀ خاندان شیبانی محمدخان فرزند شاه بوداغ سلطان و نوادۀ ابوالخیرخان بود. سیاست داخلی شیبانیان پس از استیلای دولت تماماً به نفع طبقۀ قدرتمند و حاکم بود و منطقۀ تحت نفوذ خود را به ملکها تقسیم کرده، اختیار آنها را به دست خویشاوندان و امرای خود میسپردند. در زمانی نزدیک به یک قرن حاکمیت آنان، ماوراءالنهر شاهد حوادث و تحوّلاتی مهم و مجموعاً دوره ناآرامی برای این منطقه بود<ref>بهتونی، اردشیر (1373)، جنگ داخلی در [[تاجیکستان]]، نگاه نو، شماره 23، ص. 11</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 28</ref>. | ||
===== [[سلسله اشترخانیان|اشترخانیان]] ===== | ===== [[سلسله اشترخانیان|اشترخانیان]] ===== | ||
اشترخانیان، هشترخانیان یا جانیان (1009-1166ق/1601-1753.م) از دیگر اعقاب مغول بودند که یک و نیم قرن روزهای بسیار سختی را برای مردم ماوراءالنهر رقم زدند<ref>بهزادی، رقیه(1383)، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، چاپ دوم، تهران: طهوری، ص. 78</ref>. آن گونه که در کتب تاریخی آمده است اولین پادشاه سلالۀ نوجانیان شناخته شده نیست. اعیان و اشراف فئودالی مسند خانی را به جانی بیک سلطان، باقیمانده از تبار چنگیزیانی که در اشترخان حکومت خانی تشکیل داده بودند پیشنهاد نمودند، اما او در موقع الحاق اشترخان به [[روسیه]] فرار کرد و باقی محمد، پسرش، اولین پادشاه این سلسله معرفی شد. | اشترخانیان، هشترخانیان یا جانیان (1009-1166ق/1601-1753.م) از دیگر اعقاب مغول بودند که یک و نیم قرن روزهای بسیار سختی را برای مردم ماوراءالنهر رقم زدند<ref>بهزادی، رقیه(1383)، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، چاپ دوم، تهران: طهوری، ص. 78</ref>. آن گونه که در کتب تاریخی آمده است اولین پادشاه سلالۀ نوجانیان شناخته شده نیست. اعیان و اشراف فئودالی مسند خانی را به جانی بیک سلطان، باقیمانده از تبار چنگیزیانی که در اشترخان حکومت خانی تشکیل داده بودند پیشنهاد نمودند، اما او در موقع الحاق اشترخان به [[روسیه]] فرار کرد و باقی محمد، پسرش، اولین پادشاه این سلسله معرفی شد. | ||
در دورۀ یکی از اعقاب این سلسله، نادرشاه افشار قسمتی از خاک از دست رفتۀ ماوراءالنهر را ضمیمۀ ایران کرد. در این دوران زمانی برای عرض اندام شاعران و نویسندگان باقی نماند و اکثراً راهی دیار هند شدند و به همین دلیل سبک هندی حتی به طور افراطی در میان شاعران بروز کرد و شاعرانی مردمی با اشعاری عامهپسند تا حدودی پدید آمدکه سیدای نسفی محصول همین دوره است. به نقل از مؤلف کتاب غریبههای آشنا، میتوان عصر فرمانروایی اشترخانیان در ماوراءالنهر را «عصر صائب» -در حوزۀ ادبیات- نامگذاری کرد<ref>چرمی، داود(1375)، ازبکستان، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، ص. 137</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | در دورۀ یکی از اعقاب این سلسله، نادرشاه افشار قسمتی از خاک از دست رفتۀ ماوراءالنهر را ضمیمۀ ایران کرد. در این دوران زمانی برای عرض اندام شاعران و نویسندگان باقی نماند و اکثراً راهی دیار هند شدند و به همین دلیل سبک هندی حتی به طور افراطی در میان شاعران بروز کرد و شاعرانی مردمی با اشعاری عامهپسند تا حدودی پدید آمدکه سیدای نسفی محصول همین دوره است. به نقل از مؤلف کتاب غریبههای آشنا، میتوان عصر فرمانروایی اشترخانیان در ماوراءالنهر را «عصر صائب» -در حوزۀ ادبیات- نامگذاری کرد<ref>چرمی، داود(1375)، ازبکستان، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، ص. 137</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 28-29</ref>. | ||
===== [[سلسله منغیتیان|منغیتیان]] ===== | ===== [[سلسله منغیتیان|منغیتیان]] ===== | ||
با لشگرکشی نادرشاه افشار به ماوراءالنهر در اواسط قرن هجدهم میلادی، بسیاری از سرزمینهای ورارود تحت فرمانروایی شاه ایران درآمد. پس از قتل نادرشاه به دست درباریان، یکی از سرلشکران افغان او بلافاصله به [[قندهار]] رفت و دولت مستقلی تشکیل داد و برخی از مناطق تاجیک و ازبکنشین را ضمیمۀ خاک خود کرد که تاکنون نیز پایدار مانده است. در بخارا نیز محمد رحیمبی در سال 1753م. آغازگر حکومت منغیتیان گشت و به این ترتیب ایران برای همیشه از بخشی از خاک خود جدا گردید. محمدرحیم بی و پس از او دانیالبی بنیانگذار بسیاری از اخاذیها از مردم ضعیف و ظلم و ستم به آنان به واسطۀ مأموران خود گشتند. انواع مالیاتها را رایج ساختند، جنگهای داخلی را شدت بخشیدند و شهرهای مهم را به نابودی کشیدند. پس از دانیالبی پسرش امیرشاه مراد که ادعای زهد و تقواپیشگی داشت فرمانروا شد. اگرچه دوره او (1785-1800) در تاریخ سلالۀ منغیتیه دورۀ بهتری نسبت به دیگر دورههای امارت این خاندان محسوب میشد، اما او نیز ریاکارانه، باعث رواج تعصب دینی و به آن واسطه استحکام مقاصد سیاسی خود گشت. او تحت لوای «جهاد مقدس بر ضد شیعهها» چندین مرتبه به خراسان لشکر کشید و بسیاری از اهالی خراسان را اسیر کرد و به بخارا برد و باعث رواج برده فروشی و غلامداری تا اواسط دورۀ امیر مظفر شد، اما برخی از انواع مالیات را حذف و برای سربازان مقرری ماهیانه و برای هر شهر و ده قاضی تعیین کرد و با شعار دینداری در دل مردم نفوذ یافت و با به بیگاری گرفتن اسرا مساجد زیادی در سمرقند و بخارا و دیگر شهرها ساخت. «وقتی که از منغیتیان کسی مانند امیر شاه مراد (معصوم بی) به حکمرانی رسید، در مملکت بخارا و سمرقند بعضی اصلاحات را به عمل آورد، از این جمله زمینهای کشت را نسبتاً آباد و بازارها را جاری نموده و وقف باطل شده رفته را هم از سر نو برقرار کرد... او دربارۀ تعمیرحجرههای مدرسه ... یک فرمان اعلان کرد که در مدت دو سال مدرسههای بخارا و سمرقند آباد شدند<ref>حبیبیآزاد، ناهید(1381)، کتابشناسی توصیفی [[تاجیکستان]]، چاپ اول، دوشنبه: پیوند، ص. 98</ref>». | با لشگرکشی نادرشاه افشار به ماوراءالنهر در اواسط قرن هجدهم میلادی، بسیاری از سرزمینهای ورارود تحت فرمانروایی شاه ایران درآمد. پس از قتل نادرشاه به دست درباریان، یکی از سرلشکران افغان او بلافاصله به [[قندهار]] رفت و دولت مستقلی تشکیل داد و برخی از مناطق تاجیک و ازبکنشین را ضمیمۀ خاک خود کرد که تاکنون نیز پایدار مانده است. در بخارا نیز محمد رحیمبی در سال 1753م. آغازگر حکومت منغیتیان گشت و به این ترتیب ایران برای همیشه از بخشی از خاک خود جدا گردید. محمدرحیم بی و پس از او دانیالبی بنیانگذار بسیاری از اخاذیها از مردم ضعیف و ظلم و ستم به آنان به واسطۀ مأموران خود گشتند. انواع مالیاتها را رایج ساختند، جنگهای داخلی را شدت بخشیدند و شهرهای مهم را به نابودی کشیدند. پس از دانیالبی پسرش امیرشاه مراد که ادعای زهد و تقواپیشگی داشت فرمانروا شد. اگرچه دوره او (1785-1800) در تاریخ سلالۀ منغیتیه دورۀ بهتری نسبت به دیگر دورههای امارت این خاندان محسوب میشد، اما او نیز ریاکارانه، باعث رواج تعصب دینی و به آن واسطه استحکام مقاصد سیاسی خود گشت. او تحت لوای «جهاد مقدس بر ضد شیعهها» چندین مرتبه به خراسان لشکر کشید و بسیاری از اهالی خراسان را اسیر کرد و به بخارا برد و باعث رواج برده فروشی و غلامداری تا اواسط دورۀ امیر مظفر شد، اما برخی از انواع مالیات را حذف و برای سربازان مقرری ماهیانه و برای هر شهر و ده قاضی تعیین کرد و با شعار دینداری در دل مردم نفوذ یافت و با به بیگاری گرفتن اسرا مساجد زیادی در سمرقند و بخارا و دیگر شهرها ساخت. «وقتی که از منغیتیان کسی مانند امیر شاه مراد (معصوم بی) به حکمرانی رسید، در مملکت بخارا و سمرقند بعضی اصلاحات را به عمل آورد، از این جمله زمینهای کشت را نسبتاً آباد و بازارها را جاری نموده و وقف باطل شده رفته را هم از سر نو برقرار کرد... او دربارۀ تعمیرحجرههای مدرسه ... یک فرمان اعلان کرد که در مدت دو سال مدرسههای بخارا و سمرقند آباد شدند<ref>حبیبیآزاد، ناهید(1381)، کتابشناسی توصیفی [[تاجیکستان]]، چاپ اول، دوشنبه: پیوند، ص. 98</ref>». | ||
پس از او پسرش امیرحیدر (1800-1826.م) به تخت نشست و شیوهای به موازات شیوۀ پدر، اما در لباس عالمی و علماندوزی پیش گرفت و در مدرسۀ ارگ که به امر او ساخته شد به تدریس پرداخت. او علاقۀ زیادی به زنان داشته و شیوۀ دختریابی در امارت خود را تا پایان حکومت منغیتیان بنیان نهاد و اخذ انواع مالیاتها را از مردم شدت بخشید. پس از او پسرش نصرالله(1826-1865) فرمانروا شد، روش او آدمکشی بود و دو برادر خود را که وارثان طبیعی سلطنت بودند کشت. بخاریان به او لقب امیر قصاب داده بودند. او لشکر نظامی را سامان داد، لباس مخصوص نظامی رایج و کل سربازان را مسلح کرد. پس از او امیر مظفر(1865- 1885) به سلطنت رسید. دورۀ او به جنگ و جدال با دولت خانی خوقند و [[دوره تزاری روسیه|دولت تزاری روسیه]] گذشت و آسیای میانه به [[روسیه]] ملحق گردید و برخی از نظامات فئودالی دوره امیران قبلی تعدیل یا حذف و برخی تشدید شد و [[روسیه]] در بخارا دارای کنسولگری گشت. پس از او امیرعبدالاحدخان (1885-1910) امیر بخارا شد که یادداشتهای [[صدرالدین عینی]] دربارۀ وقایع دوران این امیر در جامعۀ بخارا و اطراف آن است. پس از امیر عبدالاحد نیز امیرعالمخان(1910-1920)<ref>ترابزاده، منیژه، حسینپور، اکرم، شهیدی، فریبا و وزیری، فهیمه(1373)، ماهیت تحولات در آسیای مرکزی و قفقاز، تهران: انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، چاپ اول، ص. 143</ref> حاکم بود و با انقلاب بخارا سلالۀ منغیتیان برچیده و در بخارا جمهوری خلقی شوروی برپا شد. منغیتیان مخالف هرگونه نوآوری بوده و مردم تحت فرمان خود را در جهل و خرافه و تعصبات شدید مذهبی نگه میداشتند، البته [[دوره تزاری روسیه|دولت روسیه تزاری]] نیز از این امر استفادههای خود را میبرد. منطقۀ تحت نفوذ آنان به چند تکه تقسیم شده و هر تکهای تحت فرمانروایی با گرایشات خاص خود قرار گرفت. در این میان امارت بخارا چون دولت مستقل باقی ماند و این اقدام را حکومت [[روسیه]] با ملاحظات سیاسی پیش گرفت و امیربخارا همچنان دارای اعتبار دینی و سیاسی بود و رهبر اسلامی ماوراءالنهر محسوب میشد. در سال 1873 با امضای قراردادی با مقامات [[روسیه]]، بخشی دیگر از زمینهای منطقه از جمله سمرقند، خجند و نواحی آن نیز تحتالحمایۀ [[روسیه]] قرار گرفت و بازارها و راههای دریایی و خشکی برای ورود کالای روسی باز شد و این به معنی شکست انگلستان در منطقه بود، اما امارات بخارا تا 1924جزء خاک [[روسیه]] محسوب نمیشد، هرچند عملاً تابع او بود. ده تن از خانات این سلسله در طی168 سال بر منطقه حکمرانی کردند که انقلاب اکتبر 1917و انقلاب بخارا در 1924و جنبشهای محلی از جمله قیام باسماچیان و نهضت جدیدیها و پان ترکیستها در دوران پایانی امیران این سلسله اتفاق افتاد<ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | پس از او پسرش امیرحیدر (1800-1826.م) به تخت نشست و شیوهای به موازات شیوۀ پدر، اما در لباس عالمی و علماندوزی پیش گرفت و در مدرسۀ ارگ که به امر او ساخته شد به تدریس پرداخت. او علاقۀ زیادی به زنان داشته و شیوۀ دختریابی در امارت خود را تا پایان حکومت منغیتیان بنیان نهاد و اخذ انواع مالیاتها را از مردم شدت بخشید. پس از او پسرش نصرالله(1826-1865) فرمانروا شد، روش او آدمکشی بود و دو برادر خود را که وارثان طبیعی سلطنت بودند کشت. بخاریان به او لقب امیر قصاب داده بودند. او لشکر نظامی را سامان داد، لباس مخصوص نظامی رایج و کل سربازان را مسلح کرد. پس از او امیر مظفر(1865- 1885) به سلطنت رسید. دورۀ او به جنگ و جدال با دولت خانی خوقند و [[دوره تزاری روسیه|دولت تزاری روسیه]] گذشت و آسیای میانه به [[روسیه]] ملحق گردید و برخی از نظامات فئودالی دوره امیران قبلی تعدیل یا حذف و برخی تشدید شد و [[روسیه]] در بخارا دارای کنسولگری گشت. پس از او امیرعبدالاحدخان (1885-1910) امیر بخارا شد که یادداشتهای [[صدرالدین عینی]] دربارۀ وقایع دوران این امیر در جامعۀ بخارا و اطراف آن است. پس از امیر عبدالاحد نیز امیرعالمخان(1910-1920)<ref>ترابزاده، منیژه، حسینپور، اکرم، شهیدی، فریبا و وزیری، فهیمه(1373)، ماهیت تحولات در آسیای مرکزی و قفقاز، تهران: انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، چاپ اول، ص. 143</ref> حاکم بود و با انقلاب بخارا سلالۀ منغیتیان برچیده و در بخارا جمهوری خلقی شوروی برپا شد. منغیتیان مخالف هرگونه نوآوری بوده و مردم تحت فرمان خود را در جهل و خرافه و تعصبات شدید مذهبی نگه میداشتند، البته [[دوره تزاری روسیه|دولت روسیه تزاری]] نیز از این امر استفادههای خود را میبرد. منطقۀ تحت نفوذ آنان به چند تکه تقسیم شده و هر تکهای تحت فرمانروایی با گرایشات خاص خود قرار گرفت. در این میان امارت بخارا چون دولت مستقل باقی ماند و این اقدام را حکومت [[روسیه]] با ملاحظات سیاسی پیش گرفت و امیربخارا همچنان دارای اعتبار دینی و سیاسی بود و رهبر اسلامی ماوراءالنهر محسوب میشد. در سال 1873 با امضای قراردادی با مقامات [[روسیه]]، بخشی دیگر از زمینهای منطقه از جمله سمرقند، خجند و نواحی آن نیز تحتالحمایۀ [[روسیه]] قرار گرفت و بازارها و راههای دریایی و خشکی برای ورود کالای روسی باز شد و این به معنی شکست انگلستان در منطقه بود، اما امارات بخارا تا 1924جزء خاک [[روسیه]] محسوب نمیشد، هرچند عملاً تابع او بود. ده تن از خانات این سلسله در طی168 سال بر منطقه حکمرانی کردند که انقلاب اکتبر 1917و انقلاب بخارا در 1924و جنبشهای محلی از جمله قیام باسماچیان و نهضت جدیدیها و پان ترکیستها در دوران پایانی امیران این سلسله اتفاق افتاد<ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 29-30</ref>. | ||
==== پس از تسلط روسها (ماوراءالنهر قرن بیست) ==== | ==== پس از تسلط روسها (ماوراءالنهر قرن بیست) ==== | ||
به استناد کتاب «سمرقند چو قند» تحولات سیاسی این دوره به سه مقطع تاریخی سالهای1900-1924/ 1924-1992/ 1992-2000 تقسیم میشود. در مقطع تاریخی نخست سه واحد جغرافیایی وجود داشت: فرمانداری نظامی ترکستان روس، جمهوری خلق شوروی خوارزم و جمهوری خلق شوروی بخارا. در مقطع تاریخی دوم پنج واحد جغرافیایی به وجود آمد: [[تاجیکستان]]، ازبکستان، قرقیزستان، [[قزاقستان]] و ترکمنستان و در مقطع تاریخی سوم استقلال ملتها که از 1985 شروع شده بود پیش آمد. در این سه مقطع تاریخی به ترتیب زبان فارسی، [[زبان روسی|روسی]] و زبان خاص هر کشور رایج شد. | به استناد کتاب «سمرقند چو قند» تحولات سیاسی این دوره به سه مقطع تاریخی سالهای1900-1924/ 1924-1992/ 1992-2000 تقسیم میشود. در مقطع تاریخی نخست سه واحد جغرافیایی وجود داشت: فرمانداری نظامی ترکستان روس، جمهوری خلق شوروی خوارزم و جمهوری خلق شوروی بخارا. در مقطع تاریخی دوم پنج واحد جغرافیایی به وجود آمد: [[تاجیکستان]]، ازبکستان، قرقیزستان، [[قزاقستان]] و ترکمنستان و در مقطع تاریخی سوم استقلال ملتها که از 1985 شروع شده بود پیش آمد. در این سه مقطع تاریخی به ترتیب زبان فارسی، [[زبان روسی|روسی]] و زبان خاص هر کشور رایج شد. | ||
===== حاکمیت روسها ===== | ===== [[حاکمیت روس ها در تاجیکستان|حاکمیت روسها]] ===== | ||
اندیشه ورود به ماوراءالنهر در دوران حکومت پطر کبیر(1689- 1725.م) ایجاد شد. زمانی که پطر تصمیم گرفت از طریق این منطقه به سوی هندوستان راه باز کند. از طرف دیگر حملههای کوچنشینان منطقه به [[روسیه]] و ربودن مردم روسی توسط آنها و فروششان به عنوان غلام در خیوه، عزم [[روسیه]] را در 1839 بر تسلط بر منطقه جزم کرد، پس در دوران حکومت خاندان منغیت به خیوه لشکر کشید و شکست خورد و در سالهای 56- 1853 در جنگ کریمه از متحدین(انگلستان، [[فرانسه]] و عثمانی) شکست خورد و به دنبال آن برای جبران اعتبار از دست رفته و به دست آوردن اقتدار سیاسی و اقتصادی، نفوذ خود را در تمام خانات ماوراءالنهر جهت تأثیر گذاری بر سیاست عمومی انگلستان گسترش داد و به این ترتیب بود که پایگاه استیلای [[روسیه]] در ماوراءالنهر برپا شد. در ابتدا این استیلا به صورت تحتالحمایگی بود و خانات به صورت مستقل اداره میشدند و نخبگان محلی دارای استقلال بودند و عدم وجود شورش نسبتاً جدی در قلمرو ترکستان [[روسیه]] تا 1917 و قبل از عهد کمونیسم دقیقاً تائید همین مسئله است. در کتاب اسلام و نهضتهای اسلامی آمده است: «در واقع آسیای مرکزی قرن 19 و 20 از جانب چهار قدرت اداره میشد که سه تای آنها دولتهای محلی و چهارمی [[دوره تزاری روسیه|روسیۀ تزاری]] بود. از جمله دولتهای محلی که رسماً کشوری مستقل، ولی در اصل وابسته بر [[روسیه]] بودند خاننشینهای خیوه و خوقند و امیر بخارا بود و هم زمان قسمتی از سرزمینهای آسیای مرکزی تحت عنوان استان ترکستان مستقیماً از سوی دولت مرکزی [[روسیه]] اداره میشد» پس از تسلط روسها، حیثیت دینی و ملی مردم مسلمان به چیزی گرفته نمیشد. فاجعۀ دیگری که سلطۀ شوروی بر سر مردم ماوراءالنهر وارد کرد، ویران کردن مدارس و مساجد، سوختن کتابهای قدیمی و به ورطۀ بیمذهبی و بیسنتیکشیدن جامعه بود. شمار زیادی از دانشمندان و مدرسان و علمای دینی در کنج زندانهای استالین و تبعیدگاه های سخت سیبری و روستاهای دوردست تحت فشار نودولتان سرخ نابود شدند. تا اینکه در آغاز عصر20 یعنی در سال 1924 تقسیمبندی مرزها به دست بلشویکها صورت گرفت و تا حدودی حکومت 70 ساله کمونیستها بر منطقه تغییر یافت و حوزهبندی جغرافیایی منطقه به خواست روس ها شکل گرفت. در این میان تاجیک ها بیشترین ضربه را از نفوذ آنها در منطقه متحمّل شد. از میان برداشتن الفبای فارسی در 1921 و تبدیل آن به لاتین و بعد در 1949 به کریلیک (سریلیک) و جدایی آنها از سرزمینهای تاریخیشان چون سمرقند و بخارا و فرغانه از جمله این ضربات بود<ref>خدایار، ابراهیم (1384)، از سمرقند چو قند، چاپ اول، تهران: اشاره، ص. 156 </ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | اندیشه ورود به ماوراءالنهر در دوران حکومت پطر کبیر(1689- 1725.م) ایجاد شد. زمانی که پطر تصمیم گرفت از طریق این منطقه به سوی هندوستان راه باز کند. از طرف دیگر حملههای کوچنشینان منطقه به [[روسیه]] و ربودن مردم روسی توسط آنها و فروششان به عنوان غلام در خیوه، عزم [[روسیه]] را در 1839 بر تسلط بر منطقه جزم کرد، پس در دوران حکومت خاندان منغیت به خیوه لشکر کشید و شکست خورد و در سالهای 56- 1853 در جنگ کریمه از متحدین(انگلستان، [[فرانسه]] و عثمانی) شکست خورد و به دنبال آن برای جبران اعتبار از دست رفته و به دست آوردن اقتدار سیاسی و اقتصادی، نفوذ خود را در تمام خانات ماوراءالنهر جهت تأثیر گذاری بر سیاست عمومی انگلستان گسترش داد و به این ترتیب بود که پایگاه استیلای [[روسیه]] در ماوراءالنهر برپا شد. در ابتدا این استیلا به صورت تحتالحمایگی بود و خانات به صورت مستقل اداره میشدند و نخبگان محلی دارای استقلال بودند و عدم وجود شورش نسبتاً جدی در قلمرو ترکستان [[روسیه]] تا 1917 و قبل از عهد کمونیسم دقیقاً تائید همین مسئله است. در کتاب اسلام و نهضتهای اسلامی آمده است: «در واقع آسیای مرکزی قرن 19 و 20 از جانب چهار قدرت اداره میشد که سه تای آنها دولتهای محلی و چهارمی [[دوره تزاری روسیه|روسیۀ تزاری]] بود. از جمله دولتهای محلی که رسماً کشوری مستقل، ولی در اصل وابسته بر [[روسیه]] بودند خاننشینهای خیوه و خوقند و امیر بخارا بود و هم زمان قسمتی از سرزمینهای آسیای مرکزی تحت عنوان استان ترکستان مستقیماً از سوی دولت مرکزی [[روسیه]] اداره میشد» پس از تسلط روسها، حیثیت دینی و ملی مردم مسلمان به چیزی گرفته نمیشد. فاجعۀ دیگری که سلطۀ شوروی بر سر مردم ماوراءالنهر وارد کرد، ویران کردن مدارس و مساجد، سوختن کتابهای قدیمی و به ورطۀ بیمذهبی و بیسنتیکشیدن جامعه بود. شمار زیادی از دانشمندان و مدرسان و علمای دینی در کنج زندانهای استالین و تبعیدگاه های سخت سیبری و روستاهای دوردست تحت فشار نودولتان سرخ نابود شدند. تا اینکه در آغاز عصر20 یعنی در سال 1924 تقسیمبندی مرزها به دست بلشویکها صورت گرفت و تا حدودی حکومت 70 ساله کمونیستها بر منطقه تغییر یافت و حوزهبندی جغرافیایی منطقه به خواست روس ها شکل گرفت. در این میان تاجیک ها بیشترین ضربه را از نفوذ آنها در منطقه متحمّل شد. از میان برداشتن الفبای فارسی در 1921 و تبدیل آن به لاتین و بعد در 1949 به کریلیک (سریلیک) و جدایی آنها از سرزمینهای تاریخیشان چون سمرقند و بخارا و فرغانه از جمله این ضربات بود<ref>خدایار، ابراهیم (1384)، از سمرقند چو قند، چاپ اول، تهران: اشاره، ص. 156 </ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 31</ref>. | ||
===== انقلاب اکتبر 1917 ===== | ===== [[انقلاب اكتبر 1917 در تاجیکستان|انقلاب اکتبر 1917]] ===== | ||
زمان انقلاب سوسیالیستی [[روسیه]] در اکتبر1917(1296ه.ش) که پایان سلطنت مطلقۀ خاندان رومانف و تغییر حکومت از فردگرایی به سوسیالیستی و سقوط پادشاه روس ـ لنین ـ بود، زمان دگرگونیهای بزرگی در روزگار مردم مناطق ماوراءالنهر به حساب میآید. آنان که از یک سو توسط ثروتمندان و حاکمان و ملاهای محلی و از سوی دیگر از جانب استثمارگران و حکومت داران پادشاهی [[روسیه]] ظلم میدیدند، همه قیام نموده، طالب آزادی شدند، اما امیر بخارا که اصلاحات را منافی قدرت خود میدانست به سرکوب مخالفان خود پرداخت و بر دستگیری، تبعید و کشتار روشنفکران افزود، اما زمینه را برای انقلاب بخارا در 1924 فراهم ساخت<ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | زمان انقلاب سوسیالیستی [[روسیه]] در اکتبر1917(1296ه.ش) که پایان سلطنت مطلقۀ خاندان رومانف و تغییر حکومت از فردگرایی به سوسیالیستی و سقوط پادشاه روس ـ لنین ـ بود، زمان دگرگونیهای بزرگی در روزگار مردم مناطق ماوراءالنهر به حساب میآید. آنان که از یک سو توسط ثروتمندان و حاکمان و ملاهای محلی و از سوی دیگر از جانب استثمارگران و حکومت داران پادشاهی [[روسیه]] ظلم میدیدند، همه قیام نموده، طالب آزادی شدند، اما امیر بخارا که اصلاحات را منافی قدرت خود میدانست به سرکوب مخالفان خود پرداخت و بر دستگیری، تبعید و کشتار روشنفکران افزود، اما زمینه را برای انقلاب بخارا در 1924 فراهم ساخت<ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 31-32</ref>. | ||
===== دوره تسلط پان ترکیستها ===== | ===== [[دوره تسلط پان تركیست ها در تاجیکستان|دوره تسلط پان ترکیستها]] ===== | ||
یکی از عمدهترین تحولات سیاسی و فکری خاورمیانه در آغاز قرن بیستم ظهور جریان ناسیونالیسم در سراسر منطقه بود. در این میان سه جریان ناسیونالیستی عرب، ترک و ایرانی، بیش از همه بر سیر تحوّلات منطقه تأثیر گذاشت. ویژگی قومی جریان ناسیونالیسم عربی و ترکی و تلاش آنها برای ایجاد یک دولت یکدست قومی و بحران هویت شدیدی که در پایان قرن نوزدهم جامعۀ عثمانی را دربرگرفته بود، باعث شد که هر دو ناسیونالیسم قومی عرب و ترک، به تدریج جنبۀ رمانتیک به خود گرفته و به مرزهای افراطی ایدئولوژیهای «پان» قدم بگذارد، بدین خاطر بود که این دو جریان از اوایل قرن بیستم به بعد گونههای افراطی ناسیونالیسم پان عربی و پان ترکی را به خود گرفت و برای یکپارچه شدن سرزمینهای پراکندهای که به گمان آنها نشان از رگههای قومی آنها داشت تلاش شد. ظهور پان ترکیسم از نیمۀ دوم قرن 19 تا پایان قرن 20 ادامه داشت. این مسأله در ماوراءالنهر علیه تاجیکان به کار رفت و در تاشکند و سمرقند و بخارا گروهی از سیاستمداران و نویسندگان شوونیست در سال 1917 و 1918 به سرکوب اندیشه و انگیزههای استقلالطلبان تاجیک پرداختند. این دسته از پانترکیستها دستپروردگان مکاتب عثمانی محسوب میشدند که با انتشار مقالاتی در نشریات گوناگون میکوشیدند تا اثبات کنند که در سراسر آسیای مرکزی به غیر از بدخشان و وادی بالاآب زرافشان مردمی به نام تاجیک وجود ندارد و اگر هم عدهای فارسی زبان در سمرقند و بخارا پیدا شوند در اصل از ترکهایی هستند که زیر نفوذ تمدن ایرانی، زبان و ملیت خود را گم کرده و باید به اصل و نسب ترکی خود بازگردند. این حرکت از روندهای اثرگذار فرهنگی و سیاسی در آغاز قرن 20 آسیای مرکزی بود و تأثیر آن بر روشنفکران اصلاح طلب تا بدان جا پیش رفت که بسیاری از کسانی را که دارای هویت تاجیک و زبان فارسی بودند تحت تأثیر قرار داد و آنان در کوتاه مدت پایگاه و جایگاه زبان و فرهنگ ملی خود را انکار کردند. از جملۀ این روشنفکران میتوان به عبدالرئوف فطرت، فیضا... خواجهاف و عبدالقادر محیالدیناف اشاره کرد. [[صدرالدین عینی]] برای پاسخگویی به این گروه کتاب «نمونه ادبیات تاجیک» و در 1924 در روزنامه آواز تاجیک رمان «آدینه» و در دیگر مجلات مقالاتی با عنوان: قوم تاجیک و روزنامه، دربارۀ مکتب و معارف تاجیک، تاجیکان کوهستان، قابلیت تشکیلاتی در تاجیکان، کار [[تاجیکستان]] گل کردنی است و ... را به چاپ رساند. با چاپ کتاب نمونه ادبیات تاجیک، این گروه با راه اندازی غوغایی ساختگی در 1930 کتاب را ضد انقلاب معرفی کرده و مانع توزیع آن شده و آن را آتش زدند. این غائله هم اگر چه نتایج آن برای تاجیکان تاکنون نیز باقی است، اما دیری نپائید و از بین رفت<ref>خدایار، ابراهیم (1384)، از سمرقند چو قند، چاپ اول، تهران: اشاره، ص. 181-185</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | یکی از عمدهترین تحولات سیاسی و فکری خاورمیانه در آغاز قرن بیستم ظهور جریان ناسیونالیسم در سراسر منطقه بود. در این میان سه جریان ناسیونالیستی عرب، ترک و ایرانی، بیش از همه بر سیر تحوّلات منطقه تأثیر گذاشت. ویژگی قومی جریان ناسیونالیسم عربی و ترکی و تلاش آنها برای ایجاد یک دولت یکدست قومی و بحران هویت شدیدی که در پایان قرن نوزدهم جامعۀ عثمانی را دربرگرفته بود، باعث شد که هر دو ناسیونالیسم قومی عرب و ترک، به تدریج جنبۀ رمانتیک به خود گرفته و به مرزهای افراطی ایدئولوژیهای «پان» قدم بگذارد، بدین خاطر بود که این دو جریان از اوایل قرن بیستم به بعد گونههای افراطی ناسیونالیسم پان عربی و پان ترکی را به خود گرفت و برای یکپارچه شدن سرزمینهای پراکندهای که به گمان آنها نشان از رگههای قومی آنها داشت تلاش شد. ظهور پان ترکیسم از نیمۀ دوم قرن 19 تا پایان قرن 20 ادامه داشت. این مسأله در ماوراءالنهر علیه تاجیکان به کار رفت و در تاشکند و سمرقند و بخارا گروهی از سیاستمداران و نویسندگان شوونیست در سال 1917 و 1918 به سرکوب اندیشه و انگیزههای استقلالطلبان تاجیک پرداختند. این دسته از پانترکیستها دستپروردگان مکاتب عثمانی محسوب میشدند که با انتشار مقالاتی در نشریات گوناگون میکوشیدند تا اثبات کنند که در سراسر آسیای مرکزی به غیر از بدخشان و وادی بالاآب زرافشان مردمی به نام تاجیک وجود ندارد و اگر هم عدهای فارسی زبان در سمرقند و بخارا پیدا شوند در اصل از ترکهایی هستند که زیر نفوذ تمدن ایرانی، زبان و ملیت خود را گم کرده و باید به اصل و نسب ترکی خود بازگردند. این حرکت از روندهای اثرگذار فرهنگی و سیاسی در آغاز قرن 20 آسیای مرکزی بود و تأثیر آن بر روشنفکران اصلاح طلب تا بدان جا پیش رفت که بسیاری از کسانی را که دارای هویت تاجیک و زبان فارسی بودند تحت تأثیر قرار داد و آنان در کوتاه مدت پایگاه و جایگاه زبان و فرهنگ ملی خود را انکار کردند. از جملۀ این روشنفکران میتوان به عبدالرئوف فطرت، فیضا... خواجهاف و عبدالقادر محیالدیناف اشاره کرد. [[صدرالدین عینی]] برای پاسخگویی به این گروه کتاب «نمونه ادبیات تاجیک» و در 1924 در روزنامه آواز تاجیک رمان «آدینه» و در دیگر مجلات مقالاتی با عنوان: قوم تاجیک و روزنامه، دربارۀ مکتب و معارف تاجیک، تاجیکان کوهستان، قابلیت تشکیلاتی در تاجیکان، کار [[تاجیکستان]] گل کردنی است و ... را به چاپ رساند. با چاپ کتاب نمونه ادبیات تاجیک، این گروه با راه اندازی غوغایی ساختگی در 1930 کتاب را ضد انقلاب معرفی کرده و مانع توزیع آن شده و آن را آتش زدند. این غائله هم اگر چه نتایج آن برای تاجیکان تاکنون نیز باقی است، اما دیری نپائید و از بین رفت<ref>خدایار، ابراهیم (1384)، از سمرقند چو قند، چاپ اول، تهران: اشاره، ص. 181-185</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 32</ref>. | ||
===== [[قیام باسماچیان در تاجیکستان|قیام باسماچیان]] ===== | ===== [[قیام باسماچیان در تاجیکستان|قیام باسماچیان]] ===== | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
باسماچی (از مصدر Basmach) واژۀ ترکی به معنای مهاجم و راهزن و چپاولگر است و در اصطلاح فارسی عیار خوانده میشود. باسماچیان گروه مسلحی به نمایندگی مردم ترکمنستان، باشقیرستان و شبه جزیرۀ | باسماچی (از مصدر Basmach) واژۀ ترکی به معنای مهاجم و راهزن و چپاولگر است و در اصطلاح فارسی عیار خوانده میشود. باسماچیان گروه مسلحی به نمایندگی مردم ترکمنستان، باشقیرستان و شبه جزیرۀ | ||
کریمه بر ضد حکومت [[دوره تزاری روسیه|روسیه تزاری]] بوده که در 1918 با چهره ملی ـ مذهبی ظاهر شدند و لقبی است که به مخالفان نظام جدید داده شد. این اصطلاح از طرف روسها به منظور تحقیر و سرکوب مجموعه نیروهایی که در مقابل پیشروی بلشویکها درآسیای مرکزی مقاومت میکردند به کار برده و بعدها بر بسیاری از حرکتهای مسلحانۀ سیاسی دیگر نیز اطلاق شد. از آنجا که در میان باسماچیان عدهای راهزن نیز به مردم پیوسته و بعضاً دست به چپاول اموال مردم میزدند، لذا کل قیامگران مورد تحقیر قرار گرفتند و جنگهای نیروهای شوروی با باسماچیان را برخی نزاع کمونیسم با ضدکمونیسم و برخی مبارزه روسها با مسلمانان میدانند. باسماچیها مجموعهای یک دست و هماهنگ نبودند و طیف وسیعی از نیروهای مختلفی را که با انگیزههای متفاوت در مقابل بلشویکها ایستادگی میکردند شامل میشد. تأثیرات تاریخی این جنبش در فرهنگ و روحیۀ اجتماعی امروز برخی از مردم ماوراءالنهر و در دوران جنگهای داخلی بارز و در واقع نوعی الگوبرداری از جنبش آنان بود<ref>خدایار، ابراهیم (1384)، از سمرقند چو قند، چاپ اول، تهران: اشاره، ص. 190</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | کریمه بر ضد حکومت [[دوره تزاری روسیه|روسیه تزاری]] بوده که در 1918 با چهره ملی ـ مذهبی ظاهر شدند و لقبی است که به مخالفان نظام جدید داده شد. این اصطلاح از طرف روسها به منظور تحقیر و سرکوب مجموعه نیروهایی که در مقابل پیشروی بلشویکها درآسیای مرکزی مقاومت میکردند به کار برده و بعدها بر بسیاری از حرکتهای مسلحانۀ سیاسی دیگر نیز اطلاق شد. از آنجا که در میان باسماچیان عدهای راهزن نیز به مردم پیوسته و بعضاً دست به چپاول اموال مردم میزدند، لذا کل قیامگران مورد تحقیر قرار گرفتند و جنگهای نیروهای شوروی با باسماچیان را برخی نزاع کمونیسم با ضدکمونیسم و برخی مبارزه روسها با مسلمانان میدانند. باسماچیها مجموعهای یک دست و هماهنگ نبودند و طیف وسیعی از نیروهای مختلفی را که با انگیزههای متفاوت در مقابل بلشویکها ایستادگی میکردند شامل میشد. تأثیرات تاریخی این جنبش در فرهنگ و روحیۀ اجتماعی امروز برخی از مردم ماوراءالنهر و در دوران جنگهای داخلی بارز و در واقع نوعی الگوبرداری از جنبش آنان بود<ref>خدایار، ابراهیم (1384)، از سمرقند چو قند، چاپ اول، تهران: اشاره، ص. 190</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 33</ref>. | ||
===== [[انقلاب بخارا در تاجیکستان|انقلاب بخارا]] ===== | ===== [[انقلاب بخارا در تاجیکستان|انقلاب بخارا]] ===== | ||
پس از انقلاب اکتبر 1917، ورود علنی و رسمی بلشویکها به منطقه آغاز گشت که توسط عناصر داخلی نیز همراهی شدند. در 1918 به بخارا حمله کرده و ارتش آنان در سرحد [[افغانستان]] به دست بخارائیان شکست خورد که منجر به عقد قراردادی با امیر منغیت ،سیدعالم خان، شد. این جنگ «واقعه کالیسوف» نام دارد. روسها پس از این شکست در 1920 وارد بخارا شده و این بار موفق شده و آن را تصرف کردند. این حمله به انقلاب بخارا موسوم شد. امیر سید عالم خان بخارا را ترک کرد و به [[افغانستان]] گریخت، ارتش سرخ نیز از فرصت استفاده کرده و به قتل و غارت پرداخت، مردم بخارا که به ستوه آمده بودند قیام کردند و انقلاب در گرفت و به دنبال آن حکومت موقتی جمهوری در بخارا تشکیل شد و بخارا به ازبکستان پیوست و خاندان امیر تبعید شدند. پس از آن مرزبندی ملی از طرف روسها آغاز شد و در 1924 انقلاب بخارا به سرمنزل مقصود انقلاب کنندگان رسید و بخارا به عنوان یک دولت مستقل نیست شد و جمهوری شوروی ازبکستان به وجود آمد و بیشتر پانترکیستها بر سر قدرت آمدند. در این مرحله زبان تدریس در مکتبها نخست به ترکی عثمانی، سپس به ازبکی برگردانده شد. زبان ازبکی جای [[زبان تاجیکی|تاجیکی]] را گرفت و تاجیکان از نشریات و چاپ کتب درسی فارسی، [[زبان تاجیکی|تاجیکی]] محروم و حتی از نظر شناسنامه نیز نادیده گرفته شدند. بدین ترتیب انقلابات ماوراءالنهر در کل به ضرر تاجیکان که وارثان واقعی این سرزمیناند تمام شد<ref>عینی، صدرالدین(1381)، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، با مقدمه کمالالدین عینی، چاپ اول، تهران: الهدی، ص. 140</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | پس از انقلاب اکتبر 1917، ورود علنی و رسمی بلشویکها به منطقه آغاز گشت که توسط عناصر داخلی نیز همراهی شدند. در 1918 به بخارا حمله کرده و ارتش آنان در سرحد [[افغانستان]] به دست بخارائیان شکست خورد که منجر به عقد قراردادی با امیر منغیت ،سیدعالم خان، شد. این جنگ «واقعه کالیسوف» نام دارد. روسها پس از این شکست در 1920 وارد بخارا شده و این بار موفق شده و آن را تصرف کردند. این حمله به انقلاب بخارا موسوم شد. امیر سید عالم خان بخارا را ترک کرد و به [[افغانستان]] گریخت، ارتش سرخ نیز از فرصت استفاده کرده و به قتل و غارت پرداخت، مردم بخارا که به ستوه آمده بودند قیام کردند و انقلاب در گرفت و به دنبال آن حکومت موقتی جمهوری در بخارا تشکیل شد و بخارا به ازبکستان پیوست و خاندان امیر تبعید شدند. پس از آن مرزبندی ملی از طرف روسها آغاز شد و در 1924 انقلاب بخارا به سرمنزل مقصود انقلاب کنندگان رسید و بخارا به عنوان یک دولت مستقل نیست شد و جمهوری شوروی ازبکستان به وجود آمد و بیشتر پانترکیستها بر سر قدرت آمدند. در این مرحله زبان تدریس در مکتبها نخست به ترکی عثمانی، سپس به ازبکی برگردانده شد. زبان ازبکی جای [[زبان تاجیکی|تاجیکی]] را گرفت و تاجیکان از نشریات و چاپ کتب درسی فارسی، [[زبان تاجیکی|تاجیکی]] محروم و حتی از نظر شناسنامه نیز نادیده گرفته شدند. بدین ترتیب انقلابات ماوراءالنهر در کل به ضرر تاجیکان که وارثان واقعی این سرزمیناند تمام شد<ref>عینی، صدرالدین(1381)، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، با مقدمه کمالالدین عینی، چاپ اول، تهران: الهدی، ص. 140</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 33</ref>. | ||
===== دوران حکومت شوراها ===== | ===== [[دوران حكومت شوراهای تاجیکستان|دوران حکومت شوراها]] ===== | ||
پس از استقرار [[حزب کمونیست|حکومت کمونیستی]] در منطقه و با توجه به ایدئولوژی خاص آنان که اساساً با مذهب مخالف و به لائیسیسم معتقد بودند، هزاران مسجد و مدرسه مذهبی بسته و بعضاً به انبار تبدیل و حتی تخریب شد. اگر چه در بحبوحۀ انقلاب اکتبر، لنین جهت حمایتهای قومی و مذهبی در 15 نوامبر 1917 فرمانی صادر کرد که در آن آزادی مذهبی تضمین شده بود، ولی به تدریج این تضمین نادیده گرفته و مبارزه با دین آغاز شد. هراس روسها از آن بود که با پیروزی اسلام در منطقه، جنبش اسلامی ضمن سرایت به دیگر کشورهای آسیای مرکزی، حتی در برابر مرزهای فدراسیون [[روسیه]] نیز توقف نکند. سرکوب بیرحمانه مسلمانان، به ویژه در زمان استالین در دهه 1930 و پیش از آن در دهه 1920 و انهدام بخشهایی از برج امیر بخارا در نزدیکی [[شهر دوشنبه]] و تخریب کامل شهر بزرگ خجند به دست ارتش سرخ از جمله دلایل هراس اتحاد شوروی از نفوذ اسلام در این منطقه بوده است. اولین عاملی که برای احیای مجدد اسلام در این منطقه مساعدت نمود، شتاب بیشتر نیروهای مبارز و دوم تجاوز اتحاد شوروی به [[افغانستان]] بود که پس از اشغال آن از مسلمانان تاجیک به عنوان مترجم و خبرنگار و معلم و ... و به عنوان نمایندگان شوروی استفاده کرد. از آنجا که درهای [[افغانستان]] به روی جهان اسلام باز بود، ارتباط تمامی مسلمانان خارج با مسلمانان شوروی فراهم گردید و کانال جدیدی برای انتقال اسلام به شوروی بود. نقش سیاست پروستریکا و فضای باز سیاسی و آزادی بیان در زمان گورباچف نیز دلیل دیگر بود<ref>شادمان، یوسف(1373)، [[تاجیکستان]] بهای آزادی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص. 95</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [ | پس از استقرار [[حزب کمونیست|حکومت کمونیستی]] در منطقه و با توجه به ایدئولوژی خاص آنان که اساساً با مذهب مخالف و به لائیسیسم معتقد بودند، هزاران مسجد و مدرسه مذهبی بسته و بعضاً به انبار تبدیل و حتی تخریب شد. اگر چه در بحبوحۀ انقلاب اکتبر، لنین جهت حمایتهای قومی و مذهبی در 15 نوامبر 1917 فرمانی صادر کرد که در آن آزادی مذهبی تضمین شده بود، ولی به تدریج این تضمین نادیده گرفته و مبارزه با دین آغاز شد. هراس روسها از آن بود که با پیروزی اسلام در منطقه، جنبش اسلامی ضمن سرایت به دیگر کشورهای آسیای مرکزی، حتی در برابر مرزهای فدراسیون [[روسیه]] نیز توقف نکند. سرکوب بیرحمانه مسلمانان، به ویژه در زمان استالین در دهه 1930 و پیش از آن در دهه 1920 و انهدام بخشهایی از برج امیر بخارا در نزدیکی [[شهر دوشنبه]] و تخریب کامل شهر بزرگ خجند به دست ارتش سرخ از جمله دلایل هراس اتحاد شوروی از نفوذ اسلام در این منطقه بوده است. اولین عاملی که برای احیای مجدد اسلام در این منطقه مساعدت نمود، شتاب بیشتر نیروهای مبارز و دوم تجاوز اتحاد شوروی به [[افغانستان]] بود که پس از اشغال آن از مسلمانان تاجیک به عنوان مترجم و خبرنگار و معلم و ... و به عنوان نمایندگان شوروی استفاده کرد. از آنجا که درهای [[افغانستان]] به روی جهان اسلام باز بود، ارتباط تمامی مسلمانان خارج با مسلمانان شوروی فراهم گردید و کانال جدیدی برای انتقال اسلام به شوروی بود. نقش سیاست پروستریکا و فضای باز سیاسی و آزادی بیان در زمان گورباچف نیز دلیل دیگر بود<ref>شادمان، یوسف(1373)، [[تاجیکستان]] بهای آزادی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص. 95</ref><ref>زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص. 34</ref>. | ||
===== [[دوران استقلال تاجیکستان|دوران استقلال]] ===== | ===== [[دوران استقلال تاجیکستان|دوران استقلال]] ===== |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۴۰
تاریخ، تناوب رویدادها، حوادث و اعمال انسانها میباشد. روند درک تاریخ بسیار پیچیده و متضاد بوده، هیچ کس هیچگاه نمیتواند تایید کند که تاریخ خلق خود را کاملاً درک کرده و میتواند شکل کامل آن را نشان دهد. شکل تاریخ شبیه به موزائیکی است که اسناد جدید و دلایل تاریخی میتواند بدان منضم شود. از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، دو اصطلاح آسیای مرکزی و آسیای میانه بر سر زبانها افتاد. به عبارت دیگر تاریخ معاصر کشورهای ماورالنهر را فقط پس از درک تاریخ مناسبات این کشورها با روسیه در قرن 19 و بررسی نفوذ روسیه در ماورالنهر میتوان درک نمود. روسیه تزاری برای حفظ منابع خود در آسیا، پس از پایان دوران جنگهای تزار با ناپلئون، یورشهایی را به سوی آسیا آغاز کرد و از 1865 تا 1895م، سرزمینهایی را که در حوزه فرهنگی و سیاسی ایران قرار داشت، به قلمرو خود افزود و از همان آغاز، آن منطقه را «ترکستان روس» نامید، زیرا بخش خاوری آن، زیر نظر چینیها بود، که به «ترکستان چین» (ایفور/ سینکیانگ) معروف شده بود. این نامگذاری استعماری تا دو سه سال پس از انقلاب بلشویکها در 1917م، ادامه داشت.
پس از استواری حکومت بلشویکها از 1924م، اصطلاح «آسیای میانه» با اعمال قدرت روسیه کمونیستی پدید آمد و آسیا از لحاظ سیاسی و نه علمی و جغرافیایی، در پیوند با مسکو، به آسیای نزدیک، آسیای میانه و آسیای دور بخش گردید، که یادآور توان استعمارگران اروپایی بود، زیرا خاور زمین را به خاور نزدیک، یعنی نزدیکترین نقطه خاور به اروپا، خاورمیانه و دور بخش کردند[۱]. در ساختار اجتماعی، زبان و آمار تاریخی میتوان تاثیر فرهنگ روسی در فرهنگ و زندگی مردم محلی کشورهای مستقل ماورالنهر کنونی را احساس کرد.
تاریخ دوران باستان(پیش از میلاد مسیح)
زمان پیدایش نخستین آدمیان در سرزمین آسیای میانه را بطور یقین معین کردن خیلی دشوار است، زیرا قدیمیترین آثار زندگی آنها باقی نمانده است. به گمان بعضی از دانشمندان گویا آسیای میانه در داخل منطقه تغییر بوزینه به انسان واقع بوده است[۲]. هرچند این عقیده نمیتواند معمول و مقبول عموم واقع شود، با وجود این کشف قدیمیترین یادگارهای حیات آدمی را در این سرزمین نباید خارج از امکان دانست. بعضی از دانشمندان نسبت به خیلی دیرینه بودن اسکان نسل بشر در آسیای میانه اظهار شبهه میکردند. زیرا اولاً نشانههای زندگی انسان در این محل خیلی کم و در برخی جاهای پراکنده یافت میشدند و دوم اینکه اصلاً در اقشار فوقانی ساحل رودها به نظر میرسیدند. ولی سال 1973 میلادی در مغز زرد خاک قراتاغ یاوان و سپس، در هفت محل جنوب تاجیکستان در مغز خاکهای واقع در عمق 50-65 متر، آلات سنگی بدست آمد. حفریات دو باشگاه قراتاغ اول و لاهوتی اول نشان داد که در نشانههای باشگاه جدید، آثار تمدن ناشناختهای وجود دارد که نام تمدن قراتاغ به خود گرفت. تاریخ قشر مذکور باستان شناسی از روی مدارک باستان شناسی 150-200 هزار سال مشخص گردیده و سپس با استفاده از روشهای آزمایشگاهی گرما روشنایی دقیقاً تعیین شدند. تمدن قراتاغ از لحاظ مشخصات به تمدن قیراق سنگ منسوب است و تفاوت چندانی با تمدن سوآنی شبه جزیره هندوستان که در بالا بدان اشاره شد، ندارد. بعد از این کشفیات جای شبهه نیست که در تاجیکستان و آسیای میانه نخست گروههایی مسکون شدهاند که به دورههای تمدن قیراق سنگ تعلق داشتهاند[۳].
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که استپهای شمال آسیا از نخستین مراکز شکل گیری فرهنگهای نخستین و پیدایی آثار عصر حجر بوده است. آریاییها، که از مردم هند و اروپایی بودند، از بخش شمالی فلات ایران به سوی نواحی پایینتر آن کوچ کردند و در دشتها و مزارع سبز خوارزم ساکن شده، اندک اندک فرهنگ بزرگی را بوجود آوردند. شمار دیگری نیز در بخش دیگر فلات ایران تا ماورالنهر بیابان نشینی و کوچ نشینی را برگزیدند و به زندگی قبیلهای روی آوردند که در آثار تاریخی و حماسههای پیشین ایران «تورانی» خوانده شدهاند. ساکنین نخستین سرزمین ماورالنهر آسیای مرکزی قومهای ایرانی از جمله سغدی، خوارزمی، باختری، سکایی و ... بودهاند و قومهای ترک نژاد و ترک زبان از حدود سدهی پنجم به این منطقه وارد شده و در آنجا ساکن شدهاند. آسیای مرکزی در سدهی ششم پیش از میلاد بخشی از امپراتوری هخامنشیان بوده است. اسکندر مقدونی در سدهی چهارم پیش از میلاد بخشهایی از آن را فتح نموده و جانشینان اسکندر بنام دولت یونانی- باکتریا (باختر یا بلخ) مدتی بر این منطقه حکومت کردهاند. در سدهی نخست پیش از میلاد تخالها که مردمانی بیابان گرد بودند، سرزمین باکتریا را فتح کردند و آن را تخارستان نامیدند. کوشانیان را که تا سدهی سوم میلادی، در این سرزمین فرمانروایی داشتهاند، از این قوم دانستهاند. در سدهی چهارم میلادی هونها یا هیاطله که بعضی از خاورشناسان آنان را از مردم چین دانستهاند سرزمین کوشانیان را گشودند. منابع چینی سرزمین مستقلی از سغدیان را در سدهی هفتم میلادی (سدهی نخست هجری قمری) در این منطقه گزارش میدهند که به گونه خود مختار اداره میشده است.
اشکانیان (250 پیش از میلاد تا 226 میلادی) با دولت روم و مهاجمان آسیای مرکزی پیوسته در جنگ و جدال بودند[۴]. پایتخت آنها شهر فسا، در نزدیکی عشق آباد کنونی در ترکمنستان بوده است و حدود شمال خاوری قلمرو آنان به کنار آمو دریا (جیحون) میرسیده که تمامی افغانستان امروزی را دربر میگرفته است. پس از اشکانیان، ساسانیان بر سر کار آمدند و تمامی قلمرو پارتها جزء قلمرو آنان شد[۵]. دولت ساسانیان بیش از چهارصد سال (224 یا 226-651 میلادی) وجود داشت. عهد ساسانیان از جهات خاص قابل توجه میباشد. اول آنکه تقریباً از قرن چهارم میلادی در دولت ساسانیان مناسبات فئودالی با شتاب رشد میکند. دوم آنکه در مقابل نیروهای مرکز گریز والیان برخی نواحی، مقام حکومت مرکزی در ایران ارتقاء مییابد. از اینجاست که برخی دولت ساسانیان را «پادشاهی منظم» نامیدهاند[۶]. سوم آنکه نفوذ موبدان زرتشتی خیلی افزایش مییابد. دین زرتشتی به درجه دین رسمی و دولتی ارتقاء مییابد.
در عهد پسر و وارث اردشیر شاه، شاپور اول (242-272 میلادی) ساسانیان لشکر رومیان را قلع و قمع نمودند. در یک نبرد یکی از امپراتورهای روم کشته شد و در نبردی دیگر، امپراتور دیگر روم اسیر شد. دولت ساسانیان در عهد شاپور دوم (309-379 میلادی) خیلی نیرومند شده و در شرق و غرب در چندین نبرد پیروز گشته و شهرهایی را بنا کرد. ساسانیان باعث اعتراض شدید اقوام و از جمله موجب اعتراض شدید مردمان نواحی فتح شده آسیای میانه و ماورای قفقاز شدند. شورش این نواحی و تجاوز بادیه نشینان بنیاد دولت ساسانیان را متزلزل نمود. شاه و شاهزادگان ساسانی یا به اسارت میافتادند و یا بدست بادیه نشینان آسیای میانه گروگان گرفتار میشدند که پیروز (459-484 میلادی) از جمله پادشاهان مذکور است.
شاهان ساسانی کوشیدند که آسیای میانه را به دولت خود ملحق کنند و این تلاش آنها چندان بیهوده نبود. سپس آنها در اواسط قرن پنجم میلادی نواحی آسیای میانه را از دست دادند و این مناطق بدست کوچیان منتقل افتاد. ولی اندکی بعد ناحیههای افغانستان جنوبی دوباره به تصرف ساسانیان درآمد. دولت ساسانیان در اواسط قرن هفتم میلادی نتوانست مقابل لشکر پر قدرت عربها ایستادگی کنند و دولت ساسانیان شکست خورد[۷].
تاریخ دوره میانی
پس از آن که ایران از اوایل دهه دوم هجری قمری به تدریج توسط لشکریان مسلمان تسخیر شد و تصرف خاور ایران از جمله خراسان در سال 28 یا 29 ه.ق، به دست عبدالله بن عامر صورت گرفت. بقیه شهرها و نواحی آسیای مرکزی نیز کم کم به دست مسلمانان افتاد. پس از طاهریان و صفاریان، سامانیان در برابر خلفای عباسی قیام کردند و بر ماوراءالنهر چیره گشتند. شورشهای مداوم مردمان ماوراءالنهر علیه حکم فرمایی اعراب از زمان استیلای خلافت بر آسیای میانه به این سو، همچنان ادامه داشت. در اواخر حکومت سامانیان ناآرامیهای زیادی در خراسان آشکار شد و قدرت به دست ترکان درباری افتاد که بیشتر آنان از غلامان سامانیان بودند. در این دوران توان و قدرت قراخانیان بیشتر شد. ترکان غزنوی، سلجوقی و ... نیز بر بخشهایی از این منطقه و نواحی جنوبی افغانستان حکومت کردند.
خوارزمشاهیان بر اراضی جنوب دریای آرال و ماورالنهر حکمرانی میکردند[۸]. در قرن هفتم ه.ق با یورش چنگیز خان مغول به نواحی خوارزم و ماوراءالنهر، آثار و شکوه فرهنگ در این نواحی و سرزمینهای پیرامون آن مورد تاخت و تاز مغولان قرار گرفت. روی کار آمدن ایلخانان و قدرت گرفتن هلاکو و یورش او به قلمرو خلفا در روند گسترش اسلام و پیشبرد فرهنگ ایرانی در متصرفات جدید موثر واقع شد[۹].
از قرن دهم هجری قمری که بخشهایی از آسیای مرکزی به دست ازبکها افتاد و بر آن مستولی شدند. همزمان با حکومت شیبانیان که ازبک و سنی مذهب بودند در ایران نیز صفویان فرمانروایی میکردند که مذهب شیعه را دین رسمی اعلام کرده بودند. در نتیجه پس از جنگهایی که جنبه ملی و مذهبی داشت، پیوند رسمی بین ایران و آسیای مرکزی قطع گردید. بین سالهای 1145 تا 1153 ه.ق، نادرشاه افشار بخشهایی از متصرفات پیشین ایران در آسیای مرکزی از جمله هرات، قندهار، غزنین، کابل، خوارزم، بخارا، خیوه و بخشهایی از هند را فتح کرد. از سال 1255 ه.ق / 1389 م، یورش روسهای تزاری به این منطقه آغاز شد و طی چند سال بخشهایی از آن به دست روسها افتاد.
در سال 1266 ه.ق/1850 م، بخشهایی از جنوب آسیای مرکزی به دست افغانها افتاد و پس از کشمکشهای سیاسی بین افغانها و ازبکها، کشور افغانستان به وجود آمد. در سال 1282 ه.ق/ 1856م، سرزمینهایی از این منطقه که توسط روسها اشغال بود، ایالت ترکستان نامیده شد. در 1289 ه . ق / 1872م، خان بخارا و در سال 1290 ه . ق/ 1873 م، خان خیوه تسلیم روسها شده، دست نشانده آنها گردیدند. در سال 1313 ه.ق./1859، سرزمینهای تاجیک نشین بین روسیه، افغانستان و امیرنشین بخارا تقسیم شد. جنگهای ایران و روسیه تزاری، از دست رفتن شهرهایی مانند مرو، خیوه، هرات و ... و تغییر مرزهای شمال خاوری و خاور ایران در نیمه اول و دوم سده نوزدهم میلادی (سده 13 ه.ق) در زمان حکومت قاجار روی داده است[۱۰].
تاریخ معاصر
از دورۀ صفویه تا جدایی ایران و ماوراءالنهر
آغاز جدایی ماوراءالنهر از ایران به پایان قرن پانزدهم میلادی(دوره زندیه) بر میگردد. اختلافات مذهبی، دستیابی به سیاست مستقل و اقتصاد خودکفا و ادبیات و فرهنگ مستقل از مهمترین علل این جدایی به شمار میرود. پس از آن بود که در سده دهم هجری ازبکهای سنی مذهب بر بخشهایی از آسیای مرکزی حاکم شدند و همزمان در ایران صفویان فرمانروایی یافتند که مذهب تشیع را مذهب رسمی اعلام کرده بودند، در نتیجه پس از جنگهایی که جنبۀ ملی و مذهبی داشت، پیوند رسمی ایران و ماوراءالنهر برای همیشه گسسته شد. نادرشاه افشار مجدداً با حملات خود بخشهایی از این منطقه را گشود، اما جنگهای ایران و روسیه و شکست ایران از روسیه، طبق عهدنامههای گلستان و ترکمانچای منجر به از دست دادن آنها و برخی دیگر از شهرها و تغییر مرزهای شمالی ایران در سالهای 1228 و 1243 ه.ق (1813 و 1828.م) در دورۀ فتحعلی شاه قاجار شد. پس از آن تسلط بلشویکها و جنگهای داخلی سرنوشتی چنان که امروز پیداست برای این منطقه رقم زد. اگرچه آسیای میانه پس از جدایی از نواحی غربی ایران به استقلال سیاسی دست یافت، لکن بیدرنگ زیر نفوذ سیاست، اقتصاد و فرهنگ قبایل ترک بادیه گردی که از مناطق شمالی آمده بودند قرار گرفت. سرانجام ازبکهایی که بین آنها جنگ و خونریزی قبیلهای حاکم بود، به رهبری یکی از سران سلسله چنگیزخان، یعنی ابوالخیرخان شیبانی، متحد و یکپارچه گشتند و نوه ابوالخیرخان شیبانی در قرن پانزدهم میلادی برای فتح سرزمینهای جنوبی رهسپار آن نواحی گردید. پس از آن از سال 1255هـ.ق/ 1839م. یورش روسها به این منطقه آغاز شد و طی پنج سال بخشهایی از آن به دست روسها افتاد. در 1266 هـ.ق. بخشهایی از جنوب این منطقه به دست افغانها افتاد و پس از کشمکشهای سیاسی بین افغانها و ازبکها کشور افغانستان به وجود آمد. در 1282هـ.ق سرزمینهایی از این منطقه که توسط روسها اشغال شده بود ایالت ترکستان نامیده شد. در 1289 هـ.ق خان بخارا و در 1290 هـ.ق خان خیوه تسلیم روسها شده، دست نشاندۀ آنها گردیدند[۱۱][۱۲].
از دوره جدایی ایران و ماوراءالنهر تا پیش از تسلط روسها (ماوراءالنهر در دست حکام داخلی)
در این دوره تاریخی سه سلسله ازبک نژاد به نامهای شیبانیان، اشترخانیان و منغیتیان حدود 420 سال از اوایل قرن دهم هجری حاکمیت منطقه را به دست گرفته و به شهادت تاریخ آن را رو به قهقرا بردند که در زیر به بررسی تاریخی آنها می پردازیم.
شیبانیان
پس از وفات سلطان حسین بایقرا (1506- 1469.م)ـ آخرین امیر تیموری ـ دستگاه دولتی ضعیف شد و در ابتدای عصر16م. شیبانیان که ازبک نام داشته و از اولاد مغول بودند تمام خراسان شمالی و در سال 1507.م استانهای بلخ و هرات را تصرف کردند. این سرزمین که در طول حیات تاریخی خویش همواره به نحوی با سرنوشت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی حاکمیت مرکزی ایران پیوند ناگسستنی داشت، در این مرحله از نظر سیاسی کاملاً از ایران جدا شد. شیبانیان در طول قرن 16 در مورد خراسان با صفویان منازعه داشتند تا در 1597.م از ایران شکست خورده و خراسان را به طورکلی به صفویان واگذاشتند و بدین ترتیب در 1598.م ایران به وضوح از صحنۀ آسیای مرکزی خارج گردید. سرسلسلۀ خاندان شیبانی محمدخان فرزند شاه بوداغ سلطان و نوادۀ ابوالخیرخان بود. سیاست داخلی شیبانیان پس از استیلای دولت تماماً به نفع طبقۀ قدرتمند و حاکم بود و منطقۀ تحت نفوذ خود را به ملکها تقسیم کرده، اختیار آنها را به دست خویشاوندان و امرای خود میسپردند. در زمانی نزدیک به یک قرن حاکمیت آنان، ماوراءالنهر شاهد حوادث و تحوّلاتی مهم و مجموعاً دوره ناآرامی برای این منطقه بود[۱۳][۱۴].
اشترخانیان
اشترخانیان، هشترخانیان یا جانیان (1009-1166ق/1601-1753.م) از دیگر اعقاب مغول بودند که یک و نیم قرن روزهای بسیار سختی را برای مردم ماوراءالنهر رقم زدند[۱۵]. آن گونه که در کتب تاریخی آمده است اولین پادشاه سلالۀ نوجانیان شناخته شده نیست. اعیان و اشراف فئودالی مسند خانی را به جانی بیک سلطان، باقیمانده از تبار چنگیزیانی که در اشترخان حکومت خانی تشکیل داده بودند پیشنهاد نمودند، اما او در موقع الحاق اشترخان به روسیه فرار کرد و باقی محمد، پسرش، اولین پادشاه این سلسله معرفی شد.
در دورۀ یکی از اعقاب این سلسله، نادرشاه افشار قسمتی از خاک از دست رفتۀ ماوراءالنهر را ضمیمۀ ایران کرد. در این دوران زمانی برای عرض اندام شاعران و نویسندگان باقی نماند و اکثراً راهی دیار هند شدند و به همین دلیل سبک هندی حتی به طور افراطی در میان شاعران بروز کرد و شاعرانی مردمی با اشعاری عامهپسند تا حدودی پدید آمدکه سیدای نسفی محصول همین دوره است. به نقل از مؤلف کتاب غریبههای آشنا، میتوان عصر فرمانروایی اشترخانیان در ماوراءالنهر را «عصر صائب» -در حوزۀ ادبیات- نامگذاری کرد[۱۶][۱۷].
منغیتیان
با لشگرکشی نادرشاه افشار به ماوراءالنهر در اواسط قرن هجدهم میلادی، بسیاری از سرزمینهای ورارود تحت فرمانروایی شاه ایران درآمد. پس از قتل نادرشاه به دست درباریان، یکی از سرلشکران افغان او بلافاصله به قندهار رفت و دولت مستقلی تشکیل داد و برخی از مناطق تاجیک و ازبکنشین را ضمیمۀ خاک خود کرد که تاکنون نیز پایدار مانده است. در بخارا نیز محمد رحیمبی در سال 1753م. آغازگر حکومت منغیتیان گشت و به این ترتیب ایران برای همیشه از بخشی از خاک خود جدا گردید. محمدرحیم بی و پس از او دانیالبی بنیانگذار بسیاری از اخاذیها از مردم ضعیف و ظلم و ستم به آنان به واسطۀ مأموران خود گشتند. انواع مالیاتها را رایج ساختند، جنگهای داخلی را شدت بخشیدند و شهرهای مهم را به نابودی کشیدند. پس از دانیالبی پسرش امیرشاه مراد که ادعای زهد و تقواپیشگی داشت فرمانروا شد. اگرچه دوره او (1785-1800) در تاریخ سلالۀ منغیتیه دورۀ بهتری نسبت به دیگر دورههای امارت این خاندان محسوب میشد، اما او نیز ریاکارانه، باعث رواج تعصب دینی و به آن واسطه استحکام مقاصد سیاسی خود گشت. او تحت لوای «جهاد مقدس بر ضد شیعهها» چندین مرتبه به خراسان لشکر کشید و بسیاری از اهالی خراسان را اسیر کرد و به بخارا برد و باعث رواج برده فروشی و غلامداری تا اواسط دورۀ امیر مظفر شد، اما برخی از انواع مالیات را حذف و برای سربازان مقرری ماهیانه و برای هر شهر و ده قاضی تعیین کرد و با شعار دینداری در دل مردم نفوذ یافت و با به بیگاری گرفتن اسرا مساجد زیادی در سمرقند و بخارا و دیگر شهرها ساخت. «وقتی که از منغیتیان کسی مانند امیر شاه مراد (معصوم بی) به حکمرانی رسید، در مملکت بخارا و سمرقند بعضی اصلاحات را به عمل آورد، از این جمله زمینهای کشت را نسبتاً آباد و بازارها را جاری نموده و وقف باطل شده رفته را هم از سر نو برقرار کرد... او دربارۀ تعمیرحجرههای مدرسه ... یک فرمان اعلان کرد که در مدت دو سال مدرسههای بخارا و سمرقند آباد شدند[۱۸]».
پس از او پسرش امیرحیدر (1800-1826.م) به تخت نشست و شیوهای به موازات شیوۀ پدر، اما در لباس عالمی و علماندوزی پیش گرفت و در مدرسۀ ارگ که به امر او ساخته شد به تدریس پرداخت. او علاقۀ زیادی به زنان داشته و شیوۀ دختریابی در امارت خود را تا پایان حکومت منغیتیان بنیان نهاد و اخذ انواع مالیاتها را از مردم شدت بخشید. پس از او پسرش نصرالله(1826-1865) فرمانروا شد، روش او آدمکشی بود و دو برادر خود را که وارثان طبیعی سلطنت بودند کشت. بخاریان به او لقب امیر قصاب داده بودند. او لشکر نظامی را سامان داد، لباس مخصوص نظامی رایج و کل سربازان را مسلح کرد. پس از او امیر مظفر(1865- 1885) به سلطنت رسید. دورۀ او به جنگ و جدال با دولت خانی خوقند و دولت تزاری روسیه گذشت و آسیای میانه به روسیه ملحق گردید و برخی از نظامات فئودالی دوره امیران قبلی تعدیل یا حذف و برخی تشدید شد و روسیه در بخارا دارای کنسولگری گشت. پس از او امیرعبدالاحدخان (1885-1910) امیر بخارا شد که یادداشتهای صدرالدین عینی دربارۀ وقایع دوران این امیر در جامعۀ بخارا و اطراف آن است. پس از امیر عبدالاحد نیز امیرعالمخان(1910-1920)[۱۹] حاکم بود و با انقلاب بخارا سلالۀ منغیتیان برچیده و در بخارا جمهوری خلقی شوروی برپا شد. منغیتیان مخالف هرگونه نوآوری بوده و مردم تحت فرمان خود را در جهل و خرافه و تعصبات شدید مذهبی نگه میداشتند، البته دولت روسیه تزاری نیز از این امر استفادههای خود را میبرد. منطقۀ تحت نفوذ آنان به چند تکه تقسیم شده و هر تکهای تحت فرمانروایی با گرایشات خاص خود قرار گرفت. در این میان امارت بخارا چون دولت مستقل باقی ماند و این اقدام را حکومت روسیه با ملاحظات سیاسی پیش گرفت و امیربخارا همچنان دارای اعتبار دینی و سیاسی بود و رهبر اسلامی ماوراءالنهر محسوب میشد. در سال 1873 با امضای قراردادی با مقامات روسیه، بخشی دیگر از زمینهای منطقه از جمله سمرقند، خجند و نواحی آن نیز تحتالحمایۀ روسیه قرار گرفت و بازارها و راههای دریایی و خشکی برای ورود کالای روسی باز شد و این به معنی شکست انگلستان در منطقه بود، اما امارات بخارا تا 1924جزء خاک روسیه محسوب نمیشد، هرچند عملاً تابع او بود. ده تن از خانات این سلسله در طی168 سال بر منطقه حکمرانی کردند که انقلاب اکتبر 1917و انقلاب بخارا در 1924و جنبشهای محلی از جمله قیام باسماچیان و نهضت جدیدیها و پان ترکیستها در دوران پایانی امیران این سلسله اتفاق افتاد[۲۰].
پس از تسلط روسها (ماوراءالنهر قرن بیست)
به استناد کتاب «سمرقند چو قند» تحولات سیاسی این دوره به سه مقطع تاریخی سالهای1900-1924/ 1924-1992/ 1992-2000 تقسیم میشود. در مقطع تاریخی نخست سه واحد جغرافیایی وجود داشت: فرمانداری نظامی ترکستان روس، جمهوری خلق شوروی خوارزم و جمهوری خلق شوروی بخارا. در مقطع تاریخی دوم پنج واحد جغرافیایی به وجود آمد: تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و ترکمنستان و در مقطع تاریخی سوم استقلال ملتها که از 1985 شروع شده بود پیش آمد. در این سه مقطع تاریخی به ترتیب زبان فارسی، روسی و زبان خاص هر کشور رایج شد.
حاکمیت روسها
اندیشه ورود به ماوراءالنهر در دوران حکومت پطر کبیر(1689- 1725.م) ایجاد شد. زمانی که پطر تصمیم گرفت از طریق این منطقه به سوی هندوستان راه باز کند. از طرف دیگر حملههای کوچنشینان منطقه به روسیه و ربودن مردم روسی توسط آنها و فروششان به عنوان غلام در خیوه، عزم روسیه را در 1839 بر تسلط بر منطقه جزم کرد، پس در دوران حکومت خاندان منغیت به خیوه لشکر کشید و شکست خورد و در سالهای 56- 1853 در جنگ کریمه از متحدین(انگلستان، فرانسه و عثمانی) شکست خورد و به دنبال آن برای جبران اعتبار از دست رفته و به دست آوردن اقتدار سیاسی و اقتصادی، نفوذ خود را در تمام خانات ماوراءالنهر جهت تأثیر گذاری بر سیاست عمومی انگلستان گسترش داد و به این ترتیب بود که پایگاه استیلای روسیه در ماوراءالنهر برپا شد. در ابتدا این استیلا به صورت تحتالحمایگی بود و خانات به صورت مستقل اداره میشدند و نخبگان محلی دارای استقلال بودند و عدم وجود شورش نسبتاً جدی در قلمرو ترکستان روسیه تا 1917 و قبل از عهد کمونیسم دقیقاً تائید همین مسئله است. در کتاب اسلام و نهضتهای اسلامی آمده است: «در واقع آسیای مرکزی قرن 19 و 20 از جانب چهار قدرت اداره میشد که سه تای آنها دولتهای محلی و چهارمی روسیۀ تزاری بود. از جمله دولتهای محلی که رسماً کشوری مستقل، ولی در اصل وابسته بر روسیه بودند خاننشینهای خیوه و خوقند و امیر بخارا بود و هم زمان قسمتی از سرزمینهای آسیای مرکزی تحت عنوان استان ترکستان مستقیماً از سوی دولت مرکزی روسیه اداره میشد» پس از تسلط روسها، حیثیت دینی و ملی مردم مسلمان به چیزی گرفته نمیشد. فاجعۀ دیگری که سلطۀ شوروی بر سر مردم ماوراءالنهر وارد کرد، ویران کردن مدارس و مساجد، سوختن کتابهای قدیمی و به ورطۀ بیمذهبی و بیسنتیکشیدن جامعه بود. شمار زیادی از دانشمندان و مدرسان و علمای دینی در کنج زندانهای استالین و تبعیدگاه های سخت سیبری و روستاهای دوردست تحت فشار نودولتان سرخ نابود شدند. تا اینکه در آغاز عصر20 یعنی در سال 1924 تقسیمبندی مرزها به دست بلشویکها صورت گرفت و تا حدودی حکومت 70 ساله کمونیستها بر منطقه تغییر یافت و حوزهبندی جغرافیایی منطقه به خواست روس ها شکل گرفت. در این میان تاجیک ها بیشترین ضربه را از نفوذ آنها در منطقه متحمّل شد. از میان برداشتن الفبای فارسی در 1921 و تبدیل آن به لاتین و بعد در 1949 به کریلیک (سریلیک) و جدایی آنها از سرزمینهای تاریخیشان چون سمرقند و بخارا و فرغانه از جمله این ضربات بود[۲۱][۲۲].
انقلاب اکتبر 1917
زمان انقلاب سوسیالیستی روسیه در اکتبر1917(1296ه.ش) که پایان سلطنت مطلقۀ خاندان رومانف و تغییر حکومت از فردگرایی به سوسیالیستی و سقوط پادشاه روس ـ لنین ـ بود، زمان دگرگونیهای بزرگی در روزگار مردم مناطق ماوراءالنهر به حساب میآید. آنان که از یک سو توسط ثروتمندان و حاکمان و ملاهای محلی و از سوی دیگر از جانب استثمارگران و حکومت داران پادشاهی روسیه ظلم میدیدند، همه قیام نموده، طالب آزادی شدند، اما امیر بخارا که اصلاحات را منافی قدرت خود میدانست به سرکوب مخالفان خود پرداخت و بر دستگیری، تبعید و کشتار روشنفکران افزود، اما زمینه را برای انقلاب بخارا در 1924 فراهم ساخت[۲۳].
دوره تسلط پان ترکیستها
یکی از عمدهترین تحولات سیاسی و فکری خاورمیانه در آغاز قرن بیستم ظهور جریان ناسیونالیسم در سراسر منطقه بود. در این میان سه جریان ناسیونالیستی عرب، ترک و ایرانی، بیش از همه بر سیر تحوّلات منطقه تأثیر گذاشت. ویژگی قومی جریان ناسیونالیسم عربی و ترکی و تلاش آنها برای ایجاد یک دولت یکدست قومی و بحران هویت شدیدی که در پایان قرن نوزدهم جامعۀ عثمانی را دربرگرفته بود، باعث شد که هر دو ناسیونالیسم قومی عرب و ترک، به تدریج جنبۀ رمانتیک به خود گرفته و به مرزهای افراطی ایدئولوژیهای «پان» قدم بگذارد، بدین خاطر بود که این دو جریان از اوایل قرن بیستم به بعد گونههای افراطی ناسیونالیسم پان عربی و پان ترکی را به خود گرفت و برای یکپارچه شدن سرزمینهای پراکندهای که به گمان آنها نشان از رگههای قومی آنها داشت تلاش شد. ظهور پان ترکیسم از نیمۀ دوم قرن 19 تا پایان قرن 20 ادامه داشت. این مسأله در ماوراءالنهر علیه تاجیکان به کار رفت و در تاشکند و سمرقند و بخارا گروهی از سیاستمداران و نویسندگان شوونیست در سال 1917 و 1918 به سرکوب اندیشه و انگیزههای استقلالطلبان تاجیک پرداختند. این دسته از پانترکیستها دستپروردگان مکاتب عثمانی محسوب میشدند که با انتشار مقالاتی در نشریات گوناگون میکوشیدند تا اثبات کنند که در سراسر آسیای مرکزی به غیر از بدخشان و وادی بالاآب زرافشان مردمی به نام تاجیک وجود ندارد و اگر هم عدهای فارسی زبان در سمرقند و بخارا پیدا شوند در اصل از ترکهایی هستند که زیر نفوذ تمدن ایرانی، زبان و ملیت خود را گم کرده و باید به اصل و نسب ترکی خود بازگردند. این حرکت از روندهای اثرگذار فرهنگی و سیاسی در آغاز قرن 20 آسیای مرکزی بود و تأثیر آن بر روشنفکران اصلاح طلب تا بدان جا پیش رفت که بسیاری از کسانی را که دارای هویت تاجیک و زبان فارسی بودند تحت تأثیر قرار داد و آنان در کوتاه مدت پایگاه و جایگاه زبان و فرهنگ ملی خود را انکار کردند. از جملۀ این روشنفکران میتوان به عبدالرئوف فطرت، فیضا... خواجهاف و عبدالقادر محیالدیناف اشاره کرد. صدرالدین عینی برای پاسخگویی به این گروه کتاب «نمونه ادبیات تاجیک» و در 1924 در روزنامه آواز تاجیک رمان «آدینه» و در دیگر مجلات مقالاتی با عنوان: قوم تاجیک و روزنامه، دربارۀ مکتب و معارف تاجیک، تاجیکان کوهستان، قابلیت تشکیلاتی در تاجیکان، کار تاجیکستان گل کردنی است و ... را به چاپ رساند. با چاپ کتاب نمونه ادبیات تاجیک، این گروه با راه اندازی غوغایی ساختگی در 1930 کتاب را ضد انقلاب معرفی کرده و مانع توزیع آن شده و آن را آتش زدند. این غائله هم اگر چه نتایج آن برای تاجیکان تاکنون نیز باقی است، اما دیری نپائید و از بین رفت[۲۴][۲۵].
قیام باسماچیان
باسماچی (از مصدر Basmach) واژۀ ترکی به معنای مهاجم و راهزن و چپاولگر است و در اصطلاح فارسی عیار خوانده میشود. باسماچیان گروه مسلحی به نمایندگی مردم ترکمنستان، باشقیرستان و شبه جزیرۀ
کریمه بر ضد حکومت روسیه تزاری بوده که در 1918 با چهره ملی ـ مذهبی ظاهر شدند و لقبی است که به مخالفان نظام جدید داده شد. این اصطلاح از طرف روسها به منظور تحقیر و سرکوب مجموعه نیروهایی که در مقابل پیشروی بلشویکها درآسیای مرکزی مقاومت میکردند به کار برده و بعدها بر بسیاری از حرکتهای مسلحانۀ سیاسی دیگر نیز اطلاق شد. از آنجا که در میان باسماچیان عدهای راهزن نیز به مردم پیوسته و بعضاً دست به چپاول اموال مردم میزدند، لذا کل قیامگران مورد تحقیر قرار گرفتند و جنگهای نیروهای شوروی با باسماچیان را برخی نزاع کمونیسم با ضدکمونیسم و برخی مبارزه روسها با مسلمانان میدانند. باسماچیها مجموعهای یک دست و هماهنگ نبودند و طیف وسیعی از نیروهای مختلفی را که با انگیزههای متفاوت در مقابل بلشویکها ایستادگی میکردند شامل میشد. تأثیرات تاریخی این جنبش در فرهنگ و روحیۀ اجتماعی امروز برخی از مردم ماوراءالنهر و در دوران جنگهای داخلی بارز و در واقع نوعی الگوبرداری از جنبش آنان بود[۲۶][۲۷].
انقلاب بخارا
پس از انقلاب اکتبر 1917، ورود علنی و رسمی بلشویکها به منطقه آغاز گشت که توسط عناصر داخلی نیز همراهی شدند. در 1918 به بخارا حمله کرده و ارتش آنان در سرحد افغانستان به دست بخارائیان شکست خورد که منجر به عقد قراردادی با امیر منغیت ،سیدعالم خان، شد. این جنگ «واقعه کالیسوف» نام دارد. روسها پس از این شکست در 1920 وارد بخارا شده و این بار موفق شده و آن را تصرف کردند. این حمله به انقلاب بخارا موسوم شد. امیر سید عالم خان بخارا را ترک کرد و به افغانستان گریخت، ارتش سرخ نیز از فرصت استفاده کرده و به قتل و غارت پرداخت، مردم بخارا که به ستوه آمده بودند قیام کردند و انقلاب در گرفت و به دنبال آن حکومت موقتی جمهوری در بخارا تشکیل شد و بخارا به ازبکستان پیوست و خاندان امیر تبعید شدند. پس از آن مرزبندی ملی از طرف روسها آغاز شد و در 1924 انقلاب بخارا به سرمنزل مقصود انقلاب کنندگان رسید و بخارا به عنوان یک دولت مستقل نیست شد و جمهوری شوروی ازبکستان به وجود آمد و بیشتر پانترکیستها بر سر قدرت آمدند. در این مرحله زبان تدریس در مکتبها نخست به ترکی عثمانی، سپس به ازبکی برگردانده شد. زبان ازبکی جای تاجیکی را گرفت و تاجیکان از نشریات و چاپ کتب درسی فارسی، تاجیکی محروم و حتی از نظر شناسنامه نیز نادیده گرفته شدند. بدین ترتیب انقلابات ماوراءالنهر در کل به ضرر تاجیکان که وارثان واقعی این سرزمیناند تمام شد[۲۸][۲۹].
دوران حکومت شوراها
پس از استقرار حکومت کمونیستی در منطقه و با توجه به ایدئولوژی خاص آنان که اساساً با مذهب مخالف و به لائیسیسم معتقد بودند، هزاران مسجد و مدرسه مذهبی بسته و بعضاً به انبار تبدیل و حتی تخریب شد. اگر چه در بحبوحۀ انقلاب اکتبر، لنین جهت حمایتهای قومی و مذهبی در 15 نوامبر 1917 فرمانی صادر کرد که در آن آزادی مذهبی تضمین شده بود، ولی به تدریج این تضمین نادیده گرفته و مبارزه با دین آغاز شد. هراس روسها از آن بود که با پیروزی اسلام در منطقه، جنبش اسلامی ضمن سرایت به دیگر کشورهای آسیای مرکزی، حتی در برابر مرزهای فدراسیون روسیه نیز توقف نکند. سرکوب بیرحمانه مسلمانان، به ویژه در زمان استالین در دهه 1930 و پیش از آن در دهه 1920 و انهدام بخشهایی از برج امیر بخارا در نزدیکی شهر دوشنبه و تخریب کامل شهر بزرگ خجند به دست ارتش سرخ از جمله دلایل هراس اتحاد شوروی از نفوذ اسلام در این منطقه بوده است. اولین عاملی که برای احیای مجدد اسلام در این منطقه مساعدت نمود، شتاب بیشتر نیروهای مبارز و دوم تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان بود که پس از اشغال آن از مسلمانان تاجیک به عنوان مترجم و خبرنگار و معلم و ... و به عنوان نمایندگان شوروی استفاده کرد. از آنجا که درهای افغانستان به روی جهان اسلام باز بود، ارتباط تمامی مسلمانان خارج با مسلمانان شوروی فراهم گردید و کانال جدیدی برای انتقال اسلام به شوروی بود. نقش سیاست پروستریکا و فضای باز سیاسی و آزادی بیان در زمان گورباچف نیز دلیل دیگر بود[۳۰][۳۱].
دوران استقلال
حوزهبندی نهایی جغرافیای منطقۀ ماوراءالنهر از سال 1936- 1924 همسو با خواست سیاست جدید استعمار شوروی شکل گرفت و آغاز تأسیس هر کدام از پنج جمهوری ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان در سال 1924 با نام جمهوری به صورت مستقل مانند ازبکستان و ترکمنستان و یا به صورت خودمختار در محدودۀ ازبکستان و شوروی مانند تاجیکستان (در ترکیب ازبکستان) و قزاقستان و قرقیزستان (در ترکیب شوروی) اتفاق افتاد. هر کدام از سه جمهوریهای خودمختار در حدود 10 سال بعد نقشۀ نهایی خود را تثبیت کرده و از جمهوری خودمختار به سطح جمهوری متحد ارتقاء یافتند. پس از مرگ استالین و سقوط استبداد استالینی و مرگ استالین در 1953 ملتهای شوروی به احیای سنتهای والای خویش اهتمام ورزیدند. در 1956 خروشچف بر مسند حکومت نشست. او با انتقاد از استالین پرده از اسرار دیکتاتوری نظام برداشت و به اهل قلم آزادی نسبی اعطاء کرد. گورباچف آخرین رهبر حزب کمونیست نیز از 1985روند آزادی بیان و بازسازی را با نیت ترمیم جامعه گسترش داد. وی بحران شدید جامعۀ سوسیالیستی را که به علت تک حزبی بودن بیش از پیش رشد کرده بود دریافت. اهل قلم نیز در پی آن به بیان نقایص جامعه پرداختند و به دنبال آن فروپاشی شوروی اتفاق افتاد. جمهوریها در سازمان ملل به رسمیت شناخته شدند و نهایتاً تمامی آنها در سال 1991 به صورت کشور مستقل اعلام استقلال کردند[۳۲].
فروپاشی شوروی سرآغاز تغییرات وسیعی در نظام بینالملل شد. گسترۀ این اتفاق شامل تغییرات جغرافیایی و سیاسی و ظهور بحرانهای جدید بوده است. یکی از نمونههای آثار این فروپاشی شروع جنگ داخلی پس از استقلال 1991 در کشوری مثل تاجیکستان بود. این جنگ از جمله جنگهای خونین داخلی در اواخر قرن20 و آستانۀ قرن 21 بود که دامنۀ وسیع خشونت و تخریب گستردۀ آن تاکنون مشهود است. درگیریهای داخلی به دلیل اختلافات سیاسی کمونیستها و اتحاد مخالفان (مرکب از اسلامگرایان و دموکراتها) و رقابتهای قومی و محلگرایی شروع شد و با دخالت عوامل خارجی گسترش یافت. پنج سال جنگ داخلی از 97-1992 ادامه داشت و موجب کشتهشدن بیش از 50 هزار و آوارگی بیش از یک میلیون نفر از مردم این منطقه گردید که نهایتاً با دخالت کشورهای منطقه به صلح انجامید. کشورهای دیگر آسیای مرکزی نیز با مشکلات اقتصادی زیادی روبه رو هستند.
تاجیکستان از بدو استقلال خود از شوروی تا کنون 3 بار تغییر حکومت و 5 سال جنگ داخلی را تجربه کرده است. اولین رئیس جمهوری تاجیکستان قهار محکماف بود که از زمان شوروی در مسند ریاست جمهوری باقی مانده بود. دومین رئیس جمهور تاجیکستان رحمان نبیاف قصد تعطیل کردن حزب کمونیست تاجیکستان را داشت لیکن اکثریت نمایندگان کمونیست در مجلس او را برکنار کردند.
در سال 1992م. نبیاف توسط نظامیان خلع شد که آغاز جنگ داخلی بود. مجلس امامعلی رحماناف را به عنوان رئیس شورای عالی تاجیکستان انتخاب کرد. جنگ بین نیروهای دولتی که توسط ارتش روسیه حمایت میشدند و نیروهای اسلامخواه در طول مرز افغانستان بالا گرفت. اما در سال 1994م. قرارداد آتش بس امضاء شد. در همان سال در حالی که نیروهای اسلامگرا و ضددولتی در انتخابات شرکت نداشتند، رحماناف در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد.
تاجیکستان در زمان استقلال به خاطر روح اسلامگرایی و سلحشوری قوی و مقاومت در مردم این کشور، موقعیت جغرافیایی و بهرهبرداری از منابع طبیعی آن بسیار عقبماندهتر از دیگر جمهوریهای آسیای مرکزی نگاه داشته شده بود.
در سیستم شوروی، اقتصاد تاجیکستان برای تولید پنبه، آلومینیوم و دیگر تولیدات معدنی طراحی شده بود که شامل اورانیوم و طلا نیز میگردید.
جنگ داخلی تاجیکستان خسارات هنگفتی به اقتصاد ملی این کشور وارد ساخت. این خسارات در سال 1994م. حدود 12 میلیارد دلار بود که صرفاً در بعد صنعت تخمین زده شده است. تولید در تمام صنایع تا حدود 60% در سال 1994م. در مقایسه با سال 1990م. کاهش یافت. بسیاری از آلمانها و روسها که درصد بالایی از نیروی ماهر تکنولوژی تاجیکستان را تشکیل میدادند در زمان جنگ داخلی این کشور را ترک کردند. خشونتهای جناحی و برخوردهای سیاسی در کشور چهره خوبی از تاجیکستان به جهانیان عرضه نکرده است.
در اوایل سال 1994م. سازمان ملل اولین دور مذاکرات صلح بین دولت و مخالفین تاجیکستان را ترتیب داد که تا 2 سال بعد از آن نیز 5 دوره دیگر مذاکره صورت پذیرفت لیکن هیچ یک از مذاکرات به موافقتنامه صلح منجر نگردید.
در سال 1996م. وضعیت سیاسی تاجیکستان همان وضعیت سیاسی سه سال قبل از آن بود. رژیم رحماناف قادر به شکست نیروهای مخالف یا دست یافتن به مصالحهای جهت رسیدن به موافقتنامه رضایت بخشی از آنها نبود. همانگونه که سه سال قبل از آن نیز نشان داد روسیه نتوانست که دولت و مخالفین را بر سر میز صلح بنشاند.
در این اثناء به بهانه کنترل ثبات، روسیه نیروهای محافظ صلحی را به نقاط کلیدی منطقه شوروی سابق اعزام کرد. این اقدام موجب گردید که خارجیان به صداقت روسیه در تلاش برای ایجاد صلح و ثبات در منطقه شک کنند.
در اوایل ژوئن سال 1996م. بار دیگر جنگ داخلی در تاجیکستان شدت گرفت و ناظران فعال بودن ارتش روسیه در این جنگ را اظهار داشتند. حملات هوایی روسیه به مناطق مسکونی مخالفین در دهات در جنوب مرکزی تاجیکستان و مخالفت با تمدید سه ماهه آتشبس تحت نظارت سازمان ملل که در سال 1994م. امضاء شده بود از جمله این اقدامات بود. در تهاجم جدیدی با همکاری نیروهای روسیه، نیروهای تاجیکستانی تحت پوشش نیروی هوایی روسیه به طرف شرق کشور و مراکز قدرت مخالفین حرکت کردند.
در همین اثناء در ماه مه رژیم رحماناف از ادامه مذاکرات طبق برنامه زمانبندی شده تحت نظارت سازمان ملل سر باز زد و مانع از دسترسی ناظران سازمان ملل در تاجیکستان (UNMOT) به منطقه نبرد شد. در آگوست سال 1996م. نیروهای مخالفین تا نزدیکی شهر دوشنبه پیش آمدند که منجر به موافقتنامه آتشبس جدیدی شد. در اوایل سال 1996م. وضعیت نیروهای نظامی دولتی به خاطر ورود نیروهای مخالف از افغانستان به مرکز و شرق تاجیکستان نامساعد بود.
در ماه دسامبر سال 1997م. رحمان رئیس جمهور تاجیکستان موافقتنامه صلحی را با سید عبدالله نوری رهبر حزب نهضت اسلامی تاجیکستان به امضاء رسانید. این موافقتنامه در جهت تشکیل یک انجمن آشتی ملی برای مذاکره جهت صلح دائم بود. در ماه بعد از آن، دولت رحمان با مخالفین در خصوص تشکیل سازمانهای سیاسی و نظامی متشکل از هر دو طرف مذاکره کرد. هرچند جنگ تا بهار سال 1997م. ادامه یافت. این موافقتنامه صلح بین رقبای درگیر تا اواخر سال 1999م. بارها تکمیل گردید. بخشی از این موافقتنامه در جهت به رسمیت شناختن احزاب سیاسی مخالف، پیش از انتخابات سال 1999م. بود که عملی شد، لیکن این احزاب موفقیت کمی در مشارکت در دولت به دست آوردند[۳۳].
نیز نگاه کنید به
تاریخ لبنان؛ تاریخ روسیه؛ تاریخ سودان؛ تاریخ کانادا؛ تاریخ ژاپن؛ تاریخ مصر؛ تاریخ چین؛ تاریخ کوبا؛ تاریخ افغانستان؛ تاریخ سنگال؛ تاریخ ساحل عاج؛ تاریخ مالی؛ تاریخ اردن؛ تاریخ فرانسه؛ تاریخ سوریه؛ تاریخ آرژانتین؛ تاریخ اسپانیا؛ تاریخ قطر؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ اتیوپی؛ تاریخ سیرالئون؛ تاریخ اوکراین؛ تاریخ زیمبابوه؛ تاریخ تایلند؛ تاریخ بنگلادش؛ تاریخ سریلانکا؛ تاریخ تونس؛ تاریخ قزاقستان؛ تاریخ گرجستان
کتابشناسی
- ↑ افشارسیستانی، افشار (1379 خرداد). چشمانداز مناسبات ایران و آسیای مرکزی، مجله علوم انسانی دانشگاه سیستان و بلوچستان، شماره 10، ص. 73
- ↑ نیسوتورخ، م.ف(1964)، مسایل وطن قدیمی اولیهی انسانیت، مسایل اصلی آنتروپوژینیز، آمیزش مردم، مسکو،
- ↑ رانووف، و.ا(1966)، آلات سنگی و موقعیت آنها در پالئولیت آسیای وسطی(رئوس مطالب گزارشها)، مسکو، ص. 135.
- ↑ بلینسکی، آ(1371)، خراسان و ماوراءالنهر، ترجمه پرویز ورجاوند، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص. 22
- ↑ ورهرام، غلامرضا(1372)، تاریخ آسیای مرکزی در دوران اسلامی، مشهد: آستان قدس رضوی، ص. 61-62.
- ↑ مارکس، کارل، انگلوس، فردریش(1375)، استعمار (ایران و چین)؛ تهران: انتشارات سیاهکل، ص. 222
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 26-24.
- ↑ کولایی، الهه(1376 زمستان)، سیاست و حکومت در آسیای مرکزی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، ص. 14-15
- ↑ ورهرام، غلامرضا(1372)، تاریخ آسیای مرکزی در دوران اسلامی، مشهد: آستان قدس رضوی، ص. 275-276.
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 27-26.
- ↑ بلینسکی، آ(1371)، خراسان و ماوراءالنهر، ترجمه پرویز ورجاونود، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص. 114
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 27-28
- ↑ بهتونی، اردشیر (1373)، جنگ داخلی در تاجیکستان، نگاه نو، شماره 23، ص. 11
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 28
- ↑ بهزادی، رقیه(1383)، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، چاپ دوم، تهران: طهوری، ص. 78
- ↑ چرمی، داود(1375)، ازبکستان، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، ص. 137
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 28-29
- ↑ حبیبیآزاد، ناهید(1381)، کتابشناسی توصیفی تاجیکستان، چاپ اول، دوشنبه: پیوند، ص. 98
- ↑ ترابزاده، منیژه، حسینپور، اکرم، شهیدی، فریبا و وزیری، فهیمه(1373)، ماهیت تحولات در آسیای مرکزی و قفقاز، تهران: انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، چاپ اول، ص. 143
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 29-30
- ↑ خدایار، ابراهیم (1384)، از سمرقند چو قند، چاپ اول، تهران: اشاره، ص. 156
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 31
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 31-32
- ↑ خدایار، ابراهیم (1384)، از سمرقند چو قند، چاپ اول، تهران: اشاره، ص. 181-185
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 32
- ↑ خدایار، ابراهیم (1384)، از سمرقند چو قند، چاپ اول، تهران: اشاره، ص. 190
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 33
- ↑ عینی، صدرالدین(1381)، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، با مقدمه کمالالدین عینی، چاپ اول، تهران: الهدی، ص. 140
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 33
- ↑ شادمان، یوسف(1373)، تاجیکستان بهای آزادی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص. 95
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 34
- ↑ کولایی، الهه(1380)، اتحاد شوروی از تکوین تا فروپاشی، چاپ سوم، تهران: وزارت امور خارجه، ص. 167
- ↑ زهریی، حسن(1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص. 34-37