هنر نقاشی در چین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
[[هنر چینی|هنر چین]] بیش از هر | [[هنر چینی|هنر چین]] بیش از هر جنبهی دیگری از [[فرهنگ چینی|فرهنگ چین]]، آن را در جهان مقامی والا بخشیده است و این بخش از [[فرهنگ چینی]] اثری ماندگار بر دیگر فرهنگها گذاشته است. هر چند [[چین]] ابداعات و اختراعات بزرگی همچون کاغذ، باروت، قطب نما، چاپ، ابریشم و چای به جهان عرضه کرده است، ولی می توان گفت که اهمیت علوم چینی با ارزش هنری این تمدن یارای برابری ندارد. | ||
حکمت چینی هم تأثیر پایداری در خارج از قلمرو تمدنی آن نداشته است، در این راستا آنچه را که هرگز | حکمت چینی هم تأثیر پایداری در خارج از قلمرو تمدنی آن نداشته است، در این راستا آنچه را که هرگز نمیتوان نادیده گرفت [[هنر چینی]] است. در [[هنر چینی]] تکیهی هنرمند بیشتر به برون و کمال صورت است تا درون. در فرهنگ و جامعهی [[چین معاصر و چالش های فرهنگی و اجتماعی پیش رو|چین]] برخی خصوصیات ذاتی هست که تنها از راه باز تابش در [[هنر چینی]] می توان آن را یافت که برخی از این خصوصیات به شرح زیر است: | ||
=== [[صورت گرایی در هنر چینی|صورت گرایی]] === | === [[صورت گرایی در هنر چینی|صورت گرایی]] === | ||
[[صورت گرایی در هنر چینی|صورت گرایی]] خیره | [[صورت گرایی در هنر چینی|صورت گرایی]] خیره کنندهی [[هنر چینی]] که آن را در [[هنر خوشنویسی چینی|خوشنویسی]]، نقاشی و شعر هم میتوان دید. چینیها از راه [[هنر خوشنویسی چینی|خوشنویسی]] دریافتهای اساسی خود را شکل میدهند. اساس منحنیهای لغزان، خطوط راست و زاویههای زیبای سقف نیایشگاههای چینی از حرکت قلم مو در نوشتههای چینی بر آمده است. لذا، خوشنویسی در عالی ترین ردهی هنرهای زیبای چینی است. | ||
در [[هنر خوشنویسی چینی| | در [[هنر خوشنویسی چینی|خوشنویسی،]] استاد هر حرکت قلم مو را تنها یکبار میتواند انجام دهد و در این حرکت تمام آنچه را که میخواهد باید خلق کند. تغییر دادن و بازنگری در آن امکان پذیر نیست. نقاشی چینی هم از نظر اصول و فنون با [[هنر خوشنویسی چینی|خوشنویسی]] رابطهی نزدیک دارد. یکی از نویسندگان [[چین]] باستان در این زمینه گفته است:«هنگامی که مردم می توانستند اندیشههای خود را با نقش بنگارند، با خط می نگاشتند، و هنگامی که از بیان کاراکترهای نگارشی ناتوان بودند، نقاشی میکردند.» بدین سان، یکی دیگری را تکمیل می کند و از طریق همان خود نیز به کمال میرسد و این دو قرین هم به شمار می روند، چون افزارهای نوشتن(قلم مو، مرکب، کاغذ، و دوات) که به «چهار گنج بنای ادب» اشتهار دارند، در هر دو هنر یکی است و هشت حرکت اساسی که در نوشتن کاراکترهای نگارش چینی به کار میروند در [[نقاشی های تزیینی سال نو در چین|نقاشی]] نیز به عنوان شیوههای اساسی کاربرد قلم مو شناخته میشود. | ||
=== [[نماد گرایی در هنر چینی|نماد گرایی]] === | === [[نماد گرایی در هنر چینی|نماد گرایی]] === | ||
[[هنر چینی]]، در کنار [[صورت گرایی در هنر چینی|صورت گرایی]]، سرشار از نماد است، درست مانند خود [[زبان چینی]] که مانند یک اثر هنری و خط اندیشه نگاری نمادی است از | [[هنر چینی]]، در کنار [[صورت گرایی در هنر چینی|صورت گرایی]]، سرشار از نماد است، درست مانند خود [[زبان چینی]] که مانند یک اثر هنری و خط اندیشه نگاری نمادی است از اشارهها و کنایهها. کارکترهای چینی چیزی را مستقیم بیان نمی کنند، یک کاراکتر یا نشانهی نگارشی چینی معنای کلمات بسیاری در زبانهای دیگر را در خود نهفته دارد. از دیگر ویژگی این زبان کوتاهی جملات آن است. شاید به گمان بیگانگان [[زبان چینی]] اشاره ای و مبهم است، اما به نظر خود چینیها مبهم حرف زدن بهتر از پرگویی کردن است. زبان و کارکترهای چینی رمزنامه ای از اشارات و نکات ظریف است. هیچ زبان دیگری در سادگی نوشتن و رساندن اندیشههای عمیق و بسیار در عبارتهای کوتاه با آن برابری نمی کند. | ||
نگارگری چینی نیز | نگارگری چینی نیز همین گونه است و از همین سبک و سیاق پیروی می کند و اندیشههای عمیق و اشیای ظریف را میتواند با خطهای مجرد تصویر کند. در نقاشی چینی به فضاهای خالی توجه زیادی می شود و از این طریق بر نقاط برجستهی تصویر تأکید می شود و برجسته مینمایاند. پیچیده ترین موضوعها با کمترین خطوط کشیده میشود و بزرگترین نقش خیال برروی کوچکترین تکهی کاغذ نقش می بندد. در نقاشی چینی صرفه جویی در عین بیان کامل احساس و اندیشهی هنرمند، اصل قابل توجه است. | ||
[[هنر تئاتر مدرن چین|نمایش چینی]] هرگز مانند تئاتر غربی، واقعیت پرداز نیست. در صحنههای آن از هیچ | [[هنر تئاتر مدرن چین|نمایش چینی]] هرگز مانند تئاتر غربی، واقعیت پرداز نیست. در صحنههای آن از هیچ منظره ای استفاده نمی شود. شوخ طبعی بازیگران چینی بی مانند است. هنگامی که بر روی اسب خیالی در صحنه میتازد، از اسب خود پیاده شده و آن را به مهتر می سپارد و با معشوقه اش نجوا میکند و یا برای حمله به دشمن پشت صخره ای کمین می کند، در حالی که در این صحنه به جز هنرمند هیچ چیز و هیچکس دیگری نیست ولی تماشاگر همهی اینها را به چشم می بیند. هر جزیی از نمایش نمادی است، از اشارات و کنایاتش گرفته تا حرکات و جامههای بازیگر. در هر چیز معنا و مفهومی نهفته است که تماشاگر پیشاپیش از آن آگاه است، زیرا تماشاگر چینی برای دیدن نمایشنامه به تماشاخانه نمی رود، بلکه برای تماشای چیره دستی بازیگر میرود. بازیگر در روی صحنه و در طول داستان اشیایی را که قرار است پدیدار شوند را به اشاره پدید میآورد. در این نماد آوری دو عنصر سادگی ظاهری و پرمعنایی باطنی توأمان نهفته شده است. | ||
=== [[طبیعت گرایی در هنر چینی|طبیعت گرایی]] === | === [[طبیعت گرایی در هنر چینی|طبیعت گرایی]] === | ||
سومین ویژگی [[هنر چینی]] [[طبیعت گرایی در هنر چینی|طبیعت گرایی]] یا آن چیزی است که در فرهنگ غربی از آن با نام «ناتورالیسم» یاد | سومین ویژگی [[هنر چینی]] [[طبیعت گرایی در هنر چینی|طبیعت گرایی]] یا آن چیزی است که در فرهنگ غربی از آن با نام «ناتورالیسم» یاد میشود. فرهنگ غربی نماد هولناکی از جنگ و تضاد میان انسان و طبیعت است، اما در [[فرهنگ چینی]] بر پاسداشت و هماهنگی انسان و طبیعت تأکید میشود. [[کنفوسیوس و اندیشه های او|کنفوسیوس]] گفته:<blockquote>«خردمند از آب لذت می برد و نیکمرد از کوه.»</blockquote>لذا، در نگارش چینی هم برای نام طبیعت از کاراکتری شبیه کوه و آب استفاده می شود، چون در طبیعت آب و کوه از سایر اشیاء مهمتر هستند. [[هنر چینی]] طبیعت را به نیرویی که از درون آن بر میخیزد، جاندار می بیند و غایت هدف هنرمند به وحدت رسیدن با این نیرو و سپس نمایش بیانی عالی از آن در هنر خویش است. | ||
در | در نقاشی چینی، هنرمند همواره می کوشد از مشاهده با چشم سر به مشاهده با چشم دل برسد و با غور و تفکر در چشم انداز طبیعی به ژرفنای ناپیدای ازلی دست یابد. نقاشی برای هنرمند چینی مشاهده ای است که به مکاشفه ختم می شود، و لذا، اغلب [[نقاشان مشهور چین باستان|نقاشان چینی]] خود عارف نیز بودهاند. هنرمند چینی چشمی تیز برای دیدن زیباییهای طبیعت دارد و این زیبایی را هر کجا که بتواند بازسازی میکند. هنرمند در مشاهدهی طبیعت تنها ظاهر اشیاء را نمی بیند، بلکه نظم و هماهنگی باطنی انسان و طبیعت را مدنظر قرار می دهد. در نقاشی هنرمندان چینی همیشه چهار عنصر طبیعت، شعر، خوشنویسی و مهر هنرمند مکمل و لازم و ملزوم یکدیگر و جدایی ناپذیرند. | ||
[[هنر معماری در چین|معماری چینی]] هم از این خصوصیت برخوردار است. در و دیوار | [[هنر معماری در چین|معماری چینی]] هم از این خصوصیت برخوردار است. در و دیوار کاخهای کهن پر از نقش و نگار است؛ بام بناها را قوسهای منحنیهای چشم نواز پوشانده است. ستونها با ظرافت تمام تراش خورده اند و باغها و حیاطها با پستی و بلندیها و حوضها و کاجها و درختان سِدر و بیدهای سایه گستر آراسته شدهاند. پلهای قوسی بر روی آبراههها نمادی از ظرافت اندیشه و [[هنر چینی]] است. حتی «دیوار بزرگ» [[چین]] نیز خود را با زیباییهای طبیعت هماهنگ ساخته است. از دامنهها بالا رفته و کنار صخرهها جای گرفته و از قله ای به قلهی دیگر جهیده و بر هر اوجی برجی بر نهاده و از درهای به دامنه ای پیچ و تاب خوران گذر کرده و بر فراز بلندیها ار افق بی پایان ناپدید شده است و با هر پیچش منظره ای از ترکیب شکوه کوهسار و دست ساخت انسان پدید آورده است. | ||
بیشتر | بیشتر پرستشگاههای بودایی( [[آیین بودا]]) بر شکاف کوهها و یا دامنهها ساخته شده تا راهبان در سکوت جاودان به مراقبه به پردازند. نمازخانههای آنها پوشیده از نقش و نگار و کنده کاریهای نیلوفر مقدسِ گلِ اشراق بر صخرهها و تخته سنگها و تندیسها نقش بسته تا چیره دستی انسان با طبیعت برابری کند. | ||
[[شاعران چینی|شاعران | [[شاعران چینی|شاعران و هنرمندان تائویی]] هم برای یافتن سکوت اندیشمندانه به طبیعت روی میآوردند. در پردههای نقاشی و شعر [[شاعران چینی]] هم این احساس نزدیکی با طبیعت و زیباییهای آن به روشنی مشاهده می شود. بنابراین، میتوان پذیرفت که در همهی آثار هنری [[چین]]، از جمله هنرهای دستی، نسیم سبک کوهسار، زمزمهی جویبار، اوج گرفتن پروانه، آواز مرغان، جلوه گری گلها، چشم انداز جنگل و کوه چشم و گوش و روح و روان را نوازش می دهد. در هر پردهی نقاشی، حکیمی در سکوت و آرامش با موسیقی پنهان طبیعت همنوا گشته و از این وحدت شگفت با طبیعت لبخندی آرام و رضایتمندانه بر لب دارد. هر چینی ظریف اندیش همواره در آرزوی آن است که در خلوت طبیعت گوشه گیرد و با رمز و راز آن دمساز شود و راز درون خود را در آن بجوید. | ||
=== [[الهام گیری هنرمند چینی|الهام گیری]] === | === [[الهام گیری هنرمند چینی|الهام گیری]] === | ||
هنرمند چینی هنگامی دست به خلق اثری هنری میزند که از موضوع کارش لبریز و از آن الهام یافته و اختیار از کفش بیرون شده و ناگزیر از دست به قلم بردن باشد. هنرمند برای اثرش طرحی نمیریزد، بلکه از منظره چنان الهام میگیرد که از خود بیخود شده و ناخودآگاه منظرهی بدیعی می آفریند. هنرمندان برای کشیدن منظره بر کوهی بلند رفته و در آنجا به مراقبه مینشیند تا منظره ای را که در اندیشه اش پرورانده را در ذهن خود آماده سازد. هنرمند برای رسیدن به حالتی که ضمیرش سرچشمهی الهام هنریش باشد، به سیر و سلوک و ریاضت کشی دراز مدتی میپردازد. ضرب المثلی چینی در این زمینه میگوید:<blockquote>«تا کسی هزار کتاب نخوانده باشد و ده هزار فرسنگ سفر نکرده باشد، نمیتواند قلم به دست گیرد و دست به نقاشی برد.»</blockquote>در نظر چینیها، نقاش اصیل کسی است که انسان را به«حالت ذهنی» که خود هنرمند تجربه کرده است ببرد<ref>آشوری، داریوش(1358) نگاهی به سرزمین، تاریخ، جامعه و فرهنگ چین از دیرینه ترین روزگار تا پایان سدهی نوزدهم.تهران: مرکز فرهنگ آسیا؛ انتشارات امیر کبیر </ref>. | |||
== نیز نگاه کنید به == | == نیز نگاه کنید به == | ||
| خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
== کتابشناسی == | == کتابشناسی == | ||
<references /> | <references /> | ||
== منبع اصلی == | |||
<sub><big>سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ [[چین]]. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین الملی الهدی].</big></sub> | |||
== نویسنده مقاله == | |||
علی محمد سابقی | |||
[[رده:هنرهای تجسمی]] | [[رده:هنرهای تجسمی]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۳:۱۴
هنر چین بیش از هر جنبهی دیگری از فرهنگ چین، آن را در جهان مقامی والا بخشیده است و این بخش از فرهنگ چینی اثری ماندگار بر دیگر فرهنگها گذاشته است. هر چند چین ابداعات و اختراعات بزرگی همچون کاغذ، باروت، قطب نما، چاپ، ابریشم و چای به جهان عرضه کرده است، ولی می توان گفت که اهمیت علوم چینی با ارزش هنری این تمدن یارای برابری ندارد.
حکمت چینی هم تأثیر پایداری در خارج از قلمرو تمدنی آن نداشته است، در این راستا آنچه را که هرگز نمیتوان نادیده گرفت هنر چینی است. در هنر چینی تکیهی هنرمند بیشتر به برون و کمال صورت است تا درون. در فرهنگ و جامعهی چین برخی خصوصیات ذاتی هست که تنها از راه باز تابش در هنر چینی می توان آن را یافت که برخی از این خصوصیات به شرح زیر است:
صورت گرایی
صورت گرایی خیره کنندهی هنر چینی که آن را در خوشنویسی، نقاشی و شعر هم میتوان دید. چینیها از راه خوشنویسی دریافتهای اساسی خود را شکل میدهند. اساس منحنیهای لغزان، خطوط راست و زاویههای زیبای سقف نیایشگاههای چینی از حرکت قلم مو در نوشتههای چینی بر آمده است. لذا، خوشنویسی در عالی ترین ردهی هنرهای زیبای چینی است.
در خوشنویسی، استاد هر حرکت قلم مو را تنها یکبار میتواند انجام دهد و در این حرکت تمام آنچه را که میخواهد باید خلق کند. تغییر دادن و بازنگری در آن امکان پذیر نیست. نقاشی چینی هم از نظر اصول و فنون با خوشنویسی رابطهی نزدیک دارد. یکی از نویسندگان چین باستان در این زمینه گفته است:«هنگامی که مردم می توانستند اندیشههای خود را با نقش بنگارند، با خط می نگاشتند، و هنگامی که از بیان کاراکترهای نگارشی ناتوان بودند، نقاشی میکردند.» بدین سان، یکی دیگری را تکمیل می کند و از طریق همان خود نیز به کمال میرسد و این دو قرین هم به شمار می روند، چون افزارهای نوشتن(قلم مو، مرکب، کاغذ، و دوات) که به «چهار گنج بنای ادب» اشتهار دارند، در هر دو هنر یکی است و هشت حرکت اساسی که در نوشتن کاراکترهای نگارش چینی به کار میروند در نقاشی نیز به عنوان شیوههای اساسی کاربرد قلم مو شناخته میشود.
نماد گرایی
هنر چینی، در کنار صورت گرایی، سرشار از نماد است، درست مانند خود زبان چینی که مانند یک اثر هنری و خط اندیشه نگاری نمادی است از اشارهها و کنایهها. کارکترهای چینی چیزی را مستقیم بیان نمی کنند، یک کاراکتر یا نشانهی نگارشی چینی معنای کلمات بسیاری در زبانهای دیگر را در خود نهفته دارد. از دیگر ویژگی این زبان کوتاهی جملات آن است. شاید به گمان بیگانگان زبان چینی اشاره ای و مبهم است، اما به نظر خود چینیها مبهم حرف زدن بهتر از پرگویی کردن است. زبان و کارکترهای چینی رمزنامه ای از اشارات و نکات ظریف است. هیچ زبان دیگری در سادگی نوشتن و رساندن اندیشههای عمیق و بسیار در عبارتهای کوتاه با آن برابری نمی کند.
نگارگری چینی نیز همین گونه است و از همین سبک و سیاق پیروی می کند و اندیشههای عمیق و اشیای ظریف را میتواند با خطهای مجرد تصویر کند. در نقاشی چینی به فضاهای خالی توجه زیادی می شود و از این طریق بر نقاط برجستهی تصویر تأکید می شود و برجسته مینمایاند. پیچیده ترین موضوعها با کمترین خطوط کشیده میشود و بزرگترین نقش خیال برروی کوچکترین تکهی کاغذ نقش می بندد. در نقاشی چینی صرفه جویی در عین بیان کامل احساس و اندیشهی هنرمند، اصل قابل توجه است.
نمایش چینی هرگز مانند تئاتر غربی، واقعیت پرداز نیست. در صحنههای آن از هیچ منظره ای استفاده نمی شود. شوخ طبعی بازیگران چینی بی مانند است. هنگامی که بر روی اسب خیالی در صحنه میتازد، از اسب خود پیاده شده و آن را به مهتر می سپارد و با معشوقه اش نجوا میکند و یا برای حمله به دشمن پشت صخره ای کمین می کند، در حالی که در این صحنه به جز هنرمند هیچ چیز و هیچکس دیگری نیست ولی تماشاگر همهی اینها را به چشم می بیند. هر جزیی از نمایش نمادی است، از اشارات و کنایاتش گرفته تا حرکات و جامههای بازیگر. در هر چیز معنا و مفهومی نهفته است که تماشاگر پیشاپیش از آن آگاه است، زیرا تماشاگر چینی برای دیدن نمایشنامه به تماشاخانه نمی رود، بلکه برای تماشای چیره دستی بازیگر میرود. بازیگر در روی صحنه و در طول داستان اشیایی را که قرار است پدیدار شوند را به اشاره پدید میآورد. در این نماد آوری دو عنصر سادگی ظاهری و پرمعنایی باطنی توأمان نهفته شده است.
طبیعت گرایی
سومین ویژگی هنر چینی طبیعت گرایی یا آن چیزی است که در فرهنگ غربی از آن با نام «ناتورالیسم» یاد میشود. فرهنگ غربی نماد هولناکی از جنگ و تضاد میان انسان و طبیعت است، اما در فرهنگ چینی بر پاسداشت و هماهنگی انسان و طبیعت تأکید میشود. کنفوسیوس گفته:
«خردمند از آب لذت می برد و نیکمرد از کوه.»
لذا، در نگارش چینی هم برای نام طبیعت از کاراکتری شبیه کوه و آب استفاده می شود، چون در طبیعت آب و کوه از سایر اشیاء مهمتر هستند. هنر چینی طبیعت را به نیرویی که از درون آن بر میخیزد، جاندار می بیند و غایت هدف هنرمند به وحدت رسیدن با این نیرو و سپس نمایش بیانی عالی از آن در هنر خویش است.
در نقاشی چینی، هنرمند همواره می کوشد از مشاهده با چشم سر به مشاهده با چشم دل برسد و با غور و تفکر در چشم انداز طبیعی به ژرفنای ناپیدای ازلی دست یابد. نقاشی برای هنرمند چینی مشاهده ای است که به مکاشفه ختم می شود، و لذا، اغلب نقاشان چینی خود عارف نیز بودهاند. هنرمند چینی چشمی تیز برای دیدن زیباییهای طبیعت دارد و این زیبایی را هر کجا که بتواند بازسازی میکند. هنرمند در مشاهدهی طبیعت تنها ظاهر اشیاء را نمی بیند، بلکه نظم و هماهنگی باطنی انسان و طبیعت را مدنظر قرار می دهد. در نقاشی هنرمندان چینی همیشه چهار عنصر طبیعت، شعر، خوشنویسی و مهر هنرمند مکمل و لازم و ملزوم یکدیگر و جدایی ناپذیرند.
معماری چینی هم از این خصوصیت برخوردار است. در و دیوار کاخهای کهن پر از نقش و نگار است؛ بام بناها را قوسهای منحنیهای چشم نواز پوشانده است. ستونها با ظرافت تمام تراش خورده اند و باغها و حیاطها با پستی و بلندیها و حوضها و کاجها و درختان سِدر و بیدهای سایه گستر آراسته شدهاند. پلهای قوسی بر روی آبراههها نمادی از ظرافت اندیشه و هنر چینی است. حتی «دیوار بزرگ» چین نیز خود را با زیباییهای طبیعت هماهنگ ساخته است. از دامنهها بالا رفته و کنار صخرهها جای گرفته و از قله ای به قلهی دیگر جهیده و بر هر اوجی برجی بر نهاده و از درهای به دامنه ای پیچ و تاب خوران گذر کرده و بر فراز بلندیها ار افق بی پایان ناپدید شده است و با هر پیچش منظره ای از ترکیب شکوه کوهسار و دست ساخت انسان پدید آورده است.
بیشتر پرستشگاههای بودایی( آیین بودا) بر شکاف کوهها و یا دامنهها ساخته شده تا راهبان در سکوت جاودان به مراقبه به پردازند. نمازخانههای آنها پوشیده از نقش و نگار و کنده کاریهای نیلوفر مقدسِ گلِ اشراق بر صخرهها و تخته سنگها و تندیسها نقش بسته تا چیره دستی انسان با طبیعت برابری کند.
شاعران و هنرمندان تائویی هم برای یافتن سکوت اندیشمندانه به طبیعت روی میآوردند. در پردههای نقاشی و شعر شاعران چینی هم این احساس نزدیکی با طبیعت و زیباییهای آن به روشنی مشاهده می شود. بنابراین، میتوان پذیرفت که در همهی آثار هنری چین، از جمله هنرهای دستی، نسیم سبک کوهسار، زمزمهی جویبار، اوج گرفتن پروانه، آواز مرغان، جلوه گری گلها، چشم انداز جنگل و کوه چشم و گوش و روح و روان را نوازش می دهد. در هر پردهی نقاشی، حکیمی در سکوت و آرامش با موسیقی پنهان طبیعت همنوا گشته و از این وحدت شگفت با طبیعت لبخندی آرام و رضایتمندانه بر لب دارد. هر چینی ظریف اندیش همواره در آرزوی آن است که در خلوت طبیعت گوشه گیرد و با رمز و راز آن دمساز شود و راز درون خود را در آن بجوید.
الهام گیری
هنرمند چینی هنگامی دست به خلق اثری هنری میزند که از موضوع کارش لبریز و از آن الهام یافته و اختیار از کفش بیرون شده و ناگزیر از دست به قلم بردن باشد. هنرمند برای اثرش طرحی نمیریزد، بلکه از منظره چنان الهام میگیرد که از خود بیخود شده و ناخودآگاه منظرهی بدیعی می آفریند. هنرمندان برای کشیدن منظره بر کوهی بلند رفته و در آنجا به مراقبه مینشیند تا منظره ای را که در اندیشه اش پرورانده را در ذهن خود آماده سازد. هنرمند برای رسیدن به حالتی که ضمیرش سرچشمهی الهام هنریش باشد، به سیر و سلوک و ریاضت کشی دراز مدتی میپردازد. ضرب المثلی چینی در این زمینه میگوید:
«تا کسی هزار کتاب نخوانده باشد و ده هزار فرسنگ سفر نکرده باشد، نمیتواند قلم به دست گیرد و دست به نقاشی برد.»
در نظر چینیها، نقاش اصیل کسی است که انسان را به«حالت ذهنی» که خود هنرمند تجربه کرده است ببرد[۱].
نیز نگاه کنید به
نقاشی سیرالئون؛ نقاشی ژاپن؛ نقاشی روسیه؛ نقاشی افغانستان؛ نقاشی تونس؛ نقاشی کوبا؛ نقاشی لبنان؛ نقاشی مصر؛ نقاشی سنگال؛ نقاشی و مجسمهسازی آرژانتین؛ نقاشی در مالی؛ نقاشی در ساحل عاج؛ نقاشی تایلند؛ نقاشی اسپانیا؛ نقاشی در اردن؛ نقاشی در اتیوپی؛ نقاشی قطر؛ نقاشی و مجسمه سازی در قزاقستان؛ نقاشی تاجیکستان؛ نقاشی بنگلادش؛ نقاشی سریلانکا
کتابشناسی
- ↑ آشوری، داریوش(1358) نگاهی به سرزمین، تاریخ، جامعه و فرهنگ چین از دیرینه ترین روزگار تا پایان سدهی نوزدهم.تهران: مرکز فرهنگ آسیا؛ انتشارات امیر کبیر
منبع اصلی
سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین الملی الهدی.
نویسنده مقاله
علی محمد سابقی