هنر فرانسه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[فرانسه]] در قرن دوازده، سیزده و چهارده مرکز اصلی هنر محسوب میشد. تعلیمات فیلیپ دو ویتری(philippe de vitry) در موسیقی قدیمی و نیز موسیقی نوین عملی در [[پاریس]] آنقدر بارور و جاندار بود که به تنهایی الهامبخش هنر موسیقی در بسیاری از کشورهای غیرفرانسوی گردید. در حقیقت حرف سی که در نتنویسی مدرن معمول است دقیقا همان علامتی است که برای نخستین بار دو ویتری معمول کرد. | [[فرانسه]] در قرن دوازده، سیزده و چهارده مرکز اصلی هنر محسوب میشد. تعلیمات فیلیپ دو ویتری(philippe de vitry) در موسیقی قدیمی و نیز موسیقی نوین عملی در [[پاریس]] آنقدر بارور و جاندار بود که به تنهایی الهامبخش هنر موسیقی در بسیاری از کشورهای غیرفرانسوی گردید. در حقیقت حرف سی که در نتنویسی مدرن معمول است دقیقا همان علامتی است که برای نخستین بار دو ویتری معمول کرد. | ||
[[پرونده:۷.jpg|بندانگشتی|philippe de vitry. برگرفته از سایت | [[پرونده:۷.jpg|بندانگشتی|philippe de vitry. برگرفته از سایت fdleone، قابل بازیابی از https://fdleone.com/2016/06/09/philippe-de-vitry-early-music-innovator/ ]] | ||
از نیمه دوم سده 12 میلادی در مدتی بیش از یکصد سال منطقه ایل دو فرانس هسته مرکزی فرهنگ مذهبی مسیحیت به شمار میرفت و در اینجا بود که نخستین فرم موسیقی پلی فونی پایهگذاری شد. نواختن ارگ با شکوه توسط دو نفر از اساتید بزرگ موسیقی آنقدر زیبا و موثر بود که پلی فونی را از فرم ابتدایی ارگانوم اولیه خارج ساخت. این آهنگها با گامهای وسیع خود میتوانستند بیانگر عمیقترین عرفان مذهبی باشند. این آهنگها بری روزهای مهم جشنها و اعیاد و مراسم باشکوه ساخته میشدند. | از نیمه دوم سده 12 میلادی در مدتی بیش از یکصد سال منطقه ایل دو فرانس هسته مرکزی فرهنگ مذهبی مسیحیت به شمار میرفت و در اینجا بود که نخستین فرم موسیقی پلی فونی پایهگذاری شد. نواختن ارگ با شکوه توسط دو نفر از اساتید بزرگ موسیقی آنقدر زیبا و موثر بود که پلی فونی را از فرم ابتدایی ارگانوم اولیه خارج ساخت. این آهنگها با گامهای وسیع خود میتوانستند بیانگر عمیقترین عرفان مذهبی باشند. این آهنگها بری روزهای مهم جشنها و اعیاد و مراسم باشکوه ساخته میشدند. | ||
خط ۶: | خط ۶: | ||
قرن شانزدهم را عصر موسیقی نمازخانهها (یعنی گروهسرایی بدون همراهی) نامیدهاند. در اين قرن همانند قرن پانزدهم موسیقی جزئی جداییناپذیر زندگانی یک مرد تحصیلکرده محسوب میشد. گروههای شاعران، موسیقیدانان، هنرمندان، نقاشان و آماتورها انجمنهایی را پدید میآوردند که به آن نام آکادمی داده بودند. این آکادمیها جلسههای منظمی تشکیل میدادند، تا ضمن آن درباره مباحث هنری و روشنفکری گفتگو کنند و برنامههای اجرای موسیقی را سازمان داده، شعر و موسیقی اعضای خود را مورد بحث و انتقاد قرار دهند. از اواسط قرن شانزدهم رونسار(Pierre de Ronsard) که اشعار خود را "به گونهای عالی برای موسیقی" توصیف میکرد، آرزو داشت روی شعرش، موسیقی پلی فونیک گذاشته شود. خیلی زود و تقریبا بزرگترین آهنگسازان زمان از جمله كلمان ژانکن(Clément Janequin) و لاسوس (Orlande de Lassus)برای گذاشتن موسیقی روی اشعار رونسار، با یکدیگر به رقابت برخاستند و هریک مجموعههای کاملی از آثار موسیقی پدید آوردند که منحصرا روی اشعار رونسار ساخته شده بود. گفتنی است در اين سده فرم شانسون فرانسوی غلبه داشت. شانسون فرانسوی از روی ساختار ادبیات شعری ساخته میشد ژانکن نماینده آهنگسازان فرانسوی عصر خود حدود 300 شانسون از خود برجای گذاشت. بف(Jean-Antoine de Baïf) در سال 1570 به تاسیس یک " آکادمی شعر و موسیقی" اقدام کرد. کلود لوژون(Claude Le Jeune)( کلودجوان) در حلقه این آکادمی از برجستهترین آهنگسازان طرفدار گروه محسوب میشد. | قرن شانزدهم را عصر موسیقی نمازخانهها (یعنی گروهسرایی بدون همراهی) نامیدهاند. در اين قرن همانند قرن پانزدهم موسیقی جزئی جداییناپذیر زندگانی یک مرد تحصیلکرده محسوب میشد. گروههای شاعران، موسیقیدانان، هنرمندان، نقاشان و آماتورها انجمنهایی را پدید میآوردند که به آن نام آکادمی داده بودند. این آکادمیها جلسههای منظمی تشکیل میدادند، تا ضمن آن درباره مباحث هنری و روشنفکری گفتگو کنند و برنامههای اجرای موسیقی را سازمان داده، شعر و موسیقی اعضای خود را مورد بحث و انتقاد قرار دهند. از اواسط قرن شانزدهم رونسار(Pierre de Ronsard) که اشعار خود را "به گونهای عالی برای موسیقی" توصیف میکرد، آرزو داشت روی شعرش، موسیقی پلی فونیک گذاشته شود. خیلی زود و تقریبا بزرگترین آهنگسازان زمان از جمله كلمان ژانکن(Clément Janequin) و لاسوس (Orlande de Lassus)برای گذاشتن موسیقی روی اشعار رونسار، با یکدیگر به رقابت برخاستند و هریک مجموعههای کاملی از آثار موسیقی پدید آوردند که منحصرا روی اشعار رونسار ساخته شده بود. گفتنی است در اين سده فرم شانسون فرانسوی غلبه داشت. شانسون فرانسوی از روی ساختار ادبیات شعری ساخته میشد ژانکن نماینده آهنگسازان فرانسوی عصر خود حدود 300 شانسون از خود برجای گذاشت. بف(Jean-Antoine de Baïf) در سال 1570 به تاسیس یک " آکادمی شعر و موسیقی" اقدام کرد. کلود لوژون(Claude Le Jeune)( کلودجوان) در حلقه این آکادمی از برجستهترین آهنگسازان طرفدار گروه محسوب میشد. | ||
آكادمی سلطنتی موسيقی كه در اواخر قرن ۱۷ بنيان نهاده شد، در طول دوران «باروک» تنها مركز رسمی بود كه به عنوان جايگاه آموزش و ترويج موسيقی تاسيس شد. در آن هنگام سنت برگزاری كنسرتهای عمومی و خصوصی در مكانهای عمومی و شخصی شروع به شكل گرفتن كرده بود. بدون تردید بزرگترین چهره موسیقی فرانسه در سده 17 میلادی از آن ژان باپتیست لولیJean-Baptiste Lulli) (87-1633)) بود كه خدای موسیقی ملی فرانسه در آن زمان بشمار میرفت. لولی به هنر زیبایی شناسی فرانسوی، که خود او به آن شکل بخشیده بود و در آن رقص و رسیتاتیف را حکمفرما میساخت، وفادار ماند. در 1725 میلادی نخستین کنسرتهای عمومی در فرانسه روی کار آمدند. همچنين فیلیدور(philidor) انجمن "کنسرت روحانی" را در سال 1725 بنیاد گذاشت که هدف آن اجرای آثار ربانی بود، اما از اواسط قرن، برنامههای این کنسرت به تدريج شامل سمفونی و کنسرتوها نیز گردید و خیلی زود به عنوان یکی از مراکز عمده موسیقایی ماقبل کلاسیک و کلاسیک در سراسر جهان شهرت یافت. اين انجمن در جریان [[انقلاب فرانسه]] منحل گشت. اما اپرای فرانسه، مدتها قبل از این، همگانی شده بود. اولین اجرای عمومی اپرا در فرانسه مقارن با افتتاح "آکادمی اپراها" در سال 1671 انجام گرفته است. افزایش کنسرتهای همگانی و نمایش اپرایی برای عامه مردم موجب شد که دانشوران و آهنگسازان و نظریهپردازان فرانسوی به تحقیق، تفسیر و نقد موسیقی بپردازند.<ref>رابرتسون ، الک و استیونس ، دنیس ، ترجمه باشی ، بهزاد ، تاریخ جامع موسیقی ، [https://www.agahbookshop.com/ انتشارات آگاه] ج ا ، ص.483.</ref> | آكادمی سلطنتی موسيقی كه در اواخر قرن ۱۷ بنيان نهاده شد، در طول دوران «باروک» تنها مركز رسمی بود كه به عنوان جايگاه آموزش و ترويج موسيقی تاسيس شد. در آن هنگام سنت برگزاری كنسرتهای عمومی و خصوصی در مكانهای عمومی و شخصی شروع به شكل گرفتن كرده بود. بدون تردید بزرگترین چهره موسیقی فرانسه در سده 17 میلادی از آن ژان باپتیست لولیJean-Baptiste Lulli) (87-1633)) بود كه خدای موسیقی ملی فرانسه در آن زمان بشمار میرفت. لولی به هنر زیبایی شناسی فرانسوی، که خود او به آن شکل بخشیده بود و در آن رقص و رسیتاتیف را حکمفرما میساخت، وفادار ماند. در 1725 میلادی نخستین کنسرتهای عمومی در فرانسه روی کار آمدند. همچنين فیلیدور(philidor) انجمن "کنسرت روحانی" را در سال 1725 بنیاد گذاشت که هدف آن اجرای آثار ربانی بود، اما از اواسط قرن، برنامههای این کنسرت به تدريج شامل سمفونی و کنسرتوها نیز گردید و خیلی زود به عنوان یکی از مراکز عمده موسیقایی ماقبل کلاسیک و کلاسیک در سراسر جهان شهرت یافت. اين انجمن در جریان [[انقلاب فرانسه]] منحل گشت. اما اپرای فرانسه، مدتها قبل از این، همگانی شده بود. اولین اجرای عمومی اپرا در فرانسه مقارن با افتتاح "آکادمی اپراها" در سال 1671 انجام گرفته است. افزایش کنسرتهای همگانی و نمایش اپرایی برای عامه مردم موجب شد که دانشوران و آهنگسازان و نظریهپردازان فرانسوی به تحقیق، تفسیر و نقد موسیقی بپردازند.<ref>رابرتسون ، الک و استیونس ، دنیس ، ترجمه باشی ، بهزاد ، تاریخ جامع موسیقی ، [https://www.agahbookshop.com/ انتشارات آگاه] ج ا ، ص.483.</ref> | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
موسیقی "سزار فرانک"(César Franck) و پنج تن از معاصرانش بود که موسیقی فرانسه را از بیهودگی کامل در زمان برلیوز و فوره رهانید. ترانههای شارل گونو(Charles Gounod)، اپراهای بیزه(Georges Bizet)، موسیقی مجلسی لالو(Édouard Lalo)، فرمالیزم سن – سان(Camille Saint-Saëns) و قطعات پیانوی شابریه (Emmanuel Chabrier)هم موسیقی فرانسه را از زیر سلطه هنر بورژوازی آزاد كرد. پس از مرگ برلیوز فرانسه تا ظهور دوبوسی آهنگسازی در سطح جهانی نداشت. موریس راولJoseph Maurice Ravel) ( 1937-1875))، آلبرت روسلAlbert Charles Paul Marie Roussel)(1937-1869))، پل دوکاPaul Dukas)(1935-1865)) از موسیقیدانان این دوره محسوب میشوند. ژان کوکتو در برابر آوانگارديسم افراطی در 1920 گروه شش نفری را ایجاد میکند که خواستار موسيقی با جذابيت بيانی و درکپذير همواره با شوخطبعی میشوند. در پی جنگ جهانی اول، شمار زيادی از سياهان آمريكايی راهی پاريس شدند چرا كه در اينجا تبعيضنژادی و مسائل تفكيک رنگ و نژاد عموماً كمتر از آمريكا مطرح بود. در ميان اين مهاجران، آهنگسازان و موسيقيدانهای بسياری نيز وجود داشت و همان گونه كه پاريس به برجسته كردن جاز آمريكايی پرداخته بود، تعداد روزافزونی از موسيقيدانهای آمريكايی به زندگی و كار در پاريس رو آوردند. | موسیقی "سزار فرانک"(César Franck) و پنج تن از معاصرانش بود که موسیقی فرانسه را از بیهودگی کامل در زمان برلیوز و فوره رهانید. ترانههای شارل گونو(Charles Gounod)، اپراهای بیزه(Georges Bizet)، موسیقی مجلسی لالو(Édouard Lalo)، فرمالیزم سن – سان(Camille Saint-Saëns) و قطعات پیانوی شابریه (Emmanuel Chabrier)هم موسیقی فرانسه را از زیر سلطه هنر بورژوازی آزاد كرد. پس از مرگ برلیوز فرانسه تا ظهور دوبوسی آهنگسازی در سطح جهانی نداشت. موریس راولJoseph Maurice Ravel) ( 1937-1875))، آلبرت روسلAlbert Charles Paul Marie Roussel)(1937-1869))، پل دوکاPaul Dukas)(1935-1865)) از موسیقیدانان این دوره محسوب میشوند. ژان کوکتو در برابر آوانگارديسم افراطی در 1920 گروه شش نفری را ایجاد میکند که خواستار موسيقی با جذابيت بيانی و درکپذير همواره با شوخطبعی میشوند. در پی جنگ جهانی اول، شمار زيادی از سياهان آمريكايی راهی پاريس شدند چرا كه در اينجا تبعيضنژادی و مسائل تفكيک رنگ و نژاد عموماً كمتر از آمريكا مطرح بود. در ميان اين مهاجران، آهنگسازان و موسيقيدانهای بسياری نيز وجود داشت و همان گونه كه پاريس به برجسته كردن جاز آمريكايی پرداخته بود، تعداد روزافزونی از موسيقيدانهای آمريكايی به زندگی و كار در پاريس رو آوردند. | ||
[[پرونده:۱۱.jpg|بندانگشتی|Jacques Prévert. برگرفته از سایت | [[پرونده:۱۱.jpg|بندانگشتی|Jacques Prévert. برگرفته از سایت linternaute، https://www.linternaute.fr/biographie/litterature/1775102-jacques-prevert-biographie-courte-dates-citations/]] | ||
درک تاریخ فرهنگی فرانسه، بدون تامل و تحلیل موقعیت شعر و به ویژه تبدیل اشعار به آنچه میتوان به فارسی «ترانه»(chanson) ترجمه کرد، ممکن نیست. در فرهنگ لاتین قرن بیستم، ترانهسرایان که اغلب خود شاعران مدرن این کشورها نیز بودهاند، نقشی عظیم در ایجاد محبوبیت برای ادبیات کلاسیک و جدید کشورهای خود، پس از دموکراتیزاسیون فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم داشتند و این به ویژه در کشور فرانسه واقعیت دارد. یکی از تاثیرگزارترین شاعران قرن بیستم فرانسه، ژاک پره وه(Jacques Prévert)( 1997 تا1900) در همان حال ترانهسرایی بود که مهمترین خوانندگان فرانسه اشعار او را به ترانههایی مردمی و محبوب تبدیل کردهاند. خوانندگان بزرگی در فرانسه، از ژان فرا(Jean Ferrat)(2010 - 1930)تا ژرژ برسنGeorges Brassens) (1981 - 1921)) نیز خود جزو مهمترین شاعران فرانسه قرن بیستم شمرده میشوند.<ref>صارمی ، کتایون ، دایره المعارف موسیقی جهان ،چاپ اول ، [https://www.chaponashr.ir/pishro انتشارات پیشرو] ،1374،ص.152-153.</ref> | درک تاریخ فرهنگی فرانسه، بدون تامل و تحلیل موقعیت شعر و به ویژه تبدیل اشعار به آنچه میتوان به فارسی «ترانه»(chanson) ترجمه کرد، ممکن نیست. در فرهنگ لاتین قرن بیستم، ترانهسرایان که اغلب خود شاعران مدرن این کشورها نیز بودهاند، نقشی عظیم در ایجاد محبوبیت برای ادبیات کلاسیک و جدید کشورهای خود، پس از دموکراتیزاسیون فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم داشتند و این به ویژه در کشور فرانسه واقعیت دارد. یکی از تاثیرگزارترین شاعران قرن بیستم فرانسه، ژاک پره وه(Jacques Prévert)( 1997 تا1900) در همان حال ترانهسرایی بود که مهمترین خوانندگان فرانسه اشعار او را به ترانههایی مردمی و محبوب تبدیل کردهاند. خوانندگان بزرگی در فرانسه، از ژان فرا(Jean Ferrat)(2010 - 1930)تا ژرژ برسنGeorges Brassens) (1981 - 1921)) نیز خود جزو مهمترین شاعران فرانسه قرن بیستم شمرده میشوند.<ref>صارمی ، کتایون ، دایره المعارف موسیقی جهان ،چاپ اول ، [https://www.chaponashr.ir/pishro انتشارات پیشرو] ،1374،ص.152-153.</ref> | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
=== موسیقی در جامعه امروز فرانسه === | === موسیقی در جامعه امروز فرانسه === | ||
امروزه [[موسیقی در فرانسه]] اعم از سنتی، کلاسیک و معاصر هنری پویا و زنده است و بخشی از زندگی مردم را تشکیل میدهد. موسیقی در این کشور طرفداران بسیاری دارد و بر مخاطبانش روز به روز افزوده میشود. فروش آثار موسیقیایی همچنان رو به فزونی است و تعداد خریداران آثار هنرمندان و کسانی که به کنسرتهای موسیقی میروند یا در جشنوارهها شرکت میکنند، همچنان افزایش مییابد. یکی از دلایل وضعیت خوب موسیقی در فرانسه حمایت همهجانبه دولت و بخش خصوصی و گروهها و انجمنهای داوطلب از این هنر میباشد. از دیگر ویژگیهای موسیقی امروز فرانسه، تنوع آن است. انواع گوناگون موسیقی مخاطبان خود را دارد. وزارت فرهنگ و ارتباطات نیز برای پاسداری از تنوع فرهنگی که شعار فرانسویهاست، میکوشد از سبکهای گوناگون حمایت کند. در نتیجه این سیاست، بیش از سیصد گروه از موسیقی باروک تا رپ تحت حمایت دولت قرار گرفتهاند. دولت فرانسه به شیوههای گوناگون موسیقی را زیر چتر حمایتهایش قرار میدهد. صندوق حمایت از موسیقی و صندوق حمایت از آفرینشهای لیریک نهادهای مهمی هستند که پرداخت یارانه به هنرمندان این رشته را سامان میدهند. | امروزه [[موسیقی در فرانسه]] اعم از سنتی، کلاسیک و معاصر هنری پویا و زنده است و بخشی از زندگی مردم را تشکیل میدهد. موسیقی در این کشور طرفداران بسیاری دارد و بر مخاطبانش روز به روز افزوده میشود. فروش آثار موسیقیایی همچنان رو به فزونی است و تعداد خریداران آثار هنرمندان و کسانی که به کنسرتهای موسیقی میروند یا در جشنوارهها شرکت میکنند، همچنان افزایش مییابد. یکی از دلایل وضعیت خوب موسیقی در فرانسه حمایت همهجانبه دولت و بخش خصوصی و گروهها و انجمنهای داوطلب از این هنر میباشد. از دیگر ویژگیهای موسیقی امروز فرانسه، تنوع آن است. انواع گوناگون موسیقی مخاطبان خود را دارد. وزارت فرهنگ و ارتباطات نیز برای پاسداری از تنوع فرهنگی که شعار فرانسویهاست، میکوشد از سبکهای گوناگون حمایت کند. در نتیجه این سیاست، بیش از سیصد گروه از موسیقی باروک تا رپ تحت حمایت دولت قرار گرفتهاند. دولت فرانسه به شیوههای گوناگون موسیقی را زیر چتر حمایتهایش قرار میدهد. صندوق حمایت از موسیقی و صندوق حمایت از آفرینشهای لیریک نهادهای مهمی هستند که پرداخت یارانه به هنرمندان این رشته را سامان میدهند. | ||
در حال حاضر 24 منطقه فرانسه دارای ارکستر سمفونیک مخصوص به خود هستند. در کنار این ارکسترهای استانی، چند ارکستر سمفونی موضوعی نیز تشکیل شدهاند که مهمترین آنها ارکستر ملی جاز و ارکستر رادیو فرانسه میباشند. نهادهای ملی مانند اپرای پاریس، شهر موسیقی، ایرا کمیک فرانسه و سالن پلیل(sale pleyel) است. این مراکز زیر نظر وزارت فرهنگ و ارتباطات هستند و سالن پلیل با کمک [[مالی]] شهرداری پاریس اداره میشود. نهادهای ملی یاد شده از مهمترین مراکز موسیقی به شمار میروند و پذیرای سالانه بیش از یک میلیون نفر میباشند. | در حال حاضر 24 منطقه فرانسه دارای ارکستر سمفونیک مخصوص به خود هستند. در کنار این ارکسترهای استانی، چند ارکستر سمفونی موضوعی نیز تشکیل شدهاند که مهمترین آنها ارکستر ملی جاز و ارکستر رادیو فرانسه میباشند. نهادهای ملی مانند اپرای پاریس، شهر موسیقی، ایرا کمیک فرانسه و سالن پلیل(sale pleyel) است. این مراکز زیر نظر وزارت فرهنگ و ارتباطات هستند و سالن پلیل با کمک [[مالی]] شهرداری پاریس اداره میشود. نهادهای ملی یاد شده از مهمترین مراکز موسیقی به شمار میروند و پذیرای سالانه بیش از یک میلیون نفر میباشند. | ||
خط ۳۰۵: | خط ۳۰۵: | ||
==== [[فستیوال عکاسی در فرانسه|فستیوال عكاسی]] ==== | ==== [[فستیوال عکاسی در فرانسه|فستیوال عكاسی]] ==== | ||
مهمترین فستیوال بینالمللی فتو ژورنالیسم، " ویزا برای تصویر"، همه ساله در شهر "پرپینیان"(Perpignan )در جنوب فرانسه تشکیل میشود. از این رو جماعتی بزرگ از عکاس- خبرنگاران جهان را به سوی این شهر میکشاند تا با آنچه در دنیا میگذرد و تصاویرش را ندیدهاند، آشنا شوند. | مهمترین فستیوال بینالمللی فتو ژورنالیسم، " ویزا برای تصویر"، همه ساله در شهر "پرپینیان"(Perpignan )در جنوب فرانسه تشکیل میشود. از این رو جماعتی بزرگ از عکاس- خبرنگاران جهان را به سوی این شهر میکشاند تا با آنچه در دنیا میگذرد و تصاویرش را ندیدهاند، آشنا شوند. | ||
[[پرونده:شهر.jpg|بندانگشتی|شهر پرپینیان در جنوب فرانسه. برگرفته از سایت | [[پرونده:شهر.jpg|بندانگشتی|شهر پرپینیان در جنوب فرانسه. برگرفته از سایت planet، قابل بازیابی از<nowiki/>https://planetofhotels.com/guide/en/france/perpignan]] | ||
همه ساله فستیوال "فتوژورنالیسم" شهر " پرپینیان" سه "ویزای طلائی" و هفت جایزه به بهترینها اعطا میکند. سه رده "ویزای طلائی" عبارتند از: "ویزای طلائی خبری"، "ویزای طلائی مجلات" و " ویزای طلائی برای یک گزارشگر جوان". | همه ساله فستیوال "فتوژورنالیسم" شهر " پرپینیان" سه "ویزای طلائی" و هفت جایزه به بهترینها اعطا میکند. سه رده "ویزای طلائی" عبارتند از: "ویزای طلائی خبری"، "ویزای طلائی مجلات" و " ویزای طلائی برای یک گزارشگر جوان". | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۰۳
فرانسه در قرن دوازده، سیزده و چهارده مرکز اصلی هنر محسوب میشد. تعلیمات فیلیپ دو ویتری(philippe de vitry) در موسیقی قدیمی و نیز موسیقی نوین عملی در پاریس آنقدر بارور و جاندار بود که به تنهایی الهامبخش هنر موسیقی در بسیاری از کشورهای غیرفرانسوی گردید. در حقیقت حرف سی که در نتنویسی مدرن معمول است دقیقا همان علامتی است که برای نخستین بار دو ویتری معمول کرد.
از نیمه دوم سده 12 میلادی در مدتی بیش از یکصد سال منطقه ایل دو فرانس هسته مرکزی فرهنگ مذهبی مسیحیت به شمار میرفت و در اینجا بود که نخستین فرم موسیقی پلی فونی پایهگذاری شد. نواختن ارگ با شکوه توسط دو نفر از اساتید بزرگ موسیقی آنقدر زیبا و موثر بود که پلی فونی را از فرم ابتدایی ارگانوم اولیه خارج ساخت. این آهنگها با گامهای وسیع خود میتوانستند بیانگر عمیقترین عرفان مذهبی باشند. این آهنگها بری روزهای مهم جشنها و اعیاد و مراسم باشکوه ساخته میشدند.
برنامههای موسیقی در تالارهای خاندانهای شاهی و اشرافی، معمولا بعد از صرف ناهار یا شام اجرا میشد. اشراف و شاهزادگان علاقه بسیار داشتند که شکوه و تعالی کار هنرمندان خود را به نمایش بگذارند و به داشتن بهترین و ماهرترین نوازندگان تفاخر میکردند. موسیقی به وسیله این حامیان هنرپرور در درون اشرافیت در قرن چهاردهم پرورش داده شده است و مهمترین عوامل موثر در تکامل موسیقی دو چهره درخشان فیلیپ دو ویتری و گیوم دو ماشو(Guillaume de Machaut)یعنی همان کسانی بودند که معاصرانشان ایشان را به ترتیب " گل و نگین موسیقیدان" و " خدای هارمونی در روی زمین" مینامیدند. از اواخر قرن پانزدهم رقص و تماشایی کردن صحنه، بر باله دوکور فرانسوی مسلط بود و رسیتها در این باله، در واقع با کلام شفاهی در معرفی هر صحنه یا برای متصل کردن دو صحنه گفته میشد.
قرن شانزدهم را عصر موسیقی نمازخانهها (یعنی گروهسرایی بدون همراهی) نامیدهاند. در اين قرن همانند قرن پانزدهم موسیقی جزئی جداییناپذیر زندگانی یک مرد تحصیلکرده محسوب میشد. گروههای شاعران، موسیقیدانان، هنرمندان، نقاشان و آماتورها انجمنهایی را پدید میآوردند که به آن نام آکادمی داده بودند. این آکادمیها جلسههای منظمی تشکیل میدادند، تا ضمن آن درباره مباحث هنری و روشنفکری گفتگو کنند و برنامههای اجرای موسیقی را سازمان داده، شعر و موسیقی اعضای خود را مورد بحث و انتقاد قرار دهند. از اواسط قرن شانزدهم رونسار(Pierre de Ronsard) که اشعار خود را "به گونهای عالی برای موسیقی" توصیف میکرد، آرزو داشت روی شعرش، موسیقی پلی فونیک گذاشته شود. خیلی زود و تقریبا بزرگترین آهنگسازان زمان از جمله كلمان ژانکن(Clément Janequin) و لاسوس (Orlande de Lassus)برای گذاشتن موسیقی روی اشعار رونسار، با یکدیگر به رقابت برخاستند و هریک مجموعههای کاملی از آثار موسیقی پدید آوردند که منحصرا روی اشعار رونسار ساخته شده بود. گفتنی است در اين سده فرم شانسون فرانسوی غلبه داشت. شانسون فرانسوی از روی ساختار ادبیات شعری ساخته میشد ژانکن نماینده آهنگسازان فرانسوی عصر خود حدود 300 شانسون از خود برجای گذاشت. بف(Jean-Antoine de Baïf) در سال 1570 به تاسیس یک " آکادمی شعر و موسیقی" اقدام کرد. کلود لوژون(Claude Le Jeune)( کلودجوان) در حلقه این آکادمی از برجستهترین آهنگسازان طرفدار گروه محسوب میشد.
آكادمی سلطنتی موسيقی كه در اواخر قرن ۱۷ بنيان نهاده شد، در طول دوران «باروک» تنها مركز رسمی بود كه به عنوان جايگاه آموزش و ترويج موسيقی تاسيس شد. در آن هنگام سنت برگزاری كنسرتهای عمومی و خصوصی در مكانهای عمومی و شخصی شروع به شكل گرفتن كرده بود. بدون تردید بزرگترین چهره موسیقی فرانسه در سده 17 میلادی از آن ژان باپتیست لولیJean-Baptiste Lulli) (87-1633)) بود كه خدای موسیقی ملی فرانسه در آن زمان بشمار میرفت. لولی به هنر زیبایی شناسی فرانسوی، که خود او به آن شکل بخشیده بود و در آن رقص و رسیتاتیف را حکمفرما میساخت، وفادار ماند. در 1725 میلادی نخستین کنسرتهای عمومی در فرانسه روی کار آمدند. همچنين فیلیدور(philidor) انجمن "کنسرت روحانی" را در سال 1725 بنیاد گذاشت که هدف آن اجرای آثار ربانی بود، اما از اواسط قرن، برنامههای این کنسرت به تدريج شامل سمفونی و کنسرتوها نیز گردید و خیلی زود به عنوان یکی از مراکز عمده موسیقایی ماقبل کلاسیک و کلاسیک در سراسر جهان شهرت یافت. اين انجمن در جریان انقلاب فرانسه منحل گشت. اما اپرای فرانسه، مدتها قبل از این، همگانی شده بود. اولین اجرای عمومی اپرا در فرانسه مقارن با افتتاح "آکادمی اپراها" در سال 1671 انجام گرفته است. افزایش کنسرتهای همگانی و نمایش اپرایی برای عامه مردم موجب شد که دانشوران و آهنگسازان و نظریهپردازان فرانسوی به تحقیق، تفسیر و نقد موسیقی بپردازند.[۱]
از طرفی فرانسویان از هنرهای توصیفی – روایی واقعگرا و خردگرایانه طرفداری میکردند. از آنجا که موسیقی اصالتا انتزاعیترین هنرها و دور از هر گونه خردگرایی است، فرانسویان تنها آن نژادهای موسیقایی را پرورش دادند یعنی آواز، اپرا، رقص و موسیقی برنامهای را، که برای آنها پیوندهای ملموس و بنیانی مییافتند.
در نیمه دوم سده 18 میلادی، فرانسه آهنگساز برجستهای نداشت، اما پاریس به عنوان مرکز نشر موسیقی و به عنوان مرکز فعالیت موسیقایی، اهمیت ویژهای یافت. فرانسوا مارتین(François Martin)، بل ویل و گوسک در سالهای 1745 و 1765 پیشگامان سنفونی در فرانسه بشمار میرفتند.
در سالهای نخست انقلاب فرانسه، موسیقی پیرو حوادث روز بود و با تغییرات سیاسی و اجتماعی مطابقت داشت و این تغییر بویژه در شانسون نمایان شد. سرود ملی فرانسه با عنوان لا مارسییز توسط «كلودژوزف روژه» (Claude Joseph Rouget dit de Lisle)در سال ۱۷۹۲ تدوين شد. سازمانهای جديد مرتبط با موسيقی همچون «كنسرواتوار عالی موسيقی ملی» نیز در طول دوران انقلاب تاسيس شدند. در سالهای نخست جمهوری "سرودی برای آزادی" ساخته شد و بعدها این سرود با نام "سلامتی امپراطور" به عنوان ترانه رسمی دوره ناپلئون به اجرا درآمد. نخستین جشنهای ملی در 1791 تشکیل یافت و موسیقی در این جشنها جایگاه ویژهای داشت و از درون کلیساها و کنسرتهای خصوصی بیرون آمد و به خیابانها و معابر عمومی راه یافت. پاریس از برکت فتوحات ناپلئون، به کعبه آهنگسازان و نوازندگان تبدیل شد. اولین مراحل برافراشتن و بنای بزرگترین اپراکده اروپا در دوران حکومت ناپلئون انجام گرفت. فرانسه 1800 تا 1850 گراند اپرا، برلیوز و شوپن را تداعی میکند. هکتور برلیوز(Hector Berlioz) تنها آهنگساز رومانتیک فرانسوی در اين دوره بشمار میرود. ظهور ناگهانی او جهان رو به اضمحلال موسیقی فرانسه را تکان داد. ظاهر آثارش در وهله نخست مردم را به خود جلب میکرد، اما ریزهکاری آنها را تنها موسیقیدانان حرفهای درک میکردند. در آن زمان، اپرا مرکز هنر رمانتیک پاریس بشمار میرفت و پاریس یکی از مراکز مهم موسیقی برای خارجیها محسوب میشد. نواختن پیانو یکی دیگر از شیوههای نمایش هنر رمانتیک در پاریس بشمار میرفت، اما شوپن و لیست همه پیانیستها را تحت الشعاع قرار دادند.
موسیقی "سزار فرانک"(César Franck) و پنج تن از معاصرانش بود که موسیقی فرانسه را از بیهودگی کامل در زمان برلیوز و فوره رهانید. ترانههای شارل گونو(Charles Gounod)، اپراهای بیزه(Georges Bizet)، موسیقی مجلسی لالو(Édouard Lalo)، فرمالیزم سن – سان(Camille Saint-Saëns) و قطعات پیانوی شابریه (Emmanuel Chabrier)هم موسیقی فرانسه را از زیر سلطه هنر بورژوازی آزاد كرد. پس از مرگ برلیوز فرانسه تا ظهور دوبوسی آهنگسازی در سطح جهانی نداشت. موریس راولJoseph Maurice Ravel) ( 1937-1875))، آلبرت روسلAlbert Charles Paul Marie Roussel)(1937-1869))، پل دوکاPaul Dukas)(1935-1865)) از موسیقیدانان این دوره محسوب میشوند. ژان کوکتو در برابر آوانگارديسم افراطی در 1920 گروه شش نفری را ایجاد میکند که خواستار موسيقی با جذابيت بيانی و درکپذير همواره با شوخطبعی میشوند. در پی جنگ جهانی اول، شمار زيادی از سياهان آمريكايی راهی پاريس شدند چرا كه در اينجا تبعيضنژادی و مسائل تفكيک رنگ و نژاد عموماً كمتر از آمريكا مطرح بود. در ميان اين مهاجران، آهنگسازان و موسيقيدانهای بسياری نيز وجود داشت و همان گونه كه پاريس به برجسته كردن جاز آمريكايی پرداخته بود، تعداد روزافزونی از موسيقيدانهای آمريكايی به زندگی و كار در پاريس رو آوردند.
درک تاریخ فرهنگی فرانسه، بدون تامل و تحلیل موقعیت شعر و به ویژه تبدیل اشعار به آنچه میتوان به فارسی «ترانه»(chanson) ترجمه کرد، ممکن نیست. در فرهنگ لاتین قرن بیستم، ترانهسرایان که اغلب خود شاعران مدرن این کشورها نیز بودهاند، نقشی عظیم در ایجاد محبوبیت برای ادبیات کلاسیک و جدید کشورهای خود، پس از دموکراتیزاسیون فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم داشتند و این به ویژه در کشور فرانسه واقعیت دارد. یکی از تاثیرگزارترین شاعران قرن بیستم فرانسه، ژاک پره وه(Jacques Prévert)( 1997 تا1900) در همان حال ترانهسرایی بود که مهمترین خوانندگان فرانسه اشعار او را به ترانههایی مردمی و محبوب تبدیل کردهاند. خوانندگان بزرگی در فرانسه، از ژان فرا(Jean Ferrat)(2010 - 1930)تا ژرژ برسنGeorges Brassens) (1981 - 1921)) نیز خود جزو مهمترین شاعران فرانسه قرن بیستم شمرده میشوند.[۲]
ترانهسرایی، شکلی از تولید فرهنگی مردمی و گسترده در حوزه زبان فرانسه و گاه در برابر موسیقی نخبگان بود، که در فرانسه به ویژه پس از جنگ جهانی دوم اوج گرفت و این دقیقا زمانی بود که لئو فره، خواننده آنارشیست فرانسوی کار خود را ابتدا با خواندن در کابارههای پاریس آغاز کرد. از این زمان یعنی از حدود سال 1946 تا هنگام مرگ، فره هرگز از خواندن باز نایستاد و محبوبیت او به صورتی روزافزون افزایش یافت. به صورتی که نه تنها برای اشعار خود آهنگ میساخت و به اجرا در میآورد، نقشی مهم در مردمی کردن و گسترش و شناخت اشعار بودلر، ورلن، رمبو و مالارمه نیز کرد.
لئو فره در طول عمر خود به ویژه با پای فشاریاش بر آرمانهای سیاسی خود و مردمی کردن شعر و حتی ارکستراسیون کلاسیک (با چندین رهبری در اجرای ارکسترهای فیلارمونیک) به بالاترین مرزها و نمادهای وجدان بیدار فرانسه در قرن بیستم تبدیل شده بود به گونهای که شاید بتوان در کنار برسنس و پیاف او را محبوبترین خواننده قرن بیستم فرانسه به حساب آورد.
سالهای شصت را باید سالهای بحرانی در عرصه موسیقی دانست. در چنین شرایطی آندره مالرو وزیر فرهنگ وقت به فکر چارهاندیشی میافتد و رهایی از این بحران را در ایجاد مراکز جدید موسیقیایی مییابد. او نخست در وزارت تازه تاسیس فرهنگ، ادارهای را به نام موسیقی راهاندازی کرد. اداره کل موسیقی با مدیریت مارسل لاندووسکی(Marcel Landowski)، آهنگساز معروف فرانسوی به مهمترین بخش وزارت فرهنگ تبدیل شد. لاندووسکی در چهار چوب برنامهای ده ساله سه عرصه توزیع، آموزش و تولید را هدف قرار داد به گفته لاندووسکی این برنامه هرمی بود و در راس این بنا سه نهاد ملی و مهم پاریس کنسرواتوار پاریس،ارکستر پاریس و اپرای پاریس قرار داشتند. دومین سطح این بنای هرمی مناطق قرار داشتند و سومین بخش این هرم در شهرها بنا شد. در دوره ژیسکاردستن ایجاد مرکز اسناد موسیقی معاصر در مرکز بزرگ هنرهای مدرن ژرژ پمپیدو از اقداماتی محسوب میشد که برای گسترش موسیقی معاصر ایجاد شد. در دوره فرانسوا میتران تاسیس جشنوارههای موسیقایی در نقاط مختلف کشور اتخاذ گردید و امروز کمتر شهری است که جشنوارهای مخصوص به خود نداشته باشد. طراحی جشن موسیقی در اولین شب تابستان نیز در این دوره باب شد. در این برنامه،که هر سال در فرانسه اجرا میشود، تمامی میادین مهم شهرها و مراکز فرهنگی از غروب تا نیمی از شب پذیرای اجرای رایگان موسیقیهای مختلف توسط گروههای مختلف است.
موسیقی در جامعه امروز فرانسه
امروزه موسیقی در فرانسه اعم از سنتی، کلاسیک و معاصر هنری پویا و زنده است و بخشی از زندگی مردم را تشکیل میدهد. موسیقی در این کشور طرفداران بسیاری دارد و بر مخاطبانش روز به روز افزوده میشود. فروش آثار موسیقیایی همچنان رو به فزونی است و تعداد خریداران آثار هنرمندان و کسانی که به کنسرتهای موسیقی میروند یا در جشنوارهها شرکت میکنند، همچنان افزایش مییابد. یکی از دلایل وضعیت خوب موسیقی در فرانسه حمایت همهجانبه دولت و بخش خصوصی و گروهها و انجمنهای داوطلب از این هنر میباشد. از دیگر ویژگیهای موسیقی امروز فرانسه، تنوع آن است. انواع گوناگون موسیقی مخاطبان خود را دارد. وزارت فرهنگ و ارتباطات نیز برای پاسداری از تنوع فرهنگی که شعار فرانسویهاست، میکوشد از سبکهای گوناگون حمایت کند. در نتیجه این سیاست، بیش از سیصد گروه از موسیقی باروک تا رپ تحت حمایت دولت قرار گرفتهاند. دولت فرانسه به شیوههای گوناگون موسیقی را زیر چتر حمایتهایش قرار میدهد. صندوق حمایت از موسیقی و صندوق حمایت از آفرینشهای لیریک نهادهای مهمی هستند که پرداخت یارانه به هنرمندان این رشته را سامان میدهند.
در حال حاضر 24 منطقه فرانسه دارای ارکستر سمفونیک مخصوص به خود هستند. در کنار این ارکسترهای استانی، چند ارکستر سمفونی موضوعی نیز تشکیل شدهاند که مهمترین آنها ارکستر ملی جاز و ارکستر رادیو فرانسه میباشند. نهادهای ملی مانند اپرای پاریس، شهر موسیقی، ایرا کمیک فرانسه و سالن پلیل(sale pleyel) است. این مراکز زیر نظر وزارت فرهنگ و ارتباطات هستند و سالن پلیل با کمک مالی شهرداری پاریس اداره میشود. نهادهای ملی یاد شده از مهمترین مراکز موسیقی به شمار میروند و پذیرای سالانه بیش از یک میلیون نفر میباشند.
از دیگر مراکز مهم موسیقی در فرانسه فیلاهارمونیک است. این مجموعه بزرگ موسیقیایی که با کمک دولت، شهرداری پاریس و کمکهای موسیقی دوستان فرانسوی طراحی شده دارای بخشهای مختلف آموزشی و پژوهشی، نمایشگاهی و سالنهای متعدد اجراست. پیشبینی میشود مرکز فیلاهارمونیک فرانسه تا سال 2012 به یکی از بزرگترین مراکز موسیقی فرانسه تبدیل شود. در همین راستا وزارت فرهنگ فرانسه به ساخت سالنهای چند منظورهای به نام ادیتوریوم اقدام کرد که علاوه بر پاریس، شهرهای بزرگی مانند پواتیه و بوردو را نیز دارای این مجموعههای فرهنگی تازه کرد.
از دیگر نهادهای موسیقیایی در فرانسه مجموعههایی است که خانه اپرا نام دارد. خانه اپرای فرانسه با کمک وزارت فرهنگ و مناطق (استانها) در شهرهای مختلف ساخته شد. خانههای اپرا محلی برای اجرای نمایشهای آوایی و حرکات موزون موسیقیایی هستند و از موفقیت خوبی برخوردارند.
وزارت فرهنگ به کمک قدرتهای محلی اقدام به ساخت 140 سالن برای موسیقی معاصر نمود که به اختصار سماک نامیده میشوند. همچنین به ابتکار شهر پاریس در سال 1984، برنامه زینیت به اجرا در آمد و با توجه به موفقیتش این تجربه ملی شد و تا سال 2009، هفده زینیت در شهرهای مختلف بهرهبرداری شد. این اقدام گام مهمی برای تمرکززدایی و حمایت از موسیقی معاصر است.
یکی دیگر از راههای گسترش هنر موسیقی، حمایت از گروهها و انجمنهای ملی است که در این عرصه فعالیت میکنند. انجمن ملی ارکسترها، هیات اپراهای فرانسه، انجمن فرانس فستیوال، فدراسیون سالنهای موسیقی معاصر(فدروک)، فدراسیون موسیقی جاز و انجمنها و فدراسیونهای فراوان دیگری در این عرصه فعالاند و از حمایتهای دولتی بهرهمند هستند. یکی از سیاستهای مهم دولت، کمک مالی و دادن امکانات به کنسرواتورها و مدارس ابتدایی و راهنمایی برای آموزش موسیقی به کودکان است. از مهمترین مراکز آموزش موسیقی در فرانسه کنسرواتورهای موسیقی هستند. چهارصد کنسرواتوار موسیقی وابسته به شهرها و شهرستانها وظیفه مهم آموزش در سطوح عالی و حرفهای را بر عهده دارند. این مراکز وابسته به قدرتهای محلی میباشند، ولی مدارک تحصیلی آنها را دولت ملی صادر میکند و به رسمیت میشناسد. آنها علاوه بر آموزشهای حرفهای و عالی، برنامههای ویژهای هم برای آمادهسازی کودکان و نوجوانان در انتخاب رشته موسیقی مورد علاقهشان دارند. یکی دیگر از مراکز آموزش موسیقی، دانشگاهها و مراکز آموزش عالی میباشند. وزارت فرهنگ و ارتباطات با حمایت از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی نقش مهمی در آموزشهای حرفهای موسیقی برعهده گرفته است. در حال حاضر نهادهای زیر به آموزش موسیقی میپردازند و موسسات مختلف در ردههای ملی و محلی به اجرای برنامههای موسیقیایی و آموزش مشغول هستند. برخی از این موسسات به شرح زیر میباشند: دوکنسرواتوار ملی عالی موسیقی پاریس و لیون معروف به ( س ان س ام)، بیش از سی کنسرواتوار ملی در مناطق( س ان ار)، بیش از صد مدرسه ملی موسیقی ( ای ان ام)، بیش از هزار مدرسه موسیقی شهرداریها، مراکز و موسسات خصوصی بیشماری که در عرصههای مختلف تولید،صدابرداری و دیگر حرفههای موسیقی در سراسر کشور فعالیت میکنند و روز به روز بر تعدادشان افزوده میشوند.
بی تردید یکی دیگر از راههای حمایت از صنعت موسیقی مقابله با تکثیر غیرقانونی لوحهای فشرده و پاسداری از حقوق مولفان این عرصه است. تفاهمنامه تاریخی معروف به (توافق الیزه) که در 23 نوامبر سال 2007 به امضا رسید، گام مهمی برای مقابله با سوء استفاده از تولیدات موسیقیایی است. بر اساس این توافق، نهاد ویژهای برای پیگیری پیوسته مسئله تکثیر غیرقانونی لوحهای فشرده و سوءاستفاده از تولیدات موسیقی به وجود آمد. در پی این توافق قانون جدیدی برای مجازات متخلفان تهیه شد و به تصویب مجلس ملی و سپس سنا رسید. اقدام دیگر برای حمایت از صنعت موسیقی، کاهش مالیات بر فروش و تکثیر و تولید لوحهای فشرده صوتی و تصویری است. این اقدام که در سال 2008 صورت پذیرفت پاسخی بود به یکی از درخواستهای دیرین کسانی که در زمینه موسیقی فعالیت دارند.[۳]
موسيقی كافهای، خيابانی در پاريس
موسيقی كافهای
كافههای پاريس يكی از تجلیگاههای موسيقی مدرن و مردمی در اين شهر است. اگرچه امروزه كافهها همچون مكانهايی قديمی و از مد افتاده تلقی میشوند، ولی در طول دوران شكوفايیشان از آنچنان شهرت و اعتباری برخوردار بودند كه از يكسو محل محکزدن موسيقی آوانگارد(پيشرو) و از سوی ديگر مكانی جهت مباحث روشنفكرانه پيرامون موسيقی مردمی بود. هنرمندان كافههای پاريس عبارت بودند از «اديت پياف»(Édith Piaf)افسانهای، كه بارها و بارها به عنوان معروفترين ستاره پاپ در موسيقی فرانسه انتخاب شد، «موريس شواليه»(Maurice Chevalier)، «ايو مونتان»(Yves Montand)، «ژوزفين بيكر»(Joséphine Baker) و «شارل ترنت»Charles ) Trenet) كه همگی برخاسته از همين سنت بودند. اجرای هنرمندانه «افسانه پاريس» توسط ترنت، بيانرسا و توصيف بليغ آن چيزی بود كه مردم را به پاريس میكشاند. موسيقی كلاسيک «زير آسمانهای پاريس» تركيبی از تخيل و ظرافت است.
موسيقی خيابانی
صدای آوازهای سنتی همراه با نغمه آكاردئون بخشی از خيابانهای شهر پاريس را تشكيل میدهد. موسيقی در خيابانها و متروی پاريس آزاد است. مردمان نيز آزادند كه به موسيقی گوش فرا دهند. هيچكس به درستی نمیداند كه چه تعداد موسيقيدان، خيابان را به عنوان صحنه هنرنمايی خويش انتخاب كردهاند. اينان، آهنگهايی را كه دوست دارند در خيابانها به اجرا درمیآورند تا شايد رهگذران چند سكه در جعبه پوسيده و كهنهشان بيفكنند. اين كار فی الواقع سنتی قديمی است و همين سنت است كه بزرگانی همچون «اديت پياف» را بر آن داشت تا در خيابانهای پاريس ترانه سر دهند و سرانجام نيز به مقامهای بالايی برسند. در حالی كه هيچ يک از آوازهخوانان خيابان هرگز با پياف قابل مقايسه نيستند، برخی از آنها حقيقتاً هنرمندان بزرگی به حساب میآيند و بسياری از آنها از ابتدا تا انتها همچنان يک آوازهخوان خيابانی باقی ماندهاند. هنرمندان خيابانی به گونهای روزافزون به جاهای مختلف پاريس سفر كرده و به اجرای برنامه میپردازند. در حالى كه موسيقى، هميشه يكى از ويژگىهاى خيابانهاى پاريس بوده است، در سالهاى اخير موسيقى خيابانى، رو به نقصان گذاشته و برخی از ساكنان شهر پاريس، موسيقی خيابانی را همچون يک مزاحم تلقی میكنند و ترديدی به خود راه نمیدهند كه جهت دفع اين مزاحم، پليس را در جريان بگذارند. اگرچه پليس نيز تنها در صورت شكايت مكتوب فرد يا افرادی خاص به تعقيب گروههای فوق میپردازد.
قوانين چه مىگويند
اجراى موسيقى خيابانى، يا اجراى هر شاهكار هنرى ديگرى در مكانهاى عمومى، توسط مجموعهاى از قوانين پيچيده و گيجكننده كنترل مىشود. قوانين فوق بايستى از سوى عاملان گشت پليس، رئيس پليس، شهردارى و گاه حتى اداره بهداشت و سلامت عمومى مورد توجه و مراعات قرار گيرد. بيشترين اختيار به دست شهردار است. دولت هرگونه اجازهاى را به شهردار داده است تا تمام امكانات لازم را جهت حفظ نظم، بهداشت و امنيت مكانهاى عمومى به كار گيرد. در حالى كه همه مىدانند كه نواختن آلات موسيقى در خيابانها عملى ممنوع است ولى در اداره پليس هيچ كتابچه خاصى وجود ندارد كه موزيکنوازان با مطالعه آن با چند و چون مقررات آشنا شوند، بلكه قوانين مربوط به ايجاد سروصدا در مكانهاى عمومى، خود در ضمن كتابى با عنوان «قوانين اجرايى پاريس» گنجانده شده است و خواننده هر چه بيشتر اين كتاب را بخواند، بيشتر آشفته مىشود. اين قوانين همه ضدونقيض يكديگرند و غالباً گنگ و مبهم هستند. قانون شماره ۱۰۴۲۵ _ ۸۱، مصوب ۴ ژوئيه ۱۹۸۱، تصريح مىكند كه به منظور سازگارى قوانين بهداشتى در اماكن عمومى و حفظ آسايش جسمى و روحى مردم، نواختن آلات و ابزار موسيقايى _ به جز در زمان يا مكانى خاص و با اجازه مكتوب از مقامات مربوطه _ ممنوع است. اين قانون بسيار روشن و واضح است. نواختن موسيقى در مكانهاى عمومى ممنوع است. با اين وجود قانون شماره ۱۰۶۳۴- ۸۲، مصوب ۹ سپتامبر ۱۹۸۲، چنين میگويد: «فعاليتهاى موسيقايى از ساعت ۱۰ صبح تا ۲ بعد از ظهر در مكانهاى عمومى و نواحى تعيين شده، مجاز است. اين نواحى عبارتند از اطراف مركز فرهنگى «ژرژ پمپيدو»، حوالى «لزهال»،«فوروم»،كنارقصر«سن ژرمن»... قانون شماره ۱۰۴۲۲_ ۸۴ مصوب ۲۶ آوريل ۱۹۸۴، كارهاى پرسروصدا و به ويژه استفاده از آلات موسيقى را ممنوع ساخته است. پليس تنها قانون مصوب ۳ آوريل ۱۹۸۹ با نام قانون ۱۰۲۶۶- ۸۹ را با دقت تمام اجرا مىكند. اين قانون در خصوص ممنوعيت ايجاد سروصدا در مكانهاى عمومى است و مىگويد: «استفاده از آلات موسيقى در پيادهروها، مكانهاى خصوصى مشرف به اماكن عمومى و خود اماكن عمومى ممنوع است. براى اين كار بايستى اجازه كتبى از پليس دريافت كرد. پليس نيز تنها جهت كارهاى تبليغاتى و نمايشهاى عمومى مجوز صادر مىكند». پليس مدارک و اوراق موسيقىدانهاى مذكور را بررسى مىكنند تا مطمئن شوند، آيا كارشان قانونى است يا خير. در برخى موارد موزيکنوازان از ارائه مدارک خويش خوددارى مىكنند، در اين هنگام مردم معمولاً جانب آنان را گرفته و طبيعتاً يک ناآرامى كوچک رخ مىدهد. پيامد طبيعى اين كار هم افزوده شدن تعداد تماشاچيان موسيقىهاى خيابانى است. بهتر است قضيه به صورت مسالمت آميز حل و فصل شود.
موسيقى در مترو
نواختن موسيقى در مترو قدغن است، اما در متروها صداى موسيقى همواره به گوش مىرسد. استفاده از آلات و ابزار موسيقايى در مترو نيز منوط به كسب اجازه كتبى است. كسب اجازه نياز به يک تقاضانامه كتبى دارد. به همراه تقاضانامه بايستى يک نوار كاست (حاوى موسيقى نواخته شده توسط شخص يا گروه مورد نظر) و يک جزوه (شامل برنامه اجرايى موسيقى، زمان، مكان مورد نظر و نام اعضاى گروه و...) به اداره مربوطه فرستاد تا ميزان صلاحيت افراد مورد بررسى قرار گيرد. در متروهاى پاريس در حدود ۱۰۰ مكان مشخص شده كه نواختن موسيقى در آنها مجاز است. آنها كه اجازه اجراى برنامه را دريافت مىدارند، در قبال عمل خويش حق دريافت هيچ گونه وجهى را ندارند. افراد بىمجوز _ شامل تمام كسانى كه يا براى پول مىنوازند يا از پذيرش آن امتناع نمىكنند- در تونلها، سكوى ايستگاهها يا داخل خود ترنها مشغول به كارند. هنگامى كه پليس متوجه عدم صلاحيت آنها مىشود، آنها را به آرامى به بيرون از مترو مشايعت كرده و تا زمانى كه مقاومتى در كار نباشد، كار به خوبى پيش مىرود. در غير اين صورت به خاطر نداشتن مجوز به اداره پليس برده شده و در آنجا ممكن است مسائل و اتهامهاى ديگرى از قبيل تكدىگرى و يا مسائلى مرتبط با موادمخدر نيز پيش آيد. ماموران موزيکنوازان را متفرق مىكنند، آنها چند قدم دور مىشوند اما باز در جايى ديگر و از دل تونلهاى كوتاه و بلند متروهاى پيچ در پيچ پاريس، صداى خوش ساز با نغمه دلانگيز خوانندهاى تركيب شده و گامهاى خسته مسافران شتاب بيشترى مىگيرند.[۴]
موسیقی منطقهای و قومی
دقيقا نمیتوان تاريخ موسیقی سنتی و یا قومی فرانسه را مشخص كرد، زیرا اساسا انتقال این گونه موسیقی شفاهی است و به سابقه طولانی اقوام مختلفی برمیگردد كه این کشور را تشكيل دادهاند. در چهار گوشه فرانسه موسیقیهای منطقهای خاص، وابسته به آن زبان و سنتهای منطقهای هستند. بنابراین بدیهی است، موسیقی منطقهای باید در کنار لهجه محلی توسعه يابد. به همین دلیل یک موسیقیدان دوره گرد خیلی زود مورد استقبال در حومه شهر قرار میگرفت. گاهی اوقات این موسیقی مربوط به ژانرهای وسیعتری مانند موسیقی آلمانی آلزاس و یا موسیقی سلتیک برتون است. با وجود بینالمللی بودن اقوام آلزاس و برتون، این ژانرهای موسیقی در حالتی خاص متعلق به فرانسه هستند. موسیقیهای خاص از غنای خاص برخوردارند و اغلب به مناطق فرانسه برمیگردند. آنها میراث قریب به اتفاقی را به اشتراک گذاشتهاند. موسیقی آلزاس، باسک، بروتون، کرس، فلاماند، لیموزین و... مصادیقی از موسیقیهای منطقهای و قومی فرانسه محسوب میشوند. در سالهای اخير دوباره آهنگهای محلی، نظامی، دریایی، کارگری و دهقانی و مذهبی كشف شدهاند و در دسترس مردم قرار گرفتهاند.
جشن موسیقی فرانسه
نخستین بار در سال ۱۹۷۶ بود که "جوئل کوهن"(Joel Cohen) آمریکایی ایدۀ برگزاری یک جشن موسیقی به ذهنش رسید. او که در استخدام رادیو موسیقی فرانسه بود، تصمیم داشت روز ۲۱ ژوئن و ۲۱ دسامبر جشنی با عنوان جشن الهۀ زحل، الهۀ رقص، برگزار کند. در روزهایی که اولی کوتاهترین شب سال است و دومی کوتاهترین روز سال. قرار بود که این رادیو از گروههای مختلف موسیقی دعوت کند، تا طلوع روز بعد بنوازند. این ایده پس از پنج سال سرگردانی، سرانجام توسط "ژاک لانگ"(Jack Lang)، وزیر فرهنگ دولت "فرانسوا میتران" به اجرا درآمد. اما در سال ۱۹۸۳ بود که این جشن لباس دولتی از تن درآورد و رنگی مردمیتر گرفت. امروزه بیش از یک ربع قرن از عمر این جشن میگذرد و شکل و شمایل متفاوتی دارد. دست کم در پاریس موسیقی اعتراضی و زیرزمینی در کنار موسیقی کلاسیک و پاپ و اپرا ترکیبی غریب میسازد و به خوبی آمیزش پیچیدۀ فرهنگهای متفاوت این شهر را نشان میدهد. بخشی از این موسیقی توسط هنرمندان غیرحرفهای و یا دانشجویان برگزار میشود. با هماهنگی شهرداری، قسمتهایی از شهر مثل میدانهای اصلی، پارکها و برخی خیابانهای مرکزی در اختیار گروهها قرار میگیرد و معمولاً هر محله سبک و سیاق خاصی از موسیقی را مینوازد. بخش دیگر، از کنسرتهای خیابانی فراتر میرود. این بار حرفهایها و یا هنرمندان مشهور هستند که به سالنهای موسیقی و تئاتر میآیند و ویژۀ این جشن مینوازند و میخوانند. این کنسرتها برای همه رایگان است و هر سالن معمولاً در اختیار چندین هنرمند است و اجازه دارند که تا صبح تنور موسیقیشان را گرم نگه دارند. غیر از مردم عادی، گاهی کمپانیها و تهیهکنندگان موسیقی هم در این شب به خیابان میآیند، تا هم گردشی کرده باشند و هم از کیفیت کار تازهنفسها سر در بیاورند و به اصطلاح، استعدادهای جوان و هنرمندان گمنام را کشف کنند و به بازار حرفهایها بکشانند.
اگرچه ارگان رسمی برگزارکننده جشن موسیقی، وزارت فرهنگ است، اما اغلب کارها به طور خودجوش و بین مردم برنامهریزی و برگزار میشود. پس از ۲۱ ژوئن هم عدهای از گروههای اجتماعی مجازی و واقعی، شنبههای تابستان را برای ادامۀ این جشن تدارک میبینند. این تداوم غیر رسمیست و به هیچ ارگان دولتی مربوط نمیشود. به این ترتیب گروههای موسیقی تور کنسرتهای خیابانی تابستان را از این تاریخ آغاز میکنند و پس از آن هر میدان و محلهای که پلیسهای مهربان داشت و ساکنان موسیقیدوست، بساطشان را پهن میکنند و دوباره جمعیتی را به خیابان میکشانند و رقص و پایکوبی راه میاندازند. طبق آمار کمیتۀ برگزارکنندۀ جشن موسیقی تابستان، در فرانسه ۱۸هزار کنسرت اجرا میشود. نزدیک به ده میلیون نفر مخاطب این کنسرتها هستند و ۹۷ درصد فرانسویها این جشن را میشناسند و از تاریخ و اتفاقاتش خبر دارند. در کنار تمام بهرههایی که این جشن برای موسیقی فرانسه داشته، از مرزهای این سرزمین فراتر رفته، به شهر دیگر هم رسیده و بدل به نمادی از زندگی فرهنگی و همزیستی اجتماعی فرانسویها شدهاست.[۵]
تئاتر و هنرهای نمايشی
تئاتر در فرانسه از آغاز هنری بورژوا بود و به طبقات بالای جامعه تعلق داشت. به همين دليل، زبان تئاتر از ابتدا متفاوت از زبان طبقات پايين جامعه بود. بنابراين، نخستين دل مشغولی دولتهای مردمی در فرانسه گسترش تئاتر به شهرستانها، ساده كردن زبان آن و دسترسی بيشتر مردم به تئاتر بود. زيربنای تمركززدايی در تئاتر، سال 1895 در شهر بوسانژ(Bussang) با تاسيس نخستين تئاتر مردمی توسط "پوتشر"(Frédéric Pottecher) نهاده شد. نام اين شهر در تاريخ هنرهای نمايشی فرانسه جاويدان شد و به نماد خروج هنر تئاتر ازپايتخت شهرت يافت. گام ديگر را "فيرمن ژميه"(Firmin Gémier) در سال 1911 برداشت. وی با راهاندازی تئاتر ملی سيار، گروههای نمايشی را از كاخهای پاريس بيرون كشيد و روانه شهرستانها كرد. اين ابتكار، راه را برای اجرای نمايش در شهرهای مختلف باز كرد و گروههای مختلف نمايشی برای اجرای برنامه به نقاط مختلف كشور گسيل شدند. از طرف ديگر، انتشار كتاب تئاتر مردم اثر رومن رولان در سال 1903 اين انديشه را ايجاد كرد كه كارگردانان بايد طرحی نو درافكنند و نمايشها را تا آنجا كه ممكن است كم هزينه و اجراشدنی كنند. به تدريج اجرای نمايش با دكورهای بسيار ساده رسم شد و همين امر اين امكان را فراهم آورد تا سالنهای بيشتری پذيرای نمايش باشند و به دليل كمتر شدن هزينهها، اقشار بيشتری از مردم امكان تماشای آنها را يافتند.
در روزگار دولت ويشی در سالهای جنگ جهانی دوم، با حمايت دولت انجمنی به نام " انجمن فرانسه جوان" تشكيل شد و هنرمندان اين انجمن به شهرها و روستاهای مختلف سفر كردند تا با اجرای نمايش در آنجا تئاتر را از اشرافيت نجات دهند. سرانجام دولت با تصويب قانونی در سال 1945 جنبش مردمی كردن تئاتر را صورتی قانونی بخشيد و رسما به اين عرصه وارد شد. پس از آزادی فرانسه درسال 1946، مردمی كردن تئاتر رسما در دستور كار دولت قرار گرفت و "ژان لوران"(Jeanne Laurent) مامور مردمی كردن تئاتر در اين ديار شد. لوران در طول شش سال ماموريتش موفق شد ساختار هنر نمايشی در فرانسه را وارد مرحله تازهای كند. اين دوران را برخی نقطه عطفی در تاريخ تئاتر فرانسه میدانند.
در راستای تمركززدايی است كه دو مركز ملی دراماتيک در شهرهای آلزاس و كولمار در 1946 تاسيس شد. يک سال بعد كمدی سنت اتين و در 1949 مركز ملی دراماتيک شهر رن وسه سال بعد، مركز ملی دراماتيک اكس آن پروانس ساخته شد. "ژان ويلار"(Jean-Vilar) تئاتر مردمی شهرستان رن و فستيوال مشهور آوينيون را برپا كرد. وی در 1951 در مقام رئيس تئاتر ملی مردمی منصوب شد و توانست در فاصله سالهای 1946 تا 1952 پنج مركز دراماتيک ملی در نقاط مختلف راهاندازی كند. با تشكيل وزارتخانهای به نام فرهنگ و روی كار آمدن آندره مالرو، سياستگذاری فرهنگی در عرصه هنرهای نمايشی وارد مرحله تازهای شد.تاسيس خانههای فرهنگ جديد، محل مناسبی برای رشتههای مختلف از جمله هنر نمايشی بود. در كنار خانههای فرهنگ، تئاترهای ملی و كمدیهای بزرگ براين امر اتفاق نظر داشتند. مالرو نيز به كمک مراكز بزرگ نمايشی در شهرستانها آمد و بر خلاف گذشته پرداخت يارانه به مراكز نمايشی شهرستانهای مختلف را رسم كرد. در جريان نا آرامیهای ماه می 1968، تئاتر اودئون در پاريس ششم به تسخير دانشجويان ناراضی درآمد. روسای تئاترهای بزرگ مركز نمايشی سيته، گردهم آمدند و با صدور بيانيهای ضمن حمايت از دانشجويان، سياستهای مالرو را در گشايش خانههای فرهنگ محكوم كردند. با رفتن مالرو، برخی از خانههای فرهنگ او به خانه جوانان، خانه تئاتر و مانند آن تغيير نام دادند. در دوران "ژاک دو هامل"(Jacques Duhamel) صندوق حمايت از نمايشهای خصوصی، كه آندره مالرو راهاندازی كرده بود، فعاليتهايش را از سر گرفت. دو هامل از گروههای مختلف، به ويژه گروههای تازه كار و نه چندان مشهور حمايت كرد و به ياری مراكز كوچک و نه چندان پيشرفته و مجهز نمايشی شتافت.
با روی كار آمدن سوسياليستها و و به وزارت رسيدن "ژاک لانگ"، هنر نمايشی رونق گرفت. ژاک لانگ رساله دكتری خود را درباره دولت و هنر نمايشی نوشته بود و در سال 1963 جشنواره تئاتر شهر نانسی را راهاندازی كرد. تمركززدايی توسط لانگ در عرصه هنرهای نمايشی ابتدا با ساخت و تاسيس مراكز مختلف دراماتيک و تئاترهای ملی در مناطق و شهرهای مختلف آغاز شد. اين فرآيند به خوبی نتيجه داد و مناطق مختلف فرانسه صاحب مراكز ملی هنرهای نمايشی شدند. از جمله ويژگیهای اين فرايند در فرانسه دولتی بودن آن است و تمام اقدامات به ابتكار دولت مركزی و با هزينههای وزارت فرهنگ انجام شد. مديريت اين مراكز را هم وزارت فرهنگ بر عهده داشت و هزينههای نگهداری و آموزش از پاريس ارسال میشد و مناطق چندان تمايلی برای عهدهدار شدن مديريت اين مراكز نشان نمیدادند. چون نمايش، هنری ملی بود و بيم آن میرفت كه بدون مديريت مركز از اهميت آن كاسته شود. اما از 1983 و تصويب قانون معروف به دوفر(defferre) و تاسيس اداره كل امور فرهنگی مناطق( دراک)، مديريت امور فرهنگی به گونه ديگری رقم خورد. اين ادارات در حقيقت نماينده وزارت فرهنگ در سطح مناطق محسوب میشدند و از اختيارات گستردهای در امور فرهنگی و هنری برخوردار بودند.اداره امور مراكز هنرهای نمايشی به اين دفاتر واگذار شد.
تئاتر در نيم قرن اخير، فراز و فرودهای گوناگونی را پشت سر گذاشت. امروزه 5 تئاتر ملی، 44 مركز دراماتيک ملی، 1500 گروه نمايشی كه 600 گروه از آنها از سوی دولت حمايت مالی میشوند، 70 سالن ملی و حدود 1500 انجمن در عرصه هنرهای نمايشی فعال هستند و رونق تئاتر در فرانسه را رقم میزنند. در اين مراكز در مجموع 90 هزار نفر به كار اشتغال دارند كه سالانه پذيرای حدود 25 ميليون تماشاگر هستند. در همه اين مراكز كه درسراسر فرانسه پراكندهاند، نمايش به عنوان بخشی از زندگی اين مردم فعالانه و پويا در جريان است و همه آنها به گونهای از سوی دولت حمايت میشوند. در فرانسه هم زمان ۲۵۰ تا ۲۸۰ نمايش اجرا میشود. اين نمايشها توسط گروههای كوچک، متوسط و بزرگ به صحنه میآيند، و جالب اينجاست كه چندين فصلنامه تخصصی تئاتر برای كارشناسان و اهل تئاتر وجود دارد و نشريات نيز در صفحات تئاتر خود به معرفی و نقد نمايشهايی كه در سالنهای بزرگتر و گروههای حرفهایتر اجرا میشوند، میپردازند.
تئاترهای ملی فرانسه
فرانسه دارای 5 تئاتر ملی است[۶] كه از دير باز هزينههايش را دولت پذيرفته است. تئاترهای ملی، كاخهايی مجلل و باشكوه هستند كه اداره آن را شورایی زير نظر وزارت فرهنگ عهدهدار است. به تدريج بر اختيارات اين شورا افزوده شد بدان اميد كه سهم اين مراكز در مديريت امورشان افزوده گردد. هر يک از اين تئاترهای پنچگانه، تاريخی مخصوص به خود دارد.
كمدی فرانسوی كه در سال 1960 ساخته شد قديمیترين تئاتر ملی فرانسه است. رئيس اين كمدی را وزارت فرهنگ به مدت 5 سال و قابل تمديد تا 3 سال منصوب میكند. همه هزينههای اين مركز را دولت میپردازد.حدود 40 موسسه فرهنگی با اين تئاتر همكاری پيوسته دارند. كمدی فرانسوی بيشترين سهم را در برخورداری از حمايتهای دولتی دارد. اودئون، تئاتر ملی ديگری است كه در پاريس ششم، محلهای قديم و فرهنگی، قرار دارد. اين مركز در سال 1780 ساخته شد و چندين بار تغيير نام داد. ولی از آغاز تاسيس تا سال 1990 بيشتر وابسته به كمدی فرانسوی بود. در حقيقت، اودئون سالن نمايشی وابسته به كمدی فرانسوی به شمار میرفت. رابطه اين دو مركز با هم فراز و فرودهای فراوانی داشت و در نهايت از 1995 اودئون به عنوان مركز تئاترهای اروپايی شناخته و به محلی برای برگزاری نمايشهای كلاسيک و معاصر اروپايی تبديل شد.
ديگر تئاتر ملی فرانسه، تئاتر ملی مردمی است كه در 1920 تاسيس شد. ابتدا اين تئاتر بودجهای از دولت دريافت نمیكرد ولی از 1951 مورد حمايت دولت قرار گرفت. تئاتر كولين نيز به عنوان تئاتر ملی شناخته میشود. اين تئاتر كه در 1988 تاسيس شد، محلی برای اجرای نمايشهای معاصر و قرن بيستمی است. ُاز 2002 رقص نيز به ماموريتهای اين مركز افزوده شد. سرانجام تئاتر ملی استراسبورگ آخرين تئاتری است كه از 1968 به عنوان تئاتر ملی به رسميت شناخته شده است. تئاتر ملی استراسبورگ تنها تئاتر ملی است كه در خارج از پاريس جای دارد و نماد تمركززدايی فرهنگی در عرصه هنرهای نمايشی است. اين تئاترها را دولت حمايت میكند و تمام هزينههايشان را وزارت فرهنگ و ارتباطات فرانسه میپردازد.
مراكز دراماتيک و نمايش زنده
از 44 مركز،30 مركز به عنوان مراكز ملی دراماتيک، 10 مركز به عنوان مراكز منطقهای و 4 مركز به جوانان و كودكان اختصاص يافته است. ساخت و راهاندازی آنها از سالهای بعد از جنگ دوم جهانی آغاز شد و روسای مراكز دراماتيک ملی و مراكز دراماتيک جوانان و كودكان را وزارت فرهنگ منصوب میكند، اما انتصاب روسای مراكز دراماتيک مناطق با نظر مسئولان مناطق صورت میگيرد. در مجموع، دو سوم بودجه آنها را دولت تامين میكند.بر اساس قرار داد تمركززدايی كه بين دولت و مراكز بسته شد، اين مراكز برای ترويج نمايشهای معاصر ماموريت يافتهاند. هزينه مراكز دراماتيک را قدرتهای ملی و محلی برعهده دارند و قدرتهای محلی تيز در اين امر سهيماند. بيشترين سهم را پس از دولت مركزی، شهرها بر عهده دارند و اين امر نشاندهنده اهتمام شهرداریها به امور فرهنگی است. علاوه بر مراكز دراماتيک ملی كه دولت حمايت میكند، مراكز دراماتيک مستقل بسياری درسطوح مختلف به فعاليت در اين عرصه اشتغال دارند كه درصد چشمگيری از آنها از حمايتهای دولتی بهرهمندند.
خانههای فرهنگ به عنوان سالنهای چند منظوره از موقعيتی ويژه برخوردارند و از سوی دولت حمايت میشوند.حدود 70 سالن خانههای فرهنگ در سراسر فرانسه وجود دارد. اداره اين مراكز را انجمنهای شناخته شده و فعال فرهنگی برعهده دارند و روسایشان را شورای اداری اين انجمنها برمیگزينند. برای پرداخت هزينههای اين مراكز، وزارت فرهنگ و ارتباطات سهمی دارد، اما بار اصلی هزينهها را قدرتهای محلی بردوش میكشند. اين مراكز از طرفی فرصتی است مناسب برای فعاليت گروههای جوان و تازهكار و از طرف ديگر وعده گاهی است كم هزينه و در دسترس اقشار پايين جامعه تا به تماشای نمايش بنشينند.
جشنوارههای نمايشی
فرانسه را میتوان كشور جشنوارهها ناميد. شهرهای گوناگون برای برگزاری جشنوارههای متفاوت با هم رقابت میكنند. جشنوارههای نمايشی كه روز به روز بر تعدادشان افزوده میشود غالبا باسابقهاند و در زمره نخستين جشنوارههای محلی محسوب میشوند. تا سال 1940 بيش از 200 جشنواره نمايشی در نقاط مختلف فرانسه شكل گرفت و در سالهای پس از جنگ بر تعدادشان روز به روز افزوده شد. كمتر شهری بزرگ و معروفی است كه جشنوارهای را به نام شهرش ثبت نكرده باشد. بيشتر اين جشنوارهها تابستانی هستند و بسياری از مراكز بزرگ و كاخهای باشكوه در فصل تابستان به بهانه اين جشنوارهها درهايشان را به روی مردم میگشايند. شهر مون پليه در جنوب فرانسه با جشنواره بهار هنرمندان، شهر شارلويل مزير با جشنواره عروسكی و آوينيون با تئاتر هر سالهاش مشهور هستند. فستيوال تئاتر آوينيون كه از سال 1947 تاسيس شد به سرعت شهرت جهانی يافت و شهر كوچک و تاريخی آوينيون در كوچه پس كوچههای قديمیاش و به ويژه در محوطه كاخهای پاپ هر سال شاهد هنرنمايی هنرمندان كشورهای مختلف است. شهر قديمی ورسای نيز مانند بسياری از شهرها، تابستان هر سال درهای بخشهای مختلفی از كاخ ورسای را برای استقبال از هنر نمايشی به روی مردم میگشايد. در برگزاری اين جشنوارهها انجمنهای خصوصی بسيار فعال هستند و بسياری از جشنوارهها تمام امورشان با حمايت مالی و پشتيبانیهای شهرداریها و توسط انجمنهای هنری و فرهنگی انجام میشود. جشنواره تئاتر پاييزی در شهر پاريس كه در 1975 آغاز به كار كرد و همچنان يكی از جشنوارههای پر طرفدار به شمار میآيد. از ديگر جشنوارههای معروف نمايشی، جشنواره بوردو و شبهای فوروير شهر ليون است. شهرهای مهم ديگر فرانسه نيز هر يک جشنوارهای در عرصههای هنرهای نمايشی دارند و میكوشند با اين برنامهها برای شهرشان هويتی دست و پا كنند. [۷]
ساختار آموزشی تئاتر در فرانسه
نظام آموزشی تئاتر را در فرانسه میتوان به دو دوران آموزشهای مقدماتی و عالی تقسیمبندی کرد:
الف) آموزشهای مقدماتی: آموزش تئاتر در فرانسه به طور عام و فراگیر از فرهنگسازی برای دیدن و درک نمایش از دوره پيش دبستانی آغاز میشود. در همین دوران است که مربیان کودکان را به تماشای فیلم یا دیدن نمایش میبرند. آثاری آموزشی که میکوشند خلاقیت و روحیه پرسشگری کودکان را تقویت کنند. از این پس، رفتن به تئاتر و دیدن نمایش جزء تفکیک ناپذیر فعالیتهای فوق برنامه دانش آموزان فرانسوی باقی میماند. اگرچه در طول تحصیل دانشآموزان در دروس مختلف خود به کرات با موادی آموزشی از حوزه ادبیات نمایشی آشنا میشوند اما آموزش تئاتر به عنوان یک ماده درسی صرفا در یک شاخه خاص دیپلم ادبی دنبال میشود. در برخی از دبیرستانهای فرانسه و در شاخه دیپلم ادبی گرایشی مخصوص تئاتر و بیان دراماتیک وجود دارد که طی آن مهارتهای بیانی و بدنی دانشآموزان افزایش مییابد. از آنجا که ظرفیت تحصیل در این گرایش محدود است معمولا انتخاب داوطلبان به صورت گزینشی و از بین کسانی است که از ذوق ادبی و روحیه ارتباطات برخوردار باشند. برخی از دبیرستانهای فنی و حرفهای نیز وجود دارند که مهارتهای مرتبط با رشتههای فنی هنر نمایش را آموزش میدهند.
ب) آموزشهای عالی: پس از پایان دوران دبیرستان و اخذ دیپلم، دانشآموزانی که مایل به ادامه تحصیل در رشته تئاتر هستند میتوانند بسته به علاقه خود نسبت به شاخههای مختلف هنر نمایش تحصیلات خود را در دانشگاهها یا مدارس عالی تئاتر دنبال کنند. بسته به اینکه فرد علاقهمند به کار روی صحنه یا پشت آن باشد، انتخابهای متعددی پیش رویش قرار دارد: کسانی که به کارهای مطالعاتی و تحقیقاتی و یا کارشناسی تئاتر علاقهمند هستند، راهی دانشگاهها میشوند. کسانی نیز که دوست دارند بازیگر یا کارگردان شوند باید خود را برای گذشتن از سد کنکور مدارس ملی تئاتر آماده کنند. فارغالتحصیلان این مدارس از نظر حرفهای وضعیتی قابل قبول کسب میکنند و تقریبا آینده حرفهای روشنی پیش رو خواهند داشت. بخش عمده فارغ التحصیلان مراکز دانشگاهی کسانی هستند که در آینده به عنوان کارشناس تئاتر در مراکز فرهنگی و هنری عهدهدار ساماندهی فعالیتهای تئاتری خواهند شد. بخش بسیار معدودتری از فارغالتحصیلان نخبهتر نیز به فعالیتهایی مثل پژوهش تئاتری، نمایشنامهنویسی یا نقد روی میآورند.
مدارس تئاتر
مدارس بزرگ ملی، مدارس عمومی، کنسرواتوارهای استانی و نیز کلاسهای خصوصی ریز و درشتی وجود دارند که در طیف و سطح متنوعی در حوزه هنرهای نمایشی آموزشهای عملی ارائه میکنند:
مدارس بزرگ ملی
اين مدارس عالیترین و جدیترین آموزشهای عملی را در زمینه هنرهای نمایشی ارائه میدهند. تحصیل در این مدارس به مدت سه سال و به صورت تمام وقت است و طی آن هنرجویان دانشجو محسوب میشوند. ورود به این مدارس دارای شرط سنی است و پذیرش در آنها براساس قبولی در کنکوری بسیار گزینشی صورت میگیرد که نیازمند آمادگی جدی است. آموزشهای این مدارس حول تربیت مهارتهای بیانی و بدنی، و نیز آشنایی با تاریخ تئاتر و تاریخ هنر متمرکز است. اساتید مدرسه نیز از بین کارگردانان و بازیگران صاحب نام کشور انتخاب میشوند. شهرهای پاریس، استراسبورگ و لیون محل سه مدرسه بزرگ ملی هستند.
مدارس عمومی
غیر از مدارس بزرگ، موسسات عمومی رایگان دیگری نیز وجود دارد که آموزش حرفهای ارائه میدهند. در این مدارس نیز پذیرش داوطلبان به روشی مشابه روش مدارس ملی صورت میگیرد. آموزشهای ارائه شده در این مدارس مورد تائید وزارت فرهنگ و افراد حرفهای است. با این حال، پذیرفتهشدگان از وضعیت دانشجو برخوردار نخواهند بود. این مدارس میتوانند به عنوان سکوی آمادگی برای موفقیت در کنکورهای مدارس بزرگ هم به حساب آیند.
کنسرواتوارهای استانی
کنسرواتوارهای استانی و شهرداریها کلاسهای مقدماتی مربوط به هنرهای نمایشی را به جوانان بین 15 تا 25 سال ارائه میدهند. آموزشها در این مراکز در یک یا دو سیکل دو یا سه ساله ارائه میشوند. اهمیت و اعتبار این مراکز بر اساس میزان تواناییشان به عنوان دروازه ورود دانشجویان به مدارس عالی ارزیابی میشود. کنکور ورودی این مراکز بسیار دقیق و موشکافانه است و داوطلبان ورود به این کنسرواتوارها بایستی بین 18 تا 25 سال سن داشته باشند. فقط دو کنسرواتوار استانی وجود دارند که یک آموزش حرفهای تمام وقت ارائه میدهند. کنسرواتوار شهر بوردو و کنسرواتوار شهر مونپولیه. دوره آموزشی در کنسرواتوار بردو سه سال و در کنسرواتوار مونپولیه دو سال است.
مدارس خصوصی
علاوه بر مدارس ياد شده، صدها مدرسه و موسسه خصوصی تئاتر با درجههای کیفی مختلف وجود دارد که البته اکثر آنها در پاریس و حومه آن قرار دارند. ورود به آنها ساده است اما به همان اندازه نیز ممکن است باعث سرخوردگی هنرجو شوند. اگرچه برخی از مواد آموزشی این مراکز مورد تائید وزارت فرهنگ هست اما این مسئله باعث تضمین کیفیت آنها نمیشود. شهریه این مدارس بین 200 تا 500 یورو در ماه طبق درس است و هنرجویان این موسسات نمیتوانند به عنوان دانشجو محسوب شوند. برای تشخیص یک کلاس خوب باید حتما قبل از ثبت نام یک بررسی اولیه انجام داد. مثلا نظر شاگران قبلی و در صورت امکان افراد حرفهای را جویا شد.
آموزشهای فنی
طی سالهای اخیر آموزش مشاغل فنی تئاتر هم توسعه یافته است. مدارس عمومی و خصوصی متعددی وجود دارند که در این زمینه آموزشهای متنوعی ارائه میکنند و اغلب گواهینامههای معتبری به فارغالتحصیلان میدهند که مورد قبول بخشهای حرفهای است. به دلیل کثرت تعداد داوطلبان ورود به این مراکز رقابتی است و بر اساس گزینشی فشرده صورت میگیرد. دورههای ترتبیت تکنیسین فنی هنرهای نمایشی دورههایی دوسالهاند که ورود به آنها از طریق شرکت در آزمون ورودی و قبولی در مصاحبه امکانپذیر است. در حال حاضر، این دورهها در دو گرایش تکنیکهای لباسآرایی و صحنهآرایی ارائه و در پایان به فارغالتحصیلان گواهینامه تکنیسین فنی تئاتردر گرایش مربوطه ارائه میشود. دوره مهارتهای هنری نيز پس از گذراندن یک دوره دوساله در گرایشهای لباس، نور پردازی و صداپردازی در موسسات و مدارس فنی و حرفهای متعددی ارائه میشود. برای آرایشگرهایی که دوست دارند در حوزه هنرهای نمایشی فعالیت کنند نیز یک دوره یک ساله ساخت و فرم دادن کلاهگیسهای نمایشی وجود دارد. دو مرکز؛ تئاتر کاپیتول(Capitole) در شهر تولوز و یک دبیرستان خصوصی در شهر روآن(Rouen) در حال حاضر این تخصص را آموزش میدهند. آموزشهای مربوط به تخصص چهرهآرایی در حال حاضر فقط در تئاتر کاپیتول در شهر تولوز و تعدادی موسسات آموزشی خصوصی ارائه میشود.
هنرهای سیرک
سیرک نیز به عنوان شاخهای از هنرهای نمایشی امروز مراکز آموزشی مخصوص به خود را دارد. از حدود یک دهه قبل، وزارت فرهنگ دورههای آموزش حرفهای هنرهای سیرک را راهاندازی کرده است. راهبردهای آموزشی این دورهها توسط مرکز ملی هنرهای سیرک ارائه میشود.
تحصیلات تکمیلی
وجود دورههای تحصیلات تکمیلی امکان به روز سازی دانش، ارتقاء سطح آگاهی آکادمیک و کسب گواهینامه را برای افرادی فراهم میکند که پیشتر در بخشهای عملی کار کردهاند یا در سنین میانی عمر به دنبال یک موقعیت کاری بهتر هستند. این دورهها معمولا متناسب با سن و موقعیت افراد ذینفع (سطح آگاهی و نوع گواهی مورد نظر، هدف فرد، شاغل یا بیکار بودن او و غیره) طراحی و ارائه میشوند. مرکز آموزش حرفهای فنون نمایش، یکی از این مراکز است که آموزشهای متنوعی در زمینه تکنیکهای پلاتر، دکور، صدا و اتاق فرمان ارائه میدهد. «گرتا هنرهای کاربردی»( Le GRETA des arts appliqués)نیز موسسهای است که در حوزه اداری و حوزه تولید نمایش آموزشهایی ارائه میدهد. و بالاخره باید از مرکز «اژسیف»(AGECIF) نام برد که تحت حمایت وزارت فرهنگ تعداد زیادی آموزشهای حرفهای در زمینه فرهنگ و نمایش ارائه میدهد.[۸]
تاریخچه سینمای فرانسه
بيست سال اول سينما را به دو دوره تقسيم كردهاند: دوره نخست كه از حدود 1895 تا حدود 1906 به طول میانجامد، سينمای آغازين ناميدهاند؛ و دوره دوم را كه از 1907 تا اواسط دهه 1910 طول میكشد، دوره انتقال خواندهاند؛ زيرا اين دوره همچون پلی است ميان شيوههای متمايز سينمای آغازين و شيوههای پس از آن. در دوره انتقال بود كه خلق قراردادهای خاص سينما آغاز شد و سينما رفته رفته قالبهای روايتگری خاص خود را پيدا كرد.
لويی و اگوست لومی ير(Auguste and Louis Lumière) را مخترعان سينما مینامند. آنها كسانی بودند كه اولين جلسه رسمی نمايش فيلم را در 28 دسامبر سال 1895 در گران كافه پاريس برقرار كردند. تاريخی كه به عنوان مبدا اصلی تولد سينما در تمام مراجع در نظر گرفته شده است و تاريخ صد سالگی سينما نيز با توجه به همين امر محاسبه شده است. برادران لومی ير با دوربين اختراعی خود به ضبط وقايع و ماجراهای مختلف و اغلب مستند دور و برشان مشغول بودند. آنها هر ماجرايی را كه دارای حركت بوده و به نظرشان جالب میآمد، روی نوار سلولوئيد ضبط میكردند و به اين ترتيب، به شكلی ناخودآگاه اصلیترين قدرت واقعی سينما را يعنی حركت به رخ میكشيدند.
سينماتوگراف برادران لومی ير، كه عمدتا برای ساختن آثار مستند از آن استفاده میشد فرانسه را در عرصه تصوير متحرک پيشتاز كرد. اما رقيب هموطن آنها، ژرژ مه ليس(Georges Méliès) بود كه به توليدكننده اصلی فيلمهای داستانی در دوره آغازين سينما تبديل شد. "شركت فيلم ستاره" كه مه ليس بنيانگذار آن بود، كار خود را در 1896 آغاز كرد. وی با توليد صدها فيلم در طول سالهای 1896 تا 1912 برادران لومی ير را به كلی از صحنه كنار زد. شركت "پاته"(Pathé) رقيب اصلی مه ليس در دوره آغازين سينما به مهمترين توليدكننده فيلم در فرانسه تبديل شد و عمدتا همين شركت بود كه موجبات تسلط سينمای فرانسه را بر بازار آن زمان فراهم آورد. آغاز جنگ جهانی اول موجب شد تا صنعت فيلم اين كشور موقتا تعطيل شود. بیشتر فیلمسازان فرانسوی، روی به جنگ آوردند و بیست فیلم در حال تولید به تعلیق افتاد. حضور آمريكا در زندگی فرهنگی فرانسويان تا حدی افزايش يافت و استوديوهای آمريكا جای خالی توليدكنندگان سينمای داخلی را گرفتند. استقبال شديد از فيلمهای آمريكايی در اين دوره موجب استحكام هرچه بيشتر موقعيت آمريكا در بازار فيلم پس از جنگ شد. از اکتبر 1939 تولید فیلم از سر گرفته شد و تا پایان جنگ این حالت ادامه پیدا کرد.
آلمان در 14 ژوئن پايتخت فرانسه را فتح كرد و دو روز بعد از آن حکومت دست راستی در "ویشی" بر پا شد. در آن موقع دو صنعت فیلمسازی فرانسوی در حال شکلگیری بود. فیلمسازانی که در منطقه آزاد "ویشی" در حال تولید فیلم بودند و کسانی دیگر که خارج از فرانسه فعالیت داشتند. در زمان حکومت ویشی، کمیتهای تحت عنوان "کمیته سازماندهی صنعت سینماتوگراف" در راستای کنترل صنعت سینما و حمایت از آن تشکیل شد. سانسور فیلم در حکومت ویشی بسیار سختتر از فرانسه اشغال شده بود و به همین دلیل تهیهکنندگان برای تایید فیلم رنج بسیار میکشیدند. حکومت راستگرا نیز سعی بر این داشت یهودیها را از صنعت فیلمسازی بیرون کند. فیلمسازانی که در جنوب فرانسه مشغول ساخت فیلم بودند با مشکلاتی از جمله نبود استودیوهای بزرگ و تهیه فیلم خام از بازار سیاه روبرو بودند. علاوه بر آن تهیهکنندگان با نبود نقدینگی دست و پنجه نرم میکردند و این که تا ماه مه 1942 نمایش فیلمهای منطقه آزاد اشغال شده، ممنوع بود. این خود دلیلی شد که نمایش آن فیلمها تنها در جنوب فرانسه و شمال آفریقا میسر گردد. هزینه ساخت این نوع فیلمها توسط یهودیان و یا آمریکاییها به صورت پنهانی تامین میشد. اما شرکتهایی ایتالیایی نیز بودند که به طور علنی به تهیهکنندگان فرانسوی کمک میکردند.
واردات فیلمهای آمریکایی، بریتانیایی و فرانسوی در حکومت ویشی نیز ممنوع بود. از این لحاظ آلمانیها سینمای فرانسه را در چنگ خود گرفتند. این رویه ادامه پیدا کرد تا این که در سال 1941 سالنهای سینما سقوط کرد. مقامات آلمانی اجازه ساخت فیلمهای فرانسوی را صادر کردند و بسیاری از فیلمسازان فرانسوی به پاریس مراجعه کردند تا از استودیوهای بزرگ آن استفاده کنند. چون رقابتهای فیلمهای خارجی از جمله آمریکایی وجود نداشت، تولیدات فیلمهای فرانسوی سود بیشتری داشت. آلمانیها به این دلیل اجازه ساخت فیلم در فرانسه را صادر کردند چون خود را برنده جنگ میدانستند و برای این که بازار صنعت سینمای آمریکا را در هم شکنند نیاز به تولیدات فرانسوی داشتند.
تعدادی از فیلمسازان به طور پنهانی با نهضت مقاومت فرانسه همکاری چشمگیری داشتند. گروه مقاومت سینمای فرانسه تحت عنوان "کمیته آزادی سینمای فرانسه" نام داشت. از اواخر سال 1942 متفقین شروع به حمله به آلمانیها کردند. پنج استودیو و 322 سینما بر اثر بمباران متفقین آسیب دید و یا با خاک یکسان شدند. به همین جهت در ژوئیه 1944 تولید فیلم در فرانسه به کلی متوقف شد
فیلمهای ساخته شده در دوران جنگ در ابتدا مورد توجه صاحب نظران سینما نبود، اما بعدها که علاقه به سینمای سیاسی انتقادی شکل گرفت به آن نوع از تولیدات توجه خاصی مبذول شد. اما در فرانسه به دلیل وجود سینمایی به نام "سنت کیفیت" باعث شد که فیلمسازان از خارج بازگردند و به دوران مدرنیسم کمک کنند.
قبل از جنگ در فرانسه جدا از شرکتهای بزرگی چون "پاته" و "گومون"(Gaumont) شرکتهای کوچکی نیز وجود داشتند که بیشتر از یک فیلم نمیساختند. آن دو شرکت بزرگ نیز استودیوهای خود را به شرکتهای دیگر اجاره میدادند و به جای تولید به عنوان توزیعکننده و نمایشدهنده به علت سود بیشتر فعالیت داشتند. بعد از این که فرانسه در سال 1944 آزاد شد، مسابقهای تدارک دیده شد که شرکت در آن برای همهی فیلمسازان آزاد بود. شرکتهای پاته و گومون گاهگداری یک فیلم پر خرج میساختند، اما پاسخگوی نیازهای بازار نبودند. از این رو فیلمسازان سراغ شرکتهای کوچک و تولیدات منفرد رفتند. دولت در آن موقع نسبت به صنعت سینمای فرانسه کاملا" بیتفاوت بود و همین مسئله اوضاع را نابههنجارتر کرد.
در ماه مه 1946 دو مقام بلند مرتبهی فرانسوی و آمریکایی، نخست وزیر فرانسه "لئون بلوم" و وزیر امور خارجه آمریکا "جیمز برنز" موافقتنامهای امضاء کردند که محدودیت مربوط به فیلمهای آمریکایی پیش از جنگ را لغو میکرد. تولیدکنندگان صنعت سینمای فرانسه به این امر اعتراض کردند. درست یک سال بعد از آن موافقتنامه سیل واردات فیلمهای آمریکايی شروع شد. تولیدات سینمایی فرانسه از توليد 91 فیلم در سال به توليد 78 فیلم تنزل پیدا کرد. دولت فرانسه در اواخر 1946 "مرکز ملی سینما"(Le Centre national du cinéma (CNC)) را راه انداخت. این مرکز با اعطای وام، تامین یارانه برای تولید فیلم و تشویقهایی که در ارتباط با سینمای هنری و مستند به عمل آورد یک نوع ساماندهی خاصی را ارائه کرد. مرکز ملی سينما همچنين در سال 1949 "اونیفرانس فیلم" (UniFrance Films) را در جهت تبلیغ فیلمهای فرانسوی در خارج از کشور را تاسیس کرد. دولت فرانسه با وضع قانونی دیگر در سال 1948 حمایت خود را از تولیدات داخلی دوچندان کرد. به موجب آن قانون 121 فیلم آمریکایی در سال میتوانستند در فرانسه پخش شوند. برابر این قانون به شرکتهایی که وضع با ثباتتری داشتند وامهایی کلان تعلق گرفت. همین طور مالیات بر گیشه بلیط سینماها وضع شد که طبق آن مالیات مورد نظر به تهیهکننده آن فیلم برای تامین پروژه بعدیاش میشد. این قانون اخیر باعث شد که شرکتهای فیلمسازی روی به ساخت فیلمهای عامه پسند بياورند. در سال 1953 با بازنگری قانون، صندوقی احداث شد که هم پروژههای جدید را حمایت میکرد و هم به تشویق ساخت فیلمهای کوتاه انجامید. این حمایتهای دولتی باعث شد که تولید فیلم در فرانسه به 120 فیلم در سال افزایش یابد. مدرسه سینمایی فرانسه در سال 1943 تاسیس شد و برای صنعت سینمایی کشور تکنیسین تربیت میکرد. به هر جهت مخاطبین سینما روز به روز بیشتر میشد چون در آن فیلمها، جریانهای مورد علاقهشان اعم از پلیسی، کمدی و تاریخی را میتوانستند پیگیری کنند.
در زمان جنگ سینمایی زیرزمینی به نام "سینماتک فرانسز"(La Cinémathèque française) وجود داشت که بعد از جنگ شروع به نمایش فیلمهای آمریکایی پخش نشده کرد. بعد از پایان جنگ روشنفکران شروع به طرح مسئله هنری بودن سینما کردند. این روشنفکران با گفتمانهای خود درباره سینما در سینه کلوپها و مقالههای "کایه دوسینما و پوزیتیف"(les Cahiers du cinéma et Positif) در دهه 1950 موج نوی سینمای فرانسه را به وجود آورند. در سالهای 1967- 1958 کارگردانانی سربرآوردند که همگی تقریبا جوان بودند. سینما تک فرانسه در پاریس، محل آشنایی جوانانی شد که قصد سردرآوردن از فیلمهای چهار گوشه عالم داشتند. "موج نو" موجی بود که زود سکان هدایت کشور را در دست گرفتند.موج نو حاضر نبود تصويری متكی به نظم از جهان ارائه كند.[۹] در سال 1985 تعداد تماشاگران سینما در فرانسه رو به کاهش نهاد و فیلمهایی که با هزینهای زیاد تولید شده بودند شکست فاحشی خوردند. اما در ضمن این شکستها کمکهایی که دولت به تهیهکنندگان میکرد، امکان اقدام به خطر را افزایش میداد. مرکز ملی سینمای فرانسه در سال 1953 کمکهایی در رابطه با تهیه فیلمهای باکیفیت ارائه داد تا کارگردانهای مشتاق بتوانند فیلمهای کوتاه بسازند. در سال 1959 با تصویب قانونی به نام قانون "پیش پرداخت" به اولین فیلم کارگردانان بر اساس این که فیلمنامه را ارائه کند از نظر مالی تامین میشدند. در سالهای 1958 تا 1961 خیلی از کارگردانان با استفاده از این قانون نخستین فیلم بلند خود را ساختند. "موج نو" ییها در مرکز این تغییر و تحول قرار داشتند و در کنار آنها نسلی مسن که به گروه "ساحل چپ" معروف بودند اندک اندک رویی به ساخت فیلم بلند کرده بودند.
باید خاطر نشان کرد که سینمای فرانسه در دهه 1960 از دیگر سینماها برجستهتر و ستایشانگیز بودند. در سینمای فرانسه یک مدرنیسم با قدرت جای سینمای سنت کیفیت را گرفت. سانسور در موج نوی سینمای فرانسه باقی مانده بود و همین باعث شده بود که آن نگاه انتقادی، اجتماعی و سیاسی که دیگر سینماها داشتند، سینمای فرانسه از آن بیبهره بماند. در آن موقع حتی شهرداریها از پخش فیلمهای مسئلهساز ممانعت میکردند. فیلمهایی که به استعمار فرانسه و دیگر مسائل اجتماعی نگاهی تیزبینانه داشت از اکران منع شده بودند. مرکز ملی سینماتوگراف قانونی در سال 1961 گذراند مبنی بر این که فیلمنامهها ابتدا باید به تصویب مرکز ملی سینماتوگراف برسد و سپس فیلمبرداری شوند. و در نهایت که حق اکران فيلمها در آخرین مرحله منوط به نظر وزارت اطلاعات فرانسه است.
جنبش ماه مه 1968 فرهنگ سینمایی فرانسه را کاملا درگیر خود نمود.وقایع این ماه نه تنها روی ساختار تولید،بلکه بر محتوای فیلمها هم اثرگذار است.[۱۰] در ابتدای ماه فوریه دولت تلاش کرد که سرپرست سینماتک فرانسه "هانری لانگلوا"(Henri Langlois) را برکنار کند. تعدادی از فیلمسازان با مشارکت صدها تن از سینماگران تظاهراتی را بر علیه این اقدام دولت ترتیب دادند. تظاهرات پی در پی، انتقاد موثر مطبوعات و حرکتهای مثمر ثمر شرکتهای فیلمسازی دولت را مجبور کرد که لانگلوا را در سمت خود ابقا کند. در تظاهرات ماه مه گدار با گروهی تظاهر کننده، سینماها را اشغال و تلاش کردند تا جشنواره سینمایی کن برگزار نشود. تعدادی از دوستداران سینما شروع به انتقاد از سینمایی کردند که در زیر سلطه سرمایهداری باشد. آنها با همکاری کادرهای فنی سینما خواستار برچیده شدن نظامی در سینما شدند که به سینما به عنوان کالا نگاه میکرد. حادثههای پی در پی ماه مه به گونهای بود که اکثریت فکر میکردند که دولت "دوگل" در انتخابات ماه ژوئن برنده نخواهند شد. اما بر خلاف این فکر او با رای اکثریت دوباره انتخاب شد. در آن موقع فیلمسازان در سیاسی پنداشتن امور فرهنگی در سه بخش: سینمای متعهد، مدرنیسم سیاسی و فرهنگ سیاسی دخالت ویژهای داشتند.
با وجود فراز و فرودهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در دهه 1970 صنعت سینما در همه اروپا سخت و دشوار راه میپیمود. سالنهای سینما یکی بعد از دیگری بسته میشدند و این خبر از کاهش روزافزون تماشاچی داشت. بالاخره فیلمسازان فرانسوی برای رهایی از چالش سینمایی به وجود آمده، بر کمکهای دولتی و تولیدات مشترک تکیه کردند و این که فیلم و فیلمسازی از دید فرانسویها به سینما به عنوان ابزاری فرهنگی نگاه میکردند. وزیر فرهنگ دولت میتران در یک سخنرانی اعلام کرد که مایل است بار دیگر سینمای فرانسه اعتبار خود را بازستاند. او به شرکتهای خصوصی در این ارتباط کمک کرد. "انجمنهای تامین مالی سینما و فرآوردههای دیداری – شنیداری" امکانات خاصی را در جهت اعتلای سینمای فرانسه در اختیار فعالان سینما قرار داد. این انجمنها سرمایهگذاریهایی مربوط به فیلم و فیلمسازی را، از مالیات معاف کرد و همچنین در اوائل دهه 1990،حدود 25 درصد تولیدات فیلم در فرانسه از طریق همین انجمنها تامین میشد. در فرانسه در سال 1983 یک سوم تولید فیلمهای داخلی را تلویزیون تامین میکرد. یکی از کانالهای فرانسه پلوس(+Plus) بود که بزرگترین تلویزیون در ارتباط با تولید فیلم به حساب میآمد. این کانال در سال 1987 منبع اصلی تولید فیلم در فرانسه بود. در دهه 1990 با همکاری و مساعدت دولتهای ملی، شرکتهای تلویزیونی، منابع سرمایهگذاری و ارگانهای جامعه اروپا به تدریج چیزی شبيه بازار فیلم اروپا قوام گرفت. آکادمی فیلم نیز در همین دهه 1990 صورت واقعی به خود گرفت. فرانسه با سرعت قابل فهمی در حال تولید فیلمهای همه فهم است و با حمایت کامل دولت و ملت خود در جهان کنونی، نشانی سرافراز در عرصه سينما دارد.
سینمای فرانسه در 2011
با توجه به اینکه فرانسه دارای دومین صنعت سینما در جهان میباشد، توجه مردم این کشور به سینما امری طبیعی است. در سرتاسر فرانسه در سال 2011 تعداد 2030 سینما با 5464 سالن وجود داشته است. بزرگترین سالن سینمای پاریس گراند رکس(Le Grand Rex) نام داشته که ۲۸۰۰ نفر ظرفیت دارد. امروزه مجموعههای عظیمی با تعداد زیادی سالن نمایش (در حدود ۱۰ تا ۲۰ سالن) در پاریس ساخته شده است. میانگین بهای بلیط سینما 6,33 یورو و در روزهای دوشنبه هر هفته به صورت نیمبها به فروش میرسد. بر اساس گزارش مرکز ملی سینمای فرانسه در سال 2011 تعداد 272 فیلم تولید شده که نسبت به سال 2010 یازده فیلم بیشتر بوده است. از این رقم، تعداد 152 فیلم 100٪ فرانسوی بودهاند. سرمایهگذاری برای فیلمهای فرانسوی 1 میلیارد و 128 میلیون یورو و برای فیلمهای خارجی 260 میلیون یورو گزارش شده است. بیش از 216 میلیون بلیت در سال 2011 فروخته شد که این رقم نسبت به تعداد جمعیت فرانسه نشان از اشتیاق فوق العاده فرانسویها به حضور در سینما دارد. از این رقم بیش از 88 میلیون نفر به تماشای فیلمهای فرانسوی نشستهاند و سهم فیلمهای فرانسه 39,8 درصد بوده است. با وجود تسلط فیلمهای هالیوودی بر بازار جهان، فرانسه جزو معدود کشورهای پیشرفته صنعتی (و شاید تنها کشور دنیا) است که محصولاتش رقابتی تنگاتنگ با فیلمهای هالیوودی دارند. فیلمهای پرسروصدای آمریکایی برای کسب مقام اول در جدول گیشه نمایش هفتگی سینماهای فرانسه، باید تلاش زیادی کنند و خیلی وقتها، این رقابت را به طرف فرانسوی میبازند. با وجود وفور و تنوع فیلمهای فرانسوی، میتوان دو مشخصه ویژه را تشخیص داد كه در سینمای دیگر كشورهای اروپائی كمتر دیده میشود. مشخصه اول، استقلال سینمای فرانسه از دیگر كشورها ـ مخصوصاً آمریكا ـ و نگاه فرانسویان به فیلم بهعنوان اثری هنری و نه صرفاً تجاری؛ و دوم، جایگاه ویژه نویسندگان و كارگردانان در فرانسه است. علیرغم پدیده فراگیر آمریكائی شدن صنعت فیلمسازی، میتوان گفت كه فیلم در فرانسه، رسوم و گرایشهایی را دنبال میكند كه در هیچ جای دیگر یافت نمیشوند. به عبارت دیگر، سینما در فرانسه، مستقل از موجهای نو یا قدیمی عمل میكند. تصور و برداشت خاصی كه فرانسویان از سینما دارند، این است: «سینما، هنر است» و اعتقاد دارند كه سینمای هر كشور، شاخص ارزشهای فرهنگی و اعتقادی آن كشور است. فیلمهای فرانسوی با فروش بالای خود، هر سال بخش مهمی از جدول سالانه گیشه نمایش سینماهای کشور را اشغال میکنند. استقبال تماشاگران فرانسوی- که جزو تحصیلکردهترین و روشنفکرترین تماشاگران سینما در سطح بینالمللی هستند- از محصولات سینمایی داخلی، تنها به فیلمهای مردمپسند و سرگرمکننده خلاصه نمیشود. آنها مشابه این استقبال را از فیلمهای هنری و غیرمتعارف نیز میکنند. به این ترتیب، در نوع استقبال تماشاگران از فیلمهای غیرمتعارف و عامهپسند تفاوت خیلی زیادی وجود ندارد. یکی از دلایل اصلی این امر را باید در نزدیکی فیلمسازان غیرمتعارف به زندگی مردم جامعه و همچنین تلاش فیلمسازان مردمپسند برای افزودن بار روشنفکرانه به فیلمهایشان دانست. نتیجه امر این میشود که فیلمهای غیرمتعارف، حالوهوایی مردمپسند و عامه فهم و فیلمهای مردمپسند بار روشنفکرانه و غیرمتعارف پیدا میکنند.[۱۱]
پاریس، شهر سینما
شهر پاریس علاوه بر دیگر ویژگیهای فرهنگیاش، شهر سینماست. نه تنها شهری است كه سینما در آن متولد شده، بلكه نشانههای سینمایی و تصاویری از تاریخ سینما از ابتدای پیدایش آن تاكنون در هر عمارتی، در هر كافهای و در هر معبری كه تصور كنید به چشمتان میخورد. از فروشگاههای بزرگ خیابان شانزهلیزه كه ویترینشان را با تصاویر بزرگ بازیگران قدیمی سینمای فرانسه شكل دادهاند، تا دستفروشهای كنار رود سن كه مجلههای قدیمی سینمایی یا پوسترهای خاطرهانگیز فیلمها و بازیگران سینمای كلاسیک را كنار هم چیدهاند تا بتوانید همه را یک دل سیر تماشا كنید و بعد بر سر قیمتشان چانه بزنید. اما نكته اساسی این است كه حضور سینما در شهر محدود به برانگیختن این نوع حسهای نوستالژیک نیست؛ فرهنگ فیلمدیدن جمعی هنوز زنده است و تماشای فیلم به همراه مردم جداً لذتبخش است. وقتی در یک روز وسط هفته برای تماشای فیلم جدید به سینما میروید، در كمال تعجب میبینید تمام صندلیهای سالن بزرگ نمایش پر شده است. تماشاگران ردیف به ردیف مینشینند، با فیلم همراهی میكنند، واكنشهای به موقع نشان میدهند و بسیاری از آنها تا تمامشدن تیتراژ پایانی سالن را ترک نمیكنند و موقع خروج درباره شخصیتها و پایانبندی فیلم با هم بحث میكنند.
در فروشگاههای عرضه دی وی دی و بلوـ ری(Blu-ray Disc (BD)) هركسی با هر سر و شكلی در حال خرید فیلم است و صف صندوق آنقدر شلوغ میشود كه باید چند دقیقه توی صف ایستاد. برای علاقمندان به فیلمهای كلاسیک سینمای فرانسه یا فیلمهایی كه به هر دلیل در پاریس فیلمبرداری شده، یكی از سرگرمیهای بسیار لذتبخش، پیداكردن لوكیشنهای این فیلمهای خاطرهانگیز است. نشانههایی از این لوكیشنها در نقاط مختلف شهر دیده میشود، از خیابانهای مشهور و محلههای شناختهشدهای كه در فیلمهای كلاسیک به محل زندگی شخصیتها تبدیل شده تا كافهای معمولی در محله مونمارتر كه وقتی توسط ژان پی یر ژونه در فیلم املی (Amélie- Jean-Pierre Jeunet)مورد استفاده قرار گرفت، به لوكیشن محبوبی برای مردم تبدیل شد و حالا عكسهای "اودری توتو"(Audrey Tautou) و مجسمه بابانوئل فیلم را هم در همان كافه قرار دادهاند تا رضایت خاطر كسانی را كه برای دیدار از لوكیشن فیلم محبوبشان به این كافه میآیند به طور كامل جلب كنند. كمی دورتر از این كافه، در قبرستان مونمارتر، لابهلای قبرهای بههمچسبیده اموات شناختهشده یا گمنام، دو فیلمساز مشهور سینمای فرانسه يعني فرانسوا تروفو(François Truffaut) و هانری ژرژ كلوزو (Henry George Clouzot) از دو نسل آرمیدهاند.
در منطقه دو پاریس، كنار بولوار پواسونیه(boulevard Poissonnière)، یكی از قدیمیترین سالنهای سینمای شهر قرار گرفته كه سابقه و تاریخچهای پرماجرا دارد؛ سالن سینما ركس با 2700 نفر ظرفیت، بزرگترین سالن سینمای اروپاست. این سالن عظیم، پردهای بسیار بزرگ و سقفی پرستاره به ارتفاع 30 متر دارد. این سالن را "ژاک هائیک"(Jacques Haïk)، یكی از تهیهكنندههای متمول سینما در سال 1932 ساخته است.
سینماتک جدید در خیابان برسی(rue de Bercy)، هم ساختمانی پست مدرن و متفاوت دارد و هم در محلهای دور از مكانهای آشنا و سمبلهای مشهور شهر پاریس واقع شده است، اما در عوض همه آنچه برای استفاده درست از قابلیتهای یک سینماتک فعال لازم است در آن تعبیه شده است: دو سالن نمایش به نام «سالن ژرژ فرانژو»(George Brancheau) و «سالن ژان اپستاین»(Jean Epstein) در طبقه همكف قرار دارد، موزه و كتابفروشی در طبقات دوم و سوم واقع شدهاند، سالن بزرگی به اسم «سالن هانری لانگلوا» و آرشیو فیلم و كتاب هم در طبقههای چهارم و پنجم گنجانده شدهاند. هر سال 2000 نوبت نمایش فیلم در سه سالن این مجتمع برگزار میشود. بر خلاف تصور اولیه كه انتظار میرود، فقط تعداد اندكی از فرهیختگان و مخاطبان خاص سینما حضور داشته باشند، صف درازی برای تهیه بلیت تشكیل میشود. و عجیبتر آنكه داخل موزه گروههایی از كودكان در سنین مختلف مشاهده میشوند كه در غرفههای مختلف موزه، دور مربیشان حلقه زده یا روی زمین نشسته و با علاقه به توضیحات او درباره ارتباط شعبدهبازی با جلوههای ویژه (در توضیح فعالیتهای ژرژ ملییس) یا نحوه كار دستگاههای اولیه پخش فیلم متحرک گوش میدهند! بهتدریج متوجه میشوید سینماتک پاریس هنوز زنده است و مخاطبانی علاقهمند در گروههای سنی متفاوت دارد.[۱۲]
سیاست نمایش فیلم های خارجی در سینمای فرانسه
در فرانسه بیش از 50 سال است كه به لحاظ تعداد نمایش فیلمهای خارجی، سهمیه و سقفی وجود ندارد. ولی در مقابل نظامی را برای كمک به سینمای ملی در نظر گرفتهاند كه منابع مالی آن از در آمد سالنهای سینما در سرتاسر فرانسه تامین میشود. در فرانسه همه گونه فیلم از كشورهای متعدد نمایش داده میشود و در این میان سینمای آمریكا سهم بزرگی دارد. هر بار كه یک تماشاگر فرانسوی بلیط سینما میخرد و وارد سینما میشود تا فیلمی را ببیند، چه این فیلم آمریكایی باشد یا فرانسوی یا ايرانی بخشی از پول بلیط به صندوق ملی حمایت از سینما واریز میشود و حسن این روش آن است كه همه حتی فیلمسازان و تهیهكنندگان آمریكا نیز به حمایت از سینمای فرانسه، بدین ترتیب كمک میكنند و وجوهی كه از این طریق به دست میآید بسیار زیاد است. حال سوال این است كه با این پول چه میكنند ؟ دردرجه اول، به كمک صاحبان سالنهای سینما میروند. به این منظور كه سالنهای خود را تجهیز كنند و شرایطی را فراهم آورند كه تماشاگر آسایش و رفاه بیشتر و بهتری داشته باشد. چون اعتقاد بر این است كه سالن سینما باید به شكلی باشد كه تماشاگر را از خانه بیرون بكشد و به سینما بیاورد. بخش دوم كمکها، به تهیهكنندگان فیلم فرانسوی است یعنی تهیهكنندگان و تولیدكنندگانی كه پروژههایی با كیفیت عالی دارند بدین معنا كه سناریو، فیلمنامه و طرح خود را ارائه میدهند و آنها توسط كمیسیونهای تخصصی بررسی میشوند و اگر تشخیص داده شود كه كیفیتهای این فیلم خوب و عالی خواهد بود، به فیلم كمک خواهد شد. بدیهی است كه بسیاری از فیلمهای فرانسوی با كیفیت بسیارخوب اگر بهرهمند از این كمک نبودند، ساخته نمیشدند و این سیاست به رشد سینمای ملی كمک میكند. دردرجه سوم از وجوه این صندوق به سینمای كشورهای دیگر (مثلا فیلمهای كشورهای آسیای میانه، آفریقایی و حتی فیلم ایرانی) كه در آنها كارگردانان صاحب سبک پیدا میشوند، كمک میشود. در واقع تامین تولید مشترک فرانسه از این صندوق است. فرانسه یک سیاست جهانی برای معرفی و اشاعه سینمای خود دارد و یكی از این سیاستها برنامههای نمایش فیلم است. چیزی حدود 100 موسسه فرهنگی فرانسوی در جهان وجود دارد. استقبال تهیهکنندگان و فیلمسازان بینالمللی از لوکیشنهای متنوع کشور فرانسه، باعث افزایش تولید محصولات خارجی در این کشور اروپایی شده است. نه تنها فیلمسازان آمریکایی و انگلیسی، بلکه هنرمندان دیگر کشورهای اروپایی و آسیایی هم مهمان لوکیشنهای شهرهای بزرگ فرانسه بودهاند. مسئولان رسمی فرانسوی میگویند در کنار لوکیشنهای جذاب شهر پاریس، معافیتهای مالیاتی هم عامل مهمی در جذب تولیدات خارجی بوده است. استفاده از معافیتهای مالیاتی که در فرانسه اعمال میشود، یکی از راههای کاهش هزینههای بالای تولید به شمار میرود.
نظام مدیریت سینمای فرانسه
دولت فرانسه برای داشتن سینمای ملی ساختار حمایتی بدون تبعیضی را برای تولید و نمایش فیلم فرانسوی بدون نیاز به بودجه ملی بنیاد نهاد و اکنون حاصل آن را بر پرده سینماها و شبکههای تلویزیونی میتوان شاهد بود. سینمای فرانسه با دو نهاد سازمانی يونيفرانس و مركز ملی سينمای فرانسه به سیاستگذاری وحمایت از برنامههای سینماییاش میپردازد. در فرانسه وزارت فرهنگ و ارتباطات با تاسیس مرکز ملی سینمای فرانسه با هدف تنظیم مقررات سینمایی، حمایت از صنایع فیلم، رسانه،ویدئو و مالتی مدیا، ترویج و معرفی آثار سینمایی برای توزیع در میان مخاطبان،محافظت و ارتقای میراث سینمایی فرآیند مدیریت سینمای فرانسه را بدون نیاز به بودجه ملی دنبال میکند.
مرکز ملی سینمای فرانسه با تایید سرمایهگذاران برای تولید، اعطای مجوز عملیات سینمایی، صدور کارت حرفهای سینمایی، مشارکت در تهیه گزارشهای سینمایی و درجهبندی نمایش فیلمها و نیز تنظیم مناسبات سینما و تلویزیون و از جمله با در اختیار گذاردن کپی رایگان برای نمایش در شهرستانهای دور، برگزاری آیینهای گشایش در شهرستانها، چاپ بروشور و کاتالوگ آثار سینمایی و به هنگام سازی مقررات و نظارت بر کاربرد آنها توسط عوامل تولید میکوشد به ماموریت پیش گفته فایق آید. بودجه این مرکز از دو ناحیه تامین میشود. نخست اینکه هر فیلمی که در فرانسه اکران میشود مکلف است 10% از میزان فروشش را به حساب این مرکز واریز کند. دوم اینکه تمامی شبکههای تلویزیونی فرانسه مکلفاند به میزان 3 تا 5 درصد از میزان قیمت خرید فیلمهای غیرفرانسوی را به حساب این مرکز واریز کنند و در تولید آثار سینمایی فرانسوی هم مشارکت داشته باشند. شایان ذکر است بیش از 35% از این بودجه صرف ساخت و بهسازی سالنهای سینما میشود. مرکز ملی سینمای فرانسه دارای چندین کمیسیون تخصصی با حضور نمایندگان اصناف سینمایی(تهیهکنندگان، کارگردانان، بازیگران، توزیعکنندگان و...) است که مسئولیت تصمیمگیری درباره وضع مقررات، میزان و نوع حمایتها را در تولید و توزیع و نمایش آثار سینمایی با اعلان شاخصهای لازم برای قبول پروندهها و میزان حمایت برعهده دارد. مرکز ملی سینمای فرانسه دارای700کارمند (با احتساب کارکنان موسسه یونیفرانس و موزه سینما در ترمیم و مرمت و حفظ میراث سینمایی) است و رئیس آن توسط رئیس جمهور بدون محدودیت زمانی انتخاب میشود.[۱۳]
اما در عرضه و معرفی سینمای فرانسه در جهان موسسه "یونیفرانس" زیر مجموعه مرکز ملی سینمای فرانسه با سی نفر کارمند(با احتساب کارکنان دفاتر دائمی در پکن،نیویورک و توکیو)، عهدهدار معرفی و تبلیغ سینمای فرانسه است. خدمات تجزیه و تحلیل و نظارت بر بازار سینمای جهان از جمله اهداف و وظایف این سازمان است. یونیفرانس با شرکت در 12 جشنواره و بازار بینالمللی هم چون: کن، برلین، ونیز، سن سباستین، لوکارنو، پوسان، آمریکا، رم و...میکوشد به معرفی سینمای فرانسه کمک کند. تنظیم و برگزاری جشنواره فیلمهای فرانسوی در جهان مانند: یوکوهاما، نیویورک، سیبری، شانگهای، پراگ، آتن و... با هدف سه گانه تعامل با خریداران، اصحاب رسانهها و امکان دیده شدن آثار فرانسوی توسط مردم، رویکرد این فعالیت است.80% از از بودجه یونیفرانس را مرکز ملی سینمای فرانسه تامین میکند و بقیه توسط حامیان مالی از جمله وزارت امورخارجه فرانسه تامین میشود. این نهاد امکان حضور سینماگران فرانسوی(کارگردان و بازیگر) و منتقدان و روزنامهنگاران سینمایی را در بازارها و فستیوالهای خارجی و انجام رایگان زیرنویس تمامی فیلمهای فرانسوی را به عهده دارد. هم چنین با پرداخت نیمی از اجاره بهای غرفههای توزیعکنندگان فیلمهای فرانسوی در بازارهای جهانی از دیگر اقدامات یونیفرانس به شمار میرود. تولید و نشر کاتالوگ سینمای فرانسه بدون هیچ تبعیض و گزینشی از آثار سینمایی جزو دیگر فعالیتهای این موسسه است[۱۴][۱۵].
محصولات مشترک سینمایی در فرانسه
کشور فرانسه تولید محصولات مشترک سینمایی را جدی گرفته و برای تولید محصولات مشترک حساب ویژهای بازکرده است. در حال حاضر کشور فرانسه تولید حدود 50 محصول مشترک سینمایی را در دست دارد. سیستم سرمایهگذاری عمومی، دیدگاه خوبی نسبت به تولید اینگونه محصولات دارد و از ساخت آنها حمایت میکند. از طرف دیگر، یک سری معافیتهای مالی هم در این رابطه در نظر گرفته شده است. همه این مسائل حکایت از آن دارد که فرانسه نقش بسیار مهمی در صنعت سینمای بومی کشورهای دیگر ایفا کرده و به گسترش صنعت فیلمسازی در تمام جهان کمک بسیار زیادی میکند.
طبق نوشته رسانههای گروهی، مرکز "فاندسودسینما"(Fond Sud Cinema) از تولید فیلمهای سینمایی در آسیا، آفریقا، جزایر کارائیب، آمریکایجنوبی، اروپایشرقی و خاورمیانه حمایت میکند و یارانههای لازم را در اختیار آنها میگذارد. در کنار آن، حمایتهای مرکز ملی سينمای فرانسه هم برای فیلمهای خارجی زبان وجود دارد. این مرکز، حامی تولید فیلمهایی است که توسط فیلمسازان سرشناس و صاحبنام خارجی ساخته میشود. به این ترتیب، واحد تولید محصولات مشترک بینالمللی سینمایی در فرانسه، با وجود بحران سخت بینالمللی اقتصادی، همچنان فعال است و به کار خود ادامه میدهد. تحلیلگران اقتصادی سینما میگویند در این رابطه باید سپاسگزار سیستم سرمایهگذاری دولتی بود که همچنان به حمایت خود از تولید اینگونه محصولات ادامه میدهد.
صنعت سینمای فرانسه در سال 2009 تعداد 93 محصول مشترک تهیه و تولید کرد (این رقم در سال2008، تعداد 95 فیلم بود) که تغییر اندکی را به نمایش میگذارد. این محصولات مشترک با حدود 35 کشور جهان از قارههای مختلف تولید شد. در برخی از آنها، سرمایهگذاری طرف فرانسوی بیشتر و در برخی از آنها، این رقم کمتر از کشور طرف قرارداد بوده است. در شرایطی که صنعت سینمای فرانسه هنوز به صورت رسمی قرارداد همکاری در زمینه تولید محصولات مشترک سینمایی با کشور آمریکا را امضا نکرده، کشورهایی مثل رومانی، برزیل، آفریقایجنوبی و چین تازهترین کشورهایی هستند که این قرارداد مشترک همکاری سینمایی را با فرانسه امضا کردهاند. مرکز ملی سينمای فرانسه در عین حال در فکر تجدید قرارداد با کشورهای اروپایشرقی است و قصد دارد این قراردادها را به روز کند. قرارداد فوق در اوایل دهه70 میلادی بین طرفین امضا شد و سخنگوی آن، این نکته را توضیح میدهد که هدف اصلی این قرارداد این است که منافع مالی و معنوی تمام طرفین ماجرا را حفظ کند. منتقدان سینمایی عقیده دارند توانایی صنعت سینمای فرانسه و سرمایهگذاران آن در تولید محصولات مشترک سینمایی، فقط به میزان علاقه بالای آنان برای سرمایهگذاری روی چنین فیلمهایی مربوط نمیشود.
مهمترین عامل در این رابطه، موفقیت فیلمهای فرانسه در جدول گیشه نمایش سینماهای کشور و علاقه تماشاگران برای دیدن آنهاست. به اعتقاد منتقدان سینمایی، استقبال بالای تماشاگران فرانسوی از محصولات داخلی و فروش خوب آنها، ضریب اطمینان تهیهکنندگان و سرمایهگذاران سینمایی را در این کشور اروپایی بالا برده است. آنها با تکیه بر فروش بالای محصولات خود در جدول گیشه نمایش سینماهای کشور، هم از نظر مالی و هم از نظر فکری (از بابت اطمینان خاطری که نسبت به کارها و فعالیتهای خود دارند) در شرایطی هستند که میتوانند با آرامش خاطر، جبهه تازهای را در برابر خود بگشایند و به سراغ تولید محصولات مشترک با کشورهای دیگر بروند.در عین حال، نکتهای که در این رابطه اهمیت زیادی دارد، این است که این محصولات مشترک معمولا فیلمهای گرانقیمتی نیستند و میتوان آنها را با هزینهای اندک یا معمولی تهیه کرد. ذکر این نکته هم ضروری به نظر میرسد که صنعت سینمای فرانسه با مشارکت در تولید این نوع محصولات، خود را به عنوان مدافع اصلی و اول محصولات غیرمتعارف کشورهای در حال رشد و نیمهپیشرفته معرفی میکند و با این کار وجهه بینالمللی خود را در بین روشنفکران و هنرمندان بالا میبرد. به گفته اهل فن و تحلیلگران، هزینهای هم که برای این کار پرداخت میشود خیلی زیاد نیست[۱۶][۱۷].
آموزش سینمایی
آموزش در عرصههای گوناگون هنری همواره یکی از نگرانیهای سیاستگذاران فرهنگی فرانسه را تشکیل میداد. آموزشهای سینمایی ریشه در گذشتهای نه چندان نزدیک دارد و همواره مورد توجه بوده است. از آغاز،آموزش در سینما رویکردی کارآگاهی و نه دانشگاهی و نظری بود. چرا که دستاندرکاران تولید فیلم از کارگردان گرفته تا فیلمبردار و صدابردار و دیگر عوامل تولید،بیش از هر چیز نیازمند تجربه عملی هستند. با چنین رویکردی است که شهرداری پاریس در سال 1926 مرکزی را برای آموزش سینما در خیابان ووژیرارد(Vaugirard) بنا نهاد. این مرکز به تدریج به نام همین طولانیترین خیابان پاریس، ووژیرارد شهرت یافت. مرکز آموزش ووژیرارد به تربیت عوامل فنی نور، صدا، تصویر و عکاسی میپرداخت و به دلیل موفقیتهایی که به دست آورد از وزارت آموزش ملی عنوان "مدرسه ملی لوئی لومیر"(Ecole nationale supérieure Louis-Lumière) را کسب کرد و به دلیل گسترش فعالیتهایش در سال 1989 به شهر "مارن لاواله"(Marne la Vallée) انتقال یافت.
مدرسه عالی لوئی لومیر از آغازین روزهای تاسیس، تربیت عوامل فنی سینما را هدف اصلیاش قرار داد و هیچگاه در اندیشه تربیت کارگردان و یا بازیگر نبود. به همین دلیل، همگام با گسترش سینمای فرانسه ضرورت وجود مرکزی برای آموزش در زمینههای یاد شده احساس میشد. با پایان جنگ دوم جهانی و آزادی فرانسه، مارسل هربیه، از سوی دولت ماموریت یافت مرکزی فراگیر برای آموزشهای سینمایی تاسیس کند. هربیه این مرکز را "انستیتوی مطالعات عالی سینما"(L'Institut des hautes études cinématographiques (IDHEC)) مشهور به ایدهک نامید. این موسسه با هدف تربیت کارگردان، بازیگر و دیگر عوامل فنی و هنری ساخت فیلم تشکیل شد. اساتید این مرکز را سینماگران حرفهای تشکیل میدادند و آموزشها به گونهای بود که دانشجویان عملا سینماگری را تجربه میکردند. این موسسه غیردولتی از حمایتهای مرکز امور سینمایی برخوردار شد و مورد استقبال فراوان قرار گرفت. تا سال 1985، بیش از 1400 دانشجوی فرانسوی و خارجی در این موسسه آموزش دیدند و به جمع سینماگران پیوستند. سینماگران سرشناس و بزرگ فرانسوی در این مدرسه به انتقال تجربیاتشان پرداختند و همین امر به شهرت جهانی این مرکز افزود.
این موسسه به رغم موفقیتهایش با مشکلات مالی فراوان مواجه شد و دوران افولش آغاز شد. هنگامی ژاک لانگ، وزیر فرهنگ وقت روی کار آمد که ایدهک دوران بحرانی را میگذراند. ژاک لانگ با دعوت از چهرههای سرشناس این عرصه، بازسازی مرکز آموزش سینمایی را در دستور کار خود قرار داد. گروهی از سینماگران برجسته ماموریت یافتند مرکز جدید آموزشی سینمایی را راهاندازی کنند. مرکز امور سینمایی ( س.ان.س) نیز مامور شد امکانات لازم را برای تاسیس این مرکز فراهم کند. این موسسه در آغاز "انستیتوی ملی تصویر و صدا"(École Nationale Supérieure des Métiers de l'Image et du Son) نام گرفت ولی بعد به "بنیاد اروپایی حرفههای تصویر و صدا" (Fondation Européenne pour les Métiers de l’Image et du Son FEMIS)تغییر نام داد که به اختصار "فمیس" نامیده میشود. اگر چه نام این مرکز تغییر مختصری کرد و به "مدرسه عالی ملی حرفههای تصویر و صدا" تبدیل شد، نام اختصاری فمیس همچنان بر روی این موسسه باقی ماند.
مدرسه عالی سینمایی فمیس با استقبال زیادی روبه رو شد و دانشجویان بسیاری در فرانسه و کشورهای دیگر خواستار تحصیل در این مدرسه سینمایی شدند. از ویژگیهای این مدرسه عالی، کارگاهی بودن دورههای آموزشی است. در این مدرسه رشتههای گوناگون سینمایی از کارگردانی گرفته تا امور فنی و بازیگری آموزش داده میشود. آموزشگران هم از سینماگران حرفهای در رشتههای مختلف سینمایی هستند و فارغالتحصیلان آن به جمع اهالی سینما میپیوندند.
در کنار مراکز حرفهای آموزش، چندی است که آموزش سینما مفهومی تازهتر یافته است. دستاندرکاران امور سینمایی به درستی دریافتند که راه گسترش سینما فقط تربیت بازیگر و عوامل تولید نیست و همدوش با این مهم مردم نیز سینما رفتن و فیلم دیدن را بیاموزند. به همین دلیل، مرکز امور سینمایی آموزش فیلم دیدن و رفتن به سینما را نیز در دستور کار خود قرار داده است. بدین ترتیب، هر سال برنامههای آموزشی ویژهای برای دانش آموزان مدارس ابتدایی و راهنمایی پیشبینی میشود و هزاران نفر از کودکان و نوجوانان چگونه فیلم دیدن را میآموزند. این برنامه در سطوح مدارس ابتدایی 87 دپارتمان و 365 هزار دانش آموز را با عنوان "مدرسه و سینما" و 88 دپارتمان و 450 هزار دانش آموز را با عنوان "مدرسه راهنمایی و سینمایی" تحت پوشش قرار داده و 35/1 ورودی به سینما را ثبت کرده است. برنامه "دبیرستان و سینما" 200 هزار دبیرستان و 400 هزار دبیرستانی را با سینمای هنری آشنا کرده است. مرکز امور سینمایی یازده قطب آموزشی را در مناطق مختلف ایجاد کرد. این قطبها برنامهریزی و اجرای آموزشها را عهده دارند. امروز سینمای فرانسه مرهون این ابتکار است و سالنهای سینما میوهچین این دورههای تازه آموزشی در مدارس هستند. کارگروه ویژهای هر سال تعدادی از فیلمهای برجسته و قوی را برای آموزش در دورههای مختلف آموزشی برمیگزیند و در مناطق مختلف، معلمانی برای همراهی دانش آموزان به سینما و سپس برگزاری کارگاههای لازم برای تحلیل آنها آموزش میبینند. هر سال دانش آموزان فرانسوی در کنار دروس دیگر، سینما رفتن، فیلم دیدن و نقد و بررسی فیلم را میآموزند. بیتردید این اقدام تاثیر شگرفی در افزایش تعداد سینما دوستان داشته و عملا موفقیت خود را نشان داده است.[۱۸]
جشنوارههای بینالمللی سینما در فرانسه
هر هفته یک جشنواره فیلم در مكانی در فرانسه برگزار میشود. این کشورش ضلعی میتواند به سازماندهی بیش از 160 جشنواره در هر سال افتخار کند. برخی ازجشنوارهها مانند جشنواره کن یا جشنواره کلرمون فران دارای اعتبار جهانی هستند. برخی از جشنوارههای بینالمللی نیز مانند جشنواره سینمای آمریکا در دوویل، سینمای ایتالیا در انسی، سینمای بریتانیا در دینارد و یا سینمای آسیا در وسول احترام برانگیز هستند. نقش جشنوارهها دو برابر است. آنها میتوانند همزمان با کشف استعدادها، فیلمهای برنده را نیز معرفی کنند.
پویایی بخش جشنوارهای فرانسه نشان میدهد که سنت سینما دوستی در این کشور از سابقهای دیرینه برخوردار است و سیاستهای فرهنگی حمایت از تصویر همچون ایجاد کلوپهای سینمایی توسط آندره مالرو، نخستین وزیر فرهنگ در سال 1959 نیز در این پویایی دخیل بوده است. جشنوارهای که بیشترین اعتبار در جهان را دارد، برخورد هزاران فلش درخشنده، فرش قرمز معروف با 24 پله ورود به جشنواره به یقین جشنواره کن در کوت دازور(Le festival de Cannes - Côte d'Azur) است.
جشنواره کن با توجه به تخصصی بودنش در حوزه سینما به فیلمهای فرهنگی جایزه میدهد. جشنواره سینمای آمریکا هر سال در مرکز بینالمللی دوویل(Festival du cinéma américain de Deauville)، در منطقه نورماندی، نخستین جمعه ماه سپتامبر تا یکشنبه هفته بعد برگزار میشود. از زمان شروع به کار این جشنواره تا کنون، کشف استعدادهای جدید، همواره با همان موفقیت، انگیزه، شور و هیجان اولیه ادامه دارد. ستارگان معروف سینمای آمریکا مانند رابرت دنیرو، جرج کلونی، کلینت ایستوود، شارون استون، هریسون فورد میهمان این جشنواره بودهاند. به مناسبت 37 دوره برگزاری این جشنواره بیش از 100 فیلم به مردم نشان داده شده است.
جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه "کلرمون فران"(Festival international du court-métrage de Clermont-Ferrand)در مرکز فرانسه، به سهم خود و بدون شک بزرگترین رویداد مختص فیلمهای کوتاه در جهان است. در برنامه اين جشنواره بیش از 400 فیلم کوتاه از قارههای مختلف به رقابت میپردازند. اعلام اسامی برندگان فیلم، به شدت در سرنوشت فیلمها تاثیرگذار است. جشنواره کلرمون فران در سال 1982 تاسیس شد و توانست کارگردانان صاحب نامی مثل سدریک کلاپیش، برونو پودالیدس و ژان پیر ژونه را کشف و معرفی کند که این افراد بعدها کارگردانان موفق فیلمهای بلند شدند. محل نشست همه دوستداران انیمیشن، جشنواره بینالمللی فیلم انیمیشن انسی در منطقه رون - آلپ است. سینمای آسیا در یک دوره رشد سریعی داشته و جوایز متعدد سبب شد تا از بازیگران، کارگردانان و فیلمها تجلیل شود.
جشنواره بینالمللی سینمای آسیا در وسول(Vesoul: Festival international des cinémas d'Asie)، در شرق فرانسه، تلاقی بین تصاویر، زبانها و فرهنگها را برجسته کرد. فلسفه این رویداد سینمایی از زمان آغاز به کارش در سال 1995 را میتوان به شرح زیر خلاصه کرد:
آسیا را به صورت گسترده، از شرق نزدیک تا شرق دور، مورد تامل قرار دهید و سعی کنید بدون پیشین ذهنیت داشتن، تمام ابعاد آن را نشان دهید. جشنواره بینالمللی فیلم لاروشل(Festival international du film de La Rochelle)در منطقه پوآتو - شارانت، فیلمهای مربوط به پنج قاره را به مخاطب مشتاق در اوایل تابستان عرضه میکند. این جشنواره در سال 1973 تاسیس شده است و هر سال توسط یک شب زندهداری نمادین از پنج فیلم به نشانه پنج قاره، پس از صرف صبحانه در بندر قدیمی، در سپیده دم به پایان میرسد.
در ماه نوامبر، شهر نانت شاهد یکی از معتبرترین جشنوارههای سینما در جهان به نام «جشنواره سه قاره»(Festival des trois continents) است. وجه تسمیه نام این جشنواره این است که به معرفی آثار سینمای سه قارهی آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی میپردازد[۱۹].
با توجه به اهميت جشنواره كن و سزار، در زير اين دو جشنواره به طور مستقل تشريح میشوند:
جشنواره بينالمللی كن
شهر کن
در منطقهای موسوم به «كوت دازور» (ساحل لاجوردی) درجنوب فرانسه و ساحل دریایی مدیترانه قرار گرفته است. كن در قرون وسطی وابسته به خاندان سلطنتی لرن بود و تا ابتدای قرن نوزدهم به شكل یك دهكده كوچک كشاورزی و ماهیگیری باقی ماند. در سال 1834 لرد هنری پیتر بروهام انگلیسی در طی یک دیدار از این دهكده مجذوب زیباییها و طبیعت منطقه و موجب سفر خانوادههای متمول انگلیسی و فرانسوی برای گذراندن تعطیلات شد. با سرازیر شدن توریستها به كن، این شهر بهسرعت رشد كرد و درچند دهه اخیر برگزاری جشنواره فیلم كن( Festival international de Cannes)شهرتی جهانی برای این شهر به همراه آورده است. جدا ازجشنواره كن، رویدادهای مختلفی مانند میدم (بازار بينالمللی برای اقتصاد موسیقی)Le MIDEM pour Marché international du disque et de( l'édition musicale)، میپیم (بازار بینالمللی معاملات مستقلات و مسكن)(Le MIPIM (Marché international des professionnels de l’immobilier)) و نمایشگاه جهانی كالاهای بدون مالیات در طول سال اهمیتی دوچندان به كن داده است.
تاریخچه جشنواره كن
جشنواره بینالمللی فیلم كن اكنون بهعنوان مهمترین رویداد سینمایی و حتی هنری جهان در شهری كوچک درجنوب فرانسه برگزار میشود و پیدایش این جشنواره خود داستانی جذاب است. جشنواره «ونیز» از سال 1932 آغاز و مركز توجه سینماگران و سینمادوستان شد، اما زمانه، دوران استیلای فاشیسم در ایتالیا بود. در سال 1938 و در اوج فاشیسم موسولینی، مسئولان جشنواره ونیز برخلاف نظر تماشاگران و حتی هیات داوری، فیلم ضدجنگ «توهم بزرگ» ساخته ژانرنوآر را نادیده گرفته و جایزه بزرگ جشنواره را بهطور مشترک به دو فیلم از آلمان و ایتالیا اعطا كردند. این اتفاق حتی منجر به استعفای اعضای انگلیسی و آمریكایی هیات داوران شد، اما مسئولین فرهنگی دولت «موسولینی» تاب اعطای جایزه به توهم بزرگ را كه بنا بهگفته گوبلز، «دشمن سینمایی درجه یک» لقب گرفته بود را نداشتند. این حركت ونیز موجب تولد جشنواره كن شد و گروهی از سینماگران و منتقدین فرانسوی، دولت آن كشور را تحت فشار برپایی یک جشنواره فیلم قرار دادند كه در راس آنان فیلیپ ارلانژه(Philippe Erlanger)، روبر فاورله بره(Robert Favre Le Bret) (كه تا سالها مدیریت جشنواره كن را برعهده داشت) و لویی لومیر این حركت را راهبری میكردند. سرانجام دولت فرانسه به برپایی جشنواره رای موافق داد و بر سر مكان برگزاری بحثهای مختلفی درگرفت كه نهایتا بین دوشهر بیاریتز در ساحل اقیانوس اطلس و كن در دریای مدیترانه، شهر كن انتخاب شد و دلیل ناگفته این انتخاب نه به آبوهوا و طبیعت منطقه كه موافقت مقامات شهرداری كن برای ساخت محلی خاص جشنواره بود.
اولین دوره «جشنواره بینالمللی فیلم» در روز اول سپتامبر 1939 آغاز شد و دلیل انتخاب این زمان، استدلال مسئولین شهر برای طولانیتر كردن فصل توریستی برای دو هفته بیشتر در ابتدای پاییز بود. اما جشنواره كن تنها روز افتتاحیه خود را دید چرا كه در روز دوم سپتامبر و آغاز جنگ جهانیدوم، جشنواره بهمدت هفت سال تعطیل شد. در روز 20سپتامبر 1946، اولین دوره واقعی جشنواره كن بار دیگر در همان شهر و بنا بر قول همچنان باقیمانده مقامات شهر برای ساخت كاخ جشنواره و باحمایت دو وزارت امورخارجه و آموزشوپرورش فرانسه برگزار شد.
لویی لومیر 82ساله ریاست هیات داوران را بهعهده گرفت و جشنواره، 11 فیلم را شایسته دریافت جایزه بزرگ جشنواره دانست. از سال بعد مركز ملی سینمای فرانسه عهدهدار هماهنگی انتخاب فیلم شد و در آن دوران فیلمهای ارائه شده از كشورهای صاحب سینما، بدون انتخاب از طرف مقامات جشنواره در این رویداد به نمایش گذاشته میشد. علیرغم مشكلات مالی كه حتی مانع برگزاری جشنواره درسال 1950 شد، مقامات كن به قول خود عمل كرده و كاخ كروازت از سال 1952 محل برگزاری جشنواره شد و این مكان هم اكنون محل هتل نوگاهیلتون(Noga Hilton) كن است كه بخش پانزده روز كارگردانان در آن برگزار میشود. زمان جشنواره كن در دهه پنجاه به فصل بهار تغییر پیدا كرد كه دلیل آن در رقابت با جشنوارههای برلین و ونیز و دریافت فیلمهای مطرح سینمایی جهان و نیز بهدلیل فصل توریستی ارزیابی شد. در سال 1954، سوزان لازون جواهرساز پاریسی پیشنهاد استفاده از برگ نخل را كه دیگر سمبل شهر و جشنواره شده بود را بهعنوان جایزه داد كه با طرحی از ژانكوكتو، جایزه نخل طلا جایگزین جایزه بزرگ جشنواره از سال 1955 شد و البته جایزه نخلطلای فعلی كن با طرحی از كارولین شوفل _ گروزی مدیر شوپارد(Caroline Gruosi-Scheufele, présidente de la joaillerie suisse Chopard) از سال 1997 به برندگان اول جشنواره اعطا میشود.
جشنواره كن از ابتدا محل جولان ستارهها و نامهای بزرگ هنر سینما بود و حتی تماشاگران جشنواره نیز عمدتا جهت دیدار این ستارگان و حضور در میهمانیهای پر زرق و برق جشنواره در هتلها و ویلاها به كن سفر میكردند، اما بهتدریج صنعت سینما، وجه اقتصادی خود را نیز بر جشنواره تحمیل كرد و درسال 1959، باحضور ده شركتكننده و برپایی یک پرده كن بر پشت بام كاخ جشنواره، اولین بازار فیلم كن نیز شكل گرفت و از سال 1961 این بازار بخش رسمی از جشنواره بینالمللی فیلم كن شد.
حضور چند باره نامهای آشنا و كارگردانهای صاحب نام در كن انتقاداتی را موجب شد و ژرژ سادول(Georges Sadoul) منتقد و مورخ معروف فرانسوی، «بخش هفته بینالمللی منتقدین» را از سال 1962 جهت معرفی استعدادهای جدید و خاص فیلمهای اول و یا دوم یک كارگردان ایجاد كرد.
در سال 1968، آندره مالرو، وزیر فرهنگ وقت فرانسه اقدام بهاخراج هانری لانگلوا مدیر محبوب سینماتک فرانسه كرد و این عمل موجب واكنش جمعی از سینماگران فرانسوی درجشنواره همان سال شد. لوییمال و رومن پولانسكی بلافاصله از هیات داوری استعفا دادند و فرانسوآ تروفو و ژان لوک گدار رهبری گروهی دیگر از فیلمسازان موج نو فرانسه را دراعتراض به این اقدام داشتند. این گروه خود را از پرده سینمای جشنواره آویزان و موجب تعطیلی جشنواره درسال 1968 شدند! این حركات موجب عقبنشینی آندره مالرو و ابقای هانری لانگلوا شد، اما جشنواره كن دیگر به تعطیلی كشیده شده بود. گروه دیگر از فیلمسازان فرانسوی اعتقاد داشتند كه جشنواره كن بهعنوان یک محل برای مناقشات سیاسی از طرف تروفو و گدار مورد سوءاستفاده قرار گرفته است و همراه با گروهی دیگر از فیلمسازان انجمن كارگردانهای فیلم را تشكیل و دومین بخش جنبی كن با عنوان «پانزده روز كارگردانها» یا «دوهفته كارگردانها» از سال 1969 شكل گرفت. جالب آنكه وجهتسمیه این بخش به پانزده روز برگزاری جشنواره برمیگشت كه بعدها 12روز كاهش پیدا كرد اما عنوان این بخش تغییری نكرد.
از سال 1972 مسئولین جشنواره تصمیم به تشكیل هیات انتخاب جهت گزینش نهایی فیلمها گرفتند و پیش از آن فیلمها توسط نمایندگان جشنواره در كشورهای مختلف انتخاب میشدند. موریس بسی(Maurice Bessy) درسال 1975 تصمیم به اضافهكردن سهبخش غیررقابتی به بخش مسابقه رسمی با عنوانهای «چشمان بارور»، «روح زمانه» و «گذشته كامل» گرفت كه با استقبال همگان روبهرو شد، اما این تعدد بخش قدری شرایط انتخاب و نمایش فیلمها را پیچیده كرده و ژیل ژاكوب(Gilles Jacob) دبیر كل جدید كن، هر سه بخش را به یک بخش یعنی نوعی نگاه تغییر داد كه تا امروز نیز پابرجا است.
از سال 1983 كاخ جشنوارهها و كنگرهها در محل قدیمی كازینو زمستانی كن به عنوان محل اصلی جشنواره آغاز به كار كرد و درهمان سال ستارگان و بزرگان سینما به كن دعوت وهریک اثر دستخود را در پیادهرو كنار كاخ بهجا گذاشتند. درسال 1997 و در پنجاهمین دوره جشنواره، تمامی برندگان زنده نخل طلا به جشنواره دعوت شده و یک جایزه ویژه باعنوان «نخل نخلها» نیز به اینگماربرگمان اعطا شد. از سال 1998 و در اعتقاد به اهمیت مدارس سینمایی، ژیل ژاكوب بخش سینه فونداسیون (بنیاد سینما) را خاص فیلمهای ساخته دانشجویان سینما برپا داشت و هماكنون ریاست افتخاری این بنیاد برعهده مارتین اسكورسیزی و عباس كیارستمی است.
از سال 2002، جشنواره بینالمللی فیلم كه عنوان رسمی این رویداد بود به «جشنواره كن» تغییر نام داد و از سال2004 و بنا به پیشنهاد «تیری فرمو»(Thierry Frémaux) دبیر هنری جشنواره بخش «كلاسیکهای كن» راهاندازی شد. سال 2005 نیز شاهد برپایی بخش جدید دیگری باعنوان «تمام سینماهای دنیا» شد كه ویژه سینمای ملی كشورهایی است كه تولیداتشان كمتر امكان عرضه بینالمللی را دارد.
جشنواره اكنون با بودجه 20میلیون یورویی خود كه نیمی از آن از وزارت فرهنگ و نیمی دیگر از طرف شهر كن تامین میشود، هرساله حدود 2000 فیلم بلند سینمایی را از 100كشور جهان جهت گزینش مورد بازبینی قرار میدهد. این رویداد، تقویم تولید فیلم در كشورهای مختلف را تغییر داده بهگونهای كه تهیهكنندگان آثار خود را همواره برای ارائه به هیات انتخاب جشنواره كن آماده میكنند. حضور یک فیلم در جشنواره كن، سرنوشت اقتصادی آن را تغییر داده و دروازههای موفقیت فرهنگی وتجاری را به روی آن باز میكند. كن هفتاد هزار نفری هرساله و در زمان جشنواره و بنا به آماری غیررسمی میزبان بیش از پنجاههزار میهمان است كه حداقل نیمی از آنان را دستاندركاران حرفهای سینما و نمایندگان رسانههای جمعی تشكیل میدهند. تنها در بازار فیلم كن بیش از دوهزار شركت و عرضهكننده و پخشكننده فیلم حضور دارند. [۲۰]
جشنواره سزار
جشنواره سينمايی سزار (César du cinéma français ) اسکار سینمای فرانسه در 1976 بر اساس مدل آمريكايی اسكار، با هدف تجليل از بهترينهای سينمای فرانسه ايجاد شد. متخصصين سينما و شيفتگان هنر هفتم برای شناختن كسانی كه جوايز سزار را میربايند و معرفی نسل جديدی از هنرمندان سينمای فرانسه، در هر سال منتظر لحظهی مقدر میمانند.
ژرژ کراون در سال 1974 آکادمی علوم و هنرهای سينمايی فرانسه و يک سال بعد جوايز سزار را راهاندازی کرد که معادل فرانسوی جوايز اسکار است و هر سال دستاوردهای سينمای اين کشور را مورد تقدير قرار میدهد.
کراون در محافل صنعت سينمای فرانسه به خاطر توانايیهای خود به عنوان يک تهيهكننده، متصدی تبليغات و دوست ستارههای سينما شهرت داشت. او از دوران جوانی شيفته جوايز اسکار در هاليوود بود و سالها بعد معادل فرانسوی اين جوايز را در شرايطی پايهگذاری کرد که سزار بالداسينی مجسمهساز اهل مارسی مناسبترين حالت را برای تنديس اين جوايز طراحی کرد و نام خود را نيز به آن داد.
نخستين جشنواره به نام شب سزار درسوم آوريل 1976در كاخ كنگره پاريس به رياست ژان گابن چند ماه قبل از فوتش صورت گرفت. در اين دوره 13 جايزه اهدا شد ولی در حال حاضر تعداد آنها به 21 جايزه رسيده است. اين بخشها عبارتند از:جوایز بهترین فیلم، بازیگر زن، بازیگر مرد، کارگردان، فیلمنامه غیراقتباسی، فیلمنامه اقتباسی، فیلم اول، بازیگر زن نقش مکمل، بازیگر مرد نقش مکمل، بازیگر زن آیندهدار، بازیگر مرد آیندهدار، صدا، موسیقی، فیلمبرداری، طراحی صحنه، طراحی لباس، تدوین، فیلم کوتاه، فیلم خارجی، فیلم مستند، فیلم انیمیشن.
رایدهندگان سزار در دو دور رایگيری تعيين میشوند. دوراول برای آمادهسازی نامزدها ( 3يا 5 عنوان با توجه به موضوعات) و دور دوم برای انتخاب برندگان. رأیدهندگان حرفهای حدود 3500 نفر در حال حاضر در 12 شاخه (بازیگران، کارگردانان، نویسندگان، تکنسینها، تولیدکنندگان، توزیعکنندگان، سينمادارها، صادرکنندگان، عوامل هنری، صنایع فنی، مديران بازاريابی و وابستههای مطبوعاتی) حضور دارند. اين جشنواره از سال 2002 در سالن تئاتر دو شاتله پاريس در ماه فوريه هر سال برگزار میشود. سزار 2011 به رياست بازيگر آمريكايی جودی فاستر صورت گرفت.
آکادمی علوم و فناوری سینمای فرانسه در سالهای گذشته تغییراتی نيز در جوایز سزار اعلام کرد که برابر با آن در بخش بهترین فیلم به جای پنج نامزد، هفت فیلم و در بخش بهترین فیلم خارجی نیز به جای پنج فیلم، هفت فیلم برای دریافت جایزه رقابت میکنند. در این بخش دو فیلم، خارجی اما به زبان فرانسه خواهد بود. این تغییرات اجازه میدهد جوایز سزار به شکلی بهتر بازتاب تنوع سینمای فرانسه از یک سو باشد و از سوی دیگر ویترینی بهتر برای تولیدات خارجی فیلمبرداری شده در فرانسه فراهم کند.اين مراسم همواره به عنوان اسكار فرانسوی در نزد دوستداران سينمای فرانسوی زبان شناخته میشود. در اين جشنواره سينمايی، بسياری از هنرمندان با استعداد سينمای فرانسه مورد تجليل و همه گروههای فنی فيلم مورد تقدير قرار میگيرند. نسل جوان هنر هفتم در زير نور پروژكتورها به پيش رانده و به مشاهير متوفی ادای احترام میشود.
لازم به يادآوری است كه قبل از سزار، جشنوارههايی برای تجليل از سينمای فرانسه وجود داشت. ستاره کریستال اهدايی از 1955 تا 1975 يكی از جشنوارههای مطرح بوده است. جایزه بزرگ سينمای فرانسه از 1934 تا 1986 یک فیلم فرانسوی را در سال برنده اعلام میكرد. از سالهای 1950به بعد، به برنده فیلمهای فرانسوی در ماه ژوئن جوايزی اهدا میشد. اما از آنجا كه این جایزه از مشاركت مردمی بیبهره بود، قبل از 1960 محو شد. گفته میشود سزار به دليل تقارناش با مراسم اسكار به نحوی تحت الشعاع آن قرار میگيرد[۲۱][۲۲].
موزه سینمای فرانسه
موزه سینمای فرانسه یک ارگان نیمه خصوصی است که بخش اعظم بودجه آن را دولت فرانسه تامین میکند. ماموریت این مرکز، نگهداری، تعمیر و پخش میراث مشترک سینمایی فرانسه است. این مرکز با بیش از 40000 فیلم و هزاران سند و اشیای مربوط به سینما، بزرگترین پایگاه دادههای جهانی درباره هنر هفتم را تشکیل میدهد.
تاریخچه
تاریخچه فیلم خانه فرانسه، به سال 1935 باز میگردد، زمانی که هانری لانگلوا و ژرژ فرانژو که سالها نسخه قدیمی فیلمها را بازیابی و احیا میکردند، یک کلوپ سینمایی به نام محفل سینما ایجاد کردند تا در آن به نمایش و شناساندن آثار قدیمی بپردازند. سال بعد، فیلم خانه فرانسه با حمایت اخلاقی و مالی پل- اوگوست هارله(Paul-Auguste Harle) پدید آمد. ماموریت این مرکز که زیر نظر هانری لانگلوا اداره میشد، نگهداری از فیلمها، تعمیر و نمایش آنها و نیز آموزش سینمایی به نسلهای جوان بود. وانگهی فیلم خانه، علاوه بر جمعآوری فیلمها، تمام چیزهای مربوط به سینما از قبيل دوربینها، اعلانات، تبلیغات، لباسها و حتی آرایه فیلمها را گردآوری کرد.
در سال 1948، یک سالن نمایش با 60 صندلی و نیز نخستین موزه سینمای هانری لانگ لوا در یک ساختمان سه طبقه واقع در منطقه 8 پاریس گشایش یافت. در همین سالن بود که به خصوص فرانسوا تروفو، ژان لوک گدار، ژاک ریوت، اریک رومر و سوزان شیفمن با یکدیگر ملاقات میکردند. در سال 1955 فیلم خانه به سالنی دیگر با 260 صندلی در منطقه 5 منتقل شد. در سال 1963 این مرکز به لطف حمایت مالی آندره مالرو، وزیر فرهنگ وقت به کاخ شایو انتقال یافت و به مرکزی نیمه خصوصی تبدیل شد. در سال 1968 آندره مالرو تحت فشار وزیر دارایی وقت، مجبور شد مدیریت مرکز را تغییر دهد. بنابراین لانگلوا را از کار برکنار کرد. سپس کارگروهی از کارگردانان فرانسوی برای دفاع از او تشکیل شد و در نهایت به دنبال اعتراضات، هانری لانگلوا دوباره به مدیریت مرکز بازگشت. در سال 1972 نخستین موزه سینما در میدان تروکادروی پاریس افتتاح شد و در سال 1974، هانری لانگلوا به دریافت جایزه اسکار افتخار و سپس جایزه سزار نایل گشت. وی در سال 1977 چشم از جهان فروبست.
در سال 1980 یک سالن نمایش فیلم مربوط به فیلم خانه فرانسه در مرکز ژرژ پمپیدو گشایش یافت. در سال 1981 نیز کوستا گاوراس(Costa-Gavras) به سمت مدیریت فیلمخانه منسوب شد. در سال 1984 وزیر فرهنگ وقت، ژاک لانگ پروژهای را آغاز کرد که تا سال 1996 جانشینان او آن را دنبال کردند: ایجاد یک موسسه بزرگ سینمایی در کاخ توکیو نزدیک میدان تروکادرو. ژان سن ژور در سال 1991 به ریاست مرکز منسوب شد. در آن زمان بود که عرضه آثار هنری هنرمندان دوران مختلف آغاز شد. این امر برای دوستداران سینما امکان ارزیابی اثر یک کارگردان را در تمامیت کارهای او فراهم میآورد. در سال 1977 به دنبال آتشسوزی در بام قصر شایو تمامی آثار موزه، در عرض یک شب تخلیه شد. اگرچه به این آثار آسیبی نرسید اما مکان موزه میبایست تغییر میکرد. سالن نمایش نیز به مدت بیش از یک سال بسته بود. در نوامبر همان سال، سالن دیگری به نام گران بولوار گشایش یافت. در این سالن بود که مرکز فیلمخانه به کند و کاو در میان "قلمرو"های سینمایی جدید پرداخت.
در سال 1998 کاترین تروتمن (Catherine Trautmann) وزیر فرهنگ وقت که تصمیم گرفته بود پروژه تعمیر و بازگشت به کاخ توکیو را رها کند، از تصمیم خود مبنی بر ساخت "خانه سینما" در مرکز فرهنگی آمریکایی سابق واقع در منطقه 12 پاریس خبر داد. ژان شارل تاچلا (Jean-Charles Tacchella) به عنوان ریاست موزه فیلم در سال 2000 انتخاب شد. در سال 2002 ژان ژاک آیاگون(Jean-Jacques Aillagon)، وزیر فرهنگ وقت اعلام کرد موزه سینما و کتابخانه فیلم فرانسه (La Bibliothèque du film ou BiFi) دو موسسهای خواهند بود که در کنار یکدیگر واقع و سپس در خیابان برسی به نام " فیلمخانه فرانسه" در یکدیگر ادغام خواهند شد. در سال 2003 سرژ توبیانا(Serge Toubiana) به دنبال ارائه گزارش خود "تمام خاطره دنیا" به مدیریت کل فیلمخانه منسوب شد.
در سال 2003 تهیهکننده و کارگردان، کلود بری(Claude Berri) به سمت مدیریت موزه تعیین شد. در سال 2005 سالنهای قصر شایو و گران بولوار تعطیل شده و مکان جدید فیلمخانه فرانسه، در خیابان برسی پاریس در ساختمان "مرکز آمریکایی" سابق که با معماری فرانک ژری(Frank Owen Gehry) ساخته شده بود، منتقل شد. این مرکز در ماه سپتامبر همان سال به روی عموم گشایش یافت. از اول ژانویه 2007 فیلمخانه فرانسه با کتابخانه فیلم ادغام شده و از ژوئن همان سال مدیریت آن بر عهده کوستا گاوراس است[۲۳].
عكاسی در فرانسه
تاريخچه
عكاسی نيز همانند تمامی اختراعات، ماحصل كار و كوشش جمعی است كه در بسياری از كشورها و در طی قرون متمادی صورت گرفته است. با وجود اين، اولين تصوير از دنيای بيرون بر روی صفحهای با حساسيت كم برای اولين بار در فرانسه به صورت دائمی نقش بسته است. ژوزف نيسه فور نيپسJoseph Nicéphore Niépce)(۱۷۶۵-۱۸۳۳) ) مخترع عکاسيپی، نخستين عکاس و پدر عکاسی نوين است. نخستين عکس ثبت شده، توسط او عکسبرداری شده و سهم بسزايی در پيشرفت تاريخ عکاسی داشته است. در ايامی كه هدف نهايی نيپس تهيه صفحات چاپی از روی عكسهای گرفته شده توسط دوربين بود، شخص ديگری به نام لوئی ژاک مانده داگِر(Louis-Jacques-Mandé Daguerre) تمام فعاليت و توجه خود را صرف تهيه تصاوير دوربين كرد و بر اثر ملاقات با نيپس كار او به موفقيت گراييد. وی هنرمند و فيزيکدان فرانسوی بود که برای اختراع فرآيند داگرئوتيپ در عکسبرداری شناخته شدهاست.
در 7 ژانويهء سال 1839،فرانسوا دومينک آراگو فرانسوی(Dominique Arago)،در پشت تريبون آکادمی علوم پاريس ايستاد و اولين خبر از اختراع عکاسی را به استحضار همگان رسانيد. بر طبق گزارش آراگو، موفق شده بود که در دوربين اوبسكارا برای گرفتن تصوير از موجودات زنده بر روی ورقهای فلزی،بدون آنکه خود چيزی بر روی آن ترسيم کند،استفاده نمايد.
در 1839 شخصی به نام " هيپوليت بايار "(Hippolyte Bayard) طريقه نگاتيو – پوزيتيو كاغذی را اختراع كرد. در 1846" گوستاو لوگری "(Gustave Le Gray) با استفاده از كاغذ خشک مومی توانسته بود نگاتيوهای شفاف بسيار عالی تهيه كند. در سال 1851 " بلانكارت اورارد "(Louis Blanquart-Evrard) موسسهای برای چاپ عكس بنياد نهاد. او تعداد بیشماری عكس چاپ كرد و آنها را يه شكل آلبوم منتشر ساخت. بدين ترتيب میتوان گفت كه اورارد اولين كسی است كه از روش مكانيزه كردن سيستماتيک روند عكاسی استفاده كرده است.
در سال 1847 " كلود نيپس" پسرعموی نيسفور نيپس روش آلبومين را اختراع كرد. در اين روش، سطح حساس، شيشه و روكش آن نيترات نقره بود، از اسيد گاليک به عنوان داروی ظهور و تيوسولفات سديم به عنوان داروی ثبوت استفاده میشد. هنگام محاصره پاريس در 1870 از روش كلوديون برای ساختن ميكروفيلمهايی برای ارسال اخبار محرمانه در طول خطوط دشمن به وسيله كبوترهای نامهبر استفاده میشد. در اين ايام، تعداد بیشماری از تجربهگران فرانسوی، روشهای مكانيكی مختلفی را برای تكثير عكسها ابداع كردند. در 1878 شخصی به نام " پی ير پتی "(Pierre Lanith Petit) سيستمی برای توليد نقطههای سياه در روش ترام را اختراع كرد. در 1858 " نادار " (Gaspard-Félix Tournachon, dit Nadar)موفق شد به كمک نور چراغ باتری داربونزن، نوردهی فوری و آنی را تجربه كند.
اختراع بزرگ ديگری كه پس از ابداع نيپس صورت گرفت، و فرانسویها همچنان به حق آن را در اختيار خود دارند، اختراع روش عكاسی رنگی بوده است. گابريل ليپمن(Gabriel Lippmann) در طی سخنرانی خود در جلسه 1891 آكادمی علوم، اصول مقدماتی تركيب رنگها را بيان كرده بود. اما عكاسی رنگی در واقع قبلا در 1869 توسط دو نفر به نامهای "شارل كروس"(Charles Cros) و "لوئی دوكو دوهارون" (Louis Ducos Du Hauron )كه به طور مستقل و مجزا از يكديگر فعاليت داشتند، اختراع شده بود. در فوريه همان سال اين دو تجربهگر اصول مقدماتی عكاسی رنگی بر مبنای سه رنگ را اعلام كرده بودند. آنها اولين عكسهای رنگی را تهيه كردند. در 1907 برادران لومير (آگوست و لوئی) صفحات حساس اوتوكروم را كه از روش رنگآميزی به كمک تجمع رنگدانهها سود میجست، ابداع كردند. اين روش سبب شد كه عكاسی رنگی حالت تجارتی پيدا كند.
فرانسه سهم بسزايی در مطالعه عكاسی دارد كه سرانجام منجر به پيدايش سينما شد. اتين ژول ماری(Étienne-Jules Marey) در 1882 تفنگ عكاسی را اختراع كرد. در 1883 ماری در پاريس مركزی برای مطالعه جنبههای مختلف حركت تاسيس كرد و اين همان محلی است كه امروزه هم با نام انستيتو ماری همچنان پابرجا است.
عكاسی در سالهای آغازين رشد خويش عمدتا برای گرفتن تک چهره مورد مصرف داشت. اكثر عكسهای داگر و تايپ پرتره هستند. بعضی از تصاوير باشكوه و چشمگير از شهر پاريس به وسيله اين روش بين سالهای 1840 و 1850 و اكثرا توسط بايار گرفته شدهاند. عكاسی اولين حضور رسمی و همگانی خود را در بخشی از نمايشگاه جهانی سال 1855 پاريس در معرض ديد مردم نهاد. در تمامی اين دوران، عكاسان بيشتر توجه خود را بر تصوير كردن موضوعات به نحو واقعگرايانه متمركز كرده بودند و نتايج حاصل از اين كار از نظر زيبايی و جذابيت چيزی كم نداشت.تک چهرههای باياربسيار متعارف است و از نظر سبک و روش عمومي مشابه كارهای نقاشان معاصر است.برجستهترين پيشگامان اين سبک "نادار" است. نادار به همراه برادرش استوديويی در 1852 تاسيس كرد. وی فردی كنجكاو، مخترع و فعال و دوستدار ژول ورن بود كه در كنار فعاليتهای عكاسی، به دنبال بالنسواری و كسب تجربيات ماجراجويانه بود. پرترههای او که ترسيمکننده اشخاص نامدار است دارای سبکی مشخص و نيرومند بوده و باعث دامن زدن به مباحثاتی در جواب اين سوال بوده که آيا عکاسی را میتوان يک هنر به حساب آورد يا نه؟
در دوران امپراتوری دوم، عکاس ديگری به نام "آندره ديدری"(André Adolphe Eugène Disdéri) با تهيه و چاپ عکسهای مضاعف و قطع کوچک که عنوان کارت ويزيت را يافت، برای خود موفقيت زيادی کسب کرد. اين عکسها آن چنان محبوبيت يافت که ناپلئون سوم ضمن عبور از پاريس، هنگامی که برای جنگ 1859 عازم ايتاليا بود، بدون درنگ در مقابل استاد عکاس توقف کرد تا از او هم در اين لحظه بزرگ و تاريخی عکسی گرفته شود. در پايان جنگ کريمه در 1855 زماني تاريخ عکاسی ورق خورد که عکس فوری از رژه پيروزی ارتش در خيابانهای پاريس گرفته شد. ژويو و روبر دماشی(Robert Demachy) نيز در باب تاثيرات لنز و ايجاد حالت وضوح ملايم در برخی لنزها مطالعات مهمی انجام دادند.در اوايل قرن بيستم افزايش بيش اندازه انجمنهای عکاسی باعث تشويق و گسترش اين تکنيک شد.يکی از عکاسانی که از نظر طبقهبندی در بين همگنانش به عنوان پيشگام سبک و مکتب جديد شهرت دارد اوژن آتژه است. اگر چه کار آتژه هيچگونه موفقيت تجاری به همراه نداشت، ولی عکسهايی که گرفت همگی بدون داشتن تمهيد و جلوه ثبت شده بودند. به استثنای ارزش استنادی که اين عکسها دارا هستند امروزه هنوز هم عکسهای آتژه بسيار خوب به نظر میرسند و زيبايی مستتر در بطن سادگی، به خوبی در آنها ديده میشود. پس از پايان يافتن جنگ جهانی اول، عکاسان بسيار برجسته فرانسه " مادام لور آلبين گبلو "و "امانوئل سوژه"(EMMANUEL SOUGEZ) بودند. "سوژه" اولين کسی بود که مفهوم عکاسی ناب را به فرانسويان آموخت. کارهای او که بهترينشان احتمالا شامل تصاويری است که از اشيا و طبيعت بيجان گرفته شدهاند، به طور ضمنی نشانگر آن هستند که وقتی اين گونه تصاوير را کاملا به دور از اثرات تمهيد گونه و باروتوش نشان دهيم، چقدر واقعيت میتواند زيبا جلوه کند.امروزه در بين کارهای نسل قديمیتر از سويی به رئاليزم مطلق و از سوی ديگر به مکتب سور رئاليستها میرسيم. همچنين مکتبی در ارتباط با عکاسی مطبوعاتی وجود دارد که دستاندرکاران آن تمايل بيشتری برای تصويرگرايی دارند تا مستندسازی. گفتنی است تعدادی از عکاسان کشورهای ديگر مقيم فرانسه نيز تاثيرات قابل ملاحظهای بر عکاسی اين کشور گذاشتهاند.
صنعت عكاسی در فرانسه از رشد و گسترش قابل توجهی برخوردار بوده است.در حال حاضر تقريبا حدود يكصد توليدكننده، عمدتا در حوالی پاريس و ليون هستند كه اكثر آنها به كار تهيه مواد حساس از قبيل كاغذ و فيلم و غيره مشغولاند. تهيه و توليد دوربينهای عكاسی يكی از بخشهای صنعت عكاسی فرانسه را تشكيل میدهد و برخی از شركتها در توليد لنز و يا دوربينهای عكاسی و پروژوكتور از اعتبار بينالمللی برخوردارند.[۲۴]
انجمنهای عکاسی
پاريس در قلب خود قديمیترين مجمع عکاسی جهان "انجمن عکاسی فرانسه" را جای داده است که در سال 1851 با نام "انجمن هليوگرافيک" تاسيس شد و بعدا تغيير نام داد. اين انجمن برجستهترين شخصيتهای عکاسی فرانسه را که هر کدام در زمينههای مختلف عکاسی از قبيل علمی، تکنيکی، صنعتی و هنری متخصص بودند، به دور هم گرد آورده است. همچنين دارای کلکسيونی بسيار عالی از وسايل و عکسهايی است که قدمتشان به روزگاران شروع عکاسی باز میگردد.
صنعت عکاسی فرانسه در بطن شرکتی به نام "سنديکای عمومی صنعت عکاسی " تولد يافت و اکثر اشخاصی که به نوعی با عکاسی سرو کار داشتند، حرفهایها و تاجران اين صنف به "کنفدراسيون عکاسی فرانسه " وابسته بودند. همچنين سنديکای ديگری با نام "انجمن سينمايی"که بعضی از عکاسان حرفهای وابسته به فدراسيون عکاسی فرانسه عضو آن میباشند، مشغول به کار است.انجمنهای غيرحرفهای نيز در داخل "فدراسيون ملی انجمنهای عکاسی فرانسه" که عضوی از " فدراسيون بينالمللی هنر عکاسی" است، جای گرفتهاند. بسياری از اين انجمنها نمايشگاههای بينالمللی بزرگی برگزار میکنند.[۲۵]
نمايشگاههای عکاسی
هر دو سال يک بار نمايشگاهی از وسايل و لوازم عکاسی و همچنين محصولات توليدی در پاريس برگزار میشود. سازمانهای اصلی فرانسوی دستاندرکار تهيه و توليد اين گونه لوازم در کنار نمايندگیهای ساير شرکتهای جهانی در فرانسه، در اين نمايشگاه شرکت میجويند. از سال 1955 اين نمايشگاه که مسائل مربوط به عکاسی و سينما و ساخت لنز را تحت پوشش خود دارد، به طور متناوب در پاريس و در کشورهای خارج برگزار میشود.
نمايشگاه يا سالن ملی فرانسه نيز هر ساله در محل گالری "ماتسار" در کتابخانه ملی برگزار میشود. اين نمايشگاه مختص عکاسان تبعه فرانسه و يا عکاسان مقيم آن کشور بوده و فرصتهايی برای ارزيابی استاندارد عکاسی فرانسه ايجاد میکند. عکسهای ارائه شده در اين نمايشگاه پس از نمايش در پاريس در بسياری از شهرهای بزرگ اين کشور به نمايش در میآيد.
"کوپ دوفرانس" مسابقهای داخلی و در حيطه انجمنهاست که بين بهترين عکسهای به نمايش در آمده در پاريس و شهرهای مختلف اين کشور صورت میگيرد. مرکز بينالمللی عکاسی برگزاری نمايشگاههای بينالمللی را دقيقا هر سه سال يک بار ترتيب میدهد و اين نمايشگاه نيز پس از برگزاری در پاريس در ديگر شهرهای فرانسه به نمايش در میآيد.
مراکز مطالعه و تحقيق
دو سازمان "انستيتوی اپتيک " و " كالج ملی تكنيكی عكاسی و فيلمبرداری" در كار پژوهش وآموزش عكاسی هستند. موزه مدرسه هنرها و كارهای دستی دارای مجموعهای از دوربينهای عكاسی و عكسهای بیشماری از نوع داكر و تايپ است. همچنين عكسهايی در اين مجموعه وجود دارد كه به آغاز پيدايش عكاسی مربوط میشود.موزه محل شالون- سور –سائون(Le musée Nicéphore-Niépce à Chalon-sur-Saône) دارای وسايلی است كه متعلق به نيپس است. اتاق مربوط به تصاوير چاپی ( عكس ) در كتابخانه ملی فرانسه نيز عظيمترين مجموعه عكس دنيا را در خود جای داده كه شامل تعداد بیشماری عكسهای اوليه و مجموعه عكسهای " نادار " است. گفتنی است يک نسخه از تمامی عكسهايی كه چاپ میشوند قانونا بايد به كتابخانه ملی تحويل داده شود و بسياری از عكسهای نمايشگاهها هم به طريق اولی آرشيو میشوند. اين مجموعه روز به روز در حال گسترش است. در اين بخش از كتابخانه میتوان وسيعترين دوره عكسهای تاريخ عكاسی را از نزديک مطالعه كرد.عكسها برای استفاده علاقمندان در اختيار آنان قرار میگيرد و حتی تهيه كپی يا نسخهای از روی آنها نيز امكانپذير است.[۲۶]
انجمن عكاسی فرانسه همچنين دارای مجموعهای از عكسهای تاريخی است كه میتوان با درخواست قبلی آنها را مشاهده كرد.اين انجمن در گالری خود نمايشگاههای عادی نيز برگزار میكند. تعدادی از كتابخانهها دارای بخشهای عكاسی هستند كه برای استفاده عموم آزاد است.
سازمانهای فرانسوی بیشماری در كنار موسسات خصوصی از عكاسی به نحو قابل ملاحظهای استفاده میكنند و در نتيجه باعث پيشرفت آن میشوند. از اين ميان میتوان از مركز ملی پژوهشهای علمی انستيتوی پاستور، موزه تاريخ طبيعی، كميسيون انرژی اتمی، مدرسه پلیتكنيک، رصدخانههای مختلف و دانشگاه سوربون نام برد.
وزارت آموزش و پرورش بخشی برای مطالعات سمعی و بصری تاسيس كرده است كه به عنوان بخشی از انستيتوی آموزش ملی فرانسه مشغول به كار هستند. اين بخش دارای لابراتوار و استوديوهای مخصوص به خود هستند و علاوه بر تهيه عكس، هر نوع پژوهش را برای اهداف آموزشی بر عهده دارد.
در سال 1955 ضمن برگزاری نمايشگاه دو سالانه تصميم گرفته شد كه مركزی بينالمللی برای عكاسی و فيلمبرداری تاسيس شود كه اداره مركزی آن در پاريس باشد. اين مركز از وجود اداره مركزی يونسكو در پاريس سود جسته و همكاری صميمانهای نيز با سازمان ملل دارد. اين مركز علاوه بر برگزاری نمايشگاههای بينالمللی، هر دو سال يک بار كنفرانسهای بينالمللی به طور متناوب در فرانسه و ديگر كشورها برگزار میكند. اين مركز با گردآوری هنرمندان و متخصصان بينالمللی دست به مطالعاتی در موضوعات روانشناسی تصوير و جامعهشناسی از روی آثار عكاسان زده است[۲۷].
فستیوال عكاسی
مهمترین فستیوال بینالمللی فتو ژورنالیسم، " ویزا برای تصویر"، همه ساله در شهر "پرپینیان"(Perpignan )در جنوب فرانسه تشکیل میشود. از این رو جماعتی بزرگ از عکاس- خبرنگاران جهان را به سوی این شهر میکشاند تا با آنچه در دنیا میگذرد و تصاویرش را ندیدهاند، آشنا شوند.
همه ساله فستیوال "فتوژورنالیسم" شهر " پرپینیان" سه "ویزای طلائی" و هفت جایزه به بهترینها اعطا میکند. سه رده "ویزای طلائی" عبارتند از: "ویزای طلائی خبری"، "ویزای طلائی مجلات" و " ویزای طلائی برای یک گزارشگر جوان".
"پاریس عکس" رویداد مهمی برای عکاسی در فرانسه است، كه باشرکت حدود صد گالری و ناشر بینالمللی عکس برگزار میشود و هدفش دادن تصویری گسترده از عکس و عکاسی از قرن نوزدهم به این سو به علاقمندان است. البته درکنار نمایش عکس، دیدارها، کنفرانسها و مسابقاتی نیز انجام خواهد گرفت. کمیته انتخاب این نهاد از 8 گالری مهم عکس تشکیل شده که هم پرتجربه هستند وهم جای خاصی دربازار عکس جهان دارند. پاریس- عکس یکی ازبخشهای رویداد "ماه عکس در پاریس" است که هر دو سال یک بار و در سالهای زوج، درماه نوامبر در این شهر تشکیل میشود[۲۷].
نیز نگاه کنید به
هنر سنگال؛ هنر ژاپن؛ هنر در چین؛ هنر روسیه؛ هنر کانادا؛ هنر کوبا؛ هنر لبنان؛ هنر مصر؛ هنر تونس؛ هنر افغانستان؛ هنر تایلند؛ هنر زیمبابوه؛ هنر اسپانیا؛ هنر سوریه؛ هنر مالی؛ هنر ساحل عاج؛ هنر سیرالئون؛ هنر قطر؛ هنر اوکراین؛ هنر اتیوپی؛ هنر سودان؛ هنر گرجستان؛ هنر تاجیکستان؛ هنر بنگلادش؛ هنر قزاقستان؛ هنر سریلانکا؛ هنر اردن؛ هنر آرژانتین
کتابشناسی
- ↑ رابرتسون ، الک و استیونس ، دنیس ، ترجمه باشی ، بهزاد ، تاریخ جامع موسیقی ، انتشارات آگاه ج ا ، ص.483.
- ↑ صارمی ، کتایون ، دایره المعارف موسیقی جهان ،چاپ اول ، انتشارات پیشرو ،1374،ص.152-153.
- ↑ ایوبی ، حجت اله ، سیاست گذاری فرهنگی در فرانسه ؛ دولت و هنر ، انتشارات سمت ، 1388 ، ص.228.
- ↑ برگرفته از سایت http://www.sharghnewspaper.com/830202/art.htm
- ↑ برگرفته از سایت http://fr.wikipedia.org/wiki/F%C3%AAte_de_la_musique
- ↑ کروین ، میشل ، ترجمه قویمی ، مهوش ، تئاتر نو در فرانسه ، نشر قطره ، ص.166.
- ↑ ایوبی ، حجت اله ، سیاستگذاری فرهنگی در فرانسه ؛ دولت و هنر ، انتشارات سمت ،1388،ص.144.
- ↑ برگرفته از سایت http://www.theater.ir/fa/articles.php?id=12804 مقدمهای بر آسيبشناسس نظام آموزشی تئاتر در ايران با نگاهی به نظام آموزشی تئاتر در فرانسه و معرفی اركان اصلی
- ↑ لوک دوئن،ژان ، ترجمه روبین ، قاسم ، موج نو سینمای فرانسه ، انتشارات نیلوفر،ص.54.
- ↑ ناول-اسمیت، جفری ، تاریخ تحلیلی سینمای جهان ، انتشارات بنیاد سینمایی فرابی ، 1377،ص.683.
- ↑ Chiffres clés 2011 Statistiques de la culture Auteur /Chantal Lacroix /la documentation française/pqge 112
- ↑ برگرفته از سایت http://www.paris.fr/loisirs/paris-loisirs/paris-et-le-cinema/p8358
- ↑ برگرفته از سایت http://www.filmfrance.net/v2/fr/home.cfm?choixmenu=taxcredit
- ↑ برگرفته از سایت http://fr.wikipedia.org/wiki/Unifrance_Films_International
- ↑ نعيمی گورابی، محمد حسين(1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)
- ↑ برگرفته از سایت http://www.hamshahrionline.ir/news-115349.aspx پاريس مركز محصولات مشترک سينمايی
- ↑ نعيمی گورابی، محمد حسين(1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)
- ↑ ایوبی ، حجت اله ، سياستگذاری فرهنگی در فرانسه؛ دولت و هنر،انتشارات سمت ، 1388،ص.180-183
- ↑ نعيمی گورابی، محمد حسين(1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)
- ↑ برگرفته از سایت http://fr.wikipedia.org/wiki/Festival_de_Cannes
- ↑ برگرفته از سایتhttp://fr.wikipedia.org/wiki/C%C3%A9sar_du_cin%C3%A9ma
- ↑ نعيمی گورابی، محمد حسين(1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)
- ↑ نعيمی گورابی، محمد حسين(1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)
- ↑ برگرفته از سایت http://fr.wikipedia.org/wiki/Histoire_de_la_photographie
- ↑ برگرفته از سایت http://en.wikipedia.org/wiki/Soci%C3%A9t%C3%A9_fran%C3%A7aise_de_photographie
- ↑ برگرفته از سایت http://fr.wikipedia.org/wiki/Mus%C3%A9e_Nic%C3%A9phore-Ni%C3%A9pce
- ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ نعيمی گورابی، محمد حسين(1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)