تاریخ هنر روسیه

از دانشنامه ملل

هنر روسیه باستان به طور اخصّ به هنر روسیه دوره فئودالیزم در قرون 17-10 گفته می‌شود. منابع آن مرتبط با هنر قبایل اسلاوهای شرقی گذشته می‌باشد که به نوبه خود آن نیز در تماس با دنیای هنر سکایی-سرمتی و مستعمرات باستان شمالی دریای سیاه می‌باشد. درباره ویژگی‌های هنر اسلاوهای شرقی ماقبل دوره فئودال، ما تنها یک سری اطلاعات کلی بر اساس داده‌های ناقص باستان‌شناسی و اطلاعات غیرمستقیم منابع خطی در دست داریم، که در معماری معابد بت‌پرستی به جا مانده نیز به چشم می‌خورند. این مشاهدات امکان ارائه توضیح خوبی درباره اولین گام‌های هنر روسیه باستان با توجه به رشد سریع آن در پیشبرد فرهنگ هنر بیزانس و دستیابی به هنر ملی می‌دهد. فرآیند توسعه ساختار ابتدایی- همگانی و شکل‌گیری جامعه طبقه بندی شده در قبایل اسلاوهای شرقی و جنگ‌های این قبایل با همسایگان دشمن به سرعت منجر به ایجاد انجمن‌های بزرگ ارضی-قبیله‌ای در این قبایل شد. بعدها این انجمن‌ها در دو مرکز به وجود آمد: نووگراد و کی یِف. در نیمه دوم قرن 9 کی‌یِف غلبه یافته و تبدیل به پایتخت دولت روسیه باستان دوران اوئل فئودالی شد. در قرن 10 با فتوحات زیاد در سرزمین‌های دیگر به سرعت قلمرو آن گسترش یافت. کی یِف اهمیت یافته و از غنائم زیادی برخوردار گشت، که شاهزاده و اشراف آن را از قدرت اقتصادی زیادی برخوردار ساخت. کییِف تبدیل به یک مرکز صنعتی و تجاری بین المللی شد. شهرهای جدیدی به وجود آمدند، زمین داری فئودالی رشد یافت و بردگی کشاورزان شدت یافت. در زمان شاهزاده ولادیمیر ساختار حکومتی شکل مشخص‌تری به خود گرفت. طبقه حاکم به منظور تقویت هرچه سریعتر موقعیت خود و حکومت، توجه خود را معطوف تجارب فرهنگ بیزانس نمودند. علت اصلی آن در گزینش مذهب مسیحیت بیزانسی به عنوان دین رسمی حکومت بود که منجر به رشد سریع فرهنگ و هنر در سلطنت یاروسلاو مودری (عاقل) شد. اتحاد اسلاوهای شرقی در قالب یک حکومت قوی و مبارزه آن‌ها برای عدم وابستگی منجر به تشکیل ملت واحد روسیه باستان شد که رشد و توسعه فرهنگ روسی را در پی داشت و موفقیت‌های زیادی در تمامی زمینه‌ها، از جمله در زمینه هنر داشت. اما فرهنگ درخشان دولت روسیه باستان و هنر آن محدود شد و خط اصلی توسعه آن در زمینه فئودالی کلیسایی شد و درخشندگی و شکوه و جلال رتبه‌های بالا و کلیسا به شدت متفاوت از فرهنگ و هنر توده مردم گشت. زمینه‌های این فرهنگ حتی به صورت قلمروی-ارضی نیز محدود شد. مناطق پیشرفته «دنپر» با شهر بزرگ «روسی» و «مادر شهرهای روسی» کی یِف و چِرنیگُف، در دسنای شمالی پُلتسک و در پایان مسیر دنپر- والخوفبزرگ، نووگراد قرار داشت. گسترش فرهنگ و هنر در قرن‌های 11-10 تقریبا به این شهرها محدود شده بود و شامل تمام مناطق حکومت نمی‌شد. از ویژگی‌های این دوره می‌توان مبارزه خروج از پدرسالاری و پیروزی فئودال‌ها، مبارزه مسیحیت و کفر که منجر به تناقض و دوگانگی زیادی در تمام فرهنگ شد؛ دوره شاهزاده تحت تاثیر نفوذ پدرسالارانه بود. در زمینه هنر سنت‌های بت‌پرستی با معماری چوبی تاثیر زیادی در سبک معماری سنگی و مانند آن داشتند.[۱]

هنر دوره فئودال گسسته روسیه (قرن 12 تا اواسط قرن 13)

همزمان با پیروزی جهانی فئودالیزم و رشد سریع زمین‌داری‌های بزرگ، اتحاد روسیه و نیروی متحد کننده کیف به سستی گرائید. تضمین حاکمیت اربابان فئودال بر دهقانان اسیر و مردم صنعت‌گر شهری در تمامی قلمرو حاکمیت دولت روسیه باستان مشکل شد. در مناطق مختلف «شبه حکومت‌های فئودالی» شکل گرفته و تقویت شد قلمرو شاهزاده نشین با پایتخت خود، با اشراف فئودال و سلسله‌های شاهزاده‌ای خود، با ارتباطات اقتصادی-فرهنگی و منافع سیاسی خاص خود. از نشانه‌های از هم گسستن روسیه باستان می‌توان تقسیم آن را میان نوادگان یاروسلاو مودری برشمرد. در قرن 12 دوره جدیدی در تاریخ روسیه آغاز می‌شود. دوره گسستگی فئودالی. تاریخ دولت واحد روسیه باستان جای خود را به مبارزه و رقابت بین حوزه‌های سیاسی و اقتصادی مستقل فئودالی در نووگراد، پُلتسک، اسمالِنسک، والینسک، چِرنیگُف، ولادیمیر-سوزدال و... می‌دهد. در همین رابطه پروسه‌ی واحد توسعه هنری نیز به دسته‌ای از جریان‌های منطقه‌ای تجزیه می‌شود، که شامل مکاتب هنری منطقه‌ای می‌شود، که به ویژه در معماری به چشم می‌خورد. جریانات دوره مسائل جدیدی را پیش پای معماری می‌نهد: ساخت شهرهای فئودالی جدید با استحکامات آن، قصرهای شاهزادگان، مستقلات ملاکان، صومعه‌ها و کلیساها. کی یف و نووگراد با توجه به وسعت خود اولین شهر‌های فئودالی جدید شدند. قسمت‌های مهم شهر عبارت بودند از: استحکامات اصلی شهر-کاخ حکومتی، یا کرِمل، که مرکز اداری حکومتی بوده و جایگاه فئودال‌های عالی رتبه شهر بود، و در مجاورت آن مرکز تجاری شهر، که اغلب تحت حمایت استحکامات دفاعی قرار داشت. توسعه شهرها خود به خود، با شکل گرفتن یک شبکه از خیابان‌ها اغلب با درختان تنومند پیش رفت. ساخت و ساز این مراکز شهری، بیش‌تر متوسط بود، اما همه این‌ها در تلاش برای شبیه‌سازی کی یفو رقابت با «مادر شهرهای روسی» بودند. گسستگی فئودالی هرچند که نیروی سیاسی-نظامی مردم روسیه را تضعیف کرد و تسخیر روسیه توسط تاتارها آن را راحت‌تر کرد، با این حال از دوره‌های مترقی در تاریخ روس به شمار می‌آید. در این دوره به سرعت نیروهای تولیدی محلی توسعه یافتند، شهرهای جدید رشد کرند، جمعیت صنعتی- تجاری آن‌ها پیشرفت کردند. میراث فرهنگی دولت روسیه باستان در این دوره، با انتقال به شهرها و روستاهای دورافتاده سرزمین روسیه، به گونه‌ای عمیق و گسترده توسعه می‌یابد: در عمران و گسترش آن نیروهای محلی وسیعی دست دارند، فرهنگ در توده مردم نسبت به قرن‌های 11-10 نفوذ عمیق‌تر داشت. با تمام ویژگی‌های متمایز در توسعه مکاتب هنری منطقه‌ای، دوره فئودالی گسسته مرتبط با زندگی محلی و سنت‌های هنری، شرایط موجود ویژه‌ی سیاسی-اجتماعی، تفاوت در روابط خارجی شاهزاده نشین‌های یاد شده و امثال آن بوده است. تمامی این مکاتب با وجود تمایزات محلی اتحاد روسی را حفظ کرده‌اند. این اتحاد در وحله اول به خاطر توسعه سریع شهرها و صنعت شهری، که بیانگر وحدت خاص فرهنگ مادی روسی است، دوم اینکه میراث فرهنگی و هنری مشترک کی‌یف می‌باشد، سوم اینکه، کلی از سیستم فئودالی بوده، و در پایان اینکه وحدت ملت روسیه که در دوره روسیه باستان ساخته شده است، و گسستگی فئودالی آن را از بین نبرده است، بوده است. هنر روسیه در قرن 12 تا اوسط قرن 13 طی یک دوره کوتاه تاریخی، با خلق یک سری آثار برجسته در تمامی زمینه‌های آثار هنری، مسیر بزرگ و درخشانی را پیمود. ویژگی برخی از آثار این دوره چنان است که می‌توان با دلایل منطقی از شروع تبلور در ویژگی‌های تماما روسی ملی هنر سخن گفت.[۱]

هنر دوره گسستگی فئودالی روسیه (اواسط قرن 13 تا اواسط قرن 15)

حمله مغولان ضربه وحشتناکی به نیروهای مولد مردم روسیه وارد کرد. شهرها سوخته و غارت شد، استادان هنر و صنایع دستی در جنگ کشته شدند و یا به اسارت برده شدند. در روسیه یک یوغ سنگین اسارت تاتار به وجود آمد. روسیه تضعیف شده در قرن 14-13، برخی از مناطق بومی خود را از دست داد: سرزمین‌های دنپر، پُلتسک و اسمالنسک، گالیچ و والین با مراکز فرهنگی خود از قلمرو روسیه خارج شدند. زندگی عمومی در شمال شرق ویران روسیه متمرکز شد. پس ازاین سقوط سیاه در اواسط قرن 14، پروسه‌ی احیای شهرها و تولد دوباره هنر و صنعت آغاز گشت؛ تجارت آغاز شد. نفرت رو به رشد از ستمگران، مبارزه با آن‌ها و نیازهای دفاع ملی، روند متحد کردن دولت روسیه و شکل‌گیری ملت بزرگ روس را سرعت بخشید. پس از پیروزی کولیکوف (1380)، مسکو در راس این مبارزه متحد قرار داشت. پایان قرن 14 و آغاز قرن 15 زمان یک قیام قدرتمند از آگاهی ملی بود، در ادبیات، پیروزی درخشان کولیکوف (Задонщина)، نمونه‌ی بالایی در آثار هنری بود «در مدح هنگ ایگورف». تضعیف بیزانس و قدرت یافتن حکومت ترکیه در بالکان، اهمیت روسیه را به عنوان قدرت برتر دنیای اسلاو افزایش داد. در مبارزه برای استقلال ملی مردم روسیه و احیای فرهنگ آن، توسعه و بازیافت خلاق از سنت‌های قرون 13-12، نقش بالایی داشت. نووگورود ساخت و ساز و زینت ساختمان‌های خود با نقاشی‌ها و آیکون‌ها را با تکیه بر فعالیت‌های باستان هنری خود ادامه داد. مسکو و توِر که در بطن شاهزاده نشین ولادیمیر قرار داشت، وارثان سنت‌های هنری ولادیمیری بوده و همچنین از استادان بازمانده آن سبک بهره می‌جستند.[۱]

هنر دولت روسیه (پایان قرن 15 تا قرن 16)

در سال‌های 80 قرن 15 دولت متمرکز روسیه تشکیل می‌شود و آخرین بقایای وابستگی به خانات تاتار-مغول از بین می‌رود. مسکو پایتخت حکومت قدرتمند روسی و سمبل قدرت و عظمت مردم روسیه می‌شود. این رخداد بزرگ در تاریخ مردم روسیه، توسط توسعه سریع نیروهای مولد آماده می‌شود- کشاورزان و صنعت گران، رشد تقسیم اجتماعی کار، قوی تر شدن روابط تجاری بین شهرهای در حال توسعه، در قرن 16 برنامه‌هایی برای تشکیل بازار در سراسر کشور پیش بینی می‌شود. در این دوره تئوری بازگشت به سلطنت فئودال، با تاکید بر ماهیت الهی حکومت فرمانداران مسکو و برتری آن بر حکومت روحانی کلیسا، بازمی‌گردد. مبارزه تلخ سیاسی، منجر به بحث مطبوعاتی می‌شود. در آثار منتشر شده قرن 16 با وسعت بی‌سابقه‌ای تا قبل از آن و به آزادی ساختارهای بسیار اساسی دولت مورد نقد قرار می‌گیرد و آنچه که بسیار حائز اهمیت است، به وجود آمدن مفهوم ارزش مردم، و به ویژه دهقانان، در زندگی کشور و ضرورت تسهیل زندگی و وضعیت آن‌هاست. در برخی از آثار ادبی اندیشه برابری طبیعی همه مردم در برابر خدا مطرح می‌شود و صداهای اعتراض به برده داری شنیده می‌شود که ارزش کیفی نظامی و غیر نظامی مردم را مورد تحقیر قرار می‌دهند. این اندیشه‌ها که در ادبیات قرن 16 به وجود آمد، بازتاب قدرت واقعی و فعالیت‌های سیاسی قشر دموکراتیک از مردم بود. در همین زمان خود باوری ملی، احساس غرور و افتخار به قدرت مردم و دولت روسیه نیز گسترش یافت. مسکو نه تنها پایتخت روسیه که، دژ محکم ارتدکس، «رم سوم» - وارث قسطنطنیه به شمار می‌رفت. اهمیت مسکو به عنوان مرکز اتحاد میراث فرهنگی سرزمین‌های الحاقی و شاهزاده‌ای در ساختار فرهنگ کلی روسیه، نیز افزایش یافت. بدین‌سان در مسکو بهترین آثار ادبی و هنری و محراب‌های مشهور از مراکز منطقه‌ای ارائه می‌شدند. در ساخت مسکو بهترین معماران چون پسکوویچ، توِریچ، روستوفتس جمع شدند که در کنار مهندسان و معماران فراخوانده شده از ایتالیا کار می‌کردند. درخواست از بهترین معماران اروپا در آن زمان، منجر به بالا بردن سطح فنی ساخت و ساز و تضمین اجرای پروژه‌های بزرگ معماری و نظامی- مهندسی شد که پس از تشکیل دولت روسیه متمرکز در راس امور قرار داشت. تمامی این معماران روسی و خارجی در معماری شهر مسکو تجارب فنی و هنری خود را، همراه با اصلاح و بهبود در آن‌ها تحت فشار خواسته‌های جدید و دیدگاه‌های هنری بکار بستند. به این ترتیب هنر مسکو قرن‌های 16-15، با یکسان سازی و بازیافت دستاوردهای تمامی فرهنگ هنری گذشته، تبدیل به هنر ملی تماما روسی می‌شود.[۱]

هنر دولت روسیه (قرن 17)

حوادث وحشتناک جنگ دهقانان و مبارزه مردم با مداخله لیتوانیایی، لهستانی و سوئدی، به شدت توده مردم را به هم ریخته و قهرمانانی از دهقانان و مردم شهر به وجود آمد که منجر به تضعیف باور مردم در مورد نظام برده‌داری شد. در ادبیات روسی این دوره تاریخی ایده حقوق مستقل مردم در ساختار دولت، در این باره که خود ملت، و نه اربابان و تزار، نگهبان واقعی تمامیت و استقلال کشور خود می‌باشد، شکل می‌گیرد.

در قرن هفدهم بزرگ‌ترین رویداد زندگی مردم روسیه مشخص شد. مردم اوکراین با آن‌ها در قالب یک دولت واحد روسی درآمدند. این رویداد اهمیت زیادی در توسعه و پیشرفت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مردم روسیه و اوکراین و در تقویت روابط چند جانبه فی مابین داشت. در ادبیات این دوره علاقه به دنیای واقعی، به دنیای احساسات زنده و زندگی مردم عادی وجود دارد؛ داستان عامیانه به وجود می‌آید: آثار طنز از میان مردم ارائه می‌شود که در آن‌ها کلیسا و بی عدالتی موجود در جامعه به نقد گذاشته می‌شود. در نقاشی، ساختار تفسیر آزاد و واقعی از موضوعات مذهبی به چشم می‌خورد. در معماری ذائقه‌های مردم عادی وارد می‌شود؛ معماری میهنی معیارهای دیگری متفاوت از گذشته به خود می‌گیرد که با ساختار قبلی که تا آن هنگام جهت اصلی معماری را تشکیل می‌داد، به رقابت بر می‌خیزد. به همراه آن، کلیسا و معماری شهری تضاد خود را از دست می‌دهند. یک فرآیند سریع، «سکولاریته» از کل فرهنگ به وجود می‌آید. در مبارزه با حمله در حال رشد وقایع جدید اجتماعی، فعالیت‌های دولت تزاری و کلیسا به سرکوب محدود نمی‌شود، و یک سیستم «محافظه کار» ایدئولوژی به وجود می‌آورند. در زمینه هنر، تلاش برای کنترل نقاشان و پیکر نگاران، نقش راهنماهای ارتدکس پیکرنگاری پر رنگ می‌شود. در زمینه معماری کلیسا، مستقیما از ساخت کلیساهای چادری، به عنوان توهین به رتبه کلیسا جلوگیری می‌شود، و پنج گنبدی... توصیه می‌شود، یعنی تلاش می‌شود که معماری را به گذشته و سبک سنتی بازگرداند. در این شرایط، مبارزه هنری شدیدا پر است از گرایشات متناقض قدیمی و جدید. گرایشات سنتی در پی حفظ رسوم بوده و توسط دولت فئودالی و کلیسا پشتیبانی می‌شود. آن‌ها راه خود را در حوزه‌های قدیمی از ساختمان کلیسا و نقاشی کلیسا مشخص می‌کنند. اما گرایشات جدید، با تمام محدودیت‌هایی که برای آن در نظر گرفتند، غلبه یافتند.

با پایان قرن 17 تاریخ هنر روسیه باستان که مرتبط با کلیسا و دیدگاه‌های مشخص آن بود، به پایان می‌رسد و شرایط تولد هنر عصر جدید-هنر سکولار، که بر اساس مشاهدات زندگی و دانش دقیق است، فراهم می‌شود.[۱]

هنر روسیه در قرن هجدهم

هنر روسیه در نیمه اول قرن 18

در تاریخ فرهنگ روسیه هنر قرن 18 نقش مهمی را ایفا کرده است. در این سده به جای فرهنگ‌های قدیمی، که مرتبط با دیدگاه تعیین شده از سوی کلیسا بودند، در نهایت فرهنگ جدیدی به وجود آمد، که از ویژگی سکولار برخوردار بود. ویژگی‌های سکولار، مدنی در آثار معماری، نقاشی و پیکرتراشی نیز به چشم می‌خورد؛ در طی قرن 18، تمامی گونه‌ها و ژانرهای هنر برجسته روسی توسعه یافت، که ما در آثار بعدی هنرمندان روس آن‌ها را مشاهده می‌کنیم. شرایط خاص تاریخی این دوره، پیشرفت فوق العاده هنر روسیه در قرن هجدهم را نتیجه داد. طی سده 18 روسیه به عنوان یک دولت ملی بزرگ در حال توسعه، با فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی، به دستاوردهای بزرگی در گسترش هویت و میهن پرستی در محافل اجتماعی رسید، به شکل‌گیری عناصر مترقی کمک کرده و شجاعت و گسترش در پژوهش‌های هنری را گسترش داد. اما در اساس ساختار اجتماعی دولت روسیه در قرن 18 تناقض شدیدی وجود داشت. در اوایل قرن، در دوره اصلاحات عمیق و گسترده، این تناقضات به طور مشخصی بیان شد. ستم بزرگی که در تمام طول قرون توده مردم برده متحمل شده بودند، و تمام مشکلات توسعه کشور را بر روی شانه‌های خود کشیده بودند، این فشارها آن‌ها را وادار به اعتراض و آشوب و شورش کرد.

در قرن هجدهم یک سری پیوسته از قوی‌ترین تظاهرات و مبارزه در راه رهایی از سیستم برده‌داری از سوی توده دهقانان به چشم می‌خورد. این مبارزه به تغییرات شدید در نظام اجتماعی در روسیه منجر نمی‌شود، اما تاثیر مستقیم یا غیر مستقیم بر توسعه اصول دموکراتیک در اندیشه مترقی اجتماعی داشت. و اگر که در ابتدا و اواسط قرن هجدهم، دستاوردهای برجسته فرهنگ روسیه، عمدتا به دلیل خودباوری ملی بودند، و با وجود حرکت تند و توانمندی که دولت روسیه برای غلبه بر عقب ماندگی خود انجام می‌داد، اما در نیمه دوم قرن در کنار این موارد، ارتباط نزدیک فرهنگ و هنر با گسترش ایدئولوژی ضد فئودالی درفعالیت‌های روشن‌فکران درباری، نقش مهمی را از آن خود می‌کند. ویژگی‌های فرهنگ ملی در قرن هجدهم کاملا به وضوح در آغاز قرن در آثار هنرمندان برجسته آشکار است. موفقیت‌هایی که استادان و هنرمندان روسی در آغاز قرن 18 به آن‌ها دست یافتند، حاصل سطح بالای فرهنگ هنری دوره قبل بود که ویژگی‌های جدیدی به آن وارد شده بود. در توسعه سریع فرهنگ هنر روسی جدید نقش بزرگی از آن تحولات چند جانبه در ویژگی‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی می‌باشد که در پایان قرن 17 و آغاز قرن 18 اعمال شدند. توسعه تجارت ملی همگانی، ضربه مهلکی بر ساختار اشراف و ملاکان (بویارها) وارد کرد.

در آغاز قرن 18 در روسیه کارخانه‌ها یکی پس از دیگری به وجود آمدند، بنادر، شهرها و روستاها ساخته شدند. متناسب با شرایط جدید تاریخی پیش آمده ارتش منظم ایجاد شد، نیروی دریایی به وجود آمد که مانند ارتش توانست پیروزی‌های شکوهمندی را در مقابل دشمنان کسب کند. به خاطر این پیروزی‌ها بود که روسیه توانست بر انزوای تجاری خود از راه دریا غلبه کرده و امکان وجود ملت روسیه را به عنوان یک ملت بزرگ تداوم بخشد. در شرایط جدید و خشونت بار زندگی مردم روسیه در آغاز قرن 18، سنت روشنگری، که به عنوان یک ویژگی از قرن 18 برشمرده می‌شد، به وجود آمد. مشخص‌ترین ویژگی هنر در قرن 18 که آن را از هنر زمان‌های قبل متمایز می‌ساخت، رهایی از ایدئولوژی قرون وسطی کلیسا و رابطه تنگاتنگ با مسائل عملی مهم‌ترین ساختار‌های دولتی بود. روح خلاق دوره پتر که متکی بر دانسته‌های علمی دقیق بود، در معماری، در تدوین و اجرای مسائل بزرگ شهرسازی نشان داده شد. ساخت قلعه پتروپاولوفسک، ادارهء نیروی دریایی، ساختمان دوازده دانشکده، یک پایه محکم از معماری سکولار برای استفاده عمومی گذاشت، و ساخت پایتخت جدید در سواحل باتلاقی خلیج فنلاند، گویی که نمادی از آغاز دوره جدید در تاریخ مردم روسیه شد. حکاکی در اوایل قرن 18، با حل مشکلات عملی خود و دستیابی به موفقیت‌های ویژه در ژانر نبرد و در چشم انداز شهری (آ. زوبوف، آ. راستوفتسِف) به اوج کمال خود رسیده بود. مجسمه‌سازی تزئینی توسعه یافت، و در آثار ک.ب.راسترِللی گفته می‌شود که نتایج عالی ترسیم واقع گرایانه مجسمه‌سازی سکولار می‌باشند. یکی از کامل‌ترین هنرها در آغاز قرن 18، موفقیت هنر پرتره می‌باشد که در این دوره از سبک پیشرو برخوردار بود. ترویج چشم انداز جدیدی از ویژگی انسان زمینی و واقعی و ارزش آن نه فقط در ارتباط با طبقه درباری، بلکه در ارتباط با خدمت به دولت، باعث توسعه پرتره شد. آشنایی هنرمندان روسی با سنت‌های نقاشان پرتره جهانی در گونه‌های متفاوت اروپایی نیز، نقش بسزایی در توسعه سریع هنر پرتره روسی ایفا کرده است. پرتره روسی، در قرون 18-17 بود که سرانجام ژانر منحصر به خود را گرفت و در قالب پرتره درباری گسترش یافت. پرتره روسی جایگاه خود را در فرهنگ هنری جهان کسب کرد. پیشبرد هنر ملی در سال‌های 30 سده 18 در دوره رکود، تغییر کرد. دوره تیره واکنش‌های سیاسی، دستاوردهای هنر روسی در آغاز سده 18 را در معرض تهدید قرار می‌داد. خارجی‌هاعمدتا آلمانی‌ها در این سال‌ها پست‌های مهم دولتی را گرفته بودند و تحقیر عمیقی برای مردم روسیه و فرهنگ روسی در کشور به شمار می‌رفتند. اما در مبارزه نیروهای مترقی اجتماعی با ارتجاعیون، پیروزی با دسته اول بود. دولت ملی روسیه همچنان قوی تر و گسترده تر می‌شد، و در این ضمن ویژگی‌های درباری خاصی نیز به خود می‌گرفت.

در این دوره فعالیت درخشان یک دانشمند، که پایه گذار علوم روسی و شاعر برجسته ایبود میخائیل وایسلیویچ لامانوسوف به چشم می‌خورد. لامانوسوف در قالب یک شخصیت جامع آموزشی و کاملا با استعداد دانشگاهی، و حس میهن پرستی بود که به خوبی علائق و خواسته‌های جامعه را درک می‌کرد. وقایع سال‌های 30 سده 18 و سانسورهای حکومتی در این دوره نتوانست مانع از پیشرفت فرهنگ هنری ملی شود و هنرمندان در تمامی عرصه‌های هنری با تمام مشکلات آثار برجسته‌ای خلق کردند. کسانی چون ایوان نیکیتین نقاش،ک.ب.راسترللی پیکرتراش در شرایط بسیار سختی مجبور به کار بودند. افزایش آگاهی ملی در اواسط قرن 18 زمینه‌هایی برای توسعه بیش‌تر در تمامی شاخه‌های هنری فراهم آورد و معماری در این دوره به اوج شکوفایی خود دست یافت، که در آثار و.و.راسترللی (پسر مجسمه ساز) انعکاس یافته است که غنی از مجسمه‌های تزئینی و نقاشی‌های تزئین شده می‌باشد و در خلق سبک به اصطلاح باروک روسی پیشگام بود. باروک مکتب بزرگ و با سبک‌های گوناگون در هنر اروپای قرن 17 و آغاز قرن 18 بود. طرح‌های بلندپروازانه استادان آن، شکوه و جلال تزئینی آثار آن‌ها، موید عظمت سلطنت مطلقه بوده، همخوانی با فرهنگ هنری روسیه در اواسط قرن 18- دوره‌ای که سلطنت درباری به اوج قدرت خود دست یافته بود داشت. اما مبارزه نیروهای مترقی جامعه روسیه برای فرهنگ ملی منجر به تولید خلاقانه بهترین دستاوردهای سبک باروک شد. از ویژگی‌های سبک باروک، نقاشی روی سقف، اسلوب‌های کوتاه‌نمایی اندام، معلق نمودن هیکل افراد در فضا، تجسم بخشیدن صحنه‌ها از دیدگاه‌های متفاوت، گچ‌بری، و زینت‌کاری در ساختمان‌سازی و به کمال رساندن این ویژگی‌ها است. تصویر انسانی در این سبک به وفور مشاهده می‌شود. سبک باروک به تزیین و تجمل گرایش داشت. این سبک اغلب به طور کامل در سبک معماری نشان داده شده، که با «زبان» خاص خود ایده غرور ملی، عزت، شکوه و عظمت، را بیان می‌کند و حتی کاخ زمستانی همانطور که راسترللی گفته است «برای شکوه اتحاد تمامیت روسیه» ساخته شد.

در آثار نقاشان بزرگ روسی این دوره-استادان پرتره آ.آنتروپوف و ای.آرگونوف- سنت‌های رئالیستی توسعه یافته‌ی.نیکیتین و آ.ماتییِف دیده می‌شود. آنتروپوف و آرگونوف با دیدگاه‌های نزدیک به یکدیگر درباره حقیقت زندگی، گالری از معاصران خود را به وجود آوردند که در آن‌ها ویژگی‌های آرمان‌گرایانه و انتقادی و به تصویر کشیدن مردم محروم جامعه به چشم می‌خورد. در دیگر گونه‌های هنری، قلم زن بزرگ روسی، سوکولوف، به موفقیت‌های بزرگی دست یافت، و لامانوسوف، با بنیان نهادن کارگاه موزاییک با همکاری دانشجویان خود، موزائیک‌های بی نظیری، از جمله تصویر موزائیکی جنگ پولتاوا را تولید کردند. در نگاهی به آثار برجسته از فرهنگ روسی مربوط به دوره پتر، به وضوح علاقه آن‌ها به ادامه سنت‌های ملی و مترقی، مخالفت با منافع طبقه مرفه حاکم، منافع ملی و حکومتی به چشم می‌خورد.[۱]

هنر روسی در نیمه دوم قرن 18

از نیمه دوم قرن 18 جنگ مشخصی بین رشد نیروهای مولد و بازدارنده‌های آن‌ها از گسترش روابط تولیدی، و همچنین بین سیستم سرمایه داری در حال ظهور در یک ساختار اجتماعی - اقتصادی و کل اقتصاد سیستم فئودالی موجود آغاز شد. شروع به تجزیه سیستم فئودالی سرف در ادامه قرن، تا سال 1861 شد، یعنی تا ورود روسیه به دوره توسعه سرمایه‌داری. در این مفهوم، دوره سال 60 قرن 18 و طول سال 61 پر از مبارزه برای شکل جدیدی از زندگی و روابط تولیدی با شکل جدید می‌باشد. اما در سال‌های 60 قرن 18 نبود که تناقض مشاهده می‌شد، بلکه در نیمه اول قرن 18 بود که ساختار روسیه سنتی را به بحران عمیقی دچار کرده بود. ویژگی تاریخی زندگی اجتماعی روسیه خود، تعیین کننده قوانین اساسی توسعه فرهنگ هنری روسیه این دوره بود.

گرایشات واقع‌گرایانه در بسط هنرهای زیبا در سال‌های 50-40 قرن 18، دستاوردهای برجسته در معماری در این دوره پایه محکمی برای رشد بیش‌تر هنر روسی در آینده داشت. در سال‌های 90-60 این افزایش در شکوفایی درخشان آثار نقاشی و مجسمه‌سازی پرتره، مجسمه‌های عظیم و سه پایه به چشم می‌خورد، در دوره جدید، در توسعه معماری، گسترش در سبک‌های نقاشی، سبک مستقل پِیساژ بارز است، سبک تاریخی گسترش می‌یابد، تصویر‌سازی زندگی شکل می‌گیرد. با این حال، پیشرفت در هنر‌های زیبا، در شرایط پیچیده و متناقض تاریخی رخ داد، که تعیین کننده یک سری از ویژگی‌های جدید در تمام فرهنگ هنری روسیه بود. از یک سو، این دوره، دوره‌ی رشد اقتصادی و به ویژه قدرت نظامی روسیه، و همچنین تحکیم بیش‌تر حقوق و امتیازات اشراف بود. از سوی دیگر، در درون سیستم فئودالی، سیستم سرمایه‌داری شکل گرفته بود و تشدید تناقضات شدید اجتماعی، خبر از آغاز بحران در روابط تولیدی فئودالی می‌داد، که بیش از هر چیز تبدیل به مانعی برای توسعه بیش‌تر نیروهای مولد کشور شد. تشدید ظلم و ستم فئودالی و افزایش تجارت اربابان منجر به قیام‌های مردمی قدرتمندی شد که در آن‌ها صدها هزار ملاک، راهب، کشاورز و صنعت‌گر شرکت داشتند. در آغاز دهه 70 این خشم مردمی قدرتمند منجر به جنگ دهقانی وحشتناکی (1775- 1773) به رهبری اِمیلیان پوگاچف شد. و هرچند که کشاورزان در جنگ شکست خوردن اما ضربه بزرگی به ساختار برده‌داری وارد آمد و در کانون توجه اندیشه مترقی اجتماعی مساله حقوق رعیت‌ها را به عنوان محور اصلی روسیه قرار داد. قیام پوگاچف تأثیر زیادی در شکل گیری شخصیت‌های برجسته آگاه در فرهنگ روسیه داشت. به عنوان یک نتیجه مستقیم از جنبش‌های مردمی، که موید بحران قریب الوقوع در نظام فئودالی بود، در فرهنگ روسی نیمه دوم قرن 18 عناصر بارزی با ویژگی دموکراتیک پدیدار گشت. در شمار آثاری با اندیشه‌های ضدفئودالی می‌توان کمدی فانویزین را که حاوی نقد شدید زندگی اربابان روس است، و مجلات طنز نوویکوف (1774-1769) را برشمرد. سیستم فئودالی وضع اسفناکی را برای سرف‌ها به وجود آورده بود. در سال 1790 رادیشف کتاب معروف خود «سفر از سن پترزبورگ به مسکو» را منتشر کرد که غیر معمول و شجاعانه، در اعتراض و خشم علیه حکومت مطلقه و فراخوان برای سرنگونی انقلابی حکومت مطلقه و بردگی بود. در مورد رشد عناصر دموکراتیک در سبک نقاشی‌های شیبانوف، با توصیفات گرمی از معیشت سرف‌ها، و کاراهای گرافیکی یِرمِنِف که تصاویر قابل توجهی از کشاورزان، که از فقر شدید در رنج می‌باشند اما نیروی نگهدارنده عظیم داخلی می‌باشند، خلق کرده، دیده می‌شود. عناصر فرهنگ دموکراتیک، که در آثار رادیشف وجود دارد، بیانگر فعالیت‌های روشنگرانه‌ی طبقه اشراف است، نگاه ایدئولوژیک مترقی دارد که تاثیر به سزایی در بسط ادبیات و هنرهای زیبای این دوره داشته است. این امر منجر به وجود مشترکاتی در ادبیات و هنر آن دوره شد که در ایجاد کلاسیسیزم روسی تاثیر به سزایی داشت.

کلاسیسیزم در برخی از کشورهای غربی (برای مثال فرانسه) در قرن 17 به وجود آمده بود. برای بیان و توصیف ایده آل‌های زمان خود، کلاسیسیزم به وفور از دستاوردهای هنر کلاسیک یونان باستان و رم استفاده می‌کرد که آن‌ها را به عنوان مدلی برای دنبال کردن می‌دید. در طول گسترش سلطنت فئودال و سوق به حاکمیت سیاسی، بورژوازی به آرمان‌های مدنی خود، به شکل دقیق و روشن انقلابی و جدید در قالب سیاسی کلاسیسیزم جامعه عمل پوشانید. در روسیه بورژوازی به وجود آمده بود، و جنگ ایدئولوژیک با حکومت مطلقه فئودالی را اقشار مخالف اشراف- روشن‌فکران درباری- هدایت می‌کردند. کلاسیسیزم قبل از هر چیزی (در سال‌های 50-40 قرن 18) در ادبیات بسط یافت. متمایز از کلاسیسیزم اروپا، که سوژه‌های خود را از تاریخ کهن و اسطوره‌های باستان می‌گرفتند، نویسندگان روسی بیش‌تر متوجه تاریخ میهنی بودند. با ترسیم مبارزه بین احساس شخصی و حس وظیفه در قهرمانان خود، آن‌ها جامعه را به سوی آرمان خدمت به میهن و حکومت سوق می‌دادند. این امر قهرمان پروری و عشق به میهن در تجدید سازمان آکادمی هنرهای زیبا در سال 1764 مورد توجه هنرمندان قرار گرفت.

با اتکا به تجارب هنری استادان قدیمی و به ویژه هنر عهد باستان، آکادمی هنرهای زیبا دانش بزرگ حرفه‌ای با یک استاندارد عالی به طور خاص، با تربیت یک سری اساتید بزرگ، از جمله پیکرتراش‌های بزرگی چون: شوبین، کازلوفسکی، ماترُس و معمار نابغه‌ای چون باژِنوف، به ارمغان آورد. تسلط بر تجربه هنر کهن از اهمیت زیبایی شناختی زیادی برخوردار بود. در این مکتب ایده آل‌های اجتماعی آن زمان به شکل هنرمندانه‌ای زیبا و بزرگ نشان داده می‌شد. این ایده آل‌ها که بر اساس دیدگاه‌های روشنگری روسیه بود، منعکس کننده دیدگاه جدید بوجود آمده در مورد ارزش شخصیت انسانی و وظایف آن در برابر حکومت بود. در آغاز قرن 18 بود که به دلیل نیاز به حل چالش‌های بسیار زیاد زندگی در زمینه تقویت حکومت ملی و غلبه بر عقب ماندگی آن در ارزیابی اهمیت اجتماعی انسان، جایگاه خدمت به حکومت مطرح شد. از اینجاست که توسط بلینسکی دو مکتب متفاوف، اما مشابه در آرمان نهایی در ادبیات قرن 18 به وجود می‌آید: مکتب طنز، که به شدت طبقه اشراف را در قالب طنز مورد نکوهش قرار می‌دهد، و مکتب «شعار» یا «ایده‌آل»، که با ایجاد تصاویر ایده‌آل در صدد پرورش احساسات میهن پرستانه و مدنی و تجلیل عظمت روسیه است.

در هنر، کلاسیسیزم قبل از هر چیزی در معماری پدیدار گشت، با بازی در نقش مترقی مهم خود در نشان دادن شکوه و عظمت روسیه. معماران مشهور روسیه چون باژِنوف، کازاکوف، استارویِ، کامِرون، کوارِنگی، آثار خلاقانه و مثال‌های بزرگ هنر کلاسیک را، با توجه به مسائل جدید و با توسعه نوآورانه سنت‌های ملی در معماری روسیه، آثار قابل توجهی از هنر ملی به وجود آوردند و جایگاه برجسته‌ای در معماری جهان از آن خود کردند.

کلاسیسیزم تاثیر پرباری در توسعه مجسمه‌سازی کلاسیک و تاریخی و سه پایه داشت، در این زمان بود که در آثار شوبین، کوزلوفسکی و ماترُس (دوره متقدم) شکوفایی درخشانی مشاهده می‌شود. بنای تاریخی یادبود پتر اول، «اسب سوار برنز» معروف، که توسط فالکون خلق شده است، تماما توسط فرهنگ روسی ایجاد شده است. قابل توجه است که در روسیه به طور کامل، استعداد برجسته مجسمه‌ساز فرانسوی شکوفا شد. از ویژگی‌های این دوره آثار کوزلوفسکی با ویژگی‌های قهرمانانه و حماسی می‌باشد که اغلب نشأت گرفته از کلاسیسیزم بودند. اما سبک آثار ماتروس بود که بیش از هر اثری ویژگی‌های کلاسیک را در خود داشتند و شکوفایی آن‌ها در مرحله بعد از گسترش هنر روسی دیده می‌شود. نقاشی به ویژه دراین دوره توسعه یافته است. اما آنچه که اساس ایدئولوژک کلاسیسیزم را بنیان نهاد روشنگری روسی بود. که تاثیر بسزایی در هنر پرتره نیز از خود به جای گذاشت. برای مثال در اساس بهترین آثار هنر پرتره دقیقا اندیشه‌های روشنگری قرار دارد که کرامات انسانی نه از روی طبقه اشرافی و موقعیت اجتماعی آن، بلکه از روی ویژگی‌های شخصی و شایستگی وی تعیین می‌شود. و با الهام از این ایده، که در میان درباریان تحصیل کرده به سرعت گسترش یافت، پرتره نگاران برجسته نیمه دوم قرن 18 چون روکوتوف، شوبین، لِویتسکی نه فقط قادر به دیدن آثار درخشان معاصران خود شدند، بلکه کرامات انسانی، ظرافت ذوق و هوش و اصالت درونی آن‌ها را نیز دریافتند. از اینجا جذابیت هنری استثنایی و ارزش ذاتی خود را در پرتره عالی نشان دادند.

دو تیپ پرتره در این دوره شکوفایی درخشانی بدست آوردند: парадныйи интимный، که در آن‌ها به ویژه در دومی بیش از حد به دنیای درون و اعماق وجودی انسان پرداخته شده است، برای مثال در پرتره‌های آنتروپوف. در هنر پرتره روکوتوف، شوبین و لِویتسکی ترکیب ارگانیکی از تصورات عالی و روشنگری درباره شخصیت انسانی با تمایل نشان دادن حقیقت زندگی با سیمای منحصر به فرد آن دیده می‌شود که، در شرایط جدید تاریخی سنت‌های هنر پرتره نیکیتین گسترش یافته و ظهور کیپرِنسکی پیش‌بینی می‌شد. اما کلاسیسیزم نقاط ضعفی نیز داشت، که منجر به از دست دادن محتوای پیشرووانه خود در با افزایش بحران در سیستم فئودالی برده داری شد. فرقه‌ای متفکر با دور شدن از ویژگی‌های انفرادی شخصیت انسانی، شروع به خلق آثار عقلانی با روح میهنی، با تقسیم آن‌ها به سبک‌های «بلند پایه» و «پست» کردند، که در این رابطه می‌توان به «زندگی نامه» و «پرتره» اشاره کرد.و در اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 به جای کلاسیسیزم مکتب جدید رمانتیسم پا به عرصه می‌گذارد که مرتبط با دوره جدید در توسعه جامعه روسیه و بعدها گسترش بارز گرایشات رئالیستی در هنر روسی شد.[۱]

هنر روسیه در قرن نوزدهم

هنر روسیه در سال‌های 50-30 قرن 19

دو سوم قرن 19 دوره بحران شدید در ساختار فئودالی- برده‌داری، دوره مبارزات طبقه‌ای بود که تعیین کننده مبارزات ایدئولوژیک در تمامی زمینه‌های زندگی فرهنگی از جمله در هنر نیز بود. پس از شکست قیام دسامبر سال 1825 واکنش‌های شدید سیاسی و سازماندهی نیروهای اجتماعی برای جنبش آزادی روسیه آغاز می‌شود. روشن‌فکرانی از طبقات مختلف در آن شرکت داشتند که محصول توسعه روابط سرمایه داری بودند. در سال‌های 40-30 قرن 19 تحت تاثیر مبارزات دهقانی به پا شده علیه زمین داران در محافل پیشرو جامعه روسیه، ایدئولوژی انقلابی- دموکراتیک شکل گرفت که تاثیرات خود را بر توسعه فرهنگ هنری نیز داشت. در این دوره عناصر فرهنگ دموکراتیک، که در دوره گذشته بنیان نهاده و گسترش یافته بودند، در فرهنگ دموکراتیک، ایدئولوژی رسمی به شدت مخالف دولت فئودالی را شکل دادند. فعالیت ادبی- اجتماعی منتقد بزرگ و فیلسوف ماتریالیستو.گ.بلینسکی (1848-1811) نقش یفوق العاده در پیروزی رئالیسم و مردم در ادبیات و هنر بازی کرد. دموکرات انقلابی معتقد به شرکت همه‌جانبه طبقات مختلف درباری در جنبش آزادی بخش بود. بلینسکی تبدیل به رهبر ایدئولوژیک تمامی نسل‌های مترقی مردم روسیه و مدافع پرشور منافع و مبارزات رهایی بخش سرف‌ها شد. بلینسکی تمامی فعالیت‌های درخشان ادبی انتقادی خود را که به منظور توسعه ادبیات و اندیشه‌های اجتماعی روسی بود، با وجود سانسورهای شدید از سوی حکومت، سرف ارتقاء دید و آموزش دموکراسی انقلابی به نسل جوان روسیه رسید. با پایه گذاری زیبایی‌شناسی انقلاب دمکراتیک، که پس از وی توسط چرنیشفسکی و دابرالوبوف گسترش یافت، بلینسکی اهمیت هنری و اجتماعی آثار نویسندگان گذشته را با سوق ادبیات و هنر به مسیر واقع گرایی و مردمی، همانند زمان خود عمیقا نشان داد. با نیروی پرشوری از تریبون مردمی، او در برابر ایدئولوژی رسمی روسیه نیکلایفی با تعالیم ارتدکس و استبدادی‌اش ایستاد و با عصبانیت ماهیت ارتجاعی و میهن پرستی تصنعی اسلاویانافیل‌ها و جهان وطنی غرب‌گرایان را محکوم کرد. بلینسکی کاملا آگاه از نقش اجتماعی ادبیات و هنر بود و با مبارزه با مدافعان نظریه «هنر ناب»، از ذکر این که «در زمان ما هنر و ادبیات بیش از هر زمان دیگری بیانگر مسائل اجتماعی هستند»، «سلب حق خدمت به منافع اجتماعی از هنربه معنای بالا برد آن نبوده بلکه به معنای تحقیر آن می‌باشد» باز نماند.

بلینسکی اندیشمند بزرگ، ماهیت هنر را در ایراد صادقانه واقعیت، در توانایی شاعر یا هنرمند به نفوذ در قانونمندی‌های آن و بیان آن‌ها در مثال‌های تیپیک واضح می‌بیند، «که با وجود تمامی خصوصیات منحصر به فرد خود، در خود تمامی علائم عمومی و کلی یک سری از وقایع را گنجانده باشد». او در مقابل ادبیات و هنر این مساله را که می‌بایست «آینه وفادار جامعه بود و نه فقط منعکس کننده وفادار افکار عمومی و کنترل کننده و حسابرس آن». فعالیت‌های انتشاراتی- انقلابی دومین نماینده جامعه اندیشمند این زمان، آ.ای.هرتسن (1870-1812) در زمینه‌های اندیشه درباره سرنوشت مردم، تنفر از ساختار فئودالی- برده‌داری، مبارزه برای شکل جدید و مترقی زندگی، برای حقیقت و کرامات مردم سرف- دهقانان برده- به وفور دیده می‌شود. با تحت تعقیب قرار گرفتن توسط حکومت تزاری، وی مجبور به مهاجرت به خارج از کشور شد. با تاسیس چاپخانه روسی، در نیمه دوم دهه 50، وی توسط «ناقوس» خود بهترین روشن‌فکران روسی را دعوت به فعالیت و مبارزه کرد. به گفته او: این حق مردم بود که مسائل پیش روی میهن را درک کنند. با تمام قوا در تلاش برای سقوط حکومت مطلقه و ایجاد سیستمی از زندگی بود که پایان وابستگی توده کارگر به طبقات ممتاز را نوید می‌داد.

همانند بلینسکی، هرتسن به خوبی پی به نقش اجتماعی ادبیات روس برده بود. او در مقاله «درباره گسترش ایده‌های انقلابی در روسیه» (1852) نوشته بود: ادبیات در روسیه با وجود نداشتن آزادی سیاسی، تنها تریبونی است که می‌توان از بلندای آن فریاد خشم و نزجار را به گوش همگان رساند». ادبیات روسیه، با توجه به ارتباط عمیقی که با ایده‌های رهایی بخش زمان خود داشت، جایگاه نخست را در فرهنگ هنری از آن خود کرد و تاثیرات مثبتی در تئاتر، موسیقی و هنرهای تجسمی به جا گذاشت. در سال‌های 30، لرمانتوف جانشین بزرگ پوشکین، در اشعار پرشور و سرکش خود «طبقه اشراف»، نمونه‌هایی از مردم مغرور و آزاده، را که در جو خفقان آور روسیه نیکلایفی ایستادگی می‌کنند را به تصویر می‌کشد. توسعه آتی فرهنگ روسیه در سال‌های 40-30 مرتبط با تثبیت رئالیزم انتقادی در آثار گوگول می‌باشد که بنیان‌گذار مکتب جدید- مکتب طبیعت‌گرایی- می‌باشد و نمایندگان این مکتب در سال‌های 50-40 کسانی چون تورگِنف، گانچارِف، هرتسن، آستروفسکی می‌باشند. در این سال‌ها آثار شاعر دموکراتیک دهقانی، نیکراسف شکل می‌گیرد و اولین آثار طنزپرداز بزرگ روسی سالتیکوف شدرین خلق می‌شوند. بلینسکی، اشتیاق خود را به توصیف زندگی مردم و نقد ساختار اجتماعی موجود، در قالب ویژگی مکتب طبیعت‌گرایی نشان می‌دهد. اما در هنرهای تجسمی تثبیت ایده‌آل‌های دموکراتیک بیش از حد پیچیده و متناقض شده بود، به ویژه پس از شکست قیام دکابریست‌ها و پس از آنکه محافل دولتی با برنامه‌های رسمی ارتجاعی، ارتدوکس و حکومت مطلقه پا به عرصه گذاشتند. در این شرایط، هم کلاسیسیزم و هم رمانتیزم به مقدار قابل توجهی محتوای روشنگری خود را از دست دادند و از ایده‌های رهایی بخش و گرایشات رئالیستی زمان خود باز ماندند. کاهش یافتن هنرهای آکادمیک این پدیده در دوره مورد بررسی را توجیه می‌کند.

اما تاثیر آکادمی هنر و هنرهای بزرگ ایجاد شده در آن، هنوز هم بسیار قوی بود. حتی هنرمندان بزرگی چون برولوف و ایوانف با تلاش، گاهی اوقات به شدت در جستجوهای خود، بر کلاسیسیزم غلبه یافتند. اما مساله‌ای که آن‌ها در پیش روی خود گذاشتند، خلق هنر پایدار بزرگی بر اساس جستجوهای ایدئولوژیک عصر جدید بود که به طور حتم در شرایط بحران شدید ساختار فئودالی برده داری سخت بود و بحران موجود تمام فرهنگ درباری را تحت تاثیر قرار داده بود. مساله اجتماعی اصلی که پیش روی محافل روشن‌فکری روسیه بود، در این زمان نقد ساختار فئودالی برده داری و مبارزه برای رهایی دهقانان از ستم برده‌داری بود. این امر شکل جدیدی از رئالیزم را از هنرمندان می‌طلبید. رئالیزم انتقادی  مستلزم حرکت استادان به موقعیت جدید خلاقیت بود که به ویژه برای برولوف و ایوانف که تعلیم دیده آکادمی بر اساس ایده‌های کلاسیسیزم بودند، دشوار بود. و آنچه که باعث تعجب شد این بود که آن‌ها آنچنان به مسائل موجود زمان خود نزدیک شدند که به گونه‌ای عجیب به تمامی موضوع‌های نگران کننده جامعه در آثار خود پرداختند. به این ترتیب برولوف در تصویر «روز آخر شهر پمپی» (1833) با یک درام هیجان انگیزی اصالت شخصیت والای انسانی را در لحظه وحشتناک آزمایش نشان می‌دهد. هرچند ارتباط مستقیم ایده تصویر با قیام دکابریست‌ها را قابل درک نیست اما بدون شک حق با هرتسن است که تصویر انعکاس غیر مستقیم جو حاکم بر پترزبورگ می‌باشد. با وجود نفوذ سنت‌های آکادمیک در آثار برولوف و ایوانف که ضربه بزرگی به سبک رئالیستی اثر بودند، اما آثار برجسته این دو هنرمند در اوج هنر روسیه قرار داشت.

مکتب روشنگری دوم در هنرهای تجسمی روسیه به طور غیر مستقیمی مرتبط با ایدئولوژی دموکراسی توسعه یافته بوده و در آثار طنز آگین و شفچنکو، در نقاشی‌های فِدوتوف به وضوح دیده می‌شود. به این ترتیب اگر که گرافیک ژورنالی و انتشار کتاب ارتباط نزدیکی با ادبیات روسیه داشته باشند، پس فِدوتوف با توجه به بررسی واقعیت‌های محیط اطراف خود و نگاه امروزی به آن‌ها، جسورانه مجموعه‌ای از تم‌ها و موضوعات خود را نشر داد. نقاشی پِیساژ، با وجود هنرمندانی چون آیوازوفسکی هنرمند، دریادار، و استاد عالی، م.لِبِدف موفقیت‌های بعدی را در این دوره کسب می‌کند. در آثار آ.ایوانوف خلق انواع زیادی از مهارت‌های شگفت انگیز و پِیساژ نو و جسورانه‌ای توصیف طبیعت نقش به سزایی بازی می‌کند و یکی از دستاوردهای بزرگ رئالیزم در دنیای هنر می‌باشد. برولوف در ژانر پرتره جایگاه ممتازی را، با خلق گونه جدیدی از پرتره ..парадного.. و قدرت استثنایی در سلاست روانی در پرتره‌های  در اواخر دوره از آن خود کرد؛ در این دوره تروپینین نیز فعالیت داشت.

در دوره قبلی مجسمه‌سازی، با به اوج رسیدن در آثار شوبین، کوزلوفسکی، ماترُس و ف.شدرین، با موفقیت از نقاشی پیشی گرفت. انحطاط جنبه‌های والای میهنی کلاسیسیزم در حکومت رسمی و سرد، و وابستگی شدید مجسمه‌سازان به دستورات خاندان درباری، تاثیر مخربی بر توسعه مجسمه‌سازی داشتند. در مجموع، مجسمه‌سازی در سال‌های 50-30 بدون شک به سطح ایدئولوژیکی- هنری خود از هنر زمان قبل رسید. در این دوره فروپاشی سنتز اشکال هنری یادبودی از جمله مجسمه‌سازی یادبودی- تزئینی آغاز می‌شود. این امر در شرایط بحران شدید ساختار فئودالی- برده‌داری و فرهنگ تولیدی درباری توسط آن‌ها با از دست دادن نقش مترقی خود ناگزیر بود. شیوه جدید تولیدی کاپیتالیستی در حال ظهور، همانگونه که مارکس اشاره کرد، دشمن برخی از شاخه‌های تولیدات فرهنگی همچون شعر و هنر بود. هم شعر هم هنر می‌توانند در شرایط جدید اجتماعی فقط در خط فرهنگ مردمی و دموکراتیک، با ایدئولوژی رسمی مخالفت کرده و با آن مبارزه نمایند. پروسه‌ی متناقضی در گسترش معماری نیز به چشم می‌خورد. از یک سو پیشرفت مهندسی و ماشین آلات ساخت و ساز رخ داده و از سوی دیگر به تدریج سنت‌های معماری به عنوان هنری بزرگ از دست می‌رود، گرایش به سبک تقلیدی خارجی قرون گذشته، به اِلِکتیزم به وجود می‌آید.

در قرن 18 هنر روسیه هنرمندان زیادی در زمینه‌های معماری، مجسمه‌سازی، نقاشی و گرافیک داشت. در طول نیمه اول قرن 19 هنر روسیه از اهمیت و جایگاه جهانی بسزایی برخوردار شد و به یکی از جایگاه‌های برتر هنر در میان کشورهای اروپایی دست یافت.

هنر روسی در پیشرفت هنر مردم اتحاد جماهیر شوروی نقش مهمی را ایفا کرد. هنرمندان اوکراینی و ماوراء قفقاز در هنرستان برولوف تحصیل می‌کردند. در تربیت کادرهای ملی، مدرسه معماری، نقاشی و مجسمه‌سازی مسکو نقش بسزایی ایفا نمود که ویژگی دموکراتیک متمایزی داشت و هنرمندان بزرگی چون پیروف، ساوراسوف و دیگران را تربیت نمود. در پایان دوره مورد بررسی مبارزات طبقاتی پیوسته و شدید ادامه داشت. سوال اصلی که برای تمامی طبقات جامعه مطرح بود، مساله دهقانان بود. تمام قیام‌های به پاخاسته دهقانی خواستار لغو سیستم بردگی و توسعه اقتصادی کشور و تقویت روابط سرمایه‌داری بورژوازی بودند. جنگ کریمه (1855-1854) به همراه خود بی نظمی‌های اجتماعی زیادی را برای جامعه روسیه به دنبال داشت. شکست دولت تزار در این جنگ حکمی برای ارائه ساختار عقب مانده سرواژ فئودالی به تاریخ بود، که موجب به پا شدن قیام‌های دموکراتیک شد و شرایط بلوغ انقلاب را تسریع بخشید و دولت تزاری را مجبور به انجام یک سری از اصلاحات کرد. در شرایط تاریخی جدید، دموکرات‌ها با تشکیل یک هنر مبارزه‌ای- دهه شصتی، بهترین دستاوردهای سال‌های 50-30 را کسب و گسترش دادند.[۱]

هنر روسیه تا پایان قرن 19

هنر نیمه اول قرن 19 دوره مستقلی در توسعه فرهنگ هنری روسیه می‌باشد. ریشه‌های هویت آن در وقایع تاریخی قرن می‌باشد. این دوره در روسیه دوره تشدید تناقض میان ساختار جامعه فئودالی- برده‌داری و اقتصاد سیستم سرمایه‌داری که در درون آن بسط پیدا کرده بود، می‌باشد. در پایان دهه 50 و آغاز دهه 60 تحول عظیمی در تاریخ روسیه رخ داد که مرتبط با پروسه‌ی طولانی مداوم گذر روسیه به کاپیتالیسم بود. فرهنگ درونی روسیه نیز از سال‌های 60 به اوج کیفیت والای خود رسید. در هنر روسیه در نیمه اول قرن 19 دو مرحله قابل مشاهده می‌باشد. این مراحل مرتبط با جنبش‌های رهایی بخش ضد برده‌داری می‌باشند. اولین مرحله در تاریخ فرهنگ هنری روسیه در پایان قرن 18 تا نیمه اول قرن 19 به شدت مرتبط با دوره تزاری و گسترش آن می‌باشد، زمانی که جنبش ایدئولوژیکی در اعتراض به استبداد و نظام سرواژی بوده و حامیان آن متفکران میهن پرست و مترقی جامعه درباری روسیه بودند. شکست دکابریست‌ها در میدان سنا در سال 1825، به لحاظ تاریخی، به دلیل جدایی انقلابیون درباری از مردم اجتناب‌ناپذیر بود، و به دنبال این واکنش شدید این فصل در تاریخ روسیه، در تاریخ تفکر اجتماعی و هنر آن پایان می‌یابد. مرحله دوم تولد آهسته و دردناک جنبش رهایی بخش روسیه و فرهنگ هنری مترقی آن می‌باشد. در این دوره به جای دکابریست‌های انقلابی درباری به تدریج جریانات جدید و دموکراتیک ترو مکاتب مترقی تفکرات اجتماعی شکل گرفت که پس از تحولات آستانه سال‌های 60-50 جنبش قدرتمندی از دموکرات‌های انقلابی روسی را آماده کرد.

اولین مرحله در توسعه هنر روسیه از پایان سال‌های 90 قرن 18 تا سال‌های 1830-1825 مربوط به شکوفایی معماری بود که بر خلاف کشورهای اروپای غربی، با توجه به توسعه کاپیتالیسم، که منجر به بحران هنر معماری در آغاز قرن 19 گشته بود، تا سال‌های 30 ادامه داشت. در اساس این شکوفایی افزایش گرایشات ملی- میهنی بزرگی وجود داشت که در جنگ میهنی سال 1812 علیه ناپلئون نشان داده شد. قیام دکابریست‌ها در سال 1825، با حل مسائل تاریخی پیش روی جامعه روسیه، ماهیت ارتجاعی استبداد را که توانایی خود را برای رهبری از دست داده بود، در معرض تهدید قرار داد. در این شرایط فرصتی برای پیشبرد معماری و هنرهای تاریخی نبود، به این معنی که هنر به شدت با ساختار حکومتی موجود مرتبط بود، هر چند پیشرفت ایده‌های مان به طور غیر مستقیم دیده می‌شد. فقر موجود در ایده‌های استبداد ارتجاعی، مقررات پلیسی تمامی اشکال زندگی فرهنگی منجر به انحطاط معماری روسیه و مجسمه‌سازی یادبودی شد. در دوره پس از سال 1825 حتی یک اثر معماری بزرگ و حقیقی و یا استاد هنرهای تاریخی- تجسمی در شاخه مجسمه‌سازی معماری دیده نمی‌شود.

در نقاشی‌های دوره پس از سال 1825، افزایش تدریجی در آثار غیر مستقیم رئالیستی دیده می‌شود که در محتوا خصومت خود را نسبت به رژیم خفقان آور نیکلای اول نشان می‌دهند. به طور کلی در هنرهای تجسمی روسیه در نیمه اول قرن 19 در مقایسه با قرن 18 دیدگاه جدید دموکراتی به ارزش‌های ذاتی انسان، از جمله انسان‌های مردمی، مردم ساده و کسانی از طبقات متوسط جامعه شکل می‌گیرد. علاقه به ذات انسان، نیروی درخشان و یا شعر وار دنیای درون وی، روح عاشق رمانتیک و دوستدار آزادی طبیعی، از مشخصه‌های آثار برجسته هنر روسی به ویژه در نقاشی به عنوان یک نوع مشخص از رمانتیسم پیشرفته می‌باشد. در زمینه نقاشی در این سال‌ها ژانرهایی از نقاشی پیشرفت داشته‌اند که بیننده را متوجه انسان، دنیای درونی و روحانی و خلوت او کرده‌اند. این گرایشات به وضوح در پرتره دیده می‌شود که ویژگی‌های انسانی و تصویری روسن از دنیای معنوی وی را ارائه می‌دهد. از ویژگی‌های این سده این است که پرتره. парадного. به تدریج کم شد. در پِیساژ عناصر لیریک که مربوط به طبیعت و زندگی انسان بودند افزایش یافتند؛ ژانر زندگی نامه مستقلا در نقاشی به وجود آمد. میل به انعکاس غیر مستقیم حقایق در مطالعه طبیعت در یک مفهوم بسیار گسترده تر از کلمه توسط یک سری از هنرمندان وجود داشت. مطالعه طبیعت در مراحل خلق تصویر هنری مستلزم شناخت گسترده بود. نقاشی روسیه به تدریج رویکرد حل مسائل آزاد را به خود گرفت. با این حال ویژگی دوره گذار منعکس کننده تصویر تاریخی می‌باشد که توسط قهرمانان رمانتیک جذاب مردمی در مواقع حساس و سرنوشت ساز خلق می‌شوند. این گرایش در اواخر این دوره به شدت دیده می‌شود[۱][۲].

نیز نگاه کنید به

تاریخ هنر مصر؛ تاریخ هنر تونس؛ تاریخ هنر ژاپن؛ تاریخ هنر کانادا؛ تاریخ هنر کوبا؛ تاریخ هنر سنگال؛ تاریخ هنر آرژانتین؛ تاریخ هنر ساحل عاج؛ تاریخ هنر تایلند؛ تاریخ هنر اسپانیا؛ تاریخ هنر اردن؛ تاریخ هنر بنگلادش؛ تاریخ هنر تاجیکستان؛ تاریخ هنر سریلانکا؛ تاریخ هنر قزاقستان

کتابشناسی

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ۱٫۷ ۱٫۸ Машковцев, Н.Г. (ред.) (1957). Энциклопедия "История русского искусства". М., т.1.
  2. کرمی، جهانگیر (1392). جامعه و فرهنگ روسیه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،