سیاست و حکومت افغانستان

از دانشنامه ملل


افغانستان از ۱۷۴۷ تاکنون، به‌ویژه طی دهه‌های اخیر، نظام‌های سیاسی متفاوتی را تجربه کرده است، از جمله نظام‌های آمرانه و استبدادی سلطنتی (اکثر حکومت‌های دویست‌وپنجاه سال گذشته)، نظام مشروطه سلطنتی و مبتنی بر قانون اساسی (دوران محمدظاهر شاه از ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۳)، نظام کمونیستی (دوران رژیم‌های خلقی مانند تره‌کی، امین، کارمل و نجیب‌الله)، دولت اسلامی افغانستان (دوران حکومت مجاهدین)، امارت اسلامی افغانستان (در زمان طالبان) و دولت اسلامی افغانستان در زمان فعلی از ۲۰۰۱ به بعد.

لقب‌های حاکمان افغانستان

پادشاهان و حاکمان افغانستان القاب‌گوناگونی داشته‌اند. پادشاهان افغانستان از ۱۷۴۷ تا زمان ظاهر شاه، علاوه بر لقب شاه یا امیر و برخی القاب دیگر، لقب خان هم داشته‌اند. مانند امیر دوست‌محمد خان، امیر شیرعلی خان، امیر عبدالرحمان خان، امیر امان‌الله خان و غیره. لقب احمدشاه درانی، بابا بود و در بین مردم احمدشاه بابا نامیده می‌شد. جانشینان احمدشاه تا زمان روی‌کارآمدن دوست‌محمد خان خود را شاه می‌نامیدند؛ مانند شاه تیمور، شاه زمان، شاه محمود و شاه‌شجاع.

دوست‌محمد خان در سال ۱۸۳۴، برای غلبه بر قدرت فزاینده سیک‌ها، روی محورهای مذهبی تکیه و تأکید کرد و برای خود لقب امیرالمؤمنین در نظر گرفت و امیر دوست‌محمد خان نامیده می‌شد. او علیه سیک‌ها اعلام جهاد کرد و مسلمانان را زیر پرچم خودگرد آورد و به این وسیله موفق به تثبیت حکومت خود در کابل و توسعه قدرت معنوی خود در بین اقوام و قبایل شد. جانشینان دوست‌محمد خان تا زمان حکومت محمدنادر شاه، به‌جای شاه، خود را امیر می‌نامیدند. امیر عبدالرحمان خان با پخش رسالات و نوشته‌های متعدد می‌کوشید خودش را اولی‌الامر معرفی‌کند و با تکیه بر واجب‌بودن اطاعت از اولی‌الامر، جهاد را بدون اجازه اولی‌الامر حرام و عمل غیرشرعی بداند؛ به‌این‌ترتیب، از حرکت‌های ضد انگلیسی و قیام‌های ضد استعماری مردم جلوگیری‌کند (سازمان نصر افغانستان، ۱۳۵۹: ص ۴۵). عبدالرحمان خان پس از پیروزی‌هایی که در مبارزه با اقوام کسب کرد سران اقوام و قبایل را در ۱۸۹۶، در کابل گرد آورد تا ضمن بیعت با او، لقب ضیاء المله و الدین را به وی بدهند.

امیر حبیب‌الله خان پس از رسیدن به سلطنت، لقب سراج المله و الدین را برگزید. انتخاب این لقب، به تأسی از لقب پدرش عبدالرحمان خان، بود که به ضیاء المله و الدین ملقب شده بود. امان‌الله خان پس از رسیدن به سلطنت و اعلام استقلال افغانستان در ۱۹۲۹، به‌ویژه پس از نبرد منگل، خود را به‌جای امیر، شاه نامید و به حاکمیت سلسله امیران خاتمه داد و شاه را جای امیر قرار داد و محمدنادر خان با عنوان محمدنادر شاه تاج‌گذاری کرد و خود را شاه خواند، هرچند انگلیس‌ها با انتخاب عنوان شاه موافق نبودند و قبلا پادشاهان افغانستان را امیر می‌نامیدند. امان‌الله خان دارای لقب غازی هم بود.

حبیب‌الله کلکانی پس از تصرف کابل در ۱۹۲۹ و برکنارساختن امان‌الله خان از حکومت، طی حکومت نه‌ماهه‌اش، خود را «حبیب‌الله غازی» نامید.

محمدنادر شاه و محمدظاهر شاه نیز هر دو لقب شاه داشتند. از ۱۷۴۷ تا سال ۱۹۷۰ به‌ویژه در قرن نوزدهم، بزرگان خانواده درانی، خاصه تیره محمدزایی، لقب «سردار» (به معنای رئیس) داشتند و در بسیاری از موارد استفاده از این لقب جنبه موروثی هم پیدا می‌کرد. در کنار خان و سردار از عنوان صاحب هم استفاده می‌شده که همانند شبه‌قاره هند به معنای جناب و آقاست.

دولت‌های افغانستان

پس از کودتای داود خان در ۱۹۷۳ و سرنگونی نظام سلطنتی، حکومت جمهوری شد و رئیس‌جمهور در رأس امور قرار گرفت و عنوان افغانستان به جمهوری افغانستان تبدیل شد.

پس از کودتای کمونیستی در ۱۹۷۸ ، جمهوری افغانستان به «جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان» تبدیل شد؛ ولی در زمان حکومت نجیب‌الله دوباره به جمهوری افغانستان تبدیل شد.

در زمان حکومت مجاهدین، «دولت اسلامی افغانستان» جایگزین «جمهوری افغانستان» شد.

طالبان پس از تصرف بخش‌های عمده‌ای از خاک افغانستان، نام دولت و حکومت خود را «امارت اسلامی افغانستان» گذاشت و ملا عمر در رأس امارت اسلامی قرار گرفت. در همان آغاز پیدایش امارت اسلامی طالبان، حدود دو هزار طلبه و روحانی با ملا عمر بیعت کردند و ملا عمر به «امیرالمؤمنین» ملقب بود و اطاعت از او واجب شرعی شد و مخالفان مهدورالدم بودند.

پس از برکناری طالبان و تشکیل دولت جدید در افغانستان از سال ۲۰۰۱ به بعد، عنوان دولت و کشور به «جمهوری اسلامی افغانستان» تبدیل شد. عنوان انگلیسی آن به‌صورت زیر است: "Islamic Republic of Afghanistan"

علامت اختصاری کشور AF است که نام کوتاه Afghanistan است. عنوان شهروندان افغانستان نیز «افغانی» است.

قوه مجریه افغانستان

رئیس‌جمهور

طبق قانون اساسی افغانستان (ماده ۶۰) رئیس‌جمهور بالاترین مقام سیاسی کشور است و در رأس دولت قرار دارد. رئیس‌جمهور نباید تابعیت کشور دیگری را داشته باشد و هنگام کاندیدا شدن سن او کمتر از ۴۰ سال نباشد و مرتکب جرم و جنایت هم نشده باشد. رئیس‌جمهور هنگام کاندیدا شدن، باید دو معاون اول و دوم خود را معرفی کند، رئیس‌جمهور به همراه دو معاون خود با رأی مستقیم مردم و برای یک دوره پنج‌ساله انتخاب می‌شود. طبق ماده ۶۱ قانون اساسی و نیز قانون انتخابات، رئیس‌جمهور باید بیش از ۵۰ درصد کل آرای به صندوق ریخته‌شده را حائز شود، در غیر این صورت انتخابات به دور دوم کشیده می‌شود. در دور دوم، انتخابات تنها در میان دو نفر از کاندیداهایی که بیشترین آرا را کسب کرده‌اند برگزار می‌شود و درصورتی‌که یکی از این دو نفر به دلایلی از شرکت در انتخابات صرف‌نظر کند، خودبه‌خود نفر دیگر در مقام رئیس‌جمهور انتخاب می‌شود. هرکس می‌تواند برای دو دوره متوالی یا متناوب به ریاست جمهوری انتخاب شود. ریاست قوای اجرایی، مراقبت از قانون اساسی، تخفیف و عفو مجازات‌ها، توشیح قوانین و معاهدات، نصب و عزل مقامات بلندپایه، فرماندهی قوای مسلح، تشکیل لویه جرگه، تعیین وزرا و مقامات عالی‌رتبه قضایی، برقراری وضعیت اضطراری، اعلان جنگ و صلح، اعزام نیرو و سیاست‌گذاری از جمله وظایف و صلاحیت‌های رئیس‌جمهور است.

ترکیب کابینه

کابینه از رئیس‌جمهور، دو معاون (اول و دوم) و وزرا تشکیل شده است، رئیس‌جمهور وزیران را انتخاب می‌کند و برای اخذ رأی اعتماد به ولسی جرگه (مجلس) معرفی می‌کند. آنها پس از کسب رأی اعتماد می‌توانند در وزارتخانه مربوطه مشغول به کار شوند.

اسامی وزارتخانه‌ها به این شرح است:

۱- وزارت امور خارجه؛ ۲- وزارت دفاع؛ ۳- وزارت مخابرات؛ ۴- وزارت قبایل و سرحدات؛ ۵- وزارت مالیه (اقتصاد)؛ ۶- وزارت امور داخله (کشور)؛ ۷- وزارت پلان (برنامه)؛ ۸- وزارت امور مهاجران و پناهندگان؛ ۹- وزارت صحت عامه؛ ۱۰- وزارت معادن و صنایع؛ ۱۱- وزارت کشاورزی، آبیاری و مالداری؛ ۱۲- وزارت تجارت؛ ۱۳ - وزارت عدلیه (دادگستری)؛ ۱۴ - وزارت اطلاعات و فرهنگ و امور جوانان؛ ۱۵ - وزارت امور زنان؛ ۱۶ - وزارت حج و اوقاف؛ ۱۷ - وزارت مسکن و شهرسازی؛ ۱۸ - وزارت کار، امور اجتماعی، شهدا و معلولان؛ ۱۹- وزارت معارف (آموزش‌وپرورش) ؛ ۲۰ - وزارت تحصیلات عالیه؛ ۲۱- وزارت انرژی و آب (آب و برق)؛ ۲۲- وزارت فواید عامه؛ ۲۳ - وزارت انکشاف دهات؛ ۲۴- وزارت مبارزه با مواد مخدر؛ ۲۵- وزارت ترانسپورت (حمل‌ونقل)؛ ۲۶- وزارت هوانوردی و توریسم.

تقسیمات‌ اداری

در زمان احمدشاه، که حکومت درانی گسترده بود، قلمرو حکومت او به ۲۷ ولایت (برابر با استان) تقسیم می‌شد. در همان زمان هم برخی از ولایات مانند هرات، قندهار، غزنی، کابل، بامیان، جلال‌آباد، لغمان، پیشاور، دیره اسماعیل خان، دیره غازی خان، شکارپور، چچ هزاره، لیا و ملتان اهمیت بیشتری داشتند و حاکمان قوی‌تری آنها را اداره می‌کردند. پس از مرگ احمدشاه درانی، از سال ۱۷۷۳ به بعد، یعنی زمانی‌که تیمور فرزند و جانشین احمدشاه پایتخت را از قندهار به کابل منتقل کرد، تقسیمات اداری جدید آغاز شد؛ هرچند ولایات معمولا به شاهزادگان واگذار می‌شد و خودمختاری نسبی داشتند. به‌هرحال واگذاری ولایات بر مبنای تقسیمات اداری صورت می‌گرفت.

در زمان محمدنادر شاه، افغانستان به پنج ولایت اصلی و چهار ولایت فرعی تقسیم شد؛ ولی بعد از تصویب قانون اساسی جدید در سال ۱۹۶۴، افغانستان به ۲۶ ولایت تقسیم شد و این ۲۶ ولایت به ولایات درجه‌یک (مانند کابل، غزنی، گردیز، جلال‌آباد، مزار شریف، هرات و قندهار)، درجه دو و درجه سه تقسیم شدند.

هر ولایت دارای چندین ولسوالی (برابر با فرمانداری یا شهرستان) است و هر ولسوالی از چند علاقه‌داری (برابر با بخشداری یا دهستان) و قریه تشکیل می‌شود. در سال ۱۹۷۰، افغانستان دارای ۲۶ ولایت، شش ولسوالی بزرگ (لویی ولسوالی)، ۷۵ ولسوالی متوسط و ۱۱۸ علاقه‌داری بود؛ بعدها به ۲۸ ولایت، ۲۱۶ ولسوالی و ۱۳۹ علاقه‌داری تبدیل شد. در سال‌های اخیر، بر تعداد ولایات، ولسوالی‌ها و حتی روستاها افزوده شده و شامل ۳۴ ولایت، ۳۴۵ ولسوالی و ۴۰۴/۳۱ روستا می‌شود.

والی ولایت را اداره می‌کند و بالاترین مقام اجرایی در محل است و از سوی مقامات اجرایی بالا (وزارت داخله یا کشور وگاهی رئیس‌جمهور) منصوب می‌شود. والی بر همه ادارات و نهادهای محلی، جز محکمه و ارتش، نظارت دارد. او نماینده دولت مرکزی است و اداره ولایت برعهده وی است.

ولسوالی مرکب از چندین قریه است و زیر نظر ولسوال اداره می‌شود. ولسوالی‌های هر ولایت به‌ترتیب اهمیت از درجه یک تا سه طبقه‌بندی می‌شوند؛ برای مثال، جمعیت ولسوالی درجه‌یک بیش از ۵۰ هزار نفر، درجه‌دو بیش از ۲۵ هزار نفر و درجه‌سه بیش از ۱۰ هزار نفر است. حداقل ولسوالی‌های هر ولایت سه و حداکثر آن نامشخص است.

علاقه‌دار علاقه‌داری و قریه‌دار قریه یا روستا را اداره می‌کنند. قریه فاقد جایگاه رسمی است؛ ولی یک فرد صالح و شایسته، معمولا از بین مردم، در مقام قریه‌دار انتخاب می‌شود و رابط بین مردم قریه و ولسوالی است.

شاروال یا شهردار هر شهر را اداره می‌کند. در اوایل زمامداری محمدظاهر شاه، شهرداری را بلدیه ملی می‌نامیدند. بعدها بلدیه ملی با واژه پشتو عوض شد و شهرداری، شاروالی نامیده شد. طبق قانون، شاروال از طریق انتخاب آزاد و با کسب آرای بیش از ۵۰ درصد شرکت‌کنندگان در انتخابات برای مدت چهار سال انتخاب می‌شود و در صورت عدم کسب آرای لازم، انتخابات به دور دوم کشیده می‌شود.

مشخصات ولایات

اسامی ولایات، مساحت، جمعیت ساکن در هر کیلومترمربع و مراکز آنها براساس تخمین‌های سال ۲۰۰۹ به این شرح است:[۱]

مرکز ولایات تراکم جمعیت (در هر کیلومتر مربع جمعیت (به هزار نفر) مساحت (به کیلومتر مربع) مرکز ولایات

کابل

799/9 3/569 4/462


کابل

محمود راغی

217/2


۴۰۰

1/842


کاپیسا

چاریکار


نامشخص


۶۰۰


نامشخص


پروان


میدان شهر

60/4


۵۴۰

8/938


وردک


پل علم

91/5


۳۵۵

3/880


لوگر


غزنی

48/5 1/111 22/915


غزنی


شرن

20/2


۳۹۴

19/482


پکتیکا


گردیز

77/6


۴۹۹

6/432


پکتیا


خوست

125/2


۵۲۰

4/152


خوست


جلال‌آباد

175/5 1/358 7/727


ننگرهار


اسدآباد

82/6


۴۰۸

4/942


کنر (کنرها)


مهترلام

105/1


۴۰۴

3/843


لغمان


نورستان

14/5


۱۳۴

9/225


نورستان


فیض‌آباد

19/5


۸۶۰

44/059


بدخشان


طالقان(تالقان)

71/8


۸۸۶

12/333


تخار


بغلان

38/8 8/9 21/118


بغلان


قندوز(کندوز)

111/9


۹۰۰

8/040


قندوز(کندوز)


آیبک(سمنگان)

31/1


۳۵۰

11/262


سمنگان


مزارشریف

67/8 1/169 17/249


بلخ


شیبرغان

41/1


۴۸۵

11/798


جوزجان


قلعه‌نو

21/8


۴۴۹

20/591


بادغیس


سرپل

31/6


۵۰۵

15/999


سرپل


میمنه

4/44


۹۰۰

20/293


فاریاب


هرات

30/6 1/676 54/778


هرات


فراه

9/5


۴۵۹

48/471


فراه


زرنج

3/6


۱۴۹

41/500


نیمروز


لشکرگاه

14/3


۸۳۶

58/584


هلمند


قندهار

20/0 1/080 54/022


قندهار


کلات

15/9


۲۷۵

17/343


زابل


ترین کوت


نامشخص


۳۱۷


نامشخص


ارزگان


چخچران

17/1


۶۲۵

36/479


غور


بامیان

28/6


۴۰۵

14/175


بامیان


بازارک


نامشخص


۱۳۹


نامشخص


پنجشیر


نیلی


نامشخص


۴۱۷


نامشخص


دایکندی

36/8 23/994 652/225


جمع

جمعیت برخی از شهرهای اصلی براساس تخمین‌های ۲۰۰۶:

180/800


پلخمری

2/536/300


کابل

168/600


جلال‌آباد

450/300


قندهار

149/300


بغلان

349/000


هرات

141/000


غزنی

300/600


مزار شریف

67/800


میمنه

264/100


قندوز

کابل

در حال حاضر، کابل بزرگ‌ترین و مهم‌ترین شهر در افغانستان است.جمعیت کابل در سال ۲۰۰۵، به بیش از ۵/۳ میلیون نفر و طبق برآوردهای سال ۲۰۱۲، به بیش از ۵ میلیون نفر رسید. کابل شهری قدیمی است و در شاهنامه فردوسی از آن منطقه به نام کابلستان، که شامل کابل، جلال‌آباد، میدان شهر، وردک و سایر مناطق شرقی این کشور است، یاد شده است. کابل بین رشته‌کوه‌های هندوکش در دره‌های نسبتا پهن در ارتفاع ۱۸۰۰ متری از سطح دریا و در بستر جنوبی رود کابل و پنجشیر قرار دارد. رشته‌کوه‌های بلند و پست به‌مثابه حصاری طبیعی برای شهر است. آب شهر از کوه‌های پغمان و از ارتفاع ۴۵۰۰ متری تأمین می‌شود. رودهای منتهی به کابل نیز قابل توجه است و از قدیم در آن منطقه زراعت آبی وجود داشته است. در دوران قدیم، کاروان‌های تجاری بین شبه‌قاره هند و آسیای مرکزی از کابل و وادی رود کابل رفت‌وآمد می‌کردند؛ شهر کابل استراحتگاه کاروان‌های تجاری و از مراکز مهم تجارت بود. تیمور اولین قدم را در راه توسعه کابل برداشت، پس از مرگ احمدشاه درانی پسرش تیمور، پایتخت را در سال ۱۷۷۳ یا ۶-۱۷۷۵ از قندهار به کابل انتقال داد و از آن زمان تاکنون، کابل پایتخت افغانستان بوده است. انتقال پایتخت از قندهار به کابل به چند دلیل بود: ۱- عدم اطمینان تیمور به بزرگان درانی در قندهار و نگرانی از اقدامات توطئه‌آمیز آنها؛ ۲-آب‌وهوای بهتر کابل از قندهار؛ ۳- نزدیکی کابل به پیشاور و امکان اداره بهتر متصرفات درانی در پنجاب.

کابل شهری خوش آب‌وهواست؛ رودی به همین نام در درون آن جریان دارد. دره‌های پر آب غوربند و پنجشیر در دو سوی آن قرار گرفته و آب آنها وارد رود کابل می‌شود. پغمان و پنجشیر از مناطق ییلاقی و تفرجگاهی زیبا در نزدیکی کابل است.

شهر کهنه در جنوب رود کابل است و بالاحصار و مکان‌های تاریخی در آن قرار دارد، سلاطین درانی و شاهزادگان آنها معمولا در بالاحصار اقامت می‌کردند؛ قسمت شمالی رود کابل جدید است و پارک‌ها، کاخ سلطنتی و مکان‌های دیپلماتیک در آن واقع شده است، شهر شیرپور، که شیرعلی خان آن را بنا کرد، در بخش شمالی رود کابل واقع است. منطقه‌های مسکونی کوهستان و کوهدامن در شمال کابل واقع‌اند. خیرخانه، محمدشاه مینه، نادرشاه مینه، وزیر اکبر خان مینه و خوشحال خان مینه از بخش‌های معروف شهر کابل است، شهر به دو قسمت جدید و قدیم تقسیم شده است.

در کابل اقوام مختلف افغانستان، به‌ویژه تاجیک‌ها و هزاره‌ها و بعد تا حدی پشتون‌ها ساکن‌اند. از سایر اقوام نیز در این شهر سکونت دارند، مذاهب مختلف نیز درکنار هم زندگی می‌کنند. شیعیان در همه جای کابل حضور دارند؛ ولی در ده مزنگ، کارته پنج، کوته سنگی و برخی جاهای دیگر بیشترند.

شهر کابل از چند مشکل بزرگ، که هرروزه بزرگ‌تر هم می‌شود، به‌سختی رنج می‌برد:

۱ - کمبود زمین برای ساخت‌وساز و تأمین مسکن برای جمعیت با سرعت در حال افزایش است؛ زیرا علاوه بر افزایش جمعیت خود شهر بر اثر رشد سریع جمعیت، عده کثیری مهاجر نیز از سراسر افغانستان و نیز مهاجران افغان مقیم سایر کشورها به کابل بازمی‌گردند. رشد جمعیت کابل ۴ تا ۵/۴ درصد برآورد شده است؛ ازاین‌رو چنین نرخ رشدی، مشکلات عظیم شهری و شهرسازی را به دنبال می‌آورد؛

۲- کمبود آب شرب بهداشتی برای جمعیت؛ اغلب مردم از آب چاه‌های سطحی برای آشامیدن و شستشو استفاده می‌کنند که به‌تازگی غیربهداشتی شده یا در حال آلوده‌شدن هستند؛

۳- ترافیک سنگین؛ شهر فاقد خیابان‌کشی‌های لازم و متناسب با جمعیت و وسایل نقلیه فعلی است؛ هرروز بر تعداد وسایل نقلیه افزوده می‌شود و خیابان‌ها و کوچه‌ها، که اغلب قدیمی و تنگ، جوابگوی ترافیک جدید نیست؛

۴- آلودگی شدید هوا؛ هوای کابل به علت تردد تعداد زیاد وسایل نقلیه دودزا و سایر عوامل، دچار آلودگی شدید شده و جریان هوا به علت ارتفاعات زیاد، کند است. هوا هرروزه آلوده‌تر نیز می‌شود و تابه‌حال چاره‌ای برای آن اندیشیده نشده است؛ ۵- کمبود امکانات شهری، مانند برق، وسایل نقلیه عمومی.

شهرهای پایتخت

شهرهایی که در افغانستان مدتی پایتخت سلسله‌ها بوده‌اند، عبارت‌اند از: هرات (در زمان تیموریان)، قندهار (در زمان حکومت احمدشاه درانی)، غزنی (در زمان سلسله غزنویان)، فیروزکوه (در زمان غوریان)، بلخ (در مقاطع زیادی از تاریخ از جمله در زمان هیاطله و مدتی در زمان کوشانیان)، کاپیسا در ناحیه بگرام (در زمان کوشانی‌ها)، بامیان (مدتی پایتخت شعبه‌ای از سلاطین غوری)، مزار شریف (مدتی پایتخت شیرعلی خان در زمان فرار او از کابل و مدتی هم پایتخت دولت اسلامی افغانستان به رهبری ربانی)، کابل (پایتخت فعلی و مدتی هم پایتخت بابر).

هرات

شهر هرات در دره هریرود و در قسمت انتهایی کوه‌های هندوکش واقع شده است و از شهرهای قدیمی بوده و در اوستا هرویو نامیده شده است؛ اسکندر در ۳۳۰ قبل از میلاد، این شهر را تجدید بنا کرد. هرات بر اثر تهاجمات گسترده تاریخی، بارها زیر سم اسبان و شمشیر مهاجمان ویران و دوباره بازسازی شده است. این شهر یکی از مراکز مهم تولید غلات، میوه، قالی و کالاهای پشمی بوده و به‌علاوه در گذشته، بر سر راه ابریشم نیز قرار داشته و از رونق فراوانی برخوردار بوده است.

هرات در زمان تیموریان، هرات مدتی پایتخت این سلسله شد و اهمیت فراوانی یافت. در زمان حکومت شاهرخ و سلطان حسین بایقرا بازسازی‌های زیادی در آن صورت گرفت و بناهای مختلفی در آن احداث شد. پس از سقوط سلسله تیموری، هرات مدتی توسط ازبکان تصرف شد؛ ولی با سرکوب ازبکان توسط سلسله صفویه، این شهر به تصرف صفویان درآمد و پس از سقوط سلسله افشاریه در ایران، به تصرف خانواده درانی درآمد و در سال ۱۸۷۵، براساس معاهده پاریس از ایران جدا شد.

بازسازی هرات در زمان امان‌الله خان از حدود سال ۱۹۲۵ آغاز شد؛ اما سرعت آن کند بود. با احداث گمرکات اسلام قلعه (با ایران) و تورغندی (با ترکمنستان) هرات اهمیت فراوانی یافت و روزبه‌روز بر رونق و اعتبارش افزوده شد. هرات علاوه بر پیشرفت‌های فرهنگی و اجتماعی، از مراکز مهم اقتصادی و تجاری افغانستان هم محسوب می‌شود و بخش عمده‌ای از کالاهای وارداتی و صادراتی افغانستان از طریق آن صورت می‌گیرد.

بلخ

بلخ یا باکتریای قدیم، از شهرهای مهم افسانه‌ای و تاریخی در مشرق‌زمین و در ردیف شهرهای بزرگ خراسان قدیم مانند مرو، نیشابور و هرات بوده است و روزگاری ام‌البلاد-مادر شهرها نامیده می‌شد و از شهرهای مهم مسیر ابریشم بود. مؤلفان قرون‌وسطی در ارزیابی شهر بلخ، از آن با نام‌های افتخارآمیزی چون ام البلاد، قبه الاسلام، جنت‌الارض، خیرالتراب یاد کرده‌اند. محمد صالح، از مورخان و نویسندگان قرن شانزده، یکی از نام‌های فوق‌الذکر را شرح داده است. بنا به‌گفته او، بلخ را به‌خاطر این ام‌البلادگفته‌اند که پیش از شهرهای دیگر جهان به وجود آمده و در زمان رونق و شکوفایی این شهر تاریخی، هیچ شهر دیگری در جهان مانند آن نبوده است. بلخ باغ‌های بزرگی داردکه مانند آن در شهرهای دیگر وجود نداشت؛ براساس‌این، آن را جنت روی زمین یا جنت خراسان می‌گفتند. در بخش جنوبی شهر درختان میوه، خربزه و غلات کشت می‌شد. و چون زمین زراعتی آن مناطق حاصلخیز بود، براساس‌این، آن را خیرالتراب نامیده‌اند.[۲]

شهر بلخ از رود بلخ (یا باکتروس قدیم) و سایر رودهایی که از دامنه شمالی کوه‌های هندوکش جاری می‌شدند، مشروب می‌شد؛ زمانی که رود بلخ به دشت می‌رسید آب آن به ۱۸ نهر یا شاخه تقسیم می‌شد، که به ۱۸ نهر بلخ موسوم بود، هر نهر به یک منطقه می‌رفت و آن را مشروب می‌ساخت. این نهرها اسامی مختلفی داشتند؛ مانند شاهی، قدر، قزل، رباط، سیاه جود، بلخ، مشتاق، اصفهان، عبدالله، بهشور، (باه شور)، ازغنداب، آدینه مسجد، قراچه، بوره لیک، کوت، شیخ شارک، فیض‌آباد، علی‌آباد، دشت جود و چمتال. احتمالا نهرهای دیگری هم وجود داشته‌اند که قبلا یا بعدها احداث شد. با احداث این نهرها، مزارع صدها روستا در اطراف بلخ آبیاری می‌شده است. شهر بلخ بارها مورد هجوم قرار گرفت و ویران شد؛ ولی دوباره بازسازی شد. آخرین‌بار چنگیز خان آن را پس از ۳۷ شبانه‌روز محاصره و تسخیر کرد و شهر را ویران و ساکنان آن را قلع‌وقمع کرد و پس از آن بلخ برای همیشه متروک ماند؛ ولی در بیست، سی کیلومتری آن شهر جدیدی به نام مزار شریف ساخته شد و جای بلخ راگرفت. قبل از چنگیزخان، ترکان غز در ۵۵۰ هجری قمری، بلخ را غارت کردند و خرابی‌های زیادی به بار آوردند.

مزار شریف

مزار شریف، که جای بلخ راگرفته است، از شهرهای بازرگانی، مذهبی، کشاورزی و صنعتی مهم افغانستان است. مزار شریف در کنار نهر شاهی و نهر بلخ و در دشت هجده نهر قرار دارد. اهمیت بازرگانی آن به‌خاطر وجود گمرک حیرتان و واقع‌شدن در مسیر تجارت بین ازبکستان و آسیای مرکزی با بخش‌های جنوبی و غربی افغانستان، اهمیت مذهبی آن به‌خاطر بارگاه موسوم به مقبره حضرت علی علیه‌السلام که در سال ۱۴۸۱، در زمان سلطان حسین بایقرا بنا شد. زیارتگاه‌های متعدد دیگری مانند شاهزاده قاسم بن جعفر صادق علیه‌السلام، اهمیت کشاورزی آن به‌خاطر آب فراوان و مزارع گسترده و اهمیت صنعتی آن به‌خاطر احداث کارخانه‌های مختلف مانند، کود شیمیایی، برق، پنبه‌پاک‌کنی، نساجی، کشمش خشک‌کنی، روغن‌کشی و تأسیسات نفت وگاز است. مزار شریف به نسبت سایر شهرهای افغانستان جدیدتر بوده، ساختار زیربنایی و خیابان‌کشی مناسب‌تری داشته و دارای آب لوله‌کشی، که از چاه‌های عمیق تأمین می‌شده، بوده است، این شهر در زمان دولت اسلامی افغانستان به رهبری مرحوم ربانی، مدتی پایتخت این دولت بود، هنگام خروج شیرعلی خان از کابل و استقرار او در مناطق شمالی، مدت کوتاهی در حکم پایتخت افغانستان بود. مزار شریف در گذشته دارای لوله‌کشی گاز شهری هم بود؛ ولی طی دو سه دهه جنگ داخلی آسیب‌های زیادی دید. در شمال افغانستان، علاوه بر مزار شریف، شهرهای بزرگ و مهم دیگری، مانند شیبرغان، طالقان، پلخمری، قندوز، خان‌آباد، سمنگان یا آیبک، سرپل، میمنه و فیض‌آباد نیز وجود دارند. شهر بدخشان قدیم احتمالا در محل فیض‌آباد کنونی قرار داشت.

قندهار

قندهار از شهرهای مهم، حساس و قدیمی است و از لحاظ اهمیت با هرات قابل قیاس است. قندهار خاستگاه حکومت احمدشاه درانی و پایتخت او و نیز اولین خاستگاه طالبان و مرکز حکومت این گروه بود، شهر قندهار زیبایی و جذابیت ویژه‌ای دارد و یکی از نقاط مورد توجه جهانگردان است. قندهار از قدیم در مسیر تجارت شرق و غرب و شمال، جنوب و تجارت ایران و هند قرار داشت. قندهار بر سر راه ورود به بلوچستان نیز قرار دارد و مبادله کالا بین پاکستان و سایر مناطق افغانستان و آسیای مرکزی از این شهر عبور می‌کند. اهمیت ولایاتی چون هلمند و زابل نیز به‌خاطر همجواری با قندهار است، ولایت زابل تا سال ۱۹۶۳ جزء قندهار بود.

گفته شده، لهراسب قندهار قدیم را ساخته است؛ بنای هرات نیز به او منسوب است، ولی شهر قندهار بارها ویران و از نو ساخته شده است. در گذشته، نام شهری که در محدوده فعلی قندهار قرار داشته، آراخوزیا ذکر شده است. در قرن دهم، این ولایت را الرخج (و گاهی الرخذ) می‌نامیدند و به‌ظاهر این کلمه همان نام قدیمی ولایت است که یونانی‌ها به آراخوز یا مبدل کردند... نام قندهار در تألیفات جغرافی‌نویسان دیده نمی‌شود و مراد جغرافی‌نویسان مزبور از کلمه قندهار، ولایت قندخوار هندوستان است که در نزدیکی مصب رود کابل واقع است.[۳] شهر قدیمی قندهار در دامنه کوه قیتول بود و موقعیت امنیتی خوبی داشت؛ زیرا از یک سو به سمت کوه متکی متصل بود و بقیه قسمت‌ها توسط برج‌ها و باروهای محکم محافظت می‌شد.

شهر قدیمی قندهار مشهور به «حسین شاهی» بود. نادرشاه پس از تصرف قندهار، شهر قدیمی را تخریب و در حوالی آن شهر جدیدی به نام «نادر آباد» تأسیس کرد. احمدشاه درانی در سال ۱۷۶۱، بنای شهر جدیدی را در قندهار آغاز کردکه به نام شهر «احمدشاهی» معروف است، زمین‌هایی که احمدشاه برای احداث شهر جدید در نظر گرفت به الکوزی‌ها و بارکزی‌ها تعلق داشت. آنان از دادن زمین امتناع کردند؛ ازاین‌رو

«احمدشاه به پوپلزی‌ها روی آورد و آنان نیز به دلیل رابطه قومی با شاه، به‌طور داوطلب ۶۰۰ جریب زمین در اختیار دولت گذاشتند و در آنجا با نقشه معماران ایرانی و هندی شهر جدیدی به نام احمدشاهی و ملقب به اشرف‌البلاد بنا شد».[۴]

اهالی قندهار را پشتون‌ها و از آن میان بیشتر درانی‌ها تشکیل می‌دهند؛ علاوه‌براین تاجیک‌ها، ایماق‌ها، پارسیان، سیستانیان، بلوچ‌ها، هندوها و گروه‌های قومی دیگر نیز به‌صورت اقلیت در آن سکونت دارند.

قندهار در دوره صفویان مرز میان ایران و هند و محل منازعه دو کشور بود و چندین بار بین ایران و هند دست‌به‌دست شد.

غزنی

شهر غزنی در ۱۲۰ کیلومتری جنوب کابل قرار دارد و در زمان سلسله غزنوی پایتخت بود و به علت کثرت علما و فضلا در آن و از کمال آبادانی و جمعیت، او را «مدینه ثانی» می‌گفتند.[۵] در زمان سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی، شهر غزنی بسیار آباد، گسترده و باعظمت بود؛ ولی پس از سقوط سلسله غزنوی، توسط سلاطین غوری ویران و به آتش کشیده شد و پس از آن هیچ‌وقت عظمت گذشته را بازنیافت.

غزنی بر سر راه بازرگانی میان شبه‌قاره هند و مناطق غربی، شرقی و شمالی قرار داشته و از اهمیت و رونق تجاری بالایی برخوردار بوده است؛ اکنون نیز بر سر راه حلقوی افغانستان و نیز جاده میان کابل- قندهار قرار دارد. از سوی دیگر یکی از مداخل ورود به پاکستان و شبه‌قاره هند، از غزنی و پکتیا و خوست می‌گذرد و یکی از مسیرهای تجاری مهم است.

جلال‌آباد

جاده کابل- پیشاور، که قدیمی‌ترین راه تجارتی این منطقه محسوب می‌شود، از جلال‌آباد عبور می‌کند جلال‌آباد شهری جدید است. تا قبل از احداث راه جدید، جاده قدیمی از کنار شهر کوچک بالاباغ در ۲۵ کیلومتری جنوب غربی جلال‌آباد در نزدیکی سرخ‌رود عبور می‌کرد و بالاباغ شهر مهم این مسیر بود. با تغییر مسیر جاده در ۱۹۲۴، بالاباغ از جاده دور افتاد و رونق خود را از دست داد و به منطقه‌ای روستایی تبدیل شد و شهر جدید جلال‌آباد درکنار جاده جدید رو به توسعه گذارد و تجار و صنعتگران مستقر در بالاباغ به جلال‌آباد هجرت کردند. ابتدا حکام مغول جلال‌آباد را ایجاد کردند. جلال‌آباد تا زمان تغییر مسیر جاده رونقی نداشت؛ ولی با احداث جاده از کنار شهر، اعتبار و رونق فراوان یافت.

آب‌وهوای جلال‌آباد به سبب ارتفاع کم معتدل است؛ به‌ویژه برای زمستان‌ها اقامتگاه خوبی است و شاهان افغانستان ایام زمستان را معمولا در آنجا سپری می‌کردند و این شهر در مواقع اقامت شاهان و درباریان در حکم پایتخت زمستانی یا پایتخت دوم افغانستان بود. اقامتگاه مطلوب پادشاهان افغانستان در نیمه اول قرن نوزدهم، پیشاور بود. شاه‌شجاع بیش از دیگران به پیشاور علاقه داشت؛ ولی پس از جدایی پیشاور، جلال‌آباد جای آن را گرفت و پادشاهان و درباریان، به‌ویژه حبیب‌الله خان، ایام زمستان را معمولا در آنجا سپری می‌کردند. پس از کشته شدن امیر حبیب‌الله خان در ۱۹۱۹، برادرش، نصرالله خان در جلال‌آباد اعلان سلطنت کرد و جلال‌آباد به مدت سه روز پایتخت افغانستان شد.

جلال‌آباد همانند مزار شریف در مقایسه با سایر شهرهای افغانستان، ساختار زیربنایی مدرن‌تر و بهتری دارد. این شهر مرکز ولایت ننگرهار است. ننگرهار ۳۱۲ هزار هکتار کشتزار دارد و از مناطق مهم کشاورزی افغانستان است.

نادعلی

شهر نادعلی در نیمروز، مدتی پایتخت حکومت صفاریان بود. البته دارالحکومه سیستان در دوران قدیم ثابت نبوده و به دلیل تغییر مسیر دائمی رودخانه‌ها در سیستان، شهرها و دارالحکومه‌ها در این منطقه دائم تغییر می‌کردند. در مقاطع مختلف شهرهای کنگ، چخانسور، زرنج، جلال‌آباد و رام شهرستان مرکز سیستان بودند. حتی در مورد اینکه زرنج‌کجا بوده است، جاهای مختلفی ذکر شده و این نتیجه‌گیری حاصل شده است که شهری به نام زرنج به دلیل تغییر جریان آب و علل دیگر در محلی تخریب یا متروک و شهری با این نام در محل دیگری بنای می‌شد؛ ازاین‌رو ممکن است شهر زرنج در چند جای سیستان پدید آمده باشد. سیستان در سال ۱۸۷۲ ، براساس قرارداد گلداسمید بین ایران و افغانستان تقسیم شد.

بامیان

شهر دیگری که در افغانستان اهمیت تاریخی داشته و در زمان کوشانیان و در عصر تمدن یونان و بودائی مرکز مذهبی و سیاسی و اجتماعی مهمی بود، بامیان است.این شهر در زمان حکومت سلسله غوری، مدتی پایتخت شعبه‌ای از سلسله غوری بود. بامیان در دره‌ای عمیق با ارتفاع ۲۵۰۰ متر از سطح دریا قرار دارد و از چهارسو به کوه‌های متعدد و مرتفع محدود است. جداره‌ها و دیواره‌های عمودی کوه‌ها، زمینه مساعدی را برای ساخت مجسمه‌های بودا و حفر سمچ‌ها ایجاد کرده است.

بامیان منطقه‌ای پرآب است. در این شهر رودهای فولادی، سرخ و چند رود دیگر در هم ادغام شده‌اند و رود بامیان را تشکیل می‌دهند؛ سپس در شهر ضحاک، آب دره کالو نیز به آن افزوده می‌شود و از راه دره شکاری به طرف شمال (بغلان و قندوز) روان می‌شود.

بامیان مرکز هزاره‌جات است. هزاره‌جات در دوران قدیم هزارستان و غرجستان و بخش کوهستانی خراسان به نام غور، غرجستان و جبال یاد نامیده می‌شد.

فیروزکوه

در زمان سلسله غوریان، فیروزکوه پایتخت این سلسله ذکر شده است، پادشاهان این سلسله از غور برخاستند. غور سرزمینی کوهستانی است و در گذشته، غورات و غورستان نیز نامیده می‌شد. با سقوط سلسله غوری، فیروزکوه و منطقه کوهستانی غور از رونق افتاد و امروز، جزء ولایات فقیر و عقب‌مانده افغانستان است. اکنون مرکز غور شهر چخچران است. منار جام یادگار سلسله غوری است.

کاپیسا

کاپیسا در دوره کوشانی، مدتی مرکز و پایتخت این سلسله و در عصر تمدن یونان و بودائی، مرکز فعالیت آن بود.

شهرستان‌های (ولسوالی‌های) مهم ولایات افغانستان

کابل: بگرامی، کابل، استالف، شکر دره، پغمان، قره باغ، کلکان، میر بچه‌کرت، چهاردهی، ده سبز، چار آسیاب، خاک جبار، سروبی، فرزه، موسایی ،(Musai) گلدره،کوهدامن.

هرات: انجیل، هرات، کشک، کوهسان (کوهستان)، غوریان، زنده جان، گذره، ادرسکن، پشتون زرغون، کرخ، اوبه، چشت شریف، گلران.

قندهار: ارغستان، معروف، دامان، قندهار، شاه ولی‌کوت (دهله)، خاکریز، غورک، ارغنذاب، دند، میوند، پنجوایی، شیگه، اسپین بولدک، شورابک، ریگ، نیش.

بلخ: دولت‌آباد، شورتپه، چاربولک، چمتال، شولگره، کشنده، چارکنت، دهدادی، مزار شریف، نهرشاهی، مارمول، خلم، کلدار.

ننگرهار: جلال‌آباد، بهسود،کوزکنر، دره نور، حصارک، شیرزاد، خوگیانی، پچیر، آگام، چپرهار، رودات، ده بالا، اچین، نازیان، دور بابا، شینوار، نبی‌کوت، مهمند دره، لعلی پور، گوشته، کامه، سرخ‌رود، نادرشاه کوت، شاهی کوت.

بدخشان: خواهان، درواز، راغ، شهر بزرگ، کشم، فیض‌آباد، جرم، منجان، زیباک، واخان، اشکاشم، بهارک، شغنان، ارگو، درگنجاب، بارکاب، خاش، درایم،کوهستان، کوفاب، شهدا، تگاب، شکایی، یفتل، تشکان، یاران، یاماگن.

بامیان: یکاولنگ، پنجاب، ورس، کهمرد، سیغان، بامیان، شیبر. بادغیس: بالا مرغاب، قلعه‌نو، کشک کهنه، غورماچ، قادس، جوند، مقر.

ارزگان: ترین کرت، دهراود، چوره، خاص ارزگان.

بغلان: پلخمری، برکه، دهانه غوری، بغلان، تاله، برفک، دوشی، خنجان، اندراب، خوست و فرنگ، نهرین، جلگه، فرنگ و غارو، پل ایثار.

پکتیا: دره درنگ، جاجی، چکمنی، دندوپتان، حسن خیل، لجه منگل، سید کرم، گردیز، زرمل (زرمت)، اورمه، شواک ،(shawak) جدران، علی خیل.

خوست: گربز، خوست (متون)، میدان قلعه (Maidan Qala) جاجی میدان، مندوزی، بک(Bak یا باک)، تنی، نری زی.

پکتیکا: شرن،گیان، زیروک، نیکه، سلطانی (سر روضه)، متاخان، اورگون، برمل، سروبی، اومنه، کتواز، جانی خیل، سپیره، وازه خواه، گومل، ادین خیل (دیلا)، اومنه.

پروان: بگرام، سالنگ، کوه صافی، جبل السراج، چاریکار، شینوار، غوربند، شیخ علی، سرخ و پارسا، سیاه‌گرد، آهنگران.

پنجشیر: پنجشیر ۱ (چارقریه)، پنجشیر ۲ (دره هزاره)، پنجشیر ۳ (رخه،کوهستان، آستانه، خاواک،گلبهار).

تخار: چاه آب، طالقان، درقد، خواجه غار، ینگی قلعه، بنگی، اشکمش، ورسج، فرخار، کلفگان، رستاق، بهارک، هزار سموچ، نمک آب، خواجه بهاءالدین، چال، دشت قلعه.

قندوز (کندوز): حضرت امام، قندوز، دشت ارچی، قلعه زال، چار دره، خان‌آباد، علی‌آباد.

جوزجان: قرقین، متگه جک، مردیان ،(Mordian) آقچه، شیبرغان، خانقا، فیض‌آباد، خم آب.

سرپل: کوهستانات، سرپل، سنگ چارک، بلخاب، صیاد، گوسفندی، سوزمه قلعه.

فاریاب: خان چارباغ، میمنه، آغینه بندر، اندخوی، دولت‌آباد، شیرین تکاب، پشتون‌کوت، المار، قیصار، بلچراغ، درزآب، لولاش (کوهستان)، قرغان، قرمقول.

غور: لعل و سر جنگل، چخچران، شهرک، تولک، ساغر، تیوره، پسابند، چارسده، دولتیار.

دایکندی: شهرستان، خدیر (دایکندی)، کجران،گیزاب، آهنگران، نیلی.

زابل: جلدک، شاه جوی، ارغنذاب (سایه‌گز) دای چوپان، شینکی، شمولزایی، میزان، کاکر، کلات (قلات)، شهر صفا، اطغر، میزان.

غزنی: زنه خان، غزنی، خواجه عمری، ناور ،(Nawur) جغتو، جاغوری، سنگ ماشه، ده یک (رامک)، اندر، مالستان، قره باغ، گیرو، ناوه، آب‌بند، گیلان، مقر، شلگر.

سمنگان: آیبک (سمنگان)، کلدار، خلم (تاشقرقان)، حضرت سلطان، روی دو آب (هزار منی)، دره صوف، دو آب شاه پسند.

فراه: خاک سفید، فراه، فارسی، شیندند، سبزوار (جزء هرات محسوب می‌شود)، قله کاه، بالا بلوک، پرچمن، گلستان، سلطان بکوا، دلارام، فراه رود.

کاپیسا: تگاب، محمود راقی، اله سای ،(Alasay) نجراب، درنامه (کوه بند).

هلمند: بست، لشکرگاه، گرشک (ساربان قلعه سابق)، بغران، کجکی، سنگین، موسی قلعه، نوزاد، واشیر، نهر سراج، نادعلی (درویشان)، ناوه بارکزایی، خان‌نشین، دیشو (ده شو).

نیمروز: خاش رود، زرنج، لاش جوین، چخانسور، کنگ، چار برجک، کرکی.

وردک: جلریز، میدان شهر، حصه اول بهسود، مرکز بهسود، دای میرداد، سید آباد، چک وردک، نرخ، گردن دیوال.

لوگر: پل علم، کلنگار، محمد اغه، برکی، چرخ، خوشی، آزره (Azra) خروار.

لغمان: دولت‌شاه، مهترلام، علی شنگ، قرغ‌های، علی نگر، کچ، عزیز خان.

کنر (کنرها): اسد آباد، ناری، اسمار، چپه دره، نرنگ، بدیل، چوکی، نورگل، پیچ، خاص‌کنر، برگ متال، دانگام، شاتان، مروره، سرکانی.

نورستان: باندول، مندول، نورستان، گدوال.

طی دو، سه دهه اخیر، بر تعداد ولایات و شهرستان‌ها افزوده شده و جابه‌جایی‌های زیادی صورت گرفته است و به علت تغییر استان، تعدادی از شهرستان‌ها جابه‌جا شده‌اند. به‌این‌علت انتخابات شورای شهر و روستا نیز تاکنون ۲۰۱۲، برگزار نشده است، افزایش تعداد ولسوالی‌ها سبب شده است که بسیاری از آنها محدوده دقیقی نداشته باشند و انتخابات را با مشکل مواجه سازند.[۶]

نیز نگاه کنید به

سیاست و حکومت روسیه؛ سیاست و حکومت چین؛ سیاست و حکومت کانادا؛ سیاست و حکومت سودان؛ سیاست و حکومت اردن؛ سیاست و حکومت ژاپن؛ سیاست و حکومت کوبا؛ سیاست و حکومت مالی؛ سیاست و حکومت ساحل عاج؛ سیاست و حکومت لبنان؛ سیاست و حکومت مصر؛ سیاست و حکومت فرانسه؛ سیاست و حکومت اسپانیا؛ سیاست و حکومت اوکراین؛ سیاست و حکومت قطر؛ سیاست و حکومت سیرالئون؛ سیاست و حکومت اتیوپی؛ سیاست و حکومت تایلند؛ سیاست و حکومت آرژانتین؛ سیاست و حکومت سوریه؛ سیاست و حکومت سنگال؛ سیاست و حکومت زیمبابوه؛ سیاست و حکومت بنگلادش؛ سیاست و حکومت سریلانکا؛ سیاست و حکومت تونس؛ سیاست و حکومت گرجستان؛ سیاست و حکومت تاجیکستان؛ سیاست و حکومت قزاقستان

کتابشناسی

  1. The Europa (2010). world year Book. P 519
  2. مختارف، احرار (۱۳۸۱). تاریخ عمومی شهر بلخ در قرون وسطی به اهتمام علیرضا خداقلی پور. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص ۷.
  3. بارتولد، و (1358). جغرافیای تاریخی ایران. ترجمه حمزه سردادور. تهران: انتشارات توس، ص ۱۰۶.
  4. فرهنگ، میرمحمد صدیق (1380). افغانستان در پنج قرن اخیر. تهران: انتشارات عرفان، جلد اول، ص ۱۵۳.
  5. میرزا، علیقلی ( اعتضاد السلطنه) (1376). تاریخ وقایع و سوانح افغانستان تصحیح میرهاشم محدث. تهران: انتشارات امیرکبیر، ص ۲۹.
  6. علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 413-437.