اسلام و مسلمانان اتیوپی: تفاوت میان نسخهها
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
|||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
=== اوضاع مسلمانان در زمان اشغال اتیوپی توسط ایتالیا === | === اوضاع مسلمانان در زمان اشغال اتیوپی توسط ایتالیا === | ||
پس از حمله ایتالیا به اتیوپی و اشغال این کشور در سال 1936 میلادی مسلمانان مورد حمایت کامل اشغالگران ایتالیایی قرار گرفتند و تمامی محدودیتهایی که طی چند سده گذشته بر آنها اعمال شده بود ملغی گشت. البته سیاست ایتالیای فاشیست در [[اتیوپی]]، همان گونه که سباچی مورخی ایتالیایی آن را بر مبنای منافع نظامی- سیاسی موسولینی توصیف کرده است، تنها جلب حمایت مسلمانان برای نیل به اهداف استعمار ایتالیا بود. در واقع رهبر ایتالیا از شرایط دشواری که مسلمانان در زمان امپراتوران اتیوپی داشتند، برای دستیابی به اهداف خود در این سرزمین استفاده کرد. سباچی منافع چند جانبه ای که ایتالیا برای مسلمانان فراهم کرد را به این شرح بیان کرده است: «... پس از اشغال [[اتیوپی]] آزادی کامل مذهبی به مسلمانان اعطا گردید، قاضی مسلمان جانشین دادرس امهارا شد. زبان عربی در [[مراکز آموزشی مسلمانان در اتیوپی|مدارس مسلمانان]] به طور رسمی تدریس گردید. تمامی روزنامهها در قلمروی امپراتوری ایتالیا دارای بخش عربی بود و رادیو ایتالیا نیز به زبان عربی برنامه پخش میکرد. روسای جدید برای مسلمانان انتخاب شده و در مراسم رسمی، برای آنان جایگاه مخصوص درنظر گرفته میشد...) [[تقسیمات اداری و سیاسی اتیوپی|تقسیمات اداری]] و کشوری جدیدی به منظور ایجاد وحدت دینی و قومی در میان مردم مسلمان تشکیل گردید. ایتالیایی ها در مراکز استقرار مسلمانان [[مساجد اتیوپی|مساجد]] جدیدی احداث نموده و مساجد قدیمی را تعمیر و احیا نمودند. به دستور مستقیم موسولینی، مسجد جامع بزرگی در آدیس آبابا احداث گردید و ایتالیاییها بودجه ساخت پنجاه مسجد جدید سنگی و احیای شانزده مسجد قدیمی را نیز تأمین کردند و دانش آموزان مسلمان را به ادامه تحصیل در [[مدارس قرآنی در اتیوپی|مدارس اسلامی]]، همچون مدرسه اسلامی حرار تشویق کردند. دولت ایتالیا در سال 1939 میلادی هزینه 3585 نفر از مسلمانان را برای سفر [[مناسک حج در اتیوپی|حج]] تأمین نمود و امکانات لازم برای سفر رهبران مسلمان [[اتیوپی]] از قبیل سلطان اباجیر و شیخ عیسی را به [[مصر]] و سایر کشورهای عربی فراهم ساخت. | پس از حمله ایتالیا به اتیوپی و اشغال این کشور در سال 1936 میلادی مسلمانان مورد حمایت کامل اشغالگران ایتالیایی قرار گرفتند و تمامی محدودیتهایی که طی چند سده گذشته بر آنها اعمال شده بود ملغی گشت. البته سیاست ایتالیای فاشیست در [[اتیوپی]]، همان گونه که سباچی مورخی ایتالیایی آن را بر مبنای منافع نظامی- سیاسی موسولینی توصیف کرده است، تنها جلب حمایت مسلمانان برای نیل به اهداف استعمار ایتالیا بود. در واقع رهبر ایتالیا از شرایط دشواری که مسلمانان در زمان امپراتوران اتیوپی داشتند، برای دستیابی به اهداف خود در این سرزمین استفاده کرد. سباچی منافع چند جانبه ای که ایتالیا برای مسلمانان فراهم کرد را به این شرح بیان کرده است:<blockquote>«... پس از اشغال [[اتیوپی]] آزادی کامل مذهبی به مسلمانان اعطا گردید، قاضی مسلمان جانشین دادرس امهارا شد. زبان عربی در [[مراکز آموزشی مسلمانان در اتیوپی|مدارس مسلمانان]] به طور رسمی تدریس گردید. تمامی روزنامهها در قلمروی امپراتوری ایتالیا دارای بخش عربی بود و رادیو ایتالیا نیز به زبان عربی برنامه پخش میکرد. روسای جدید برای مسلمانان انتخاب شده و در مراسم رسمی، برای آنان جایگاه مخصوص درنظر گرفته میشد...) </blockquote>[[تقسیمات اداری و سیاسی اتیوپی|تقسیمات اداری]] و کشوری جدیدی به منظور ایجاد وحدت دینی و قومی در میان مردم مسلمان تشکیل گردید. ایتالیایی ها در مراکز استقرار مسلمانان [[مساجد اتیوپی|مساجد]] جدیدی احداث نموده و مساجد قدیمی را تعمیر و احیا نمودند. به دستور مستقیم موسولینی، مسجد جامع بزرگی در آدیس آبابا احداث گردید و ایتالیاییها بودجه ساخت پنجاه مسجد جدید سنگی و احیای شانزده مسجد قدیمی را نیز تأمین کردند و دانش آموزان مسلمان را به ادامه تحصیل در [[مدارس قرآنی در اتیوپی|مدارس اسلامی]]، همچون مدرسه اسلامی حرار تشویق کردند. دولت ایتالیا در سال 1939 میلادی هزینه 3585 نفر از مسلمانان را برای سفر [[مناسک حج در اتیوپی|حج]] تأمین نمود و امکانات لازم برای سفر رهبران مسلمان [[اتیوپی]] از قبیل سلطان اباجیر و شیخ عیسی را به [[مصر]] و سایر کشورهای عربی فراهم ساخت. | ||
این نمونههای توجه و خیرخواهی ایتالیاییها نسبت به اسلام، تأثیر مثبت و پایداری بر مسلمانان [[اتیوپی]] برجای نهاد. این اقدامات که نقطه مقابل بیتوجهی و تحقیر مسلمانان در دوران های پیشین (و حتی پس از آن) بود خاطره خوشی در اذهان مسلمانان باقی گذاشت به طوری که دوره حاکمیت ایتالیا بر [[اتیوپی]] در میان مسلمانان این کشور به عنوان دورانی از احساس خوش آزادی و به دور از هرگونه تبعیض و ستم تلقی میشد. البته در بدو امر و با توجه به سابقه بی رحمی و شقاوت ایتالیایی ها نسبت به مسلمانان لیبی، برخی از رهبران مسلمان اتیوپی به این نیکخواهی به دیده شک و تردید می نگریستند با این حال پیروان دین اسلام در مدت اشغال کوتاه مدت این کشور توسط ایتالیا، علیه اشغالگران واکنشی نشان ندادند که بنوعی اعتراض علیه محدودیت های اعمال شده بر آنها توسط حاکمان این سرزمین در سدههای گذشته بود. در حقیقت مسلمانان اتیوپی که به مدت چند قرن از جهان اسلام منزوی گشته بودند، [[مسیحیت کاتولیک در اتیوپی|مسیحیان کاتولیک]] ایتالیا را به عنوان منجی خود در نظر گرفته و وضعیت موجود را با سال های قبل که به عنوان بیگانگانی تلقی شده و تحت تبعیضات آشکار و پنهان و انواع مختلف ستم و سرکوب قرار داشتند مقایسه میکردند<ref>حسین، احمد (1383). گفتمان تاریخی مسلمانان [[اتیوپی]]. ترجمه محمدحسین مظفری. شماره 20، ص 3.</ref>. | این نمونههای توجه و خیرخواهی ایتالیاییها نسبت به اسلام، تأثیر مثبت و پایداری بر مسلمانان [[اتیوپی]] برجای نهاد. این اقدامات که نقطه مقابل بیتوجهی و تحقیر مسلمانان در دوران های پیشین (و حتی پس از آن) بود خاطره خوشی در اذهان مسلمانان باقی گذاشت به طوری که دوره حاکمیت ایتالیا بر [[اتیوپی]] در میان مسلمانان این کشور به عنوان دورانی از احساس خوش آزادی و به دور از هرگونه تبعیض و ستم تلقی میشد. البته در بدو امر و با توجه به سابقه بی رحمی و شقاوت ایتالیایی ها نسبت به مسلمانان لیبی، برخی از رهبران مسلمان اتیوپی به این نیکخواهی به دیده شک و تردید می نگریستند با این حال پیروان دین اسلام در مدت اشغال کوتاه مدت این کشور توسط ایتالیا، علیه اشغالگران واکنشی نشان ندادند که بنوعی اعتراض علیه محدودیت های اعمال شده بر آنها توسط حاکمان این سرزمین در سدههای گذشته بود. در حقیقت مسلمانان اتیوپی که به مدت چند قرن از جهان اسلام منزوی گشته بودند، [[مسیحیت کاتولیک در اتیوپی|مسیحیان کاتولیک]] ایتالیا را به عنوان منجی خود در نظر گرفته و وضعیت موجود را با سال های قبل که به عنوان بیگانگانی تلقی شده و تحت تبعیضات آشکار و پنهان و انواع مختلف ستم و سرکوب قرار داشتند مقایسه میکردند<ref>حسین، احمد (1383). گفتمان تاریخی مسلمانان [[اتیوپی]]. ترجمه محمدحسین مظفری. شماره 20، ص 3.</ref>. | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
با وجود برخی اقدامات ظاهری هایلا سلاسی، محدودیتها و تبعیضاتی که از قدیم الایام علیه مسلمانان اعمال میگشت مجددا در دستور کار دولت قرار گرفت. به دستور پادشاه مقررات مربوط به مسلمانان از قانون مدنی 1960 حذف گردید و هرچند در پیش نویس قانون مدنی -که بدون مشورت مسلمانان تهیه شدهبود- فصلی به عنوان مقررات ویژه مسلمانان درنظر گرفته شدهبود، اما این فصل در زمان انتشار قانون مدنی حذف گردید. دولت برای سفر زیارتی مسلمانان به [[مناسک حج در اتیوپی|حج]] نیز محدودیتهای جدی ایجاد نمود و از مسافرت برخی از رهبران با نفوذ مسلمان همچون مفتی سراج، مفتی محمد امان و شیخ محمدصادق به خارج از کشور ممانعت بعمل آورد. مسلمانان همچون گذشته -نه به عنوان شهروندانی که مانند هموطنان مسیحی از حقوق برابر بهره مند میباشند- بلکه به عنوان اتباع حکومت [[مسيحيت در اتیوپی|مسیحی]] تلقی شدند. انجام اعمال دینی به طور علنی و احداث مسجد ممنوع گردید. امکان دستیابی به زمین برای مسلمانان دشوار گردید و مسلمانان همچون گذشته از خدمات دولتی و نظامی محروم گشتند. میزان این محدودیتهای جدید به اندازه ای بود که حتی استخدام مسلمانان در درجات پایین نظامی، منوط به مسیحی شدن آنها بود. میزان ثبت نام دانش آموزان مسلمان در مدارس دولتی و مراکز دانشگاهی که با سیستم [[مسيحيت در اتیوپی|مسیحی]] اداره میشدند نیز بسیار کاهش یافت و وزارت کشور از ثبت موسسات و سازمانهای اسلامی خودداری میکرد. | با وجود برخی اقدامات ظاهری هایلا سلاسی، محدودیتها و تبعیضاتی که از قدیم الایام علیه مسلمانان اعمال میگشت مجددا در دستور کار دولت قرار گرفت. به دستور پادشاه مقررات مربوط به مسلمانان از قانون مدنی 1960 حذف گردید و هرچند در پیش نویس قانون مدنی -که بدون مشورت مسلمانان تهیه شدهبود- فصلی به عنوان مقررات ویژه مسلمانان درنظر گرفته شدهبود، اما این فصل در زمان انتشار قانون مدنی حذف گردید. دولت برای سفر زیارتی مسلمانان به [[مناسک حج در اتیوپی|حج]] نیز محدودیتهای جدی ایجاد نمود و از مسافرت برخی از رهبران با نفوذ مسلمان همچون مفتی سراج، مفتی محمد امان و شیخ محمدصادق به خارج از کشور ممانعت بعمل آورد. مسلمانان همچون گذشته -نه به عنوان شهروندانی که مانند هموطنان مسیحی از حقوق برابر بهره مند میباشند- بلکه به عنوان اتباع حکومت [[مسيحيت در اتیوپی|مسیحی]] تلقی شدند. انجام اعمال دینی به طور علنی و احداث مسجد ممنوع گردید. امکان دستیابی به زمین برای مسلمانان دشوار گردید و مسلمانان همچون گذشته از خدمات دولتی و نظامی محروم گشتند. میزان این محدودیتهای جدید به اندازه ای بود که حتی استخدام مسلمانان در درجات پایین نظامی، منوط به مسیحی شدن آنها بود. میزان ثبت نام دانش آموزان مسلمان در مدارس دولتی و مراکز دانشگاهی که با سیستم [[مسيحيت در اتیوپی|مسیحی]] اداره میشدند نیز بسیار کاهش یافت و وزارت کشور از ثبت موسسات و سازمانهای اسلامی خودداری میکرد. | ||
ممنوعیت استفاده از زبان عربی در مدارس دولتی، تبلیغ [[مسيحيت در اتیوپی|دین مسیحیت]] تحت پوشش تعالیم اخلاقی، استمرار محدودیت فعالیت [[مدارس قرآنی در اتیوپی|مدارس اسلامی]] در روزهای جمعه و نادیده گرفتن اعیاد و تعطیلات دینی مسلمانان از دیگر اقداماتی بود که در دوره هایلا سلاسی ادامه یافت<ref>احمد | ممنوعیت استفاده از زبان عربی در مدارس دولتی، تبلیغ [[مسيحيت در اتیوپی|دین مسیحیت]] تحت پوشش تعالیم اخلاقی، استمرار محدودیت فعالیت [[مدارس قرآنی در اتیوپی|مدارس اسلامی]] در روزهای جمعه و نادیده گرفتن اعیاد و تعطیلات دینی مسلمانان از دیگر اقداماتی بود که در دوره هایلا سلاسی ادامه یافت<ref>حسین، احمد (1383). گفتمان تاریخی مسلمانان [[اتیوپی]]. ترجمه محمدحسین مظفری. شماره 20، ص 5.</ref>. | ||
=== مسلمانان در دوره حاکمیت نظامیان === | === مسلمانان در دوره حاکمیت نظامیان === | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
10- تعلیم و تبلیغ [[اسلام و مسلمانان اتیوپی|اسلام]] از طریق پخش برنامههایی در رسانه هایگروهی صورت پذیرد؛ | 10- تعلیم و تبلیغ [[اسلام و مسلمانان اتیوپی|اسلام]] از طریق پخش برنامههایی در رسانه هایگروهی صورت پذیرد؛ | ||
11- عبارت «[[اسلام و مسلمانان اتیوپی|مسلمانان اتیوپی]]»، جایگزین اصطلاح (مسلمانان مقیم اتیوپی) گردد؛ | 11- عبارت «[[اسلام و مسلمانان اتیوپی|مسلمانان اتیوپی]]»، جایگزین اصطلاح (مسلمانان مقیم [[اتیوپی]]) گردد؛ | ||
12- تعالیم اسلامی در تمامی مدارس تدریس شود؛ | 12- تعالیم اسلامی در تمامی مدارس تدریس شود؛ | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
کمیسیون تدوین [[قانون اساسی اتیوپی|قانون اساسی]] سال 1975 نیز با وجود آن که از لحاظ تعداد اعضا بسیار گستردهبود فقط یک نماینده از جامعه [[اسلام و مسلمانان اتیوپی|مسلمان اتیوپی]] را به عضویت پذیرفت. این در حالی بود که کلیسای ارتدوکس اتیوپی در مقام اعتراض به حضور یک عضو مسلمان در کمیسیون تدوین [[قانون اساسی اتیوپی|قانون اساسی]] اعلام کرد در حالی که از ابقای [[زبان امهریک|زبان امهری]] به عنوان زبان رسمی کشور -که در ماده 4 پیش نویس قانون اساسی پیش بینی شده بود- استقبال می کند بر این نکته اصرار دارد که [[قانون اساسی اتیوپی|قانون اساسی]] باید تصریح نماید مذهب ارتدوکس اتیوپی، مذهب رسمی کشور خواهد بود! | کمیسیون تدوین [[قانون اساسی اتیوپی|قانون اساسی]] سال 1975 نیز با وجود آن که از لحاظ تعداد اعضا بسیار گستردهبود فقط یک نماینده از جامعه [[اسلام و مسلمانان اتیوپی|مسلمان اتیوپی]] را به عضویت پذیرفت. این در حالی بود که کلیسای ارتدوکس اتیوپی در مقام اعتراض به حضور یک عضو مسلمان در کمیسیون تدوین [[قانون اساسی اتیوپی|قانون اساسی]] اعلام کرد در حالی که از ابقای [[زبان امهریک|زبان امهری]] به عنوان زبان رسمی کشور -که در ماده 4 پیش نویس قانون اساسی پیش بینی شده بود- استقبال می کند بر این نکته اصرار دارد که [[قانون اساسی اتیوپی|قانون اساسی]] باید تصریح نماید مذهب ارتدوکس اتیوپی، مذهب رسمی کشور خواهد بود! | ||
در سال تحصیلی 1976- 1975 میلادی نیز انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان دانشگاه آدیس آبابا که مدت کوتاهی پیش از آن تاسیس شدهبود بدستور مستقیم وزیر کشور تعطیل گردید. تلاشهای مستمر مسلمانان برای شناسایی قانونی مجلس اعلای امور اسلامی [[اتیوپی]] نیز در دوران حکومت نظامیان به نتیجه نرسید و هرچند این مجلس عملا موجودیت و فعالیت داشت ولی وزارت کشور از ثبت قانونی آن خودداری به عمل آورد. در اوایل سال 1980 نیز علی موسی تنها عضو مسلمان شورای نظامی درگو حسین اسماعیل ازکمیته مرکزی حزب کارگران اتیوپی کنار گذاشته شدند. همچنین مسلمانان عمیقا از اینکه کمیته [[مناسک حج در اتیوپی|حج]] - همچون دوره هایلا سلاسی -تحت کنترل مستقیم وزارت کشور و امنیت عمومی قرار داشت وکلیه اقدامات کمیته از قبیل ثبت نام متقاضیان و پیگیری تشریفات سفر تحت نظارت شدید این وزارتخانه صورت می گرفت ناراضی بودند. | در سال تحصیلی 1976- 1975 میلادی نیز انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان [[دانشگاه آدیس آبابا]] که مدت کوتاهی پیش از آن تاسیس شدهبود بدستور مستقیم وزیر کشور تعطیل گردید. تلاشهای مستمر مسلمانان برای شناسایی قانونی مجلس اعلای امور اسلامی [[اتیوپی]] نیز در دوران حکومت نظامیان به نتیجه نرسید و هرچند این مجلس عملا موجودیت و فعالیت داشت ولی وزارت کشور از ثبت قانونی آن خودداری به عمل آورد. در اوایل سال 1980 نیز علی موسی تنها عضو مسلمان شورای نظامی درگو حسین اسماعیل ازکمیته مرکزی حزب کارگران اتیوپی کنار گذاشته شدند. همچنین مسلمانان عمیقا از اینکه کمیته [[مناسک حج در اتیوپی|حج]] - همچون دوره هایلا سلاسی -تحت کنترل مستقیم وزارت کشور و امنیت عمومی قرار داشت وکلیه اقدامات کمیته از قبیل ثبت نام متقاضیان و پیگیری تشریفات سفر تحت نظارت شدید این وزارتخانه صورت می گرفت ناراضی بودند. | ||
علاوه بر آن علیرغم واگذاری برخی پستهای دولتی و [[ساختار سیاسی اتیوپی|سیاسی]] به مسلمانان، باز هم درصد آنها در مقایسه با مقامات مسیحی بسیار اندک بود. مسلمانان همچنین از فقدان تشکیلات و زیرساختهای اساسی در سطح ملی در رنج بودند و دولت هیچ اقدامی برای ایجاد زیرساختهای مدنی جوامع اسلامی صورت نداد. جدای از آن درخواستهای مربوط به شناسایی رسمی سازمانهای اسلامی نیز در این دوره همواره به دلیل فشارهای کلیسا با مخالفت مواجه میشد<ref>احمد | علاوه بر آن علیرغم واگذاری برخی پستهای دولتی و [[ساختار سیاسی اتیوپی|سیاسی]] به مسلمانان، باز هم درصد آنها در مقایسه با مقامات مسیحی بسیار اندک بود. مسلمانان همچنین از فقدان تشکیلات و زیرساختهای اساسی در سطح ملی در رنج بودند و دولت هیچ اقدامی برای ایجاد زیرساختهای مدنی جوامع اسلامی صورت نداد. جدای از آن درخواستهای مربوط به شناسایی رسمی سازمانهای اسلامی نیز در این دوره همواره به دلیل فشارهای کلیسا با مخالفت مواجه میشد<ref>حسین، احمد (1383). گفتمان تاریخی مسلمانان [[اتیوپی]]. ترجمه محمدحسین مظفری. شماره 20، ص 9.</ref>. | ||
=== وضعیت کنونی مسلمانان اتیوپی ( دهه های 1990 و 2000 میلادی ) === | === وضعیت کنونی مسلمانان اتیوپی ( دهه های 1990 و 2000 میلادی ) === | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
== پاورقی == | == پاورقی == | ||
[i] - پس از مهاجرت مسلمانان به حبشه؛ مشرکین که می دیدندمسلمانان از چنگالشان فرار کرده و در حبشه به خوشی و آسایش به سر میبرند، بر آنان حسادت کردند. از طرف دیگر از نفوذ مسلمانان در حبشه وحشت داشتند زیرا خاک حبشه برای مسلمانان به صورت یک پایگاه محکم درآمده بود و ترس بیشتر آنها از این لحاظ بود که مبادا هواداران اسلام نفوذی در دربار "نجاشی" پیدا کنند و تمایلات باطنی او را به اسلام جلب نمایند و در نتیجه با سپاهی نیرومند حکومت بت- پرستی را از شبه جزیره برافکنند. بدین ترتیب برای بازگرداندن آنها به مکه و آزار ایشان انجمنی تشکیل دادند و قرار شد دو نفر از افراد سخنور و زیرک قریش به دربار نجاشی اعزام و شاه را ترغیب کنند تا مهاجرین را از حبشه اخراج کند. برای این منظور "عبدالله بن ابنربیعه" و "عمرو بن عاص"را انتخاب کرده و با هدایای بسیار برای نجاشی و درباریان او، به حبشه روانه کردند. آنها در ملاقات با هیأت وزیران گفتند: گروهی کمخردان از میان ما دین ملت خود را ترک کردهاند و در عین حال دین نجاشی را هم نپذیرفتهاند و یک دین ساختگی که ما و شما آن را نمیشناسیم برای خود انتخاب کردهاند؛ اعیان و اشراف قوم آنها ما را نزد شما فرستادهاند که آنها را برگردانیم. آنها از یاران پادشاه خواستند که بدون این که شاه آنها را ملاقات یا با آنها گفت و گو کند، مهاجران مسلمان را به مکه برگردانند. درباریان نزد نجاشی حاضر شدند و مقصود خود را بیان نمودند و رأی دادند که مسلمین را تسلیم فرستادگان مکه کنند. پادشاه غضب کرد و گفت:«به خدا سوگند من هرگز مردمی را که به من پناه آورده و در کشور من زیست کرده و مرا بر دیگران برتر دانسته- اند، تسیلم نمیکنم؛ مگر بعد از بحث و تحقیق که اگر آن دو نماینده راست گفته باشند، آنها را تسلیم کنم و اگر خلاف آنها باشد، من آنها را پناه میدهم و در جوار و پناهندگی آنان نیکی میکنم.» نجاشی سپس دستور داد تا مهاجران در مجلس حاضر شوند. او رو به مهاجران کرد و گفت:«این چه دینی است که به سبب آن شما از قوم خود جدا شدهاید و در عین حال دین مرا هم نپذیرفته و دین هیچ یک از ما را نیز قبول نکردهاید؟ "جعفر" گفت:«ای پادشاه، ما مردمی گمراه بودیم که بتها را پرستش میکردیم و مردار میخوردیم، مرتکب کارهای زشت میشدیم، صله رحم نمیکردیم و همسایه را آزار می- دادیم... تا آن که خداوند متعال برای ما پیغمبری فرستاد و ما نسب او را خوب میشناسیم و او را راستگو و امین میدانیم. او ما را به عبادت خدای یگانه دعوت کرد که هیچ چیز را با خدا شریک نکنیم و پرستش بتها را ترک گوییم. او به ما امر کرد که راست بگوییم و امانتداری کنیم، همسایه و پناهنده را نیک بداریم و از کارهای زشت و خونریزی بپرهیزیم، از ارتکاب کارهای بد و زورگویی و خوردن مال یتیم دوری کنیم. او ما را به نماز امر کرد ... پس ما به او ایمان آوردیم و ایشان را تصدیق کردیم. آن چه را که بر ما حرام کرده، حرام دانستیم. و آن چه را حلال شمرده پذیرفتیم. قوم ما به همین خاطر بر ما ستم نموده و مانع دینداری ما شدند و به کشور شما آمدیم و شما را از دیگران برتر و بهتر دانستیم و امیدوار هستیم که نزد تو ستم بر ما روا نباشد.» نجاشی گفت: آیا از آن چه پیغمبرت بر شما آورده چیزی به خاطر داری؟ جعفر گفت: آری. نجاشی گفت: بخوان! جعفر شروع به خواندن قسمتی از آغاز سورهی «کهیعص» کرد، "امسلمه" میگوید: نجاشی از شنیدن آیات قرآن چنان گریست که قطرات اشک ریش انبوه و صورتش را فرا گرفت...» پس از چند روز عمرو بن عاص به نزد نجاشی آمد و گفت: «اعلی حضرتا، این بیخبران دربارهی "عیسی" سخن عجیبی میگویند، شما کسی را به نزد ایشان بفرستید و سخن ایشان را درباره حضرت عیسی جویا شوید! فرستاده نجاشی به نزد مهاجرین آمد. چون مهاجرین به نزد نجاشی آمدند، رو به ایشان کرده و گفت: شما دربارهی عیسی بن مریم چه میگویید؟ جعفر بن ابیطالب گفت: «...ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر(ص) و روح خدا و کلمهی الهی است که به مریم بتول داده شده است.» نجاشی دست خود را به طرف چوبی که روی زمین بود دراز کرده آن را برداشت و گفت: «به خدا سخنی که تو دربارهی عیسی گفتی با حقیقت فاصله ندارد.» پس به مهاجرین گفت:«شما با خیالی آسوده به هر جای حبشه که میخواهید بروید و بدانید که در امان ما هستید.» مهاجرین در حبشه بودند، تا این که رسولخدا(ص) "عمرو بن امیه صخری" را با نامهای به سوی نجاشی فرستاد و نجاشی پس از رسیدن نامهی حضرت جمعی از آنها را در دو کشتی جای داده و به وطن خویش فرستاد. مهاجرین پس از فتح خیبر به مدینه رسیدند و چون چشم رسولخدا(ص) به جعفر بن ابیطالب افتاد، او را در بر گرفت و میان دیدگانش را بوسیده و فرمود: «نمیدانم از فتح خیبر یا از ورود جعفر شاد باشم.»<ref>دوانی، علی (1384). تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت. قم: موسسه تحقیقات و نشر معارف اسلامی، ص 216.</ref> | <small>[i] - پس از مهاجرت مسلمانان به حبشه؛ مشرکین که می دیدندمسلمانان از چنگالشان فرار کرده و در حبشه به خوشی و آسایش به سر میبرند، بر آنان حسادت کردند. از طرف دیگر از نفوذ مسلمانان در حبشه وحشت داشتند زیرا خاک حبشه برای مسلمانان به صورت یک پایگاه محکم درآمده بود و ترس بیشتر آنها از این لحاظ بود که مبادا هواداران اسلام نفوذی در دربار "نجاشی" پیدا کنند و تمایلات باطنی او را به اسلام جلب نمایند و در نتیجه با سپاهی نیرومند حکومت بت- پرستی را از شبه جزیره برافکنند. بدین ترتیب برای بازگرداندن آنها به مکه و آزار ایشان انجمنی تشکیل دادند و قرار شد دو نفر از افراد سخنور و زیرک قریش به دربار نجاشی اعزام و شاه را ترغیب کنند تا مهاجرین را از حبشه اخراج کند. برای این منظور "عبدالله بن ابنربیعه" و "عمرو بن عاص"را انتخاب کرده و با هدایای بسیار برای نجاشی و درباریان او، به حبشه روانه کردند. آنها در ملاقات با هیأت وزیران گفتند: گروهی کمخردان از میان ما دین ملت خود را ترک کردهاند و در عین حال دین نجاشی را هم نپذیرفتهاند و یک دین ساختگی که ما و شما آن را نمیشناسیم برای خود انتخاب کردهاند؛ اعیان و اشراف قوم آنها ما را نزد شما فرستادهاند که آنها را برگردانیم. آنها از یاران پادشاه خواستند که بدون این که شاه آنها را ملاقات یا با آنها گفت و گو کند، مهاجران مسلمان را به مکه برگردانند. درباریان نزد نجاشی حاضر شدند و مقصود خود را بیان نمودند و رأی دادند که مسلمین را تسلیم فرستادگان مکه کنند. پادشاه غضب کرد و گفت:«به خدا سوگند من هرگز مردمی را که به من پناه آورده و در کشور من زیست کرده و مرا بر دیگران برتر دانسته- اند، تسیلم نمیکنم؛ مگر بعد از بحث و تحقیق که اگر آن دو نماینده راست گفته باشند، آنها را تسلیم کنم و اگر خلاف آنها باشد، من آنها را پناه میدهم و در جوار و پناهندگی آنان نیکی میکنم.» نجاشی سپس دستور داد تا مهاجران در مجلس حاضر شوند. او رو به مهاجران کرد و گفت:«این چه دینی است که به سبب آن شما از قوم خود جدا شدهاید و در عین حال دین مرا هم نپذیرفته و دین هیچ یک از ما را نیز قبول نکردهاید؟ "جعفر" گفت:«ای پادشاه، ما مردمی گمراه بودیم که بتها را پرستش میکردیم و مردار میخوردیم، مرتکب کارهای زشت میشدیم، صله رحم نمیکردیم و همسایه را آزار می- دادیم... تا آن که خداوند متعال برای ما پیغمبری فرستاد و ما نسب او را خوب میشناسیم و او را راستگو و امین میدانیم. او ما را به عبادت خدای یگانه دعوت کرد که هیچ چیز را با خدا شریک نکنیم و پرستش بتها را ترک گوییم. او به ما امر کرد که راست بگوییم و امانتداری کنیم، همسایه و پناهنده را نیک بداریم و از کارهای زشت و خونریزی بپرهیزیم، از ارتکاب کارهای بد و زورگویی و خوردن مال یتیم دوری کنیم. او ما را به نماز امر کرد ... پس ما به او ایمان آوردیم و ایشان را تصدیق کردیم. آن چه را که بر ما حرام کرده، حرام دانستیم. و آن چه را حلال شمرده پذیرفتیم. قوم ما به همین خاطر بر ما ستم نموده و مانع دینداری ما شدند و به کشور شما آمدیم و شما را از دیگران برتر و بهتر دانستیم و امیدوار هستیم که نزد تو ستم بر ما روا نباشد.» نجاشی گفت: آیا از آن چه پیغمبرت بر شما آورده چیزی به خاطر داری؟ جعفر گفت: آری. نجاشی گفت: بخوان! جعفر شروع به خواندن قسمتی از آغاز سورهی «کهیعص» کرد، "امسلمه" میگوید: نجاشی از شنیدن آیات قرآن چنان گریست که قطرات اشک ریش انبوه و صورتش را فرا گرفت...» پس از چند روز عمرو بن عاص به نزد نجاشی آمد و گفت: «اعلی حضرتا، این بیخبران دربارهی "عیسی" سخن عجیبی میگویند، شما کسی را به نزد ایشان بفرستید و سخن ایشان را درباره حضرت عیسی جویا شوید! فرستاده نجاشی به نزد مهاجرین آمد. چون مهاجرین به نزد نجاشی آمدند، رو به ایشان کرده و گفت: شما دربارهی عیسی بن مریم چه میگویید؟ جعفر بن ابیطالب گفت: «...ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر(ص) و روح خدا و کلمهی الهی است که به مریم بتول داده شده است.» نجاشی دست خود را به طرف چوبی که روی زمین بود دراز کرده آن را برداشت و گفت: «به خدا سخنی که تو دربارهی عیسی گفتی با حقیقت فاصله ندارد.» پس به مهاجرین گفت:«شما با خیالی آسوده به هر جای حبشه که میخواهید بروید و بدانید که در امان ما هستید.» مهاجرین در حبشه بودند، تا این که رسولخدا(ص) "عمرو بن امیه صخری" را با نامهای به سوی نجاشی فرستاد و نجاشی پس از رسیدن نامهی حضرت جمعی از آنها را در دو کشتی جای داده و به وطن خویش فرستاد. مهاجرین پس از فتح خیبر به مدینه رسیدند و چون چشم رسولخدا(ص) به جعفر بن ابیطالب افتاد، او را در بر گرفت و میان دیدگانش را بوسیده و فرمود: «نمیدانم از فتح خیبر یا از ورود جعفر شاد باشم.»<ref>دوانی، علی (1384). تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت. قم: موسسه تحقیقات و نشر معارف اسلامی، ص 216.</ref></small> | ||
[ii] - نامه پیامبر(ص) به نجاشی چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم از محمد، فرستاده خدا، به نجاشی، پادشاه حبشه. سلام بر تو. من خدایی را که جز او خدایی نیست ستایش می کنم؛ خدایی که فرمانرواست و از هر عیبی منزه است، و خدایی که «سلام» است، بندگان فرمانبردارش از خشم او در اماناند و بر بندگانش ناظر و گواه است. گواهی میدهم که عیسی بن مریم روحی است از جانب خدا و کلمهای است که خداوند او را در وجود مریم قرار داد. مریمی که زاهد و پاک و پاکدامن است. خداوند با همان نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، عیسی را نیز بدون پدر، از رحم مادرش به وجود آورد. من تو را به سوی خدای یگانه و بیشریک دعوت میکنم و از تو میخواهم که پیوسته مطیع و فرمانبردار او باشی و از آیین من پیروی کنی و به خدایی که مرا مبعوث کرده است ایمان و یقین داشته باشی. همانا من فرستاده خدایم و تو و مردمانت را به سوی خداوند عزیز و با عظمت دعوت میکنم. من با این نامه رسالتم را ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم. خیر خواهی ام را بپذیرید. درود بر پیروان هدایت. نجاشی پس از خواندن نامه مهرآمیز و روشنگرانه و خیرخواهانه پیامبر قدری با سفیر پیامبر مذاکره کرد و چنین گفت: گواهی می دهم که او همان پیامبر است که «اهل کتاب» در انتظارش هستند.من حاضرم نبوت پیامبر را به عموم مردم هم ابلاغ کنم، ولی در شرایط فعلی زمینه این کار فراهم نیست. اگر امکان داشت خودم به سوی او میشتافتم. نجاشی در پاسخ نامه پیامبر نامه ای متواضعانه نوشت:«گواهی می دهم شما فرستاده خدا و شخصی راستگویید که کتابهای آسمانی، او را تصدیق می کنند. پس در حضور پسرعموی شما جعفر بن ابیطالب اسلام آوردم و بیعت کردم. نجاشی فرزندش، رارها، را همراه نامه و هدایایی گرانبها برای ابلاغ پیام خود به محضر پیامبر فرستاد.<ref>سبحانی، جعفر (1391). فروغ ابدیت. تهران: [https://www.bustaneketab.ir/ بوستان کتاب]، جلد دوم، ص 626-630.</ref> | <small>[ii] - نامه پیامبر(ص) به نجاشی چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم از محمد، فرستاده خدا، به نجاشی، پادشاه حبشه. سلام بر تو. من خدایی را که جز او خدایی نیست ستایش می کنم؛ خدایی که فرمانرواست و از هر عیبی منزه است، و خدایی که «سلام» است، بندگان فرمانبردارش از خشم او در اماناند و بر بندگانش ناظر و گواه است. گواهی میدهم که عیسی بن مریم روحی است از جانب خدا و کلمهای است که خداوند او را در وجود مریم قرار داد. مریمی که زاهد و پاک و پاکدامن است. خداوند با همان نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، عیسی را نیز بدون پدر، از رحم مادرش به وجود آورد. من تو را به سوی خدای یگانه و بیشریک دعوت میکنم و از تو میخواهم که پیوسته مطیع و فرمانبردار او باشی و از آیین من پیروی کنی و به خدایی که مرا مبعوث کرده است ایمان و یقین داشته باشی. همانا من فرستاده خدایم و تو و مردمانت را به سوی خداوند عزیز و با عظمت دعوت میکنم. من با این نامه رسالتم را ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم. خیر خواهی ام را بپذیرید. درود بر پیروان هدایت. نجاشی پس از خواندن نامه مهرآمیز و روشنگرانه و خیرخواهانه پیامبر قدری با سفیر پیامبر مذاکره کرد و چنین گفت: گواهی می دهم که او همان پیامبر است که «اهل کتاب» در انتظارش هستند.من حاضرم نبوت پیامبر را به عموم مردم هم ابلاغ کنم، ولی در شرایط فعلی زمینه این کار فراهم نیست. اگر امکان داشت خودم به سوی او میشتافتم. نجاشی در پاسخ نامه پیامبر نامه ای متواضعانه نوشت:«گواهی می دهم شما فرستاده خدا و شخصی راستگویید که کتابهای آسمانی، او را تصدیق می کنند. پس در حضور پسرعموی شما جعفر بن ابیطالب اسلام آوردم و بیعت کردم. نجاشی فرزندش، رارها، را همراه نامه و هدایایی گرانبها برای ابلاغ پیام خود به محضر پیامبر فرستاد.<ref>سبحانی، جعفر (1391). فروغ ابدیت. تهران: [https://www.bustaneketab.ir/ بوستان کتاب]، جلد دوم، ص 626-630.</ref></small> | ||
== کتابشناسی == | == کتابشناسی == |
نسخهٔ کنونی تا ۸ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۶:۳۹
سرزمین حبشه بدلیل نزدیکی با جزیره العرب و شهر مقدس مکه از ابتدا در تماس نزدیک با اسلام و مسلمانان بوده است. در سیره ابن هشام ذکر شده که در زمان کودکی پیامبر، هنگامی که حلیمه سعدیه حضرت محمد (ص) را به قبیله بنی سعد برده بود، تعدادی از روحانیان حبشی که کودک را مشاهده نمودند علائمی که در کتاب های آسمانی درباره پیامبر بعد از عیسی مسیح (ع) ذکر شده بود را در او یافتند و تصمیم گرفتند کودک را به هر شکل ممکن با خود به حبشه ببرند تا افتخار ظهور پیامبر اسلام نصیب آنان شود[۱].
در آغاز ظهور اسلام و بعثت پیامبر (ص) که مسلمانان دچار خشم و آزار کفار قریش بودند و تعقیب و شکنجه مسلمانان فزونی یافته بود، پیامبر اسلام گروهی از آنان را ترغیب به مهاجرت به سوی حبشه نمود. پس از مهاجرت نخست که چهارده مسلمان بودند دومین گروه که جعفربن ابی طالب سرپرستی آنها را برعهده داشت از طریق دریای سرخ راهی حبشه شدند و در شهر آکسوم، مورد استقبال نجاشی (فرمانروای حبشه) قرار گرفتند. این سفر در هفتمین ماه از پنجمین سال بعثت در سال 615 میلادی انجام شد و نجاشی از تسلیم آنها به فرستادگان قریش خودداری نمود[i].
در سال ششم هجرت، هشت فرستاده از سوی پیامبر اسلام به سرزمینهای اطراف جزیره العرب سفر کردند و حکمرانان آنها را به اسلام دعوت نمودند. سفیری نیز از جانب پیامبر اکرم "ص" نیز به حبشه فرستادهشد و اصحم -نجاشی حبشه- دعوت به اسلام را پذیرفت و تحفهها و هدیههایی فرستاد[ii]. بعدها، هنگامی که خبر درگذشت نجاشی به پیامبر رسید، حضرت در مدینه بر وی نماز میت غایب خواندند.
بلال از شخصیتهای مشهور تاریخ صدر اسلام و از یاران نزدیک پیامبر -که به پیامبر اسلام ایمان آورده و در راه ایمانش شکنجه های فراوانی را متحمل شد- نیز از مردمان حبشه بود که پس از اسارت به عربستان انتقال یافته و در سلک اصحاب بزرگ حضرت محمد (ص) و موذن مسلمانان جای گرفت.
علاوه بر آن که اسلام در سالهای نخستین در حبشه راه یافت و منجر به سکونت دائمی گروهی از پناهندگان مسلمان در این کشور شد؛ برخی از مسلمانان نیز در دوره خلفای اموی به حبشه مهاجرت کردند. روند گسترش اسلام در اتیوپی در قرون بعد نیز ادامه یافت بطوری که مسلمانان طی قرنهای 15 تا 17 میلادی، دولت شهرهای مستقلی در شرق فلات اتیوپی تأسیس کردند. با این حال به علت اختلافات قومی از اتحاد چندانی با یکدیگر برخوردار نبودند و به ناچار برای در امان ماندن از تهاجم مسیحیان، هزینه سنگینی را به حکومت حبشه میپرداختند. در دهه دوم قرن 16 میلادی، امام احمدبن ابراهیم الغازی (القاضی) تمامی مناطق مسلمان نشین را با یکدیگر متحد کرد و در برابر حکومت قد علم نمود. اما با شکست در برابر ارتش اتیوپی در سال 1529، به جزیره ای در دریاچه تانا (در شمال غربی اتیوپی) گریخت و سرانجام در سال 1543 در نبرد با قوای مجهز ارتش پرتغال کشته شد. با کشته شدن امام احمدبن ابراهیم بار دیگر وحدت مسلمانان این کشور از بین رفت و آنان بار دیگر تحت فشار مسیحیان و دولت قرار گرفتند و این وضعیت تا قرون معاصر و تا زمان روی کار آمدن امپراطور هایلا سلاسی و حمله ایتالیا به اتیوپی ادامه یافت. در واقع مسلمانان در قرون هفده تا اوایل قرن بیستم با محدودیتهای زیادی از سوی حکام و قبایل مسیحی مواجه و به عنوان شهروندان درجه دوم از بسیاری از حقوق خود محروم گشتهبودند بطوری که تعدادی از مدارس قدیمی قرآنی و اسلامی تعطیل گردید. مسلمانان اجازه نداشتند مراسم و مناسبتهای دینی خود را بصورت عمومی اجراء نمایند و قضاوت در مورد آنان نیز بر عهده قضات مسیحی بود. احداث مساجد و تعمیر مساجد موجود نیز برای مسلمانان ممنوع گشته بود و آنها به سختی میتوانستند در موعد حج رهسپار سرزمین عربستان شوند[۲].
اوضاع مسلمانان در زمان اشغال اتیوپی توسط ایتالیا
پس از حمله ایتالیا به اتیوپی و اشغال این کشور در سال 1936 میلادی مسلمانان مورد حمایت کامل اشغالگران ایتالیایی قرار گرفتند و تمامی محدودیتهایی که طی چند سده گذشته بر آنها اعمال شده بود ملغی گشت. البته سیاست ایتالیای فاشیست در اتیوپی، همان گونه که سباچی مورخی ایتالیایی آن را بر مبنای منافع نظامی- سیاسی موسولینی توصیف کرده است، تنها جلب حمایت مسلمانان برای نیل به اهداف استعمار ایتالیا بود. در واقع رهبر ایتالیا از شرایط دشواری که مسلمانان در زمان امپراتوران اتیوپی داشتند، برای دستیابی به اهداف خود در این سرزمین استفاده کرد. سباچی منافع چند جانبه ای که ایتالیا برای مسلمانان فراهم کرد را به این شرح بیان کرده است:
«... پس از اشغال اتیوپی آزادی کامل مذهبی به مسلمانان اعطا گردید، قاضی مسلمان جانشین دادرس امهارا شد. زبان عربی در مدارس مسلمانان به طور رسمی تدریس گردید. تمامی روزنامهها در قلمروی امپراتوری ایتالیا دارای بخش عربی بود و رادیو ایتالیا نیز به زبان عربی برنامه پخش میکرد. روسای جدید برای مسلمانان انتخاب شده و در مراسم رسمی، برای آنان جایگاه مخصوص درنظر گرفته میشد...)
تقسیمات اداری و کشوری جدیدی به منظور ایجاد وحدت دینی و قومی در میان مردم مسلمان تشکیل گردید. ایتالیایی ها در مراکز استقرار مسلمانان مساجد جدیدی احداث نموده و مساجد قدیمی را تعمیر و احیا نمودند. به دستور مستقیم موسولینی، مسجد جامع بزرگی در آدیس آبابا احداث گردید و ایتالیاییها بودجه ساخت پنجاه مسجد جدید سنگی و احیای شانزده مسجد قدیمی را نیز تأمین کردند و دانش آموزان مسلمان را به ادامه تحصیل در مدارس اسلامی، همچون مدرسه اسلامی حرار تشویق کردند. دولت ایتالیا در سال 1939 میلادی هزینه 3585 نفر از مسلمانان را برای سفر حج تأمین نمود و امکانات لازم برای سفر رهبران مسلمان اتیوپی از قبیل سلطان اباجیر و شیخ عیسی را به مصر و سایر کشورهای عربی فراهم ساخت.
این نمونههای توجه و خیرخواهی ایتالیاییها نسبت به اسلام، تأثیر مثبت و پایداری بر مسلمانان اتیوپی برجای نهاد. این اقدامات که نقطه مقابل بیتوجهی و تحقیر مسلمانان در دوران های پیشین (و حتی پس از آن) بود خاطره خوشی در اذهان مسلمانان باقی گذاشت به طوری که دوره حاکمیت ایتالیا بر اتیوپی در میان مسلمانان این کشور به عنوان دورانی از احساس خوش آزادی و به دور از هرگونه تبعیض و ستم تلقی میشد. البته در بدو امر و با توجه به سابقه بی رحمی و شقاوت ایتالیایی ها نسبت به مسلمانان لیبی، برخی از رهبران مسلمان اتیوپی به این نیکخواهی به دیده شک و تردید می نگریستند با این حال پیروان دین اسلام در مدت اشغال کوتاه مدت این کشور توسط ایتالیا، علیه اشغالگران واکنشی نشان ندادند که بنوعی اعتراض علیه محدودیت های اعمال شده بر آنها توسط حاکمان این سرزمین در سدههای گذشته بود. در حقیقت مسلمانان اتیوپی که به مدت چند قرن از جهان اسلام منزوی گشته بودند، مسیحیان کاتولیک ایتالیا را به عنوان منجی خود در نظر گرفته و وضعیت موجود را با سال های قبل که به عنوان بیگانگانی تلقی شده و تحت تبعیضات آشکار و پنهان و انواع مختلف ستم و سرکوب قرار داشتند مقایسه میکردند[۳].
مسلمانان در دوره دوم حاکمیت امپراطور هایله سلاسی
با خروج ایتالیا از کشور اتیوپی در سال 1941 و بازگشت دوباره هایلا سلاسی به سلطنت، دور جدیدی از آزار و ایذاء مسلمانان آغاز شد. پیروان دین اسلام خائن و همدست دشمن خوانده شدند و برخی از رهبران مسلمان به اتهام همکاری با اشغالگران اتیوپی محبوس و زندانی شدند. با این حال پادشاه اتیوپی پس از مدتی کوتاه و پس از انسجام امور درصدد دلجویی از مسلمانان برآمده و به منظور حفظ وحدت ملی، اقداماتی انجام داد تا رضایت مسلمانان را - ولو به صورت ظاهری- جلب نماید. یکی از این اقدامات موافقت با ادامه فعالیت دادگاههای شریعت اسلامی بود که در دوره حاکمیت ایتالیا و برای رسیدگی به دعاوی حقوقی در زمینه های ازدواج، طلاق، ارث و وقف مسلمانان تاسیس شدهبود. حکومت همچنین برخی آزادیها در مورد فعالیتهای دینی مسلمانان را نیز به جامعه اسلامی این کشور اعطا نمود.
با وجود برخی اقدامات ظاهری هایلا سلاسی، محدودیتها و تبعیضاتی که از قدیم الایام علیه مسلمانان اعمال میگشت مجددا در دستور کار دولت قرار گرفت. به دستور پادشاه مقررات مربوط به مسلمانان از قانون مدنی 1960 حذف گردید و هرچند در پیش نویس قانون مدنی -که بدون مشورت مسلمانان تهیه شدهبود- فصلی به عنوان مقررات ویژه مسلمانان درنظر گرفته شدهبود، اما این فصل در زمان انتشار قانون مدنی حذف گردید. دولت برای سفر زیارتی مسلمانان به حج نیز محدودیتهای جدی ایجاد نمود و از مسافرت برخی از رهبران با نفوذ مسلمان همچون مفتی سراج، مفتی محمد امان و شیخ محمدصادق به خارج از کشور ممانعت بعمل آورد. مسلمانان همچون گذشته -نه به عنوان شهروندانی که مانند هموطنان مسیحی از حقوق برابر بهره مند میباشند- بلکه به عنوان اتباع حکومت مسیحی تلقی شدند. انجام اعمال دینی به طور علنی و احداث مسجد ممنوع گردید. امکان دستیابی به زمین برای مسلمانان دشوار گردید و مسلمانان همچون گذشته از خدمات دولتی و نظامی محروم گشتند. میزان این محدودیتهای جدید به اندازه ای بود که حتی استخدام مسلمانان در درجات پایین نظامی، منوط به مسیحی شدن آنها بود. میزان ثبت نام دانش آموزان مسلمان در مدارس دولتی و مراکز دانشگاهی که با سیستم مسیحی اداره میشدند نیز بسیار کاهش یافت و وزارت کشور از ثبت موسسات و سازمانهای اسلامی خودداری میکرد.
ممنوعیت استفاده از زبان عربی در مدارس دولتی، تبلیغ دین مسیحیت تحت پوشش تعالیم اخلاقی، استمرار محدودیت فعالیت مدارس اسلامی در روزهای جمعه و نادیده گرفتن اعیاد و تعطیلات دینی مسلمانان از دیگر اقداماتی بود که در دوره هایلا سلاسی ادامه یافت[۴].
مسلمانان در دوره حاکمیت نظامیان
برغم تحولات عظیمی که در سال های 1960 تا 1970 در سراسر کشور اتیوپی پدید آمد، مسلمانان در آستانه کودتای نظامی سال 1974 همچنان داغ قدیمی همکاری با تجاوز خارجی را بر پیشانی خود داشتند و پیروان دین اسلام در اتیوپی به عنوان بیگانگانی که اقلیت کوچکی از جمعیت کشور را تشکیل میدادند محسوب میشدند. از این روی پس از استقرار نظامیان بر کشور، مسلمانان به طور جدی خواهان تغییر وضعیت زندگی خود شده و خشم و نارضایتی خود را در تظاهرات عظیم 20 آوریل 1974 متجلی ساختند. این تظاهرات که برای نخستین بار با حضور طبقات مختلف جامعه مسلمان و به وسیله علماء و دانشجویان مسلمانی که به تازگی از کشورهای مسلمان همسایه به وطن بازگشته و تحت عنوان انجمن جوانان مسلمان اعلام موجودیت کردهبودند سازماندهی شدهبود بسیار تاثیرگذار بود و برای اولین بار مسلمانان با توسل به قانون خواستار کسب حقوق مدنی خود شدند[iii]. در این تظاهرات، مسلمانان خواستههایی را در سیزده بند مطرح نمودند:
1- حمایت دولت از دین اسلام در قانون اساسی بیان و درعمل به اجرا در آید؛
2- دولت به مسلمانان اجازه دهد تشکیلات دینی منسجمی تاسیس نمایند؛
3- دادگاههای شریعت با بودجه معین موجودیت مستقل یافته و در قانون اساسی اصلاحی ذکر گردد؛
4- تعطیلات و اعیاد اسلامی به طور رسمی مراعات گردند؛
5- تشکیل انجمن جوانان مسلمان و انجمن زنان مسلمان رسمیت یابند؛
6- حق تملک زمین به مسلمانان اعطا گردد؛
7- مالکیت مسلمانان بر برخی اراضی کشاورزی جنبه قانونی یابد؛
8- اشتغال مسلمانان اتیوپی در امور اداری، قضایی، خدمات سیاسی، ارتش و خدمات دولتی امکان پذیر شود؛
9- دولت باید از تبلیغ و ترویج اسلام حمایت و برای امور تبلیغی بودجهای تخصیص دهد. همچنین فعالیت مبلغان مسلمان سایر کشورهای اسلامی در کشور جنبه قانونی یابد؛
10- تعلیم و تبلیغ اسلام از طریق پخش برنامههایی در رسانه هایگروهی صورت پذیرد؛
11- عبارت «مسلمانان اتیوپی»، جایگزین اصطلاح (مسلمانان مقیم اتیوپی) گردد؛
12- تعالیم اسلامی در تمامی مدارس تدریس شود؛
13- مسلمانان از حق احداث مسجد و معافیت گمرکی برای خرید برخی کالاهای مورد نیاز خویش برخوردار گردند.
برخورد نظامیان با خواسته های مسلمانان منطقی بود و پس از برگزاری جلساتی بین دولتمردان و رهبران مسلمان کشور، دولت تسهیلاتی را برای جوامع اسلامی اتیوپی در نظر گرفت. یکی از نخستین نتایج این جلسه، انحلال کمیته ای بود که از زمان رژیم سلطنتی دو مسجد بزرگ شهر آدیس آبابا یعنی مساجد انور و نور (بنی صفر) را اداره میکرد.
در 22 سپتامبر 1975 نیز شورای نظامی موقت حاکم بر کشور اعلام کرد که تعطیلات مذهبی و ملی را برای مسیحیان و مسلمانان رعایت خواهد کرد و بر همین اساس برای نخستین بار، عید قربان (الاضحی) به عنوان تعطیل رسمی در نظر گرفتهشد. همچنین سال روز ولادت پیامبر اسلام (ص) برای اولین بار در روز سه شنبه 24 مارس 1975 به عنوان تعطیل رسمی در سرتاسر کشور اعلام شد و شرایط مساعدتری برای سفر مسلمانان به عربستان در موسم حج بوجود آمد. انتصاب مسلمانان به مقامات عالی دولتی، هیاتهای دیپلماتیک و ارتش نیز در دستور کار شورای نظامیان درگ جای گرفت و در حالی که در دوران سلطنتی حتی یک وزیر مسلمان در دولت وجود نداشت و از میان 138 مقام بلند پایه دولتی، تنها شش پست به مسلمانان تعلق داشت؛ محمد عبدالرحمان به وزارت بازرگانی، صنعت و جهانگردی منصوب شد. همچنین ناخدا حسن سعید به مدیریت شرکت کشتیرانی اتیوپی، یوسف احمد به وزارت راه و ترابری و حسین اسماعیل به ریاست وزارت آموزش و پرورش کشور تعیین گردیدند. چهار مسلمان نیز به عنوان اعضای دایمی کمیته مرکزی کمیسیون حزب کارگران اتیوپی انتخاب شدند.
مسلمانان اتیوپی همچنین برای نخستین بار به ایفای نقش موثری در اقتصاد و امور عام المنفعه کشور پرداختند. در دسامبر 1974 کمیته کمک به قحطی زدگان مسلمان تاسیس گردید و در ژانویه 1975 مسلمانان اتیوپی مبلغ قابل توجهی به قربانیان قحطی آن سال کمک کردند. در ژوئیه 1978 هیاتی متشکل از حاج محمد ثانی، حاج عمر حسین رئیس دادگاههای شریعت، حاج عبدالرحمن ابوبکر رئیس اداره مساجد و محمد رجاء به مدت دو هفته به اتحاد جماهیر شوروی سفر نمودند و پس از دیدار از شهرهای مسکو، لنینگراد و برخی جمهوریهای آسیای مرکزی به کشور بازگشتند. در فوریه 1979 نیز امام مسجد جامع انور، به مناسبت عید فطر رسما از مومنان درخواست نمود در اقدامات کمیته کمک به قحطی زدگان مشارکت نمایند. همچنین رهبران مسلمان به منظور جمع آوری کمک به برخی از کشورهای اسلامی سفر نمودند. در سال 1981 نیز هیاتی از رهبران مسیحی و مسلمان اتیوپی در کنفرانسی مذهبی که در مسکو برگزار گردید حضور یافتند.
با وجود این اقدامات، به تدریج ظاهری بودن سیاست شورای موقت نظامی و دولت سرهنگ هایله ماریام علیه مسلمانان آشکار گردید. یکی از نمونه های بارز این امر انجام اصلاحات ارضی در کشور بود که هرچند در ابتدا به سود دهقانان مسلمان جنوب اتیوپی بنظر می رسید و دولت این گونه وانمود میکرد که دهقانان عموما مسلمان این ناحیه را از استثمار قبیله «امهارا» -به عنوان صاحبان زمین- آزاد کرده است؛ با این حال اقدامات بعدی دولت برای ایجاد مزارع اشتراکی موجب گردید که حمایت اولیه دولت از اصلاحات ارضی منتفی گردد. ایجاد مزارع اشتراکی و اصلاحات ارضی در شمال، به ویژه برای دهقانان مسلمان مصیبت بار بود زیرا قانون اصلاحات ارضی استخدام نیروی کار را ممنوع میکرد و این امر موجب شد مالکان دهقانان را از زمین خود بیرون نمایند. از این روی دولت مجبور شد اردوگاههایی برای دهقانان مسلمان گجام (Gojjam) بر پای نموده و ناخواسته آنان را در مکانی دیگری مستقر نماید.
کمیسیون تدوین قانون اساسی سال 1975 نیز با وجود آن که از لحاظ تعداد اعضا بسیار گستردهبود فقط یک نماینده از جامعه مسلمان اتیوپی را به عضویت پذیرفت. این در حالی بود که کلیسای ارتدوکس اتیوپی در مقام اعتراض به حضور یک عضو مسلمان در کمیسیون تدوین قانون اساسی اعلام کرد در حالی که از ابقای زبان امهری به عنوان زبان رسمی کشور -که در ماده 4 پیش نویس قانون اساسی پیش بینی شده بود- استقبال می کند بر این نکته اصرار دارد که قانون اساسی باید تصریح نماید مذهب ارتدوکس اتیوپی، مذهب رسمی کشور خواهد بود!
در سال تحصیلی 1976- 1975 میلادی نیز انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان دانشگاه آدیس آبابا که مدت کوتاهی پیش از آن تاسیس شدهبود بدستور مستقیم وزیر کشور تعطیل گردید. تلاشهای مستمر مسلمانان برای شناسایی قانونی مجلس اعلای امور اسلامی اتیوپی نیز در دوران حکومت نظامیان به نتیجه نرسید و هرچند این مجلس عملا موجودیت و فعالیت داشت ولی وزارت کشور از ثبت قانونی آن خودداری به عمل آورد. در اوایل سال 1980 نیز علی موسی تنها عضو مسلمان شورای نظامی درگو حسین اسماعیل ازکمیته مرکزی حزب کارگران اتیوپی کنار گذاشته شدند. همچنین مسلمانان عمیقا از اینکه کمیته حج - همچون دوره هایلا سلاسی -تحت کنترل مستقیم وزارت کشور و امنیت عمومی قرار داشت وکلیه اقدامات کمیته از قبیل ثبت نام متقاضیان و پیگیری تشریفات سفر تحت نظارت شدید این وزارتخانه صورت می گرفت ناراضی بودند.
علاوه بر آن علیرغم واگذاری برخی پستهای دولتی و سیاسی به مسلمانان، باز هم درصد آنها در مقایسه با مقامات مسیحی بسیار اندک بود. مسلمانان همچنین از فقدان تشکیلات و زیرساختهای اساسی در سطح ملی در رنج بودند و دولت هیچ اقدامی برای ایجاد زیرساختهای مدنی جوامع اسلامی صورت نداد. جدای از آن درخواستهای مربوط به شناسایی رسمی سازمانهای اسلامی نیز در این دوره همواره به دلیل فشارهای کلیسا با مخالفت مواجه میشد[۵].
وضعیت کنونی مسلمانان اتیوپی ( دهه های 1990 و 2000 میلادی )
پس از سرنگونی دولت هایله ماریام و ایجاد فضای باز سیاسی در کشور اتیوپی؛ تغییراتی در وضعیت مسلمانان و نحوه مشارکت آنها در امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور پدید آمد. در راستای سیاست دولت انقلابی جدید برخی از مسلمانان که از اعضاء حزب جبهه انقلابی خلق اتیوپی محسوب میشدند به پستها و مسئولیتهای والایی در کشور دست یافتند و برخی محدودیتهایی که در دوره حاکمیت نظامیان بر آنها اعمال میشد برطرف گردید. تاسیس نشریات اسلامی، پخش برنامههای اسلامی از شبکههای رادیو تلویزیونی کشور، تاسیس سازمانها و موسسات اسلامی و ثبت آنها در وزارت کشور، ایجاد ارتباط با سازمانهای بین المللی اسلامی و جذب برخی کمکها و مساعدتها از طریق سازمان کنفرانس اسلامی از شاخص ترین اقدامات دولت در اعطای آزادی به مسلمانان کشور بودهاست.
دولت اتیوپی همچنین با ارتقاء جایگاه مجلس اعلی امور اسلامی اتیوپی، این سازمان را به عنوان عالی ترین سازمان اسلامی کشور برسمیت شناخت و از این طریق چالشهای داخلی سازمانها و گروههای اسلامی مختلف را برای به دست گرفتن قدرت در سطح جامعه اسلامی کشور خاتمه داد. در راستای این امر در سپتامبر 1991 تجدید ساختار اساسی مجلس اعلی امور اسلامی اتیوپی آغاز گردید.
علاوه بر آن طی دو دهه اخیر مسلمانان از نظر حقوق شهروندی نیز به جایگاه مطلوبی دست یافته اند. در قانون اساسی جدید اتیوپی دادگاههای شریعت اسلامی، رسیدگی به وضعیت مراکز اسلامی، آموزش زبان عربی، برابری در بین ادیان موجود در کشور و به رسمیت شناختن تعطیلات مذهبی مسلمانان نیز مورد توجه قرار گرفتهاند.
با این وجود روابط دولت و مسلمانان از اوایل دهه 2000 میلادی دستخوش فراز و نشیبهایی جدی شدهاست که به تبع آن بر وضعیت سیاسی و اجتماعی آنان نیز تاثیرگذار بودهاست. از جمله این مشکلات میتوان به اعتراض عموم مسلمانان به عملکرد کمیته حج و عمره اشاره کرد. مسلمانان دفتر کمیته حج و عمره را به اخذ رشوه از برخی مقامات رژیم سابق و ثروتمندان متهم مینمایند که با پرداخت مبالغ هنگفت به مدیران این کمیته و مقامات دولتی بطور غیر قانونی از کشور خارج میشوند. رهبران مسلمان همچنین مسئولان اداره مهاجرت را به بیاعتنایی و سوء تدبیر در مورد زنان و مردان جوانی که در پوشش سفر حج کشور را ترک نموده و پس از ورود به عربستان سعودی به عنوان خدمه محلی مشغول به کار میشوند متهم میسازند و تاکید دارند بسیاری از دختران جوانی که بدین گونه در منازل ثروتمندان عربستان استخدام میشوند مورد تجاوز اربابان خود قرار گرفته و در برخی موارد نیز به قتل میرسند.
دولت اتیوپی همچنین از اوایل دهه 2000 میلادی و اوج گیری اقدامات تروریستی سازمان القاعده در برخی کشورهای شرق آفریقا و بویژه حضور نیروهای وابسته به القاعده در سومالی، برخی از مسلمانان و سازمانهای اسلامی کشور را به ارتباط با عوامل این سازمان تروریستی متهم ساختهاند. در این ارتباط طی سالهای اخیر و بدنبال فاش شدن طرح ترور حسنی مبارک در آدیس آبابا در سال 1995 تعدادی از مسلمانان به جرم دخالت در این توطئه و افراطی گیری اسلامی دستگیر و زندانی شدهاند و فعالیت برخی سازمانها و مراکز اسلامی نیز محدود شدهاست. دخالت دولت در امور داخلی مجلس اعلی امور اسلامی اتیوپی و تلاش برای روی کار آوردن افراد وابسته به خود نیز طی سالهای اخیر تنشهای شدیدی را بین جامعه اسلامی و دولت به وجود آورده و موجب بروز اعتراضاتی در قالب تظاهرات و میتینگهای سیاسی در آدیس آبابا و دیگر شهرهای کشور شدهاست. مسلمانان در این تظاهرات که طی سال های 2010 تا 2013 بارها برگزار شدهاست خواهان آزادی زندانیان خود اعم از علماء و رهبران مسلمان شده و دولت را به سرکوب آزادیهای فردی و اجتماعی مسلمانان به بهانه مبارزه با تروریسم متهم ساختهاند. علاوه بر آن برخی از جوامع اسلامی اقدام به تاسیس مجالس اسلامی محلی نموده و از تبعیت از مجلس اعلی امور اسلامی به دلیل وابستگی به دولت سرباز زدهاند. محدودیتهای ایجاد شده در فضای مجازی در دو سال گذشته و از زمان آغاز نهضت بیداری اسلامی در شمال آفریقا از دیگر اقدامات دولت علیه مسلمانان اتیوپی است و دولتمردان از اینکه پیروان دین اسلام در این کشور نیز همچون کشورهای مصر و تونس و لیبی درصدد سرنگونی دولت فعلی برآیند در هراس میباشند[۶][۷].
نیز نگاه کنید به
اسلام و مسلمانان کانادا؛ اسلام و مسلمانان کوبا؛ اسلام و مسلمانان لبنان؛ اسلام و مسلمانان مصر؛ اسلام در چین؛ اسلام و مسلمانان تونس؛ اسلام و مسلمانان روسیه؛ اسلام و مسلمانان سنگال؛ اسلام و مسلمانان فرانسه؛ اسلام و مسلمانان آرژانتین؛ اسلام در اردن؛ اسلام در مالی؛ اسلام در ساحل عاج؛ اسلام و مسلمانان زیمبابوه؛ اسلام و مسلمانان اوکراین؛ اسلام و مسلمانان اسپانیا؛ اسلام در اردن؛ اسلام و مسلمانان تایلند؛ اسلام و مسلمانان سیرالئون.
پاورقی
[i] - پس از مهاجرت مسلمانان به حبشه؛ مشرکین که می دیدندمسلمانان از چنگالشان فرار کرده و در حبشه به خوشی و آسایش به سر میبرند، بر آنان حسادت کردند. از طرف دیگر از نفوذ مسلمانان در حبشه وحشت داشتند زیرا خاک حبشه برای مسلمانان به صورت یک پایگاه محکم درآمده بود و ترس بیشتر آنها از این لحاظ بود که مبادا هواداران اسلام نفوذی در دربار "نجاشی" پیدا کنند و تمایلات باطنی او را به اسلام جلب نمایند و در نتیجه با سپاهی نیرومند حکومت بت- پرستی را از شبه جزیره برافکنند. بدین ترتیب برای بازگرداندن آنها به مکه و آزار ایشان انجمنی تشکیل دادند و قرار شد دو نفر از افراد سخنور و زیرک قریش به دربار نجاشی اعزام و شاه را ترغیب کنند تا مهاجرین را از حبشه اخراج کند. برای این منظور "عبدالله بن ابنربیعه" و "عمرو بن عاص"را انتخاب کرده و با هدایای بسیار برای نجاشی و درباریان او، به حبشه روانه کردند. آنها در ملاقات با هیأت وزیران گفتند: گروهی کمخردان از میان ما دین ملت خود را ترک کردهاند و در عین حال دین نجاشی را هم نپذیرفتهاند و یک دین ساختگی که ما و شما آن را نمیشناسیم برای خود انتخاب کردهاند؛ اعیان و اشراف قوم آنها ما را نزد شما فرستادهاند که آنها را برگردانیم. آنها از یاران پادشاه خواستند که بدون این که شاه آنها را ملاقات یا با آنها گفت و گو کند، مهاجران مسلمان را به مکه برگردانند. درباریان نزد نجاشی حاضر شدند و مقصود خود را بیان نمودند و رأی دادند که مسلمین را تسلیم فرستادگان مکه کنند. پادشاه غضب کرد و گفت:«به خدا سوگند من هرگز مردمی را که به من پناه آورده و در کشور من زیست کرده و مرا بر دیگران برتر دانسته- اند، تسیلم نمیکنم؛ مگر بعد از بحث و تحقیق که اگر آن دو نماینده راست گفته باشند، آنها را تسلیم کنم و اگر خلاف آنها باشد، من آنها را پناه میدهم و در جوار و پناهندگی آنان نیکی میکنم.» نجاشی سپس دستور داد تا مهاجران در مجلس حاضر شوند. او رو به مهاجران کرد و گفت:«این چه دینی است که به سبب آن شما از قوم خود جدا شدهاید و در عین حال دین مرا هم نپذیرفته و دین هیچ یک از ما را نیز قبول نکردهاید؟ "جعفر" گفت:«ای پادشاه، ما مردمی گمراه بودیم که بتها را پرستش میکردیم و مردار میخوردیم، مرتکب کارهای زشت میشدیم، صله رحم نمیکردیم و همسایه را آزار می- دادیم... تا آن که خداوند متعال برای ما پیغمبری فرستاد و ما نسب او را خوب میشناسیم و او را راستگو و امین میدانیم. او ما را به عبادت خدای یگانه دعوت کرد که هیچ چیز را با خدا شریک نکنیم و پرستش بتها را ترک گوییم. او به ما امر کرد که راست بگوییم و امانتداری کنیم، همسایه و پناهنده را نیک بداریم و از کارهای زشت و خونریزی بپرهیزیم، از ارتکاب کارهای بد و زورگویی و خوردن مال یتیم دوری کنیم. او ما را به نماز امر کرد ... پس ما به او ایمان آوردیم و ایشان را تصدیق کردیم. آن چه را که بر ما حرام کرده، حرام دانستیم. و آن چه را حلال شمرده پذیرفتیم. قوم ما به همین خاطر بر ما ستم نموده و مانع دینداری ما شدند و به کشور شما آمدیم و شما را از دیگران برتر و بهتر دانستیم و امیدوار هستیم که نزد تو ستم بر ما روا نباشد.» نجاشی گفت: آیا از آن چه پیغمبرت بر شما آورده چیزی به خاطر داری؟ جعفر گفت: آری. نجاشی گفت: بخوان! جعفر شروع به خواندن قسمتی از آغاز سورهی «کهیعص» کرد، "امسلمه" میگوید: نجاشی از شنیدن آیات قرآن چنان گریست که قطرات اشک ریش انبوه و صورتش را فرا گرفت...» پس از چند روز عمرو بن عاص به نزد نجاشی آمد و گفت: «اعلی حضرتا، این بیخبران دربارهی "عیسی" سخن عجیبی میگویند، شما کسی را به نزد ایشان بفرستید و سخن ایشان را درباره حضرت عیسی جویا شوید! فرستاده نجاشی به نزد مهاجرین آمد. چون مهاجرین به نزد نجاشی آمدند، رو به ایشان کرده و گفت: شما دربارهی عیسی بن مریم چه میگویید؟ جعفر بن ابیطالب گفت: «...ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر(ص) و روح خدا و کلمهی الهی است که به مریم بتول داده شده است.» نجاشی دست خود را به طرف چوبی که روی زمین بود دراز کرده آن را برداشت و گفت: «به خدا سخنی که تو دربارهی عیسی گفتی با حقیقت فاصله ندارد.» پس به مهاجرین گفت:«شما با خیالی آسوده به هر جای حبشه که میخواهید بروید و بدانید که در امان ما هستید.» مهاجرین در حبشه بودند، تا این که رسولخدا(ص) "عمرو بن امیه صخری" را با نامهای به سوی نجاشی فرستاد و نجاشی پس از رسیدن نامهی حضرت جمعی از آنها را در دو کشتی جای داده و به وطن خویش فرستاد. مهاجرین پس از فتح خیبر به مدینه رسیدند و چون چشم رسولخدا(ص) به جعفر بن ابیطالب افتاد، او را در بر گرفت و میان دیدگانش را بوسیده و فرمود: «نمیدانم از فتح خیبر یا از ورود جعفر شاد باشم.»[۸]
[ii] - نامه پیامبر(ص) به نجاشی چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم از محمد، فرستاده خدا، به نجاشی، پادشاه حبشه. سلام بر تو. من خدایی را که جز او خدایی نیست ستایش می کنم؛ خدایی که فرمانرواست و از هر عیبی منزه است، و خدایی که «سلام» است، بندگان فرمانبردارش از خشم او در اماناند و بر بندگانش ناظر و گواه است. گواهی میدهم که عیسی بن مریم روحی است از جانب خدا و کلمهای است که خداوند او را در وجود مریم قرار داد. مریمی که زاهد و پاک و پاکدامن است. خداوند با همان نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، عیسی را نیز بدون پدر، از رحم مادرش به وجود آورد. من تو را به سوی خدای یگانه و بیشریک دعوت میکنم و از تو میخواهم که پیوسته مطیع و فرمانبردار او باشی و از آیین من پیروی کنی و به خدایی که مرا مبعوث کرده است ایمان و یقین داشته باشی. همانا من فرستاده خدایم و تو و مردمانت را به سوی خداوند عزیز و با عظمت دعوت میکنم. من با این نامه رسالتم را ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم. خیر خواهی ام را بپذیرید. درود بر پیروان هدایت. نجاشی پس از خواندن نامه مهرآمیز و روشنگرانه و خیرخواهانه پیامبر قدری با سفیر پیامبر مذاکره کرد و چنین گفت: گواهی می دهم که او همان پیامبر است که «اهل کتاب» در انتظارش هستند.من حاضرم نبوت پیامبر را به عموم مردم هم ابلاغ کنم، ولی در شرایط فعلی زمینه این کار فراهم نیست. اگر امکان داشت خودم به سوی او میشتافتم. نجاشی در پاسخ نامه پیامبر نامه ای متواضعانه نوشت:«گواهی می دهم شما فرستاده خدا و شخصی راستگویید که کتابهای آسمانی، او را تصدیق می کنند. پس در حضور پسرعموی شما جعفر بن ابیطالب اسلام آوردم و بیعت کردم. نجاشی فرزندش، رارها، را همراه نامه و هدایایی گرانبها برای ابلاغ پیام خود به محضر پیامبر فرستاد.[۹]
کتابشناسی
- ↑ سیره ابن هشام، جلد دهم، ص 167.
- ↑ امیردهی، ع (1384). "اتیوپی از نخستین پایگاه اسلام تا جایگاه فعلی مسلمانان"، اندیشه تقریب، 1(4)، ص 77.
- ↑ حسین، احمد (1383). گفتمان تاریخی مسلمانان اتیوپی. ترجمه محمدحسین مظفری. شماره 20، ص 3.
- ↑ حسین، احمد (1383). گفتمان تاریخی مسلمانان اتیوپی. ترجمه محمدحسین مظفری. شماره 20، ص 5.
- ↑ حسین، احمد (1383). گفتمان تاریخی مسلمانان اتیوپی. ترجمه محمدحسین مظفری. شماره 20، ص 9.
- ↑ برگرفته از http://www.selamta.net/ethiopian+muslims+history.html/2012
- ↑ عرب احمدی، امیر بهرام، کریمی، مهرداد (1392). جامعه و فرهنگ اتیوپی. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص 146-162.
- ↑ دوانی، علی (1384). تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت. قم: موسسه تحقیقات و نشر معارف اسلامی، ص 216.
- ↑ سبحانی، جعفر (1391). فروغ ابدیت. تهران: بوستان کتاب، جلد دوم، ص 626-630.