نظام فرهنگی روسیه
نظام فرهنگی کشور روسیه شامل مدیریت فرهنگی، سیاستگذاری فرهنگی، نهادها و سازمانهای فرهنگی، تجارت فرهنگی، صنعت گردشگری و ... است که در این مدخل بدان پرداخته می شود.
مدیریت فرهنگی کشور
مدیریت فرهنگی در جامعه گسترده و چند فرهنگی مانند روسیه یک مسئله بنیادین است. در نبود مدیریت متمرکز، دستوری، و ایدئولوژیک دوره شوروی، و از همه مهمتر، برنامه آزادسازی فضای سیاسی و بازگشایی عرصه مطبوعاتی و دورهگذار پروسترویکایی گورباچف و پس از آن، سرگردانی و سردرگمی و گسیختگی پساامپراتوری عصر یلتسین، حوزه فرهنگ دستخوش بیمدیریتی شده و هجوم فرهنگی غرب و رسانههای غربی، جامعه و فرهنگ را در مسیر فروپاشی و نابودی و بیهویتی قرار داده بود. در واقع، تا سال 1999، همانند بسیاری از عرصههای دیگر، مدیریت عرصه فرهنگ در دست جریان غرب گرا و لیبرال بود و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به عرصه مدیریت فرهنگی هم سرایت کرده بود. اما پس از سالهای 2000، به آرامی شرائط و محیط و ساختار اداری فرهنگی به سمت نظم و نسق رفت. از این رو، از اواخر دهه 1980 تا 1990، دولت با کمبود شدید منابع مالی روبرو بود و این موضوع موجب فراموشی بسیاری از عرصه های فرهنگی شد و منجر به اتخاذ نظام اولویتی برای برخی از مؤسسات فرهنگی کشور گردید. آن دسته از مؤسساتی که از وضعیت و شرایط مهمتری نسبت به بقیه برخوردار بودند، اولویت اول را به خود اختصاص میدادند. از جمله چنین مؤسساتی میتوان به موزهها، تئاترها و بایگانیهای بسیار معروف کشور نظیر موزه ارمیتاج و بالشوی تیاتر و گوسی فیلمو فاند اشاره کرد. با وجود حمایتهای بین المللی و جهانی که بیشتر در حد حرف بوده تا عمل، بازسازی آثار فرهنگی و هنری کشور به علت نامعلومی به تأخیر افتاده و بسیاری از پروژههای بزرگ فرهنگی کلاً منتفی گردید. در میان باقی مؤسسات، واحدهای عملیاتی کوچکتر، از سازمانهای غیر رسمی بزرگتر که دارای کارمندان متعدد و بودجه ناچیز میباشند، بهتر عمل کردهاند. چندین بنیاد نیمه دولتی به عنوان منابع مالی جدید تأسیس گردیدهاند اما در عمل اغلب بنیادهای مذکور به مکانیسمهایی جهت تقلیل منابع مالی دولتی مبدل گردیدهاند. عمدهترین مانع در همکاری موفقیت آمیز مؤسسات خصوصی و دولتی، عدم حمایتهای مالیاتی از حامیان و خیرین فرهنگی کشور بوده است.
در جریان انتقال نظام سیاسی روسیه، هدف اصلی سیاست فرهنگ فدرال، حفاظت و صیانت از میراث فرهنگی و شبکه موسسات فرهنگی ملی و دولتی فدراسیون روسیه است. در ژون سال 1993، دولت فدراسیون روسیه به اجرای اهداف مذکور پرداخته و بر همین اساس دولت فدرال جهت توسعه و حفاظت از فرهنگ و هنرهای کشور پایهریزی گردید. در سال 1997، طرح جدید ریاست جمهوری به جریان افتاد. از جمله وظایف مهمی که طی سالهای 97 – 1995 فراروی توسعه فرهنگی روسیه قرار داشت میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف. ایجاد شرایط مناسب جهت دسترسی هر چه بیشتر تمامی گروههای اجتماعی به آثار فرهنگی و هنری ملی و بین المللی در جهت رشد معنوی و فرهنگی و خلاقیت افراد؛
ب. حفاظت از میراث فرهنگی و تاریخی کشور به عنوان عامل وفاق میان گروهها و اقشار مختلف جامعه؛
و ج. توسعه و رشد و اصول فدرالیسم در جهت اجرای هر چه دقیقتر سیاستهای فرهنگی در سطوح دولتهای محلی و منطقهای[۱].
این اهداف به ویژه اهداف توسعه طلبانه به خاطر وجود بحران فزاینده اقتصادی و سیاسی کاملاً به اجرا در نیامدهاند. در سیاستگذاری فرهنگی روسیه مبحث جاری پیرامون تناقض میان جایگاه والای اجتماعی بخش فرهنگ و تخصیص بودجه ناچیز به آن است. به جز منابع مالی ویژه سال (99-1998) که به امر بزرگداشت دویستمین سالگرد شاعر بزرگ روسیه – پوشکین اختصاص یافت، بودجه بخش فرهنگ کشور در فاصله سالهای (98-1996) چندین بار کاهش یافت. این موضوع باعث رقابت شدید بر سر تامین بودجه به عنوان مهمترین اولویت موسسات فرهنگی کشور گردید. طرح 2005 – 2001 فرهنگ روسیه در جهت اجرای اصلاحات اساسی در مدیریت فرهنگی کشور طراحی گردیده و با نگاهی خوشبینانه به تشریح وضعیت فعلی بخش فرهنگ کشور میپردازد. پیشرفتهایی در جهت اولویتبندی سیاستهای فرهنگی کشور صورت گرفته است که از جمله این اولویتها میتوان به تمرکز زدایی در امر قدرت، توسعه رسانههای جمعی به ویژه تلویزیون که خارج از قلمرو وزارت فرهنگ و کشور فعالیت مینماید و خصوصی سازی و تجاریکردن فرهنگ کشور اشاره کرد. برخلاف امکانات محدود سیاسی و اقتصادی کشور، مقامات فدرال در جهت تمرکز زدایی از حوزه فرهنگ گام بر میدارند. نکته اساسی در این باره، تصویب قانون استقلال فرهنگی کشور است که توسط وزارت کشور و بصورت سیاست منطقهای تهیه و تنظیم گردیده است. ماده قانون مذکور توسط شورای فدرال فرهنگ و هنرهای زیبا در نوامبر سال 1996 به اجرا درآمد. در این میان به برقراری روابط میان وزارت فرهنگ و انجمنهای قدرتمند بین منطقهای نظیر منطقه آرال، روسیه مرکزی، منطقه شمال غرب، منطقه قفقاز شمالی، منطقه سیبری و شرق دور تاکید شده است. وزارت فرهنگ تعداد 6 موافقت نامه با انجمنهای بین منطقهای و 18 موافقت نامه با اتباع فدراسیون روسیه منعقد کرده است[۲].
نهادها و سازمانهای فرهنگی
رئیس جمهور فدراسیون روسیه تعیین كننده سمت و سوی سیاستهای داخلی و خارجی كشور بوده، اعضای دولت فدرال را تعیین نموده و قوانین و دستورالعملهایی را صادر مینماید كه از پشتوانه قانونی برخوردار میباشند. رئیس جمهور اصول و ضروریات سیاستهای كلی نظام را تنظیم نموده سپس آن را به پارلمان ارائه مینماید. در میان این سیاستها، سیاستهای فرهنگی نیز به چشم میخورد. مجلس فدرال روسیه نیز به برنامهریزی جهت تعیین بودجه فدرال، تعیین و تنظیم بودجه لازم بخش فرهنگ كشور، قانونگذاری اصول سیاستهای كلی كشور از قبیل دموكراسی، اقتصاد بازاری، تأمین اجتماعی و تعیین و تنظیم سیاستهای فرهنگی فدرال مبادرت مینماید. شورای فدرال و مجلس دومای كشور دارای كمیسیونهای تخصصی در امر فرهنگ میباشند. پس از رئیس جمهور، سیاستهای فرهنگی در وحله اول بر عهده وزارت فرهنگ و ارتباطات جمعی فدراسیون روسیه است. این وزارت خانه، ارگان اجرایی در حوزهی سیاستهای فرهنگی حکومتی و نقش تنظیم کنندهی فضای فرهنگی، هنری، سینمایی و تئاتر و سایر مسایل و ارتباطات بین المللی است. این وزارت در 9 مارس سال 2004 با زیر مجموعههای خودش تحت عناوین وزارت فرهنگ روسیه فدراتیو، وزارت چاپ و نشر روسیه فدراتیو، وزارت صدا و سیما و رسانههای جمعی و ارگان فدرال بایگانی روسیه به ثبت رسید[۳].
در روسیه امروز نقش اصلی در ارتقاء سطح فرهنگی بر عهده دولت است که سهم چشمگیری را در تنظیم فضای فرهنگی جامعه بر عهده دارد. خیلی از موضوعات در فرهنگ بصورت غیر ارادی به جریان میافتد. در شرایط بی ثباتی دولت روسیه، حکومت، احتمالا برای مدتی طولانی هسته اصلی سیاست فرهنگی خواهد بود که میتواند و بایستی سهم خود را در پایه ریزی هستههای جدید، اهداف و سرفصلهای سیاست فرهنگی جامعه ایفا کند. تغییرات مکرر در سازمانهای اجرایی فرهنگی، ساختار فرهنگی را ناهمگون کرده است. در نقاط حساس و اصلی فرهنگی، مکانیزمهای سازماندهنده که دولت از طریق آنها سیاست فرهنگی خود را اعمال میکند، خود به خود از بین رفتهاند. این مطلب گواه آن است که در حال حاضر اصلیترین مسائل دولت در سیاست فرهنگی، ایجاد سازمانهای فرهنگی - اجتماعی متناسب و واقعی (یعنی همانهایی که جوابگوی خواستهای امروزه و مورد تقاضای جامعه است)، حمایت از شرکت ارگانهای خصوصی اجتماعی در زمینههای فرهنگی، تبیین مفاهیم «ارزش فرهنگی و معنوی» در جامعه، حفظ دست آوردهای فرهنگی و سازماندهی فعالیتهای کارآفرینی میباشد. رویکرد به فرهنگ در سطح بالای حکومت در حال تغییر بوده است. درک جایگاه رهبری دولتی در ارتقاء سطح فرهنگی و سیاسی در حال رشد میباشد. فرآیندهای فرهنگی موجود در جامعه که تحقق آنها در زندگی اجتماعی از طریق نهادهای اجتماعی و فرهنگی امکان مییابد، از اهمیت اصلی برخوردار میباشند. علاوه بر این لازم است با این پروسه برنامههای مشخص آموزشی، فنی، تربیت نیروی انسانی همراه شود تا شرایط برای پیشرفت موفقیت آمیز سیاست فرهنگی حکومت مهیا شود. سیاست فرهنگی حکومتی همانند سابق خود را به عنوان مجموعه عملکردهایی در زمینهی حل مسائل از طریق نهادهای تخصصی فرهنگی معرفی میکند. سیاست فرهنگی مشخص باعث پیشرفت ارتباطهای فرهنگی با کشورهای خارج، حمایت از مجموعههای برگزارکننده تئاتر و کنسرت، فعالیت کتابخانهها و موزهها، فعالیت در زمینه حفظ مجموعههای تاریخی و یادبودی، تربیت متخصصان حرفهای در زمینهی فعالیتهای هنری و خدمات فرهنگی میشود. نهادهای فرهنگی فعلی بستر ساز ایجاد چندین فرم عملی و مناسب فرهنگی در راستای افزایش قلمرو فرهنگی، گسترش سرمایه گذاری مالی در حوزهی فرهنگی و توسعه حوزه ابزاری و نیروی انسانی شدهاند. مشخصههای سیاست فرهنگی در بسیاری از سطوح به گرایشهای متعدد برخاسته از نهادهای هدایت کننده فعالیتهای تاثیرگذار فرهنگی بستگی دارد.
سمت و سوی سیاست فرهنگی روسیه که توسط وزارت فرهنگ روسیه فدراتیو تعیین میگردد و در حوزهی فعالیت سایر وزارتهاو ادارات قرار میگیرد ، نیازمند به تبیین برنامههای مشخص بین سازمانی است. در این راستا حمایت از پیشرفت فرهنگ میهنی، ارتباطات فرهنگی میهن پرستان ساکن خارج از کشور، برنامههای مربوط به جوانان ، سیاست تربیتی در حوزه کودک و نوجوان، حفظ آثار و مفاخر فرهنگی و استفاده از دستاوردهای تاریخی - فرهنگی، حمایت از بایگانی و آرشیو دستاوردها، توسعه و رشد دادن استعدادهای مردمی و فعالیتهای فرهنگی - تفریحی مردمی و فعالیتهای ارگانهای فدرال در صدا و سیما است[۴].
این وزارتخانه مجری سیاستهای فدرال در امر حمایت و حفاظت از آثار تاریخی و فرهنگی كشور بوده و بر امور صنایع دستی، هنر، كتابخانههای عمومی، موزهها و دیگر مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفهای فرهنگی - هنری كشور نظارت دارد. وزارت مذكور همچنین سازمانهای فرهنگی فدرال كشور را از محّل بودجه فدرال تأمین مالی نموده و به ارائه كمکهای فنی به مؤسسات و سازمانهای فرهنگی منطقهای مبادرت مینماید. این قبیل حمایتها در جهت توسعه و محافظت از فرهنگ و هنر كشور در برنامههای فدرال پیشبینی گردیده است. وزارت فرهنگ كشور همچنین در برنامههای فدرال ویژه بخش فرهنگی و اجتماعی شركت مینماید.
وزیر فرهنگ، ریاست شورای هماهنگی فدرال در امور فرهنگ، هنر و سینمای كشور را بر عهده دارد. شورای فوق نیز خود متشكل از رؤسای ادارات فرهنگی ـ منطقه ای و یك نماینده از شورای وزیران است. به اعضای فوق باید كمیته دولتی سینما و آرشیو فدرال را نیز اضافه نمود. از جمله اختیارات قانونی منطقه ای فدرال روسیه میتوان از مواردی چون ضمانت رعایت حقوق بشر و حقوق اجتماعی و شهروندی و محافظت از میراث فرهنگی ملی، اجرای سیاستهای فرهنگی فدرال، تعیین استانداردهای لازم در آموزشهای حرفهای، از طریق طرح برنامه و راهكارهای مناسب، تعیین اصول كلی مؤسسات و سازمانهای دولتهای محلی و تعیین اصول كلی مالیات بندی یاد کرد[۵].
ساختار سازمانی وزارت فرهنگ از زمان روی کار آمدن پوتین و در نتیجه بازسازی کامل ساختار اداری کشور به دست رئیس جمهور ولادیمیر پوتین صورت پذیرفته است. حذف بحث برانگیز کمیته مستقل فیلم کشور و ادغام آن با کمپانی سیرک روسیه از جمله تغییرات عمده صورت گرفته در وزارت فرهنگ محسوب میگردد. ترکیب و ساختار جدید وزارت فرهنگ روسیه شامل وزیر فرهنگ اداری چندین معاون بوده که سه نفر از آنان عنوان معاون اول وزیر را دارا هستند. از جمله وظایف عمده وزیر فرهنگ و معاونین او می توان به توسعه و قانونگذاری در سینمای کشور، حمایت دولت از هنر و توسعه هنرهای فولکلور، حمایت دولت از سینما، حفاظت و حمایت از ارزشهای فرهنگی، تحقیق، آموزش و توسعه زیر ساختارهای فرهنگی و اجتماعی، و اجرای سیاست سرمایهگذاری و اقتصاد بر بخش فرهنگ کشور. هیأتهای مسئول امور هنری و فرهنگی نیز خود شامل مواردی چون دایره روابط بین المللی فرهنگی، بخش حسابرسی و ممیزی. بخشهای مسئول امور هنری و فرهنگی نیز خود شامل کتابخانهها، دکوراسیون و طراحی، موزهها، اطلاعات و روابط عمومی، بازرسی و نظارت بر حفاظت از آثار فرهنگی و تاریخی غیر منقول کشور، بخش تدارکات، و بخش حقوقی میباشد[۶].
از جمله جزئیات ظرفیتهای فرهنگی فدراسیون روسیه در سطوح منطقهای میتوان به مواردی چون اجرای سیاست فرهنگی منطقهای و برنامههای توسعه فرهنگی، برقراری مبادلات بین المللی فرهنگی، اتخاذ قوانین منطقهای در خصوص فرهنگ و توسعه و گسترش سایر قوانین، تأسیس موسسات منطقهای جهت اداره فعالیتهای فرهنگی منطقهای، اختصاص بودجه منطقهای به امور فرهنگی كشور، و پشتیبانی مالی از سازمانهای فرهنگی ـ منطقهای اشاره کرد. از جمله توانمندیهای فرهنگی فدراسیون روسیه در سطح محلی نیز می توان به موارد زیر اشاره نمود:
- اجرای سیاست فرهنگی در قلمروهای محلی؛
- تأسیس مؤسسات محلی جهت اداره امور فرهنگی كشور؛
- اختصاص بودجه محلی به بخش فرهنگ و وضع مالیاتهای محلی؛
- اعطای مدیریت اموال ویژه به شهرداریهای كشور؛ و
- همكاریهای بین دولتی و بین وزارتخانهای[۷].
برقراری همكاریهای بین وزارتخانهای در حوزه فرهنگ در نتیجه عملكرد مشترك میان چندین وزارتخانه كشور صورت میگیرد. به عنوان مثال، وزرای اقتصاد و دارایی روسیه با هماهنگی سایر وزارتخانههای كشور پیشنویس بودجه فدرال را تنظیم نموده و به برنامه ریزی در جهت توسعه اجتماعی اقتصادی كشور مبادرت مینمایند. وزرای مذكور همچنین لیستی از پروژههای بزرگ و مهم فرهنگی كشور را كه از محل بودجه ملی تأمین میگردند، تنظیم نموده و انواع حمایتهای دولتی از بخشهای اجتماعی كشور كه شامل فرهنگ و رسانههای گروهی نیز میگردد را به عمل میآورند. دفتر ویژه همكاریهای بین المللی فرهنگی با سازمان یونسكو زیر نظر وزارت امور خارجه است. تقسیم مجدد مسئولیتهای دولتی منجر به کم رنگ شدن نقش دولت در تأمین بودجه فعالیتهای فرهنگی کشور گردید. آزادی نسبی در تهیه بودجه مؤسسات هنری کشور نظیر تئاترها، سینماها و موزهها در ابتدا به شکل تأمین هزینهها و سپس تأمین سرمایه پروژههای فرهنگی و هنری اعمال گردید. کنترل دولت بر فعالیتهای فرهنگی و هنری و پروژهها اغلب حذف گردید و این وظیفه بر عهده خود مؤسسات گذارده شد. تنها برخی از فعالیتهای فرهنگی کشور نظیر برگزاری مراسم سالگردهای رسمی، جهانی بودند که دولت برای آنها اولویت خاص قائل شده و مبادرت به برگزاری آنها میکرد. یکی از اولویتهای فرهنگی کشور حفظ مؤسسات فرهنگی سنتی است. حتی آن زمانی که تأمین بودجه فرهنگی کشور تا حد پرداخت حقوق کارمندان کاهش یافته بود بیشترین سهم بودجهها صرف بخش مذکور میگردید. آزادی نسبی مدیریتی و مالی که در اواخر سال 1980 به مؤسسات دولتی کشور اعطا شد، همچنان در حد حرف باقی مانده و منابع مالی مؤسسات دولتی و تجاری دست اندر کار فرهنگ و هنر کشور به شدت کنترل میگردید.
سیاستگذاری فرهنگی
در اندیشه سوسیالیسم، فرهنگ برآمده از شرائط تولیدی و اقتصادی جامعه و روابط میان طبقات است و سیاست فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی نیز که از ایدئوژی مارکسیستی و تفسیر لنینیستی آن سرچشمه میگرفت نمیتوانست جدا از این نگرش پایهای باشد. این موضوع از همان ابتدای انقلاب اکتبر بر فرهنگ حاکم شد اما صرفا از زمانی که استالین در دستورالعملی در سال 1932، باقی مانده سازمانهای مستقل فرهنگی و هنری را منحل کرد، واقعیت سخت خود را به جامعه و به ویژه اهالی فرهنگ نشان داد. طبق مرامنامه حزب کمونیست، هنر و تمام متعلقات عرصه فرهنگ باید به آرمانهای سوسیالیستی وفادار باشند و بدین ترتیب نظریه رئالیسم سوسیالیستی آغاز شد[۸]. در واقع، با ایجاد یک نظام اداری متمرکز و تحت کنترل شدید وضع مقررات قانونی مشابه و کنترل عقیدتی و مقرراتی، شبکهای از مؤسسات فرهنگی، صحنه فرهنگی کشور را به تصاحب خود در آورده و در سطوح محلی، جمهوری و ملی تشکیل یافتند. ارائه خدمات فرهنگی به اقشار مختلف جامعه، در قالب طرح پنج ساله توسعه اقتصادی ملی ترسیم یافت. توجه ویژه مسئولان رده بالای نظام به آن دسته از مؤسسات فرهنگی بود که از امکان انتقال اطلاعات در سطح بسیار بالا برخوردار بودند. از جمله این مؤسسات میتوان به رادیو، سینما، مطبوعات و شبکه مؤسسات فرهنگی که پوشش اطلاعاتی خبری کل کشور به ویژه مناطق روستایی را بر عهده داشتند، اشاره کرد. از سال 1960 با تشکیل اتحادیه فیلمسازان، نظام اتحادیههای تولیدکنندگان هنری کشور تشکیل گردید. وظیفه اصلی این اتحادیه کنترل روشنفکران کشور و سازمان دادن فعالیتهای فرهنگی طبق خواسته و نیاز حزب بلشویک بود. در سال 1953، وزارت فرهنگ اتحاد جماهیر شوروی منحل گردیده و اداره فرهنگ کشور تأسیس یافت. لازم به ذکر است که اداره مذکور به کنترل و هدایت فرهنگ در تمام سطوح جامعه از مناطق روستایی تا فدراسیون روسیه میپرداخت. اتحادیههای فدراسیون روسیه بر فعالیت نهادهای اجرایی کشور نظارت کرده و مؤسسات حزبی کشور نیز در همه سطوح، به کنترل فعالیت اتحادیههای مذکور میپرداختند. کمیته مرکزی، دبیرخانه و دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی نیز، نظارت بر این سیستم را بر عهده داشتند. با وجود استیلای این نظام محدود و بسته، حیات فرهنگی کشور همچنان متنوع باقی ماند. به محض این که کنترلهای فوق از میان برداشته شدند، تمایلات نهفته ظاهر گردید. در اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 اصلاحات خروشچف تحت عنوان «تاو» یا آب شدن یخها امیدهای فراوانی را در جهت نیل به رنسانس معنوی در کشور بر انگیخت[۹]. در دوره برژنف، که به دوره رکود مشهور شد، با وجود بازگشت به محدودیتهای گذشته، اما آزادیهای دوره خروشچف کماکان ادامه یافت[۱۰]. در اواسط دهه 1980، گورباچف تغییرات عمدهای را در زمینه فرهنگی کشور پیش کشید که به کاهش فشار عقیدتی و ایدئولوژیکی رسانهها و کنترل اداری مؤسسات آموزشی و فرهنگی کشور منتج گردید. طبق قانون مصوب 1990 سانسور از مطبوعات و رسانههای کشور حذف گردید. در اوایل سال 1990، کشور به طور کلی کنترل خود را از روی بخش فرهنگ کشور حذف کرد. همزمان با به اوج رسیدن بحران سیاسی و اقتصادی، علاقه مندی جامعه نسبت به امور فرهنگی به کلی از دست رفته و سقوط نظام کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی رقم خورد[۱۱].
به هر حال، پیش از فروپاشی، ویژگیهای سیاسی و عقیدتی آنچنان بر پیکره فرهنگی کشور گسترده بود که برون رفت از آن همه ساختارسازی و پیریزی ساختارهای جدید آن هم با تنگناهای اقتصادی سالهای آغازین پس از فروپاشی، دشوار مینمود، ولی سیاستهای اقتصادی موفق دوره پوتین این دوران انتقال را به سرعت سپری کرد و اکنون متصدیان امور فرهنگی با بازیابی مجدد خود، توانستهاند راههای انتقال فرهنگی به دوران متناسب با پس از فروپاشی را به سرعت طی کنند. اهداف کلی سیاست فرهنگی روسیه با تاکید ویژه بر ارزشها و سنتهای فرهنگی ملی با اولویت بندیهای شورای اروپا هماهنگ است. در سیاستهای جدید فرهنگی تصدیگری دولت به حداقلها کاهش یافته است و توان بخش خصوصی و نهادهای مردمی به عنوان عنصر اصلی لحاظ شده است و جالب اینکه مذهب نیز در موضوعات فرهنگی مورد توجه دولت فدراسیون روسیه قرارگرفته است، امری که در دوران پیش از فروپاشی هرگز به آن توجه نمیشد[۱۲]
در جامعه امروز روسیه، دولت مهمترین نقش را در توسعه فرهنگی ایفا میكند كه این كار از طریق تنظیم حوزه فرهنگ در بازار صورت میگیرد. یكی از مباحثات مهم در این حوزه، ضرورت قرارگرفتن نهادهای تشكیل دهنده فرهنگ و محصولات آن زیر نظر دولت است. تغییراتی كه در ارگانهای كنترل كننده دولت به صورت دایم انجام میگیرد، ساختار آن را تا حد زیادی بر هم زدهاند. مكانیزمهای سازمانی كه مجری سیاستهای فرهنگی دولت هستند، در بخشهای مختلف این كشور خود را به انحطاط كشیدهاند. در جامعه امروز روسیه، راهكارهای فرهنگی در سطح عالی و در سطح دولت دستخوش تغییرات اساسی شده است و نقش دولت در اداره و توسعه فرهنگ و سیاست های فرهنگی بسیار بیشتر از قبل شده. پروسههای فرهنگی حاضر در جامعه كه توسط نهادهای اجتماعی و نهادهای فرهنگی به اجرا درمیآیند، امروز مورد توجه خاص قرار دارند. به همین خاطر دولت در پی تدوین دستور كار مشخص برای تغییر، استفاده از تكنولوژی و آموزش پرسنل است تا بتوانند شرایط را برای توسعه مطلوب در سیاستهای فرهنگی دولت ایجاد كنند. سیاست فرهنگی در روسیه به مجموعهای از عملكردها در جهت حل مشكلات در نهادهای تخصصی فرهنگ است و شامل برنامه توسعه روابط فرهنگی با سایر كشورها، حمایت از اتحادیههای نمایشی و موسیقی، امور مربوط به كتاب خانهها و موزهها و برنامههای مربوط به حفظ و نگهداری از مجموعههای تاریخی و یادبودها، همكاری در جهت آماده سازی متخصصین حرفهای در حوزه امور خلاقانه و خدمات فرهنگی میشود. این نهادهای فرهنگی وظیفه دارند فعالیتهای فرهنگی را طبق صلاحدید سازمان ذی ربط، بودجه تعیین شده و ابزارهای در اختیار و همچنین تكنولوژی روز افزایش بدهند. سیاستهای فرهنگی كه در حوزه مسئولیتهای سایر وزارت خانهها به غیر وزارت فرهنگ فدراسیون روسیه وارد میشود، شامل تدوین برنامههای میان سازمانی به صورت عمومی است. این برنامهها در حقیقت حمایت از توسعه فرهنگ قومی – ملی، روابط فرهنگی با شهروندان مقیم در خارج از كشور، برنامههای مختص جوانان، آموزش و پرورش، حفظ و نگهداری از یادبودهای فرهنگی، استفاده از میراث تاریخی – فرهنگی، فعالیتهای فرهنگی – تفریحی مردم و فعالیتهای آژانس فدرال در بخش تلویزیون و رادیو هستند[۱۳].
در خصوص روسیه میتوان به این نكته اشاره كرد كه طی دوران اصلاحات، سیاستهای مربوط به حوزه شكل دهی فرهنگ روسیه در سطح ملی به طور قابل توجهی ضعیف شده است؛ برنامههای هنری ملی كه بر عهده نهادهای منطقهای و شهری قرار داشتند، توسعه پیدا نمیكنند و علاوه بر این، برنامههای كودكان و جوانان نیز رشد ضعیفی دارند. با این حال این نكته حایز اهمیت است كه بسیاری از ادارات ذی ربط در حال جستجو برای یافتن خطوط مشی درست و راهكارهایی هستند كه پاسخگوی نیازهای امورز جامعه باشد. وزارت فرهنگ روسیه به این نتیجه رسید كه باید مشكلات سیاستهای فرهنگی و مطالب منتشره توسط ارگانها را به بحث گذاشت. برخی دانشمندان و متخصصین ضمن بررسی سیاستهای فرهنگی دولت پیشنهاد دادند كه از سیاستهای متمایز كننده برخی مناطق عبور كرده و به استراتژی یك دستسازی بپردازند زیرا امتیازات منطقه و ظرفیت نوآوری به تشویق در توسعه منطقه میانجامد. سایر متخصصین راجع به لزوم حفظ فضای فرهنگی واحد با یك مركزیت قوی و رشد مناطق ضمن مقایسه از نظر كیفیت و سطح زندگی سخن می گویند[۱۴]. این مركز موظف است سیاست واحدی برای تمام مناطق تدوین كند كه در فضای فرهنگی از قدرت اجرایی برخوردار باشد. سیاستهای فرهنگی محلی به صورت جزئیتر و با تنوع بیشتر برای حل مشكلات معیشتی و فرهنگی مردم است كه باز هم از مركز انجام میگیرد. مهمترین محورهای سیاست فرهنگی مقامات منطقهای به صورت زیر تعیین میشود:
- مسایل مرتبط با شغل افراد و كاهش سطح بیكاری؛
- ایجاد مشاركت میان مناطق مختلف كشور در حوزه فرهنگی – تفریحی؛
- سیاستگذاری در بخش حمایت از خانواده، مادران و كودكان؛
- اتخاذ تدابیر در امر حمایتهای اجتماعی؛
- توسعه سیستم موسسات فرهنگی – تفریحی؛
- سیاستگذاری در حوزه برنامهریزی شهری، زیرساختهای نوین، حل مشكلات مربوط به برنامهریزی سطح شهر، احداث ساختمانهای مسكونی، تكمیل شبكههای راه و حمل و نقل، شبكه ارتباطات، خدمات اجتماعی، تجاری و مراكز تفریحی؛
- سیاستگذاری در حوزه تربیت و آموزش عمومی كودكان، جوانان، آموزش تخصصی نوجوانان و جوانان؛
- تربیت نوجوانان و تشویق آنها به برنامههای هنری و خلاقانه؛
- توسعه زیرساختهای تفریحی؛ سازمان دهی استراحت و اوقات فراغت، برگزاری جشن و روزهای یادبود؛
- حفظ یادبودهای تاریخی میراث فرهنگی، حمایت از فضای فرهنگی به طور كل[۱۵].
در تاریخ 27 اكتبر سال 2012میلادی دولت لایحه قانونی شماره 1446 «درباره ایجاد تغییرات در برنامه هدفمند فدرال «فرهنگ روسیه» (طی سال های 2012 تا 2018)» را به امضاء رساند[۱۶]. طبق این برنامه، كل بودجه اختصاص یافته برای این تحقق پروژهها شامل 190407،47 میلیون روبل میشود كه مبلغ 183667،14 میلیون روبل از بودجه دولتی و 6740،33 میلیون روبل از سایر منابع تامین خواهد شد. طبق گزارشات مندرج در سایت وزارت فرهنگ روسیه، مبلغ 117433،11 میلیون روبل جهت سرمایه گذاری كلان و مبلغ 739،61 میلیون روبل برای تغییرات و به روز رسانی امور پژوهشی، تجربی – ساختاری و نهایتا 72234،74 میلیون روبل برای سایر ملزومات هزینه خواهد شد. این لایحه قانونی علاوه بر تعیین میزان سوبسیدها از بودجه دولتی و توزیع آن میان واحدهای فدرال به موضوعات جزئی تر از جمله تجهیز موزهها به كامپیوتر و وسایل ارتباطی، خرید وسایل و ملزومات برای موزهها و تامین امنیت اشیای موجود با تجهیزات جدید، تشكیل كتابخانههای سیار، تشكیل سیستم عمومی دستیابی به كتابخانه الكترونیك ملی، ساخت مراكز سیار چندمنظوره فرهنگی، احیای مراكز فنی و تهیه تجهیزات مورد نیاز برای مراكز فرهنگی روستایی و ایجاد كتابخانه سیار برای مراكز روستایی، تجهیز موسسات فرهنگی روستایی به وسایط نقلیه، تقویت مراكز برای كارهای گروهی خلاق، توزیع سوبسید میان واحدهای روسیه فدرال كه توسط دولت فدراسیون روسیه به تصویب میرسد[۱۷].
الگوی سیاست فرهنگ ملی روسیه امروز با استناد به ملاکها و معیارهای گوناگونی تعیین میگردد. از جمله این معیارها میتوان به طرح الگوی تئوریکی با اساس درک انسانی از فرهنگ و احترام به ارزشهای انسانی و نقش سیاسی فرهنگ به مثابه ملغمهای سنتی از هنر و میراث فرهنگی کشور اشاره کرد. از اهداف بلند مدت سال 2000 کشور دربرنامه ریزی فدرال تحت عنوان فرهنگ روسیه یاد میشود. هدف این برنامه توسعه پتانسیل فرهنگی روسیه و بهره گیری مؤثر و مفید و حفاظت از میراث فرهنگی فدراسیون روسیه است. از جمله اهداف و وظایف طرح دراز مدت دوره گذار میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- نگاهداری و حفاظت از میراث فرهنگی کشور به منظور توسعه حیات فرهنگی کشور؛
- ایجاد فضای فرهنگی یکسان جهت دسترسی یکسان اقشار مختلف جامعه به کالاهای فرهنگی و تهیه و تدارک قوانین و مقررات ضروری جهت گفت و گوی فرهنگی میان اقوام مختلف کشور؛
- جهت دهی گروهها و اشخاص به سمت ارزشهای مدرن فرهنگی کشور؛
- حمایت و پشتیبانی دولت از مشارکت فرهنگی و فعالیتهای حرفهای و خلاق؛
- حفاظت وصیانت از میراث فرهنگی کشور و استفاده به جا و مؤثر از آن؛
- توسعه و تقویت زیر ساختهای فرهنگی کشور به منظور دسترسی به کالاهای فرهنگی، منابع اطلاعاتی موزههای کشور، کتابخانهها و آرشیوها و اتصال به دهکده اطلاعاتی جهانی؛
- توسعه صنعت فیلم کشور از طریق سازماندهی مجدد بخش دولتی و افزایش تولید فیلم و نمایشهای سمعی و بصری؛
- توسعه نقش فرهنگ در جامعه در جهت تقویت مؤسسات مختلف فرهنگی، افزایش آگاهیهای اجتماعی و حفاظت از گروههای آسیب پذیر اجتماع؛ و
- متمرکز کردن بودجه بر اولویتهای فرهنگی کشور[۱۸].
طرح مذکور با دیگر فعالیتهای دولت در زمینههای علوم، آموزش، جوانان و سیاستهای قومی، برنامههای زیست محیطی و توسعه مناسبات مشترک فدرالی هماهنگ است. اجرای طرحهای اقتصادی کوتاه مدت در بخش فرهنگ کشور نتایج قابل توجهی را در بر نخواهد داشت زیرا که برنامههای فرهنگی در کل دارای تأثیرات دراز مدت است. لازم به ذکر است که افزایش آگاهی مردم طی فرایند مدرنیزاسیون، دلبستگی به آرمان های دموکراتیک، تقویت مؤسسات فرهنگی در یک جامعه مدنی باز و صیانت از سوابق تاریخی مردم و سنتهای ملی آنان، پایههای رشد اقتصادی کشور روسیه را تشکیل می دهند[۱۹].
اولین و مهمترین اصل این سیاست فرهنگی آن است که با تاریخ نباید مقابله کرد، باید بطور دقیق گرایشات اصلی و جنبههای مختلف روندهای عینی رشد جامعه را در نظر گرفت، آنچه از قبل آشناست مد نظر قرار گیرد و به جستجوی خستگی ناپذیر قوانین ناشناخته تکامل اجتماعی- فرهنگی پرداخته شود. باید کمک رسانی همهجانبه به جامعه در پیشروی آن در راه انتخاب شده و مدرنیزهشدن سریع آن انجام گیرد. دومین اصل مهم این سیاست چنین است: تعیین صحیح موضوع این سیاست. اگر سازمانهای فرهنگساز و حافظ فرهنگ (انستیتوها) موضوع فرهنگ به حساب آیند، در اینصورت تمام جامعه بطور کلی باید موضوع سیاست فرهنگی میشود و از همینجاست که مقیاس تأثیر چنین سیاستی به عنوان مقیاس سراسر ملی (سراسر دولتی) تلقی میشود. ناهمگونی جامعه روسیه (از لحاظ ملی، اجتماعی، مذهبی و غیره) تلفیق انعطافپذیر جهانی سیاست فرهنگی با روشهای کاربردی محلی را طلب میکند که برای بخشهای مختلف جامعه متنوع روسیه بخوبی قابل استفاده باشد. سومین اصل بدین مضمون است: تعیین عامل و ذات سیاست فرهنگی. اشتباه بزرگی است اگر درک این عامل فقط به دولت و سازمانهای وابسته به آن محدود شود. عاملی که به اجرای سیاست فرهنگی میپردازد، در وهله اول همان جامعه است که توسط مراجع دولتی تنظیم شده است. جامعه که همزمان عامل وموضوع سیاست فرهنگی است به عنوان سیستم اجتماعی- فرهنگی خودسازمان و خودتوسعه عمل میکند. این سیستم دائماً خود را با تغییرات شرایط زندگی وفق می دهد. بدون شک نقش سازمان های تخصصی در حوزه فرهنگ شناسی در اینجا فوق العاده مهم است، اما آنها فقط به عنوان گروههای مشاور عمل میکنند که روند خودسازمانی اجتماعی- فرهنگی و پیشرفت و توسعه آن را جهت داده و تشویق میکنند. در اینجا به ویژه به ابراز وجود جامعه در اشکال مختلف توجه خاص میشود. چهارمین اصل عبارت است از: تأثیر بخشی اجزاء سیستم فرهنگی. این به معنی تأثیر کیفی تدریجی بر اذهان جامعه، اخلاقیات و ارزشهای دارای اولویت اجتماعی است. به همین دلیل، وسایل و ابزار سیاست فرهنگی را میتوان هم واحدها و سازمانهای فرهنگی - هنری دانست که به ایجاد تصویر واقعی فرهنگی میپردازند و هم علم، آموزش و پرورش، ارشاد، چاپ و نشر و غیره دانست که معیارهای ارزشی سلسله مراتب نیازهای اجتماعی - فرهنگی جامعه را بطور کلی شکل میدهند. توجه دائمی به تنوع ماهیت و باصطلاح «اصل و نسب» فرهنگ روسیه پنجمین اصل است.
در رابطه با مسأله خودویژه فرهنگی روسیه میبایست توجه خاصی به خصوصیات و ویژگیهای هر فرهنگ مبذول شود و مسأله خودویژگی ملی و یا مذهبی به عنوان ویژگی نژادهای مختلف و همکاری متقابل بین فرهنگها به عنوان شرط اساسی رشد و توسعه هماهنگ فرهنگی هر قوم و ملت، اهداف و منافع اقوام تمدن چندقومیتی روسیه، سیمای «سمفونی» (هم در معنی موزیکال آن و هم مذهبی آن) فرهنگ قومی در کل فرهنگ روسیه، در نظر گرفته شود. نهایتاً تمدن، نوآوریهایی را که برای آن قابل پذیرش است، گرفته و آنها را جذب فرهنگ خود خواهد کرد. مطالعه عمیق سنن ملی، ارزشها، علایم مشابه جامعه، مجموعه پدیدهها که در بخش میراث فرهنگ ملی بهم پیوند خوردهاند، تحقیق درباره گرایشات تکاملی آنها و برداشت معاصرین از آنها و انتخاب شکل مدرنیزه کردن فرهنگ را دربرمیگیرد. توجه خاصی باید نسبت به سیستم در حال تغییر ارزشهای اجتماعی شود که از خارج به عاریت گرفته شده اما به حد زیادی تعیینکننده جهتگیریهای اجتماعی- فرهنگی است که طبقات مختلف جامعه آن را ترجیح میدهند[۲۰].
مهمترین اهداف سیاست فرهنگی روسیه عبارتند از:
- توسعه همه جانبه رهنمودهای ارزشمند اجتماعی- فرهنگی انسان و جامعه، ترکیب ارزشهای جدید زندگی، تطابق هنری تجربه تاریخی اجتماعی و میراث فرهنگی ملی با هدف مدرنیزاسیون اجتماعی-فرهنگی روسیه؛
- کمک به مردم برای ایجاد شرایط جدید زندگی، یکسان سازی و برابری ملی- فرهنگی، اجتماعی- اقتصادی و سیاسی، امکان تعیین هویت معنوی و خودبیانی، افزایش آگاهیهای فردی در حوزه جامعهشناسی و فرهنگ اجتماعی؛
- رشد و توسعه همهجانبه ارزشهای معنوی در تمام مواردی که منافع اجتماعی و نیاز افراد بروز میکند، تبدیل زندگی فرهنگی آنها به اصل معیشت اجتماعی؛
- آشنا کردن مردم با دانش و توجه به تمام جنبههای متنوع فرهنگ بشری، غنیسازی معنوی و فکری آنها از طریق این دانش، پرورش برخورد شکیبانه و صبر و بردباری نسبت به فرهنگ بیگانه، توجه به ضرورت همکاری متقابل و دوستانه فرهنگی، معاشرت و گفتگو، از بین بردن بیگانگی ملی، مذهبی و اجتماعی-سیاسی؛
- آموزش دادن افراد برای درک دمکراتیک و پلورالیستی از جهان، ایجاد تعامل در ارزشهای عموم بشری با مفاهیم عمیق فرهنگهای مختلف، پی بردن به این واقعیت که آینده بشریت با تلفیق متناسب آزادی شخصی با فرهنگ تعیین میشود[۲۱].
الگوی سیاست فرهنگ ملی روسیه با استناد به ملاكها و معیارهای گوناگونی تعیین میگردد. از جمله این معیارها میتوان به طرح الگوی تئوریكی با اساس درك انسانی از فرهنگ و احترام به ارزشهای انسانی و نقش سیاسی فرهنگ به مثابه استفاده سنتی از هنر و میراث فرهنگی كشور اشاره نمود. در جریان انتقال نظام سیاسی روسیه، هدف اصلی سیاست فرهنگ فدرال حفاظت و صیانت از میراث فرهنگی و شبكه موسسات فرهنگی ملّی و دولتی فدراسیون روسیه است. در ژوئن سال 1993، دولت فدراسیون روسیه به اجرای اهداف مذكور پرداخته و بر همین اساس دولت فدرال جهت توسعه و حفاظت از فرهنگ و هنرهای كشور پایه ریزی گردید. در سال 1997، طرح جدید ریاست جمهوری به جریان افتاد. از جمله وظایف مهمی كه طی سالهای 97-1995 فراروی توسعه فرهنگی روسیه قرار داشت میتوان به ایجاد شرایط مناسب جهت دسترسی هر چه بیشتر تمامی گروههای اجتماعی به آثار فرهنگی و هنری ملی و بین المللی در جهت رشد معنوی و فرهنگی و خلاقیت افراد؛ و حفاظت از میراث فرهنگی و تاریخی كشور به عنوان عامل وفاق میان گروهها و اقشار مختلف جامعه؛ وتوسعه و رشد اصول فدرالیسم در جهت اجرای هر چه دقیقتر سیاستهای فرهنگی در سطوح دولتهای محلی و منطقهای اشاره کرد.
این اهداف بخصوص اهداف توسعه طلبانه به خاطر وجود بحران فزاینده اقتصادی و سیاسی كاملاً به اجرا در نیامدهاند. در سیاست گذاری فرهنگی روسیه مبحث جاری پیرامون تناقض میان جایگاه والای اجتماعی بخش فرهنگ و تخصیص بودجه ناچیز به آن می باشد. بجز منابع مالی ویژه سال (99-1998) كه به امر بزرگداشت دویستمین سالگرد شاعر بزرگ روسیه - پوشكین اختصاص یافت، بودجه بخش فرهنگ كشور در فاصله سالهای (98-1996) چندین بار كاهش یافت. این موضوع باعث رقابت شدید بر سر تأمین بودجه به عنوان مهمترین اولویت مؤسسات فرهنگی كشور گردید.طرح 2005 - 2001 فرهنگ روسیه در جهت اجرای اصلاحات اساسی در مدیریت فرهنگی كشور طراحی گردیده و با نگاهی خوشبینانه به تشریح وضعیت فعلی بخش فرهنگ كشور میپردازد. پیشرفتهایی در جهت اولویت بندی سیاستهای فرهنگی كشور صورت گرفته است كه از جمله این اولویتها میتوان از تمركز زدایی در امر قدرت، توسعه رسانههای جمعی به ویژه تلویزیون كه خارج از قلمرو وزارت فرهنگ كشور فعالیت مینماید و خصوصیسازی و تجاری نمودن فرهنگ كشور یاد کرد. برخلاف امكانات محدود سیاسی و اقتصادی كشور، مقامات فدرال در جهت تمركززدایی از حوزه فرهنگ گام برمیدارند. نكته اساسی در این باره تصویب قانون استقلال فرهنگی كشور میباشد كه توسط وزارت كشور و به صورت سیاست منطقهای تهیه و تنظیم گردیده است. ماده قانون مذكور توسط شورای فدرال فرهنگ و هنرهای زیبا در نوامبر سال 1996 به اجرا درآمد. در این میان به برقراری روابط میان وزارت فرهنگ و انجمنهای قدرتمند بین منطقهای نظیر منطقه آرال، روسیه مركزی، منطقه شمال غرب، منطقه قفقاز شمالی، منطقه سیبری و شرق دور تأكید شده است. وزارت فرهنگ تعداد 6 موافقت نامه با انجمنهای بین منطقهای و 18 موافقت نامه با اتباع فدراسیون روسیه منعقد نموده است[۲۲].
در كشور روسیه، رابطه میان فرهنگ و رسانهها شبیه رابطه میان قدرت و رسانهها است. رسانههای گروهی در این كشور مدیریت خاص خود را داشته و تأثیر آنها بر موضوعات سیاسی كشور بسیار زیاد است. مدیریت فرهنگی در این كشور به مسائلی نظیر فرهنگ و هنرهای سنتی، سینما، میراث فرهنگی و آموزش حرفهای میپردازد. رسانههای گروهی كشور به ترجمه آثار فرهنگی رسانهای غرب به ویژه فرهنگ آمریكایی مبادرت نموده و آن را پخش مینمایند و این در حالی است كه هیچ گونه پشتیبانی منظمی از تولیدات فرهنگی داخلی صورت نمیگیرد. با وجود این، زمینه عمومی جهت ارتقاء هویت ملی از طریق فرهنگ و در قالب سنت فراهم آمده است. از جمله پیامدهای ارتقاء هویت ملّی میتوان به محبوبیت فراگیر و همه جانبه پخش فیلمهای روسی از تلویزیون كشور بین سالهای 70-1939، مبارزه با فرهنگ رسانهای غرب و حمایت از ارزشهای ملی رسانهای و هنری كشور اشاره نمود. آموزشهای هنری در اتحاد جماهیر شوروی سابق به شكل آموزشهای آكادمیك ارائه میگردید. مدارس رقص، باله و موسیقی برای كودكان به دنبال تأسیس مؤسسات آموزش عالی پایه ریزی گردید. مدارس مذكور همچنان به فعالیت میپردازند اما به علت كمبود شدید منابع مالی و تأمین هزینه از محل شهریههای دریافتی از قدرت عمل ضعیفتری برخوردار میباشند. از سوی دیگر شبكه مدارس هنر، وابسته به دانشگاههای كشور در حال گسترش بودند زیرا بسیاری از مؤسسات آموزشی در سطوح محلی و منطقهای وضعیت خود را تغییر دادند. به عنوان مثال چندین مدرسه عالی فدرال فرهنگ و هنرهای زیبا در مناطق مختلف به كالج و دانشگاه تغییر وضعیت دادهاند. تمایل به ایجاد یكپارچگی كامل در سیستم آموزش عالی كشور منجر به ادغام مؤسسات دست اندركار فرهنگ و هنرهای زیبای كشور كه سابقاً وابسته به ادارات فرهنگی و دانشگاهها بودند گردید. اولویت جاری سیاست فرهنگی كشور منجر به برقراری همكاری نزدیك و تنگاتنگ میان مقامات و ادارات فرهنگی و آموزشی در تمامی سطوح اعم از فدرال، منطقهای و محلی و به كارگیری استانداردهای بالا در آموزشهای هنری حرفهای گردید. از جمله مشكلات دیگر سیاست مذكور سن بالای مدیران فرهنگی، مهاجرت اساتید و معلمین زُبدة فرهنگی به خارج از كشور است كه به علت دستمزدهای ناچیز و وضعیت اجتماعی نابسامان كشور تقاضا برای استخدام آنان در خارج به ویژه در رشتههای موسیقی، رقص و باله افزایش یافته است. علیرغم همكاری سیاستگذاران فرهنگی، صنایع فرهنگی كشور از رقابت بخش خصوصی و دولتی كشور برخوردار بوده كه خود این امر باعث بروز مشكلاتی در مشاركت فرهنگی و صنایع فرهنگی كشور گردیده است[۲۳].
از جمله اولویتهای اخیر فرهنگی كشور روسیه، میتوان به بقاء مؤسسات فرهنگی سنتی (غیررسمی) به عنوان مهمترین اولویت اشاره نمود. حتی آن زمانی كه تأمین بودجه فرهنگی كشور تا حد پرداخت حقوق كارمندان كاهش یافته بود بیشترین سهم بودجهها صرف بخش مذكور میگردید. آزادی نسبی مدیریتی و مالی كه در اواخر سال 1980 به مؤسسات دولتی كشور اعطا گردید همچنان در حد حرف باقی مانده و منابع مالی مؤسسات دولتی و تجاری دست اندركار فرهنگ و هنر كشور به شدت كنترل میشد. تلاش مؤسسات فرهنگی و هنری كشور در جهت ترمیم هزینههای جاری منجر به پیدایش نظام حقوق قرضه عمومی گردید كه به نوبه خود اقتصاد كشور روسیه را به فساد كشاند.
وضعیت تفکر و جریان های فکری موثر
فلسفه به دنبال مسیحیت شرقی وارد روسیه شد كه فرق عمومی آن با مسیحیت غربی این بود كه بین دانش فلسفی و ایمان مسیحی فرق مشخص نمیگذاشت. فلسفه در سدههای نخست دولت روسی در چارچوب اندیشه دینی توسعه یافته و در مستدل كردن اصالت مسیحی دین ارتدوكس و نقش جهانی روسیه به عنوان رم سوم تمركز میكرد. اما پس از تقویت جهتگیری غربی در سیاست روسی در قرن 17 و به خصوص در پی اصلاحات ریشهای پطر اول كه قدرت اروپایی- آسیایی را به سوی اروپا گرداند، اندیشه فلسفی در روسیه تحت تأثیر شدید و چه بسا تعیین كننده فلسفه جدید اروپایی و به خصوص فرانسوی و آلمانی، توسعه یافت. آكادمی علوم روسیه بر اساس مطالعه تجربه آكادمیهای اروپایی تأسیس شد. از این رو، مفهوم اندیشه فلسفی و اجتماعی جدید در روسیه از سده هیجدهم است که مطرح شده است. از نگاه اِن.اُ. لوسکی، ویژگیهای فلسفه روسی در این سدهها عبارتند از: کوسمیزم، سفسطه، اجماع، متافیزیک، تدین، اینتوئیتیویزم، پوزیتیویزم، رئالیزم میباشد. و موضوعات پژوهشهای فلسفی اندیشمندان روسی در حیطههای مساله انسان؛ کوسمیزم (درک کائنات به عنوان یک ارگانیزم کامل واحد)؛ مسائل اخلاق و آداب؛ مساله انتخاب مسیر تاریخی روسیه - میان غرب یا شرق؛ مساله حکومت؛ مساله دولت؛ مساله عدالت اجتماعی؛ مساله جامعه ایده آل؛ و مساله آینده دور میزده است. مکاتب اصلی فلسفه روس هم به طور کلی عبارتند از: فلسفه تاریخی پ.یا.چادایِف؛ فلسفه غربگرایان و اسلاویانافیل ها- آ.ای.هِرتسن، ان.پ.اُگارِف، ک.د.کاوِلین، و.گ.بِلینسکی، آ.اس.خامیاکوف، ای.و.کیرِیِفسکی، یو.اف.سامارین، آ.ان.استروفسکی، برادران ک.اس. و ای.اس.آکساکوف؛ فلسفه ارتودوکسی- سلطنتی—ان.اف.فیودوروف، ک.ان.لئونتیف؛ فلسفه اف.ام.داستایِفسکی؛ فلسفه ال.ان.تولستوی؛ فلسفه انقلابی-دموکراتیکی—ان.گ.چِرنیشِفسکی، ان.ک.میخائیلوفسکی، ام.آ.باکونین، پ.ال.لاوروف، پ.ان.تکاچِف، آنارشیست پ.آ.کروپوتکین، مارکسیست گ.و.پلِخانوف؛ انسانشناسی فلسفی—نیکلای نیکلایِویچ استراخوف؛ فلسفه لیبرلی—باریس نیکلایِویچ چیچِرین؛ فلسفه و.و.روزانوف؛ فلسفه دینی روسی—و.اس.سالاویُوف، اس.ان.بولگاکوف، پ.آ.فلورِنسکی؛ فلسفه کوسمیزیم—ان.اف.فیودوروف، و.ای.وِرنادسکی، ک.اِ.تسیولکوفسکی، آ.ال.چیژِفسکی؛ فلسفه "خارج روسیه"—د.اس.مِرِژکوفسکی، ال.شِستوف، پ.سوروکین،ان.آ.بردیایِف[۲۴].
به هر حال، روسیه از زمان اصلاحات تا کنون بیش از هر چیز جولانگاه سه جریان فکری مهم بوده است. تاسیس فرهنگستان علوم و مدارس و اصلاحات مذهبی و محدود سازی كلیسا از سوی پتر نقطه آغاز این مجادلات فکری و فلسفی بوده است. اصلاحات او موجب محدود شدن قدرت کلیسا و نفوذ فلسفه غرب به روسیه توسط سیستم تحصیلات عالیه ایجاد شده در روسیه گردید. اولین و رایجترین تفکر متجددانه در روسیه دئیزم بود که طرفداران آن متفکران کلیدی روشنگری روسیه چون: میخائیل لامانوسوف و الکساندر رادیشِف بودند. درست در همین زمان اتمیزم و سِنسوالیزم وارد روسیه شدند. فلسفه روسی همچنین بسیاری از ایدههای ماسونی(نیکلای نوویکوف) را تلخیص و تسهیل نمود. گریگوری تیپلوف یکی از اولین فرهنگهای فلسفی روسی را تدوین کرد. زیربنای فكری این تحولات در حوزه مذهب كشیش تئوفان پروكوپوویچ بود كه به تبلیغ اندیشههای فلسفی بیكن و دكارت پرداخت. پتر هم برتری اخلاق عرفی و نظارت دولت بر روحانیت را پذیرفت[۲۵]. پتر دو فرهنگ به وجود میآورد: فرهنگ عمودی دولت و نخبگان و فرهنگ افقی مردم[۲۶] البته پتر مدعی بود که " چند دهه به اروپا نیاز داریم و بعد از آن میتوانیم به آن پشت کنیم."[۲۷]، اما این مسیری بی بازگشت بود. او در سال 1700 روزنامه و دوموستی را برای اولین بار به راه انداخت، مجموعه قوانین روسیه را تدوین کرد، و مفهوم منافع عمومی را متذکر شد، اما شیوه او تناقضات زیادی ایجاد کرد، از یک سو میان طرح و سیوه واقعی دولت وفاصله زیاد بود و از سوی دیگر، میان منافع دولت و ملت و منافع شخص تزار فاصله وجود داشت[۲۸]. اصلاحات پتر همچنین، فرهنگ اجتماعی روس را به طرز آشتیناپذیری به دو نیم کرد و طبقات بالای جامعه با فرهنگ غربی، دولتی و دنیوی را در برابر فزهنگ دهقانی قرار دارد. به بیان سادهتر، فرهنگ "پنجرهای باز به روی اروپا" مقابل فرهنگ روس سنتی قرار گرفت. سنپترزبورگ، نامی آلمانی، به دست معماران ایتالیایی و پر از جمعیت غربی، در برابر مسکو، شهری تا بن دندان روسی و به شیوه زیست روسی بود. در سنپترزبورگ نخستین آکادمی علوم روسیه در تسخیر دانشمندان فرانسوی و آلمانی، و مدارس، کارخانجات و گارگاههای مدرن شکل گرفت. از اینجا بود که یک روسیه جدید و متفاوت از گذشته شکل گرفت. روسیه سدههای 18، 19 و 20 بر مدار تحولی شکل گرفت که از سنپترزبورگ و پتر آغاز شد و آن را از روسیه قرن 17 پیش از آن جدا ساخت. بنیان فکر این دوره جدید را میتوان در اروپای تئوفان پروکویچ یافت. او روحانی عالیمقامی از کیان کاتولیک اوکراین بود که آثار فلاسفه اروپایی را خوانده و مجذوب مفاهیم دولت و حاکمبت شده بود و مضمونهایی چون اطاعت در جامعه، حقوق پادشاه، یکپارچگی نظام سیاسی در وجود شخص شاه را از هابز و گرسیوس گرفته و در کتاب " عدالت و اراده پادشاه" در قالب مفاهیم دولت، قدرت و ناسیونالیسم آورده بود و روسیه قرن 18 را با اروپای پس از رنسانس، روشنایی و خردگرایی منطبق میکرد[۲۹]. از این دوره، معارف سده هیجدهم اروپا به قشر بالای جامعه روسیه راه یافت و گروهی از اشراف روس به نظریههای ولتر، دیدرو و افكار فراماسونی روی آوردند[۳۰] . رادیشف نخستین روشنفكر روسی بود كه با مطالعه آثار فلسفه سده هیجدهم فرانسه پرورش یافت و از نوشتههای ولتر، دیدرو و روسو بهره فراوان گرفت و در وجود او، اندیشههای فرانسوی با روحیات روسی درهم آمیخت. اما با وجود این، كاترین دوم، امپراتریس روسیه نیز بانویی روشنفكر بود و با ولتر و دیدرو مكاتبه داشت. اما به هر حال، اسلاوگرایان روس كارهای پتر را خیانت به مبانی كلی روس، اعمال فشار و متوقف كردن ادامه پیشرفت میپنداشتند[۳۱]. او نخستین روزنامه روسیه را به راه انداخت تا روسها، مانند اروپاییان بتوانند درباره وقایع جاری کسب اطلاع کنند. او تقویم سنتی روسیه را که تاریخ رخدادها را از پیدایش جهان تعیین میکرد، کنار گذاشت و به جای آن تقویم مورد استفاده در اروپای غربی را پذیرفت که تاریخ رخدادها را از میلاد مسیح محاسبه میکرد. درهای مناصب دولتی را که تا آن زمان تنها به پسران اشراف اختصاص داشت، به روی پسران با استعداد خانوادههای معمولی گشود. آکادمی علوم را برای ترویج آموزش و پژوهش تأسیس کرد. حتی به مردم دستور داد او را به جای تزار امپراتور بنامند، چرا که عقیده داشت امپراتور بیش تر غربی به نظر میآید. پتر حتی میخواست ظاهر و قیافه روسها را تغییر دهد. به گزارش مسی، پتر در سال 1698 با چندین تن از اشراف ملاقات کرد و «پس از عبور از میان آنها و تبادل تعارفات ناگهان یک تیغ سلمانی بلند و تیز آورد و شروع به تراشیدن ریش آنها کرد».
اما تحولات دوره پتر موجب ایجاد جریانهای فکری سیاسی و اجتماعی گوناگونی در روسیه شد که تا امروز همچنان برای روسیه اهمیت دارند. در واقع، اندیشههای غربگرا و اسلوگرا و اسلاوخواهی و بعدها اوراسیاگرا، محصول اصلاحات دوره پتر بودند. اسلاوگرایان كه خود محصول تمدن و فرهنگ دوره پتر بودند، كارهای پتر را خیانت به مبانی ملی روسی، اعمال فشار و متوقف كردن ادامه پیشرفت میپنداشتند. آنها به ویژگیهای مردم روس، تاریخ روس و رسالت ملت روس تاكید داشتند. نفوذ اندیشههای هگل و شلینگ در سده نوزده با طبایع فكری و اندیشهای روس سازگاری بیشتری داشت و اندیشههای مذهب را در اسلاواگرایان بارور كرد. خومیاكف آیین مسیحیت ارتدوكس را صورتی بدیع بخشید؛ به گونهای كه در آن انگیزههای فلسفه اصالت تصور (ایدهآلیسم) آلمان، با محیط روسیه دگرگونی و سازگاری یافت. در اندیشههای مذهبی و فلسفی اسلاوگرایان، خلاقیت و اصالت مشهود است. مدعی رسالت مردم روسیه بودند و آن را جدا از رسالت ملل غرب میدانستند. اصالت اسلاوگرایان در آن بود كه سعی داشتند در طریق ارتدوكس مسیحی شرقی كه مبنا و اساس تاریخ روسیه بود، نیز اصول سلطنت بایندیشند. میان نظام قومی (ملتگرایی) رسمی روس و درك اسلاوگرایان از ملت و جامعه تفاوت وجود داشت. اصول اسلاوگرایان شامل مسیحیت ارتدوكس، سلطنت و مردم بود. آنها معتقد به برتری و اولویت مطلق مذهب و در جست و جوی مسیحیت اتدوكس پاك و منزهی بودند كه از آلودگی و اثرات انحرافی و ناگوار تاریخ، به ویژه از زمان پتر كبیر بودند. آنها از مردم روسیه چهرهای به دور از تحریفهای خردگرایانه و غربی بود و نیز از تزار انتظار داشتند كه بار سنگین مسئولیت اداره كشور را بر دوش بكشد.
اسلاوگرایان پدیدآورنده نهضت مردمگرایی (نارودنیسم) قرن نوزده بودند كه جوامع كهن روستایی را اصیل، سرزنده و سازنده میداشت. اسلاوگرایان باور داشتند كه غرب در جهت فساد و انحطاط گام برمیدارند [۳۲] خومیاكف فیلسوف روس قرن نوزده، در اشعار خود گناهان تاریخی روسیه در روزگار پتر را فاش كرد. آنها آرزومند بازگشت روزگار پیش از فرمانروایی پتر كبیر بودند. خواستهای واپسگرایانه و محافظهكارانه آنها كه در آرزوی گذشتههای دور به سر میبرند و زندگی و نظام واقعی آن مهجور مانده بودند، چیزی جز پندارگرایی نبود غربگرایان هیچ گونه ویژگی در تاریخ روسیه مشاهده نمیکردند و روسیه را از دیدگاه فرهنگ و تمدن كشوری عقبافتاده میشمردند و نوع تمدن اروپایی آنها شكل عام و جهان شمول تمدن به شمار میرفت و پتر كسی بود كه راه فرهنگ و مسیر تمدن اروپایی را برای روسیه كشف كرد. پتر منكر تاریخ، مذهب، احساسات و سنتهای كهن و ویژگیهای مردم روس بود و در شیوه عمل هم مانند بلشویکها بود. میتوان پتر و لنین و دگرگونیهای عهد آن دوره را با یكدیگر مقایسه نمود؛ همان خشونت، اعمال زور و تحمیل اصول معین از بالا همان انقطاع پیشرفت و انكار سنتها، همان دولتگرایی، دولتسالاری و گستردگی دولت و دیوان اداری و مركزیت را در هر دو میتوان دید. پتر با استبداد و تهاجم فرهنگ غربی، تضعیف نفوذ معنوی كلیسا، روسیه را به عصر معارفپروری و روشنگری سده 18 راه داد[۳۳]. در آغاز سده 19 به هنگام سلطنت الكساندر اول، عصر نوزایی فرهنگی روسیه شروع شد و نحلههای فكری غرب مانند فراماسونری رواج یافت. افسران روس كه در جنگ با ناپلئون در اروپا بودند، یك قشر نخبه روشنفكر را تشكیل میدادند[۳۴]. یك واقعیت مهم در مورد روسیه آن است كه بنا بر معمول، روسها به اصل دستهبندهی و تقسیم اشیاء و پدیدهها بر پایه مقولهها توجهی نمیکنند، بلكه موضوعات را سیاه و سفید دیده و به مطلقگرایی روی آورده و گرفتار بتپرستی میشوند.
نخستین اندیشمند غربگرای روسیه كه میتوان آن را صاحب اندیشه دانست، چادایف است كه این وضع، محصول احساسات میهنپرستانه او بود. غربگرایی او، صورتی دینی داشت و نسبت به آیین كاتولیك رغبتی وافر ابراز مینمود و در آن، نیرویی فعال، سازماندهنده و وحدتآفرین برای نجات روسیه میدید. او ملت روس را در گذشته فاقد خلاقیت و رسالت میدید، اما آن را عهدهدار رسالت مسیحایی بزرگی برای آینده میدانست. اندیشه و فرهنگ روسیه در سده نوزدهم به میزان قابل ملاحظهای تحت نفوذ و سلطه غرب قرار داشت كه مهمترین نمایندگان آن شلینگ و هگل بودند، اما این وضع همانند نفوذ و سلطه اندیشههای ولتر در سده هیجدهم نبود كه رنگ تقلید داشت. چادایف و گرتسن، فیلسوفان غربگرای روسیه در قرن نوزده بودند كه ظهور غرب آرمانی خویش را آرزو میکردند و میکوشیدند فرهنگ و تمدن غرب، به ویژه تعالیم اجتماعی متفكران فرانسوی را با محیط روسیه انطباق دهند. در روسیه تعالیم سن سیمون و فوریه همانند فلسفه و اندیشههای هگل و شلینگ به صورتی جامع، تام، كامل و افراطی پذیرفته شد. برنامه اجرای مسائل اجتماعی نزد غربگرایان ملهم از اندیشههای سن سیمون و فوریه بود[۳۵]. پیوتر چادایف فیلسوف قرن نوزده روسیه، یکی از غرب گرایان روس بود که نسبت به سرگذشت روسیه دارای بدبینی مفرطی بود و قضاوتهای خشمگینانه و بی رحمانهای در این باره دارد. او کلیسای رم و سنت مغرب رفین را میستود و از اسلاوپرستی و مسیحیت شرقی و میراث بیزانس بیزار بود. از نگاه او، این مسیحیت غربی (کلیسای کاتولیک رومی) بود که تاریخ و فرهنگ اروپا را یکپارچه کرد و مشیت الهی، تکامل تاریخی اروپای غربی را هدایت کرد. تنها راه ممکن برای روسیه این است که به غرب روی آورد[۳۶]. چادایف باور داشت که در غرب همه چیز ساخته مسیحیت است[۳۷]. نخستین بیداری، خودآگاهی و ظهور اندیشه مستقل در سده نوزدهم، در وجود چادایف متجلی شد. او سخت غرب گرا بود اما این وضع از وی حاصل احساسات میهنپرستانه بود. غرب گرایی او صورتی دینی داشت و در وجود مذهب کاتولیک، نیرویی فعال برای پیشرفت روسیه میدید.
در اواخر سالهای دهه چهل سده نوزدهم در خانه یكی از ملاكان روسیه به نام پتراشفسكی، انجمنی ترتیب یافت كه در آن مسائل اجتماعی روسیه و برنامه پدیدآوردن انسانهایی نو و بهتر مورد بحث و بررسی قرار گرفت. بیشتر اعضای این انجمن از پیروان فوریه و سن سیمون بودند[۳۸]. گرتسن پیرو هگل و فویرباخ بود. او نظری خوشبینانه پیرامون اصل پیشرفت و ترقی نداشت و بدبین بود[۳۹]. او نوعی سوسیالیسم فردگرایانه و ویژه روسی عرضه كرد كه از نیروی روستاییان و مجامع روستایی روسیه بهره میجست. باور به نیروی مردم روس و ایمان به حقیقت نهفته در وجود روستاییان روسیه، آخرین وسیله نجات كشور بود. در جبهه غربگرایان روسیه، در اواخر قرن نوزدهم تجزیه روی داد و لیبرالها در مقابل مردمگرایانی سوسیالیست قرار گرفتند.
مردم گرایان روسیه از بورژوازی و پیشرفت سرمایهداری در روسیه نفرت داشته و به راه پیشرفت خاص روسیه و امکان گذر نکردن از طریق سرمایهداری غرب ایمان داشتند و معتقد بودند که دست تقدیر، مردم روسیه بر آن داشته است تا مسائل اجتماعی را بهتر و سریعتر از غرب حل کنند[۴۰]. پوپولیسم روسی موردی كلاسیك است كه یك ایدئولوژی پوپولیستی به غایت خوب تنظیم شده است. عمدتا به این علت كه آن تعدادی از روشنفكران هوشمند روسی را در اواخر قرن نوزدهم به خود جلب نمود. نارودنیكها علیه صنعتگرایی به عنوان یك شكل تولید بزرگ مقیاس و متمركز (یعنی استراتژی كاپیتالیستی-دولتی) استدلال میكردند اما با همه انواع پیشرفت تكنولوژیك مخالف نبودند. باید از امتیاز «عقبماندگی» روسیه بهرهبرداری میشد، یعنی «تلاش برای آنچه كه دیگر انقبلانه به طور غریزی بلكه به طور آگاهانه به ان دست یافتهاند. دانستن آن كه در این مسیر از چه چیزی باید اجتناب ورزی. نارودنیكها ضد دولتگرایان نیز بودند، كه با نظر به شكل سركوبگرانهای كه صنعتی شدن روسیه بخود گرفتن طبیعی است. با این وجود نظریات آنها پیرامون دولت دربرگیرنده اختلافات جزئی بسیار بود. شاید جالبترین سهم و نقش آنها نقد ایده تقسیم كار بود. آنها فداكاریها و قربانیها از نظر شخصیت انسانی را (كه توسط آدام اسمیت و امیا دوركهایم هر دو تصدیق شده ولی ضروری تلقی شده بود) برای رسیدن به مجموعه پیچیده منفك شده و جامعه كارآمد نمیپذیرفتند. قانون ترقی میخائیلووسكی خیلی از ایدهها و آراء جریان اصلی پیرامون توسعه تفاوت دارد. جریان مخالف این است: ترقی، رهیافت تدریجی نسبت به فرد تام و تمام و كامل، نسبت به تقسیم كار میان اندامهای بشر به كاملترین وجه ممكن و متنوعترین شكل آن و تقسیم كار میان انسانها در حداقل ممكن میباشد. هرچیزی كه اختلاف و ناهمگونی اعضای آن را كاهش دهد اخلاقی، عادلانه، منطقی و سودمند است. مارکسیستها پیشرفت سرمایهداری و انقلاب بورژوازی را در روسیه ضروری میدانستند. داستایفسکی مظهر انقلاب معنوی و درونی بود و میخواست که انقلاب با خدا و مسیح همراه باشد. او سوسیالیستی بر مبنای مسیحیت ارتدوکس بود. داستایفسکی از پیشرفت متنفر بود.
در اواخر سده نوزدهم، نیکلای دوم برای افزایش قدرت ملی به منظور به هماوردی طلبیدن غرب، برنامهای را برای پیشرفت کشور دنبال کرد. این برنامه براساس اندیشههای فریدریش لیست آلمانی و سرگی ویت وزیر دارایی روسیه مجری آن بود. براساس این برنامه، صنعتی شدن به عنوان بنیان اصلی قدرت ملی درنظر آمد و دولت بانی این وضعیت شد. ساخت راه آهن در اولویت قرار گرفت و مالیاتهای سنگین بر روستاییان بسته شد. البته نباید نقش سرمایه داران خصوصی، سرمایه گذاران خارجی و بازار را نادیده گرفت. بر پایه بررسیها، سرمایه گذاران خارجی 55 درصد تشکیل سرمایه صنعتی روسیه را از 1893 تا 1900 بر عهده داشتند و این موضوع به ویژه در معدن کاوی و فلزشناسی مهم بود. نرخ سالانه رشد در این دوره 8 درصد بود. برای نوسازی کشاورزی کاری انجام نشد و بستن مالیاتهای سنگین به آن ضربه زد. تا 1914، روسیه به قدرت صنعتی بزرگی تبدیل شد و ساختار اجتماعی شهرهای بزرگ دستخوش دگرگونی شد[۴۱].
جریان بومی و اصیل در فلسفه روس در آغاز قرن نوزدهم پدیدار گشت. از نظر فلسفی، فلسفه دینی قرن نقرهای، جالب ترین و ثمربخشترین جریان فلسفی بود. این فلسفه در محیط فلسفی حرفهای دانشگاهی موقعیت برتری داشت، ولی به فعالیت در این محیط بسنده نمیكرد. ولادیمیر سالویِف، فیلسوف برجستهای كه تنها فیلسوف معتبر و انكارناپذیر روسیه محسوب میشود، بنیان گذار و نماینده بارز این جریان بود. سالویِف كه استعدادهای فلسفی و ادبی داشت و از تحصیلات گسترده و آگاهی ممتاز به تاریخ فلسفه برخوردار بود، یك سیستم اصیل فلسفی را ایجاد كرد كه آن را «فلسفه وحدت همگانی» نامیدند. فلسفه وحدت همگانی تجربه وسیع ولی ناهمگون و به هم آمیخته (سنتز) اندیشهها و سنتهای مختلف معنوی و فكری اعم از مذاهب ارتدوكس و كاتولیك، مفهوم خاص تزار روس و اسقف اول رم، فلسفه، دین و هنر، تفكر عقلانی و شهادت معنوی عرفانی، فردگرایی و مبدأ الهی میباشد. ولادیمیر سالویوف آرمان دستیابی به دانش جامع را اعلام كرده و روند طبیعی و تاریخی را به عنوان احیای وحدت خدا و انسان تعبیر میكرد. بازگشت به فلسفه مذهبی در راستای سرنوشت عمومی فلسفه اروپایی، واكنشی به بحران آرمانهای عصر روشنگری بود. این بحران تا آن موقع كاملاً عیان شده بود. ولادیمیر سالویِف و پیروان با استعداد او كه گاهی با او موافق نبودند، در چارچوب اندیشههای فلسفه دینی موضوعات مبرم و مهم برای تمام اروپا را مورد بحث و بررسی قرار میدادند و در این اثنا مهارت بالایی در زمینه تكنیك فلسفی از خود نشان میدادند. در هر حال، دو دهه اول قرن 20 كه مكتب و روح سالویوف در فلسفه روسی حكمفرما بود، یكی از مراحل بسیار ثمربخش در توسعه فلسفه روسیه بود. در همان سالها فلسفه روسیه بیش از هر وقت دیگر به فلسفه اروپای غربی نزدیك شده و خود را بخشی از فضای فكری مرتبط با اروپا می دانست. سرنوشت فلسفه مذهبی روسی قرن نقرهای، سرنوشت دشواری بود. راههای توسعه تاریخی و سیاسی كشور و علایق معنوی مردم با پیشبینیهای این فلسفه تفاوت زیادی داشت. مسیرهای كشور و فلسفه این كشور از هم جدا شدند. نمایندگان برجسته این جریان فلسفی به مخالفان فعال عقیدتی حكومت شوروی كه در اكتبر سال 1917 برقرار شد، تبدیل شدند. در سال 1922 این فلاسفه به خارج از كشور تبعید شدند. آنها كه از كشورهای مختلف جهان سر درآوردند، به اعتقادات فلسفی و تاریخی خود پایبند مانده و به فعالیت خود ادامه دادند. آنها تحولات روسیه و جهان را به عنوان مصداق حقانیت خود تلقی میكردند. از متفکرین آن میتوان ایگور واکولسکی را نام برد که مساله ای درباره معنای روسیه به عنوان یک تمدن جداگانه را مطرح نمود. نارضایتی در حل معنای روسیه باعث برانگیخته شدن تفکر اسلاویانافیلها شد. آلکسی خومیاکوف ایده اجماع را مطرح نمود. ایوان کیرِیفسکی ایده آل روس پدرشاهی پیش از پتر را مطرح نمود. کنستانتین آکساکوف تفاوت میان کشور و دولت را بیان نمود. در روسیه از زمان اصلاحات پتر تا امروز همواره اندیشه و جریانهای فکری مهمی در مورد استخراج یک مدل رشد و پیشرفت بومی وجود داشته است. در این رابطه میتوان از داستایوسکی و تولستوی یاد کرد. در قلمرو فلسفه دینی روسیه، اندیشههای ال.ان.تولستوی جایگاه ویژهای دارد. در اندیشه لف نیکلایِویچ تولستوی (1910-1828) تاثیرات دیدگاههای کانت، روسو، آ.شوپِنهاور دیده میشود. بسیاری از معاصران وی دیدگاه تولستوی را دنبال میکردند. خود گاندی تولستوی را معلم خود میپنداشت. تولستوی در فلسفه خود ارزش اخلاقی دین را قبول دارد، اما تمامی جنبههای الوهیت آن را رد می کند ("دین حقیقی"). هدف شناخت را در جستجوی معنای زندگی انسانی میبیند، آنچه که در هر دینی به آن پرداخته شده است. هر قدرتی را نفی کرده، بر این باور است که الغای دولت لازم است. از آنجا که هر طریق جبری مبارزه را نفی میکند، میپندارد که رهایی از دولت از طریق امتناع هرکس از انجام وظایف دولتی و اجتماعی خود امکان پذیر است.
یکی دیگر از این اندیشمندان الکساندر پانارین است. این فیلسوف روس با انتقاد از مفهوم پیشرفت تاریخی در غرب، از طرح مفهوم مکان در پیشرفت استقبال میکند و در آن از حق ملتهای غیر اروپایی برای متفاوت بودن استقبال میکند؛ خاص بودن فرهنگ براساس عنصر مکان و فضا و در مقیاس افق. از نگاه او، هر تمدنی به نوبه خود، عقایدی مافوق تجربه دارد و حاصل بخشی از حقیقت الهی است و گونه گونه تمدنها، اشکال مختلفی از حیات معنوی و نیز ساختارها و تقدیرهای تاریخی را به دنبال دارد. او عنصر فرهنگ را هسته اصلی تمدن میداند. او به یک مدل بلند مدت تاریخی توجه دارد. بهره گیری او از میراث علمی غرب در خدمت پروژه ایدئولوژیک اش قرار داشت. او از بیداری تمدنی در برابر غرب و یافتن اشکال دیگری از توسعه سخن میگوید. واحد تحلیل او تمدن، فرهنگ و امپراتوری است و از نگاه او، آینده به آنهایی تعلق دارد که هنوز عقب ماندهاند، به ملتهای جوانی که قادر خواهند بود از خطاهای جامعه صنعتی بپرهیزند و روی دست آنها بلند شوند. از نگاه او، فقط روسیه معاصر میتواند از مدرنیته انتقاد کند، بی آنکه رویکردی سنت گرایانه داشته باشد و علت آن هم این است که روسیه به صورتی دوجانبه مدرن است. هم زمان، پسا صنعتی و پسا استبدادی است[۴۲]. به باور پانارین، روسیه نشان میدهد که غرب تنها نیروی محرک توسعه نیست و از بسیاری جهات، آینده عصر پسا صنعتی به آینده روسیه وابسته است. او بر کثرت گرایی متمایز اوراسیایی به عنوان آیینی از تکثر شیوه های زندگی تأکید می کند: «اصل کثرت گرایی فرهنگی و نیز توجه و مدارا با تجارب مختلف قومی-فرهنگی در امپراتوری اوراسیایی[۴۳]». پانارین امپراتوری را مشروع میداند؛ ترجیح داشتن سرزمین بر زمان، این امکان را میدهد که روسیه تحولی ادواری داشته باشد[۴۴]. اما باور دارد که «دین اصول همگانی و فراقومی فرهنگی و اخلاقی را نهادینه میکند و نوعی اجتماع معنوی را ایجاد میکند که از پارهای جهات مافوق محدودیت مکانی نهفته در هر نوع رژیم سیاسی معین، سنت قوم مدار یا جغرافیای طبیعی است.» از نگاه او، دین جو هر تمدن را میسازد و سنت بزرگ حکومت اوراسیاییی آینده نمیتواند به مسیحیت شرقی محدود باشد و کلیسای ارتدوکس و اسلام و تلفیق انجیل و قرآن اندیشه اوراسیایی را ناگسستنی میکند؛ «ما به این نیرومند جدیدی نیاز داریم که رهایی بخش جهان باشد[۴۵]». این ایده، راه سوم اقتصادی و اجتماعی است[۴۶].
همچنین باید از الکساندر سولژ نیتسین (2007-1918) یاد کرد. او یک ناراضی دوره کمونیسم و برنده جایزه نوبل است. از نگاه او، شرایط عموماً مشقت بار زندگی و سختی معیشت در شوروی، انسانهایی ژرفتر با شخصیتهایی استوارتر از انسان مرفه غربی میسازد. او در مقالهای با عنوان «چگونه روسیه را بسازیم؟» دیدگاههای خود را مطرح میکند. او یک مذهبی است که قائل به درک حقیقت همه ادیان است. او هنگام بررسی تأثیر عوامل بر فرایند تحول و پیشرفت اجتماعی اولویت را به عوامل معنوی میدهد؛ خصوصیات روانی یک ملت میتواند به گونهای چشمگیر و گاه سرنوشتساز، بر مسیر تاریخ یک ملت تأثیر گذارد. افکار او با فلاسفه ایده آلیست روس در دو دهه اول قرن بیستم، به ویژه بردیایف هم سو است. نظر او در باب دموکراسی آن است که در روسیه اصول دموکراسی تحقق پذیر است، اما باید از کاپیتالیسم افسار گسیخته دوری کرد. او به نظریه «رسالت ملت روس» باور دارد[۴۷]. از نگاه او، باور به اینکه «پیشرفت» ضرورتاً دلخواهترین غایت یک جامعه است، اشتباه است و «پیشرفت بیوقفه» را افسانه میداند و نباید در پی رشد مداوم اقتصادی باشیم، بلکه باید بکوشیم به سطح پایدار و استوار اقتصادی دست یابیم. رشد اقتصادی ویرانگر است. باید به وسیله «تکنولوژی صنایع کوچک» کشور را نجات داد. نجات بشر در گرو تغییر تکنولوژی و متعادل ساختن آن در بیست تا سی سال آینده است[۴۸]. به باور او، هیچ نیرویی جز مسیحیت قادر نیست روسیه را از انحطاط اخلاقی نجات دهد. او غرب معاصر را الگوی خوبی نمیداند، بلکه همواره خصلتهای جمعی و ملی سنگ بنای ایجاد جوامع بوده اند[۴۹]. روسیه نیاز به تحمیلها ندارد. روسیه بر اثر تقلید از چیزهایی غیر ضروری و بیگانه و گم کردن بسیاری از ارزشهای خودی، امروز بیش از هر کشور دیگری نیاز به رشد و توسعه درونی دارد، هم به لحاظ روانی و هم از جهت جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی[۵۰].
الکساندر دوگین نیز از اندیشمندان دینی مطرح روسیه است. سنتگرایی تأثیر اساسی بر دوگین داشت و در کلمه مرجع فکری اصلی و مبنای گرایشهای سیاسی و اوراسیاگرایی اوست. اوراسیاگرایی فقط در صورتی منطقی است که بر مبنای بازگشت به باورهای گذشته استوار باشد. او خواستار احیای دانش باطنی به عنوان بخشی از تحقیقات علمی است و به پایان قریب الوقوع دانش اثبات گرایی و احیای علوم ترکیبی باور دارد. دوگین نقش جهانی روسیه را در تمایزات نهادینه ریز ترکیب میکند. روسیه به لحاظ نژادی، شمالی است؛ به لحاظ فرهنگی، شرقی است؛ به لحاظ اقتصادی، جنوبی است[۵۱]. به لحاظ اقتصادی، او حامی اعطای نقش حیاتی به دولت در ساختارهای تولید است. او امیدوار است که منابع نظری سوسیالیسم جدیدی را بر مبنای نسخه پدرسالارانهای از اقتصاد کینزی ایجاد کند. ضمن حمایت از فناریهای مدرن، «نوسازی بدون غربی شدن» با تکیه بر ترکیبی از «باز شدن درها و پویایی به همراه سنت و محافظه کاری» نسخه پیشرفت موردنظر او برای روسیه است [۵۲].
در قرن 20 در رابطه با حوادث رخ داده در روسیه، فلسفه روسیه تقسیم به مارکسیسم روسی و فلسفه روسی خارج میشود. قسمتی از فیلسوفان به خارج از کشور تبعید شدند، اما بخشی در روسیه شوروی باقی ماندند: پاول فلورِنسکی و شاگردش آلکسی لوسِف. جایگاه مهم را در فلسفه روسی نیمه اول قرن 20 آثار نیکلای آلکساندرویچ بِردیایِف(1948-1874) به خود اختصاص داده است، اکثر در تصورات درخشان اگزیستنتیالیسم روسی. بِردیایِف در آغاز راه خود، با شرکت در تظاهرات ضد حکومتی و با ارائه نامه یکی از رهبران سوسیال-دموکرات آلمانی، از دیدگاههای مارکسیستی پیروی میکرد. اما به زودی فیلسوف و متفکر جوان از مارکسیسم دور شد و یکی از منتقدان جدی این مکتب شد. بردیایِف تباین اصلی که میبایست در جهانبینی فیلسوف توسعه یابد را تباین میان روح و طبیعت نامید. روح سوبژه است و زندگی، خلاقیت و آزادی، طبیعت—اُبژه، چیزی که لازم و غیر قابل تغییر میباشند. شناخت روح به وسیله تجربه ممکن میباشد. خدا روح است. آن مردمی که تجربه روحی و معنوی و تجربه خلاقیت داشتهاند، نیازی به اثبات عقلانی وجود خدا ندارند. برطبق ذات خود یزدان غیر قیاس و مافوق عقل میباشد. هگل فلسفه را به عنوان «یك عصر فرا گرفته شده در اندیشه» تعریف كرد. هایدگر، فلسفه را به عنوان امكان نادر و كمیاب موجودیت خودمختار و خلاقانه انسان تعبیر نمود. اگر این تعریفهای متفاوت فلسفه را در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم كه در روسیه اندیشه فلسفی طبق تعریف هگل توسعه یافته است. فلسفه در روسیه عمدتاً یك نوع خودآگاهی تاریخی ملت بوده است.
اندیشههای فلسفه غربی وارد ادبیات داستانی، نوشتارهای سیاسی و نقد ادبی شده و عامل تشدید و تسریع گسترش افكار انتقادی، انقلابی و دمكراتیك در جامعه روسی شد. البته، تنها نیروهای مخالف نظام وقت روسیه نبودند كه از فلسفه جدید اروپایی بهره میگرفتند، ولی از سوی دیگر، نیروهای مخالف تنها به آرمانهای جدید اروپایی مراجعه میكردند و از اندیشههای دیگر استفاده نمیكردند. این دو سنت فلسفی یعنی سنت مسیحیت شرقی و اروپای جدید، منابع فكری دو شكل متفاوت خودآگاهی ملی و دو راهبرد توسعه تاریخی روسیه شدند كه عمدتاً تحت اسامی «اسلاو دوستی» و «غرب گرایی» عنوان میشوند. اسلاودوستان برای روسیه اصالت خاصی قایلاند و به ماهیت ارتدوكس و رسالت ویژه آن اشاره میكنند. ولی غربگرایان معتقدند كه ارزشهای تمدن اروپایی جدید حالت عمومی و فراگیر دارند. این بحث بزرگ دیرینه كه در وهله اول نشاندهنده عدم استقلال كشور و مانورهای آن بین بیزانس باستانی و اروپای جدید، بین قسطنطنیه و پاریس است، و نیز از هم گسیختگی درونی روسیه و وضعیت مبهم آن، به نوع خاص نظام روحی روسیه و به صورت وجودی بی قرار اصیل آن تبدیل شده است. همین امر به منبع بزرگترین پیشرفتهای تاریخی و فرهنگی روسیه مبدل گردید.
تا پایان قرن 19 فلسفه در روسیه به صورت فعالیت حرفهای علمی و دانشگاهی نهادینه شده بود. با این وجود، فلسفه به كار استثنایی استادان دانشگاه تبدیل نشده و در كنار دانشگاههای غیر مذهبی، مؤسسات آموزشی روحانی نیز وجود داشتند كه تعداد آنها حتی بیشتر از دانشگاهها بود و در همه آنها دوره فلسفه تدریس میشد. علاوه بر آن، اشكال مختلف بحثهای فلسفی غیر دانشگاهی (به خصوص در محافل ادبی) رواج داشتند. در همان زمان سه جریان فکری در روسیه شكل گرفت كه تا صد سال آینده منظره فلسفی روسیه را تعیین كردند. اینها فلسفه دینی روسی عصر نقرهای، كاسمیسم روسی و ماركسیسم روسی هستند. با وجود تفاوتهای قابل توجه و تخاصم میان آنها، در همه این جریانها یک وجه اشتراک وجود دارد كه سرشت روسی آنها را منعكس میكند. منظور ما تأكید بر رد فردگرایی و گرایش به آرمانهای دسته جمعی است كه در آن خیر و نعمت فرد با بهروزی كشور (ملت) و بهروزی كشور (ملت) با بهروزی تمام بشریت و حتی گیتی مرتبط شده است. نكته عجیب و شایان مطالعات ویژه این است كه فلاسفه روس، آن هم فلاسفه درجه اول كه در اروپای غربی سكونت گزیدند، به جای اینكه با محیط فلسفی اروپایی همگرایی بكنند، به عنوان «بدن بیگانه» در داخل آن باقی ماندند. آنها محیط خاص خود را تشكیل دادند كه از انجمنهای فكری، مجلات، دانشگاهها و انتشارات خود برخوردار بود. به عبارت دیگر نه تنها فیلسوفان بلكه خود فلسفه نیز در حال مهاجرت قرار گرفت. فلسفه در كشورهای اروپایی به عنوان بازمانده روسیه قدیمی و خواب منجمد شده آن وجود داشت.
فلسفه كاسمیسم (فضاگرایی) روسی، پدیده شگفتانگیزی است. گاهی كاسمیسم را به صورت وسیع به عنوان انواع مختلف پانتئیسم و مطلق شمردن وحدت گیتی تعبیر میكنند. فلسفه مذهبی روسی هم به تعبیری حالت فضاگرایانهای داشت. ولی ما در این زمینه شاهد فلسفهای هستیم كه عمدتاً در محیط غیرحرفهای (محیط شبه فلسفی) به وجود آمده و به حیات خود ادامه داد و تلفیق منحصر به فردی از قدرت تصور آزاد و ایمان به توانمندی شناخت در علوم انسانی بود. اندیشه اساسی این فلسفه آن است كه تمایلات آرمانی بشریت و از جمله عطش حیات جاویدان، نه از طریق اصلاحات اجتماعی و توسعه معنوی انسان بلكه در نتیجه بازسازی فضا و جایگاه انسان در داخل آن تحقق خواهد یافت. آموزههای گوناگونی در چارچوب این بخش از فلسفه شایان ذكر است كه «فلسفه امر مشترك» نیكلای فئودوروف و نظریه «نوئوسفر» (محیط عقلی) ورنادسكی بیشتر از همه شناخته شدهاند[۵۳].
فئودوروف، معلم جغرافیا و كتابدار، مكتبی را طراحی كرد كه پیروانش بعد از وفات او در یك اثر بزرگ دو جلدی موسوم به «فلسفه امر مشترك» گرد هم آوردند. او اعتقاد داشت كه تكامل طبیعت از زمانی كه انسان در آن ظاهر شد، به روند بهینهسازی آگاهانه اخلاقی با گرایش مذهبی تبدیل میشود. او وجه اشتراك تمام بشریت را در آن تشخیص میداد كه باید همه تلاشهای خود را در جهت احیای همه افرادی كه تا كنون روی كره زمین زندگی میكردند، مبذول كرد و در نهایت امر حالت فناناپذیر هر انسان زنده را به دست آورد. باید تأكید كرد كه منظور فئودوروف احیای واقعی و مادی مردگان به عنوان تنها هدف شایسته انسان بود. كنستانتین تسیولكوفسكی، بنیانگذار معروف پژوهشهای فضایی در روسیه، آموزه فئودوروف را همینطور (به صورت مادی) درك كرده بود. او شیفته برنامه اسكان بشر در فضای كیهانی بود زیرا كره زمین برای تودههای فزاینده انسانها كم میآید. تسیولكوفسكی به عنوان محقق و طراح به مسایل جهازهای پرنده میپرداخت ولی در عین حال فلسفه و اخلاق طبیعت فضایی را طراحی میكرد. تصویر فضایی او از اتمهای روحدار شروع شده و در سیر تكاملی خود هدف عالی گذر انسان از موجودیت بدنی به موجودیت انرژتیك (اشعهای) را دنبال میكند. واقعیت این است كه تسیولكوفسكی كه از فلسفه امر مشترك الهام گرفته بود، پدر فضانوردی روسی شد. شاید فضانوردی روسی، زاده همین فلسفه باشد. آموزه آكادمیسین ورنادسكی درباره نوئوسفر (محیط عقلی)، یكی از بارزترین دستاوردهای اندیشه علمی و فلسفی روسی قرن بیستم به حساب میآید. ورنادسكی كه اصطلاح noosphere را از «تیار ده شاردن» و «لروا» اقتباس كرد، آن را با آموزه خود درباره بیوسفر مرتبط نمود. ورنادسكی بر این عقیده است كه شدت تأثیر بشر بر طبیعت ابعاد زمینشناسی به خود گرفته است. بر اثر فعالیت انسانی بر فراز محیط زیستی زمین (بیوسفر)، محیط جدید عقلی ایجاد میشود. بنابراین، عقل و سازماندهی معقولانه زندگی به عنوان ادامه روند تكامل تلقی میشود. با وجود اینكه آموزه نوئوسفر به صورت منظم طراحی نشده و عمدتاً به عنوان اندیشه اولیه وجود دارد، این اندیشه عقلهای زیادی را بی قرار كرده و در حیطه علوم و فلسفه گردش وسیعی دارد. عنایت به اندیشههای فضاگرایی (كاسمیسم) در جامعه روسی در طول قرن 20 فراز و نشیبهای زیادی داشته و گاهی شدت مییافت یا تضعیف میشد، ولی هیچ وقت كاملاً از بین نمیرفت. البته این اندیشه هرگز در ابعاد سراسری ملی مطرح نشده است. بعد از اولین پرواز انسان به فضای كیهانی علاقه به این آموزه باثبات شد و در همان سالها اصطلاح «كاسمیسم» به وجود آمد. در دهسالههای اخیر این اندیشهها مورد توجه پژوهشی فلاسفه حرفهای قرار گرفته است[۵۴].
در روسیه توجه به ماركسیسم ابتدا دو جنبه فكری و ایدئولوژیكی داشت. ولی علاقه فكری فوراً فروكش كرد و بسیاری از اندیشمندانی كه ابتدا ماركسیست بودند، سپس به پیروان فلاسفه دینی تبدیل شدند. ولی علاقه ایدئولوژیكی به این مكتب پایدار ماند. ماركسیسم، این آموزه با انرژی خروشان اجتماعی و تندی تقریباً انقلابی با قلوب انقلابیون روس و به خصوص بلشویكها ارتباط برقرار كرد. ماركسیسم برای جنبش آزادیبخش روسیه چشمانداز روشنی تعیین كرده و آن را از یك سری اعمال جسورانه به یك كردار مهم تاریخ جهانی مبدل كرد. پیروان رادیكال روس ماركسیسم تنها دو اندیشه از محتوای غنی این آموزه را مورد استفاده قرار دادند، یعنی اندیشه برادری كمونیستی جهانی و اندیشه مبارزه طبقاتی سازشناپذیر و برقراری دیكتاتوری پرولتاریا بر سر راه به برادری جهانی مردم. این دو اندیشه به یك نوع «مظهر ایمان» آنها مبدل شدند. مابقی اندیشهها و از جمله فلسفه ماركسیسم، از زاویه همین دو اندیشه در نظر گرفته میشد. دیالكتیكی كه از هگل به ارث رسیده ولی شدت و تندی به مراتب بیشتری كسب كرده بود، به عنوان «تیغ تیز اسلوبی» فلسفه ماركسیستی تلقی میشد. گفتنی است كه ماركسیستهای روس (از جمله پلخانوف و به خصوص ولادیمیر لنین) حاضر نبودند در حالت شاگردان و مریدان ماركسیستهای نامدار اروپایی باقی بمانند. آنها از همان ابتدا خود را حافظ و نگهدار ماركسیسم اصیل دانسته و به نبرد بی امان با تحریف آن (به تعبیر روسها) توسط پیروان و شاگردان اروپایی ماركس و انگلس پرداخته بودند. انتقاد ماركسیستهای روس از «سوسیالیسم اخلاقی» برشتاین به خاطر رجوع وی به اندیشههای كانت جهت تعبیر مسأله تناسب هدف و وسیله در جنبش كمونیستی، بسیار گویا به نظر میآید. به عبارت دیگر، در روسیه ماركسیسم به انحصار حزب بلشویك در آمده و با شدت تمام توسط آن پاسداری میشد. با این حال، قبل از روی كار آمدن این حزب، یك نوع آزادی اندیشه درباره محتوای فلسفه ماركسیسم مجاز بود. لیكن بعد از حوادث سال 1917 اوضاع كاملاً دگرگون شد. مسیحیت اساس فرهنگ روسی را تشكیل میدهد. ولی این مسیحیت شرقی، مسیحیت ارتدوكس است كه تأكید یونان و رم باستان بر معقولیت را به خود نگرفته و در خود هضم نكرده است. از نظر بسیاری از اندیشمندان اعم از پتر چادایف تا اسلاوشناسان معاصر غربی، همین امر ویژگیهای اصولی تاریخ روسی را توضیح داده و مانع از آن میشود كه روسیه به جریان عمومی توسعه تمدنی ملحق شود[۵۵].
در قرن 20 در فلسفه روسی علاقه زیادی به نظریات عقلانی اروپای غربی بروز كرده و پیروان با نفوذ داخلی جریان معقولیت به وجود آمده بودند. از جمله میتوان به ودنسكی و كیستیاكوفسكی، پیروان روس كانت اشاره كرد. مكتب كانتی جدید علاقه زیادی را به خود جلب كرده بود. س. روبینشتاین كه بعداً به مثابه محقق كلاسیك روانشناسی و فلسفه روسی شناخته شد، و بوریس پاسترناك شاعر كلاسیك روس، به ماربورگ رفته بودند تا پیش گ.كوگن دوره آموزشی ببینند. گ. شپت پیش هوسرل فلسفهای را یاد میگرفت كه به عنوان «علم دقیق» (مانند ریاضیات) شناخته شده بود. بعضی فلاسفه آن زمان به او. ماخ، پیرو فلسفه تحصلی علاقهمند بودند. فلاسفه ماركسیست نیز ظاهر میشدند كه خود را ورثه اندیشههای معقولیت اروپایی میدانستند. اوایل قرن 20 ولادیمیر لنین ماركسیست و ایوان ایلین فیلسوف دینی، فلسفه هگل را با دقت مطالعه میكردند. ولی گرایش عمومی تنها علاقه فزاینده به نظریات معقولانه غرب نبود. انتقاد از معقولیت غربی كه همیشه در فلسفه و فرهنگ روس حضور داشت، نه تنها به صورت رد اندیشههای معقولانه به نفع ایمان و شهود بلافصل تبلور یافت بلكه گاهی اوقات سرآغاز شكلگیری درك جدید معقولیت و اندیشههای معقولانه میشد. تعریف تاریخی از معقولیت به عنوان اندیشهای كه اشكال خود را در راستای تغییرات فرهنگی و علمی دگرگون میكند، به طور وسیعی پذیرفته شده است. در همین رابطه است كه در ادبیات فلسفی معاصر اندیشه معقولیت غیر كلاسیك مورد بحث قرار میگیرد. میتوان با اطمینان گفت كه فلسفه روسی در برداشت غیر كلاسیك از اندیشه معقولیت سهم بسزایی ایفا كرده است. پویایی اندیشمندان در این زمینه از اوایل قرن 20 شروع شد[۵۶].
بعد از حوادث سال 1917 معقولیت فلسفی در فلسفه روسی به اوج خود رسید. معمولاً ضمن بررسی راههای توسعه فرهنگ میهنی بعد از اكتبر سال 1917 به این نكته توجه میكنند كه اندیشه آزاد فلسفی در شرایط فشار رسمی ایدئولوژیكی و تحمیل برداشت دگماتیك و متحجر از ماركسیسم، مجالی برای توسعه نداشت. این گزاره كه اصولاً درست است، تمامی حقیقت را منعكس نمیكند. در سالهای 1920 در چارچوب فلسفه و علم انسانی روسی مبتنی بر فلسفه اندیشههایی طراحی شدند كه به جای اینكه به توسعه برداشت كلاسیك از آرمانهای معقولانه ادامه دهند، به معنی برداشت جدید از معقولیت و امكان ایجاد دانش جدید به خصوص در زمینه علوم انسانی بود. در سالهای 1920 در روسیه یك جنبش فلسفی به وجود آمد كه از دو ویژگی برخوردار بود (این مكتب با جهتگیری جداگانه فكری نبود، زیرا اندیشمندان عضو این جنبش با هم تفاوت زیادی داشتند). ویژگی اول این جنبش عبارت از آن است كه این جنبش هم با فلسفه مذهبی كه قبل از انقلاب فرمانروایی میكرد، و هم با ماركسیسم دگماتیك مقابله می كرد. فرهنگ یعنی زبان، ادبیات، هنر و انواع سیستمهای علامتی (سمیوتیك) در مركز توجه این فیلسوفان قرار گرفت. حیطه زندگی طبیعی كه هم برای فلسفه مذهبی و هم برای مادیگرایی ماركسیستی به تعبیر ابتدایی آن زمان حالت حاشیهای داشت، در چارچوب این جنبش به عنوان اساس مسایل انسان شناسی و هستی شناسی تعبیر شد. ویژگی دوم، پیوند محكم بین طرحهای فلسفی و اندیشههای جدید علم درباره انسان است. فیلسوفان اغلب نظریات جدید رشتههای علوم انسانی را طراحی كردند كه دانشمندان نه تنها اندیشههای جدید فلسفی را قبول میكردند بلكه از آنها برای مستدل كردن راه كارهای جدید خود بهره میگرفتند. در این رابطه میتوان حداقل از سه نفر نام برد. میخاییل باختین مطالعات معروف طرز نگارش داستایفسكی را تهیه كرد. اندیشههای باختین درباره روابط بین «من» و «دیگری» در جریان گفتگو، درباره ارتباط پیچیده دیالكتیك «آگاهی برای خود» و «آگاهی برای دیگری»، درباره ساختار گفتگو مانند چند صدایی ذهنیت و فرهنگ، درباره اسلوبشناسی دانش انسانی، همگی از زمان خود جلو افتاده و تنها از سالهای 1970 در كشورمان مورد مطالعه و ادراك واقعی قرار گرفت و حتی دیرتر از آن به غرب راه یافت. باختین نه تنها اسلوبشناسی جدید علم درباره انسان را به وجود آورد، بلكه انسانشناسی جدید فلسفی را طراحی كرد كه از یك سو سنت فردزدایی فلسفی را توسعه میدهد كه برای روسیه چیز تازهای نیست بلكه حالت سنتی دارد و از سوی دیگر شخصیت را پدیدهای بی نظیر و دارای نقش ویژه محسوب میكند. اكنون در كشورهای غرب پدیدهای به نام «صنعت باختین» وجود دارد. نفر دوم در این فهرست لئو ویگوتسكی، روانشناس معروفی است كه بعضی محققان غربی معاصر اندیشههای او را نقطه عطفی در توسعه علم روان شناسی محسوب كردند. وی با اتكا بر بعضی اندیشههای ماركس، برداشت منحصر به فرد از ذهن به عنوان روند معاشرت و نتیجه توسعه روابط بین افراد را توسعه داد. او ذهنی انسانی را ساختار معین اجتماعی دانست كه در قالب فرهنگی و تاریخی جا دارد. این اندیشههای فلسفی اساس نظریه روانشناختی را تشكیل دادند كه تا اندازه زیادی توسعه مطالعات روانشناختی نظری و تجربی روسیه را تعیین كرده و تاكنون در سراسر جهان از نفوذ زیادی برخوردار اس. و بالاخره گ. شپت در نظریه خود برای اولین بار سعی كرد پدیدهشناسی را با هرمنوتیك مرتبط سازد. اندیشههای شپت برای روانشناسی (طرح روانشناسی قومی)، زبان شناسی (ساختار شناسی زبانی) و ادبیات شناسی داخلی اثر جدی گذاشت. شپت یكی از پیشاهنگان طراحی علم درباره سیستمهای علایم (سمیوتیك) بود ولی روند دگماتیك شدن ماركسیسم كه به ایدئولوژی دولتی تبدیل شد، در پژوهشهای فلسفی دانش انسانی وقفه ایجاد كرد. این مطالعات در دور جدید توسعه فلسفه روسی در نیمه دوم قرن 20 ادامه یافت[۵۷].
ذائقه فرهنگی مردم
از سده هیجدهم به بعد و در نتیجه اصلاحات پتر، فرهنگ اجتماعی روس و ترجیحات و ذائقه فرهنگی مردمان آن به طرز آشتیناپذیری به دو نیم تقسیم شد. در حقیقت طبقات بالای جامعه با فرهنگ غربی، دولتی و دنیوی را در برابر فرهنگ دهقانی طبقات پایین قرار گرفتند. به بیان سادهتر، فرهنگ "پنجرهای باز به روی اروپا" مقابل فرهنگ روس سنتی ایجاد شد و سنپترزبورگ، نامی آلمانی، به دست معماران ایتالیایی و پر از جمعیت غربی، در برابر مسکو، شهری تا بن دندان روسی و به شیوه زیست روسی بود. در سنپترزبورگ نخستین آکادمی هلوم روسیه در تسخیر دانشمندان فرانسوی و آلمانی، و مدارس، کارخانجات و گارگاههای مدرن شکل گرفت. از اینجا بود که یک روسیه جدید و متفاوت از گذشته شکل گرفت. روسیه سدههای 18، 19 و 20 بر مدار تحولی شکل گرفت که از سنپترزبورگ و پتر آغاز شد و آن را از روسیه قرن 17 پیش از آن جدا ساخت. امروزه نیز روسها وقتی به فکر سفر به خارج هستند ابتدا به فکر ایتالیا، اسپانیا یا دریاچههای اطراف باواریای علیا و مناطق معتدل بادن-بادن در دره راین میافتند. روسها وقتی به فکر الگوی فرهنگی میافتند، مدهای لباس ایتالیایی، غذاهای فرانسوی، خودروهای ژاپنی و اسباب بازیهای الکترونیک ژاپنی را بر میگزینند[۵۸]. در نظر مردم روسیه، اروپا موجودیتی ستودنیست و 80 درصد مردم به وجود احساسات مثبت در بین اروپاییان باور دارند. البته 50 درصد مردم روس خود را اروپایی ندانسته و به سنتهای روسی و ارزشهای روسی خود می بالند[۵۹].
تقویم فرهنگی کشور
ژانویه
5 ژانویه: آغاز سال نو میلادی
7 ژانویه: عید میلاد مسیح
12 ژانویه: روز کارمندان دادگستری
13 ژانویه: روز مطبوعات
21 ژانویه: روز مهندس
25 ژانویه: روز تاتییانای مقدس، روز دانشجو
27 ژانویه: روز درهم شکستن محاصره لنینگراد در سال 1944
فوریه
2 فوریه: روز شکست دادن نیروهای فاشیست آلمانی توسط ارتش شوروی در نبرد استالینگراد در سال 1943
8 فوریه: روز معلم
10 فوریه: روز کارمندان دیپلمات
14 فوریه: روز ولنتاین مقدس یا روز عشاق
23 فوریه: روز مدافع میهن
مارس
8 مارس: روز جهانی زن
دومین یکشنبه ماه مارس: روز کارمندان ژئولوژی و نقشهکشی
11 مارس: روز کارمندان ارگانهای مبارزه با مواد مخدر
سومین یکشنبه ماه مارس: روز کارمندان خدمات عمومی و مسکن، روز بازرگانان و فروشندگان و خدمات به مشتری
19 مارس: روز ملوانان زیردریایی
25 مارس: روز کارمندان فرهنگی
27 مارس: روز جهانی تئاتر
29 مارس: روز حقوقدانان متخصص خدمتگذاری در نیروهای مسلح روسیهی فدراتیو
آوریل
1 آوریل: روز خنده و شوخی با یکدیگر
2 آوریل: روز وحدت دولتها
8 آوریل: روز کارمندان کلانتریها
اولین یکشنبه آوریل: روز زمینشناسی
12 آوریل: روز فضانورد
دومین یکشنبه آوریل: روز نیروهای پدافند هوایی
15 آوریل: روز متخصصین مخابراتی
18 آوریل: روز پیروزی سربازان شاهزاده الکساندر نفسکی بر شوالیههای آلمانی در سال 1242 میلادی
26 آوریل: روز یادبود کشتهشدگان در سوانح رادیواکتیو
30 آوریل: روز آتشنشانی
می
1 می: روز بهار و کار
7 می: روز رادیو و جشن کاروزان رسانهها
9 می: روز پیروزی (روز پیروزی ملت شوروی در جنگ میهنی سالهای 1941 تا 1945)
12 می: روز جهانی پرستار
17 می: روز جهانی ارتباطات تلویزیونی
18 می: روز جهانی موزه
24 می: روز خط و فرهنگ اسلاو
25 می: روز ادیب و زبانشناسی
26 می: روز موسسات اقتصادی
27 می: روز کتابخانه در سراسر روسیه
28 می: روز سربازان مرزی
31 می: روز وکیل
آخرین یکشنبه ماه می: روز شیمیدان
ژوئن
1 ژوئن: روز جهانی دفاع از کودکان
5 ژوئن: روز بومشناسی
6 ژوئن: روز پوشکین
8 ژوئن: روز کارمند اجتماعی
12 ژوئن: روز روسیه
اولین یکشنبه ماه ژوئن: روز پیمانکاران عمرانی
دومین یکشنبه ماه ژوئن: روز صنایع نساجی و صنایع سبک
14 ژوئن: روز کارمندان خدمات مهاجرت
سومین یکشنبه ماه ژوئن: روز کارمندان پزشکی
آخرین شنبه ماه ژوئن: روز مخترع و محقق
22 ژوئن: روز یادبود و رنج، روز آغاز جنگ کبیر میهنی (سال 1941 م)
27 ژوئن: روز جوان
29 ژوئن: روز پارتیزان و کارکنان راهآهن های زیرزمینی یا مترو
ژوئیه
3 ژوئیه: روز راه و ترابری و نظارت بر امور دولت فدراتیو روسیه
اولین یکشنبه ماه ژوئیه: روز کارمندان بنادر و دریانوردی
10 ژوئیه: روز پیروزی ارتش روسیه به فرماندهی پتر اول بر سوئدیها در نبرد پالتاوا (سال 1907)
دومین یکشنبه ماه ژوئیه: روز ماهیگیر؛ روز پست
سومین یکشنبه ماه ژوئیه: روز مهندسین مواد و متالوژی
آخرین یکشنبه ماه ژوئیه: روز نیروی دریایی
آگوست
1 آکوست: روز نیروهای پشتیبانی نیروهای مسلح روسیه فدراتیو
2 آکوست: روز نیروهای کماندوی نیروی هوایی
اولین یکشنبه ماه آکوست: روز کارکنان راهآهن
6 آکوست: روز نیروهای راهآهن
9 آکوست: روز اولین پیروزی نیروی دریایی به فرماندهی پتر اول در تاریخ روسیه بر سوئدیها، در ندیکی دماغه گانگوت (سال 1714 م)
12 آکوست: روز نیروی دریایی ارتش
دومین شنبه ماه آکوست: روز ورزشکار
دومین یکشنبه ماه آکوست: روز معمار
سومین یکشنبه ماه آکوست: روز نیروی هوایی
22 آکوست: روز درهم شکستن سپاهیان آلمانی توسط سپاهیان شوروی در نبر کورسک (سال 1943 م)
آخرین یکشنبه ماه آکوست: رو زمعدنچی
27 آکوست: روز سینما
سپتامبر
1 سپتامبر: روز دانش و علم
2 سپتامبر: روز ارتش روسیه
3 سپتامبر: روز همبستگی در مبارزه با تروریسم
4 سپتامبر: روز متخصصان انرژی هستهای
اولین یکشنبه ماه سپتامبر: روز کارکنان صنعت نفت و گاز
8 سپتامبر: روز نبرد بارادینو میان ارتش روسیه و فرانسه به فرماندهی م. ای. کوتوزف (سال 1812 م)
11 سپتامبر: روز پیروزی سربازان روسی بر سربازان ترک به فرماندهی ف. ف. اوشاکف در نزدیکی دماغه تندرا (سال 1790 م)
دومین یکشنبه ماه سپتامبر: روز اسلحهساز
21 سپتامبر: روز پیروزی هنگ روسی به فرماندهی شاهزاده کبیر دمیتری دنسکی بر سپاهیان مغول و تاتار در نبرد کولیکف (سال 1380 م)
سومین یکشنبه ماه سپتامبر: روز کارکنان جنگلداری
27 سپتامبر: روز توریست
28 سپتامبر: روز کارکنان صنایع اتمی
آخرین یکشنبه ماه سپتامبر: روز خودروسازان
اکتبر
1 اکتبر: روز افراد مسن؛ روز نیروی زمینی
4 اکتبر: روز نیروهای فضایی
5 اکتبر: روز معلم
دومین یکشنبه ماه اکتبر: روز کشاورز و کارکنان صنایع پیشرو
سومین یکشنبه ماه اکتبر: روز کارکنان راه و ترابری؛ صنایع غذایی
14 اکتبر: روز جهانی استاندارد
20 اکتبر: روز دیدهبان
24 اکتبر: روز جهانی سازمان ملل متحد
25 اکتبر: روز کارکنان گمرک
آخرین یکشنبه ماه اکتبر: روز کارکنان حمل و نقل
29 اکتبر: روز حفاظت خارج از سازمانی وزارت کشور روسیه فدراتیو
30 اکتبر: روز یادبود کشتهشدگان و قربانیان سرکوبها و درگیریهای سیاسی
31 اکتبر: روز جشن هالووین
نوامبر
4 نوامبر: روز وحدت ملی روسیه
5 نوامبر: روز پیشآهنگی نظامی
7 نوامبر: روز انقلاب اکتبر 1917: روز انجام رژهی نظامی در میدان سرخ شهر مسکو در یادبود بیست و چهارمین انقلاب سوسیالیستی کبیر اکتبر (در سال 1941 م)
10 نوامبر: روز پلیس
13 نوامبر: روز نیروهای محافظت رادیواکتیویته، شیمیایی، بیولوژیکی
16 نوامبر: روز پیاده نظام دریایی
17 نوامبر: روز جهانی دانشجو
19 نوامبر: روز نیروهای موشکی و توپخانه
21 نوامبر: روز کارکنان ادارات مالیات روسیه: روز حسابدار
آخرین یکشنبه ماه نوامبر: روز مادر
دسامبر
1 دسامبر: روز پیروزی سپاهیان روسی به فرماندهی پ. س. فاخیمف بر سپاهیان ترک در نزدیکی دماغهی سینپ (سال 1853 م)
3 دسامبر: روز حقوقدان
5 دسامبر: روز حمله ارتش شوروی در برابر نیروهای فاشیست آلمانی در نبرد نزدیک مسکو (1941م)
9 دسامبر: روز قهرمان میهن
12 دسامبر: روز قانون اساسی روسیه فدراتیو
17 دسامبر: روز نیروهای موشکی بخش استراتژیک
20 دسامبر: روز کارکنان ارگانهای امنیتی روسیه فدراتیو
سومین یکشنبه ماه دسامبر: روز انرژی
24 دسامبر: روز تصرف قلعه ترکان به نام ایزماعیل توسط نیروهای روسی به فرماندهی آ. و. سوورف (سال 1790 م)
27 دسامبر: روز ناجی روسیه فدراتیو
31 دسامبر: و بار دیگر آغاز سال نو[۶۰].
تجارت فرهنگی
با وجود برداشت رایج عمومی از انحطاط فکری مردم روسیه و علاقه فزآینده آنها به انواع تکنولوژیکی محصولات فرهنگی، کتابخوانی مانند سابق یکی از انواع مورد علاقه گذراندن اوقات فراغت محسوب میشود. طبق نظرسنجیهای مرکز "لودا سنتر" تنها حدود یک سوم مردم روسیه قطعا کتاب نمیخوانند که طی ده سال اخیر این رقم تغییری نکرده است. کمتر از همه شهروندانی با تحصیلات ابتدایی، مسن(بالای 60 سال) و روستاییان کتاب میخوانند. از سوی دیگر ساکنان کلان شهرها در سنین جوان و متوسط با تحصیلات عالی بیشتر از همه به کتاب علاقه دارند. زنان دو سوم کتابخوانان را تشکیل میدهند. البته زنان در مصرف انواع دیگر محصولات فرهنگی هم فعال هستند. آنها بیشتر از مردان برنامههای تلویزیونی را تماشا میکنند.
طی چند سال اخیر شمارگان کلی کتابهای منتشر شده در روسیه دو برابر افزایش یافته است. طبق آمار اطاق کتاب روسیه، در سالهاش 1998 تا 1999 هر سال حدود 400 میلیون نسخه کتاب و جزوه منتشر میشد که در سالهای 2003 تا 2004 این رقم به 700 میلیون رسید. این رقم برابر حجم حجم انتشار کتاب در روسیه در سالهای 1950 است. البته قبل از سالهای 1980 شمارگان کتابها دو برابر بیشتر بود ولی نباید فراموش کرد که در دوران شوروی کتابهای عقیدتی مانند آثار مارکس، انگلس و لنین، مواد کنگرههای حزبی (که انتشار این آثار با تقاضای مردم ارتباط نداشت) و فعالیت انتشارات جمهوریهای شوروی سابق، بخش عمده کتابهای منتشر شده را تشکیل میداد. بازار فعلی کتاب از نظر کثرت عناوین از دوران شوروی بیشتر است. لیکن همین امر برای صنعت نشر کتاب مشکلات ایجاد میکند. بازار اشباع شده و جای خالی در این بازار باقی نمانده است. میانگین شمارگان یک کتاب در سالهای اخیر تغییر نکرده و حدود 8 الی 9 هزار نسخه را تشکیل میدهد. با توجه به سطح بالای رقابت انتشار کتاب با تیراژ بالاتر امر خطرناکی است. بعد از بحران 1998 قیمت کتاب به تعبیر دلاری افت قابل توجهی کرده بود و میزان سود انتشارات و کتاب فروشیها چندان بالا نبود. ولی بعد از آن رشد تدریجی قیمتهای کتاب شروع شد و در سال 2004 قیمت دلاری کتاب به سطح قبل از بحران (2.8 دلار) رسید و به سیر تصاعدی خود ادامه داد. عدم توسعه شبکه کتابفروشی مانع از توسعه بازار کتاب میشود. رقابت بر سر اماکن تجاری باعث رشد حق اجازه میشود که کتابفروشی در این رقابت از انواع دیگر تجارت با میزان بالاتر سود شکست میخورد. تجزیه و تحلیل گرایشات بازار کتاب امکان کشف تغییرات در علاقه مندیهای خوانندگان را میدهد. این تحولات به خصوص در زمینه ادبیات داستانی مورد مصرف عمومی مشهود است. با توجه به اینکه مدتهاست این بخش بازار از نفوذ ایدئولوژی خارج شده است، نوسانات تقاضا منعکس کننده فرآیندهای مختلف اجتماعی است[۶۱].
بازار کتاب روسیه توسط 6-5 شرکت بزرگ انتشاراتی کنترل میشود که %80 بازار را کنترل میکنند. به نظر میآید که بعضی از آنها به فعالیتهای تجاری دیگری مشغولند. برای مثال قبلا ادبیات داستانی ابتدا به صورت کتاب منتشر میشد و سپس بر اساس آن فیلم ساخته میشد. ولی اکنون متون مخصوصا برای سریالها نوشته میشوند و سپس به صورت کتاب درمی آیند که این نوع فعالیت را میتوان بیاحترامی به خواننده دانست. در واقع فعالیت انتشاراتی در روسیه امری غیر شفاف است. در حالی که در اروپا و در امریکا همه ارقام و حتی حق الزحمه مولفان و نویسندگان اعلام میشود، در حالی که در روسیه این اطلاعات کاملا محرمانه است. بخش اعظم انتشارات تاکنون سازمانهای نسبتا کوچک، مستقل، منزوی و غیرشفاف هستند. تقریبا هیچ کدام از آنها عضو گروه مالی و صنعتی بزرگ روسی نیستند. طبیعی است که اطلاعات درباره سرمایه گذاریهای مهم و علنی در فعالیت انتشاراتی فاش نمیشود. ولی اعضای بازار همه مشکلات خود را ناشی از آن میدانند که قیمت کتاب در روسیه بسیار ارزان است و از غرب به مراتب کمتر است. به عقیده ناشران و فروشندگان، قیمت پایین نهایی کتاب به شرکتها اجازه نمیدهد توسعه یابند. . %60-40 گردش بازار کتاب نصیب مسکو و سن پطرزبورگ میشود. امروزه تقاضای کتاب از مغازهها به اینترنت منتقل شده است. بعضی از پایگاههای اینترنتی امکان دریافت کاملا رایگان متون ادبی را فراهم میکنند. در کتابفروشیهای اینترنتی هم قیمت کتاب از کتابفروشیهای واقعی پایینتر است. در سالهای اخیر افت دائمی تقاضا کتاب از سوی خوانندگان مشاهده میشود. این امر نتیجه توسعه گسترده شبکه اینترنت و تلویزیون است. شمارگان جمعی کتابها از 702 میلیون نسخه در سال 200 تا 600 میلیون در سال 2008 کاهش یافت[۶۲].
بحران در زمینه تجارت کتاب، نتیجه نه ازدیاد تولید بلکه عدم توسعه ارتباطات تجاری است. عواقب منفی بحران مالی جهانی در بازار کتاب روسیه کاملا مشخص و عیان شده است. غولهای کتابفروشی مانند "تاپ کنیگا" (%10 تمام حجم فروش کتاب در کشور) و "بوکبری" متزلزل شدهاند. گفتنی است بحران مالی سال 1998 بر نشر کتاب در روسیه اثر چندانی نگذاشته بود. در آن زمان بازار کتاب دور از اشباع بود و تعداد کتابهای خریده شده به قیمت کتابها وابسته نبود. ولی عواقب بحران جاری برای تجارت کتاب به مراتب سنگینتر است. ظاهرا علت این امر این است که زمانی که بحران مالی جهانی رخ داد، صنعت نشر کتاب طی چند سال قبل وارد مرحله بحران بزرگی شده بود. بحران سیستم داخلی این بازار با شرایط منفی بیرونی (کمبود شدید نقدینگی، مشکلات در زمینه دریافت وامهاو نرخ سنگین تنزیل بانکی) توام شد[۶۳].
درحال حاضر کتاب ناگزیر باید با تلویزیون، رادیو، اینترنت، برنامههای آموزشی رایانهای و صنعت تفریح رقابت کند. ناشران و کتابفروشان در این رقابت شدید به دنبال راههای تازه جلب مشتریان هستند.
جهانگردی بین المللی
کشورهای شوروی سابق قلمرو وسیعی از کره خاکی را به خود اختصاص دادهاند. در حقیقت، این مناطق به لحاظ منابع طبیعی که در خود جا دادهاند برای گسترش صنعت توریسم مناسب میباشند: منطقه وسیع سیبری با طبیعت بکر آن، رشته کوههای قفقاز، آب زلال دریاچه بایکال و سیوان، سواحل آفتابی دریای سیاه، حوضه رود ولگا و دنپر، کلیساها و بناهای یادبودی فرهنگی ملل مختلف که سکنه این مناطق بوده و دارای مذاهب گوناگون میباشند، آثار باستانی و تاریخی ساخته دست مردم این سرزمینها، که در گذشته زندگی میکردهاند، شهرهای زیبای مسکو، سنت پطرزبورگ، کی یِف، و دیگر شهرها با موزههای بیشمارشان و بسیاری دیگر. یکی از فاکتورهای توسعه توریسم و به ویژه توریسم درمانی در منطقه، وجود منابع طبیعی و چشمههای معدنی میباشد. از لحاظ تاریخی، توسعه گردشگری در اتحاد جماهیر شوروی مربوط به زمان تاسیس دولت آن و دگم ایدئولوژیک که ساکنان آن را از بقیه جهان جدا میکرد میباشد. در نتیجه چنین سیاستی مردم بسیار کمی از کشور خارج میشدند، که بیشتر مربوط به دیپلماتها، و یا مردمی میشد که بنا به دعوت نامههای شخصی نزد دوستان یا اقوام خود که در خارج از اتحاد شوروی زندگی میکردند، مسافرت میکردند و همچنین شمار کمی از مردم که در قالب گروههای توریستی به کشورهای سوسیالیستی سفر میکردند. و همچنین شمار گروههای توریستی خارجی که به اتحاد جماهیر شوروی مسافرت میکردند بسیار کم بود. گردشگری در اتحاد جماهیر شوروی نه به عنوان اولویت در اقتصاد، که برای آن نقش غیر مولد صنعت در نظر گرفته شده بود. بنابراین، سرمایه گذاری در زیرساختهای گردشگری بین المللی بسیار پایین بود، هر چند دولت برای توسعه گردشگری داخلی یارانه، به عنوان بخشی از سیاستهای اجتماعی تخصیص داده بود. نتیجه چنین سیاستی ورود تعداد محدودی از گردشگران خارجی به کشور بود. با آغاز پِرِاسترویکا در سال 1985 این وضعیت دچار تغییر شد. روند افزایش ورود توریستهای خارجی به کشور مصدق این گفته میباشد. در سال 1986 این روند در مقایسه با سال قبل آن یعنی 1985 کاهش داشت که آن هم به دلیل حادثه چرنوبیل بود. اما تا پایان دهه 80 این روند همچنان در حال افزایش بود، و در سال 1989 شمار بازدید کنندگان خارجی از کشور تثبیت یافت. پس از آن بنا به دلایل بیثباتی سیاسی و اقتصادی به تدریج از بین رفت. پس از فروپاشی شوروی و ایجاد کشورهای مستقل مشترک المنافع، کمترین آمار بازدیدکنندگان خارجی از زمان پرسترویکا، مربوط به سال 1992 و در حدود 3 میلیون نفر میباشد. اما به تدریج پس از آن شمار توریستها افزایش یافته و در سال 1995 به 10.3 میلیون نفر رسید. در سال 1995 بیش از همه، فنلاندیها- 1276.3 هزار نفر- از روسیه دیدن کردهاند، که 12.4% از کل کسانی که به روسیه وارد شدهاند را تشکیل میدهد. و بیش از نیمی از آنها به منظور جهانگردی وارد روسیه شدهاند. مقام دوم از آن لهستان میباشد-532 هزار نفر، هرچند که در دوره شوروی این مقام از آن فنلاند بود-666 هزار نفر، که اکثریت آنها به منظور جهانگردی بوده- . در سال 1989 لهستانیها 3.9% وارد شوندگان به شوروی را تشکیل میدادند و در مجموع از 3034.7 هزار نفر، 792.5 هزار نفر را جهانگردان به خود اختصاص داده بودند. توریستهای روسی بیشتر ترجیح میدهند به کشورهای ایتالیا، اسپانیا، یونان، قبرس، مراکش، تونس، مصر بروند. جمعیت زیادی نیز به ترکیه، یونان، چین، امارات متحده عربی میروند که بیشتر میتوان آنها را در زمره شاپ توریسم به شمار برد که به طور طبیعی، بازار مصرف کالا در روسیه را دستخوش تغییراتی میکنند[۶۴].
خطوط اصلی گردشگری بین المللی در روسیه شامل موارد زیر است:
ورزش اسکی و توریسم
بزرگترین منطقه اسکی در قفقاز در البروس (جمهوری کاباردینو- بالکار) و جمهوری کاراچای- چرکس واقع شده است. بیش از 40 سال است که در این مناطق ورزشکاران و توریستها اسکی میکنند.
توریسم کاری
تقریبا نیمی از مهمانان خارجی که به پایتخت روسیه وارد میشوند، با اهداف کاری میباشند. در سال 2002 آنها در حدود 1 میلیون نفر بودند. حجم ارتباطات بین المللی روسیه با کشورهای خارجی همچنان رو به افزایش است و به همین دلیل این رقم همچنان رو به افزایش میباشد. در بیشتر شهرهای بزرگ روسیه چون مسکو، سنت پطرزبورگ، مورمانسک، آرخانگلسک، سامارا، سوچی، یکاترین بورگ، ایرکوتسک، نووسیبیرسک، ولادی واستوک و ... هر ساله شمار مهمانانی که به منظور تجارت، کنگره و توریسم افزایش مییابد.
توریسم گردشی
نوعی از توریسم دریایی میباشد و یکی از اصلیترین خطوط در توریسم داخلی روسیه میباشد. اکثر توریستها (تا 90%) ترجیح میدهند که مسیر 4-3 روزه دریایی مسکو- سنت پطرزبورگ را با کشتی کروز طی کنند و بسیاری نیز سفر بر رود ولگا و رودهای دیگر سیبری چون لنا، ینی سئی، اب، آمور ترجیح میدهند.
توریسم زیارتی
این نوع گردشگری تودهای به تدریج در روسیه افزایش یافته است. در چنین تورهایی میتوان بازدید از آیکونهای مقدس، آثار قدیسین، عبادت گاهها، دیرها، غسل در چشمههای مقدس را داشت. برای زائران درباره تاریخ کلیسای ارتدوکس روسیه، زندگی روحانی مناطق بازدید شده و یادبودهای معماری و هنر روسی توضیح داده میشود.
تور ماهیگیری و شکار
ناحیه مورمانسک هر ساله شاهد ورود بیش از هزار علاقمند به ماهیگیری و در میان آنها گردشگرانی از اسکاندیناوی، اروپا، ایالات متحده میباشد که توسط هلی کوپتر به اعماق جنگلهایی برای شکار و ماهیگیری میروند، جایی که با ماشین نمیتوان به آنها دسترسی داشت.
گردشگری روستایی
این نوع توریسم به تازگی در روسیه رواج یافته است. امروزه این توریسم در روسیه، آنگونه که در خارج برای استراحت باب میباشد، هنوز جا نیفتاده است. علاقه به آن مستلزم صرف هزینههای بالا و علاقه به طبیعت در مقایسه با دیگر انواع گردشگری میباشد.
گردشگری در رابطه با وقایع جاری
این نوع گردشگری در روسیه از قدمت زیادی برخوردار نمیباشد. در رابطه با مسابقات و وقایع مهم در برخی مناطق از قبل تورهایی پیش بینی شده و ثبت نام میشود. از میان رخدادهایی که باعث جذب توریست به روسیه شده است، می توان مسابقات بین المللی ورزشی، وقایع فرهنگی- فستیوال فیلم مسکو، جشنهای قومی و مذهبی را نام برد.
گردشگری اکولوژیکی
یکی از گونههای جالب توریسم در دنیا اکوتوریسم میباشد. طرفداران آن همه ساله افزایش مییابند. این نوع از گردشگری به کسانی که از زندگی شهری خسته شدهاند و در تعامل با طبیعت و مشاهده آن انرژی میگیرند، مربوط میشود. علاوه بر آن، به منظور تشویق برای حفظ محیط زیست، ایجاد این نوع از گردشگری برای ساکنان محلی مفید میباشد. 5 منطقه طبیعی روسیه در شمار لیست یونسکو وارد شده است که عبارتند از: جنگلهای بکر کومی، دریاچه بایکال، آتشفشان کامچاتکا، کوههای طلایی آلتای، قفقاز غربی. در این مناطق است که اکوتوریسم میتواند به حفظ محیط زیست، رشد اشتغال ساکنین و توسعه اقتصادی و اجتماعی کمک کند. در روسیه در کنار این موراد مناطق بیشمار دیگری برای اکوتوریسم نیز وجود دارد[۶۵].
پذیرش کنواسیون های فرهنگی
اسناد و مدارک سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا و مشارکت روسیه در کنوانسیونها به شرح زیر است:
اسناد و مدارک سازمان ملل متحد و مشارکت روسیه
- کنوانسیون بین المللی رفع کلیه اشکال تبعیض نژادی: مصوب در سال 1969، یک برنامه کاربردی برای پذیرش از شکایات افراد، ایجاد شده در سال 1991؛
- کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: مصوب در سال 1973؛
- پروتکل اختیاری مربوط به کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: پذیرش در سال 1991؛
- پروتکل دوم اختیاری مربوط به کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: امضا نشده؛
- کنوانسیون بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی: مصوب در سال 1973؛
- کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان: مصوب در سال 1981؛
- پروتکل اختیاری مربوط به کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان: مصوب در سال 2004؛
- کنوانسیون ضد شکنجه، مجازاتهای بیرحمانه، غیر انسانی یا هرگونه اعمال تحقیرآمیز: مصوب در سال 1987، برنامه برای پذیرش شکایات از افراد ساخته شده در سال 1991؛
- پروتکل اختیاری مربوط به کنوانسیون علیه شکنجه و دیگر مجازاتهای بیرحمانه، غیر انسانی یا هرگونه اعمال تحقیرآمیز: امضا نشده؛
- کنوانسیون حقوق کودک: مصوب در سال 1990؛
- پروتکل اختیاری کنوانسیون حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در برخوردهای مسلحانه: مصوب در سال 2008؛
- پروتکل اختیاری کنوانسیون حقوق کودک در مورد تجارت کودکان، فحشا کودکان و پورنوگرافی کودکان: امضا نشده؛
- کنوانسیون بین المللی برای حفاظت از حقوق تمام کارگران مهاجر و اعضای خانواده آنها: امضا نشده؛
- کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت: امضا شده در سال 2008؛
- پروتکل اختیاری کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت: امضا نشده.
اسناد و مدارک اصلی اتحادیه اروپا و مشارکت روسیه در آن
- کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادیهای اساسی: مصوب در سال 1998؛
- پروتکل شماره 1 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادیهای اساسی: مصوب در سال 1998؛
- پروتکل شماره 4 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادیهای اساسی: مصوب در سال 1998؛
- پروتکل شماره 6 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادیهای اساسی: امضا شده در سال 1997؛
- پروتکل شماره 7 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادیهای اساسی: مصوب در سال 1998؛
- پروتکل شماره 12 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادیهای اساسی: امضا شده در سال 2000؛
- پروتکل شماره 13 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادیهای اساسی: امضا نشده؛
- منشور اجتماعی اروپا: امضا نشده؛
- پروتکل الحاقی به منشور اجتماعی اروپا در سال 1988: امضا نشده؛
- پروتکل الحاقی به منشور اجتماعی اروپا در سال 1995: امضا نشده؛
- تجدید نظر منشور اجتماعی اروپا: مصوب در سال 2009، برنامه برای پذیرش شکایات از افراد ساخته نشده؛
- کنوانسیون اروپایی پیشگیری از شکنجه و اعمال غیر انسانی یا تحقیرآمیز: مصوب در سال 1998؛
- منشور اروپایی زبانهای منطقهای و یا اقلیتی: امضا شده در سال 2001؛
- کنوانسیون حمایت از اقلیتهای ملی: مصوب در سال 1998؛
- کنوانسیون شورای اروپا درمورد اقدام علیه قاچاق انسان: امضا نشده.[۶۶]
سایر اسناد و مدارک
- کنوانسیون کشورهای منطقه دریای سیاه در مورد همکاری در زمینه های فرهنگ، آموزش، علوم و اطلاعات: مصوب فدراسیون روسیه در تاریخ 1996/11/25[۶۷]؛
- همکاری در زمینه فرهنگ و میراث فرهنگی میان وزارت فرهنگ فدراسیون روسیه و اداره فرهنگ و میراث فرهنگی و طبیعی شورای اروپا برای دوره 2009 -- 2011: امضا شده در مسکو در سال 2009[۶۸]؛
- توافق نامه مشارکت و همکاری میان روسیه و اتحادیه اروپا: در سال 1997 برای 10 سال[۶۹]؛
- موافقتنامه بین دولت فدراسیون روسیه و جمهوری تاجیکستان در مورد کار و حمایت از حقوق شهروندان روس در جمهوری تاجیکستان و شهروندان تاجیک در روسیه: در تاریخ 2004/10/16[۷۰]
محوطههای میراث جهانی
یونسکو یک سیستم جامع حفاظت از میراث فرهنگی جهان ایجاد کرده است. لیست میراث جهانی یونسکو در سال 1972 شکل گرفته است که یک عنصر جدایی ناپذیر از کنوانسیون جهانی حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی میباشد که از آوریل 2009 توسط 186 کشور جهان تصویب شده است. بر اساس فهرست سال 2009، شامل 890 سایت در 148 کشور، از جمله 689 سایتهای فرهنگی، 176سایت طبیعی، و 25 سایت مختلط است. این ضمیمه شامل 24 سایت روسیه می باشد:
- کرملین و میدان سرخ (1990)؛
- مرکز تاریخی سن پترزبورگ و گروه آثار اطراف آن (1990)؛
- کلیسای کیژی (1990)؛
- بناهای تاریخی نووگورود و اطراف آن (1992)؛
- مجموعه تاریخی و فرهنگی سالاوِتسکی (1992)؛
- بناهای یادبودی سفید ولادیمیر و سوزدال (1992)؛
- مجموعه معماری صومعه تروئیتس-سِرگِیِف در پاساد سِرگِیِف(1993)؛
- کلیسای معراج در کولومنا (1994)؛
- جنگلهای بکر کومی (1995)؛
- دریاچه بایکال (1996)؛
- آتشفشان کامچاتکا (1996)؛
- کوههای طلایی آلتای (1998)؛
- قفقاز غربی (1999)؛
- بنای معماری صومعه فِراپونتوف (2000)؛
- بنای تاریخی-معماری کرملین غازان (2000)؛
- نواره کورونی (مشترک با لیتوانی، 2000)؛
- سیخوته-آلین مرکزی (2001)؛
- مرکز تاریخی شهر دربند- دربند باستانی (2003)؛
- حوضه آبگیر اوبسونور (مشترک با مغولستان، 2003)؛
- صومعه نووُدِویچی (2004)؛
- سیستمهای طبیعی جزیره رانگل (2004)؛
- مرکز تاریخی شهر یارسلاو (2005)؛
- قوس جغرافیایی استرووِه (مشترک با بلاروس، لتونی ، لیتوانی، مولداوی، نروژ ، اوکراین، فنلاند ، سوئد، استونی) (2005)؛
- مجموعه طبیعی " فلات پوتورانا" (2010).
حفاظت از تنوع فرهنگی
موضوع تنوع فرهنگی یکی از موضوعات اولویتی یونسکو است. فعالیت در این زمینه از همان سالهای آغازین تاسیس این سازمان آغاز شد. در جلسه 62 از مجمع عمومی سازمان ملل سال 2010 سال بین المللی ایجاد روابط حسنه بین فرهنگها نامیده شد. به عنوان یکی از آغازگران این تصمیم، روسیه تعدادی از طرحهای پیشنهادی خود را که در جلسه 35 از کنفرانس عمومی یونسکو در اکتبر 2009 در طرح اقدام یونسکو برای اجرای فعالیتها در چارچوب این سال بین المللی گنجانده شده بودند، معرفی کرد.
حفظ میراث معنوی
یونسکو از پشتیبانی کشورهای عضو در حفظ و ترویج میراث معنوی و میراث فرهنگی، با تمرکز بر تقویت آگاهی عمومی و ضرورت حفظ این میراث برای انتقال به نسلهای آینده بهره میجوید. روسیه نیز در این طرح فعالانه مشارکت دارد. در فهرست شاهکارهای آن، سنتهای فرهنگی جامعه مؤمنان قدیمی ماورای بایکال "سِمِیسکی" و اشعار رزمی قهرمانانه یاکوتی "اُلونخو" قرار دارد. در سال 2009 ، فدراسیون روسیه برای مدت 4 سال در ترکیب کمیته میراث جهانی یونسکو انتخاب شد.
نهادهای ملی روسیه
برای هماهنگ کردن فعالیتهای یونسکو در زمینه فرهنگ، کمیته های زیر در روسیه ایجاد شد:
- کمیته روسی شورای بین المللی موزهها( رئیس جمهور- مدیر اصلی و حافظ موزه یادبود ملی و طبیعی املاک لئو تولستوی "یاسنایا پالیانا" میباشد)؛
- کمیته روسی شورای بین المللی آثار و محوطههای دیدنی (معاون رئیس جمهور- رئیس حفاظت از میراث فرهنگی از فرهنگستان نقاشی، مجسمه سازی و معماری روسیه میباشد)؛
- ملی روسی برای میراث جهانی (رئیس- پرفسور ای.ای.ماکووِتسکی)؛
- کمیته روسی حفاظت از میراث معنوی فرهنگی (رئیس -- رئیس مجلس ملی خلاقیت مردمی اِ.اس.کونین)[۷۱][۷۲].
نیز نگاه کنید به
نظام فرهنگی چین؛ نظام فرهنگی تونس؛ نظام فرهنگی کوبا؛ نظام فرهنگی لبنان؛ نظام فرهنگی مصر؛ نظام فرهنگی کانادا؛ نظام فرهنگی افغانستان؛ نظام فرهنگی سودان؛ نظام فرهنگی زیمبابوه؛ نظام فرهنگی ساحل عاج؛ نظام فرهنگی مالی؛ نظام فرهنگی ژاپن؛ نظام فرهنگی تایلند؛ نظام فرهنگی آرژانتین؛ نظام فرهنگی قطر؛ نظام فرهنگی فرانسه؛ نظام فرهنگی اسپانیا؛ نظام فرهنگی اتیوپی؛ نظام فرهنگی سوریه؛ نظام فرهنگی سیرالئون؛ نظام فرهنگی سنگال؛ نظام فرهنگی اوکراین؛ نظام فرهنگی گرجستان؛ نظام فرهنگی تاجیکستان؛ نظام فرهنگی قزاقستان؛ نظام فرهنگی بنگلادش
کتابشناسی
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. 12.
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. 13.
- ↑ برگرفته از http://www.ibl.ru/konf/031209/120.html
- ↑ برگرفته از http://www.ibl.ru/konf/031209/120.html
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. 10-11.
- ↑ برگرفته از http://www.bashgah.net/fa/content/show/7853
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. 10-11.
- ↑ قزلسفلی، (1389). ص9.
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. 9-10.
- ↑ Bressler, M. (2009), Understanding Contemporary Russia, London: L.R.Pub. 363-364.
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. 10.
- ↑ ابراهیمی ترکمان، ابوذر. بازیابی شده از https://aftabnews.ir/fa/news/80483/
- ↑ Есаков В.А. Характер, цели, задачи и методы управления отраслью культуры в современных условиях / В.А. Есаков // Общественные науки и современность. – 2005. - № 3. –С. 13.
- ↑ Аванесова Г.А. Социальное развитие российских регионов: механизмы самоорганизации и культурная политика / Г.А. Аванесова, О.Н., Астафьева. - М., 2001. – С. 122.
- ↑ Горлов И.И. Культурная политика в современной России: региональный аспект / И.И. Горлов. - Краснодар, 2010. - С. 7 – 11
- ↑ Ярошевская т.л. «Глобальный экономический кризис: реалии и пути преодоления
- ↑ برگرفته ازhttp://www.mkrf.ru/dokumenty/583/detail.php?ID=270290
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. 11-12.
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. 11-12.
- ↑ ابراهیمی ترکمان، ابوذر. بازیابی شده از http://www.aftabnews.ir/vdcc10q4.2bqx48laa2.html
- ↑ ابراهیمی ترکمان، ابوذر. بازیابی شده از http://www.aftabnews.ir/vdcc10q4.2bqx48laa2.html
- ↑ آقازاده، حسین(1383). فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. 13.
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. 14.
- ↑ برگرفته از http://ru.wikipedia.org/wiki/Русская_философия
- ↑ شاني نوف، بريان (1383) ، تاريخ روسيه، ترجمه خانبابا بياني، تهران: دانشگاه تهران. 137.
- ↑ دانکوس، هلن کارر(1371)، شوربختی روس، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: نشر البرز. 148.
- ↑ دانکوس، هلن کارر(1371)، شوربختی روس، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: نشر البرز. 174.
- ↑ دانکوس، هلن کارر(1371)، شوربختی روس، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: نشر البرز. 9-178.
- ↑ دانکوس، هلن کارر(1371)، شوربختی روس، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: نشر البرز. 6-195.
- ↑ بردیایف، نیکلای(1383)، ریشه های کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمه عنایت الله رضا، تهران: نشر خورشید آفرین. 33.
- ↑ بردیایف، نیکلای(1383)، ریشه های کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمه عنایت الله رضا، تهران: نشر خورشید آفرین. 30.
- ↑ بردیایف، نیکلای(1383)، ریشه های کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمه عنایت الله رضا، تهران: نشر خورشید آفرین. 50-60.
- ↑ بردیایف، نیکلای(1383)، ریشه های کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمه عنایت الله رضا، تهران: نشر خورشید آفرین. 33.
- ↑ بردیایف، نیکلای(1383)، ریشه های کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمه عنایت الله رضا، تهران: نشر خورشید آفرین. 49.
- ↑ بردیایف، نیکلای(1383)، ریشه های کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمه عنایت الله رضا، تهران: نشر خورشید آفرین. 61.
- ↑ برهان، عبدالعلی (1391)، «فیلسوف ناراضی: نگاهی به احوال و آثار پیوتر چادایف»، مهرنامه، شماره 20. 62.
- ↑ زنکوفسکی، و. (1391)، «کشورم را دوست داشتم»، پیوتر چادایف، ترجمه زینب یونسی، در مهرنامه، شماره 20. 66.
- ↑ بردیایف، نیکلای(1383)، ریشه های کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمه عنایت الله رضا، تهران: نشر خورشید آفرین. 62.
- ↑ بردیایف، نیکلای(1383)، ریشه های کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمه عنایت الله رضا، تهران: نشر خورشید آفرین. 66.
- ↑ بردیایف، نیکلای(1383)، ریشه های کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمه عنایت الله رضا، تهران: نشر خورشید آفرین. 108.
- ↑ مک دانیل، تیم ( ،)1389خودکامگی، نوسازی و انقلاب در روسیه و ایران، ترجمه پرویز دلیرپور، تهران: سبزان. 9-108.
- ↑ لاروئل، مارلن (1388)، اوراسیایی گرایی روسی: ایدئولوژی امپراتوري، تهران: ابرار معاصر. 167.
- ↑ لاروئل، مارلن (1388)، اوراسیایی گرایی روسی: ایدئولوژی امپراتوري، تهران: ابرار معاصر. 171.
- ↑ لاروئل، مارلن (1388)، اوراسیایی گرایی روسی: ایدئولوژی امپراتوري، تهران: ابرار معاصر. 171.
- ↑ لاروئل، مارلن (1388)، اوراسیایی گرایی روسی: ایدئولوژی امپراتوري، تهران: ابرار معاصر. 173.
- ↑ لاروئل، مارلن (1388)، اوراسیایی گرایی روسی: ایدئولوژی امپراتوري، تهران: ابرار معاصر. 174.
- ↑ سولژنیتسین، الکساندر (1374)، زندگی بدون تزویر، ترجمه روشن وزیری، تهران: فرزان روز. 16.
- ↑ سولژنیتسین، الکساندر (1374)، زندگی بدون تزویر، ترجمه روشن وزیری، تهران: فرزان روز. 56.
- ↑ سولژنیتسین، الکساندر (1374)، زندگی بدون تزویر، ترجمه روشن وزیری، تهران: فرزان روز. 156.
- ↑ سولژنیتسین، الکساندر (1374)، زندگی بدون تزویر، ترجمه روشن وزیری، تهران: فرزان روز. 201.
- ↑ لاروئل، مارلن (1388)، اوراسیایی گرایی روسی: ایدئولوژی امپراتوري، تهران: ابرار معاصر. 227.
- ↑ لاروئل، مارلن (1388)، اوراسیایی گرایی روسی: ایدئولوژی امپراتوري، تهران: ابرار معاصر. 30-229.
- ↑ برگرفته از http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html
- ↑ برگرفته از http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html
- ↑ برگرفته از http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html
- ↑ برگرفته از http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html
- ↑ برگرفته از http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html
- ↑ اشتورمر، (1391). ص293-294.
- ↑ اشتورمر، (1391). ص291.
- ↑ ابراهیمی ترکمان، ابوذر و نوروزی، مهناز(1391)،آشنایی با روسیه از دریچه آداب و رسوم، تهران: الهدی. ص84-88.
- ↑ مجله "اوتچستونیه زاپیسکی"،(2006). شماره 4، مارینا لوینا.
- ↑ نشریه "ناشا ورسیا"، (2009 4 مارس). ماریا چیسکیس.
- ↑ روزنامه "نیزاویسیمایا گازتا"، (2009 16 فوریه).
- ↑ برگرفته از http://tourlib.net/books_tourism/EkonTur8.htm
- ↑ برگرفته از www.russiatourism.ru
- ↑ برگرفته از https://ru.wikipedia.org/wiki/
- ↑ برگرفته از https://bestpravo.ru/
- ↑ برگرفته از http://www.rus-eu-culture.ru/documents/655/
- ↑ برگرفته از http://eeas.europa.eu/delegations/russia/eu_russia/political_relations/legal_framework/index_ru.htm
- ↑ برگرفته از http://archive.kremlin.ru/interdocs/2004/
- ↑ برگرفته از http://www.unesco.mid.ru/65unesco_02.html
- ↑ کرمی، جهانگیر (1392). جامعه و فرهنگ روسیه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد اول، ص243-310.