روابط مصر و جمهوری اسلامی ایران

از دانشنامه ملل

روابط مصر و جمهوری اسلامی ایران به پیش از اسلام بر می گردد و در دوره اسلامی به اوج خود می رسد. این دوکشور دارای روابط فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و تجاری هستند. پس از حضور عثمانی­‌ها در مصر، بسیاری از مفردات فارسی از طریق زبان ترکی، زبان عربی و لهجه مصری را تحت تأثیر قرار داد و مصریان تا حدودی با زبان فارسی آشنا شدند.

روابط مصر و ایران پیش از اسلام

حمله کمبوجیه پادشاه هخامنشی به مصر، فتح این سرزمین و انضمام آن به قلمرو متصرفات امپراتوری ایران در سال 525 پ.م [۱] سرآغاز ارتباط تمدن‌­های ایران و مصر است.[۲]

کمبوجیه اقدامات بسیاری را برای جلب رضایت مصریان انجام داد. از مهمترین اقدامات کمبوجیه در شکل­ گیری ارتباطات تمدنی میان دو سرزمین، اعزام گروه‌­هایی از کارگران و هنرمندان مصری به ایران بود. او همچنین به برخی اقدامات عمرانی در مصر همچون ساختن راه‌ها همت گماشت و دستور داد تا قوانینی برای تنظیم مناسبات اجتماعی تدوین شود. در همین دوران بود که نیروهای مصری همراه با ناوگان دریایی ایران در حمله به یونان مشارکت داشتند.[۳]

در دوره پادشاهی داریوش نیز اقدامات گوناگونی در مصر صورت گرفت که از جمله آنها آزادی دینی، اهتمام به کشاورزی با بهره‌­گیری از تجربه آبیاری ایرانی­‌ها، توجه به علوم به ویژه علم پزشکی، قابل اشاره است. در برخی از منابع تاریخی هم از حفر آبراهی میان دریای سرخ و رودخانه نیل به فرمان داریوش سخن رفته است.[۴]

علی­­رغم تلاش­‌های بسیاری که پادشاهان و فرماندهان ایرانی برای جلب توجه و حمایت مصریان انجام دادند که واگذاری اختیارات و امتیازاتی به حاکمان و امرای محلی از جمله آن بود، همواره با شورش­‌ها و قیام‌­های استقلال طلبانه مردم و برخی از امیران محلی رو‌به‌رو بودند که البته عموما سرکوب می­‌شد و سرانجام با ورود سپاه اسکندر به مصر در سال 332 پ.م، سلطه ایرانیان بر این سرزمین پایان یافت.[۵]

روابط مصر و ایران در دوره اسلامی

با ظهور اسلام و گسترش آن، مصر در غرب و ایران در شرق، دو قطب جهان اسلام شدند و روابط دو ملت با اتکاء بر پشتوانه تمدنی و تاریخی مرحله دیگری را آغاز کرد. مصر که طی قرن های بعد به یکی از کانون­‌های فرهنگی و علمی جهان اسلام تبدیل شده بود، مورد توجه عالمان و شاعران ایرانی قرار گرفت. بزرگان شعر و ادب ایرانی چون ناصر خسرو، سعدی شیرازی و فخرالدین عراقی به آن سرزمین سفر کردند و سال­‌ها رحل اقامت افکندند[۶] که خود، نقش مؤثری در شکل ­گیری و شناخت متقابل و نیز تعامل میان دو ملت داشت.

دوره نسبتا طولانی خلافت فاطمیان در مصر اوج شکوفایی روابط دو ملت به خصوص در جنبه‌­های فرهنگی و اجتماعی بود. با سقوط خلافت فاطمی، هرچند از گستردگی روابط ایرانیان و مصریان کاسته شد ، اما هیچگاه قطع نشد؛ از جمله در عهد مملوکی تعداد بسیاری از خاندان‌­های ایرانی در مصر سکونت داشتند و برخی از هنرهای ایرانی در این سرزمین رواج داشت.[۷]

روابط سیاسی مصر و ایران

در دوره معاصر، روابط شبه رسمی ایران و مصر از عهد حکومت صفویه در ایران آغاز شد. در این دوران، دو کشور در مخالفت با دولت عثمانی که دشمن مشترک دولت­‌های صفوی در ایران و مملوکی در مصر بود در سال 1516 به یک اتحاد نظامی مشترک رسیدند که از آن به عنوان تنها پیمان نظامی در تاریخ روابط دو کشور نام برده می­‌شود.

روابط رسمی دو کشور از دوران حکومت قاجار آغاز شده است. در سال 1848 دولت ایران تصمیم گرفت در هر یک از شهرهای امپراتوری عثمانی که در آن منافع تجاری داشت، سرکنسولگری تأسیس کند. در سال 1852، میرزا رضا افشار کارمند سفارت کبرای ایران در استانبول ، با سمت سرکنسول به قاهره اعزام شد. در سال 1884 سرکنسولگری ایران در قاهره به وکالت سیاسی ارتقاء یافت[۸] و بدینسان، ایران اولین کشور شرقی بود که در مصر قبل از استقلال، نمایندگی سیاسی داشت. پس از استقلال (1922 م) نمایندگی ایران به سطح وزارت مختار ارتقاء یافت. در همین دوران، مصر هم در تهران نمایندگی سیاسی داشت. ازدواج فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر با محمدرضا ولیعهد ایران در سال 1939 عاملی شد تا روابط دو کشور به سطح سفارت ارتقاء یابد. این ارتقاء سطح روابط دو کشور واکنش منفی انگلیس را که تنها کشور خارجی اروپایی دارای سفارت در قاهره بود برانگیخت؛ زیرا این تحول روابط، جایگاه ایران را در مصر هم­سطح انگلیس قرار می­داد. ارتقاء سطح روابط البته می­‌توانست توقعات دیگر کشورهای اروپایی را برای ارتقاء سطح نمایندگی سیاسی در قاهره در پی داشته باشد که این امر هم به معنای تضعیف موقعیت منحصربه ­فرد انگلیس در قاهره بود.[۹]

با ظهور آلمان نازی به عنوان یک بلوک قدرتمند نظامی، از آنجا که هر دو کشور در طول چند دهه، آسیب­‌های بسیاری را از سیاست­‌های سلطه طلبانه این قدرت اروپایی دیده بودند، همچون دیگر جوامع خاورمیانه به این قدرت نوپدید متمایل شدند. ایران روابط سیاسی اقتصادی خود را با آلمان تقویت کرد ومصر از آنجا که با توجه به حضور نیروهای انگلیسی در منطقه کانال سوئز و نفوذ گسترده در ساختار سیاسی این کشور، نمی‌­توانست به سهولت چنین روابطی را با آلمان داشته باشد، ناگریز از طریق ایران روابط خود را با آلمان برقرار و تقویت کرد. بدینسان تهران کانال اصلی روابط مصر و آلمان شد.

در حالی که روابط دو کشور تحت تأثیر دو عامل داخلی و خارجی از موقعیت خاصی برخوردار بود، پایان جنگ جهانی دوم و تحولات پس از آن از جمله سقوط آلمان نازی و آغاز دوران جنگ سرد و نیز ناکامی ازدواج دو خانواده سلطنتی در ایران و مصر، وضعیتی را پدید آورد که روابط دو کشور را تا حدود زیادی کاهش داد.[۱۰]

در عهد نخست ­وزیری ساعد ،در سال 1328 رژیم اسرائیل ازسوی دولت او به صورت دو فاکتو به رسمیت شناخته شد و کنسولگری ایران هم در شهر بیت‌­المقدس دایر گردید که به تیره شدن مناسبات ایران و کشورهای عرب منجر شد. یک سال و اندی بعد در دوره نخست­وزیری دکتر محمد مصدق اما کنسولگری ایران در اسرائیل تعطیل و نماینده این رژیم در تهران هم مورد تأیید قرار نگرفت. این اقدام دولت مصدق بازتاب گسترده­ای در جهان عرب داشت و روزنامه­‌های عرب به ویژه روزنامه‌­های مصر، مصدق را «زعیم شرق» نامیدند.[۱۱]

در چنین اوضاعی و در حالی که روابط دو کشور در وضعیت نسبتا مطلوب قرار داشت، انقلاب افسران آزاد در مصر به سال 1952 منجر به روی کار آمدن دولتی شد که بالقوه می­‌توانست به متحد ایران در منطقه تبدیل شود. تحولات داخلی ایران که به کودتای سال 1332 انجامید اما زمینه تحقق چنین اتحادی را از میان برد.[۱۲] و روابط دو کشور را به سردی کشاند و زان پس این روابط تحت تأثیر تحولات نظام بین‌­المللی قرار گرفت.

عمده‌­ترین تحول در سطح بین‌­الملل که تأثیر بسزایی بر تحولات داخلی کشورها و روابط میان آنها بر جای گزارد، آغاز جنگ سرد و بلوک­بندی ایدئولوژیک میان اتحاد جماهیر شوروی از یکسو و ایالات متحده آمریکا و اروپا از سوی دیگر. این بلوک­بندی ایدئولوژیک و سیاسی به تدریج تمام مناطق عمده جهان را در بر گرفت و خاورمیانه هم به دلیل اهمیت اقتصادی و ویژگی‌­های استراتژیک به صحنه رویارویی میان نظام سرمایه­‌داری و سوسیالیسم تبدیل شد. رژیم حاکم بر مصر خود را به سیاست عدم تعهد و استقلال (به ویژه از بلوک غرب) ملزم می‌­دانست و رژیم سلطنتی ایران از آمادگی کامل برای پیوستن به هر نوع پیمان ضد شوروی در منطقه برخوردار بود.

سال­‌های 1954 تا 1960 مرحله آغاز تیرگی روابط دو کشور بود. در این سال‌­ها، تشکیل پیمان بغداد (1955)، ملی شدن کانال سوئز و حمله سه­‌جانبه فرانسه، انگلیس و اسرائیل به مصر (1956)، اعلام دکترین آیزنهاور (1957)، وحدت مصر و سوریه (1958) و روابط ایران و اسرائیل در اواخر دهه پنجاه از جمله تحولات مهمی بود که روابط مصرو ایران را تحت تأثیر قرار داد و مآلاً تیرگی روابط را تشدید کرد. اتهام دولت مصر و نیز ناسیونالیست­‌های عرب طرفدار ناصر به ایران مبنی بر روابط پنهان با اسرائیل، حمایت از صهیونیست­‌ها، خصومت با ملت‌­های عرب و البته دامن زدن به این مسأله توسط مطبوعات مصر، روابط سست و تیره دو کشور را در جهت قطع مناسبات سوق داد که سرانجام هم در سال 1960 (شهریور 1339) واقعیت یافت.[۱۳]

پس از قطع روابط رسمی میان دو کشور، شاه ایران به یکی از مخالفان اصلی ناصر و ناسیونالیسم ناصری در خاورمیانه تبدیل شد و از تحرکات سیاسی نظامی عربستان سعودی برای پیشگیری از توسعه ناسیونالیسم عرب ناصری حمایت کرد. البته اقدامات متقابل مصر و کشورهای عرب حامی آن، از جمله تبدیل نام خلیج فارس به خلیج عرب در اتحادیه عرب در سال 1963 [۱۴] و طرح مسئله خوزستان به عنوان عربستان از سوی کنفرانس حقوق­دانان عرب در سال 1964، خصومت میان دو کشور را تشدید کرد. در سال­‌های پس از شکست مصر و اعراب از اسرائیل در سال 1967 ،عواملی چون شکست ناصر، تضعیف ناسیونالیسم ناصری و فروکش کردن شعارهای آن در منطقه و نیز گرفتار شدن ناصر در بازسازی نظامی و اقتصادی ،سبب شد تا احساس خطر شاه ایران از ناحیه این کشور کاهش یابد.

از سوی دیگر خروج نیروهای نظامی انگلیسی از خلیج فارس در سال 1968، ایران را بر آن داشت تا جایگاه خود را به عنوان قدرت اصلی منطقه ارتقاء بخشد. تحقق چنین نقشی مستلزم اتخاذ سیاست خارجی جدید به منظور مقابله با مخالفت­‌های احتمالی اعراب بود. لذا طرح بهبود روابط با مصر برای خنثی کردن مخالفت یکپارچه اعراب با ایران در دستور کار سیاست خارجی ایران قرار گرفت. کودتای حزب بعث در عراق و تهدیدهای رژیم جدید این کشور برای ایران از یکسو و اختلافات بعثی­‌ها با پان عربیست­‌های ناصری بر سر مسائل خاورمیانه و فلسطین از دیگر سو، انگیزه بیشتری برای نزدیک شدن ایران به مصر ایجاد کرد. حمایت تدریجی شاه از مواضع اعراب در برابر اسرائیل نیز از جمله تحولات در این خصوص بود. محکومیت آتش­سوزی مسجدالاقصی در سال 1969 و حمایت لفظی شاه از حقوق فلسطین، زمینه­ را برای بهبود روابط فراهم ساخت و سرانجام در اوت سال 1970 روابط دو کشور دوباره برقرار گشت.

با درگذشت ناگهانی ناصر در سپتامبر همان سال، حضور انور سادات در جایگاه ریاست­ جمهوری زمینه‌­ساز تقویت و گسترش مناسبات دو کشور شد؛ به ویژه آنکه سادات در سال‌­های بعد با جدا شدن از بلوک شرق ­(شوروی) و جلب حمایت غرب، دیدگاه‌­های نزدیکی را با ایران در قبال نظام بین‌­الملل و قطب­‌بندی­‌های آن پیدا کرد. از آن پس زمینه‌­ها برای تبدیل دشمنان سابق به متحدان منطقه‌­ای فراهم شده بود. در سال‌های بعد دو کشور در بیشتر مسائل دارای اتفاق نظر بودند. حمایت اقتصادی ایران از مصر برای جبران خسارت­‌های ناشی از دو جنگ گذشته با اسرائیل و اعطای وام­‌های گوناگون برای اجرای طرح­های صنعتی و کشاورزی در این کشور و دادن اجازه به ایران برای استفاده تجاری از بنادر مصر در دریای مدیترانه، از جمله عوامل نزدیکی بیش از پیش دو کشور بود. چنان شد که شاه ایران به یکی از حامیان اصلی گفتگوهای سه­‌جانبه مصر، آمریکا و اسرائیل و تنها کشور مسلمان خاورمیانه که از قرارداد کمپ دیوید جانبداری می­‌کرد، تبدیل شد.[۱۵]

روابط نزدیک ایران و مصر تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران استمرار یافت و تنها چند ماه پس از آن به دلایل متعدد که پناه دادن به شاه ایران، امضای قرارداد کمپ دیوید و شناسایی رژیم اسرائیل مهمترین آن بود، روابط دو کشور به فرمان رهبر انقلاب اسلامی قطع شد. از آن پس بود که مصر به یکی از عمده‌­ترین مخالفان سیاست­‌های جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان تبدیل شد. حمایت دولت مصر از رژیم صدام در جنگ با ایران و ارسال کمک‌­های تسلیحاتی به عراق و نیز اتهام مصر به ایران مبنی بر حمایت از مخالفان و اقدام علیه امنیت ملی این کشور، خصومت میان دو کشور را به اوج رسانید.

روابط خصمانه ایران و مصر در اواخر دهه 80 قرن گذشته رو به کاهش گزارد. تحولات در سطح نظام بین­‌المللی و منطقه­‌ای از جمله پایان جنگ ایران و عراق، تهاجم عراق به کویت و اشغال این کشور و اثبات ادعای ایران مبنی بر قدرت‌­طلبی صدام حسین در منطقه که مآلاً تغییر نگرش رژیم‌­های عرب را نسبت به ایران در پی داشت و نیز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از مهمترین عوامل تغییر مثبت در روابط دو کشور بود که به توافق مسئولان دو طرف برای بازگشایی دفتر حفاظت منافع در دو کشور در سال 1991 منجر شد.[۱۶] فضای مثبت و مطلوب در مناسبات ایران و مصر در سال‌های بعد زمینه­‌هایی مساعد و خوشبینی­‌هایی را درباره برقراری مجدد روابط رسمی دو کشور پدید آورد. در طول سال­‌های دهه نود قرن گذشته و سال­‌های اولیه قرن جدید، اقدامات و اظهارنظرهای مثبتی از سوی مسئولان دو کشور صورت گرفت و بسیاری از مطبوعات عرب بر ضرورت تقویت روابط دو کشور تأکید و حتی برخی از نویسندگان مصری، از ایران به عنوان عمق راهبردی مصر در منطقه خاورمیانه نام بردند.[۱۷]

در طول سال­‌های بعد هم علیرغم ادامه خوشبینی‌­ها و فضای نسبتا مناسب و نیز استقبال دیپلماسی ایران از برقراری روابط دیپلماتیک و سفرهای متعدد مقامات دو کشور، هیچگونه اقدام عملی برای تحقق این امر صورت نگرفت.

سقوط رژیم حسنی مبارک و روی کار آمدن دولتی اسلام­گرا به ریاست محمد مرسی که با استقبال جمهوری اسلامی روبرو شد نیز نتوانست تغییر اساسی در روابط دو کشور پدید آورد. دولت جدید مصر به بهانه­‌های گوناگون از جمله اتهام به جمهوری اسلامی ایران مبنی بر تلاش برای گسترش تشیع در مصر و جهان عرب مانع از شکل­گیری دوباره روابط رسمی بود. این وضعیت پس از سرنگونی محمد مرسی و قرار گرفتن ژنرال السیسی در جایگاه ریاست جمهوری همچنان ادامه یافته است.[۱۸]

روابط فرهنگی مصر و ایران

هر چند اولین موافقت‌نامه فرهنگی ایران و مصر در سال 1958 امضاء شد، پیش از آن نیز ارتباطات و مراودات فرهنگی و علمی میان دو کشور کم و بیش برقرار شده بود؛ از جمله در سال 1938 طی نامه‌­ای به امضای محمدحسین هیکل وزیر معارف عمومی مصر،4 تن از استادان ایرانی، حسین سمیعی، اسماعیل مرآت، قاسم غنی و رشید یاسمی به عنوان عضو وابسته فرهنگستان زبان عربی معرفی شده­اند. در مقابل نیز 4 تن از شخصیت‌­های فرهنگی و ادبی مصر به عنوان اعضای وابسته فرهنگستان ایران پذیرفته شدند. این افراد عبارت بودند از: محمدحسین هیکل ، محمد رفعت پاشا رئیس فرهنگستان زبان عربی در مصر، منصور بک فهمی عضو فرهنگستان زبان و رئیس کتابخانه ملی مصر و علی بک الجارم، عضو فرهنگستان مزبور.[۱۹] مشارکت برخی چهره‌­های علمی و ادبی مصر همچون دکتر طه حسین، ادیب برجسته و وزیر فرهنگ وقت و نیز دکتر احمد امین، اندیشمند و نویسنده نامدار مصری در جشن هزاره ابن سینا که در سال 1954 توسط انجمن آثار ملی در تهران برگزار شد از دیگر موارد قابل ذکر در روابط میان موسسات فرهنگی و فرهیختگان دو کشور است.[۲۰]

امضای موافقنامه فرهنگی، نقطه عطفی در ارتباط فرهنگی میان دو کشور بود. از جمله مفاد این موافقنامه، ایجاد تسهیلات برای مبادله هر نوع کتاب و نشریات سودمند، ایجاد تسهیلات برای مبادله فیلم‌­های ملی و فرهنگی و مستند با هدف معرفی پیشرفت‌­های مدنی دو کشور، تشکیل نمایشگاه­‌هایی از هنرهای ملی، مبادله گروه‌­های دانشجویی، تنظیم برنامه­‌های رادیویی، مبادله استادان و فرهیختگان و تأسیس انجمن‌­های فرهنگی از اتباع دو کشور بود.[۲۱] در سال 1972 نیز برنامه مبادلات فرهنگی میان دو دولت برای سال‌­های 1972 تا 1974 منعقد شد که شامل چندین محور از جمله، همکاری­‌های وزارت خانه‌های علوم و آموزش و پرورش، همکاری­‌های مذهبی، همکاری­‌های آموزشی بهداشتی، بورسیه­‌های آموزشی، همکاری­‌ها در حوزه جوانان و ورزش بود.[۲۲] موافقنامه همکاری‌­های گردشگری ایران و مصر نیز در سال 1975 به امضای معاونان وزارت اطلاعات و جهانگردی ایران و معاون وزارت جهانگردی مصر رسید.[۲۳] در طول سال­‌های نیمه دوم دهه 70 قرن گذشته و تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران گروه­‌های متعدد از استادان و دانشجویان مصری برای فراگیری زبان فارسی به ایران سفر کردند و در مقابل نیز گروه‌­هایی از ایران برای فراگیری و یا تکمیل آموزش زبان عربی راهی مصر شدند .در همین دوران، برنامه مبادلات فرهنگی دو کشور برای سال‌­های 1978 و 1979 میان وزیران آموزش و پرورش دو کشور به امضاء رسید که به دلیل وقوع انقلاب در ایران، به طور کامل عملیاتی نشد.

مهمترین اتفاق در روابط فرهنگی دو کشور در دهه هفتاد، افتتاح مرکز فرهنگی ایران در قاهره در سال 1977 است. با تأسیس این مرکز، حضور فرهنگی ایران در مصر وارد مرحله‌­ای جدید شد و روابط فرهنگی دو کشور را بیش از پیش نزدیک کرد. از جمله اقدامات این مرکز، تقویت کتابخانه بخش­‌های شرق­ شناسی دانشگاه‌­های مصر با اهداء حدود 3 هزار جلد کتاب شامل مراجع گوناگون درباره تاریخ و تمدن ایران و نیز آثار نویسندگان برجسته ایرانی بود. برگزاری سمینار و میزگردهای متعدد، برگزاری دوره‌­های آموزش زبان فارسی، حمایت از پایان­‌نامه­‌های دانشگاهی در حوزه زبان و ادبیات فارسی و تاریخ ایران، انتشار فصلنامه­‌های فرهنگی با مقالاتی از نویسندگان ایرانی، مصری و عرب و نمایش فیلم‌­های فرهنگی و تاریخی درباره ایران از دیگر فعالیت­‌های مرکز فرهنگی ایران در قاهره بود. در همین سال به دعوت وزارت فرهنگ ایران، گروهی از استادان و یک گروه از دانشجویان مصری به ایران سفر کردند.[۲۴]

از رویدادهای فرهنگی روابط دو کشور تا پیش از سقوط رژیم پهلوی در ایران، مشارکت دو طرف در جشنواره­ فیلم‌­های سینمایی و نمایشگاه‌­های کتاب بود که از جمله حضور ایران در دومین جشنواره بین­‌المللی سینمایی قاهره در سال 1977 و نیز مشارکت در نمایشگاه بین­‌المللی کتاب قاهره در سال 1978 قابل ذکر است.

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و قطع روابط دیپلماتیک میان دو کشور، هر چند روابط رسمی فرهنگی نیز قطع شد، طی سال‌­های بعد ارتباطات غیررسمی میان مؤسسات و شخصیت‌­های علمی و فرهنگی دو کشور از سر گرفته شد. از جمله این ارتباط فرهنگی غیررسمی، سفر رئیس کتابخانه عمومی آیة الله مرعشی نجفی در سال 1991 به مصر و امضاء موافقنامه مبادله کتاب با مرکز پژوهش‌های شرق­‌شناسی این کشور بود. در همین سال 4 تن از استادان زبان‌­های شرقی در دانشگاه­‌های مصر در مراسم بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی در ایران شرکت کردند. گرامیداشت استادان مصری زبان فارسی از جمله دکتر عبدالنعیم حسنین واهداء جایزه موقوفه دکتر محمود افشار و نیز تکریم دکتر امین عبدالمجید بدوی در مصر با حضور دکتر سید جعفر شهیدی در سال 1377 از دیگر موارد در این خصوص است.[۲۵]

در همین دهه برخی از استادان ایرانی به دعوت مجمع فرهنگستان زبان عربی به مصر سفر کردند و برخی از آثار خود را به دانشگاه‌­های قاهره و عین شمس اهداء کردند. وزیر امور خارجه وقت جمهوری اسلامی ایران نیز طی سفری به قاهره در مرکز مطالعات و پژوهش‌­های سیاسی در جمع استادان و فرهیختگان مصری درباره روابط ایران و مصر سخنرانی کرد. در سال 1995 (1374) نیز آقایان دکتر الدسوقی شتا و السباعی محمد السباعی استادان زبان ودبیات فارسی دانشگاه‌های مصر برای حضور در کنگره بین‌­المللی بزرگداشت عطار نیشابوری به ایران سفر و در این کنگره سخنرانی کردند. طی این سال­‌ها همچنین تعدادی از کتاب­‌های اندیشمندان و نویسندگان ایرانی در مصر به زبان عربی ترجمه شد.[۲۶]سفر متقابل استادان ایرانی به مصر برای شرکت در گرده‌همایی های علمی و فرهنگی و نیز شرکت فارسی‌­آموزان دانشگاه‌­های مصر در دوره‌­های دانش‌­افزایی زبان فارسی در جمهوری اسلامی ایران ، مشارکت استادان مصری زبان و ادب فارسی در گرده‌همایی‌های بین­‌المللی زبان فارسی در تهران و سفر گروه‌­های رسانه­‌ای ایران و مصر به دو کشور در طول دو دهه گذشته استمرار داشته است. این مراودات البته تحت تأثیر شرایط سیاسی حاکم بر روابط دو کشور با فراز و فرود همراه بوده است.[۲۷]

روابط اقتصادی و تجاری مصر و ایران

بر اساس اسناد موجود معاصر، اولین قرارداد بازرگانی میان دو کشور در سال 1894 منعقد [۲۸] و در سال 1921 برای فعالیت بازرگانان ایرانی در مصر نظام نامه ای در25 بند تدوین شده است.[۲۹]

روابط اقتصادی دو کشور در دوره پهلوی دوم و در عهد ریاست جمهوری انورالسادات ،تحت تأثیر روابط سیاسی قرار داشت و به دلیل همگرایی دو دولت در بسیاری از مقولات سیاست خارجی از جمله روابط با غرب و آمریکا، همکاری­‌های اقتصادی نیز از رونق برخوردار شد. تأسیس شرکت مصری ایرانی ریسندگی و بافندگی در سال 1975با 51% سرمایه مصری و 49% سرمایه ایرانی، موسسه ایرانی توسعه نوآوری صنعتی با تولید سالانه به ارزش 170 میلیون دلار، تأسیس بانک توسعه ایران و مصر، صدور نفت ایران به بازارهای اروپایی از طریق بنادر مصر در دریای مدیترانه، اعطای وام صدوپنجاه میلیون دلاری و هدیه شاه به این کشور در قالب هزار دستگاه اتوبوس ساخت ایران[۳۰] و سرمایه­‌گذاری 250 میلیون دلاری در بازسازی و نوسازی شهر پورت سعید[۳۱] از مهمترین موارد در روابط اقتصادی دو کشور در این دوره بود.

با سقوط نظام پهلوی و شکل­ گیری نظام جمهوری اسلامی در ایران و در پی قطع روابط دیپلماتیک، به طور طبیعی روابط اقتصادی نیز کاهش و به حداقل رسید که به مدت 15 سال ادامه یافت. در سال 1994 و پس از بهبود نسبی در روابط سیاسی غیررسمی، تعامل اقتصادی نیز کم و بیش فعال شد؛ از جمله بدهی­‌های دو کشور به یکدیگر تسویه و فعال­سازی مؤسسات مشترک اقتصادی که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی تأسیس شده بود، مورد توافق قرار گرفت. در سال 1997 مذاکراتی در خصوص مشارکت مصر در ساخت 5 کارخانه تولید نیشکر در ایران و نیز ساخت کارخانه ریسندگی و بافندگی در مصر توسط ایران میان دو طرف انجام شد. در سال 1998 هیئت اقتصادی ایران به مصر سفر کرد و هیئت نمایندگی اتحادیه صنایع مصر به ایران آمد و مذاکرات آنها به عقد چند قرارداد تجاری انجامید و برای اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، موافقت‌نامه ­ای به امضاء دو طرف رسید.[۳۲]

عدم شکل ­گیری روابط رسمی و تفاوت‌­های اساسی در سوگیری و ساختارهای اقتصادی دو کشور اما تاکنون مانع از آن شده است تا مناسبات اقتصادی دو کشور علیرغم زمینه­‌ها و ظرفیت‌­های مناسب، به سطح شکوفایی برسد.[۳۳]

زبان و ادبیات فارسی

پس از حضور عثمانی­‌ها در مصر، بسیاری از مفردات فارسی از طریق زبان ترکی، زبان عربی و لهجه مصری را تحت تأثیر قرار داد و مصریان تا حدودی با زبان فارسی آشنا شدند. با تأسیس چاپخانه مشهور بولاق در سال 1820 در قاهره، تعداد قابل توجهی از کتاب‌های ادب فارسی در این چاپخانه به چاپ رسید که از جمله آنها پندنامه عطار، گلستان سعدی و دیوان حافظ شیرازی است. انتشار این کتاب­‌ها تأثیر بسیاری در آشنایی مردم و محافل ادبی مصر با زبان و ادب فارسی داشت.[۳۴]

با تأسیس دانشگاه ملی در سال 1908 در قاهره، زبان فارسی مورد اهتمام بیشتری قرار گرفت و زان پس آموزش زبان و متون فارسی در برنامه­‌های گروه زبان و ادبیات عرب دانشکده ادبیات این دانشگاه گنجانده شد.[۳۵] با تاسیس زان پس زبان و ادبیات فارسی در مصر، توسعه بیشتری یافت و دانشگاه­‌های مصر نقش اساسی در ترویج و گسترش آن در جهان عرب ایفا کردند.[۳۶]

تحول مهم در این راستا تأسیس فرهنگستان زبان­‌های شرقی در دانشگاه قاهره بود. رویکرد استادان و پژوهشگران مصری به مطالعه زبان و فرهنگ‌­های شرقی، ضرورت وجود مرکزی برای هدایت و حمایت از این مطالعات را مطرح و سرانجام با همت و پیگیری گروهی از آنها و پیشاپیش همه، دکتر عبدالوهاب عزام، سرانجام در سال 1944، فرهنگستان زبان‌­های شرقی دانشگاه قاهره بنیان گذارده شد. زان پس پژوهش‌­های آکادمیک در زمینه زبان‌­های شرقی و به ویژه زبان فارسی مورد اهتمام بیشتری قرار گرفت.[۳۷]

عبدالوهاب عزام بر بنیاد مطالعات گسترده خود در باب زبان و ادب فارسی به این باور رسیده بود که زبان فارسی طی قرون متمادی در رشد و تکامل زبان عربی تأثیرگذار بوده است و از این رو فراگیری آن را برای دانشجویان رشته زبان و ادبیات عربی ضروری می‌­دانست. او بر این اساس برای تثبیت و گسترش شیوه نوین آموزش زبان فارسی و مهمتر از آن تشویق دانشجویان و پژوهشگران به مطالعه و تحقیق در ادبیات فارسی کوشش‌­های ارزنده­ای داشت؛ لذا چنانچه دکتر عزام را بنیان­گذار مرحله جدید آموزش زبان فارسی و پژوهش‌­های ایران شناسی در مصر و جهان عرب در دوران معاصر بنامیم، سخنی به گزاف نگفته‌­ایم.[۳۸]

طی سال‌های بعد آموزش زبان فارسی به دیگر دانشگاه‌های این کشورگسترش یافت و برخی از آن‌ها از جمله دانشگاه عین شمس پس از سال‌ها آموزش زبان فارسی به این نتیجه رسیدند که بایستی زبان فارسی را به منزله یک زبان مستقل و نه به عنوان زبان فرعی مورد توجه قرار دهند و لذا به افتتاح بخش مستقلی برای زبان و ادبیات فارسی مبادرت و گروهی از فار‌غ‌التحصیلان را برای دریافت دکترای این زبان به دانشگاه تهران و برخی دانشگاه­‌های اروپائی اعزام کردند. طی سال‌های بعد دیگر دانشگاه‌های مصر هم با تاسیس رشته زبان­‌های شرقی به آموزش زبان فارسی اهتمام کردند. چنان شد که آموزش زبان و ادبیات فارسی در مصر توسعه یافت و دانشگاه‌های این کشور نقش اساسی در ترویج وگسترش آن درجهان عرب ایفا کردند.[۳۹]

زبان فارسی در دانشگاه های مصر

زبان فارسی در بسیاری از دانشگاه‌­های مصر تدریس می‌­شود. [i] حداقل 200 استاد، مدرس و مربی آموزش زبان فارسی و ایران­شناسی را در 24 دانشکده از 19 دانشگاه مصر بر عهده دارند. زبان فارسی در 16 دانشکده و در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا و در2 دانشکده در مقطع کارشناسی و در 6 دانشکده هم به عنوان زبان دوم برای رشته‌­های علوم انسانی توسط حدود 120 استاد و مدرس با مدرک دکترا، 35 کمک مدرس (دانشجوی دکتری) و در حدود 45 مربی (دانشجوی کارشناسی ارشد) تدریس می­‌شود.

نظام آموزشی و برنامه­‌های درسی زبان فارسی در دانشکده­‌ها متفاوت است. به عنوان نمونه در گروه زبان­‌های شرقی دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره، دانشجویان رشته زبان­‌های شرقی در سال اول مقدمات زبان­‌های فارسی و عربی را فرا می­‌گیرند و در سال دوم، یکی از دو زبان را به عنوان رشته تخصصی انتخاب می­‌کنند. همچنین زبان فارسی در مصر معمولا به زبان عربی تدریس می‌­شود و لذا، اکثر استادان و مدرسان از نظر توانایی مکالمه در سطح ضعیفی قرار دارند. استادانی که از دانشگاه­‌های ایران فارغ‌­التحصیل شده‌­اند اما چنین مشکلی ندارند و البته تعدادشان اندک است. متون درسی هم از جمله مشکلات آموزش زبان فارسی در مصر است که به صورت سلیقه‌­ای توسط استادان تدوین و در اختیار دانشجویان قرار می­‌گیرد. مشکل دیگر در این خصوص، عدم امکان ارتباط و تماس مستقیم فارسی‌­آموزان با فارسی­ زبانان ایرانی است. نتیجه آنکه ارتباط آنان با افغان‌­های مقیم مصر منجر به رواج فارسی با لهجه افغان در میان فارسی آموزان شده است.[۴۰]

دکتر طلعت محمد اسماعیل ابوفرحة، دکتر محمود علاوی، دکتر محمد نورالدین عبدالمنعم، دکتر سمیرة عبدالعزیز عاشور، دکتر نورالدین عبدالمالک ،دکترفتحی مراغی ، دکترایناس بخاری و دکتر یحیی داوود عباس از جمله استادان زبان فارسی در دانشگاه‌­های مصر به شمار می‌روند.

مصریان و شاهکارهای ادب فارسی

از دهه­‌های اولیه قرن بیستم و پس از تأسیس دانشگاه در مصر تألیف، ترجمه و پژوهش در آثار ادبی ایران به ویژه شاهکارهای ادب فارسی مورد اهتمام تعداد قابل توجهی از دانشگاه‌­ها و پژوهشگران مصری قرار گرفت و تا دهه­‌های بعد ادامه یافت. در نتیجه این تلاش‌های علمی آثار ارزشمندی پدید آمد که در این بخش به مهمترین آن‌ها پرداخته می‌­شود.

مولانا جلال‌­الدین بلخی

با رونق گرفتن و رواج فارسی پژوهی در میان پژوهشگران مصری، اندیشه­‌های عرفانی مولانا و به ویژه کتاب مثنوی او، توجه پژوهشگران و استادان مصری را برانگیخت که از جمله آنان دکتر عبدالوهاب عزام بود. او نتیجه سال­‌های مطالعه و تأمل خود را درباره شخصیت، زندگی و اندیشه مولانا و اثر جاودانه او مثنوی در قالب مقالاتی در چندین شماره مجله مصری «الثقافة» در سال 1942 نشر داد که نقش مؤثری در شناساندن او و مثوی معنوی­اش به مصریان و جهان عرب داشت. وی در سال­‌های بعد نیز به ترجمه گزیده‌­هایی از مثنوی اهتمام ورزید و با قرار دادن مقالات مذکور در مقدمه کتابی با عنوان «فصول من المثنوی»، نخستین کتاب مولوی پژوهی جهان عرب را در سال 1946 پدید آورد. زان پس، کسان دیگری نیز به میدان مولوی پژوهی و ترجمه آثار مولانا به زبان عربی ورود کردند که از جمله آنان، شاگرد عزام، دکتر محمد عبدالسلام کفافی، استاد دانشگاه‌­های مصر و دانشگاه عربی بیروت بود. او که همانند استادش از پیشگامان مولوی پژوهی در جهان عرب به شمار می‌­رود، کتاب «مثنوی جلال‌­الدین الرومی شاعر الصوفیة الاکبر» را که شرح و ترجمه دفترهای اول و دوم مثنوی است، با مقدمه‌­ای مسبوط در دو جلد در سال­های 1966 و 1977 در لبنان منتشر کرد. کتاب دیگر او در این زمینه، «جلال‌­الدین الرومی فی حیاته و شعره» است که در سال 1971 در بیروت انتشار یافت. برخی از فارسی پژوهان عرب، دو کتاب دکتر کفافی را در زمره آثار مهم در معرفی ادب عرفانی ایران به اعراب دانسته‌­اند. دکتر ابراهیم الدسوقی شتا، استاد دانشگاه قاهره و یکی از پرکارترین فارسی­ پژوهان عرب در دو دهه پایانی قرن گذشته و پرورش یافته استادان نسل اول این حوزه در مصر بود. او که علاقه و عشقی وافر به فرهنگ و ادب فارسی از خود نشان می­‌داد، آثار گوناگونی را در این عرصه از خود بر جای گزارد که از مهمترین آنها ترجمه دفترهای ششگانه مثنوی است که در سال 1998 در قاهره منتشر شد. کار ارزشمند دیگر او، ترجمه حدود 600 غزل از دیوان شمس تبریزی به عربی است که پس از مرگش در دو جلد در سال­‌های 2000 و 2001 در قاهره زمینه نشر یافت. افزون بر این سه تن، شمار دیگری از فارسی پژوهان و استادان مصری نیز بوده‌اند که به تحقیق، تألیف و یا ترجمه آثار مولانا پرداخته‌­اند. «مختارات من الشعر الفارسی» ترجمه عربی گزیده‌­هایی از شاعران برجسته ایران زمین از جمله مولاناست که توسط دکتر محمد الغنیمی هلال در سال 1965 در قاهره منتشر شد. «قصائد مختارة من دیوان شمس تبریز لجلال الدین الرومی» با ترجمه دکتر محمد السعید جمال‌­الدین در سال 2005 در قاهره انتشار یافت. کتاب «جلال‌­الدین الرومی و کتابه فیه ما فیه» که شرح زندگی و اندیشه عرفانی و سوفی کتاب فیه ما فیه اوست، توسط دکتر السباعی محمد السباعی، دیگر پژوهشگر و استاد زبان فارسی دانشگاه قاهره به عربی مجال نشر یافته است.[۴۱]

خواجه شمس­‌الدین حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی از جمله شاهکارهای ادب فارسی است که مورد اهتمام ادب پژوهان عرب به ویژه مصریان قرار گرفته است. از پیشگامان حافظ ­شناسی در جهان عرب، دکتر ابراهیم امین الشواربی است که در سال‌­های تحصیل در اروپا از طریق آثار شرق­ شناسان نامداری چون ادوارد براون و تئودورنولد که به ادبیات فارسی علاقمند شد و زبان فارسی را فرا گرفت تا بتواند مستقیما منابع این حوزه را مورد مطالعه و پژوهش قرار دهد. نتیجه سال‌­ها تلاش علمی او خلق آثار پژوهشی، تألیفی و ترجمه در این زمینه بود. «حافظ الشیرازی شاعر الغناء و الغزل فی ایران» که اولین کار پژوهشی درباره حافظ و شعر عرفانی او به زبان عربی در دوران معاصر است، در واقع رساله دکتری او بود و در سال 1944 در قاهره امکان نشر یافت و بار دیگر در سال 1989 در بیروت تجدید چاپ شد. الشواربی در این اثر پژوهشی که بازتاب گسترده‌­ای در مراکز دانشگاهی و محافل ادبی جهان عرب به ویژه مصر داشت، تلاش داشته تا سویه­‌های گوناگون زندگی حافظ، اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه او و اندیشه عرفانی و نیز نکته­‌های اساسی شعر او را با شیوه‌­ای بدیع واکاوی کند. کار بعدی او که تأثیر بسیاری در شناخت عرب‌­ها از غزلیات حافظ داشت، ترجمه منظوم غزلیات این شاعر گرانمایه ایرانی به زبان عربی بود که با عنوان «اغانی شیراز، او غزلیات حافظ الشیرازی» در دو جلد و با مقدمه دکتر طه حسین ادیب نامدار مصری در سال‌های 1944 و 1945 در قاهره منتشر شد. از آثار دیگری که درباره حافظ و دیوان او در قالب مقاله پژوهشی با ترجمه گزیده اشعار در مجلات گوناگون مصری و عربی به چاپ رسیده است، می‌­توان به ترجمه گزیده‌­هایی از غزلیات حافظ از انگلیسی به عربی توسط دکتر احمد زکی ابوشادی اشاره کرد که در سال 1931 با عنوان «رباعیات حافظ الشیرازی» در مصر انتشار یافت.[۴۲]

سعدی شیرازی

پیشگام سعدی پژوهی در جهان عرب، دکتر محمد مرسی هنداوی از استادان و فارسی پژوهان مصری است که نتیجه سال­‌ها مطالعه و پژوهش او درباره سعدی در سال 1951 با عنوان «سعدی الشیرازی شاعر الانسانیة» با مقدمه دکتر عبدالوهاب عزام به چاپ رسید. او همچنین پژوهشی درباره بوستان سعدی انجام داد که در سال 1955 به ضمیمه ترجمه آن در دو جلد در مجموعه «روائع الادب الفارسی» در قاهره چاپ و منتشر شد. ترجمه گلستان سعدی نیز از دیگر آثار او در این زمینه است که با عنوان «الروضة» در همان مجموعه و در سال 1956 مجال نشر یافت. نوشته­‌های هنداوی درباره سعدی و ترجمه آثار او به عربی، در شناساندن و جلب توجه عرب­‌ها به اندیشه‌­های این شاعر و حکیم بلندآوازه ایرانی تأثیر بسیار داشت. از دیگر پژهشگران مصری که به سعدی و آثار او توجه نشان داده‌اند، حامد عبدالقادر است که بخش دوم کتاب القطوف واللباب خود را که درسال 1951 انتشار یافت به گزیده‌هایی از بوستان سعدی اختصاص داده است.[۴۳]

شاهنامه فردوسی

در دوران معاصر، مهمترین اثر درباره شاهنامه که توجه ادب پژوهان و محافل ادبی جهان عرب را به خود جلب کرد. پژوهش موشکافانه دکتر عبدالوهاب عزام برروی ترجمه «البنداری»[ii] از شاهنامه بود. او در مطالعات خود برروی ادبیات شرقی با شاهنامه فردوسی آشنا شده و با بررسی کنجکاوانه چند ترجمه عربی، کاستی­‌های ترجمه البنداری را دریافته بود. لذا دریک تلاش عالمانه به کار تحقیق و مقابله نسخه­‌های ترجمه شده با متن فارسی شاهنامه پرداخت و با تکمیل نسخه البنداری و شرح و تعلیق بر آن، متن ویرایش شده را با افزودن مقدمه‌ای مفصل و مدخلی در هفت فصل در سال 1932 در قاهره منتشر کرد. این اثر ارزشمند و عالمانه عزام که روح شاهنامه و جنبه­‌ حماسی آن را حفظ کرده است، در آشنایی عرب‌­های فرهیخته و ادب پژوهان مصری و غیرمصری با اثر ماندگار حماسه‌­سرای بزرگ ایرانی تأثیر بسزایی داشت؛ چنانکه برخی از پژوهشگران را به مطالعه و تحقیق در شاهنامه فردوسی تشویق و ترغیب کرد از جمله پژوهشگران مصری که در این خصوص، آثاری را پدید آوردند، دکتر طه ندا، استاد زبان فارسی دانشگاه اسکندریه بود که مجموعه پژوهش‌­هایی را با عنوان «دراسات فی الشاهنامه» در سال 1954 منتشر کرده است. دکتر محمد عبدالسلام کفافی نیز داستان­‌هایی از شاهنامه را در کتاب «ادب الفرسی و حضارتهم، نصوص و مختارات» که در سال 1968 انتشار یافت، آورده است. دکتر یحیی الخشاب، استاد زبان فارسی و رئیس پیشین بخش زبان­‌های شرقی دانشگاه قاهره آثار بسیاری را در حوزه فارسی پژوهی و نیز مقاله‌­ای عالمانه درباره شاهنامه فردوسی در شماره 7 از مجلد 4 مجله «میراث انسانی» درج و منتشر کرد. دکتر امین عبدالمجید بدوی از دیگر پژوهشگران در حوزه زبان و ادب فارسی نیز در اثری با عنوان «جولة فی شاهنامه الفردوسی» که در سال 1976 چاپ و منتشر شد به نقد و بررسی این اثر حماسی پرداخته است. جدیدترین اثری که درباره شاهنامه به زبان عربی انتشار یافته است، کتاب «الاثر الاسلامی فی الملحمة الایرانیة» تألیف عبدالحفیظ یعقوب حجاب استاد زبان فارسی دانشگاه قاهره است که در سال 2007 به چاپ رسید. مؤلف در اثر خود بر آن است تا ثابت کند که فردوسی شاهنامه را تحت تأثیر فرهنگ و علوم اسلامی عصر خود که در اوج شکوفایی بوده است پدید آورده و اسلام و مسلمانان را پیش از نژاد ایرانی ستوده است.[۴۴]

آثار ایرانی در موزه‌­ها و کتابخانه­‌های مصر

مجموعه عظیمی از آثار ارزشمند فرهنگی هنری ایرانی شامل کتاب­‌ها و نسخه­‌های خطی تزئین شده، فرش و دیگر آثار موزه­ای در این کشور وجود دارد. کتاب­‌ها و نسخه­‌های خطی عمدتا در محل کتابخانه و مرکز اسناد ملی مصر (دارالکتب) و دیگر آثار هنری در موزه هنرهای اسلامی این کشور نگهداری می‌­شود.

از جمله آثار مخطوط ایرانی دارالکتب نسخه خطی از شاهنامه است که 6 نسخه آن، مصور و به اعتبار تصاویر بعضی صفحات آنها، گنجینه‌­ای پرمایه و جلوه‌­ای ارزنده از هنر قدیم ایرانیان است.[۴۵] یکی از این نسخ، در سال 796 هجری به خط لطف الله بن یحیی ابن محمد در شیراز کتابت شده است و دارای 67 تابلو نقاشی رنگی از قهرمانی­‌ها، جنگ‌­ها و رویدادهای تاریخی است، این نسخه به عنوان یکی از قدیمی­ترین نسخه‌­های خطی شاهنامه در جهان به شمار می­‌رود. نسخه دیگری مربوط به قرن سیزدهم هجری و به خط میرزا مهدی فیروزکوهی در سال 1233 هجری نگاشته شده و همه اوراق آن بهره­مند از تذهیب و با ترسیم گل­‌های طلایی رنگ و خط نستعلیق، بسیار زیبا جلوه آرایی شده است. این نسخه نیز دارای 89 تصویر است.[۴۶]

نسخه‌­های دیوان حافظ نیز از جمله آثار فرهنگی و هنری ایران در مصر است. مجموعا 20 نسخه از دیوان حافظ در دارالکتب نگهداری می­‌شود که برخی از آنها از نظر قدمت و فن کتابت جایگاه برجسته­‌ای در میان نسخه‌­های متعدد دیوان حافظ در کتابخانه­‌های جهان دارد. از میان این نسخه‌­ها، تعداد 8 نسخه به تصاویری بدیع از جنبه‌­های مختلف اشعار حافظ آراسته شده است. از جمله این نسخه‌­ها نسخه‌­ای است با خط هدایت الله کاتب شیرازی که در سال 891 هجری در 237 ورق و به خط نستعلیق کتابت و تمام صفحات آن با زیباترین اشکال ترصیع و تذهیب شده است به گونه­‌ای که می‌­توان آن را در زمره زیباترین نسخه‌­های خطی دیوان حافظ در کتابخانه­‌های جهان دانست.[۴۷] از جمله دیگر نسخه‌­های دیوان حافظ، نسخه­‌ای به خط حیدر الحسینی است که در سال 973 ه در تبریز کتابت شده است.

بوستان سعدی از دیگر آثار خطی فارسی است که 23 نسخه از آن در مصر نگهداری می­‌شود و تنها تعدادی از آنها در فهرست دارالکتب قرار دارد. از جمله مهمترین این نسخه­‌ها، نسخه­‌ای است از عصر تیموری به خط سلطان علی کاتب که در سال 893 کتابت شده و نقاشی­‌های آن از مشهورترین نقاش تاریخ هنر مینیاتوری ایران کمال‌­الدین بهزاد است. از میان 24 نسخه خطی نفیس گلستان سعدی در این کتابخانه، 3 نسخه آن مزین به تصاویر رنگی و از لحاظ قدمت و نسخه­ شناسی از اهمیت ویژه‌­ای برخوردار بوده که از آن جمله، نسخه سلطان محمد نور است. این نسخه در نیمه اول قرن 10 هجری نگاشته شده و مزین به نقاشی­‌های متأثر از مکتب هرات و سبک تیموری است؛ ترکیب رنگ­‌های قرمز، لاجوردی و سبز و نیز نستعلیق، جلوه باشکوهی به صفحات آن بخشیده است. تعداد 10 نسخه خطی بسیار نفیس از کلیات سعدی در دارالکتب وجود دارد که 3 نسخه از آنها با تصاویر رنگی تزیین شده است. از جمله این نسخه­‌ها، نسخه­‌ای است مربوط به سال 910 هجری که به خط رشیدالدین محمد از خطاطان عصر تیموری در 405 صفحه نگاشته شده است. نسخه‌­ای دیگر از همین کتاب به خط محمدرضا امامی، امام الخطاطین عصر صفوی، یکی از با ارزش­ترین نسخه­‌های خطی دارالکتب مصر است. این نسخه در 284 برگ مربوط به قرن 10 هجری است. صفحات نخست کتاب و تمام سرلوح­‌ها و سرفصل­‌ها به هنر تذهیب و ترصیع آراسته شده و با رنگ­‌های مختلف و بدیع، حواشی صفحات با گل­‌های رنگارنگ زینت داده شده است.[۴۸]

نسخه نفیس خطی از کتاب کلیله و دمنه ترجمه ابوالمعالی نصرالله بن محمدبن عبدالحمید (متوفی 512 هجری) در کتابخانه مزبور قرار دارد که در سال 744 هجری کتابت شده است و دارای 112 نقاشی رنگی است که بخشی از آن به سبک تیموری و بخش دیگر به سبک مغولی نقاشی شده است.

علاوه بر موارد مذکور نسخه‌­های خطی دیگری در زمینه‌­های علوم فلسفی، علوم دینی، زبان و فرهنگ فارسی و علوم تجربی در دارالکتب و برخی از موزه‌­های مصر نگهداری می­‌شود.

در موزه هنرهای اسلامی قاهره، تعدادی تنگ­ه‌ای فلزی ایرانی (قرن 7 هجری)، شمعدان­‌های فلزی، بخوردان (قرن 7 هجری)، مجسمه­‌های فلزی (قرن 7 تا 9 هجری) و سلاح‌­های فلزی (قرن 11) نگهداری می­‌شود.[۴۹] همچنین تعدادی درب چوبی از دوره شاه عباس صفوی، قلمدان، قاب­‌های چوبی آئینه، کمد چوبی بسیار نفیس، شمعدان چوبی، عصای بسیار زیبا از چوب، از دیگر آثار هنری ایرانی است که در این موزه در معرض دید تماشاگران قرار دارد. موزه هنرهای اسلامی قاهره، یکی از غنی‌­ترین موزه­‌های خارج از ایران است که نمونه‌­های نفیسی از هنر فرش ایرانی را در اختیار دارد. قسمتی از یک فرش مربوط به قرن 10 هجری که برخی از محققان آن را بافته اصفهان دانسته‌­اند از جمله این نمونه­‌هاست. فرش دیگری از همین قرن با ابعاد 155×225 و بافته شده از ابریشم و نخ‌­های طلا و نقره که از جمله بی‌­نظیرترین فرش‌­های بافت ایران است و مشابه آن کمتر یافت می­‌شود، سه تخته فرش بسیار نفیس از قرن 12 هجری از جمله فرش بافت کرمان و نیز بیش از 10 تخته فرش و قالیچه از بافندگان شیراز، خراسان، سمرقند، قره باغ و کاشان مربوط به قرن 12 از دیگر آثار ارزشمند ایرانی موجود در این موزه است.[۵۰]

ترجمه آثار ایرانی

تاکنون بیش از صد اثر از آثار ادب فارسی و نیز نویسندگان معاصر ایرانی در مرکز ملی ترجمه وابسته به وزارت فرهنگ مصر به عربی ترجمه، چاپ و منتشر شده است. در فهرست انتشاریافته این مرکز، در میان 2500 عنوان کتاب ترجمه شده از زبان‌های مختلف ، نام 120 عنوان کتاب مشاهده می‌شودکه از زبان فارسی به عربی ترجمه شده است. این کتاب‌ها عموما یا ترجمه متون نظم و نثر فارسی و یا ترجمه آثار نویسندگان معاصر ایرانی است. مثنوی مولانا جلال الدین الرومی، مثنویات حکیم سنائی، مختارات من دیوان شمس الدین تبریزی، مواعظ سعدی، مختارات من القصیدة الفارسیة ازجمله آثارمتون ادب فارسی ترجمه شده در این مرکز است. از میان آثار نویسندگان معاصر ایرانی ، یک هلو هزار هلو از صمد بهرنگی، نون و القلم و غرب زدگی از جلال آل احمد، در ازنای شب از جمال میرصادقی، داستان جاوید و زمستان 62 از اسماعیل فصیح ازجمله آثار ترجمه شده در مرکز مزبور است.[۵۱][۵۲]

نیز نگاه کنید به

روابط کانادا با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط روسیه با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط تونس با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط ژاپن با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط کوبا با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط لبنان با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط ایران و چین؛ روابط جمهوری سنگال با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط آرژانتین با ج.ا.ایران؛ روابط فرانسه با ج.ا. ایران؛ روابط مالی با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط سودان با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط ساحل عاج با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط زیمبابوه با ج. ا. ایران؛ روابط اوکراین با ج. ا. ایران؛ روابط اسپانیا با ج. ا. ایران؛ روابط اردن با ج.ا.ایران؛ روابط اتیوپی با ج.ا.ایران؛ روابط سیرالئون با ج. ا. ایران؛ روابط قطر با ج. ا. ایران.

پاورقی

[i] - با توجه به قطع روابط رسمی میان مصر و جمهوری اسلامی ایران، دسترسی به منابع موثق برای تدوین گزارش مفصل از وضعیت امروز زبان فارسی در مصر ممکن نشد. لذا به درخواست مؤلف از نمایندگی فرهنگی مستقر در دفتر حفاظت منافع ج.ا.ا در قاهره، گزارش کلی و کوتاهی ارسال گشت که در تدوین این بخش مورد استناد قرار گرفت.

[ii] - البنداری ادیب، شاعر، فقیه ، مورخ و از اهالی اصفهان بود. او بعد از پیوستن به دستگاه حکومتی عیسی بن الملک العادل حاکم ایوبی شام، شاهنامه را در سال‌­های 620 و 621 هجری به عربی ترجمه و به او هدیه کرد.

کتابشناسی

  1. الانصاری، دكتور ناصر (1993). المجمل في تاريخ مصر. القاهرة: دارالشروق، ص49.
  2. حسنین، الدكتور عبدالنعيم محمد (1978). التقاء الحضارتين المصرية و الايرانية. جوانب من الصلات الثقافية بين ايران و مصر. المركز الثقافي الايراني بالقاهرة، ص57.
  3. مجیب المصری، دكتور حسن (1972). ايران و مصر عبرالتاريخ. قاهرة: مكتبة الانجلو المصرية، ص9.
  4. مجیب المصری، دكتور حسن (1972). ايران و مصر عبرالتاريخ. قاهرة: مكتبة الانجلو المصرية، ص12-16.
  5. الانصاری، دكتور ناصر (1993). المجمل في تاريخ مصر. القاهرة: دارالشروق، ص50.
  6. مجیب المصری، دكتور حسن (1972). ايران و مصر عبرالتاريخ. قاهرة: مكتبة الانجلو المصرية، ص24-26.
  7. حسنین، الدكتور عبدالنعيم محمد (1978). التقاء الحضارتين المصرية و الايرانية. جوانب من الصلات الثقافية بين ايران و مصر. المركز الثقافي الايراني بالقاهرة، ص60.
  8. گزینده اسناد روابط خارجی (1375). ج 3، سند شماره 30.
  9. احمدی، دكتر حميد (1379). نظام بين‌المللي معاصر و فراز و نشيب هاي روابط ايران و مصر. مجله مطالعات آفريقا. سال پنجم. شماره 2، ص47.
  10. احمدی، دكتر حميد (1379). نظام بين‌المللي معاصر و فراز و نشيب هاي روابط ايران و مصر. مجله مطالعات آفريقا. سال پنجم. شماره 2، ص48.
  11. هوشنگ مهدوي، عبدالرضا (1375). سياست خارجي در دوران پهلوي (چاپ سوم). تهران: نشر البرز، ص154-156.
  12. احمدی، دكتر حميد (1379). نظام بين‌المللي معاصر و فراز و نشيب هاي روابط ايران و مصر. مجله مطالعات آفريقا. سال پنجم. شماره 2، ص49.
  13. احمدی، دكتر حميد (1379). نظام بين‌المللي معاصر و فراز و نشيب هاي روابط ايران و مصر. مجله مطالعات آفريقا. سال پنجم. شماره 2، ص52-58.
  14. هوشنگ مهدوي، عبدالرضا (1375). سياست خارجي در دوران پهلوي (چاپ سوم). تهران: نشر البرز، ص349.
  15. احمدی، دكتر حميد (1379). نظام بين‌المللي معاصر و فراز و نشيب هاي روابط ايران و مصر. مجله مطالعات آفريقا. سال پنجم. شماره 2، ص59-63.
  16. الشرقاوی، باكينام (1379). روابط ايران و مصر. ترجمه سيدمحمود بجنوردي. فصلنامه مطالعات خاورميانه. سال هفتم. شماره 4، ص122.
  17. احمدی، دكتر حميد (1379). نظام بين‌المللي معاصر و فراز و نشيب هاي روابط ايران و مصر. مجله مطالعات آفريقا. سال پنجم. شماره 2، ص69.
  18. صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص403-412.
  19. گزيده اسناد روابط خارجي ايران و مصر (1375). به كوشش رقيه سادات عظيمي (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ج 2، سند 80.
  20. گزيده اسناد روابط خارجي ايران و مصر (1375). به كوشش رقيه سادات عظيمي (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ج 3، سند 52.
  21. گزيده اسناد روابط خارجي ايران و مصر (1375). به كوشش رقيه سادات عظيمي (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ج 3، سند 70.
  22. گزيده اسناد روابط خارجي ايران و مصر (1375). به كوشش رقيه سادات عظيمي (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ج 3، سند 86.
  23. گزيده اسناد روابط خارجي ايران و مصر (1375). به كوشش رقيه سادات عظيمي (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ج 3، سند 89.
  24. السباعی، د. السباعي محمد (2001). العلاقات الثقافية بين مصر و ايران؛ علاقات مصر مع دول الجوار الجغرافي (الطبعة الثانية). جامعة القاهرة: مركز البحوث و الدراسات السياسية، ص343-340.
  25. السباعی، د. السباعي محمد (2001). العلاقات الثقافية بين مصر و ايران؛ علاقات مصر مع دول الجوار الجغرافي (الطبعة الثانية). جامعة القاهرة: مركز البحوث و الدراسات السياسية، ص348.
  26. السباعی، د. السباعي محمد (2001). العلاقات الثقافية بين مصر و ايران؛ علاقات مصر مع دول الجوار الجغرافي (الطبعة الثانية). جامعة القاهرة: مركز البحوث و الدراسات السياسية، ص349-348.
  27. صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص414-418.
  28. گزيده اسناد روابط خارجي ايران و مصر (1375). به كوشش رقيه سادات عظيمي (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ج 1م، سند137.
  29. گزيده اسناد روابط خارجي ايران و مصر (1375). به كوشش رقيه سادات عظيمي (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ج 1، سند143.
  30. ابوعامود، محمد سعيد (2001). العلاقات الاقتصادية بين مصر و ايران. علاقات مصر مع دول الجوار الجغرافي في النسعينات. جامعة القاهرة: مركز البحوث و الدراسات السياسية، ص297.
  31. گزيده اسناد روابط خارجي ايران و مصر (1375). به كوشش رقيه سادات عظيمي (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ج 3، سند117.
  32. ابوعامود، محمد سعيد (2001). العلاقات الاقتصادية بين مصر و ايران. علاقات مصر مع دول الجوار الجغرافي في النسعينات. جامعة القاهرة: مركز البحوث و الدراسات السياسية، ص300.
  33. صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص412-413.
  34. السباعی، د. السباعي محمد (2001). العلاقات الثقافية بين مصر و ايران؛ علاقات مصر مع دول الجوار الجغرافي (الطبعة الثانية). جامعة القاهرة: مركز البحوث و الدراسات السياسية، ص336.
  35. ابوفرحة، د.طلعت (1978). اضواء علي الدراسات الفارسية في مصر. جوانب من الصلاة الثقافية بين ايران و مصر. المركز الثقافي الايراني بالقاهرة، ص181.
  36. جمال­الدین، محمد السعيد (1376). آموزش زبان فارسي در دانشگاه‌هاي مصر. نامه پارسي. شماره 104، ص108 -105.
  37. ابوفرحة، د.طلعت (1978). اضواء علي الدراسات الفارسية في مصر. جوانب من الصلاة الثقافية بين ايران و مصر. المركز الثقافي الايراني بالقاهرة، ص182.
  38. صدر هاشمی، سيدمحمد (1387). دكتر عبدالوهاب عزام و پژوهش‌هاي زبان و ادب فارسي در مصر. مجله چشم‌انداز ارتباطات فرهنگي، دوره جديد. شماره 29، ص74.
  39. جمال­الدین، محمد السعيد (1376). آموزش زبان فارسي در دانشگاه‌هاي مصر. نامه پارسي. شماره 104، ص108-105.
  40. گزارش نمایندگی فرهنگی (1394). تهران: مركز مطالعات فرهنگي بين‌المللي.
  41. صدر هاشمی، سيدمحمد (1387). دكتر عبدالوهاب عزام و پژوهش‌هاي زبان و ادب فارسي در مصر. مجله چشم‌انداز ارتباطات فرهنگي، دوره جديد. شماره 29، ص86 -84.
  42. صدر هاشمی، سيدمحمد (1387). دكتر عبدالوهاب عزام و پژوهش‌هاي زبان و ادب فارسي در مصر. مجله چشم‌انداز ارتباطات فرهنگي، دوره جديد. شماره 29، ص87.
  43. صدر هاشمی، سيدمحمد (1387). دكتر عبدالوهاب عزام و پژوهش‌هاي زبان و ادب فارسي در مصر. مجله چشم‌انداز ارتباطات فرهنگي، دوره جديد. شماره 29، ص88.
  44. صدر هاشمی، سيدمحمد (1387). دكتر عبدالوهاب عزام و پژوهش‌هاي زبان و ادب فارسي در مصر. مجله چشم‌انداز ارتباطات فرهنگي، دوره جديد. شماره 29، ص91.
  45. نجفی، سيد محمد باقر (1366). آثار ايرانی در مصر. بی جا، ص133.
  46. نجفی، سيد محمد باقر (1366). آثار ايرانی در مصر. بی جا، ص136-135.
  47. نجفی، سيد محمد باقر (1366). آثار ايرانی در مصر. بی جا، ص147.
  48. نجفی، سيد محمد باقر (1366). آثار ايرانی در مصر. بی جا، ص158-154.
  49. نجفی، سيد محمد باقر (1366). آثار ايرانی در مصر. بی جا، ص619-612.
  50. نجفی، سيد محمد باقر (1366). آثار ايرانی در مصر. بی جا، ص654-651.
  51. المرکزالقومی للترجمة (2014). قائمة اصدارات، وزارة الثقافة. جمهورية مصر العربية.
  52. صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص418-431.