زبان و ادبیات فرانسه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴: | خط ۴: | ||
زبان لاتین در گٌل به دو شکل اشاعه یافت: یکی "لاتین کلاسیک" که در ادارات و سازمانهای دولتی و کلیسا و جوامع رسمی و امور بازرگانی رواج یافت- و این همان زبانی بود که سیسرون(خطیب معروف رومی ، 106-43 ق.م.) و سزار بدان تکلم میکردند- و دیگری زبان"لاتین عامیانه" که در میان طبقات متوسط و عامی گٌل و سربازان رومی در محاورات عادی به کار میرفت و این زبان اخیر- که زبان توده ملت بود- خیلی سریعتر و عمیقتر در کشور گٌل بسط یافت. | زبان لاتین در گٌل به دو شکل اشاعه یافت: یکی "لاتین کلاسیک" که در ادارات و سازمانهای دولتی و کلیسا و جوامع رسمی و امور بازرگانی رواج یافت- و این همان زبانی بود که سیسرون(خطیب معروف رومی ، 106-43 ق.م.) و سزار بدان تکلم میکردند- و دیگری زبان"لاتین عامیانه" که در میان طبقات متوسط و عامی گٌل و سربازان رومی در محاورات عادی به کار میرفت و این زبان اخیر- که زبان توده ملت بود- خیلی سریعتر و عمیقتر در کشور گٌل بسط یافت. | ||
زبان "لاتین کلاسیک" زبان طبقه ممتاز جامعه بود. افرادی که به طبقه اشراف کشور تعلق داشتند زبان مذکور را در مدارس فرا میگرفتند، اما این زبان برای آنان یک زبان مصنوعی و بیروح بود و به همین دلیل از حدود آموزشگاهها و سازمانهای اداری و رسمی کشور نیز فراتر نرفت و عملا در کلیساها باقی ماند. لیکن زبان دیگر، یعنی "لاتین عامیانه" – که سربازان روم و توده ملت بدان تکلم میکردند- به سرعت در سرزمین گٌل توسعه یافت و در همه جا ریشه دوانید. در این "زبان عامیانه" ، اهالی گٌل بر حسب عادت محلی خود به هنگام تلفظ کلمات لاتینی برخی از اجزا یا حروف غیر مصوت را ساقط و در ساختمان جملات و ترکیبات نیز تصرفاتی مینمودند و با این عمل بسیاری از الفاظ و کلمات رومی را تحریف میکردند.بدین طریق نه فقط زبان رومی جایگزین زبان اولیه مردم گل شد بلکه زبان مذکور از شکل اصلی و نخستین خود نیز خارج گردید و صورت و حالتی دیگر یافت. در این میان، تعداد بیشماری از لغات و الفاظ یونانی و زبانهای دیگر از قبیل سلتی و ژرمنی و ایبری در آن داخل گشت و زبان لاتینی چهره نوینی به خود گرفت، به عبارت دیگر از خلط و امتزاج زبان رومی با لغات و لهجههای مختلف، زبان جدیدی پدید آمد که در واقع آمیختهای از عناصر و لغات گوناگون بود که به زبان | زبان "لاتین کلاسیک" زبان طبقه ممتاز جامعه بود. افرادی که به طبقه اشراف کشور تعلق داشتند زبان مذکور را در مدارس فرا میگرفتند، اما این زبان برای آنان یک زبان مصنوعی و بیروح بود و به همین دلیل از حدود آموزشگاهها و سازمانهای اداری و رسمی کشور نیز فراتر نرفت و عملا در کلیساها باقی ماند. لیکن زبان دیگر، یعنی "لاتین عامیانه" – که سربازان روم و توده ملت بدان تکلم میکردند- به سرعت در سرزمین گٌل توسعه یافت و در همه جا ریشه دوانید. در این "زبان عامیانه"، اهالی گٌل بر حسب عادت محلی خود به هنگام تلفظ کلمات لاتینی برخی از اجزا یا حروف غیر مصوت را ساقط و در ساختمان جملات و ترکیبات نیز تصرفاتی مینمودند و با این عمل بسیاری از الفاظ و کلمات رومی را تحریف میکردند.بدین طریق نه فقط زبان رومی جایگزین زبان اولیه مردم گل شد بلکه زبان مذکور از شکل اصلی و نخستین خود نیز خارج گردید و صورت و حالتی دیگر یافت. در این میان، تعداد بیشماری از لغات و الفاظ یونانی و زبانهای دیگر از قبیل سلتی و ژرمنی و ایبری در آن داخل گشت و زبان لاتینی چهره نوینی به خود گرفت، به عبارت دیگر از خلط و امتزاج زبان رومی با لغات و لهجههای مختلف، زبان جدیدی پدید آمد که در واقع آمیختهای از عناصر و لغات گوناگون بود که به زبان رمان شهرت یافت. طولی نکشید که زبان "رٌمان"(Langue romane) نیز به دو شاخه مهم تقسیم گردید: یکی زبان "اٌک" که در جنوب گٌل بدان تکلم میکردند و دیگری زبان "ٌیل"که در شمال بدان سخن میگفتند. در قرن هشتم میلادی، یعنی در دوران حکومت سلاطین سلسله کارولنژین زبان لاتین- که در نزد توده مردم زبانی مرده و متروک و نامتداول به شمار میآمد- منحصرا به کلیسا و مطالعات ادبا و کشیشان اختصاص یافت و زبان علم و سیاست و دین و شعر و ادب شد و به کلی از زبان "رٌمان" جدا گردید. هر یک از دو زبان " اٌک"(langue d'oc) و "اٌیل"(langue d'oïl) نیز به نوبه خود به عللی- که یکی از آنها ایجاد حکومتهای ملوک الطوایفی و تجزیه و تفکیک خاک [[فرانسه]] بود- به چند زبان محلی تقسیم شدند؛ مثلا از زبان " اٌک" سه زبان محلی پروونسال، لانگدوسین(languedocien )و لیموزن(limousin) و از زبان "اٌیل" که تحول بیشتری پذیرفته بود زبانهای محلی پیکارد(picard)، والون(wallon)، بورگینیون(bourguignon)، نورماند، لورن(Lorrain)، پواتون( poitevin) و مخصوصا زبان محلی ایل دو فرانس یا فرانسین( Île-de-France - francien)منشعب گشت و تا اواخر قرن دوازدهم نیز آثار متعددی به زبانهای محلی مذکور نوشته شد؛ ولی از قرن سیزدهم به بعد عموم زبان های مزبور، اعتبار و اهمیت خود را از دست دادند و به لهجه محلی (پاتوا) تنزل یافتند و از میان آنها زبان فرانسین به سبب موقعیت سیاسی خاص خود بر دیگر زبانها رجحان و برتری یافت و زبان واحد به سبب موقعیت سیاسی خاص خود بر دیگر زبانها رجحان و برتری یافت و زبان واحد فرانسویان گردید و به عنوان زبان رسمی و دربار فرانسه برگزیده شد و آنچنان اعتباری یافت که مارکوپولو جهانگرد ایتالیایی سفرنامه خود را در باب جغرافیا و عجایب [[چین]] و ترکستان و مغولستان به زبان فرانسه نگاشت و فلورانتن برونتو لاتینی سیاستمدار و محقق فلورانسی معاصر دانته نیز کتاب مشهور خویش گنجینه علوم و فنون را به زبان فرانسه نوشت،زیرا میگفت:<blockquote>"زبان فرانسه زبانی خوش و دلکش و متداول در میان همه مردم است".<ref>برگرفته از سایت http://fr.wikipedia.org/wiki/Fran%C3%A7ais</ref></blockquote>زبان فرانسه یكی از بزرگترین زبانهای دنیاست كه در مقام زبان جامعه بینالمللی و دیپلماسی تنها با انگلیسی مقابل مقایسه است. زبان فرانسه دركشور فرانسه تكلم میشود و علاوه بر آن، در كشورهای بلژیک، سوییس و كانادا یكی از زبانهای رسمی است؛ در لوكزامبورگ، سنت پیر و میكلان (در نزدیكی ساحل نیوفاندلند) گوادلوپ و مارتینیک ( در دریای كارائیب )، گینه فرانسه ( در آمریكای جنوبی )، یونیون ( در اقیانوس هند ) و در كالدونیای نو و تاهیتی ( در جنوب اقیانوس آرام ) زبان رسمی به شمار میرود. از این گذشته، در تعدادی از كشورها فرانسوی، زبان دوم غیر رسمی است كه از آن جملهاند: مراكش، [[تونس]] ، الجزایر، [[لبنان]]، [[سوریه]]، لائوس ، كامبوج و ویتنام. در مجموع زبان فرانسوی، زبان مادری حدود 75 میلیون نفر است و در همین حال میلیونها نفر با آن آشنایی دارند وكم وبیش به عنوان زبان دوم از آن استفاده میكنند. | ||
زبان | الفبای فرانسوی همانند الفبای زبان انگلیسی است، اگر چه حرف w تنها در واژههای بیگانه ظاهر میشود. تكیههای سنگین (è) و سبک(é) خمان (ô) در كلماتی مانند père پدر ، été تابستان، élève دانش آموز و âme روح كاربرد دارند و سدیل ( ç) زیر حرف c، قبل از حروف a o یا u میچسبد و در نتیجه به جای «ک» صدای «س» میدهد، مثل leçon درس. | ||
املای كلمات فرانسوی عموماً با گفتار چهار یا پنج قرن قبل مطابقت دارد و از این رو راهنمای خوبی برای دستیابی به تلفظ امروزی كلمات نیست. حروف ناملفوظ به ویژه در پایان كلمات بسیار است ( كلمه hommes را um و كلمه aiment را em تلفظ میكنند). ولی هر گاه یک همخوان پایانی كه معمولاً ناملفوظ است قبل از كلمه آغاز شده با واكه آمده باشد به تلفظ درمیآید. در جریان این فرایند كه پیوند نامیده میشود همخوان مورد نظر به صورت بخشی از هجای اول كلمه بعدی در میآید به گونهای كه جمله il est assis (او نشسته است) e-le-ta- si تلفظ میشود . اگر چه قوانینی كم و بیش ثابت بر تلفظ فرانسوی حاكم است، صداهای واقعی زبان برای انگلیسی زبانها بسیار دشواراست تا آنجا كه میتوان گفت «لهجه فرانسوی» خوب چیزی است كه به سادگی حاصل نمیشود. | |||
املای كلمات فرانسوی عموماً با گفتار چهار یا پنج قرن قبل مطابقت دارد و از این رو راهنمای خوبی برای دستیابی به تلفظ امروزی كلمات نیست. حروف ناملفوظ به ویژه در پایان كلمات بسیار است ( كلمه hommes را um و كلمه aiment را em تلفظ میكنند). ولی هر گاه یک همخوان پایانی كه معمولاً ناملفوظ است قبل از كلمه آغاز شده با واكه آمده باشد به تلفظ درمیآید. در جریان این فرایند كه پیوند نامیده میشود همخوان مورد نظر به صورت بخشی از هجای اول كلمه بعدی در میآید به گونهای كه جمله il est assis (او نشسته است) e-le-ta- si تلفظ میشود . اگر چه قوانینی كم و بیش ثابت بر تلفظ فرانسوی حاكم | |||
انگلیسی و فرانسوی به عنوان دو زبان عمده جهان غرب طبیعتاً واژههای فراوانی را با هم داد و ستد كردهاند. از جمله دادههای اخیر فرانسوی به انگلیسی – كه تلفظ فرانسوی آنها تا حد امكان حفظ شده – میتوان از كلمات و عبارات زیر یاد كرد: | انگلیسی و فرانسوی به عنوان دو زبان عمده جهان غرب طبیعتاً واژههای فراوانی را با هم داد و ستد كردهاند. از جمله دادههای اخیر فرانسوی به انگلیسی – كه تلفظ فرانسوی آنها تا حد امكان حفظ شده – میتوان از كلمات و عبارات زیر یاد كرد: | ||
خط ۲۵: | خط ۲۳: | ||
«هر زبان نماینده روحیات ملتی است که بدان سخن میگوید و مکنونات ضمیر خود را به وسیله آن فاش میسازد. کلام را با فکر رابطهی مستقیم و نزدیک است و بر حسب تسلط و اقتدار گوینده، این دو کم و بیش با یکدیگر منطبق میشوند. به این ترتیب لطف یا انسجام کلام زیر و بم فکر و احساسات را بیان میکند. از طرف دیگر ظرافت طبع و بلندی پایهی فکر هر قوم در ادبیات و آثار هنری آن قوم متجلی میگردد. پس دلبستگی با ادبیات جهانی و مطالعه آن بر صاحبدلی واجبست» <ref>واندری یس</ref> | «هر زبان نماینده روحیات ملتی است که بدان سخن میگوید و مکنونات ضمیر خود را به وسیله آن فاش میسازد. کلام را با فکر رابطهی مستقیم و نزدیک است و بر حسب تسلط و اقتدار گوینده، این دو کم و بیش با یکدیگر منطبق میشوند. به این ترتیب لطف یا انسجام کلام زیر و بم فکر و احساسات را بیان میکند. از طرف دیگر ظرافت طبع و بلندی پایهی فکر هر قوم در ادبیات و آثار هنری آن قوم متجلی میگردد. پس دلبستگی با ادبیات جهانی و مطالعه آن بر صاحبدلی واجبست» <ref>واندری یس</ref> | ||
تاریخ ادبیات فرانسه از قرن دهم میلادی آغاز میگردد. پیش از آن وحدت ملی و نژادی فرانسه در حال تحول و زبان فرانسه نیز در دوره کودکی بوده است. این نکته هنوز به تحقق نپیوسته که نژاد ملت فرانسه بیشتر از چه عناصری تشکیل یافته است. همین قدر مسلم است که سکنهی اولیه این کشور از اقوام «سلت» بودهاند و سپس رومیها آن را فتح | تاریخ ادبیات فرانسه از قرن دهم میلادی آغاز میگردد. پیش از آن وحدت ملی و نژادی فرانسه در حال تحول و زبان فرانسه نیز در دوره کودکی بوده است. این نکته هنوز به تحقق نپیوسته که نژاد ملت فرانسه بیشتر از چه عناصری تشکیل یافته است. همین قدر مسلم است که سکنهی اولیه این کشور از اقوام «سلت» بودهاند و سپس رومیها آن را فتح کرده، سازمان امپراتوری را در فرانسه برقرار نمودند. پس از آنها هم قبایل ژرمن که فرانسویان آنها را «بربر» میخوانند برای این ناحیه مانند دیگر کشورهای امپراتوری رم هجوم آور شدند. تنها در قرن نهم میلادی پادشاه نیرومندی بنام «شارلمانی» وحدت سازمانی به این کشور داد و در این قرن است که کشور فرانسه به معنی واقعی بوجود آمد. | ||
فرهنگ فرانسوی به مرور زمان از عوامل گوناگون تشکیل یافته و در حقیقت معجونی است از: | فرهنگ فرانسوی به مرور زمان از عوامل گوناگون تشکیل یافته و در حقیقت معجونی است از: | ||
خط ۳۵: | خط ۳۳: | ||
بدین مناسبت فرهنگ قرون وسطی دارای سه جنبه پهلوانی – روحانی – توده است. | بدین مناسبت فرهنگ قرون وسطی دارای سه جنبه پهلوانی – روحانی – توده است. | ||
[[پرونده:خط.jpg|بندانگشتی|لوکانتیلن دوسنت اولالی(Le Cantilène de Sainte Eulalie). برگرفته از سایت ویکی پدیا ، قابل بازیابی از https://fa.wikipedia.org/]] | [[پرونده:خط.jpg|بندانگشتی|لوکانتیلن دوسنت اولالی(Le Cantilène de Sainte Eulalie). برگرفته از سایت ویکی پدیا ، قابل بازیابی از https://fa.wikipedia.org/]] | ||
زبان فرانسه از لاتین مشتق است که در نیم قرن پیش از میلاد به وسیله رومیها (فتح گل توسط ژول سزار) وارد این کشور شده و به آسانی و تندی جانشین زبان بومی گردید. علت اساسی این پیشرفت سریع این بود که فاتحین رومی آنرا در سازمان جدید کشور گل به طور رسمی و اداری و تجاری و ریشههای تحمیل نمودند. بدین جهت زبان لاتین از همان دقایق اولیه چنان ریشههای نیرومند دوانید که زبانهای طوایف مهاجم ش[[مالی]] نه تنها به انهدام آن قادر نیامدند بلکه خود آن عشائر و قبایل وحشی که در آن سرزمین رحل اقامت افکندند آن را چون زبان رسمی خویش پذیرفتند. لیکن باید در نظر گرفت که زبان ارتش روم زبان نویسندگان کلاسیک لاتین قدیم نبوده بلکه زبان توده ملت یعنی لاتین عامیانه بود.پس از مدت کوتاهی اهالی گل بر حسب عادت و قریحه محلی جزء صدادار کلمه را تلفظ نموده و اجزای بیصدا را به تلفظ نمیآوردند. بدین ترتیب زبان اولیه قیافه نوینی به خود گرفته و به زبان «رومن» معروف گشت. نخستین آثار ادبی زبان رومن، لوکانتیلن دوسنت اولالی(Le Cantilène de Sainte Eulalie)(قرن دهم) و سیرت سنت الکسی(La vie de Saint Alexis)(قرن یازدهم) میباشند. | زبان فرانسه از لاتین مشتق است که در نیم قرن پیش از میلاد به وسیله رومیها (فتح گل توسط ژول سزار) وارد این کشور شده و به آسانی و تندی جانشین زبان بومی گردید. علت اساسی این پیشرفت سریع این بود که فاتحین رومی آنرا در سازمان جدید کشور گل به طور رسمی و اداری و تجاری و ریشههای تحمیل نمودند. بدین جهت زبان لاتین از همان دقایق اولیه چنان ریشههای نیرومند دوانید که زبانهای طوایف مهاجم ش[[مالی]] نه تنها به انهدام آن قادر نیامدند بلکه خود آن عشائر و قبایل وحشی که در آن سرزمین رحل اقامت افکندند آن را چون زبان رسمی خویش پذیرفتند. | ||
لیکن باید در نظر گرفت که زبان ارتش روم زبان نویسندگان کلاسیک لاتین قدیم نبوده بلکه زبان توده ملت یعنی لاتین عامیانه بود.پس از مدت کوتاهی اهالی گل بر حسب عادت و قریحه محلی جزء صدادار کلمه را تلفظ نموده و اجزای بیصدا را به تلفظ نمیآوردند. بدین ترتیب زبان اولیه قیافه نوینی به خود گرفته و به زبان «رومن» معروف گشت. نخستین آثار ادبی زبان رومن، لوکانتیلن دوسنت اولالی(Le Cantilène de Sainte Eulalie)(قرن دهم) و سیرت سنت الکسی(La vie de Saint Alexis)(قرن یازدهم) میباشند. | |||
بزودی دو جریان اصلی در زبان رومن به ظهور پیوست: (لانگ دک)در جنوب فرانسه و (لانگ دویل)در شمال({oïl , oc {La langue d"oc – La langue d"oïl هر دو به معنی کلمات آری یا بلی میباشند و به سبب اختلاف تلفظ در شما و جنوب فرانسه وسیله تشخیص بین این دو رشته زبان میباشند.).لانگ دک پس از دوره بسیار درخشانی به درجه لهجه محلی سقوط یافت و لانگ دویل زبان رسمی کشور فرانسه شناخته شد. | بزودی دو جریان اصلی در زبان رومن به ظهور پیوست: (لانگ دک)در جنوب فرانسه و (لانگ دویل)در شمال({oïl , oc {La langue d"oc – La langue d"oïl هر دو به معنی کلمات آری یا بلی میباشند و به سبب اختلاف تلفظ در شما و جنوب [[فرانسه]] وسیله تشخیص بین این دو رشته زبان میباشند.). لانگ دک پس از دوره بسیار درخشانی به درجه لهجه محلی سقوط یافت و لانگ دویل زبان رسمی [[فرانسه|کشور فرانسه]] شناخته شد. | ||
==== ادبیات قرون وسطی (از قرن یازدهم تا پایان قرن پانزدهم) ==== | ==== ادبیات قرون وسطی (از قرن یازدهم تا پایان قرن پانزدهم) ==== |
نسخهٔ ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۰۰
در اواخر قرن دوم قبل از میلاد پس از آن که رومیان بر کشور اسپانیا دست یافتند بر قسمت جنوبی سرزمین گٌل که امروز به نام پرووانس(Provence) خوانده میشود حمله برده و بخش بزرگی از سرزمین گٌل را به تصرف خویش درآوردند، اما نتوانستند بر سراسر این خطه دست یابند. جنگ بین رومیان و اهالی گٌل قریب شصت سال ادامه یافت تا این که در سال 58 ق.م ژول سزار(سردار معروف رومی101-44 ق.م) قیصر معروف روم به تسخیر تمام سرزمین گٌل مصمم شد و سرانجام پس از پنج اردوکشی و هفت سال جنگ در سال 51 ق.م. مقاومت اهالی گٌل را بکلی درهم شکست و سرزمین گٌل را ضمیمه ممالک روم کرد. از این تاریخ به بعد رومیان حاکم مطلق و صاحب اختیار کامل کشور گٌل شدند و این استیلا بیش از پانصد سال دوام یافت. از همان نخستین روزهای تسلط رومیان، زبان و فرهنگ لاتینی در جنوب کشور گٌل شکوفا شد و تا شهر لیون اشاعه یافت. بتدریج اهالی گٌل آداب و زبان فاتحان را اختیار کردند و وضع کشور گٌل و اهالی آن بکلی تغییر کرد و اندک اندک ملت گٌل در وجود رومیان مستهلک شد. سازمان مستحکمی که رومیان در این مستعمره به وجود آوردند، مدارسی که تاسیس کردند، اعطای امتیازات به کسانی که به زبان رومی تکلم میکردند و نیز الزام و ضرورتی که مردم شکست خورده گٌل به هنگام تنظیم اوراق و اسناد عمومی و رسمی در استعمال این زبان داشتند، سبب شد که از همان دقایق نخست زبان فاتحان در سرزمین گٌل اشاعه یابد. همچنین موجب گردید که خصایص روحی و تمدن رومیان در قلب اهالی گٌل نفوذ کند. پس از فتوحات ژول سزار، در حدود سال 30 ق.م.، پس از آن که سلطنت و حکومت به دست اگوست امپراتور معروف روم افتاد و پیروزی و سلطه رومیان در گٌل به حد کمال رسید،آیین مسیحیت نیز از طریق کلیسای لیون به اهالی گٌل تحمیل شد و اندک اندک اکثر ساکنان شهرها و روستاهای کشور گٌل دین عیسوی را پذیرفتند و این مساله موجب شد زبان لاتین- که زبان کلیسا و روحانیون و مذهب مسیح بود- در سراسر سرزمین گٌل نفوذ و رواج بیشتری یابد.
زبان لاتین در گٌل به دو شکل اشاعه یافت: یکی "لاتین کلاسیک" که در ادارات و سازمانهای دولتی و کلیسا و جوامع رسمی و امور بازرگانی رواج یافت- و این همان زبانی بود که سیسرون(خطیب معروف رومی ، 106-43 ق.م.) و سزار بدان تکلم میکردند- و دیگری زبان"لاتین عامیانه" که در میان طبقات متوسط و عامی گٌل و سربازان رومی در محاورات عادی به کار میرفت و این زبان اخیر- که زبان توده ملت بود- خیلی سریعتر و عمیقتر در کشور گٌل بسط یافت.
زبان "لاتین کلاسیک" زبان طبقه ممتاز جامعه بود. افرادی که به طبقه اشراف کشور تعلق داشتند زبان مذکور را در مدارس فرا میگرفتند، اما این زبان برای آنان یک زبان مصنوعی و بیروح بود و به همین دلیل از حدود آموزشگاهها و سازمانهای اداری و رسمی کشور نیز فراتر نرفت و عملا در کلیساها باقی ماند. لیکن زبان دیگر، یعنی "لاتین عامیانه" – که سربازان روم و توده ملت بدان تکلم میکردند- به سرعت در سرزمین گٌل توسعه یافت و در همه جا ریشه دوانید. در این "زبان عامیانه"، اهالی گٌل بر حسب عادت محلی خود به هنگام تلفظ کلمات لاتینی برخی از اجزا یا حروف غیر مصوت را ساقط و در ساختمان جملات و ترکیبات نیز تصرفاتی مینمودند و با این عمل بسیاری از الفاظ و کلمات رومی را تحریف میکردند.بدین طریق نه فقط زبان رومی جایگزین زبان اولیه مردم گل شد بلکه زبان مذکور از شکل اصلی و نخستین خود نیز خارج گردید و صورت و حالتی دیگر یافت. در این میان، تعداد بیشماری از لغات و الفاظ یونانی و زبانهای دیگر از قبیل سلتی و ژرمنی و ایبری در آن داخل گشت و زبان لاتینی چهره نوینی به خود گرفت، به عبارت دیگر از خلط و امتزاج زبان رومی با لغات و لهجههای مختلف، زبان جدیدی پدید آمد که در واقع آمیختهای از عناصر و لغات گوناگون بود که به زبان رمان شهرت یافت. طولی نکشید که زبان "رٌمان"(Langue romane) نیز به دو شاخه مهم تقسیم گردید: یکی زبان "اٌک" که در جنوب گٌل بدان تکلم میکردند و دیگری زبان "ٌیل"که در شمال بدان سخن میگفتند. در قرن هشتم میلادی، یعنی در دوران حکومت سلاطین سلسله کارولنژین زبان لاتین- که در نزد توده مردم زبانی مرده و متروک و نامتداول به شمار میآمد- منحصرا به کلیسا و مطالعات ادبا و کشیشان اختصاص یافت و زبان علم و سیاست و دین و شعر و ادب شد و به کلی از زبان "رٌمان" جدا گردید. هر یک از دو زبان " اٌک"(langue d'oc) و "اٌیل"(langue d'oïl) نیز به نوبه خود به عللی- که یکی از آنها ایجاد حکومتهای ملوک الطوایفی و تجزیه و تفکیک خاک فرانسه بود- به چند زبان محلی تقسیم شدند؛ مثلا از زبان " اٌک" سه زبان محلی پروونسال، لانگدوسین(languedocien )و لیموزن(limousin) و از زبان "اٌیل" که تحول بیشتری پذیرفته بود زبانهای محلی پیکارد(picard)، والون(wallon)، بورگینیون(bourguignon)، نورماند، لورن(Lorrain)، پواتون( poitevin) و مخصوصا زبان محلی ایل دو فرانس یا فرانسین( Île-de-France - francien)منشعب گشت و تا اواخر قرن دوازدهم نیز آثار متعددی به زبانهای محلی مذکور نوشته شد؛ ولی از قرن سیزدهم به بعد عموم زبان های مزبور، اعتبار و اهمیت خود را از دست دادند و به لهجه محلی (پاتوا) تنزل یافتند و از میان آنها زبان فرانسین به سبب موقعیت سیاسی خاص خود بر دیگر زبانها رجحان و برتری یافت و زبان واحد به سبب موقعیت سیاسی خاص خود بر دیگر زبانها رجحان و برتری یافت و زبان واحد فرانسویان گردید و به عنوان زبان رسمی و دربار فرانسه برگزیده شد و آنچنان اعتباری یافت که مارکوپولو جهانگرد ایتالیایی سفرنامه خود را در باب جغرافیا و عجایب چین و ترکستان و مغولستان به زبان فرانسه نگاشت و فلورانتن برونتو لاتینی سیاستمدار و محقق فلورانسی معاصر دانته نیز کتاب مشهور خویش گنجینه علوم و فنون را به زبان فرانسه نوشت،زیرا میگفت:
"زبان فرانسه زبانی خوش و دلکش و متداول در میان همه مردم است".[۱]
زبان فرانسه یكی از بزرگترین زبانهای دنیاست كه در مقام زبان جامعه بینالمللی و دیپلماسی تنها با انگلیسی مقابل مقایسه است. زبان فرانسه دركشور فرانسه تكلم میشود و علاوه بر آن، در كشورهای بلژیک، سوییس و كانادا یكی از زبانهای رسمی است؛ در لوكزامبورگ، سنت پیر و میكلان (در نزدیكی ساحل نیوفاندلند) گوادلوپ و مارتینیک ( در دریای كارائیب )، گینه فرانسه ( در آمریكای جنوبی )، یونیون ( در اقیانوس هند ) و در كالدونیای نو و تاهیتی ( در جنوب اقیانوس آرام ) زبان رسمی به شمار میرود. از این گذشته، در تعدادی از كشورها فرانسوی، زبان دوم غیر رسمی است كه از آن جملهاند: مراكش، تونس ، الجزایر، لبنان، سوریه، لائوس ، كامبوج و ویتنام. در مجموع زبان فرانسوی، زبان مادری حدود 75 میلیون نفر است و در همین حال میلیونها نفر با آن آشنایی دارند وكم وبیش به عنوان زبان دوم از آن استفاده میكنند.
الفبای فرانسوی همانند الفبای زبان انگلیسی است، اگر چه حرف w تنها در واژههای بیگانه ظاهر میشود. تكیههای سنگین (è) و سبک(é) خمان (ô) در كلماتی مانند père پدر ، été تابستان، élève دانش آموز و âme روح كاربرد دارند و سدیل ( ç) زیر حرف c، قبل از حروف a o یا u میچسبد و در نتیجه به جای «ک» صدای «س» میدهد، مثل leçon درس.
املای كلمات فرانسوی عموماً با گفتار چهار یا پنج قرن قبل مطابقت دارد و از این رو راهنمای خوبی برای دستیابی به تلفظ امروزی كلمات نیست. حروف ناملفوظ به ویژه در پایان كلمات بسیار است ( كلمه hommes را um و كلمه aiment را em تلفظ میكنند). ولی هر گاه یک همخوان پایانی كه معمولاً ناملفوظ است قبل از كلمه آغاز شده با واكه آمده باشد به تلفظ درمیآید. در جریان این فرایند كه پیوند نامیده میشود همخوان مورد نظر به صورت بخشی از هجای اول كلمه بعدی در میآید به گونهای كه جمله il est assis (او نشسته است) e-le-ta- si تلفظ میشود . اگر چه قوانینی كم و بیش ثابت بر تلفظ فرانسوی حاكم است، صداهای واقعی زبان برای انگلیسی زبانها بسیار دشواراست تا آنجا كه میتوان گفت «لهجه فرانسوی» خوب چیزی است كه به سادگی حاصل نمیشود.
انگلیسی و فرانسوی به عنوان دو زبان عمده جهان غرب طبیعتاً واژههای فراوانی را با هم داد و ستد كردهاند. از جمله دادههای اخیر فرانسوی به انگلیسی – كه تلفظ فرانسوی آنها تا حد امكان حفظ شده – میتوان از كلمات و عبارات زیر یاد كرد:
Hors d’œuvre , à la carte , table , d’hôte , en route , en masse , rendezvous , cart blanche, savoir – faire , faux pas , fait accompli , par excellelence , bon vivani , joie de vivre , raison d’être , coup d’état , nouveau riche , esprit de corps , laissez faire , chargé d’affaires ,pièce de résistance , R.S.V.P.
اما در سالهای اخیرمسیر حركت عمدتاً جهت معكوس یافته است. زبان فرانسه بر خلاف میل طرفداران زبان پاک – آكادمی فرانسه كه جای خود دارد – از انواع و اقسام واژههای انگلیسی لبریز شده تا بدانجا كه زبان موجود را جارگون فرانگلیسی ( فرانگله franglais ) نامیدهاند كه تركیبی از فرانسوی francais و انگلیسی anglais است. به عنوان مشتی نمونه خروار میتوان از كلمات و اصلاحات زیر نام برد:
le hamburger , le drugstore, le week– end , le strip – tease , le pull- over , le tee – shirt , le chewing gum , les blue – jeans , le snack – bar , la cover- girl
آكادمی فرانسه بسیاری از این كلمات را رسماً رد كرده است و با این حال در اینجا نیز نوعی مصالحه مصداق یافته است. آكادمی به تازگی استفاده از كلمات pijpeline le و le bulldozer را در زبان فرانسه پذیرفته است با قید این شرط مؤكد كه باید PEEP – LEEN و bool – do- ZAIR تلفظ شوند.[۲]
ادبیات فرانسه تا قرون وسطی
«هر زبان نماینده روحیات ملتی است که بدان سخن میگوید و مکنونات ضمیر خود را به وسیله آن فاش میسازد. کلام را با فکر رابطهی مستقیم و نزدیک است و بر حسب تسلط و اقتدار گوینده، این دو کم و بیش با یکدیگر منطبق میشوند. به این ترتیب لطف یا انسجام کلام زیر و بم فکر و احساسات را بیان میکند. از طرف دیگر ظرافت طبع و بلندی پایهی فکر هر قوم در ادبیات و آثار هنری آن قوم متجلی میگردد. پس دلبستگی با ادبیات جهانی و مطالعه آن بر صاحبدلی واجبست» [۳]
تاریخ ادبیات فرانسه از قرن دهم میلادی آغاز میگردد. پیش از آن وحدت ملی و نژادی فرانسه در حال تحول و زبان فرانسه نیز در دوره کودکی بوده است. این نکته هنوز به تحقق نپیوسته که نژاد ملت فرانسه بیشتر از چه عناصری تشکیل یافته است. همین قدر مسلم است که سکنهی اولیه این کشور از اقوام «سلت» بودهاند و سپس رومیها آن را فتح کرده، سازمان امپراتوری را در فرانسه برقرار نمودند. پس از آنها هم قبایل ژرمن که فرانسویان آنها را «بربر» میخوانند برای این ناحیه مانند دیگر کشورهای امپراتوری رم هجوم آور شدند. تنها در قرن نهم میلادی پادشاه نیرومندی بنام «شارلمانی» وحدت سازمانی به این کشور داد و در این قرن است که کشور فرانسه به معنی واقعی بوجود آمد.
فرهنگ فرانسوی به مرور زمان از عوامل گوناگون تشکیل یافته و در حقیقت معجونی است از:
- آثار تفکر جوانمردی و پهلوانی که همواره جوانان و سلحشوران فرانسوی را به مبارزه با ظلم و بیدادگری، حمایت از ضعفا و طرفداری حق و عدالت بدون بیم از خطر یا امید به سودی برمی انگیخته است؛
- عقل سلیم هشیار و شوخ که از هرگونه هیجانهای افراطی و زیادهروی اجتناب ورزیده؛
- ایمان به آئین مسیحیت.
بدین مناسبت فرهنگ قرون وسطی دارای سه جنبه پهلوانی – روحانی – توده است.
زبان فرانسه از لاتین مشتق است که در نیم قرن پیش از میلاد به وسیله رومیها (فتح گل توسط ژول سزار) وارد این کشور شده و به آسانی و تندی جانشین زبان بومی گردید. علت اساسی این پیشرفت سریع این بود که فاتحین رومی آنرا در سازمان جدید کشور گل به طور رسمی و اداری و تجاری و ریشههای تحمیل نمودند. بدین جهت زبان لاتین از همان دقایق اولیه چنان ریشههای نیرومند دوانید که زبانهای طوایف مهاجم شمالی نه تنها به انهدام آن قادر نیامدند بلکه خود آن عشائر و قبایل وحشی که در آن سرزمین رحل اقامت افکندند آن را چون زبان رسمی خویش پذیرفتند.
لیکن باید در نظر گرفت که زبان ارتش روم زبان نویسندگان کلاسیک لاتین قدیم نبوده بلکه زبان توده ملت یعنی لاتین عامیانه بود.پس از مدت کوتاهی اهالی گل بر حسب عادت و قریحه محلی جزء صدادار کلمه را تلفظ نموده و اجزای بیصدا را به تلفظ نمیآوردند. بدین ترتیب زبان اولیه قیافه نوینی به خود گرفته و به زبان «رومن» معروف گشت. نخستین آثار ادبی زبان رومن، لوکانتیلن دوسنت اولالی(Le Cantilène de Sainte Eulalie)(قرن دهم) و سیرت سنت الکسی(La vie de Saint Alexis)(قرن یازدهم) میباشند.
بزودی دو جریان اصلی در زبان رومن به ظهور پیوست: (لانگ دک)در جنوب فرانسه و (لانگ دویل)در شمال({oïl , oc {La langue d"oc – La langue d"oïl هر دو به معنی کلمات آری یا بلی میباشند و به سبب اختلاف تلفظ در شما و جنوب فرانسه وسیله تشخیص بین این دو رشته زبان میباشند.). لانگ دک پس از دوره بسیار درخشانی به درجه لهجه محلی سقوط یافت و لانگ دویل زبان رسمی کشور فرانسه شناخته شد.
ادبیات قرون وسطی (از قرن یازدهم تا پایان قرن پانزدهم)
قرون وسطی دوره ایمان آتشین به آئین مسیحیت است که در زمینه معماری با کلیساهای عظیم، در زمینه سلحشوری و پهلوانی به نیروی ایمان، پادشاهان و تودهها برای بدست آوردن سرزمین مقدس بر ضد مسلمین ( جنگهای صلیبی)، در زمینه روحانیت اشعار و مراثی لاتینی جلوهگری میکند. به طور کلی بنیاد تمدن مغرب زمین بر روی این روح ایمان به آئین و آداب مسیحیت استوار گردیده است و لیکن در این دوره زبان فرانسه هنوز فقیر بوده و از عهده ادای افکار و بیان هیجان های درونی ارواح بزرگ بر نمیآمد.
قرون وسطی به دو دوره تقسیم میشود: از آغاز قرن یازدهم تا پایان قرن سیزدهم فرانسه به منزله نیروی جاندار و عظیمی است که در راه ایمان کمر خدمت بسته و جانافشانی میکند. هیجانات، التهابات درونی و زندگانی روحی وی به صورت آثار هنری و معماری رومن وگوتیک و همچنین به وسیله ادبیاتی ظریف و موزون بیان میشود.لیکن در طی قرون چهاردهم و پانزدهم دچار جنگهای خانمانسوزی میشود که یکباره ایمان اولیه را معدوم میسازد. در این دوره ادبیات نیز به استثنای چند نمونه درخشان مغشوش و ناچیز است. روی هم رفته ادبیات قرون وسطی، ادبیات ملی یعنی نماینده افکار و احساسات مختلف اجتماع میباشد در این اجتماع سه دسته بزرگ: روحانیان – اشراف – توده را باید در نظر گرفت.
1- روحانیان مهمترین این سه دسته میباشند زیرا فرهنگ و ادبیات فرانسه را از آسیب قبایل وحشی محفوظ داشته و همواره ازضعیف بر ضد هوسرانیهای قوی حمایت نمودهاند. آن دو طبقه دیگر نیز به ماموریت الهی روحانیان ایمان و اعتقاد کامل داشتند. بعلاوه روحانیان وسائل موثری مانند کلیساها، زیارتگاهها، صومعهها و دارالعلمهایی برای راهنمائی و هدایت طبقات دیگر ایجاد کرده بودند. ضمناً تشکیلات جهاد برضد کفار به دست روحانیان انجام گرفت. بالاخره نفوذ سیاسی این طبقه موجب تعدیل تمنیات طبقه اشراف و خودسریهای سلاطین میگشت.
2- طبقه اشراف صاحب ملک و آب و قصرهای مستحکم بود و بجز جنگ و سلحشوری کار دیگری نداشت. البته به مرور زمان خشونت و سبعیت اولیه این طبقه به ظرافت طبع و جوانمردی مبدل گشت به نحوی که قصرها و بارگاه نجبا ، بتدریج جایگاه مظاهر هنری و ادبی گردید. زندگانی پهلوانی این طبقه سرچشمه ادبیات مفصلی است که انواع مختلف آن عبارتند از حماسه، رمان و تاریخ.
3- توده: توده ملت در قرون وسطی فقط از رعایا و زارعین و برزگرانی که پای بند زمین بودند تشکیل نگردیده بود بلکه بزودی پیشهوران و بازرگانان از طریق مجاهدت برای خود زندگانی مستقلی ترتیب داده و طبقه ثروتمندی را تشکیل دادند که از هر جهت با سوادتر و با فرهنگتر از طبقه اشراف گشت – از طرف دیگر استقلال«کمونها» سبب اعطای حقوق قانونی به توده ملت گردید و به موجب آن پادشاه موظف بود توده را از تعدیات و اجحافات اشراف حمایت کند. بنابراین توده ملت نیز به نوبه خود صاحب روح و فکر و ادبیات گشت. این ادبیات دارای جنبههای «کومیک»( شوخی و مطایبه) و "ساتیریک" (طنز گزنده)(satiric et comic)میباشد که اغلب اوقات از حدود نزاکت و ظرافت خارج میشود.
ادبیات پهلوانی
حماسه سرائی
حماسه، داستان منظومی است از وقایع تاریخی که از طریق افسانه رنگ ایدهال به خود گرفته باشد. چنین داستانی در طی قرن دهم در ادبیات فرانسه پدیدار گشت و دودمانهای بزرگ سلحشور و مکانهای مقدس سرچشمههای حقیقی اینگونه داستانها میباشند. حماسههای فرانسوی در پیرامون سه پهلوان نامور مجتمع میشود:
- شارلمانی؛
- گیوم دُرانژ(Guillaume d'Orange)؛
- دن دومایانس(Doon de Mayence).
بنابراین سه نوع «ژست»(gesta به معنی اعمال پهلوانی و تاریخ آن)به ظهور پیوست:
- ژست پادشاه که از اعمال محیرالعقول و فتوحات شارلمانی و سردارانش حکایت میکند؛
- ژست گارن دومون گلان(La Geste de Garin de Monglane) که از فتوحات دو کارن- آیمری دو ناربن(Aymeri de Narbonne) و گیوم دورانژ سخن میراند؛
- ژست دون دومایانس که از جنگهای ملوک الطوایفی سخن میراند.
حماسههای اولیه جنبه مذهبی دارند ولی بهزودی جنبه پهلوانی و سلحشوری جانشین جنبه مذهبی گردید و در قرن دوازدهم هم به منتهی درجه کمال رسید. از این تاریخ به واسطه عدم اعتقاد به اعمال و سجایای پهلوانی حماسه رو به انحطاط گذاشت. بالاخره در قرن پانزدهم حماسه به نثر نگاشته شد و در مجموعههای «کتابخانه آبی» محو و ناپدید گشت.
رمان
رمان هم مایه سرگرمی اشراف و سلحشوران بود. ظاهر رمان به حماسه شباهت داشت ولی در معنی با آن یکسان نبود. زیرا موضوع حماسه وقایع حقیقی تاریخی کشور بود و حال آنکه رمان زائیده تخیل و تصور است. رمانهای قرون وسطی بهسه دسته تقسیم میشوند: رمانهای قدیمی - رمانهای برتن - و رمانهای پهلوانی.
رمانهای قدیم: عمدهترین رمانهای قدیمی عبارتند از رمان تروا - رمان آنه آس(Le Roman d'Énéas) و رمان اسکندر. همه این آثار دارای خصوصیات مشابه و مشترکی میباشند. نویسنده موضوع داستان را از سرچشمههای مظنون تاریخی اقتباس نموده و آن را بهاراده خود بسط میدهد.
رمانهای برتن
رمانهای برتن (bretonne )به نوبه خود ادعای توصیف حقایق تاریخی را دارند ولیکن این موضوع درباره آنها صدق نمیکند زیرا مانند رمانهای قدیم افسانههای خیالی را بهعنوان حقایق تاریخی جلوهگر میسازند. اغلب آنها در اطراف افسانه «آرتوس» یا «آرتور» پادشاه خیالی بریتانیای کبیر دور میزنند. از لحاظ صوری رمانهای بر تن چهرههای گوناگون بهخود گرفت در آغاز بهصورت منظومههای توصیفی کوتاه بنام «له» مانند «له دوماری دو فرانس» (Les Lais de Marie de France )و سپس بهشکل منظومههای مفصل مانند رمانهای کرتی ین جلوهگر شد. این رمانها عبارتند از رمان «تریستان و ایزو» - «پرسووال» و «شوالیه شیر گیر».
رمانهای پهلوانی
این رمانها که معمولا داستان عشقی را در خلال اعمال محیر العقول پهلوانی توصیف مینماید در قرون 12 و 13 خیلی متداول گشت. مشهورترین آنها عبارتند از رمان «فلوار و بلانش فلور»(Floire et Blancheflor)، «گیوم» و «آئلیس» و «اوکاسن و نیکولت» که بهنظم و نثر نگاشته شده و لطیفترین نمونه این رمانها محسوب میشود.
تغزل
تغزل به آثار موزونی اطلاق میشود که برای سرائیدن و بیان احساسات درونی بهکار میرود. این شیوه در طی قرون وسطی در شمال و جنوب فرانسه نضج گرفت. سرایندگان جنوب متعدد و ظریف طبع بودند و «تروبادور»(troubadour) نام داشتند و سرایندگان شمال «تروور»( Trouvère) نامیده میشدند. انواع شعریکه سرایندگان مزبور احساسات و دردهای درونی خود را به وسیله آنها بیان میکردند عبارت بود از شانسون دوتوال، لاپاستورل، لوروندو، لابالت. اغلب سرایندگان این اشعار از طبقه اشراف بودند.
تاریخ
اشراف و نجبای قرون وسطی خاصه بعد از جنگهای صلیبی آرزو داشتند که خاطره اعمال سلحشوری آنان بوسیله تاریخ ضبط شود. تا آنزمان تاریخ مختصراً بهزبان لاتین نوشته میشد و مختص روحانیان بود و حماسه برای توده ملت کار تاریخ را میکرد ولی زمان آن رسیده بود که تاریخ نگاری به صورتی روشن و محقق در آید. مورخان سه گانه (ویل لهاردوئن ، ژوئن ویل و فروآسار)(VILLEHARDOUlN , JOINVILLE et FROISSART) مبتکرین فن تاریخ نویسی محسوب میشوند.
ادبیات توده
روح توده مکنونات خود را در ضمن آثار متعدد و متنوعی ابراز داشته است که گاهی آن را «بورژواز» مینامند و این صفت برای مشخص نمودن جنبه معقولانه و مبتذل آنهاست. گاهی نیز صفت «گولواز» به آنها اطلاق میشود و این از لحاظ روح بذله گوئی و سبکسری نسبت به مبانی اخلاقی و مقدسات مذهبی میباشد. آثار ادبیات توده را میتوان بهسه دسته تقسیم نمود: هجا ، فابل ، رومان دورنات یا قصه حیوانات.
هجا یا هجو گفتن
هجا در طی قرون وسطی جنبه عمومی دارد و روح هجائی تقریباً در تمامی آثار حتی گاهی بهطور غیرمترقبه نفوذ کرده است. مشهورترین هجونویسان روتبوف(Rutebeuf) نام دارد که قلندری بدبخت و عیاش بود در اواخر عمر با ایمان گشت و آثار مبنی بر زهد و تقوی از خود باقی گذاشت.
فابل (قصص و حکایات)
استعداد و قریحه توده در فابل به طرز شایانی جلوهگر شد. فابلها منظومههای مضحک و خندهآوری هستند که به دست روحانیون اخراج شده، برای تفریح و خوشآیند توده بهرشته تحریر در آمده است. منظومههای مزبور در عین حال مولد شادی و خنده طبیعی بوده و نسبت به ضعفا و خاضعین نیشدار میباشد. بسیاری از آنها از جاده نزاکت خارج شدهاند.
رمان دور نارت یا قصه حیوانات
مجموعه هجائیهایست از داستان حیوانات که مبارزه روباه را با گرگ توصیف مینماید. یعنی در حقیقت مبارزه حیله و تدبیر را با زور مجسم میسازد. البته کلیه حیوانات در این داستان شرکت دارند و بهطور کلی رمان دورنارت تقلید مسخرهآمیزی از حماسه است. در طی قرن سیزدهم جنبه هجائی این داستانها تقویت شد و در قرن چهاردهم یک نوع «سمبولیسم» در آن وارد گشت بهطوریکه روباه، مظهر شیطان قلمداد شده که همه مردمان باید بر ضد وی جهاد نمایند.
ادبیات کلیسا
روحانیت و علوم
در قرون وسطی کلیسا پناه گاه علم و معرفت محسوب میشود و کشیش مترادف با لفظ عالم است. بهاین مناسبت نفوذ کلیسا در بسیاری از آثار ادبی که بهدست روحانیون نگاشته شده مشاهده میشود. این نفوذ مخصوصاً در وعظ و خطابه، ادبیات آموزشی و در تئاتر بارز و آشکار گردید.
وعظ و خطابه
وعظ و خطابه در اوایل قرون وسطی بهزبان لاتین ادا میشد. سپس بهزبان عامیانه انجام گرفت و بهطور قطع خطبائی که تودههای بزرگ را بهجهاد وادار نمودند دارای فصاحت و بلاغت سحر انگیزی بودهاند.
ادبیات آموزشی
کشیشان که مظهر علم و معرفت بودند برای هدایت و تعلیم توده به کارهای مختلفی دست زدند مانند رساله حیوانات- رساله اخلاقی- علم الاشیا و دائره المعارف- روش آموزشی کشیشها بسیار سخت و غیر قابل هضم بوده و بهضرب سمبولیسم و اشارات انجام میگردید. جمادات و حیوانات بهمنزله مظاهر اصول اخلاقی و ترییتی میباشند.
نمایش
روحانیون و کلیسا تئاتر«پائی ین»( Païen) یعنی تئاتر روم و یونان قدیم را به عنوان مکتب منافی اخلاق محکوم کرده و تئاتر مذهبی را برای تعلیم و تربیت توده جایگزین آن قرار داده بودند. بدینطریق نمایش از آئین و تشریفات مذهبی مستقل گشته و بهصورت درام لیتورژیک و درام پیامبران درآمد. این درامها مخصوصا در شب اعیاد بزرگ مذهبی نمایش داده میشد. بزودی صحنه درام نیز از آستان قدس بهجلوی خان کلیسا و سپس بهمیدان عمومی مهاجرت نمود و تئاتر بهصورت نمایشهای عمومی درآمد.
درامهای قرن سیزدهم و چهاردهم بهنام «میراکل»(Miracle) معروفند و عموماً درامهای کوتاه و پاكیزه میباشند که معجزات و کرامات حضرت مریم یا اولیای دیگر را نمایش میدهند. درام مذهبی در قرن پانزدهم «میستر» Le (mystère )نامیده میشود و به وسیله آن تاریخ مذاهب بشر از روز خلقت و از روی کتاب مقدس و نیز سنن و روایات و افسانههای ملی نمایش داده میشود. این طرز نمایش تا سال 1548 متداول بود و از آن تاریخ بهموجب حکم «پارلمان» منسوخ و متروک گشت.
تئاتر کومیک
تئاتر کومیک از توده ملت سرچشمه گرفته است منشاء حقیقی آن به کلیسا یعنی بهدستههایی مربوط می شوند که کشیشهای درجه پایین در بعضی از ایام سال در «ساکریستی» راه میانداختند. در طی قرن سیزدهم دو پی یس کومیک نگاشته شده است. در قرن پانزدهم تئاتر کومیک توسعه یافت و بهصورتهای سه گانه ذیل در آمد: «فارس»(La farce )که منظور نهائی آن تنها خنده بیظرافت میباشد. «مورالیته»(La moralité) که در ضمن خندهپندی میآموزد و «سوتی»(sotie) که منظور سیاسی دارد. در این زمینه شاهکاری به عنوان «پاتلن»(pathelin) از قرون وسطی بهیادگار مانده که نگارنده آن ناشناس است.
قرون چهاردهم و پانزدهم و پایان قرون وسطی
این دو قرن از لحاظ ادبی بسیار فقیر بوده و عصر کج سلیقگی محسوب میشود. در طی این دویست سال جنگهای سخت و قحطی در سراسر فرانسه فرانسه حکمفرما گشت و ایمان مسیحیت و مبانی اخلاقی سست گردید. تنها یک مورخ نامی و یک شاعر نابغه در این عهد پیدا شد که «کومین»(commynes) و «ویون»(François Villon) نام دارند.
شعر و شاعری در این عهد جنبه فضل فروشی داشته و بسیار ناچیز است. فرانسوا ویون (1485- 1431) یگانه شاعر بزرگ اواخر قرون وسطی محسوب میشود این شاعر ولگرد و اوباش زندگانی پرتشویش و پر آشویی داشته است. بههمین مناسبت در بیان احساسات و شکنجههای درونی خویش لحنی شاعرانه و فصاحتی سحرانگیز نصیب وی گشت.آثار وی عبارتند از«لوپتی تستامان» که در اواخر جوانی نگاشته و «لوگران تستامان» که در سالهای اخیر عمر خود به رشته تحریر درآورده است.
ویل لون استثنائی بیش نیست ادبیات این عهد بسیار فقیر و ناچیز است. قرون وسطائی که عظمت خود را بهوسیله ایمان، عمل و هنر نشان داده بود، در اواخر قرن پانزدهم به انحطاط پیوست ولی بزودی نشانههای ادبیات جدیدی در شرف ظهور بود. اکتشافات بزرگ مانند چاپ و غیره جنبش جدیدی برپا کرد و آثار روم و یونان قدیم را در دسترس اهل مطالعه قرار داد. فرانسه از دیدن و شناختن فرهنگ ایتالیا خیره شد و اولین اشعه رنسانس در افق پدیدار گشت.
ادبیات فرانسه در قرن شانزدهم
دورهای كه بیكم و كاست با قرن 16 منطبق میشود و از آغاز جنگهای ایتالیا در 1494، تا پایان جنگهای داخلی فرانسه در سال 1598، دوره رنسانس یعنی دوره تجدید حیات میخوانند.[۴]در نیمه دوم قرن شانزدهم میلادی مدنیت قرون وسطی از هم فرو پاشید و از لحاظ اجتماعی و سیاسی و دینی در معرض تغییرات و تبدلات عدیده واقع شد. بورژواها به خاطر رونق بازار تجارت و صنعت، توانگر و بانفوذ شدند تا بدان حد که کارگزاران دولت در بسیاری از موارد از میان آنان انتخاب میشدند.وقایع گوناگون و مهم دیگری از قبیل اختراعات جدید و اکتشافات تازه دریایی و نیز جنگهای معروف به جنگهای ایتالیا همه دست به دست هم دادند و شرایط و نظامات زندگی و اوضاع اجتماعی فرانسه را به کلی دگرگون ساختند. علاوه برآن در آغاز قرن شانزدهم پس از ظهور لوتر و کالون و اصلاح مذهب، آبای کلیسا اعتبار و قدرت سابق خویش را از دست دادند، عقیده مردم نسبت به تعالیم کشیشان کاستی یافت و از آن پس مسیحیت به مشتی آداب و تشریفات مذهبی محدود شد. از سوی دیگر در آثار ادبی علاقه و توجه به اندیشههای بزرگ و پرمایه از میان رفت و ادبیات دچار یک نوع خشکی و جمود شد و بتدریج راه زوال در پیش گرفت. اما طولی نکشید که افکار و اذهان مردم برانگیخته و بیدار شد. ترقیات و اکتشافات جدید موجب شد که فرضیههای علمی قدیم و عقاید کهن به کلی واژگون شود، به افکار فرانسویان جنبش و جهش تازهای ببخشد و به آنان بفهماند که تلاش و فعالیت بشر باید بدون هیچگونه مانعی گسترش یابد. از این پس افکار نوین به مردم آموخت که آدمی ضمن بهرهمندی از زندگی در دنیایی آکنده از سرور، در خلق آثار نفیس هنری و ادبی نیز بکوشد. بنابراین، نه فقط در صد برآمدند که به مظاهر دنیوی توجه کنند بلکه در آثار نفیس ادبی نویسندگان و شعرای دوران باستان نیز تفحص نمایند و آنچه زیباست در آن بیابند. از این رو آثار ادبی و هنری روم و یونان قدیم در نظر آنان قدر و منزلتی عظیم یافت و سرچشمه الهام و اقتباس گشت. در نتیجه تحولی سریع در ذوق سرایندگان و نویسندگان و تغییرات شگرفی در قالبها و فنون ادبی و نیز رونق شگفتآوری در هنر پدید آمد . این تحول و شكفتگی که در عالم ادب و هنر به ظهور رسید به نام رنسانس خوانده میشود.
در قرن شانزدهم، همزمان با پیدایش رنسانس، نهضت دیگری به منصه ظهور رسید که وحدت مسیحیت را از میان برد و در مقابل آئین کاتولیک، مذهب تازهای به نام پروتستانیزم به وجود آورد. این جنبش دینی مهم رفرم یا اصلاح مذهب نام داشت. این نهضت نیز در افکار و جامعه آن روز فرانسه تاثیرات مهمی برجای گذاشت. بدین معنا که سبب شد زبان و خط لاتین که تا آن هنگام زبان و خط رایج دینی و رسمی کشور بود از ادبیات فرانسه طرد شد و حتی کتب دینی نیز از آن پس به زبان ملی تحریر و انشا گردد. در نتیجه برای عموم فرانسویان این امکان فراهم آمد که از آن هنگام به بعد بتوانند تورات و انجیل را به زبان ملی و مادری خود بخوانند و مندرجات آن را به سهولت درک کنند. در قرن شانزدهم دو نویسنده مبتکر و بلند مرتبه در فرانسه، یکی رابله(François Rabelais)در نیمه اول و دیگری مونتنی(Michel de Montaigne) در نیمه دوم قرن ظهور کردند که بر ادبیات فرانسه و مغرب زمین به طور مستقیم و غیرمستقیم تاثیرات شگرفی گذاشتند.
جنبش فکری و هنری بزرگی که در نیمه اول قرن شانزدهم به دنبال دو نهضت بزرگ اومانیسم و رنسانس در کشور فرانسه پدید آمد در ادب این کشور وقتی محسوس و نمودار گشت به طوری که در سال 1532 کتاب پانتاگروئل و در سال 1535 سرگذشت گارگانتوا به قلم فرانسوا رابله نویسنده مشهور فرانسوی انتشار یافت. این داستان سرای نامی یکی از اطبای مشهور زمان خود و در عین حال مردی با ذوق و بیداردل و نویسندهای توانا و نکته یاب بود. وی ذهنی بلند و مزاجی لطیف و قریحهای روشن داشت و بدین سبب نوشتهها و آثارش از ظریفترین قطعات انتقادی و مطایبه آمیز ادبیات فرانسه به شمار میآید.
رابله در این دو کتاب به شیوهای مطایبهآمیز معارف اسکولاستیک و مجعولات کشیشان و رفتار نابههنجار طبقه اشراف را به باد مذمت و انتقاد گرفت و فرهنگ فاسد عصر خویش را با شوخطبعی خاص در لباس حکایاتی غریب و خارقالعاده توصیف کرد . کتابهای وی که در واقع واکنشی علیه زراندوزان و زاهدان ریاکار زمان او بود در نزد عامه با حسن قبول مواجه گشت ولی از طرف اولیای سوربون و استادان حکمت الهی مورد سوئ ظن قرار گرفت و محکوم شد. بر اثر این واقعه رابله ناگزیر از شهر لیون به پوآتو گریخت و در آن شهر مدتی در خانه دوست خود در اختفا به سر برد.
آثار رابله داستانهایی نیستند که از مشتی خیالات خوش و واهی ترکیب یافته باشند بلکه تار و پودی استوار و منطقی دارند و در هر فصل و هر باب از آنها نکتههای عمیق و عبرت آموز فراوان وجود دارد که همه خواندنی و درخور تحقیق و تعمق و مطالعه مکرر است. با آنکه رابله در آثار خود واژههای کهن و دشوار بسیار به کار برده معذلک سخنش رسا و شیوا و اسلوب بیان او بسیار نرم و دلکش است. گذشته از این، عبارات او اغلب سرشار از کنایات و استعارات متنوع و دلپذیر و مطایبه آمیز است. در طنز نظیر ندارد و از این حیث به درجه و مرتبهای است که بعد از او کمتر کسی جز مولیر توانسته همتراز وی قرار گیرد. رابله در قصهپردازی نیز چیره دست و استاد است بدان حد که قبل از او هیچ نویسندهای بدان پایه و درجه از مهارت نبوده است.
میشل دو مونتنی یکی از نویسندگان بلند پایه و مشهور قرن شانزدهم فرانسه و از نوادر علم و ادب این کشور است. وی در سال 1533 میلادی در خانوادهای ثروتمند و متمکن پا به عرصه وجود نهاد. پدرش تعلیم و تربیت او را از همان آغاز دوران کودکی بر عهده مربی و استادی آلمانی سپرد که هیچ فرانسه نمیدانست و ناگزیر برای سخن گفتن با شاگرد خود میبایستی اززبان لاتینی استفاده کند. بدین طریق مونتنی زبان مذکور را مانند زبان ملی و مادری خویش در خانه فرا گرفت. مونتنی ضمن مطالعه آثار فلاسفه و اندیشه وران جهان و غور و تامل در آرا و عقاید متقدمان و شرح موضو عات و درک شبهات متاخران و سیر در تفکر آنان در دورانهای مختلف،و مداقه در اختلاف آداب و رسوم ملل ، نتیجه مطالعات خود را در اثری گرانبها به نام " تتبعات"فراهم ساخت که نه تنها بر افکار فرانسویان، بلکه بر ادبیات تمام کشورهای اروپایی تاثیر بخشید. مونتنی چاپ اول این کتاب را در سال 1850 در دو مجلد منتشر ساخت و بتدریج تا پایان عمر خویش فصول تازه ای بر آن افزود و سرانجام چاپ کامل کتاب خود را در سه مجلد در سال 1588 میلادی به طبع رسانید.
کتاب تتبعات او اثری است ممتاز و بدیع در موضوعات و مسائل مختلف فلسفی، اجتماعی، تاریخی و سرشار از نکتههای عالی اخلاقی، تربیتی و انسانی. کتاب تتبعات اندک زمانی پس از انتشار ، مقبول طبع مردم صاحب نظر واقع گردید و شهرتی عظیم کسب کرد و در ادبیات قرن هفدهم و حتی قرون بعد ، تاثیر فراوان بخشید، بدین معنی که بسیاری از نویسندگان و مصنفان قرن مذکور به پیروی از روش مونتنی، در آثار خود به تجزیه و تحلیل انسان و طبیعت بشری به سبک مونتنی پرداختند.علاوه بر این، آرمان انسانگرایی مونتنی و آداب و رسوم مقبول او در جامعه قرن هفدهم قبول عام یافت و مرسوم و معمول گشت. آزادی فکر و عقیده و تسامح مذهبی یکی از میراثهای معنوی و گرانبهایی است که نویسندگان و فلاسفه قرن هجدهم و اصحاب دایره المعارف از مونتنی به یادگار گرفتند.[۵]
ادبیات فرانسه قرن هفدهم
قرن هفدهم فرانسه که غالبا آن را " قرن بزرگ" نامیدهاند در واقع عظمت خود را مدیون دو چیز است: کثرت نویسندگان و تنوع آثار آنان و دیگری حمایت حکومت از نویسندگان و هنرمندان. لویی چهاردهم بخشندهترین ادبپرور سراسر تاریخ فرانسه شناخته شده است. هنوز دو سال از آغاز فرمانرواییاش نگذشته بود که دستور داد تا فهرستهایی از نویسندگان و دانشمندان و عالمان تهیدست تهیه كنند و طبق آن چهل و پنج نفر فرانسوی و پانزده نفر از بزرگان علم و ادب كشورهای بیگانه به دریافت مقرری شاهانه مفتخر شدند.
لویی نه تنها به مردان علم ادب كمکهای مالی رساند، بلكه ایشان را در پناه حمایت و احترام خود گرفت، مقام اجتماعیشان را بالا برد و دربار خود را به وجودشان مزین ساخت. در برابر دسیسهها و كینهتوزیهای اشراف و روحانیان از مولیر حمایت كرد و بلندپروازیهای شاعرانه راسین، مورد تشویق او قرار گرفت. شخصا پشتیبانی از آكادمی فرانسه را بر عهده گرفت، آن را به مقام یكی از سازمانهای مهم دولتی رساند، بودجهای هنگفت برای نگاهداریاش اختصاص داد و محل آن را در كاخ لوور قرار داد. این اقدام عمده بنیان دقت، ظرافت، پاكی، و صراحت زبان فرانسه را مستحكم ساخت و زبان فرانسه با روانی انعطاف پذیر گفت و شنود مولیر، فصاحت پر طنین شعر كورنی، و نغزگویی خوشاهنگ راسین و نمایشنامهنویسی و شعر کورنی به دوره كمال خود رسید.
مولیر
دوران فعالیت ادبی و نمایشی مولیر هر چند کوتاه ، اما بسیار پر ثمر بود مولیر Jean-Baptiste Poquelin connu Molière)(1673-1622))در آثار خود به کمک مایههای کمدی و طنز ی پخته به عادات زشت مردم زمان خود، مدهای رایج و هوسبازیها و وسوسههای روح انسان به طور کلی حمله میکند . آثار وی به منزله اسناد کاریکاتور مانندی است که اخلاقیات جامعه دهه شصت قرن هفدهم را تصویر میکند. در این آثار همه طبقات حضور دارند: آدمهای راحتطلب و منزوی( در مردم گریز)، آدمهای عیاش هرزه طبقات ممتاز( در دون ژوآن)، طبقهای از اشراف رو به افول و نابودی که چشم به عنایت طبقه جدید بورژوا دوختهاند( در اشرافزاده نجیب)، آدمهای دسیسهباز و طماع( در تارتوف، زاهد ریاکار و خسیس)، بعضی چهرههای روستایی نازه به دوران رسیده( در ژرژ داندن)؛ اما در مجموع میتوان گفت آثار مولیر آئینه تمام نمای طبقه بورژواست: بازرگانان، اطبا، وکلای مدافع.[۶]
راسین
زندگی راسین Jean Racine) (1699-1639)) تا حدودی شبیه به زندگی پر مرارت و سخت پاسكال بود. او همچون پاسكال خود را بر سر دوراهی ایمان و زندگی اشرافی میدید.[۷] در آندروماک، راسین به كمال قدرت داستانپردازی و شیوه شعرسرایی خود رسید. با این حال نمایشنامه مزبور بیشتر رعبانگیز است تا رقتآور و پایان آن به همان گونه فاجعه اجتنابناپذیری منجر میشود كه از تراژدیهای اشیل و سوفوكلس انتظار میرود. تار و پود داستان از رشتههای عشق به وجود آمده است. این بزرگترین تراژدی راسین و شایسته برابری با آثار شكسپیر و ائوریپیدس است. داستان با استحكام طرحریزی شده است; تا اعماق روح قهرمانان مورد بررسی قرار گرفته است و عواطف آدمی در اوج پیچیدگی و شدتی كه دارند به وصف در آمدهاند; جملگی با چنان اشعار موزون و بلندپایهای كه كشور فرانسه پس از رونسار مانند آن را به خود ندیده بود. در اندک مدتی آندروماک به مقام شاهكاری بزرگ رسید و شهرت راسین را به عنوان جانشین كورنی(Pierre Corneille)، و حتی شاعری بالا دست وی، تثبیت كرد.
راسین، كه مقتدای شعرای كلاسیک فرانسه بود، در وصف هیجانات عشق لطیف بر شعرای رمانتیک نیز پیشی گرفت. كشور فرانسه راسین را در مقام بزرگترین سرایندگان خود قرار میدهد و آثار او و كورنی را عالیترین نمونه تكامل نمایشنامه كلاسیک در عصر جدید میشمارد. وی از آمیختن ماجراهای فرعی و امتزاج تراژدی با كمدی اجتناب ورزید، عوام الناس را به كلی از تراژدیهای خود بیرون راند، و عموما شاهزادگان و شاهزاده خانمها و پادشاهان و ملكهها را قهرمانان نمایشنامههای خود قرار داد. مجموعه كلماتش ، پاک و منقح بود.
در واقع كورنی و راسین به ترتیب مظهر یا معرف دو جنبه مردی و زنی در عالم شعر آن قرن بزرگ به شمار میآیند اولی شرف مردانه را و دومی شور دلدادگی زنانه را با بیانی موثر تجلیل میكنند. برای پی بردن به وسعت و اهمیت تراژدی كلاسیک در فرانسه، باید كورنی و راسین را باهم در نظر آورد.
لافونتن
در آن دوران كه بازار دشمنیهای ادبی گرم بود و سبکها با یكدیگر در پیكار بودند، به میان آوردن ذكری از دوستی معروف و نیمه افسانهای میان بوالو، مولیر، راسین و لافونتن Jean de La Fontaine)( 1695-1621)) یا انجمن دوستان چهارگانه مایه خشنودی خاطر میشود. لافونتن بزرگ آن جمع بود. او نیز چون دیگر دوستانش در خانوادهای از طبقه متوسط به دنیا آمده بود و نخستین مجلد قصههای منظوم را به چاپ رساند (1664)،که مجموعهای بود از حكایتهای كوچک به نظم كه چون اشعار بوكاتچو آمیخته به هزل و هرزگی فراوان بودند، لیكن با چنان سادگی مجذوب كنندهای به بیان آمده بودند كه در اندک زمانی نیمی از مردم فرانسه، حتی دوشیزگان با آزرم، سرگرم خواندن آنها شدند. وی به نگارش قصههای منظوم ادامه داد و شش مجلد نخست از فابلهای منتخب منظوم سحرانگیز خود را برای ناشرش فرستاد (1668). که البته رویهم رفته بیشتر آنها در چشمه جوشان ذهن و جویبار روان شعر لافونتن باز آفریده شدهاند. نخستین فابل لافونتن به طور ندانسته خلاصهای است از زندگی شخصیش كه در غفلت كاری و غزلسرایی صرف میشد. اما این شاعر سالخورده هنوز میان تقوا و گناه تمیزی قائل نمیشد، بلكه گویی فقط امور طبیعی را از غیرطبیعی تشخیص میداد; زیرا تعلیمات اخلاقی خود را در جنگل آموخته بود. چندی به گروه آزاداندیشان پیوست، لیكن روزی كه نزدیک بود بر اثر یک حمله قلبی در خیابان از پا درآید، موقع را مناسب یافت كه با كلیسا آشتی كند، گرچه هنوز در این شک بود كه آیا قدیس آوگوستینوس به اندازه رابله عقل داشت.
مادام دو سوینیه
اما از آن دوران پادشاهی، ده مجلد دیگر نیز بر جای مانده است و باز آن هم به قلمزنی كه حتی در عصر شتابزده ما میتواند لذتی آرام بخش نصیب خواننده خود سازد. مجموعه این نامهها یكی از بهترین چهرهسازیها در عالم ادب به شمار میآید، صاحب قلمی كه در عین فروتنی حاضر نمیشد اثری از خود منتشر كند و حال اینكه قادر بود بهترین نثر فرانسه را در آن دوران رواج نثر عالی به وجود آورد. گاهی جملاتش را چنان به اوج آسمان فصاحت پرواز میداد كه گویی بوی مركب چاپ را در مشام دارد. امروزه نامههای مادام دوسوینیهMadame de Sévigné) ( 1696- 1626)) یكی از گنجینههای باقیمانده از ادبیات كلاسیک فرانسه به شمار میآیند; یا باید گفت از آن دسته گلهای گرانبهایی هستند كه رایحهشان با گذشت قرون فزونی مییابد.[۸]
ادبیات فرانسه در قرن هجدهم
قرن هجدهم همان قرنی است که در تاریخ علم و فلسفه به "عصر روشنگری" مشهور است. این قرن ادبی که معمولا ابتدای آن را سال 1715( مرگ لویی چهاردهم) و انتهای آن را سال 1789( انقلاب کبیر فرانسه) به شمار میآورند، قرنی است که زمینهساز اولین انقلاب بزرگ اجتماعی جهان شد. در این قرن بارزترین اندیشههای آزادیخواهانه فرصت رشد یافت.قرن هجدهم دو ویژگی بارز داشته است ؛ اول خردگرایی كه میراث دوره كلاسیک است و دوم روحیه احساسگرا، كه خبر از تولد مكتب رمانتیسم میدهد. با توجه به رابطه بین عقل و احساس در این قرن، شاهد ادبیاتی هستیم كه به مسائل انسانی از دیدگاه " منافع و كاربرد" آن مینگرد.
مونتسكیو
بسیاری از منتقدان و ادبشناسان سعی کردهاند مونتسکیوMontesquieu) (1755-1689)) را پیشکسوت انقلابیون فرانسه و استاد اندیشههای انقلابی معرفی کنند ولی این قضاوتی کاملا بیپایه است زیرا وی اهل سخن و مرد میدان خطابه بود ، اما هرگز مرد عمل نبود. کتاب روحالقوانین را همگان برجستهترین اثر فكری آن روزگار میشمردند. این كتاب ثمره پنجاه سال تجربه، چهل سال مطالعه، و بیست سال تدوین بود. مونتسکیو در سیودوسالگی، با نشر درخشانترین اثر خود، پاریس دوران نیابت سلطنت را متوجه خود ساخت. نامههای ایرانی (1721) را بدون ذكر نام خود انتشار داد، زیرا كتاب حاوی مطالبی بود كه با شأن رئیس پارلمان تناسب نداشت.
تنها در این دوره فترت بود كه بدعتهای سیاسی و دینی نامههای ایرانی میتوانستند از خشم دولت مصون بمانند. بدعتهای دینی این کتاب از بدعتهای سیاسی آن تكاندهندهترند. پس از آنكه نامههای ایرانی، راه آزادی اندیشه را هموار ساخت، ولتر توانست سیزده سال بعد نامههایی درباره انگلیسیها را منتشر سازد. این دو كتاب را باید منادی عصر روشنگری در فرانسه شمرد.
ولتر
فرانسوا ماری آروئه معروف به ولتر Voltaire)(1778-1694)) در پاریس به دنیا آمد و در مدرسه ژزوئیتها از تحصیلات خوبی برخوردار شد. بعد از اقامتی کوتاه در هلند، به سبب نوشتن مطالبی علیه حکومت فرانسه توقیف و به زندان مشهور باستیل افکنده شد در ایام توقیف یک تراژدی به نام اودیپ نگاشت که در سال 1718 پس از آزادیاش از زندان روی صحنه رفت و مورد استقبال قرار گرفت. از آن زمان بود که این جوان به شهرت رسید و نوشتههایش را با نام مستعار " ولتر" معرفی کرد. در تمام دوران پرتلاطم زندگیاش، وی به نوشتن ادامه میداد و با حجم، تنوع، و كیفیتی باورنكردنی تاریخ، رساله، نمایشنامه، داستان، شعر، مقاله، جزوه، نامه، و بررسیهای انتقادی برای خوانندگان و بینندگان بینالمللی، كه مشتاقانه منتظر هر كلمه از نوشتههای او بودند، میفرستاد. تقریبا هر روز یک شعر كوتاه، سبک، زیبا و تفریحی كه دارای وزن و قافیه بود میساخت; وی در این زمینه در سراسر تاریخ ادبیات، حتی در جمیع آثار عالی برگزیده یونانی، همتا ندارد.
ولتر با ادای دین خود نسبت به تاریخ، به جانب فلسفه و مبارزهاش علیه كلیسای كاتولیک بازگشت. او به سرعت و پشت سرهم آن كتابهای كوچک را به عنوان توپخانه سبک در جنگ علیه زشتیها منتشر میكرد. در تمام این حجم عظیم مكاتبات، حتی یک برگ بیروح و كسلكننده پیدا نمیشود، زیرا از خلال صفحات این مكاتبات میتوان صدای درخشانترین مصاحب عصر خود را دید كه با صمیمیت یک دوست سخن میگوید. هیچگاه تا آن زمان و بعد از آن، نویسندهای مانند او از نوک قلم پربركت خود، این همه ادب، سرزندگی، جذبه، و لطف جاری نساخته است. مطالب این نوشتهها، سفرهای رنگین، نه تنها از ظرافت طبع و فصاحت كلام، بلكه همچنین از دوستی صمیمانه، عواطف انسانی، و افكار صائب میباشد.
به سختی میتوان باور كرد كه او یک فیلسوف بود، زیرا مطالب خود را به وضوح و صراحت بسیار نوشته است. او مستقیما سر مطلب میرود و به قسمت حیاتی موضوع میپردازد. از زیادهروی در به كار بردن صفات و تشبیهات خودداری میكند تا فكر اصلی پیچیده نشود، و تقریبا یک جمله در میان، پرتو فكر تازهای را ساطع میكند.
دنی دیدرو
دیدرو Denis Diderot) (1784-1713)) با اندیشهای مواج و اشرافی كه بر فلسفه و هنر و ادب داشت یكی از چهرههای جالب قرن هجدهم فرانسه به شمار میآید. علاوه بر وظیفه سنگینی كه در تنظیم و انتشار دائرهالمعارف داشت میتوان گفت در همه زمینههای معارف زمان خود صاحب نظر بود. او هم نظریهپرداز در هنر تئاتر،هم منتقد هنری، هم رماننویس و هم پژوهشگر بود. وی بدون آنكه در قید و بند یک نظام فكری خاص باقی بماند ، با تحرک ذهنی اعجابآور و با نگاهی نافذ سعی كرد به نوعی وحدت فلسفی دست یابد كه مبتنی بر تعادل عقل و احساس قلبی باشد.
دیدرو در دهه 1740 با نوشتن كتابهایی مانند "تاملات فلسفی" و "نامهای درباره یک نابینا" به فرهنگ و رسوم عصر خود به شدت تاخت و تا جایی كه در سال 1749 به دلیل این افكار سه ماه در زندان "باستیل" محبوس بود.دیدرو علی رغم مخالفتهای شدیدی كه با تفكراتش میشد دست از كار نكشید و در یكی از كتابهایش نوشت: میان تعصب و بربریگری تنها یک قدم فاصله وجود دارد. او به همراه "دالامبر"(Jean-Baptiste le Rond d'Alembert), ریاضیدان هم عصرش، نگاشتن دایرهالمعارف را در سال 1745 آغاز كرد و 26 سال از عمرش را صرف آن كرد. این دایرهالمعارف در 17 جلد نوشتار و 11 جلد تصاویر منتشر شده است.
برادران گنگور(frères Goncourt) اولین كسانی بودند كه دیدرو را به عنوان رماننویس و منتقد هنری مدرن و نوپرداز معرفی كردند و مطالعات و پژوهشهای معاصر نیز بر این انتخاب مهر تایید زده است.به این حقیقت باید اذعان كرد كه دیدرو، هم از نظر شخصیت فردی و هم به عنوان نویسنده و فیلسوف توانسته است در قرن معاصر تاثیر بگذاردو نسل جدید را مسحور كند.
ژان ژاک روسو
روسو از جمله نویسندگان عصر روشنگری است که هولدرلین شاعر بزرگ آلمانی او را پیغمبر عصر خود میداند زیرا پیش بینیهای او را در زمینه اخلاق سیاسی و اجتماعی صائب میبیند. شرح حال روسو Jean-Jacques Rousseau)(01778-1712)) را در کتاب اعترافات وی و هم در دفتر خاطرات نویسنده میتوان مطالعه کرد. از سبک نگارش اعترافات چنین برمیآید که نویسنده به صورتی کاملا ارادی و آگاهانه تصمیم گرفته که خواننده اثر خود را به شدت تحت تاثیر قرار دهد.
وی در سال ۱۷۵۸، نامهای به دالامبر نوشت و در ۱۷۵۹، رمان پرآوازه خود به نام "هلوئیز جدید" و در ۱۷۶۲، "قرارداد اجتماعی"و سرانجام، در همان سال کتاب "امیل" را منتشر كرد كه خشم پارلمان فرانسه را نسبت به نویسنده برانگیخت و حکم بازداشت او صادر شد، تا اینکه در شب دهم ژوئن ۱۷۶۲ به سوئیس گریخت. از این زمان به بعد، آرامش و راحتی نسبی از او گرفته شد. به هنگام آوارگی بود که "هیوم" فیلسوف معاصر و سرشناس انگلیسی، نویسنده دربهدر را در انگلستان پناه داد و در انگلستان، نوشتن کتاب اتوبیوگرافی خود، "اعترافات" را آغاز کرد. اگرچه شیوه نویسندگی روسو( که خوانندگان عصر خود را شیفته کرده بود) امروزه ممکن است کهنه و کمرنگ شده باشد، اما اندیشهها و درک شاعرانه او هنوز به قوت خود باقی است و از همان جلا و رونق اولیه برخوردار است. در واقع ژان ژاک روسو هم به عنوان نویسنده و هم به اعتبار بار فلسفی اثارش بر نسلهای بعد از خود نیز تاثیر فراوان گذاشته است.[۹]
ادبیات فرانسه قرن نوزدهم
انقلاب كبیر فرانسه ، اگر چه همه آرزوهای انقلابیون را تحقق نبخشید ، ولی دارای نتایج و عواقبی شگرف و بیسابقه بود، كه در زمینههای مختلف نمودار گردید، و اینک ما آنچه را كه بیش و كم به جهان ادبیات مربوط است ، با نظری اجمالی مینگریم. انقلاب كبیر فرانسه پیوندهای ادبیات با گذشته را به دلایل زیر از هم گسست:
- با بستن سالنها و محافل ادبی و ظریفان؛
- با معوق نهادن بررسی ادبیات كلاسیک كه آن همه مورد توجه خاص قرون پیش بود؛
- با افزایش معجزهآسای شمار خوانندگان كتاب.
خداوندان نظم و نثر كه از بند نظارت جامعه ظریف طبعان و اهل تصنع رسته و دیگر از كسی به جز ذوق خداداد و طبع خویش پند نگرفتند. قدرتی نوین گام به عرصه ظهور نهاد: قدرت شعر كه آرا و اندیشههای ساخته و پرداختهای برای خوانندگان بیتجربه فراهم میآورد. اطلاعات روزمره خوانندگان جدی را از قیود عادات خویش، كه از نسلها به یادگار مانده بود، آزاد كرد و ذوقها و هیجانهای خشن و شدیدی به بار آورد. پهنه ادبیات بیرون از حد اعتدال گسترش پذیرفت. مسائلی كه تا بدان زمان در خور حوزه خاص سیاست ، اجتماع و مذهب بود، آزادانه مورد پژوهش و كاوش قرار گرفت. نوع ادب جدیدی با نظامهای آزادی به منصه ظهور پیوست: همان نوع فصاحت و بلاغت سیاسی، كه در آغاز ظهور خود خطیبی نابغه آسا به نام میرابوMirabeau)(1791-1749) )را به بار آورد0.
سده نوزدهم را میتوان به سه دوره ممتاز بخش كرد:
- از سال 1800 تا 1820 كه عصر ماقبل رمانتیسم است: عصر خلاقیت مادام دواستال(Madame de Staël) و شاتو بریان(Chateaubriand ) و از 1820 تا 1851 عصر رمانتیک؛
- از سال 1850 الی 1880 عصر طبیعتگرایی و طبیعتپردازی ( ناتورالیسم)؛
- از سال 1880 تا 1900 ، دوران آئین تمثیلگرایی( سمبولیسم).
زیر و رو شدن جامعه بر اثر انقلاب و امپراتوری، ادبیات را از سد و بندهای گذشته رهانید.انقلاب با بستن محافل ادبی و سالنها، جامعه ظرفا و طبقات ممتاز را منهدم كرد، همان سالنهایی كه از دو قرن، نفوذی مطلقه و بلمنازع بر ادبیات اعمال میكردند. مدت ده دوازده سال این نفوذ از میان رفت. هنگامی كه آن محافل دگرباره گشایش یافت، دیگر نتوانست قدرت گذشته را به دست آورد. نویسندگان دیگر برای سازگار شدن با ذوق طبقات ممتاز و خواص جامعه كوششی نكردند و دیگر آنان را ممتاز و از خواص نشمردند، و از آن پس از روحیات خاص خود الهام گرفتند.
جامعه مهذب و ظریف طبع، یعنی بانوان دیگر تاثیری در ادبیات نكردند. انقلاب به همراه طبقه ممتاز و اهل دنیا، بررسیهای كلاسیک را هم به سوی فنا برد. درهای مدارس بسته شد و وقتی بار دیگر گشوده شد، خواستاران خود را دیگر بود آن را علامت ننگ میدانست، و منحصرا به آراستن روح خود میپرداخت.
افزایش شگفت شماره خوانندگان، آزادی نویسندگان را به اوج خود رسانید. پیش از آن بیشتر ارباب قلم برای خواص قلم میزدند و هماهنگ شدن با ذوق آنان نسبتا كاری سهل و ساده بود. ولی اكنون با ذوقهایی سرو كار داشتند كه سخت ناهمگون بود، ذوق مردمانی كه بی نهایت متنوع و پراكنده در سراسر نقاط كشور بودند.
با این وصف قدرت جدیدی بسیار زود وجود خود رانشان داد، قدرتی كه به رهبری افكار عمومی، در زمینه ادبیات و هم در عرصه سیاست پرداخت: این قدرت همان ژورنالیسم(روزنامه نگاری) بود. روزنامه خود وارث بر حق سالنهای ظریف طبعان بود و اقناع خوانندگان صاحب حسن نظر ولی بیبهره از صلاحیت فنی را آسان كرد، خوانندگانی كه لازم نبود فلان كتاب را بخوانند و از آن لذت ببرند، وگرنه جز نابخردان به شمار میآمدند. این توسعه شگفت انگیز مطبوعات قطعا در ادبیات به انحای مختلف تاثیر میكرد، اطلاعات روزمره و دمادم حس كنجكاوی را بر میانگیخت و عادت تفكرات ممتد و طولانی آثار جدی را از آنان سلب مینمود. در مقابل ، ذوق به احساسات خشن و شدید و هیجانهای پر شور را رایج میساخت و نویسندگان را به سوی به كار بردن مطالب هیجان انگیز پیش میراند ، وگرنه آثارشان بیلطف شمرده میشد.
حتی یک نوع ادب وجود دارد كه گسترش تازه خود را مرهون انقلاب كبیر است: همان نوع فصاحت و بلاغت ، كه تا بدان زمان طرح مسائل سیاسی بر آن تحریم شده بود. در عهد نظام قدیم، نهادها به هیچ روی برای فصاحت و بلاغت سیاسی مقامی قائل نبودند. اكنون، بر عكس این نهادها به توسعه و یشرفت آن یاری میرسانیدند.
تقسیم بندیهای بزرگ سده ادبی نوزدهم
قرن ادبی نوزدهم، با شاتو بریان و مادام دواستال آغاز گردید . با این وصف این دو نابغه تا سال 1820 منفرد و منزوی ماندند و كسی با آنان همنوایی نكرد . در این سال بود كه مكتب رمانتیسم ظهور كرد. از سال 1820 تا 1850 بیش و كم، دوره رمانتیک است، هر نویسندهای یكسره از قید قواعد و قوانین سنتی آزاد است، و تنها به بیان روحیه خاص خود، به صورتی كه مناسب حال اوست میپردازد. از سال 1850 تا 1880 واكنشی به وقوع میپیوندد. ادبیات دگرباره غیر شخصی میشود و این همان واقعگرایی (رئالیسم) است. ادبیات حتی در عدم حساسیت علوم هم نفوذ میكند و این همان طبیعتگرایی( ناتورالیسم) است. از سال 1880، واكنش جدیدی علیه خشونتها و ابتذال طبیعتگرایی روی میدهد و بار دیگر برخی از عناصر رمانتیسم را اعتبار و منزلت میدهد، و این همان تمثیلگرایی( سمبولیسم) است. به حقیقت رمانتیسم، با عدم محدودیت و تعین خود‘ شامل همه عناصر مكتبهایی است كه مدعی مبارزه با آن و جایگزین شدن آن بودند: مكتبها همه بدان مدیونند و ما خود نیز وامدار آنیم.
ادبیات ضد ناپلئونی ( سانسور )
ناپلئون به تئاتر بیشتر علاقهمند بود تا به ادبیات. و در طرد ولتر و احیای كورنی و راسین بیش از همه سهیم بود. سلیقه او در ادبیات چندان جالب نبود و مطلقاً علاقهای به شكسپیر نداشت. ناپلئون دستور داد كه نامههای خصوصی را باز كنند؛ از عبارات خصمانه یادداشت بردارند؛ سرپاكتها را دوباره ببندند؛ و درباره محتویات و تمایلات سیاسی هر نمایشنامه، ظرف چهل و هشت ساعت، گزارشی تهیه كنند؛ و همچنین آگهیهای معمولی و آگهیهای دیواری و در دبیرستانهای مختلف، انجمنهای ادبی، مجالس وعظ. و دستور داد كه جلو انتشار شصت روزنامه از هفتاد و سه روزنامه گرفته شود و تا آخر آن سال تنها نه روزنامه باقی ماند.
درسال 1800 سانسور، به درام نیز راه یافت. سانسور هر گونه انتقاد از سلطنت و هر گونه ستایش از دموكراسی را در نمایشنامههای عمومی ممنوع ساخت. مرگ قیصر از آن لحاظ از پهنه تئاتر خارج شد كه تماشاچیان، پس از سخنرانیهای بروتوس علیه دیكتاتوری، كف زده بودند. سرانجام، دولت نظارت بر هر گونه نشریات را به عهده گرفت.در این زندان فكری بود كه ادبیات مبارزه میكرد تا در دوره ناپلئون زنده بماند. قهرمانیترین كوشش از طرف زنی به عمل آمد:
مادام دوستال
مادام دوستال(1817 -1799) بزرگترین نویسنده زن روزگار خود، و بزرگترین مؤلف فرانسه (به استثنای شاتوبریان )، بود. دو داستان به نامهای دلفین و كورین به رشته تحریر در آورد كه او را در سراسر اروپا مشهور ساخت. بین سالهای 1810 و 1813 بزرگترین نبرد عمر خود را جهت انتشار شاهكارش، تحت عنوان درباره آلمان، با موفقیت به انجام رسانید. در زمان مرگ، كتاب عمده دیگری تحت عنوان (ملاحظاتی درباره انقلاب فرانسه و ده سال در تبعید ) به جای گذاشت. همه اینها تألیفاتی معتبر و جدی است، مادام دوستال سخت كار میكرد؛ با صمیمیت دوست میداشت؛ و با حالتی پرشور مینوشت؛ تا پایان كار با نیرومندترین مرد روزگار خود جنگید و جشن سقوط او را محزونانه برپا كرد.
ناپلئون چون متقاعد شده بود كه مادام دوستال قلم پدر خود را هدایت كرده است، دستور اخراج او را از پاریس صادر كرد یعنی در واقع سالن فتنهانگیز او را بست. ولی فراموش كرده بود كه آن زن هم میتوانست بنویسد و هم حرف بزند. با انتشار كتاب دلفین، دوباره نامش در پاریس بر سر زبانها افتاد. زیرا بخشی از كشمكشی مردانه بود میان یک زن و روزگار او. طرح بیمعنی و اساساً رمانتیک کتاب برایش به صورت سكوی خطابهای درآمد تا در آنجا درباره مشروعیت طلاق و تعصب كاتولیکها به بحث بپردازد و همچنین حقوق اخلاقی زنان را در برابر اعمال تبعیض علیه آنان، و اعتبار وجدان فردی را در مقابل مقررات شرافتی یک طبقه مخصوص مورد بحث قرار دهد. دلایل او مورد قبول روشنفكران پاریس واقع شد، ولی ناپلئون را، كه به آیین كاتولیک به عنوان داروی آشفتگی فكری و اخلاقی فرانسه روی آورده بود، خشنود نساخت. مادام دوستال بزرگترین زن عصر خود ، و مشهورترین نام در ادبیات فرانسه از زمان روسو تا عصر شاتوبریان بود. آثار او از لحاظ هدف و وسعت مهم تر بود تا از لحاظ هنری، و فكر او بیشتر نافذ بود تا عمیق. با دشمن منتخب خود دارای صفات مشترک بود: شخصیت قوی، شجاعت در مقابل نابرابریها، روحیه برتری جویانه، فخر به قدرت، و عدم تحمل مخالفت؛ اما فاقد فكر واقعگرایانه او بود، و قوه تصور او، در مقایسه با وسعت رؤیاهای سیاسی، كودكانه مینمود.
شاتوبریان
شاتوبریان (1815-1768)در نظر معاصران فرانسوی خود، بزرگترین نویسنده آن زمان بود. تردید نیست كه تسلط او بر ادب فرانسه به پایه ولتر میرسد. تفوق او حاكی از غلبه مذهب بر فلسفه است، همانگونه كه تفوق ولتر ناشی از غلبه فلسفه بر مذهب به شمار میآید؛ وی به اندازهای عمر كرد كه تولد مجدد لامذهبی را به چشم خود ببیند.
از لحاظ ادبیات، مهم نبود كه شاتوبریان ایمان مذهبی خود را از دست بدهد یا بسیاری از توصیفهایش تخیلی باشد نه واقعی، یا صدها اشتباه، اغراق، یا مطالب غیرممكن، به وسیلة منتقدان در سفرنامهاش كشف شود؛ نثری كه در اینجا به چشم میخورد قلب زنان و مردان بسیاری را به تپش انداخت؛ نثر فرانسه از زمان روسو یا برنارد دوسن- پیر تا این حد شیوا و زیبا نبوده، و طبیعت آن جلال و شكوه را نداشت، و تمدن این قدر بیهوده به نظر نمیآمد. نهضت رمانتیک اینک در انتظار آن بود که مذهب به منزله مادر اخلاق و هنر و رستگاری معرفی شود. شاتو بریان اندكی بعد، یكی را در آتالا و رنه، و دیگری را در روح مسیحیت نشان داد. از آنجا كه مایل بود به عنوان فیلسوف شهرت یابد، در لندن كتابی تحت عنوان مقاله تاریخی، سیاسی، و اخلاقی درباره انقلابهای قدیم و جدید (1797) منتشر كرد. این اثر كه از لحاظ نظم ضعیف، ولی از لحاظ افكار غنی بود، برای جوانی بیست و نه ساله كار قابل توجهی به شمار میرفت.
احتمالاً شاتوبریان، كه در وجودش جنبه فیلسوفی هرگز از جنبه شاعری متمایز نبود، فرایندی را كه تحت تأثیر آن از بیایمانی به عیسویت گرایید به یک لحظه نسبت داده است. تصمیم گرفت تا در دفاع از مسیحیت مطالبی نه با عبارات علمی و فلسفی، بلكه با اصطلاحات اخلاقی و هنری بنویسد. مهم نبود كه آن قصههای شیرین و دلفریب جوانی بیشتر دارای جنبه افسانهای باشد تا تاریخی؛ در هر حال، باعث شیفتگی و الهام میشد و تا اندازهای نظم اجتماعی و تمدن مسیحی، بر پایه آن بنا نهاده شده بود.
توصیف شاتوبریان از مراسم تدفین آتالا و دست به دست هم دادن كشیش و كافر برای پوشاندن جسد او با خاک از زیباترین قطعات ادبیات رمانتیک است؛ همچنین موضوع یكی از تابلوهای بزرگ دوره ناپلئون شد به نام تدفین آتالا، (اثر ژیروده- تریوزون)(Anne-Louis Girodet-Trioson)، كه نیمیاز اهالی پاریس را در 1808 به گریه انداخت.
شاتوبریان خود را ضد فیلسوف میخواند، و به مراتب بیش از روسو علیه راسیونالیسم (خردگرایی) عكس العمل نشان میداد و مادام دوستال را كه از عصر روشنگری دفاع میكرد به باد انتقاد میگرفت. از این رو با استعداد از احساس و عاطفه شروع كرد، و خرد را گذاشت تا پس از آنكه احساس راه را باز كرد، به راه بیفتد. شاتوبریان سپس فضایلی را كه فیلسوفان كافر توصیه میكنند با آنچه كه مسیحیت تعلیم میدهد مقایسه میكند: از یك طرف، بردباری، اعتدال، و احتیاط ( كه همگی از لحاظ پیشرفت فرد مهم است )؛ از طرف دیگر، ایمان، امید، و دستگیری ( عقیدهای كه زندگی را عالی، و پیوستگی اجتماعی را مستحكم، و مرگ را رستاخیزی میشمارد ). تمدن اروپایی ( به عقیده او) تقریباً به كلی مرهون كلیسای كاتولیک است . كتاب مقدس از آثار هومر بزرگتر است؛ پیامبران الهام بخشتر از فیلسوفانند؛ و چه افسانهای از لحاظ لطافت و تأثیر با زندگی و تعلیمات عیسی قابل مقایسه است؟
کتاب روح مسیحیت بیان عمده نهضت رمانتیک در زمینه مذهبی بود، و بازگشت ایمان و امید ( اگر نه صدقه ) را نشان میداد؛ از شعر و هنر قرون وسطایی تمجید میكرد؛ و موجب احیای معماری گوتیک در فرانسه میشد. اثر مزبور به صورت منبع و معیار هزاران ناله نومیدی خوش الحان درآمد.
کتاب خاطرات او از لحاظ فكری، گستاخانه و از لحاظ احساسات، كودكانه و از لحاظ سبک، عالی است. خاطرات پس از مرگ وی پایدارترین اثر اوست.بیشتر اوقات خود را صرف نوشتن خاطرات خود كرد.
آلفونس دولامارتین
آلفونس دولامارتین Alphonse de Lamartine )( 1869-1790))، به حق توانست بنیانگذار مکتب رمانتیسم باشد و اولین شاهکار ادبی به شیوه رمانتیک را به نام " تفکرات" خلق و عرضه کرد، شاعر و نویسنده و سیاستمدار " آلفونس دولامارتین" بود که پس از تحصیلات به سرودن و نوشتن پرداخت و اولین اثرش به نام تفکرات بود که مایه شهرت وی گشت و همین اثر سبب شد که نویسندگان و شاعران مردد که نمیدانستند به مکتب جدید دلببندند یا از شیوههای ادبی قدیم طرفداری کنند، روی به سبک رمانتیک آوردند. با این که لامارتین میتوانست رهبری طرفداران مکتب رمانتیسم را بر عهده بگیرد اما چنین کاری نکرد بلکه فقط به جانبداری رمانتیکها و احترامی که این گروه به وی روا میداشتند، بسنده کرد.
ویکتور هوگو
ویکتور هوگو Victor Hugo) (۱۸85 - ۱۸02))، رماننویس، شاعر، و هنرمند فرانسوی است. وی مهمترین نویسنده رمانتیک جهان به حساب میآید. اگر این اصل کلی که «مردان بزرگ حاصل اتفاقات بزرگ هستند» را قبول داشته باشیم، هوگو احتمالا خوششانس بوده که در سال 1802 در فرانسه (در بزانسون، در شرق فرانسه) به دنیا آمده است؛ یعنی فرانسه در زمان هوگو مملو از اتفاقات بزرگ سیاسی، اجتماعی و حتی ادبی بوده است. دهه قبل از به دنیا آمدن ویکتور ماری هوگو، همان دهه معروف انقلاب فرانسه است و ویکتور سه سال بعد از پیروزی انقلاب فرانسه و سقوط امپراتوری بوربونها به دنیا آمد. ویکتور دو ساله بود که ناپلئون رسما امپراتور جدید فرانسه شد، هر چند قبل از تولد 18 سالگی ویکتور، ناپلئون سقوط کرد و امپراتوری بوربون قدرت را دوباره به دست گرفت. در پاریس رشد كرد و استعدادش بسیار زود در این شهر ظاهر گشت. در 1816 و در چهارده سالگی در یادداشتش نوشته است:«میخواهم شاتوبریان باشم یا هیچ». هوگو پس از آن با عشق شدید و شیوه خاص به نویسندگی، شاعری، رماننویسی و نقد هنری پرداخت. وی كه از قریحه شاعری برخوردار بود به این نكته پی برد كه شعر حرفهای است كه باید ابتدا فنون آن را فرا گرفت. پس در عین جوانی، با تمرینهای مداوم به آموختن علم عروض و فن معانی و بیان روی آورد. در هفده سالگی با بردارانش مجله كنسرواتوار لیترر را تأسیس كرد كه تا ماه مارس 1821 دوام یافت. در این مجله مقالههای فراوان انتقادی با قضاوتی ساده و قابل توجه و سبكی متین انتشار داد. شعرهای هوگو در 15 سالگی کم کم به جوامع ادبی وقت فرانسه راه پیدا کردند. اولین دیوان شعر هوگو در سال 1822 وقتی 20 ساله بود، منتشر شد. پس از ان دیسلند را در 1823 منتشر كرد كه از نظر قالب و مبنا بیش از آثار گذشتهاش جنبه رمانتیک داشت. در 1824 كتاب جدید وی جدید انتشار یافت و چهارمین چاپ از اشعار او در سالهای 1825 تا 1828 در سه جلد بهعمل آمد كه سومین جلد شامل اشعار جدید و متنوع بود. این دیوانهها هوگو را در نظر نسل جدید ادبی استاد انكارناپذیر سبک تازه شعر معرفی كرد. در دیباچهای كه هوگو به چاپهای متوالی مینوشت و در آن جنبه زیباییشناسی را بهصورت گسترده مورد تفسیر قرار داد، از تحولی در هنر شاعری و نویسندگی خبر میداد.
«آخرین روز یک محکوم» که اولین داستان مستقل اوست، هفت سال بعد از اولین دیوان اشعارش به چاپ رسید. ویكتور هوگو در ساختن «افسانه قرون» كه خودشاهكاری است بزرگ، از شاهنامه فردوسی الهام گرفت .[۱۰]در سال 1827 هوگو درام «کرامول» را منتشر کرد؛ کتابی که مقدمهاش از خودش مهمتر شد و بعدها مقدمه مفصل کتاب به مرامنامه مکتب رمانتیسم ادبی جهان تبدیل شد. از همین جا رمانتیسم به عنوان یک مکتب مستقل به دنیا آمد. گوژپشت نوتردام اولین رمان پرفروش و محصول قلم 29 سالگی آقای هوگو در همان ماههای اول چاپش رکورد پرفروشترین کتاب تا آن زمان را شکست و در همان سال اول به بیشتر زبانهای اروپایی ترجمه شد. بعد از گوژ پشت نوتردام هوگو به فکر افتاد کتابی درباره فقر و انسانیت یا به قول خودش «کتابی برای همه آزادگان جهان» بنویسد اما نوشتن و انتشار این کتاب سالهای سال طول کشید تا بالاخره در سال 1862 بینوایان به دنیا آمد؛ کتابی که هنوز یکی از پرفروشترین کتابهای دنیاست. هوگو در رمان بعدی اش- کارگران دریا- کمی از دید تلخ و تیره سیاسی- اجتماعیاش دور شد و کتاب را به جزیره جرنسی تقدیم کرد؛ جزیرهای در غرب سواحل نورماندی فرانسه و جنوب انگلیس که هوگو 15 سال تبعدیش را در آن جا گذراند. در سال 1869 او با رمان مردی که میخندد دوباره به دنیای ادبیات انتقادی- سیاسی برگشت، هوگو در این رمان حسابی به فرهنگ فئودالیسم، آریستو کراسی و سرمایهداری انتقاد کرده بود، انتقادی که فلوبر و حتی امیل زولا به خودشان گرفتند و این شروع یک سلسله جنگ لفظی- ادبی – بین فلوبر و هوگو بود که چندین سال طول کشید. آخرین رمان او، «نود و سه» باز هم درباره دوره ترور یا همان یک سال و دو ماه معروف خونین و خشن بعد از انقلاب فرانسه است.رمان وقتی چاپ شد که شهرت و محبوبیت هوگو به دلایل سیاسی روبه افول بود و کسی آن چنان از آخرین کتاب آقای نویسنده استقبال نکرد. اما بعدها بسیاری از منتقدان گفتهاند و نوشتند که نود و سه میتواند بهترین رمان ویکتور هوگو باشد.
در سال 1881 هوگو 79 سالگی خودش را جشن گرفت و به افتخار ورود آقای نویسنده به دهه هشتاد زندگیاش یکی از با شکوهترین جشن تولدهای تاریخ ادبیات جهان برگزار شد. جشن از روز بیست و پنجم فوریه (یک روز قبل از روز تولد هوگو) آغاز شد و در روز بیست و هفتم با یکی از بزرگترین رژههای تاریخ ارتش فرانسه پایان گرفت. رژه در سرتاسر شانزه لیزه و خیابانهای مرکزی پاریس اجرا شد و شش ساعت طول کشید تا کل رژه روندگان از پای پنجرهای که هوگو پشت آن نشسته بود، رد بشوند. چهار سال بعد هوگو در 83 سالگی چشم از جهان فرو بست و 2 میلیون نفر در مراسم خاکسپاریاش در پانتئون شرکت کردند و آقای نویسنده بالاخره در کنار نویسندگانی مثل دوما و زولا، منتقد قدیمیاش آرام گرفت.
آلفرد دووینیی
آلفرد دووینیی Alfred de Vigny) ( 1863-1797))، از 29 سالگی به محفل ویکتور هوگو و یاران رمانتیک وی پیوست و در راه خلاقیت و اهمیت و اعتبار مکتب رمانتیسم کوششهایی به عمل آورد.اولین مجموعه اشعارش را به سبک رمانتیک انتشار داد و پس از چندی مجموعهای به نام اشعار کهنه و نو منتشر کرد. در سال 1845 به عضویت فرهنگستان درآمد و آثاری جالب از قبیل مارشال وانگر و درامهای اتللو خلق کرد.
هانری بل(استندال)
هانری بل مشهور به استندال Henri Beyle connu Stendhal)(1842-1783)): از نویسندگان نامآور فرانسه است در 18 سالگی از شهر خود به پاریس رفت و به کارهای ادبی و نویسندگی پرداخت. در صحنه سیاست نیز موفقیتهایی به دست آورد و آثار جالبی از جمله رمان سرخ وسیاه،راهبه کاسترو، زندگی هایدن، زندگی موزارت، زندگی ناپلئون، صومعه پارم را پدید آورد.
الکساندر دومای
الکساندر دومای پدرAlexandre Dumas) ( 1870-1803) ) از میان نویسندگان برجسته میتوان دومای پدر را بر شمرد.وی آثار ارزندهای خلق کرد و برای تهیه پارهای مطالب تاریخی، جغرافیایی و روانشناسی و علمی چند منشی در اختیار داشت. از آثار مشهور او که به بیشتر زبانها ترجمه شده که از جمله میتوان سه تفنگدار، کنت مونت کریستو را نام برد. دومای پدر در رماننویسی و خلق قهرمانهای جالب در آثار خویش مهارت فراوان داشت. الکساندر دوما نمایشنامههای متعددی نیز پدید آورد که پارهای از آنها در صحنه تئاتر موفقیت فراوان به دست آورد.
فرانسوا ارنه شاتو بریان
فرانسوا ارنه شاتو بریان ( 1868-1748) از شاعران بزرگ فرانسه، دارای آثار منشور و منظوم فراوان از قبیل مسافرت به بیتالمقدس، رنه، نبوغ مسیحیت، مناظره پس از مرگ، عشق و عفت، سفرنامه، موهبت آتشین و مسیح بود.
اونوره دوبالزاک
اونوره دوبالزاک Honoré de Balzac )(1850-1799) ) نویسنده نامدار و بزرگ، نخست به تجارت پرداخت و در این راه زیانهای فراوان دید، اما در شناسایی سفته بازان، رباخواران و بازاریان تجربههای سودمند آموخت. سبک رئالیستی را در بیان اندیشههای تابناک و تشریح سیمای عصر خویش از جهات مختلف فردی و اجتماعی، اقتصادی و تاریخی و روانی به کار بست. بسیاری از نویسندگان بزرگ از جمله فلوبر، آلفونس دوده، امیل زولا، موپاسان کم و بیش از شیوه بالزاک استفاده کرد. اوژنی گرانده، زنبق دره، چرم ساغری، گبسک رباخوار، آرزوهای برباد رفته و باباگوریو برخی از آثار بالزاک است.
لوئی شارل آلفرد دوموسه
لوئی شارل آلفرد دوموسه Alfred de Musset)( 1810-1757)) شاعر و نویسنده از 18 سالگی به مکتب رمانتیک ادبی فرانسه پیوست. با انتشار اولین اثرش به نام قصههای اسپانیا و ایتالیا به شهرت رسید. با ژرژ ساند نویسنده ماجراهای عاشقانهای داشت که منتهی به ناکامی شد. اعتراف یک کودک قرن، خاطرات و مجموعه اشعارش برخی از آثار دو موسه است.
مادموازل اوسیل و رودوپن(ژرژ ساند)
مادموازل اوسیل و رودوپن معروف به ژرژ ساند George Sand)( 1876-1804)) نخست به روزنامهنگاری پرداخت اما چندی بعد به راهنمایی ژول ساندو به رماننویسی دل بست. به محافل ادبی رفت و آمد کرد و با نویسندگان و شاعران بزرگ از جمله آلفرد دو موسه آشنا شد و با موسه به ایتالیا سفر کرد. بعد از چندی از موسه برید و به شوپن موسیقیدان پیوست . ژرژ ساند آثار متعددی از قبیل نامههای یک مسافر، تاریخ زندگی من، رمانهای روستایی،مات کوچک و گناه موسیو آنتوان نوشت.
سبک ناتورالیسم در ادبیات قرن نوزدهم
سبک ناتورالیسم در ادبیات قرن نوزدهم ظهور کرد.این سبک از نظر فلسفی به قدرت کامل و محض طبیعت که نظم بینظیری داشته باشدگفته میشود و از نظر ادبی تقلید مو به مو و دقیق از طبیعت است. عدهای از نویسندگان ناتورالیست عقیده دارند که ادبیات و هنر بایستی جنبه علمی داشته باشد. از طرفداران این سبک امیل اوژیه Émile Augier ) (1889-1820)) و الکساندر دومای پسر( 1895-1824) هستند. در آغاز سبک ناتورالیسم تا حدی متنوع از سبک و شیوه پوزیتیویسم بود و در کمدیهای اوژه و برخی نمایشنامههای دومای پسر نقشی از این سبک دیده میشود و به طرز صریح و آشکار پیروی از سبک ناتورالیسم به وسیله برادران گنکور ( ادموند 1896-1822 و ژول 1870-1830) که دو برادر از لحاظ فکری و ادبی عجیب بودند و آثار ادبی جالبی پدید آوردند و در آثار آنان طبیعت به طرز دقیقی وصف و زیباییهای آن شرح داده شده است و میتوان پاره ای از آثارشان را بالینی دانست. امیل زولا Émile François Zola )(1902-1840)) نویسنده بزرگ و پیشوای سبک ناتورالیسم عقیده داشت که داستان بایستی بر تفکر علمی و وصف دقیق موضوع مورد بحث ، آن طور که هست متکی باشد و برای نوشتن مقصودی قائل بود. در داستان روگون مارکار ، تاثیر وراثت و عوامل طبیعی و اجتماعی را به خوبی وصف کرد ، همچنین عمده شهرت وی به واسطه داستان دریفوس بود اما همین مقاله سبب شد که دشمنانش حکم محکومیت اورا از دادگاه بگیرند تا وی را توقیف کنند، ولی زولا به انگلستان گریخت و بعد از چند ماه درگذشت. زولا از مرام اشتراکی و طبقه کارگر سخت حمایت میکرد . خطای کشیش ، انسان وحشی، رویا، خوشی زندگی، شکار و قلب پاریس از آثار زولا است.
آناتول فرانس Anatole France)( 1924-1844) )از نویسندگان نامآور دیگر فرانسه است که آثار جالبی خلق و نثری پخته به ادبیات فرانسه عرضه کرد. ذکر نام و آثار آلفونس دوده Alphonse Daudet) (1840-1797) )در ادبیات فرانسه ضروری است. وی در 21 سالگی اولین اثر خود را به نام "نامههایی از آسیابم" انتشار داد. این کتاب کوچک شهرتی فراوان برایش به ارمغان آورد. گوستاو فلوبر Gustave Flaubert) ( 1880-1821)) در داستاننویسی،استاد و در پرورش مضامین دقیق و باریکبینی و بیان نکتههای ادبی کمنظیر بود. رمان مادام بواری از آثار پرارزش این نویسنده است. خانهاش محفل انس بزرگان ادب نظیر تورگنیف، زولا، برادران گنکور و موپاسان بود.
هانری رنه آبر گی دو موپاسان Henri René Albert Guy de Maupassant) ( 1893-1850)) داستانپرداز، استاد مسلم داستان کوتاه، خالق مجموعههای جالب و داستانهایی از قبیل لبخند بخت، تفرج مادام تبیه، مونت اوریول و هورلا بود.
ژولین ویو معروف به پیر لوتی Pierre Loti)( 1923-1850) )عضو فرهنگستان فرانسه و نویسنده مشهور ، صاحب آثاری از قبیل عروسی لوتی، بروتونی، پری رویان ناکام، کاپیتان روسو، ماهیگیر ایسلند، به سوی اصفهان ، تبعید شده و آخرین روزهای پکن است.
ژان نیکلا آرتور رمبو Arthur Rimbaud) ( 1891-1854)) شاعر فرانسوی از طرفداران سبک سوررئالیسم و از پیشوایان مکتب سمبولیسم است.
پل ورلن (Paul-Marie Verlaine)( 1896-1844)) شاعری بزرگ ولی شوریده بخت اولین اثر منظوم خود را در 21 سالگی و در 25 سالگی جشنهای هوس آمیز و در 26 سالگی آواز دلپذیر را انتشار داد. مدتی در زندان بسر برد و سرانجام با فقر و شوربختی در گذشت. افسانههای عاشقانه ، خردمندی ، ترانه برای او ، زمان خوشبختی و قطعه مرگ برخی از آثار پل ورلن است.
شارل بودلر Charles Pierre Baudelaire )(1868-1821)) زندگی اندوهباری داشت و از شاعران بزرگ مکتب رمانتیک بود. مجموعه اشعارش به نام " میوههای بدی اندوه" مقامی ارجمند در ادبیات فرانسه دارد، اما بدبینی و سایه مرگ در آن چهره مینماید. حشیش ، تابلوهای پاریس و سنگفرشها برخی از آثار این شاعر است.[۱۱]
ادبیات قرن بیستم فرانسه
در نخستین سالهای قرن بیستم، مردم فرانسه غرق در خوشبینی منتظر دورانی بودند که آن را "دوران طلایی" نام نهادهاند. نمایشگاه پاریس در سال 1900 را میتوان مظهر این رضایتمندی و سادهاندیشی ناشی از آن دانست. دراین دوره با پیش آمدن ماجرای دریفوس، برنده نهایی طبقه متوسط جامعه بود و همین خرده بورژوازی، با خرسندی تمام مبارزات نخست وزیر وقت را علیه انجمنهای مذهبی و همچنین جدایی دولت را از کلیسا در سال 1905 تایید میکند. ادبیات این دوره در مجموع "ادبیات بقا" است که گاه دریچهای به دنیای خارج گشوده، ولی بیشتر تحت تاثیر افکار برگسون، معطوف به عوالم درونی بوده است. شاید به توان نقطه اوج این ادبیات را شاهکار مارسل پروست دانست.
تئاتر
در ابتدای قرن بیستم ، هنگامی که نمایشنامهنویسان بزرگی همچون آلفرد ژاری( Alfred Jarry) و پل کلودل (Paul Claudel) از تماشاگران کهنهپرست فاصله میگیرند ، وضع تئاتر در کشور فرانسه بیش از پیش آشفته گشته و صحنه بازیچه دست گرایشهای مبهم ومتفاوت میشود. شاید به توان تنها وجه اشتراک این گرایشها را اطاعت بی چون و چرا از تمایلات تماشاگران دانست.
شعر
اگر آغاز قرن بیستم در زمینه شعر با نوآوری کامل همراه بود، ذهنهایی که به طبقه بندیهای سهل و آسان گرایش دارند،بسیار خشنود میشدند. اما واقعیت اندکی پیچیده است؛ چرا که نخستین سالهای این قرن بیش از آنکه بیانگر شکاف و فاصله باشد، نشاندهنده نوعی تحول غالبا مبهم است. شاعرانی که در حول و حوش 1880 در دنیای ادب به فعالیت پرداخته بودند، کم و بیش از میراث سمبولیسم بهره میگرفتند. در حالی که شاعرانی چون والری (Paul Valéry)،کلودل و پگی ( charles péguy)کوشیدند تا این میراث را پشت سر نهند و از آن، تنها به عنوان تجربه بهره جویند و از خلال آن آثاری غنی و بدیع پدید آورند؛آثاری که در طبقهبندی مکتبها نمیگنجند. تعداد خوانندگان و علاقمندان شعر و اعتبار ناشی از فعالیتهای ادبی شاعران، سبب تسهیل ملاقاتها و مراودات ، خلاقیتهای گروهی و پیدایش مجلات و تحقیقات میشود و جنبشهای ادبی متعدد و گوناگونی شکل میگیرد: ناتوریسم، اونانیمیسم و فانتزیسم در پی یافتن روشها و قواعد شعری نوینی هستند که با تحول افکار و عقاید ، همگونتر باشد. این جوش و خروش ذهنی و زیبایی شناختی به ویژه در دو محله مونمارتر و مونپارناس تجلی میکند، زیرا در این دو محله شاعران با نقاشان سبک جدید ملاقات و مراوده هنری داشتند. پربارترین نوآوریها نیز از خلال همین جوش و خروش پدید میآیند. آثار گوناگون گیوم آپولینر(Guillaume Apollinaire)، که گویی وداعی حزن آلود با دوران گذشته است، پیروزی قطعی طرز تفکر جدید را نیز آشکار میسازد. این آثار، در پایان دوره تحول، انقلابی را درزمینه شعر بشارت میدهند.
رمان
رمان در قرن بیستم از سویی تجربیات قرن نوزدهم را دنبال کرده و از سوی دیگر جویای روشهای جدیدی است که در نتیجه دستخوش بحران میشود و حضور استادان مسلم وقت آن را تشدید میکند. امید نجات از این بحران روزنه امیدی است که ابتدا از جانب آنده ژید با "مجله جدید فرانسوی " و پس از آن از جانب پروست گشوده میشود.
آلن فورنیه
آلن فورنیه Alain-Fournier) ( 1914-1886) )در کتاب معروف خود به نام مولن بزرگ( 1913) با توفیق بزرگی روبرو شد. وی توانست از خلال یک داستان تخیلی سرگذشت خود را برای خواننده بازگو کند و بتواند با زبانی ساده زوایای روح و جنبههای مختلف وجود خود را به تصویر بکشد. چنین توفیقی درزمینه رمان امری استثنایی بود زیرا کثرت و فزونی رمان در این دوران به نوعی آشفتگی و ابهام منتهی گشت.
موریس بارس
شخصیت موریسMaurice Barrès) ( 1923-1862)) بارس طی سالهای آغازین قرن بیستم تاثیر بسیار زیادی بر زمانه خود گذاشت .
آناتول فرانس
آناتول فرانسanatole france)( 1924-1844)) بر خلاف پارس که در سیاست و اجتماع شیوهای محافظهکارانه اختیار کرده بود ، همگان را به سوی سوسیالیسمی آرمانی و تخیلی فرا میخواند. وی در قالب یک محقق و رسالهنویس به بررسی نبوغ تمدن لاتین(1913) میپردازد و در قالب یک رماننویس به شخصیت تائیس( 1890) بانوی درباری عهد باستان حیاتی تازه میبخشد. او در کتاب خدایان تشنهاند( 1912) شخصیت روبسپیر را به تصویر میکشد یا به شیوه خود به روایت زندگی ژاندارک(1908) میپردازد و در جزیره پنگوئنها ( 1908) از خلال تمثیلی گزنده و گیرا، تاریخچه ملت فرانسه را تا زمان قضیه دریفوس به رشته تحریر درآورد. آناتول فرانس به عنوان وقایع نگار ادبی از سال 1887 تا 1893 با روزنامه زمان همکاری میکند و طی مقالاتی در این روزنامه خود را مخالف سرسخت موج نوآوری نشان میدهد .
آندره ژید
آندره ژید andré gide) (1951-1869))، به سبب نوشتههای طنزآلودش مورد توجه نویسندگان بود و چنین به نظر میرسد که وی بیش از نیمی از تاریخ ادبیات قرن بیستم را درآثارش خلاصه کرده است و علت آن این است که او از تمامی گرایشهای ممکن قرن اقتباس کرده و نیروهای متعدد بالقوهاش را متجلی و بارور ساخته است. وی در کتاب مائدههای زمینی ( 1897) بر این مفهوم تاکید دارد که برای چشیدن و بهرهبردن از تمام لذات دنیوی باید مفهوم گناه را به دور افکند. داستان ماندابها0 1895) سرگذشت کسی است که بقه مفهوم زندگی پی نبرد و در مرداب قید و بندهای اجتماعی و بحثهای بیحاصل و محافل ادبی فرو رفت. او در سال 1919 در دومین بخش از زندگینامهاش به نام اگر دانه بمیرد،مینویسد: "من هرگز نپذیرفتم که بدون قاعده و اصول زندگی کنم و نیازهای جسم وابسته به رضایت روحم بودند". کتاب سردابهای واتیکان ( 1914) مانند کارناوالی است رومی و افسانهای که نویسنده در آن به منظور بر ملا ساختن حقایق ، قالب کاریکاتوررا بر میگزیند: کاریکاتور پارسایان ، ادبا و ولگردان از هر قماش را. در کتاب آوای شبانی ( 1919) وی در مورد شخصیت کشیش پی میبرد که چگونه دروغی که به خویشتن گفته در پس نیات والا پنهان شده است.
آندره ژید برای نخستین بار در اثر خود سکهسازان( 1925) واژه رمان را به کار میبرد و به وضوح خاطر نشان میسازد که قصد دارد تغییراتی در فن رماننویسی ایجاد کند. او با تعدد شخصیتها و گوناگونی رویدادهای داستان هدفش این است که خواننده را دچار حیرت و سردرگمی کند. پس از سکهسازان خلاقیت ادبی ژید کاهش چشمگیری مییابد و خود وی اذعان میکند که دیگر " نیاز شدید به نوشتن" اورا نمیآزارد. در سال 1935 ژید ضمیمهای به نام مائدههای جدید بر کتاب مائدههای زمینی میافزاید. در کتاب سفربه کنگ ( 1927) شاهد نظام ننگین استثمار در مستعمرهها گشت . گرایش وی به حزب کمونیست بهت و حیرت همگان را برانگیخت، اما دیری نپایید که هنگام بازگشت از شوروی از آن بند نیز خود را رها کرد. در سال 1946 ژید کتاب " تزه" به عنوان آخرین نوشتهاش عرضه کرد. این کتاب سرگذشت شخصیتی را روایت میکند که در پیچ و خم ماجراهای بیشمارش سرانجام به فرزانگی دست مییابد.
مارسل پروست
مارسل پروستmarcel proust) (1922-1871)) که در خانوادهای بورژوا در پاریس دیده به جهان گشود از همان اوان مسحور جوامع اشرافی بود و در محافل با شکوه با اشراف طرح دوستی ریخت، همچنین با هنرمندان و موسیقیدانان آشنا شد.وی با نوشتن چند مقاله در مجلات ، مجموعه نوشتههای مختلف، کتاب خوشیها و روزها(1896) و ترجمه آثار منتقد انگلیسی( روسکین) شهرتی به دست آورد. با این حال از همان زمان به نگارش قسمت اعظم رمانی نیمه تمام به نام ژان سانتوی پرداخت که در سال 1952 منتشر شد. پروست که مرگ مادرش در سال 1905 او را به شدت متزلزل ساخته بود، از آن پس زندگی خود را صرف نگاشتن شاهکار اصلی خویش یعنی در جستجوی زمان از دست رفته کرد. جلد اول را که هیچ یک از ناشران آن زمان قبول نکردند انتشارات گراسه با هزینه خود نویسنده در سال 1913 منتشر ساخت و با بیاعتنایی همگان مواجه شد. اما افتخار و شهرت زمانی نصیب او گشت که جلد دوم با عنوان در سایه دختران شکوفا در سال 1919 برنده جایزه ادبی گنکور شد. بعد از آن طرف گرمانت در سال 1920 و سدوم و عموره در سال 1921 به چاپ رسید و پس از مرگ پروست جلدهای بعدی یعنی اسیر(1923)، فراری(1925) و زمان بازیافته(1927) منتشر شد. این نوشتهها گواهی است بر یک قریحه ادبی که از آشوب و آشفتگی به دور است. قریحهای که وقف تجلی کامل یک تجربه درونی شده است. رمان بیش از آنکه وقایع یک زندگی را بنگارد، شکوفایی یک بینش است و رویدادها در واقع بهانه و دستاویزی بیش نیستند. انچه که هم است کشف و شهود است و ابزار این کشف و شهود نوعی زبان خاص است. در اثر پروست میتوان بازتابی از عظمت و شکوه کمدی انسانی و شدت و عمق گلهای رنج را یافت، اما پروست به همان اندازه که وارث سنت استدر نوگرایی نیز پیشگام و طلایهدار است.
ادبیات در فاصله دو جنگ
چهار سال جنگ جراحات عمیقی گذاشت و افرادی مانند پگی، آلن فورنیه، ارنست پسی شاری(Ernest Psichari)، آندره لافون(André Lafon) و شاعرانی گمنام قربانی این کشتار وحشیانه بودند.
سوررئالیسم
اساس فعالیت سوررئالیسم را میتوان بین سالهای 1924 و 1939 تعیین کرد. اما پیش از ان که آندره برتونAndré Breton) ( 1896-1966))، لویی آراگونLouis Aragon) ( 1982-1897)) و پل الوارPaul Éluard) (1952-1895) )یعنی مشهورترین نویسندگان سوررئالیست طرز تفکر و مشی سوررئالیست را مشخص و متجلی سازند،این عوامل وجود داشتند و درزمینههای بسیار گوناگون – هنر،اخلاق و حتی تبلیغات- تاثیر میگذاشتند و این امر حتی پس از مرگ بنیانگذاران این جنبش یا تغییر جهت آنها ادامه یافت.هدف نویسندگان و نقاشانی که این جنیش را بنیان نهادند یا به آن پیوستند این بود که تا حدودی با توسل به خلاقیتهای هنری بتوانند زندگانی جدید و انسان تازهای بیافرینند. سوررئالیسم کوشید تا بر بقایای فرهنگی، انسانگرایی اصیلی را پایهگذاری کند و تمام ابعاد انسانی را که بیانتها جلوه میکردند و همچنین آزادی انسان و تمایلات او را در نظر بگیرد. بیگمان دستاورد اساسی سوررئالیسم همین بررسی مجد دنیا با توسل به فعالیت ادبی است و بخش مهمی از ادبیات سنتی نتوانست در برابر بیان این تمایل مقاومت کند.
رمان در دهههای سی
منتقدان سال 1930 را " سالی پرتحول برای سرنوشت رمان" ، پایان دوران پس از جنگ" و حتی" پایان حقیقی قرن نوزدهم" نامیدهاند. در این دوران آنچه مطرح است نوآوری در شیوه و فن رمان نیست ، بلکه گشایش و تلاشی است به سوی دنیایی نو و جهتگیری در باره مسائل زمانه. بین سالهای 1918 و 1930 در آسمان تاریخ ابری مشاهده نمیشد، اما بر عکس پس از سال 1930 آسمان به تیرگی میگراید و هر چه زمان به پیش میرود آثار ادبی بیش از پیش به سوی یاس و تیرگی میروند. ادبیات یاسآمیز تنها از مکتب اگزیستانسیالیسم نشات نمیگیرد، بلکه قبل از آن رمانهای سلین مانند سفر در انتهای شب( 1932) و مرگ قسطی(1936) اوج این یاس و بدبینی را بیش از حد تصور به تصویر میکشند.
آنتوان سنت اگزوپری
آنتوان سنت اگزوپریAntoine de Saint-Exupéry) ( 1944-1900)) نویسنده که در سن 44 یالگی در " پهنه آسمان افتخار" به شهادت رسید، خالق نمونهای از مردمیترین ادبیات قهرمانی است که خصایل نیکو و پسندیده و احساسات والایش زیباییها و ارزشهای هنری آن را تحتالشعاع قرار میدهند. وی که در سال 1927 شغل خلبانی هواپیما را پیشه خود ساخته بود،شاهد آغاز ارتباطات هوایی بین قارهای بود: در هواپیمای پتی جنوب( 1930)مسیر بین تولوز و داکار را به تصویر میکشد و در پرواز شبانه( 1931)نویسنده انتظار سه هواپیمای پستی را در باند فرودگاه بوئنوس آیرستوصیف میکند و پیشروی دشوار و اضطراب آوریکی از آنها را در آسمان آمریکا دنبال میکند. وی پس از ترک خدمت در پست هوایی به حرفه روزنامه نگاری،نویسندگی و سخنرانی روی میآورد.حکایت شازده کوچولو( 1943) از نوشتههای معروف اگزوپری است که شهرتی جهانی دارد.
از سال 1930 تا 1939 دگرگونی و تحول رمان بیشتر در زمینه محتواست تا قالب. رماننویسان نسل جدید بیشتر جویای اخلاقیات هستند تا زیباشناسی، همچنین توجه خود را به نقش و عملکرد رمان معطوف میدارند تا به شیوههای ساخت و نگارش آن. در حدود سال 1930 رمانهای دورهای یا جاری با تنوع چشمگیری ظهور کرده و گسترش مییابد، به طوری که تصور میشد بر سراسر قلمرو ادبیات چیره گرد.ژان کریستف اثر رومن رولانRomain Rolland)(1944-1866) ) نمونه بارزی از این نوع رمان است. یکی از ویژگیها و تواناییهای رمان دورهای روایت سرگذشت یک خانواده است. رمان سرگذشت خانواده پاسکیه (1941-1933) اثر دو هامل(Georges Duhamel) اثری است غنی و پربار از احساسات بشر دوستانه و در ان از خلال سرگذشت یک خانواده، تصویر یک اجتماع متجلی میگردد.
طعم زندگی
در میان انبوه آثار داستانی،هنوز فضایی برای نفس کشیدن آزاد و چشیدن طعم زندگی وجود دارد، با این همه در دوران بین دو جنگ جهانی ، اضطراب و نگرانی بر رماننویسانی که دلبسته لذات دنیوی بودند چیره میگردد و آنان نیز ناگزیر به نوعی تعهد میشوند.
گابریل کولتSidonie-Gabrielle Colette) (۱۹۵۴-۱۸۷۳)) از سویی با رموز گناه آشنا شده و از سوی دیگر رسالتی را که مادر پاک و بیگناهش به او محول کرده ، از خاطر نبرده و راه او را پی میگیرد. هانری پورا Henri Pourrat)( 1959-1887) )در زمره اولین کسانی است که به منظور ستودن زندگی در آغوش طبیعت و زمین کوشید تا " ادبیاتی روستایی" بیافریند. یعنی بازیافتن آنچه از دیرباز انسان را با خاک پیوند داده است. راموCharles-Ferdinand Ramuz)( 1947-1878)) در پی آن است که به "اصل طبیعت که از ماوراالطبیعه مایه میگیرد" بپردازد. در این دنیای تیره و پرمخاطره که انسان دستخوش هراس و نگرانی است واسطهها " نشانههایی" را بر وی آشکار میکنند تا با یاری آنها آدمی بتواند جایگاه خود را در طبیعت باز یابد و به درک آنها نائل شود. ژان ژیونوJean Giono) ( 1970-1895)) بر این باور است که اگر از بدبختی گریزی نیست باید کوشید تا " با تمام نیرو خوشیخت بود" و به همین دلیل شخصیتهای ژیونو به شکار خوشبختی میروند.
رماننویسان کاتولیک
موریاکFrançois Mauriac) ( 1970-1885) ) از این که به عنوان " رماننویس کاتولیک" قلمداد شود اکراه داشت و در مورد خود عبارت" کاتولیکی که رمان مینویسد" را به کار میبرد یعنی جهان نفسانیات و گناهان را از دیدگاهی کاتولیکی به تصویر میکشد.
برنانوس
برنانوسGeorges Bernanos)( 1948-1894)) دیر هنگام وارد دنیای ادبیات شد یعنی از چهل سالگی شروع به نوشتن کرد. در مارس 1926 اولین رمان او با عنوان" زیر آفتاب اهریمن" منتشر شد و طی چندین سال سیر و سفر در اقصی نقاط فرانسه دو رمان تزویر ( 1927) و لذت ( 1929) زاده میشوند که در اصل رمان واحدی محسوب میشوند. وی در اسپانیا معروفترین کتاب خود، خاطرات یک کشیش روستایی ( 1934) را منتشر میکند . در حقیقت برنانوس با نوشتن با درون خود صلح میکند و از ارتکاب به بدترین گناهان که همان نفرت از خویشتن است دوری میجوید.
لویی فردیناند دتوش(سلین)
سلین Louis-Ferdinand Céline)( 1961-1894)): لویی فردیناند دٍتوش با نام مستعار سلین در حومه پاریس چشم به دنیا گشود . در سال 1914 به عنوان افسر سواره نظام در جبهههای جنگ مجروح میشود. با حمایت پدزنش که در شهر رن به حرفه پزشکی اشتغال داشت،در سال 1924 به دریافت درجه دکتری در رشته پزشکی نائل میشود. در سال 1932 اولین رمان خود" سفر در انتهای شب" را که هیچ شباهتی به نوشته یک نویسنده تازه کار ندارد، منتشر میسازد. در کتاب " مرگ قسطی" ( 1936) خواننده با جزئیات زندگی نویسنده آشنا میشود اما آنچه که مهم است زبان سلین از جایگاه خاصی برخوردار است که نه میتوان آن را زبان نوشتار و نه زبان محاوره به شمار آورد.
آندره مالرو
آندره مالرو André Malraux) ( 19-1901)): مالرو پیش از آن که جنگجو باشد روحیهای ماجراجو و مبارز داشت. این نویسنده که در دولت دوگل به مقام وزارت فرهنگ رسید، نه تنها زندگیاش را در آثارش گنجاند بلکه وقایع پس از آثارش نیز براین امر مهر تایید زد. مالرو پس از تحصیلات ازاد خود در رشته شرقشناسی، رمان اولیه خود فاتحین( 1928) ئو راه شاهی( 1930) را از طریق سفر به چین و هند و چین نوشت.
ادبیات پس از 1939
حیات ادبی طی جنگ جهانی دوم بر خلاف جنگ جهانی اول ، دچار وقفه نشدشکست فرانسه در پوئن 1940 و خمودگی سالهای اشغال فرانسه تا زمان آزادسازی آن در سال 1944 نتوانست خللی در آثار نویسندگانی چون سارتر و کامو وارد کند. در سالهای اشغال فرانسه، سارتر کتاب هستی و نیستی( 1943) و کامو بیگانه ( 1942) را منتشر کرد. در عین حال فضای اضطرابآلود این سالهای سیاه زمینه مساعدی را برای رواج مکتب اگزیستانسالیسم فراهم آورد.
ژان پل سارتر
ژان پل سارتر Jean-Paul Sartre)( 1980-1905)) : اگر از دیدگاه ادبی ، قرن هجدهم به ولتر و قرن نوزدهم به ویکتورهوگو تعلق دارد قرن بیستم نیز شاید چهره نمادین خود را در وجود ژان پل سارتر بیابد. او از طریق کتاب " کلمات" داستان زندگی خود را به ثبت میرساند. سارتر با قریحهای که دارد تلاش میکند فلسفه را به شکل عامهپسندتر ترویج نماید و در عرصه تئاتر نیز به نمایشنامهنویسی موفق بدل میشود، و از آنجا که نگران پسند خوانندگان خود است سبک نگارش خود را با ظرافتهای کلاسیک میآراید.در زمینه سبک او در واقع کاملا نویسندهای کلاسیک محسوب میشود.
آلبر کامو
آلبر کاموAlbert Camus) ( 1960-1913)): بر خلاف سارتر ، آلبر کامو بیشتر به عنوان یک ادیب معروف است. بیگانه كه شاهكار رمان عینی است ، مقلدان زیادی پیدا میكند .پنج سال بعد رمان طاعون ( 1947)بر موفقیت جانی نویسنده صحه میگذارد. قهرمانان کامو( مانند مورسو در بیگانه) گواه زمانهای هستند که انسان را پایمال کرده و او را در حیرت و سرگردانی باقی میگذارند، اما آنان سرانجام پاسخ "پوچی" زندگی را در " عصیان" مییابند.[۱۲]
سیمون دوبووار
سیمون دوبووارSimone de Beauvoir) ( 1986-1906)): همراهی و همنشینی سیمون دوبووار با سارتر موجب شد که همواره در مبارزات و جهت گیریهای سارتر او نیز سهیم باشد او سعی داشت اساس فرضیه اخلاقی اگزیستانسیالیسم را مشخص کند( نظام اخلاقی ابهام،1947) و از سوی دیگر تلاش میکرد وضعیت زنانرا که تا حد کالای مصرفی و جنسی تنزل یافته بودند تشریح کند(جنس دوم،1949)و سرانجام او قصد داشت که در کتابهای خاطرات خود( سن کمال،1960 و شرایط و مقتضیات زندگی،1963) گواهی بر جریانهای فکری عصر خویش باشد.
شعر
شعر پس از دوران جنگ با دستاوردهای قبل از سال 1939 قطع رابطه نکرد بلکه اکثر شاعران بزرگ این دوره به نسلی تعلق داشتند که قبل از جنگ دوم جهانی نیز آثار فراوانی ارائه داده بودند. در طول سالهای جنگ شاعران مختلف فرانسه با دیدگاههای بسیار متفاوت – لویی آراگون، پل الوار،ژول سوپرویل، پیرامانوئل و رنه شار- در فراخوانی برای مقاومت ندای مشابهی سر میدهند و ارزشهای ملی را باشور و هیجان میستایند. در این دوره به تعداد مجلات و مجموعههای زیر زمینی افزوده میشود: دفترچههای جنوب فونتن، شعر40،41و غیره، انتشارات مینویی... و از خلال این مطبوعات، نداهای بیشماری نغمه برادری سر میدهند.اما در مورد شاعران پس از جنگ، شاعرانی چون ژاک پره ور(1977-1900)، هانری میشوHenry Micheau) (1985-1899)) و فرانسی پونژ Francis Ponge)(1988-1899)) کوچکترین شباهتی به یکدیگر ندارند مگر از این نظر که متمایز و متفاوت بودن و همچنین به گریز از مسیرهای مبتذل و شاهراههای شهر سنتی تمایل داشتهاند.
رمان پس از جنگ
پس از برقراری صلح، رمانهای متعددی که کم وبیش گرایشهای سنتی دارند، از روایت وقایع اجتماعی گرفته تا تجزیه و تحلیل روانشناختی، رو به فزونی مینهند.جنبش جدیدی بر علیه ادبیات متعهد به وجود آمد که آن را " واکنش نئوکلاسیک"نامیدند. این جنبش را میتوان مدیون ذوق و قریحه آزاد و گستاخانه نویسندگانی مانند روژه نیمیه(Roger Nimier)، ژاک لوران(Jacques Laurent-Cély)، آنتوان بلوندن(Antoine Blondin) و فرانسواز ساگان(Françoise Sagan) دانست. این نویسندگان بر این عقیده بودند که نوشتن و خواندن یک رمان باید مجددا برای ایجاد لذت گام بردارد حتی اگر این لذت گاهی با اندوه و تلخکامی آمیخته شود.
در این میان نویسندگان دیگری وجود دارند که به دور از جنجال و جلب توجه خوانندگان تنها به لذت نوشتن اکتفا نمیکنند و در پی ابداع یک " رمان تحقیقی" هستند. ریموند کنوRaymond Queneau) (1976-1903)) از نخستین کسانی است که همآواز با سلین به زبان ادبی میتازد و از آزادی زبان محاوره در مقابل اصول و قواعد دستوری دفاع میکند. کتاب تمرینات سبک(1947) و زازی در مترو(1959) برای کنو شهرت و افتخار به دنبال اوردو ماهیت حقیقی هنر ادبی مبتنی بر ذوق و قریحه را در فنون و بازیهای ادبی بر همگان آشکار ساخت.
رمان نو
در سال 1963 آلن رب گریه(Alain Robbe-Grillet) مجموعه مقالات خود را با عنوان " به سوی رمان نو" منتشر میکند؛در سال 1967 ژان ریکاردو(Jean Ricardou) کتابی به نام " مسائل رمان نو" مینویسد و در سال 1971 اثر دیگری با عنوان" به سوی نظریه رمان نو" از او به چاپ میرسد.به این ترتیب به دوران تازهای قدم مینهیم که دوران رمان نو به شمار میآید. نخستین رمان آلن رب گریه ( 1919-1922)با عنوان مداد پاککنها ( 1953) به عنوان یک رویداد مهم ادبی تحسین شد. توفیق رمانهای میشل بوتورMichel Butor)( 1929-1926) ) هم مدیون بدعت و تازگی آنهاست و به علت همین بدعت انها را به مکتب رمان نو نسبت دادهاند. از سال 1957 نیز که کلود سیمون Claude Simon)(1919-1913)) کتابهایش را در انتشارات مینویی به چاپ رساند عملا وارد جرگه نویسندگان رمان نو شد. ناتالی ساروتNathalie Sarraute)(1919-1902) ) نیز نویسندهای است که مجموعه مقالاتش درباره رمان در میان پژوهشهای نظری در باره رمان نو در زمره ارزندهترین و برجستهترین آنها به شمار میرود . مارگریت دوراسMarguerite Duras) ( 1919-1914)) نیز در رمانهایش تصمیم دارد که مرز میان انواع ادبی را از میان بردارد تا بتواند در دل مشغولیهای رمان نو سهیم شود.[۱۳]
وضعیت شعر در فرانسه
هانری دولویی(Henri Deluy)سردبیر مجله شعر آکسیون پوئتیک چاپ فرانسه و صاحب بیش از 60 کتاب در زمینههای مختلف ادبی و سردبیر مجله شعر (آکسیون پوئتیک) یکی از مجلات معتبر و قدیمی فرانسه در زمینه شعر است. از نظر وی. شعر در فرانسه از 60 میلیون نفر جمعیت تنها 2000 خواننده دارد و این نشانه یک چرخش آشکار در گرایش به شعر است. دولویی بر این باور است که این گرایش نشانه این است که بسیاری از رنجهایی که شاعران در شعرهایشان انعکاس میدهند مداوا شده و مخاطب فرانسوی امروز دیگر به دنبال شعر نیست. شعر هیچ مشکلی را حل نمیکند بلکه بیشتر به حل مسائل روشنفکری، سیاسی، اجتماعی و فلسفی گرایش دارد که اتفاقاً این مسئله هم جای خوشحالی است. در حال حاضر تعداد مجلات شعری فرانسه بسیار کم است و اگر مجلات شعری هم منتشر میشوند خوانندهای ندارند. اما نمیتوان وجود و فعالیت سایتهای بیشمار را درباره شعر در فرانسه انکار کرد.[۱۴]
گفتنی است در فرانسه، جایزه نوبل ادبیات بیشتر از آنكه محركى براى فروش بیشتر آثار نویسنده باشد، مشوّقى است براى قلمزنى اهل ادب بدون آنكه این امر تأثیر چندانى در فروش آثار نویسنده داشته باشد. البته ناشران هنوز نمىخواهند بپذیرند كه جنبه افتخارى این انتخاب بیشتر از جنبه تجارى آن حائز اهمیت است و آنها نباید بىدلیل از شنیدن خبر برنده شدن یكى از نویسندگانشان زیاد خوشحال باشند. به طور مثال چند سال پیش شاعره لهستانى ویسلاوا شمبورسكا جایزه نوبل را ربود. بلافاصله انتشارات فایار چند كتاب از مجموعه اشعار او را ترجمه و به زیر چاپ برد. اما نتیجه واقعاً چشمگیر نبود. این نشان مىدهد كه شعر حتى اگر به جایزه نوبل هم مفتخر شود باز طرفدار چندانى در این كشور ندارد. از «درباره مرگ بدون اغراق» كه در 1996 چاپ شده تا بحال 8000 نسخه به فروش رفته و از كتاب شعر «نمى دانم چه كسانى» كه درست پس از اهداء جایزه منتشر شد تنها 3500 جلد تا به امروز فروخته شده است. به همین ترتیب است در مورد خوزه ساراماگو نویسنده پرتغالى، برنده جایزه نوبل ادبیات 1998 كه آثارش قبل از بردن جایزه از سوى انتشارات سوى2 و آلبن میشل ترجمه و چاپ شده بود رویه همرفته از این دو اثر تنها چند هزار نسخه به فروش رفته است. واقعاً جاى بسى تأسف است كه خوانندگان كتاب در فرانسه به مجموعه آثار برندگان جایزه نوبل چندان علاقه اى نشان نمى دهند.
مجله خواندنی "لیر"(Lire (revue))فرانسه نیز یكی ازمعتبرترین نشریات ادبی این كشور است
بحران در ادبیات فرانسه
ادبیات فرانسه از دیرباز یکی از غنیترین ادبیات های دنیا و زاده بزرگترین مکتبها و نویسندگان و شاعران و سایر هنرمندان بوده است. ادبیات این سرزمین در طول سالهای بعد از رنسانس با پیشرفت چشمگیری مواجه شد، تا جایی که سایر کشورها را نیز به تبعیت از خود واداشت اما در سالهای اخیر به ویژه از سال 2000 به بعد ادبیات فرانسه نه در تولید بلکه در کیفیت با افت شدیدی روبرو بوده است؛ به طوری که هفتهنامه "تایم" فرهنگ فرانسه را فرهنگی مرده قلمداد کرد. فقدان اثری درخور توجه در سطح ملی و بینالمللی بیانگر این است که ادبیات غنی فرانسه - که مهد روشنفکران بزرگی چون سارتر، کامو، پروست، ولتر، سلین و غیره بوده است - روبه سقوط میرود.
این عبارت معروف است که "هیچ کشوری به اندازه فرانسه فرهنگ را جدی نمیگیرد".
فرانسویها همواره هزینه زیادی برای ترویج فرهنگ متحمل میشوند. رسانههای گروهی بهای بیشتری به آن میدهند و حتی در مجلات مد هم صفحاتی به مرور کتاب اختصاص دارد. در این کشور سالیانه 900 جایزه فرهنگی اعطا میشود. گران ترین و معتبرترین این جوایز، گنکور است. هفته نامه تایم در مقالهای با عنوان "مرگ فرهنگ فرانسه" نوشت:
"امروزه ادبیات فرانسه و تولیدات آن کیفیت گذشته خود را از دست داده است و بیشتر آثار ادبی، ترجمه از زبان انگلیسی یا سایر زبانها محسوب میشوند. به طوری که نویسندگان گذشته فرانسه از مولیر، هوگو، بالزاک و فلوبر گرفته تا پروست، سارتر، کامو و مالرو مخاطبین خود را هنوز در جهان دارند. میتوان گفت ادبیات امروز فرانسه همان ادبیاتی است که در گذشته نویسندگانی را پرورش داد و بیشترین برندگان نوبل را هم از آن خود کرد."
همچنین در بخشی از این مقاله آمده است:
فرانسه در عرصه فرهنگ و هنر زادگاه مکاتبی گوناگون از جمله سوررئالیسم، امپرسیونیسم و سایر ایسمهاست. اینجا کشوری است که "تاثیر فرهنگی بر سایرین" قرنها سیاست ملی این کشور محسوب میشده، به طوری که فیلسوفان بحث برانگیز و رماننویسان مطرح آنها نماد غرور و وطنپرستی هستند. همین فرانسویها زمانی چنان به فرهنگ خود بها میدادند که فیلم "پارک ژوراسیک" استیون اسپیلبرگ را نوعی تهدید به فرهنگ فرانسه تلقی کردند.
در فرانسه هر شخصیت ملی ویژگیهای خاصی داشته که نقش مهمی در ایجاد فرهنگ آن سرزمین ایفا کرده است. نظریهپردازی و تفکرات انتزاعی در عرصه روشنفکری فرهنگ فرانسه زیاد رواج داشته و در مکاتب هم به آن توجه فراوانی شده است. نباید فراموش کنیم که مکاتبی چون سوررئالیسم و دادائیسم توسط جوانان 20 ساله فرانسوی مانند آندره برتون، پل الوار و غیره بنیان گذاشته شد که خیلی از فرهنگها را تحت شعاع خود قرار داد. سایر فرهنگها از رماننویسی فرانسه تاثیر زیادی پذیرفتهاند اما به اعتراف کارشناسان در سالهای اخیر اثری جدی در این سرزمین خلق نشده است. برای اثبات این گفته میتوان به رمانهای نوشته شده در سالهای اخیر اشاره کرد که هرچند بعضا برنده جوایز مختلف و معتبری هم شدهاند، اما نه از سوی مردم فرانسه مورد استقبال واقع شده و نه توانستهاند از مرزهای سرزمین خود فراتر روند.
برای درک بهتر این مطلب میتوان این طور موضوع را روشن ساخت که در سال 2007 حدود 15 رمان از میان صدها رمان منتشر شده در فرانسه نامزدهای جوایز مختلف در فصل پاییز بودند. به عبارتی جوایز گنکور، فمینا، رنودو، اینترالیه، گنکور دبیرستانیها و چندین جایزه دیگر که در فصل پاییز اعطا میشوند، تمام نامزدهایشان منحصر و محدود به 15 نویسنده بوده است. قدیمیترین و ارزشمندترین جایزه فرانسه جایزه گنکور بود که به اثری اعطا شد که نویسندهاش چندان شهرتی نداشته و اثرش نه تنها در فرانسه مورد استقبال واقع نشده، بلکه به هیچ زبانی هم ترجمه نشده است.
این در حالی است که نویسندگان آمریکا و آمریکای لاتین آثاری بسیار قوی خلق میکنند که گذشته از اینکه در کشورهای خود و سایر کشورها از استقبال بالایی برخوردارند بلکه در کشور فرانسه هم جزو پرفروش ترین آثار به حساب میآیند. به نظر میرسد رماننویسان فرانسه سردرگم ماندهاند و موضوعاتی را در آثار خود منعکس میکنند که به درد خوانندههای امروز نمیخورد. مسئله دیگری که اکنون شاهد آن هستیم هجوم ترجمههای مختلف از زبانهای دیگر به فرانسه است که رمان فرانسه را به حاشیه رانده است. از این رو شاید بتوان گفت که فرهنگ و ادبیاتی که زمانی حاکم برکل دنیا بوده است دیگر حالا روبه زوال میرود[۱۵][۱۶].
نیز نگاه کنید به
زبان و ادبیات ژاپن؛ زبان و ادبیات روسی؛ زبان و ادبیات کانادا؛ زبان و ادبیات کوبا؛ زبان و ادبیات لبنان؛ زبان و ادبیات مصر؛ زبان و ادبیات تونس؛ زبان و ادبیات افغانستان؛ زبان و ادبیات چینی؛ زبان و ادبیات سنگال؛ زبان و ادبیات تایلند؛ زبان و ادبیات آرژانتین؛ زبان و ادبیات اسپانیا؛ زبان و ادبیات مالی؛ زبان و ادبیات ساحل عاج؛ زبان و ادبیات سوریه؛ زبان و ادبیات اتیوپی؛ زبان و ادبیات زیمبابوه؛ زبان و ادبیات سیرالئون؛ زبان و ادبیات قطر؛ زبان و ادبیات سودان؛ زبان و ادبیات گرجستان؛ زبان و ادبیات تاجیکستان؛ زبان و ادبیات قزاقستان؛ زبان و ادبیات بنگلادش؛ زبان و ادبیات سریلانکا؛ زبان و ادبیات اردن
کتابشناسی
- ↑ برگرفته از سایت http://fr.wikipedia.org/wiki/Fran%C3%A7ais
- ↑ کاتسنر،کنت، ترجمه هیرمندی ، رضی ، کتاب زبانهای جهان ،مرکز نشر دانشگاهی ، چاپ اول (1376) ، ص.58.
- ↑ واندری یس
- ↑ زرین کوب ، عبدالحسین ، ترجمه کتاب ادبیات فرانسه در قرون وسطی ، انتشارات امیر کبیر (1357) ، ص. 167.
- ↑ شكورزاده، ابراهیم ، تاریخ ادبیات فرانسه ،قرون وسطی و قرن شانزدهم، انتشارات سمت(1377) ص .175.
- ↑ قویمی ، مهوش ، شاهین ، شهناز ، تئاتر در فرانسه ، مرکز نشر دانشگاهی تهران (1375) ص.22.
- ↑ هویل، رابرت ، مترجم نکوئی نائینی ، نسیم ، مروری بر تاریخ ادبیات قرن هفده فرانسه ، نشر مترجم (1374)، ص.107.
- ↑ برونل ، پیر ، ترجمه وثوقی ، افضل ، تاریخ ادبیات فرانسه ، جلد دوم ( قرن هفدهم ) 1376 ، انتشارات سمت ، ص.258.
- ↑ برونل ، پیر ، ترجمه وثوقی ، افضل ، تارخ ادبیات فرانسه، جلد سوم ( قرن هیجدهم ) 1375 ، انتشارات سمت ، ص.193.
- ↑ حدیدی ،جواد ، از سعدی تا آراگون ، مرکز نشر دانشگاهی تهران 1373،ص.267.
- ↑ برنل ، پیر ، ترجمه دهشیری، سید ضیاءالدین ، تاریخ ادبیات فرانسه جلد جهارم ( قرن نوزدهم ) 1378 ، انتشارات سمت ، ص.180.
- ↑ بوادفر،پیرو ، مترجم سمیعی ، خسرو ، ادبیات داستانی فرانسه در قرن بیستم 1376 ، انتشارات موسسه ایران ،ص.85.
- ↑ برونل ، پیر ، ترجمه خطاط ،نسرین و قویمی ، مهوش ، ادبیات فرانسه :قرن بیستم ، جلد پنجم 1378 ،انتشارات سمت ، ص.324.
- ↑ برگرفته از سایت http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=792904
- ↑ برگرفته از سایت http://www.mehrnews.ir/NewsPrint.aspx?NewsID=598954 بحران در ادبیات فرانسه / احسان لامع
- ↑ نعيمی گورابی، محمد حسين(1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)