زبان و ادبیات روسی
زبان رسمی در کشور روسیه، زبان روسی است که با خط سیریلیک کریلیک نوشته و خوانده میشود و به صورت متداولی در تجارت، حکومت و تحصیلات مورد استفاده قرار میگیرد. قومیتهایی که با زبان مادری خود صحبت میکنند تقریبا منحصر به فرد هستند. در سرشماری سال 1989، ۴/۱ در صد از قومیتهای روسی در اتحادیه شوروی قادر بودند که با یکی از دیگر زبانهای کشوری صحبت کنند، در حالیکه افراد متعلق به دیگر گروههای قومی، دوزبانه بودند. به بیش از 100 زبان در روسیه صحبت میشود. زبان منطقهای رسمی برخی از جمهوریهای قومی شناسایی شده است، اما میلیونها غیر روسی، زبان روسی را به عنوان زبان مادریشان اتخاذ کردهاند. حکومت شوروی به بخش زیادی از گروههای قومی کوچکتر کمک کرد تا دایرهی واژگانی و الفبایی خود را گسترش دهند. هر چند سیاستهای آموزشی USSR گسترش استفاده از زبان روسی را تضمین کرد.[۱]
زبان روسی پرگویندهترین زبان اروپا است و از میان زبانهای اسلاوی دارای بیشترین پراکندگی متکلمین است. این زبان در اروپای شرقی و شمال شرق آسیا و به ویژه در روسیه و سایر کشورهای تشکیل دهنده شوروی سابق صحبت میگردد. روسی زبان مادری حدود ۱۴۵ میلیون نفر است و ۱۱۰ میلیون نفر آن را به عنوان زبان دوم میدانند. با این حساب این زبان هشتمین زبان پرمتکلم جهان است. زبان روسی یکی از زبانهای رسمی کشورهای بلاروس، قزاقستان، قرقیزستان، و جمهوری خودمختار کریمه، و همچنین یکی از شش زبان رسمی سازمان ملل متحد است. خط سیریلیک یا آزبوکا یک خط الفبایی است که در امپراتوری مجارستان اول طی قرن ۱۰م میلادی در مدرسه ادبیات پرسلاو به خاطر بوریس یکم بلغارستان که میخواست بلغارها سیستم نوشتاری خودشان را داشته باشند، ایجاد شد. این خط اساس الفباهای مورد استفاده در زبانهای مختلف، به ویژه آنهایی که از منشاء اسلاوی هستند، و زبانهای غیراسلاوی تأثیر گرفته از روسی، چه در گذشته و چه امروزه، است. خط سیریلیک از خط یونانی باستان با حروف بزرگ گرفته شده است. در سده نهم میلادی و پس از پاگرفتن اسلاوها در سرزمین موراویا، راستیسلاو فرمانروای این سرزمین برای پاکسازی این سرزمین از کلیسای رم، از کنستانتین امپراتور بیزانس درخواست کرد که آموزگارانی را برای وی بفرستد تا مردم را به زبان خود با مسیحیت آشنا کنند. پس از آن دو برادر روحانی به نامهای سیریل (درگذشته به سال ۸۶۹ میلادی) و متودیوس (درگذشته به سال ۸۸۵ میلادی) به یک گروه اسلاو سپرده شدند و آنان نیز در برابر ایستادگی سرسختانه کلیسای رم که برگردان کتاب مقدس را تنها به زبانهای عبری، یونانی و لاتین پذیرفته میدانست، انجیل را به زبان اسلاوی برگرداندند. بدینسان الفبای سیریلیک که دارای برخی نویسههای یونانی است، به نام پدیدآورندهاش سیریل شناخته و سیریلیک رفتهرفته خط اسلاوها شد. آنگاه روسها، اوکراینیها، بلغارها و صربها این خط را به همراه آیین ارتدکس یونانی پذیرفتند و سیریلیک الفبای زبان روسی گشت.[۲]
خط سیریلیک یا آزبوکا یک خط الفبایی است که در امپراتوری مجارستان اول طی قرن ۱۰م میلادی در مدرسه ادبیات پرسلاو به خاطر بوریس یکم بلغارستان که میخواست بلغارها سیستم نوشتاری خودشان را داشته باشند، ایجاد شد. این خط اساس الفباهای مورد استفاده در زبانهای مختلف، به ویژه آنهایی که از منشاء اسلاوی هستند، و زبانهای غیراسلاوی تأثیر گرفته از روسی، چه در گذشته و چه امروزه، است. خط سیریلیک از خط یونانی باستان با حروف بزرگ گرفته شده است[۳] در سده نهم میلادی و پس از پاگرفتن اسلاوها در سرزمین موراویا، راستیسلاو فرمانروای این سرزمین برای پاکسازی این سرزمین از کلیسای رم، از کنستانتین امپراتور بیزانس درخواست کرد که آموزگارانی را برای وی بفرستد تا مردم را به زبان خود با مسیحیت آشنا کنند. پس از آن دو برادر روحانی به نامهای سیریل (درگذشته به سال ۸۶۹ میلادی) و متودیوس (درگذشته به سال ۸۸۵ میلادی) به یک گروه اسلاو سپرده شدند و آنان نیز در برابر ایستادگی سرسختانه کلیسای رم که برگردان کتاب مقدس را تنها به زبانهای عبری، یونانی و لاتین پذیرفته میدانست، انجیل را به زبان اسلاوی برگرداندند. بدینسان الفبای سیریلیک که دارای برخی نویسههای یونانی است، به نام پدیدآورندهاش سیریل شناخته و سیریلیک رفتهرفته خط اسلاوها شد. آنگاه روسها، اوکراینیها، بلغارها و صربها این خط را به همراه آیین ارتدکس یونانی پذیرفتند و سیریلیک الفبای زبان روسی گشت.[۳] الفبای کریل یا گلاگولیتسا از همان آغاز ورود به روسیه دچار دگرگونیها و اصلاحات گردید و به ویژه در دوره اصلاحات پتربزرگ (پتر نخست) دچار تغییراتی شده و برخی از حروف آن سبک نوشتاری تازهای پیدا کردند. در سده هجدهم نیز حرف جدیدی افزوده شد و سپس در سال 1918 از نظام الفبایی 43 حرفی به 33 حرف تبدیل گشت.
تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی روسیه
ادبیات روسیه قدمتی در خور توجه دارد و یکی از غنیترین ادبیات جهان است. ریشه پیدایش آن به نیمه دوم قرن دهم میلادی برمیگردد. پیدایش ادبیات در روسیه ارتباط مستقیمی با پیدایش مذهب مسیحیت دارد. اکثر قریب به اتفاق محققان روسی معتقدند که خط و درپی آن ادبیات، با مذهب وارد روسیه شدند. اما تعداد محدودی از آنها بر این باورند که خط قبل از پذیرش مذهب در روسیه وجود داشته است. اینان در تأیید نظریه خود به این مطلب اشاره میکنند که «در سال1949 در اطراف اسمالنسک هنگام کاوشهای باستانشناسی، ظروفی را با رونوشت پیدا کردند که مربوط به اوایل قرن دهم بود، این یافتهها بیانگر آنند که خط قبل از مسیحت در روسیه وجود داشته است. این گروه، همچنین یادآور میشوند که روسیه در اوایل قرن دهم قراردادی را با دولت بیزانته منعقد نموده بود که کپی آن به زبان اسلاوی موجود است».[۴]
سعید نفیسی در کتاب تاریخ ادبیات در مورد چگونگی پیدایش و گسترش نژاد روس (اسلاو) مینویسد:
«در این زمان، اسلاوها، از شمال و جنوب در میان دو نژاد بیگانه محصور بودهاند. از شمال فنلاندیها تا نزدیک نوگورود را گرفته و مشرق روسیه را متصرف شده و در آنجا با ترکان همسایه شده بودند و تنها یک پنجم روسیه امروز در دست اسلاوها بود. بزرگترین ویژگی نژاد اسلاو در تاریخ، سرعتی است که آنان در انتشار و گسترش قلمرو خود داشته، نژادهای همسایه را تحلیل برده و در خود مستهلک کردهاند. از طرف جنوب و مشرق اسلاوها با طوایف ترک همسایه بودهاند و نزدیک به هفتصد سال این قبایل ترک بودند که بر آنها برتری داشتهاند. در این مدت، از شمال کوههای قفقاز گرفته تا ساحل باختری دریای خزر در دستشان بوده، با ایران همسایه بودهاند و همیشه از راه دربند و داریال به ایران میتاختهاند. این قبایل ترک به نژادها و تیرههای متعدد منقسم بودهاند. معروفترین آنها همان طایفه معروف خزر بوده است که مدتها دانشمندان در اصل آنها شک داشتهاند، اما اینک تریدی نیست که آنان از نژاد ترک بودهاند و مانعی که برای تجاوز به خاک ایران داشتهاند، رشته کوههای قفقاز بوده است. این خیل ترکان که برای شناخت و تشخیص آنان از دیگر ترکان که در خاور دریاچه خرز میزیستهاند به ترکان غربی شهرهاند، به طوایف بسیاری تقسیم میشدهاند که معروفترین آنها طایفه پچنگ بودهاست. سرانجام در قرن هفتم هجری که جنگجویان مغول به روسیه تاختند این ترکان غربی را نابود کردند. و سپس که از روسیه رفتند اسلاوها از ناتوانی ایشان بهرمند شدند و ایشان را راندهاند. چنانکه عدهای ازکوههای قفقاز گذشته به خاک ایران آمدند و عدهای نیز به ترکیه امروز و شبه جزیره کریمه و کشورهای بالکان و حتی در اروپایی شرقی پناهنده شدند. و عدهای که در جای خود ماندهاند، تاتارها و داغستانیهای امروزند».[۵]
در نیمه دوم قرن دهم میلادی، در دوران حکومت ولادیمیر سویاتاسلاویچ بود که روسیه مذهب مسیحیت را پذیرفت و به دنبال آن بود که خط و نوشتار وارد روسیه شد. در اینجا پذیرش مسیحیت به عنوان دین رسمی و دولت روسیه مد نظر است. قبل از قرن دهم میلادی در روسیه مسیحت به عنوان دین اقلیت وجود داشت،
«اولین بار در قرن نهم دو بار شاهزادگان تلاش کردند تا روسیه را به مسیحیت نزدیک کنند که تلاشهای آنان با عکسالعمل شدید بت پرستان روبرو شد.»
در اواخر قرن دهم «برادران سیریل و مفودی، مبلغان مسیحی مقدونیه که خود را وقف مسیحی کردن کشورهای بتپرست اسلاو نموده بودند، برای اسلاوهای غربی حروف الفبای گلاگولیتسا و برای اسلاوهای شرقی شکل دیگری از همین حروف را ساختند که سیریلیتسا نام دارد. اسم این حروف الفبا از نام یکی از برادران یعنی سیریل گرفته شده است. هر دو شکل این الفبا براساس حروف الفبای یونانی ساخته شده است و تا به امروز هم به همین صورت نامیده میشود. لازم به یادآوری است که آنها پایه و بنمایه حروف الفبای روسیه معاصراند و به نوعی میتوان گفت که الفبای روسیه امروز «تغییر شکل یافته همین حروف است».[۶]
البته در اینجا ادبیات کتبی روسیه مد نظر است که ریشه پیدایش آن در روسیه به اواخر قرن دهم میلادی میرسد، تا آنجایی که ما میدانیم زمان پیدایش ادبیات شفاهی، به خیلی زودتر از این دوران بر میگردد و در طول تاریخ همیشه در زندگی بشر بوده است. سنت ادبیات شفاهی در ادبیات هر ملتی وجود دارد و ادبیات روسیه نیز از آن مستثنی نیست. ادبیات شفاهی روسیه بسیار غنی و دارای سبکهای متنوعی مانند ترانه، قصه، افسانه، داستان حماسی، ضربالمثل، معما و رباعیات ملی است. در این آثار جهانبینی و نظام فکری مردم روسیه و همچنین مسائل مختلف زندگی آنان رشادتها، پهلوانیها، دفاع از وطن و امور جاری زندگی روزمرهشان مانند عروسی، تجارت، رقابت و سفر انعکاس یافته است. این آثار نه نتها جنبه سرگرم کننده، بلکه حالت آموزشی هم داشته و در آنها سعی شده است، چگونه زیستن را به شنوندگان بیاموزند. ادبیات روسیه باستان پایه و بن مایه ادبیات معاصر است. دیمیتری لیخاچف محقق بزرگ ادبیات روسیه باستان مینویسد: «حس حیرتانگیز مسئولیت اجتماعی که از ویژگیهای ادبیات دوران جدید است، در ادبیات روسیه باستان شکل گرفته است. در ادبیات روسیه باستان یک دید عمیق و گسترده نسبت به جهان هستی به وجود آمده است که این مشخصه، یکی از ویژگیهای ادبیات قرن نوزده نیز هست.[۶]
ادبیات کهن روسیه از ویژگیهای بخصوصی نیز برخوردار است، شاید برای فردی که علاقهمند نیست. دلگیر و خسته کننده هم باشد، زیرا در یک سلسله آثار، توصیفات تکراری به وفور دیده میشود. علاوه بر این، در برخی موارد، حتی این احتمال وجود دارد که یک اثر چند نویسنده داشته باشد، چونکه در آن موقع کتابها دستنویس بودند و کاتبان به راحتی میتوانستند بعضی از قسمتهای ناخوشایندشان و مطالبی را که باب میل آنان نبود، حذف و آنچه را که به نظرشان مهم میآید، به متن کتاب بیفزایند. یکی دیگر از ویژگیهای ادبیات روسیه باستان این بود که نویسنده به توصیف زندگی شخصی افراد نمیپرداخت. نویسندگان روسیه باستان در آثار خود مسائل و موضوعات زندگی شخصی افراد را منعکس نمیکردند، آنها به توصیف مسائل و مشکلات وطنشان و همچنین حوادث و وقایع تاریخی علاقهمند بودند. در اینجا فقط نوع «حکایت» مستثنی است که در آن زندگی و فعالیتهای شخصیتهای بزرگ و ایدهآل مذهبی وصف میشد، شخصیتها و افرادی که در زمره مقدسان بودند و پاکی اخلاقی آنها برای یک جامعه معنوی الگو و نمونه بود. مطلب مهم دیگری که در مورد ادبیات روسیه باستان باید اشاره نمود، این است که تخیل در آن نقش مهمی نداشت. نویسندگان آثار این دوره، وقایع و حوادث واقعی و یا آن حوادثی را که اتفاق نیفتاده، ولی مصرانه بدانها باور داشتند، توصیف میکردند. ضمنا در ادبیات روسیه باستان تا قرن هفدهم اسامی شرطی و غیر واقعی وجود نداشت، اسامی شخصیتهای آثار، مستند و تاریخیاند.
سبکهای آثار ادبی روسیه باستان، با توجه به موقعیت و شرایط اجتماعی و همچنین نوع موضوعات مورد بحث تعیین میگردیدند. حکایت از سبکهای اولیه ادبیات روسیه باستان است که در آنها زندگی افراد برجسته مذهبی و دولتمردان بزرگی که از نظر کلیسا مقدس بودند، توصیف میشدند. به عنوان نمونه میتوان به اثر «روایتی درموردبوریس و گلب» اشاره کرد. موضوعات آثار روسیه باستان معمولا پیرامون مسائلیاند که روسیه در آن زمان از آنها رنج میبرد. روسیه در ابتدای قرون وسطی از برادرکشی و اختلاف بین شاهزادگان زیانهای زیادی را متحمل شده بود، به همین دلیل هم همیشه دستخوش تهاجمات دشمنان بیگانه بود. موضوع اثر «روایتی در مورد بوریس و گلب» هم با توجه به مسائل فوق درباره عشق ایدهآل برادری و وفاداری به وطن است.
یکی دیگر از رایجترین و متداولترین سبکهای ادبیات روسیه باستان «سالنامهنویسی» بوده است. در این سبک درباریان و راهبان دیر معولا وقایعی را که خود شاهد آن بودند یادداشت میکردند. یکی از قدیمیترین سالنامههای ادبیات روسیه باستان «داستان سالهای گذشته» است که راهبی به نام نستور آن را نوشت. این اثر در مورد پیدایش دولت روسیه و ارتباط آن با تاریخ جهان است. نستور در این تاریخ جهان نشان میدهد. سپس در مورد چگونگی به وجود آمدن شهر (پایتخت) کیف مینویسد و حوادث مهم تاریخی و همچنین شخصیتهای این حوادث را وصف مینماید. شاید به نظر برسد که این سالنامه بیشتر شبیه به یک اثر تاریخی است تا ادبی، اما لازم به یادآوری است که به جز ثبت حوادث اتفاق افتاده در یک زمان خاص، سبکهای دیگری مانند پندنامهنویسی، سفرنامهنویسی و حکایت هم در آن هست. نویسنده نه تنها حوادثتاریخی را تعریف میکند. بلکه سعی میکند آنها را موشکافی کند و علت به وجود آمدن این حوادث را جستجو میکند. مثلا «شکست شاهزادگان در جنگ سال 1066 را در نتیجه خشم خدا میداند و دلایل مشخصی را جهت آشکار شدن خشم خدا ذکر مینماید». علاوه بر این، سالنامه حاوی پند و اندرزهای آموزنده بسیاریاند.
در سالنامههای روسیه باستان، نه تنها رشادتها و پهلوانیهای شاهزادگان، بلکه کتاب و کتابخوانی هم مورد ستایش قرار گرفته است. در «داستان سالهای گذشته» در هنگام مدح و ستایش یاراسلاو مودری یادآوری شد که او شب و روز مطالعه میکرد و مراکز کتاب در دوران او افزایش یافته بود. در این اثر مبحثی است تحت عنوان «ستایش شاهزاده یاراسلاو و کتاب»:«فواید کتاب زیاد است. کتاب هدایت کننده است. رودخانهایی است که جهان را سیراب میکند و منبع عقل است. عمق بیحدی دارد، با آنها در غم تسلی پیدا میکنیم. اگر با جدیت در کتابها دانش را جستجو کنی، با آنها در غم تسلی پیدا میکنیم. اگر با جدیت در کتابها دانش را جستجو کنی، حتما مییابی».[۷]
یکی دیگر از ویژگیهای آثار روسی باستان این است که نویسندگان آنها مشخص نیستند. تا قبل از قرن هجدهم میلادی، اکثر آثار به صورت بینام منتشر میشدند. فقط در برخی موارد، به صورت اتفاقی و برحسب شواهد نویسندگان بعضی از آنها را میشناسیم. یکی از برجستهترین و مشهورترین آثار ادبی روسیه باستان کلامی در مورد هنگ ایگور است که در اواخر قرن دوازده میلادی نوشته شده است. نویسنده این اثر بزرگ و مهم ادبی هم برای خوانندگان مشخص نیست. از دیگر گونههای قدیمی، رایج و دستنویس ادبیات روسیه باستان، ایزبورنیک (منتخب) است که از مجموعه قطعات، مقلات و کتابهای مختلف مذهبی تشکیل شدهبه نوعی میتوان گفت که دایرهالمعارف علوم دینی است. در ضمن باید خاطرنشان کرد که بیشتر این قطعات، ترجمه آثار بیزانته است. از آنجایی که گزیده مقلات و کتابها آگاهانه انتخاب میشد، به همین دلیل آنها را منتخب مینامیدند. دیمیتری لیخاچف در مورد نقش و جایگاه «منتخب سال 1076» مینویسد که این اثر مانند یک کتابخانه کوچک تخصصی است:«الان هم در کنار کتابخانههای بزرگ، کتابخانههای کوچک تخصصی مانند:کتابخانه دانشآموزان، کتابخانه دانشجویان وجود دارد. «منتخب سال 1076» هم، همانطور که اشاره شد، یک کتابخانه کوچک مخصوص به خود است. دایرهالمعارف یا کتاب راهنما نیست، بلکه کتابخانه کوچک تخصصی است. قطع (اندازه) کوچک کتاب و عدم تزئین غنی آن موجب میشود تا حدس بزنیم که کتاب سفر، کتابی که میبایست جای کتابخانه بزرگ کیف را برای شاهزادگان میگرفت، در مقابل مان قرار دارد. شاهزادگان بیشتر زندگی خود را دائما در سفر به سر میبردند، منتخب سال 1076 «مجموعه لازمترین و دوست داشتنیترین مطالب خواندنی شاهزادگان در سفرها بود».[۸]
از ویژگیهای اصلی آثار ادبیات قرون وسطی روسیه میتوان به عدم پرداختن به توصیف زندگی شخصی افراد، نبودن عنصر تخیل و اسامی واقعی در آثار ادبی روسیه باستان و همچنین علاقه به انعکاس موضوعات و حوادث تاریخی و مسائل و مشکلات وطن، اشاره نمود. پذیرش مسیحیت به عنوان دین رسمی و دولتی روسیه یکی از حوادث تاریخی بود که به سزایی در توسعه و شکوفایی ادبیات روسیه باستان و همچنین در محتوای آثار این دوره داشته است. اکثر آنها پیرامون موضوعات مذهبی، اخلاقی و آموزشیاند. در اولین آثار ادبیات روسیه باستان، نقل و قولهای مستقیم و غیر مستقیم زیادی از انجیل دیده میشود؛ در این آثار، نویسندگان با اشتیاق به موضوعات مذهبی و تاریخی روی میآوردند. در بعضی از سبکهای ادبیات روسیه، مانند سالنامه نویسی اسناد و مدارک تاریخی و بسیار قدیمی وجود دارند که هیچ جای دیگری ثبت نشده است. ترجمه و گردآوری آثار مذهبی و اخلاقی هم در اوایل قرون وسطی رونق خاصی در ادبیات روسیه داشته است.
هزار سال پیش در روسیه کتاب به وجود آمد و همهی آثار آن تاکنون در دست نوشتهها و کتابهای چاپی به ما رسیده است. هزار سال پیش به خاطر احترام به خواندن کتاب و درک اهمیت و زیبایی کلمات، نوشتن و خط به وجود آمد. در قرن نهم میلادی به همت برادران کریل (869-827 م) ومیفّدی (885-815م) بود که اولین الفبای اسلاو ایجاد شد و تا به امروز هم تعداد زیادی از حروف آن همچنان کاربرد دارد. این الفبا کیریلیستا نام گرفت و در همین دوران بود که اولین کتب با استفاده از این الفبا نوشته شدند. براساس روایتهای موجود در زندگی نامهی مربوط به کنستانتین (کیریل) و میفّدی، الفبای اسلاو در سال 863 پس از میلاد مسیح و به عبارتی 6363 سال پس از پیدایش زمین به وجود آمد. در سال 862 یعنی یک سال قبل از ایجاد الفبا، فرستادهای از جانب شاهزاده راستیسلاف از تأثیر سیاست آلمان و گسترش آیین کاتولیکهای آلمانی وحشت داشت و با آن مبارزه میکرد، این فرستادگان از امپراطور تقاضا کردند تا مبلغینی را برای ترویج تعالیم دینی به سرزمین موراویا بفرستد که نه به زبان لاتین یا آلمانی و بلکه به زبان دیگری که برای مردمان این سرزمین قابل فهم باشد سخن بگویند.
انتخاب این مبلغ برای امپراطور کار دشواری نبود و او خیلی زود کنستانتین را برای این امر برگزید زیرا هم تجربهی دیپلماتیک و سیاسی و هم تجربهی تبلیغ دینی داشت و هم اینکه به چندین زبان از جمله زبان اسلاو تسلط کامل داشت. امپراطور همچنین به او دستور داد تا الفبایی را برای اسلاو زبانها تدوین کند. کیریل مقدس هم با استفاده از ترکیب الفبای زبان اسلاو و یوانی الفبای جدیدی را متشکل از 38 حرف ایجاد کرد و بعدها شاگردان او 5 حرف دیگر به آن افزودند و تعداد حروف به 43 رسید. بدین ترتیب، کیریل با کمک برادر خود میفّدی، کتابهای مقدس و دینی را با استفاده از الفبای جدید ترجمه کرده و برای تبلیغ دین و مذهب رهسپار سرزمین موراویا شدند. البته باید اشاره کرد که تا پیش از الفبای کیریلیتسا الفبای دیگری به نام گلاگولیتسا وجود داشت که در برخی مناطق غربی سرزمینهای اسلاونشین به کار میرفت و حتی در برخی از کلیساها و معابد نیز تا قرن بیستم همچنان مورد استفاده بود؛ ولی در کتب خطی هیچ نوشتهای با این الفبا پیدا نشده است. هدف اصلی این دو برادر در حقیقت ترویج تعالیم مسیحیت در میان اسلاوها بود. آنها به خوبی میدانستند مردمان اسلاو که تازه به دین مسیحیت گرویده بودند، به کتابهایی در این زمینه و به زبان اسلاو نیاز داشتند. کیریل به محض ایجاد الفبا کم کم وارد زندگی مردمان اسلاو شد. و بدین ترتیب، خط و نگارش با ورود مسیحیت به سرزمین اسلاو شکل گرفت و منجر به پیدایش کتب فراوان در این سرزمین شد.[۹]
تاتارها به مدت 2 قرن بر مردم حکومت کردند تا سرانجام در سال 1480 توسط شاهزاده ایوان سوم بساطشان برچیده شد. او کسی بود که برای اولین بار حکومت یکپارچه همراه با استبداد را حاکم گرداند. روسیه تقریباً دویست سال از دنیا عقب بود و تا قرن هفدهم از رنسانس تاثیر نپذیرفته بود. در سال 1682 با به سلطنت رسیدن پتر کبیر، غربی سازی و تشویق به غربی شدن آغاز شد و بویژه از تمدن آلمان و فرانسه تاثیر پذیرفتند. اعزام دانشجو و آوردن مربی آغاز میشود و این روند تا زمان الیزابت (یلیزاویتا) و کاترین دوم (یکاترینا) پیگیری میشود. با وجود اینکه پتر و جانشینانش به دنبال پیشرفتهای فرهنگی بودند بر مردم ظلم و ستم روا میداشتند و تحصیلات و فرهنگ به اشراف و ثروتمندان محدود بود و برای مردم عادی تعلیم و تربیتی وجود نداشت.
اما در قرن هجدهم تفکرات آزادیخواهی با وجود سانسورها به مطبوعات راه یافت و در همین زمانها بود که الکساندر رادیشف سفرنامهای از سنت پتربورگ به مسکو را منتشر کرد و در آن به روشنگریهایی در مورد حکومت دیکتاتوری و برده داری پرداخت که همین کتاب باعث تبعیدش به سیبری شد و اولین قربانی اصلاحات در روسیه است. شکست ناپلئون به بیداری ملی کمک میکند، تا حدی که نارضایتیها سبب کودتای نافرجام افسران ارتش پس از مرگ الکساندر اول شد که البته توسط نیکلای اول در هم کوبیده شد. انقلابیون به سرعت سرکوب شدند، نیکلای اول بعد از شکست دادن انقلابیون حکومت دیکتاتوری شدیدی را حاکم گرداند. چیزی که روشن است تا پیش از قرن نوزدهم هیچ اشرافی که بتوان آن را در ادبیات جهان مطرح دانست در روسیه خلق نشده بود. کهنترین کتابهای باقی مانده انجیلها هستند. چیز دیگری که از گذشته باقی مانده بود سرودها و ترانههای مذهبی و غیر مذهبی بودند که سینه به سینه منتقل میشدند. آثار غیر مذهبی شامل 3 گروه هستند:
- ترانههای خرمن برداری، ترانههای عاشقانه، سرودهای عزاداری، جادوگری، چیستانها؛
- روایات نیمه تاریخی که با افسانهها آمیختهاند؛
- رمانسهای منثور آهنگین.
یکی از این داستانها که قدیمیترین شاهکار مکتوب ادبیات روسیه شناخته میشود، سپاه ایگور است که داستان هجوم ناکام سپاه شاهزاده نووگوراد را بر پولووتسیهای بیگانه در سال 1185 را بیان میکند. در زمان حکومت مغولها تا شروع سلطنت پتر آثار ادبی قابل توجهی خلق نشد. از این زمان تعدادی ادعیه مذهبی، کتابهای آموزنده اخلاقی و زندگی قدیسین و نامههایی به جا مانده است. در سال 1681 کشیشی به نام آواکوم به جرم بدعت در آتش سوزانده میشود، او زندگینامه خود را نوشته بود که این اولین اتوبیوگرافی موجود در زبان روسی است.
در اوایل قرن 16 بر پایه مناسک کلیسا درامهایی به وجود آمدند که در حد نمایشنامههای ناقص بود. درامهای بعدی روسی تقلیدی از درامهای آلمانی بودند که بوسیله گروههای تئاتر دوره گرد به روسیه آورده شده بود. در سال 1677 یک دسته از رمانسهای شوالیهگری از لهستانی ترجمه شد که در پیشرفت داستانهای منثور بسیار مهم بود. پتر کبیر بانی رنسانس در روسیه بود. و پس از آن بود که روسها شروع به تقلید از دانش کلاسیک یونان و روم و نئوکلاسیکهای فرانسوی کردند و ارتباط با اروپائیان باعث تقلید شیوههای آنها در ادبیات شد.
کم کم انواع بابهای ادبی در ادبیات روسیه گشوده شد، نمایشنامههایی به تقلید از آثار کورنی و راسین نگاشته شد و حماسهها و تراژدیها، مراثی و چکامهها، حکایات، اشعار اجتماعی و آثار طنز آمیز با رعایت قواعد بوالو به صورت گسترده انتشار یافتند. حتی آثاری که برای تجلیل از پتر نوشته میشدند، به تقلید از ستایش نامههایی بودند که از لوئی چهارم تالیف شده و به همین دلیل (تقلید) هیچ کدام از این آثار ارزش ادبی چندانی نداشتند.
تعداد اندکی از نویسندگان قرن هجدهم سزاوار آن هستند که از خود و آثارشان نامی برده شود. «آنتیوخ دمیتریویچ کانتمیر» که هجو نامههایی برضد تعصبات کهن مذهبی و سبکسریهای جدید مینوشت. «واسیلی کیریلوویچ ترتیاکوفسکی» که اشعار ضعیفی سرود و ترجمههای زیادی از فرانسه انجام داد، اما بیشتر شهرتش بخاطر تدوین نظریات نئوکلاسیکها درباره شعر به زبان روسی بود. «میخائیل واسیلیویچ لامانوسوف» بنیانگذار واقعی ادبیات جدید روسی بود و قصاید باشکوهی در قالب نظم نو به زبان اسلاونیک سرود و به این ترتیب زبان روسی را غنا بخشید. «الکساندر پتروویچ سوماروکوف» نویسنده طنزنامهها، حکایات و نقدهای ادبی است. او نویسنده نخستین درام کامل روسی یعنی تراژدی خورف استوار است. گاوریل رومانوویچ در ژاپن که اصل و نسب تاتاری داشت در کار خود تا مقام منشیگری کاترین دوم پیشرفت کرد، شهرت او بخاطر غزلیات، سرودهای مذهبی و چکامههایش است. «دنیس ایوانوویچ فونویزین» شهرتش را مدیون دو کمدیاش است. سه نویسنده دیگر بودند که شیفته الهامات قلبی بودند، «نیکلای میخائیلوویچ کارامازین»، «واسیلی آندریوویچ ژوکوفسکی» و «ایوان آندرئیوویچ کریلف» بودند. فاصله بین سال 1820 که اولین اثر پوشکین منتشر شد و تا سال 1883 که تورگینف از دنیا رفت، عصر طلایی ادبیات روسی نامگذاری شده است. دو دهه نخست این دوره رمانتیسم خوانده میشود که در همین سالها پوشکین ولرمانتوف اشعارشان را سرودند.
در سال 1840 کم کم واقعگرایی جایگزین رمانتیسم شد، حتی برخی از آخرین آثار پوشکین رگههای واقعگرایی را نمایش میداد. ظهور گوگول و انتشار اولین اثرش در 1842 شروع واقعگرایی در ادبیات روسیه بود و همین سالها بود که گوگول، تورگینف، داستایفسکی و تالستوی ادبیات روسیه را در ادبیات جهان مطرح کردند. واقعگرایی در ادبیات روسی به همدلی با رنج کشیدگان میپرداخت و بخاطر همین خصیصه از نوع فرانسوی آن متمایز است. پر ارزشترین آثار ادبی عصر طلائی روسی شامل رمانها و اشعار غنایی است هرچند بسیاری از داستانهای کوتاه، خاطرات و نمایشنامههای این دوره نیز بسیار ارزشمند است. در قرن نوزدهم بغیر از اشعار پوشکین و لرمانتوف فقط آثاری میانمایه باقی مانده است. «الکسی واسیلیوچ کالتسف» در رقابت با پوشکین اشعاری سرود اما بیشتر شهرتش بابت ترانههای عامیانه تصنعی او است. «فئودور ایوانوویچ توتچف» شاعر غنایی این عصر است که اشعاری با مضامین فلسفی و درباره طبیعت دارد. «الکسی کنستانتینوویچ تالستوی» بزرگترین شاعر طنز و هجو روس است. «آفاناسی آفاناسیویچ فت» مدافع ناب و نخستین شاعر پارناسیان فرانسوی و بیانگر اعتقاد هنر برای هنر بود و بالاخره میرسیم به «الکساندر سرگیویچ پوشکین» که به «بایرون روسیه» مشهور است. پوشکین بزرگترین سراینده منظومههای داستانی در ادبیات روسیه است.[۱۰]
داستانهای پوشکین سراسر عشقهای پرشور است. داستانها حال و هوای شرقی دارند، زنان داستانها زیبا و افسرده و مردان شهوانی و ناکام تصویر میشوند. پوشکین اشعارش را در هواخواهی از آزادی و لیبرالیسم سروده است اما بهترین اشعارش درباره عشق و طبیعتند و نمایشنامههای او درام واقعی نیستند، بلکه کم و بیش بررسیهای کوتاهی از شخصیت و موقعیت دراماتیک شناخته میشوند. مهمترین اثر نمایشی پوشکین «بوریس گادونوف» نام دارد که یک تراژدی تاریخی در قالب شعر آزاد است. این اثر نخستین گامی است که در زمینه تراژدی رمانتیک روسی برداشته شده است. عظمت و اهمیت شعر پوشکین در زبان روسی تا به حدی است که برخی صاحب نظرات معتقدند «زبان روسی به پوشکین به مراتب بیشتر مدیون است تا زبان انگلیسی به شکسپیر» و در آخر اینکه پوشکین شاعر مردمی ملت روسیه است.
«میخائیل یوریویچ لرمانتوف» شاعری بود که تحت تاثیر شیلر، بایرون و شلی قرار داشت. شاعری بود دارای روح عصیان و طغیان برضد استبداد، بر ضد هرگونه محدودیت آزادی فردی و برضد زشتی بی مایگی و بیهودگی زندگی. او در سال 1837 در مرگ پوشکین منظومهای تند و آتشین سرود که باعث شد به قفقاز تبعید شود. لرمانتوف در رمان قهرمان دوران فرا رمانتیسم به سوی واقعگرایی طنزآمیز گرایش پیدا کرده است.
بهترین آثار رماننویس مهم روسیه گوگول آمیزهای عجیب و شگفتی آور از ژرفترین احساسات همدردی، واقعگرایی زنده و طنزپردازی نشاطآور است. او از یک سو با شخصیتهای داستانهایش همدردی میکند، از طرف دیگر به آنها میخندد. او همه چیز را با دیدی رمانتیک، هیولاوار یا مسخ شده میبیند، شخصیتهای داستانهایش علیرغم حقیقی بودن مانند آدمکها هستند. او نویسندهای اصلاح طلب است اما نه انقلابی، نویسنده قابل اهمیت دیگر روسیه «ایوان سرگیویچ تورگینف» است که در داستانها و رمانهایش اغلب شرح واقعگرایانه زندگی مردم را با وصف غنائی طبیعت درهم میآمیزد. شیوه برخوردش با آدمهای داستان تقریباً عینی است و به ندرت پرده از روح آنها کنار میزند. او در آفریدن قهرمانان زن استاد است و بیشتر مردان داستانهایش یا از زنان فروترند یا به آنها وابسته؛ تورگینف در برخی از آثارش طبقه متوسط را به عنوان نیروی رهایی بخش بالقوه کشور دانسته است، عمده شهرت تورگینف بر داستانهای کوتاه و رمانهایش استوار است. دیگر نویسنده بزرگ روس «فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی» در ابتدا تحت تاثیر گوگول و در آمیزش احساس همدردی با طبیعتگرایی توانا بود، اما به تدریج از سایه گوگول خارج شد. رمانهای دوره آخرش از جنبه روانشناسی ژرفتر و از لحاظ عاطفی قویتر از رمانهای پیشین او هستند. او در شاهکار خود «برادران کارامازوف» ناکامیها، زشتیها، پستیها و بویژه بیماریهای روحی را با چیرهدستی تشریح کرده و از پوشیدهترین مظاهر روح انسان پرده بر میدارد، اما با این وجود رمانهای داستایفسکی بیش از حد بیمارگونه، سرشار از درد و امور غیر عادی و خلاف قاعده است. همدردی صمیمانه با آزردگان، اندیشههای ژرف، عشق به همه زندگان و دلبستگی صمیمانه به مذهب، محسناتی هستند که رمانهای او را در شمار مدارک بزرگ انسانیت و مسیحیت جای دادهاند و در میان تمام استادان داستاننویسی روسیه و جهان داستایفسکی روحانیترین است.
دیگر داستاننویس بزرگ روسیه، «لـِف نیکلایویچ تالستوی» است. او همواره وجدانی بسیار زنده و فعال داشت. او همواره با کم مایگی ریاکاری و غربزدگی مخالف بود. تولستوی برخلاف داستایفسکی به رعایت نکات دستوری در هنگام نوشتن پایبند بود. شیوه او بازکاوی روح انسانی و تشریح کامل عوالم نفسانی است. تالستوی با آفرینش حماسه ملی روسیه «جنگ و صلح» تصویری گیرا و عظیم با غنایی شگفت انگیز از زندگی روسها در اوایل سده نوزدهم ترسیم میکند. توانایی تالستوی در مقام یک کاوشگر و تحلیلگر زندگی و دردهای اجتماعی قابل انکار نیست و بعد از روسو هیچ نویسندهای نتوانسته همپای تالستوی وجدان بشری را به خود آورد.[۱۰]
از اوایل دهه 1840 شکاف فکری میان اسلاو دوستان که به محافظهکاری، نسبت گروی مذهبی و ملیت گرایی اعتقاد داشتند و غربزدگان که به لیبرالیسم، دین زدایی و دوستی بیشتر با فرهنگ بیگانه معتقد بودند، کم کم عمیقتر شد. سرانجام یکی از اعضای سازمانی تندرو به نام «اداره ملت» در سال 1881 الکساندر دوم را به قتل رساند. دوره سلطنت الکساندر سوم نسبتاً آرام بود اما در اواخر قرن نوزدهم جنبشهای انقلابی و نارضایتیها کم کم شروع شدند که همین مبارزات در نهایت به انقلاب سوسیالیستی انجامید.
در فاصله سالهای 1883 و 1917 دو گرایش ادبی جریان داشت. یک گروه که شعار آنها مسئولیت اجتماعی و شیوههای مبتنی بر واقعگرایی و طبیعتگرایی است که راه رمان نویسان و نمایشنامه پردازان عصر طلایی را ادامه میدادند، گروه دوم به گرایش نوخواهی مشهور هستند که در مسیر زیبایی شناسی و نمادگرایی پیش میروند.
از گروه اول، «ولادیمیر گلاکتیونوویچ کورولنکو» نویسنده آزادیخواه و روزنامه نگار است که داستانهایش بیانگر همدردی او با ستمدیدگان است. دیگر نویسنده گروه اول «آنتون پاولوویچ چخوف» میباشد. او همانند گوگول حس شوخ طبعی شگفت آوری دارد که با درک عمیق مصیبت زندگی همراه است. نخستین داستانهایش با آنکه طرحهایی شاد و خنده آور هستند اما از نظر قدرت ادراک فوق العاده هستند و پس از آن در یک دوره تمام نوشتههایش حزن انگیز و دردناکند و باز دوباره بارقه امید همزمان با تغییر وضع کشور بر دل آثارش تابید. او با اینکه راه درمان را نمیداند، اما دردها را به خوبی میشناسد و چشم به انقلاب آینده میدوزد. چخوف مفسر برجسته زمانه و سرزمین خویش است. «ماکسیم گورکی» دیگر نویسنده برجسته تاریخ روسیه است، سهم گورکی در ادبیات روس این است که او به کشف دنیای تازهای در عالم مردم فرودست و مطرودشدگان اجتماعی دست یافت. آنچه میخواست بگوید آن بود که آوارگان و ولگردان بی سروپا چنان روح زیبایی دارند که نباید از یاد بشریت بروند. آثار گورکی از در به دری و سیه روزی جوانی او و ایمان به نیروی مردم و خوش بینی به آینده و عشق به زندگی الهام گرفته است و در عین حال با روح انقلابی و رمانتیک او عجین است. علاوه بر تمام هوشمندی و ظرافتها نکات غیرقابل باوری هم در داستانهای گورکی هست، آدمهای بی سروپایی که بیش از اندازه زیرک و آگاهند.[۱۰]
پس از ثبات اتحاد جماهیر شوروی، ادبیات بیشتر به ستایش رژیم تازه و شرح داستانهای انقلابی و توصیف تلاش و مبارزه مردم و بیان امید به آینده اختصاص یافت. از سال 1917 تمام مظاهر ادبی تحت سانسور شدید بودند و به طور کلی شکل تبلیغاتی و تعلیمی داشتند در مجموع آثار خلق شده در زمان شوروی نتوانستند در ادبیات جهان جایگاهی احراز کنند.
از همان آغاز انقلاب شعر ابزار افزایش و ایجاد امید و شور و حرارت شد و باعث اوج گرفتن احساسات و هیجانات انقلابیون شد و مضمونهای عمده زندگی طبقه کارگر، تجربیات و رویدادهای روستایی و شور و شوق بریدن از گذشته و برقراری نظامی نو بود. چهرههای برجسته این جربان «سرگئی یسنین» شاعر روستاها و «ولادیمیر مایاکوفسکی» که از ادبیات بعنوان حربه اجتماعی استفاده میکرد، هستند و به دلیل استفاده از واژهها و عبارات جاری در شعر روسی توانست با تودههای مردم ارتباط برقرار کند. از شاعرانی که از قلم خود در جهت دلخوشی نظام حاکم استفاده نکردند، میتوان از «باریس پاسترناک» و «آنا آخماتوا» نام برد که باریس پاسترناک به سبب نوشتن دکتر ژیواگو برنده جایزه نوبل شد. به طور کلی رمان و داستان کوتاه در مسیر همان گرایشهایی پیش رفتهاند که شعر پیموده است و نویسندگانی چون «یوگنی زامیاتین»، «ایزاک بابل»، «الکسی تالستوی» و «الکساندرویچ شولوخوف» را میتوان نام برد.
در زمان شوروی در زمینه طنز آثار قابل مطرح کردن وجود ندارد، اما برخی قطعات شاد و خنده دار هستند که جنبه تعلیمی دارند. طنز نویسان نیز در جهت هجو سرمایه داری میکوشیدند و همینطور مطالبی در تمسخر هرگونه سرمایه داری، مانند داستانی که یادگار سفری به آمریکا و به هجو این کشور پرداخته است. بزرگترین فکاهی نویس اتحاد شوروی «میخائیل میخائیلویچ زوشچنکو» است که با داستانها و طرحهای کوتاهش سبب تمسخر فساد کمونیستی، تشریفات اداری، علم و نظایر آن میپردازد، آثار او در مطبوعات کمونیستی مورد حمله قرار گرفت و خود او هم در سال 1946 از ادبیات شوروی «پاکسازی» شد.
از سالهای 30 تا 70 قرن بیستم، برخی از نویسندگان به مبارزه با رئالیسم سوسیالیستی برخاستند و بین آنها میتوان به نویسندگان صاحب نامی مانند «آلکساندر سولژنیتسین» و «باریس پاسترناک»، شاعرانی مانند «یوگنی یفتوشنکو» و «یوسیف برودسکی» اشاره نمود. دیگران مانند «میخاییل شولوخوف» راه دیگری به غیر از کنار آمدن با سسیتسم ندیدند. شاعران بزرگی مانند «ولادیمیر مایاکوفسکی» و «سرگی یسنین» راهی به غیر از خودکشی نیافتند. آنان که زنده ماندند یا جلای وطن کردند و یا آثارشان چاپ نشد. داستانهای کوتاه «ایوان بونین» و رمانهای «ولادیمیر نابوکوف»، آثار «باریس پاسترناک» و «میخاییل بولگاکوف» و شعرهای «آنا آخماتووا» از این دست هستند.[۱۰]
مردم روسیه ادبیات شفاهی غنی خلق کردهاند: ضرب المثلهای خردمندانه، معماهای هوشمندانه، سرودهای شاد و غمگین جشنها و مراسمهای مذهبی، افسانههای بزرگ درباره پیروزیهای قهرمانانی که از سرزمین مردم دفاع کردهاند. اشتباه است اگر که فکر کنیم این ادبیات حاصل اوقات فراغت مردم بوده است، که نتیجه شأن و منزلت و شعور مردم بوده است.[۱۱]
سخنان آ.ان.تولستوی به روشنی و دقت بیانگر ماهیت فولکلور میباشد. فولکلور: خلاقیت مردمی است، که از اهمیت زیادی در بررسیهای روانشناختی ملتها در دوران معاصر برخوردار است. فلکلور در خود آثاری را در بر گرفته است که تصورات مهم و اساسی ملت را درباره ارزشهای مهم زندگی منتقل میکنند: کار، خانواده، عشق، وظیفه اجتماعی، میهن. حتی امروزه نیز فرزندان ما با این آثار پرورش یافته و تربیت میشوند. شناخت فولکلور یک ملت امکان شناخت آن ملت و در نهایت شناخت خود را فراهم میکند.
در فولکلور اولین اثر مکتوب هیچ وقت مشخص نشد چرا که نویسنده آثار نیز مشخص نبود. متن سینه به سینه تا به امروز رسیده تا به شکلی درآمده که امروزه درباره آن مینویسند. اما نویسندگان آن را به زبان خود نقل میکنند، چرا که قابل فهم بوده و خواندن آن آسان باشد. امروزه در تمام دنیا مجموعههایی دیده میشوند که در خود یک یا چندین سبک فولکلور روسی را جای دادهاند. مانند: «حماسه» ال.ان.تولستوی، «آثار منظوم مردم روسیه» ت.ام.آکیمووا، «فولکلور روسی» و.پ.آنیکین، «ترانههای مراسمهای روسی» یو.گ.کروگلوف، «مقالاتی درباره فولکلور روسیه» و.ای.کالوگین، «فولکلور اتحاد جماهیر شوروی» ک.ان.فِمِنکوف، «درباره فولکلور روسی» اِ.و.پامِرانتسِوا، «افسانههای عامیانه روسی» و «مردم-هنرمند: اسطورهها و افسانهها» ک.آ.زورابوف. در تمامی این آثار نویسندگان چند سبک فولکلور چون: چیستان، ضرب المثل، ترانههای محلی، سرودهای حماسی، داستانها، اشعار و رباعیات و... مشخص کردهاند.
کلمه فولکلور به معنای کلمه از زبان انگیسی، یعنی حکمت عامیانه. فولکلور شعری است که توسط مردم خلق شده و در توده مردم عادی میباشد، که در آن مردم فعالیت حرفهای، نوع و شیوه زندگی اجتماعی، مفهوم زندگی، طبیعت، فرهنگ و اعتقادات خود را منعکس میکنند. در فولکلور باورها، آرمانها و خواستههایمردم، تخیل شاعرانه او، دنیای غنی افکار، احساسات، تجربیات، اعتراض علیه استثمار و ستم، رویای عدالت و سعادت تجسم میشود. در جامعه ماقبل طبقاتی، فولکلور بسیار نزدیک به دیگر گونههای فعالیت انسان بوده که منعکس کننده بارور شدن دانش و مفاهیم مذهبی-اسطورهای او بود. در روند توسعه جامعه انواع گوناگونی از ادبیات شفاهی عامه به وجود آمد. برخی از این ژانرها مدتهای زیادی دوام داشتند. ویژگی آنها این است که فقط در مدارک شفاهی دیده میشوند. در متون زمانهای باستان، که ویژگیهای باستانی محتویات و ساختار شاعرانه آنها حفظ شده است، و در مدارک قوم شناختی مللی که در سطوح توسعه جوامع دوران ماقبل طبقاتی میزیستهاند، به چشم میخورد. فقط از قرن 18 و پس از آن بود که متون اصلی اشعار محلی شناخته شدهاند. تعداد بسیار کمی از نوشتههای قرن 17 حفظ شده است. مساله منشا بسیاری از آثار فولکلور بسیار سخت تر از آثار ادبی میباشد. نه تنها نام و شرح حال نویسنده، خالق متن، اوضاع اجتماعی که افسانه، حماسه، شعر در آن به وقوع پیوسته و مکان وقوع آن نیز ناشناخته است. درباره تفکر ایدئولوژیکی نویسنده تنها میتوان از روی متنی که گاهی سالها بعد به ثبت رسیده است، قضاوت کرد.[۱۲]
حماسه قهرمانانه روسیه (حماسه) میراث قابل توجهی از گذشته، شواهدی از هنر باستانی و فرهنگ مردم است که در تاریخ شفاهی حفظ شده استو ممکن است که به صورت طرح و محتوای اولیه و اصول اصلی باشد. حماسه نام خود را از کلمه «واقعه» گرفته است. و به معنی آن است که حماسه درباره حقیقتی است که زمانی در مکانی، هرچند نه همه واقعه، رخ داده است. حماسه اغلب از زبان راویان (اغلب بی سواد) نوشته میشود که آن را از گذشته به خاطر سپردهاند. حماسهها فقط در مرزهای روسیه و به طور عمده در شمال و در سیبری ثبت شدهاند. در مناطق جنوبی در حاشیه ولگا و در دنبه شدت تغییر یافته و خراب شدهاند. در همین حال، باید در نظر داشت که شمار زیادی از سوژهای اصلی در مرزهای دولت کیفی خلق شدهاند. اما در قلمرو اوکراین حماسه دیده نشده است. منشا هر آواز حماسی یک واقعیت تاریخی است. در حماسه نیز مانند دیگر داستانهای عامیانه، افسانه و اغراق به چشم میخورد. شوالیهها مردمان غیر عادی با نیروی زیادی بودهاند که تحت فرمان کسی نبودهاند.[۱۳]
اشعار غنایی عامیانه ماهیت متفاوتی از دیگر گونهها و انواع فولکلور دارند. محتوای آن متنوعتر از حماسه قهرمانی و دیگر ژانرها میباشد. در یک زمان این اشعار خلق نشدهاند. هر زمانی اشعار مربوط به خود را داشته است. دوام هر ژانر شعری نیز متفاوت بوده است. برای مثال اشعار زنانه با موضوع خانوادگی، با ازدواج آغاز شده، به عنوان مهمترین و سنتیترین نسبت به دیگر ژانرها میباشد. اشعار قرن 18 و کمی بیش از نیمه قرن 19، بیش از یک قرن دوام داشتند و پس از اصلاحات جنگی سالهای 70 قرن 19 از خاطر مردم رفتند. با به وجود آمدن مخالفت علیه ستم فئودالی، این موضوع مورد توجه شاعران بزرگ قرار گرفت و موجب انعکاس و تقلید آن در آثار ادبی شد. اما آنها به سرعت پس از اصلاحات، با خالی کردن جای خود برای انواع جدیدی از آثار برای مبارزه و اعتراض، فراموش شدند. انواع گوناگونی از شعر وجود دارد. برای مثال شعر کودکان، اشعار مراسم عروسی، کُر، که نه در محتوا و نه در شکل شباهتی به یکدیگر ندارند.[۱۴]
فلکلور در دوره شوروی به شکل تودهای از فرهنگ عامه دوره سوسیالیسم میباشد. ریشههای آن در سنتهای مردمی شاعرانه قدیم میباشد. که بر اساس آنها رشد یافته و ادامه ارگانیک و طبیعی آن در شرایط تاریخی جدید میباشد. ویژگیهای فرهنگ فولکلور شوری مرتبط با تاریخ جامعه شوروی است. در مقایسه با متون سنتی در فولکلور شوروی از ثبات و اهمیت مستقلی برخوردار است. اما در اینجا نیز در نهایت توسط نویسنده پشتیبانی نشده و قانونی شمرده نمیشود. به همین دلیل ممکن است که تحت تاثیر قوانین موجود قرار گیرد.[۱۵]
از آنجا که در دوره شوروی تمام هدف برای رسیدن به انسانی با ایدههای کمونیستی بود، این موضوع تبدیل به اساسی ترین موضوع در فولکلور تمام طول تاریخ شوروی شد. و به وفور در اشعاری که توسط کارگران و سربازها در دوران انقلاب و پس از آن دیده میشود. مهمترین موضوع فولکلور جنگ میهنی در این دوره توصیف مستقیم خود نبرد و قهرمانان و شرکت کنندگان در آن میباشد. در بیشتر موارد این چنین آثاری بر اساس رویدادهای خاص و صحنههای جنگ با متجاوزان و ارتش سفید ساخته میشدند.
آمیختن شخص با جامعه از ویژگیهای آثار اواخر دوره شوروی میباشد. قهرمانان اصلی آنها را کارگران پیشتاز استاخانوف تشکیل میداد. در بیشتر موارد اسامی مشخصی داشتند: چکالوف، استاخانوف، پاشا آنجلینا، کریوُنوس و.... اما با وجود تمام وضوح خود، این اسامی در خود ویژگیهایی داشتند که برای مردم دوره شوروی تیپیک شده و به همین دلیل امکان به وجود آمدن قهرمانان جدید در فولکلور به وجود آمد.
هنر عامه در سالهای جنگ جهانی دوم تبدیل به یک اسلحه برای مبارزه با متجاوزان فاشیست آلمانی شد. موضوع اصلی فولکلور در این دوره اعمال میهن پرستانه مردم شوروی در مبارزه برای آزادی و استقلال کشور بود. همانند ادوار قبل، پیدایش آثار جدیددر دو مسیر پیش میرفت: از یک سو، آثار شاعران بزرگ و فولکلور دوره شوروی در دوره جنگ میهنی باز خوانی و باز گویی میشد، از سوی دیگر آثار اصلی زیادی به وجود آمدند. ترانه با ماندن در معنای کلمه خود در دوران جنگ، یکی از انواع سلاحها در این دوران بود که به شدت وارد زندگی سربازان شوروی شد. مرگ در اردوگاههای نازی و مناطق تحت اشغال دشمن، از اهمیت ویژهای در ترانههای روسی و شوروی برخوردار بودند. این ترانهها روح مردم شوروی را مورد حمایت قرار داده و اراده آنها را برای مبارزه تا آخرین قطره خون تقویت میکردند.[۱۵]
ادبیات روسی
آثار ادبی در ادبیات روسیه از لحاظ شکل و ساختار به چهار دسته (حماسی، غنایی، حماسی-غنایی، نمایشی) تقسیم میشوند. هر یک از این دستهها به انواع وقالبهای مختلف ادبی مانند داستان بلند، رمان، وقایع نگاری، قصه، روایت، افسانه، قصیده، ترانه، غزل، منظومه، بالاد، رمان منظوم، داستان حماسی، تراژدی، کمدی، درام و... تقسیم میشوند:
حماسه
یکی از دستههای اصلی ادبیات داستانی است. پیدایش داستانهای حماسی به ادبیات شفاهی (فولکلوریک) و پهلوانی قدیم برمیگردد. برای نمونه میتوان به داستانهای حماسی یونان باستان یعنی ایلیاد و ادیسه اشاره کرد. از مشهورترین آثار حماسی ادبیات روسیه، داستانهای حماسی در مورد سادکو، ایلیا مورومتس، دابرینیا نیکیتیچ و... هستند. در ابتدا، داستانهای حماسی به صورت نظم بودند، اما بعدها به جای نظم، نثرهای حماسی وارد ادبیات شد که وجه تمایز آنها در این بود که حوادث بیشتری از زندگی را دربرمیگرفتند. البته کلمه حماسه در ادبیات روسیه در تقسیم بندیهای انواع ادبی، با اندکی تغییر در معنی اولیه این واژه، همه انواع داستانی و نثر، مانند داستان کوتاه، داستان بلند، رمان، وقایع نگاری، قصه، روایت، افسانه و... را در بر میگیرد.[۱۶]
رمان
بلندترین نوع ادبیات داستانی است. رمان جریان پیچیده زندگی و پدیدههای مختلف و متعدد جامعه را بازتاب میدهد. در حوادثی که در رمان توصیف میشوند، به طور معمول شخصیتهای زیادی شرکت دارند و دوران مختلف زندگی آنها به تصویر کشیده میشود. لف تالستوی، داستایفسکی، ایوان تورگنف، ایوان گانچاروف و... رمان نویسهای مشهور ادبیات روسیه هستند.[۱۷]
داستان بلند
داستان بلند (повесть)، نوع بلند ادبیات داستانی است که در آن نه یک حادثه، بلکه حوادث یک دوره از زندگی قهرمان اصلی داستان به تصویر کشیده میشود. استپ اثر آنتون چخوف، دختر کاپیتان اثر الکساندر پوشکین، شنل اثر نیکلای گوگول، یادداشتهای خانه اموات اثر فئودور داستایفسکی، مرگ ایوان ایلیچ اثر لف تالستوی مشهورترین داستانهای بلند ادبیات روسیه هستند.[۱۸]
داستان کوتاه
داستان کوتاه (рассказ)، کوتاهترین نوع ادبیات داستانی است. به طور معمول فقط یک حادثه در داستان کوتاه به تصویر کشیده میشود و خواننده هیچ چیزی از قبل و بعد از این حادثه نمیداند. خوابم میاد اثر آنتون چخوف، چهار روز اثر وسهوالود گارشین، آدم عجیب اثر واسیلی شوکشین، صبح آرام اثر یوری کازاکوف مشهورترین داستانهای کوتاه ادبیات روسیهاند.[۱۹]
وقایع نگاری
وقایع نگاری(очерк) ادبی یکی از انواع ادبیات داستانی است که به لحاظ ساختار شباهت زیادی به داستان کوتاه دارد، با این تفاوت که در وقایع نگاری حوادثی توصیف میشوند که در دنیای واقعی به همان شکل اتفاق افتادهاند. نویسنده در وقایه نگاری نویسنده حوادثی را توصیف میکند که خودش در آنها شرکت داشته و در مورد افرادی تعریف میکند که خودش آنها را میشناسد. کانستانتین پااوستوفسکی، یکی از بزرگترین وقایه نگارهای ادبیات روسیه است.[۲۰]
قصه
قصه (сказка)، یکی از انواع ادبیات داستانی مردمی است. قصهها به طور معمول منثور و به ندرت منظوماند و در آنها در مورد حوادث تخیلی و فانتزی صحبت میشود. قصه قدیمیترین و متداولترین شکل ادبیات شفاهی در میان ملل مختلف است که باورها، ویژگیهای ملی، زندگی گذشته و آرزوهای مردم آن کشورها را منعکس میکنند. قصه از نظر محتوا به قصههای پهلوانی، معیشتی، سحرآمیز، فانتزی، هجوی، طنز و... تقسیم میشوند. قصههای روسی بسیار غنی و متنوعاند. الکساندر آفاناسیف، مشهورترین قصه نویس روسیه است. در ادبیات روسیه نویسندگان دیگری مثل الکساندر پوشکین، میخائیل لرمانتف، لف تالستوی و... نیز قصه نوشتهاند.[۲۱]
افسانه
افسانه (басня)، از قدیمی ترین انواع ادبیات است. در یونان باستان افسانههای ازوپ بسیار متداول بود اما شکوفایی واقعی آن مربوط به قرن هجدهم است. افسانه داستان کوتاه استعارهای با محتوای اخلاقی و با نتیجه گیری آموزنده و دارای پند و اندرز است. ایوان کریلوف مشهورترین نویسنده این نوع ادبی در روسیه است که بیش از دویست افسانه نوشته است.[۲۲]
روایت
روایت (легенда или сказание)، یکی از انواع ادبیات داستانی روسیه باستان و جزو ادبیات شفاهی (فولکلوریک) است که سینه به سینه منتقل شده است. در روایت به طور معمول حوادث یا شخصیتهای واقعی و تاریخی توصیف میشوند ولی همه جزئیات این توصیفها موثق نیستند. روایتهای پادشاهی واویلون، شاهزادگان ولادیمیرها، نبرد مامایف، شهر کیتژ از مشهورترین روایتهای ادبیات روسیه هستند.[۲۳]
ادبیات غنایی
ادبیات غنایی(лирика)، یکی از دستههای اصلی ادبیات است. در اشعار غنایی، شاعر درک شخصی و فردی خود از دنیای اطرافش را بیان میکند. انواع مختلف ادبیات غنایی عبارتند از: قصیده، ترانه و غزل.
ادبیات حماسی-غنایی
ادبیات حماسی-غنایی(лиро-эпический род)، به آثاری گفته میشود که موضوع داستان آنها از تاثرات درونی نویسنده، تفکیک پذیر نباشد. قدیمیترین آثار ادبیات شفاهی نه حماسی بودند و نه غنایی، بلکه ترکیبی از هر دو نوع بودند. انواع مختلف این نوع از ادبیات عبارتند از: منظومه، بالاد، رمان منظوم و داستان حماسی.
داستان حماسی
داستان حماسی(былины)، شعر و روایتی مردمی و فولکلوریک در مورد شجاعت پهلوانان و حوادث تاریخی روسیه باستان است. حوادثی که در داستانهای حماسی توصیف شدهاند، بیشتر مربوط به قرنهای نهم و دهم میلادی هستند و بیشتر به دو شهر قدیمی روسیه باستان کییف و نووگوراد ارتباط دارند. مبارزه قهرمانانه مردم روسیه برای استقلال، استحکام، یکپارچگی و اقتدار سرزمین مادری، موضوع اصلی بیشتر این آثار است. مشهورترین این قهرمانان در ادبیات روسیه ایلیا مورومتس، آلیوشا پاپوویچ و دابرینیا نیکیتیچ هستند.[۲۴]
منظومه/ بالاد
بالاد(балада)، یکی از انواع جدید ادبیات و اثری است منظوم و نه چندان بلند که در آن حوادث غیر عادی توصیف میشود. بسیاری از آنها به وقایع و روایتهای تاریخی اختصاص دارند. الکساندر پوشکین و میخائیل لرمانتوف از تخیلات فانتزی چشم پوشی کرده و موضوعهای واقعی را وارد بالاد کردند. بالادهای نیکلای نکراسف علاوه بر داشتن موضوعهای واقعی، سرشار از مسائل اجتماعی دوران معاصر شاعر هستند.[۲۵]
ادبیات نمایشی
ادبیات نمایشی یا دراماتیک(художественная литература)، دربرگیرنده آثاری است که به شکل گفت و گوی شخصیتها نوشته شده است. نمایشنامه یکی از انواع پیچیده محسوب میشود، زیرا هر یک از شخصیتها باید از روی حرکات، حالات و سخنانشان فهمیده شوند و نویسنده نمیتواند چیزی از خود اضافه کند. الکساندر آستروفسکی مشهورترین نمایشنامه نویس روس است. دنیس فانویزین، نیکلای گوگول، آنتون چخوف و ماکسیم گورکی هم نمایشنامههای ارزشمندی از خود به جای گذاشتهاند.[۲۶]
مکاتب ادبی روسیه
مهمترین مکاتب ادبی روسیه به شرح زیر هستند.
کلاسیسم
در قرن هفدهم، در دوران حاکمیت فئودالیسم، ابتدا در فرانسه و سپس در دیگر کشورها مکتب ادبی کلاسیسم (به روسی классицизм)شکل گرفت که در هر کشوری ویژگیهای مخصوص به خود را داشت. شاعر فرانسوی بوآلو نظریهپرداز این مکتب بود. نظریه پردازان این مکتب معتقد بودند زیبایی ایده آل و مطلق در آثار نویسندگان یونان و روم باستان انعکاس یافته است. برای آنان نویسندگان یونان و روم قدیم الگو بودند. کلاسستها معتقد بودند برای اینکه آثارشان مانند آثار نویسندگان یونان و روم باستان جاودان بماند باید از آنها تقلید کنند. همچنین بر این باور بودند که آثار ادبی را باید بر اساس عقل نوشت و از احساسات دوری کرد. منظومههای قهرمانی، قصیده، تراژدی و کمدی از انواع و قالبهای اصلی این مکتباند. اگر چه مکتب کلاسیسم روسیه تا حد زیادی به کلاسیسم اروپای غربی شبیه شبیه است، ولی ویژگیهای خاصی نیز دارد. نویسندگان کلاسیست روسیه از موضوعهای مرتبط با یونان و روم قدیم فاصله گرفتند و علاقه زیادی به تاریخ و گذشته کشورشان نشان دادند و موضوع آثارشان را از تاریخ روسیه انتخاب کردند. با توجه به اینکه در این دوران روسیه از نظر علوم طبیعی از دیگر کشورهای اروپایی عقبتر بود، علم و دانش نیز در کلاسیسم روسیه از جایگاه مهمی برخوردار بود. میخائل لامانوسوف در بیشتر قصیدههای خود درباره منفعت علم و دانش سخن به میان میآورد. میخائیل لامانوسوف، آنتیوخ کانتیمیر، واسیلی تردیاکوفسکی، الکساندر سوماروکوف، گاوریلا درژواین و دنیس فانویزین نویسندگان برجسته کلاسیسم در ادبیات روسیه به شمار میروند.[۲۷]
سانتیمانتالیسم
در نیمه دوم قرن هجدهم در بسیاری از کشورهای اروپایی، مکتب سانتیمانتالیسم به وجود آمد. سانتیمانتالیسم(به روسی сентиментализм) هم مانند کلاسیسم در کل اروپا رواج پیدا کرد و در هر کشوری ویژگیهای مخصوص به خود را داشت. احساس مهمترین جایگاه را در نظر نویسندگان سانتیمانتالیست به خود اختصاص داده است. آثار اصلی سانتیمانتالیسم منثورند، مانند داستان بلند، رمان، سفرنامه. سانتیمانتالیسمدر روسیه در سالهای 60 قرن هجدهم به وجود آمد. در زمان پیدایش سانتیمانتالیسم در روسیه در مقایسه با کشورهای اروپای غربی، شرایط سیاسی و اجتماعی دیگری حاکم بود. قدرت سیاسی و اقتصادی مانند گذشته در دست اشراف و ملاکان بود، به همین دلیل بورژوازها به وجودآورندگان سانتیمانتالیسم نبودند، بلکه اشراف بودند که این مکتب جدید را در روسیه به وجود آوردند. سانتیمانتالیسم روسیه را به دو دسته تقسیم میکنند: سانتیمانتالیسم دموکراتیک که بنیانگذار آن الکساندر رادیشف است؛ و سانتیمانتالیسم اشرافی که بنیانگذار آن نیکلای کارامزین است. نیکلای کارامزین را پدر سانتیمانتالیسم روسیه مینامند. معروف ترین آثار او عبارتند از: یوگنی و یولیا، لیزای بینوا، نامههای جهانگرد روسی.[۲۸]
رمانتیسم
رمانتیسم (به روسی романтизм)، در دهه اول قرن نوزدهم میلادی در روسیه به وجود آمد. اندکی قبل از روسیه، رمانتیسم در اروپای غربی، پس از انقلاب بورژوازی 1789 فرانسه، به وجود آمده بود. نویسندگان مترقی غرب از نتایج انقلاب راضی نبودند، زیرا انقلاب آزادی و عدالت اجتماعی را در حد انتظارشان به همراه نداشت. در مکتب رمانتیسم دو جریان وجود دارد: رمانتیسم مترقی و و رمانتیسم محافظه کار. از ویژگیهای اصلی هر دو جریان این است که آرمانهای نویسنده با واقعیتهای زندگی مطابقت ندارد. نویسندگان رمانتیک در آثارشان، دنیای اطرافشان را توصیف نمیکنند، بلکه دنیای تخیلات خود را وصف میکنند. رمانتیکهای مترقی (بایرون، ریلیف، پوشکین جوان و...) تلاش میکردند تا جامعه را متحول کرده و آرمانهای خور را در جامعه محقق سازند. قهرمانان آثار آنها بسیار فعال و پرانرژی هستند. آثارشان خوشبینانه است و به آیندهای بهتر امیدوار بودند. اما نویسندگان رمانتیک محافظه کار (شاتوبریان، ژوکوفسکی و...) ترجیح میدادند تا از دنیای واقعی و ناراضی خارج شوند و به دنیای آرزوها و رویاهای مبهم خود بروند. آنها معتقد بودند که آرمانهایشان در زندگی قابل دستیابی نیست، به همین دلیل مبارزه در این راه بی ثمر است.[۲۹]
مشاهیر ادبی روسیه
در سال 1682 با به سلطنت رسیدن پتر کبیر، غربی سازی و تشویق به غربی شدن آغاز شد و بویژه از تمدن آلمان و فرانسه تاثیر پذیرفتند. اعزام دانشجو و آوردن مربی آغاز میشود و این روند تا زمان الیزابت (یلیزاویتا) و کاترین دوم (یکاترینا) پیگیری میشود. با وجود اینکه پتر و جانشینانش به دنبال پیشرفتهای فرهنگی بودند بر مردم ظلم و ستم روا میداشتند و تحصیلات و فرهنگ به اشراف و ثروتمندان محدود بود و برای مردم عادی تعلیم و تربیتی وجود نداشت. اما در قرن هجدهم تفکرات آزادی خواهی با وجود سانسورها به مطبوعات راه یافت و در همین زمانها بود که الکساندر رادیشف سفرنامهای از سنت پتربورگ به مسکو را منتشر کرد و در آن به روشنگریهایی در مورد حکومت دیکتاتوری و برده داری پرداخت که همین کتاب باعث تبعیدش به سیبری شد و اولین قربانی اصلاحات در روسیه است. شکست ناپلئون به بیداری ملی کمک میکند، تا حدی که نارضایتیها سبب کودتای نافرجام افسران ارتش پس از مرگ الکساندر اول شد که البته توسط نیکلای اول در هم کوبیده شد. انقلابیون به سرعت سرکوب شدند، نیکلای اول بعد از شکست دادن انقلابیون حکومت دیکتاتوری شدیدی را حاکم گرداند. چیزی که روشن است تا پیش از قرن نوزدهم هیچ اشرافی که بتوان آن را در ادبیات جهان مطرح دانست در روسیه خلق نشده بود. کهنترین کتابهای باقی مانده انجیلها هستند. چیز دیگری که از گذشته باقی مانده بود سرودها و ترانههای مذهبی و غیر مذهبی بودند که سینه به سینه منتقل میشدند.[۳۰] آثار غیر مذهبی شامل 3 گروه هستند:
- ترانههای خرمن برداری، ترانههای عاشقانه، سرودهای عزاداری، جادوگری، چیستانها؛
- روایات نیمه تاریخی که با افسانهها آمیختهاند؛
- رمانهای منثور آهنگین.
یکی از این داستانها که قدیمیترین شاهکار مکتوب ادبیات روسیه شناخته میشود، سپاه ایگور است که داستان هجوم ناکام سپاه شاهزاده نووگوراد را بر پولووتسیهای بیگانه در سال 1185 را بیان میکند. در زمان حکومت مغولها تا شروع سلطنت پتر آثار ادبی قابل توجهی خلق نشد. از این زمان تعدادی ادعیه مذهبی، کتابهای آموزنده اخلاقی و زندگی قدیسین و نامههایی به جا مانده است. در سال 1681 کشیشی به نام آواکوم به جرم بدعت در آتش سوزانده میشود، او زندگینامه خود را نوشته بود که این اولین اتوبیوگرافی موجود در زبان روسی است.
در اوایل قرن 16 بر پایه مناسک کلیسا درامهایی به وجود آمدند که در حد نمایشنامههای ناقص بود. درامهای بعدی روسی تقلیدی از درامهای آلمانی بودند که بوسیله گروههای تئاتر دوره گرد به روسیه آورده شده بود. در سال 1677 یک دسته از رمانهای شوالیه گری از لهستانی ترجمه شد که در پیشرفت داستانهای منثور بسیار مهم بود. پتر کبیر بانی رنسانس در روسیه بود. و پس از آن بود که روسها شروع به تقلید از دانش کلاسیک یونان و روم و نئوکلاسیکهای فرانسوی کردند و ارتباط با اروپائیان باعث تقلید شیوههای آنها در ادبیات شد. کم کم انواع بابهای ادبی در ادبیات روسیه گشوده شد، نمایشنامههایی به تقلید از آثار کورنی و راسین نگاشته شد و حماسهها و تراژدیها، مراثی و چکامهها، حکایات، اشعار اجتماعی و آثار طنز آمیز با رعایت قواعد بوالو به صورت گسترده انتشار یافتند. حتی آثاری که برای تجلیل از پتر نوشته میشدند، به تقلید از ستایش نامههایی بودند که از لوئی چهارم تالیف شده و به همین دلیل (تقلید) هیچ کدام از این آثار ارزش ادبی چندانی نداشتند.
تعداد اندکی از نویسندگان قرن هجدهم سزاوار آن هستند که از خود و آثارشان نامی برده شود. «آنتیوخ دمیتریویچ کانتمیر» که هجو نامههایی برضد تعصبات کهن مذهبی و سبکسریهای جدید مینوشت. «واسیلی کیریلوویچ ترتیاکوفسکی» که اشعار ضعیفی سرود و ترجمههای زیادی از فرانسه انجام داد، اما بیشتر شهرتش بخاطر تدوین نظریات نئوکلاسیکها درباره شعر به زبان روسی بود. «میخائیل واسیلیویچ لامانوسوف» بنیانگذار واقعی ادبیات جدید روسی بود و قصاید باشکوهی در قالب نظم نو به زبان اسلاونیک سرود و به این ترتیب زبان روسی را غنا بخشید. «الکساندر پتروویچ سوماروکوف» نویسنده طنزنامهها، حکایات و نقدهای ادبی است. او نویسنده نخستین درام کامل روسی یعنی تراژدی خورف استوار است. گاوریل رومانوویچ در ژاپن که اصل و نسب تاتاری داشت در کار خود تا مقام منشیگری کاترین دوم پیشرفت کرد، شهرت او بخاطر غزلیات، سرودهای مذهبی و چکامههایش است. «دنیس ایوانوویچ فونویزین» شهرتش را مدیون دو کمدیاش است. سه نویسنده دیگر بودند که شیفته الهامات قلبی بودند، «نیکلای میخائیلوویچ کارامازین»، «واسیلی آندریوویچ ژوکوفسکی» و «ایوان آندرئیوویچ کریلف» بودند. فاصله بین سال 1820 که اولین اثر پوشکین منتشر شد و تا سال 1883 که تورگینف از دنیا رفت، عصر طلایی ادبیات روسی نامگذاری شده است. دو دهه نخست این دوره رمانتیسم خوانده میشود که در همین سالها پوشکین ولرمانتوف اشعارشان را سرودند. در سال 1840 کم کم واقعگرایی جایگزین رمانتیسم شد، حتی برخی از آخرین آثار پوشکین رگههای واقعگرایی را نمایش میداد. ظهور گوگول و انتشار اولین اثرش در 1842 شروع واقعگرایی در ادبیات روسیه بود و همین سالها بود که گوگول، تورگینف، داستایفسکی و تالستوی ادبیات روسیه را در ادبیات جهان مطرح کردند. واقعگرایی در ادبیات روسی به همدلی با رنج کشیدگان میپرداخت و بخاطر همین خصیصه از نوع فرانسوی آن متمایز است. پرارزشترین آثار ادبی عصر طلائی روسی شامل رمانها و اشعار غنایی است هرچند بسیاری از داستانهای کوتاه، خاطرات و نمایشنامههای این دوره نیز بسیار ارزشمند است. در قرن نوزدهم بغیر از اشعار پوشکین و لرمانتوف فقط آثاری میانمایه باقی مانده است. «الکسی واسیلیوچ کالتسف» در رقابت با پوشکین اشعاری سرود اما بیشتر شهرتش بابت ترانههای عامیانه تصنعی او است. «فئودور ایوانوویچ توتچف» شاعر غنایی این عصر است که اشعاری با مضامین فلسفی و درباره طبیعت دارد. «الکسی کنستانتینوویچ تالستوی» بزرگترین شاعر طنز و هجو روس است.
الکساندر سرگیویچ پوشکین
«آفاناسی آفاناسیویچ فت» مدافع ناب و نخستین شاعر پارناسیان فرانسوی و بیانگر اعتقاد هنر برای هنر بود و بالاخره میرسیم به «الکساندر سرگیویچ پوشکین» که به «بایرون روسیه» مشهور است. پوشکین بزرگترین سراینده منظومههای داستانی در ادبیات روسیه است.[۳۰]
داستانهای پوشکین سراسر عشقهای پرشور است. داستانها حال و هوای شرقی دارند، زنان داستانها زیبا و افسرده و مردان شهوانی و ناکام تصویر میشوند. پوشکین اشعارش را در هواخواهی از آزادی و لیبرالیسم سروده است اما بهترین اشعارش درباره عشق و طبیعتند و نمایشنامههای او درام واقعی نیستند، بلکه کما بیش بررسیهای کوتاهی از شخصیت و موقعیت دراماتیک شناخته میشوند. مهمترین اثر نمایشی پوشکین «بوریس گادونوف» نام دارد که یک تراژدی تاریخی در قالب شعر آزاد است. این اثر نخستین گامی است که در زمینه تراژدی رمانتیک روسی برداشته شده است. عظمت و اهمیت شعر پوشکین در زبان روسی تا به حدی است که برخی صاحب نظرات معتقدند
«زبان روسی به پوشکین به مراتب بیشتر مدیون است تا زبان انگلیسی به شکسپیر»
و در آخر اینکه پوشکین شاعر مردمی ملت روسیه است.
میخائیل یوریویچ لرمانتوف
میخائیل یوریویچ لرمانتوف شاعری بود که تحت تاثیر شیلر، بایرون و شلی قرار داشت. شاعری بود دارای روح عصیان و طغیان برضد استبداد، بر ضد هرگونه محدودیت آزادی فردی و برضد زشتی بی مایگی و بیهودگی زندگی. او در سال 1837 در مرگ پوشکین منظومهای تند و آتشین سرود که باعث شد به قفقاز تبعید شود. لرمانتوف در رمان قهرمان دوران فرا رمانتیسم به سوی واقعگرایی طنزآمیز گرایش پیدا کرده است.
بهترین آثار رمان نویس مهم روسیه گوگول آمیزهای عجیب و شگفتی آور از ژرفترین احساسات همدردی، واقعگرایی زنده و طنز پردازی نشاط آور است. او از یک سو با شخصیتهای داستانهایش همدردی میکند، از طرف دیگر به آنها میخندد. او همه چیز را با دیدی رمانتیک، هیولاوار یا مسخ شده میبیند، شخصیتهای داستانهایش علیرغم حقیقی بودن مانند آدمکها هستند. او نویسندهای اصلاح طلب است اما نه انقلابی.
ایوان سرگیویچ تورگینف
نویسنده قابل اهمیت دیگر روسیه «ایوان سرگیویچ تورگینف» است که در داستانها و رمانهایش اغلب شرح واقعگرایانه زندگی مردم را با وصف غنائی طبیعت درهم میآمیزد. شیوه برخوردش با آدمهای داستان تقریباً عینی است و به ندرت پرده از روح آنها کنار میزند. او در آفریدن قهرمانان زن استاد است و بیشتر مردان داستانهایش یا از زنان فروترند یا به آنها وابسته؛ تورگینف در برخی از آثارش طبقه متوسط را به عنوان نیروی رهایی بخش بالقوه کشور دانسته است، عمده شهرت تورگینف بر داستانهای کوتاه و رمانهایش استوار است.
فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی
دیگر نویسنده بزرگ روس «فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی» در ابتدا تحت تاثیر گوگول و در آمیزش احساس همدردی با طبیعت گرایی توانا بود، اما به تدریج از سایه گوگول خارج شد. رمانهای دوره آخرش از جنبه روانشناسی ژرفتر و از لحاظ عاطفی قویتر از رمانهای پیشین او هستند. او در شاهکار خود «برادران کارامازوف» ناکامیها، زشتیها، پستیها و بویژه بیماریهای روحی را با چیره دستی تشریح کرده و از پوشیدهترین مظاهر روح انسان پرده بر میدارد، اما با این وجود رمانهای داستایفسکی بیش از حد بیمارگونه، سرشار از درد و امور غیر عادی و خلاف قاعده است. همدردی صمیمانه با آزردگان، اندیشههای ژرف، عشق به همه زندگان و دلبستگی صمیمانه به مذهب، محسناتی هستند که رمانهای او را در شمار مدارک بزرگ انسانیت و مسیحیت جای دادهاند و در میان تمام استادان داستان نویسی روسیه و جهان داستایفسکی روحانیترین است.
لـِف نیکلایویچ تالستوی
دیگر داستان نویس بزرگ روسیه، «لـِف نیکلایویچ تالستوی» است. او همواره وجدانی بسیار زنده و فعال داشت. او همواره با کم مایگی ریاکاری و غربزدگی مخالف بود. تولستوی برخلاف داستایفسکی به رعایت نکات دستوری در هنگام نوشتن پایبند بود. شیوه او بازکاوی روح انسانی و تشریح کامل عوالم نفسانی است. تالستوی با آفرینش حماسه ملی روسیه «جنگ و صلح» تصویری گیرا و عظیم با غنایی شگفت انگیز از زندگی روسها در اوایل سده نوزدهم ترسیم میکند. توانایی تالستوی در مقام یک کاوشگر و تحلیلگر زندگی و دردهای اجتماعی قابل انکار نیست و بعد از روسو هیچ نویسندهای نتوانسته همپای تالستوی وجدان بشری را به خود آورد.
از اوایل دهه 1840 شکاف فکری میان اسلاو دوستان که به محافظه کاری، نسبت گروی مذهبی و ملیت گرایی اعتقاد داشتند و غربزدگان که به لیبرالیسم، دین زدایی و دوستی بیشتر با فرهنگ بیگانه معتقد بودند، کم کم عمیقتر شد. سرانجام یکی از اعضای سازمانی تندرو به نام «اداره ملت» در سال 1881 الکساندر دوم را به قتل رساند. دوره سلطنت الکساندر سوم نسبتاً آرام بود اما در اواخر قرن - نوزدهم جنبشهای انقلابی و نارضایتیها کم کم شروع شدند که همین مبارزات در نهایت به انقلاب سوسیالیستی انجامید.
در فاصله سالهای 1883 و 1917 دو گرایش ادبی جریان داشت. یک گروه که شعار آنها مسئولیت اجتماعی و شیوههای مبتنی بر واقعگرایی و طبیعتگرایی است که راه رمان نویسان و نمایشنامه پردازان عصر طلایی را ادامه میدادند، گروه دوم به گرایش نوخواهی مشهور هستند که در مسیر زیبایی شناسی و نمادگرایی پیش میروند. از گروه اول، «ولادیمیر گلاکتیونوویچ کورولنکو» نویسنده آزادیخواه و روزنامه نگار است که داستانهایش بیانگر همدردی او با ستمدیدگان است.
آنتون پاولوویچ چخوف
دیگر نویسنده گروه اول «آنتون پاولوویچ چخوف» میباشد. او همانند گوگول حس شوخ طبعی شگفت آوری دارد که با درک عمیق مصیبت زندگی همراه است. نخستین داستانهایش با آنکه طرحهایی شاد و خنده آور هستند اما از نظر قدرت ادراک فوق العاده هستند و پس از آن در یک دوره تمام نوشتههایش حزن انگیز و دردناکند و باز دوباره بارقه امید همزمان با تغییر وضع کشور بر دل آثارش تابید. او با اینکه راه درمان را نمیداند، اما دردها را به خوبی میشناسد و چشم به انقلاب آینده میدوزد. چخوف مفسر برجسته زمانه و سرزمین خویش است.
ماکسیم گورکی
«ماکسیم گورکی» دیگر نویسنده برجسته تاریخ روسیه است، سهم گورکی در ادبیات روس این است که او به کشف دنیای تازهای در عالم مردم فرودست و مطرودشدگان اجتماعی دست یافت. آنچه میخواست بگوید آن بود که آوارگان و ولگردان بی سروپا چنان روح زیبایی دارند که نباید از یاد بشریت بروند. آثار گورکی از در به دری و سیه روزی جوانی او و ایمان به نیروی مردم و خوش بینی به آینده و عشق به زندگی الهام گرفته است و در عین حال با روح انقلابی و رمانتیک او عجین است. علاوه بر تمام هوشمندی و ظرافتها نکات غیرقابل باوری هم در داستانهای گورکی هست، آدمهای بی سروپایی که بیش از اندازه زیرک و آگاهند.
پس از ثبات اتحاد جماهیر شوروی، ادبیات بیشتر به ستایش رژیم تازه و شرح داستانهای انقلابی و توصیف تلاش و مبارزه مردم و بیان امید به آینده اختصاص یافت. از سال 1917 تمام مظاهر ادبی تحت سانسور شدید بودند و به طور کلی شکل تبلیغاتی و تعلیمیداشتند در مجموع آثار خلق شده در زمان شوروی نتوانستند در ادبیات جهان جایگاهی احراز کنند. از همان آغاز انقلاب شعر ابزار افزایش و ایجاد امید و شور و حرارت شد و باعث اوج گرفتن احساسات و هیجانات انقلابیون شد و مضمونهای عمده زندگی طبقه کارگر، تجربیات و رویدادهای روستایی و شور و شوق بریدن از گذشته و برقراری نظامی نو بود. چهرههای برجسته این جربان «سرگئی یسنین» شاعر روستاها و «ولادیمیر مایاکوفسکی» که از ادبیات بعنوان حربه اجتماعی استفاده میکرد، هستند و به دلیل استفاده از واژهها و عبارات جاری در شعر روسی توانست با تودههای مردم ارتباط برقرار کند. از شاعرانی که از قلم خود در جهت دلخوشی نظام حاکم استفاده نکردند، میتوان از «باریس پاسترناک» و «آنا آخماتوا» نام برد که باریس پاسترناک به سبب نوشتن دکتر ژیواگو برنده جایزه نوبل شد. به طور کلی رمان و داستان کوتاه در مسیر همان گرایشهایی پیش رفتهاند که شعر پیموده است و نویسندگانی چون «یوگنی زامیاتین»، «ایزاک بابل»، «الکسی تالستوی» و «الکساندرویچ شولوخوف» را میتوان نام برد. در زمان شوروی در زمینه طنز آثار قابل مطرح کردن وجود ندارد، اما برخی قطعات شاد و خنده دار هستند که جنبه تعلیمی دارند.
طنز نویسان نیز در جهت هجو سرمایه داری میکوشیدند و همینطور مطالبی در تمسخر هرگونه سرمایه داری، مانند داستانی که یادگار سفری به آمریکا و به هجو این کشور پرداخته است. بزرگترین فکاهی نویس اتحاد شوروی «میخائیل میخائیلویچ زوشچنکو» است که با داستانها و طرحهای کوتاهش سبب تمسخر فساد کمونیستی، تشریفات اداری، علم و نظایر آن میپردازد، آثار او در مطبوعات کمونیستی مورد حمله قرار گرفت و خود او هم در سال 1946 از ادبیات شوروی «پاکسازی» شد.
از سالهای 30 تا 70 قرن بیستم، برخی از نویسندگان به مبارزه با رئالیسم سوسیالیستی برخاستند و بین آنها میتوان به نویسندگان صاحب نامی مانند «آلکساندر سولژنیتسین» و «باریس پاسترناک»، شاعرانی مانند «یوگنی یفتوشنکو» و «یوسیف برودسکی» اشاره نمود. دیگران مانند «میخاییل شولوخوف» راه دیگری به غیر از کنار آمدن با سسیتسم ندیدند. شاعران بزرگی مانند «ولادیمیر مایاکوفسکی» و «سرگی یسنین» راهی به غیر از خودکشی نیافتند. آنان که زنده ماندند یا جلای وطن کردند و یا آثارشان چاپ نشد. داستانهای کوتاه «ایوان بونین» و رمانهای «ولادیمیر نابوکوف»، آثار «باریس پاسترناک» و «میخاییل بولگاکوف» و شعرهای «آنا آخماتووا» از این دست هستند.
میخائیل آلکساندروویچ شولوخف
میخائیل آلکساندروویچ شولوخف (۲۱ فوریه ۱۹۰۵ - ۲۴ مه ۱۹۸۴) نویسنده روس و برنده جایزه ادبی نوبل بود. وی به سال ۱۹۰۵ در روستای کروجلنین در نزدیکی وشنسکایا در حومه جنوبی رود دن متولد شد. پدرش روستایی سادهای از نژاد روس و مادرش از اهالی اوکراین بود. در سال ۱۹۱۸ به سبب در گرفتن جنگ داخلی در ناحیه دن ناچار درسش را ناتمام گذارد و به ارتش سرخ پیوست تا در نبردهایی در برابر آخرین بازماندگان از هواخواهان ارتش سفید شرکت جوید. تاثیر این تجربه در آثار وی بطرز محسوسی آشکار است. وی نویسندهای واقعباور بود و در داستانهایش به مردم و انقلاب اکتبر پرداختهاست. رمان حماسی «دن آرام» از مهمترین آثار وی به شمار میرود که در چهار جلد از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۰ به نویسندگی آن مشغول بود. از دیگر آثار وی «آنها برای سرزمین پدریشان جنگیدند» و «زمین نوآباد» میباشد. شولوخف در سال ۱۹۴۱ برنده جایزه استالین و در سال ۱۹۶۰ برنده جایزه لنین در شوروی شد و در سال ۱۹۶۵ جایزه نوبل ادبیات به وی اهدا شد.
آنّا آخماتووا
آنّا آخماتووا، با نام اصلی آنّا آندرییوا گارینکو (۱۸۸۹-۱۹۶۶) شاعر و نویسنده اهل روسیه بود. او یکی از بنیانگذاران مکتب شعری آکمهئیسم (اوجگرایی) است. او همسر نیکولای گومیلیف شاعر و مادر لِف گومیلیف نویسنده و مردمشناس است. بنمایههای اشعار وی را گذر زمان، خاطرات و یادبودهای گذشته، سرنوشت زن هنرمند و دشواریها و تلخیهای زیستن و نوشتن در زیر سایه استالینیسم تشکیل میدهد. هر چند اکثریت نویسندگان و هنرمندان و فرهیختگان روس به تنگ آمده از دیکتاتوری تزار به استقبال انقلاب اکتبر رفتند اما آخماتووا، هر چند هرگز حاضر نشد جلای وطن کند و به صف مخالفان حکومت جدید در خارج از روسیه (اتحاد جماهیر شوروی) بپیوندد، اما از همان آغاز همراهی چندانی با انقلاب نداشت و با اعدام همسر سابقاش و فضای خفقانآوری که حکومت استالین حکمفرما کرده بود در صف ناراضیان جای گرفت. طی سالهای بعد، در دهه سی میلادی، هر چند تحت سانسور شدید حکومت استالین قرار داشت اما به مطالعه و تحقیق در مورد معماری پترزبورگ باستانی و شاعر کلاسیک روس پوشکین پرداخت و عضو آکادمی علوم در پوشکینشناسی شد و مقالات متعددی از او در مورد پوشکین منتشر شد. سه کتاب نیز در باره پوشکین نوشت که هر سه در زمان خود منتشر شدند. اما از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۰ فقط یکی از کتابهایاش اجازه چاپ مجدد میگیرد. سالهای آخر عمر آنا آخماتووا سرشار از فعالیت ادبی بود و او در اوج شهرت و محبوبیت بهسر میبرد. سرانجام در پاییز ۱۹۶۵ دچار حمله قلبی شد و دیگر هرگز سلامت خود را بهطور کامل بهدست نیاورد و در ۵ مارس ۱۹۶۶ در بیمارستان دٌمو ددوو در حوالی مسکو درگذشت. او پس از مرگ بزرگترین شاعر زن روسیه نامیده شد.
ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف
ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف (۲۳ آوریل ۱۸۹۹، سنت پیترزبورگ - ۲ جولای ۱۹۷۷، مونترو) نویسنده رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه روسی-آمریکایی بود. وی اولین شعرش را در سن ۱۵ سالگی نوشت و قبل از فارغالتحصیلی از مدرسه تنیشف، ۲ جلد کتاب شعر چاپ کرده بود. ناباکوف تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج گذراند و چند سال پس از تبعید اجباری در اروپا، در سال ۱۹۴۰ به آمریکا رفت و تا پایان عمر خود آنجا ماند. ناباکوف با انتشار رمان لولیتا به اوج شهرت رسید. ناباکوف این رمان را در سال ۱۹۵۵ میلادی و به زبان انگلیسی نوشت و در پاریس منتشر کرد. تا زمان مرگش در سال ۱۹۷۷، ناباکوف ۱۸ رمان، ۸ مجموعه داستان کوتاه، ۷ کتاب شعر و ۹ نمایشنامه منتشر کرده بود.
بوریس پاسترناک
بوریس پاسترناک (1960-1890) از شاعران و نویسندگان روس بود که موفق به دریافت جوایز ادبی شد. شهرت وی در بیرون از روسیه بیشتر به خاطر رمان دکتر ژیواگو است ولی شهرت او در خود روسیه بیشتر به عنوان یک شاعر است. بوریس در سال ۱۹۰۶ تحصیلات متوسطه را به پایان رسانید و در سال ۱۹۰۹ برای تحصیل فلسفه وارد دانشکده فلسفه و تاریخ دانشگاه مسکو شد. در سال ۱۹۱۲ برای تکمیل دانش فلسفی راهی ماربورگ آلمان شد. یکسال بعد، پاسترناک به فلسفه بیعلاقه میشود و فعالیت ادبی خود را آغاز میکند. آشنایی او با نمایندگان برجسته نمادگرایی و فوتوریسم، از جمله ولادیمیر مایاکوفسکی زمینه ساز چاپ پنج شعر در سالنامه «لیریکا» میشود. از سال ۱۹۱۴ که اولین کتاب شعر پاسترناک به نام «توأمان در ابرها» چاپ شد تا ۱۹۳۱ که وی از مسکو به قفقاز مهاجرت کرد بیش از ده مجموعه شعر توسط وی منشر شد که این قضیه باعث گردید تا در اولین کنگره نویسندگان در سال۱۹۳۴، پاسترناک بزرگترین شاعر معاصر روس معرفی گردد.
در سال ۱۹۴۱، با آغاز جنگ جهانی دوم پاسترناک به شهر چیستاپل نقل مکان میکند. در این زمان به نوشتن اشعار میهنپرستانه مثل «قصه ترسناک» و «پاسگاه مرزی» میپردازد و به عنوان خبرنگار نظامی داوطلبانه به جبهه اعزام میشود. در سال ۱۹۴۶ پاسترناک کار بر روی شاهکار خود یعنی رمان دکتر ژیواگو را آغاز میکند. این کتاب در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا چاپ میشود و باعث میشود که جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۸ نصیب پاسترناک شود، هرچند به دلیل واکنش تند حکومت وی از بیم طرد شدن از میهن از دریافت جایزه نوبل خودداری میکند. در تاریخ ۳۰ مه ۱۹۶۰ باریس لئانیدویچ پاسترناک در اثر سرطان ریه در پردلکینا چشم از جهان فرو بست.
معرفی مختصر تعدادی از نویسندگان معاصر روسیه:[۳۱]
بوریس آکونین
بوریس آکونین، نویسنده، متولد ۲۰ ماه مه سال ۱۹۵۶، نام اصلی: گئورگی شالوویچ چخارتیشویلی، ساکن مسکو، زبانشناس، نویسنده و مقاله نویس و مترجم تعداد زیادی از آثار نویسندگان خارجی و سردبیر کتاب چند جلدی «آناتولوژی ادبیات ژاپن». از جمله آثار او میتوان از رمانهای بزرگ و داستانهای کوتاهی مانند «شرق و غرب»، «اسیر آبرو»، «نجات دهنده میهن»، «شهوت و وظیفه» و تعداد زیاد دیگری نام برد.
ناتالیا داویدووا
ناتالیا داویدووا، نویسنده زن روسی: یکی از نویسندگان جالب معاصر روسیه به حساب میآید. از سری داستانهای کوتاه او میتوان از «عشق اول من، چطوری؟» «گرد و غبار و باد»، «سه روز، سه بار زنگ»، «فدرو و تانیا» و غیره نام برد.
فاضل اسکندر
فاضل اسکندر در ۶ ماه مارس سال ۱۹۲۹ در سوخومی (آبخازی) در خانوادهی یک ایرانی متولد شد. پدرش کارخانه آجرسازی داشت، در سال ۱۹۳۸ از اتحاد شوروی تبعید شد. آموزش و پرورش نویسنده آینده را خویشاوندان مادرش بهعهده گرفتند، فاضل مدرسه را در آبخازی به پایان رساند و سپس وارد انستیتوی کتابداری مسکو شد، اما در سال ۱۹۵۱ تغییر رشته داد و در انستیتوی ادبیات به نام ماکسیم گورکی به تحصیلات خود ادامه داد، از بین آثار او میتوان از اشعار، داستانهای کوتاه و بلند، رمانها و سناریو نام برد. از جمله داستانهای کوتاه او: پیرمرد و پیرزن، مهمان ناخوانده، آدمها و کرم ابریشم، چراغ قرمز، نگاه، زنی با شمعی در دست و سری افکنده.
ادبیات معاصر نوجوانان و جوانان در روسیه (گروه سنی 15 تا 18)
- آبراموف، «دیوار» داستان بلند چاپ سال ۱۹۹۰؛
- آستافیف، «لیودوچکا» داستان کوتاه، چاپ ۱۹۸۹؛
- بوچارووا، «دوست» داستان بلند، چاپ سال ۲۰۰۴؛
- وارونوف، «فرار به هند» - رومان، چاپ سال ۲۰۰۱؛
- ژلزنیکوف، «مترسک -۲ و یا بازی شب پرها»، داستان بلند، چاپ ۲۰۰۱؛
- زلوتوخا، «آخرین کمونیست»، چاپ سال ۲۰۰۰؛
- لیخانوف، «هیچ کس»، رمان، چاپ سال ۲۰۰۰؛
- لیخانوف، «عروسک شکسته» رمان، چاپ سال ۲۰۰۲؛
- کراپیوین، «نوه مادربزرگ و برادرانش»، چاپ سال ۲۰۰۱؛
- سیمونووا، «دایره»، داستان بلند، چاپ سال ۱۹۹۰؛
- شرباکووا، «دختر و پسر» رمان، چاپ سال ۲۰۰۱ «ماجرای عاشقانه» چاپ سال ۱۹۹۵؛
- کوروتکوف، «عشق وحشی»، رمان، چاپ سال ۱۹۹۸؛
- توچکوف، «مرگ از طریق اینترنت» چاپ سال ۱۹۹۸.
نویسندگان برجسته نثرنویس ده سال اخیر روسیه به شرح زیرند:
- ولادیمیر ماکانین، رمان «زیر زمین و یا قهرمان زمان ما»، چاپ سال ۱۹۹۸؛
- لودمیلا پتروشفسکایا، داستانهای کوتاه «سپاسگزاری از زندگی»، چاپ سال ۲۰۰۴؛
- تاتیانا اوستینووا، رمان «فرشته شخصی»، چاپ سال ۲۰۰۴؛
- سرگی بولمات، رمان «بخودی خود»، چاپ سال ۲۰۰۰؛
- ایرینا دنژکینا، رمان «بدش به من!»، چاپ سال ۲۰۰۲؛
- تاتیانا بوچارووا، داستان بلند «دوست».[۳۲]
نیز نگاه کنید به
زبان و ادبیات ژاپن؛ زبان و ادبیات کانادا؛ زبان و ادبیات کوبا؛ زبان و ادبیات لبنان؛ زبان و ادبیات مصر؛ زبان و ادبیات تونس؛ زبان و ادبیات افغانستان؛ زبان و ادبیات چینی؛ زبان و ادبیات سنگال؛ زبان و ادبیات تایلند؛ زبان و ادبیات آرژانتین؛ زبان و ادبیات فرانسه؛ زبان و ادبیات اسپانیا؛ زبان و ادبیات مالی؛ زبان و ادبیات ساحل عاج؛ زبان و ادبیات سوریه؛ زبان و ادبیات اتیوپی؛ زبان و ادبیات زیمبابوه؛ زبان و ادبیات سیرالئون؛ زبان و ادبیات قطر؛ زبان و ادبیات سودان؛ زبان و ادبیات گرجستان؛ زبان و ادبیات تاجیکستان؛ زبان و ادبیات قزاقستان؛ زبان و ادبیات بنگلادش؛ زبان و ادبیات سریلانکا؛ زبان و ادبیات اردن
کتابشناسی
- ↑ Engelmann,KurtE(2008).Russia,microsoft®student 2009[DVD].redmond,WA: Corporation Microsoft.
- ↑ سایت رادیوی روسیه (ژانویه 2010).
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ پهلوانوا، کا ای، لبدیوا، ام ان (1383).
- ↑ کریمی مطهر، جان اله (بهار و تابستان 1382). بررسی اجمالی چگونگی پیدایش و گسترش تاریخ ادبیات روسیه. پژوهش زبانهای خارجی، شماره 14، ص126.
- ↑ نفیسی (1367). ص8.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ کریمی مطهر، جان اله (بهار و تابستان 1382). بررسی اجمالی چگونگی پیدایش و گسترش تاریخ ادبیات روسیه. پژوهش زبانهای خارجی، شماره 14، ص131.
- ↑ کارووینا (1998). ص25.
- ↑ لیخاچف (1990). ص180-181.
- ↑ ابراهیمی ترکمان، ابوذر و نوروزی، مهناز (۱۳۹۱). آشنایی با روسیه از دریچه آداب و رسوم. تهران: الهدی، ص189-190.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در فدراسیون روسیه، خبرگزاری «ریا نووستی» روسیه. برگرفته از http://pe.ria.ru/20090209/120054190.html
- ↑ Anikin, V. P. (Ed.). (1985). Русский фольклор. М.: Худ. Лит., с. 3.
- ↑ Архангельская, В. К., Бахтина, В. А., & Акимова, Т. М. (1983). Русское народное поэтическое творчество (пособие к семинарским занятиям). Москва: Высш. Школа, с. 16.
- ↑ Калугин, В. И. (1987). Струны рокотаху: очерки о русском фольклоре. М.: Худ. Лит.
- ↑ Аникин, В. П. (1985). Русский фольклор. М.: Худ. Лит.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ Феноменов, К. Н. (ред.). (1968). Русский советский фольклор. Антология. Ленинград: Издательство “Наука”.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص22.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص23.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص43.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص50.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص62.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص68.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص79.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص87.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص99.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص111.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص142.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص169.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص179.
- ↑ کریمیمطهر، جاناله (۱۳۸۶). تئوری ادبیات. تهران: دانشگاه تهران، ص194.
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ خبرگزاری ریانواستی (21/11/1387).
- ↑ آریانپور، فرنگیس (۱۳۹۰). آشنایی با نویسندگان معاصر روسیه. پایگاه اطلاعرسانی شهرکتاب، ۲۱ تیرماه. (http://bookcity.org/news-1072.aspx).
- ↑ کرمی، جهانگیر (1392). جامعه و فرهنگ روسیه. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد دوم، ص459-498.