معماری در روسیه

از دانشنامه ملل

معماری هر عصر بازنمودی است از ارزش‌های فرهنگی آن زمان که در قالب عناصری فضایی که با عناصر زیبایی شناختی نیز آمیخته شده‌اند، مطرح می‌شوند. به همین علت است که ما شاهد ظهور سبک‌هایی در عصرهای مختلف بوده‌ایم، که هر کدام از این سبک‌ها در جهت پاسخگویی به افکار و اندیشه‌های غالب آن دوره شکل گرفته‌اند. پس همواره میان سبک و فرهنگ رابطه‌ای تنگاتنگ وجود داشته و بدین سبب است که انسان‌شناسان به مطالعه ابنیه‌های تاریخی می‌پردازند تا از این راه افکار، اندیشه‌ها، عقاید و باورهای رایج در هر دوره تاریخی را کشف نموده و به اطلاعات زیباشناختی و معنایی پیرامون آن‌ها دست یابند. بنا بر این می‌توان گفت که ریشه ظهور سبک‌های مختلف در تغییرات ایدئولوژیکی هر دوره می‌باشد. دویست سال پیش از رنسانس صنعتی و فلسفه، عصر مدرن شکل گرفت؛ یعنی قبل از آن که دگرگونی‌های علمی و فلسفی پدید آید و اندیشمندانی همچون فرانسیس بیکن و رنه دکارت پا به عرصه وجود گذارند و اندیشه‌های سوبژکتیویستی و راسیونالیستی دکارت و روش‌شناسی علمی و تجربه گرایی بیکنی در جهان علم تحقق یابد، در عرصه هنر، تحولات ژرف هنری پدید آمده بود. پس از آنکه در قرن چهاردهم و پانزدهم تحولات هنری در نقاشی، مجسمه‌سازی، معماری، ادبیات و دیگر عرصه‌ها روی داد، در روش‌ها و سبک‌های هنری چنان پیشرفت‌های چشمگیری رخ داد که پس از رنسانس پیشرفته، تا حدود 200 سال نه تنها این دگرگونی‌های رو به رشد در عرصه نقاشی و مجسمه‌سازی رخ نداد، بلکه به گفته بسیاری از مورخان، هنری التقاطی، بدون نوآوری و واپس‌گرایانه شکل گرفت که از آن جمله می‌توان به سبک‌هایی همچون شیوه‌گری (منریسم) و روکوکو اشاره نمود.

روس‌ها همراه با مسیحیت ارتدوکس معماری کلیسا را نیز از بیزانس به ارمغان آوردند. کلیسای سوفی در کی یف (киевский Софийский собор) نمونه بارز و کاملی است که از این دوره به جای مانده است. در این بنای تاریخی کلیه مشخصه‌های معماری کلیسایی بیزانسی مشهود است. در روسیه ارتدوکس چندین سبک معماری شکل گرفت. از میان این سبک‌ها، سبکی است که بسیار به سبک بیزانسی نزدیک است. سبکی کلاسیک با سنگ‌های سفید و معابد مستطیلی شکل. به تدریج تزیین، تجملات و نقش و نگار با معماری کلیسا آمیخته شد. شمایلی از مسیح و حواریونش بر دیواره‌های کلیسا نقش بستند و تعداد بیش‌تری مجذوب آن شدند. در قرن 15 تا 17 در روسیه، معماری کلیسا کاملا از سبک بیزانسی فاصله گرفت. مستطیل‌های کشیده، اما نه لزوماً با گنبد‌های نیم دایره به سمت شرق، بناهای یک طبقه و دوطبقه با معبدهای تابستانی و زمستانی، گاهاً از سنگ سفید و اغلب از خشت و آجر، با ایوان‌های سرپوشیده و گالری‌های زیبایی دورتا دور دیوارها، با شیروانی یا بام‌های دو یا چهار شیب شکیل که نقش و نگارهایی روی آن صورت گرفته است. بر بالای گنبد آن نیز صلیب‌هایی نصب شده‌اند. سبک چوبی در معماری روسی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. خصوصیات چوب به عنوان یکی از مصالح ساختمانی ویژگی‌های این سبک را متمایز کرد. ساخت فرم موزون گنبد از تخته‌های مستطیل دشوار بود. از این رو در سبک چوبی گنبد‌های معابد به شکل خیمه یا چادر هستند. پس از آن به طور کلی خود بنای کلیسا را نیز به شکل خیمه ساختند. کلیساهای چوبی به شکل خیمه‌های نوک تیز درآمدند که برفراز آن‌ها صلیب نصب شده بود. (به عنوان نمونه کلیسای مشهور در погосте Кижи).

سبک باروک از جمله سبک‌های به وجود آمده در تاریخ هنر است که در اواخر قرن شانزدهم تا اواخر سده هجدهم در میان دو سبک شیوه‌گری (منریسم) و روکوکو در اروپا پدید آمد. تحولات باروک مانند بسیاری از جریان‌ها و دگرگونی‌های هنری، نخست در ایتالیا شکل گرفت و سپس به بسیاری از کشورهای اروپایی کشانده شد و در پاره‌ای از کشورها همانند فرانسه و انگلیس، هلند و فنلاند، ویژگی‌های محلی و منطقه‌ای یافت. سبک شیوه‌گری که در نقاشی و معماری بر رویکرد تقلیدی، تصنعی و التقاطی مبتنی بود، حد فاصل میان رنسانس و باروک شد؛ به گونه‌ای که برخی این سبک را نسبت به رشد و پیشرفتی که در عصر رنسانس یافته بود، سبک و مکتبی منحط و ارتجاعی می‌دانستند که نوعی عقب‌گرد نسبت به هنر رنسانس قلمداد می‌شد؛ از این رو در اواخر قرن شانزدهم، هنرمندانی چون کاراوادجو با رویکردی واقع‌گرایانه در برابر رویکرد تخیل‌گرایانه شیوه‌گری و افرادی همچون کاراتچی با شیوه کلاسیک‌گری و وفاداری به اصول کلاسیک دوره رنسانس و یا به تعبیر دیگر، اصول کلاسیک روم و یونان، در برابر عناصر التقاطی و تصنعی شیوه‌گری، قیام کردند و آن سبک را به حاشیه راندند و به تدریج، سبک باروک را تأسیس کردند.

کلمه «باروک» که از زبان پرتغالی وارد زبان‌های اسپانیایی، فرانسه و ایتالیایی شد، به معنای «مروارید غیر غلتان» است. سپس فرهنگستان در فرهنگ لغت معنای مجازی کلمه را «عجیب، غیر عادی، نامنظم، بی قاعده» تعیین کرد. از سال ۱۸۶۰ این کلمه برای جریان ادبی و هنری به کار رفت که در اروپا و آمریکای لاتین از اواخر قرن (شانزدهم) تا اوایل قرن هجدهم رواج داشت و بطور کلی به هر چیز غیر کلاسیک و غیر رایج اطلاق می‌شد و سن سیمون (Saint- Simon) باروک را «خلق کارهای غیر متداول» تعریف کرد و این گرایش تمامی هنرها بویژه هنر مجسمه‌سازی، موزیک و معماری را تحت تأثیر قرار داد. لازم به ذکر است که باروک هرگز به عنوان یک «مکتب» مطرح نشد، بلکه یک «جریان» یا «گرایش» بود که در یک دوره با اهمیت و ارزش گذاشتن به چندین ویژگی مشترک هنری و ادبی به وجود آمد و هنرمندان، نویسندگان و شعرا آن را تحت عنوان «سبک باروک» نام‌گذاری کردند. کلمه باروک به تدریج از اواخر قرن نوزدهم در ادبیات و هنرهای تجسمی و موسیقی به کار رفت و معنایی گسترده‌تر یافت.

این سبک به شدت انسان‌گرا بوده و در نقاشی‌های بسیاری از هنرمندان، باروک تصاویر انسانی محسوس است و در اکثر آثارشان، شمار فراوانی از تصاویر انسانی به چشم می‌خورد که شاید بتوان گفت، این ویژگی به یادگار مانده از عصر رنسانس است که عصر انسان‌مداری و اومانیسم (Humanism) نام گرفته بود و محوریت انسانی در تمامی آثار فرهنگی، امری محسوس است. از دیگر ویژگی‌های هنری سبک باروک، می‌توان توجه به نهادهای غیر دینی و دنیوی و حفظ تعادل و وحدت‌آفرینی میان عناصر گوناگون و متعدد را برشمرد؛ به گونه‌ای که تعادل از طریق هماهنگی اجزا در تابعیت از کل حاصل می‌شود؛ بر خلاف هنر رنسانس که در آن با وجود این‌که اجزا و عناصر با یکدیگر هماهنگی دارند و به تعادل می‌رسند؛ ولی هر یک از اجزا نیز به تنهایی دارای کمال آرمانی و تمامیت است. تقدم دادن احساس به جای عقل، تجمل‌گرایی، بیان ریزه‌کاری، شکوهمندی، تصنع و تزیین افراطی، توجه به مؤلفه‌ها و عناصر دنیوی و زمینی از دیگر مؤلفه‌های این سبک است. سبک باروک در خدمت کلیسای کاتولیک درآمد و این کلیسا بر خلاف پروتستان که بر سادگی و حذف زواید تأکید می‌کرد، به تزیین و تجمل گرایش داشت و از این سبک استفاده می‌نمود، و به دلیل همین خدمت‌گزاری بود که آباء کاتولیک از آن سبک حمایت کردند.

آثار مبتنی بر سبک باروک در عرصه پیکرتراشی و نقاشی دارای حالت‌های هیجان‌زدگی در چهره، تحرک اندام، تموج و حرکت در جامه و نیز پیچ و خم زیاد در لباس به همراه بیانی مبالغه‌آمیز از تزیینات است. همچنین از ویژگی‌های مکتب ملی نقاشی بر اساس سبک باروک در هلند می‌توان به عناصر منطقه‌ای و محلی مانند منظره‌سازی، بازنمایی ریزه‌کاری‌های رنگ و نور و تجسم‌بخشی به صحنه‌ها و اعمال عادی زندگی اشاره کرد. دایره‌المعارف هنر درباره ویژگی‌های نقاشی بر اساس سبک باروک می‌گوید:

«در مجسمه‌سازی و نقاشی باروک، جسمیت، رنگ و بافت چیزها اهمیت دارند. موضوع و تماشاگر در لحظه‌ای خاص و غالباً مهیج به هم می‌پیوندند. این حالتِ جلب‌کنندگی آثار باروک از محاسبه روشنایی و تاریکی، پر و خالی، عناصر مورب و منحنی و نیز از جلوه‌های غیر مترقبه، و نقص مراتب ژرفانمایی حاصل می‌آید».

یکی دیگر از ویژگی‌های سبک باروک، نقاشی روی سقف، اسلوب‌های کوتاه‌نمایی اندام، معلق نمودن هیکل افراد در فضا، تجسم بخشیدن صحنه‌ها از دیدگاه‌های متفاوت، شیوه‌های ژرف‌نمایی، گچ‌بری، و زینت‌کاری در ساختمان‌سازی و به کمال رساندن این ویژگی‌ها است. برخی از هنرمندانی که به سبک باروک وفادار بودند، عبارتند از: آنیباله کاراتچی (Annibale Carracci ( 1560 تا 1609))، کاراوادجو (Caravagio (1571 تا 1610))، دیه‌گو بلاسکس (Diego Velasquez (1599 تا 1660))، پیتر پل روبنس (Peter Paul Rubens (1577 تا 1640))، فرانس‌هالس (Frans Hals (1581 تا 1666))، رمبرانت وان راین (Rembrandt Van Rijn (1606 تا 1669 ))، یان ورمر (Yan Vermeer (1632 تا 1675))، نیکلاس پوسن (Nicols Poussin (1594 تا 1665))، آنتوانی وان دایک (Anthony Van Dyck (1599 تا 1641))، یاکوب وان رویسدال (Jacob – Van Ruisdeal (1629 تا 1682)).

در نیمه دوم قرن هجدهم، جنبش نو کلاسیک در هنر و معماری شکل گرفت و رویکردی دوباره به هنر یونان و روم باستان و عناصر مدرسی در میان هنرمندان پیدا آمد؛ به گونه‌ای که بسیاری از مورخان هنر بر این باورند که این جنبش، واکنشی در برابر رویکرد افراطی و هنرنمایی‌های سبک باروک و تزئینات و تصنعات سبک روکوکو تلقی می‌گردد؛ بنابراین، با رویکرد دوباره به هنر کلاسیک یونان و روم که پس از رنسانس، دومین بار بود که در هنر مورد اقبال قرار می‌گرفت، سبک باروک به حاشیه رانده شد و از مرکز توجه هنرمندان بیرون آمد.

جهان بینی و خصوصیات سبک باروک

  • بی ثباتی دنیا: یکی از اساسی‌ترین تفکرات باروک این است که شناخت و دانش بشر از جهان پیرامون خود کامل و صد در صد نیست، چون دنیا بی وقفه در حال تحول، دگرگونی و بازسازی است و هیچ چیز ثابت و قطعی نیست. به عنوان مثال، این تغییر و تحول در طبیعت کاملاً محسوس است. توالی فصلها، نشانه‌هایی ملموس از این تغییر شکل بی وقفه دنیا است؛
  • انسان آزاد: انسان محکوم به سرنوشت نیست، بلکه حاکم بر تقدیر خود است، چون این دنیا ثابت و بدون تغییر و تحول و قوانین حاکم بر آن نیز قطعی و غیر قابل نقض نیست، بودن انسان در چنین شرایطی، آزادی عمل، قدرت انتخاب و توانایی تصمیم گیری با تمام آگاهی را برای او به دنبال دارد؛
  • نپذیرفتن چیزی بطور قطعی و مسلم: باروک به واقعیت‌های قطعی و صد درصد ایمان ندارد، بلکه عقیده دارد که همه چیز در ظاهر نمودار می‌شود. باروک به آنچه که در «ظاهر وجود دارد» اهمیت می‌دهد نه به آنچه که «واقعاً هست»؛
  • واقعیت و توهم: پیروان سبک باروک معتقد هستند که بین حقیقت و خیال، ظاهر و باطن مرز مشخصی وجود ندارد و کاملاً از هم قابل تفکیک نیستند. شاید آنچه را که خیالی می‌دانیم، عین واقعیت باشد و شاید هم برعکس، تمام واقعیت‌های ذهنی ما همه خیالی بیش نباشد؛
  • دنیا صحنه نمایش است: زندگی تئاتری توأم با خواب و بیداری، عشق و عقل، جنون و شیفتگی، خیال و حقیقت است. انسان باید دراین صحنه زندگی با نقابی بر چهره نقش بازی کند یعنی باید بازیگر صحنه زندگی خود باشد. و بازیگر این صحنه، انسان، باید با گذاشتن نقاب، واقعیت را پنهان کند که این کتمان و بازیگری نوعی خودسازی است زیرا با تظاهر به خوب و شریف بودن، واقعاً می‌توان خوب و شریف شد؛
  • باید مدرن بود: درعصر باروک دیگر از قدما تقلید و پیروی نمی‌شود، بلکه بیش‌تر به دنبال چیزهای نو و جدید و خلاف روال معمول هستند؛
  • مخاطبان متمدن: مخاطبان باروک مردمان با فرهنگ و متمدن هستند ولی الزاماً دانشمند و فاضل نیستند؛
  • افراط: هنرمندان سبک باروک در خلق آثار خود گاهی زیاده روی می‌کنند و ازنظر آنان هر افراطی به نام «آزادی خلاق» مجازاست.[۱]

قالب‌های ادبی و هنری: سبک باروک در همه هنرها از جمله: نقاشی، معماری، سینما، موسیقی، تئاتر، شعر و هنرهای تجسمی راه پیدا کرد. معمولاً درقالب‌های ادبی باروک به صنایع ادبی بویژه تضاد، مجاز و استعاره توجه خاصی می‌شود.

  • تئاترهای تراژدی ـ کمیک و نمایش‌نامه‌های روستایی (Pastoral) که از یک عشق ساده در دل طبیعت ناشی می‌شود دراین دوران بسیار موردتوجه است؛
  • شعر باروک نیز بیش‌تر اشعار شخصی با تصویرسازی‌های بسیاردرخشان و گاهی هم با سخنان نامفهوم ارائه می‌شود؛
  • رمان‌های این دوره نیز پر از حوادث و اتفاق‌هایی است که در مکان‌ها و زمان‌های مختلف برای قهرمان باروک روی می‌دهد. قهرمان باروک خود را در عشق خود حبس نمی‌کند و پایبند به آن نیست. به همین دلیل اغلب عشق‌های باروک بی ثبات و ناپایدار هستند؛
  • معماری نیز از قالب‌های بسیار مورد توجه این سبک است. سمبل معماری باروک خطوط منحنی، کج و ناموزون است. تزئینات و نمای ظاهری در معماری سبک باروک بسیار اهمیت دارد.[۲]

معماری روسیه همچون هنر در این کشور کلیسا محور بود و در طول سالیان متمادی تابع محدودیت‌هایی بود که کلیسا بر آن تحمیل می‌کرد. معماری دوران قرون وسطی در این کشور نیز شرایط خاصی را پشت سر گذرانده است. کلیساهای بزرگ کرملین نمونه‌های بارز نفوذ تدریجی ایتالیا در فرهنگ و هنر روسیه در قرون 15 و 16 است. سبک ونیزی کنگره‌دار سقف‌ها معماری رایج آن زمان در مسکو بوده است. کلیسای بزرگ سنت با سیل در مسکو آخرین کلیسایی است که از گنبدهای شیب‌دار تشکیل شده است. بعدها رهبران ارتدوکس ساخت کلیساها به این سبک را ممنوع کردند.[۳]

به تدریج با تقویت امپراتوری روسیه و بهبود اوضاع اقتصادی این کشور، انتقال پایتخت از مسکو به سنت پتربورگ، ایجاد بناهای سنگی و تاثیر فرهنگ اروپا معماری اهمیت خاصی یافت. روسیه نیز مانند دیگر کشورهای اروپایی از سبک باروک تاثیر فراوانی گرفت. اما باروک روسی برخلاف نوع غربی آن، کارکرد رنسانس را داشت، چرا که ژانرهای سنتی و فرم‌های ادبی و هنری این دوره به طور فزاینده‌ای از آثار ملی تاثیر پذیرفته و غنی شدند. دوره باروک در روسیه دوره‌ای است که قشرهای هنری از هم تفکیک شده و تاثیر گسترده‌ای بر یکدیگر دارند. برخلاف دوره قبل که تصویر واحدی وجود داشت، در این دوره فرهنگ لایه لایه شده و خرده فرهنگ‌های بسیاری به وجود آمدند. ویژگی باروک روسی را د. و. سربیانوف(Д. В. Сарабьянов) به خوبی تشریح کرده و می‌نویسد:

«در این دوره در هنر روسیه تحولی اساسی صورت گرفت، نظیر آنچه که در غرب در دوره رنسانس اتفاق افتاد. اما در روسیه این تحول در شرایطی روی داد که از دوره رنسانس بسیار فاصله گرفته بود. اگر بخواهیم از نظر سبکی این تحول را بیان کنیم باید بگوییم که در قالب سبک باروک اتفاق افتاد».

علی رغم آنکه حیات باروک در روسیه طولانی نبود، اما تحول عمده‌ای در آن صورت گرفت که این تحولات به سه دوره قابل تفکیک است. اولین مرحله اواخر قرن 17 بوده که فقط شاهد اقتباس و گردآوری المان‌های سبک جدید هستیم. به همین خاطر بسیاری از محققان آن را دوره فرم پنهان باروک می‌نامند. دومین مرحله سه دهه اول قرن 18 را در بر می‌گیرد. این دوره به «باروک دوره پتر» («петровское барокко») معروف است. در این دوره همه المان‌های این سبک به همه اشکال خویش ظهور یافته و بیش از هر چیز شاهد تاثیر هلند هستیم. از آثار این دوره می‌توان به ساختمان‌های Двенадцати коллегий, Кунсткамера و کاخ تابستانی پتر اول اشاره کرد. دوره سوم که سال‌های 1750-1703 را در بر می‌گیرد، به دوره «باروک عصر الیزابت» («елизаветинского барокко») معروف است. سال‌های حکومت الیزابت پتروونا تاثیر عمده‌ای بر همه ابعاد فرهنگ روسیه و از جمله بر هنر این کشور گذاشته است. در این دوره شاهد اوج شکوفایی این سبک باروک در روسیه هستیم. همه فرم‌های آن تکامل یافته و کم کم ویژگی‌های روکوکو پدیدار شده که تاثیر کشورهای ایتالیا و فرانسه به خوبی مشهود است.

در هنر روسیه قرن 18، موتیوهای به سبک «شینوازری» («шинуазери»)- سبک تزیینی در چین- و هنر تزیینی ترکی («тюркери») به شدت به کار برده شده و گسترش نقاشی‌های لاک و الکل به تقلید از سبک چینی در تزیینات داخلی ساختمان‌ها مشهود است. معماری در پذیرفتن فرم‌های جدید نسبت به دیگر شاخه‌های هنر، پیشرو بوده است. معمار برجسته روسیه در این دوره فرانچسکو بارتولومئو راسترلی (1771-1700) (ФранческоБартоломео Растрелли) بود که در سال 1716 به همراه پدرش از ایتالیا به روسیه نقل مکان کرده بود. نمای باشکوه، دکورها و تزئینات بسیار، تناسب و ریتم ستون‌ها ترکیب فرم‌های مذهبی (گنبدی) و غیر دینی و کاربرد فراوان مجسمه‌های تزئینی به سبک باستان از ویژگی‌های آثار راسترلی است. او معماری روسیه را به حدی ارتقا بخشید که یکی از بهترین اثرهایش، کاخ زمستانی(Зимний дворец) واقع در پتربورگ از شاهکارهای باروک روسی به شمار می‌رود. دوره الیزابت آغاز چیرگی فرم‌های غیر مذهبی بود: کاخ‌ها، طاق‌های نصرت، تئاترها و.. ساخته شد و حتی در ساخت کلیساها نیز اثری از زهد و دنیاگریزی نیست و دنیاگرایی و تجمل غالب شد.

از دیگر معماران برجسته دوره الیزابت می‌توان د. و. اوختومسکی (Д. В. Ухтомский)، س. ای. چیوانسکی (С. И. Чевакинский)، و م. گ. زمتسوف (М. Г. Земцов) را نام برد. در سال 1742 اوختومسکی به افتخار تاجگذاری الیزابت کار ساخت دروازه نصرت را آغاز کرد و زمتسوف مجموعه کاخ در لفورتووا (Лефортово) را برای تاجگذاری الیزابت آماده کرد. در قرن 18 ساخت و کاربرد دکورها گسترش می‌یابد. برجسته‌ترین نمونه هنر تزیینی را در کاخ تسارسکویه سلو اثر راسترلی می‌بینیم. این اثر اوج هنر باروک عصر الیزابت به شمار می‌رود. به مرور پیچیدگی زیاد و پرهزینه بودن سبک باروک باعث شد تا سبک کلاسیک جایگزین آن شود.

در نیمه دوم قرن 19 معماران روسیه با مسائل جدیدی مواجه شدند. در گذشته آن‌ها در پی ساخت کاخ و کلیسا و معبد بودند، و اکنون می‌بایست پروژه‌های دیگری چون ایستگاه‌های قطار، ساختمان کارخانه، مراکز بزرگ خرید، و بانک عملی می‌ساختند. استفاده از آهن و شیشه و همچنین بتن در سازه‌ها گسترش یافت. حال در عصر پول و پرداخت پول نقد، می‌بایست که قبل از هرچیزی نه درباره زیبایی ساختمان، بلکه درباره کاربرد آن، عملکرد آن اندیشید. کار معماران در پوشاندن این کاربرد زیر نما بود. اولین ایستگاه‌ها، که توسط ک.آ.تون ساخته شدند، با نماهایی بیش‌تر شبیه به عمارت‌های شهرداری بودند. و تنها در نمای ایستگاه بالتیک در شهر پترزبورگ، ساخته شده توسط آ.ای.کراکاو در سال 1857 بود که، برای اولین بار بیان هنری کارکرد اصلی این ساختمان نشان داده شد. درگاه ورودی قوسی شکل بزرگ شیشه ایدر بالاینما، خروجی پلت فرم فضای داخلی را نشان داده و با مسیر فلزی پوشانده شده با نواری درخشان، ابرهای بخار و صدای چرخ قطار، انسان را به فضای راه آهن هدایت می‌کرد.[۴]

در همان زمان، در روسیه همانند اروپای غربی ساخت پاساژهای تجاری آغاز گردید. پاساژ اروپایی، با برش عرضی بخش ساخته شده، دو نما (به خیابان‌های موازی) و ویترین شیشه‌ای داشت. در اطراف آن در دو ردیف سری فروشگاه‌های خرید وجود داشت. اولین پاساژها در روسیه در دوره نیکلای اول به وجود آمد. در مسکو، پاساژ گالیتسینسکی خیابان‌های پتروکا و نیگلینایا را به هم متصل می‌ساخت. در پترزبورگ پاساژی بین میدان نِفسکی و خیابان ایتالیایی ساخته شد. پاساژها جایی برای گردش و گردهمایی‌های اجتماعی شدند. بعدها در ترکیب ساختمان‌های بزرگ تجاری شهر، ویژگی‌های پاساژ و اطاق مهمانخانه سنتی روسی ترکیب شدند. این چنین ساختمانی فضای چهار گوشی را دربرمی‌گرفت که همانند پاساژ از طریق آن می‌شد از یک خیابان به خیابان دیگر رفت. به همین ترتیب ساختمان اصلی نمایشگاه نیژِگارادسکی (توسط معماران: ک.و.ترای مان، آ.ت.ترومبیتسکی، آ.ای.فون گوگِن) ساخته شد. این پاساژ سه ردیف ویترین داشت. در سال 1893-1889 مراکز تجاری وِرخنی در مسکو (توسط آ.ان.پامِرانتسِف) ساخته شد. در آن زمان بزرگ‌ترین مرکز تجاری در روسیه (امروزه به آن GUM گفته می‌شود) به شمار می‌آمد. سه ردیف ویترین خیابان‌های نیکُلسکی و ایلینکا را به هم متصل می‌ساخت. سه راهروی متقابل این امکان را می‌داد که از ردیفی به ردیف دیگر رفت. گنبد نورگیر مرکزی طبق طرح مهندس و.گ.شوخوف ساخته شده بود. از دیدگاه فنی کاربردی این مرکز تجاری به نمایندگی از حداکثر امکانات ممکن زمان خود بود. معماری ساده و بی پیرایه این ساختمان امکان گریز از تخریب آن در مجموعه میدان سرخ را فراهم ساخت.

در نیمه دوم قرن 19 در روسیه ساختمان‌های بزرگ تئاتری ساخته شد. ساختمان‌های جدید کمتر بعد تاریخی داشته، ردیف کمتری داشته و آمفی تئاتر‌های عمیق تری داشتند. به این ترتیب بهترین سالن‌های تئاتر آن زمان، ساخته شده توسط و.آ.شرِتِر در ریبینسک، ایرکوتسک و نیژنی نووگوراد بودند. دموکراتیک کردن هنر تئاتر به دنبال خود ساخت ساختمان‌های کوچک تر تئاتر را در پایتخت و استان‌ها در پی داشت. گاهی تئاتر در یک مجموعه با پاساژ، هتل و رستوران ساخته می‌شد. در این سال‌ها موزه‌های بزرگی ساخته شد. در سال 1877 موزه پلی تکنیک در مسکو گشایش یافت (معماران آن: ای.آ.مانیگِتی و ان.آ.شوخین). بزرگ‌ترین واقعه در زندگی فرهنگی روسیه گشایش موزه تاریخی در میدان سرخ بود. ساخت آن از سال 1875 تا 1883 به طول انجامید. طرح آن توسط و.اُ.شِروود با همکاری ای.اِ.زابِلین، از متخصصان قدیمی مسکو به اجرا درآمد.[۴]

معماری فرصت نیافت تا تیپ‌های نوین ساختمان که پس از اصلاحات در روسیه گسترش یافت را به اجرا درآورد. اصول «انتخاب عاقلانه»، پایه گذار اصول دوره التقاطی، به سرعت نقوص خود را نشان داد. تزئینات دکوراسیونی دوره‌های مختلف و سبک‌هایی که در نمای ساختمان‌ها اعمال می‌شدند، با آن‌ها هیچ وجه اشتراکی نداشتند. همانن ایستگاه راه آهن بالتیک که ترکیب ساختار خلق شده درخشان به سبک رنسانس تزئین شده است. برخی از ایستگاه‌ها نیز به سبک گوتیک ساخته شده‌اند. «سبک روسی» نه تنها در ساختمان‌های کلیسایی بلکه در سازه‌های اجتماعی نیز مورد استفاده قرار گرفت. اما در استفاده از آن پیچیده گی‌هایی به وجود آمد. سبک ک.آ.تون معمار سبک «روسی-بیزانسی» بیش از حد بزرگ و اشرافی بود. این سبک برای مردم عادی و ساختمان‌هایی که کاربرد اجتماعی داشتند کاربردی نداشت. به همین دلیل گونه جدیدی در سبک روسی پدیدار گشت که بر پایه کنده کاری روی چوب، ستون‌های بکه شکل و دیگر عناصر معماری چوبی بود. روی چوب این سبک به شکلی زیبا و آرام به نظر می‌رسید تا درسنگ که عملکرد مشابه منجر به ایجاد اشکال بسیار سنگین معماری می‌شد. ساختمان اصلی نمایشگاه نیژِگوراد و موزه پلی تکنیک به همین سبک ساخته شد. «سبک روسی» همانند سبک «نئوگوتیک» و «نئورنسانس» تنها در طراحی خارجی ساختمان نمود پیدا کرد که عملا با کارکرد آن آمیخته نشد. ساختمان ایستگاه‌ها، مغازه‌ها، موزه‌ها می‌شد که کاملا ساده باشد، فاقد دکوراسیون خارجی، و در عین حال آن‌ها می‌توانستند کارکرد خود را داشته باشند. علاوه بر آن در معماری دوره کلاسیسیزم و یا روسیه باستان قسمت بیرونی و داخلی در ترکیب ساختمان و موقعیت مکانی آن با هم در می‌آمیختند.[۴]

معماری کلیسای سنت باسیل روسیه

سبک کلیساهای چوبی بر معماری سنگی (خشتی) تاثیر گذاشت. معماران بر آن شدند تا کلیساهایی با برج‌های بلند بسازند. نمونه این سبک اثر، کلیسای سن باسیل (Покровский собор) در مسکو می‌باشد. کلیسایی مجلل که در قرن 16 بنا شد. کلیساهایی به این سبک در روسیه بسیار نادرند چرا که اواسط قرن 17 دولت ساخت کلیسا به این سبک را ممنوع اعلام نمود. کلیسای جامع سنتباسیل یکی از برجسته‌ترین و قابل توجه‌ترین بناهای تاریخی روسیه کهن است. از قرن شانزدهم تا به امروز زیبایی این کلیسا تحسین کلیه جهانگردان را برانگیخته و امروزهبه عنوان نمادی از فرهنگ و تاریخ روسیه به شمار می‌رود.

این بنا درمیدان سرخ، مهم‌ترین میدان مسکو، واقع شده و سمبلی است نمایانگر موقعیت جغرافیایی بی نظیر روسیه مابین اروپا و آسیا. این کلیسا ما بین سال‌های 1555 تا 1561 ساخته شدهو نام آن برگرفته از یکی از قدیسان ارتدکس و بسیار محبوب روسیه است. این کلیسا درحقیقت به دستور ایوان مخوف به عنوان بنایی به منظور بزرگداشت و یادبود تصرف شهرقازان ساخته شد. سنت باسیلکه در ضلع جنوب شرقی میدان سرخ قرار گرفته دارای نه برج است و طراحی آن در اصل مشابه کلیساهای آن دوران روسیه، کلیساهایی که شکل ظاهری شان به خیمه شباهت داشتمی‌باشد. هر برج که خود یک کلیسای کوچک است، دارای ترکیب و الگوی رنگی منحصر بفردیاست که بی شک در زیبایی کل مجموعه تاثیر بسزایی بر جای گذاشته است.

گنبدهای کلیسای «سنت بازیل» که به تعداد کثیری افزایش یافته‌اند به صورت عناصری عجیب منظر و مناره مانند در آمده‌اند که با کلاهک‌های پر نقش و نگار و رنگ آمیزی شده شان می‌توانند به قارچ یا توت فرنگی یا پیاز تشبیه گردند. این مخروط‌های پیازی شکل، خاصیت خیال پردازی نشاط انگیز داستان‌های پریان را دارد و در عین حال، مجموع آن‌ها به شیوه‌ای خاص، گیرا و شگفتی آور است. بنای مزبور که از جهتی با دنیای خیال‌ها و آرمان‌ها وتصاویر جادویی ذهن دهقانان ساده دل (که یقیناً در هنگام مسافرت‌هایشان به پایتخت با دهانی بازمانده از حیرت به آن خیره مانده‌اند) سازگار بود، همچنین حالتی معجزه آسا داشت که از دنیای غرایب معماری بیزانسی سرچشمه می‌گرفت.

دیدگاه غربی پتر کبیر، سبک معماری این کشور را متحول ساخت. سبک دیگری که از اواخر قرن 17 در معماری کلیسایی روسیه پدیدار شد، سبک باروک بود که با طراحی نسبتاً جدیدتری نسبت به اروپای غربی، اکراین و بلاروس در معماری کلیسای روسیه ظهور یافت. اصلاحات پتر کبیر معماری اواخر قرن 17 روسیه را نیز دگرگون ساخت. مکتبی وارد عرصه معماری شد که بیش‌تر رنگ و بوی غربی داشت. از ویژگی‌های سبک باروک، نقاشی روی سقف، اسلوب‌های کوتاه‌نمایی اندام، معلق نمودن هیکل افراد در فضا، تجسم بخشیدن صحنه‌ها از دیدگاه‌های متفاوت، گچ‌بری، و زینت‌کاری در ساختمان‌سازی و به کمال رساندن این ویژگی‌ها است. تصویر انسانی در این سبک به وفور مشاهده میشود. سبک باروک به تزیین و تجمل گرایش داشت و از آنجا که این امر زیاد با اصول مسیحیت ارتدوکس همخوانی نداشت معماران کلیسا بر آن شدند تا به گونه‌ای سبک باروک را با سبک بیزانسی تلفیق نمایند که ناگفته نماند تا حدودی هم موفق بودند. آثار بسیاری از این سبک بر جای مانده است. از معماران مشهور این سبک، اسیپ استارتسف (ОсипСтарцев)، پتر پتاپف (ПетрПотапов)، یاکوف بوخووستوف (ЯковБухвостов) وداروفی میاکیشف (ДорофейМякишев) و ولادیمیر بلازروف (ВладимирБелозеров) اشاره نمود. از دهه 30 قرن 19 به تدیج تمایل به معماری بیزانسی دوباره احیا شد و میتوان گفت که از اواخر قرن 19 و در قرن 20 بود که اصول معماری قرون وسطی در ابعاد کامل آن اعمال شد. جنبش احیاگران مذهبی در قرن نوزدهم بازگشت دوباره سبک‌ها و نمادها کلیسایی را به دنبال داشت کلیسای گنبدی شکل سن پترزبورگ نمونه‌ای از بازگشت دوباره این سبک از معماری است.

آثار معماری کرملین روسیه

کرملین سمبل مسکو و کلا روسیه بشمار می‌رود. براساس رسم قدیمی روسی، این مجموعه بر روی یک تپه (براوینسکی)، جایی که رود نیگلینایا به رود مسکو می‌پیوندد ساخته شده است. در اطراف این تپه دیوارهای قلعه و برج‌هایی بنا شدنده‌اند که فاصله بین این برج‌ها متناسب با شکل زمین و مقتضیات دفاعی است. کاخ شاهزاده کبیر و ساختمان‌های متعدد آن در بخش جنوبی تپه قرار دارد و در شرق آن در مرتفع‌ترین مکان، میدان اصلی کرملین، میدان جامع و مهم‌ترین کلیساها قرار دارند.

میدان جامع از سمت شرق، تالار گراناویتایا و برج ناقوس ایوان کبیر واز جنوب کلیسای جامع آرخانگلسک را تشکیل می‌دهد. این میدان از سمت رود مسکو باز است و از آنجا می‌توان چشم انداز پشت رود مسکو را مشاهده کرد. در سمت شرق این میدان، برج اسپاسکایا و در شمال آن خیابانی که در گذشته نیکولسکایا نامیده می‌شد، قابل مشاهده است.

کاخ بزرگ کرملین مجموعه‌ای از بناهایی است که از ابتدای قرن 15 ساخته شده‌اند. این کاخ شامل تالار گراناویتایا، ایوان‌های درونی که متعلق به قرن 15 می‌باشد، تالار طلایی تزار متعلق به قرن 16، کلیساها و کلیساهای جامع می‌شود. نمای کنونی این مجموعه حاصل طرح تون در سال‌های 1838 تا 1849 با همکاری گراسیموف و ریخته است. آن‌ها براساس این طرح یک مجموعه جدید با نمای بیرونی به سمت رود مسکو بنا کردند. معماران ایتالیایی از جمله: فیوراوانتی، سولاری، روفو و دیگران در احداث آثار معماری کرملین شرکت کردند. اما بسیاری اعتقاد دارند که مشارکت این استادان در ساخت کرملین فقط ویژگی اصالتا روسی مجموعه کرملین را کمرنگ می‌کند. اگر ویژگی‌هایی نظیر بسته بودن و نظم مهندسی در بناهای مرکب از جمله ویژگی‌های معماری قلعه در ایتالیا بوده است، اما در کرملین ایده مهندسی معکوس در معماری بکار رفته است.

دیوارهای کرملین در نقاط مختلف ارتفاع‌های متفاوتی دارند، برای مثال جایی که احتمال هجوم دشمن بیش‌تر است ارتفاع دیوار نیز بیش‌تر است و جایی که طبیعت همانند یک سد دفاعی عمل می‌کند، دیوارها کوتاه تر هستند و از استحکام کمتری برخوردارند. برج‌های کرملین نیز شدیدا متناسب با نقش خود در سیستم دفاعی ساخته شده‌اند؛ زیرا همانطور که در خط استحکامات، دو مکان با شرایط توپوگرافی (شکل زمین) کاملا یکسان وجود ندارد، دو برج کاملا مشابه نیز وجود ندارد. مرتفع‌ترین و مستحکم‌ترین برج‌های مجموعه کرملین، برج‌هایی هستند که در گوشه‌ها واقع شده‌اند، زیرا از اهمیت دفاعی بیش‌تری برخوردارند. در دیوارهای سمت میدان سرخ و باغ الکساندر دو برج اضافی برای تردد تعبیه شده است که سقف مخروطی بلند دارند. این کار برای هماهنگ کردن برج‌ها به لحاظ هنری با ساختمان‌های اطراف کرملین انجام گرفته است. آن بخش از دیوار که سمت رود مسکو است تنها دارای یک سری برج‌های (معمولی) و کوتاه است. در اینجا برج‌های عظیم نظیر: برج تروتسکایا یا برج باراوینتسکایا وجود ندارد، زیرا وجود چنین برج‌هایی مانع دید کلیساهای کرملین و ناقوس ایوان کبیر می‌شوند. تا قبل از انقلاب، کاخ کرملین اقامتگاه اصلی تزارها بود. اسامی مهم‌ترین تالارهای کاخ کرملین از اسامی نشان‌های افتخار گرفته شده است، نظیر: گئورگیوفسکی، ولادیمیرسکی، آندری یفسکی و یکاترینسکی. در سال 1934 بر اساس طرح ایوان و شیتس تالارهای آندری یفسکی و الکساندرفسکی بازسازی و تالار جلسات احداث شد. مساحت این تالار حدود 1615 مترمربع، طول آن 81 متر، عرض آن 23 متر، ارتفاع 16 متر و گنجایش آن حدود 3000 نفر است.

از طریق راه پله اصلی پس از عبور از تالار جلسات که دارای اجاقی از جنس یشم سبز است می‌توان به زیباترین تالار کاخ رفت که گئورگیوفسکی نامیده می‌شود. در سال 1769 به افتخار گئورگی پابدانوستس نشان افتخاری به همین نام ابداع شد. نازک کاری این تالار پیروزی‌هایی را به تصویر می‌کشد که ارتش روس در قرون 19-15 بدست آورده است. در امتداد دیوارهای این تالار 18 ستون پیچ خورده از جنس فلز روی وجود دارد که بر سر آن‌ها مجسمه‌های ویتالی (مجسمه ساز) نصب شده است و در لبه دیوارهای تالار آثار نقش برجسته کلودت دیده می‌شود که گئورگی پابدانوستس را بر روی اسب در حال مبارزه با اژدها به تصویر می‌کشد. سقف تالار با شش عدد لوستر برنزی طلاکاری شده تزئین شده است که وزن هرکدام از آن‌ها 1300 کیلوگرم است. در قرن 19 برای تولید فرش برای این تالار بر اساس نقاشی سولنسف، 20 گونه با ارزش از درختان مورد استفاده قرار گرفت. در حال حاضر بعد ازمرمت‌های انجام شده، تالار گئورگیفسکی 61 متر طول، 5/20 متر عرض و 5/17 متر ارتفاع دارد.

در کنار تالار گئورگیفسکی، تالار ولادیمیرسکی واقع شده است. نشان افتخاری به همین نام برای یادبود یکی از اولین شاهزادگان روس در سال 1782 ابداع شد و برای خدمات اجتماعی با شعار «منفعت، اعتبار و شهرت» اعطاء می‌شد. این تالار در محل میدان قدیمی بایارها ساخته شده است و هیچ پنجره‌ای ندارد. از میان سقف‌های مخروطی می‌توان از این تالار به تالار گراناویتایا رفت و از طریق راه پله امکان دسترسی به میدان ورخااسپاسکایا وجود دارد. این تالار هشت ضلعی است و یک گنبد هشت گوش نیز روی آن بنا شده است.

تالار گراناویتایا در سال‌های1487 تا 1491 توسط فریازین و سولاری ساخته شد و بعنوان تالار پذیرایی کاخ شاهزاده کبیر مورد استفاده قرار گرفت. این تالار بدین خاطر گراناویتایا نامیده می‌شود که نمای سمت میدان جامع آن از سنگ سفید تراش خورده است. این تالار تقریبا بشکل یک سالن بزرگ مربعی با سقف سنگی صلیبی شکل است که بر روی ستون چهارگوش مرکزی قرار دارد. مساحت آن 495 متر مربع و ارتفاع آن 9 متر است. سقف تالار با نقاشی‌هایی منقوش شده است که آخرین آن‌ها مربوط به سال 1882 می‌باشد. در سال‌های 60 قرن 17 تالار گراناویتایا تبدیل به ویرانه شد، بعد از حریق سال 1682، اوسیپ استارتسوف در سال‌های1684 تا 1685 تزئینات این تالار را بازسازی کرد و دهانه پنجره‌های آن را عریض نمود و از بیرون با ستون‌های سنگی سفید که نقوش گیاهان بر روی آن تراشیده شده بود تزئین کرد.

در اواخر قرن 17، در زمان پتر کبیر، دیوارهای تالار گارناویتایا را با آهک، سفید کردند و مخمل سرخی که تصاویر عقاب دو سر روی آن نقره دوزی شده بود، روی آن نصب کردند. در سال 1882 برادران بلااوسی نقاش نقوش دیوارهای تالار را براساس توصیف‌های سیمون اوشاکوف در سال 1668 بازسازی کردند. سقف‌های مخروطی در سال‌های دهه 40 قرن 19 بشکلی که هم اکنون می‌بینیم احداث شدند؛ گچ بری برجسته به رنگ مرمر بر روی ستون مرکزی که متعلق به قرن 18 است جای خود را به نقاشی داد. نمای کنونی سقف‌های مخروطی در سال‌های دهه چهل قرن 19 حاصل زمانی است که دو سردر جدید به سردر سنگی سفید قدیمی اضافه شد. این سردر‌ها سقف‌های مخروطی را به تالار ولادیمیرسکی متصل کردند. در سال 1847 زاویالوف در سقف‌های مخروطی سوژه‌هایی ازانجیل و سوژه‌های تاریخی را به تصویر کشید و در سال 1968 این سقف‌های مخروطی مورد مرمت قرار گرفتند.

تالار طلائی تزاریک ساختمان قدیمی متعلق به قرن 16 میلادی می‌باشد. در مدارک متعلق به اواخر این قرن این ساختمان به نام تالار طلایی ایرینا (همسر تزار فئودور) نامیده شده است. نمای این تالار به سمت میدان جامع است و چارچوب‌های پنجره‌های آن تحت تاثیر معماری رونسانس ساخته شده است. احداث کلیسای جامع ورخوسپاسکی بر روی این تالار در سال 1636 مستلزم تقویت سقف تالار توسط تیرهای آهنی بود. در اواخر قرن 16 نمای تالار طلایی را طلاکاری کردند که نام آن نیز نشات گرفته از همین موضوع است. از این تالار راهی برای ورود به تالار ژیلتسکایا وجود دارد که پست نگهبانی کاخ بشمار می‌رود. از میان مجموعه مسکونی متعلق به قرن 17 در کرملین، کاخ ترمن بخوبی محفوظ مانده است که در سال‌های 1635 تا 1636 توسط استادانی چون اگورتسف، کنستانتینف، شاروتین و اوشاکوف ساخته شده است. آن‌ها در قرن 16 بر روی یک فونداسیون دو طبقه ساختمانی با اتاق‌های مخصوص شاه و خدمه ساختند. همه اتاق‌های کاخ ترمن تقریبا هم اندازه، مربعی و سقفی کوتاه و بسته دارند. تالارهای کاخ با همه امکانات موجود آن زمان تزئین شده‌اند؛ درون پنجره‌های آن که با چارچوب‌هایی از سنگ‌های سفید تزئین شده است، شیشه‌های رنگی نصب کرده‌اند، و در نقاشی‌های روی دیوار از طلاکاری بسیار زیاد استفاده شده است، حتی سقف اتاق‌های کاخ در قرن 17 طلاکاری شده‌اند.

از نظر معماری طبقه پنجم کاخ جالب‌ترین بخش کاخ می‌باشد که به شکل زیرشیروانی ساخته شده است و بر روی یک تراس باز قرار دارد. «برجک دیده بانی» متصل به زیرشیروانی ویژگی منحصربفردی را به نمای طبقه پنجم می‌بخشد و چشم انداز مسکو را آشکار می‌کند. نقاشی‌های بجای مانده در تالارهای کاخ مربوط به سال 1837 هستند و همگی یک احساس مشترک از نقاشی‌های قرن 17 را القا می‌کنند. مرمت سه طبقه بالای کاخ ترمن در سال 1968 انجام شد. در آستانه سال 1960 در طبقه دوم کاخ بزرگ کرملین بر اساس طرح آندریف، وولفسون، دالگانوف و دیگران باغ زمستانی ایجاد شد. مساحت این باغ320 متر مربع است که 110 متر مربع آن گیاه کاری شده است. دیوار غربی آن کاملا از شیشه و دیوار شرقی آن با آینه پوشیده شده است که تصویر گیاهان در آن منعکس می‌شود. دیوارهای جنوبی و شمالی باغ باسنگ مرمر اورال تزئین شده است.

در بخش غربی کرملین تالار اسلحه (1851) قرار دارد که بعنوان بهترین ساختمان موزه در اروپا در قرن گذشته بشمار می‌رود. این تالار در منابع مکتوب اولین بار در سال1547 مورد اشاره قرار گرفته است و نام آن بخاطر استفاده اولیه از این تالار بعنوان انبار اسلحه بوده است. در قرن 17 در اینجا کارگاه‌هایی برای تولید اسلحه و زیورآلات از طلا و نقره ایجاد شد، از سال 1640 این تالار به کارگاه نقاشی تبدیل شد. در ساختمان تالار اسلحه بزرگ‌ترین نقاشان روس، اوشاکوف، زوبوف؛ منبت کار، زوبوف و بونین؛ اسلحه ساز، داویدوف و کاتسف و همچنین استاد کار روی طلا و نقره، پاپوف کار می‌کردند. کرملین ساختمان سنا (ساختمان دولت) را درون خود جای داده است که در سال‌های1776 تا 1787 توسط کازاکوف احداث شد. این ساختمان به شکل یک مثلث ساخته شده است و در یکی از رئوس آن یک تالار تعبیه شده است. در طول دوران شوروی این ساختمان به مکان بازدید دائمی گردشگران تبدیل شده، زیرا در آنجا دفتر کار و آپارتمان لنین که از سال 1918 تا 1923 محل کار و زندگیش بود، به همان شکل اولیه حفظ شده بود. سالن بزرگ گنبدی شکل سنا 7/24 متر قطر و 27 متر ارتفاع دارد. قبلا آن را پانتئون(معبد) روسی می‌نامیدند. یکی از مهم‌ترین آثار معماری دوران شوروی در مجموعه کرملین کاخ نشست‌ها می‌باشد که در سال 1961 در نزدیکی برج ترویتسکی ساخته شد. ساختمان آن به شکل مستطیل ساخته شده است و نمای آن از سنگ مرمر سفید و پنجره‌های شیشه‌ای است.

در مرکز کرملین در میدان جامع ناقوس ایوان کبیر وجود دارد که بعنوان معجزه هنر معماری قرن 16 بشمار می‌رود. تاریخ احداث این برج ناقوس به اعماق قرون گذشته باز می‌گردد. در زمان ایوان کالیت در سال 1329 تقریبا در محل کنونی برج ناقوس، یک کلیسای کوچک سنگی به افتخار جان لستویچنیک ساخته شد. در سال 1505 زمانی که آن را تخریب کردند، لزوم احداث یک بنای معماری بهتر، میدان جامع کنونی بدیهی بود. در سال‌های1505 تا 1508 بن فریازین معمار بدین منظور اولین ستون سه ضلعی برج ناقوس ایوان کبیر را با سنگ سفید ساخت. در سال‌های 1532 تا 1543 ناقوس خانه چهارگوش و کلیسای وازنسنییا (معمار پتروک مالی) به برج ناقوس ایوان کبیر متصل بودند؛ در کلیسای وازنسنییا ناقوس «بلاگووستنیک» به وزن هزار پند قرارداشت؛ در سال 1552 یک راه پله مرتفع سنگی ساخته شد و در سال 1600 طبقه فوقانی مجموعا به ارتفاع 81 متر بنا شد. در سال 1624 باژن اگوستوف ساختمان جانبی فیلارتوفسکی را در شمال برج ناقوس بنا کرد. طرح ترکیبی برج ناقوس بخاطر نقش دوگانه آن است، از یک سو زمانی که از دور به مجموعه کرملین نگاه می‌کنیم برج ناقوس باید نسبت به بقیه ساختمان‌ها برتری مطلق داشته باشد و از سوی دیگر یک بنای عمودی مشرف در ترکیب میدان جامع باشد. برای مثال استادان علی رغم آگاهی از اینکه برج ناقوس نباید نمای کلیسای اوسپنسکی را زیاد تخریب کند با این حال بنای ناقوس خانه را به برج ناقوس اضافه کردند. نمای خارجی ناقوس خانه از ساختار پلکانی بیش‌تری برخوردار است که به لحاظ ترکیبی آن را تابع نمای کلیسای اصلی روسی می‌کند.

از دیگر بنای‌های مهم مجموعه کرملین، کلیسای جامع آرخانگلسک، کلیسای جامع بلاگووشنسکی و کلیسای جامع اوسپنسکی می‌باشد. در اولین سال‌های پس از انقلاب، معماری حوادث غم انگیزی را سپری کرد: جنگ میهنی، تجاوز، قحطی، ویرانی و ترور. در این سال‌های سخت الهامات معمارانی که انقلاب اکتبر را پذیرفته بودند، در خدمت مبارزه انقلابی بود. آثار آن‌ها مملو از جنبه‌های رمانتیسم انقلابی بود.  درباره ساخت ساختمان‌های جدید در آن شرایط، حقیقتا نمی‌توان چیزی گفت. جهت گیری اصلی در ساخت و ساز آن دوره تعمیر و بازسازی ساختمان‌های تخریب شده بود، و در آثار معماری سبک بارز، سبک معماری فانتزی رمانتیسم بود. خاطره آن سال‌ها در بسیاری از پروژه‌های فانتزی کاخ‌ها، برای کارگران، کارگران شهرها و خاطره‌های انقلابی جاودانه شد. دقیقا همانگونه که در طرح‌های معماران با تجربه ماقبل انقلاب روح سنتی آکادمیک تسلط داشت، در آثار معماران جوان بعد انقلاب نیز وجود داشت. رمانتیسم انقلابی در در تناقضات شدیدی که جوانان آن‌ها را به خوبی درک می‌کردند وجود داشت: برای جامعه جدید نباید معماری منسوخ سنتی در نظر داشت، بلکه نوع دیگری از آن، که قابلیت انعکاس ریتم جدید زندگی و ایده‌های نوین را داشته باشد، می‌بایست در نظر گرفت. چگونگی تحقق این امر نیازمند تحقیقات برای یافت راه‌های جدید بود. این مرحله در سال‌های 1920 آغاز شد.

از اواسط سال‌های 1920 جریان هنری جدیدی آغاز شد. در هجوم امواج هنر آوانگارد روسی، که در سال‌های 1900 متولد شده بود، نسخه اصلی معماری مدرن توسط مخالفان سنت گرایی ساخته شد. دو جریان اصلی تئورتیک آن که از آغاز سال‌های 1920 شکل گرفتند: ساخت گرایی و عقل گرایی (فرمالیسم، معماری منطقی) بودند که در جهت رد سنت از معماری و سوق آن به سمت معماری جدید بودند. با این وجود، این دو جریان در اصل متفاوت از هم بودند. ساخت گرایی در پی کاربرد گرایی و کارکرد گرایی بود. جهت عقل گرایی به گونه‌ای دیگر بود. آن‌ها رابطه نزدیک بین عملکرد، طراحی و فرم‌های معماری را باز شناختند، اما دومی نقش پر رنگ تری ایفا نمود. متاسفانه ایجاد مدارس ملی از معماری مدرن در یک شرایط بسیار نامطلوب اقتصادی صورت گرفت. اجرای دقیق پروژه‌های بلند پروازانه معماران خیلی مشکل بود: فقدان مواد اولیه ساخت و ساز نیز به شدت کیفیت پروژه‌های آن زمان را تحت تاثیر قرار می‌داد. فقط در موارد استثنایی منحصر به فرد راه‌های فنی و معماری تحقق یافتند. ثروت عظیم معنوی و پتانسیل پایان ناپذیر آوانگارد روسی همراه با ضعف پایه‌های فنی اتحاد شوروی، نتایج متناقضی را به بار آوردند. معماری ساخت گرایانه مناسب تر جلو یافت. نمایندگان این جریان طرح‌های بسیاری را به اجرا درآوردند. معمارانی که تعهدی به ساخت گرایی نداشتند و در قالب سازمان آن‌ها در نیامده بودند نیز از آن‌ها تقلید می‌کردند.

در آغاز سال‌های 1930 اعمال نظارت حکومت در تمامی زمینه‌های زندگی آغاز شد. در زمینه صنعتی‌سازی سریع، انعقاد نِپ، شکل گیری استانیلیسم، شکل گیری معماری توتالیته آغز شد. تمامی گروه‌های آزاد خلاقانه منحل شدند، جریانات نوآورانه به لحاظ ایدئولوژیک در معماری و هنر خطرناک به شمار آمدند، حکومت خواسته‌های معینی را در قالب خلاقیت هنری به هنرمندان تحمیل می‌کرد، که درابتدا به صورت جز، و پس از آن کل، بیان کننده بازگشت به سنت گرایی بود. تمرکز هنرهای میهنی به شکل اتحادیه‌های خلاقیت درامد، که منعکس کننده سلسله مراتب هنرمندان در اتحاد جماهیر شوروی بود. در نیمه اول سال‌های 1930 توجه زیادی به معماری شده است که در آن به یک روش غیر منتظره خلق و خوی جنبش مدرن و رمانتیک‌های پس از انقلاب در هم تنیده شده است. در این دوره کوتاه در معماری دوره شوروی دوباره گرایش به مدرنیزاسیون و تغییرات در شکل کلاسیک، که در اروپا در سال‌های 1910به وجود آمده بود، شکل گرفت که منجر به توسعه سازه‌های ساده سفارش داده شده شد. گرایشات جدیدی شکل گرفتند که نزدیک به طرح رسمی آردکو آمریکا و اروپا بودند. در اواسط و اواخر دهه 1930، دوره سرکوب وحشتناک و سانسور مطبوعات، دوره طولانی بحران در معماری شوروی آغاز شد. که تا پایان سال‌های 1950 ادامه داشت. این دوره بازگشت کامل به فرم‌های سنتی با وام گرفتن مستقیم از میراث تاریخی تحقق می‌یابد.

کار بزرگی که توسط معماران شوری انجام شد، در جریان مرمت و احیای شهرهای روسیه پس از جنگ جهانی دوم بود. تاثیر این جنگ وحشتناک آنچنان قوی بود که مرمت مهم‌ترین آثار روسیه نسلی از معماران جنگ روسی را قهرمانانه به جریان انداخت که تاکنون پایان نپذیرفته است. پس از مرگ استالین و برگزاری کنگره بزرگی در کرملین، ساخت و ساز و تحول در معماری شوروی و گسترش آن به شدت آغاز می‌شود. در معنای رسمی معماری به مدرنیسم زیبایی‌شناسی جهان باز می‌گردد. اگر که در معماری خانه‌ها از آن زمان تا سال‌های زیادی پس از آن روند تقلیل گرایی فنی و کاربردگرایی محض به چشم می‌خورد، اما در معماری ساختمان‌های عمومی فضای معینی برای خلاقیت مستقل معماران حفظ شده است. از سال 1960 با شیوع گسترده گرایش معماری به طراحی مسکونی تیپیک سیاست شهرسازی شوروی را شکل می‌داد. فرم‌های مدرنیسم و​​ مینیمالیسم در معماری عمومی شامل سنتز فعال از هنر تاریخی-مجسمه‌سازی و نقاشی می‌شد. تحقیقاتی در زمینه اشکال جدید ساختاری: پوسته‌های آهنی بتنی، سازه‌های کابلی و... شد. معماری مسکونی تا پایان اتحاد جماهیر شوروی عملا فراتر از خلاقیت فردی معماری نرفت. در چارچوب موج مدرنیسم روسی دومین موج از گرایشات تاریخی نشات می‌گیرد که می‌توان آن را کلاسیک غیرفرمایشی نامید. در کنار مدرنیسم رشد مشابه داخلی در مقایسه با جریان‌های جهانی در معماری به عنوان ساختار‌گرایی، متابولیسم و بروتالیسم آغاز می‌شود. تقریبا در معماری سال‌های1970 تا 1980 روسیه به طور کلی جریان پست مدرنیسم که در اروپا و آمریکا همه گیر شده بود، نمود پیدا نکرده بود. با پیدایش موج قوی معماری «کاغذی» در سال‌های 1980، که بیان کننده وضعیت معماران و غیر کانفورمیست‌ها بود، پیشینه‌ای برای تحقیقات رسمی و زیبایی‌شناسی ایجاد کرد و بر اساس زندگی معماری کنونی ما شکل گرفت. اکثر معمارانی که امروزه در کارگاه‌های خصوصی کار می‌کنند، و در طراحی و ساخت فعال هستند، خلاقیت خود را در محیط «کاغذی» شوروی آغاز کردند. (Александр Стругач,Cached - Similar) امروزه معماران در روسیه سبک خاصی را دنبال نمی‌کند. ساخت خانه‌های پرتجمل با هزینه بالا در روسیه و سن پترزبورگ متداول شده است و در واقع به نوعی سبک معماری امروز روسیه تابع مسائل مالی، سلایق شخصی و شرایط روز است[۵].

نیز نگاه کنید به

معماری در آرژانتین؛ معماری در کانادا؛ معماری در تونس؛ معماری در ژاپن؛ معماری در کوبا؛ هنر معماری در چین؛ معماری در سنگال؛ معماری در مالی؛ معماری در ساحل عاج؛ معماری در تایلند؛ معماری در اوکراین؛ معماری در اسپانیا؛ معماری در اردن؛ معماری در اتیوپی؛ معماری در سیرالئون؛ معماری در قطر؛ معماری در تاجیکستان؛ معماری در سریلانکا

کتابشناسی