تاریخ دوره باستان سوریه
به طور کلی سوریه در طول تاریخ با مناطق پیرامونی خود؛ اعم از فلسطین، لبنان، اردن، عراق و ترکیه (آناطولی)، سرنوشت مشترکی داشته است؛ این بدان معنی است که هرگاه از موقعیت تاریخی سوریه سخن به میان میآید، مطلب، ممکن است دقیقاً و فقط مربوط به سوریه کنونی نباشد؛ بلکه به اصطلاح، منطقه شامات را باید مد نظر داشت؛ زیرا گاهی؛ خصوصاً در مورد تاریخ باستان، تعیین موقعیت و وضعیت تاریخی و جغرافیایی منطقهای که اکنون سوریه نامیده میشود، دشوار است.
این سرزمین از بدو تاریخ، از سوی اغلب تمدنهای کهنِ دو سوی مدیترانه، تحت تاخت و تاز بوده و در واقع، هیچگاه به طور طولانی مستقل نبوده است. به بیان دیگر، سوریه از همان ابتدا، در یک بحران دائمی امنیتی زیسته است. این سرزمین از طرف شرق مدتها و به تناوب تحت استیلای سومریان، مصریان، حتّاییان، اَکدیان، عموریان، آشوریان، هیتیان، میتانیها و آرامیان بوده است و از طرف غرب موردتهدید مصر، یونان و روم قدیم و جدید.[۱]
بعضی از این مهاجمان، گاهی تمام سوریه را و گاهی بخشی از آن را تحت تصرف درآوردهاند و یا مردم این سرزمین را خراجگذار خویش نمودهاند. البته در این طیف تاریخی، گاهی دولتشهر های[1] مستقلی در بخشهایی از سوریه به صورت منطقهای و به طور نسبی و موقت حیات مستقلی داشتهاند.
نمودار زیر نشان دهنده بازه زمانی این تمدنهای مهاجم است و به فرض این که این اقوام، از بدو تشکیل حکومت خود تا زمان انحطاط، یا سوریه را تحت تصرف داشتند و یا در فکر آن بوده و در حالت نبرد به سربردهاند، این نمودار دورنمایی خوبی از حضور تاریخی سوریه در کشمکشهای قدرتهای منطقهای خواهد بود.
مصر باستان، در تمام مدت حضور تمدنهای دیگر در شرق مدیترانه؛ حتی تمدن سومر که کهن تر از تمدن مصر است، برای همه، یک رقیب جدی و قدرتمند بوده است؛ شاید به همین دلیل است که نه خود سوریه و نه تمدنهای مهاجم شرقی، هیچ گاه نتوانستند استقرار و ثبات سیاسی دائمی را تجربه کنند.
دوران نوسنگی (عصر حجر)
شهر تل اسود (دمشق)
نشانههای تمدن عصر نوسنگی در منطقه شام بسیار است؛ اما از میان آنها تل اسود اهمیت ویزای دارد. که در نزدیکی دمشق در ساحل رودخانه بَردی که از دل شهر عبور میکند، واقع شدهاست. این سایت 5 هکتاری در ناحیه النشابیه از نواحی منطقه «دوما» در ریف دمشق قرار دارد.
اهمیت تل اسود در کشف نشانههایی از تلاش بشر برای اهلی کردن گندم سبز و بسیاری از حیوانات است. وجود چنین نشانههایی این فرضیه را شکل داده است که منطقه هلال خضیب، خاستگاه اصلی گندم در تمدن بشری بوده باشد.
تل اسود
حفاریهای باستانشناسىِ تلالرماد، از نواحى ریف دمشق (قطنا) در 23 کیلومتری جنوب غربی دمشق، نیز سکونت در هزاره هفتم پیش از میلاد را در این منطقه نشان مىدهد.
سومِریان (Sumerian) (5300-1940 پ.م.)
نخستین تمدّن شهری در منطقه تاریخی جنوب میانرودان (جنوب عراق امروزی) بود که به سرعت در دوره «اوروک» (Uruk) (۲۹۰۰–۴۱۰۰ پ.م.) از تمدن سومری که مطابق با پایان دوران «مسسنگی» تا اوایل «عصر مفرغ/ برنز»[4] است، تا مدیترانه گسترش یافت؛ بدین ترتیب، سومریان نخستین قومی بودند که هژمونی سیاسی خود را در منطقه شامات به طور مؤثری گسترش دادند.
شهر حبوبه (Habuba)
از جمله شهرهای سومری است که بر اساس شهر بزرگ سومری در بینالنهرین، «اوروک» ساخته شده است و دورهی اوروک از تاریخ تمدن سومری به همین نام تسمیه شده است. در واقع این شهر یک مستعمره اوروکی محسوب میشود.
حبوبه در کرانه شرقی دریاچه اسد در کنار رود فرات واقع شده است و متأسفانه بخش عمده آن را آب سد فراگرفته است و تنها 10 درصد آن کاوش شده است.
اهمیت محوطه حبوبه در وسعت 18 هکتاری و معماری و دیوارهای دفاعی آن، به ضخامت سه متر با دروازه های متعدد و عظیم، است که در 4500 قبل از میلاد ساخته شده است و یافته های باستان شناسی بیانگر سطح بالای تمدن و معماری آن است.
این شهر گویا بدون هیچ خشونتی به تدریج مترک میشود.[۲]
از جمله شهرهای سومری – اوروکی در این منطقه «تل براک» است که تا چهار هزار سال؛ یعنی تا زمان آشوریان پا برجا بود و حتی در دوره میتانیها پایتخت شده بود؛ اما در نهایت به دست آشوریان نابود میشود. شرح مبسوط این شهر را در کتاب حاضر در بخش تاریخ تمدن میتانیها بخوانید.
بخشی از اشیاء به دست آمده از حفاریهای حبوبه که در موزه برلین به نمایش گذاشته شده است.
تل حموکر
تل حموکر(Hamoukar) یک شهر باستان شناسی تاریخی است که بر اساس داده های باستان شناسان و محققان، قدیمیترین شهر شمال شرقی سوریه است و بیش از 7000 سال قدمت دارد. این شهر باستانی در نزدیکی استان حسکه در مرز عراق در روستای «الحریه» در ناحیه الیعربیه و در منطقه مالکیه واقع شده است.
سفالینههای اوروکی تمدن سومر متأثر از هنر سفال این منطقه بوده است وآثار معماری دروازههای اکدی در آن پیداست.
از دیگر سهرهای سومری سوریه، شهر ماری (Mari) در دیر الزور است که به دلیل رونق ان تا زمان عاموریان، ذیل تمدن عاموری بررسی خواهد شد. مصر و بین النهرین باستان برگرفته از کتاب جامع فرهنگ سوریه(1401)
مصریان (3140-1000 پ.م.)
تمدن مصر باستان در سال ۳۱۴۰ پیش از میلاد شکل گرفت؛ یعنی زمانی که دو قلمروی مصر سفلی و مصر علیا تحت پادشاهی نخستین فرعون (نارمر/ منس)، به وحدت سیاسی رسیدند. دوره میانه اول سلطنت فراعنه مصر در سال ۲۱۳۴ پیش از میلاد، با پیروزی استاندار جنوبی، «اینتف اول» (Sehertawy Intef I) (۲۱۳۴ تا ۲۱۱۸ پیش از میلاد)، علیه دشمنانش آغاز شد. فراعنه این دوره به مناسبت پیروزیهایشان در نوبی، سوریه و فلسطین، کاخها، معابد و بناهای یادبود بزرگی ساختند؛ همچنین، هنگامی که «توتموسیس سوم» (Tuthmosis III) در سال 1425 قبل از میلاد درگذشت ، مصر از «نیا» (Niya) در شمال غربی سوریه تا شاخههای رود نیل در شمال سودان امتداد داشت.[۳]
در سال ۱۲۹۰ پیش از میلاد، «رامسس دوم»، پسر «ستی اول»، بر تخت نشست و فتوحات بسیاری در در مناطق مرکزی و جنوبی سوریه که مصریان در گزارشهای تاریخی «Djadi» نامیده اند، داشت. پس از رامسس دوم، به دلایل متعدد، دوران با شکوه مصر باستان به پایان خود نزدیک و در نهایت، اقتدار مصر بر فلسطین و فینیقیه تضعیف شد.
مداخلات و حملات مصر به منطقه سوریه، منحصر به دوره مصر باستان نیست و تا حال حاضر نیز ادامه دارد و در بخشهای بعدی بدان پرداخته خواهد شد.
شهر کادش
کادش(Kadesh) یا قادش (به معنی قدس و مقدس)، شهری باستانی در شام در نزدیکی سرچشمههای رود عاصی است و مربوط به اواخر عصر برنز. کادش بین سالهای ۱۵۰۰ و ۱۲۸۵ پیش از میلاد تحت تأثیر امپراتوری رو به رشد هیتی قرار داشت و به جهت توسعهای که یافته بود، هدف نظامی بسیاری از فراعنه دودمان هجدهم مصر بود.
رامسس دوم به کادش یورش برد؛ اما شکست خورد؛ ولی در یورش بعدی؛ یعنی «نبرد مگیدو»، شکست هیتیها در کادش، منجر به گسترش هژمونی مصر بر شهر و همچنین بقیه مناطق جنوب سوریه شد.
ویرانههای کادش در در نزدیکی مجاور روستای باستانی «تل النبی مَندو» در فلات جولان در جنوب سوریه امروزی واقع شدهاست.
اَکدیان (akkadian) (۲۵۰۰–۲۳۰۰ پ. م)
قومی سامینژاد بود که در شمال خاک میانرودان و در حوالی بغداد کنونی، میزیست. این قوم ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد در نزاع با سومریان پیروز شدند. سارگون بزرگ، «سارگون دوم» (Sargon II)، از سال ۲۳۳۴ پ. م تسلط خود را از کرمانشاهان تا شام و دریای مدیترانه؛ از طریق شمال سوریه وجنوب آناطولی و کوههای توروس؛ به واسطه اتحاد با دولتشهر های حورانی، گسترش داد و شهرهای سومری؛ مثل تل براک وتل حموکر بازسازی کرد؛ البته این دوره استیلا نباید بیش از یک قرن به طول انجامیده باشد؛ علاوه بر این که از نظر جغرافیایی عرض چندانی نداشت؛ ولی خود را به سواحل مدیترانه رسانده بود[۴].
اَکِدیان ۳۰۰ سال در قدرت باقی ماندند و سرانجام در سال ۱۷۵۰ ق.م. سپاه «کاسیها» (Kassites) به فرماندهی «گانداش» (Gandash) بنیانگذار پادشاهی کاسی، اکد را فتح کرد و به سلطنت سلسله سارگون پایان دادند؛ با این حال، کاسیها حضوری در منطقه سوریه و مدیترانه نداشتند و یا حداقل از منابع محدودی که از ایشان برجای مانده، چنین میتوان نتیجه گرفت. احتملاً سقوط اکد به دست کاسیها، خلأ مناسب قدرت را برای ظهور حتاییان و ورود ایشان به شمال سوریه از آناطولی فراهم آورده است.
دولتشهر پالمیرا
معبد بعل یا بل، دیوار ژامبلیک، بنای دیوکلشین، چشمه بزرگ گوگردی یا چشمه افکا، مقبره الهه بعل، مقبره آتناتان، گور سه برادران، مقبره ژان بلیک، شهر مردگان، کلیساها، قلعه ابن مان، مقبره دیونوسوس، دیوارهای خندق ابوالفرار، تئاتر، مجلس سنا، طاقهای یادبود، معبد بزرگ تدفین و... از بناهای این شهر باستانی هستند.
دولتشهر اورکش (Urkesh)
یکی از شهرهای باستانی سوریه است که آثار آن، در پی حفاریهای «تل موزان» «Tell Mozan» در روستای «جیره موزه» (Girê Moza) میانه جاده آموداقامشلی در استان حسکه در شمال شرقی سوریه و حاشیه تمدنی رودخانه خابور آشکار شد. تل موزان شامل هفت تپه متوالی است که با دیواری احاطه شده است که با چشم قابل مشاهده است. اجرای حفاری منطقه به عهده یک گروه آمریکایی بود و از 1984 تا 2010؛ یعنی شروع بحران سوریه ادامه داشت
«نارام سین» (Naram-Sin)، پادشاه اکد، با تزویج دختر خود به پادشاه اورکش و اتحاد با حوریان که در شمال سوریه شرقی سوریه برای اولین بار مستقر شده بودند، نفوذ خود را در سوریه گسترش میدهد. هوریان بعدها تبدیل به یک امپراتوری بزرگ تر بینالنهرین و شرق مدیترانه میشوند.
در تپه موزان یک بنای استثنایی وجود دارد که در آن زمان، اهمیت ایدئولوژیک داشت؛ حفره عریض و عمیقی که با سنگ هایی دیواره بندی شده است. بر اساس عقاید حوریه ارواح عالم اموات، به درون آن احضار می شدند؛ بدین ترتیب زمزمههای آنها قابل درک و ترجمه میشد.
دولتشهر ابلا (Ebla)
دولتشهری است که در شمال غرب سوریه؛ به واسطه تجارت سومریان و اکدیها، ظهور یافت و سپس گستره آن از شمال به آنتالیا و از جنوب به صحرای سینا و از شرق به جلگه فرات و از غرب به ساحل میانی (مدیترانه) رسید؛ با این حال، تمدن ابلا را «سارگون»، پادشاه اکدی در سال ۲۲۶۰ قبل از میلاد از به پایان رساند؛ اما آموری ها (عموریان) بعد از قرنها این شهر را بازسازی کردند وتا زمان هیتیها پابرجا باقیماند.
این شهر در عملیات حفاری تپه «مردوخ» کشف شد. تپه مردوخ در نزدیکی شهر «سراقب» از استان ادلب سوریه و در مسافتی نزدیک به ۵۵ کیلومتری شهر حلب واقع شدهاست. در بقایای ابلا اولین نشانه از شاخه زیتون که متعلق به ۲۲۰۰ سال قبل از میلاد است، کشف شد و به همین دلیل، سوریه را اولین وطن زیتون مینامند.
فینیقیها (2500-152 پ.م.)
گروهی از کنعانیان سامیتبار بودند که در حوزه دریای مدیترانه میزیستند. کنعانیان پنج طایفه بزرگ بودند: فینیقی ها(Phoenicians)، عموری ها(Amorites)، مُؤابی ها، عبرانی ها و عمونی ها.
فینیقیان پیشه بازرگانی داشتند و مردمی آرام و با فرهنگ بودند. در واقع، فینیقیها با توسعه تجاری، دولتشهر هایی را در سراسر ساحل شرقی مدیترانه تشکیل دادند و بیش از همهی تمدنهای مهاجم توانستند در این منطقه حضور داشته باشند؛ البته هیچ گاه پا را فراتر از سلسله جبال لبنان به طرف مرکز سوریه نگذاشتند؛ زیرا مردمانی دریانورد بودند؛ کما این که گروهی معتقدند که این قوم، اصالتاً از مردمان تمدن «دلمون» (Dilmun)[15] در حاشیه خلیج فارس بوده اند. خط فنیقی را مادر خطهای کنونی میدانند. نامهای العمارنه[16] گزارش می دهند که میانه سالهای 1350-1300 قبل از میلاد، عموریان و هیتیها شهرستانهای فنیقی، به ویژه در شمال سوریه تصرف نمودهاند.
شهر ارواد (Arwad)
اکثر شهرهای فینیقی در حاشیه ساحل مدیترانه در کشور لبنان کنون قرار دارند؛ مثل طرابلس، بیروت و صیدون؛ به جز بعلبک که در شرق لبنان است؛ اما «ارواد» در استان طرسوس، از جمله شهرهای فینیقی است که در حال حاضر در سرزمین سوریه قرار دارد و هنوز هم پابرجا و پر رونق است و از مراکز مهم دریا نوردی سوریه محسوب میشود؛ خصوصاً جزیره ارواد که تنها جزیره مسکونی سوریه است و در حال حاضر تبدیل به گردشگاه دریایی مهمی شده است.
هاتاییان (2400 2000 پ. م.)
مردمانی بودند که در هزاره سوم پیش از میلاد، در ناحیه آناطولی و سوریه ساکن شدند و به زبان متمایز «حتی» صحبت می کردند که نه سامی بود و نه هندواروپایی.
گمان میرود که هاتاییان (Hattians) اولین تمدن شهرنشینی را در آناتولی و شمال سوریه پدید آورده باشند. به همین جهت نام باستانی ترکیه به سرزمین «هاتای» تسمیه شده است.
مهمترین شهر هاتاییان «هتوشش» یا «هاتوسا» (Hattusa) (۱۱۸۰ تا ۱۶۰۰ پ. م) یا «خاتوشا» در «بُغزکوی» ترکیه کنونی کنار رودخانه «هالیس/ خسته» (Halys) باستانی یا «قزل ایرماق» (Kızılırmak) کنونی در کنار شهر «آوانوس» (Avanos) در قلب ترکیه بود که بعدها پایتخت میتانی و هیتیها شد و تغییر نام نیافت.
هاتاها در نهایت در تمدن هیتی ادغام شدند؛ بدینترتیب نفوذ و گسترش این قوم در سوریه، بعد از این ادغام، ذیل گسترش هژمونی هیتی بررسی خواهد شد.
عَموریان / آموریان (20001300 پ.م.)
قومی سامینژاد و سامیزبان و نیمهکوچنشین و کنعانی در دوران باستان بودند. مردم عموری در حدود دو هزار سال پیش از میلاد، از خاستگاه خود که در بیابانهای سوریه، در قسمتهای میانی فرات، قرار داشت، آغاز به مهاجرتهای گسترده به سوی شرق کرده و در میانرودان (بینالنهرین) مستقر شدند؛ در واقع، عموریان/ اموریان نخستین تمدن قدرتمند بومی سوریه بودند که به سرزمین مادری تسلط گستردهای یافتند.
عموریان ابتدا به میانرودان به عنوان سربازِ اجیر و بازرگان وارد شدند؛ اما بعدها توانستند سلسله سوم «اور»را سرنگون کنند. آنها بین ۱۸۰۰ تا ۱۵۰۷ پ.م در میانرودان، دودمانی را بنیاد کردند که به «دودمان اول بابل» شناخته میشود. معروفترین پادشاه این دودمان «اموراپی/حمورابی» (Ammurāpi)[19] بود که قلمروی خود را تا دریای مدیترانه گسترش داد. نمرود نیز از پادشاهان عموری بود و حضرت ابراهیم (ع)، در اواسط دوران تجدید حیات سوم اور ظهور کرد. فرمانروایی عموریها با تاختوتازهای هیتیها در سده سیزدهم پیش از میلاد به پایان رسید.
دولتشهر ماری، تل حریری
ماری(Mari) یکی از دولتشهر های باستانی سومری بود که تاریخ پر نشیب و فرازی در احیا و فروپاشیهای پی در پی داشته است. این شهرک غیر طبیعی و دولت ساخته در قلب بیابان، رگ حیاتی ارتباط عراق و سوریه بوده است و به همین جهت در دوره سومری تأسیس شد. آثار آن امروزه در ۱۱ کیلومتری شمال شهرک «ابوکمال»، در کرانه باختری رود فرات جای باقی است؛ جایی نزدیک به ۱۲۰ کیلومتری جنوب خاوری «دیر الزور». ماری در رقابتی دائمی با ابلا بوده است. اکدیان آن را نابود کردند؛ اما بعدها به حاکمان محلی اجازه بازسازی دادند. بعداز انقراض اکدیان، حکومت محلی قدرت گرفت و کاخهای فراوانی در آن ساخته شد تا این که حمورابی در سال ۱۷۵۹ پیش از میلاد آن را ویران کرد. آخرین شاه آن، «زیمری لیم» (Zimri-Lim) (پادشاهی: 1775–1761 پ.م.) از سلسله «لیم» بود. دولتشهر ماری بعدها در دوره آشوریان رونق گرفت و تا دوره «هلنیستی» حیات داشت؛ اما بعد از آن به تدریج متروک شد.
نقشه جغرافیایی متغیر آن زمان سوریه، تأثیر فراوانی در تشکیل شهرهای کوچک و بزرگ درامتداد ساحل مدیترانه به سمت داخل سوریه و سرزمینهای مجاور میانرودان داشتهاست. دولتشهر ماری بارها قصد توسعه تا مدیترانه ویا حداقل ادعای آن را داشته است؛ اما کنترل دولتشهر های دیگر سوریه برای این حکومت محلی، چندان ساده نبوده است. سیستم حکومتی ماری نه مانند دولتشهر آتن؛ ولی بر پایه مشارکت مردم و بر اساس سیاست گذاریهای پادشاه بنا نهاده شده بود.
این دولتشهر، حضوری پررنگ در مناطق ساحلی رود فرات در سوریه داشت و در فعالیتهای تجاری آن زمان در امتداد رود فرات، از اهمیت فراوانی برخوردار بود. در واقع، شهر ماری بندری بر روی رودخانه فرات بود که به امکانات کشتیرانی در رودخانهها و اسکلههای مخصوص پهلوگیری کشتیهای تجاری، مجهز بود.
دولتشهر اوگاریت
اوگاریت (Ugarit) دولتشهر تمدنی کهنی است که تپههای بازمانده از آن، در منطقه «رأس شمرا» در ۱۲ کیلومتری شمال شهر لاذقیه واقع شده است. هرچند قدمت منطقه رأس شمرا به بیش از ۷۵۰۰ سال قبل از میلاد میرسد و بقایای بیش از ۲۰ دوره تمدنی دیگر در آن منطقه قابل ردگیریاست؛ اما در هزاره دوم قبل از میلاد با گسترش شهرنشینی، تمدن اوگاریت در آن منطقه به وجود آمد. حفاریها نشان از آن دارد که پایتخت اوگاریت، شهری به همین نام و به مساحت ۵۴۲۵ کیلومترمربع، در دو قرن پانزدهم و شانزدهم قبل از میلاد بودهاست.در این تپهها آثار کهنترین الفبای تاریخ به دست آمدهاست.
پیش از آنکه اوگاریت به صورت اتفاقی در سال ۱۹۲۸ میلادی کشف شود، نام این تمدن در نوشتههای تمدن ماری ذکر شده بود و به سفر یکی از پادشاهان ماری بهنام «زمیریلیم» پیشگفته در سال ۱۷۶۵ قبل از میلاد و دیدار او از اوگاریت اشاره شدهاست. زبان اوگاریتی (Ugaritic)، زبان منحصر به فردی است که از روی نوشتههای بر جا مانده در شهر گمشده اوگاریت در سوریه شناخته شدهاست. این زبان، از آن جهت اهمیت دارد که معنای بخش بزرگی از عبارات مشترک، گویشهای ادبی، و اصطلاحاتی را که یهودیت از فرهنگهای گوئیم (ناکلیمی) مجاور به کار برده است، آشکار میکند. اوگاریت تا زمان هیتیها پابرجا بوده است؛ زیرا نام آن در برخی نوشتههای مربوط به هیتیها که در آناتولی ترکیه و سوریه و نامهای تپههای «العمارنه» مصر به دست آمدهاست، ذکر شدهاست. تمدن آشوری برگرفته از کتاب جامع فرهنگ سوریه(1401)
آشوریان (Assyrian) (1800-612)
آشور نام دولتی باستانی است که در شمال میانرودان به پایتختی شهر باستانی «نینوا» قرار داشت و مدتها توانست بر سرزمینهای عراق، فنیقیه (لبنان)، سوریه، فلسطین، مصر، بابل، ایلام و باختر فلات ایران تا خلیج پارس حکمرانی کند تااین که دولتهای ماد و بابل، دولت آشور را شکست دادند.
حکومت «آشور بانی پال» (Ashurbanipal) (پادشاهی 669-625 یا 633 پ.م.) که آخرین فرمانروای مقتدر آشوریان بود، بدون تردید یکی از بزرگترین سازمانهای اداری بود که جهان مدیترانه یا خاور نزدیک تا آن زمان به خود دیده بود و تنها «حمورابی»، پادشاه عموری و «تحوتموس سوم» (Thutmosis III) (پادشاهی ۱۴۷۹–۱۴۲۵)، فرعون مصر، بودند که قبل از آن، بدینگونه دستگاه اداری، آن هم نه شبیه به آن، نزدیک شده بودند و تنها پس از آن، دستگاه اداری هخامنشی پیش از حمله اسکندر بود که توانست با آن برابری کند.
شهرت آشوریها به جنگیدن، خونریزی، ساخت سلاح، سنگتراشی، ساخت جاده و پست است. از ویژگی آشوریها بی رحمی و سنگ دلی آنها نسبت به دشمنان بود. علت آن را باید دو چیز دانست، آشوریها باور داشتن بیرحمی و سنگدلی با دشمنان مورد رضایت خداوند است و ثواب دارد، چنانچه یکی از پادشاهان آشور به دست خود اسرا را کور میکرد و این کار را مورد پسند خدایان میدانست. آشوریها چون جمعیت کمی داشتند برای از دست ندادن سرزمینهای تحت حاکمیت شان که بعدها وسعت زیادی پیدا کرد متوسل به کارهایی میشدند که ملل شکست خورده را ناتوان و در برخی موارد نابود میکردند.
این دولت خونریز تقریباً در تمام مدت حیات خود، با هیتیان و دولتهای میتانی و عموری، کشمکش داشت. در واقع همسایگان آشور که عمری بسیار کمتر از این دولت مهاجم داشتند، تمام دوره وجودی خود را در سایه وحشت از این دولت به سر بردند.
نقشه زیر وضعیت تقریبی مرزهای این چهار دولت به به طور نسبی نشان میدهد. البته این نقشه تنها ناظر به شهرهای مرکزی است و در ادوار مختلف متغیر بوده است؛ به طوری که در زمان پادشاهان مقتدر هر یک از این دولتها، پهنه سرزمینی یکی نسبت به بقیه از مرزهای ایران تا مدیترانه سبقت گرفته و گسترده شده است.
«استرابون» (Strabo) (63 پ.م.24م.) مورخ یونانی، نام این دولتشهر را به سه صورت «Syria» در گویش یونانی، «Assyria» در گویش لاتینی و «Asōristān» در گویش فارسی میانه ثبت کرده است. Syria یا Assyria از ریشه اکدی «Aššur» (آشّور) گرفته شدهاند.
گسترش دولت آشور، در بادی امر، به طور طبیعی، نتیجهای جز ویرانی شهرهای سوریه نداشته است؛ مانند ویرانی «نَقَر» (Naghar) در ساحل خابور و «واشیوکامی»(Washukanni) در حسکه که در سطور بعد، بیشتر از آنها سخن به میان خواهد آمد؛ اما در مقابل، پس از استقرار کامل دولت آشور در هر منطقه، به طور طبیعی، نه تنها عملیات عمرانی در بعضی جاها از سر گرفته شد؛ مانند بازسازی شهر «ماری» که درباره آن، پیشتر حق مطلب ادا شد؛ بلکه تا قبل از تمدن رومی، هیچ یک از اقوام گذشته به اندازه آشوریان در توسعه اقتصادی، سیاسی، هنری و شهری سوریه مؤثر نبوده اند.
میراث فرهنگی و تمدنی آشوریان در سوریه، به نوبه خود، هم موضوع یک برنامه مطالعاتی جداگانه و گسترده است که در حوصله این مقال نمیگنجد و هم نسبت فایده عناوین مستخرج از آن به اندازه بررسی همین عنوان در مورد تمدن رومی واسلامی، قابل ملاحظه و مفید برای موضوع کتاب حاضر نیست.
هیتیان (1750-1180 پ. م.)
هیتیان (Hittites) مردمانی بودند که به زبان هیتی از شاخه «آناتولی»[27] خانواده «هندواروپایی»[28] صحبت میکردند و کشوری پادشاهی در آناتولی (ترکیه امروزی) و میانرودان (بینالنهرین) شمالی و سوریه تأسیس کردند.
هیتیها معروف به مهارتشان در ساختمان و استفاده کردن از ارابه و از پیشروان عصر آهن و ساخت مصنوعات از آهن بودند. پس از ۱۱۸۰ پ. م امپراتوری هیتی در چندین دولتشهر (نوهیتیایی)، مستقل تقسیم شد. نوهیتیایی، دولتشهر هایی بودند که با زبان «لوویان» (Luwian) حرف میزدند و در سوریه عصر آهن، پس از سرنگونی امپراتوری هیتی، سر برآوردند؛ مثل «پالستین» (Palistin) یا «والستین» (Walistin) در شمال غربی سوریه در استان هاتای ترکیه کنونی که بی ارتباط با نام فلسطین کنونی نیست. این دولتشهرها قرنها تا اشغال شدن به دست «کیمریها» (Cimmerians) بر پا بودند؛ یعنی ۱۱۸۰ تا ۷۰۰ پیش از میلاد.
در حدود ۱۴۰۰ پیش از میلاد، از مصنوعات آهنی در قلمرو هیتیها در ارمنستان کنونی استفاده میشد که این به عنوان نخستین شواهد مصرف این عنصر است.
معمولاً هیتیان با هاتاییان اشتباه گرفته میشود. زیرا مهمترین شهر هاتاییان «هاتوسا» (Hattusa) (۱۱۸۰ تا ۱۶۰۰ پ. م) یا «خاتوشا»، به تصرف هیتیها درآمد و بدون تغییر نام، توسعه یافت. در واقع، هیتیها نام خود را از این قوم اقتباس کردهاند؛ درحالی که خاستگاه متفاوتی دارند؛ کما این که زبان هیتی، بر خلاف زبان هاتایی، یک زبان هند و اروپایی است. میتوان گفت که هیتی، تلفظی در زبان سامی و در یک گویش تاریخی از هاتای است.
نخستین رویارویی جدی هیتیها با مصر در سوریه مربوط میشود به پیشرویهای شوپیلولیومای یکم (Shuppiluliuma) در سوریه. پیروزی های پیدرپی شوپیلولیوما در سوریه پس از مرگ«توتعنخآمون» (Tutankhamun) فرعون مصر، به شدت شتاب گرفت. «عنخاسنآمون» (Ankhesenamun) بیوه فرعون، چاره ای اندیشید. نامهای شوپیلولیوما نوشت و از او خواست که به یکی از پسرانش را برای همسری با وی به مصر بفرستد تا فرمانروای مصر شود؛ چرا که فرعون جانشینی ندارد و او نمیخواهد به همسری مردی غیراشراف زاده درآید!
شوپیلولیوما فرستادهای را برای بررسی وضعیت به مصر گسیلداشت. فرستاده گزارش مثبتی داد و شوپیلولیوما برآن شد که از آب گلآلود ماهی بگیرد. شاهزاده «زنّانزا» (Zannanza) (مرگ 1324 پ.م.) به مصر فرستاده شد؛ اما در میانه راه درگذشت و پیوند میان دو کشور باستانی نافرجام ماند.
شوپیلولیوما از این رویداد خشمگین شد و سپاهیانش را واداشت تا سرزمینهای پیرو مصر در کنعان و شمال سوریه را بگیرند؛ ولی از اسیران مصری که به کشور غالب آورده شدند، بیماری طاعون شیوع پیدا کرد و هم شوپپیلولیومای یکم و هم جانشینش ،«آرنوواندای دوم» (Arnuwanda II) (مرگ: 1320 پ.م.)، به این بیماری دچار شدند و مردند. نوه شوپیلولیما، «مواتالی دوم» (Muwatalli IIMuwatalli IIدشاه – 1295: 1295–1272 پ.م.) در ادامه سیاستهای پدر و پدربزرگش مبنی بر فتح سوریه و شام، در نبرد کادش با «رامسس دوم» فرعون مصر به نبرد پرداخت و او را شکست داد که پیشتر توضیح داده شد.
تمدن میتانی (1500-1300 پ.م.)
تمدن میتانی(Mitanni) یکی از تمدنهای باستانی حورانی در غرب ایران و شمال میانرودان و جنوب آناتولی بوده. میتانیها در پی گسترش قلمروشان تا سواحل مدیترانه، از جنوب با مصر هممرز شدند و نبردهایی مابین این دو تمدن شکل گرفت. «حوریان» (Hurrians) از اقوام مُعین هیتیان و میتانیها بودند. هیتیها با این که خود به شدت تحت تأثیر حوریان بودند، میتانیها را حوری میخواندند. حوریان اصالتاً ایرانی، پیشا زردتشتی بودند و ابتدا در کوهپایههای غربی زاگرس و آنجاییکه بعدها مادغربی را تشکیل میداد، همراه قبایل «لولوبیان» (Lullubi) و «گوتیان» (Gutian)[37] و قبایل دیگری که با پادشاهی «عیلامیان» (Elamites) (3200-539 پ.م.) در جنوب غربی ایران، قرابت داشتند، زندگی میکردند.
حوریان یا هوریها عملاً در هزاره دوم ق.م. در همه قسمتهای میانرودان باستانی ساکن گشتند و نقش اساسی در تاریخ هیتیان بازی کردند؛ به طوری که این سرزمینها معروف بود به سرزمین هوریها. بسیاری از آیینهای هوری در آناتولی هیتی یافته شده است. تمدن هوریها در هزاره سوم در آناتولی شرقی نیز در سایه پادشاهی میتانی وجود داشت و آنها بزرگترین و بانفوذترین ملت پادشاهی میتانی محسوب میشدند؛ در واقع میتانیها را هوریان در جنوب ترکیه و شمال سوریه و عراق امروزی گسترش دادند.
پایتخت میتانیها «واشیوکامی» یا «واشیوکانی» (Washukanni) که احتمالاً در زیر تپههای «تل الفخیریه»؛ در حومه «رأس العین» در شمال سوریه (حسکه)؛ کنار رودخانه «خابور» باید باشد که قدمتی 5000 ساله دارد. قرار داشت. میتانیها بعدها پایتخت خود را به طرف غرب انتقال دادند؛ یعنی «بُغازکوی» (Boḡazköy) و «خاتوشا»، پایتخت هاتاییان و هیتیها را انتخاب کردند.
تمدن مصر قرنها بر سر سوریه بزرگ با اقوام شرقی نزاع داشته است. بسیاری از اهرام خشتی مصر به افتخار پیروزهای فراعنه بر دشمنان شرقی و تصرف پیاپی سوریه ساخته شده اند؛ به طور مثال، «توتمس سوم» (Thutmose III) (پادشاهی ۱۴۷۹–۱۴۲۵ پ.م.) به خاورمیانه لشکر کشید و اکثر مناطق سواحل مدیترانه و مرکزی سوریه را تصرف کرد.
درگیری در مرزهای شمال غربی سوریه، بین مصر و میتانی برای چندین نسل ادامه یافت تا اینکه طبق اسناد نامهای العمارنه، یک معاهده صلح بین «آمنهوتپ سوم» (Amenhotep III) (سلطنت: 1391–1353 پ.م.) و «شاه شوترنا دوم» (Shuttarna II) منعقد شد و در نهایت، مرز بین این دو امپراتوری، در نزدیکی «قَطَنا/قتانا» (Qatana) نزدیک ریف دمشق و «کادش»؛ یعنی مرز سوریه و لبنان امروزی قرار گرفت.
تعیین نژاد میتانیها دشوار است؛ اما تمدن میتانی، تحت نفوذ فرهنگ هندو-آریایی بودهاست. کشف سنگ نگار مشهور میتانی که در در بغازکوی (Boḡazköy)، واقع در آناتولی یافته شد که مضمونش صلح پادشاه هیتی و حاکم «میتانی» است، رسیدن موجی از اقوام هندو-ایرانی را به شمال غرب ایران تصدیق میکند؛ زیرا در این سنگ نبشته، خدایان میتانی، «میترا» (Mithra)، «وارونا» (varuṇa)، «ایندرا» (Indra) و «ناسیته» (Nasatya) نامیده شدهاند؛ خدایانی که در «ریگ ودا» (Rigveda)، هم ذکر شدهاست و محتملاً نشان از این دارد که میتانیها دین ودائی داشتهاند.
در قرن سیزدهم قبل از میلاد، هجوم هیتیها از سمت غرب و آشوریان از جنوب، به امپراتوری میتانی پایان داد و این امپراتوری بین دو قدرت فاتح تقسیم شد.
شهر تل براک
تل براک (Tell Brak)یکی از پایتختهای میتانیها بوده است. بقایای آن در حال حاضر، تلی است در ناحیه رودخانه خابور شمالی در نزدیکی روستایی به نام تل براک در استان حسکه. نام اصلی شهر نامشخص است؛ اما در نیمه دوم هزاره سوم پیش از میلاد، این شهر با نام «نَقَر» (Nagar) و بعدها «نَوَر» (Nawar)[44] شناخته میشده است. تل براک در هزاره هفتم پیش از میلاد، به صورت سکونتگاهی کوچک بنیانگذاری شد و در هزاره چهارم به یکی از بزرگترین شهرهای جزیره سوریه تبدیل شد؛ اما در آغاز هزاره سوم پیش از میلاد با پایان دوره اوروک، از وسعت شهر کاسته شد؛ ولی دوباره در حدود ۲۶۰۰ پ. م. گسترش یافت و پایتخت یک پادشاهی منطقهای بود که بر دره رود خابور حکومت میکرد.
نقر در حدود ۲۳۰۰ پ.م. تحت حکومت اکدیان درآمد؛ سپس مدتی به عنوان دولتشهر هوری استقلال داشت. در سده ۱۹ پ.م. دوباره رونق یافت و تحت حکومت دولتهای منطقهای گوناگون قرار گرفت. در حدود ۱۵۰۰ پ.م. از مراکز میتانی بود و در حدود ۱۳۰۰ پ.م. آشوریان نابودش کردند. پس از آن، دیگر هرگز اهمیت سابق خود را بازنیافت و به عنوان یک سکونتگاه کوچک باقی ماند تا این که در میانه دوره عباسی از به کلی ناپدید شد.
آرامیها (1100-800 پ.م.)
واژه آرام از ریشه «رام» (rum) در زبان آرامی، به معنی «بلندی» است.[46] دولت آرامی(Aramean) اتحادیهای از قبایل بدوی سامینژاد آرامیزبان بود که در پیرامون کویر در شرق رود اردن و دریای مرده (بحرالمَیِت) میزیستند. این شبانان چادرنشین و بیابانگرد در واقع، از بومیترین تمدنهایی بودند که بر سوریه حکمفرما شدند؛ در حالی که پا از سوریه نیز بیرون نگذاشتند؛ زیرا علی رغم این که بین قرن ۱۱–۸ پ. م آرام آرام، منطقه بزرگی در مرکز و شمال سوریه را اشغال کردند.؛ اما هیچ نشانهای از حضور ایشان در سواحل مدیترانه یا انطاکیه و بین النهرین نیست[۵].
حکومت آرامی در سوریه بالاخره از دولت آشور شکست خورد...
نخستین دولتشهر آرامی «آرام رحوب» در مجاورت «آرام صوبه» بود. صوبه شهری باستانی است که موقعیت نامعلوم دارد. طبق تورات، در شمال شرقی قلمرو «داود نبی ع» قرار داشت؛ بعضی موقعیت این دو شهر را تقریباً منطقهای بین فرات و دمشق و بعضی تحقیقاً حُمص دانستهاند.
طبق روایات کتب عهد عتیق (تورات) فرمانروایان مقدس بنی اسرائیل، داود و سلیمان نبی علیهما السلام، با حکمرانان رحوب و صوبه نبردهایی داشتهاند و حضور آرامیان در این معادله قدرت و به نفع این دوشهر با مهاجرت از شرق فرات به طرف غرب صورت گرفته است[۶]. احتمالاً پس از آن بوده که واژه آرام به ابتدای نام این دوشهر افزوده شده است؛ کما این که در استعمال این وازه در تسمیه این دو شهر در نسخ مختلف اختلاف هست.[52]
بعضی دولتشهر های آرامی در سوریه عبارتند از:
آرام رحوب (Aram Rehob)، آرام صوبه (Aram Zobah) در حمص، آرام دمشق در دمشق[53]، بیت آگوسی (Bit-Agusi) در حلب، بیت گَبری (Bit-Gabbari) (سمعال) در غازیانتپه ترکیه، حماث (Hamath) در حماه، بیت خلوپی (Bit-Khalupi) و بیت بهیانی (Bit Bahiani) در شرق رودخانه خابور، بیت زمانی (Bit-Zamani) در جنوب شرقی ترکیه منطقه «تورآیدین»، اوسروئن (Osroene) در ادسای ترکیه، پادان آرام (Paddan Aram) در حران ترکیه، بیت هالوپ (Bit-Halupe) در تلاقی خابور و فرات، لوهوتی (Luhuti) در جبله (جنوب حلب)، بیت آدینی (Bit-Adini) در غرب فرات، ماآکا (Maachah) در شرق رود اردن و بسیاری دیگر.
شهر معلولا
شهر مرتفع «معلولا» (Maaloula) از بقایای دولتشهر آرام دمشق است که هنوز آثاری از آن باقی مانده است. معلولا به زبان آرامی یعنی «ورود». شهرت این شهر به دلیل وجود بناهای مذهبی مسیحی و دیگر ابنیه کهن است که سابقه آن به قرن دهم قبل از میلاد مسیح بازمیگردد.
در واقع، معلولا نماد مسیحیت در سوریه محسوب میشود. از ویژگیهای منحصر به فرد معلولا، تنگهها و مغارههای فراوانی است که در دل صخرهها به وجودآمده اند و هر یک به صومعههای راه دارد. ساکنان این شهر هنوز هم از زبان آرامی (سریانی) در کنار عربی در مکالمات روزمره خود استفاده میکنند. این شهر کوچک در شهرستان «القطیفه» از استان ریف دمشق قرار دارد.
نام و تاریخ بسیاری از این آرامشهرها را تنها در کتب عهد عتیق میتوان یافت؛ خصوصاً آنهایی که رابطهای با فرمانروایان مقدس بنی اسرائیل داشتهاند؛ در هر حال، شرح وضعیت تمامی این دولتشهرها که از خود، آثار باستانی مهمی در سوریه برجا گذاشتهاند، در حوصله این کتاب نیست؛ اما در سوریه پژوهی اهمیت بسیار دارد. شاید به جهت همین وضعیت نامتمرکز و بسیار متعدد بودهاست که تاریخ قوم آرامی مانند سایر تمدنهای گذشته کاملاً مشخص نیست؛ در حالی که فرهنگ، زبان وتمدن قدرتمندی داشتند؛ آن قدر که دبیرانوعاً یا آرامی نژاد بودند و یا از فرهنگ و زبان آرامی بهرهمند بودند. بسیاری از واژگان آرامی؛ به عنوان مصطلحات رایج، دخیل در زبان فارسی باستان (کتیبههای هخامنشی) شدهاند. معلولا»، نام کهنشهری است که آثار آن در سوریه هنوز قابل مشاهده است. این شهر تنها تجمع بشری موجود در جهان است که به زبان آرامی تکلم میکنند.[۷]
فرمانروایان مقدس؛ داود و سلیمان نبی علیهما السلام (1020-930پ.م)
کمی بعد از ظهور آرامیان در سوریه، شائول (Saul) (1079-1007) که در قرآن طالوت نامیده شده و پس از او، داود نبی ع و سپس پسرداود، سلیمان نبی ع، در جنوب غربی سوریه (کنعان) با غلبه بر بعضی از اقوام آرامی پیشگفته (آرام رحوب و آرام صوبه) و اقوام دریایی (Sea Peoples)، به قدرت رسیدند.
تاریخ این فرمانروایی که بیشتر متکی به متون دینی قوم یهود است و در قرآن هم اشاراتی بدان شده است، انباشته از روایاتی است که شرح و بسط آن در تاریخ سوریه بزرگ، خارج از موضوع است و جزئیات فراوان و ای بسا متناقضی دارد که محل آن خارج از موضوع کلی کتاب حاضر است. اقوام دریایی جنگجویان ناشناس دریانوردی که احتمالاً آخایایی (Achaean)، تِروایی (Etruscan) یا فِلِسیتی (Philistines) بودند و در قرون ۱۳ و ۱۲پ.م. از جزیره «کرت» (Crete) یا سواحل آناطولی سواحل مدیترانه را درنوردیدند و همانجا ساکن شدند. [54]
دریای اژه در جنوب یونان و غرب ترکیه، مملو از جزایر کوچ وبزرگ است. کرت بزرگترین و جنوبی تری این جزایر است. بخش عمده تمدن یونانی، نتیجه تهاجم ساکن دریانورد این جزایر به سواحل شرقی است؛ به عنوان مثل، میتوان به نبرد مشهور «تِروا» (Troy) و رزمنامه «آشیل» (Achilles) اشاره کرد و یا سفر افسانهای «اودیسیوس» (Odysseus) که «هومر» (Homer)، حماسه سرای یونانی، هر دو را در منظومه دوگانه بزرگ و حماسی خویش (ایلیاد و اودیسه) در قرن هشتم یا هفتم پ.م.، به تصویر کشیده است.
اقوام دریایی در قرن دوازدهم پ.م. به سواحل سوریه تاختند. ابتدا با هیتیها جنگیدند و آنجا را تصرف کردند. سپس کوشیدند تا در زمان دودمان نوزدهم مصر به ویژه در سال هشتم رامسس سوم از دودمان بیستم مصر وارد این سرزمین نیز بشوند یا کنترل آن را در دست بگیرند، اما در تصرف مصر ناموفق بوده و شکست خوردند. رامسس، در 1191 پ.م. توانست آنها را به انقیاد درآورد و خراجگزار نماید.
امپراتوری بابـِل نو (536-539پ.م.)
عبارت امپراتوری بابـِل نو، که به آن امپراتوری کـَلدانی هم گفته میشود به دورهای از تاریخ میانرودان (بینالنهرین) اشاره دارد که از ۶۲۶ پیش از میلاد آغاز شده و تا ۵۳۹ پیش از میلاد ادامه یافت. تمدن بابلی-اکدی که به خاطر شکست خوردن از آشوریها، مدت زیادی بود استقلال خود را از دست داده بود، پس از نابودی آشور، بار دیگر در دوره امپراتوری بابل نو، استقلال خود را بازیافت تا اینکه سرانجام از کوروش بزرگ شکست خورده و بخشی از شاهنشاهی ایران شد.
پیش از آغاز دوره امپراتوری بابل نو، آشوریها به مدت سیصد سال بر بابل فرمانروایی کردند. آشوریها و بابلیها، تقریباً همزبان بوده و به گویشهایی از زبان اَکَدی (از زبانهای سامی) سخن میگفتند. آشوریها مردمی سامینژاد بودند و بابلیها نیز آمیزهای از سامیها و سومریها. آشوربانیپال، واپسین فرمانروای نیرومند آشور، در سال ۶۲۷ پیش از میلاد درگذشت و یک سال پس از مرگ او امپراتوری آشور دچار جنگهای داخلی وحشتناکی شد. بابل نیز تحت هدایت نبوپَلَّسَر علیه آشور سر به شورش گذاشت. نبوپلسر از قوم سامی کَلدانی بود.
کلدانیها اوایل سده نهم پیش از میلاد از شام بهراه افتاده و به جنوب شرق منطقه بابل مهاجرت کردهبودند. کلدانیهای بابل، در ائتلافی به همراه مادها، پارسها، سکاها و کیمریها سرانجام آشوریها را شکست داده و در سال ۶۱۲ پ.م. نینوا، پایتخت آشور را نابود کردند. پایتخت امپراتوری حاکم بر میانرودان و خاور نزدیک پس از آن به شهر بابل منتقل شد. مرکزیت بابل از میانههای سده هیجدهم پیش از میلاد یعنی از زمان حَمورابی از دست رفته بود و این نخستین بار از زمان حمورابی بود که بابل دوباره به پایتختی میرسید. در دوره بابل نو، اقتصاد و کشاورزی در منطقه بهبود یافت و هنر و دانش نیز دورهای از شکوفایی بهخود دید. دوره بابل نو با فرمانروایی نبونعید در ۵۳۹ پ.م. به پایان رسید. در شرق بابل پارسیان روزبهروز نیرومندتر شده و به رهبری کوروش، بابل را نیز فتح کردند.
هخامنشیان (۵۵۰–۳۳۰ پ.م.)
با ظهور سلسلهی هخامنشی، ایران در سیاستهای جهانی آن روزگار، نقشی تعیین کننده یافت. در واقع، کورش دوم مؤسس یک حکومت جهانی بود. کوروش با سپاه پارسی به «سارد» (Sardis) حمله کرد و حکومت «لیدیا» (Lydia) [55]را در 547 پ.م. برانداخت و به دنبال آن به تدریج تا 546 پ.م.، تمام آسیای صغیر و مستعمرات یونانی آناتولی به تصرف هخامنشیان درآمد. او سپس آماده حمله به بابل شد و پس از چند نبرد کوچک، بابل را در 539 پ.م. با وجود برج و بارو و استحکامات فراوانش تسخیر کرد.
کورش خود را «پادشاه بابل» خواند و پس از تأکید بر صلح و آرامش، دستور داد پرستشگاهها را بازسازی کنند. با تسخیر بابل، جز تمام بینالنهرین، سرزمینهای سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز از 539 پ.م. به دست هخامنشیان افتاد. وجود نامهای ایرانی در اسناد اقتصادی سیاسی دیگر زبانهای موجود در قلمرو هخامنشیان، از مصر تا بلخ، بیانگر گستره پهناور واحدهای حاکمیتی این دولت بزرگ است.[56]
کورش کشته شد (530 پ.م.)؛ پس از او، پسرش کمبوجیه (پادشاهی: 530-522 پ.م.) نقشه پدر را برای فتح مصر عملی ساخت (525 پ.م.) و در این راه، از بابلیان و مردمان آن سوی فرات؛ یعنی ساتراپهای غربی؛ مثل سوریه و فینیقیه، کمک گرفت.
بعدها داریوش در غرب امپراتوری، با دشواری رو به رو شد و سپاه او در یونان در محلی به نام «ماراتن» شکست خورد (490 پ.م.). خشایارشا، پس از سرکوب شورشهای مصر و بابل، به یونان لشکر کشید و آتن را متصرف شد، اما نیروی دریایی هخامنشی در تنگه «سالامیس» (Salamis) خسارات فراوان دید (480 پ.م.).
بیشتر جانشینان داریوش اول، تدبیر و لیاقت او را نداشتند و در اواخر پادشاهی داریوش دوم (پادشاهی: 423-404 پ.م.) مصر از ایران جدا شد و 10 هزار جنگجوی یونانی از قلب امپراتوری هخامنشی به سرزمین خود بازگشتند؛ با این حال، مصر در 342 پ.م. در روزگار فرمانروایی اردشیر سوم (حک 359-338 پ.م.) دوباره به امپراتوری پارسیان ملحق شد. در پایان، آخرین پادشاه هخامنشی، داریوش سوم، خود را مجبور به مقابله با اسکندر مقدونی دید. سرانجام اسکندر جسد داریوش را که به دست همراهانش کشته شده بود، در 330 پ.م. نزدیک دامغان کنونی یافت.
سیاست کوروش در سرزمینهای غربی با همه فاتحان قبلی دو تفاوت عمده داشت:
اول این که در روزگاری که قتل و غارت و خونریزی و سختگیری در عقاید، طرز فکر غالب و شیوهی معهود پادشاهان عصر بود، کورش با پرهیز از اینگونه اعمال، شکل تازهای از فرمانروایی را به دنیا عرضه کرد. این سیاست تسامح کورش که بعدها برخی دیگر از پادشاهان هخامنشی نیز آن را دنبال کردند، او را در توسعه امپراتوری و حفظ وحدت آن یاری داد.
دیگر این که هر چند او در سپاه ایران از مردمان سرزمینهای تصرف شده برای تأمین امنیت و توسعه استفاده میکرد؛ اما به آنها اجازه میداد تا جایی که اقتدار سیاسی شاهنشاهی به خطر نیفتد، سازمانهای بومی خویش را حفظ کنند. این سعه صدر واحترام به ملت مغلوب را با توسعههای اقتصادی و عمرانی چاشنی میکرد؛ مثل احداث راه شاهی و تأمین امنیت آن برای سفر و بازرگانی در آن روزگار پر آشوب. البته این بدان معنی نیست که هخامنشیان به طور کامل در توسعه وعمران سرزمینهای تحت استیلا نقش داشتند.
در نظام هخامنشی، مناطق فتح شده، تحت عنوان «ساتراپ» (Satrap) ساماندهی میشدند. ساتراپ یک معادل یونانی ساده و پرکاربرد برای شکل پارسی آن، «خْشَثْرَ پاون» (xšaθrapāwn) در پارسی باستان است که در گویش پهلوی تبدیل به «شَترپان» و در زبان پارسی نو به شکل «شَهربان» درآمده است. در این سامانه، سرزمینهای تحت اشغال غربی به چند ساتراپ که ساتراپی های کوچکتری در دل خود داشتند، تقسیم شد. سرزمین کنونی سوریه در این تقسیم بندی، در چهار ساتراپ آثور، ایبرناری، کیلیکیه و اربابه پراکنده شد که چهارتای آنها ساتراپ اصلی بودند و یکی فرعی. دمشق به عنوان پایتخت بخشهای اصلی سوریه یکی از ساتراپی های کوچک تابع ساتراپ آشور بود.
فهرست ساتراپهای غربی غیر ایرانی هخامنشی و توابع آنها بدین قرار است:
- بابیروش/بابل (Bābiruš)؛ توابع: سیتاکه (Sittacene)و اساگارته (Asagarta)که شامل بینالنهرین؛ یعنی عراق مرکزی کنونی بود؛
- آثورا/آشور (Aθurā)که شامل شمال عراق، شرق آناطولی وجزیره علیای سوریه بود ؛ توابع: ایبرناری (Ebir-nāri) که شامل مرکز سوریه تا سلسله جبال لبنان شرقی و شمال غربی؛ یعنی ادلب و حلب میشد؛ به پایتختی دمشق و کیلیکیه (Cilicia) به پایتختی طرسوس (Tarsos)که شامل لاذقیه و طرسوس در سواحل مدیترانهای سوریه کنونی بود؛
- مودرایه/مصر (Mudrāya)به پایتخت: ممفیس (Memphis)؛ توابع: مصر علیا، به پایتختی ممفیس؛
- پوتایا/لیبی (Putāyā)؛
- کوشیا/نوبیا (Kūšiyā)؛
- اَرَبایه/عربستان (Arabāya) که از جنوب سوریه و بیابان «نَقِب» (Negev) در جنوب فلسطین کنونی، تا شمال حجاز را شامل بود.
بعدها اربابه و کیلیکیه به ایبرناری میپیوندند؛ بدین ترتیب، دمشق در میان تمام دولتشهر های پراکنده آن روزگار، در کانون وحدت سیاسی سرزمین سوریه قرار میگیرد و گسترش مییابد و ژنوم کنونی مملکت سوریه با مدیریت هخامنشی شکل میگیرد. پادشاه فینیقیه (لبنان)، خودمختار؛ اما تحت نظارت دولت مرکزی بود و احتمالاً پادگانهای پارسی هم در نزدیک او مستقر بودند. نظام اداری منعطف هخامنشی در ازای خدماتی که آنها انجام میدادند، از طریق برقراری امنیت در راههای مواصلاتی و استقرار یا گسترش فناوری آبیاری به آنها کمک میکرد. در امور عمرانی تأثیر معماری هخامنشی در بناهای سوریه مشهود است، از جمله ساخت بناهایی سه ضلعی با سقف گنبدی که یک ضلع آن باز و مشرف به حیاط بود و به نام ایوان در سراسر ناحیه رواج دارد.
یونانیان: اسکندر و سلوکیدها (Seleucids) (312-64 پ.م.)
اسکندر سوم مقدونی (۳۵۶ ۳۲۳ پ. م)، توانست تا پیش از رسیدن به سن سیسالگی یکی از بزرگترین امپراتوریهای دنیای باستان را شکل دهد که از دریای یونان تا هیمالیا گسترده بود. او در جنگها شکستناپذیر مینمود.
اسکندر در حمله به سوریه شدت عمل به خرج داد؛ در یک نمونه در صور همه مردانی را که به سن جنگ رسیده بودند از دم تیغ گذراند و زنان و کودکان را نیز به بردگی فروخت؛ با این حال موفقیتها و میراث اسکندر در بسیاری از جوامع و فرهنگها توصیف و تشریح شدهاست. نام او در فرهنگ عوام و خواص از عصر خودش تا به امروز مطرح بودهاست. اسکندر بعد از مصر رو بهسوی سوریه و فنیقیه در جنوب نهاد. او میخواست ناوگان ایران را از پایگاه خویش جدا کند تا بتواند این بخش کارآمد از ارتش ایران را از میان بردارد. او شهرهای شمالی فنیقیه را بدون نبرد تسخیر کرد و «پارمِنیون» را به دمشق فرستاد تا خزانۀ جنگی داریوش را تصرف کند.
او پساز گرفتن «بوبلوس» (جُبَیل امروزی) و «صیدا»، در «صور» با مقاومت روبهرو شد و همه تدابیر محاصره را برای گرفتن شهر بهکار برد؛ ولی مردم صور تا ۷ ماه تسلیم نشدند. درهمینزمان (زمستان ۳۳۳-۳۳۲قم)، ایرانیان از راه خشکی در آسیای صغیر دست به ضد حمله زدند و از راه دریا نیز چند شهر و جزیره را پس گرفتند. گفتهاند که در جریان محاصره صور، داریوش پیشنهاد کرد تا ۰۰۰‘۱۰ تالِنت (تالان) در برابر آزادی خانواده خود بپردازد و همه سرزمینهای غرب فرات را به اسکندر واگذارَد.
گشودن صور در تابستان ۳۳۳ پ.م. بزرگترین پیروزیِ نظامی اسکندر بود. او آنگاه سوریه را به پارمنیون سپرد و خود بهسوی جنوب رفت و بدون برخورد با مقاومتی به غزه رسید. در آنجا دو ماه درگیر مقاومتی سخت شد و در یکی از حملهها، شانهاش زخمیکاری برداشت. در پاییز ۳۳۲ پ.م. به مصر رسید. مصریان او را به داریوش ترجیح دادند و بهعنوان فرعون پذیرفتند. استاندار ایرانی مصر نیز تسلیم شد. اسکندر زمستان هان سال را در مصر گذراند و به تثبیت فرمانروایی خود در آنجا پرداخت.
اسکندر سنتهای فرهنگی و باورهای دینی مصریان را گرامی داشت، فرماندارانی مصری را بهکار گماشت و برای ارتش مصر فرماندهی مقدونی برگزید. او در بخش باختری دلتای نیل، بر کرانۀ دریای مدیترانه، شهر اسکندریه را بنیاد نهاد و آن را پایتخت خود قرار داد.
نسخه سوری رمانس اسکندر، او را در هیئت کشورگشایی مسیحی و آرمانی به تصویر میکشد که به درگاه «خدای احد و راستین» دعا کرد. در مصر، اسکندر به عنوان پسر «نکنتانبوی دوم»، آخرین فرعون پیش از استیلای ایرانیان، به تصویر کشیده شد. پیروزی او بر داریوش، رستگاری مصر دانسته شد و ثابت کرد که همچنان یک مصری بر مصر فرمانروایی خواهد کرد.
پس از مرگ اسکندر در سال 323 پ.م.، فرماندهان سپاه او، برای کنترل کشور مبارزه کردند تا اینکه پس از نبرد «ایپسوس» (301 پ.م.)، «سلوکوس اول نیکاتور» ب(Seleucus I Nicator) (358-281 پ.م.) بخش شمالی را به دست آورد و «بطلمیوس اول سوتر» جنوب (کوئل سوریه) را به دست آورد. این پارتیشن بین سلوکیان و بطلمیوسیان به مدت 100 سال حفظ شد. روش های اداری آنها متفاوت بود. در جنوب بطلمیوسی ها به شهرهای خودمختار موجود، احترام می گذاشتند؛ اما یک سیستم بوروکراتیک بر بقیه کشور تحمیل می کردند و هیچ مستعمره ای ایجاد نمی کردند. سلوکیان شمال را به چهار استان «انطاکیه» ، «سلوکیه پیریا (Pieria)، آپامیا و لائودیسیه تقسیم کردند و بسیاری از شهرستانها و مستعمرات نیز در میان افسران نظامی آنها تأسیس و مدیریت شد؛ مانند هماهنگ بود.
فرمانروایان مقدونیهای دودمان سلوکی خود را «شاه آسیا» و «شاه بزرگ» خواندند و ادعای فرمانروایی بر قلمروی سابق شاهنشاهی هخامنشی در دوره یونانیمآبی را داشتند.
در آغاز، وسعت دولت سلوکید از بلخ و سغد، تا سواحل دریای اژه در آسیای صغیر بود. اینان ۱۵۰ سال، حکومت راندند تااین که در نیمه دوم سده دوم پیش از میلاد، بهسرعت رو به زوال رفته و در سال ۶۴ پ.م. از صحنه تاریخ محو شد. شهرهای یونانی و رومی در سوریه بسیار زیادند. در واقع، هیچ یک از مهاجمان به سوریه به اندازه یونانیان و رومیان در سوریه از خود اثر عمرانی و فرهنگی که از لوازم استیلا بر ملت مغلوب است، برجا ننهادهاند؛ طبیعی هم هست؛ زیرا هر چند سوریه با مدیریت دولت هخامنشی سامان یافت؛ اما بیشترین ثبات سیاسی و حاکمیتی و توسعه عمرانی و فرهنگیاش، مربوط به عصر هلنی است. این تأثیر و تأثر هنوز هم باقی است و علت عمده تفاوت فرهنگی مردم سوریه با دیگر ملتهای عرب است؛ مطلبی که در بخش مربوط بدان پرداخته خواهد شد. کتابهای متعددی نیز اروپاییان در موضوع شهرهای یونانی ورومی سوریه، تحریر نموده اند.
مرکز اصلی فرهنگ یونانی (هلنیستی) در شام، بخشی از مجموعه شهرهایی باستانی در شمال غربی سوریه است که در تاریخ، به «تتراپولیس سِلِؤُکیس/ چهارشهر سلوکوسی» (Tetrapolis Seleukis) شهرت یافتهاست در حال حاضر دو شهراز تتراپولیس (یک شهر یونانی و یک شهر رومی)، در ترکیه کنونی در استانهای انطاکیه و هاتای واقع است و دو شهر دیگر (یک شهر یونانی و یک شهر رومی) در سوریه در استانهای حماه و لاذقیه؛ بدین تفصیل:
- «انطاکیه» (Antioch) که تا سال ۶۳ پ.م.؛ یعنی تا استیلای رومیان، پایتخت امپراتوری سلوکی بود؛
- «سلوکیهی پیریا» (Pieria) ؛ شهری رومی در استان هاتای (ختای) ترکیه، نزدیک مَصَبّ رودخانه عاصی و دریای مدیترانه. پسوند پیریاف نام رومی منطقه هاتای ترکیه است؛ برای تخصیص واژه عمومی سلوکیه (شهر سلوکی)؛
- «آپامیا» (Apameia)؛ پایتخت اسکندر در استان حماه سوریه؛
- «لااودیسه» (Laodiceia)؛ همان لاذقیه؛ یک شهر رومی که مدتی پایتخت سوریه رومی در سرزمینهای شرقی تحت استیلای روم بود.
شهر سلوکی آپامیا
آپامیا(Apameia)/ آفامیا، شهر باستانی به سبک شهرهای یونانی –رومی (هلنیستی) است که در استان حماه سوریه، در 55 کیلومتر شمال غربی شهر حما، سمت راست رودخانه العاصی (Orontes) و مشرف به دره حاصلخیز «الغاب» قرار دارد. آپامیا را اسکندر به عنوان پایتخت حکومت خود ساخت. این شهر یکی از چهار شهر مهم سلوکی در شمال غرب سوریه در دوره استیلای یونان بود. آپامیا عصر رومی نیز کلانشهر و اسقف نشین کلیسای روم (متروپولیتن/ Metropolitan) در استان دوم سوریه در تقسیم بندی رومی بود. این شهر بعدها در قرون وسطی در زمان جنگ های صلیبی، به عنوان شهر پشتیبان نظامی و مذهبی جنگ، اهمیت بیشتری یافت و مقر اصلی کلیسای در حال نبرد شد. در حال حاضر نیز این منطقه، اهمیت ویزهای برای کلیسای کاتولیک دارد؛ هرچند دیگر متروک شده و اصطلاحاً در فرهنگ کلیسا «تایتولار سی» (Titular see)[64] نامیده میشود.
عظمت این شهر باستانی را که تا قرن 13 میلادی پا برجابوده است، از بقایای چشمگیر سایت دو کیلومتر مربعی انباشته از ستونهای بزرگ یونانی آن میتوان دریافت. از این جهت، آپامیا در میان شهرهای یونان باستان بینظیر است؛ همچنین تئاتر رومی بیست هزار نفری آن! آپامیا مانند وضعیت تخت چمشید در کنار شهر پارسه، شاهنشین منطقه بود و بخش مسکونی و تجاری، «سلوکیه اَد بِلوم» (Seleucia ad Belum) بود؛ با جمعیت نیم میلیون نفری، در آن سوی رودخانه، در منطقه «السُقَیلَبیه» (Al-Suqaylabiyah) که مُعَرّب تلفظ اصلی نام شهر است. رومیان، این شهر «سلوکوبِلوس» (Seleucobelus) تلفظ و املا میکردند. در حال حاضر اثری از آن شهر باقی نمانده است.
در طول جنگهای بیزانس (روم شرقی) و ساسانی در اوایل قرن هفتم میلادی، در طلیعه ظهور اسلام، سپاه خسرو دوم، آپامه به طور کامل نابود کرد؛ اما پس از این پیروزی ساسانیان، «هراکلیوس» (Heraclius) (575-641 میلادی) انپراتور روم شرقی (بیزانس)، ایرانیان را شکست داد و در مذاکرهای بین او و سردار خائن ساسانی، «شَهروَراز» (Shahrvaraz)، سوریه به کنترل بیزانس بازگشت.
این همان شکست و پیروزیِ در پی آن است که خداوند با آیات ابتدای سوره روم، خبرش را بر قلب پیامبر اسلام (ص)، چنین وحی نمود:
«غُلِبَتِ الرُّومُ؛ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ؛ فِی بِضْعِ سِنِینَ» ترجمه: رومیان شکست خوردند؛ در نزدیکترین سرزمین و[لى] بعد از شکستشان، در چند سال، به زودى پیروز خواهند گردید. (سوره روم/ آیات 2-4)
از دیگر آثار سلوکی باقی مانده در منطقه شهر آپامیا، قلعه قرون وسطایی «المُضیق» در دشت الغاب کنار رودخانه العاصی در جنوب شرقی شهر «کفرناز/کارناز» و نزدیک روستاهای «الحَوْش» و «حَویجه الصلاه»، بر روی تپه دستسازی است که مسلمانان آن را در قرن دوازدهم، همزمان با فروپاشی آپامیا، بنا کردهاند. هنوز گروهی در این قلعه سکونت دارند و در درگیریهای اخیر سوریه، از مناطق عملیاتی مسلحین بوده است.
اشکانیان/ پارتیها (Parthians) (247پ.م. – 224 م.)
بنیانگذار این سلسله «اَرْشک/ اشک» (Arsaces) (پادشاهی: 247-217 پ.م.) است که در 250 پ.م. با همدستی برادرش «ارشک یا اشک دوم، تیرداد اول» (پادشاهی:211-248 پ. م.) ، با کشتن حکمران سلوکی منطقه «پارت»[67]، «سلوکوس دوم» (Seleucus II) (حکمرانی: 246-225 پ.م.)، قیام خود را آغاز نمود؛ پس از او تیرداد موقعیت پارتیان را تثبیت کرد و در دوران پادشاهان بعدی، پیشروی آنان تا اکباتان (همدان) و حوالی زاگرس، سلوکیان را مجبور به رسمیت شناختن دولت پارت کرد.
اشکانیان در دوران «اشک ششم مهرداد اول» (137-171 پ.م.)، پارس، عیلام و بابل را نیز از سلوکیان باز پس گرفتند. «اشک هشتم مهرداد دوم» ( پادشاهی:123-91 پ.م.) بر «آنیتوخوس دهم» (Antiochus X Eusebes) (مرگ: 83 پ.م.) چیره شد و با سقوط کامل سلوکیان در غرب، توسط «پومپه» (Pompey)[68] (106-48 پ.م.) در سال 64 پ.م.، پارتیان، در مقابل رومیها قرار گرفتند و سرزمینهای شرق مدیترانه و سوریه مدام بین آنها دست به دست میشد؛ با این حال، اشکانیان دو قرن تا زمان شکست پارتیان در «جنگ مهردادی سوم»[69] از پومپه، بر سوریه حکمفرمانی داشتند.
سرانجام این نبردهای متناوب و مستمر، موجبات تضعیف دولت اشکانی رافراهم آورد و دفتر تاریخ اشکانیان نیز با کشته شدن «اردوان پنجم» در «نبرد هرمرزدگان» در جنگ با «اردشیر بابکان» (224م)
اشکانیان خوی شبانی و کوچ داشتند؛ بدین سبب چندان استکباری از خود بروز نمیدادند. آنان مطابق رسم عشایری هر ساله کوچ منظمی داشتند که بر اساس آن پایتخت آنان از «اشکآباد» (عشقآباد) نسا در پارت تا قومس (هکاتوم پیلس/Hecatompylos ) در غرب خراسان و همدان (اکباتان) در ماد و بابل و تیسفون در بین النهرین، تغییر میکرد.
نظام اداری اشکانیان مبتنی بر سیاست عدم تمرکز، حکومت «کَتَگ خدایی/کدخدایی» یا «شاهکی» (ملوک الطوایفی) و دادن اختیار حکمرانی به سران بومی مناطق فتح شده بود که هر کدام تحت نظر شاهنشاه در منطقه خود حکومت میکردند؛ این نظام هم با «نایکجانشینی» پارتیان مناسبت داشت و هم آزمودهای موفق و طولانی در دولتهای هخامنشی و سلوکی بود.
سیاست عدم تمرکز موجب صلح و سازش در مقابل فرهنگها و ادیان مختلف بود؛ در نتیجه پیروان ادیان و آئینهای مختلف از زردشتی، مهرپرستی، زروانی و بودایی، یهودیت و مسیحیت در سرزمینهای امپراتوری اشکانی، برای حفظ و پیروی از افکار و عقایدشان آزاد بودند و از این جهت، پذیرش مدیریت اشکانی، برای ایشان چندان ناخوشایند نبود. در دوران اشکانیان فرهنگ، تمدن و زبان یونانی (هلنی) متأثر از حضور طولانی یونانیان پس از حمله اسکندر (330 پم) در ایران، همچنان دوام داشت و ضرب سکه و خط و زبان رسمی امپراتوری تا مدتها یونانی بود. حتی پادشاهان اولیه اشکانی برای مجاب نمودن حکام بیگانه از عنوان فیلهلن (هلنوفیل = دوستدار یونان) استفاده میکردند!
این تناقض را میتوان در این صحنه تاریخی مشهور به وضوح ملاحظه کرد که سر بریده «کراسوس» (Crassus) (114-53 پ.م.) سردار رومی، در حالی نزد «اشک سیزدهم اُرُد دوم» (پادشاهی: 55-37 پ.م.) برده شد[70] که او مشغول تماشای نمایشنامهای یونانی بود!
در دوران «اشک 23 بلاش اول» (پادشاهی: 52-78م.)، فرهنگ و زبان ایرانی جایگزین خط و زبان یونانی شد و این پادشاه به جای لقب «دوستدار یونان»، لقب «دوستدار ایران» را بر خود نهاد. مطابق متون دینی زردشتی ظاهراً در دوران همین پادشاه، کتاب اوستا گردآوری شد. هنر معماری اشکانی تا حدود زیادی تأثیر گرفته از هنر و معماری یونانی بود.
طرح شطرنجی شهر، استفاده از خشت در بنا به جای سنگ، بناهای ایواندار، نیم ستونهای تزئینی، چهارستون های به همچسبیده، تزئینات گچی و آجری و همچنین تصاویر خدایان و چهره افراد در نمای ساختمانها و همچنین قلاع و برج های حلقوی به جای استحکامات مستطیلی یونانی و رومی، از ویژگیهای بارز معماری اشکانی است که آثاری از این نوع معماری در بناهای بازمانده از دوران آنها در سوریه وجود دارد؛ مانند پالمیرا و دورا اروپوس. ناگفته نماند که آثار تمدن پارتی در آناطولی؛ خصوصاً در شمال شرقی در منطقه پادشاهی مهردادی (سلسله میتریداتیک) بسیار فراوانتر است که به مناسبت وضع این کتاب که در باب سوریه است، از طرح آنها خودداری میشود. از اشکانیان اسناد مکتوب چندانی در خود ایران نیز برجای نمانده است و اطلاعات تاریخی ما درباره ایشان محدوداست. گروهی بر آن باورند که کمبود منابع درباره اشکانیان ناشی از آن است که در دوران استکباری ساسانی تمامی آثار و منابع مرتبط با اشکانیان به جهت یونانی مآبی و روحیه شبانیشان، از میان برده شدهاست.
شهر دورا یوروپوس
دورا ایوروپوس (Dura Europos) که به تخفیف، دور اوروپوس یا دورا یوروپس هم تافظ میشود، در غرب امپراتوری اشکانی، مرز بین سوریه و عراق، ساحل رود فرات، استان «دیر الزور» سوریه کنونی، درهی «ابوکمال» و روستای «صالحیه» قرار دارد. «دورا» به معنی «دژها»، یک واژهی سامی است. دور اروپوس یعنی «دژهای اروپاییان». «دورا نیکاتوریس» (Dura nicatoris) نام دیگر این شهر باستانی است؛ به معنی «دژهای نیکاتور»، معنا میشود. این شهر را «سلوکوس نیکاتور یکم» پیشگفته، جانشین اسکندر مقدونی در سال ۳۰۳ پ.م. دورا اروپوس ابتدا، همانطور که از نامش پیداست، یک قلعهی نظامی بود. اشکانیان این قلعه را در سال ۱۱۳ پ.م. به تصرف خود در آوردند و آن را به یک شهر تجاری تبدیل کردند. این شهر با طرح شطرنجی از ۱۱ خیابان طولی و ۱۱ خیابان عرضی تشکیل شده بود. شهر جدید ابوکمال هنوز هم شکل شطرنجی اشکانی رادر مهندسی شهرسازی خود حفظ کرده است.
۱۰۰ بنای مختلف در دورا اروپوس وجود داشت. بازار، میدان اصلی و ارگ در مرکز شهر بود؛ اما حمامهای عمومی و آمفی تئاتر بزرگ شهر در حاشیه قرار داشتند. جالب است که نیایشگاههای متعدد یونانی، سوری، یهودی و ایرانی در کنار یکدیگر در این شهر ساخته شدهاند؛ این، اولاً بیانگر ماهیت دینی این شهر گمرکی – نظامی و ثانیاً نمایشی از تسامح دینی پذیرفته شدهای است که از زمان کوروش و سپس شاهان اشکانی به فرهنگ جهانی افزوده شد.
بعضی از این معابد شهر عبارت اند از: معبد «آرتمیس» (Artemis)[71]، معبد «آتارگاتیس» (ātārgātis)[72] و کبوترخانه های آن[73]، معبد«زئوس» (Zeus)[74] و نیز پرستشگاههای ایرانی؛ مانند معبد کیش ایرانی و پر رمز و راز «مهر» با عناصر ونمادهای قرائت یونانیاش[75] و همچنین کنیسههای یهودی؛ بدین ترتیب، تمام نیازهای معنوی مربوط به بزم و رزم جنگاوران د راین شهر گِرد آمده است.
از یافتههای مهم دورا یوروپوس میتوان به نقاشیهای زیادی اشاره کرد که از آن دوران به یادگار ماندهاند؛ همچنین اسناد و نوشتههایی به زبانهای یونانی، مقدونی و پارتی. این شهر راهبردی که جنوب شرقیترین شهر رومی در روزگار خود محسوب میشد، بعد از شکست رومیان از دولت ساسانی در سال 257 میلادی ویران شد. از آن پس این شهر ویران به «پمپئی[76] صحرا» (Pompeii of the Desert) شهرت یافت؛ زیرا پس از آن متروک و زیر شنهای بیابان مدفون شد. هنوز هم در بحران جنگ داخلی اخیر سوریه ابوکمال، نقشی راهبردی در تعیین سرنوشنت جنگ دارد.
نیز نگاه کنید به
تاریخ دوران باستان چین؛ تاریخ دوره باستان روسیه؛ تاریخ دوره باستان افغانستان؛ تاریخ دوران باستان مصر؛ تاریخ دوره باستان لبنان؛ تاریخ دوره باستان کوبا؛ تاریخ دوره باستان تونس؛ تاریخ دوره باستان سنگال؛ تاریخ دوره باستان سیرالئون؛ تاریخ دوره باستان قطر؛ تاریخ دوره باستان اتیوپی؛ تاریخ دوره باستان اردن؛ تاریخ دوره باستان آرژانتین؛ تاریخ دوره باستان اوکراین؛ تاریخ دوره باستان زیمبابوه؛ تاریخ دوره باستان ساحل عاج؛ تاریخ دوره باستان سودان؛ تاریخ دوره باستان فرانسه؛ تاریخ دوره باستان تایلند؛ تاریخ دوره باستان مالی؛ تاریخ دوره باستان گرجستان؛ تاریخ دوره باستان تاجیکستان؛ تاریخ دوره باستان قزاقستان؛ تاریخ دوره باستان سریلانکا؛ تاریخ دوره باستان ژاپن
پاورقی
[1] . دولتشهر دولتی است که فقط در یک شهر و مناطق اطراف آن شهر حاکم است. نخستین نمونه های آن، مربوط بینالنهرین است.
[3] . عصر مس (Chalcolithic) دورهای بین نوسنگی (عصر حجر) و عصر مفرغ است که در آن از سنگ و ابزارهای مسی استفاده میکردند؛ این دوره مرحله گذار میان صنایع عصر سنگ و عصر مفرغ است که با دگرگونی های فرهنگی و روابط بازرگانی شناخته میشود و به هزاره چهارم و پنجم پیش از میلاد اطلاق میشود که در آن، در فرهنگهای نوسنگی آسیای غربی و جنوب شرقی اروپا، استفاده از ابزارهای مسی آغاز شد.
[4] . دورهای در تاریخ پیشرفت بشری است که در روند آن انسانها بیشتر به فلزکاری دست زدند و از شیوههایی برای گداختن مس و قلع و فرایند آلیاژسازی آن و قالبریزی برنز بهره بردند. عصر برنز بخشی از سامانه سهدورهای در زمان پیش از تاریخ جامعه انسانی است. دو دوره پیش و پس این دوره در سامانه یادشده عصر سنگ و عصر آهن میباشند.
[7] . اینتف یکم فرمانروایی محلی در شهر تبس در مصر باستان بود که پس از پدرش منتوهوتپ یکم به پادشاهی رسید و دومین فرمانروای دودمان یازدهم مصر به شمار میرود. او نخستین کسی در دودمان خود است که از لقب فرعون برای خود بهره گرفت. ،
[8] . نیا یکی از شهرهای دولتشهر باستانی «تونیپ» (Tunip) در حمص بوده که موجودیت آن از طریق دو نامه خیانت امیز پادشاه تونیپ اثبات شده است. این پادشاه که با هیتی ها مشکل داشت، به فرعون مصر اعلام سرسپردگی کرده و از مصر تصرف شهر و تحت الحمایگی ف دعوتنموده است.
[11] . معبدی است که توسط رامسس دوم میان سالهای ۱۲۷۹–۱۲۱۳ پیش از میلاد در روستای نوبه در جنوب مصر ساخته شد.
[15] . نام سومری منطقهای در عهد باستان است که ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد به شکوفایی رسید و مرکز آن در خلیج فارس است. به نقل از دانشنامه بریتانیکا مرکز این تمدن در جزیره بحرین است.
[16] . نامههای عَمارنه یا لوحههای عمارنه آرشیوی از نامهنگاریهایی بیشتر دیپلماتیک روی لوحه است، میان دولت مصر و نمایندگانش در کنعان و مارتو دوران پادشاهی نو. نامهها در مصر علیا، عمارنه، (نام نوین پایتخت باستانی مصر، آخناتون) پیدا شد. این گونه نامهنگاری در مصر باستان کمسابقه است؛ از آن جا که در آنها بیشتر خط میخی اکدی به کار رفتهاست. شمار این نامهها ۳۸۲ است.
[18] . پایتخت تمدن باستانی سومر. نزدیک شهر ناصریه در ۳۶۵ کیلومتری جنوب بغداد.
[19] . ششمین شاه بابل از سال ۱۷۹۲ تا ۱۷۵۰ پیش از میلاد. معروفترین بازماندهٔ او، قانون حمورابی است که بر روی یک سنگ نوشته شده و در تاریخ ثبت شدهاست.
[24] . پیرنیا، حسن (۱۳۹۱). تاریخ ایران باستان. تهران: موسسه انتشارات نگاه، ص 115
[27] . زبانهای آناتولی گروهی از زبانهای هندواروپائی منقرض شده هستند که در آسیای کوچک گویشورانی داشتند. بهترین نمونه آنها زبان هیتی است.
[28] . زبانهای هندواروپایی (Indo-European languages) یک خانواده زبانی متشکل از چند صد زبان و گویش همریشه است و بیشتر زبانهای مردمان قاره اروپا، آسیای میانه و شبه قاره هند از همین خانواده زبانی هستند. این خانواده در گذشته آریایی نامیده میشد.
[29] . عصر آهن در دانش باستانشناسی سومین و آخرین دوره در تقسیمبندی سهگانه اعصارِ پیشاتاریخ و آغاز تاریخ است که در آن بشر به گستردگی از آهن در جایگاه مادهای برای ساخت ابزار و جنگافزار سود برد. به جز این جامعههای کهن تغییرهایی در زمینه کشاورزی، باورها و شیوههای هنری نسبت به گذشته یافت. پایان عصر آهن – که زمانش بسته به هر منطقه متفاوت است و نخستین بار در غرب آسیا و با ظهور شاهنشاهی هخامنشی به پایان رسید – را آغاز تاریخ بشر میپندارند.
[30] . زبان لووی، از زبانهای مرده خانواده زبانی زبانهای هندواروپایی و از شاخه زبانهای آناتولی آن است.
[32] . بر پایه نوشتههای هرودوت خاستگاه اینان شمال قفقاز و دریای سیاه بودهاست و میان سدههای سده هشتم و سده هفتم (پیش از میلاد) پیش از زایش مسیح، در آن سامان میزیستهاند. بر پایه نوشتههای آشوری کیمریها از مردمی ایرانیزبان بودند.
[37] . بسیار پیش از استقرار مادها، اقوامی با نام کوتیان، لولوبیان و هوریها و سپس کاسیها به ترتیب از شمال به جنوب در نواحی غربی ایران میزیستهاند. این اقوام با هوریان و اکدیها و سومریها مراوداتی داشتهاند؛ بنابراین لولوبیها از نخستین گروه قومی بودند که در هزاره چهارم پیش از میلاد در فلات ایران ساکن بودند.
[47] . اول سموئیل 14: 47؛ دوم سموئیل 8: 3؛ 10: 6؛ اول تواریخ 18: 3
[50] . اول سموئیل 14:47؛ دوم سموئیل 10
[51] . دوم سموئیل. 10:16
[52] . در مزمور 60 نسخه اصیل (RSV) شاه جیمز(King James)، صوبه درج شده است؛ اما در نسخه جدید نیویورک، (NABRE) آرام صوبه.
[53] . «معلولا» (Maaloula) یکی از شهرکهای پیرامونی دولتشهر آرام دمشق است که هنوز آثاری از آن باقی مانده است. معلولا به زبان آرامی یعنی «ورود». شهرت این شهر به دلیل وجود بناهای مذهبی مسیحی و دیگر ابنیه کهن است که سابقه آن به قرن دهم قبل از میلاد مسیح بازمیگردد به نحوی که ساکنان این شهر هنوز هم از زبان آرامی (سریانی) در کنار عربی در مکالمات روزمره خود استفاده میکنند. این شهر کوچک در شهرستان «القطیفه» از استان ریف دمشق قرار دارد.
[55] . لیدیه یک پادشاهی باستانی در عصر آهن در غرب آناتولی بودهاست، مطابق با استانهای امروزی ازمیر و مانیسا در ترکیه. پایتخت سنتی پادشاهی لیدیه شهر سارد بود. پادشاهی لیدیه در گستردهترین حالت خود تمامی آناتولی غربی را در تصرف خود داشت.
[56] . نقش و جایگاه ساتراپ نشینهای غربی ایران در شاهنشاهی هخامنشی ، محمد کریم یوسف جمالی و ناصر جدیدی ، پژوهشهای تاریخی دانشگاه اصفهان، سال 5 ش 2 (1392) ص 39
[64] . اسقف نشینهای مهمی هستند که اغلب به دلیل تسخیر قلمرو توسط مسلمانان یا به دلیل تفرقهانگیز بودن آن، دیگر فعال نیستند.
[67] . « پَرثَوه»، «پَرثَو» یا «پَهلَو» یکی از مناطق تاریخی ایران باستان و از ساتراپنشینهای هخامنشی بود که از شمال به ترکمنستان، از مشرق به هریوه (هرات)، از جنوب به کارامانی (کرمان) و از مغرب به ایالت ماد محدود بودهاست.
[68] . نائیوس پومپیئوس مانیوس (Gnaeus Pompeius Magnus)؛ جنگسالار و سیاستمدار رومی که رقیب کراسوس و همپیمان ژولیوس سزار بود. این سه تن سیاستمداران نیرومند پایانی جمهوری روم بودند که به «تریومویرات اول» (Primus Triumviratus) نامدار شدند.
[69] . جنگهای مهردادی به مجموعه سه جنگ میان جمهوری روم و پادشاهی «پنتوس» (Pontus) در شمال شرقی آناتوطولی، گفته میشود. نام این جنگها از روی نام مهرداد ششم حکمران آن زمان پنتوس وام گرفته شدهاست. مهرداد ششم آخرین حکمران از دودمان مهردادیان در این منطقه بود. پادشاهی پنتوس در تاریخ به جهت دودمان مهراد، «سلسله میتریداتیک»(Mithridatic dynasty) نامیده میشود.
[70] . در تاریخ ۵۳ پیش از میلاد کراسوس کنسول و سردار مشهور رومی به خیال تصرف مشرقزمین و تسلط دوباره غرب بر تمدن و منابع شرق و به دست آوردن افتخار همچون اسکندر مقدونی به قصد تصرف ارمنستان و سلوکیه، وارد قلمروی ایران شد و با سپاه شاهنشاهی ایران اشکانیان وارد جنگ شد و پس از شکست سنگین سپاهیان روم در نبرد حران به دست سورنا سردار نامی ایران، کشته شد و سرش را همراه سر پسرش به نزد شاهنشاه ایران فرستادند .
[71] . آرتیمیس یونانی یاهمان دیانای رومی، ایزدبانوی شکار، طبیعت وحش، بکارت، ماه و حاصلخیزی و دختر «لتو» (Leto) و زئوس است. آرتمیس را در اکثر شهرهای یونان میپرستیدند؛ اما فقط بهعنوان یک خدای درجه 2.
[72] . الهه اصلی شمال سوریه (حلب)؛نظیره آرتمیس، الهه باروری و عشق که بعضی آن را «معشوقه بزرگ سرزمین های شمال سوریه» وصف کردهاند.
[73] . ماهی به عنوان نماد باروری وکبوتر به عنوان نماد عشق، از نمادهای پیوسته آتارگاتیس هستند.
[74] . زئوس در اساطیر یونانی، پادشاه خدایان و فرمانروای تمام زیارتگاههای واقع در کوه المپ است. او کوچکترین فرزند کرونوس و رئا از نژاد تیتانها بود.
[75] . مِهرپرستی یا آیین مهر یک آیین ایرانی بود که بر پایه پرستش «میترا» (مهر) ایزد جنگاوری، پاکی و نا آلودگی، در دوران پیش از آیین زرتشت بنیان نهاده شد. یونانیان بعدها طی نبردهایی که با ایرانیان داشتند، با مهرپرستی آشنا شدند. تفکر میترایی در اوج گسترش جهانی خود در سدههای دوم و سوم میلادی از هند تا انگلستان و اسپانیا پیروانی داشت. فراماسونی نسخهای اقتباسی از این کیش است.
[76] . شهری ویران و مدفون شده در ناپل ایتالیا که در سال 79 م. زیر گدازه های آتشفشانی کوه وزوو که به طور تصادفی کشف شد.
کتابشناسی
- ↑ معماريان، معماریان؛ وثيق، بهزاد و شوتنىزاده، آزاده. خانه در كشورهاى مسلمان (5) شامات، دانشنامه جهان اسلام نویسنده: بنیاد دائرة المعارف اسلامی، جلد 1، ص. 6878
- ↑ Eva Strommenger, Habuba Kabira: Eine Stadt vor 5000 Jahren : Ausgrabungen der Deutschen Orient-Gesellschaft am Euphrat in Habuba Kabira, Syrien (Sendschrift der Deutschen Orient-Gesellschaft), von Zabern, 1980, ISBN 3-8053-0449-8
- ↑ James, T.G.H. (2005). The British Museum Concise Introduction to Ancient Egypt. University of Michigan Press
- ↑ Schrakamp, Ingo (2013). "Sargon of Akkad and his dynasty". In Bagnall, Roger S. (ed.). The Encyclopedia of Ancient History. Chicago: Blackwell. pp. 6045–6047.
- ↑ Kirkpatrick, A. F., (2019). Cambridge Bible for Schools and Colleges on 1 Samuel 14, accessed 26 July 2019
- ↑ Porter, J. L. (1868). Giant Cities of Bashan; and Syria's Holy Places. T. Nelson and Sons. P.308
- ↑ T. J. Wilkinson, Physical and cultural landscapes of the Hamoukar area, (Syria), Akkadica, vol. 123 (fasc. 1), pp. 89–105, 2002
منبع اصلی
شنی، کریم (۱۴۰۰). فرهنگ و تاریخ سوریه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)
نویسنده مقاله
کریم شنی