تاریخ دوران میانی لبنان
پس از فتح سرزمینهای سوریه توسط مسلمانها، بیشتر ساکنان آن به تدریج مسلمان شدند. زبان عربی نیز به تدریج فراگیر و جایگزین زبان فنیقی آرامی شد.[۱]
با فتح سوریه، سرزمینهای آن به لحاظ اداری به 4 جند حمص، دمشق، اردن و فلسطین تقسیم شد. جبل لبنان و بخش ساحلی موازی آن از طرابلس تا صیدا و نیز بعلبک و بقاع و وادی التیم به جند دمشق منظم گشت. جبل عامل و صور نیز به جند اردن وابسته شد.[۲]
طی چند دهه اول، درگیریهایی میان نیروهای بیزانس و مدافعان مسلمان در مناطق شمالی لبنان روی داد و طی آن طرابلس مجددا به اشغال مهاجمان درآمد که تا سال 705م ادامه یافت.[۳]
با انحطاط قدرت امویان و برپایی خلافت عباسیان در سال 750م، مرکز خلافت از دمشق به بغداد منتقل شد. نظام تقسیمات اداری در این دوره تا مدتها همان نظام گذشته بود. در این دوره نیز درگیریهایی میان نیروهای بیزانس و سپاهیان مسلمان روی داد، از جمله در سال 959م، سپاهیان بیزانس پس از تصرف انطاکیه رو به سوی لبنان گزاردند و برخی از شهرهای ساحلی تا بیروت و بخشی از مناطق داخلی تا بعلبک (واقع دربقاع) را اشغال کردند.[۴] مهاجرت گروههای عرب به لبنان در عهد خلافت منصور عباسی نیز از تحولات مهم این دوره است. تنوخیها مهمترین قبیله عرب بودند که در سال763م به لبنان آمدند[۵] و سپاهیان عباسی را در رویارویی با حملات بیزانس یاری دادند. آنان که در دورههای بعد در حیات سیاسی اجتماعی لبنان نقش آفرین بودند، با حمایت خلفای عباسی امارت خود را در مناطق الغرب و وادیالتیم تاسیس کردند که اولین امارت عربی اسلامی در لبنان بود و به مدت هشت قرن تا ورود عثمانیها به سوریه و لبنان ادامه داشت. در همین زمان نیز جامعه مارونی لبنان در مناطق کوهستانی شمال و کسروان شکل گرفت و بدینسان نشانههای خود مختاری در این مناطق بروز کرد.[۶]
فاطمیها پس از ورود به مصر و استقرار خلیفه فاطمی در سال973 م در قاهره، تلاش برای توسعه قلمرو متصرفات خود را آغاز و موفق شدند دمشق را در سال 977م فتح و سپس مناطق تابعه از جمله لبنان را به تصرف خود درآوردند. فاطمیها اجازه دادند امیر منذر تنوخی که با خلیفه فاطمی بیعت کرده بود بر امارت خود باقی بماند. ظهور مذهب درزی و گسترش به مناطقی از سوریه و به ویژه الشوف و وادی التیم در لبنان[۷] و نیز افزایش تعداد شیعیان[۸] از جمله تحولات این دوره است.
از میانههای قرن یازدهم میلادی، خلافت فاطمی رو به ضعف و افول گزارد. در این زمان، شرق جهان اسلام به دو بخش تقسیم شده بود؛ بخشی تحت سلطه فاطمیهای شیعه و بخشی در اختیار ترکان سلجوقی قرار داشت و لبنان در حوزه رقابت این دو قدرت قرار گرفته بود. رقابت این دو قدرت منجر به برپایی امارتهای محلی متعدد در لبنان، از جمله امارت شیعه بنی عمار در طرابلس شد. تلاش ترکان سلجوقی برای گسترش مجدد قدرت خلفای عباسی و از میان برداشتن فاطمیها در سال1079م (468ه) به نتیجه رسید و آنان علاوهبر اشغال دمشق، دشت بقاع را نیز در سالهای بعد به تصرف خود درآوردند و امارت تنوخی نیز به تبعیت آنان درآمد.[۹]
وضعیت فوق اما در سال 1098م و آغاز حملات صلیبیها دگرگون شد. هدف صلیبیها بیت المقدس و تاکتیک آنها این بود که بدون تسخیر شهرها و پرهیز از درگیری و با عقد متارکه جنگ از مسیر ساحلی خود را به مقصد اصلی برسانند. صلیبیها پس از اشغال بیتالمقدس اما اقدامات خود را برای گسترش قلمرو دنبال کردند و توانستند طی سالها نبرد، بیشتر مناطق لبنان را به تصرف درآورند. این اقدامات البته با مقاومتهایی نیز همراه بود؛ از جمله طرابلس که سالها در محاصره بود و در برابر حملات صلیبی مقاومت کرد[۱۰] و یا شهر صور که پس از 25 سال محاصره و مقاومت سرانجام در سال 1124 سقوط کرد و با سقوط آن سیطره صلیبیها بر شهرهای ساحلی لبنان کامل شد.[۱۱] علیرغم آن برخی از مناطق داخلی لبنان از جمله بقاع، الشوف، بخشهایی از الغرب و وادی التیم همچنان تحت حاکمیت امرای محلی که با حاکمان دمشق مرتبط بودند، قرار داشت. میان سالهای 1154 و 1174م، لبنان صحنه درگیری نیروهای صلیبی و دولت زنکی حاکم بر دمشق و دست به دست شدن برخی از مناطق میان آنها بود. همچنین از سال1174 تا 1193م، درگیریهایی میان صلیبیها و نیروهای صلاح الدین ایوبی که پس از مرگ آخرین خلیفه فاطمی در سال 1171م، حاکمیت مصر را در اختیار گرفته بود، روی داد. صلاح الدین ایوبی موفق شد تا بخشهایی از لبنان از جمله بقاع، وادی التیم، الشوف والغرب را تحت تصرف خود درآورد. مناطق دیگر اما همچنان در تصرف صلیبیها بود. او طی حملات متعدد بعدی موفق شد مناطق دیگری از جمله جبیل، عکا، جبل عامل، صیدا و بالاخره بیروت را در سال 1178م از تصرف آنان خارج سازد. با تصرف قلعه شقیف در سال1190م، بیشتر مناطق لبنان به جز شهرهای صور و طرابلس، در تصرف او قرار گرفت.
با مرگ صلاح الدین در سال 1193 و بروز اختلاف و رقابت میان جانشینان او، حکومت ایوبی دچار ضعف شد و زمینه را برای هجوم دوباره صلیبیها به مناطق تحت سلطه ایوبیان فراهم آورد و بالاخره بخشهایی از لبنان مجددا به اشغال آنها درآمد و برخی از شهرها و روستاها نیز به دلیل ضعف شدید ناشی از درگیریهای داخلی میان حاکمان ایوبی و عدم امکان مقاومت در برابر مهاجمان، در اختیار صلیبیها قرار گرفت.[۱۲]
در حالی که درگیریهای داخلی میان حاکمان ایوبی و آشفتگی اوضاع استمرار داشته و مناطق مختلف لبنان میان ایوبیها و صلیبیها دست به دست شده و بسیاری از آنها در اشغال مهاجمان صلیبی قرار گرفته بود، سپاه مغول در سرزمینهای سوریه در حال پیشروی بود و بدینسان شرایط جدیدی پدید آمد. با عقبنشینی امرای ایوبی از مناطق مختلف شام و سقوط دمشق و فرار ناصر ایوبی، حملات مغول به مناطق دیگر از جمله مناطق ساحلی لبنان گسترش یافت که به سقوط بسیاری از مناطق تحت تصرف صلیبیها انجامید. در حالی که آنان در انتظار آماده سازی حملات صلیبی جدیدی از سوی اروپا به شرق و علیه مهاجمان مغول بودند، هم پیمانی صلیبیها با مملوکیها که به تازگی و درپی فروپاشی دولت ایوبی در مصر، در سال 1250 به قدرت رسیده بودند، اوضاع را به کلی تغییر داد. این هم پیمانی که با هدف برخورد با نیروهای مغول در فلسطین و لبنان صورت گرفت، منجر به باز پسگیری بسیاری از مناطق اشغالی شد و با شکست نهایی سپاه مغول در عین جالوت در سال 1260، دمشق نیز به تصرف نیروهای مملوکی درآمد.[۱۳]
پس از سقوط بغداد و انتقال مرکز خلافت عباسی به قاهره در سال 1262، بیبرس، سلطان مملوکی با هدف باز پسگیری سرزمینهای اسلامی، حملات خود را از سال 1265 علیه صلیبیها آغاز کرد و موفق شد بیشتر مناطق لبنان را از تصرف صلیبیها خارج کند.[۱۴] پس از چند سال آتش بس میان دو طرف، قلاوون جانشین بیبرس، مجددا حملاتی را برای تصرف مناطق باقیمانده از سرگرفت. حملات سپاه مملوکی به مناطق مختلف تحت تصرف صلیبیها سالها ادامه یافت و سرانجام با عقب نشینی آنان از همه سرزمینهای اشغال شده در شرق در سال 1291، لبنان نیز به طور کامل به تصرف مملوکیها درآمد.[۱۵]
تاثیرات صلیبی بر لبنان
هرچند حضور صلیبیها در لبنان حضوری اشغالگرانه بود و به هرحال به عنوان دشمن تلقی می شدند، حضور آنها در طول دو قرن در این سرزمین اما آثار گوناگونی بر جای گزارد که مهمترین آنها اختلاط نژادی میان آنان و مسیحیان از یک سو و میان آنان و مسلمانان از سوی دیگر بود؛ این اختلاط به طور عمده در پایان دوره صلیبی و خروج آنها از سرزمینهای شرق صورت گرفت که بسیاری از صلیبیهای غیرنظامی در شرق و به ویژه در لبنان باقی ماندند. آنان عموما در مناطقی که سکونت داشتند به مذهب همان منطقه درآمدند؛ آنان که در جنوب ماندند به تشیع گرویدند، آنان که در شمال بودند مارونی شدند و آنها که در منطقه عکار و مناطق علوی نشین باقی ماندند، مذهب علویه نصیریه را اختیار کردند. برخی از آنها نیز به مذهب درزی درآمدند.[۱۶]
صلیبیها به لحاظ دینی تأثیر چندانی بر مسلمانان نداشتند ولی ارتباط تنگاتنگی میان آنان و مسیحیان، به ویژه مسیحیان مارونی برقرار شد. مارونیها درطول دو قرن حضور صلیبیها در لبنان بیشترین همکاری را با آنها داشتند و رهبران مارونی امکانات نظامی خود را در اختیار صلیبیها گزاردند.[i][۱۷]
صلیبیها در همان سالهای اولیه اشغال لبنان، بیشتر آثار عمرانی شهرهای ساحلی مربوط به دورههای اسلامی پیش از خود را تخریب کردند، همچنان که بیشتر آثار عمرانی صلیبیها نیز توسط مملوکیها از میان رفت و آنچه که امروز از آنها قابل مشاهده است، تعدادی قلعههای نظامی است که به دلیل استفاده مملوکیها از آنها در عملیات نظامی، از خطر نابودی در امان ماندند. از جمله مهمترین آنها قلعه تبنین (تیرون)، شقیف (بوفور)، شقیف نیحا و قلعه طرابلس را میتوان نام برد.[۱۸]
رونق تجارت دریایی میان سواحل لبنان و اروپا نیز از تحولات مهم این دوره بود که شکوفایی و آبادانی شهرهایی چون طرابلس،جبیل، بیروت، صیدا و صور را در پی داشت.
لبنان در عهد مملوکی
مهمترین اقدام مملوکیها در لبنان پس از سیطره بر آن، سیاست یکسان سازی مذهبی بر اساس رسمیت بخشیدن به چهار مذهب سنی و غیرقانونی کردن دیگر مذاهب اسلامی بود. آنان برای تحقق این سیاست به اقدامات گوناگونی رویآوردند که مهمترین آنها انجام چندین عملیات نظامی علیه شیعیان کسروان در جبل لبنان بود. این حملات که به بهانه پیشگیری از همکاری شیعیان با صلیبیها برای باز پسگیری مناطق ساحلی صورت گرفت، در مراحل اولیه به دلیل مقاومت شیعیان با توفیقی همراه نبود. مملوکیها اما در سال 1305م و در پی صدور فتوای ابن تیمیه، فقیه مشهور سنی این دوره علیه شیعیان، سپاه عظیمی را وارد کارزار کردند و سرانجام توانستند علیرغم مقاومت سرسختانه شیعیان بر آنان چیره شوند. در این حمله گسترده، کشتار وسیعی از شیعیان صورت گرفت و آنان که از مهلکه جان سالم به دربردند، یا از منطقه کوچ کردند و یا ناگزیر از تظاهر به مذهب شافعی شدند. مناطق تخلیه شده نیز به زودی با اعزام ترکمانهای خاندان عساف و سپس مسیحیان مارونی از بخش های شمالی، به سکونتگاه آنان تبدیل شد.[۱۹] ادامه حملات صلیبیها به لبنان در عهد مملوکی تا سالهای متمادی و پی آمدهای آن نیز از جمله مسائل این دوره است که مهمترین آن، تهدید بیروت در سال 1365، اشغال چندباره طرابلس در سال 1367 و اشغال صیدا در سال 1382 بود.[۲۰] حملات صلیبیها به سواحل لبنان تا سال 1425م و اشغال جزیره قبرس توسط مملوکیها استمرار یافت.[۲۱]
از دیگر تحولات این دوره قدرت گرفتن خاندانهای فئودال بود که برخی از آنان همچون خاندان تنوخ از دوره عباسی طی چندین قرن بر بخشهایی از لبنان امارت داشتند و در عهد مملوکی دامنه امارت خود را از بیروت تا صیدا گسترش دادند. آنان همچنین پیوندهای مستحکمی با مملوکیها برقرار ساختند و همواره مورد اعتماد آنان بودند. با قدرت گرفتن خاندانهای فئودال و تبدیل بیشتر آنها به حکومتهای کوچک محلی، رقابت و نزاع میان آنان که عموما مبتنی بر اختلافات قیسی-یمینی بود، بروز کرد و بیشتر مناطق لبنان از جمله بقاع، الشوف، جبل عامل، کسروان و شمال لبنان را دربر گرفت. خاندان عساف نیز از دیگر خاندانهای فئودال بود که پس از سرکوب شیعیان از سوی مملوکیها ماموریت تامین امنیت کسروان را بر عهده داشتند. همانان بودند که به تشویق مارونیها به منطقه کسروان مهاجرت کردند.[۲۲]
تحول دیگر این دوره، نقش آفرینی دو طائفه مارونی و درزی در تحولات سیاسی اجتماعی بود[۲۳] که تا قرنها ادامه یافت.
قلمرو خودمختار بِشرّی در شمال نیز که پس از جنگهای صلیبی شکل گرفت، در واقع یک امارت مارونی بود که از مصونیت کامل در برابر دخالت مستقیم حکومت برخوردار[۲۴] و در عین حال دارای روابط مستقیم و محکمی با مملوکیها بود.[۲۵] بخش دینی این امارت را پاتریاک مارونی رهبری و بخش مدنی و فئودالی را شخص مقدم اداره میکرد. از این رو بهاین قلمرو، مقدمیه مارونی نیز اطلاق میشد. در همین دوره بود که روابط مارونیهای لبنان با رم مستحکم شد و آنان در سال 1403 و سپس 1445م اطاعت خود را از پاپ تجدید کردند.[۲۶]
خاندان شیعی حماده نیز بخشهای وسیعی از مناطق کوهستانی شمال لبنان از جمله: جُبیل، کوره، بترون و نیز بعلبک در بقاع را تحت امارت داشتند. میان امارت حماده و مقدمیه مارونی رقابتی مستمر برقرار بود. همچنین میان آنان و امیران خاندان فئودال عساف در کسروان نیز درگیریهایی روی میداد.
خاندان درزی معن نیز هرچند به دلیل قدرت امیران تنوخی نتوانستند دایره قدرت خود را گسترش دهند، از دوره صلیبی، ضمن حفظ سنتهای فئودالی، قلمرو امارت خود را در منطقه الشوف همچنان در اختیار داشتند و با تحکیم روابط با امیران خاندان شهاب در وادی التیم به تقویت جایگاه خود پرداختند کهاین همپیمانی در تحولات دورههای بعد تاثیر بهسزایی داشت. امیران خاندان شهاب که در وادی التیم امارت خود را حفظ کرده بودند، علیرغم رقابت و اختلاف با یکدیگر و درگیریهای متعدد با دیگر خاندانهای فئودال، توانستند امارت خود را در وادی التیم حفظ کنند. هم پیمانی با امیران خاندان معن جایگاه آنان را نیز مستحکم ساخت.
قلمرو شیعی جزین در جنوب لبنان، در این عصر از مراکز دینی شیعیان و حوزه فقهی آن از اهمیت بسیار برخوردار بود. جزین به ویژه پس از حملات مملوکی به کسروان و مهاجرت شیعیان از آن منطقه، از جمعیت بسیاری برخوردار شد.
امارت خاندان شیعی بشاره در بخش جنوبی جبل لبنان نیز تا سال 1501 ادامه داشت. هر چند امارت خاندان بشاره توسط عثمانیها فروپاشید، نام این خاندان اما همچنان بر منطقه جنوب رودخانه اللیطانی باقی مانده است.[۲۷]
در اواخر دوره مملوکی، امیر ناصرالدین شاه ابن الحنش موفق شد امارت خود را از بقاع تا صیدا گسترش دهد و عنوان قدرتمندترین امیر در لبنان را از آن خود کند.
در همین دوره نیز برخی دیگر از خاندانهای فئودال بر مناطقی از لبنان سلطه داشتند که از جمله آنها می توان به خاندان اعمی، صبح و حرفوش در بقاع اشاره کرد.[۲۷]
مملوکیها عموما بی سواد و بیبهره از فرهنگ و علوم بودند و بیشترین توجه آنها به سامان دادن سپاه و افزایش قدرت نظامی بود و در عین حال نسبت بهایجاد مدارس دینی و مساجد اهتمام داشتند. برخی از آثار این دوره در طرابلس، صیدا، بیروت و بعلبک قابل مشاهده است. در این دوره همچنین دیگر طوائف مذهبی غیر سنی، اهتمام ویژهای به ایجاد مدارس و مراکز آموزش دینی داشتند. مدارس متعددی توسط شیعیان جزبن، میس الجبل، کرک و مشغره تاسیس شد که خاستگاه عالمان شیعی بود. مسیحیان نیز تعداد قابل توجهی مدرسه و یا مکتب خانه وابسته به کلیساها و دیرها ایجاد کردند. درزیها نیز در این دوره شاهد تلاشهای علمی دینی به رهبری سید عبدالله تنوخی بودند که عبیه را به عنوان مرکز فعالیتهای خود قرارداده بود.[۲۸]
حاکمیت مملوکیها که از سال 1250 آغاز شده بود با قدرت گرفتن عثمانیها، آشوبهای داخلی و افزایش نارضایتیهای مردم تحت سلطه، رو به ضعف گزارد. سرانجام با شکست نهایی سپاه مملوکی به فرماندهی سلطان قانصوه الغوری از نیروهای سلطان سلیم عثمانی در منطقه مرج دابق در شمال حلب در سال 1516، حکومت آنها فرو پاشید و مرحله دیگری از تاریخ سوریه و لبنان تحت سلطه عثمانیها آغاز شد.[۲۹]
نیز نگاه کنید به
تاریخ دوران میانی زیمبابوه؛ تاریخ دوران میانی کانادا؛ تاریخ دوران میانی تونس؛ تاریخ دوران میانی سنگال؛ دوران امپراطوری تاریخ چین؛ دوره تزاری روسیه؛ تاریخ دوران میانی افغانستان؛ تاریخ دوران میانی سودان؛ تاریخ دوران میانی آرژانتین؛ تاریخ دوران میانی اوکراین؛ تاریخ دوران میانی قطر؛ تاریخ دوران میانی فرانسه؛ تاریخ دوران میانی ساحل عاج؛ تاریخ دوران میانی سوریه؛ تاریخ دوران میانی اردن؛ تاریخ دوران میانی اتیوپی؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ دوران میانی سیرالئون؛ تاریخ دوران میانی مالی؛ تاریخ دوره میانی سریلانکا؛ تاریخ دوره میانی تاجیکستان؛ تاریخ دوره باستان و میانی بنگلادش؛ تاریخ دوره میانی قزاقستان
پاورقی
[i] البته گروههایی از مسیحیان مارونی نه تنها با صلیبیها به مخالفت برخاستند که گاه، با مسلمانان علیه آنها همکاری میکردند.[۳۰]
کتابشناسی
- ↑ نانته (1379). ص. 61-62.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 35-36.
- ↑ نانته (1379). ص. 54.
- ↑ نانته (1379). ص. 69.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشرر، ص. 67.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 68-69.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 69.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 97.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 100-106.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 116.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 129.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 177.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 200.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 201-202.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 206.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 206-207.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 21.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 208-210.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 230.
- ↑ نانته (1379). ص. 108.
- ↑ نانته (1379). ص. 233.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 246.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 170.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 134.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 135.
- ↑ نانته (1379). ص. 116.
- ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 274.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 271-272.
- ↑ صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ لبنان. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص. 30-40.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1992). منطلق تاريخ لبنان. الطبعة الثانية. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 130.