جامعه و نظام اجتماعی چین: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''جامعه و نظام اجتماعی'''


= مقدمه: =
[[پرونده:Tamin-china.png|بندانگشتی|نظام تامین اجتماعی در [[چین]]. قابل بازیابی از https://isic.ir/tamin/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D8%A3%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D9%86/]]
اندیشه­‌های کنفوسیوس که شالوده­‌ی نظام اجتماعی [[چین]] را در طول تاریخ شکل داده است، کانون خانواده، اعم از خانواده­‌ی کوچک(همسر، شوهر و فرزند)، و یا خانواده­‌ی بزرگ(پادشاه و رعیت) را نمونه و مظهر ثبات اجتماعی می­‌داند. این اندیشمند باستانی، هماهنگی و ارتباط میان زن و شوهر و فرزندان را مانند هماهنگی نت‌­های موسیقی ضروری دانسته و می‌­گفت، میان خانواده­‌ی باثبات و دولت باثبات ارتباط مستقیمی وجود دارد. او در خصوص خانواده توصیه می­‌کرد: خانواده باید گسترده باشد(خانواده‌­ی کامل در [[فرهنگ چینی]] خانواده‌­ای است­ که پنج نسل در کنار هم زندگی کنند)؛ فرزندان از پدر و مادر اطاعت کنند؛ و برادر کوچکتر از برادر بزرگتر اطاعت نماید. در این جامعه داشتن فرزند در خانواده همیشه امری میمون و پسندیده و لازم شمرده می‌­شد. خانواده­‌ی بدون فرزند نوعی تابو به حساب می­‌آمد. مردم از قورباغه و برخی دیگر از پرندگان و حیواناتی ­که تولید نسل بیشتری دارند خوششان می‌­آمد. مردم چین داشتن هر فرزند پسر را معادل یک خوشبختی می­‌دانستند و ضرب المثلی می­‌گوید:«یک پسر نعمت است و چند پسر نعمت افزوده.» و چندین نسل در زیر یک سقف و با هم زندگی می­‌کردند.
اندیشه­‌های [[کنفوسیوس و اندیشه های او|کنفوسیوس]] که شالوده­‌ی نظام اجتماعی [[چین]] را در طول تاریخ شکل داده است، کانون خانواده، اعم از خانواده­‌ی کوچک(همسر، شوهر و فرزند)، و یا خانواده­‌ی بزرگ(پادشاه و رعیت) را نمونه و مظهر ثبات اجتماعی می­‌داند. این اندیشمند باستانی، هماهنگی و ارتباط میان زن و شوهر و فرزندان را مانند هماهنگی نت‌­های موسیقی ضروری دانسته و می‌­گفت، میان خانواده­‌ی باثبات و دولت باثبات ارتباط مستقیمی وجود دارد.


اگرچه در جامعه­‌ی چین حکما و فرزانگان بسیاری برای راهنمایی و هدایت کشور، جامعه و فرد به سوی رفاه، خوشبختی و سعادت پا به عرصه­‌ی وجود گذاشته‌­اند، اما این اندیشه­‌های خردمندانه­‌ی کنفوسیوس بود که در طول هزاره­‌های گذشته همیشه معیار سنجش خیر و شر، سعادت و شقاوت، پاکی و ناپاکی، فضیلت و رذیلت پادشاهان، مقامات، و خانواده‌­ها شمرده می­‌شد، و آموزه‌­های او بود که در دربار و کوچه و بازار وِرد زبان حال و قال مردم بود و از پادشاه و رعیت تلاش می­‌کردند تا بنا و چارچوب روابط خانوادگی، زن و شوهری، پدر و پسری، و شاهی و رعیتی و روابط اجتماعی و هنجارها و ناهنجاری­‌های اجتماعی را براساس این آموزه­‌ها قرار داده و طبق آن مورد قضاوت قرار دهند. در طول هزاره­‌ها، آمد و رفت سلسله­‌ها و پادشاهان و به قدرت رسیدن و از تخت افتادن آن­‌ها نه تنها هیچ تغییری در ارزش­‌های اجتماعی و ملاک­‌های تعیین شده از سوی کنفوسیوس برای رسیدن به نیک بختی و دچار شدن به شور بختی کشور و جامعه نگذاشت، بلکه هر حاکمی تلاش می­‌کرد اعمال و رفتار و کردار و حکومت­داری و سیاست­‌های داخلی و خارجی خود در زمینه‌­های سیاسی، فرهنگی، آموزشی و اقتصادی را هرچه منطبق­‌تر با اندیشه­‌های این حکیم فرزانه قلمداد نموده و از این طریق برای حاکمیت خود مشروعیت بیشتری کسب کند. این روند، حتی در دوران کمونیست‌­ها نیز (به غیر از سال­‌های نخست روی کار آمدن مائو که بنا را بر ستیزه با هر آن­چه متعلق به گذشته بود قرار داده بود) ادامه داشت و ملاک و معیار سنجش وفاداری به فرهنگ سنتی چین به­‌شمار می­‌رفت. با آغاز اصلاحات در اواخر دهه­‌ی1970، و هویت خواهی نسل جدید در این کشور، بازگشت به ارزش‌­ها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی گذشته سرعت بیشتری به خود گرفته و دولت و جامعه­‌ی چین تلاش می­‌کنند با تمسک به روح حاکم بر فرهنگ سنتی خود، در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه، به ویژه فرهنگ غرب، ایستادگی نموده و ارزش‌­ها و فرهنگ سنتی چین را جهانی سازند.
او در خصوص خانواده توصیه می­‌کرد: خانواده باید گسترده باشد(خانواده‌­ی کامل در [[فرهنگ چینی]] خانواده‌­ای است­ که پنج نسل در کنار هم زندگی کنند)؛ فرزندان از پدر و مادر اطاعت کنند؛ و برادر کوچکتر از برادر بزرگتر اطاعت نماید. در این جامعه داشتن فرزند در خانواده همیشه امری میمون و پسندیده و لازم شمرده می‌­شد. خانواده­‌ی بدون فرزند نوعی تابو به حساب می­‌آمد. مردم از قورباغه و برخی دیگر از پرندگان و حیواناتی ­که تولید نسل بیشتری دارند خوششان می‌­آمد. مردم [[چین]] داشتن هر فرزند پسر را معادل یک خوشبختی می­‌دانستند و ضرب المثلی می­‌گوید:<blockquote>«یک پسر نعمت است و چند پسر نعمت افزوده.» </blockquote>و چندین نسل در زیر یک سقف و با هم زندگی می­‌کردند.اگرچه در جامعه­‌ی [[چین]] حکما و فرزانگان بسیاری برای راهنمایی و هدایت کشور، جامعه و فرد به سوی رفاه، خوشبختی و سعادت پا به عرصه­‌ی وجود گذاشته‌­اند، اما این اندیشه­‌های خردمندانه­‌ی [[کنفوسیوس و اندیشه های او|کنفوسیوس]] بود که در طول هزاره­‌های گذشته همیشه معیار سنجش خیر و شر، سعادت و شقاوت، پاکی و ناپاکی، فضیلت و رذیلت پادشاهان، مقامات، و خانواده‌­ها شمرده می­‌شد، و آموزه‌­های او بود که در دربار و کوچه و بازار وِرد زبان حال و قال مردم بود و از پادشاه و رعیت تلاش می­‌کردند تا بنا و چارچوب روابط خانوادگی، زن و شوهری، پدر و پسری، و شاهی و رعیتی و روابط اجتماعی و هنجارها و ناهنجاری­‌های اجتماعی را براساس این آموزه­‌ها قرار داده و طبق آن مورد قضاوت قرار دهند. در طول هزاره­‌ها، آمد و رفت سلسله­‌ها و پادشاهان و به قدرت رسیدن و از تخت افتادن آن­‌ها نه تنها هیچ تغییری در ارزش­‌های اجتماعی و ملاک­‌های تعیین شده از سوی [[کنفوسیوس و اندیشه های او|کنفوسیوس]] برای رسیدن به نیک بختی و دچار شدن به شور بختی کشور و جامعه نگذاشت، بلکه هر حاکمی تلاش می­‌کرد اعمال و رفتار و کردار و حکومت­داری و سیاست­‌های داخلی و خارجی خود در زمینه‌­های سیاسی، فرهنگی، آموزشی و اقتصادی را هرچه منطبق­‌تر با اندیشه­‌های این حکیم فرزانه قلمداد نموده و از این طریق برای حاکمیت خود مشروعیت بیشتری کسب کند.


= بخش 1-تحول از جامعه­‌ی سنتی مبتنی بر کشاورزی به جامعه‌­ی صنعتی =
این روند، حتی در [[حزب کمونیست و احیای هویت ملی چین|دوران کمونیست‌­ها]] نیز (به غیر از سال­‌های نخست روی کار آمدن [[مائو تسه تونگ(مائو زدونگ)، بنیانگذار جمهوری خلق چین|مائو]] که بنا را بر ستیزه با هر آن­چه متعلق به گذشته بود قرار داده بود) ادامه داشت و ملاک و معیار سنجش وفاداری به فرهنگ سنتی [[چین]] به­‌شمار می­‌رفت. با آغاز اصلاحات در اواخر دهه­‌ی1970، و هویت خواهی نسل جدید در این کشور، بازگشت به ارزش‌­ها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی گذشته سرعت بیشتری به خود گرفته و دولت و جامعه­‌ی چین تلاش می­‌کنند با تمسک به روح حاکم بر فرهنگ سنتی خود، در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه، به ویژه فرهنگ غرب، ایستادگی نموده و ارزش‌­ها و فرهنگ سنتی [[چین]] را جهانی سازند.
اساسا، جامعه­‌ی چین مبتنی بر کشاورزی و تمدن آن از ابتدا بر پایه­‌ی زراعت و کشاورزی شکل گرفته است. آب و هوای خاص منطقه، وجود آب فراوان و حاصلخیزی دشت­‌های جنوبی و شمالی این سرزمین، زمینه را برای پا گرفتن یک جامعه­‌ی دهقانی از هر لحاظ فراهم ساخته است. اصلا مثل این که سرنوشت چین این بوده که کشوری متکی بر داشته­‌های خود باشد. بنابراین، فرهنگ سنتی این سرزمین نیز با کشاورزی سازگاری بیشتری دارد.  
[[پرونده:243200167 885955055689544 3241591231709801265 n.jpg|بندانگشتی|ساختار اجتماعی و جمعیتی [[چین]]. قابل بازیابی از https://www.tarafdari.com/node/2007377]]


به باور چینی­‌ها، امپراتور نماینده‌­ی آسمان و مأمور مراقبت از آیین کشاورزی و مهم­ترین وظیفه­‌ی او در سیاست داخلی تأمین معیشت رعایا بوده است. به همین سبب هرگاه احساس می‌­کرد که زمین کشاورزان از سوی مقامات و افراد متمول غصب شده است، اقدام به تقسیم مجدد اراضی بر حسب تعداد افراد خانوار می­‌کرد (رُنِه گروسه/ژرژ دِنیکِر، 1375: 244 و 245).سیاست خارجی او هم عبارت بود از گسترش اراضی مزروعی و کشتزارها. به همین دلیل بود که خاقان‌­های چین بیش از فراعنه­‌ی مصر در امور کشاورزی، آبیاری، مهار رودخانه­‌ها و سیلاب­‌ها، و اختراع ابزارهای نوین کشاورزی مهارت داشتند، چون براساس وظیفه‌­ای که آسمان بر عهده­‌ی آنان نهاده بود، می بایست برای ایجاد تعادل بین دوره­‌ی کشاورزی و فصل‌­های سال، کلیه‌­ی تاریخ­‌ها و ساعات را بداند و از تقویم سالانه اطلاع داشته باشد. به همین خاطر است که تقویم سالانه­‌ی چینی، تقویم کشاورزی نامیده می­‌شود.
=== تحول از جامعه­‌ی سنتی مبتنی بر کشاورزی به جامعه‌­ی صنعتی ===
اساسا، جامعه­‌ی [[چین]] مبتنی بر کشاورزی و تمدن آن از ابتدا بر پایه­‌ی زراعت و کشاورزی شکل گرفته است. [[آب و هوای چین|آب و هوای]] خاص منطقه، وجود آب فراوان و حاصلخیزی دشت­‌های جنوبی و ش[[مالی]] این سرزمین، زمینه را برای پا گرفتن یک جامعه­‌ی دهقانی از هر لحاظ فراهم ساخته است. اصلا مثل این که سرنوشت [[چین]] این بوده که کشوری متکی بر داشته­‌های خود باشد. بنابراین، فرهنگ سنتی این سرزمین نیز با کشاورزی سازگاری بیشتری دارد.  


جلگه­‌های جنوبی این سرزمین محل کشت برنج و چای و مناطق شمالی کانون کشت گندم و ارزن و ذرت بوده و در فرهنگ چین«ارزن» جنبه‌­ی الوهیت یافته و خدای خرمن­‌ها نامیده می‌­شود. تمدن کشاورزی چین حتی در ادبیات و اعتقادات مردم این سرزمین نیز تأثیر گذاشته و در [[زبان چینی]] اکثر تشبیهات ادبی از زندگی حیوانات، نباتات، گردش فصول و مراحل مختلف زندگی روستایی و کشاورزی الهام گرفته و جامعه­‌ی چین را طبیعت پرست یا طبیعت­‌گرا ساخته و غایت زندگی انسانی را هماهنگی با مادر طبیعت قرار داده است.  براساس کشفیات باستان­ شناسی که از مناطق مختلف این کشور، به ویژه سرزمین­‌های جنوبی به دست آمده است، سابقه­‌ی کاشت برنج در چین به بیش از 7500سال پیش بر می­‌گردد. به همین سبب چین را سرزمین غلات نیز نامیده‌­اند.
به باور چینی­‌ها، امپراتور نماینده‌­ی آسمان و مأمور مراقبت از آیین کشاورزی و مهم­ترین وظیفه­‌ی او در سیاست داخلی تأمین معیشت رعایا بوده است. به همین سبب هرگاه احساس می‌­کرد که زمین کشاورزان از سوی مقامات و افراد متمول غصب شده است، اقدام به تقسیم مجدد اراضی بر حسب تعداد افراد خانوار می­‌کرد<ref>رُنِه گروسه،ژرژ دِنیکِر(1375).چهره­ ی آسیا.ترجمه ی غلامعلی سیار. تهران: نشر پژوهش فرزان روز،</ref>.سیاست خارجی او هم عبارت بود از گسترش اراضی مزروعی و کشتزارها. به همین دلیل بود که خاقان‌­های چین بیش از فراعنه­‌ی [[مصر]] در امور کشاورزی، آبیاری، مهار رودخانه­‌ها و سیلاب­‌ها، و اختراع ابزارهای نوین کشاورزی مهارت داشتند، چون براساس وظیفه‌­ای که آسمان بر عهده­‌ی آنان نهاده بود، می بایست برای ایجاد تعادل بین دوره­‌ی کشاورزی و فصل‌­های سال، کلیه‌­ی تاریخ­‌ها و ساعات را بداند و از تقویم سالانه اطلاع داشته باشد. به همین خاطر است که تقویم سالانه­‌ی چینی، تقویم کشاورزی نامیده می­‌شود.


این روند سال­‌ها و قرن­‌ها، بلکه هزاره­‌های متعددی هم­چنان ادامه داشت و حکومت و مردم و فرهنگ سنتی و علم و دانش و تاریخ این سرزمین حول محور کشاورزی می­‌چرخید. در قرن هجدهم و با ورود مسیونرهای مذهبی و نیروهای نظامی کشورهای غربی به سرزمین چین بود که نخبگان جامعه با صنعت مدرن و پیشرفت­‌های علمی جدید غرب آشنا شدند. این آشنایی موجب تلاش­‌ها و اتخاذ سیاست­­‌های جسته و گریخته و ناقصی از سوی دودمان چینگ و سپس دولت ملی پس از استقرار جمهوری چین، برای دستیابی به برخی از جنبه­‌های صنعتی گردید. ولی، از یک سو نبود زمینه‌­های لازم برای رشد و توسعه­‌ی علمی که بتواند پشتوانه‌­ی صنعتی شدن جامعه باشد، و از سوی دیگر، ناتوانی حاکمیت و عدم همکاری قدرت­‌های غربی و درگیری‌­های داخلی و مبارزه علیه متجاوزان غربی و ژاپنی در سرتاسر  قرن نوزدهم تا پایان نیمه­‌ی اول قرن بیستم که حزب کمونیست چین قدرت را در این کشور قبضه کرد، و حتی پس از روی کار آمدن مائو با اندیشه­‌های دگم کمونیستی هم نتوانست این جامعه­‌ی سنتی کشاورزی را به سمت صنعتی شدن هدایت کند. اگرچه در اواخر دهه­‌ی1950 مائو تلاش کرد با اجرای طرح «جهش سریع به پیش» قدم­‌هایی را در پیشبرد جنبه­‌هایی از صنعت(ذوب فلز) بردارد، ولی آماده نبودن زیرساخت­‌های لازم برای تحقق چنین هدفی، زمینه برای نابودی صنعت سنتی کشاورزی هم فراهم و باعث بروز قحطی و گرسنگی و کشته شدن میلیون­‌ها انسان فقیر کشاورز گردید. بنابراین، این کشور تا سال1979(اجرای اصلاحات) یک کشور عقب افتاده­‌ی عمدتا وابسته به کشاورزی سنتی بود. سرانه­‌ی رشد سالانه­‌ی آن(GNP) برای هر نفر52 دلار، میزان مبادلات تجاری 64/20میلیارد دلار، نرخ شهر نشینی 6/10درصد با 300میلیون جمعیت زیر خط فقر بود.( Yang Xi,2008)
جلگه­‌های جنوبی این سرزمین محل کشت برنج و چای و مناطق شمالی کانون کشت گندم و ارزن و ذرت بوده و در فرهنگ چین«ارزن»(←[[فرهنگ چینی|فرهنگ چینی)]] جنبه‌­ی الوهیت یافته و خدای خرمن­‌ها نامیده می‌­شود. تمدن کشاورزی [[چین]] حتی در ادبیات و اعتقادات مردم این سرزمین نیز تأثیر گذاشته و در [[زبان چینی]] اکثر تشبیهات ادبی از زندگی حیوانات، نباتات، گردش فصول و مراحل مختلف زندگی روستایی و کشاورزی الهام گرفته و جامعه­‌ی [[چین]] را طبیعت پرست یا طبیعت­‌گرا ساخته و غایت زندگی انسانی را هماهنگی با مادر طبیعت قرار داده است.  براساس کشفیات باستان­ شناسی که از مناطق مختلف این کشور، به ویژه سرزمین­‌های جنوبی به دست آمده است، سابقه­‌ی کاشت برنج در [[چین]] به بیش از 7500سال پیش بر می­‌گردد. به همین سبب [[چین]] را سرزمین غلات نیز نامیده‌­اند.


با اجرای اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز توسط دِنگ شیائو­پینگ در اواخر دهه­‌ی1970، کم­‌کم زمینه برای ورود سرمایه گذاران خارجی و سرمایه گذاری در بخش صنعت  فراهم شد. رشد سریع و توسعه­‌ی اقتصادی این کشور در سه دهه‌­ی گذشته تغییرات گسترده‌­ای در زندگی اجتماعی مردم بر جای گذاشت و با ایجاد تغییر در جغرافیای جمعیتی، جامعه­‌ی سنتی کشاورزی را که اکثرا در روستاها مستقر و به کشاورزی اشتغال داشتند را به جامعه­‌ی با اکثریت شهرنشین تبدیل کرده است. براساس آخرین آمار منتشره، جامعه­‌ی چین که تا سال1949 تنها 6/10درصد شهرنشین بود، و در سال1979، یعنی در آغاز اصلاحات اقتصادی، نرخ شهرنشینی در چین به زحمت به 19 درصد می­‌رسید، در سال2011 از مرز 50درصد گذشته و به 27/51درصد یعنی 700میلیون نفر شهرنشین رسیده است. این بدین معنی است که روند شهرنشینی که در بریتانیا 200سال طول کشید و در آمریکا یک‌صد سال و در ژاپن 50 سال، در چین تنها در ظرف 30 سال به وقوع پیوسته است. پیش بینی شده است که این روند سبب خواهد شد که در سال2030 جمعیت شهرنشین چین به یک میلیارد نفر بالغ شود. یعنی تنها طی دو دهه، بیش از کل جمعیت آمریکا بر جمعیت شهرنشین چین افزوده خواهد شد. اشتغال این جمعیت عظیم روستایی و کشاورز در بخش‌­های تولیدی، صنعتی و خدماتی شهری،  به معنای پایان دوران کشاورزی­ و ورود جامعه‌­ی چین به جامعه‌­ی صنعتی شدن است.
این روند سال­‌ها و قرن­‌ها، بلکه هزاره­‌های متعددی هم­چنان ادامه داشت و حکومت و مردم و فرهنگ سنتی و علم و دانش و تاریخ این سرزمین حول محور کشاورزی می­‌چرخید. در قرن هجدهم و با ورود مسیونرهای مذهبی و نیروهای نظامی کشورهای غربی به سرزمین [[چین]] بود که نخبگان جامعه با صنعت مدرن و پیشرفت­‌های علمی جدید غرب آشنا شدند. این آشنایی موجب تلاش­‌ها و اتخاذ سیاست­­‌های جسته و گریخته و ناقصی از سوی [[سلسله چینگ|دودمان چینگ]] و سپس دولت ملی پس از استقرار [[جمهوری خلق چین|جمهوری چین]]، برای دستیابی به برخی از جنبه­‌های صنعتی گردید. ولی، از یک سو نبود زمینه‌­های لازم برای رشد و توسعه­‌ی علمی که بتواند پشتوانه‌­ی صنعتی شدن جامعه باشد، و از سوی دیگر، ناتوانی حاکمیت و عدم همکاری قدرت­‌های غربی و درگیری‌­های داخلی و مبارزه علیه متجاوزان غربی و ژاپنی در سرتاسر  قرن نوزدهم تا پایان نیمه­‌ی اول قرن بیستم که [[حزب کمونیست و احیای هویت ملی چین|حزب کمونیست]] [[چین]] قدرت را در این کشور قبضه کرد، و حتی پس از روی کار آمدن [[مائو تسه تونگ(مائو زدونگ)، بنیانگذار جمهوری خلق چین|مائو]] با اندیشه­‌های کمونیستی ( ←[[حزب کمونیست و احیای هویت ملی چین|حزب کمونیست]])هم نتوانست این جامعه­‌ی سنتی کشاورزی را به سمت صنعتی شدن هدایت کند. اگرچه در اواخر دهه­‌ی1950 [[مائو تسه تونگ(مائو زدونگ)، بنیانگذار جمهوری خلق چین|مائو]] تلاش کرد با اجرای طرح «جهش سریع به پیش» قدم­‌هایی را در پیشبرد جنبه­‌هایی از صنعت(ذوب فلز) بردارد، ولی آماده نبودن زیرساخت­‌های لازم برای تحقق چنین هدفی، زمینه برای نابودی صنعت سنتی کشاورزی هم فراهم و باعث بروز قحطی و گرسنگی و کشته شدن میلیون­‌ها انسان فقیر کشاورز گردید. بنابراین، این کشور تا سال1979(اجرای اصلاحات) یک کشور عقب افتاده­‌ی عمدتا وابسته به کشاورزی سنتی بود. سرانه­‌ی رشد سالانه­‌ی آن(GNP) برای هر نفر52 دلار، میزان مبادلات تجاری 64/20میلیارد دلار، نرخ شهر نشینی 6/10درصد با 300میلیون جمعیت زیر خط فقر بود<ref> Yalin Xin,Lexington,Kentucky,2009, Inside China’s House Church. Emeth press'''.'''</ref>.


اگرچه به نظر کارشناسان جمعیت، سرعت افزایش جمعیت شهرنشین برای حاکمیت به منزله‌­ی تیغ دو لبه است. چون مهاجرت روستائیان به شهرها با هدف انجام فعالیت‌­های اقتصادی بیشتر، آموختن مهارت­‌های افزون­‌تر، به دست آوردن پول بیشتر و خرید کالاهای فراوان­‌تر است و هم­زمان، افزایش تقاضا برای زیر ساخت­‌ها و مسکن و شغل بیشتر است که موجب رشد اقتصادی توأم با اوج گیری نا آرامی­‌های بیشتر خواهد بود. لذا، اغلب کارشناسان معتقدند، ایجاد تعادل میان رشد درآمد سرانه(طبق آمار منتشره از سوی دولت، در سال 2011درآمد سرانه ی شهرنشینان در چین به طور متوسط 3434دلار و روستائیان 1100دلار بوده است.)، شهرنشینی، اشتغال(طبق آمار، در سال 2011جمعیت نیروی کار بین سنین 15تا64 سالاین کشور حدود یک میلیارد نفر است که نسبت به سال پیش 3درصد افزایش نشان می دهد.)، مسکن(دولت چین برنامه ریزی کرده در پنج سال آینده حدود 36میلیون مسکن ارزان قیمت برای تأمین نیاز مهاجران از روستا به شهر احداث نماید تا کمی از مشکلات این قشر از جامعه و افزایش قیمت مسکن به کاهد.)، حقوق روستائیان و امنیت غذایی، یکی از مهم­‌ترین چالش­‌های پیش روی رهبران جدید چین خواهد بود که در سال جاری میلادی(2012) روی کار خواهند آمد(Jeremy Page. China Turns Predominently Urban).      
با اجرای اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز توسط [[دنگ شیائوپینگ، معمار اصلاحات چین|دِنگ شیائو­پینگ]] در اواخر دهه­‌ی1970، کم­‌کم زمینه برای ورود سرمایه گذاران خارجی و سرمایه گذاری در بخش صنعت  فراهم شد. رشد سریع و توسعه­‌ی اقتصادی این کشور در سه دهه‌­ی گذشته تغییرات گسترده‌­ای در زندگی اجتماعی مردم بر جای گذاشت و با ایجاد تغییر در جغرافیای جمعیتی(← [[جمعیت چین]])، جامعه­‌ی سنتی کشاورزی را که اکثرا در روستاها مستقر و به کشاورزی اشتغال داشتند را به جامعه­‌ی با اکثریت شهرنشین تبدیل کرده است. براساس آخرین آمار منتشره، جامعه­‌ی [[چین]] که تا سال1949 تنها 6/10درصد شهرنشین بود، و در سال1979، یعنی در آغاز اصلاحات اقتصادی، نرخ شهرنشینی در [[چین]] به زحمت به 19 درصد می­‌رسید، در سال2011 از مرز 50درصد گذشته و به 27/51درصد یعنی 700میلیون نفر شهرنشین رسیده است. این بدین معنی است که روند شهرنشینی که در بریتانیا 200سال طول کشید و در [[آمریکا]] یک‌صد سال و در [[ژاپن]] 50 سال، در [[چین]] تنها در ظرف 30 سال به وقوع پیوسته است. پیش بینی شده است که این روند سبب خواهد شد که در سال2030 جمعیت شهرنشین چین به یک میلیارد نفر بالغ شود. یعنی تنها طی دو دهه، بیش از کل جمعیت آمریکا بر [[جمعیت چین|جمعیت شهرنشین چین]] افزوده خواهد شد. اشتغال این جمعیت عظیم روستایی و کشاورز در بخش‌­های تولیدی، صنعتی و خدماتی شهری،  به معنای پایان دوران کشاورزی­ و ورود جامعه‌­ی چین به جامعه‌­ی صنعتی شدن است.


= بخش 2-تحولات اجتماعی چین در یک قرن گذشته =
اگرچه به نظر کارشناسان جمعیت، سرعت افزایش جمعیت شهرنشین برای حاکمیت به منزله‌­ی تیغ دو لبه است. چون مهاجرت روستائیان به شهرها با هدف انجام فعالیت‌­های اقتصادی بیشتر، آموختن مهارت­‌های افزون­‌تر، به دست آوردن پول بیشتر و خرید کالاهای فراوان­‌تر است و هم­زمان، افزایش تقاضا برای زیر ساخت­‌ها و مسکن و شغل بیشتر است که موجب رشد اقتصادی توأم با اوج گیری نا آرامی­‌های بیشتر خواهد بود. لذا، اغلب کارشناسان معتقدند، ایجاد تعادل میان رشد درآمد سرانه(طبق آمار منتشره از سوی دولت، در سال 2011درآمد سرانه ی شهرنشینان در [[چین]] به طور متوسط 3434دلار و روستائیان 1100دلار بوده است.)، شهرنشینی، اشتغال(طبق آمار، در سال 2011جمعیت نیروی کار بین سنین 15تا64 سالاین کشور حدود یک میلیارد نفر است که نسبت به سال پیش 3درصد افزایش نشان می دهد.)، مسکن(دولت [[چین]] برنامه ریزی کرده در پنج سال آینده حدود 36میلیون مسکن ارزان قیمت برای تأمین نیاز مهاجران از روستا به شهر احداث نماید تا کمی از مشکلات این قشر از جامعه و افزایش قیمت مسکن بکاهد.)، حقوق روستائیان و امنیت غذایی، یکی از مهم­‌ترین چالش­‌های پیش روی رهبران جدید [[چین]] خواهد بود که در سال جاری میلادی(2012) روی کار خواهند آمد<ref>Jeremy Page. China Turns Predominently Urban</ref>.    
تغییر و تحولات اجتماعی، مجموعه‌­ای از جابه جایی و دگرگونی­‌هایی است که در طول یک دوره­‌ی تاریخی و طی یك یا چند نسل، در شیوه­‌ی زندگی و ارزش­‌های اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی یک جامعه و یک ملت رخ می­‌دهد. این تغییرات معمولا، ناشی از عوامل و متغییرهای مختلف نیروهایی است که زاییده‌­ی شرایط داخلی و خارجی هستند و هم­چون سیلی بنیان کن، دگرگونی­‌هایی را در ارزش­‌ها، نگرش‌­ها و باورهای اجتماعی یک ملت به وجود می‌­آورند. اغلب جوامع بشری در مقاطعی از تاریخ حیات خود، ناگزیر با این نوع از تحولات روبه رو شده و می­‌شوند، ولی عمق و میزان این تغییرات بستگی به شرایط زمانی، مکانی، فرهنگی، و شدت و ضعف عوامل درونی و بیرونی حاکم بر آن جامعه و ملت دارد. جامعه‌­ی چین نیز در طول حیات طولانی خود با تغییرات و تحولات اجتماعی فراوانی روبه رو شده است که در این مقال مجال پرداختن به همه­‌ی آن­ها نیست. لذا، در این نوشته صرفا به تحولات اجتماعی پدید آمده در یک قرن اخیر در این کشور که از موارد مشابه قبلی سریع‌­تر، پردامنه­‌تر، عمیق­‌تر و همه جانبه‌­تر بوده است پرداخته می­‌شود.


به‌­طور کلی، جامعه­‌ی چین در یک‌صد سال اخیر سه دوره­‌ی مهم تحول اجتماعی را پشت سر گذاشته است که می­‌توان آن­ها را به­‌صورت زیر تقسیم بندی کرد: دوره­‌ی نخست از سال1911میلادی، هم­زمان با سقوط سیستم امپراتوری و تأسیس نظام جمهوری آغاز و تا سال1949میلادی، و روی کار آمدن نظام کمونیستی در چین ادامه داشته است. دوره­‌ی دوم از سال 1949 شروع و تا 1979میلادی، سال اجرای سیاست اصلاحات، ادامه می­‌یابد. دوره­‌ی سوم که از سال1979میلادی آغاز شده، هم­چنان به روند تحولاتی خود ادامه می­‌دهد. ویژگی­‌های هر کدام از این دوره‌­ها، تابع شرایط و موقعیت جامعه­‌ی چین در عرصه­‌ی داخلی و خارجی بوده است. اما آن­چه که باعث تغییر اساسی در ساختار اجتماعی و به­‌ وجود آمدن قشربندی اجتماعی جدید در جامعه شده و وضعیت اکثریت مردم را از نظر میزان رفاه مادی و زندگی اجتماعی تغییر داده و جامعه­‌ی بزرگ روستایی را به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل کرده، تحولات دوره­‌ی سوم از سال1979 میلادی است. آن­چه در پی می­‌آید، اشاره به برخی از تغییر و تحولات صورت گرفته در این دوره است.
=== تحولات اجتماعی چین در یک قرن گذشته ===
تغییر و تحولات اجتماعی، مجموعه‌­ای از جابه جایی و دگرگونی­‌هایی است که در طول یک دوره­‌ی تاریخی و طی یك یا چند نسل، در شیوه­‌ی زندگی و ارزش­‌های اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی یک جامعه و یک ملت رخ می­‌دهد. این تغییرات معمولا، ناشی از عوامل و متغییرهای مختلف نیروهایی است که زاییده‌­ی شرایط داخلی و خارجی هستند و هم­چون سیلی بنیان کن، دگرگونی­‌هایی را در ارزش­‌ها، نگرش‌­ها و باورهای اجتماعی یک ملت به وجود می‌­آورند. اغلب جوامع بشری در مقاطعی از تاریخ حیات خود، ناگزیر با این نوع از تحولات روبه رو شده و می­‌شوند، ولی عمق و میزان این تغییرات بستگی به شرایط زمانی، مکانی، فرهنگی، و شدت و ضعف عوامل درونی و بیرونی حاکم بر آن جامعه و ملت دارد. جامعه‌­ی [[چین]] نیز در طول حیات طولانی خود با تغییرات و تحولات اجتماعی فراوانی روبه رو شده است که در این مقال مجال پرداختن به همه­‌ی آن­ها نیست. لذا، در این نوشته صرفا به تحولات اجتماعی پدید آمده در یک قرن اخیر در این کشور که از موارد مشابه قبلی سریع‌­تر، پردامنه­‌تر، عمیق­‌تر و همه جانبه‌­تر بوده است پرداخته می­‌شود.
 
به‌­طور کلی، جامعه­‌ی [[چین]] در یک‌صد سال اخیر سه دوره­‌ی مهم تحول اجتماعی را پشت سر گذاشته است که می­‌توان آن­ها را به­‌صورت زیر تقسیم بندی کرد: دوره­‌ی نخست از سال1911میلادی، هم­زمان با سقوط سیستم امپراتوری و تأسیس نظام جمهوری آغاز و تا سال1949میلادی، و روی کار آمدن [[حزب کمونیست و احیای هویت ملی چین|نظام کمونیستی]] در [[چین]] ادامه داشته است. دوره­‌ی دوم از سال 1949 شروع و تا 1979میلادی، سال اجرای سیاست اصلاحات، ادامه می­‌یابد. دوره­‌ی سوم که از سال1979میلادی آغاز شده، هم­چنان به روند تحولاتی خود ادامه می­‌دهد. ویژگی­‌های هر کدام از این دوره‌­ها، تابع شرایط و موقعیت جامعه­‌ی [[چین]] در عرصه­‌ی داخلی و خارجی بوده است. اما آن­چه که باعث تغییر اساسی در ساختار اجتماعی و به­‌ وجود آمدن قشربندی اجتماعی جدید در جامعه شده و وضعیت اکثریت مردم را از نظر میزان رفاه مادی و زندگی اجتماعی تغییر داده و جامعه­‌ی بزرگ روستایی را به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل کرده، تحولات دوره­‌ی سوم از سال1979 میلادی است. آن­چه در پی می­‌آید، اشاره به برخی از تغییر و تحولات صورت گرفته در این دوره است.<ref>سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ [[چین]]. تهران: [https://alhoda.ir موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی]، جلد1، ص.249-256.</ref>
 
== نیز نگاه کنید به ==
[[جامعه و نظام اجتماعی روسیه]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی ژاپن]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی مصر]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی لبنان]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی کوبا]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی سنگال]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی کانادا]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی افغانستان]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی تونس]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی ساحل عاج]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی فرانسه]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی اسپانیا]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی تایلند]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی آرژانتین]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی مالی]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی زیمبابوه]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی اردن]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی سوریه]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی قطر]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی امارات متحده عربی]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی سیرالئون]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی اتیوپی]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی اوکراین]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی گرجستان]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی تاجیکستان]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی قزاقستان]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی سریلانکا]]؛ [[جامعه و نظام اجتماعی بنگلادش]]
 
== کتاب شناسی ==
<references />
[[رده:جامعه و نظام اجتماعی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۵

اندیشه­‌های کنفوسیوس که شالوده­‌ی نظام اجتماعی چین را در طول تاریخ شکل داده است، کانون خانواده، اعم از خانواده­‌ی کوچک(همسر، شوهر و فرزند)، و یا خانواده­‌ی بزرگ(پادشاه و رعیت) را نمونه و مظهر ثبات اجتماعی می­‌داند. این اندیشمند باستانی، هماهنگی و ارتباط میان زن و شوهر و فرزندان را مانند هماهنگی نت‌­های موسیقی ضروری دانسته و می‌­گفت، میان خانواده­‌ی باثبات و دولت باثبات ارتباط مستقیمی وجود دارد.

او در خصوص خانواده توصیه می­‌کرد: خانواده باید گسترده باشد(خانواده‌­ی کامل در فرهنگ چینی خانواده‌­ای است­ که پنج نسل در کنار هم زندگی کنند)؛ فرزندان از پدر و مادر اطاعت کنند؛ و برادر کوچکتر از برادر بزرگتر اطاعت نماید. در این جامعه داشتن فرزند در خانواده همیشه امری میمون و پسندیده و لازم شمرده می‌­شد. خانواده­‌ی بدون فرزند نوعی تابو به حساب می­‌آمد. مردم از قورباغه و برخی دیگر از پرندگان و حیواناتی ­که تولید نسل بیشتری دارند خوششان می‌­آمد. مردم چین داشتن هر فرزند پسر را معادل یک خوشبختی می­‌دانستند و ضرب المثلی می­‌گوید:

«یک پسر نعمت است و چند پسر نعمت افزوده.»

و چندین نسل در زیر یک سقف و با هم زندگی می­‌کردند.اگرچه در جامعه­‌ی چین حکما و فرزانگان بسیاری برای راهنمایی و هدایت کشور، جامعه و فرد به سوی رفاه، خوشبختی و سعادت پا به عرصه­‌ی وجود گذاشته‌­اند، اما این اندیشه­‌های خردمندانه­‌ی کنفوسیوس بود که در طول هزاره­‌های گذشته همیشه معیار سنجش خیر و شر، سعادت و شقاوت، پاکی و ناپاکی، فضیلت و رذیلت پادشاهان، مقامات، و خانواده‌­ها شمرده می­‌شد، و آموزه‌­های او بود که در دربار و کوچه و بازار وِرد زبان حال و قال مردم بود و از پادشاه و رعیت تلاش می­‌کردند تا بنا و چارچوب روابط خانوادگی، زن و شوهری، پدر و پسری، و شاهی و رعیتی و روابط اجتماعی و هنجارها و ناهنجاری­‌های اجتماعی را براساس این آموزه­‌ها قرار داده و طبق آن مورد قضاوت قرار دهند. در طول هزاره­‌ها، آمد و رفت سلسله­‌ها و پادشاهان و به قدرت رسیدن و از تخت افتادن آن­‌ها نه تنها هیچ تغییری در ارزش­‌های اجتماعی و ملاک­‌های تعیین شده از سوی کنفوسیوس برای رسیدن به نیک بختی و دچار شدن به شور بختی کشور و جامعه نگذاشت، بلکه هر حاکمی تلاش می­‌کرد اعمال و رفتار و کردار و حکومت­داری و سیاست­‌های داخلی و خارجی خود در زمینه‌­های سیاسی، فرهنگی، آموزشی و اقتصادی را هرچه منطبق­‌تر با اندیشه­‌های این حکیم فرزانه قلمداد نموده و از این طریق برای حاکمیت خود مشروعیت بیشتری کسب کند.

این روند، حتی در دوران کمونیست‌­ها نیز (به غیر از سال­‌های نخست روی کار آمدن مائو که بنا را بر ستیزه با هر آن­چه متعلق به گذشته بود قرار داده بود) ادامه داشت و ملاک و معیار سنجش وفاداری به فرهنگ سنتی چین به­‌شمار می­‌رفت. با آغاز اصلاحات در اواخر دهه­‌ی1970، و هویت خواهی نسل جدید در این کشور، بازگشت به ارزش‌­ها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی گذشته سرعت بیشتری به خود گرفته و دولت و جامعه­‌ی چین تلاش می­‌کنند با تمسک به روح حاکم بر فرهنگ سنتی خود، در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه، به ویژه فرهنگ غرب، ایستادگی نموده و ارزش‌­ها و فرهنگ سنتی چین را جهانی سازند.

ساختار اجتماعی و جمعیتی چین. قابل بازیابی از https://www.tarafdari.com/node/2007377

تحول از جامعه­‌ی سنتی مبتنی بر کشاورزی به جامعه‌­ی صنعتی

اساسا، جامعه­‌ی چین مبتنی بر کشاورزی و تمدن آن از ابتدا بر پایه­‌ی زراعت و کشاورزی شکل گرفته است. آب و هوای خاص منطقه، وجود آب فراوان و حاصلخیزی دشت­‌های جنوبی و شمالی این سرزمین، زمینه را برای پا گرفتن یک جامعه­‌ی دهقانی از هر لحاظ فراهم ساخته است. اصلا مثل این که سرنوشت چین این بوده که کشوری متکی بر داشته­‌های خود باشد. بنابراین، فرهنگ سنتی این سرزمین نیز با کشاورزی سازگاری بیشتری دارد.

به باور چینی­‌ها، امپراتور نماینده‌­ی آسمان و مأمور مراقبت از آیین کشاورزی و مهم­ترین وظیفه­‌ی او در سیاست داخلی تأمین معیشت رعایا بوده است. به همین سبب هرگاه احساس می‌­کرد که زمین کشاورزان از سوی مقامات و افراد متمول غصب شده است، اقدام به تقسیم مجدد اراضی بر حسب تعداد افراد خانوار می­‌کرد[۱].سیاست خارجی او هم عبارت بود از گسترش اراضی مزروعی و کشتزارها. به همین دلیل بود که خاقان‌­های چین بیش از فراعنه­‌ی مصر در امور کشاورزی، آبیاری، مهار رودخانه­‌ها و سیلاب­‌ها، و اختراع ابزارهای نوین کشاورزی مهارت داشتند، چون براساس وظیفه‌­ای که آسمان بر عهده­‌ی آنان نهاده بود، می بایست برای ایجاد تعادل بین دوره­‌ی کشاورزی و فصل‌­های سال، کلیه‌­ی تاریخ­‌ها و ساعات را بداند و از تقویم سالانه اطلاع داشته باشد. به همین خاطر است که تقویم سالانه­‌ی چینی، تقویم کشاورزی نامیده می­‌شود.

جلگه­‌های جنوبی این سرزمین محل کشت برنج و چای و مناطق شمالی کانون کشت گندم و ارزن و ذرت بوده و در فرهنگ چین«ارزن»(←فرهنگ چینی) جنبه‌­ی الوهیت یافته و خدای خرمن­‌ها نامیده می‌­شود. تمدن کشاورزی چین حتی در ادبیات و اعتقادات مردم این سرزمین نیز تأثیر گذاشته و در زبان چینی اکثر تشبیهات ادبی از زندگی حیوانات، نباتات، گردش فصول و مراحل مختلف زندگی روستایی و کشاورزی الهام گرفته و جامعه­‌ی چین را طبیعت پرست یا طبیعت­‌گرا ساخته و غایت زندگی انسانی را هماهنگی با مادر طبیعت قرار داده است.  براساس کشفیات باستان­ شناسی که از مناطق مختلف این کشور، به ویژه سرزمین­‌های جنوبی به دست آمده است، سابقه­‌ی کاشت برنج در چین به بیش از 7500سال پیش بر می­‌گردد. به همین سبب چین را سرزمین غلات نیز نامیده‌­اند.

این روند سال­‌ها و قرن­‌ها، بلکه هزاره­‌های متعددی هم­چنان ادامه داشت و حکومت و مردم و فرهنگ سنتی و علم و دانش و تاریخ این سرزمین حول محور کشاورزی می­‌چرخید. در قرن هجدهم و با ورود مسیونرهای مذهبی و نیروهای نظامی کشورهای غربی به سرزمین چین بود که نخبگان جامعه با صنعت مدرن و پیشرفت­‌های علمی جدید غرب آشنا شدند. این آشنایی موجب تلاش­‌ها و اتخاذ سیاست­­‌های جسته و گریخته و ناقصی از سوی دودمان چینگ و سپس دولت ملی پس از استقرار جمهوری چین، برای دستیابی به برخی از جنبه­‌های صنعتی گردید. ولی، از یک سو نبود زمینه‌­های لازم برای رشد و توسعه­‌ی علمی که بتواند پشتوانه‌­ی صنعتی شدن جامعه باشد، و از سوی دیگر، ناتوانی حاکمیت و عدم همکاری قدرت­‌های غربی و درگیری‌­های داخلی و مبارزه علیه متجاوزان غربی و ژاپنی در سرتاسر  قرن نوزدهم تا پایان نیمه­‌ی اول قرن بیستم که حزب کمونیست چین قدرت را در این کشور قبضه کرد، و حتی پس از روی کار آمدن مائو با اندیشه­‌های کمونیستی ( ←حزب کمونیست)هم نتوانست این جامعه­‌ی سنتی کشاورزی را به سمت صنعتی شدن هدایت کند. اگرچه در اواخر دهه­‌ی1950 مائو تلاش کرد با اجرای طرح «جهش سریع به پیش» قدم­‌هایی را در پیشبرد جنبه­‌هایی از صنعت(ذوب فلز) بردارد، ولی آماده نبودن زیرساخت­‌های لازم برای تحقق چنین هدفی، زمینه برای نابودی صنعت سنتی کشاورزی هم فراهم و باعث بروز قحطی و گرسنگی و کشته شدن میلیون­‌ها انسان فقیر کشاورز گردید. بنابراین، این کشور تا سال1979(اجرای اصلاحات) یک کشور عقب افتاده­‌ی عمدتا وابسته به کشاورزی سنتی بود. سرانه­‌ی رشد سالانه­‌ی آن(GNP) برای هر نفر52 دلار، میزان مبادلات تجاری 64/20میلیارد دلار، نرخ شهر نشینی 6/10درصد با 300میلیون جمعیت زیر خط فقر بود[۲].

با اجرای اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز توسط دِنگ شیائو­پینگ در اواخر دهه­‌ی1970، کم­‌کم زمینه برای ورود سرمایه گذاران خارجی و سرمایه گذاری در بخش صنعت  فراهم شد. رشد سریع و توسعه­‌ی اقتصادی این کشور در سه دهه‌­ی گذشته تغییرات گسترده‌­ای در زندگی اجتماعی مردم بر جای گذاشت و با ایجاد تغییر در جغرافیای جمعیتی(← جمعیت چین)، جامعه­‌ی سنتی کشاورزی را که اکثرا در روستاها مستقر و به کشاورزی اشتغال داشتند را به جامعه­‌ی با اکثریت شهرنشین تبدیل کرده است. براساس آخرین آمار منتشره، جامعه­‌ی چین که تا سال1949 تنها 6/10درصد شهرنشین بود، و در سال1979، یعنی در آغاز اصلاحات اقتصادی، نرخ شهرنشینی در چین به زحمت به 19 درصد می­‌رسید، در سال2011 از مرز 50درصد گذشته و به 27/51درصد یعنی 700میلیون نفر شهرنشین رسیده است. این بدین معنی است که روند شهرنشینی که در بریتانیا 200سال طول کشید و در آمریکا یک‌صد سال و در ژاپن 50 سال، در چین تنها در ظرف 30 سال به وقوع پیوسته است. پیش بینی شده است که این روند سبب خواهد شد که در سال2030 جمعیت شهرنشین چین به یک میلیارد نفر بالغ شود. یعنی تنها طی دو دهه، بیش از کل جمعیت آمریکا بر جمعیت شهرنشین چین افزوده خواهد شد. اشتغال این جمعیت عظیم روستایی و کشاورز در بخش‌­های تولیدی، صنعتی و خدماتی شهری،  به معنای پایان دوران کشاورزی­ و ورود جامعه‌­ی چین به جامعه‌­ی صنعتی شدن است.

اگرچه به نظر کارشناسان جمعیت، سرعت افزایش جمعیت شهرنشین برای حاکمیت به منزله‌­ی تیغ دو لبه است. چون مهاجرت روستائیان به شهرها با هدف انجام فعالیت‌­های اقتصادی بیشتر، آموختن مهارت­‌های افزون­‌تر، به دست آوردن پول بیشتر و خرید کالاهای فراوان­‌تر است و هم­زمان، افزایش تقاضا برای زیر ساخت­‌ها و مسکن و شغل بیشتر است که موجب رشد اقتصادی توأم با اوج گیری نا آرامی­‌های بیشتر خواهد بود. لذا، اغلب کارشناسان معتقدند، ایجاد تعادل میان رشد درآمد سرانه(طبق آمار منتشره از سوی دولت، در سال 2011درآمد سرانه ی شهرنشینان در چین به طور متوسط 3434دلار و روستائیان 1100دلار بوده است.)، شهرنشینی، اشتغال(طبق آمار، در سال 2011جمعیت نیروی کار بین سنین 15تا64 سالاین کشور حدود یک میلیارد نفر است که نسبت به سال پیش 3درصد افزایش نشان می دهد.)، مسکن(دولت چین برنامه ریزی کرده در پنج سال آینده حدود 36میلیون مسکن ارزان قیمت برای تأمین نیاز مهاجران از روستا به شهر احداث نماید تا کمی از مشکلات این قشر از جامعه و افزایش قیمت مسکن بکاهد.)، حقوق روستائیان و امنیت غذایی، یکی از مهم­‌ترین چالش­‌های پیش روی رهبران جدید چین خواهد بود که در سال جاری میلادی(2012) روی کار خواهند آمد[۳].    

تحولات اجتماعی چین در یک قرن گذشته

تغییر و تحولات اجتماعی، مجموعه‌­ای از جابه جایی و دگرگونی­‌هایی است که در طول یک دوره­‌ی تاریخی و طی یك یا چند نسل، در شیوه­‌ی زندگی و ارزش­‌های اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی یک جامعه و یک ملت رخ می­‌دهد. این تغییرات معمولا، ناشی از عوامل و متغییرهای مختلف نیروهایی است که زاییده‌­ی شرایط داخلی و خارجی هستند و هم­چون سیلی بنیان کن، دگرگونی­‌هایی را در ارزش­‌ها، نگرش‌­ها و باورهای اجتماعی یک ملت به وجود می‌­آورند. اغلب جوامع بشری در مقاطعی از تاریخ حیات خود، ناگزیر با این نوع از تحولات روبه رو شده و می­‌شوند، ولی عمق و میزان این تغییرات بستگی به شرایط زمانی، مکانی، فرهنگی، و شدت و ضعف عوامل درونی و بیرونی حاکم بر آن جامعه و ملت دارد. جامعه‌­ی چین نیز در طول حیات طولانی خود با تغییرات و تحولات اجتماعی فراوانی روبه رو شده است که در این مقال مجال پرداختن به همه­‌ی آن­ها نیست. لذا، در این نوشته صرفا به تحولات اجتماعی پدید آمده در یک قرن اخیر در این کشور که از موارد مشابه قبلی سریع‌­تر، پردامنه­‌تر، عمیق­‌تر و همه جانبه‌­تر بوده است پرداخته می­‌شود.

به‌­طور کلی، جامعه­‌ی چین در یک‌صد سال اخیر سه دوره­‌ی مهم تحول اجتماعی را پشت سر گذاشته است که می­‌توان آن­ها را به­‌صورت زیر تقسیم بندی کرد: دوره­‌ی نخست از سال1911میلادی، هم­زمان با سقوط سیستم امپراتوری و تأسیس نظام جمهوری آغاز و تا سال1949میلادی، و روی کار آمدن نظام کمونیستی در چین ادامه داشته است. دوره­‌ی دوم از سال 1949 شروع و تا 1979میلادی، سال اجرای سیاست اصلاحات، ادامه می­‌یابد. دوره­‌ی سوم که از سال1979میلادی آغاز شده، هم­چنان به روند تحولاتی خود ادامه می­‌دهد. ویژگی­‌های هر کدام از این دوره‌­ها، تابع شرایط و موقعیت جامعه­‌ی چین در عرصه­‌ی داخلی و خارجی بوده است. اما آن­چه که باعث تغییر اساسی در ساختار اجتماعی و به­‌ وجود آمدن قشربندی اجتماعی جدید در جامعه شده و وضعیت اکثریت مردم را از نظر میزان رفاه مادی و زندگی اجتماعی تغییر داده و جامعه­‌ی بزرگ روستایی را به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل کرده، تحولات دوره­‌ی سوم از سال1979 میلادی است. آن­چه در پی می­‌آید، اشاره به برخی از تغییر و تحولات صورت گرفته در این دوره است.[۴]

نیز نگاه کنید به

جامعه و نظام اجتماعی روسیه؛ جامعه و نظام اجتماعی ژاپن؛ جامعه و نظام اجتماعی مصر؛ جامعه و نظام اجتماعی لبنان؛ جامعه و نظام اجتماعی کوبا؛ جامعه و نظام اجتماعی سنگال؛ جامعه و نظام اجتماعی کانادا؛ جامعه و نظام اجتماعی افغانستان؛ جامعه و نظام اجتماعی تونس؛ جامعه و نظام اجتماعی ساحل عاج؛ جامعه و نظام اجتماعی فرانسه؛ جامعه و نظام اجتماعی اسپانیا؛ جامعه و نظام اجتماعی تایلند؛ جامعه و نظام اجتماعی آرژانتین؛ جامعه و نظام اجتماعی مالی؛ جامعه و نظام اجتماعی زیمبابوه؛ جامعه و نظام اجتماعی اردن؛ جامعه و نظام اجتماعی سوریه؛ جامعه و نظام اجتماعی قطر؛ جامعه و نظام اجتماعی امارات متحده عربی؛ جامعه و نظام اجتماعی سیرالئون؛ جامعه و نظام اجتماعی اتیوپی؛ جامعه و نظام اجتماعی اوکراین؛ جامعه و نظام اجتماعی گرجستان؛ جامعه و نظام اجتماعی تاجیکستان؛ جامعه و نظام اجتماعی قزاقستان؛ جامعه و نظام اجتماعی سریلانکا؛ جامعه و نظام اجتماعی بنگلادش

کتاب شناسی

  1. رُنِه گروسه،ژرژ دِنیکِر(1375).چهره­ ی آسیا.ترجمه ی غلامعلی سیار. تهران: نشر پژوهش فرزان روز،
  2.  Yalin Xin,Lexington,Kentucky,2009, Inside China’s House Church. Emeth press.
  3. Jeremy Page. China Turns Predominently Urban
  4. سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد1، ص.249-256.