تاریخ لبنان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
دوران | تاریخ در کشور لبنان شامل [[تاریخ دوره باستان لبنان]]؛ [[تاریخ دوران میانی لبنان]]؛ [[تاریخ دوران جدید لبنان]] و [[لبنان معاصر]] است که در ذیل شرح داده شده است: | ||
تاریخ سرزمینی که امروز [[لبنان]] خوانده | === [[تاریخ دوره باستان لبنان]] === | ||
[[پرونده:دوران باستان لبنان.jpg|بندانگشتی|دوران باستان لبنان - برگرفته از سایت northwindprints - قابل بازیابی از: https://www.northwindprints.com/mideast-history/lebanese-prince-damascus-man-5882345.html|482x482پیکسل]] | |||
تاریخ سرزمینی که امروز [[لبنان]] خوانده میشود با فنیقیها که از نژاد سامی بودند و از بیابانهای جزیرةالعرب به آنجا مهاجرت کردند آغاز شد. فنیقیها همان کنعانیها بودند که بعدها، یونانیها که با آنان مراودات بازرگانی داشتند، این نام را بر آنها گزاردند. فنیقیها کشور شهرهای خود را در امتداد سواحل شرقی مدیترانه میان لاذقیه و عکا ایجاد کردند که بیشتر آنها در مناطقی که سرزمین امروز [[لبنان]] را تشکیل میدهند، قرار داشت.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 17.</ref> صور، صیدا، جبیل و بیروت از کشور شهرهای فنیقی بودند. فنیقیها در طول قرنها سکونت در این سرزمین، به کار دریانوردی و بازرگانی مشغول بودند و کالاهایی مثل پارچه و ادویه را با دیگر ملتهای ساکن در مدیترانه معاوضه میکردند و علاوهبر آن، کشاورزی، راهسازی و استفاده از جنگل در میان آنها رایج بود. کشورشهرهای فنیقی از عمران و آبادانی بسیاری برخوردار بودند و شهر صور به لحاظ صنعت پارچهبافی و به ویژه دریانوردی، اهمیت اقتصادی داشت و به مدد همین شهر بود که آوازه فنیقیها در سرزمینهای دوردست نیز پیچید. عمران و آبادی فنیقیه و موقعیت آن برکرانههای مدیترانه اما قدرتهای بیگانه را به آنجا کشاند. سلطه بیگانگان بر این سرزمین با آمدن مصریها در دوره فراعنه سلسله دوازدهم آغاز شد. هرچند در ابتدا مقاوتهایی در برابر حملات آنان صورت گرفت، مهاجمان اما به تدریج شاهزادگان فنیقی را مطیع خود ساختند. در این دوره بود که فنیقیها خط را اختراع کردند و از تجربه مصریها به ویژه در احداث بنادر استفاده کردند.<ref>نانته( 1379). ص. 26 -27.</ref> | |||
در حدود | در حدود 1200 ق.م، با خروج [[مصر]]<nowiki/>یها، فنیقیه دورهای کوتاه از استقلال را تجربه کرد. با آغاز حملات آشوریها در حدود سال 1114 ق.م، اما این استقلال مورد تهدید قرار گرفت. حملات آشوریها بیش از دو قرن ادامه یافت و از سال 876 ق.م اشغال کشورشهرهای فنیقیه آغاز شد و حدود 250 سال ادامه یافت.<ref>نانته (1379). ص. 30.</ref> با سقوط دولت آشوری در بین النهرین، کلدانیها که جانشینان آنها بودند به اشغال فنیقیه ادامه دادند. در سال 539 ق.م تمام مناطق [[سوریه]] از جمله فنیقیه تحت تصرف ایرانیها درآمد. در دوره سیطره ایرانیها، فنیقیه به عنوان مرکز تجارت جهانی از شکوفایی برخوردار بود<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: دارالثقافة، ص. 239-240.</ref> و کمبوجیه با بهرهگیری از ناوگان فنیقیها موفق به لشکرکشی به [[مصر]] و فتح آن شد.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). [[تاریخ لبنان]] و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 245.</ref> دو قرن بعد با شکست ایرانیها از اسکندر و تسلیم صور در سال 332 ق.م، فنیقیه به متصرفات اسکندر منضم شد. مقاومت صور در برابر حمله اسکندر، آخرین مقاومت مبتنی بر [[هویت ملی در لبنان|هویت ملی]] فنیقیها بود و از آن پس سنتهای قدیمی و فرهنگ و تمدن آنان فرو پاشید.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). [[تاریخ لبنان]] و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 254.</ref> | ||
[[پرونده:تاریخ باستان لبنان.jpg|بندانگشتی|تاریخ باستان لبنان - برگرفته از سایت wikipedia - قابل بازیابی از: https://en.wikipedia.org/wiki/Siege_of_Baghdad|399x399پیکسل]] | |||
پس از مرگ اسکندر در سال 323 و تقسیم میراث عظیم او میان جانشینانش، فنیقیه به امپراطوری سلوکی پیوست. سلطه سلوکیها بر فنیقیه تا ورود رومیها به سوریه ادامه یافت. در دوره سلوکی، فنیقیه هرچند در اشغال بود، بازیهای المپیک در صور رواج گرفت و کشور شهرهای فنیقی از جمله صور و صیدا نقش بهسزایی در فلسفه و ادبیات یونانی ایفا کردند و زبان یونانی نیز در این دوره به عنوان زبان مشترک رایج شد. بیروت نیز دارای مدرسه حقوق شد که از بزرگترین مدارس حقوق در سراسر امپراطوری روم بود.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). [[تاریخ لبنان]] و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 360.</ref> | |||
با پیشروی سپاه روم در غرب آسیا که از سال 190 ق.م آغاز شده بود، قدرت سلوکیها نیز رو به ضعف گزارد و با تصرف سرزمینهای سوریه در سال 64 ق.م به فرماندهی پمپی،<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). [[تاریخ لبنان]] و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 309. </ref> مرحله جدیدی از سلطه بیگانگان بر فنیقیه آغاز شد که تا قرنها ادامه یافت. در سال 395م، پس از مرگ تئودوسیوس، امپراطوری روم به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد که سوریه و سرزمین امروز [[لبنان]] به امپراطوری روم شرقی (بیزانس) منضم گشت. در این دوره نیز بیشتر شهرهای فنیقی از رونق و آبادانی برخوردار بودند و به ویژه برخی از آنها به عنوان مراکز فرهنگی و علمی در امپراطوری مورد توجه بودند. بیروت به دلیل وجود مدرسه حقوق که در این دوره مورد اهتمام قرارداشت، همچون گذشته از مرکزیت علمی برخوردار بود.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). [[تاریخ لبنان]] و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 399.</ref> در این دوره [[طوائف مسيحی لبنان|مسیحیت]] که از پیش در این سرزمین نفوذ کرده بود، به تدریج گسترش یافت و سرانجام جای بت پرستی را که قرنها در آن رایج بود، گرفت.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). [[تاریخ لبنان]] و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 403.</ref> سلطه امپراطوری بیزانس بر سوریه و [[لبنان]] تا شکست نهایی سپاه بیزانس درجنگ یرموک در سال 636م<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 22.</ref> و ورود [[اسلام و مسلمانان لبنان|مسلمانان]] به این سرزمین ادامه یافت. | |||
=== [[تاریخ دوران میانی لبنان]] === | |||
پس از فتح سرزمینهای سوریه توسط مسلمانها، بیشتر ساکنان آن به تدریج [[اسلام و مسلمانان لبنان|مسلمان]] شدند. زبان عربی نیز به تدریج فراگیر و جایگزین زبان فنیقی آرامی شد.<ref>نانته (1379). ص. 61-62.</ref> | |||
با فتح سوریه، سرزمینهای آن به لحاظ اداری به 4 جند حمص، دمشق، [[اردن]] و فلسطین تقسیم شد. جبل [[لبنان]] و بخش ساحلی موازی آن از طرابلس تا صیدا و نیز بعلبک و بقاع و وادی التیم به جند دمشق منظم گشت. جبل عامل و صور نیز به جند اردن وابسته شد.<ref>الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 35-36.</ref> | |||
طی چند دهه اول، درگیریهایی میان نیروهای بیزانس و مدافعان [[اسلام و مسلمانان لبنان|مسلمان]] در مناطق ش[[مالی]] [[لبنان]] روی داد و طی آن طرابلس مجددا به اشغال مهاجمان درآمد که تا سال 705م ادامه یافت.<ref>نانته (1379). ص. 54.</ref> | |||
با انحطاط قدرت امویان و برپایی خلافت عباسیان در سال 750م، مرکز خلافت از دمشق به بغداد منتقل شد. نظام تقسیمات اداری در این دوره تا مدتها همان نظام گذشته بود. در این دوره نیز درگیریهایی میان نیروهای بیزانس و سپاهیان [[اسلام و مسلمانان لبنان|مسلمان]] روی داد، از جمله در سال 959م، سپاهیان بیزانس پس از تصرف انطاکیه رو به سوی [[لبنان]] گزاردند و برخی از شهرهای ساحلی تا بیروت و بخشی از مناطق داخلی تا بعلبک (واقع دربقاع) را اشغال کردند.<ref>نانته (1379). ص. 69.</ref> مهاجرت گروههای عرب به [[لبنان معاصر|لبنان]] در عهد خلافت منصور عباسی نیز از تحولات مهم این دوره است. تنوخیها مهمترین قبیله عرب بودند که در سال763م به [[لبنان]] آمدند<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]ر، ص. 67.</ref> و سپاهیان عباسی را در رویارویی با حملات بیزانس یاری دادند. آنان که در دورههای بعد در حیات سیاسی اجتماعی [[لبنان معاصر|لبنان]] نقش آفرین بودند، با حمایت خلفای عباسی امارت خود را در مناطق الغرب و وادیالتیم تاسیس کردند که اولین امارت عربی اسلامی در [[لبنان]] بود و به مدت هشت قرن تا ورود عثمانیها به سوریه و [[لبنان]] ادامه داشت. در همین زمان نیز جامعه [[طوائف مسيحی لبنان|مارونی لبنان]] در مناطق کوهستانی شمال و کسروان شکل گرفت و بدینسان نشانههای خود مختاری در این مناطق بروز کرد.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 68-69.</ref> | |||
فاطمیها پس از ورود به مصر و استقرار خلیفه فاطمی در سال973 م در [[قاهره]]، تلاش برای توسعه قلمرو متصرفات خود را آغاز و موفق شدند دمشق را در سال 977م فتح و سپس مناطق تابعه از جمله [[لبنان]] را به تصرف خود درآوردند. فاطمیها اجازه دادند امیر منذر تنوخی که با خلیفه فاطمی بیعت کرده بود بر امارت خود باقی بماند. ظهور [[مذهب درزی در لبنان|مذهب درزی]] و گسترش به مناطقی از سوریه و به ویژه الشوف و وادی التیم در [[لبنان]]<ref>الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 69.</ref> و نیز افزایش تعداد [[تشیع در لبنان|شیعیان]]<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 97.</ref> از جمله تحولات این دوره است. [[پرونده:تاریخ میانی لبنان.jpg|بندانگشتی|تاریخ میانی لبنان - برگرفته از سایت fineartamerica - قابل بازیابی از: https://fineartamerica.com/featured/emir-of-lebanon-jozsef-borsos.html?product=poster]]از میانههای قرن یازدهم میلادی، خلافت فاطمی رو به ضعف و افول گزارد. در این زمان، شرق جهان اسلام به دو بخش تقسیم شده بود؛ بخشی تحت سلطه فاطمیهای شیعه و بخشی در اختیار ترکان سلجوقی قرار داشت و [[لبنان]] در حوزه رقابت این دو قدرت قرار گرفته بود. رقابت این دو قدرت منجر به برپایی امارتهای محلی متعدد در [[لبنان معاصر|لبنان]]، از جمله امارت شیعه بنی عمار در طرابلس شد. تلاش ترکان سلجوقی برای گسترش مجدد قدرت خلفای عباسی و از میان برداشتن فاطمیها در سال1079م (468ه) به نتیجه رسید و آنان علاوهبر اشغال دمشق، دشت بقاع را نیز در سالهای بعد به تصرف خود درآوردند و امارت تنوخی نیز به تبعیت آنان درآمد.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 100-106.</ref> | |||
پس از فتح | |||
وضعیت فوق اما در سال 1098م و آغاز حملات صلیبیها دگرگون شد. هدف صلیبیها بیت المقدس و تاکتیک آنها این بود که بدون تسخیر شهرها و پرهیز از درگیری و با عقد متارکه جنگ از مسیر ساحلی خود را به مقصد اصلی برسانند. صلیبیها پس از اشغال بیتالمقدس اما اقدامات خود را برای گسترش قلمرو دنبال کردند و توانستند طی سالها نبرد، بیشتر مناطق [[لبنان]] را به تصرف درآورند. این اقدامات البته با مقاومتهایی نیز همراه بود؛ از جمله طرابلس که سالها در محاصره بود و در برابر حملات صلیبی مقاومت کرد<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 116.</ref> و یا شهر صور که پس از 25 سال محاصره و مقاومت سرانجام در سال 1124 سقوط کرد و با سقوط آن سیطره صلیبیها بر شهرهای ساحلی [[لبنان]] کامل شد.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 129.</ref> علیرغم آن برخی از مناطق داخلی [[لبنان]] از جمله بقاع، الشوف، بخشهایی از الغرب و وادی التیم همچنان تحت حاکمیت امرای محلی که با حاکمان دمشق مرتبط بودند، قرار داشت. میان سالهای 1154 و 1174م، [[لبنان]] صحنه درگیری نیروهای صلیبی و دولت زنکی حاکم بر دمشق و دست به دست شدن برخی از مناطق میان آنها بود. همچنین از سال1174 تا 1193م، درگیریهایی میان صلیبیها و نیروهای صلاح الدین ایوبی که پس از مرگ آخرین خلیفه فاطمی در سال 1171م، حاکمیت مصر را در اختیار گرفته بود، روی داد. صلاح الدین ایوبی موفق شد تا بخشهایی از [[لبنان]] از جمله بقاع، وادی التیم، الشوف والغرب را تحت تصرف خود درآورد. مناطق دیگر اما همچنان در تصرف صلیبیها بود. او طی حملات متعدد بعدی موفق شد مناطق دیگری از جمله جبیل، عکا، جبل عامل، صیدا و بالاخره بیروت را در سال 1178م از تصرف آنان خارج سازد. با تصرف قلعه شقیف در سال1190م، بیشتر مناطق [[لبنان]] به جز شهرهای صور و طرابلس، در تصرف او قرار گرفت. | |||
با مرگ صلاح الدین در سال 1193 و بروز اختلاف و رقابت میان جانشینان او، حکومت ایوبی دچار ضعف شد و زمینه را برای هجوم دوباره صلیبیها به مناطق تحت سلطه ایوبیان فراهم آورد و بالاخره بخشهایی از [[لبنان]] مجددا به اشغال آنها درآمد و برخی از شهرها و روستاها نیز به دلیل ضعف شدید ناشی از درگیریهای داخلی میان حاکمان ایوبی و عدم امکان مقاومت در برابر مهاجمان، در اختیار صلیبیها قرار گرفت.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 177.</ref> | |||
در حالی که درگیریهای داخلی میان حاکمان ایوبی و آشفتگی اوضاع استمرار داشته و مناطق مختلف [[لبنان]] میان ایوبیها و صلیبیها دست به دست شده و بسیاری از آنها در اشغال مهاجمان صلیبی قرار گرفته بود، سپاه مغول در سرزمینهای سوریه در حال پیشروی بود و بدینسان شرایط جدیدی پدید آمد. با عقبنشینی امرای ایوبی از مناطق مختلف شام و سقوط دمشق و فرار ناصر ایوبی، حملات مغول به مناطق دیگر از جمله مناطق ساحلی [[لبنان]] گسترش یافت که به سقوط بسیاری از مناطق تحت تصرف صلیبیها انجامید. در حالی که آنان در انتظار آماده سازی حملات صلیبی جدیدی از سوی اروپا به شرق و علیه مهاجمان مغول بودند، هم پیمانی صلیبیها با مملوکیها که به تازگی و درپی فروپاشی دولت ایوبی در مصر، در سال 1250 به قدرت رسیده بودند، اوضاع را به کلی تغییر داد. این هم پیمانی که با هدف برخورد با نیروهای مغول در فلسطین و [[لبنان]] صورت گرفت، منجر به باز پسگیری بسیاری از مناطق اشغالی شد و با شکست نهایی سپاه مغول در عین جالوت در سال 1260، دمشق نیز به تصرف نیروهای مملوکی درآمد.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 200.</ref> | |||
پس از سقوط بغداد و انتقال مرکز خلافت عباسی به قاهره در سال 1262، بیبرس، سلطان مملوکی با هدف باز پسگیری سرزمینهای اسلامی، حملات خود را از سال 1265 علیه صلیبیها آغاز کرد و موفق شد بیشتر مناطق [[لبنان]] را از تصرف صلیبیها خارج کند.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 201-202.</ref> پس از چند سال آتش بس میان دو طرف، قلاوون جانشین بیبرس، مجددا حملاتی را برای تصرف مناطق باقیمانده از سرگرفت. حملات سپاه مملوکی به مناطق مختلف تحت تصرف صلیبیها سالها ادامه یافت و سرانجام با عقب نشینی آنان از همه سرزمینهای اشغال شده در شرق در سال 1291، [[لبنان]] نیز به طور کامل به تصرف مملوکیها درآمد.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 206. </ref> | |||
از | ==== تاثیرات صلیبی بر [[لبنان]] ==== | ||
[[پرونده:صلیبیها در لبنان.png|بندانگشتی|صلیبیها در [[لبنان]] - برگرفته از سایت mediastorehouse - قابل بازیابی از: https://www.mediastorehouse.com/fine-art-finder/artists/english-school/crusader-colour-litho-25216294.html]] | |||
هرچند حضور صلیبیها در [[لبنان]] حضوری اشغالگرانه بود و به هرحال به عنوان دشمن تلقی می شدند، حضور آنها در طول دو قرن در این سرزمین اما آثار گوناگونی بر جای گزارد که مهمترین آنها اختلاط نژادی میان آنان و [[طوائف مسيحی لبنان|مسیحیان]] از یک سو و میان آنان و [[اسلام و مسلمانان لبنان|مسلمانان]] از سوی دیگر بود؛ این اختلاط به طور عمده در پایان دوره صلیبی و خروج آنها از سرزمینهای شرق صورت گرفت که بسیاری از صلیبیهای غیرنظامی در شرق و به ویژه در [[لبنان]] باقی ماندند. آنان عموما در مناطقی که سکونت داشتند به مذهب همان منطقه درآمدند؛ آنان که در جنوب ماندند به [[تشیع در لبنان|تشیع]] گرویدند، آنان که در شمال بودند [[طوائف مسيحی لبنان|مارونی]] شدند و آنها که در منطقه عکار و مناطق علوی نشین باقی ماندند، [[تشیع در لبنان|مذهب علویه]] نصیریه را اختیار کردند. برخی از آنها نیز به [[مذهب درزی در لبنان|مذهب درزی]] درآمدند.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 206-207. </ref> | |||
صلیبیها به لحاظ دینی تأثیر چندانی بر [[اسلام و مسلمانان لبنان|مسلمانان]] نداشتند ولی ارتباط تنگاتنگی میان آنان و [[طوائف مسيحی لبنان|مسیحیان]]، به ویژه [[طوائف مسيحی لبنان|مسیحیان مارونی]] برقرار شد. مارونیها درطول دو قرن حضور صلیبیها در [[لبنان]] بیشترین همکاری را با آنها داشتند و رهبران مارونی امکانات نظامی خود را در اختیار صلیبیها گزاردند.[i]<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 21. </ref> | |||
صلیبیها در همان سالهای اولیه اشغال [[لبنان]]، بیشتر آثار عمرانی شهرهای ساحلی مربوط به دورههای اسلامی پیش از خود را تخریب کردند، همچنان که بیشتر آثار عمرانی صلیبیها نیز توسط مملوکیها از میان رفت و آنچه که امروز از آنها قابل مشاهده است، تعدادی قلعههای نظامی است که به دلیل استفاده مملوکیها از آنها در عملیات نظامی، از خطر نابودی در امان ماندند. از جمله مهمترین آنها قلعه تبنین (تیرون)، شقیف (بوفور)، شقیف نیحا و قلعه طرابلس را میتوان نام برد.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 208-210.</ref> | |||
رونق تجارت دریایی میان سواحل [[لبنان]] و اروپا نیز از تحولات مهم این دوره بود که شکوفایی و آبادانی شهرهایی چون طرابلس،جبیل، بیروت، صیدا و صور را در پی داشت. | |||
پس از | ==== [[لبنان]] در عهد مملوکی ==== | ||
مهمترین اقدام مملوکیها در [[لبنان]] پس از سیطره بر آن، سیاست یکسان سازی مذهبی بر اساس رسمیت بخشیدن به چهار مذهب سنی و غیرقانونی کردن دیگر مذاهب اسلامی بود. آنان برای تحقق این سیاست به اقدامات گوناگونی رویآوردند که مهمترین آنها انجام چندین عملیات نظامی علیه شیعیان کسروان در جبل [[لبنان]] بود. این حملات که به بهانه پیشگیری از همکاری شیعیان با صلیبیها برای باز پسگیری مناطق ساحلی صورت گرفت، در مراحل اولیه به دلیل مقاومت [[تشیع در لبنان|شیعیان]] با توفیقی همراه نبود. مملوکیها اما در سال 1305م و در پی صدور فتوای ابن تیمیه، فقیه مشهور [[تسنن در لبنان|سنی]] این دوره علیه شیعیان، سپاه عظیمی را وارد کارزار کردند و سرانجام توانستند علیرغم مقاومت سرسختانه شیعیان بر آنان چیره شوند. در این حمله گسترده، کشتار وسیعی از [[تشیع در لبنان|شیعیان]] صورت گرفت و آنان که از مهلکه جان سالم به دربردند، یا از منطقه کوچ کردند و یا ناگزیر از تظاهر به مذهب شافعی شدند. مناطق تخلیه شده نیز به زودی با اعزام ترکمانهای خاندان عساف و سپس مسیحیان مارونی از بخش های شمالی، به سکونتگاه آنان تبدیل شد.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 230.</ref> ادامه حملات صلیبیها به [[لبنان]] در عهد مملوکی تا سالهای متمادی و پی آمدهای آن نیز از جمله مسائل این دوره است که مهمترین آن، تهدید بیروت در سال 1365، اشغال چندباره طرابلس در سال 1367 و اشغال صیدا در سال 1382 بود.<ref>نانته (1379). ص. 108.</ref> حملات صلیبیها به سواحل [[لبنان]] تا سال 1425م و اشغال جزیره قبرس توسط مملوکیها استمرار یافت.<ref>نانته (1379). ص. 233.</ref> | |||
از دیگر تحولات این دوره قدرت گرفتن خاندانهای فئودال بود که برخی از آنان همچون خاندان تنوخ از دوره عباسی طی چندین قرن بر بخشهایی از [[لبنان]] امارت داشتند و در عهد مملوکی دامنه امارت خود را از بیروت تا صیدا گسترش دادند. آنان همچنین پیوندهای مستحکمی با مملوکیها برقرار ساختند و همواره مورد اعتماد آنان بودند. با قدرت گرفتن خاندانهای فئودال و تبدیل بیشتر آنها به حکومتهای کوچک محلی، رقابت و نزاع میان آنان که عموما مبتنی بر اختلافات قیسی-یمینی بود، بروز کرد و بیشتر مناطق [[لبنان]] از جمله بقاع، الشوف، جبل عامل، کسروان و شمال [[لبنان]] را دربر گرفت. خاندان عساف نیز از دیگر خاندانهای فئودال بود که پس از سرکوب شیعیان از سوی مملوکیها ماموریت تامین امنیت کسروان را بر عهده داشتند. همانان بودند که به تشویق مارونیها به منطقه کسروان مهاجرت کردند.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 246.</ref> | |||
تحول دیگر این دوره، نقش آفرینی دو طائفه مارونی و [[مذهب درزی در لبنان|درزی]] در تحولات سیاسی اجتماعی بود<ref>الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 170.</ref> که تا قرنها ادامه یافت. | |||
قلمرو خودمختار بِشرّی در شمال نیز که پس از جنگهای صلیبی شکل گرفت، در واقع یک امارت مارونی بود که از مصونیت کامل در برابر دخالت مستقیم حکومت برخوردار<ref>الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 134.</ref> و در عین حال دارای روابط مستقیم و محکمی با مملوکیها بود.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 135.</ref> بخش دینی این امارت را پاتریاک مارونی رهبری و بخش مدنی و فئودالی را شخص مقدم اداره میکرد. از این رو بهاین قلمرو، مقدمیه مارونی نیز اطلاق میشد. در همین دوره بود که روابط مارونیهای [[لبنان]] با رم مستحکم شد و آنان در سال 1403 و سپس 1445م اطاعت خود را از پاپ تجدید کردند.<ref>نانته (1379). ص. 116.</ref>[[پرونده:لبنان در عهد مملوکی.png|بندانگشتی|لبنان در عهد مملوکی - برگرفته از سایت wikimedia - قابل بازیابی از: https://commons.wikimedia.org/wiki/File:Sultan_Selim_I_looks_upon_Cairo.png|377x377پیکسل]]خاندان شیعی حماده نیز بخشهای وسیعی از مناطق کوهستانی شمال [[لبنان]] از جمله: جُبیل، کوره، بترون و نیز بعلبک در بقاع را تحت امارت داشتند. میان امارت حماده و مقدمیه مارونی رقابتی مستمر برقرار بود. همچنین میان آنان و امیران خاندان فئودال عساف در کسروان نیز درگیریهایی روی میداد. | |||
[[مذهب درزی در لبنان|خاندان درزی]] معن نیز هرچند به دلیل قدرت امیران تنوخی نتوانستند دایره قدرت خود را گسترش دهند، از دوره صلیبی، ضمن حفظ سنتهای فئودالی، قلمرو امارت خود را در منطقه الشوف همچنان در اختیار داشتند و با تحکیم روابط با امیران خاندان شهاب در وادی التیم به تقویت جایگاه خود پرداختند کهاین همپیمانی در تحولات دورههای بعد تاثیر بهسزایی داشت. امیران خاندان شهاب که در وادی التیم امارت خود را حفظ کرده بودند، علیرغم رقابت و اختلاف با یکدیگر و درگیریهای متعدد با دیگر خاندانهای فئودال، توانستند امارت خود را در وادی التیم حفظ کنند. هم پیمانی با امیران خاندان معن جایگاه آنان را نیز مستحکم ساخت. | |||
قلمرو شیعی جزین در جنوب [[لبنان]]، در این عصر از مراکز دینی شیعیان و حوزه فقهی آن از اهمیت بسیار برخوردار بود. جزین به ویژه پس از حملات مملوکی به کسروان و مهاجرت شیعیان از آن منطقه، از جمعیت بسیاری برخوردار شد. | |||
امارت خاندان شیعی بشاره در بخش جنوبی جبل [[لبنان]] نیز تا سال 1501 ادامه داشت. هر چند امارت خاندان بشاره توسط عثمانیها فروپاشید، نام این خاندان اما همچنان بر منطقه جنوب رودخانه اللیطانی باقی مانده است.<ref name=":0">مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 274.</ref> | |||
در اواخر دوره مملوکی، امیر ناصرالدین شاه ابن الحنش موفق شد امارت خود را از بقاع تا صیدا گسترش دهد و عنوان قدرتمندترین امیر در [[لبنان]] را از آن خود کند. | |||
در همین دوره نیز برخی دیگر از خاندانهای فئودال بر مناطقی از [[لبنان]] سلطه داشتند که از جمله آنها می توان به خاندان اعمی، صبح و حرفوش در بقاع اشاره کرد.<ref name=":0" /> | |||
از | مملوکیها عموما بی سواد و بیبهره از فرهنگ و علوم بودند و بیشترین توجه آنها به سامان دادن سپاه و افزایش قدرت نظامی بود و در عین حال نسبت بهایجاد مدارس دینی و مساجد اهتمام داشتند. برخی از آثار این دوره در طرابلس، صیدا، بیروت و بعلبک قابل مشاهده است. در این دوره همچنین دیگر طوائف مذهبی غیر سنی، اهتمام ویژهای به ایجاد مدارس و مراکز آموزش دینی داشتند. مدارس متعددی توسط شیعیان جزبن، میس الجبل، کرک و مشغره تاسیس شد که خاستگاه عالمان [[تشیع در لبنان|شیعی]] بود. مسیحیان نیز تعداد قابل توجهی مدرسه و یا مکتب خانه وابسته به کلیساها و دیرها ایجاد کردند. [[مذهب درزی در لبنان|درزیها]] نیز در این دوره شاهد تلاشهای علمی دینی به رهبری سید عبدالله تنوخی بودند که عبیه را به عنوان مرکز فعالیتهای خود قرارداده بود.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 271-272.</ref> | ||
حاکمیت مملوکیها که از سال 1250 آغاز شده بود با قدرت گرفتن عثمانیها، آشوبهای داخلی و افزایش نارضایتیهای مردم تحت سلطه، رو به ضعف گزارد. سرانجام با شکست نهایی سپاه مملوکی به فرماندهی سلطان قانصوه الغوری از نیروهای سلطان سلیم عثمانی در منطقه مرج دابق در شمال حلب در سال 1516، حکومت آنها فرو پاشید و مرحله دیگری از [[تاریخ سوریه]] و [[لبنان]] تحت سلطه عثمانیها آغاز شد. | |||
=== [[تاریخ دوران جدید لبنان]] === | |||
[[پرونده:تاریخ دوران جدید لبنان.png|بندانگشتی|تاریخ دوران جدید لبنان - برگرفته از سایت noor-book - قابل بازیابی از: https://www.noor-book.com/en/ebook-Lubn%C4%81n-f%C4%AB-%CA%BBahdihi-aljad%C4%ABd-pdf|372x372پیکسل]] | |||
پیش از انضمام لبنان به امپراطوری عثمانی، مناطق مختلف این سرزمین، تحت سلطه زعمای قبایل و خاندانهای تیول دار بود. آل تنوخ و آل ارسلان از قبایل یمنی، آل عساف از ترکمانهای سنی، آلسیفا از خاندانهای کرد سنی، آل شهاب از خاندانهای سنی، آل حرفوش از خاندانهای شیعه و آل معن از خاندانهایی که در عهد فاطمی به مذهب درزی گرویده بودند، عمده ترین خاندانهای حاکم بر بخشهایی از لبنان بودند که وظیفه عمده آنها، گردآوری مالیات و ارسال آنها برای خزانه دولت مرکزی بود.<ref>طرابلسي (2010). ص. 13.</ref> برخی مناطق مارونی نشین در شمال [[لبنان معاصر|لبنان]] نیز تحت سیطره زعمای روستایی مشهور به مقدمها قرار داشت که با همکاری روحانیون به تمشیت امور طائفه خود میپرداختند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 21.</ref> | |||
با شکست قطعی سپاه مملوکی و پیروزی سلطان سلیم عثمانی، زعمای خاندانهای تیول دار که در پی فروپاشی سازمان سیاسی اداری ممالیک دچار سردرگمی شده بودند، یکی پس از دیگری تسلیم فاتحان عثمانی شدند. | |||
خاندان درزی | ==== امارت خاندان معن (1516 تا 1697) ==== | ||
فخرالدین عثمان، بزرگ خاندان معن به همراه گروهی از زعما و اشراف درزی در دمشق به حضور سلطان عثمانی رسید و مراتب اطاعت خود و همراهان را اعلام و خطبهای شیوا در مدح سلطان ایراد کرد که مورد توجه او قرار گرفت و بدینسان با تایید سلطان، توانست مناصب و امتیازات خود و دیگر اشراف درزی را همچنان حفظ کند. او به زودی با هم پیمانی با خاندان شهاب به تحکیم پایههای قدرت پرداخت. در اولین مرحله، با همکاری نیروهای عثمانی موفق شد نیروهای امیر ناصرالدین را که بر بقاع سلطه داشت و در برابر دولت عثمانی مقاومت میکرد، سرکوب کند. پس از آن بود که فخرالدین عثمان به عنوان امیر بزرگ جبل [[لبنان]] از جایگاه ویژهای برخوردار شد.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 310.</ref> امیر فخرالدین در سالهای اولیه امارت، ابتدا به گردآوری عشایر درزی، پیرامون رهبری خود و سپس به انضمام منطقه تحت فرمانروایی آل تنوخ که در پی درگیریها ی داخلی دو جریان قیسی و یمنی[ii] به شدت تضعیف و به دلیل جانبداری از ممالیک در جریان حملات عثمانیها ، موقعیت خود را از دست داده بود، معطوف ساخت و موفق شد قلمرو تحت نفوذ خود را گسترش دهد. از آن پس در [[لبنان]]، رهبری جدیدی با گرایش قیسی ظهور کرد که مبتنی بر همپیمانی خاندانهای معن و شهاب بود و تا حدود سه قرن، سیاستهای حاکم براین سرزمین را تعیین و خطوط کلی دوران جدید [[تاریخ لبنان]] را رقم زد.<ref>مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: [https://www.annahar.com دارالنهار للنشر]، ص. 278.</ref> | |||
قلمرو | در سالهای اولیه، به جز زوال قدرت آل تنوخ و ظهور رهبری جدید معنی - شهابی، تغییر عمدهای در اوضاع سیاسی اجتماعی [[لبنان]] پدید نیامد. با مرگ سلطان سلیم اول در سال 1520م و در پی جانشینی سلطان سلیمان قانونی و شکلگیری نوعی مقاومت از سوی برخی عناصر سیاسی محلی که از حامیان ممالیک بودند، شرایط دگرگون شد؛ به ویژه آنکه فخرالدین با نگرشی استقلالطلبانه همچنان به توسعه قلمرو خود اهتمام ورزید کهاین امر نگرانیهای عثمانیها را در پی داشت. دولت عثمانی با تهدید و هشدار بر آن بود تا مانع توسعه قدرت طلبی او شود. این تهدیدها گرچه بی تاثیر نبود، امیر فخرالدین اما معمولا با وعدههایی و گاه با ارسال هدایایی و البته سیاستهای محتاطانه، در اندیشه تحقق اهداف خود بود. امارت فخرالدین با فراز و فرودهایی همراه با عدم اعتماد دربار عثمانی نسبت به او ادامه یافت و آنگاه که وی با احساس قدرت حتی از پرداخت مالیات مورد تعهد به دولت که عمده ترین شاخص وابستگی به امپراطوری بود،<ref>قرألى، بولس. (1938). فخر الدين المعنى الثاني حاكم لبنان، الجزء الثاني. مجمع العلوم و الفنون الملكي رومية. ص. 89.</ref> سرباز زد، مصطفی پاشا والی عثمانی که از سیاستهای توسعه طلبانه و برخی اقدامات پنهانی او به شدت خشمگین بود، با تدارک توطئهای، او را برای مذاکره درباره موضوع مالیات به دمشق فراخواند. فخرالدین با احساس اطمینان نسبت به قدرت خود و به گمان آن که در این مذاکره خواهد توانست امتیازاتی به دست آورد، عازم دمشق شد. در بدو ورود اما طبق برنامه از پیش تعیین شده به قتل رسید<ref>فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 99.</ref> و بدینسان امارت 28 ساله او نیز به پایان آمد. | ||
[[پرونده:18620eventsChristianrefugees.jpg|بندانگشتی|تاریخ_ لبنان]] | |||
با کشته شدن فخرالدین، فرزندش قرقماز بر جای پدر نشست. او نیز سیاست فخرالدین را در خصوص توسعه امارت آل معن ادامه داد و شهرهای ساحلی صور و صیدا را به قلمرو خود منضم ساخت و در منطقه شوف نیز تا دیر القمر پیش رفت و آنجا را محل سکونت خود قرار داد.<ref>فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 99.</ref> اقدامات قرقماز البته به آسانی انجام نشد و سرانجام عثمانیها را به واکنش وا داشت. قرقماز نیز همچون پدر هر بار در برابر تهدیدها و حملات عثمانی با ارسال هدایایی سعی در آرام کردن اوضاع داشت. در شرایطی که عثمانیها از توان روز افزون قرقماز در نگرانی به سر میبردند و در حالی که نزاع قیسیها به رهبری آل معن و یمنیها به رهبری آل علم الدین در حال اوج گیری بود، اجرای توطئهای از سوی دشمنان قرقماز که عمدتا از جریان یمنی بودند، دیگر بار سپاهیان عثمانی را به [[لبنان]] کشانید که سرانجام در سال 1585م به کشته شدن وی منجر شد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 35.</ref> | |||
با کشته شدن امیر قرقماز، فرزندش فخرالدین دوم که نوجوانی 12 ساله بود، به دلیل ترس مادر از کشته شدن او توسط عثمانیها و دشمنان یمنی خاندان معن، به خاندان مارونی خازن در منطقه کوهستانی کسروان سپرده شد.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 327.</ref> پس از آنکه فخرالدین از توانایی جسمی و روحی مناسب برخوردار گشت و آرامش نسبی بر شوف حاکم شد، با کمک داییاش امیر یوسف الدین تنوخی که امور این منطقه را اداره میکرد، در سال 1590م به شوف بازگشت و مورد استقبال اشراف و زعمای درزی قرار گرفت.<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 56.</ref> | |||
در | فخرالدین که از نوجوانی کینه عثمانیها را در دل داشت، با تاسی به روحیه استقلالطلبانه پدر، اهداف بلند پروازانهای را برای خود ترسیم کرده بود. او ابتدا با کسب شناخت از رقیبان، دشمنان و دوستان خود و نیز همپیمانی با برخی امیران خاندانهای حاکم همجوار و دیگر مناطق اطراف همچون امیران شهابی وادی التیم، حرفوش در بعلبک و آل عساف در کسروان و همچنین برقراری پیوند دوستی با مسیحیان مارونی که حیات خود را مدیون آنان میدانست و با بهکارگیری برخی شخصیتهای مارونی در مناصب حکومتی، موقعیت خود را تثبیت کرد.[iii] فخرالدین هرچند در راه تحقق اهداف خود با موانع متعددی نیز روبهرو بود، با بهرهگیری از مشاوران مسیحی و برخی سیاستمداران مورد اطمینان، به تدریج بر این موانع چیره شد. از جمله مهمترین موانع تحقق سیاستهای توسعه طلبانه او برخی فئودالهای ذی نفوذ درزی بودند. فخرالدین برای برداشتن این موانع، زمینه مهاجرت انبوهی از مسیحیان مارونی ساکن در بخشهای شمالی جبل [[لبنان]] را به مناطق جنوبی فراهم آورد و با برقراری امتیازاتی برای آنان و کاهش محدودیتهایی که به عنوان اقلیت مذهبی بر آنها وضع شده بود، محبوبیت خود را در میان آنان افزایش داد. فخرالدین همچنین برای تحکیم موقعیت امارت خود، ناگزیر از تضعیف خاندان سیفا، سرسخت ترین دشمنان امیران معن که بر طرابلس امارت میکردند، بود و لذا طی حملات سنگینی در سال 1598 موفق شد مقاومت آنها را در هم شکسته و پیروزمندانه وارد طرابلس شود.<ref>نانته (1379). ص. 139-140.</ref> | ||
در | علیرغم آنکه دشمنان فخرالدین دربار عثمانی را علیه او تحریک میکردند، او هوشمندانه روابط خود را با والی دمشق تحکیم بخشید و با ارسال هدایایی، همواره سعی در جلب رضایت او داشت و بدینسان مانع تاثیرگذاری دشمنانش بر دربار شد. از جمله اقدامات مهم فخرالدین در تحکیم قدرت خود، برقراری روابط بازرگانی با دوکنشین توسکانی بود و از این رهگذر به داراییهای بسیاری دست یافت. این درآمدها و نیز کسب مالیات از مردم، قدرت اقتصادی امیر را افزایش داد و در تحکیم قدرت سیاسی او موثر افتاد و البته نگرانی دشمنان و رقیبان او را نیز افزایش داد. همچنین در سال 1608 قرارداد نظامی سری میان او و توسکانی منعقد شد که مواردی علیه سلطان عثمانی در آن گنجانیده شده بود.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة،] ص. 328.</ref> | ||
تا زمانی که مراد پادشاه والی شام بود، اوضاع به نفع فخرالدین پیش میرفت. اما آنگاه که والی عثمانی در سال 1609 دمشق را ترک کرد و احمد پاشا که از پیش نسبت به فخرالدین دشمنی میورزید به ولایت شام منصوب شد، او احساس خطر کرد. هر چند مرادپاشا به عنوان صدراعظم در دربار عثمانی موقعیتی برتر یافت و فخرالدین نیز همچنان با ارسال هدایای ارزشمند برای او و دیگر ارکان دربار، سعی در کسب حمایت آنان داشت؛ این اقدامات اما نتوانست از دشمنی و سوءظن والی جدید شام نسبت به امیرمعنی و تلاش برای تضعیف قدرت و پیشگیری از توسعه قلمرو و مصادره اموال فراوان او بکاهد.<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 91.</ref> | |||
[[پرونده:لبنان-تاریخ.jpg|بندانگشتی|408x408پیکسل|[[لبنان]]-تاریخ - برگرفته از سایت historytoday - قابل بازیابی از: https://www.historytoday.com/miscellanies/100-years-greater-lebanon]] | |||
ادامه فعالیتهای توسعهطلبانه و اقدامات فخرالدین برای تحقق نوعی از استقلال از امپراطوری عثمانی، تحریک دربار عثمانی علیه فخرالدین توسط دشمنان امیر، بدرفتاری سپاهیان وی در برخی مناطق و به ویژه شیوه جمع آوری و افزایش مالیات از مردم که نارضایتی آنان و ارسال شکایاتی به والی شام و دربار عثمانی را به دنبال داشت و به ویژه مرگ مراد پاشا در سال 1611 که عمدهترین پشتیبانی فخرالدین در دربار بود، شرایط را بر امیر سخت کرد. مهمترین عامل تحریک دربار عثمانی اما، اعزام هیئتی در همان سال به ریاست پاتریاک مارونی به توسکانی با هدف عقد پیمانی علیه عثمانیها بود.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 15.</ref> سرانجام در سال 1613 سپاه عثمانی به سمت قلمرو امیر معنی پیشروی کرد و دژها و استحکامات جنگی او را در محاصره گرفت. مقاومت سرسختانه امیر و نیروهای تحت امر او سلطان عثمانی را ناگزیر از اعزام ناوگان نظامی دریایی مرکب از 60 کشتی جنگی به سواحل [[لبنان]] کرد.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 329.</ref> ادامه محاصره زمینی و دریایی، فاصله گرفتن همپیمانان اصلی فخرالدین از جمله امیریونس الحرفوشی حاکم بعلبک و امیرعلی شهابی امیر وادی التیم از او<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 102.</ref> و از دست دادن برخی از مناطق تحت امر و تمایل نزدیکان و کارگزارانش به عدم ادامه مقاومت، سرانجام فخرالدین را بهاین نتیجه رساند که ادامه مقاومت ممکن نیست و بهترین راه، خارج شدن از حلقه محاصره و عزیمت به ایتالیاست. لذا خود را به صیدا رساند و پس از مدتی اختفاء و تعیین برادرش یونس به جانشینی، با گروهی از یاران نزدیک و برخی افراد خانواده، با کشتی راه توسکانی را در پیش گرفت. امیریونس هم موفق شد با پرداخت رشوه به عثمانیها از ادامه حملات آنها و تخریب بیشتر مناطق مختلف پیشگیری کند. در عین حال عثمانیها از دامنه قلمرو آل معن کاسته و امارت آنان را به منطقه شوف محدود کردند.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 15.</ref> | |||
پنج سال پس از عزیمت فخرالدین دوم به توسکانی و در پی تعیین چرکس محمد پاشا به ولایت شام، اوضاع به نفع فخرالدین تغییر کرد. والی جدید که تنها راه سامان دادن به اوضاع را بازگشت فخرالدین و واگذاری مجدد امور به وی میدانست، طی نامههایی که برای امیر فخرالدین ارسال کرد، از وی خواست تا به وطن و نزد خانواده و فرزندانش بازگردد. مادر فخرالدین نیز با ارسال نامه برای فرزندش، ضمن تشریح اوضاع و شرایط مطلوب امارت، از او مصرانه خواست تا بازگردد.<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 167.</ref> امیرفخرالدین پس از تامل و بررسی اخبار و گزارشهای واصله، سرانجام تصمیم به بازگشت گرفت و پس از کسب رضایت میزبان خود دوک توسکانی، عازم [[لبنان]] شد و مورد استقبال گرم مشایخ درزی و هواداران خود قرار گرفت. بازگشت غیرمترقبه امیرفخرالدین، دشمنان او به ویژه امیران خاندان سیفا را که در غیاب وی بخشهایی از قلمرو امارت معن را متصرف شده بودند، نگران ساخت؛ به خصوص آنکه شایع شده بود که دوک توسکانی نیروهای نظامی خود را برای جنگ با دولت عثمانی و انتقام از مخالفان، به زودی در اختیار او قرار خواهد داد.<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 168-169.</ref> | |||
امیر فخرالدین پس از ورود به [[لبنان]] با استفاده از فرصت ناشی از اهتمام سلطان جدید عثمانی به تحکیم قدرت خود، به سرعت بر اوضاع مسلط و با تشکیل سپاهی صد هزار نفری در مدتی کوتاه، بسیاری از مناطق از دست رفته در غیاب خود را باز پس گرفت.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 16.</ref> | |||
اقدامات امیرفخرالدین تنها به توسعه قلمرو امارت و افزایش قدرت نظامی و همکاری با غرب محدود نبود؛ از همان سالهای اولیه بازگشت به [[لبنان]] و تحت تاثیر مشاهدات خود در ایتالیا، اقداماتی را برای عمران و آبادی امارت آغاز کرد و برای این منظور گروهی از مهندسان شهرسازی و نیز متخصصان آبیاری و کشاورزی را از آنجا فراخواند. همچنین با هدف رونق و توسعه کشاورزی، علاوهبر متخصصان اروپایی، زمینه مهاجرت [[طوائف مسيحی لبنان|مسیحیان مارونی]] را که از مهارتهای زراعی برخوردار بودند از شمال به مناطق جنوبی فراهم کرد.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 330.</ref> بدینسان ترکیب سکانی این منطقه درزینشین به منطقهای مختلط تبدیل شد کهاین تغییر سکانی در دورههای بعد تحولاتی را در پی داشت. از سوی دیگر بر اساس توافقهای صورت گرفته میان فخرالدین و دوک توسکانی، این دوکنشین کمکهای مالی و نظامی در اختیار او قرار داد. او همچنین تعهداتی مبنی بر ارسال کمکهای بیشتر در آینده برای تحقق طرحهای استقلالطلبانهاش دریافت کرد.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 17.</ref> | |||
با شکست | رونق بازرگانی با غرب که محور عمده آن ابریشم بود، درآمد قابل توجهی را در اختیار امیر گزارد که به ویژه تحقق اهداف سیاسی، اجتماعی و عمرانی و بلندپروازیهای نظامی او را امکان پذیر میساخت. مجموعه اقدامات فخرالدین که در سالهای گذشته نیز بدگمانیهایی در دربار عثمانی پدید آورده بود، با نگرانی و احساس خطر روزافزون رقیبان و دشمنان محلی همراه بود که با ارسال گزارشهایی برای سلطان مراد عثمانی، او را به عکس العمل در برابر فخرالدین تحریک میکردند و سرانجام به تصمیم او برای یکسره کردن کار امیر منجر شد. در سال 1633 سلطان عثمانی، احمد پاشا کوچک والی شام را مامور کرد تا با تجهیز سپاهی بزرگ به سوی شوف حرکت کند.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 332.</ref> فخرالدین پس از آگاهی از تصمیم سلطان برای حمله گسترده علیه او، سریعا نیروهای خود را آماده و نمایندهای را برای جلب حمایت همپیمان خود دوک توسکانی به ایتالیا اعزام کرد.<ref>قرألى، بولس. (1938). فخر الدين المعنى الثاني حاكم لبنان، الجزء الثاني. مجمع العلوم و الفنون الملكي رومية. ص. 17.</ref> نیروهای عثمانی در وادی التیم، نیروهای شهابی را که همپیمان فخرالدین بودند، مورد حمله قرارداده آنها را شکست دادند و سپس به محاصره قلمرو فخرالدین پرداختند. امیرعلی فرزند او که در راس نیروهای جنگی برای کمک به پدر عازم منطقه درگیری بود، طی درگیری خونینی با مهاجمان عثمانی به قتل رسید که روحیه امیر را به شدت تضعیف کرد. فرار گروهی از نیروهای سپاه فخرالدین در چنین اوضاعی، شرایط را بر امیر سخت کرد و مهمتر از آن، فاصله گرفتن تعدادی از هم پیمانانش از او که امیر در چنین شرایط سختی روی حمایت آنان حساب کرده بود و نیز متحدشدن دشمنانش که زمینه را برای انتقام گیری مساعد دیده و به والی عثمانی پیوسته بودند، موقعیت امیر را به شدت تضعیف کرد. محاصره بندر بیروت توسط ناوگان دریایی عثمانی و بالاخره عدم وصول کمکهای نظامی از توسکانی که فخرالدین انتظار آن را میکشید و در مجموع این احساس را در او به وجود آورد که به پایان راه رسیده است. امیرفخرالدین از آنجا که نمیخواست خود را به والی عثمانی تسلیم کند، به همراه اعضای خانواده به قلعه شقیف تیرون رفت و در انتظار سرنوشت ماند. با محاصره قلعه توسط نیروهای احمد پاشا کوچک، امیر ناگزیراز فرار و پناه بردن به قلعه جزین شد و با محاصره آنجا سرانجام چارهای جز تسلیم ندید.<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 207-208.</ref> امیر مغلوب به پایتخت اعزام شد و در آنجا در سال 1635 به دستور سلطان مراد چهارم همراه با سه تن از پسرانش گردن زده شدند.<ref name=":8">حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 333.</ref> | ||
فخرالدین | با خروج فخرالدین از صحنه قدرت، دورهای از آشوب و نابسامانی در [[لبنان]] پدید آمد.<ref name=":8" /> والی عثمانی، امیرعلی، امیر خاندان علمالدین را که شاخه یمنی [[مذهب درزی در لبنان|درزیها]] را رهبری میکرد و از دشمنان فخرالدین بود، بر قلمرو امارت فخرالدین گماشت و بسیاری از امیران و هواداران خاندان معن را دستگیر و اموال و املاک آنان را مصادره کرد. همچنین برخی از [[طوائف مسيحی لبنان|مسیحیان مارونی]] همچون اعضای خاندان خازن که با فخرالدین همکاری داشتند به توسکانی گریختند؛ برخی از اعضای گروهها ی تبشیری غربی نیز به جرم همکاری با امیر مغلوب، دستگیر و به پایتخت اعزام گردیدند و تعدادی از فرزندان و همسران و دیگر منسوبان او به شیوههای مختلف کشته شدند.<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 210.</ref> با قدرت گرفتن درزیهای یمنی، هواداران قیسی خاندان معن دست به شورشهایی زدند که به جنگی داخلی میان این دو تیره از طائفه درزی منجر شد و دو سال به طول انجامید.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 35.</ref> | ||
در | امیر ملحم برادرزاده امیرفخرالدین که در آخرین حملات منجر به سقوط وی، موفق شده بود از صحنه درگیریها فرار کرده و خود را نجات دهد، پس از آنکه مدتی مخفیانه شورشها را رهبری میکرد، با مناسب دیدن اوضاع، به صحنه سیاسی بازگشت و مورد حمایت درزیهای قیسی که به دلیل فقدان امیری قدرتمند چون فخرالدین، شرایط سختی را میگذراندند، قرار گرفت. امیرملحم بهزودی با سامان دادن نیروهای رزمی، در سال 1638، با امیرعلی علمالدین حاکم دست نشانده عثمانیها بر شوف وارد کارزار شد و موفق گردید او و هواداران یمنی او را شکست دهد. از سوی دیگر، عثمانیها که پس از فخرالدین، اوضاع [[لبنان]] را آشفته و نابسامان میدیدند، پس از پیروزی امیر ملحم بهاین باور رسیدند که وی مناسبترین فرد در شرایط موجود برای فرمانروایی بر [[لبنان]] است و لذا پس از اعلام تبعیت امیرملحم از سلطان عثمانی، امارت او را به رسمیت شناختند.<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 304.</ref> امیرملحم در حالی که به شدت از سوی عثمانیها تحت نظارت بود، تلاش کرد تا سیاستهای عمویش را دنبال کند. هرچند در طول سالهای امارت درگیریهایی با مخالفان خود داشت و یک بار هم با سپاهیان عثمانی والی شام درگیر نبرد شد و البته آنان را شکست داد، موفق شد با حفظ روابط خود با دربار عثمانی تا حدودی اهداف خود را تحقق بخشد. او روابط تجاری با توسکانی را ادامه داد و بسیاری از نزدیکان عمویش به ویژه مسیحیان مارونی را به خدمت گرفت وخاندانهای مارونی را که به توسکانی گریخته بودند به [[لبنان]] بازگرداند و نیز روابط خود را با امیران خاندان شهاب همچنان حفظ کرد.<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 305.</ref> امیر ملحم پس از 22 سال امارت در سال 1657 در صیدا درگذشت. | ||
[[پرونده:History of the counties of Dauphin and Lebanon - in the commonwealth of Pennsylvania; biographical and genealogical (1883) (14576752720).jpg|بندانگشتی|385x385پیکسل|لبنان-تاریخ]] | |||
با مرگ امیرملحم، ابتدا دو فرزندش قرقماز و احمد مشترکا زمام امور را در دست گرفتند و پس از مرگ قرقماز، امیراحمد فرمانروایی را در اختیار گرفت. او سیاستهای پدر را دنبال میکرد و به ویژه سعی داشت با استفاده از ضعف دربار عثمانی که درگیر جنگ با مجارستان بود، بخشهای از دست رفته قلمرو امارت امیرفخرالدین را به گستره امارت خود منضم سازد. از جمله رویدادهای مهم این دوره علاوهبر ادامه نزاع قیسی یمنی مهاجرت گروههایی دیگر از [[طوائف مسيحی لبنان|مسیحیان مارونی]] کسروان به جنوب و سکونت در مناطق همجموار جبل عامل بود. امیر احمد تا سال 1697 تحت نظارت والی جدید صیدا به فرمانروایی ادامه داد و در این سال در دیرالقمر درگذشت. از آنجا که امیراحمد فرزند ذکوری نداشت، با مرگ او امارت خاندان معن منقرض گشت<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 305-306.</ref> و لذا با توافق اعیان و اشراف درزی و مارونی، فرمانروایی شوف به امیر بشیر از خاندان شهاب واگذار شد.<ref name=":9">حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 334.</ref> | |||
[[لبنان]] در دوره امارت خاندان معن به ویژه در عهد فخرالدین دوم از نوعی خودمختاری در دل امپراطوری عثمانی برخوردار بود.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 9.</ref> این سرزمین در طول فرمانروایی امیران معنی، علیرغم درگیریهای گاه خونین، از رفاه و آبادی نسبتا مطلوب برخوردار بود. سازمان اداری، شرایط اقتصادی و رونق کشاورزی، به ویژه تربیت کرم ابریشم، سپاه قدرتمند و امنیت نسبی، از ویژگیهایی بود که پیش از آن، وجود نداشت و اقدامات عمرانی آنگونه که در عهد فخرالدین دوم صورت گرفت، در سراسر دوران امارت آل معن منحصر به فرد بود. امیرفخرالدین در طول اقامت در توسکانی که در آن روزگار در اوج عمران و آبادی بود، به شدت تحت تاثیر مظاهر تمدنی غرب قرار گرفت و در بازگشت به [[لبنان]] سعی کرد تا با الهام از آن مظاهر تمدنی در قلمرو تحت حاکمیت خود اقداماتی را صورت دهد؛<ref>الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 202-204.</ref> از جمله گروهی از مهندسان و معماران ایتالیایی را به [[لبنان]] دعوت کرد. آنان در احداث بناهای جدید، به ویژه کاخهای امیر نقش اساسی داشتند.<ref>فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 196.</ref> مهمترین آثار عمرانی دوره امیر فخرالدین در شهرهای صیدا، بیروت و دیرالقمر قابل مشاهده است. روابط بازرگانی با اروپا در این دوره تقویت و گسترش یافت و با ایجاد تحولاتی در شیوه تولید ابریشم، موفق شد آن را به عنوان یک کالای محلی قابل عرضه در بازارهای جهانی مطرح سازد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 196.</ref> | |||
با | فخرالدین علاوهبر به تقویت وگسترش بازرگانی با اروپا، نظام گمرکی را که پیش از او مرسوم نبود، برقرار کرد و بنادر [[لبنان]] بهخصوص بندر صیدا را بازسازی کرد. امکانات و شرایط مطلوبی که فخرالدین دوم به وجود آورد به بازرگانان اروپایی امکان میداد تا دامنه فعالیتهای خود را از [[لبنان]] به سایر مناطق شام و برخی کشورهای منطقه مثل عراق و حتی تا هند گسترش دهند.<ref>المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 274.</ref> | ||
فخرالدین | در دوره امارت فخرالدین و به دلیل روابط او با اروپا و نزدیکی با مسیحیان مارونی به ویژه با وجود نظام امتیازات، شرایط مساعدی برای فعالیت مبشران اروپایی و فعالیتهای آموزشی مسیحیان فراهم آمد. فخرالدین همچنین مبشران را تشویق به تاسیس کلیسا در عکا، صیدا و جبل کرد.<ref>فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 177.</ref> هرچند فعالیتهای تبشیری، اهداف ظاهرا دینی داشت، تبلیغ فرهنگ و تمدن جدید اروپا نیز مورد توجه آنان بود و فعالیتهای آموزشی در کنار تبشیر زمینه چنین امری را فراهم میکرد. مهمترین تحول آموزشی در دوره امیرفخرالدین، بازگشت فارغ التحصیلان مدرسه مارونی رم به [[لبنان]] بود. آنان با تاسیس مدرسه در روستاهای خود در کنار فعالیتهای تبلیغی مذهبی به آموزش جوانان و نوجوانان میپرداختند. آموزش در مدرس جدید با اقتباس از روشهای نوین در نظام آموزشی اروپا صورت میگرفت و با روشهای موجود در [[لبنان]] فاصله داشت. در همین دوره تعدادی مرکز آموزش عالی نیز در برخی دیرهای مسیحی فعال بود؛ از جمله مرکز آموزشی که توسط پاتریاک یوحنا محلوف درسال 1624 در بشری تاسیس شد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 7.</ref> مهمتر از همه، تحولات جمعیتی و توسعه گستره جغرافیایی مسیحیان مارونی بود که از اوایل قرن شانزدهم آغاز شد و به توسعه قدرت سیاسی و حکومتی آنان انجامید.<ref name=":9" /> | ||
==== امارت خاندان شهاب(1697 تا 1841) ==== | |||
با انتخاب شورای اعیان و اشراف درزی و مارونی، بشیر از امیران حاکم بر وادی التیم به نیابت از امیرحیدر شهابی 12 ساله و تا رسیدن او به شرایط سنی مناسب، قدرت را در اختیار گرفت. بشیر توانست سیطره خود را تا جبل عامل گسترش دهد.<ref name=":1">الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 36.</ref> و اقدامات اصلاحی بسیاری را صورت دهد. همچنین با توجه به جایگاه شورای اعیان و اشراف در ساختار قدرت، نظام ملوک الطوائفی اهمیتی ویژه یافت و به ویژه شیوخ فئودالی که در دوره فخرالدین دوم تضعیف شده بودند، دوباره سربرآوردند و امتیازاتی برای خود کسب کردند و مارونیها ،به ویژه خاندان خازن از نفوذ اجتماعی و انحصاری بسیاری برخوردار شدند. خاندان درزی جنبلاط نیز موقعیتی ممتاز یافتند و شیخ بشیرجنبلاط به لحاظ ثروت، شخص اول [[لبنان]] بهشمار میرفت. دیگر [[طوائف مسيحی لبنان|طوائف مسیحی]] نیز در این دوره از شرایط مناسبی برخوردار بودند. امیربشیر پس از 9 سال نیابت امارت در سال 1706 درگذشت و امیرحیدر شهابی جای او را گرفت.<ref>نانته (1379). ص. 165-168.</ref> | |||
مهمترین رویداد در سالهای اولیه امارت امیرحیدر، درگیریهای شدید میان دو گرایش قیسی و یمنی بود که به تحریک والی عثمانی صیدا اتفاق افتاد. والی صیدا با سوء استفاده از شرایط انتقال قدرت میان دو امیر و با هدف پیشگیری از تحکیم قدرت و توسعه قلمرو امارت شهابی، اداره امور شوف و کسروان را به یوسف علم الدین، رهبر شاخه یمنی درزیها سپرد و سپس در سال 1711 او را در راس نیروهای رزمی برای سرکوب امیرحیدر به سوی دیرالقمر روانه کرد. هر چند امیرحیدر ناگزیر از فرار شد، به زودی درزیها و مارونیهای قیسی به حمله متقابل دست زدند و در منطقه عین دارا ضربات سختی بر یمنیها وارد ساختند. در این حمله نیروهای رزمی خاندان علم الدین که مانع عمده توسعه و تحکیم شهابیها بودند، نابود شدند و بدینسان جریان سیاسی یمنی نفوذ خود را در صحنه سیاسی [[لبنان]] از دست داد.<ref name=":1" /> این امر به تحکیم پایههای قدرت و وسعت گرفتن قلمرو حکومت امیران شهابی و از میان رفتن نزاعهای دیرینه قیسی یمنی در این سرزمین شد. از آن پس برخی خاندانها فئودال درزی و مارونی که در پیروزی و تحکیم قدرت امیرشهابی همکاری داشتند از جایگاه ویژه و تاثیرگذار برخوردار و به عنوان همپیمان خاندان شهاب تا پایان امارت این خاندان، درسیاستگذاریها مشارکت و از منافع حکومتی نیز بهرهمند میشدند. مهمترین این خاندانها عبارت بودند از جنبلاط، ابی اللمع و خازن.<ref name=":10">حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 335.</ref> علاوه بر آنها خاندانهای دیگر درزی و مارونی نیز در ساختار قدرت نفوذ داشتند. خاندان درزی ارسلان هر چند وابسته به شاخه یمنی بود، موفق شد خود را از پیامدهای شکست نهایی یمنیها در سال 1711 برهاند و هر چند قدرت و شوکت گذشته خود را از دست داد، امارت خود را بر بخشهایی از منطقه غرب حفظ کند.<ref name=":2">الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 38.</ref> سیاستهای امیر جدید باعث شد امارت شهابی از قدرت و شوکت فوق العادهای برخوردار شود و قلمرو سلطه او توسعه یابد و بیشتر مناطقی که درعهد فخرالدین دوم تحت حاکمیت او قرار داشت، در اختیار او قرار گیرد.<ref>البستاني، الدكتور فؤاد افرام. (1969). لبنان، مباحث علمية واجتماعية. (الجزء الأول). بيروت: منشورات الجامعة اللبنانية، ص. 341.</ref> رویداد مهم دیگر این دوره، ظهور نزاع میان دو خاندان درزی جنبلاط و یزبک بود که نزاع دیرینه قیسی یمنی شد. این نزاعها و اختلافات که ریشه در گذشته داشت، به زودی سراسر [[لبنان]] را دربرگرفت که پیامدهای آن در طول دوره شهابی استمرار یافت.<ref name=":2" /> | |||
امیرملحم، فرزند و جانشین امیرحیدر که از سال 1732 بر کرسی امارت نشست، بر شیوه حکومتی پدر وفادار ماند. نزاع جنبلاطی - یزبکی در عهد او استمرار داشت و دامنه آن از دایره درزیها فراتر رفت و جامعه مارونی را نیز دربرگرفت<ref name=":10" /> و البته امیران شهابی از این نزاع سیاسی در جهت تحکیم قدرت خود بهره میگرفتند. حضور خاندانهای مارونی در ساختار قدرت و توسعه قلمرو تحت نفوذ آنان که از دورههای پیش آغاز شده بود؛ به ویژه افزایش قدرت اقتصادی آنان که بزرگترین تولیدکنندگان ابریشم بوده از راه صادرات این کالا به بازارهای اروپا به ثروت دست یافته بودند، از یک سو و ادامه درگیریهای گاه خونین جنبلاطی- یزبکی و پیامدهای آن که منجر به تضعیف خاندانهای درزی شده بود از دیگر سو، موازنه قدرت را به تدریج به نفع مارونیها تغییر داد که یکی از پیامدهای آن گرویدن فرزندان امیرملحم به مسیحیت بود.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 40-43.</ref> این تغییر مذهب محدود به فرزندان امیر نشد و به تدریج برخی دیگر از افراد خاندان شهاب و تنی چند از امیران خاندان درزی ابی اللمع به مذهب مارونی پیوستند.<ref>البستاني، الدكتور فؤاد افرام. (1969). لبنان، مباحث علمية واجتماعية. (الجزء الأول). بيروت: منشورات الجامعة اللبنانية، ص. 341.</ref> | |||
امیرملحم در سال 1754 به دلیل بیماری از قدرت کناره گرفت و از آنجا که فرزندش یوسف کودکی خردسال بود، احمد و منصور برادران امیر مشترکا قدرت را به دست گرفتند. طی سالها نزاع بر سر قدرت، سرانجام منصور موفق به حذف احمد و ادامه حکومت تا سال 1770 شد. پس از آن امیر یوسف جوان که پیشتر به مذهب مارونی گرویده بود، حکومت را در دست گرفت و بدینسان دوران امارت امیران مسیحی خاندان شهاب آغاز شد<ref>الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 41.</ref> که نه تنها به تحکیم بیشتر قدرت مسیحیان مارونی، که به تضعیف قدرت درزیها انجامید. در همین سالها، گروهایی از مسیحیان کاتولیک و ارتدوکس از مناطق مختلف شام به [[لبنان]] مهاجرت کردند و جمعیت مسیحیان را افزایش دادند. در سالهای اولیه امارت امیر یوسف، ماجراجوییهای ضاهرالعمر در مناطقی از شام همچون عکا و اشغال شهر صیدا، مشکلاتی را برای او به وجود آورد. هرچند در سال 1775 با حمله عثمانیها صیدا از او پس گرفته شد و احمد پاشا معروف به جزار، ماجراجوی آلبانی تبار که در سرکوب نیروهای ضاهرالعمر و آزادی صیدا نقش عمدهای ایفا کرده بود، به عنوان والی صیدا منصوب گردید؛ مشکلات او بیش از گذشته ادامه یافت. جزار که روحیه قدرت طلبانه توام با قساوت و ماجراجویی داشت تلاشهایی را برای انضمام امارت امیریوسف به قلمرو خود آغاز کرد و از جمله بیروت را اشغال کرد و با اتخاذ سیاست تفرقه افکنانه میان امیریوسف و نزدیکانش، به ویژه شعلهور کردن آتش نزاع جنبلاطی-یزبکی، سعی در تضعیف امیر و تحقق هدف نهایی خود داشت. مزاحمتهای جزار سالها ادامه یافت و سرانجام در سال 1788 به جنگ داخلی انجامید و شرایط برای سرکوب نهایی امیریوسف آماده شد. درچنین شرایط و اوضاع آشفتهای، بشیر شهاب از خویشان امیریوسف که شخصی زیرک و جاه طلب و با استفاده از اعتماد وی به تحکیم جایگاه خود پرداخته بود، وارد صحنه شد. بشیر با مشاهده موقعیت رو به ضعف امیر و کاهش محبوبیت او، مخفیانه به همکاری با جزار پرداخت و موفق شد با حمایت او و شاخه جنبلاطی درزیها به حکومت برسد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 46.</ref> | |||
سالهای اولیه امارت بشیر[iv] با عدم استقرار، رقابت و توطئههای فرزندان امیریوسف علیه او همراه بود. همچنین احمدپاشا جزار که نسبت به عدم همکاری بشیر در پیشگیری از حمله ناپلئون دوم به عکا در سال 1799 بر او خشم گرفته بود، اقداماتی را علیه او صورت داد که وی را ناگزیر از فرار به قبرس با حمایت انگلیسیها ساخت.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 341.</ref> | |||
بشیر دوم چند ماه پس از فرار، به [[لبنان]] بازگشت و با هم پیمانی برخی از امیران محلی، مجددا قدرت را در اختیار گرفت. مرگ جزار در سال 1804، که دشمن سرسخت و مانع استقرار و توسعه طلبی او بود، فرصتی فراهم ساخت که پس از 30 سال ضمن جلب رضایت عثمانیها از حمایت قدرتهای اروپایی نیز برخوردار شود و از این طریق علاوهبر سرکوب رقیبان و دشمنان داخلی به تحقق سیاستهای خود بپردازد. همچنین همکاری او با والی عثمانی شام در دفع حملات وهابیها، موقعیت او را نزد عثمانیها بهبود بخشید.<ref>البستاني، الدكتور فؤاد افرام. (1969). لبنان، مباحث علمية واجتماعية. (الجزء الأول). بيروت: منشورات الجامعة اللبنانية، ص. 347.</ref> | |||
رویداد مهم ده سال آخر دوره طولانی امارت امیربشیر دوم، حمله سپاه محمدعلی پاشای مصر به شام بود. محمدعلی پاشا که در جریان حملات نظامی عثمانیها برای سرکوب قیام استقلال طلبانه یونانیها با آنان همکاری کرده و انتظار داشت به عنوان پاداش این همکاری، ولایت شام به قلمرو او منضم شود ولی با پاسخ منفی آنان روبهرو شده بود سپاه خود را به فرماندهی فرزندش ابراهیم روانه شام کرد. در این حملات، بشیر دوم ناگزیر از همکاری با مصریها شد و نیروهای نظامی و دیگر امکانات خود را نه تنها برای اشغال شهرهای صور، صیدا، طرابلس و بیروت در اختیار ابراهیم پاشا قرار داد، در تصرف دیگر بخشهای شام نیز همراه او و همچنین در طول 9 سال حضور ابراهیم پاشا در [[لبنان]]، مجری اوامر و سیاستهای او بود.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 60.</ref> هرچند در سالهای اولیه اشغال [[لبنان]] به دلیل برخی سیاستها و اقدامات ابراهیم پاشا همچون برقراری امنیت و زمینه بخشیدن به مشارکت مردم و فعالان سیاسی در اداره امور، ارتقاء سطح معیشت مردم و تلاش برای برقراری برابر سیاسی میان مسلمانان و مسیحیان، با استقبال روبهرو شد؛ افزایش هزینههای اشغالگری که نتیجه آن افزایش سطح مالیاتها بود، برقراری سربازی اجباری و دیگر اقدامات سختگیرانه، به زودی نارضایتیهایی را پدید آورد. این نارضایتیها ابتدا در میان درزیها شکل گرفت<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 61.</ref> و به تدریج در سال 1838 به شورشی گسترده تبدیل شد. ابراهیم پاشا با توزیع سلاح در میان مسیحیان از بشیر دوم خواست تا برای سرکوب شورشها اقدام کند. این، بار دوم بود که در [[لبنان]] درگیریهایی بر اساس وابستگیهای طائفهای روی میداد. در سال بعد شیعیان جبل عامل نیز به شورش برخاستند که توسط نیروهای مصری با همکاری مسیحیان مارونی سرکوب شدند.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 24-25.</ref> شورشها نه تنها مناطق مختلف [[لبنان]] که بخشهای وسیعی از دیگر مناطق شام را فراگرفت. ابراهیم پاشا که از احتمال گسترش دامنهاین شورشها به میان مسیحیان مارونی به شدت نگران شده بود، از امیربشیر خواست که آنان را خلع سلاح کند. این امر با واکنش مسیحیان روبهرو شد و آنان نیز به تدریج به شورش پیوستند و سرانجام در سال 1840، نمایندگانی از [[طوائف مسيحی لبنان|مسیحیان مارونی]]، [[مذهب درزی در لبنان|درزیها]]، [[تسنن در لبنان|سنیها]] و [[تشیع در لبنان|شیعیان]] گرد آمدند و قیام عمومی علیه اشغالگران مصری و امیربشیر را اعلام کردند. علیرغم حمایت [[فرانسه]] از ابراهیم پاشا و امیربشیر و سرکوب قیام عمومی، موج دوم قیام تبدیل به انقلابی فراگیر در حمایت از دخالت نظامی خارجی شد. با بمباران بیروت توسط کشتیهای جنگی عثمانی و پیاده شدن نیروهای دریایی اتریشی و انگلیسی در سواحل جونیه در اکتبر همان سال، با عقبنشینی نیروهای مصری از عکا و دستگیری امیربشیر و تبعید او به مالت، پایان حضور مصریها در شام اعلام شد. | |||
با سقوط امیربشیر دوم، بشیر سوم توسط اروپاییها و با تایید سلطان عثمانی جانشین او شد و با توجه به ادامه اوضاع بحرانی، تنها توانست 18 ماه امارت کند.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 26.</ref> | |||
بشیر دوم توانسته بود با هوشمندی و قدرت سیاسی در بیشتر دوره امارت، زمام امور را در اختیار داشته و قطب بندیهای طائفهای و سیاسی را تدبیر کند. هرچند در سالهای پایانی امارت که همزمان با حضور مصریها در [[لبنان]] بود، موقعیت و قدرت او به شدت تضعیف شد و آشوب و نابسامانی سراسر [[لبنان]] را فراگرفته بود، با حذف او از صحنه قدرت، نابسامانی و آشفتگی اوضاع بیشتر شد. از جمله دلایل استمرار و افزایش بحران، گسست هم پیمانی و ائتلاف میان خاندانهای [[مذهب درزی در لبنان|درزی]] و مسیحیان و زعمای فئودال علیه بشیر دوم، بازگشت مشایخ فئودال درزی از تبعیدگاه و تلاش برای بازپس گیری املاک و امتیازات خود و مخالفت بشیر سوم از یک سو و مداخله قدرتهای اروپایی در امور [[لبنان]] و تحریک گروهها و طوائف علیه یکدیگر، از دیگر سو بود که بروز مجدد قطب بندیها و نزاعهای سیاسی گذشته، به ویژه مارونیها و درزیها را در پی داشت. بی کفایتی امیربشیر سوم در اداره امور و مخالفت او با خواستههای مشایخ درزی نیز بر دامنه بحران افزود. از سوی دیگر عثمانیها پس از عقبنشینی نیروهای مصری از شام، سیاست جدیدی مبتنی بر مرکزیت گرایی در اداره امور مختلف شام در پیش گرفتند تا از شکلگیری زمینههای استقلال طلبی پیشگیری کنند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 76-79.</ref> | |||
با | ادامه بحران و مخالفت بشیر سوم و مسیحیان مارونی با بازگرداندن املاک و امتیازات پیشین رهبران و مشایخ درزی که در واقع، تغییر موازنه قدرت به نفع درزیها بود، آنان را ناگزیر ساخت تا دست به سلاح برند. برخی درگیریهای پراکنده و کشته شدن تعدادی از درزیها توسط مارونیها در سال 1841، مقدمه یک درگیری گسترده بود. در اواخر همان سال درزیها طی حملهای به دیرالقمر با به آتش کشیدن شهر و کشتن تعدادای از ساکنان مسیحی آن دست به انتقام جویی زدند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 81-82.</ref> درگیریهای خونین دیرالقمر بهزودی به دیگر مناطق کشیده شد و طی آن هزاران مارونی کشته و اماکن آنان به آتش کشیده شد. در حالی که اوضاع عملا به نفع درزیها پیش میرفت، عثمانیها که همواره به دنبال فرصت برای تثبیت سلطه خود بر [[لبنان]] بودند، عزم خود را برای دخالت در اوضاع و کنترل آن جزم کردند که مورد حمایت دولتهای اروپایی نیز قرار گرفت. مصطفی پاشا افسر بلند پایه عثمانی که با هدف سامان دادن به اوضاع به بیروت آمده بود، هرچند سعی داشت نقش میانجیگرانهای را میان درزیها و مارونیها بازی کند، از یک سو از مزایای حکومت مستقیم عثمانی برای مارونیها سخن میگفت و از سوی دیگر درزیها را به ادامه حمله به مناطق مسیحینشین و غارت آنها تشویق میکرد. در حالی که اوضاع در حال انفجار بود، عثمانیها تصمیم نهایی خود را گرفتند؛ مصطفی پاشا با فراخوانی بشیر سوم به بیروت، عزل او را اعلام و وی را به پایتخت اعزام کرد و بدینسان امارت خاندان شهابی در سال 1842 به پایان رسید.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت[https://www.annahar.com : دار النهار للنشر]، ص. 85-86.</ref> | ||
مهمترین تحول در دوره امارت آل شهاب، تغییر موازنه قدرت میان دو طائفه درزی و مارونی بود که عوامل جمعیتی، اقتصادی و سیاسی در آن نقش آفرین بود. مهاجرت جمعیت بسیاری از مسیحیان سوریه که در پی درگیریهای فرقهای طی قرون 18 و 19 ناگزیر از ترک مناطق مسکونی خود و عزیمت به [[لبنان]] شدند، از یک سو و کاهش جمعیت درزیها به دلیل درگیریهای مستمر قیسی-یمنی و سپس جنبلاطی-یزبکی و مهاجرت بسیاری از آنان به سوریه در نتیجه درگیریهای مداوم با نیروهای ابراهیم پاشا و بشیر دوم، عامل جمعیتی را به نفع مسیحیان مارونی تغییر داد. روابط مارونیها با غرب و فعال شدن گروههای تبشیری غربی و تاسیس مراکز آموزشی توسط آنان، نقش بارزی در ظهور طبقه تحصیل کرده مارونی داشت که در دوره امارت آل شهاب، پستهای کلیدی اداری و سیاسی را در اختیار داشتند. همچنین توسعه مبادلات بازرگانی میان [[لبنان]] و اروپا که محور آن ابریشم بود، باعث شد تا گروهی از مسیحیان مارونی که از بزرگترین تولیدکنندگان ابریشم بودند به سرمایههای کلان دست یابند و بدینسان در میان مسیحیان طبقه سرمایهداری شکل گرفت که به خصوص در سالهای نزدیک به فروپاشی امارت شهابی، نقش مهمی در تحولات سیاسی ایفا کردند. حضور فعال سیاسی مسیحیان مارونی در صحنه قدرت به ویژه در دوره اشغال [[لبنان]] توسط مصریها و دوری درزیها از مناصب و مسئولیتهای حکومتی به دلیل مخالفت با بشیر دوم و حضور مصریها، نه تنها موجب افزایش قدرت سیاسی مارونیها که به افزایش فاصله و دشمنی میان دو طائفه شد که بسیاری از رویدادها و تحولات این دوره را رقم زد. | |||
==== دو بخش اداری خودمختار(1842 تا 1858) ==== | |||
با سقوط بشیر سوم، مصطفی پاشا، عمرپاشا از نزدیکان خود را به عنوان حاکم منصوب کرد. این انتصاب با استقبال درزیها که سقوط شهابیها را مرهون مبارزات خود میدانستند و مخالفت مارونیها که خواستار بازگشت امارت شهابی بودند، روبهرو شد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 86.</ref> از سوی دیگر، در برابر حمایت فرانسویان از مسیحیان مارونی در خصوص احیای مجدد امارت شهابی، کنسول انگلیس در رقابت با فرانسویان، به حمایت از درزیها وارد صحنه شد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 88.</ref> سیاست سلطه مستقیم عثمانیها بر [[لبنان]] نیز مورد مخالفت مشایخ و رهبران درزی که پیشتر از عثمانیها استقبال کرده بودند، قرار گرفت.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 93.</ref> عثمانیها نیز همچون گذشته با تحریک مسیحیها علیه درزیها سعی در تحقق سلطه مستقیم بر [[لبنان]] داشتند. ادامه مقاومت درزیها مجددا به بحران تبدیل شد. برخورد خشونت آمیز عمرپاشا و دستگیری رهبران درزی نیز عکس العمل شدید آنان را در پی داشت. مارونیها هر چند با ادامه سلطه مستقیم عثمانیها به شدت مخالف بودند؛ با توجه به دشمنی و درگیریهای خونین گذشته، از همپیمانی با درزیها سرباز زدند و بدینسان، درزیها در سال 1838، خود زمام قیام علیه عثمانیها را برعهده گرفتند. با محاصره بیتالدین مرکز حکومت عمرپاشا و اعلام خواستههای خود از جمله آزادی زندانیان و استعفای وی و درپی رد آنها، درگیریهای خونینی میان دو طرف روی داد که سرانجام به شکست درزیها منجر شد. | |||
در | در همین زمان دولتهای اروپایی با سلطان عثمانی در خصوص چگونگی اداره امور [[لبنان]] مذاکراتی را صورت میدادند که در نهایت با توجه به نتیجه نرسیدن دو پیشنهاد، یکی بازگشت امارت که توسط فرانسه ارائه شد و با حمایت مسیحیان همراه بود و دیگری، انضمام کامل [[لبنان]] به امپراطوری عثمانی که با تایید عثمانی و مخالفت انگلیس و اتریش روبهرو شد، طرح پیشنهادی اتریش که مبتنی بر تقسیم [[لبنان]] به دو بخش اداری خودمختار بود، مورد توافق قرارگرفت. بر اساس این طرح، بخش شمالی [[لبنان]] با اکثریت مارونی توسط قائم مقام مارونی و بخش جنوبی را قائم مقام درزی اداره و البته هر دو در مسائل مهم به والی عثمانی صیدا مراجعه میکردند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 97.</ref> این طرح مورد تأیید فوری فرانسه و انگلیس قرار گرفت و دولت عثمانی گریزی از پذیرش آن نداشت. نظام جدید که در سال 1843 به اجرا گزارده شد، نه تنها از وخامت اوضاع نکاست که از همان آغاز با مشکلات سختی روبهرو شد. از جمله مشکلات اساسی، وجود مسیحیان مارونی در بخش جنوبی بود که حدود 60% ساکنان آن را تشکیل میدادند و کلیسای مارونی خواستار آن بود که آنان از دایره حکومت درزیها خارج و تحت اداره فرماندار بخش شمال درآیند. درزیها نیز بر حق سنتی خود مبنی بر تعمیم سلطه درزی بر بخش شمالی جبل [[لبنان]] تاکید داشتند.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 46.</ref> این در حالی بود که فرانسویان از نفوذ بر بخش مارونینشین برخوردار بودند و انگلیسیها و عثمانیها در بخش مختلط جنوبی از نفوذ بیشتری برخوردار شدند. عثمانیها که به دنبال تحقق سلطه مستقیم خود بر [[لبنان]] بودند، نه تنها از بروز اختلافات و درگیریهای در حال ظهور پیشگیری نمیکردند که از آن بهره برداری نیز میکردند.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 301.</ref> رقابت شدید دو قدرت استعماری فرانسه و انگلیس بر سر نفوذ در منطقه و تاثیر این رقابت در نزاع و اختلافات دو طائفه درزی و مارونی، به استمرار آن دامن زد و به درگیریهای خونین میان آنها منجر شد که سالها ادامه یافت. از سوی دیگر در نیمههای قرن 19، ورود پدیدههای تمدنی جدید غرب و به خصوص سرازیر شدن کالاهای صنعتی اروپا به بازارهای سوریه و [[لبنان]]، منجر به نابودی اقتصاد سنتی در این منطقه شد که خود یکی از عوامل عمده در افزایش تشنجات اجتماعی بود.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 31.</ref> این تشنجات به درگیریهایی دامن زد که در سالهای 1858 تا 1860 به اوج رسید و بیشتر مناطق [[لبنان]] را دربرگرفت. درحالی که کشاورزان مارونی در بخش شمالی علیه زعمای فئودال قیام کرده بودند، درزیهای بخش جنوبی برای اعاده قدرت و سلطه خود مسیحیان را در مناطق مختلف مورد حمله قرار دادند؛ از جمله در تهاجم به جزین و دیرالقمر صدها مسیحی مارونی کشته و بسیاری نیز به مناطق امن از جمله صیدا، جبل عامل و بیروت پناه بردند.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 61.</ref> از سوی دیگر مارونیهای بخش شمالی در انتقام از کشتار مسیحیان بخش درزی، حملاتی را علیه درزیهای ساکن در مناطق شمالی صورت دادند و بسیاری از آنان را ناگزیر از کوچ به مناطق دیگر کردند. شیعیان نیز از آتش این درگیریها در امان نماندند؛ هم در مناطق جنوبی و هم در مناطق شمالی، روستاهای [[تشیع در لبنان|شیعهنشین]] تحت حملات [[مذهب درزی در لبنان|درزیها]] و مارونیها خسارتهای بسیاری را متحمل و ناگزیر از ترک مناطق مسکونی خود شدند.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 62.</ref> با گسترش دامنه درگیریها به دیگر مناطق شام از جمله دمشق و کشتار مسیحیان این شهر، اوضاع شکلی فاجعه آمیز به خود گرفت و درچنین شرایطی فرانسویان که از پیش خود را آماده کرده بودند، به بهانه حمایت از دولت عثمانی نیروهای خود را در سواحل بیروت پیاده کردند و به سمت مناطق درزی نشین شوف پیشروی کردند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 32.</ref> در همین حال در بیروت کمیتهای متشکل از نمایندگان سیاسی فرانسه، انگلیس، اتریش، [[روسیه]] و آلمان به ریاست فوادپاشا وزیر خارجه عثمانی، راههای استقرار نظم و آرامش را مورد بحث و مذاکره قرار دادند. مذاکرات کمیته هشت ماه به درازا کشید و سرانجام اعضای کمیته، طرحی را مورد تصویب قرار دادند که بر اساس آن، از سال 1861، جبل [[لبنان]] به عنوان یک ولایت یا متصرفیه با خودمختاری محدود و در چارچوب امپراطوری عثمانی و با حمایت دولتهای اروپایی تضمین کننده آن، جایگزین طرح دو بخش اداری (دو قائم مقامی) شد.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 75.</ref> | ||
==== نظام خودمختار متصرفیه ==== | |||
در راس نظام حکومتی جدید، متصرف قرار داشت که از میان مسیحیان کاتولیک، پس از تایید دولتهای امضاکننده طرح، توسط سلطان عثمانی انتخاب میشد. شورای اداری نیز متشکل از 12 نماینده طوائف مختلف: 4 نماینده مارونیها، 3 نماینده [[مذهب درزی در لبنان|درزیها]]، 2 نماینده از روم ارتدکس، 1 نماینده از روم کاتولیک، 1 نماینده از [[تسنن در لبنان|سنیها]] و 1 نماینده از [[تشیع در لبنان|شیعیان]]، متصرف را در اداره امور یاری میداد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 148.</ref> | |||
نظام جدید هرچند طرفهای محلی بحران، آن را انتخاب نکرده بودند و هیچ یک از آنان در کمیته طرح و تصویب آن حضور نداشتند، توانست پس از دورههای پیدرپی خشونت و بحران، اوضاع را تا حدی بهبود بخشد.<ref>حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: [https://daralthaqafa.com دارالثقافة]، ص. 345.</ref> | |||
با سامان یافتن نسبی اوضاع، شرایط اقتصادی و اجتماعی نیز رو به بهبود گزارد. فعالیتهای عمرانی آغاز شد و کشاورزی نیز مجددا رونق گرفت. با فعال شدن بازرگان میان [[لبنان]] و فرانسه، صنعت ابریشم نیز رشد کرد و به یکی از محورهای اقتصادی تبدیل شد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 155.</ref> با توسعه فعالیتهای آموزشی گروههای تبشیری و تاسیس مراکز آموزشی از جمله دانشگاه قدیس یوسف توسط مبشران فرانسوی و دانشکده انجیلی سوریه توسط پروتستانها که بعدها به دانشگاه آمریکایی بیروت تغییر نام داد، ایجاد مراکز متعدد چاپ و نشر و نیز شکلگیری مجامع فکری و علمی به شکلگیری فضای فرهنگی جدیدی منجر شد که گسترش نفوذ فرهنگی غرب را درپی داشت. در بیشتر این حوزهها مسیحیان و به ویژه مارونیها حضوری فعال داشتند و لذا به تدریج طبقه اقتصادی و اجتماعی جدیدی شکل گرفت که رکن اساسی آن را مارونیها تشکیل میدادند؛ در حالی که درزیها به تدریج به حاشیه رفتند.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 82.</ref> | |||
تحولات سریع و گسترده در [[لبنان]]، به ویژه سازوکار سیاسی حاکم، در جهت تامین منافع دولتهای اروپایی به ویژه فرانسه بود و زمینه را برای تحولات بعدی فراهم کرد؛ از جمله، نظام متصرفیه الگویی شد تا فعالان سیاسی-اجتماعی عمدتا مارونی در اوایل قرن بیستم در محافل بینالمللی و کنفرانس صلح پاریس، به استناد آن خواستار تشکیل [[لبنان]] بزرگ تحت قیمومیت فرانسه شوند. | |||
با آغاز جنگ جهانی در سال 1914، عثمانیها با لغو نظام خودمختار متصرفیه و تعیین متصرف عثمانی مسلمان برای جبل [[لبنان]]، خود مستقیما اداره امور را در دست گرفتند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 153.</ref> | |||
[[لبنان]] در سالهای جنگ دوره سختی را تجربه کرد که با سالهای پیش از آن کاملا متفاوت بود. در انحصار گرفتن بازرگانی، سربازی اجباری، تحمیل مالیاتهای سنگین، اجبار مردم به خرید اوراق قرضه جنگ، کمبود شدید مواد غذایی و شیوع گرسنگی که در بیشتر ولایتهای عثمانی نیز پدید آمد و در [[لبنان]] دهها هزار نفر را به کام مرگ فروکشاند، از جمله پیامدهای جنگ بود. مهمتر از آن، سرکوب شدید جنبش استقلال طلبانه توسط [[جمال پاشا]] والی عثمانی ملقب به سفاح و اعدام دهها تن از فعالان سیاسی استقلال طلب در بیروت و دمشق، فضای تیره و تاری را ایجاد کرد. از سوی دیگر قیام شریف حسین در حجاز و اعلام استقلال سرزمینهای عربی از عثمانی که با حمایت انگلیس صورت گرفت، مارونیها و بیشتر [[طوائف مسيحی لبنان|مسیحیان لبنان]] را به واکنش واداشت و ضمن مخالفت گسترده با پیوستن [[لبنان]] به امپراطوری عربی، از فرانسه خواستند تا نسبت به تضمین استقلال لبنان از آنها حمایت کند. پیش از آن نیز نمایندگان سیاسی فرانسه و انگلیس موافقتنامهای را امضا کرده بودند که به موجب آن، پس از پایان جنگ، بسیاری از مناطق شام به استثنای فلسطین، در اختیار فرانسه قرار میگرفت. | |||
با پایان جنگ در سال 1918، فیصل فرزند شریف حسین با ورود به دمشق تشکیل حکومت عربی را اعلام کرد و بلافاصله والی عثمانی در بیروت، شهر را به عمرداعوق یکی از معتمدان شهر واگذار کرد. او نیز تشکیل دولت عربی را در اکتبر همان سال در بیروت اعلام کرد و نیروهای نظامی فیصل در بیروت مستقر شدند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 204-205.</ref> تنها چند روز پس از آن با ورود نیروهای فرانسوی به بیروت که با استقبال مسیحیان روبهرو شد، دولت عربی در بیروت فروپاشید. این در حالی بود که مسیحیان، پیشتر موافقت و همراهی خود را با تاسیس دولت عربی در [[لبنان]] اعلام کرده بودند.<ref>حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: [https://www.daralnahda.com/ دار النهضة العربية]، ص. 60.</ref> | |||
=== [[لبنان معاصر]] === | |||
==== قیمومیت فرانسه ==== | |||
در گیرودار مناقشات میان هواداران پیوستن [[لبنان]] به دولت بزرگ عربی و مدافعان استقلال [[لبنان]] و درحالی کهاین کشور تحت حکومت نظامی فرانسویان به فرماندهی ژنرال گورو بود، در پی مذاکرات طولانی قدرتهای بزرگ اروپایی در کنفرانس سان ریمو، سرانجام در سال 1920، قیمومیت فرانسه بر سوریه و [[لبنان]] رسماً اعلام<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 208.</ref> و همان سال، ژنرال گورو به عنوان کمیسر عالی فرانسه تعیین شد. او نیز با انضمام بیروت، صور، صیدا، طرابلس، مرجعیون و بقاع به جبل [[لبنان]]، تاسیس [[لبنان]] بزرگ را اعلام کرد که با مخالفت شدید [[اسلام و مسلمانان لبنان|مسلمانان]] روبهرو شد؛ درحالی که [[طوائف مسيحی لبنان|مسیحیان]] و بهطور خاص، مارونیها، قاطعانه آن را تایید و مورد حمایت قرار دادند.لذا از همان آغاز قیمومیت و تاسیس [[لبنان]] بزرگ، میان لبنانیها بر سر این مساله و پیامدهای آن، اختلاف و دو دستگی پدید آمد.<ref>حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: [https://www.daralnahda.com/ دار النهضة العربية]، ص. 101-102.</ref> | |||
فرانسویان برای اداره امور [[لبنان]] بزرگ عمدتا از مسیحیان مارونی و فارغ التحصیلان مراکز آموزشی فرانسوی و کاتولیکی استفاده میکردند و بیشتر پستهای مدیریتی به آنان واگذار شد و البته پستهای کلیدی در اختیار مستشاران فرانسوی بود. مسلمانان که اصولا با نظام قیمومیت مخالف بودند، عموما از پذیرش مسئولیت خودداری میکردند و در واقع به نوعی به تحریم سیاسی دولت قیم روی آورده بودند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 210-211.</ref> | |||
==== جمهوری [[لبنان]] ==== | |||
[[پرونده:لبنان جدید.jpg|بندانگشتی|377x377پیکسل|لبنان جدید - برگرفته از سایت historytoday - قابل بازیابی از: https://www.historytoday.com/miscellanies/100-years-greater-lebanon]] | |||
در حالی که مخالفت مسلمانان با نظام حاکم ادامه داشت، کمیسر عالی فرانسه در می 1926، [[قانون اساسی لبنان|قانون اساسی]] را اعلام و به استناد مفاد آن، [[لبنان]] بزرگ به جمهوری [[لبنان]] تغییر نام یافت و بدینسان اولین جمهوری در شرق ظهور کرد<ref>ضاهر، مسعود. (1984). تاریخ لبنان الاجتماعي. الطبعة الثانية. بيروت: دار المطبوعات الشرقية، ص. 317.</ref> و بلافاصله شارل دباس از مسیحیان ارتدوکس نیز به عنوان رییس جمهور منصوب گردید.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 212.</ref> | |||
در قانون اساسی مصوب، زبان فرانسه در کنار زبان عربی به عنوان زبان رسمی شناخته شد و رییس جمهور از اختیارات گستردهای برخوردار بود؛ ضمن آنکه او را تنها در برابر کمیسر عالی فرانسه پاسخگو میدانست. مهمتر از آن با مشروعیت بخشیدن به نظام قیم، سلطه فرانسه را بر حوزههای امنیت، ارتش و سیاست خارجی تثبیت کرد.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 152.</ref> به موجب قانون اساسی، کمیسر عالی نه تنها از حق نقض همه قوانین مصوب که از حق انحلال مجلس و تعلیق قانون اساسی نیز برخوردار بود<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 213.</ref> و در همه زمینههای اقتصادی، سیاسی، آموزشی، نظامی و اداری، اختیار کامل داشت. | |||
اعلام [[قانون اساسی لبنان|قانون اساسی]] از آنجا که به تحکیم سلطه و نفوذ فرانسه میانجامید، بر دامنه نارضایتی نیروهای ملی اسلامی که خواهان اتحاد [[لبنان]] با سوریه بودند، افزود. از جمله سیاستمدارانی که ناراضیان را رهبری میکردند، عبدالحمید کرامی در طرابلس و سلیم سلام در بیروت بودند. برخی از سیاستمداران ملیگرا نیز شعار وحدت عربی سر میدادند که خیرالدین الاحدب و ریاض الصلح از چهرههای برجسته آنان بودند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 220.</ref> | |||
از جمله سیاستمداران مسیحی که از نظام قیم حمایت میکردند، امیل اده، مسیحی مارونی و فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه سن ژوزف بود که عضو شورای مشورتی و در زمره مشاوران کمیسر عالی فرانسه قرار داشت. اده نه تنها از سیاستهای فرانسه در [[لبنان]] حمایت میکرد، از آنجا که [[لبنان]] را وطن قومی مسیحیان و مسلمانان را خطری برای آن میدانست، به شدت به انضمام [[لبنان]] به کشورهای عرب مخالف بود. البتهاین تفکر منحصر به اده نبود و در میان مسیحیان مارونی، چهرههای بسیاری از آن حمایت میکردند؛ از جمله اغناطیوس مبارک، رییس اسقفهای مارونی که آشکارا هواداری خود را از وطن قومی مسیحیان اعلام میکرد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 229.</ref> بشارة الخوری از دیگر سیاستمداران مارونی، گرچه بر استقلال [[لبنان]] تاکید داشت، همکاری با مسلمانان و ارتباط با سوریه و دیگر کشورهای عربی را ضروری میدانست. وی همچنین با تعیین حاکم فرانسوی در [[لبنان]] مخالف و خواستار اداره امور توسط لبنانیها بود. امیل اده و بشارة الخوری، پس از اعلام جمهوری [[لبنان]]، به عنوان دو رقیب مارونی عمده در صحنه سیاسی [[لبنان]] ظهور کردند کهاین رقابت تا استقلال [[لبنان]] استمرار داشت. | |||
اعتراضات و مخالفت نیروهای ملی اسلامی با ادامه سیاستهای فرانسه در [[لبنان]] از یک سو و فعالیت هواداران مسیحی استقلال [[لبنان]] از سوی دیگر با فراز و فرودهایی تا سال 1936، همچنان استمرار داشت. در این سال، اوجگیری قیام مردم سوریه علیه نظام قیم، فرانسویان را ناگزیر از عقد موافقتنامهای با سوریه با هدف اعطای استقلال کرد. این تحول مهم، استقلال طلبان لبنانی را بر ادامه مبارزه برای تحقق هدف خود تشویق و فراکسیون قانون اساسی به رهبری بشاره الخوری، خواستار گفتگو با فرانسه برای عقد موافقتنامه استقلال شد. درپی مذاکرات طولانی، سرانجام موافقتنامهای میان رییس جمهور و کمیسر عالی فرانسه امضاء و به تایید نمایندگان مجلس رسید. امضای موافقتنامه استقلال البته با مخالفت مسلمانان و ملی گرایان هوادار اتحاد با سوریه روبهرو شد؛ به ویژه آنکه بر اساس موافقتنامه مزبور، نیروهای فرانسوی همچنان به حضور خود در [[لبنان]] ادامه میدادند و سیاست خارجی و مسائل نظامی در اختیار فرانسه قرار داشت.<ref>حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: [https://www.daralnahda.com/ دار النهضة العربية]، ص. 170-171.</ref> | |||
با | هرچند اجرای مفاد موافقتنامه استقلال با تعلل فرانسویان همراه بود، موضعگیریهای مسیحیان مارونی حامی سیاستهای فرانسه، به ویژه امیل اده رییس جمهور مورد حمایت فرانسه در برابر معترضان مسلمان، خشم بیشتر آنان را به دنبال داشت و به تدریج به اختلافات و نزاعهای سیاسی، جنبه طائفهای داد. سیاستهای فرانسه نیز به تحقق این نزاع طائفهای دامن میزد و سیاستهای انگلیس که در رقابت شدید با فرانسه قرار داشت و از رهبران مخالف سیاستهای فرانسه حمایت میکرد، بر دامنه نزاع و اختلاف میافزود. فرانسویان البته به شیوههای مختلف از جمله با انتصاب برخی از رهبران سیاسی مخالف در پستهای سیاسی، سعی در جلب همکاری مخالفان و کاهش دامنه مخالفتها داشتند که مهمترین آن، واگذاری پست نخست وزیری از سوی امیل اده به خیرالدین الاحدب بود.<ref>حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: [https://www.daralnahda.com/ دار النهضة العربية]، ص. 178.</ref> هرچند این اقدامات اندکی از دامنه تشنجات کاست، با ادامه سیاستهای تبعیض آمیز نظام سیاسی حاکم، اکثریت مخالفان، همچنان به اعتراضات خود ادامه دادند. | ||
در | آغاز جنگ جهانی دوم در سال 1939، شرایط را به کلی تغییر داد. کمیسر عالی با استفاده از اختیارات قانونی، با انحلال مجلس و تغییر قانون اساسی، اداره امور را مستقیما در اختیار گرفت و البته رییس جمهور را با کاهش دایره اختیارات، در جایگاه خود ابقا کرد.دو سال بعد که فرانسه توسط آلمانها اشغال شد، [[لبنان]] تحت قیمومیت حکومت ویشی قرار گرفت و شرایط سختی بر [[لبنان]] حاکم شد. جریان مقاومت در نتیجه سیاستهای سرکوبگرانه ماموران حکومتی شکل گرفت و روز به روز بر دامنه فعالیتهای آن افزوده میشد. درگیری مستمر نیروهای مقاومت با نیروهای اشغالگر در کنار مشکلات و آثار ناشی از جنگ و رفتار خشن عوامل حکومتی، اوضاع [[لبنان]] را به شدت بحرانی کرد. این وضع چندان دیرپا نبود و با آغاز تحرکات انگلیس برای اخراج نیروهای حکومت ویشی از شرق، عملیات آزادسازی سوریه و [[لبنان]] را در سال 1941، با مشارکت نیروهای حکومت فرانسه آزاد به رهبری [[ژنرال دوگل]] آغاز و به مدت کوتاهی نیروهای مزبور تسلیم و خاک [[لبنان]] را ترک کردند. به دنبال آن ژنرال کاترو از سوی ژنرال دوگل به عنوان کمیسر عالی فرانسه در [[لبنان]] تعیین شد. وی پس از استقرار و با هدف کنترل اوضاع، به مردم اطمینان داد که فرانسه به زودی استقلال [[لبنان]] را به رسمیت میشناسد.<ref name=":3">قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 90.</ref> و از لبنانیها خواست تا برای پایان بخشیدن به قیومیت، موافقتنامهای را با فرانسه منعقد کنند که با مخالفت رهبران سیاسی روبهرو شد. تثبیت آلفرد نقاش، رییس جمهور منصوب حکومت ویشی در جایگاه خود و برخی اقدامات دیگر، به اعتراضات دامن زد و استقلال طلبان با رد پیشنهاد عقد موافقتنامه جدید و با استناد به موافقتنامه پیشین، خواستار به رسمیت شناختن استقلال کامل [[لبنان]] از سوی فرانسه و جامعه ملل و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری شدند.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 174.</ref> | ||
==== میثاق ملی ==== | |||
[[پرونده:تاریخ کشور لبنان.jpg|بندانگشتی|289x289پیکسل|تاریخ کشور لبنان - برگرفته از سایت arabsaga - قابل بازیابی از: http://arabsaga.blogspot.com/2012/04/beirut-tramway-ride-to-yesteryears.html]] | |||
در حالی که عدم تحقق خواست اکثریت مردم و رهبران سیاسی مبنی بر استقلال فوری و کامل از یکسو و موضعگیری مسیحیان افراطی علیه مسلمانان از سوی دیگر، شرایط را به سمت بحران پیش میبرد، رهبران میانه رو مسیحی و مسلمان برآن شدند تا به طور جدی اقداماتی را برای کاهش تشنج و برون رفت از شرایط بحران به ویژه تحقق استقلال صورت دهند. در این راستا تلاشها و مذاکراتی میان اعضای فراکسیون قانون اساسی به رهبری بشاره الخوری و سیاستمدار مسلمان به رهبری ریاض الصلح انجام گرفت که سرانجام در بهار سال 1942 به توافق میان دو جریان سیاسی مسیحی و مسلمان با عنوان میثاق ملی منجر شد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 234.</ref> میثاق ملی که نقطه عطفی در تاریخ تحولات دوره قیمومیت فرانسه بر [[لبنان]] بود و ساختار سیاسی دوران استقلال این کشور را تحت تاثیر قرار داد، مانعی بر سر راه اقدامات فرانسویان برای حضور بیشتر در [[لبنان]]، بود. بر اساس مفاد این پیمان، مسیحیان بایستی از خواست خود مبنی بر حمایت غرب وسیطره قدرتهای غربی بر [[لبنان]] خودداری و مسلمانان نیز، [[لبنان]] را به عنوان یک موجودیت سیاسی بپذیرند و از مطالبات خود در خصوص الحاق به سوریه و یا هر کشور عربی، صرف نظر کنند. میثاق ملی که در واقع، سازشی میان رهبران دو [[طوائف مسيحی لبنان|طائفه مارونی]] و [[تسنن در لبنان|سنی]] بر سر نحوه تقسیم قدرت بود، هرچند آرامش نسبی اوضاع را در پی داشت، مناسبات طائفهای را تثبیت و زمینه شکلگیری ساختار سیاسی مبتنی بر طائفه گرایی را فراهم کرد.[v]<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 99-100.</ref> | |||
تحول دیگر پس از اعلام میثاق ملی، اعتراضات مسلمانان به شیوه تقسیم کرسیهای مجلس به نفع مسیحیان توسط رییس جمهور مورد حمایت فرانسه بود. با ادامه مخالفت رهبران سیاسی مسلمان، نظام حاکم ناگزیر از برکناری رییس جمهور و برقراری تعدیل نسبی در تقسیم کرسیهای مجلس و کسب رضایت آنان گردید. انتخابات در سپتامبر 1943 برگزار و فراکسیون قانون اساسی به پیروزی چشمگیری دست یافت. در پی آن بشارة الخوری رهبر فراکسیون مزبور، با اکثریت آرای نمایندگان به ریاست جمهوری انتخاب شد. او نیز بر اساس توافق قبلی، ریاض الصلح را به نخست وزیری برگزید و هیئت دولت با حضور وزیرانی از طوائف مارونی، سنی، شیعه، درزی، روم ارتدوکس و روم کاتولیک تشکیل شد. | |||
==== استقلال ==== | |||
[[پرونده:استقلال لبنان.jpg|بندانگشتی|استقلال لبنان - برگرفته از سایت the961 - قابل بازیابی از: https://www.the961.com/the-lebanese-founding-fathers-of-lebanons-independence/]] | |||
اولین اقدام دولت جدید، آغاز مذاکره با فرانسویها برای پایان بخشیدن به قیومیت بود و از آنجا که فرانسویها در اعلام استقلال تعلل میورزیدند، مجلس نمایندگان با انجام اصلاحاتی در قانون اساسی، مواردی را که مرتبط با نظام قیومیت به عنوان تنها مرجع قدرت سیاسی و قانون گذاری بود لغو و زبان عربی به عنوان تنها زبان رسمی شناخته شد. | |||
با | اصلاحات صورت گرفته در قانون اساسی با اجماع نمایندگان به تصویب و به تایید رییس جمهور رسید و بدینسان، استقلال [[لبنان]] به عنوان امر واقعی که مبتنی بر خواست اکثریت مردم و نمایندگان آنها بود، بر فرانسه تحمیل شد.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 178.</ref> این اقدامات البته خشم شدید فرانسویان را به دنبال داشت و به دستور کمسیر عالی، رییس جمهور، نخست وزیر و تعدادی از وزیران، توسط تفنگداران فرانسوی دستگیر و زندانی شدند. کمیسر عالی، همچنین قانون اساسی را تعلیق، پارلمان را منحل و امیل اده را که مخالف اصلاحات صورت گرفته در قانون اساسی بود، جایگزین رییس جمهور بازداشت شده کرد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 236-237.</ref> این اقدامات نه تنها اعتراضات مردم که مخالفت شدید بیشتر گروهها و فعالان سیاسی را به دنبال داشت و به زودی به سراسر [[لبنان]] گسترش یافت و طی درگیریهایی که روی داد دهها تن کشته و زخمی شدند.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 178.</ref> با اوج گیری تشنجات و درگیریهای مردمی با ماموران نظام قیم، کمیسر عالی ناگزیر از اعلام حکومت نظامی شد که نتوانست مانع ادامه اعتراضات و شورشها شود. با ادامه بحران، فرانسویان ناگزیر از تجدید نظر در سیاست خود شده و تحت فشار انگلیس، ژنرال کاترو، نماینده کل فرانسه آزاد در شرق را برای بررسی وضعیت و سامان دادن به اوضاع [[لبنان]] به بیروت اعزام کردند.<ref name=":3" /> در همین حال دولت انگلیس از حکومت فرانسه آزاد، خواستار آزادی الخوری و همراهانش شد و هشدار داد که در غیر این صورت، مستقیما نسبت به آزادی آنان اقدام خواهد کرد. این هشدار کارساز افتاد و ژنرال کاترو با برکناری کمسیر عالی، بازداشت شدگان را آزاد کرد.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 178.</ref> بدینسان روز 22 نوامبر 1943 به عنوان تاریخ استقلال [[لبنان]] به ثبت رسید.<ref name=":3" /> | ||
بشارة الخوری و دولت جدید، پس از سامان دادن به اوضاع، اهتمام خود را به تحکیم پایههای استقلال معطوف ساخت و پس از خروج آخرین سربازان فرانسوی در سال1946 به تقویت و بازسازی [[روابط لبنان و فرانسه]] پرداخت. از آن پس روابط دو کشور همواره یکی از ارکان [[روابط خارجی لبنان|سیاست خارجی]] [[لبنان]] بوده است. پیش از آن، دولت جدید، به تحکیم روابط با کشورهای عرب پرداخت و در سال 1944، توافق نامه اسکندریه را که زمینهساز شکلگیری اتحادیه عرب بود و در سال بعد میثاق ملل متحد را به عنوان عضو موسس امضاء کرد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 239.</ref> | |||
علیرغم موفقیتهای بشارة الخوری در سیاست خارجی و روابط بینالمللی و تحکیم پایههای استقلال [[لبنان]]، در صحنه داخلی به جز تلاشهایی که برای تحقق مفاد میثاق ملی انجام داد، توفیق چندانی نداشت. نظام اداری که از گذشته دچار نابسامانی و فساد و رانت خواری شده بود، بر منوال گذشته ادامه و به دلیل تخلفات اطرافیان [[قوه مجریه لبنان|رییس جمهور]] افزایش یافت و نارضایتی عمومی را سبب گشت.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 240.</ref> | |||
لبنان در سال | دخالت [[قوه مجریه لبنان|رییس جمهور]] در تغییر موادی از قانون اساسی که مربوط به مدت زمان ریاست جمهوری بود و فراهم آوردن زمینه تمدید آن به صورت استثنایی برای مدت 6 سال دیگر، مورد اعتراض سیاستمداران قرار گرفت؛ حتی برخی از اعضای فراکسیون تحت رهبری او نیز به جمع مخالفان پیوستند و دامنه اعتراضات به برخی سیاستمداران مارونی که خود را آماده نامزدی انتخابات ریاست جمهوری میکردند، کشیده شد. هرچند بالاخره بشارة الخوری پیروز انتخابات سال 1949 بود<ref name=":4">قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 101.</ref> از محبوبیت او به شدت کاسته شد و مخالفتهای گستردهای علیه او شکل گرفت و تلاشهای سیاستمداران مخالف برای برکناری او آغاز شد. کامیل شمعون از جمله مخالفان سیاسی الخوری که خود در اندیشه کسب جایگاه ریاست جمهوری بود، رهبری معترضان را بر عهده داشت. برخی اقدامات دیگر از جمله، اعدام رهبر و تعدادی از اعضای حزب قومی سوری که متهم به کودتا علیه دولت [[لبنان]] بودند، انحلال حزب مزبور و برخی دیگر از احزاب سیاسی همچون حزب مارونی کتائب به رهبری پیر جمیل، باعث شد تا هواداران آنها همگی به جریان مخالف سیاستهای دولت بپیوندند و بدینسان اولین بحران داخلی پس از استقلال ظهور کرد. در سال 1952 ائتلاف پارلمانی کامیل شمعون و کمال جنبلاط از سیاستمداران ذی نفوذ درزی که در سال 1949 حزب پیشرو سوسیالیست را تاسیس کرده بود، جبهه مخالفان را تقویت کرد و فشارهایی از همه سو بر بشارة الخوری برای کنار رفتن از قدرت افزایش یافت.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 241.</ref> سرانجام رییس جمهور در برابر موج فزاینده اعتراضات و فشارهای سیاسی ناگزیر از استعفا شد.<ref name=":4" /> | ||
[[پرونده:استقلال-لبنان.jpg|بندانگشتی|383x383پیکسل|استقلال-لبنان - برگرفته از سایت almayadeen - قابل بازیابی از: https://instance2.almayadeen.net/articles/blog/1437949/%D9%8A%D9%88%D9%85-%D8%A3%D8%B9%D9%84%D9%86-%D8%A8%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D8%AE%D9%88%D8%B1%D9%8A-%D9%88%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D8%B6-%D8%A7%D9%84%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%82%D9%84%D8%A7%D9%84---%D9%81%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%82%D9%84%D8%AA%D9%87%D9%85-%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%B3]] | |||
به فاصله چند روز پس از استعفای الخوری، مجلس نمایندگان کامیل شمعون را به ریاست جمهوری برگزید. وی به ویژه در سالهای اولیه ریاست جمهوری توانست بر نابسامانیهای چندین ساله فائق آید و اوضاع اقتصادی را رونق بخشد. رویکرد غربگرایانه و تلاش او برای تحکیم موقعیت با هر هزینهای، موضعگیری سرسختانه او دربرابر امواج قومیت عربی ناصری که سراسر جهان عرب را فراگرفته بود و حمایت از پیمان بغداد در سال 1955، موجی از اعتراضات مردمی و دانشجویی را در سراسر [[لبنان]] به راه انداخت. همچنین پیوستن [[لبنان]] به دکترین آیزنهاور در سال1957،<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 226-227.</ref> به ویژه مسلمانان و هواداران وحدت عربی را به شدت خشمگین ساخت. کامیل شمعون که از حمایت غرب و اکثریت مسیحیان مارونی و خاندانهای سرمایه دار برخوردار بود، اما مغرورانه در اندیشه تحکیم ریاست و زمینهسازی برای نامزدی خود در انتخابات بعدی بود. اضافه بر آن، سیاستهای وی بسیاری از مسیحیان را نیز به جبهه مخالف کشاند. | |||
با | با شکلگیری جبهه ملی از مخالفان سیاستهای کامیل شمعون به رهبری کمال جنبلاط، مرحله جدیدی از مبارزه علیه وی آغاز شد. | ||
شورشهای سال 1957، اعلام خطری برای آغاز یک بحران فراگیر بود. اعلام وحدت مصر و سوریه در سال 1958 و اوج گیری تظا[[هرات]] در حمایت از جمال عبدالناصر و شعار وحدت عربی، اوضاع تشنج آمیزی را میان مسلمانان و ملیگرایان از یک سو و هواداران مسیحی دولت و مخالفان وحدت عربی از سوی دیگر پدیدآورد<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 247-248.</ref> و بدینسان رویدادهای داخلی و تحولات خارجی به شکلگیری بحرانی جدید انجامید. این بحران که به زودی به جنگی داخلی منجر شد به مدت 6 ماه ادامه یافت، اولین رویارویی گسترده میان گروههای مختلف لبنانی پی از وقایع خونین 1860 بود.<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 142.</ref> | |||
در آستانه انتخاب مجدد کامیل شمعون توسط مجلس نمایندگان و در حالی که جبهه مخالف خود را آماده برپایی تظاهرات علیه این انتخاب میکرد، ترور یک روزنامه نگار مسیحی مدافع عبدالناصر و هوادار وحدت عربی، اوضاع را به انفجار کشاند که قیام مردمی به رهبری کمال جنبلاط از نتایج آن بود و بسیاری از شخصیتهای سنی حامی ناصریسم به آن پیوستند. بحران در مرحله آغازین جنبه رویارویی مسیحی مسلمان به خود گرفت و البته برخی از شخصیتهای مسیحی از جمله پاتریاک و تنی چند از سیاستمداران مارونی علیه رییس جمهور مارونی و به نفع مسلمانان اعلام موضع کردند.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 102.</ref> | |||
در | |||
شورش و اعتصاب به زودی سراسر [[لبنان]] را فراگرفت و کشور را به تعطیلی کشاند. کودتای نظامی عبدالکریم قاسم در عراق که از حامیان ناصریسم بود، موجب تقویت روحی مخالفان شد و بر دامنه شورشها و درگیریها افزود. ارتش [[لبنان]] به فرماندهی ژنرال فواد شهاب نیز از درگیر شدن در این اوضاع پرتشنج، خودداری و لذا با استمرار و گسترش دامنه خشونتها و درگیریهای خونین، دولت [[لبنان]] از [[آمریکا]] تقاضا کرد تا با اعزام نیروی نظامی در این کشور از فروپاشی نظام حاکم پیشگیری کند.<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 147.</ref> | |||
ورود نیروهای آمریکایی به [[لبنان]] نتوانست امواج انقلاب را فرونشاند و مخالفان همچنان بر کنارهگیری رییس جمهور تاکید داشتند. با مقاومت کامیل شمعون در مقابل خواست آنان و درپی مذاکرات معاون وزیر خارجه آمریکا با رهبران قیام و [[قوه مجریه لبنان|رییس جمهور]] و طرفدارانش، سرانجام تعیین ژنرال فواد شهاب به عنوان رییس جمهور، بهترین راه برون رفت از شرایط بحرانی و مورد تاکید قرار گرفت و به زودی مجلس نمایندگان، وی را به ریاست جمهوری انتخاب کرد. ژنرال شهاب با برگزیدن رشید کرامی از رهبران قیام و تشکیل دولتی با عضویت رهبران جناحهای مختلف سیاسی<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 250-251.</ref><ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 109.</ref> و نیز با اتخاذ سیاستهای متوازن، سعی در زدودن آثار منفی بحران چند ساله اخیر کرد. سیاستهای او مبتنی بر دو رکن اساسی همبستگی اجتماعی و تحکیم ساختارهای حکومت بود. در خصوص بهبود شرایط اجتماعی، او به اقداماتی چون توسعه شبکه آب و برق، تاسیس مدرسه و درمانگاه، اصلاح اراضی کشاورزی، تاسیس صندوق تامین اجتماعی و ایجاد نظام حمایت از خانوادههای فقیر پرداخت. تاسیس بانک مرکزی، ایجاد شورای خدمات شهری، ایجاد هیئت بازرسی مرکزی، تاسیس وزارت طرح و برنامه و اداره مرکزی آمار و نیز شورای اجرایی پروژههای کلان شهر بیروت، سامان دادن به روابط [[لبنان]] با کشورهای عربی، بدون آنکه به روابط با غرب خدشهای وارد کند و اتخاذ سیاستی متوازن نسبت به [[اسلام و مسلمانان لبنان|مسلمانان]]، از جمله اقدامات ژنرال شهاب با هدف تحکیم مبانی حکومت بود.<ref name=":5">قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 109.</ref><ref>المقداد، ص. 153.</ref> | |||
[[پرونده:سالروز استقلال لبنان.jpg|بندانگشتی|353x353پیکسل|سالروز استقلال [[لبنان]] - برگرفته از سایت pinterest - قابل بازیابی از: https://www.pinterest.com/pin/728949889660709975/]] | |||
برقراری توازن میان حاکمیت و مسئله اصلاحات، عنصر اصلی در موفقیت فواد شهاب علیرغم شخصیت نظامی او بود.<ref>الخازن، فريد. (2002). تفكك أوصال الدولة في لبنان، ترجمة شكري رحيم. الطبعة الثانية. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 241.</ref> اقدامات و سیاستهای اصلاح گرانه فواد شهاب هرچند به لحاظ اقتصادی به ویژه در حوزه صنعت، آثار مثبتی بر جای گزارد و در حوزه مسائل اجتماعی نیز نسبتا موفقیت آمیز بود، در تحقق هدف اصلی خود که اصلاحات سیاسی بود، به دلیل مقاومت رهبران سیاسی سنتی که نگران کاهش نفوذ خود به نفع چهرههای جدید بودند و جریان تندرو مسیحی مارونی که سیاستهای او را در جهت تامین منافع مسلمانان تلقی میکرد و نیز اشراف سرمایه دار مسلمان و مسیحی که نگران کاهش درآمدهای خود بودند، نتوانست توفیق کامل به دست آورد.<ref name=":5" /> لذا علیرغم تلاش نمایندگان هوادار او در مجلس برای فراهم آوردن زمینه انتخاب مجدد وی برای دوره دوم ریاست جمهوری درسال 1964، او با این اقدام مخالفت کرد و بدینسان سیاستمداران محافظه کار مجددا ابتکار عمل را در اختیار گرفتند. دوره ریاست جمهموری شارل حلو، شاهد سیاستهای مغایر با دوره فواد شهاب بود، به ویژه آنکه وی نه از پایگاه مردمی و پشتوانه طائفهای و نه از حمایتهای منطقهای برخوردار بود<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 112.</ref> و دوره ریاست جمهوری او سراسر چالش و بحران بود. پیامدهای اقتصادی ناشی از اعلام ورشکستگی بانک بین المللی انترا بزرگترین بانک [[لبنان]] که مجموعهای از بزرگترین شرکتهای صنعتی و خدماتی را در اختیار داشت و حمایت بسیاری از پروژههای زیر بنایی دولت نیز بر عهده آن بود، این کشور را در بحران اقتصادی سختی فرو برد.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 249.</ref> اعلام ورشکستگی بانکهای محلی و فرار سرمایهها یکی از پیامدهای این بحران بود که از حوزه اقتصاد به حوزه سیاست کشیده و عاملی برای مبادله اتهامات میان مسیحیان و مسلمانان شد. پیامدهای شکست اعراب در جنگ ژوئن 1967 و ورود شبه نظامیان فلسطینی به جنوب [[لبنان]] و در پی آن قرارداد قاهره در سال 1969 که به حضور مسلحانه شبه نظامیان فلسطینی در [[لبنان]] مشروعیت بخشید<ref>الخازن، فريد. (2002). تفكك أوصال الدولة في لبنان، ترجمة شكري رحيم. الطبعة الثانية. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 219.</ref><ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 116.</ref> و شکلگیری جریانهای سیاسی موافق و مخالف آن، از مهمترین تحولات این دوره است. | |||
در | در اواخر دوره ریاست جمهوری شارل حلو، قطب بندی سیاسی جدیدی شکل گرفته بود که یک سوی آن پیرجمیل و حزب مارونی کتائب قرار داشت و در سوی دیگر کمال جنبلاط و مجموعهای از احزاب قومی و چپگرا قرار داشتند. چالشها و رویکردهای متناقض دو قطب مزبور، طی سالهای بعد، از عوامل اصلی تحولات سیاسی اجتماعی [[لبنان]] بود. | ||
دوره ریاست جمهوری سلیمان فرنجیه که از سال 1970 آغاز شد، یکی از دورههای ناآرام [[لبنان معاصر|تاریخ معاصر لبنان]] است. علاوهبر نزاعهای طائفهای که از دوره پیش آغاز شده بود، مسئله مقاومت فلسطین و عملیات مسلحانه شبه نظامیان فلسطینی علیه اسراییل و درگیریهای ارتش [[لبنان]] با آنان از مسائل عمدهای بود که شرایط سیاسی اجتماعی را تحت تاثیر قرار میداد. دو جریان سیاسی کاملا مخالف که از دوره پیش در صحنه سیاسی [[لبنان]] ظهور یافته بود، نقش آفرین تحولات بود. رییس جمهور مارونی که مخالف فعالیت مسلحانه فلسطینیها از خاک [[لبنان]] علیه اسراییل بود و بارها ارتش را به درگیریهای ناموفق با آنان کشانده بود، به ویژه پس از عملیات اسراییل در مرکز بیروت و ترور 3 تن از رهبران مقاومت فلسطین، رییس جمهور متهم به کوتاهی در پاسخ به عملیات اسراییل شد و تظاهرات اعتراض آمیز در پایتخت و دیگر شهرها همراه با اعتصاب عمومی گسترش یافت. از سوی دیگر جبهه مخالف عملیات فلسطینیها نیز که در راس آنها حزب کتائب قرار داشت، اعتراضاتی را آغاز کرد. این رویدادها با آغاز سال 1975 که با بمبارانهای شدید اسراییل در عکس العمل به عملیات شبه نظامیان فلسطینی صورت گرفت، اوضاع را کاملا متشنج کرد و تنها یک جرقه لازم بود تا جنگی داخلی و تمام عیار آغاز شود. | |||
از | ==== جنگ داخلی ==== | ||
[[پرونده:Beirut2 i april 1978.jpg|بندانگشتی|352x352پیکسل|جنگ داخلی لبنان]] | |||
هرچند بهانه آغاز جنگ داخلی، حمله عناصری از حزب کتائب به اتوبوس حامل فلسطینیها در محله عین الرمانة بیروت در آوریل 1975 بود، مخالفت مسیحیان مارونی به رهبری حزب کتائب با حضور فلسطینیها در [[لبنان]] و انجام عملیات مسلحانه علیه اسراییل از یک سو و حمایت جبهه ملی متشکل از نیروهای ملی و چپگرا به رهبری کمال جنبلاط از جنبش فلسطین و همکاری با فلسطینیها، ساختار سیاسی مبتنی بر طائفهگرایی و پیامدهای سیاسی آن و نگاه متفاوت و متناقض دو طرف نزاع به مسائل داخلی، منطقهای و بین المللی و البته ورود عنصر مقاومت فلسطین به حوزه نزاع دیرینه طائفهای<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 16و161.</ref> از عوامل عمده بروز جنگ بوده است. | |||
با آغاز جنگ، اوضاع خشونت باری کشور را فراگرفت. در دوساله اول جنگ، علاوه بر برخوردهای مسلحانه، گروگان گیری افراد بر اساس وابستگی طائفهای رویهای معمول شد. اقدامات سیاسی داخلی و منطقهای نیز برای آرام کردن اوضاع نیز به نتیجه ملموسی منجر نشد.<ref>الخازن، فريد. (2002). تفكك أوصال الدولة في لبنان، ترجمة شكري رحيم. الطبعة الثانية. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 391.</ref> | |||
جنگ داخلی [[لبنان]] که عمدتا جنگ میان گروههای شبه نظامی به نمایندگی از احزاب و قطب بندیهای سیاسی بود، تلفات سنگین و گستردهای را به بار آورد. در طول سالهای اولیه جنگ، دهها گروه شبه نظامی کوچک و بزرگ در [[لبنان]] درگیر جنگ بودند که برخی از آنان از گذشته وجود داشتند و برخی نیز در گیرودار جنگ شکل گرفتند. حوزه فعالیت برخی از این گروهها یک شهر، یک منطقه و یا حتی یک محله بود تنها چند گروه اصلی و قدرتمند بودند که مشخصا به عنوان بازوی نظامی احزاب و جریانهای سیاسی عمل میکردند.<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 178.</ref> به جز گروههای فلسطینی، سه گروه عمده شبه نظامی؛ نیروهای لبنانی به عنوان بازوی نظامی مسیحیان مارونی، امل به نمایندگی از شیعیان و شبه نظامیان درزی وابسته به حزب سوسیالیست پیشرو، عمدهترین گروههای درگیر بودند. | |||
با پایان ریاست جمهوری سلیمان فرنجیه در سال 1976 و در حالی که جنگ داخلی استمرار داشت، الیاس سرکیس با حمایت سوریه و تایید ضمنی آمریکا توسط نمایندگان مجلس انتخاب و در جایگاه ریاست جمهوری نشست.<ref name=":6">قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 122.</ref> از سوی دیگر ورود نظامی نیروهای سوریه به [[لبنان]] که به درخواست اتحادیه کشورهای عرب انجام شد، تا حدودی از دامنه درگیریها و خشونتها کاست، جنگ اما در شکل کلی خود و با فراز و فرودهایی همچنان ادامه یافت. هجوم ارتش اسراییل به جنوب [[لبنان]] که در پی عملیات نظامی نیروهای فلسطینی و تحت عنوان عملیات لیطانی در سال 1978 انجام شد و منجر به تشکیل نیروهای نظامی موسوم به ارتش [[لبنان]] جنوبی به فرماندهی سرگرد سعد حداد افسر جدا شده از ارتش [[لبنان]] برای حمایت از مرزهای اسراییل و در برابر عملیات مقاومت فلسطین گردید،<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 361.</ref> از جمله تحولات سالهای اولیه ریاست جمهوری الیاس سرکیس بود. نوار اشغالی جنوب لبنان که در اختیار ارتش خودخوانده [[لبنان]] جنوبی قرار داشت، تحت حمایتهای آموزشی و تدارکاتی اسراییل تا سالها منبع ناآرامی و ناامنی برای [[لبنان]] بود.<ref name=":6" /> ناپدید شدن امام موسی صدر رهبر [[تشیع در لبنان|شیعیان لبنان]] در سفر به لیبی، از دیگر رویدادهای مهم این دوره بود. | |||
[[پرونده:Lebanese soldiers assist in the evacuation of approximately 600 Americans and third power personnel from Beirut - DPLA - 11193220ea2316e2bc0c37de48a64091.jpeg|بندانگشتی|560x560پیکسل]] | |||
مهمترین رویداد در اواخر دوره ریاست جمهوری الیاس سرکیس در سال 1982 اما، هجوم گسترده زمینی، دریایی و هوایی اسراییل به [[لبنان]] با عنوان حفظ امنیت و با هدف نابودی تشکیلات سیاسی نظامی فلسطینیها، عقب راندن نیروهای سوری و تغیر ساختار حاکمیت سیاسی [[لبنان]]<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 216.</ref> و پیشروی نیروی زمینی به سمت بیروت بود. علیرغم برخی مقاومتهای پراکنده فلسطینیها و گروههای شبه نظامی لبنانی، نیروی زمینی اسراییل با حمایت نیروی هوایی و محاصره سواحل دریا، مسیر خود را به سمت پایتخت ادامه داد و کاخ ریاست جمهوری در منطقه بعبدا را در محاصره گرفت.<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 375.</ref> در حالی که بیشتر خاک [[لبنان]] زیر بمبارانهای اسراییل و یا حملات زمینی به آتش کشیده و تخریب و خسارتهای بسیاری به بارآمده بود، با دخالت آمریکا، سرانجام نیروهای فلسطینی تحت فرماندهی یاسرعرفات ناگزیر از ترک خاک [[لبنان]] شدند. پس از آنکه آخرین شبه نظامیان فلسطینی تحت نظارت نیروهای چند ملیتی، خاک [[لبنان]] را ترک کردند،<ref name=":11">طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 376.</ref> با همکاری حزب کتائب و اسراییل و چراغ سبز آمریکا، بشیر جمیل فرمانده شبه نظامیان وابسته به حزب کتائب (فالانژ) در یک پادگان نظامی و با اجبار و تهدید نمایندگان مجلس،<ref name=":11" /> جایگزین الیاس سرکیس که دوره ریاست جمهوریاش به پایان رسیده بود، شد. بشیر جمیل اما پیش از استقرار در جایگاه ریاست جمهوری، طی انفجاری در ساختمان حزب کتائب به قتل رسید.<ref>المقداد. (1999). ص. 187.</ref> پس از این انفجار، صدها تن از شبه نظامیان حزب کتائب، با حمایت نیروهای اسراییلی در اردوگاههای فلسطینی صبرا و شاتیلا دست به کشتار وسیع ساکنان آن زدند و فاجعه انسانی هولناکی را به بار آوردند.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 124.</ref> همزمان با ورود نیروهای چندملیتی به [[لبنان]] که به درخواست دولت [[لبنان]] صورت گرفت، امین جمیل برادر رییس جمهور مقتول با حمایت فرانسه و تحت تاثیر فضای رعب و وحشت پدید آمده، به ریاست جمهوری انتخاب شد. علیرغم این انتخاب و عقب نشینی نیروهای اسراییلی از بیروت و نیز تلاش نیروهای چندملیتی برای کنترل اوضاع و تحمیل شرایط به اکثریت ناراضی، اعتراضات و مخالفت با وضع موجود و به ویژه کشتار فلسطینیها، به شیوههای گوناگون ادامه یافت. | |||
یکی از پیامدهای مستقیم تهاجم اسراییل، موافقتنامه هفدهم می 1983 میان لبنان و اسراییل بود که با حمایت آمریکا منعقد شد.<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 280.</ref> عقبنشینی نیروهای اسراییلی از خاک [[لبنان]] منوط به عقبنشینی نیروهای سوری و آزادی تردد افراد و کالا میان دو کشور و تشکیل گروههای گشت مشترک در جنوب [[لبنان]] و برخی بندهای محرمانه دیگر که عموما حاکمیت [[لبنان]] را مخدوش میکرد، مفاد این قرارداد را تشکیل میدادند. این قرارداد هرچند میان نمایندگان دو کشور امضاء شد، از همان ابتدا مخالفت نیروهای ملی اسلامی و دولت سوریه را به دنبال داشت. بدینسان آتش درگیریها میان مخالفان موافقتنامه و سیاستهای امین جمیل که در جبهه نجات ملی متشکل شده بودند و نیروهای دولتی وشبه نظامیان فالانژ شعلهور شد.<ref>المقداد. (1999). ص. 190.</ref> شدت عمل مخالفان سیاسی حکومت و هوادارانش از یک سو و انجام چندین عملیات شهادت طلبانه علیه مقر تفنگداران آمریکایی، مقر چتربازان فرانسوی و مقر فرماندهی نیروهای اسراییلی درجنوب، شرایط سیاسی اجتماعی را به شدت در هم ریخت؛ به ویژه بمبارانهای مکرر هواپیماهای آمریکایی، فرانسوی و اسراییلی بر آشفتگی اوضاع افزوده و عملا موافقتنامه مزبور با شکست مواجه شد.<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 281.</ref> | |||
برگزاری کنفرانس ژنو در سال 1983 و کنفرانس لوزان در سال 1984 نیز به جز آرامش مقطعی، نتیجهای به دنبال نداشت و جبهه مخالفان همچنان در برابر حکومت مقاومت میکرد. قرارداد سه جانبه دمشق میان سه گروه شبه نظامی اصلی (مارونی، درزی و شیعه) در سال 1985، از آنجا که بسیاری از واقعیتهای سیاسی اجتماعی را نادیده گرفته و صرفا به توافقی میان مسئولان سه گروه شبه نظامی بسنده کرد، نه تنها اوضاع را آرام نساخت که بر نابسامانی آن نیز افزود.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 128.</ref> | |||
از سوی دیگر ظهور جریان حزبالله که شکلگیری آن تحت تأثیر پیروزی انقلاب اسلامی ایران و یکی از نتایج هجوم اسراییل به [[لبنان]] و پیامدهای آن بود، تحولی اساسی در جبهه مقاومت و مرحله نوینی از رویارویی با سیاستها و تهدیدهای اسراییل و نیز سیاستهای دولت غربگرا و حامیان مارونیاش را پدید آورد. | |||
چالشها و درگیریهای سیاسی و نظامی میان دو جریان مخالف و موافق علیرغم تلاشهای بین المللی و منطقهای برای حل اختلافات، با فراز و فرودهایی ادامه یافت و با پایان دوره ریاست جمهوری امین جمیل در سال 1988 و عدم توافق جناحهای سیاسی برای انتخاب رییس جمهور جدید و در حالی که اوضاع سیاسی و اجتماعی به شرایط بحرانی نزدیک میشد،<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 285.</ref> وی اداره امور را به دولت موقت به ریاست ژنرال میشل عون فرمانده ارتش و با عضویت 5 وزیر مسیحی و مسلمان واگذار کرد؛ در حالی که دولت موقت قبلی به ریاست سلیم الحص، خود را دولت قانونی اعلام کرد.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 135.</ref> بدینسان بر پیچیدگی اوضاع افزوده شد و دو دولت یکی در بخش شرقی بیروت و دیگری در بخش غربی بیروت، هر کدام ادعای حکومت داشتند. | |||
میشل عون که از حمایتهای تدارکاتی عراق و فرانسه برخوردار شده بود<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 139.</ref> پس از پیروزی بر رقبای مسیحی خود به ویژه شبه نظامیان وابسته به حزب کتائب موسوم به نیروهای لبنانی، با هدف بیرون راندن نیروهای نظامی سوریه از [[لبنان]]، علیه آنان جنگ آزادی بخش اعلام کرد.<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 286.</ref> درگیری دو طرف و آتش باری سنگین میان دو بخش شرقی و غربی بیروت، پایتخت [[لبنان]] را به شهری جنگی همراه با خسارتها و ویرانیهای بسیار تبدیل کرد. | |||
==== تحولات پس از جنگ ==== | |||
[[پرونده:موافقت نامه طائف.jpg|بندانگشتی|418x418پیکسل|موافقت نامه طائف - برگرفته از سایت تسیم - قابل بازیابی از: https://www.tasnimnews.com/fa/news/1401/08/16/2799957/%DA%A9%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3-%D8%B7%D8%A7%D8%A6%D9%81-%D9%88-%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%81%D9%88%D8%B0-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86]] | |||
با ادامه درگیریهای نظامی و اوضاع بحرانی و در ادامه تلاشهایی که برای آرام کردن اوضاع صورت میگرفت، سران عرب طی گردهمایی در مراکش در می 1989 توافق کردند تا با اعلام آتش بس میان طرفهای درگیر، نمایندگان مجلس برای بررسی راههای برون رفت از بحران و پایان بخشیدن به سالها جنگ و درگیری خونین در شهر طائف عربستان گردهم آیند. پس از یک ماه مذاکره، نمایندگان شرکتکننده در گردهمآیی، سرانجام به توافقاتی دست یافتند که به موافقتنامه طائف مشهور شد.<ref name=":7">قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 143.</ref><ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 287.</ref> | |||
به | موافقتنامه طائف در واقع، سازشی میان طرفهای درگیر در [[لبنان]]، به ویژه رهبران سیاسی سنتی و رهبران گروههای شبه نظامی از یک سو و سازشی سوری - عربی و آمریکایی از سوی دیگر بود. این موافقتنامه هرچند نسبت به طرحهای پیشین واقع گرایانهتر و از شمول بیشتری برخوردار بود و به جنبههای مختلف اعم از داخلی و خارجی نزاع توجه داشت،<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 288.</ref> عملا به باز تولید نظام طائفهای پرداخت<ref>طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: [http://www.elrayyesbooks.com/ دار رياض الريس للنشر]، ص. 425.</ref> و تغییر عمدهای در ساختارهای سیاسی اجتماعی پدید نیاورد؛ در عین حال مرحله پس از آن، به جمهوری دوم مشهور شد.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 226.</ref> یکی از مهمترین بندهای موافقتنامه طائف، تعدیل ساختار سیاسی به ویژه نظام توزیع قدرت بود. از جمله، بخشی از مسئولیتهای رییس جمهور به نخست وزیر و رییس مجلس واگذار شد و انتخاب نخست وزیر نیز به مشورت با رییس مجلس توسط نمایندگان مجلس منوط گردید. همچنین انحلال مجلس نمایندگان از حوزه اختیارات رییس جمهور خارج و عزل وزیران نیز به شورای وزیران واگذار شد<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 293.</ref> لغو طائفهگرایی سیاسی نیز از موارد دیگر مورد توافق نمایندگان بود.<ref>المقداد. (1999). ص. 201.</ref> | ||
با | میشل عون، به بهانه آنکه موافقتنامه، متضمن عقب نشینی کامل نیروهای سوریه از [[لبنان]] نیست و از اختیارات رییس جمهور به نفع نخست وزیر کاسته شده است، با آن مخالفت و به زعم خود مجلس را منحل اعلام کرد.<ref name=":7" /> | ||
در پی امضای موافقتنامه طائف، نمایندگان مجلس در یک پایگاه نظامی در شمال لبنان تشکیل جلسه داده و رنه معوض را به عنوان [[قوه مجریه لبنان|رییس جمهور]] انتخاب کردند. رییس جمهور جدید، سلیم الحص را مامور تشکیل کابینه کرد و تلاشهایی را برای اقناع میشل عون برای پذیرفتن وضعیت جدید آغاز کرد. تنها دو هفته پس از انتخاب و در سالگرد استقلال [[لبنان]]، رنه معوض طی انفجار بمب به قتل رسید. [[قوه مقننه لبنان|نمایندگان مجلس]] چند روز پس از آن، الیاس هراوی را به ریاست جمهوری انتخاب و سلیم الحص در پست نخست وزیر ابقا شد. او همچنین میشل عون را از سمت فرماندهی ارتش برکنار و ژنرال امیل لحود را جایگزین او کرد.<ref>المقداد. (1999). ص. 203.</ref> | |||
با ادامه مخالفت میشل عون با روند تحولات و در پی درخواست رییس جمهور جدید برای اخراج او از کاخ ریاست جمهوری، نیروهای ارتش [[لبنان]] با پشتیبانی نیروی هوایی سوریه وارد عمل شدند. با بمباران کاخ ریاست جمهوری، میشل عون خود را به سفارت فرانسه رسانده و به آنجا پناهنده شد و پس از چند ماه با توافق دولت [[لبنان]] و تحت شرایطی به فرانسه عزیمت کرد.<ref>المقداد. (1999). ص. 204.</ref> | |||
مهمترین اولویتهای پس از پایان جنگ داخلی، اجرایی کردن موافقتنامه طائف، به ویژه امنیت و بازسازی بود که اولین اقدام در این راستا، امضای معاهده دوستی مشترک میان سوریه و [[لبنان]] در سال 1991 بود که زمینه ساز همکاریهای گستره سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان دو کشور شد.<ref>المقداد. (1999). ص. 206.</ref> همچنین ساماندهی ارتش که در خلال جنگهای داخلی دچار از هم گسیختگی شده بود، یکی از اولویتهای این مرحله بود. پاک سازی شهرها به ویژه بیروت از شبه نظامیان و خلع سلاح آنها نیز، مسئله مهم دیگری بود که بدون آن هر اقدام دیگری غیرممکن مینمود. اصلاحات سیاسی و اداری نیز از جمله اقدامات مهم دیگری بود که موافقتنامه طائف بر آن تاکید داشت. هر چند همهاین اقدامات نتوانست اعتماد و اجماع لبنانیها را که در طول 15 سال جنگ از میان رفته بود، آنگونه که انتظار میرفت، جلب کند.<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 313-317.</ref> این موافقتنامه با تمام پیچیدگیها و تناقضات خود توانست درگیریهای مسلحانه را متوقف و صفحه جدیدی در [[تاریخ لبنان]] بگشاید. | |||
مهمترین رویداد سیاسی پس از جنگ، انتخابات مجلس در سال 1992 بود. اهمیت این انتخابات از آنجا ناشی میشد که اولین انتخابات پس از 20 سال و پشت سر گزاردن جنگ داخلی بود. علیرغم آن، نسبت مشارکت در این انتخابات ضعیف و حدود 30% و نسبت مشارکت مسیحیان به مسلمانان پایینتر بود.<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 317.</ref> | |||
با تعیین رفیق حریری به نخست وزیری از سوی الیاس هراوی، دوره بازسازی [[لبنان]] پس از جنگ آغاز شد. رفیق حریری در طول سالهای جنگ در خارج از [[لبنان]] و عمدتا در عربستان سعودی به کار تجارت و ساختمان سازی مشغول بود. او که با خانواده پادشاهی عربستان روابط مستحکمی برقرار کرده بود، با حمایتهای آنها پروژههای بزرگ ساخت و ساز را در اختیار داشت. وی همچنین به پشتوانه سرمایه هنگفت و روابطی که با برخی رهبران محافظه کار عرب و سیاستمداران غربی از جمله [[ژاک شیراک]] که بعدها رییس جمهور فرانسه شد برقرار ساخته بود؛ توانست با ترسیم دورنمایی برای [[لبنان]] پس از جنگ که از آن بهشت مالی و اقتصادی، مرکز جهانگردی بینالمللی و بازار بزرگ و پررونق تجاری برای سرمایه داران عرب برداشت میشد، خود را به عنوان ناجی [[لبنان]] معرفی کند.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 227-228.</ref> | |||
در | بازسازی ویرانههای بازمانده از 15 سال جنگ و بمبارانهای اسراییل که با سرمایه گذاریهای داخلی و خارجی آغاز و در ابتدا با استقبال عمومی لبنانیها روبهرو شد؛ از آنجا که فاقد پشتوانه اجماع ملی بود<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 260.</ref><ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 337.</ref> و به دلیل تحمیل هزینههای سنگین به ویژه در پروژه بازسازی منطقه تجاری بیروت که تناسبی با سطح درآمدهای ملی نداشت و البته برخی تبعیضها و تخلفات مالی در پروژههای بازسازی<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 235-236.</ref> و نیز افزایش مالیاتها و هزینههای زندگی،<ref>حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dar-alfarabi.com دار الفارابي]، ص. 349.</ref> بحث و جدلهای بسیار و اعتراضات و چالشهای جدیدی پدید آورد. | ||
[[پرونده:حمله اسراییل به جنوب لبنان.jpg|بندانگشتی|450x450پیکسل|حمله اسراییل به جنوب لبنان - برگرفته از سایت gettyimages - قابل بازیابی از: https://www.gettyimages.com/photos/155-howitzer]] | |||
یکی از مهمترین رویدادهای دوره ریاست جمهوری الیاس هراوی، تهاجم گسترده اسراییل به جنوب [[لبنان]] در آوریل 1996 تحت عنوان خوشههای خشم بود که به ویژه در روستای قانا در جنوب [[لبنان]] به فاجعهای انسانی منجر و با محکومیت جهانی روبهرو شد. این عملیات هرچند در پاسخ به عملیات نظامی نیروهای حزبالله انجام شد، به دلیل مقاومت و پاسخ متقابل نیروهای حزبالله، نتوانست موفقیت چندانی برای اسراییل به دنبال داشته باشد و در مقابل به عقد موافقتنامه آوریل منجر شد که به پیشنهاد فرانسه و حمایت آمریکا و سوریه صورت گرفت. بر اساس مفاد این موافقتنامه، مشروعیت مقاومت مورد تایید قرار گرفت و زمینه عقب نشینی کامل اشغالگران از جنوب [[لبنان]] در سال2000 را فراهم آورد.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 263.</ref> | |||
دوره ریاست جمهوری | با پایان دوره ریاست جمهوری الیاس هراوی در سپتامبر سال 1998، مجلس نمایندگان با تعدیل قانون اساسی، ژنرال امیل لحود فرمانده ارتش را، با اکثریت آرا به ریاست جمهوری برگزید. از همان آغاز به دلیل عدم انتخاب رفیق حریری به نخست وزیری و تعیین سلیم الحص در این پست، نخست وزیر پیشین و هواداران او با سیاستها و اقدامات دولت جدید به مخالفت برخاستند و با توجه به امکانات وسیع مالی، سیاسی و تبلیغی از هیچ کوششی برای تضعیف دولت فروگذار نکردند.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 269 و 277 و 286.</ref> | ||
رویداد مهم در این سالها عقبنشینی نیروهای نظامی اسراییل از مناطق اشغالی جنوب [[لبنان]] بود که در می 2000 و در پی افزایش عملیات نظامی نیروهای مقاومت حزبالله و افزایش تلفات نیروی انسانی ارتش اسراییل و بدون شرط صورت گرفت.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 262.</ref> | |||
علیرغم پیروزیهای به دست آمده و موفقیتهای دولت سلیم الحص در حوزه اصلاحات اقتصادی، فشارها و تبلیغات منفی مخالفان و با پشتوانه مالی رفیق حریری، سرانجام با پیروزی هواداران وی در انتخابات مجلس نمایندگان به بار نشست و او مجددا با اکثریت آرای نمایندگان به نخست وزیری رسید.<ref>قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: [https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82%D9%8A%D8%A9 المكتبة الشرقية]، ص. 284-288.</ref> دوره جدید نخست وزیری حریری با سختیهایی به مراتب بیشتر از دورههای قبل همراه بود. اختلافات شدید با رییس جمهور، اعتراضات مردمی به تورم و مشکلات اقتصادی ناشی از اجرای طرحهای بازسازی و مشکلات ناشی از بینالمللی کردن بحران اقتصادی و فشار از ناحیه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول،<ref>فضل الله عبد الحليم. (2008). اثر السياستين المالية والنقدية على التنمية في لبنان: المأزق الاقتصادى - الاجتماعي في لبنان و الخيارات البديلة. بيروت: [http://dirasat.net/ المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق]، ص. 13.</ref> از مشکلات عمده او بود. ادامهاین شرایط و بحران سیاسی ناشی از بروز اختلافات با سوریه بر سر تمدید ریاست جمهوری امیل لحود در نهایت منجر به استعفای او از نخست وزیری در اکتبر 2004 شد. با جایگزینی عمر کرامی در پست نخست وزیری، اختلافات میان هواداران حریری که عموما با ادامه ریاست جمهوری امیل لحود مخالف و بر خروج نیروهای امنیتی و نظامی سوریه به استناد قطعنامه 1559 شورای امنیت تاکید داشتند و مخالفان سیاستهای اقتصادی او ادامه یافت. | |||
کشته شدن رفیق حریری در فوریه 2005 در انفجار بمب بر سر راه کاروان او در بیروت، اوضاع را به شرایط بحرانی کشاند. سوریه از سوی مخالفان متهم اول این ترور بود که با این بهانه جدید و برگزاری تظاهراتی، خواستار خروج نیروهای امنیتی و نظامی این کشور از [[لبنان]] و نیز تشکیل دادگاه بینالمللی برای بررسی این ترور شدند.<ref>طی، د. محمد. (2010). اتفاق الدوحة: ميثاق ام عرف ام تسوية. الطبعة الأولى. بيروت: [http://dirasat.net/ المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق]، ص. 21.</ref> این خواستهها البته با حمایت قدرتهای غربی مخالف سوریه و جریان مقاومت، به ویژه آمریکا و فرانسه روبهرو شد. | |||
استعفای عمرکرامی از نخست وزیری تحت فشار مخالفان، اولین موفقیت آنان در این مرحله بود. نیروهای سوریه نیز پس از حدود 30 سال حضور در [[لبنان]]، تحت فشار و جوسازیهای داخلی و بینالمللی، ناگزیر از عقب نشینی از خاک این کشور شدند. به دنبال خروج نیروهای سوریه از [[لبنان]] که دستاورد بزرگی برای مخالفان بود، آنان با تشکیل ائتلاف 14 مارس[vi] به رهبری سعد حریری و با بهره برداری از فضای سیاسی و عاطفی ناشی از ترور رفیق حریری موفق شدند با به دست آوردن اکثریت مجلس در انتخابات می 2005، فواد سنیوره عضو برجسته ائتلاف خود را در پست نخست وزیری جایگزین کنند. علیرغم این تحولات، فضای کشور همچنان در شرایط بحرانی بود؛ به ویژه آنکه ائتلاف 14 مارس که اینک دولت را در اختیار داشت، با توجه به موفقیتهای سیاسی کسب شده، به موضعگیریهای تند خود علیه حزبالله و هم پیمانانش که اکنون در چارچوب ائتلاف 8 مارس[vii] متشکل شده بودند، ادامه میداد. در چنین اوضاع سیاسی پرتشنجی، اسراییل به بهانه اسارت دو نظامی خود توسط حزبالله که در پاسخ به خلف وعده اسراییل در آزادسازی 4 اسیر لبنانی در بند اسراییل صورت گرفت، عملیات گسترده نظامی را در12 جولای 2006 علیه [[لبنان]] و به ویژه مناطق جنوب و اماکن استقرار نیروهای حزبالله در مناطق مختلف از جمله حومه جنوبی بیروت آغاز کرد.[viii] این عملیات نظامی که سی و سه روز به طول انجامید، به کشته شدن بیش از سه هزار نفر که عمدتا غیرنظامی بودند<ref>فضل الله عبد الحليم. (2008). اثر السياستين المالية والنقدية على التنمية في لبنان: المأزق الاقتصادى - الاجتماعي في لبنان و الخيارات البديلة. بيروت: [http://dirasat.net/ المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق]، ص. 21.</ref> و آواره شدن حدود یک میلیون نفر از ساکنان شهرها و روستاهای جنوب و نیز حومه جنوبی بیروت انجامید.<ref>فضل الله عبد الحليم. (2008). اثر السياستين المالية والنقدية على التنمية في لبنان: المأزق الاقتصادى - الاجتماعي في لبنان و الخيارات البديلة. بيروت: [http://dirasat.net/ المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق]، ص. 35.</ref> | |||
با | حمله اسراییل که به مدت 33 روز ادامه یافت و البته با مقاومت سرسختانه وشگفتانگیز نیروهای حزبالله روبرو و علیرغم تخریب گسترده مناطق مسکونی و کشتار وسیع مردم بی دفاع [[لبنان]] نتوانست اهداف این رژیم را تحقق بخشد، با دخالت آمریکا و فرانسه در شورای امنیت و موافقت دولت [[لبنان]] و حزبالله با استقرار نیروهای حافظ صلح (یونیفل) در مناطق مرزی [[لبنان]] و اسراییل، سرانجام با صدور قطعنامه 1701، آتش بس اعلام شد. پایان جنگ اما بر دامنه اختلافات و چالشهای دو جریان سیاسی رقیب افزود و ائتلاف 14 مارس با متهم ساختن حزبالله به آغاز جنگ و تحمیل خسارت به کشور، خواستار خلع سلاح نیروهای شبه نظامی این حزب شد. علاوه بر آن سیاستهای دولت در خصوص بازسازی و چگونگی هزینهکرد مساعدتهای بینالمللی در این زمینه نیز از مواردی بود که به چالش میان دولت، ائتلاف 14 مارس و جریان مقاومت تبدیل شد.<ref>فضل الله عبد الحليم. (2008). اثر السياستين المالية والنقدية على التنمية في لبنان: المأزق الاقتصادى - الاجتماعي في لبنان و الخيارات البديلة. بيروت: [http://dirasat.net/ المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق]، ص. 75-76.</ref> | ||
[[پرونده:ائتلاف 14 مارس.png|بندانگشتی|275x275پیکسل|ائتلاف 14 مارس - برگرفته از سایت wikimedia - قابل بازیابی از: https://commons.wikimedia.org/wiki/File:14th_march.jpeg]] | |||
در ادامه اختلافات ونزاع سیاسی، اصرار دولت بر تصویب طرح دادگاه بینالمللی رسیدگی به پرونده ترور رفیق حریری به خروج وزیران شیعه از کابینه در نوامبر 2006 و از اکثریت افتادن آن شد. کابینه فواد سنیوره بدون توجه به این مسئله، همچنان به عنوان دولت قانونی به بحث درباره طرح مزبور ادامه و سرانجام نیز به تصویب آن اقدام کرد که در پی آن، قطعنامه 1757 شورای امنیت مورد تصویب قرار گرفت. | |||
ائتلاف 8 مارس نیز در مخالفت با ادامه کار کابینه و اقدام فوق، خواستار استعفای دولت شده و تظاهرات نامحدودی را در مرکز شهر بیروت برای تحقق این خواسته برپا کرد که ماهها ادامه یافت.<ref>طی، د. محمد. (2010). اتفاق الدوحة: ميثاق ام عرف ام تسوية. الطبعة الأولى. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 8.</ref> | |||
از آنجا که با پایان دوره دوم ریاست جمهوری امیل لحود در نوامبر2007، دو جریان سیاسی رقیب نتوانستند بر سر تعیین گزینه ریاست جمهوری به توافق برسند، امیل لحود با اعلام وضع فوق العاده، حفظ امنیت و فرماندهی کل نیروهای مسلح را که دراختیار او بود، به ارتش واگذار و کاخ ریاست جمهوری را ترک کرد. دولت سنیوره نیز که علیرغم عدم حضور 7 وزیر شیعه، به عنوان دولت قانونی همچنان به کار خود ادامه میداد، در می 2008 با دو تصویب نامه جنجالی، شرایط بحرانی را به سمت انفجار سوق داد: بر اساس یکی از این مصوبهها، مسئول امنیت فرودگاه بیروت که وابسته به ائتلاف 8 مارس بود، به بهانه کشف دوربین نصب شده برای کنترل باند فرودگاه، از سمت خود برکنار شد. بر اساس مصوبه دوم، بایستی شبکه مخابراتی مقاومت برچیده شود و نیروهای امنیتی موظف به انجام این مصوبه شدند. این دو مصوبه که در واقع، نوعی اعلام جنگ به حزبالله و مقاومت بود، با مخالفت شدید حزبالله و حامیان مقاومت روبهرو شد و به زودی برای اولین بار پس از پایان جنگهای 15ساله داخلی به درگیری مسلحانه میان دو جریان سیاسی رقیب منجر شد. در این درگیریها با ابتکار و سرعت عمل نیروهای مقاومت، تمام مراکز نظامی وابسته به هواداران دولت و مخالفان مقاومت، خلع سلاح و گروهی از آنان نیز دستگیر شدند. با لغو دو مصوبه مزبور توسط دولت نیروهای مقاومت نیز پایگاهها و نیروهای خلع سلاح شده همراه با سلاح آنان و نیز کنترل امنیتی را به ارتش واگذار کردند.<ref>طی، د. محمد. (2010). اتفاق الدوحة: ميثاق ام عرف ام تسوية. الطبعة الأولى. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 9.</ref> ادامه اختلاف بر سر تعیین رییس جمهور غیرنظامی و با توجه به شرایط متشنج کشور سرانجام دو طرف را به سمت گزینه سوم، یعنی ژنرال میشل سلیمان فرمانده ارتش سوق داد. علیرغم آن، چگونگی تقسیم پستهای وزارتی میان دو ائتلاف سیاسی همچنان به عنوان مانعی برسر راه انتخاب رییس جمهور قرار داشت. | |||
سرانجام با میانجیگری اتحادیه عرب نمایندگان دو جناح عمده سیاسی درگیر، در ماه می 2008 در دوحه گرد آمدند و پس از 5 روز مذاکره بر سر مسائل مورد اختلاف از جمله تشکیل دولت ائتلافی و توزیع پستهای وزارتی بر مبنای 16 پست برای اکثریت، 11 پست برای ائتلاف مخالفان و 3 پست در اختیار رییس جمهور و نیز تعیین میشل سلیمان به عنوان رییس جمهوری، موافقتنامهای را<ref>طی، د. محمد. (2010). اتفاق الدوحة: ميثاق ام عرف ام تسوية. الطبعة الأولى. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 47.</ref> امضا کردند. در پی این توافق، در 25 می و پس از اصلاح قانون اساسی، میشل سلیمان از سوی نمایندگان مجلس به عنوان هجدهمین [[قوه مجریه لبنان|رییس جمهور لبنان]] سوگند یاد کرد. او سومین نظامی پس از ژنرال فواد شهاب و امیل لحود بود که به این سمت انتخاب شد. | |||
در پی انتخاب رییس جمهور و برقرای آرامش نسبی در کشور، هر چند دولت ائتلافی به ریاست سعدالحریری و مشارکت هر دو ائتلاف رقیب تشکیل شد، برخی اختلافات دیگر که مهمترین آنها مسئله تشکیل دادگاه بینالمللی رسیدگی به پرونده ترور رفیق الحریری بود اما همچنان ادامه یافت و به چالش سخت میان دو ائتلاف و نمایندگان آنها در دولت تبدیل شد. حزبالله و همپیمانانش که معتقد بودند این دادگاه بایستی در خاک [[لبنان]] و صرفاً با قضات لبنانی تشکیل شود و خواستار قطع کمکهای دولت [[لبنان]] به این دادگاه شده بودند، آنگاه که با مخالفت و مقاومت ائتلاف 14 مارس به ویژه سعد الحریری روبرو شدند تصمیم به خروج از دولت گرفته و 11 وزیر حزبالله و همپیمانان سیاسیاش، در حالی که نخست وزیر در کاخ سفید واشنگتن در حال مذاکره با رییس جمهور آمریکا بود، استعفای خود را رسماً از دولت اعلام و بدینسان کابینه از حد نصاب خارج و به استناد قانون اساسی عملاً مشروعیت خود را از دست داد. | |||
پس از این تحول، نجیب میقاتی سرمایهدار و سیاستمدار اهل سنت از سوی ائتلاف 8 مارس نامزد پست نخستوزیری شد که علیرغم مخالفت و کارشکنیهای احزاب و تشکلهای عضو ائتلاف 14 مارس، با رأی نمایندگان مجلس به این سمت انتخاب شد و سرانجام کابینه خود را در ژوئن 2011 بدون حضور ائتلاف مزبور به مجلس معرفی و موافق به جلب آرای آنان شد.<ref>صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ لبنان. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی]، ص. 28-100.</ref> | |||
== پاورقی == | |||
[i] البته گروههایی از مسیحیان مارونی نه تنها با صلیبیها به مخالفت برخاستند که گاه، با مسلمانان علیه آنها همکاری میکردند.<ref>الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 130.</ref> | |||
[ii] توضیح بیشتر در این خصوص در بخش احزاب سیاسی آمده است. | |||
< | [iii] از دلایل عمده عدم مخالفت عثمانیها با زمامداری فخرالدین در سالهای اولیه، احساس خطر آنان از قدرت گرفتن امیران شیعی به ویژه امیران خاندان حرفوش در بقاع بود که به دنبال قدرت گرفتن دولت صفوی در ایران، تلاشهایی را برای گسترش امارت خود به جبل عامل، منطقه شیعهنشین جنوب آغاز کرده بودند. به گمان عثمانیها، فخرالدین میتوانست عامل قدرتمندی در پیشگیری از تحقق چنین امری باشد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: [https://naufal.hachette-antoine.com مؤسسة نوفل]، ص. 165-166.</ref> | ||
[iv] معروف به امیربشیر دوم | |||
[v] از آنجا که میثاق ملی با واقعیتهای سیاسی اجتماعی انطباق نداشت و بیش از ایجاد بسترهای لازم برای همزیستی مسالمتآمیز، با به رسمیت شناختن طوائف موجود و سهم آنان در قدرت سیاسی صرفاً به حفظ وضع موجود میپرداخت، به محض برخورد با تحولات و چالشهای جدید، کارایی خود را از دست داد. شورشهای سال 1958، جنگ داخلی 15 ساله و رویدادهای دهه اول قرن بیست و یکم، نشان داد کهاین پیمان تا چه حد سطحی بوده است. | |||
[vi] 14 مارس، تاریخ برگزاری اولین تظاهرات گسترده هواداران رفیق حریری و مخالفان حضور نیروهای نظامی امنیتی سوریه در [[لبنان]] برای اعلام وفاداری به آرمانهای او برگزار شد. | |||
[vii] در روز 8 مارس، ائتلاف مقاومت برای سپاسگزاری از سوریه و حمایتهای این کشور از مقاومت ضد اسراییلی، تظاهرات گستردهای را در مرکز بیروت برگزار کرد. | |||
< | [viii] البته بعدها اعلام شد که اسراییل از ماهها پیش، طرح حمله به [[لبنان]] را با هدف سرکوب حزبالله و تحقق اهداف سیاسی و امنیتی و تخریب اقتصاد [[لبنان]] آماده کرده بود.<ref>فضل الله عبد الحليم. (2008). اثر السياستين المالية والنقدية على التنمية في لبنان: المأزق الاقتصادى - الاجتماعي في لبنان و الخيارات البديلة. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 14.</ref> | ||
== نیز نگاه کنید به == | |||
[[تاریخ روسیه]]؛ [[تاریخ سودان]]؛ [[تاریخ کانادا]]؛ [[تاریخ ژاپن]]؛ [[تاریخ مصر]]؛ [[تاریخ چین]]؛ [[تاریخ کوبا]]؛ [[تاریخ افغانستان]]؛ [[تاریخ سنگال]]؛ [[تاریخ ساحل عاج]]؛ [[تاریخ مالی]]؛ [[تاریخ اردن]]؛ [[تاریخ فرانسه]]؛ [[تاریخ سوریه]]؛ [[تاریخ آرژانتین]]؛ [[تاریخ اسپانیا]]؛ [[تاریخ قطر]]؛ [[تاریخ امارات متحده عربی]]؛ [[تاریخ اتیوپی]]؛ [[تاریخ سیرالئون]]؛ [[تاریخ اوکراین]]؛ [[تاریخ زیمبابوه]]؛ [[تاریخ تایلند]]؛ [[تاریخ بنگلادش]]؛ [[تاریخ سریلانکا]]؛ [[تاریخ تونس]]؛ [[تاریخ تاجیکستان]]؛ [[تاریخ قزاقستان]]؛ [[تاریخ گرجستان]] | |||
== کتابشناسی == | == کتابشناسی == | ||
<references /> | |||
[[رده:تاریخ]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۲۷
تاریخ در کشور لبنان شامل تاریخ دوره باستان لبنان؛ تاریخ دوران میانی لبنان؛ تاریخ دوران جدید لبنان و لبنان معاصر است که در ذیل شرح داده شده است:
تاریخ دوره باستان لبنان
تاریخ سرزمینی که امروز لبنان خوانده میشود با فنیقیها که از نژاد سامی بودند و از بیابانهای جزیرةالعرب به آنجا مهاجرت کردند آغاز شد. فنیقیها همان کنعانیها بودند که بعدها، یونانیها که با آنان مراودات بازرگانی داشتند، این نام را بر آنها گزاردند. فنیقیها کشور شهرهای خود را در امتداد سواحل شرقی مدیترانه میان لاذقیه و عکا ایجاد کردند که بیشتر آنها در مناطقی که سرزمین امروز لبنان را تشکیل میدهند، قرار داشت.[۱] صور، صیدا، جبیل و بیروت از کشور شهرهای فنیقی بودند. فنیقیها در طول قرنها سکونت در این سرزمین، به کار دریانوردی و بازرگانی مشغول بودند و کالاهایی مثل پارچه و ادویه را با دیگر ملتهای ساکن در مدیترانه معاوضه میکردند و علاوهبر آن، کشاورزی، راهسازی و استفاده از جنگل در میان آنها رایج بود. کشورشهرهای فنیقی از عمران و آبادانی بسیاری برخوردار بودند و شهر صور به لحاظ صنعت پارچهبافی و به ویژه دریانوردی، اهمیت اقتصادی داشت و به مدد همین شهر بود که آوازه فنیقیها در سرزمینهای دوردست نیز پیچید. عمران و آبادی فنیقیه و موقعیت آن برکرانههای مدیترانه اما قدرتهای بیگانه را به آنجا کشاند. سلطه بیگانگان بر این سرزمین با آمدن مصریها در دوره فراعنه سلسله دوازدهم آغاز شد. هرچند در ابتدا مقاوتهایی در برابر حملات آنان صورت گرفت، مهاجمان اما به تدریج شاهزادگان فنیقی را مطیع خود ساختند. در این دوره بود که فنیقیها خط را اختراع کردند و از تجربه مصریها به ویژه در احداث بنادر استفاده کردند.[۲]
در حدود 1200 ق.م، با خروج مصریها، فنیقیه دورهای کوتاه از استقلال را تجربه کرد. با آغاز حملات آشوریها در حدود سال 1114 ق.م، اما این استقلال مورد تهدید قرار گرفت. حملات آشوریها بیش از دو قرن ادامه یافت و از سال 876 ق.م اشغال کشورشهرهای فنیقیه آغاز شد و حدود 250 سال ادامه یافت.[۳] با سقوط دولت آشوری در بین النهرین، کلدانیها که جانشینان آنها بودند به اشغال فنیقیه ادامه دادند. در سال 539 ق.م تمام مناطق سوریه از جمله فنیقیه تحت تصرف ایرانیها درآمد. در دوره سیطره ایرانیها، فنیقیه به عنوان مرکز تجارت جهانی از شکوفایی برخوردار بود[۴] و کمبوجیه با بهرهگیری از ناوگان فنیقیها موفق به لشکرکشی به مصر و فتح آن شد.[۵] دو قرن بعد با شکست ایرانیها از اسکندر و تسلیم صور در سال 332 ق.م، فنیقیه به متصرفات اسکندر منضم شد. مقاومت صور در برابر حمله اسکندر، آخرین مقاومت مبتنی بر هویت ملی فنیقیها بود و از آن پس سنتهای قدیمی و فرهنگ و تمدن آنان فرو پاشید.[۶]
پس از مرگ اسکندر در سال 323 و تقسیم میراث عظیم او میان جانشینانش، فنیقیه به امپراطوری سلوکی پیوست. سلطه سلوکیها بر فنیقیه تا ورود رومیها به سوریه ادامه یافت. در دوره سلوکی، فنیقیه هرچند در اشغال بود، بازیهای المپیک در صور رواج گرفت و کشور شهرهای فنیقی از جمله صور و صیدا نقش بهسزایی در فلسفه و ادبیات یونانی ایفا کردند و زبان یونانی نیز در این دوره به عنوان زبان مشترک رایج شد. بیروت نیز دارای مدرسه حقوق شد که از بزرگترین مدارس حقوق در سراسر امپراطوری روم بود.[۷]
با پیشروی سپاه روم در غرب آسیا که از سال 190 ق.م آغاز شده بود، قدرت سلوکیها نیز رو به ضعف گزارد و با تصرف سرزمینهای سوریه در سال 64 ق.م به فرماندهی پمپی،[۸] مرحله جدیدی از سلطه بیگانگان بر فنیقیه آغاز شد که تا قرنها ادامه یافت. در سال 395م، پس از مرگ تئودوسیوس، امپراطوری روم به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد که سوریه و سرزمین امروز لبنان به امپراطوری روم شرقی (بیزانس) منضم گشت. در این دوره نیز بیشتر شهرهای فنیقی از رونق و آبادانی برخوردار بودند و به ویژه برخی از آنها به عنوان مراکز فرهنگی و علمی در امپراطوری مورد توجه بودند. بیروت به دلیل وجود مدرسه حقوق که در این دوره مورد اهتمام قرارداشت، همچون گذشته از مرکزیت علمی برخوردار بود.[۹] در این دوره مسیحیت که از پیش در این سرزمین نفوذ کرده بود، به تدریج گسترش یافت و سرانجام جای بت پرستی را که قرنها در آن رایج بود، گرفت.[۱۰] سلطه امپراطوری بیزانس بر سوریه و لبنان تا شکست نهایی سپاه بیزانس درجنگ یرموک در سال 636م[۱۱] و ورود مسلمانان به این سرزمین ادامه یافت.
تاریخ دوران میانی لبنان
پس از فتح سرزمینهای سوریه توسط مسلمانها، بیشتر ساکنان آن به تدریج مسلمان شدند. زبان عربی نیز به تدریج فراگیر و جایگزین زبان فنیقی آرامی شد.[۱۲]
با فتح سوریه، سرزمینهای آن به لحاظ اداری به 4 جند حمص، دمشق، اردن و فلسطین تقسیم شد. جبل لبنان و بخش ساحلی موازی آن از طرابلس تا صیدا و نیز بعلبک و بقاع و وادی التیم به جند دمشق منظم گشت. جبل عامل و صور نیز به جند اردن وابسته شد.[۱۳]
طی چند دهه اول، درگیریهایی میان نیروهای بیزانس و مدافعان مسلمان در مناطق شمالی لبنان روی داد و طی آن طرابلس مجددا به اشغال مهاجمان درآمد که تا سال 705م ادامه یافت.[۱۴]
با انحطاط قدرت امویان و برپایی خلافت عباسیان در سال 750م، مرکز خلافت از دمشق به بغداد منتقل شد. نظام تقسیمات اداری در این دوره تا مدتها همان نظام گذشته بود. در این دوره نیز درگیریهایی میان نیروهای بیزانس و سپاهیان مسلمان روی داد، از جمله در سال 959م، سپاهیان بیزانس پس از تصرف انطاکیه رو به سوی لبنان گزاردند و برخی از شهرهای ساحلی تا بیروت و بخشی از مناطق داخلی تا بعلبک (واقع دربقاع) را اشغال کردند.[۱۵] مهاجرت گروههای عرب به لبنان در عهد خلافت منصور عباسی نیز از تحولات مهم این دوره است. تنوخیها مهمترین قبیله عرب بودند که در سال763م به لبنان آمدند[۱۶] و سپاهیان عباسی را در رویارویی با حملات بیزانس یاری دادند. آنان که در دورههای بعد در حیات سیاسی اجتماعی لبنان نقش آفرین بودند، با حمایت خلفای عباسی امارت خود را در مناطق الغرب و وادیالتیم تاسیس کردند که اولین امارت عربی اسلامی در لبنان بود و به مدت هشت قرن تا ورود عثمانیها به سوریه و لبنان ادامه داشت. در همین زمان نیز جامعه مارونی لبنان در مناطق کوهستانی شمال و کسروان شکل گرفت و بدینسان نشانههای خود مختاری در این مناطق بروز کرد.[۱۷]
فاطمیها پس از ورود به مصر و استقرار خلیفه فاطمی در سال973 م در قاهره، تلاش برای توسعه قلمرو متصرفات خود را آغاز و موفق شدند دمشق را در سال 977م فتح و سپس مناطق تابعه از جمله لبنان را به تصرف خود درآوردند. فاطمیها اجازه دادند امیر منذر تنوخی که با خلیفه فاطمی بیعت کرده بود بر امارت خود باقی بماند. ظهور مذهب درزی و گسترش به مناطقی از سوریه و به ویژه الشوف و وادی التیم در لبنان[۱۸] و نیز افزایش تعداد شیعیان[۱۹] از جمله تحولات این دوره است.
از میانههای قرن یازدهم میلادی، خلافت فاطمی رو به ضعف و افول گزارد. در این زمان، شرق جهان اسلام به دو بخش تقسیم شده بود؛ بخشی تحت سلطه فاطمیهای شیعه و بخشی در اختیار ترکان سلجوقی قرار داشت و لبنان در حوزه رقابت این دو قدرت قرار گرفته بود. رقابت این دو قدرت منجر به برپایی امارتهای محلی متعدد در لبنان، از جمله امارت شیعه بنی عمار در طرابلس شد. تلاش ترکان سلجوقی برای گسترش مجدد قدرت خلفای عباسی و از میان برداشتن فاطمیها در سال1079م (468ه) به نتیجه رسید و آنان علاوهبر اشغال دمشق، دشت بقاع را نیز در سالهای بعد به تصرف خود درآوردند و امارت تنوخی نیز به تبعیت آنان درآمد.[۲۰]
وضعیت فوق اما در سال 1098م و آغاز حملات صلیبیها دگرگون شد. هدف صلیبیها بیت المقدس و تاکتیک آنها این بود که بدون تسخیر شهرها و پرهیز از درگیری و با عقد متارکه جنگ از مسیر ساحلی خود را به مقصد اصلی برسانند. صلیبیها پس از اشغال بیتالمقدس اما اقدامات خود را برای گسترش قلمرو دنبال کردند و توانستند طی سالها نبرد، بیشتر مناطق لبنان را به تصرف درآورند. این اقدامات البته با مقاومتهایی نیز همراه بود؛ از جمله طرابلس که سالها در محاصره بود و در برابر حملات صلیبی مقاومت کرد[۲۱] و یا شهر صور که پس از 25 سال محاصره و مقاومت سرانجام در سال 1124 سقوط کرد و با سقوط آن سیطره صلیبیها بر شهرهای ساحلی لبنان کامل شد.[۲۲] علیرغم آن برخی از مناطق داخلی لبنان از جمله بقاع، الشوف، بخشهایی از الغرب و وادی التیم همچنان تحت حاکمیت امرای محلی که با حاکمان دمشق مرتبط بودند، قرار داشت. میان سالهای 1154 و 1174م، لبنان صحنه درگیری نیروهای صلیبی و دولت زنکی حاکم بر دمشق و دست به دست شدن برخی از مناطق میان آنها بود. همچنین از سال1174 تا 1193م، درگیریهایی میان صلیبیها و نیروهای صلاح الدین ایوبی که پس از مرگ آخرین خلیفه فاطمی در سال 1171م، حاکمیت مصر را در اختیار گرفته بود، روی داد. صلاح الدین ایوبی موفق شد تا بخشهایی از لبنان از جمله بقاع، وادی التیم، الشوف والغرب را تحت تصرف خود درآورد. مناطق دیگر اما همچنان در تصرف صلیبیها بود. او طی حملات متعدد بعدی موفق شد مناطق دیگری از جمله جبیل، عکا، جبل عامل، صیدا و بالاخره بیروت را در سال 1178م از تصرف آنان خارج سازد. با تصرف قلعه شقیف در سال1190م، بیشتر مناطق لبنان به جز شهرهای صور و طرابلس، در تصرف او قرار گرفت.
با مرگ صلاح الدین در سال 1193 و بروز اختلاف و رقابت میان جانشینان او، حکومت ایوبی دچار ضعف شد و زمینه را برای هجوم دوباره صلیبیها به مناطق تحت سلطه ایوبیان فراهم آورد و بالاخره بخشهایی از لبنان مجددا به اشغال آنها درآمد و برخی از شهرها و روستاها نیز به دلیل ضعف شدید ناشی از درگیریهای داخلی میان حاکمان ایوبی و عدم امکان مقاومت در برابر مهاجمان، در اختیار صلیبیها قرار گرفت.[۲۳]
در حالی که درگیریهای داخلی میان حاکمان ایوبی و آشفتگی اوضاع استمرار داشته و مناطق مختلف لبنان میان ایوبیها و صلیبیها دست به دست شده و بسیاری از آنها در اشغال مهاجمان صلیبی قرار گرفته بود، سپاه مغول در سرزمینهای سوریه در حال پیشروی بود و بدینسان شرایط جدیدی پدید آمد. با عقبنشینی امرای ایوبی از مناطق مختلف شام و سقوط دمشق و فرار ناصر ایوبی، حملات مغول به مناطق دیگر از جمله مناطق ساحلی لبنان گسترش یافت که به سقوط بسیاری از مناطق تحت تصرف صلیبیها انجامید. در حالی که آنان در انتظار آماده سازی حملات صلیبی جدیدی از سوی اروپا به شرق و علیه مهاجمان مغول بودند، هم پیمانی صلیبیها با مملوکیها که به تازگی و درپی فروپاشی دولت ایوبی در مصر، در سال 1250 به قدرت رسیده بودند، اوضاع را به کلی تغییر داد. این هم پیمانی که با هدف برخورد با نیروهای مغول در فلسطین و لبنان صورت گرفت، منجر به باز پسگیری بسیاری از مناطق اشغالی شد و با شکست نهایی سپاه مغول در عین جالوت در سال 1260، دمشق نیز به تصرف نیروهای مملوکی درآمد.[۲۴]
پس از سقوط بغداد و انتقال مرکز خلافت عباسی به قاهره در سال 1262، بیبرس، سلطان مملوکی با هدف باز پسگیری سرزمینهای اسلامی، حملات خود را از سال 1265 علیه صلیبیها آغاز کرد و موفق شد بیشتر مناطق لبنان را از تصرف صلیبیها خارج کند.[۲۵] پس از چند سال آتش بس میان دو طرف، قلاوون جانشین بیبرس، مجددا حملاتی را برای تصرف مناطق باقیمانده از سرگرفت. حملات سپاه مملوکی به مناطق مختلف تحت تصرف صلیبیها سالها ادامه یافت و سرانجام با عقب نشینی آنان از همه سرزمینهای اشغال شده در شرق در سال 1291، لبنان نیز به طور کامل به تصرف مملوکیها درآمد.[۲۶]
تاثیرات صلیبی بر لبنان
هرچند حضور صلیبیها در لبنان حضوری اشغالگرانه بود و به هرحال به عنوان دشمن تلقی می شدند، حضور آنها در طول دو قرن در این سرزمین اما آثار گوناگونی بر جای گزارد که مهمترین آنها اختلاط نژادی میان آنان و مسیحیان از یک سو و میان آنان و مسلمانان از سوی دیگر بود؛ این اختلاط به طور عمده در پایان دوره صلیبی و خروج آنها از سرزمینهای شرق صورت گرفت که بسیاری از صلیبیهای غیرنظامی در شرق و به ویژه در لبنان باقی ماندند. آنان عموما در مناطقی که سکونت داشتند به مذهب همان منطقه درآمدند؛ آنان که در جنوب ماندند به تشیع گرویدند، آنان که در شمال بودند مارونی شدند و آنها که در منطقه عکار و مناطق علوی نشین باقی ماندند، مذهب علویه نصیریه را اختیار کردند. برخی از آنها نیز به مذهب درزی درآمدند.[۲۷]
صلیبیها به لحاظ دینی تأثیر چندانی بر مسلمانان نداشتند ولی ارتباط تنگاتنگی میان آنان و مسیحیان، به ویژه مسیحیان مارونی برقرار شد. مارونیها درطول دو قرن حضور صلیبیها در لبنان بیشترین همکاری را با آنها داشتند و رهبران مارونی امکانات نظامی خود را در اختیار صلیبیها گزاردند.[i][۲۸]
صلیبیها در همان سالهای اولیه اشغال لبنان، بیشتر آثار عمرانی شهرهای ساحلی مربوط به دورههای اسلامی پیش از خود را تخریب کردند، همچنان که بیشتر آثار عمرانی صلیبیها نیز توسط مملوکیها از میان رفت و آنچه که امروز از آنها قابل مشاهده است، تعدادی قلعههای نظامی است که به دلیل استفاده مملوکیها از آنها در عملیات نظامی، از خطر نابودی در امان ماندند. از جمله مهمترین آنها قلعه تبنین (تیرون)، شقیف (بوفور)، شقیف نیحا و قلعه طرابلس را میتوان نام برد.[۲۹]
رونق تجارت دریایی میان سواحل لبنان و اروپا نیز از تحولات مهم این دوره بود که شکوفایی و آبادانی شهرهایی چون طرابلس،جبیل، بیروت، صیدا و صور را در پی داشت.
لبنان در عهد مملوکی
مهمترین اقدام مملوکیها در لبنان پس از سیطره بر آن، سیاست یکسان سازی مذهبی بر اساس رسمیت بخشیدن به چهار مذهب سنی و غیرقانونی کردن دیگر مذاهب اسلامی بود. آنان برای تحقق این سیاست به اقدامات گوناگونی رویآوردند که مهمترین آنها انجام چندین عملیات نظامی علیه شیعیان کسروان در جبل لبنان بود. این حملات که به بهانه پیشگیری از همکاری شیعیان با صلیبیها برای باز پسگیری مناطق ساحلی صورت گرفت، در مراحل اولیه به دلیل مقاومت شیعیان با توفیقی همراه نبود. مملوکیها اما در سال 1305م و در پی صدور فتوای ابن تیمیه، فقیه مشهور سنی این دوره علیه شیعیان، سپاه عظیمی را وارد کارزار کردند و سرانجام توانستند علیرغم مقاومت سرسختانه شیعیان بر آنان چیره شوند. در این حمله گسترده، کشتار وسیعی از شیعیان صورت گرفت و آنان که از مهلکه جان سالم به دربردند، یا از منطقه کوچ کردند و یا ناگزیر از تظاهر به مذهب شافعی شدند. مناطق تخلیه شده نیز به زودی با اعزام ترکمانهای خاندان عساف و سپس مسیحیان مارونی از بخش های شمالی، به سکونتگاه آنان تبدیل شد.[۳۰] ادامه حملات صلیبیها به لبنان در عهد مملوکی تا سالهای متمادی و پی آمدهای آن نیز از جمله مسائل این دوره است که مهمترین آن، تهدید بیروت در سال 1365، اشغال چندباره طرابلس در سال 1367 و اشغال صیدا در سال 1382 بود.[۳۱] حملات صلیبیها به سواحل لبنان تا سال 1425م و اشغال جزیره قبرس توسط مملوکیها استمرار یافت.[۳۲]
از دیگر تحولات این دوره قدرت گرفتن خاندانهای فئودال بود که برخی از آنان همچون خاندان تنوخ از دوره عباسی طی چندین قرن بر بخشهایی از لبنان امارت داشتند و در عهد مملوکی دامنه امارت خود را از بیروت تا صیدا گسترش دادند. آنان همچنین پیوندهای مستحکمی با مملوکیها برقرار ساختند و همواره مورد اعتماد آنان بودند. با قدرت گرفتن خاندانهای فئودال و تبدیل بیشتر آنها به حکومتهای کوچک محلی، رقابت و نزاع میان آنان که عموما مبتنی بر اختلافات قیسی-یمینی بود، بروز کرد و بیشتر مناطق لبنان از جمله بقاع، الشوف، جبل عامل، کسروان و شمال لبنان را دربر گرفت. خاندان عساف نیز از دیگر خاندانهای فئودال بود که پس از سرکوب شیعیان از سوی مملوکیها ماموریت تامین امنیت کسروان را بر عهده داشتند. همانان بودند که به تشویق مارونیها به منطقه کسروان مهاجرت کردند.[۳۳]
تحول دیگر این دوره، نقش آفرینی دو طائفه مارونی و درزی در تحولات سیاسی اجتماعی بود[۳۴] که تا قرنها ادامه یافت.
قلمرو خودمختار بِشرّی در شمال نیز که پس از جنگهای صلیبی شکل گرفت، در واقع یک امارت مارونی بود که از مصونیت کامل در برابر دخالت مستقیم حکومت برخوردار[۳۵] و در عین حال دارای روابط مستقیم و محکمی با مملوکیها بود.[۳۶] بخش دینی این امارت را پاتریاک مارونی رهبری و بخش مدنی و فئودالی را شخص مقدم اداره میکرد. از این رو بهاین قلمرو، مقدمیه مارونی نیز اطلاق میشد. در همین دوره بود که روابط مارونیهای لبنان با رم مستحکم شد و آنان در سال 1403 و سپس 1445م اطاعت خود را از پاپ تجدید کردند.[۳۷]
خاندان شیعی حماده نیز بخشهای وسیعی از مناطق کوهستانی شمال لبنان از جمله: جُبیل، کوره، بترون و نیز بعلبک در بقاع را تحت امارت داشتند. میان امارت حماده و مقدمیه مارونی رقابتی مستمر برقرار بود. همچنین میان آنان و امیران خاندان فئودال عساف در کسروان نیز درگیریهایی روی میداد.
خاندان درزی معن نیز هرچند به دلیل قدرت امیران تنوخی نتوانستند دایره قدرت خود را گسترش دهند، از دوره صلیبی، ضمن حفظ سنتهای فئودالی، قلمرو امارت خود را در منطقه الشوف همچنان در اختیار داشتند و با تحکیم روابط با امیران خاندان شهاب در وادی التیم به تقویت جایگاه خود پرداختند کهاین همپیمانی در تحولات دورههای بعد تاثیر بهسزایی داشت. امیران خاندان شهاب که در وادی التیم امارت خود را حفظ کرده بودند، علیرغم رقابت و اختلاف با یکدیگر و درگیریهای متعدد با دیگر خاندانهای فئودال، توانستند امارت خود را در وادی التیم حفظ کنند. هم پیمانی با امیران خاندان معن جایگاه آنان را نیز مستحکم ساخت.
قلمرو شیعی جزین در جنوب لبنان، در این عصر از مراکز دینی شیعیان و حوزه فقهی آن از اهمیت بسیار برخوردار بود. جزین به ویژه پس از حملات مملوکی به کسروان و مهاجرت شیعیان از آن منطقه، از جمعیت بسیاری برخوردار شد.
امارت خاندان شیعی بشاره در بخش جنوبی جبل لبنان نیز تا سال 1501 ادامه داشت. هر چند امارت خاندان بشاره توسط عثمانیها فروپاشید، نام این خاندان اما همچنان بر منطقه جنوب رودخانه اللیطانی باقی مانده است.[۳۸]
در اواخر دوره مملوکی، امیر ناصرالدین شاه ابن الحنش موفق شد امارت خود را از بقاع تا صیدا گسترش دهد و عنوان قدرتمندترین امیر در لبنان را از آن خود کند.
در همین دوره نیز برخی دیگر از خاندانهای فئودال بر مناطقی از لبنان سلطه داشتند که از جمله آنها می توان به خاندان اعمی، صبح و حرفوش در بقاع اشاره کرد.[۳۸]
مملوکیها عموما بی سواد و بیبهره از فرهنگ و علوم بودند و بیشترین توجه آنها به سامان دادن سپاه و افزایش قدرت نظامی بود و در عین حال نسبت بهایجاد مدارس دینی و مساجد اهتمام داشتند. برخی از آثار این دوره در طرابلس، صیدا، بیروت و بعلبک قابل مشاهده است. در این دوره همچنین دیگر طوائف مذهبی غیر سنی، اهتمام ویژهای به ایجاد مدارس و مراکز آموزش دینی داشتند. مدارس متعددی توسط شیعیان جزبن، میس الجبل، کرک و مشغره تاسیس شد که خاستگاه عالمان شیعی بود. مسیحیان نیز تعداد قابل توجهی مدرسه و یا مکتب خانه وابسته به کلیساها و دیرها ایجاد کردند. درزیها نیز در این دوره شاهد تلاشهای علمی دینی به رهبری سید عبدالله تنوخی بودند که عبیه را به عنوان مرکز فعالیتهای خود قرارداده بود.[۳۹]
حاکمیت مملوکیها که از سال 1250 آغاز شده بود با قدرت گرفتن عثمانیها، آشوبهای داخلی و افزایش نارضایتیهای مردم تحت سلطه، رو به ضعف گزارد. سرانجام با شکست نهایی سپاه مملوکی به فرماندهی سلطان قانصوه الغوری از نیروهای سلطان سلیم عثمانی در منطقه مرج دابق در شمال حلب در سال 1516، حکومت آنها فرو پاشید و مرحله دیگری از تاریخ سوریه و لبنان تحت سلطه عثمانیها آغاز شد.
تاریخ دوران جدید لبنان
پیش از انضمام لبنان به امپراطوری عثمانی، مناطق مختلف این سرزمین، تحت سلطه زعمای قبایل و خاندانهای تیول دار بود. آل تنوخ و آل ارسلان از قبایل یمنی، آل عساف از ترکمانهای سنی، آلسیفا از خاندانهای کرد سنی، آل شهاب از خاندانهای سنی، آل حرفوش از خاندانهای شیعه و آل معن از خاندانهایی که در عهد فاطمی به مذهب درزی گرویده بودند، عمده ترین خاندانهای حاکم بر بخشهایی از لبنان بودند که وظیفه عمده آنها، گردآوری مالیات و ارسال آنها برای خزانه دولت مرکزی بود.[۴۰] برخی مناطق مارونی نشین در شمال لبنان نیز تحت سیطره زعمای روستایی مشهور به مقدمها قرار داشت که با همکاری روحانیون به تمشیت امور طائفه خود میپرداختند.[۴۱]
با شکست قطعی سپاه مملوکی و پیروزی سلطان سلیم عثمانی، زعمای خاندانهای تیول دار که در پی فروپاشی سازمان سیاسی اداری ممالیک دچار سردرگمی شده بودند، یکی پس از دیگری تسلیم فاتحان عثمانی شدند.
امارت خاندان معن (1516 تا 1697)
فخرالدین عثمان، بزرگ خاندان معن به همراه گروهی از زعما و اشراف درزی در دمشق به حضور سلطان عثمانی رسید و مراتب اطاعت خود و همراهان را اعلام و خطبهای شیوا در مدح سلطان ایراد کرد که مورد توجه او قرار گرفت و بدینسان با تایید سلطان، توانست مناصب و امتیازات خود و دیگر اشراف درزی را همچنان حفظ کند. او به زودی با هم پیمانی با خاندان شهاب به تحکیم پایههای قدرت پرداخت. در اولین مرحله، با همکاری نیروهای عثمانی موفق شد نیروهای امیر ناصرالدین را که بر بقاع سلطه داشت و در برابر دولت عثمانی مقاومت میکرد، سرکوب کند. پس از آن بود که فخرالدین عثمان به عنوان امیر بزرگ جبل لبنان از جایگاه ویژهای برخوردار شد.[۴۲] امیر فخرالدین در سالهای اولیه امارت، ابتدا به گردآوری عشایر درزی، پیرامون رهبری خود و سپس به انضمام منطقه تحت فرمانروایی آل تنوخ که در پی درگیریها ی داخلی دو جریان قیسی و یمنی[ii] به شدت تضعیف و به دلیل جانبداری از ممالیک در جریان حملات عثمانیها ، موقعیت خود را از دست داده بود، معطوف ساخت و موفق شد قلمرو تحت نفوذ خود را گسترش دهد. از آن پس در لبنان، رهبری جدیدی با گرایش قیسی ظهور کرد که مبتنی بر همپیمانی خاندانهای معن و شهاب بود و تا حدود سه قرن، سیاستهای حاکم براین سرزمین را تعیین و خطوط کلی دوران جدید تاریخ لبنان را رقم زد.[۴۳]
در سالهای اولیه، به جز زوال قدرت آل تنوخ و ظهور رهبری جدید معنی - شهابی، تغییر عمدهای در اوضاع سیاسی اجتماعی لبنان پدید نیامد. با مرگ سلطان سلیم اول در سال 1520م و در پی جانشینی سلطان سلیمان قانونی و شکلگیری نوعی مقاومت از سوی برخی عناصر سیاسی محلی که از حامیان ممالیک بودند، شرایط دگرگون شد؛ به ویژه آنکه فخرالدین با نگرشی استقلالطلبانه همچنان به توسعه قلمرو خود اهتمام ورزید کهاین امر نگرانیهای عثمانیها را در پی داشت. دولت عثمانی با تهدید و هشدار بر آن بود تا مانع توسعه قدرت طلبی او شود. این تهدیدها گرچه بی تاثیر نبود، امیر فخرالدین اما معمولا با وعدههایی و گاه با ارسال هدایایی و البته سیاستهای محتاطانه، در اندیشه تحقق اهداف خود بود. امارت فخرالدین با فراز و فرودهایی همراه با عدم اعتماد دربار عثمانی نسبت به او ادامه یافت و آنگاه که وی با احساس قدرت حتی از پرداخت مالیات مورد تعهد به دولت که عمده ترین شاخص وابستگی به امپراطوری بود،[۴۴] سرباز زد، مصطفی پاشا والی عثمانی که از سیاستهای توسعه طلبانه و برخی اقدامات پنهانی او به شدت خشمگین بود، با تدارک توطئهای، او را برای مذاکره درباره موضوع مالیات به دمشق فراخواند. فخرالدین با احساس اطمینان نسبت به قدرت خود و به گمان آن که در این مذاکره خواهد توانست امتیازاتی به دست آورد، عازم دمشق شد. در بدو ورود اما طبق برنامه از پیش تعیین شده به قتل رسید[۴۵] و بدینسان امارت 28 ساله او نیز به پایان آمد.
با کشته شدن فخرالدین، فرزندش قرقماز بر جای پدر نشست. او نیز سیاست فخرالدین را در خصوص توسعه امارت آل معن ادامه داد و شهرهای ساحلی صور و صیدا را به قلمرو خود منضم ساخت و در منطقه شوف نیز تا دیر القمر پیش رفت و آنجا را محل سکونت خود قرار داد.[۴۶] اقدامات قرقماز البته به آسانی انجام نشد و سرانجام عثمانیها را به واکنش وا داشت. قرقماز نیز همچون پدر هر بار در برابر تهدیدها و حملات عثمانی با ارسال هدایایی سعی در آرام کردن اوضاع داشت. در شرایطی که عثمانیها از توان روز افزون قرقماز در نگرانی به سر میبردند و در حالی که نزاع قیسیها به رهبری آل معن و یمنیها به رهبری آل علم الدین در حال اوج گیری بود، اجرای توطئهای از سوی دشمنان قرقماز که عمدتا از جریان یمنی بودند، دیگر بار سپاهیان عثمانی را به لبنان کشانید که سرانجام در سال 1585م به کشته شدن وی منجر شد.[۴۷]
با کشته شدن امیر قرقماز، فرزندش فخرالدین دوم که نوجوانی 12 ساله بود، به دلیل ترس مادر از کشته شدن او توسط عثمانیها و دشمنان یمنی خاندان معن، به خاندان مارونی خازن در منطقه کوهستانی کسروان سپرده شد.[۴۸] پس از آنکه فخرالدین از توانایی جسمی و روحی مناسب برخوردار گشت و آرامش نسبی بر شوف حاکم شد، با کمک داییاش امیر یوسف الدین تنوخی که امور این منطقه را اداره میکرد، در سال 1590م به شوف بازگشت و مورد استقبال اشراف و زعمای درزی قرار گرفت.[۴۹]
فخرالدین که از نوجوانی کینه عثمانیها را در دل داشت، با تاسی به روحیه استقلالطلبانه پدر، اهداف بلند پروازانهای را برای خود ترسیم کرده بود. او ابتدا با کسب شناخت از رقیبان، دشمنان و دوستان خود و نیز همپیمانی با برخی امیران خاندانهای حاکم همجوار و دیگر مناطق اطراف همچون امیران شهابی وادی التیم، حرفوش در بعلبک و آل عساف در کسروان و همچنین برقراری پیوند دوستی با مسیحیان مارونی که حیات خود را مدیون آنان میدانست و با بهکارگیری برخی شخصیتهای مارونی در مناصب حکومتی، موقعیت خود را تثبیت کرد.[iii] فخرالدین هرچند در راه تحقق اهداف خود با موانع متعددی نیز روبهرو بود، با بهرهگیری از مشاوران مسیحی و برخی سیاستمداران مورد اطمینان، به تدریج بر این موانع چیره شد. از جمله مهمترین موانع تحقق سیاستهای توسعه طلبانه او برخی فئودالهای ذی نفوذ درزی بودند. فخرالدین برای برداشتن این موانع، زمینه مهاجرت انبوهی از مسیحیان مارونی ساکن در بخشهای شمالی جبل لبنان را به مناطق جنوبی فراهم آورد و با برقراری امتیازاتی برای آنان و کاهش محدودیتهایی که به عنوان اقلیت مذهبی بر آنها وضع شده بود، محبوبیت خود را در میان آنان افزایش داد. فخرالدین همچنین برای تحکیم موقعیت امارت خود، ناگزیر از تضعیف خاندان سیفا، سرسخت ترین دشمنان امیران معن که بر طرابلس امارت میکردند، بود و لذا طی حملات سنگینی در سال 1598 موفق شد مقاومت آنها را در هم شکسته و پیروزمندانه وارد طرابلس شود.[۵۰]
علیرغم آنکه دشمنان فخرالدین دربار عثمانی را علیه او تحریک میکردند، او هوشمندانه روابط خود را با والی دمشق تحکیم بخشید و با ارسال هدایایی، همواره سعی در جلب رضایت او داشت و بدینسان مانع تاثیرگذاری دشمنانش بر دربار شد. از جمله اقدامات مهم فخرالدین در تحکیم قدرت خود، برقراری روابط بازرگانی با دوکنشین توسکانی بود و از این رهگذر به داراییهای بسیاری دست یافت. این درآمدها و نیز کسب مالیات از مردم، قدرت اقتصادی امیر را افزایش داد و در تحکیم قدرت سیاسی او موثر افتاد و البته نگرانی دشمنان و رقیبان او را نیز افزایش داد. همچنین در سال 1608 قرارداد نظامی سری میان او و توسکانی منعقد شد که مواردی علیه سلطان عثمانی در آن گنجانیده شده بود.[۵۱]
تا زمانی که مراد پادشاه والی شام بود، اوضاع به نفع فخرالدین پیش میرفت. اما آنگاه که والی عثمانی در سال 1609 دمشق را ترک کرد و احمد پاشا که از پیش نسبت به فخرالدین دشمنی میورزید به ولایت شام منصوب شد، او احساس خطر کرد. هر چند مرادپاشا به عنوان صدراعظم در دربار عثمانی موقعیتی برتر یافت و فخرالدین نیز همچنان با ارسال هدایای ارزشمند برای او و دیگر ارکان دربار، سعی در کسب حمایت آنان داشت؛ این اقدامات اما نتوانست از دشمنی و سوءظن والی جدید شام نسبت به امیرمعنی و تلاش برای تضعیف قدرت و پیشگیری از توسعه قلمرو و مصادره اموال فراوان او بکاهد.[۵۲]
ادامه فعالیتهای توسعهطلبانه و اقدامات فخرالدین برای تحقق نوعی از استقلال از امپراطوری عثمانی، تحریک دربار عثمانی علیه فخرالدین توسط دشمنان امیر، بدرفتاری سپاهیان وی در برخی مناطق و به ویژه شیوه جمع آوری و افزایش مالیات از مردم که نارضایتی آنان و ارسال شکایاتی به والی شام و دربار عثمانی را به دنبال داشت و به ویژه مرگ مراد پاشا در سال 1611 که عمدهترین پشتیبانی فخرالدین در دربار بود، شرایط را بر امیر سخت کرد. مهمترین عامل تحریک دربار عثمانی اما، اعزام هیئتی در همان سال به ریاست پاتریاک مارونی به توسکانی با هدف عقد پیمانی علیه عثمانیها بود.[۵۳] سرانجام در سال 1613 سپاه عثمانی به سمت قلمرو امیر معنی پیشروی کرد و دژها و استحکامات جنگی او را در محاصره گرفت. مقاومت سرسختانه امیر و نیروهای تحت امر او سلطان عثمانی را ناگزیر از اعزام ناوگان نظامی دریایی مرکب از 60 کشتی جنگی به سواحل لبنان کرد.[۵۴] ادامه محاصره زمینی و دریایی، فاصله گرفتن همپیمانان اصلی فخرالدین از جمله امیریونس الحرفوشی حاکم بعلبک و امیرعلی شهابی امیر وادی التیم از او[۵۵] و از دست دادن برخی از مناطق تحت امر و تمایل نزدیکان و کارگزارانش به عدم ادامه مقاومت، سرانجام فخرالدین را بهاین نتیجه رساند که ادامه مقاومت ممکن نیست و بهترین راه، خارج شدن از حلقه محاصره و عزیمت به ایتالیاست. لذا خود را به صیدا رساند و پس از مدتی اختفاء و تعیین برادرش یونس به جانشینی، با گروهی از یاران نزدیک و برخی افراد خانواده، با کشتی راه توسکانی را در پیش گرفت. امیریونس هم موفق شد با پرداخت رشوه به عثمانیها از ادامه حملات آنها و تخریب بیشتر مناطق مختلف پیشگیری کند. در عین حال عثمانیها از دامنه قلمرو آل معن کاسته و امارت آنان را به منطقه شوف محدود کردند.[۵۶]
پنج سال پس از عزیمت فخرالدین دوم به توسکانی و در پی تعیین چرکس محمد پاشا به ولایت شام، اوضاع به نفع فخرالدین تغییر کرد. والی جدید که تنها راه سامان دادن به اوضاع را بازگشت فخرالدین و واگذاری مجدد امور به وی میدانست، طی نامههایی که برای امیر فخرالدین ارسال کرد، از وی خواست تا به وطن و نزد خانواده و فرزندانش بازگردد. مادر فخرالدین نیز با ارسال نامه برای فرزندش، ضمن تشریح اوضاع و شرایط مطلوب امارت، از او مصرانه خواست تا بازگردد.[۵۷] امیرفخرالدین پس از تامل و بررسی اخبار و گزارشهای واصله، سرانجام تصمیم به بازگشت گرفت و پس از کسب رضایت میزبان خود دوک توسکانی، عازم لبنان شد و مورد استقبال گرم مشایخ درزی و هواداران خود قرار گرفت. بازگشت غیرمترقبه امیرفخرالدین، دشمنان او به ویژه امیران خاندان سیفا را که در غیاب وی بخشهایی از قلمرو امارت معن را متصرف شده بودند، نگران ساخت؛ به خصوص آنکه شایع شده بود که دوک توسکانی نیروهای نظامی خود را برای جنگ با دولت عثمانی و انتقام از مخالفان، به زودی در اختیار او قرار خواهد داد.[۵۸]
امیر فخرالدین پس از ورود به لبنان با استفاده از فرصت ناشی از اهتمام سلطان جدید عثمانی به تحکیم قدرت خود، به سرعت بر اوضاع مسلط و با تشکیل سپاهی صد هزار نفری در مدتی کوتاه، بسیاری از مناطق از دست رفته در غیاب خود را باز پس گرفت.[۵۹]
اقدامات امیرفخرالدین تنها به توسعه قلمرو امارت و افزایش قدرت نظامی و همکاری با غرب محدود نبود؛ از همان سالهای اولیه بازگشت به لبنان و تحت تاثیر مشاهدات خود در ایتالیا، اقداماتی را برای عمران و آبادی امارت آغاز کرد و برای این منظور گروهی از مهندسان شهرسازی و نیز متخصصان آبیاری و کشاورزی را از آنجا فراخواند. همچنین با هدف رونق و توسعه کشاورزی، علاوهبر متخصصان اروپایی، زمینه مهاجرت مسیحیان مارونی را که از مهارتهای زراعی برخوردار بودند از شمال به مناطق جنوبی فراهم کرد.[۶۰] بدینسان ترکیب سکانی این منطقه درزینشین به منطقهای مختلط تبدیل شد کهاین تغییر سکانی در دورههای بعد تحولاتی را در پی داشت. از سوی دیگر بر اساس توافقهای صورت گرفته میان فخرالدین و دوک توسکانی، این دوکنشین کمکهای مالی و نظامی در اختیار او قرار داد. او همچنین تعهداتی مبنی بر ارسال کمکهای بیشتر در آینده برای تحقق طرحهای استقلالطلبانهاش دریافت کرد.[۶۱]
رونق بازرگانی با غرب که محور عمده آن ابریشم بود، درآمد قابل توجهی را در اختیار امیر گزارد که به ویژه تحقق اهداف سیاسی، اجتماعی و عمرانی و بلندپروازیهای نظامی او را امکان پذیر میساخت. مجموعه اقدامات فخرالدین که در سالهای گذشته نیز بدگمانیهایی در دربار عثمانی پدید آورده بود، با نگرانی و احساس خطر روزافزون رقیبان و دشمنان محلی همراه بود که با ارسال گزارشهایی برای سلطان مراد عثمانی، او را به عکس العمل در برابر فخرالدین تحریک میکردند و سرانجام به تصمیم او برای یکسره کردن کار امیر منجر شد. در سال 1633 سلطان عثمانی، احمد پاشا کوچک والی شام را مامور کرد تا با تجهیز سپاهی بزرگ به سوی شوف حرکت کند.[۶۲] فخرالدین پس از آگاهی از تصمیم سلطان برای حمله گسترده علیه او، سریعا نیروهای خود را آماده و نمایندهای را برای جلب حمایت همپیمان خود دوک توسکانی به ایتالیا اعزام کرد.[۶۳] نیروهای عثمانی در وادی التیم، نیروهای شهابی را که همپیمان فخرالدین بودند، مورد حمله قرارداده آنها را شکست دادند و سپس به محاصره قلمرو فخرالدین پرداختند. امیرعلی فرزند او که در راس نیروهای جنگی برای کمک به پدر عازم منطقه درگیری بود، طی درگیری خونینی با مهاجمان عثمانی به قتل رسید که روحیه امیر را به شدت تضعیف کرد. فرار گروهی از نیروهای سپاه فخرالدین در چنین اوضاعی، شرایط را بر امیر سخت کرد و مهمتر از آن، فاصله گرفتن تعدادی از هم پیمانانش از او که امیر در چنین شرایط سختی روی حمایت آنان حساب کرده بود و نیز متحدشدن دشمنانش که زمینه را برای انتقام گیری مساعد دیده و به والی عثمانی پیوسته بودند، موقعیت امیر را به شدت تضعیف کرد. محاصره بندر بیروت توسط ناوگان دریایی عثمانی و بالاخره عدم وصول کمکهای نظامی از توسکانی که فخرالدین انتظار آن را میکشید و در مجموع این احساس را در او به وجود آورد که به پایان راه رسیده است. امیرفخرالدین از آنجا که نمیخواست خود را به والی عثمانی تسلیم کند، به همراه اعضای خانواده به قلعه شقیف تیرون رفت و در انتظار سرنوشت ماند. با محاصره قلعه توسط نیروهای احمد پاشا کوچک، امیر ناگزیراز فرار و پناه بردن به قلعه جزین شد و با محاصره آنجا سرانجام چارهای جز تسلیم ندید.[۶۴] امیر مغلوب به پایتخت اعزام شد و در آنجا در سال 1635 به دستور سلطان مراد چهارم همراه با سه تن از پسرانش گردن زده شدند.[۶۵]
با خروج فخرالدین از صحنه قدرت، دورهای از آشوب و نابسامانی در لبنان پدید آمد.[۶۵] والی عثمانی، امیرعلی، امیر خاندان علمالدین را که شاخه یمنی درزیها را رهبری میکرد و از دشمنان فخرالدین بود، بر قلمرو امارت فخرالدین گماشت و بسیاری از امیران و هواداران خاندان معن را دستگیر و اموال و املاک آنان را مصادره کرد. همچنین برخی از مسیحیان مارونی همچون اعضای خاندان خازن که با فخرالدین همکاری داشتند به توسکانی گریختند؛ برخی از اعضای گروهها ی تبشیری غربی نیز به جرم همکاری با امیر مغلوب، دستگیر و به پایتخت اعزام گردیدند و تعدادی از فرزندان و همسران و دیگر منسوبان او به شیوههای مختلف کشته شدند.[۶۶] با قدرت گرفتن درزیهای یمنی، هواداران قیسی خاندان معن دست به شورشهایی زدند که به جنگی داخلی میان این دو تیره از طائفه درزی منجر شد و دو سال به طول انجامید.[۶۷]
امیر ملحم برادرزاده امیرفخرالدین که در آخرین حملات منجر به سقوط وی، موفق شده بود از صحنه درگیریها فرار کرده و خود را نجات دهد، پس از آنکه مدتی مخفیانه شورشها را رهبری میکرد، با مناسب دیدن اوضاع، به صحنه سیاسی بازگشت و مورد حمایت درزیهای قیسی که به دلیل فقدان امیری قدرتمند چون فخرالدین، شرایط سختی را میگذراندند، قرار گرفت. امیرملحم بهزودی با سامان دادن نیروهای رزمی، در سال 1638، با امیرعلی علمالدین حاکم دست نشانده عثمانیها بر شوف وارد کارزار شد و موفق گردید او و هواداران یمنی او را شکست دهد. از سوی دیگر، عثمانیها که پس از فخرالدین، اوضاع لبنان را آشفته و نابسامان میدیدند، پس از پیروزی امیر ملحم بهاین باور رسیدند که وی مناسبترین فرد در شرایط موجود برای فرمانروایی بر لبنان است و لذا پس از اعلام تبعیت امیرملحم از سلطان عثمانی، امارت او را به رسمیت شناختند.[۶۸] امیرملحم در حالی که به شدت از سوی عثمانیها تحت نظارت بود، تلاش کرد تا سیاستهای عمویش را دنبال کند. هرچند در طول سالهای امارت درگیریهایی با مخالفان خود داشت و یک بار هم با سپاهیان عثمانی والی شام درگیر نبرد شد و البته آنان را شکست داد، موفق شد با حفظ روابط خود با دربار عثمانی تا حدودی اهداف خود را تحقق بخشد. او روابط تجاری با توسکانی را ادامه داد و بسیاری از نزدیکان عمویش به ویژه مسیحیان مارونی را به خدمت گرفت وخاندانهای مارونی را که به توسکانی گریخته بودند به لبنان بازگرداند و نیز روابط خود را با امیران خاندان شهاب همچنان حفظ کرد.[۶۹] امیر ملحم پس از 22 سال امارت در سال 1657 در صیدا درگذشت.
با مرگ امیرملحم، ابتدا دو فرزندش قرقماز و احمد مشترکا زمام امور را در دست گرفتند و پس از مرگ قرقماز، امیراحمد فرمانروایی را در اختیار گرفت. او سیاستهای پدر را دنبال میکرد و به ویژه سعی داشت با استفاده از ضعف دربار عثمانی که درگیر جنگ با مجارستان بود، بخشهای از دست رفته قلمرو امارت امیرفخرالدین را به گستره امارت خود منضم سازد. از جمله رویدادهای مهم این دوره علاوهبر ادامه نزاع قیسی یمنی مهاجرت گروههایی دیگر از مسیحیان مارونی کسروان به جنوب و سکونت در مناطق همجموار جبل عامل بود. امیر احمد تا سال 1697 تحت نظارت والی جدید صیدا به فرمانروایی ادامه داد و در این سال در دیرالقمر درگذشت. از آنجا که امیراحمد فرزند ذکوری نداشت، با مرگ او امارت خاندان معن منقرض گشت[۷۰] و لذا با توافق اعیان و اشراف درزی و مارونی، فرمانروایی شوف به امیر بشیر از خاندان شهاب واگذار شد.[۷۱]
لبنان در دوره امارت خاندان معن به ویژه در عهد فخرالدین دوم از نوعی خودمختاری در دل امپراطوری عثمانی برخوردار بود.[۷۲] این سرزمین در طول فرمانروایی امیران معنی، علیرغم درگیریهای گاه خونین، از رفاه و آبادی نسبتا مطلوب برخوردار بود. سازمان اداری، شرایط اقتصادی و رونق کشاورزی، به ویژه تربیت کرم ابریشم، سپاه قدرتمند و امنیت نسبی، از ویژگیهایی بود که پیش از آن، وجود نداشت و اقدامات عمرانی آنگونه که در عهد فخرالدین دوم صورت گرفت، در سراسر دوران امارت آل معن منحصر به فرد بود. امیرفخرالدین در طول اقامت در توسکانی که در آن روزگار در اوج عمران و آبادی بود، به شدت تحت تاثیر مظاهر تمدنی غرب قرار گرفت و در بازگشت به لبنان سعی کرد تا با الهام از آن مظاهر تمدنی در قلمرو تحت حاکمیت خود اقداماتی را صورت دهد؛[۷۳] از جمله گروهی از مهندسان و معماران ایتالیایی را به لبنان دعوت کرد. آنان در احداث بناهای جدید، به ویژه کاخهای امیر نقش اساسی داشتند.[۷۴] مهمترین آثار عمرانی دوره امیر فخرالدین در شهرهای صیدا، بیروت و دیرالقمر قابل مشاهده است. روابط بازرگانی با اروپا در این دوره تقویت و گسترش یافت و با ایجاد تحولاتی در شیوه تولید ابریشم، موفق شد آن را به عنوان یک کالای محلی قابل عرضه در بازارهای جهانی مطرح سازد.[۷۵]
فخرالدین علاوهبر به تقویت وگسترش بازرگانی با اروپا، نظام گمرکی را که پیش از او مرسوم نبود، برقرار کرد و بنادر لبنان بهخصوص بندر صیدا را بازسازی کرد. امکانات و شرایط مطلوبی که فخرالدین دوم به وجود آورد به بازرگانان اروپایی امکان میداد تا دامنه فعالیتهای خود را از لبنان به سایر مناطق شام و برخی کشورهای منطقه مثل عراق و حتی تا هند گسترش دهند.[۷۶]
در دوره امارت فخرالدین و به دلیل روابط او با اروپا و نزدیکی با مسیحیان مارونی به ویژه با وجود نظام امتیازات، شرایط مساعدی برای فعالیت مبشران اروپایی و فعالیتهای آموزشی مسیحیان فراهم آمد. فخرالدین همچنین مبشران را تشویق به تاسیس کلیسا در عکا، صیدا و جبل کرد.[۷۷] هرچند فعالیتهای تبشیری، اهداف ظاهرا دینی داشت، تبلیغ فرهنگ و تمدن جدید اروپا نیز مورد توجه آنان بود و فعالیتهای آموزشی در کنار تبشیر زمینه چنین امری را فراهم میکرد. مهمترین تحول آموزشی در دوره امیرفخرالدین، بازگشت فارغ التحصیلان مدرسه مارونی رم به لبنان بود. آنان با تاسیس مدرسه در روستاهای خود در کنار فعالیتهای تبلیغی مذهبی به آموزش جوانان و نوجوانان میپرداختند. آموزش در مدرس جدید با اقتباس از روشهای نوین در نظام آموزشی اروپا صورت میگرفت و با روشهای موجود در لبنان فاصله داشت. در همین دوره تعدادی مرکز آموزش عالی نیز در برخی دیرهای مسیحی فعال بود؛ از جمله مرکز آموزشی که توسط پاتریاک یوحنا محلوف درسال 1624 در بشری تاسیس شد.[۷۸] مهمتر از همه، تحولات جمعیتی و توسعه گستره جغرافیایی مسیحیان مارونی بود که از اوایل قرن شانزدهم آغاز شد و به توسعه قدرت سیاسی و حکومتی آنان انجامید.[۷۱]
امارت خاندان شهاب(1697 تا 1841)
با انتخاب شورای اعیان و اشراف درزی و مارونی، بشیر از امیران حاکم بر وادی التیم به نیابت از امیرحیدر شهابی 12 ساله و تا رسیدن او به شرایط سنی مناسب، قدرت را در اختیار گرفت. بشیر توانست سیطره خود را تا جبل عامل گسترش دهد.[۷۹] و اقدامات اصلاحی بسیاری را صورت دهد. همچنین با توجه به جایگاه شورای اعیان و اشراف در ساختار قدرت، نظام ملوک الطوائفی اهمیتی ویژه یافت و به ویژه شیوخ فئودالی که در دوره فخرالدین دوم تضعیف شده بودند، دوباره سربرآوردند و امتیازاتی برای خود کسب کردند و مارونیها ،به ویژه خاندان خازن از نفوذ اجتماعی و انحصاری بسیاری برخوردار شدند. خاندان درزی جنبلاط نیز موقعیتی ممتاز یافتند و شیخ بشیرجنبلاط به لحاظ ثروت، شخص اول لبنان بهشمار میرفت. دیگر طوائف مسیحی نیز در این دوره از شرایط مناسبی برخوردار بودند. امیربشیر پس از 9 سال نیابت امارت در سال 1706 درگذشت و امیرحیدر شهابی جای او را گرفت.[۸۰]
مهمترین رویداد در سالهای اولیه امارت امیرحیدر، درگیریهای شدید میان دو گرایش قیسی و یمنی بود که به تحریک والی عثمانی صیدا اتفاق افتاد. والی صیدا با سوء استفاده از شرایط انتقال قدرت میان دو امیر و با هدف پیشگیری از تحکیم قدرت و توسعه قلمرو امارت شهابی، اداره امور شوف و کسروان را به یوسف علم الدین، رهبر شاخه یمنی درزیها سپرد و سپس در سال 1711 او را در راس نیروهای رزمی برای سرکوب امیرحیدر به سوی دیرالقمر روانه کرد. هر چند امیرحیدر ناگزیر از فرار شد، به زودی درزیها و مارونیهای قیسی به حمله متقابل دست زدند و در منطقه عین دارا ضربات سختی بر یمنیها وارد ساختند. در این حمله نیروهای رزمی خاندان علم الدین که مانع عمده توسعه و تحکیم شهابیها بودند، نابود شدند و بدینسان جریان سیاسی یمنی نفوذ خود را در صحنه سیاسی لبنان از دست داد.[۷۹] این امر به تحکیم پایههای قدرت و وسعت گرفتن قلمرو حکومت امیران شهابی و از میان رفتن نزاعهای دیرینه قیسی یمنی در این سرزمین شد. از آن پس برخی خاندانها فئودال درزی و مارونی که در پیروزی و تحکیم قدرت امیرشهابی همکاری داشتند از جایگاه ویژه و تاثیرگذار برخوردار و به عنوان همپیمان خاندان شهاب تا پایان امارت این خاندان، درسیاستگذاریها مشارکت و از منافع حکومتی نیز بهرهمند میشدند. مهمترین این خاندانها عبارت بودند از جنبلاط، ابی اللمع و خازن.[۸۱] علاوه بر آنها خاندانهای دیگر درزی و مارونی نیز در ساختار قدرت نفوذ داشتند. خاندان درزی ارسلان هر چند وابسته به شاخه یمنی بود، موفق شد خود را از پیامدهای شکست نهایی یمنیها در سال 1711 برهاند و هر چند قدرت و شوکت گذشته خود را از دست داد، امارت خود را بر بخشهایی از منطقه غرب حفظ کند.[۸۲] سیاستهای امیر جدید باعث شد امارت شهابی از قدرت و شوکت فوق العادهای برخوردار شود و قلمرو سلطه او توسعه یابد و بیشتر مناطقی که درعهد فخرالدین دوم تحت حاکمیت او قرار داشت، در اختیار او قرار گیرد.[۸۳] رویداد مهم دیگر این دوره، ظهور نزاع میان دو خاندان درزی جنبلاط و یزبک بود که نزاع دیرینه قیسی یمنی شد. این نزاعها و اختلافات که ریشه در گذشته داشت، به زودی سراسر لبنان را دربرگرفت که پیامدهای آن در طول دوره شهابی استمرار یافت.[۸۲]
امیرملحم، فرزند و جانشین امیرحیدر که از سال 1732 بر کرسی امارت نشست، بر شیوه حکومتی پدر وفادار ماند. نزاع جنبلاطی - یزبکی در عهد او استمرار داشت و دامنه آن از دایره درزیها فراتر رفت و جامعه مارونی را نیز دربرگرفت[۸۱] و البته امیران شهابی از این نزاع سیاسی در جهت تحکیم قدرت خود بهره میگرفتند. حضور خاندانهای مارونی در ساختار قدرت و توسعه قلمرو تحت نفوذ آنان که از دورههای پیش آغاز شده بود؛ به ویژه افزایش قدرت اقتصادی آنان که بزرگترین تولیدکنندگان ابریشم بوده از راه صادرات این کالا به بازارهای اروپا به ثروت دست یافته بودند، از یک سو و ادامه درگیریهای گاه خونین جنبلاطی- یزبکی و پیامدهای آن که منجر به تضعیف خاندانهای درزی شده بود از دیگر سو، موازنه قدرت را به تدریج به نفع مارونیها تغییر داد که یکی از پیامدهای آن گرویدن فرزندان امیرملحم به مسیحیت بود.[۸۴] این تغییر مذهب محدود به فرزندان امیر نشد و به تدریج برخی دیگر از افراد خاندان شهاب و تنی چند از امیران خاندان درزی ابی اللمع به مذهب مارونی پیوستند.[۸۵]
امیرملحم در سال 1754 به دلیل بیماری از قدرت کناره گرفت و از آنجا که فرزندش یوسف کودکی خردسال بود، احمد و منصور برادران امیر مشترکا قدرت را به دست گرفتند. طی سالها نزاع بر سر قدرت، سرانجام منصور موفق به حذف احمد و ادامه حکومت تا سال 1770 شد. پس از آن امیر یوسف جوان که پیشتر به مذهب مارونی گرویده بود، حکومت را در دست گرفت و بدینسان دوران امارت امیران مسیحی خاندان شهاب آغاز شد[۸۶] که نه تنها به تحکیم بیشتر قدرت مسیحیان مارونی، که به تضعیف قدرت درزیها انجامید. در همین سالها، گروهایی از مسیحیان کاتولیک و ارتدوکس از مناطق مختلف شام به لبنان مهاجرت کردند و جمعیت مسیحیان را افزایش دادند. در سالهای اولیه امارت امیر یوسف، ماجراجوییهای ضاهرالعمر در مناطقی از شام همچون عکا و اشغال شهر صیدا، مشکلاتی را برای او به وجود آورد. هرچند در سال 1775 با حمله عثمانیها صیدا از او پس گرفته شد و احمد پاشا معروف به جزار، ماجراجوی آلبانی تبار که در سرکوب نیروهای ضاهرالعمر و آزادی صیدا نقش عمدهای ایفا کرده بود، به عنوان والی صیدا منصوب گردید؛ مشکلات او بیش از گذشته ادامه یافت. جزار که روحیه قدرت طلبانه توام با قساوت و ماجراجویی داشت تلاشهایی را برای انضمام امارت امیریوسف به قلمرو خود آغاز کرد و از جمله بیروت را اشغال کرد و با اتخاذ سیاست تفرقه افکنانه میان امیریوسف و نزدیکانش، به ویژه شعلهور کردن آتش نزاع جنبلاطی-یزبکی، سعی در تضعیف امیر و تحقق هدف نهایی خود داشت. مزاحمتهای جزار سالها ادامه یافت و سرانجام در سال 1788 به جنگ داخلی انجامید و شرایط برای سرکوب نهایی امیریوسف آماده شد. درچنین شرایط و اوضاع آشفتهای، بشیر شهاب از خویشان امیریوسف که شخصی زیرک و جاه طلب و با استفاده از اعتماد وی به تحکیم جایگاه خود پرداخته بود، وارد صحنه شد. بشیر با مشاهده موقعیت رو به ضعف امیر و کاهش محبوبیت او، مخفیانه به همکاری با جزار پرداخت و موفق شد با حمایت او و شاخه جنبلاطی درزیها به حکومت برسد.[۸۷]
سالهای اولیه امارت بشیر[iv] با عدم استقرار، رقابت و توطئههای فرزندان امیریوسف علیه او همراه بود. همچنین احمدپاشا جزار که نسبت به عدم همکاری بشیر در پیشگیری از حمله ناپلئون دوم به عکا در سال 1799 بر او خشم گرفته بود، اقداماتی را علیه او صورت داد که وی را ناگزیر از فرار به قبرس با حمایت انگلیسیها ساخت.[۸۸]
بشیر دوم چند ماه پس از فرار، به لبنان بازگشت و با هم پیمانی برخی از امیران محلی، مجددا قدرت را در اختیار گرفت. مرگ جزار در سال 1804، که دشمن سرسخت و مانع استقرار و توسعه طلبی او بود، فرصتی فراهم ساخت که پس از 30 سال ضمن جلب رضایت عثمانیها از حمایت قدرتهای اروپایی نیز برخوردار شود و از این طریق علاوهبر سرکوب رقیبان و دشمنان داخلی به تحقق سیاستهای خود بپردازد. همچنین همکاری او با والی عثمانی شام در دفع حملات وهابیها، موقعیت او را نزد عثمانیها بهبود بخشید.[۸۹]
رویداد مهم ده سال آخر دوره طولانی امارت امیربشیر دوم، حمله سپاه محمدعلی پاشای مصر به شام بود. محمدعلی پاشا که در جریان حملات نظامی عثمانیها برای سرکوب قیام استقلال طلبانه یونانیها با آنان همکاری کرده و انتظار داشت به عنوان پاداش این همکاری، ولایت شام به قلمرو او منضم شود ولی با پاسخ منفی آنان روبهرو شده بود سپاه خود را به فرماندهی فرزندش ابراهیم روانه شام کرد. در این حملات، بشیر دوم ناگزیر از همکاری با مصریها شد و نیروهای نظامی و دیگر امکانات خود را نه تنها برای اشغال شهرهای صور، صیدا، طرابلس و بیروت در اختیار ابراهیم پاشا قرار داد، در تصرف دیگر بخشهای شام نیز همراه او و همچنین در طول 9 سال حضور ابراهیم پاشا در لبنان، مجری اوامر و سیاستهای او بود.[۹۰] هرچند در سالهای اولیه اشغال لبنان به دلیل برخی سیاستها و اقدامات ابراهیم پاشا همچون برقراری امنیت و زمینه بخشیدن به مشارکت مردم و فعالان سیاسی در اداره امور، ارتقاء سطح معیشت مردم و تلاش برای برقراری برابر سیاسی میان مسلمانان و مسیحیان، با استقبال روبهرو شد؛ افزایش هزینههای اشغالگری که نتیجه آن افزایش سطح مالیاتها بود، برقراری سربازی اجباری و دیگر اقدامات سختگیرانه، به زودی نارضایتیهایی را پدید آورد. این نارضایتیها ابتدا در میان درزیها شکل گرفت[۹۱] و به تدریج در سال 1838 به شورشی گسترده تبدیل شد. ابراهیم پاشا با توزیع سلاح در میان مسیحیان از بشیر دوم خواست تا برای سرکوب شورشها اقدام کند. این، بار دوم بود که در لبنان درگیریهایی بر اساس وابستگیهای طائفهای روی میداد. در سال بعد شیعیان جبل عامل نیز به شورش برخاستند که توسط نیروهای مصری با همکاری مسیحیان مارونی سرکوب شدند.[۹۲] شورشها نه تنها مناطق مختلف لبنان که بخشهای وسیعی از دیگر مناطق شام را فراگرفت. ابراهیم پاشا که از احتمال گسترش دامنهاین شورشها به میان مسیحیان مارونی به شدت نگران شده بود، از امیربشیر خواست که آنان را خلع سلاح کند. این امر با واکنش مسیحیان روبهرو شد و آنان نیز به تدریج به شورش پیوستند و سرانجام در سال 1840، نمایندگانی از مسیحیان مارونی، درزیها، سنیها و شیعیان گرد آمدند و قیام عمومی علیه اشغالگران مصری و امیربشیر را اعلام کردند. علیرغم حمایت فرانسه از ابراهیم پاشا و امیربشیر و سرکوب قیام عمومی، موج دوم قیام تبدیل به انقلابی فراگیر در حمایت از دخالت نظامی خارجی شد. با بمباران بیروت توسط کشتیهای جنگی عثمانی و پیاده شدن نیروهای دریایی اتریشی و انگلیسی در سواحل جونیه در اکتبر همان سال، با عقبنشینی نیروهای مصری از عکا و دستگیری امیربشیر و تبعید او به مالت، پایان حضور مصریها در شام اعلام شد.
با سقوط امیربشیر دوم، بشیر سوم توسط اروپاییها و با تایید سلطان عثمانی جانشین او شد و با توجه به ادامه اوضاع بحرانی، تنها توانست 18 ماه امارت کند.[۹۳]
بشیر دوم توانسته بود با هوشمندی و قدرت سیاسی در بیشتر دوره امارت، زمام امور را در اختیار داشته و قطب بندیهای طائفهای و سیاسی را تدبیر کند. هرچند در سالهای پایانی امارت که همزمان با حضور مصریها در لبنان بود، موقعیت و قدرت او به شدت تضعیف شد و آشوب و نابسامانی سراسر لبنان را فراگرفته بود، با حذف او از صحنه قدرت، نابسامانی و آشفتگی اوضاع بیشتر شد. از جمله دلایل استمرار و افزایش بحران، گسست هم پیمانی و ائتلاف میان خاندانهای درزی و مسیحیان و زعمای فئودال علیه بشیر دوم، بازگشت مشایخ فئودال درزی از تبعیدگاه و تلاش برای بازپس گیری املاک و امتیازات خود و مخالفت بشیر سوم از یک سو و مداخله قدرتهای اروپایی در امور لبنان و تحریک گروهها و طوائف علیه یکدیگر، از دیگر سو بود که بروز مجدد قطب بندیها و نزاعهای سیاسی گذشته، به ویژه مارونیها و درزیها را در پی داشت. بی کفایتی امیربشیر سوم در اداره امور و مخالفت او با خواستههای مشایخ درزی نیز بر دامنه بحران افزود. از سوی دیگر عثمانیها پس از عقبنشینی نیروهای مصری از شام، سیاست جدیدی مبتنی بر مرکزیت گرایی در اداره امور مختلف شام در پیش گرفتند تا از شکلگیری زمینههای استقلال طلبی پیشگیری کنند.[۹۴]
ادامه بحران و مخالفت بشیر سوم و مسیحیان مارونی با بازگرداندن املاک و امتیازات پیشین رهبران و مشایخ درزی که در واقع، تغییر موازنه قدرت به نفع درزیها بود، آنان را ناگزیر ساخت تا دست به سلاح برند. برخی درگیریهای پراکنده و کشته شدن تعدادی از درزیها توسط مارونیها در سال 1841، مقدمه یک درگیری گسترده بود. در اواخر همان سال درزیها طی حملهای به دیرالقمر با به آتش کشیدن شهر و کشتن تعدادای از ساکنان مسیحی آن دست به انتقام جویی زدند.[۹۵] درگیریهای خونین دیرالقمر بهزودی به دیگر مناطق کشیده شد و طی آن هزاران مارونی کشته و اماکن آنان به آتش کشیده شد. در حالی که اوضاع عملا به نفع درزیها پیش میرفت، عثمانیها که همواره به دنبال فرصت برای تثبیت سلطه خود بر لبنان بودند، عزم خود را برای دخالت در اوضاع و کنترل آن جزم کردند که مورد حمایت دولتهای اروپایی نیز قرار گرفت. مصطفی پاشا افسر بلند پایه عثمانی که با هدف سامان دادن به اوضاع به بیروت آمده بود، هرچند سعی داشت نقش میانجیگرانهای را میان درزیها و مارونیها بازی کند، از یک سو از مزایای حکومت مستقیم عثمانی برای مارونیها سخن میگفت و از سوی دیگر درزیها را به ادامه حمله به مناطق مسیحینشین و غارت آنها تشویق میکرد. در حالی که اوضاع در حال انفجار بود، عثمانیها تصمیم نهایی خود را گرفتند؛ مصطفی پاشا با فراخوانی بشیر سوم به بیروت، عزل او را اعلام و وی را به پایتخت اعزام کرد و بدینسان امارت خاندان شهابی در سال 1842 به پایان رسید.[۹۶]
مهمترین تحول در دوره امارت آل شهاب، تغییر موازنه قدرت میان دو طائفه درزی و مارونی بود که عوامل جمعیتی، اقتصادی و سیاسی در آن نقش آفرین بود. مهاجرت جمعیت بسیاری از مسیحیان سوریه که در پی درگیریهای فرقهای طی قرون 18 و 19 ناگزیر از ترک مناطق مسکونی خود و عزیمت به لبنان شدند، از یک سو و کاهش جمعیت درزیها به دلیل درگیریهای مستمر قیسی-یمنی و سپس جنبلاطی-یزبکی و مهاجرت بسیاری از آنان به سوریه در نتیجه درگیریهای مداوم با نیروهای ابراهیم پاشا و بشیر دوم، عامل جمعیتی را به نفع مسیحیان مارونی تغییر داد. روابط مارونیها با غرب و فعال شدن گروههای تبشیری غربی و تاسیس مراکز آموزشی توسط آنان، نقش بارزی در ظهور طبقه تحصیل کرده مارونی داشت که در دوره امارت آل شهاب، پستهای کلیدی اداری و سیاسی را در اختیار داشتند. همچنین توسعه مبادلات بازرگانی میان لبنان و اروپا که محور آن ابریشم بود، باعث شد تا گروهی از مسیحیان مارونی که از بزرگترین تولیدکنندگان ابریشم بودند به سرمایههای کلان دست یابند و بدینسان در میان مسیحیان طبقه سرمایهداری شکل گرفت که به خصوص در سالهای نزدیک به فروپاشی امارت شهابی، نقش مهمی در تحولات سیاسی ایفا کردند. حضور فعال سیاسی مسیحیان مارونی در صحنه قدرت به ویژه در دوره اشغال لبنان توسط مصریها و دوری درزیها از مناصب و مسئولیتهای حکومتی به دلیل مخالفت با بشیر دوم و حضور مصریها، نه تنها موجب افزایش قدرت سیاسی مارونیها که به افزایش فاصله و دشمنی میان دو طائفه شد که بسیاری از رویدادها و تحولات این دوره را رقم زد.
دو بخش اداری خودمختار(1842 تا 1858)
با سقوط بشیر سوم، مصطفی پاشا، عمرپاشا از نزدیکان خود را به عنوان حاکم منصوب کرد. این انتصاب با استقبال درزیها که سقوط شهابیها را مرهون مبارزات خود میدانستند و مخالفت مارونیها که خواستار بازگشت امارت شهابی بودند، روبهرو شد.[۹۷] از سوی دیگر، در برابر حمایت فرانسویان از مسیحیان مارونی در خصوص احیای مجدد امارت شهابی، کنسول انگلیس در رقابت با فرانسویان، به حمایت از درزیها وارد صحنه شد.[۹۸] سیاست سلطه مستقیم عثمانیها بر لبنان نیز مورد مخالفت مشایخ و رهبران درزی که پیشتر از عثمانیها استقبال کرده بودند، قرار گرفت.[۹۹] عثمانیها نیز همچون گذشته با تحریک مسیحیها علیه درزیها سعی در تحقق سلطه مستقیم بر لبنان داشتند. ادامه مقاومت درزیها مجددا به بحران تبدیل شد. برخورد خشونت آمیز عمرپاشا و دستگیری رهبران درزی نیز عکس العمل شدید آنان را در پی داشت. مارونیها هر چند با ادامه سلطه مستقیم عثمانیها به شدت مخالف بودند؛ با توجه به دشمنی و درگیریهای خونین گذشته، از همپیمانی با درزیها سرباز زدند و بدینسان، درزیها در سال 1838، خود زمام قیام علیه عثمانیها را برعهده گرفتند. با محاصره بیتالدین مرکز حکومت عمرپاشا و اعلام خواستههای خود از جمله آزادی زندانیان و استعفای وی و درپی رد آنها، درگیریهای خونینی میان دو طرف روی داد که سرانجام به شکست درزیها منجر شد.
در همین زمان دولتهای اروپایی با سلطان عثمانی در خصوص چگونگی اداره امور لبنان مذاکراتی را صورت میدادند که در نهایت با توجه به نتیجه نرسیدن دو پیشنهاد، یکی بازگشت امارت که توسط فرانسه ارائه شد و با حمایت مسیحیان همراه بود و دیگری، انضمام کامل لبنان به امپراطوری عثمانی که با تایید عثمانی و مخالفت انگلیس و اتریش روبهرو شد، طرح پیشنهادی اتریش که مبتنی بر تقسیم لبنان به دو بخش اداری خودمختار بود، مورد توافق قرارگرفت. بر اساس این طرح، بخش شمالی لبنان با اکثریت مارونی توسط قائم مقام مارونی و بخش جنوبی را قائم مقام درزی اداره و البته هر دو در مسائل مهم به والی عثمانی صیدا مراجعه میکردند.[۱۰۰] این طرح مورد تأیید فوری فرانسه و انگلیس قرار گرفت و دولت عثمانی گریزی از پذیرش آن نداشت. نظام جدید که در سال 1843 به اجرا گزارده شد، نه تنها از وخامت اوضاع نکاست که از همان آغاز با مشکلات سختی روبهرو شد. از جمله مشکلات اساسی، وجود مسیحیان مارونی در بخش جنوبی بود که حدود 60% ساکنان آن را تشکیل میدادند و کلیسای مارونی خواستار آن بود که آنان از دایره حکومت درزیها خارج و تحت اداره فرماندار بخش شمال درآیند. درزیها نیز بر حق سنتی خود مبنی بر تعمیم سلطه درزی بر بخش شمالی جبل لبنان تاکید داشتند.[۱۰۱] این در حالی بود که فرانسویان از نفوذ بر بخش مارونینشین برخوردار بودند و انگلیسیها و عثمانیها در بخش مختلط جنوبی از نفوذ بیشتری برخوردار شدند. عثمانیها که به دنبال تحقق سلطه مستقیم خود بر لبنان بودند، نه تنها از بروز اختلافات و درگیریهای در حال ظهور پیشگیری نمیکردند که از آن بهره برداری نیز میکردند.[۱۰۲] رقابت شدید دو قدرت استعماری فرانسه و انگلیس بر سر نفوذ در منطقه و تاثیر این رقابت در نزاع و اختلافات دو طائفه درزی و مارونی، به استمرار آن دامن زد و به درگیریهای خونین میان آنها منجر شد که سالها ادامه یافت. از سوی دیگر در نیمههای قرن 19، ورود پدیدههای تمدنی جدید غرب و به خصوص سرازیر شدن کالاهای صنعتی اروپا به بازارهای سوریه و لبنان، منجر به نابودی اقتصاد سنتی در این منطقه شد که خود یکی از عوامل عمده در افزایش تشنجات اجتماعی بود.[۱۰۳] این تشنجات به درگیریهایی دامن زد که در سالهای 1858 تا 1860 به اوج رسید و بیشتر مناطق لبنان را دربرگرفت. درحالی که کشاورزان مارونی در بخش شمالی علیه زعمای فئودال قیام کرده بودند، درزیهای بخش جنوبی برای اعاده قدرت و سلطه خود مسیحیان را در مناطق مختلف مورد حمله قرار دادند؛ از جمله در تهاجم به جزین و دیرالقمر صدها مسیحی مارونی کشته و بسیاری نیز به مناطق امن از جمله صیدا، جبل عامل و بیروت پناه بردند.[۱۰۴] از سوی دیگر مارونیهای بخش شمالی در انتقام از کشتار مسیحیان بخش درزی، حملاتی را علیه درزیهای ساکن در مناطق شمالی صورت دادند و بسیاری از آنان را ناگزیر از کوچ به مناطق دیگر کردند. شیعیان نیز از آتش این درگیریها در امان نماندند؛ هم در مناطق جنوبی و هم در مناطق شمالی، روستاهای شیعهنشین تحت حملات درزیها و مارونیها خسارتهای بسیاری را متحمل و ناگزیر از ترک مناطق مسکونی خود شدند.[۱۰۵] با گسترش دامنه درگیریها به دیگر مناطق شام از جمله دمشق و کشتار مسیحیان این شهر، اوضاع شکلی فاجعه آمیز به خود گرفت و درچنین شرایطی فرانسویان که از پیش خود را آماده کرده بودند، به بهانه حمایت از دولت عثمانی نیروهای خود را در سواحل بیروت پیاده کردند و به سمت مناطق درزی نشین شوف پیشروی کردند.[۱۰۶] در همین حال در بیروت کمیتهای متشکل از نمایندگان سیاسی فرانسه، انگلیس، اتریش، روسیه و آلمان به ریاست فوادپاشا وزیر خارجه عثمانی، راههای استقرار نظم و آرامش را مورد بحث و مذاکره قرار دادند. مذاکرات کمیته هشت ماه به درازا کشید و سرانجام اعضای کمیته، طرحی را مورد تصویب قرار دادند که بر اساس آن، از سال 1861، جبل لبنان به عنوان یک ولایت یا متصرفیه با خودمختاری محدود و در چارچوب امپراطوری عثمانی و با حمایت دولتهای اروپایی تضمین کننده آن، جایگزین طرح دو بخش اداری (دو قائم مقامی) شد.[۱۰۷]
نظام خودمختار متصرفیه
در راس نظام حکومتی جدید، متصرف قرار داشت که از میان مسیحیان کاتولیک، پس از تایید دولتهای امضاکننده طرح، توسط سلطان عثمانی انتخاب میشد. شورای اداری نیز متشکل از 12 نماینده طوائف مختلف: 4 نماینده مارونیها، 3 نماینده درزیها، 2 نماینده از روم ارتدکس، 1 نماینده از روم کاتولیک، 1 نماینده از سنیها و 1 نماینده از شیعیان، متصرف را در اداره امور یاری میداد.[۱۰۸]
نظام جدید هرچند طرفهای محلی بحران، آن را انتخاب نکرده بودند و هیچ یک از آنان در کمیته طرح و تصویب آن حضور نداشتند، توانست پس از دورههای پیدرپی خشونت و بحران، اوضاع را تا حدی بهبود بخشد.[۱۰۹]
با سامان یافتن نسبی اوضاع، شرایط اقتصادی و اجتماعی نیز رو به بهبود گزارد. فعالیتهای عمرانی آغاز شد و کشاورزی نیز مجددا رونق گرفت. با فعال شدن بازرگان میان لبنان و فرانسه، صنعت ابریشم نیز رشد کرد و به یکی از محورهای اقتصادی تبدیل شد.[۱۱۰] با توسعه فعالیتهای آموزشی گروههای تبشیری و تاسیس مراکز آموزشی از جمله دانشگاه قدیس یوسف توسط مبشران فرانسوی و دانشکده انجیلی سوریه توسط پروتستانها که بعدها به دانشگاه آمریکایی بیروت تغییر نام داد، ایجاد مراکز متعدد چاپ و نشر و نیز شکلگیری مجامع فکری و علمی به شکلگیری فضای فرهنگی جدیدی منجر شد که گسترش نفوذ فرهنگی غرب را درپی داشت. در بیشتر این حوزهها مسیحیان و به ویژه مارونیها حضوری فعال داشتند و لذا به تدریج طبقه اقتصادی و اجتماعی جدیدی شکل گرفت که رکن اساسی آن را مارونیها تشکیل میدادند؛ در حالی که درزیها به تدریج به حاشیه رفتند.[۱۱۱]
تحولات سریع و گسترده در لبنان، به ویژه سازوکار سیاسی حاکم، در جهت تامین منافع دولتهای اروپایی به ویژه فرانسه بود و زمینه را برای تحولات بعدی فراهم کرد؛ از جمله، نظام متصرفیه الگویی شد تا فعالان سیاسی-اجتماعی عمدتا مارونی در اوایل قرن بیستم در محافل بینالمللی و کنفرانس صلح پاریس، به استناد آن خواستار تشکیل لبنان بزرگ تحت قیمومیت فرانسه شوند.
با آغاز جنگ جهانی در سال 1914، عثمانیها با لغو نظام خودمختار متصرفیه و تعیین متصرف عثمانی مسلمان برای جبل لبنان، خود مستقیما اداره امور را در دست گرفتند.[۱۱۲]
لبنان در سالهای جنگ دوره سختی را تجربه کرد که با سالهای پیش از آن کاملا متفاوت بود. در انحصار گرفتن بازرگانی، سربازی اجباری، تحمیل مالیاتهای سنگین، اجبار مردم به خرید اوراق قرضه جنگ، کمبود شدید مواد غذایی و شیوع گرسنگی که در بیشتر ولایتهای عثمانی نیز پدید آمد و در لبنان دهها هزار نفر را به کام مرگ فروکشاند، از جمله پیامدهای جنگ بود. مهمتر از آن، سرکوب شدید جنبش استقلال طلبانه توسط جمال پاشا والی عثمانی ملقب به سفاح و اعدام دهها تن از فعالان سیاسی استقلال طلب در بیروت و دمشق، فضای تیره و تاری را ایجاد کرد. از سوی دیگر قیام شریف حسین در حجاز و اعلام استقلال سرزمینهای عربی از عثمانی که با حمایت انگلیس صورت گرفت، مارونیها و بیشتر مسیحیان لبنان را به واکنش واداشت و ضمن مخالفت گسترده با پیوستن لبنان به امپراطوری عربی، از فرانسه خواستند تا نسبت به تضمین استقلال لبنان از آنها حمایت کند. پیش از آن نیز نمایندگان سیاسی فرانسه و انگلیس موافقتنامهای را امضا کرده بودند که به موجب آن، پس از پایان جنگ، بسیاری از مناطق شام به استثنای فلسطین، در اختیار فرانسه قرار میگرفت.
با پایان جنگ در سال 1918، فیصل فرزند شریف حسین با ورود به دمشق تشکیل حکومت عربی را اعلام کرد و بلافاصله والی عثمانی در بیروت، شهر را به عمرداعوق یکی از معتمدان شهر واگذار کرد. او نیز تشکیل دولت عربی را در اکتبر همان سال در بیروت اعلام کرد و نیروهای نظامی فیصل در بیروت مستقر شدند.[۱۱۳] تنها چند روز پس از آن با ورود نیروهای فرانسوی به بیروت که با استقبال مسیحیان روبهرو شد، دولت عربی در بیروت فروپاشید. این در حالی بود که مسیحیان، پیشتر موافقت و همراهی خود را با تاسیس دولت عربی در لبنان اعلام کرده بودند.[۱۱۴]
لبنان معاصر
قیمومیت فرانسه
در گیرودار مناقشات میان هواداران پیوستن لبنان به دولت بزرگ عربی و مدافعان استقلال لبنان و درحالی کهاین کشور تحت حکومت نظامی فرانسویان به فرماندهی ژنرال گورو بود، در پی مذاکرات طولانی قدرتهای بزرگ اروپایی در کنفرانس سان ریمو، سرانجام در سال 1920، قیمومیت فرانسه بر سوریه و لبنان رسماً اعلام[۱۱۵] و همان سال، ژنرال گورو به عنوان کمیسر عالی فرانسه تعیین شد. او نیز با انضمام بیروت، صور، صیدا، طرابلس، مرجعیون و بقاع به جبل لبنان، تاسیس لبنان بزرگ را اعلام کرد که با مخالفت شدید مسلمانان روبهرو شد؛ درحالی که مسیحیان و بهطور خاص، مارونیها، قاطعانه آن را تایید و مورد حمایت قرار دادند.لذا از همان آغاز قیمومیت و تاسیس لبنان بزرگ، میان لبنانیها بر سر این مساله و پیامدهای آن، اختلاف و دو دستگی پدید آمد.[۱۱۶]
فرانسویان برای اداره امور لبنان بزرگ عمدتا از مسیحیان مارونی و فارغ التحصیلان مراکز آموزشی فرانسوی و کاتولیکی استفاده میکردند و بیشتر پستهای مدیریتی به آنان واگذار شد و البته پستهای کلیدی در اختیار مستشاران فرانسوی بود. مسلمانان که اصولا با نظام قیمومیت مخالف بودند، عموما از پذیرش مسئولیت خودداری میکردند و در واقع به نوعی به تحریم سیاسی دولت قیم روی آورده بودند.[۱۱۷]
جمهوری لبنان
در حالی که مخالفت مسلمانان با نظام حاکم ادامه داشت، کمیسر عالی فرانسه در می 1926، قانون اساسی را اعلام و به استناد مفاد آن، لبنان بزرگ به جمهوری لبنان تغییر نام یافت و بدینسان اولین جمهوری در شرق ظهور کرد[۱۱۸] و بلافاصله شارل دباس از مسیحیان ارتدوکس نیز به عنوان رییس جمهور منصوب گردید.[۱۱۹]
در قانون اساسی مصوب، زبان فرانسه در کنار زبان عربی به عنوان زبان رسمی شناخته شد و رییس جمهور از اختیارات گستردهای برخوردار بود؛ ضمن آنکه او را تنها در برابر کمیسر عالی فرانسه پاسخگو میدانست. مهمتر از آن با مشروعیت بخشیدن به نظام قیم، سلطه فرانسه را بر حوزههای امنیت، ارتش و سیاست خارجی تثبیت کرد.[۱۲۰] به موجب قانون اساسی، کمیسر عالی نه تنها از حق نقض همه قوانین مصوب که از حق انحلال مجلس و تعلیق قانون اساسی نیز برخوردار بود[۱۲۱] و در همه زمینههای اقتصادی، سیاسی، آموزشی، نظامی و اداری، اختیار کامل داشت.
اعلام قانون اساسی از آنجا که به تحکیم سلطه و نفوذ فرانسه میانجامید، بر دامنه نارضایتی نیروهای ملی اسلامی که خواهان اتحاد لبنان با سوریه بودند، افزود. از جمله سیاستمدارانی که ناراضیان را رهبری میکردند، عبدالحمید کرامی در طرابلس و سلیم سلام در بیروت بودند. برخی از سیاستمداران ملیگرا نیز شعار وحدت عربی سر میدادند که خیرالدین الاحدب و ریاض الصلح از چهرههای برجسته آنان بودند.[۱۲۲]
از جمله سیاستمداران مسیحی که از نظام قیم حمایت میکردند، امیل اده، مسیحی مارونی و فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه سن ژوزف بود که عضو شورای مشورتی و در زمره مشاوران کمیسر عالی فرانسه قرار داشت. اده نه تنها از سیاستهای فرانسه در لبنان حمایت میکرد، از آنجا که لبنان را وطن قومی مسیحیان و مسلمانان را خطری برای آن میدانست، به شدت به انضمام لبنان به کشورهای عرب مخالف بود. البتهاین تفکر منحصر به اده نبود و در میان مسیحیان مارونی، چهرههای بسیاری از آن حمایت میکردند؛ از جمله اغناطیوس مبارک، رییس اسقفهای مارونی که آشکارا هواداری خود را از وطن قومی مسیحیان اعلام میکرد.[۱۲۳] بشارة الخوری از دیگر سیاستمداران مارونی، گرچه بر استقلال لبنان تاکید داشت، همکاری با مسلمانان و ارتباط با سوریه و دیگر کشورهای عربی را ضروری میدانست. وی همچنین با تعیین حاکم فرانسوی در لبنان مخالف و خواستار اداره امور توسط لبنانیها بود. امیل اده و بشارة الخوری، پس از اعلام جمهوری لبنان، به عنوان دو رقیب مارونی عمده در صحنه سیاسی لبنان ظهور کردند کهاین رقابت تا استقلال لبنان استمرار داشت.
اعتراضات و مخالفت نیروهای ملی اسلامی با ادامه سیاستهای فرانسه در لبنان از یک سو و فعالیت هواداران مسیحی استقلال لبنان از سوی دیگر با فراز و فرودهایی تا سال 1936، همچنان استمرار داشت. در این سال، اوجگیری قیام مردم سوریه علیه نظام قیم، فرانسویان را ناگزیر از عقد موافقتنامهای با سوریه با هدف اعطای استقلال کرد. این تحول مهم، استقلال طلبان لبنانی را بر ادامه مبارزه برای تحقق هدف خود تشویق و فراکسیون قانون اساسی به رهبری بشاره الخوری، خواستار گفتگو با فرانسه برای عقد موافقتنامه استقلال شد. درپی مذاکرات طولانی، سرانجام موافقتنامهای میان رییس جمهور و کمیسر عالی فرانسه امضاء و به تایید نمایندگان مجلس رسید. امضای موافقتنامه استقلال البته با مخالفت مسلمانان و ملی گرایان هوادار اتحاد با سوریه روبهرو شد؛ به ویژه آنکه بر اساس موافقتنامه مزبور، نیروهای فرانسوی همچنان به حضور خود در لبنان ادامه میدادند و سیاست خارجی و مسائل نظامی در اختیار فرانسه قرار داشت.[۱۲۴]
هرچند اجرای مفاد موافقتنامه استقلال با تعلل فرانسویان همراه بود، موضعگیریهای مسیحیان مارونی حامی سیاستهای فرانسه، به ویژه امیل اده رییس جمهور مورد حمایت فرانسه در برابر معترضان مسلمان، خشم بیشتر آنان را به دنبال داشت و به تدریج به اختلافات و نزاعهای سیاسی، جنبه طائفهای داد. سیاستهای فرانسه نیز به تحقق این نزاع طائفهای دامن میزد و سیاستهای انگلیس که در رقابت شدید با فرانسه قرار داشت و از رهبران مخالف سیاستهای فرانسه حمایت میکرد، بر دامنه نزاع و اختلاف میافزود. فرانسویان البته به شیوههای مختلف از جمله با انتصاب برخی از رهبران سیاسی مخالف در پستهای سیاسی، سعی در جلب همکاری مخالفان و کاهش دامنه مخالفتها داشتند که مهمترین آن، واگذاری پست نخست وزیری از سوی امیل اده به خیرالدین الاحدب بود.[۱۲۵] هرچند این اقدامات اندکی از دامنه تشنجات کاست، با ادامه سیاستهای تبعیض آمیز نظام سیاسی حاکم، اکثریت مخالفان، همچنان به اعتراضات خود ادامه دادند.
آغاز جنگ جهانی دوم در سال 1939، شرایط را به کلی تغییر داد. کمیسر عالی با استفاده از اختیارات قانونی، با انحلال مجلس و تغییر قانون اساسی، اداره امور را مستقیما در اختیار گرفت و البته رییس جمهور را با کاهش دایره اختیارات، در جایگاه خود ابقا کرد.دو سال بعد که فرانسه توسط آلمانها اشغال شد، لبنان تحت قیمومیت حکومت ویشی قرار گرفت و شرایط سختی بر لبنان حاکم شد. جریان مقاومت در نتیجه سیاستهای سرکوبگرانه ماموران حکومتی شکل گرفت و روز به روز بر دامنه فعالیتهای آن افزوده میشد. درگیری مستمر نیروهای مقاومت با نیروهای اشغالگر در کنار مشکلات و آثار ناشی از جنگ و رفتار خشن عوامل حکومتی، اوضاع لبنان را به شدت بحرانی کرد. این وضع چندان دیرپا نبود و با آغاز تحرکات انگلیس برای اخراج نیروهای حکومت ویشی از شرق، عملیات آزادسازی سوریه و لبنان را در سال 1941، با مشارکت نیروهای حکومت فرانسه آزاد به رهبری ژنرال دوگل آغاز و به مدت کوتاهی نیروهای مزبور تسلیم و خاک لبنان را ترک کردند. به دنبال آن ژنرال کاترو از سوی ژنرال دوگل به عنوان کمیسر عالی فرانسه در لبنان تعیین شد. وی پس از استقرار و با هدف کنترل اوضاع، به مردم اطمینان داد که فرانسه به زودی استقلال لبنان را به رسمیت میشناسد.[۱۲۶] و از لبنانیها خواست تا برای پایان بخشیدن به قیومیت، موافقتنامهای را با فرانسه منعقد کنند که با مخالفت رهبران سیاسی روبهرو شد. تثبیت آلفرد نقاش، رییس جمهور منصوب حکومت ویشی در جایگاه خود و برخی اقدامات دیگر، به اعتراضات دامن زد و استقلال طلبان با رد پیشنهاد عقد موافقتنامه جدید و با استناد به موافقتنامه پیشین، خواستار به رسمیت شناختن استقلال کامل لبنان از سوی فرانسه و جامعه ملل و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری شدند.[۱۲۷]
میثاق ملی
در حالی که عدم تحقق خواست اکثریت مردم و رهبران سیاسی مبنی بر استقلال فوری و کامل از یکسو و موضعگیری مسیحیان افراطی علیه مسلمانان از سوی دیگر، شرایط را به سمت بحران پیش میبرد، رهبران میانه رو مسیحی و مسلمان برآن شدند تا به طور جدی اقداماتی را برای کاهش تشنج و برون رفت از شرایط بحران به ویژه تحقق استقلال صورت دهند. در این راستا تلاشها و مذاکراتی میان اعضای فراکسیون قانون اساسی به رهبری بشاره الخوری و سیاستمدار مسلمان به رهبری ریاض الصلح انجام گرفت که سرانجام در بهار سال 1942 به توافق میان دو جریان سیاسی مسیحی و مسلمان با عنوان میثاق ملی منجر شد.[۱۲۸] میثاق ملی که نقطه عطفی در تاریخ تحولات دوره قیمومیت فرانسه بر لبنان بود و ساختار سیاسی دوران استقلال این کشور را تحت تاثیر قرار داد، مانعی بر سر راه اقدامات فرانسویان برای حضور بیشتر در لبنان، بود. بر اساس مفاد این پیمان، مسیحیان بایستی از خواست خود مبنی بر حمایت غرب وسیطره قدرتهای غربی بر لبنان خودداری و مسلمانان نیز، لبنان را به عنوان یک موجودیت سیاسی بپذیرند و از مطالبات خود در خصوص الحاق به سوریه و یا هر کشور عربی، صرف نظر کنند. میثاق ملی که در واقع، سازشی میان رهبران دو طائفه مارونی و سنی بر سر نحوه تقسیم قدرت بود، هرچند آرامش نسبی اوضاع را در پی داشت، مناسبات طائفهای را تثبیت و زمینه شکلگیری ساختار سیاسی مبتنی بر طائفه گرایی را فراهم کرد.[v][۱۲۹]
تحول دیگر پس از اعلام میثاق ملی، اعتراضات مسلمانان به شیوه تقسیم کرسیهای مجلس به نفع مسیحیان توسط رییس جمهور مورد حمایت فرانسه بود. با ادامه مخالفت رهبران سیاسی مسلمان، نظام حاکم ناگزیر از برکناری رییس جمهور و برقراری تعدیل نسبی در تقسیم کرسیهای مجلس و کسب رضایت آنان گردید. انتخابات در سپتامبر 1943 برگزار و فراکسیون قانون اساسی به پیروزی چشمگیری دست یافت. در پی آن بشارة الخوری رهبر فراکسیون مزبور، با اکثریت آرای نمایندگان به ریاست جمهوری انتخاب شد. او نیز بر اساس توافق قبلی، ریاض الصلح را به نخست وزیری برگزید و هیئت دولت با حضور وزیرانی از طوائف مارونی، سنی، شیعه، درزی، روم ارتدوکس و روم کاتولیک تشکیل شد.
استقلال
اولین اقدام دولت جدید، آغاز مذاکره با فرانسویها برای پایان بخشیدن به قیومیت بود و از آنجا که فرانسویها در اعلام استقلال تعلل میورزیدند، مجلس نمایندگان با انجام اصلاحاتی در قانون اساسی، مواردی را که مرتبط با نظام قیومیت به عنوان تنها مرجع قدرت سیاسی و قانون گذاری بود لغو و زبان عربی به عنوان تنها زبان رسمی شناخته شد.
اصلاحات صورت گرفته در قانون اساسی با اجماع نمایندگان به تصویب و به تایید رییس جمهور رسید و بدینسان، استقلال لبنان به عنوان امر واقعی که مبتنی بر خواست اکثریت مردم و نمایندگان آنها بود، بر فرانسه تحمیل شد.[۱۳۰] این اقدامات البته خشم شدید فرانسویان را به دنبال داشت و به دستور کمسیر عالی، رییس جمهور، نخست وزیر و تعدادی از وزیران، توسط تفنگداران فرانسوی دستگیر و زندانی شدند. کمیسر عالی، همچنین قانون اساسی را تعلیق، پارلمان را منحل و امیل اده را که مخالف اصلاحات صورت گرفته در قانون اساسی بود، جایگزین رییس جمهور بازداشت شده کرد.[۱۳۱] این اقدامات نه تنها اعتراضات مردم که مخالفت شدید بیشتر گروهها و فعالان سیاسی را به دنبال داشت و به زودی به سراسر لبنان گسترش یافت و طی درگیریهایی که روی داد دهها تن کشته و زخمی شدند.[۱۳۲] با اوج گیری تشنجات و درگیریهای مردمی با ماموران نظام قیم، کمیسر عالی ناگزیر از اعلام حکومت نظامی شد که نتوانست مانع ادامه اعتراضات و شورشها شود. با ادامه بحران، فرانسویان ناگزیر از تجدید نظر در سیاست خود شده و تحت فشار انگلیس، ژنرال کاترو، نماینده کل فرانسه آزاد در شرق را برای بررسی وضعیت و سامان دادن به اوضاع لبنان به بیروت اعزام کردند.[۱۲۶] در همین حال دولت انگلیس از حکومت فرانسه آزاد، خواستار آزادی الخوری و همراهانش شد و هشدار داد که در غیر این صورت، مستقیما نسبت به آزادی آنان اقدام خواهد کرد. این هشدار کارساز افتاد و ژنرال کاترو با برکناری کمسیر عالی، بازداشت شدگان را آزاد کرد.[۱۳۳] بدینسان روز 22 نوامبر 1943 به عنوان تاریخ استقلال لبنان به ثبت رسید.[۱۲۶]
بشارة الخوری و دولت جدید، پس از سامان دادن به اوضاع، اهتمام خود را به تحکیم پایههای استقلال معطوف ساخت و پس از خروج آخرین سربازان فرانسوی در سال1946 به تقویت و بازسازی روابط لبنان و فرانسه پرداخت. از آن پس روابط دو کشور همواره یکی از ارکان سیاست خارجی لبنان بوده است. پیش از آن، دولت جدید، به تحکیم روابط با کشورهای عرب پرداخت و در سال 1944، توافق نامه اسکندریه را که زمینهساز شکلگیری اتحادیه عرب بود و در سال بعد میثاق ملل متحد را به عنوان عضو موسس امضاء کرد.[۱۳۴]
علیرغم موفقیتهای بشارة الخوری در سیاست خارجی و روابط بینالمللی و تحکیم پایههای استقلال لبنان، در صحنه داخلی به جز تلاشهایی که برای تحقق مفاد میثاق ملی انجام داد، توفیق چندانی نداشت. نظام اداری که از گذشته دچار نابسامانی و فساد و رانت خواری شده بود، بر منوال گذشته ادامه و به دلیل تخلفات اطرافیان رییس جمهور افزایش یافت و نارضایتی عمومی را سبب گشت.[۱۳۵]
دخالت رییس جمهور در تغییر موادی از قانون اساسی که مربوط به مدت زمان ریاست جمهوری بود و فراهم آوردن زمینه تمدید آن به صورت استثنایی برای مدت 6 سال دیگر، مورد اعتراض سیاستمداران قرار گرفت؛ حتی برخی از اعضای فراکسیون تحت رهبری او نیز به جمع مخالفان پیوستند و دامنه اعتراضات به برخی سیاستمداران مارونی که خود را آماده نامزدی انتخابات ریاست جمهوری میکردند، کشیده شد. هرچند بالاخره بشارة الخوری پیروز انتخابات سال 1949 بود[۱۳۶] از محبوبیت او به شدت کاسته شد و مخالفتهای گستردهای علیه او شکل گرفت و تلاشهای سیاستمداران مخالف برای برکناری او آغاز شد. کامیل شمعون از جمله مخالفان سیاسی الخوری که خود در اندیشه کسب جایگاه ریاست جمهوری بود، رهبری معترضان را بر عهده داشت. برخی اقدامات دیگر از جمله، اعدام رهبر و تعدادی از اعضای حزب قومی سوری که متهم به کودتا علیه دولت لبنان بودند، انحلال حزب مزبور و برخی دیگر از احزاب سیاسی همچون حزب مارونی کتائب به رهبری پیر جمیل، باعث شد تا هواداران آنها همگی به جریان مخالف سیاستهای دولت بپیوندند و بدینسان اولین بحران داخلی پس از استقلال ظهور کرد. در سال 1952 ائتلاف پارلمانی کامیل شمعون و کمال جنبلاط از سیاستمداران ذی نفوذ درزی که در سال 1949 حزب پیشرو سوسیالیست را تاسیس کرده بود، جبهه مخالفان را تقویت کرد و فشارهایی از همه سو بر بشارة الخوری برای کنار رفتن از قدرت افزایش یافت.[۱۳۷] سرانجام رییس جمهور در برابر موج فزاینده اعتراضات و فشارهای سیاسی ناگزیر از استعفا شد.[۱۳۶]
به فاصله چند روز پس از استعفای الخوری، مجلس نمایندگان کامیل شمعون را به ریاست جمهوری برگزید. وی به ویژه در سالهای اولیه ریاست جمهوری توانست بر نابسامانیهای چندین ساله فائق آید و اوضاع اقتصادی را رونق بخشد. رویکرد غربگرایانه و تلاش او برای تحکیم موقعیت با هر هزینهای، موضعگیری سرسختانه او دربرابر امواج قومیت عربی ناصری که سراسر جهان عرب را فراگرفته بود و حمایت از پیمان بغداد در سال 1955، موجی از اعتراضات مردمی و دانشجویی را در سراسر لبنان به راه انداخت. همچنین پیوستن لبنان به دکترین آیزنهاور در سال1957،[۱۳۸] به ویژه مسلمانان و هواداران وحدت عربی را به شدت خشمگین ساخت. کامیل شمعون که از حمایت غرب و اکثریت مسیحیان مارونی و خاندانهای سرمایه دار برخوردار بود، اما مغرورانه در اندیشه تحکیم ریاست و زمینهسازی برای نامزدی خود در انتخابات بعدی بود. اضافه بر آن، سیاستهای وی بسیاری از مسیحیان را نیز به جبهه مخالف کشاند.
با شکلگیری جبهه ملی از مخالفان سیاستهای کامیل شمعون به رهبری کمال جنبلاط، مرحله جدیدی از مبارزه علیه وی آغاز شد.
شورشهای سال 1957، اعلام خطری برای آغاز یک بحران فراگیر بود. اعلام وحدت مصر و سوریه در سال 1958 و اوج گیری تظاهرات در حمایت از جمال عبدالناصر و شعار وحدت عربی، اوضاع تشنج آمیزی را میان مسلمانان و ملیگرایان از یک سو و هواداران مسیحی دولت و مخالفان وحدت عربی از سوی دیگر پدیدآورد[۱۳۹] و بدینسان رویدادهای داخلی و تحولات خارجی به شکلگیری بحرانی جدید انجامید. این بحران که به زودی به جنگی داخلی منجر شد به مدت 6 ماه ادامه یافت، اولین رویارویی گسترده میان گروههای مختلف لبنانی پی از وقایع خونین 1860 بود.[۱۴۰]
در آستانه انتخاب مجدد کامیل شمعون توسط مجلس نمایندگان و در حالی که جبهه مخالف خود را آماده برپایی تظاهرات علیه این انتخاب میکرد، ترور یک روزنامه نگار مسیحی مدافع عبدالناصر و هوادار وحدت عربی، اوضاع را به انفجار کشاند که قیام مردمی به رهبری کمال جنبلاط از نتایج آن بود و بسیاری از شخصیتهای سنی حامی ناصریسم به آن پیوستند. بحران در مرحله آغازین جنبه رویارویی مسیحی مسلمان به خود گرفت و البته برخی از شخصیتهای مسیحی از جمله پاتریاک و تنی چند از سیاستمداران مارونی علیه رییس جمهور مارونی و به نفع مسلمانان اعلام موضع کردند.[۱۴۱]
شورش و اعتصاب به زودی سراسر لبنان را فراگرفت و کشور را به تعطیلی کشاند. کودتای نظامی عبدالکریم قاسم در عراق که از حامیان ناصریسم بود، موجب تقویت روحی مخالفان شد و بر دامنه شورشها و درگیریها افزود. ارتش لبنان به فرماندهی ژنرال فواد شهاب نیز از درگیر شدن در این اوضاع پرتشنج، خودداری و لذا با استمرار و گسترش دامنه خشونتها و درگیریهای خونین، دولت لبنان از آمریکا تقاضا کرد تا با اعزام نیروی نظامی در این کشور از فروپاشی نظام حاکم پیشگیری کند.[۱۴۲]
ورود نیروهای آمریکایی به لبنان نتوانست امواج انقلاب را فرونشاند و مخالفان همچنان بر کنارهگیری رییس جمهور تاکید داشتند. با مقاومت کامیل شمعون در مقابل خواست آنان و درپی مذاکرات معاون وزیر خارجه آمریکا با رهبران قیام و رییس جمهور و طرفدارانش، سرانجام تعیین ژنرال فواد شهاب به عنوان رییس جمهور، بهترین راه برون رفت از شرایط بحرانی و مورد تاکید قرار گرفت و به زودی مجلس نمایندگان، وی را به ریاست جمهوری انتخاب کرد. ژنرال شهاب با برگزیدن رشید کرامی از رهبران قیام و تشکیل دولتی با عضویت رهبران جناحهای مختلف سیاسی[۱۴۳][۱۴۴] و نیز با اتخاذ سیاستهای متوازن، سعی در زدودن آثار منفی بحران چند ساله اخیر کرد. سیاستهای او مبتنی بر دو رکن اساسی همبستگی اجتماعی و تحکیم ساختارهای حکومت بود. در خصوص بهبود شرایط اجتماعی، او به اقداماتی چون توسعه شبکه آب و برق، تاسیس مدرسه و درمانگاه، اصلاح اراضی کشاورزی، تاسیس صندوق تامین اجتماعی و ایجاد نظام حمایت از خانوادههای فقیر پرداخت. تاسیس بانک مرکزی، ایجاد شورای خدمات شهری، ایجاد هیئت بازرسی مرکزی، تاسیس وزارت طرح و برنامه و اداره مرکزی آمار و نیز شورای اجرایی پروژههای کلان شهر بیروت، سامان دادن به روابط لبنان با کشورهای عربی، بدون آنکه به روابط با غرب خدشهای وارد کند و اتخاذ سیاستی متوازن نسبت به مسلمانان، از جمله اقدامات ژنرال شهاب با هدف تحکیم مبانی حکومت بود.[۱۴۵][۱۴۶]
برقراری توازن میان حاکمیت و مسئله اصلاحات، عنصر اصلی در موفقیت فواد شهاب علیرغم شخصیت نظامی او بود.[۱۴۷] اقدامات و سیاستهای اصلاح گرانه فواد شهاب هرچند به لحاظ اقتصادی به ویژه در حوزه صنعت، آثار مثبتی بر جای گزارد و در حوزه مسائل اجتماعی نیز نسبتا موفقیت آمیز بود، در تحقق هدف اصلی خود که اصلاحات سیاسی بود، به دلیل مقاومت رهبران سیاسی سنتی که نگران کاهش نفوذ خود به نفع چهرههای جدید بودند و جریان تندرو مسیحی مارونی که سیاستهای او را در جهت تامین منافع مسلمانان تلقی میکرد و نیز اشراف سرمایه دار مسلمان و مسیحی که نگران کاهش درآمدهای خود بودند، نتوانست توفیق کامل به دست آورد.[۱۴۵] لذا علیرغم تلاش نمایندگان هوادار او در مجلس برای فراهم آوردن زمینه انتخاب مجدد وی برای دوره دوم ریاست جمهوری درسال 1964، او با این اقدام مخالفت کرد و بدینسان سیاستمداران محافظه کار مجددا ابتکار عمل را در اختیار گرفتند. دوره ریاست جمهموری شارل حلو، شاهد سیاستهای مغایر با دوره فواد شهاب بود، به ویژه آنکه وی نه از پایگاه مردمی و پشتوانه طائفهای و نه از حمایتهای منطقهای برخوردار بود[۱۴۸] و دوره ریاست جمهوری او سراسر چالش و بحران بود. پیامدهای اقتصادی ناشی از اعلام ورشکستگی بانک بین المللی انترا بزرگترین بانک لبنان که مجموعهای از بزرگترین شرکتهای صنعتی و خدماتی را در اختیار داشت و حمایت بسیاری از پروژههای زیر بنایی دولت نیز بر عهده آن بود، این کشور را در بحران اقتصادی سختی فرو برد.[۱۴۹] اعلام ورشکستگی بانکهای محلی و فرار سرمایهها یکی از پیامدهای این بحران بود که از حوزه اقتصاد به حوزه سیاست کشیده و عاملی برای مبادله اتهامات میان مسیحیان و مسلمانان شد. پیامدهای شکست اعراب در جنگ ژوئن 1967 و ورود شبه نظامیان فلسطینی به جنوب لبنان و در پی آن قرارداد قاهره در سال 1969 که به حضور مسلحانه شبه نظامیان فلسطینی در لبنان مشروعیت بخشید[۱۵۰][۱۵۱] و شکلگیری جریانهای سیاسی موافق و مخالف آن، از مهمترین تحولات این دوره است.
در اواخر دوره ریاست جمهوری شارل حلو، قطب بندی سیاسی جدیدی شکل گرفته بود که یک سوی آن پیرجمیل و حزب مارونی کتائب قرار داشت و در سوی دیگر کمال جنبلاط و مجموعهای از احزاب قومی و چپگرا قرار داشتند. چالشها و رویکردهای متناقض دو قطب مزبور، طی سالهای بعد، از عوامل اصلی تحولات سیاسی اجتماعی لبنان بود.
دوره ریاست جمهوری سلیمان فرنجیه که از سال 1970 آغاز شد، یکی از دورههای ناآرام تاریخ معاصر لبنان است. علاوهبر نزاعهای طائفهای که از دوره پیش آغاز شده بود، مسئله مقاومت فلسطین و عملیات مسلحانه شبه نظامیان فلسطینی علیه اسراییل و درگیریهای ارتش لبنان با آنان از مسائل عمدهای بود که شرایط سیاسی اجتماعی را تحت تاثیر قرار میداد. دو جریان سیاسی کاملا مخالف که از دوره پیش در صحنه سیاسی لبنان ظهور یافته بود، نقش آفرین تحولات بود. رییس جمهور مارونی که مخالف فعالیت مسلحانه فلسطینیها از خاک لبنان علیه اسراییل بود و بارها ارتش را به درگیریهای ناموفق با آنان کشانده بود، به ویژه پس از عملیات اسراییل در مرکز بیروت و ترور 3 تن از رهبران مقاومت فلسطین، رییس جمهور متهم به کوتاهی در پاسخ به عملیات اسراییل شد و تظاهرات اعتراض آمیز در پایتخت و دیگر شهرها همراه با اعتصاب عمومی گسترش یافت. از سوی دیگر جبهه مخالف عملیات فلسطینیها نیز که در راس آنها حزب کتائب قرار داشت، اعتراضاتی را آغاز کرد. این رویدادها با آغاز سال 1975 که با بمبارانهای شدید اسراییل در عکس العمل به عملیات شبه نظامیان فلسطینی صورت گرفت، اوضاع را کاملا متشنج کرد و تنها یک جرقه لازم بود تا جنگی داخلی و تمام عیار آغاز شود.
جنگ داخلی
هرچند بهانه آغاز جنگ داخلی، حمله عناصری از حزب کتائب به اتوبوس حامل فلسطینیها در محله عین الرمانة بیروت در آوریل 1975 بود، مخالفت مسیحیان مارونی به رهبری حزب کتائب با حضور فلسطینیها در لبنان و انجام عملیات مسلحانه علیه اسراییل از یک سو و حمایت جبهه ملی متشکل از نیروهای ملی و چپگرا به رهبری کمال جنبلاط از جنبش فلسطین و همکاری با فلسطینیها، ساختار سیاسی مبتنی بر طائفهگرایی و پیامدهای سیاسی آن و نگاه متفاوت و متناقض دو طرف نزاع به مسائل داخلی، منطقهای و بین المللی و البته ورود عنصر مقاومت فلسطین به حوزه نزاع دیرینه طائفهای[۱۵۲] از عوامل عمده بروز جنگ بوده است.
با آغاز جنگ، اوضاع خشونت باری کشور را فراگرفت. در دوساله اول جنگ، علاوه بر برخوردهای مسلحانه، گروگان گیری افراد بر اساس وابستگی طائفهای رویهای معمول شد. اقدامات سیاسی داخلی و منطقهای نیز برای آرام کردن اوضاع نیز به نتیجه ملموسی منجر نشد.[۱۵۳]
جنگ داخلی لبنان که عمدتا جنگ میان گروههای شبه نظامی به نمایندگی از احزاب و قطب بندیهای سیاسی بود، تلفات سنگین و گستردهای را به بار آورد. در طول سالهای اولیه جنگ، دهها گروه شبه نظامی کوچک و بزرگ در لبنان درگیر جنگ بودند که برخی از آنان از گذشته وجود داشتند و برخی نیز در گیرودار جنگ شکل گرفتند. حوزه فعالیت برخی از این گروهها یک شهر، یک منطقه و یا حتی یک محله بود تنها چند گروه اصلی و قدرتمند بودند که مشخصا به عنوان بازوی نظامی احزاب و جریانهای سیاسی عمل میکردند.[۱۵۴] به جز گروههای فلسطینی، سه گروه عمده شبه نظامی؛ نیروهای لبنانی به عنوان بازوی نظامی مسیحیان مارونی، امل به نمایندگی از شیعیان و شبه نظامیان درزی وابسته به حزب سوسیالیست پیشرو، عمدهترین گروههای درگیر بودند.
با پایان ریاست جمهوری سلیمان فرنجیه در سال 1976 و در حالی که جنگ داخلی استمرار داشت، الیاس سرکیس با حمایت سوریه و تایید ضمنی آمریکا توسط نمایندگان مجلس انتخاب و در جایگاه ریاست جمهوری نشست.[۱۵۵] از سوی دیگر ورود نظامی نیروهای سوریه به لبنان که به درخواست اتحادیه کشورهای عرب انجام شد، تا حدودی از دامنه درگیریها و خشونتها کاست، جنگ اما در شکل کلی خود و با فراز و فرودهایی همچنان ادامه یافت. هجوم ارتش اسراییل به جنوب لبنان که در پی عملیات نظامی نیروهای فلسطینی و تحت عنوان عملیات لیطانی در سال 1978 انجام شد و منجر به تشکیل نیروهای نظامی موسوم به ارتش لبنان جنوبی به فرماندهی سرگرد سعد حداد افسر جدا شده از ارتش لبنان برای حمایت از مرزهای اسراییل و در برابر عملیات مقاومت فلسطین گردید،[۱۵۶] از جمله تحولات سالهای اولیه ریاست جمهوری الیاس سرکیس بود. نوار اشغالی جنوب لبنان که در اختیار ارتش خودخوانده لبنان جنوبی قرار داشت، تحت حمایتهای آموزشی و تدارکاتی اسراییل تا سالها منبع ناآرامی و ناامنی برای لبنان بود.[۱۵۵] ناپدید شدن امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان در سفر به لیبی، از دیگر رویدادهای مهم این دوره بود.
مهمترین رویداد در اواخر دوره ریاست جمهوری الیاس سرکیس در سال 1982 اما، هجوم گسترده زمینی، دریایی و هوایی اسراییل به لبنان با عنوان حفظ امنیت و با هدف نابودی تشکیلات سیاسی نظامی فلسطینیها، عقب راندن نیروهای سوری و تغیر ساختار حاکمیت سیاسی لبنان[۱۵۷] و پیشروی نیروی زمینی به سمت بیروت بود. علیرغم برخی مقاومتهای پراکنده فلسطینیها و گروههای شبه نظامی لبنانی، نیروی زمینی اسراییل با حمایت نیروی هوایی و محاصره سواحل دریا، مسیر خود را به سمت پایتخت ادامه داد و کاخ ریاست جمهوری در منطقه بعبدا را در محاصره گرفت.[۱۵۸] در حالی که بیشتر خاک لبنان زیر بمبارانهای اسراییل و یا حملات زمینی به آتش کشیده و تخریب و خسارتهای بسیاری به بارآمده بود، با دخالت آمریکا، سرانجام نیروهای فلسطینی تحت فرماندهی یاسرعرفات ناگزیر از ترک خاک لبنان شدند. پس از آنکه آخرین شبه نظامیان فلسطینی تحت نظارت نیروهای چند ملیتی، خاک لبنان را ترک کردند،[۱۵۹] با همکاری حزب کتائب و اسراییل و چراغ سبز آمریکا، بشیر جمیل فرمانده شبه نظامیان وابسته به حزب کتائب (فالانژ) در یک پادگان نظامی و با اجبار و تهدید نمایندگان مجلس،[۱۵۹] جایگزین الیاس سرکیس که دوره ریاست جمهوریاش به پایان رسیده بود، شد. بشیر جمیل اما پیش از استقرار در جایگاه ریاست جمهوری، طی انفجاری در ساختمان حزب کتائب به قتل رسید.[۱۶۰] پس از این انفجار، صدها تن از شبه نظامیان حزب کتائب، با حمایت نیروهای اسراییلی در اردوگاههای فلسطینی صبرا و شاتیلا دست به کشتار وسیع ساکنان آن زدند و فاجعه انسانی هولناکی را به بار آوردند.[۱۶۱] همزمان با ورود نیروهای چندملیتی به لبنان که به درخواست دولت لبنان صورت گرفت، امین جمیل برادر رییس جمهور مقتول با حمایت فرانسه و تحت تاثیر فضای رعب و وحشت پدید آمده، به ریاست جمهوری انتخاب شد. علیرغم این انتخاب و عقب نشینی نیروهای اسراییلی از بیروت و نیز تلاش نیروهای چندملیتی برای کنترل اوضاع و تحمیل شرایط به اکثریت ناراضی، اعتراضات و مخالفت با وضع موجود و به ویژه کشتار فلسطینیها، به شیوههای گوناگون ادامه یافت.
یکی از پیامدهای مستقیم تهاجم اسراییل، موافقتنامه هفدهم می 1983 میان لبنان و اسراییل بود که با حمایت آمریکا منعقد شد.[۱۶۲] عقبنشینی نیروهای اسراییلی از خاک لبنان منوط به عقبنشینی نیروهای سوری و آزادی تردد افراد و کالا میان دو کشور و تشکیل گروههای گشت مشترک در جنوب لبنان و برخی بندهای محرمانه دیگر که عموما حاکمیت لبنان را مخدوش میکرد، مفاد این قرارداد را تشکیل میدادند. این قرارداد هرچند میان نمایندگان دو کشور امضاء شد، از همان ابتدا مخالفت نیروهای ملی اسلامی و دولت سوریه را به دنبال داشت. بدینسان آتش درگیریها میان مخالفان موافقتنامه و سیاستهای امین جمیل که در جبهه نجات ملی متشکل شده بودند و نیروهای دولتی وشبه نظامیان فالانژ شعلهور شد.[۱۶۳] شدت عمل مخالفان سیاسی حکومت و هوادارانش از یک سو و انجام چندین عملیات شهادت طلبانه علیه مقر تفنگداران آمریکایی، مقر چتربازان فرانسوی و مقر فرماندهی نیروهای اسراییلی درجنوب، شرایط سیاسی اجتماعی را به شدت در هم ریخت؛ به ویژه بمبارانهای مکرر هواپیماهای آمریکایی، فرانسوی و اسراییلی بر آشفتگی اوضاع افزوده و عملا موافقتنامه مزبور با شکست مواجه شد.[۱۶۴]
برگزاری کنفرانس ژنو در سال 1983 و کنفرانس لوزان در سال 1984 نیز به جز آرامش مقطعی، نتیجهای به دنبال نداشت و جبهه مخالفان همچنان در برابر حکومت مقاومت میکرد. قرارداد سه جانبه دمشق میان سه گروه شبه نظامی اصلی (مارونی، درزی و شیعه) در سال 1985، از آنجا که بسیاری از واقعیتهای سیاسی اجتماعی را نادیده گرفته و صرفا به توافقی میان مسئولان سه گروه شبه نظامی بسنده کرد، نه تنها اوضاع را آرام نساخت که بر نابسامانی آن نیز افزود.[۱۶۵]
از سوی دیگر ظهور جریان حزبالله که شکلگیری آن تحت تأثیر پیروزی انقلاب اسلامی ایران و یکی از نتایج هجوم اسراییل به لبنان و پیامدهای آن بود، تحولی اساسی در جبهه مقاومت و مرحله نوینی از رویارویی با سیاستها و تهدیدهای اسراییل و نیز سیاستهای دولت غربگرا و حامیان مارونیاش را پدید آورد.
چالشها و درگیریهای سیاسی و نظامی میان دو جریان مخالف و موافق علیرغم تلاشهای بین المللی و منطقهای برای حل اختلافات، با فراز و فرودهایی ادامه یافت و با پایان دوره ریاست جمهوری امین جمیل در سال 1988 و عدم توافق جناحهای سیاسی برای انتخاب رییس جمهور جدید و در حالی که اوضاع سیاسی و اجتماعی به شرایط بحرانی نزدیک میشد،[۱۶۶] وی اداره امور را به دولت موقت به ریاست ژنرال میشل عون فرمانده ارتش و با عضویت 5 وزیر مسیحی و مسلمان واگذار کرد؛ در حالی که دولت موقت قبلی به ریاست سلیم الحص، خود را دولت قانونی اعلام کرد.[۱۶۷] بدینسان بر پیچیدگی اوضاع افزوده شد و دو دولت یکی در بخش شرقی بیروت و دیگری در بخش غربی بیروت، هر کدام ادعای حکومت داشتند.
میشل عون که از حمایتهای تدارکاتی عراق و فرانسه برخوردار شده بود[۱۶۸] پس از پیروزی بر رقبای مسیحی خود به ویژه شبه نظامیان وابسته به حزب کتائب موسوم به نیروهای لبنانی، با هدف بیرون راندن نیروهای نظامی سوریه از لبنان، علیه آنان جنگ آزادی بخش اعلام کرد.[۱۶۹] درگیری دو طرف و آتش باری سنگین میان دو بخش شرقی و غربی بیروت، پایتخت لبنان را به شهری جنگی همراه با خسارتها و ویرانیهای بسیار تبدیل کرد.
تحولات پس از جنگ
با ادامه درگیریهای نظامی و اوضاع بحرانی و در ادامه تلاشهایی که برای آرام کردن اوضاع صورت میگرفت، سران عرب طی گردهمایی در مراکش در می 1989 توافق کردند تا با اعلام آتش بس میان طرفهای درگیر، نمایندگان مجلس برای بررسی راههای برون رفت از بحران و پایان بخشیدن به سالها جنگ و درگیری خونین در شهر طائف عربستان گردهم آیند. پس از یک ماه مذاکره، نمایندگان شرکتکننده در گردهمآیی، سرانجام به توافقاتی دست یافتند که به موافقتنامه طائف مشهور شد.[۱۷۰][۱۷۱]
موافقتنامه طائف در واقع، سازشی میان طرفهای درگیر در لبنان، به ویژه رهبران سیاسی سنتی و رهبران گروههای شبه نظامی از یک سو و سازشی سوری - عربی و آمریکایی از سوی دیگر بود. این موافقتنامه هرچند نسبت به طرحهای پیشین واقع گرایانهتر و از شمول بیشتری برخوردار بود و به جنبههای مختلف اعم از داخلی و خارجی نزاع توجه داشت،[۱۷۲] عملا به باز تولید نظام طائفهای پرداخت[۱۷۳] و تغییر عمدهای در ساختارهای سیاسی اجتماعی پدید نیاورد؛ در عین حال مرحله پس از آن، به جمهوری دوم مشهور شد.[۱۷۴] یکی از مهمترین بندهای موافقتنامه طائف، تعدیل ساختار سیاسی به ویژه نظام توزیع قدرت بود. از جمله، بخشی از مسئولیتهای رییس جمهور به نخست وزیر و رییس مجلس واگذار شد و انتخاب نخست وزیر نیز به مشورت با رییس مجلس توسط نمایندگان مجلس منوط گردید. همچنین انحلال مجلس نمایندگان از حوزه اختیارات رییس جمهور خارج و عزل وزیران نیز به شورای وزیران واگذار شد[۱۷۵] لغو طائفهگرایی سیاسی نیز از موارد دیگر مورد توافق نمایندگان بود.[۱۷۶]
میشل عون، به بهانه آنکه موافقتنامه، متضمن عقب نشینی کامل نیروهای سوریه از لبنان نیست و از اختیارات رییس جمهور به نفع نخست وزیر کاسته شده است، با آن مخالفت و به زعم خود مجلس را منحل اعلام کرد.[۱۷۰]
در پی امضای موافقتنامه طائف، نمایندگان مجلس در یک پایگاه نظامی در شمال لبنان تشکیل جلسه داده و رنه معوض را به عنوان رییس جمهور انتخاب کردند. رییس جمهور جدید، سلیم الحص را مامور تشکیل کابینه کرد و تلاشهایی را برای اقناع میشل عون برای پذیرفتن وضعیت جدید آغاز کرد. تنها دو هفته پس از انتخاب و در سالگرد استقلال لبنان، رنه معوض طی انفجار بمب به قتل رسید. نمایندگان مجلس چند روز پس از آن، الیاس هراوی را به ریاست جمهوری انتخاب و سلیم الحص در پست نخست وزیر ابقا شد. او همچنین میشل عون را از سمت فرماندهی ارتش برکنار و ژنرال امیل لحود را جایگزین او کرد.[۱۷۷]
با ادامه مخالفت میشل عون با روند تحولات و در پی درخواست رییس جمهور جدید برای اخراج او از کاخ ریاست جمهوری، نیروهای ارتش لبنان با پشتیبانی نیروی هوایی سوریه وارد عمل شدند. با بمباران کاخ ریاست جمهوری، میشل عون خود را به سفارت فرانسه رسانده و به آنجا پناهنده شد و پس از چند ماه با توافق دولت لبنان و تحت شرایطی به فرانسه عزیمت کرد.[۱۷۸]
مهمترین اولویتهای پس از پایان جنگ داخلی، اجرایی کردن موافقتنامه طائف، به ویژه امنیت و بازسازی بود که اولین اقدام در این راستا، امضای معاهده دوستی مشترک میان سوریه و لبنان در سال 1991 بود که زمینه ساز همکاریهای گستره سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان دو کشور شد.[۱۷۹] همچنین ساماندهی ارتش که در خلال جنگهای داخلی دچار از هم گسیختگی شده بود، یکی از اولویتهای این مرحله بود. پاک سازی شهرها به ویژه بیروت از شبه نظامیان و خلع سلاح آنها نیز، مسئله مهم دیگری بود که بدون آن هر اقدام دیگری غیرممکن مینمود. اصلاحات سیاسی و اداری نیز از جمله اقدامات مهم دیگری بود که موافقتنامه طائف بر آن تاکید داشت. هر چند همهاین اقدامات نتوانست اعتماد و اجماع لبنانیها را که در طول 15 سال جنگ از میان رفته بود، آنگونه که انتظار میرفت، جلب کند.[۱۸۰] این موافقتنامه با تمام پیچیدگیها و تناقضات خود توانست درگیریهای مسلحانه را متوقف و صفحه جدیدی در تاریخ لبنان بگشاید.
مهمترین رویداد سیاسی پس از جنگ، انتخابات مجلس در سال 1992 بود. اهمیت این انتخابات از آنجا ناشی میشد که اولین انتخابات پس از 20 سال و پشت سر گزاردن جنگ داخلی بود. علیرغم آن، نسبت مشارکت در این انتخابات ضعیف و حدود 30% و نسبت مشارکت مسیحیان به مسلمانان پایینتر بود.[۱۸۱]
با تعیین رفیق حریری به نخست وزیری از سوی الیاس هراوی، دوره بازسازی لبنان پس از جنگ آغاز شد. رفیق حریری در طول سالهای جنگ در خارج از لبنان و عمدتا در عربستان سعودی به کار تجارت و ساختمان سازی مشغول بود. او که با خانواده پادشاهی عربستان روابط مستحکمی برقرار کرده بود، با حمایتهای آنها پروژههای بزرگ ساخت و ساز را در اختیار داشت. وی همچنین به پشتوانه سرمایه هنگفت و روابطی که با برخی رهبران محافظه کار عرب و سیاستمداران غربی از جمله ژاک شیراک که بعدها رییس جمهور فرانسه شد برقرار ساخته بود؛ توانست با ترسیم دورنمایی برای لبنان پس از جنگ که از آن بهشت مالی و اقتصادی، مرکز جهانگردی بینالمللی و بازار بزرگ و پررونق تجاری برای سرمایه داران عرب برداشت میشد، خود را به عنوان ناجی لبنان معرفی کند.[۱۸۲]
بازسازی ویرانههای بازمانده از 15 سال جنگ و بمبارانهای اسراییل که با سرمایه گذاریهای داخلی و خارجی آغاز و در ابتدا با استقبال عمومی لبنانیها روبهرو شد؛ از آنجا که فاقد پشتوانه اجماع ملی بود[۱۸۳][۱۸۴] و به دلیل تحمیل هزینههای سنگین به ویژه در پروژه بازسازی منطقه تجاری بیروت که تناسبی با سطح درآمدهای ملی نداشت و البته برخی تبعیضها و تخلفات مالی در پروژههای بازسازی[۱۸۵] و نیز افزایش مالیاتها و هزینههای زندگی،[۱۸۶] بحث و جدلهای بسیار و اعتراضات و چالشهای جدیدی پدید آورد.
یکی از مهمترین رویدادهای دوره ریاست جمهوری الیاس هراوی، تهاجم گسترده اسراییل به جنوب لبنان در آوریل 1996 تحت عنوان خوشههای خشم بود که به ویژه در روستای قانا در جنوب لبنان به فاجعهای انسانی منجر و با محکومیت جهانی روبهرو شد. این عملیات هرچند در پاسخ به عملیات نظامی نیروهای حزبالله انجام شد، به دلیل مقاومت و پاسخ متقابل نیروهای حزبالله، نتوانست موفقیت چندانی برای اسراییل به دنبال داشته باشد و در مقابل به عقد موافقتنامه آوریل منجر شد که به پیشنهاد فرانسه و حمایت آمریکا و سوریه صورت گرفت. بر اساس مفاد این موافقتنامه، مشروعیت مقاومت مورد تایید قرار گرفت و زمینه عقب نشینی کامل اشغالگران از جنوب لبنان در سال2000 را فراهم آورد.[۱۸۷]
با پایان دوره ریاست جمهوری الیاس هراوی در سپتامبر سال 1998، مجلس نمایندگان با تعدیل قانون اساسی، ژنرال امیل لحود فرمانده ارتش را، با اکثریت آرا به ریاست جمهوری برگزید. از همان آغاز به دلیل عدم انتخاب رفیق حریری به نخست وزیری و تعیین سلیم الحص در این پست، نخست وزیر پیشین و هواداران او با سیاستها و اقدامات دولت جدید به مخالفت برخاستند و با توجه به امکانات وسیع مالی، سیاسی و تبلیغی از هیچ کوششی برای تضعیف دولت فروگذار نکردند.[۱۸۸]
رویداد مهم در این سالها عقبنشینی نیروهای نظامی اسراییل از مناطق اشغالی جنوب لبنان بود که در می 2000 و در پی افزایش عملیات نظامی نیروهای مقاومت حزبالله و افزایش تلفات نیروی انسانی ارتش اسراییل و بدون شرط صورت گرفت.[۱۸۹]
علیرغم پیروزیهای به دست آمده و موفقیتهای دولت سلیم الحص در حوزه اصلاحات اقتصادی، فشارها و تبلیغات منفی مخالفان و با پشتوانه مالی رفیق حریری، سرانجام با پیروزی هواداران وی در انتخابات مجلس نمایندگان به بار نشست و او مجددا با اکثریت آرای نمایندگان به نخست وزیری رسید.[۱۹۰] دوره جدید نخست وزیری حریری با سختیهایی به مراتب بیشتر از دورههای قبل همراه بود. اختلافات شدید با رییس جمهور، اعتراضات مردمی به تورم و مشکلات اقتصادی ناشی از اجرای طرحهای بازسازی و مشکلات ناشی از بینالمللی کردن بحران اقتصادی و فشار از ناحیه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول،[۱۹۱] از مشکلات عمده او بود. ادامهاین شرایط و بحران سیاسی ناشی از بروز اختلافات با سوریه بر سر تمدید ریاست جمهوری امیل لحود در نهایت منجر به استعفای او از نخست وزیری در اکتبر 2004 شد. با جایگزینی عمر کرامی در پست نخست وزیری، اختلافات میان هواداران حریری که عموما با ادامه ریاست جمهوری امیل لحود مخالف و بر خروج نیروهای امنیتی و نظامی سوریه به استناد قطعنامه 1559 شورای امنیت تاکید داشتند و مخالفان سیاستهای اقتصادی او ادامه یافت.
کشته شدن رفیق حریری در فوریه 2005 در انفجار بمب بر سر راه کاروان او در بیروت، اوضاع را به شرایط بحرانی کشاند. سوریه از سوی مخالفان متهم اول این ترور بود که با این بهانه جدید و برگزاری تظاهراتی، خواستار خروج نیروهای امنیتی و نظامی این کشور از لبنان و نیز تشکیل دادگاه بینالمللی برای بررسی این ترور شدند.[۱۹۲] این خواستهها البته با حمایت قدرتهای غربی مخالف سوریه و جریان مقاومت، به ویژه آمریکا و فرانسه روبهرو شد.
استعفای عمرکرامی از نخست وزیری تحت فشار مخالفان، اولین موفقیت آنان در این مرحله بود. نیروهای سوریه نیز پس از حدود 30 سال حضور در لبنان، تحت فشار و جوسازیهای داخلی و بینالمللی، ناگزیر از عقب نشینی از خاک این کشور شدند. به دنبال خروج نیروهای سوریه از لبنان که دستاورد بزرگی برای مخالفان بود، آنان با تشکیل ائتلاف 14 مارس[vi] به رهبری سعد حریری و با بهره برداری از فضای سیاسی و عاطفی ناشی از ترور رفیق حریری موفق شدند با به دست آوردن اکثریت مجلس در انتخابات می 2005، فواد سنیوره عضو برجسته ائتلاف خود را در پست نخست وزیری جایگزین کنند. علیرغم این تحولات، فضای کشور همچنان در شرایط بحرانی بود؛ به ویژه آنکه ائتلاف 14 مارس که اینک دولت را در اختیار داشت، با توجه به موفقیتهای سیاسی کسب شده، به موضعگیریهای تند خود علیه حزبالله و هم پیمانانش که اکنون در چارچوب ائتلاف 8 مارس[vii] متشکل شده بودند، ادامه میداد. در چنین اوضاع سیاسی پرتشنجی، اسراییل به بهانه اسارت دو نظامی خود توسط حزبالله که در پاسخ به خلف وعده اسراییل در آزادسازی 4 اسیر لبنانی در بند اسراییل صورت گرفت، عملیات گسترده نظامی را در12 جولای 2006 علیه لبنان و به ویژه مناطق جنوب و اماکن استقرار نیروهای حزبالله در مناطق مختلف از جمله حومه جنوبی بیروت آغاز کرد.[viii] این عملیات نظامی که سی و سه روز به طول انجامید، به کشته شدن بیش از سه هزار نفر که عمدتا غیرنظامی بودند[۱۹۳] و آواره شدن حدود یک میلیون نفر از ساکنان شهرها و روستاهای جنوب و نیز حومه جنوبی بیروت انجامید.[۱۹۴]
حمله اسراییل که به مدت 33 روز ادامه یافت و البته با مقاومت سرسختانه وشگفتانگیز نیروهای حزبالله روبرو و علیرغم تخریب گسترده مناطق مسکونی و کشتار وسیع مردم بی دفاع لبنان نتوانست اهداف این رژیم را تحقق بخشد، با دخالت آمریکا و فرانسه در شورای امنیت و موافقت دولت لبنان و حزبالله با استقرار نیروهای حافظ صلح (یونیفل) در مناطق مرزی لبنان و اسراییل، سرانجام با صدور قطعنامه 1701، آتش بس اعلام شد. پایان جنگ اما بر دامنه اختلافات و چالشهای دو جریان سیاسی رقیب افزود و ائتلاف 14 مارس با متهم ساختن حزبالله به آغاز جنگ و تحمیل خسارت به کشور، خواستار خلع سلاح نیروهای شبه نظامی این حزب شد. علاوه بر آن سیاستهای دولت در خصوص بازسازی و چگونگی هزینهکرد مساعدتهای بینالمللی در این زمینه نیز از مواردی بود که به چالش میان دولت، ائتلاف 14 مارس و جریان مقاومت تبدیل شد.[۱۹۵]
در ادامه اختلافات ونزاع سیاسی، اصرار دولت بر تصویب طرح دادگاه بینالمللی رسیدگی به پرونده ترور رفیق حریری به خروج وزیران شیعه از کابینه در نوامبر 2006 و از اکثریت افتادن آن شد. کابینه فواد سنیوره بدون توجه به این مسئله، همچنان به عنوان دولت قانونی به بحث درباره طرح مزبور ادامه و سرانجام نیز به تصویب آن اقدام کرد که در پی آن، قطعنامه 1757 شورای امنیت مورد تصویب قرار گرفت.
ائتلاف 8 مارس نیز در مخالفت با ادامه کار کابینه و اقدام فوق، خواستار استعفای دولت شده و تظاهرات نامحدودی را در مرکز شهر بیروت برای تحقق این خواسته برپا کرد که ماهها ادامه یافت.[۱۹۶]
از آنجا که با پایان دوره دوم ریاست جمهوری امیل لحود در نوامبر2007، دو جریان سیاسی رقیب نتوانستند بر سر تعیین گزینه ریاست جمهوری به توافق برسند، امیل لحود با اعلام وضع فوق العاده، حفظ امنیت و فرماندهی کل نیروهای مسلح را که دراختیار او بود، به ارتش واگذار و کاخ ریاست جمهوری را ترک کرد. دولت سنیوره نیز که علیرغم عدم حضور 7 وزیر شیعه، به عنوان دولت قانونی همچنان به کار خود ادامه میداد، در می 2008 با دو تصویب نامه جنجالی، شرایط بحرانی را به سمت انفجار سوق داد: بر اساس یکی از این مصوبهها، مسئول امنیت فرودگاه بیروت که وابسته به ائتلاف 8 مارس بود، به بهانه کشف دوربین نصب شده برای کنترل باند فرودگاه، از سمت خود برکنار شد. بر اساس مصوبه دوم، بایستی شبکه مخابراتی مقاومت برچیده شود و نیروهای امنیتی موظف به انجام این مصوبه شدند. این دو مصوبه که در واقع، نوعی اعلام جنگ به حزبالله و مقاومت بود، با مخالفت شدید حزبالله و حامیان مقاومت روبهرو شد و به زودی برای اولین بار پس از پایان جنگهای 15ساله داخلی به درگیری مسلحانه میان دو جریان سیاسی رقیب منجر شد. در این درگیریها با ابتکار و سرعت عمل نیروهای مقاومت، تمام مراکز نظامی وابسته به هواداران دولت و مخالفان مقاومت، خلع سلاح و گروهی از آنان نیز دستگیر شدند. با لغو دو مصوبه مزبور توسط دولت نیروهای مقاومت نیز پایگاهها و نیروهای خلع سلاح شده همراه با سلاح آنان و نیز کنترل امنیتی را به ارتش واگذار کردند.[۱۹۷] ادامه اختلاف بر سر تعیین رییس جمهور غیرنظامی و با توجه به شرایط متشنج کشور سرانجام دو طرف را به سمت گزینه سوم، یعنی ژنرال میشل سلیمان فرمانده ارتش سوق داد. علیرغم آن، چگونگی تقسیم پستهای وزارتی میان دو ائتلاف سیاسی همچنان به عنوان مانعی برسر راه انتخاب رییس جمهور قرار داشت.
سرانجام با میانجیگری اتحادیه عرب نمایندگان دو جناح عمده سیاسی درگیر، در ماه می 2008 در دوحه گرد آمدند و پس از 5 روز مذاکره بر سر مسائل مورد اختلاف از جمله تشکیل دولت ائتلافی و توزیع پستهای وزارتی بر مبنای 16 پست برای اکثریت، 11 پست برای ائتلاف مخالفان و 3 پست در اختیار رییس جمهور و نیز تعیین میشل سلیمان به عنوان رییس جمهوری، موافقتنامهای را[۱۹۸] امضا کردند. در پی این توافق، در 25 می و پس از اصلاح قانون اساسی، میشل سلیمان از سوی نمایندگان مجلس به عنوان هجدهمین رییس جمهور لبنان سوگند یاد کرد. او سومین نظامی پس از ژنرال فواد شهاب و امیل لحود بود که به این سمت انتخاب شد.
در پی انتخاب رییس جمهور و برقرای آرامش نسبی در کشور، هر چند دولت ائتلافی به ریاست سعدالحریری و مشارکت هر دو ائتلاف رقیب تشکیل شد، برخی اختلافات دیگر که مهمترین آنها مسئله تشکیل دادگاه بینالمللی رسیدگی به پرونده ترور رفیق الحریری بود اما همچنان ادامه یافت و به چالش سخت میان دو ائتلاف و نمایندگان آنها در دولت تبدیل شد. حزبالله و همپیمانانش که معتقد بودند این دادگاه بایستی در خاک لبنان و صرفاً با قضات لبنانی تشکیل شود و خواستار قطع کمکهای دولت لبنان به این دادگاه شده بودند، آنگاه که با مخالفت و مقاومت ائتلاف 14 مارس به ویژه سعد الحریری روبرو شدند تصمیم به خروج از دولت گرفته و 11 وزیر حزبالله و همپیمانان سیاسیاش، در حالی که نخست وزیر در کاخ سفید واشنگتن در حال مذاکره با رییس جمهور آمریکا بود، استعفای خود را رسماً از دولت اعلام و بدینسان کابینه از حد نصاب خارج و به استناد قانون اساسی عملاً مشروعیت خود را از دست داد.
پس از این تحول، نجیب میقاتی سرمایهدار و سیاستمدار اهل سنت از سوی ائتلاف 8 مارس نامزد پست نخستوزیری شد که علیرغم مخالفت و کارشکنیهای احزاب و تشکلهای عضو ائتلاف 14 مارس، با رأی نمایندگان مجلس به این سمت انتخاب شد و سرانجام کابینه خود را در ژوئن 2011 بدون حضور ائتلاف مزبور به مجلس معرفی و موافق به جلب آرای آنان شد.[۱۹۹]
پاورقی
[i] البته گروههایی از مسیحیان مارونی نه تنها با صلیبیها به مخالفت برخاستند که گاه، با مسلمانان علیه آنها همکاری میکردند.[۲۰۰]
[ii] توضیح بیشتر در این خصوص در بخش احزاب سیاسی آمده است.
[iii] از دلایل عمده عدم مخالفت عثمانیها با زمامداری فخرالدین در سالهای اولیه، احساس خطر آنان از قدرت گرفتن امیران شیعی به ویژه امیران خاندان حرفوش در بقاع بود که به دنبال قدرت گرفتن دولت صفوی در ایران، تلاشهایی را برای گسترش امارت خود به جبل عامل، منطقه شیعهنشین جنوب آغاز کرده بودند. به گمان عثمانیها، فخرالدین میتوانست عامل قدرتمندی در پیشگیری از تحقق چنین امری باشد.[۲۰۱]
[iv] معروف به امیربشیر دوم
[v] از آنجا که میثاق ملی با واقعیتهای سیاسی اجتماعی انطباق نداشت و بیش از ایجاد بسترهای لازم برای همزیستی مسالمتآمیز، با به رسمیت شناختن طوائف موجود و سهم آنان در قدرت سیاسی صرفاً به حفظ وضع موجود میپرداخت، به محض برخورد با تحولات و چالشهای جدید، کارایی خود را از دست داد. شورشهای سال 1958، جنگ داخلی 15 ساله و رویدادهای دهه اول قرن بیست و یکم، نشان داد کهاین پیمان تا چه حد سطحی بوده است.
[vi] 14 مارس، تاریخ برگزاری اولین تظاهرات گسترده هواداران رفیق حریری و مخالفان حضور نیروهای نظامی امنیتی سوریه در لبنان برای اعلام وفاداری به آرمانهای او برگزار شد.
[vii] در روز 8 مارس، ائتلاف مقاومت برای سپاسگزاری از سوریه و حمایتهای این کشور از مقاومت ضد اسراییلی، تظاهرات گستردهای را در مرکز بیروت برگزار کرد.
[viii] البته بعدها اعلام شد که اسراییل از ماهها پیش، طرح حمله به لبنان را با هدف سرکوب حزبالله و تحقق اهداف سیاسی و امنیتی و تخریب اقتصاد لبنان آماده کرده بود.[۲۰۲]
نیز نگاه کنید به
تاریخ روسیه؛ تاریخ سودان؛ تاریخ کانادا؛ تاریخ ژاپن؛ تاریخ مصر؛ تاریخ چین؛ تاریخ کوبا؛ تاریخ افغانستان؛ تاریخ سنگال؛ تاریخ ساحل عاج؛ تاریخ مالی؛ تاریخ اردن؛ تاریخ فرانسه؛ تاریخ سوریه؛ تاریخ آرژانتین؛ تاریخ اسپانیا؛ تاریخ قطر؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ اتیوپی؛ تاریخ سیرالئون؛ تاریخ اوکراین؛ تاریخ زیمبابوه؛ تاریخ تایلند؛ تاریخ بنگلادش؛ تاریخ سریلانکا؛ تاریخ تونس؛ تاریخ تاجیکستان؛ تاریخ قزاقستان؛ تاریخ گرجستان
کتابشناسی
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 17.
- ↑ نانته( 1379). ص. 26 -27.
- ↑ نانته (1379). ص. 30.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: دارالثقافة، ص. 239-240.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: دارالثقافة، ص. 245.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: دارالثقافة، ص. 254.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: دارالثقافة، ص. 360.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: دارالثقافة، ص. 309.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: دارالثقافة، ص. 399.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الاول. بیروت: دارالثقافة، ص. 403.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 22.
- ↑ نانته (1379). ص. 61-62.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 35-36.
- ↑ نانته (1379). ص. 54.
- ↑ نانته (1379). ص. 69.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشرر، ص. 67.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 68-69.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 69.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 97.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 100-106.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 116.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 129.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 177.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 200.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 201-202.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 206.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 206-207.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 21.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 208-210.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 230.
- ↑ نانته (1379). ص. 108.
- ↑ نانته (1379). ص. 233.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 246.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 170.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 134.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 135.
- ↑ نانته (1379). ص. 116.
- ↑ ۳۸٫۰ ۳۸٫۱ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 274.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 271-272.
- ↑ طرابلسي (2010). ص. 13.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 21.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 310.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 278.
- ↑ قرألى، بولس. (1938). فخر الدين المعنى الثاني حاكم لبنان، الجزء الثاني. مجمع العلوم و الفنون الملكي رومية. ص. 89.
- ↑ فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 99.
- ↑ فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 99.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 35.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 327.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 56.
- ↑ نانته (1379). ص. 139-140.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 328.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 91.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 15.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 329.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 102.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 15.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 167.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 168-169.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 16.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 330.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 17.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 332.
- ↑ قرألى، بولس. (1938). فخر الدين المعنى الثاني حاكم لبنان، الجزء الثاني. مجمع العلوم و الفنون الملكي رومية. ص. 17.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 207-208.
- ↑ ۶۵٫۰ ۶۵٫۱ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 333.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 210.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 35.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 304.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 305.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 305-306.
- ↑ ۷۱٫۰ ۷۱٫۱ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 334.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 9.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 202-204.
- ↑ فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 196.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 196.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 274.
- ↑ فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 177.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 7.
- ↑ ۷۹٫۰ ۷۹٫۱ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 36.
- ↑ نانته (1379). ص. 165-168.
- ↑ ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 335.
- ↑ ۸۲٫۰ ۸۲٫۱ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 38.
- ↑ البستاني، الدكتور فؤاد افرام. (1969). لبنان، مباحث علمية واجتماعية. (الجزء الأول). بيروت: منشورات الجامعة اللبنانية، ص. 341.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 40-43.
- ↑ البستاني، الدكتور فؤاد افرام. (1969). لبنان، مباحث علمية واجتماعية. (الجزء الأول). بيروت: منشورات الجامعة اللبنانية، ص. 341.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 41.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 46.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 341.
- ↑ البستاني، الدكتور فؤاد افرام. (1969). لبنان، مباحث علمية واجتماعية. (الجزء الأول). بيروت: منشورات الجامعة اللبنانية، ص. 347.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 60.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 61.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 24-25.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 26.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 76-79.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 81-82.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 85-86.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 86.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 88.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 93.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 97.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 46.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 301.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 31.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 61.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 62.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 32.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 75.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 148.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 345.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 155.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 82.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 153.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 204-205.
- ↑ حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: دار النهضة العربية، ص. 60.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 208.
- ↑ حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: دار النهضة العربية، ص. 101-102.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 210-211.
- ↑ ضاهر، مسعود. (1984). تاریخ لبنان الاجتماعي. الطبعة الثانية. بيروت: دار المطبوعات الشرقية، ص. 317.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 212.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 152.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 213.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 220.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 229.
- ↑ حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: دار النهضة العربية، ص. 170-171.
- ↑ حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: دار النهضة العربية، ص. 178.
- ↑ ۱۲۶٫۰ ۱۲۶٫۱ ۱۲۶٫۲ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 90.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 174.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 234.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 99-100.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 178.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 236-237.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 178.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 178.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 239.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 240.
- ↑ ۱۳۶٫۰ ۱۳۶٫۱ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 101.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 241.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 226-227.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 247-248.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 142.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 102.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 147.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 250-251.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 109.
- ↑ ۱۴۵٫۰ ۱۴۵٫۱ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 109.
- ↑ المقداد، ص. 153.
- ↑ الخازن، فريد. (2002). تفكك أوصال الدولة في لبنان، ترجمة شكري رحيم. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 241.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 112.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 249.
- ↑ الخازن، فريد. (2002). تفكك أوصال الدولة في لبنان، ترجمة شكري رحيم. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 219.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 116.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 16و161.
- ↑ الخازن، فريد. (2002). تفكك أوصال الدولة في لبنان، ترجمة شكري رحيم. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 391.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 178.
- ↑ ۱۵۵٫۰ ۱۵۵٫۱ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 122.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 361.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 216.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 375.
- ↑ ۱۵۹٫۰ ۱۵۹٫۱ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 376.
- ↑ المقداد. (1999). ص. 187.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 124.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 280.
- ↑ المقداد. (1999). ص. 190.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 281.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 128.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 285.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 135.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 139.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 286.
- ↑ ۱۷۰٫۰ ۱۷۰٫۱ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 143.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 287.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 288.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 425.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 226.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 293.
- ↑ المقداد. (1999). ص. 201.
- ↑ المقداد. (1999). ص. 203.
- ↑ المقداد. (1999). ص. 204.
- ↑ المقداد. (1999). ص. 206.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 313-317.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 317.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 227-228.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 260.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 337.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 235-236.
- ↑ حمدان، کمال. (1998). الأزمة اللبنانية، ترجمة رياض صوما. الطبعة الأولى. بيروت: دار الفارابي، ص. 349.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 263.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 269 و 277 و 286.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 262.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 284-288.
- ↑ فضل الله عبد الحليم. (2008). اثر السياستين المالية والنقدية على التنمية في لبنان: المأزق الاقتصادى - الاجتماعي في لبنان و الخيارات البديلة. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 13.
- ↑ طی، د. محمد. (2010). اتفاق الدوحة: ميثاق ام عرف ام تسوية. الطبعة الأولى. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 21.
- ↑ فضل الله عبد الحليم. (2008). اثر السياستين المالية والنقدية على التنمية في لبنان: المأزق الاقتصادى - الاجتماعي في لبنان و الخيارات البديلة. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 21.
- ↑ فضل الله عبد الحليم. (2008). اثر السياستين المالية والنقدية على التنمية في لبنان: المأزق الاقتصادى - الاجتماعي في لبنان و الخيارات البديلة. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 35.
- ↑ فضل الله عبد الحليم. (2008). اثر السياستين المالية والنقدية على التنمية في لبنان: المأزق الاقتصادى - الاجتماعي في لبنان و الخيارات البديلة. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 75-76.
- ↑ طی، د. محمد. (2010). اتفاق الدوحة: ميثاق ام عرف ام تسوية. الطبعة الأولى. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 8.
- ↑ طی، د. محمد. (2010). اتفاق الدوحة: ميثاق ام عرف ام تسوية. الطبعة الأولى. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 9.
- ↑ طی، د. محمد. (2010). اتفاق الدوحة: ميثاق ام عرف ام تسوية. الطبعة الأولى. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 47.
- ↑ صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ لبنان. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص. 28-100.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 130.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 165-166.
- ↑ فضل الله عبد الحليم. (2008). اثر السياستين المالية والنقدية على التنمية في لبنان: المأزق الاقتصادى - الاجتماعي في لبنان و الخيارات البديلة. بيروت: المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق، ص. 14.