زبان و ادبیات تاجیکستان: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''زبان و ادبیات''' '''1-9. معرفی زبان و خط رسمی و زبان­های رایج''' '''1-1-9. زبان''' زبان تاجیکان، مانند ایرانیان و افغانها زبان فارسی است. این زبان به شکل فعلی آن در حدود یک هزار و صد سال پیش در زمان حکومت سامانیان از تأثیر زبان عربی بر زبان فارسی قدیم (پ...» ایجاد کرد)
 
 
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''زبان و ادبیات'''
زبان تاجیکان، مانند ایرانیان و افغان‌ها زبان فارسی است. این زبان به شکل فعلی آن در حدود یک هزار و صد سال پیش در زمان حکومت سامانیان از تأثیر زبان عربی بر زبان فارسی قدیم (پیش از [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]]) به وجود آمد. در [[تاجیکستان]] به آن زبان نیاکان نیز گفته‌اند. به واقع یکی از شاخص­ترین عوامل هویت و همبستگی ملی در تاجیکستان، زبان و ادبیات فارسی است. تاجیکان از معدود اقوامی هستند که توانسته‌اند در طول [[تاریخ تاجیکستان|تاریخ]] زبان خود را (که شاخص‌­ترین رکن هویت آنان است) حفظ کنند. زبان و ادبیات فارسی- تاجیکی میراث گرانقدری است که تاجیکان با چنگ و دندان از آن حراست کرده و آن را سرمایه هویت، عزت و شوکت خود ساخته‌اند<ref>رحمالدین، ولیجان (1376). فقر در تاجیکستان و راه‌های مقابله با آن. مجموعه مقالات برگزیده سمینار «اسلام دورنمای تاجیکستان». کمیته فرهنگی نهضت اسلامی، ص 136.</ref>.


'''1-9. معرفی زبان و خط رسمی و زبان­های رایج'''
با هجوم اقوام ترک به ماوراء­النهر در قرن پنچم میلادی نفوذ ترکان در منطقه آغاز گشت که تا قرون پس از فتح منطقه به دست اعراب [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|مسلمان]] نیز ادامه داشت. با وجود آنکه به دنبال جاگیرشدن ترکان در ماوراء­النهر زبان ترکی به عنوان زبان عامه مردم به سرعت فراگیر شد، لکن زبان فارسی علاوه بر آنکه به عنوان زبان قشر برگزیده و روشنفکر و اهل علم در سراسر ماوراء­النهر گسترش یافت، در بین مردم پامیر و [[تاجیکستان]] که خاستگاه و محل تولد زبان فارسی بود حتی پس از انقراض سامانیان و حاکمیت سلسله‌‌های بزرگ به عنوان زبان عموم مردم باقی ماند.


'''1-1-9. زبان'''
وجه تسمیه تاجیک همان وجه تمایز مردم منطقه از ترکان بوده است. زیرا این مردم یکجانشین غیر صحراگرد که ساکنین اصیل ماوراء­النهر بودند، زودتر از ترکان کوچ‌رو و صحرانشین به وسیله اعرابی که به ماوراء­النهر آمده بودند مسلمان شدند. به همین علت آنان که [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] را نپذیرفتند آنان را «تازیک» یا «تاژیک» نامیدند که اعراب را نیز به همین نام می‌خواندند<ref>رهنما، عبدالله (1376). جایگاه روحانیت در جامعه تاجیکستان. مجموعه مقالات سمینار «اسلام دورنمای تاجیکستان». کمیته فرهنگی نهضت اسلامی تاجیکستان، ص 142.</ref>.


زبان تاجیکان، مانند ایرانیان و افغانها زبان فارسی است. این زبان به شکل فعلی آن در حدود یک هزار و صد سال پیش در زمان حکومت سامانیان از تأثیر زبان عربی بر زبان فارسی قدیم (پیش از اسلام) به وجود آمد. در تاجیکستان به آن زبان نیاکان نیز گفته اند. به واقع یکی از شاخص­ترین عوامل هویت و همبستگی ملی در تاجیکستان، زبان و ادبیات فارسی است. تاجیکان از معدود اقوامی هستند که توانسته اند در طول تاریخ زبان خود را (که شاخص­ترین رکن هویت آنان است) حفظ کنند. زبان و ادبیات فارسی- تاجیکی میراث گرانقدری است که تاجیکان با چنگ و دندان از آن حراست کرده و آن را سرمایه هویت، عزت و شوکت خود ساخته اند(رحم­الدین، 1376: 163).
زبان مردم تاجیک فارسی دری است. گفته شده است که وجه تسمیه این زبان انتساب آن به دربار ساسانی است. برخی نیز آن را برگرفته از «دره» دانسته‌اند و یا برگرفته از «در» به معنای «جای». فارسی دری، زبان خراسان بزرگ و ماوراء­النهر بوده است که در طول بیش از هزار سال زبان شعر و ادب منطقه آسیای مرکزی محسوب می‌گردید.<ref>روا، الویه (1375). بحران هویت ملی در تاجیکستان. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 15. ص 99.</ref>.


با هجوم اقوام ترک به ماوراء­النهر در قرن پنچم میلادی نفوذ ترکان در منطقه آغاز گشت که تا قرون پس از فتح منطقه به دست اعراب مسلمان نیز ادامه داشت. با وجود آنکه به دنبال جاگیرشدن ترکان در ماوراء­النهر زبان ترکی به عنوان زبان عامه مردم به سرعت فراگیر شد، لکن زبان فارسی علاوه بر آنکه به عنوان زبان قشر برگزیده و روشنفکر و اهل علم در سراسر ماوراء­النهر گسترش یافت، در بین مردم پامیر و تاجیکستان که خاستگاه و محل تولد زبان فارسی بود حتی پس از انقراض سامانیان و حاکمیت سلسله های بزرگ به عنوان زبان عموم مردم باقی ماند.
چهار گویش مختلف از این [[زبان در تاجیکستان]] وجود دارد. گویش شمالی در سمرقند، بخارا، فرغانه شرقی و غربی، اوراتپه و پنج­کنت؛ گویش مرکزی در زرافشان، رشتا و سوخ؛ گویش جنوبی در بدخشان، شمال و جنوب کولاب و قره­تگین؛ گویش جنوب شرقی (گروه درواز)<ref>روبین، بارنیت (1375). دلایل و عواقب جنگ داخلی تاجیکستان. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 15. ص 83.</ref>. زبان رسمی کشور و نیز زبان تدریس در اکثر [[مدارس تاجیکستان]] همین زبان است. به علت پیشینه هفتاد ساله اتحاد جماهیر شوروی سابق زبان علمی و فنی و دانشگاهی [[زبان روسی]] بوده است و به تدریج با زبان فارسی جایگزین می‌شود. برنامه‌‌های [[رادیو در تاجیکستان|رادیو]] و [[تلویزیون در تاجیکستان|تلویزیون]] تاجیکستان نیز به فارسی تاجیکی است<ref name=":0">[[تاجیکستان]] (1387). تهران: [https://www.ipis.ir/ دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه]، ص 31.</ref>.
[[پرونده:الفبای تاجیکستان.jpg|بندانگشتی|الفبای تاجیکستان (1403). برگرفته از سایت پرشین تاجیک، قابل بازیابی از http://persian-tajik.ir/learncyrilic.aspx]]


وجه تسمیه تاجیک همان وجه تمایز مردم منطقه از ترکان بوده است. زیرا این مردم یکجانشین غیر صحراگرد که ساکنین اصیل ماوراء­النهر بودند، زودتر از ترکان کوچرو و صحرانشین به وسیله اعرابی که به ماوراء­النهر آمده بودند مسلمان شدند. به همین علت آنان که اسلام را نپذیرفتند آنان را «تازیک» یا «تاژیک» نامیدند که اعراب را نیز به همین نان می خواندند(رهنما، 1376: 142).
==== [[خط رسمی تاجیکستان|خط رسمی]] ====
دستور خط تاجیکان تا سال 1930 عربی بود. در آن سال به لاتین تبدیل شد. در سال 1940 یک بار دیگر [[خط رسمی تاجیکستان]] تغییر کرد و به روسی تبدیل شد. پس از استقلال [[تاجیکستان]]، قانون تغییر خط به عربی (تاجیکی) به تصویب رسید و تا سال 1996 برای انجام این کار مهلت تعیین شد. به علل گوناگون وقوع جنگ داخلی و مشکلات اجرایی، جایگزینی [[خط رسمی تاجیکستان]] به تعویق افتاد<ref name=":0" />. در واقع دو مرحله تغییر الفبا، از الفبای عربی ‌یا اسلامی یا فارسی و یا به تعبیر جالب تاجیکان «الفبای‌نیاکان»، به لاتین (1308 ش./1929م.) و از لاتین به سیرلیک (1319ش./ 1940م.)، و همچنین تبعات حاصل از تسلط روسیه‌ی تزاری بر بخش بزرگی از ماوراءالنهر که «ترکستان [[روسیه]]» (1285ه.ق/1868 م.) نامیده شد و نفوذ در بخش به ظاهر مستقل باقیمانده، یعنی امارت مفلوک بخارا و مهم‌تر از همه، چیرگی نهایی نظام شوروی بر آسیای مرکزی (1303 ش. / 1924 م.) که منجر به از میان رفتن یا استحاله‌ی نخبگان علمی و فرهنگی قدیم و دگرگونی لوازم نخبگی‌ علمی و فرهنگی در عصر هژمونی امپراطوری سرخ گردید، زبان و ادبیات فارسی را که در کوران تحولات [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی‌]]، [[جامعه تاجیکستان|اجتماعی]] و [[سیاست و حکومت تاجیکستان|سیاسی]] تحولات این دوران ماوراء‌النهر بر اثر سیاست‌‌های پانتورانیسم در آسیای مرکزی، رو به ضعف رفته بود، در خاستگاه خود (ماوراءالنهر خاستگاه زبان فارسی جدید یا دری) در فترت فرو برد.  


زبان مردم تاجیک فارسی دری است. گفته شده است که وجه تسمیه این زبان انتساب آن به دربار ساسانی است. برخی نیز آن را برگرفته از «دره» دانسته اند و یا برگرفته از «در» به معنای «جای». فارسی دری، زبان
برتری جناح ازبک و ترک‌گرا در نظام جدید از سویی و همچنین سیاست مدیران روسی نظام جدید به بها دادن به زبان‌‌هایی بی‌پیوند با همسایگان بزرگ و مهم چون ایران و [[افغانستان]] و مهم‌تر از آن، فاقد پشتوانه‌ی بزرگ ادبیات مکتوب، یعنی زبان‌‌های ازبکی، ترکمنی، قرقیزی، قزاقی که اگرچه در خانواده‌ی زبان‌‌های ترکی قرار می‌گیرند، بر انزوای زبان و ادبیات فارسی در موطن آن افزود. مجموعه‌ی این عوامل، فرایندی را پدید آورد که زبان فارسی در ماوراءالنهر، از سیر طبیعی بازماند و از نشاط و بالندگی افتاد. ساختار و قواعد زبان فارسی امروزین ماوراءالنهر، از جمله در [[تاجیکستان]] - که مهم‌ترین مؤلفه‌ی هویت ملی آن به شمار می‌آید- ضعیف و در تعابیر و اصطلاحات فقیر است.


خراسان بزرگ و ماوراء­النهر بوده است که در طول بیش از هزار سال زبان شعر و ادب منطقه آسیای مرکزی محسوب می گردید.(روا، 1375: 99).
البته در [[تاجیکستان]]، خواست ملی و اراده‌ی حاکمیت بر ارتقاء زبان و ادبیات فارسی تاجیکی به عنوان زبان نخست در همه‌ی سطوح [[نظام آموزش، تحقیقات و فناوری تاجیکستان|آموزشی]]، علمی، فرهنگی و دیوانی یا اداری، تعلق دارد. لیکن آسیب‌زدایی دهه‌‌های فترت زبان فارسی در این سرزمین، آسان نیست. به خصوص که این آسیب‌­زدایی مبتنی بر آسیب‌شناسی درست نباشد.  
 
چهار گویش مختلف از این زبان در تاجیکستان وجود دارد. گویش شمالی در سمرقند، بخارا، فرغانه شرقی و غربی، اوراتپه و پنج­کنت؛ گویش مرکزی در زرافشان، رشتا و سوخ؛ گویش جنوبی در بدخشان، شمال و جنوب کولاب و قره­تگین؛ گویش جنوب شرقی(گروه درواز)(روبین، 1375: 83). زبان رسمی کشور و نیز زبان تدریس در اکثر مدارس تاجیکستان همین زبان است. به علت پیشینه هفتاد ساله اتحاد جماهیر شوروی سابق زبان علمی و فنی و دانشگاهی زبان روسی بوده است و به تدریج با زبان فارسی جایگزین می شود. برنامه های رادیو و تلویزیون تاجیکستان نیز به فارسی تاجیکی است(تاجیکستان، 1387: 31).
 
'''2-1-9. خط رسمی'''
 
دستور خط تاجیکان تا سال 1930 عربی بود. در آن سال به لاتین تبدیل شد. در سال 1940 یکبار دیگر خط رسمی تاجیکستان تغییر کرد و به روسی تبدیل شد. پس از استقلال تاجیکستان، قانون تغییر خط به عربی (تاجیکی) به تصویب رسید و تا سال 1996 برای انجام این کار مهلت تعیین شد. به علل گوناگون وقوع جنگ داخلی و مشکلات اجرایی، جایگزینی خط رسمی تاجیکستان به تعویق افتاد(تاجیکستان، 1387: 31). در واقع دو مرحله تغییر الفبا، از الفبای عربی ‌یا اسلامی یا فارسی و یا به تعبیر جالب تاجیکان «الفبای‌نیاکان»، به لاتین (1308 ش./1929م.) و از لاتین به سیرلیک (1319ش./ 1940م.)، و هم‌چنین تبعات حاصل از تسلط روسیه‌ی تزاری بر بخش بزرگی از ماوراءالنهر که «ترکستان روسیه»(1285ه.ق/1868 م.) نامیده شد و نفوذ در بخش به ظاهر مستقل باقیمانده، یعنی امارت مفلوک بخارا و مهم‌تر از همه، چیرگی نهایی نظام شوروی بر آسیای مرکزی(1303 ش. / 1924 م.) که منجر به از میان رفتن یا استحاله‌ی نخبگان علمی و فرهنگی قدیم و دگرگونی لوازم نخبگی‌ علمی و فرهنگی در عصر هژمونی امپراطوری سرخ گردید، زبان و ادبیات فارسی را که در کوران تحولات فرهنگی‌، اجتماعی و سیاسی تحولات این دوران ماوراء‌النهر بر اثر سیاست های پان‌تورانیسم در آسیای مرکزی، رو به ضعف رفته بود، در خاستگاه خود (ماوراءالنهر خاستگاه زبان فارسی جدید یا دری) در فترت فرو برد.
 
برتری جناح ازبک و ترک‌گرا در نظام جدید از سویی و هم‌چنین سیاست مدیران روسی نظام جدید به بها دادن به زبان‌هایی بی پیوند با همسایگان بزرگ و مهم چون ایران و افغانستان و مهم‌تر از آن، فاقد پشتوانه‌ی بزرگ ادبیات مکتوب، یعنی زبان‌های ازبکی، ترکمنی، قرقیزی، قزاقی که اگرچه در خانواده‌ی زبان‌های ترکی قرار می‌گیرند، بر انزوای زبان و ادبیات فارسی در موطن آن افزود. مجموعه‌ی این عوامل، فرایندی را پدید آورد که زبان فارسی در ماوراءالنهر، از سیر طبیعی بازماند و از نشاط و بالندگی افتاد. ساختار و قواعد زبان فارسی امروزین ماوراءالنهر، از جمله در تاجیکستان - که مهم‌ترین مؤلفه‌ی هویت ملی آن به شمار می‌آید- ضعیف و در تعابیر و اصطلاحات فقیر است.
 
البته در تاجیکستان، خواست ملی و اراده‌ی حاکمیت بر ارتقاء زبان و ادبیات فارسی تاجیکی به عنوان زبان نخست در همه‌ی سطوح آموزشی، علمی، فرهنگی و دیوانی یا اداری، تعلق دارد. لیکن آسیب زدایی دهه‌های فترت زبان فارسی در این سرزمین، آسان نیست. به خصوص که این آسیب­زدایی مبتنی بر آسیب شناسی درست نباشد.  


بی‌تردید تجدید حیات زبان و ادبیات فارسی در ماوراءالنهر و انطباق آن با مطالبات زمانه، در پیوند هرچه سریع‌تر این دریاچه به دریای خروشان زبان و ادبیات فارسی در بیرون از این سرزمین است. و تنها راه این پیوند، احیای الفبای فارسی در این سرزمین است.
بی‌تردید تجدید حیات زبان و ادبیات فارسی در ماوراءالنهر و انطباق آن با مطالبات زمانه، در پیوند هرچه سریع‌تر این دریاچه به دریای خروشان زبان و ادبیات فارسی در بیرون از این سرزمین است. و تنها راه این پیوند، احیای الفبای فارسی در این سرزمین است.


با توجه به رسمیت­یافتن زبان فارسی تاجیکی در تاجیکستان و جایگزینی آن با زبان روسی در غالب سطوح آموزش - به ویژه تحصیلات ابتدایی و متوسطه- و تنزل سواد روسی در این کشور، تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی - همان گونه که غالب اندیشمندان تاجیک نیز اذعان دارند- تنها مسیری است که از تبدیل محیط علمی و فرهنگی تاجیکستان به مرداب، جلوگیری می‌نماید.
با توجه به رسمیت­ یافتن زبان فارسی تاجیکی در [[تاجیکستان]] و جایگزینی آن با [[زبان روسی]] در غالب سطوح [[نظام آموزش، تحقیقات و فناوری تاجیکستان|آموزش]] - به ویژه تحصیلات ابتدایی و متوسطه- و تنزل سواد روسی در این کشور، تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی - همان گونه که غالب اندیشمندان تاجیک نیز اذعان دارند- تنها مسیری است که از تبدیل محیط علمی و فرهنگی [[تاجیکستان]] به مرداب، جلوگیری می‌نماید.
 
به عبارتی دیگر، بالندگی علمی و فرهنگی تاجیکستان یا می‌بایست با وصل به دریای فارسی‌زبانان جهان با تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی صورت پذیرد یا با تجدید دوباره‌ی زبان و ادبیات روسی و جایگزینی آن با زبان فارسی تاجیکی.
 
نظر به جایگاه زبان فارسی (فارسی تاجیکی) در تاجیکستان، به عنوان اصل بنیادین هویت ملی تاجیکان که تلاش برای احیای آن به پیش از استقلال تاجیکستان باز‌می‌گردد ( اعلان زبان تاجیکی به عنوان زبان رسمی در سال 1368 ش./ 1989م.)، احیای مجدد زبان روسی در تاجیکستان اگر هم رویایی شیرین برای روسیه و روس‌فیل‌های تاجیک باشد، جزء خیالی خام نمی‌نماید.
 
بنابراین تغییر الفبای سیریلیک به الفبای فارسی‌زبانان جهان، برای نشاط­ علمی، فرهنگی، آموزشی و پژوهشی تاجیکستان امری است محتوم. این واقعیت علاوه بر غالب اندیشمندان تاجیک، بر بسیاری از زمامداران حکومت تاجیکستان نیز پوشیده نیست. لیکن سیری که در سال‌های اخیر برای احیای الفبای نیاکان در تاجیکستان پی­گرفته می‌شود، به هیچ­روی تأمین‌کننده‌ی لوازم تغییر الفبا حتی در بلندترین مدت نیز نمی‌باشد.
 
به نظر می‌آید مهم‌ترین عوامل از میان عوامل متعدد درونی و بیرونی که می‌توان برای وضعیت کنونی الفبا در تاجیکستان برشمرد، در دو دستۀ عمده می‌توان طبقه‌بندی نمود.
 
1- فقدان اراده‌ی جازم حاکمیت و اجماع نخبگان سیاسی، علمی و فرهنگی بر تغییر الفبا از سیرلیک به فارسی.
 
2- تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی در فرایندی بلندمدت، با برنامه ریزی­های دقیق علمی- فرهنگی  و اجتماعی، هزینه‌ی مالی بسیار سنگینی را طلب می‌کند. بنیه‌ی اقتصادی، علمی - فرهنگی و اجتماعی تاجیکستان، به تنهایی و به‌ویژه در حال حاضر، قابل به تحمل این بار نیست.
 
مهمترین مخالفان بازگشت به خط قدیم، گروهی از تکنوکرات­ها بوده­اند. آنان استدلال می­کنند که با تغییر خط مردم در ابعاد گسترده­ای باسواد گردیده­اند و ضمناً زبان علمی کشور، زبان روسی است و اکنون اگر خط و زبان روسی رها شود تاجیکستان از نظر علمی نخواهد نتوانست با زمان پیشرفت کند. برخی از آنان کوشش کردند تا مانع اجرای قانون تغییر زبان گردند و حتی طرح شناسایی زبان روسی را به عنوان زبان دوم در هیأت دولت مطرح کردند. اما این تلاش به نتیجه نرسید. مردم تاجیکستان به «خط و زبان نیاکان» اهمیت خاص می­دهند و برای آن احترام خاص قائل­اند. اما واقعیت آن است که تغییر خط و زبان رسمی کشور از زبان روسی به فارسی برنامه­ریزی، بودجه و عزم و اراده­ای قوی از جانب دولت می­طلبد و به زمان نیاز دارد. واقعیات سیاسی امروز تاجیکستان هنوز این امکان را فراهم نیاورده است(تاجیکستان، 1387: 32 - 31).
 
 
'''2-9. تاریخ ادبیات و سبک های ادبی'''
 
«گفتم زكجايي تو، تسخر زد و گفتا من                                       نيميم ز تركستان، نيميم ز فرغانه»
 
'''(مولوی)'''
 
ادبیات جایگاه منحصر به فردی در میان ملت تاجیک دارد. زندگی تاجیک­ها بدون شعر پارسی مفهوم ندارد. شعرای بزرگی چون مولوی، حافظ، سعدی، بیدل، خیام و فردوسی برای عموم مردم شناخته شده است(ژیبیسین­گل، 1376: 53). همین آشنایی نزدیک با بزرگان ادبیات ایران باعث گردیده است که تاجیک­ها علیرغم جدایی فیزیکی از پیکره سرزمین ایران، میراث گرانب­های ایران را پاس بدارند. هجوم­های بسیار و حملات ویرانگر مهاجمین نتوانسته است، فرهنگ تاجیکها را تخریب نماید. شعر و ادب دیرین این دو منطقه با هم درآمیخته و تأثیر عمیقی بر یکدیگر نهاده است. اکنون نگاهی به تاریخ ادبیات و سبک­های ادبی در این دیار کهن خواهیم داشت.
 
زبان فارسی، تا دیرگاهی زبان رسمی و درباری سرزمین پهناور ایران، هند و عثمانی بوده است که بسیاری از آثار ارزشمند فارسی در سرزمین­هایی غیر از ایران امروزی، در هند، آسیای مرکزی، ترکیه و غیره تألیف شده اند. ادبیات تاجیکی در واقع، بخشی از ادبیات فارسی است. با جدایی این سرزمین­ها از ایران، زبان فارسی و بویژه شعر گرفتار سرنوشت­هایی متفاوت شده­اند. ماوراء­النهر جزئی از خراسان بزرگ است، به مدت 5 قرن بزرگترین مهد تمدن اسلامی ایران و مرکز حکومت­های ایران بوده است(رحمان­اف، 2010: 352).
 
وضعیت سیاسی آسیای مرکزی در ابتدای قرن نهم میلادی برای رشد و بالندگی ادبیات نوین مکتوب تاجیک که بر اساس آثار شفاهی مردم قرار گرفته بود، شرایط مساعدی فرآهم آورد، ولی این شرایط ثمره­های خود را در عهد سامانیان بخشید. بنا بر همین است که دوره­ی سامانیان، دوره­ی پیدایش ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی محسوب می­شود.
 
در عین حال زمان سامانیان هم دوره­ی به وجود آمدن ادبیات نوین تاجیک و فارسی، و هم دوره­ی ظهور و شکوفایی این ادبیات می­باشد. مدت­ها قبل از تشکیل دولت سامانیان، تاجیکان با زبان مادری خود آثار بدیعی شفاهی تولید می­کردند. چنین امر واقعی که در کل دوره­ی حکمرانی عرب­ها، آثار ادبی قبل از اسلام از بین نرفتند و مردم سیماهای بدیع و سوژه­های باستانی را نگه داشتند. یکی از دلایل شکوفایی آن نسبت به قرن نهم میلادی مقدم بودن تاریخ ادبیات تاجیک می­باشد.
 
در زمان سامانیان علاوه بر رشد و پیشرفت ادبیات تاجیکی زبان (دری)، ادبیات عربی زبان نیز رونق یافت. بنیان­گذاران این نوع ادبیات در ماوراءالنهر بیشتر آن تاجیکانی بودند که با دایره های رسمی مناسبت داشتند و غیر از زبان مادری خود، زبان عربی را هم خوب می دانستند. این دوره در تاریخ پیشرفت ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی در قرون وسطی یکی از مهمترین دوره­ها محسوب می شوند. سامانیان از آن رو شاعران را به دربار خود جمع می کردند که به وسیله آنها شهرت خود را بیشتر گسترش دهند. از سوی دیگر سعی و کوشش در جهت کسب شهرت، همچنین تنگی معیشت، شعرا و نویسندگان را مجبور می نمود که به دربار این و یا آن حاکم رو آورند. در ادبیات دوره­ی سامانیان هم مانند ادبیات قرنهای بعدی زمان فئودالی دو تمایل را خاطر نشان باید کرد؛ یکی تمایل مردمی، دیگری تمایل فئودالی(اشرافی). طبیعی است که توجه ما را در اینجا اساساً نویسندگانی به خود جلب می کنند که در آثار آنها تمایل های مردمی برتری دارند. بنیادگذار نظم کلاسیک تاجیک و فارسی «رودکی» است. ابوعبدالله جعفر رودکی در اواخر قرن نهم میلادی در قریحه­ی پنج رود (حوالی پنجکنت) در خانواده­ای دهقان تولد یافت. رودکی در اوان جوانی از برکت آوازخوش، استعداد شاعری و مهارت چنگ­نوازی خود شهرت زیادی پیدا کرده بود. به این واسطه، وی از جانب نصردوم بن احمد سامانی (943- 914 م) به دربار کشیده شد و قسمت حیاتی عمر او در دربار گذشت. او نه فقط استاد شعر، در عین حال آوازخوان و مطرب زبردستی نیز محسوب می شد. رودکی مربی و مواظب شعرای نوقلم بود که این آبرو و اعتبار او را بازهم بیشتر می­کرد. با وجود این، رودکی در ایام پیری خود دچار بسیار محرومیت­ها گردید. در سال 937 .م حامی و دوست نزدیک او بلعمی را که نخست وزیر نصردوم بود، از کار برکنار کردند. شاعر کهن سال نابینا، به گناه دوست خود ابوالفضل بلعمی از دربار رانده شده و به زادگاه خود برگشت. رودکی پس از گذشت سالها از این واقعه سپس در سال 941 میلادی(یا 952 .م) در روستای خود پنج­رود وفات کرد. از آثار رودکی تاکنون بیشتر از دوهزار بیت برجای مانده است. اشعار او در غالب مرثیه، قطعه، رباعی، غزل و مثنوی سروده شده اند.
 
رودکی از جمله قصیده­سرایان معمول دربار بود. قصاید او با وصف منظره­های طبیعت، سرور زندگی و عشق شروع می گردیدند؛ بخش مقدمه این اشعار، جذاب­ترین قسمت قصاید وی را فرآهم می­آوردند. در یک نگاه کلی می توان گفت که اشعار رودکی از مضامین دینی کاملاً خالی بوده، در اکثر آنها اندیشه­های عمیق فلسفی نهفته­اند. چنانکه بهترین ابیات او را راجع به گردش دایمی مواد و مبارزه­ی نو و کهنه، مثال برجسته­ی همین نوع اشعار است. در قصیده «شکایت» از پیری شاعر، علت فرارسیدن پیری را پرسید، خود در جواب آن می­گوید جهان همیشه چو چشمی­ست گرد و گردان است/ همیشه تا بود آیینش گردگردان بود/ همان که درمان باشد، به جای درد شود/ و باز درد همان کز نخست درمان بود/ کهن کند به زمانی همان کجا نو بود/ و نو کند به زمانی همان که خلقان بود/ بسا شکسته بیابان که باغ خرم بود/ و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود.
 
رودکی در اشعار خود خرد و دانش، نیکوکاری و دلیری را ترنم کرده، مردم را به نهراسیدن از سختی های روزگار و با پایمردی برطرف کردن آنها دعوت می نماید. او با آثار خود پایه های نظم تاجیک و فارسی را استوار نموده و انواع سبک­های شعر را متداول می­نماید. در اشعار او تقریباً عروض و ترتیب تمثال­ها به خود شکل معین می­گیرند. اشعار رودکی سرمشق شعرای تاجیک در دوران بعدی گردید. رودکی به درستی بنیادگذار نظم کلاسیک شناخته شده؛ نظمی که در قرن­های دهم و یازدهم میلادی در تاجیکان و فارس­ها انتشاریافته، شعرایی چون فردوسی، خیام، سعدی، حافظ و جامی را به عرصه­ی وجود آورد.
 
از دیگر شاعران این دوره می­توان به ابوالحسن شهیدبلخی اشاره کرد. شهید بلخی در روستای جهیدانک بلخ تولدیافته است. راجع به حیات او نیز اطلاعات کمی وجود دارد. از منابع فقط همین را می­توان دانست که شهید یکی از بهترین شعرای دربار نصردوم بن احمد سامانی و نزدیک­ترین شاگرد رودکی محسوب می­شد. شهید بلخی نه تنها شاعر، در عین حال یکی از علمای پیش­قدم دوره­ی سامانیان بود. شهید پیش از رودکی وفات کرد. شاعر کهن­سال در فوت شاگرد عزیز خود مرثیه­ی جان­سوزی دارد.
 
شاعر دیگر این دوره ابوشکور بلخی است. ابوشکور بلخی در سال 915 میلادی تولد یافت. در عهد سلطنت نوح بن نصر سامانی (954 - 943.م) او را به دربار کشیدند. نام او با مثنوی «آفرین­نامه» که در سال 944 میلادی نوشت، شهرت پیدا کرد. از این مثنوی فقط بعضی قسمت­های پراکنده به دست ما رسیده است. ظاهراً این نخستین داستان پند و اخلاقی ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی محسوب می­شود. علاوه بر این، ابوشکور باز دو مثنوی تألیف کرده که از آنها چیزی باقی نمانده است. او به سبک رباعی شعر می­سرود.
 
رابعه­ی بلخی نخستین شاعره­ی دری­زبان است که در این دوره می­زیست. در چندی از تذکره ها اشعار عاشقانه­ی پراحساس و هنرمندانه­ی وی ذکر شده است. قصه­ی عشق رابعه و غلام جوان که در قرن سیزدهم فریدالدین عطار به رشته­ی تحریر درآمده، با نام همین شاعره مرتبط می­باشد. رابعه هم زمان رودکی بوده و برای اشعار او ارزش زیادی قایل بوده است.
 
ابومنصور محمدبن احمد دقیقی (وفات 977.م) از دیگر شاعرانی است که هنوز تاریخ تولد او معلوم نگردیده است. بعضی او را از توس (در خراسان)، بعضی از سمرقند و یا بخارا می­دانند. در هر صورت وی تمام عمر خود را در مااوراء­النهر به سر برده است. دقیقی فعالیت خود را در دربار حاکم ولایت چغانیان که در آن زمان یکی از آبادترین محلات دولت سامانیان محسوب می­شد، شروع کرد. شهرت هنروری دقیقی تا درجه­ای رسید که در یک مدت کوتاه به بخارا، به دربار سامانیان دعوت شد. در آن زمان گردآوردن افسانه و روایت­های باستانی مورد توجه دایره­های حکمران قرار گرفته بود. با داستان­ها و افسانه­های قهرمانی زمانهای گذشته آشنا کردن مردم برای متحد گردیدن آنها در مبارزه برای تشکیل دولت مستقل اهمیت فراوانی داشت. بنابراین سامانیان به جمع­ نمودن نقل و روایت­های باستانی قهرمانی- اساطیری چه از منابع تاریخی پهلوی، چه عربی و خصوصاً زبان موبدان توجه خاصی نشان می­دادند.
 
شاهنامه­ی ابومنصوری نیز به همین مناسبت به وجود آمده بود. امیرنوح دوم سامانی (977 - 976.م) به دقیقی دستور داد که این شاهنامه را به رشته­ی نظم بکشد. ولی عمر شاعر برای انجام دادن این مهم کفایت نکرد. در سال 977 میلادی او در یک شب بزم، به دست غلام خود کشته شد. هزار بیت دقیقی که در آن مبارزه­ی بین گشتاسب (ویشتاسپ) و ارجاسپ را به تصویر کشیده بود، به وسیله­ی فردوسی به شاهنامه اضافه گردید.
 
بزرگترین شاعر آن زمان حکیم ابوالقاسم فردوسی بین سال­های 934 و 941 میلادی در قریحه­ی باژ حوالی توس از خانواده­ی اعیان متوسط­حال متولد شد. فردوسی در 35 سالگی، پس از آنکه به بخارا و دیگر شهرها سفرکرده، به علاوه­ی شاهنامه­ی ابومنصوری، راجع به تاریخ گذشته­ی ایران معلومات مفصل جمع­آورده و به تنظیم حماسه­ی خود یعنی شاهنامه همت گمارد. در این زمان دولت سامانیان هنوز در اوج اقتدار بود. فردوسی نشان دادن گذشته­ی پر از قهرمانی مردم ایران­زمین و بیدار نمودن احساسات وطن دوستی را وظیفه­ی اصلی حماسه­ی خود می­دانست. او بهترین ایام عمر خود را صرف این اثر گرانبها نمود. چنانکه خود می­گوید در این راه پیر شد ولی همچنان می­سرود. من از شصت و شش سست گشتم چو مست/ به جای عنانم عصا شد به دست/ رخ لاله­گون گشته بر سان کاه/ چو کافور شد رنگ موی سیاه/ ز پیری خم آورد بالای راست/ هم از نرگسان روشنایی بکاست.
 
بالاخره شاعر وظیفه­ی خویش را در دوره­ی پیری، بعد از زحمت و تلاش مستمر چندساله، در سال 994 میلادی انجام داد و از صدهزار مصراع یک اثر جاودانه­ی جهان­شمول پدید آورد. ولی از روزی که فردوسی به تألیف این اثر کمر بسته بود، مدت مدیدی سپری شد. در این وقت دولت سامانیان از پا افتاده، از حامیان شاعر کسی باقی نمانده بود. آنگونه که فردوسی با مصلحت یکی از آدمان خیراندیش «شاهنامه» را به سلطان محمود غزنوی که به حکومت رسیده بود، تقدیم نمود. اما سلطان محمود این تحفه­ی شاعر را رد کرد.
 
شاهنامه فردوسی از جهت ارزش بدیعی خویش در ردیف نمایان­ترین اثرهای حماسی ادبیات جهان قرار گرفته است. شاعر بزرگ، باقی عمر خویش را در فقر و محرومیت به سر برده، در سال 1020 میلادی در توس وفات کرد. نام فردوسی جاوید بماند. سخنان وی خطاب به محمود غزنوی گواه این گفته­ی برحق اوست. بناهای آباد گردد خراب/ ز باران و از تابش آفتاب/ پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیاید گزند/ بدین نامه گر عمرها بگذرد/ بخواند هر آن کس که دارد خرد(غفوروف، 1377: 597 - 589).
 
همان­طور که گفته شد، از سدة دهم ادبیات فارسی با گذشت زمان یکپارچگی خود را در ایران و ماوراءالنهر از دست داد و در هر یک دارای ویژگی­هایی شد(دایره­المعارف ادبیات و هنر تاجیک،1367: 82) در قرن­های دوازدهم و سیزدهم، آسیای میانه به سه قلمرو سیاسی بخارا و خوقند و خوارزم تقسیم شد و محیط ادبی نیز در سه حوزه متمرکز شد. به علت اختلاف­های دایمی میان خان­نشین­های این مناطق، محافل ادبی قادر به برقراری روابط نبودند. علاوه بر این سه مرکز عمده، در خجند و حصار و بدخشان و جاهای دیگر نیز شاعران به فارسیِ تاجیکی شعر می­گفتند. در قلمرو امارت بخارا، ادبیات به طور کلی به فارسی تاجیکی بود و در خوقند و خوارزم بیشتر شاعران به دو زبان متداول ترکی ازبکی و فارسی تاجیکی شعر می­سرودند، اما در آثار برخی شاعران، نظیر شیرمحمد اکمل(متوفی1236/1821)، محمود مخمور(متوفی1260/1844)، میرزاشمس­الدین ­داعی(متوفی 1303/ 1886) و محمدشریف­ گلخنی(1362ش / 1983)، شعرهای ترکی کمتر به چشم می­خورد(دانشنامة ادب فارسی، 1375: 73).
 
در 1285/1868، روسیة تزاری قلمرو امارت بخارا را تصرف کرد(غفوروف،1377: 994). این حادثه باعث ایجاد ارتباط، هرچند اندک، میان بخارا و دیگر سرزمین­های روسیه و به تبع آن اروپا گردید و موجب پدیدآمدن تحولاتی در حیات فرهنگی و اجتماعی آنان شد(غفوروف،1377: 1127). احمد مخدوم دانش، سخنور و متفکر تاجیک، سه بار همراه هیأت سفیران به روسیه سفر کرد و جنبش روشنفکری و اصلاح طلبی را به راه انداخت و بنیان­گذار «نهضت معارف­پروری» (جنبش روشنفکری مذهبی در آسیای مرکزی) شد (دایرة­المعارف ادبیات و هنر تاجیک، 1367: 411 - 412). عیسی مخدوم (1242- 1315/ 1826-1887)، قاری رحمت­اللّه واضح(1233- 1312/ 1817-1894)، شاهین بخارایی و عبدالقادر سودا (1239- 1301/ 1823-1873) که از همفکران دانش بودند، در آثار منظوم و منثور خویش به موضوع­های مهم اجتماعی و فرهنگی پرداختند و از روش­های ادارة حکومت، رشوه­خواری، خرافات­پرستی و شیوه­های عقب­ماندة آموزش و تدریس بشدت انتقاد کردند(غفوروف، 1377: 1128- 1129). واضح و میرزاسراج حکیم (1295- 1333/ 1877-1914) به ایران سفر کردند و با اهل علم و ادب آشنا شدند که بر نوشته­ها و سروده­های آنها تأثیر گذاشت(دایرة­المعارف ادبیات و هنر تاجیک، 1367: ج 4، 413).
 
از ویژگی­های ادبیات سدة سیزدهم/ چهاردهم و ابتدای سدة نوزدهم/ بیستم، رواج تذکرة­نویسی با ذکر حوادث مهم سیاسی و اجتماعی بود. از تذکره­های مهم آن دوره می­توان به اینها اشاره کرد. تذکار اشعار صدرضیاء، تذکرة الشعرای حاجی عبدالعظیم شرعی(متوفی 1308/ 1890).(دایرة المعارف ادبیات و هنر تاجیک، 1367: ج 7، 229)، تحفة الاحباب فی تذکرة الاصحاب قاری رحمت اللّه واضح ، افضل التذکار فی ذکر الشعرا و الاشعار افضل مخدوم پیرمستی(متوفی 1334/ 1915)، تذکرة الشعرای ملاحاجی نعمت اللّه بن قاضی شرف الدین محترم(متوفی 1339/ 1920)، تذکرة الشعراء المتأخرین عبداللّه خواجة عبدی(متوفی 1301ش / 1922)، مجموعة الشعرای فضلی نمنگانی(سدة سیزدهم / نوزدهم). این تذکره­ها اگرچه مطالب ضدیکدیگر دارند، برای تحقیق و بررسی احوال اجتماعی و محیط فرهنگی آن روزگار مفیدند(دانشنامة ادب فارسی، 1375: ج 1، 74).
 
از آغاز قرن چهاردهم / بیستم، نشریه­هایی مانند چهره نما، سراج الاخبار، ملانصرالدین، حبل المتین، وقت و شورا که در کشورهای گوناگون منتشر می­شد، در بخارا وارد و موجب بیداری و آگاهی خوانندگان شد. به پیروی از آنها، اهل قلم آسیای مرکزی نیز نشریه هایی چون بخارای شریف، نخستین روزنامة بخارا که به فارسی تاجیکی بود، سمرقند، آیینه، صدای فرغانه و صدای ترکستان را منتشر کردند(مسلمانیان قبادیانی، 1376 : 116). همچنین در ابتدای این قرن، در قلمرو بخارا به دنبال تلاشهای معارف پروران، نهضت تجددگرایان ظهور کرد که با نامهای بخاراییان جوان و جدیدها مشهور است. روشنفکرانی که اغلب نیز مذهبی بودند، در قالب شعر، داستان، سفرنامه، خبر و مقاله، کتاب­های درسی و علمی افکار تجددطلبانه­ی خود را منتشر می­کردند. برخی آثار ادبی نظیر مناظره و بیانات سیاح هند فطرت، انجمن ارواح، مرآت عبرت و گنجینة حکمت صدیقی عجزی، جوامع الحکایات شکوری، ارمغان دوستان وصلی، بیداری خفتگان و آگاهی ناآگاهان اکرامچه، الفبای مکتب اسلام و پدرکش بهبودی که بارها چاپ و منتشر شده، در محیط معنوی و اجتماعی آن زمان تأثیر بسزا داشته است. روشنفکران تاجیک بنیاد روشنگری را در تعلیم و آموزش دیدند و در پی آموزش به روش جدید (اصول صوتیه) برآمدند و به انتشار آثار بزرگان اهتمام ورزیدند، به گونه ای که دیوان حافظ در طی سالهای 1309 تا 1329/ 1892ـ1911 تنها در تاشکند بیش از ده بار به چاپ رسید.
 
عقاید روشنفکرانة اصلاح طلبان با مخالفت شدید برخی افراد متعصب که منافع خود را در بی­سوادی عامه و عقب­ماندگی جامعه می­دیدند، روبرو شد. در 1336/1917 امیرعالم­خان مَنغیت(1328-1339/1910-1920) نیز از این گروه متعصب پشتیبانی کرد و فتوای «جدید کافر است» صادر شد و بسیاری از اهل قلم و حتی مردم عادی کشته شدند. میرزا نذراللّه، حامد خواجه مهری، میرزا فیاض، میرزااحمد، سراج­الدین خواجه، حاجی عبدالستار، میرزاحَیِّت صهبای وابکندی، سیدجان مخدوم نظمی، محمودخواجه بهبودی، میرزاشاه فایض از جمله این افراد بودند. صدرالدین عینی با تلاش روشنفکران فراری و دخالت سربازان روسی از مرگ رهایی یافت. این فاجعه زمینه­ای فراهم آورد تا بخارا در 1339/1920 به آسانی به تصرف بلشویک­ها درآید(مسلمانیان قبادیانی، 1376:118- 119).
 
در نیمة دوم قرن نوزدهم گروهی از سخنوران، به رهبری احمد مخدوم دانش، بر آن شدند که روند ادبی را به سوی دیگری سوق دهند و ادبیات را با زندگی واقعی همراه کنند. بر این اساس ، می­توان ادبیات معاصر تاجیکی را به پنج مرحله تقسیم کرد. 1) نیمة دوم قرن نوزدهم؛ ادبیات معارف پروری؛ 2) سالهای 1900- 1925؛ تلاش در راه خودشناسی یا ادبیات جدید؛ 3) از 1926 تا پایان دهة پنجاه؛ دورة تحول و تشکل ادبیات خشک و بی رنگ و قالبی ؛ 4) از پایان سالهای پنجاه تا پایان دهة هشتاد؛ تلاش برای رهایی از قالبهای خشک و بی روح ؛ 5) از پایان دهة هشتاد تاکنون؛ دورة رشد ادبیات مردمی (مسلمانیان قبادیانی، 1376:198).
 
روشنفکران مذهبی ، پایه گذار ادبیات نو از لحاظ موضوع و مضمون و زبان و اسلوب بودند و سخنوران دورة بعدی این ادبیات را به طور کامل شکل دادند. گونه­های ادبی نو همانند داستان کوتاه، قصه، رمان واقع­گرا و سفرنامه، که دارای زبانی ساده و بی­پیرایه بود، رشد یافت. سخنوران این زمان که از نظام امارت بخارا ضربات زیادی خورده و بسیار آزرده بودند، نظام شوروی را با امید به گسترش عدالت و راستی و رشد ارزشهای ملی با شادمانی پذیرفتند. عینی با سرودن سرود آزادی در 1336/1918 شاعری نوپرداز شناخته شد و در صف آغازین ادیبان مبارز قرار گرفت. آثار او - همانند جلّادان بخارا، تاریخ انقلاب بخارا، تاریخ اصول صوفیه و انقلاب فکری در بخارا، داستان آدینه، تذکرة جامع نمونة ادبیات تاجیک - اهمیت بسیاری در خودشناسی تاجیکان داشته است. وی گذشته از شاعری و نویسندگی، به روزنامه نگاری روی آورد، چنانکه طی سالهای 1337-1339/1919-1921 درحدود 67 مقاله در مطبوعات به چاپ رساند(شکوراف، 1376: 88 -90).
 
دورة سوم بدترین و زیانبارترین دورة تاریخ ادبیات تاجیکی است . همة مردم اتحاد جماهیر شوروی، از جمله تاجیکان، در دهة سی میلادی (1338- 1348) سنگین­ترین فاجعه را متحمل شدند. کمونیست­ها هر کتابی را که به خط فارسی می یافتند، می­سوزاندند. رسم الخط برای دومین بار در 1318ش /1939 از لاتینی به روسی تغییر یافت و بسیاری از اهل قلم همانند بیکتاش، علی خوش، سعداللّه ربیعی، رشیدعبداللّه، بحرالدین عزیزی، عابد عصمتی، سیدرضاعلیزاده، فطرت و رئوف طاهری به قتل رسیدند. گروه کثیری از جمله سامع آدینه­زاده، جلال اِکرامی، محیی­الدین امین­زاده، احمدجان حمدی، تورقل ذهنی، بهرام سیروس، نادر شنبه زاده، غنی عبداللّه، صدرالدین عینی، حکیم کریم، میرزالطیف، ودود محمودی، رحیم هاشم را بازداشت، شکنجه یا تبعید کردند(صابر، 1378: 8 -9). استفاده از برخی کتابها، همانند نمونة ادبیات تاجیک ، نیز ممنوع شد. در نتیجه، بدگویی مطلق از روزگار پیشین و همه گونه آداب و سنن ملی و مردمی رسمیّت یافت. رفتار دانش آموز روسی، پاولیک موروزوف، که از عقاید دینی و ضدانقلابی پدرش خبر داده و او را به پای میز محاکمه کشانده بود، الگوی ادبی و هنری قرار گرفت. در جنگ جهانی دوم، گروه بزرگی را به خط مقدّم جنگ فرستادند که در میان آنها افرادی برجسته، مانند حبیب یوسفی سمرقندی شاعر، حکیم کریم خجندی نثرنویس، لطف­اللّه بزرگ­زاده پژوهشگر و عبدالشکور پیرمحمدزادة سمرقندی نمایشنامه نویس، بودند که همگی کشته شدند. در این دوره لطمه های بسیار سنگینی نیز به عرصة شعر وارد شد، زیرا برای اهل قلم دستور یکی بود «چه باید گفت؟» اما «چگونه گفتن» مهم نبود.
 
در برابر آثار فراوانی که با ستایش­های دروغین از جامعة سوسیالیستی و کشور شوروی و رهبران حزب و دولت منتشر و در انحراف فرهنگی و معنوی مردم مؤثر واقع شد، آثار ارزنده ای نیز پدید آمد، مانند داخونده (1930)، رمان هجوآمیز مرگ سودخور و کتاب خاطرات یادداشتها از عینی، صبح جوانی ما، یاران باهمت از ساتیم الغ­زاده، من گنه­کارم از اکرامی، وفا از فاتح نیازی، تابستان از پولاد تالیس که نگاهی نسبتاً واقع گرایانه به حقیقت زندگی دارند و هنوز اهمیت خود را از دست نداده اند(مسلمانیان قبادیانی، 1376:101-102). شاعران برجسته و سالخورده همانند ظُفَرخان جوهری، احمدجان حمدی، عبدالواحد منظم، پیرو، محمدجان رحیمی، میرحیدر سرور و نیز شاعران نسبتاً جوان از جمله میرزا تورسون­زاده، یوسفی، باقی و میرشکر به تصویر روزگار زحمتکشان تاجیک و ستایش زیباییهای طبیعی تاجیکستان پرداختند. عینی، فطرت، عبدالشکور پیرمحمدزاده و الغ­زاده به معرفی چهره­های فرهنگی و تاریخی پیشین روی آوردند و آثار بسیاری دربارة رودکی، ابن سینا، فردوسی، کمال خجندی، واصفی، مقنّع، تیمورملک، احمد دانش و شورش واسع عرضه کردند. از پیامدهای مثبت ادبیات در این دوره، هم­صدایی زحمتکشان جهان در تلاش برای کسب آزادی بود و نوشته های منظوم غنایی و اجتماعی تورسون­زاده در این زمینه مؤثر بودند. حضور فعال ابوالقاسم لاهوتی، به عنوان نمایندة زندة محیط ادبی ایران، در رشد و تکامل شایستة شعر تاجیکی معاصر تأثیر بسزایی داشته است.
 
در چهارمین دورة ادبی نیز سیاست رسمی حزب حاکم و حکومت شوروی دربارة ادبیات و هنر تغییر نکرد، بلکه آزارها و فشارها شدیدتر شد و بازار کذب و دروغ پردازی همچنان ادامه یافت. شاعران و ادیبان همسو با حکومت، جایزه و عنوان و نشان دریافت می­کردند و آثارشان پیوسته با شمارگان بالا چاپ و منتشر و به زبانهای دیگر ترجمه می شد. با وجود این، در پایان دهة پنجاه میلادی نیکیتا خروشچف، رهبر وقت حزب کمونیست و اتحاد جماهیر شوروی، با انتقاد از ستایش شخصیت استالین، پرده از اسرار دیکتاتوری نظام کمونیستی دولت شوروی برداشت. به دنبال این اقدام سیاسی، اهل ادب و هنر آزادی نسبی­ای به دست آوردند و سخنوران تاجیک، دریچه­ای به سوی ادب و فرهنگ ایران و افغانستان باز کردند. در دهه­های هفتاد و هشتاد میلادی(1350 و 1360ش ) جایگاه برخی از اهل قلم تاجیک به عنوان مترجم روسی در افغانستان، موجب آشنایی و به دنبال آن اثرپذیری هنری از شعر افغانستان و ایران شد. شاعران و نویسندگانی مانند مؤمن قناعت، بازار صابر، لایق شیرعلی، گلرخسار، فضل­الدین محمدی­یف، جمعه آدینه، محیی­الدین خواجه­یف، اورون کوهزاد، ستار تورسون، یوسف اکابروف، بهرام فیروز و اَدَش اِسْتَد به مسائل اساسی زندگی توجه کردند و از واقعیات تلخ جامعة بحرانی تاجیک پرده برداشتند. گذشت ایام جمعه آدینه، روایت سغدی الغ­زاده و شاهی ژاپن محمدی­یف از جمله کتابهایی بودند که به افشای حقیقت پرداختند و به همین دلیل نویسندگان آنها مورد اذیت و آزار بسیار قرار گرفتند.
 
در پایان مرحلة چهارم، سخنوران جوان و با لیاقتی نظیر حبیب­اللّه فیض­اللّه، غایب صفرزاده، ضیاءعبداللّه، گل نظر، عسکرحکیم، رحمت نذری، کمال نصراللّه، بهمنیار، عبدالحمید صمد و کرامت­اللّه میرزا به کمال رسیدند و به ادبیات مردمی رونق بخشیدند. هنر نمایش نیز در این دوره رشد چشم­گیری داشت، فیض­اللّه انصاری، سلطان سعید مرادوف، غنی عبداللّه، صمد غنی، محمدی­یف، عطاهمدم، میهمان بختی و نورمحمد تبروف نمایشنامه­ها و فیلمنامه­هایی نوشتند که بیرون از جمهوری تاجیکستان نیز به روی صحنه آمد. نقشهای هنری و کارگردانی­های خلاقانة محمدجان قاسموف، محمودجان واحداُف، هاشم گدایف، بقا صادقوف، فرخ قاسم، ملکه صابراوا، بوریس کیمیاگروف، طاهرصابروف، ظاهردوست محمدف شهرت جهانی کسب کردند. اقبال هنرمندان به میراث جاودانة بزرگانی چون رودکی، فردوسی، ابن سینا، جامی و حافظ در خودشناسی مردم مؤثر واقع شد. در دهة پنجاه میلادی(1330ش ) تورسون­زاده، رهبر کانون نویسندگان، مورد استقبال و پیروی جوانانی مانند مؤمن قناعت، لایق، بازار صابر و گلرخسار قرار گرفت و آغازگر تحول در شعر تاجیکی شد. محمودجان واحداف(1318ـ1356 ش / 1939ـ1977) نمایشنامه هایی با عنوانهای وطن و فرزندان، گفتگو با خود(از رباعیات خیام )، عشق زندگی(از غزل­های حافظ) تهیه کرد و خود به تنهایی در کمال مهارت آنها را اجرا کرد.
 
از 1364ش / 1985 که میخاییل گورباچف، آخرین رهبر حزب کمونیست و دولت اتحادجماهیر شوروی، «آشکار بیانی و بازسازی» را بنیاد نهاد، روندِ حقیقت گویی در ادبیات و هنر نیز مجرایی گسترده پیدا کرد. داستان بلند الغ­زاده با عنوان فردوسی، برندة جایزة بین المللی تهران در 1375ش، و قصه ها و داستانهای ستار تورسون، کرامت پ­اللّه میرزا، سیف رحیم، بهمن­یار، کوهزاد، عبدالحمید صمد، محمدزمان صالح، عبدالرافع ربیع­زاده از آثار مهم این دوره به شمار می آید که در بسیاری از آنها بحران جامعة تاجیکان و جنگ داخلی 1371-1376ش / 1992-1997 به تصویر کشیده شده است. فاجعة جنگ بویژه در حماسة داد از مؤمن قناعت(آلماتی ، 1373ش /1994)، زاد روز درد از گلرخسار (مسکو، 1373ش /1994)، شعر غرق خون از بازار صابر (تهران 1378.ش ) به طور برجسته منعکس شده است. شاعرانی مانند فرزانه، شهریه، زلفیه، علی محمد مرادی، رستم، سیاوش، سلیم ختلانی، اسکندر ختلانی، محمدعلی عجمی در افشای مسائل جامعه بسیار فعال بودند. بی توجهی به زبان مادری، جدایی از مراکز فرهنگی و تاریخی سمرقند و بخارا، کار سنگین نوجوانان و حتی کودکان و اوضاع نابسامان زنان، از جمله موضوعات اساسی سروده های این شاعران بود. توجه شاعران به مسائل اساسی زندگی و جنبه های هنری شعر منجر به خودشناسی و بیداری شد و مکتب ادبی بازار صابر در این روند مؤثر بود. چاپ و نشر آثار مؤلفان تاجیک در خارج از کشور، بویژه در ایران، از ویژگی­های مهم دورة اخیر به شمار می آید، چنانکه کتابهای صدرضیا، الغ­زاده، بازار صابر، مؤمن قناعت، لایق شیرعلی، گلرخسار، عبدالحمید صمد، فرزانه، عسکر حکیم و عاشور صفر در تهران به طبع رسید. آثار برجستة نمایشی دورة پنجم بازگوکنندة مسائل پیچیدة جامعة امروزی تاجیکان است، مانند فیلم مستند استاد به کارگردانی دولت خدانظر که علل اجتماعی- سیاسی سرنوشت تلخ لاهوتی را بیان می کند. در جنگ داخلی گروه بزرگی از اهل علم و اندیشه مانند محمد عاصمی، پیرم ستاری، نظر شایف، اسحاقی، آته خان لطیفی، سیف رحیم و همچنین نفس بیک رحمانی و اسکندر ختلانی - دور از وطن -  کشته شدند. پس از کسب استقلال (1370ش / 1991) و پایان جنگ (1376ش /1997) هنوز هم اهل قلم مانند بازار صابر، رستم، سیاوش، سَیْدَر، امام نظرخال­نظر و صفرعبداللّه در آوارگی به سر می برند و قادر به حضور فعال در عرصة ادبی نیستند.
 
'''3-9.  ادبیات معاصر'''
 
شعر معاصر تاجیک، هم از شعر کلاسیک فارسی متأثر است و هم از شعر معاصر ایران. از میان شاعران متقدم شاید مولوی بیش از همه بر شعر معاصر تاجیکستان اثر گذاشته باشد. زبان تغزل شعر تاجیک از عزلیات شمس مولانا بسیار تأثیر پذیرفته است. علاوه بر مولانا، حافظ و بیدل نیز از متقدمان اثرگذار بر شعر معاصر تاجیکستان به شمار می­روند(ژیبیسین­گل، 1373: 76). پس از انقلاب روسیه شعر فارسی مضمونی اجتماعی و انقلابی داشت. در دهه 1950.م، شعر مدرن فارسی از ایران و افغانستان به تاجیکستان رسید. در اوایل دهه 1960.م شعر، تأثیر بیشتری بر ادبیات اجتماعی تاجیکستان باقی گذاشت. ادبیات اجتماعی تحت تأثیر شعرای ایرانی مانند نادر نادرپور، بار فلسفی بیشتری گرفت(عطایی، 1387: 113).
 
البته برخی از تاجیکان ملی­گرا وجود این دوگانگی و تأثیرپذیری شعر تاجیک از شعر ایران را نمی­پذیرند. به گمان آنان شعر تاجیک غنی­تر از آن است که تحت­تأثیر شعرای ایران قرار گیرد و یا اصولاً شعرای پارسی گوی ایرانی عمدتاً از سرزمین تاجیک برخاسته­اند(سیف­زاده، 1375: 49). ادبیات روسی نیز تأثیر خود را بر ادبیات فارسی باقی گذاشت. «سوسیالیسم عامیانه» به مضمون معمول ادبیات تاجیک بدل شد. جنگ داخلی به شدت به ادبیات ضربه زد. شعر تنها ژانر باقیمانده است. به گفته استاد شکورف، رئیس کمیته واژگان آکادمی علوم، سایر ژانرهای ادبی مانند رمان و داستان کوتاه دیگر خلق نمی­شود(عطایی، 1387: 113). معروف‌ترين نمايندگان ادبيات نوين تاجيكستان عبارتند از عبدالرئوف فطرت، صدرالدين عيني، محمود خواجة­بهبودي، صديقي­عجزي، ميرزا سراج­حكيم، تاش­ خواجه­اسيري، عبدالواحد مُنظِم، سعيداحمدوصلي سمرقندي، حامد خواجة مهري، احمدجان­حمدي، حاجي معين، ملاابراهيم جرأت، ملانذرالله لطفي، ميرزا هئيت صهبا، شريف­جان مخدوم صدرضياء، حاجي نعمت‌الله محترم، ميرزامحمد عظيم سامي، محمدعلي محمدسعيد بلجواني، محمداكرام ابن عبدالسلام(داملا اكرامچه)، ميرزاشاه‌فايض بخارايي، قاضي سعيدجان مخدوم بخارايي، نظمي و ... .
 
صدرالدين عيني ادبيات نوين را زمينة ملي ادبيات تاجيك دانسته و چنين مي‌نويسد «هرچند احمد مخدوم دانش(1242-1314 هجري) در ادبيات منثور راه نو و اسلوبي تازه را با استعداد ذاتي خود ايجاد كرد، ليكن اين روش تا سال 1905 ميلادي يعني تا انقلاب اول روسيه شايع نشده بود. زمان وقوع انقلاب مذكور، روزنامه­ها و كتاب‌هاي تازه در بخارا و تركستان گسترش و عموميت يافت و نوقلمان تازه‌نويس هم از هر جايي سر برآوردند. بنابراين آغاز تاريخ ادبيات نو تاجيك را بايستي سال 1905 قلمداد كرد.
 
از سال 1905 تا1917 موضوع ادبي به زعم عام عبارت بود از وطن، ملت، دين، علم و معارف. تشويق و مقابله با حكومت مستبد، و در كنار آن هجوم به علما، صريحاً از موضوع‌هاي مهم اين دوره به شمار مي‌رفت. اما ادبيات (به اعتبار موضوع) انقلابي حقوقي بود كه پس از انقلاب اكتبر گام به ميدان نهاد كه از نظر تاريخي به دو دوره تقسيم مي‌شود از 1905 تا 1917 و از  1917تا 1925»(عینی، 1926: 236).
 
موضوع‌ اساسي ادبيات جديد اساساً مضامین روشنفکری، علم و فرهنگ، آموزش بنيادهاي دين مبين اسلام و تاريخ پرافتخار گذشته، اخذ و بهره‌گيري از دستاوردهاي علمي و تكنولوژي كشورهاي غربي، انتقاد از ساختار دولتداري امارت بخارا و سياست استعماري روسيه، بيداري حس ملي و وطن‌دوستي مردم و غيره بود كه در ذيل به برخي از جنبه‌هاي گوناگون آثار چند تن از اديبان معروف جديد اشاره مي‌شود.
 
'''1-3-9. صدرالدين عيني'''
 
صدرالدين عيني(1878) در مورد زندگي و تحصيل خود چنين مي‌گويد «خانة شريف­جان مخدوم در هر هفته سه شب تعطيل- سه‌شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه عادتاً رنگ انجمن شاعران، شعرشناسان، لطيفه‌گويان و شيرين‌كاران را مي‌گرفت. من از اين گونه صحبت­هاي ادبي آزادانه استفاده مي‌كردم. من مي‌توانم بگويم كه موادهاي ابتدايي لكن مهم ادبي خود را از اين حولي (منزل) گرد آورده‌ام»(عینی، 1963- 1962، ج 7: 10).
 
آثار و تألیفات عيني از سال‌هاي 1893- 1894 شروع شد كه ابتدا با تخلص‌هاي سفلي، محتاجي، جنوني و از سال 1896 با تخلّص عيني در پيروي نظم كلاسيك فارسي تاجيكي شعر گفته است.
 
سال 1906 دوره مدرسه را به طور كامل به پایان رساند و در سال 1908 با سروري ميرزا عبدالواحد منظم و همکاری احمدجان حمدي و حامدخواجة مهري در شهر بخارا نخستين مكتب اصول جديد را به زبان فارسي تاجيكي تأسيس كرد و در سال 1909 براي دانش‌آموزان مكاتب جديد كتاب درسي «تهذيب‌الصبيان» را تأليف نمود. عيني يكي از مؤسسان و فعالان سازمان مخفي جديدي «تربية اطفال» در سال 1910 و شركت‌هاي جمعيتي و فرهنگي «بركت»، «بخاراي شريف» و «معرفت» بود.
 
با اينكه عيني در گردهمايي شكرانة جديدان در بخارا شركت نكرده بود، اما در 9 آوريل سال 1917 دستگير و به فرمان امير عالم‌خان او را 75 تازيانه زدند و به «آبخانه» انداختند. در آنجا توسط سربازان انقلابي آزاد شد و در بیمارستان كاگان مداوا شد و سپس به سمرقند رفت.
 
از اشعار پيش از انقلاب عيني شعرهاي «اي ترجمة حال دل، اي صفحة توران»، «ندا به جوانان»، «سمرقند و بخارا»، «پند، «هجران»، «سحرگاهان»، مثنوي «قصة پروانه و كِرمَك» و غيره كه در روزنامه و مجله‌هاي «آينه»، «شورا»، «بخاراي شريف» چاپ مي‌شدند، ماهيت عميق اجتماعي دارند. ميرزا سليم‌بيك سليمي در تذكرة «تحفةالاحباب في تذكرةالاصحاب» دربارة او نوشته «الحال از شهر عشقي و عاشقي تنفر كرده اشعار ملي مي‌نويسد»( سيف‌الله‌يف .ا، 1988: 199). پس از انقلاب اكتبر كه عيني از آن به خوبي استقبال كرد، شعرهاي «به شرف انقلاب اكتبر»، «مارش حرّيّت»، «انقلاب»، «انقلاب سرخ» و غيره را نوشت.
 
وي 22 آوريل سال 1918 به شهر تاشكند كوچيد و پس از اقامت 6 ماهه باز به سمرقند برگشت و در سال 1919 تابعيت روسيه را پذيرفت. در اين دوره در تأسيس نشريه‌هاي «باله‌لر يولداشي»(1919)، «شعلة انقلاب»(1919)، «محنت كشلر تاوُشي»(1918) شركت فعال داشته، به زبان‌هاي تاجيكي و ازبكي شعر و مقاله‌ مي‌نوشت.
 
در نيمة اول سالهاي دهة 20 به عنوان پژوهشگر ادبي مجلة «شعلة انقلاب»، آموزگار سه مكتب سمرقند، مشاور سفارت جمهوري بخارا در سمرقند، مدير ادارة تجارت بخارا، ويراستار ادبي و مشاور علمي و ادبي نشريات دولتي تاجيكستان فعالیت نمود. در اين دوره برخي آثار نظمي و نثري، تاريخي و ادبي تأليف كرد كه «جلاّدان بخارا»، «تاريخ انقلاب بخارا»، «تاريخ اميران منغيتية بخارا»، مجموعه شعرهاي «اَخْگَر انقلاب»، سلسله مقالات و رساله‌هاي «حكومت شورا به ما چه داد؟»، «سيف و قلم»، «اكنون نوبت قلم است»، «قرار تاريخي يك اجتماع فوق‌العاده»، «مسألة معارف و كتاب»، «در راه برهم دادن بي‌سوادي»، «انقلاب اكتبر و عالم شرق»، «قوم تاجيك و روزنامه»، «دربارة مكتب و معارف تاجيك»، «قابليت تشكلاتچگي در تاجيكان»، «در بارة كتاب‌هاي مكتب تاجيكان» و غيره از همين قبيل‌اند.
 
موضوع اصلي آثار نظمي و نثري عيني در اين دوره ترغيب و تشويق علم و دانش، اصلاحات نظام آموزش و پرورش در مكاتب و مدارس، تأسيس مكاتب اصول جديد، انتقاد از نظام اداري امارت، افتخار به تاريخ گذشته، پيروي و استفاده از دستاوردهاي علمي و تكنيكي روسيه و غرب طبق موازين شرعي و غيره بود.
 
وي با تكيه بر گفته‌هاي پيامبر (ص)، مردم را به آموزش علم و دانش دعوت مي‌نمايد «همچنان كه پيغمبر ما طلب علم را از مهد تا لحد بر ما فرض كرده است، احتياج زندگي نيز ما را مجبور مي‌كند كه هر كدام ما حداقل روزي دو ساعت عمر خود را به تحصيل علم صرف نماييم، به ايفاده و استفاده مشغول شويم، تا كه در مشاغل دنيوي از ديگران قفا مانده از نعمت علم و معرفت… محروم و بي بهره نمانيم»(سيف‌الله‌يف ا، 1988: 49).
 
'''2-3-9.عبدالرئوف فطرت'''
 
عبدالرئوف فطرت(1886) يكي از چهره‌هاي درخشان ادب اوايل سدة 20 ميلادي است. او كه يكي از پيشوايان جديدان بخارا بود، پس از بازگشت از تركيه و بخصوص بعد انقلاب بخارا به سوی پان‌تركيسم گرایش پیدا کرد ولي بعدها از اين جريان خارج شد و كوشش نمود تا به به ملت خود خدمت كند. او براي كتاب‌هاي درسي تاجيكي مطالب و شعرهایی تهيه كرد و چندين اثر و مقالة علمي نيز به زبان مادري‌ خود نوشت.
 
صدرالدين عيني در خصوص آثار فطرت چنين گفته است «هرچند از سال 1905 سر كرده در جرايد خارجه مقالات فارسي از طرف تاجيكان به قلم آمد (چنانچه ميرخان پارسازاده به «حبل‌المتين» مي‌نوشت) و از طرف محمودخواجة بهبودي و ديگران كتاب‌هاي مكتبي تأليف شد اما رنگ ادبيات نو گرفتن زبان تاجيكي در نثر از عبدالرئوف فطرت آغاز مي‌يابد… فطرت نثر فارسي را هم به غايت سليس و ساده مي‌نگارد. آثار نثري فطرت اولين نمونة ادبيات جديديه است به زبان‌هاي فارسي در خاك ماوراءالنهر»(عینی، 1926: 452).
 
مهمترين آثار وي «مناظره»(1909)، «سياهه»(1911)، «بيانات سياح هندي»(1912)،«راهبر نجات»(1915)، «شورش واسع»(1927)، «امارت بخارا»(1930) به زبان تاجيكي، «ابوالفيض‌خان»، «تيمور سغانسي»، «قيامت» به زبان ازبكي و غيره می­باشد.
 
آثار پيش از انقلاب عبدالرئوف فطرت سرشار از عقايد روشنفکرانه، انتقاد از عقب‌ماندگي بخارا، ترغيب و تشويق آموزش و علم و دانش پيشقدم، راه‌هاي رهايي از جهالت و ناداني و غيره مي‌باشد كه اين موضوع بخصوص در «بيانات سياح هندي» انعكاس كامل يافته است.
 
قهرمان اين قصه يك مسلمان روشنفكري است كه از هند به بخارا آمده و با راهنمايي تجددگراین بخارا از اماكن باستاني اين شهر و نواحي اطراف آن و در نهايت از وضع عقب‌ماندگي اقتصادي و فرهنگي اين كشور انتقاد مي‌كند.
 
«بيانات سياح هندي» از «مقدمه» و «شروع» كه بخش اساسي قصه است، تشکیل شده است. در مقدمه شهروندان كشور به سه گروه - علما، امرا و اهالي جدا كرده شده و هر گروه توصيف شده است. از جمله در بارة اميران چنين مي‌گويد «امرا… فقط به دستياري يك بخت باشعور سوار سمند حكمراني گشته، با سرگرمي تمامي مال، جان، عرض، ناموس، شرف و آسايش رعيت بدبخت را پايمال مي‌نمايند…  اين «عزيزان» مكتب نديده‌اند، قوانين حكمداري را نشنيده‌اند، آداب و مراسم مأموريت را نمي‌دانند».
 
مؤلف از وضع ناگوار فرهنگي بخاراي ابتداي قرن 20 انتقاد شديد به عمل آورده، از گذشته‌هاي پرافتخار آن ياد مي­كند «معلوم است كه بخارا در زمان سابق علماي متبحّر (بسيار دانا) و فضلاي مقتدر خيلي سود مي‌رساند. هر روز يك بوعلي، فارابي و ديگري را به ميدان مسابقت مي‌دوانيد، به اين واسطه آوازة شرافت خود را آويزة گوش جهانيان مي‌گردانيد. نزدیک دویست سال مي‌شود كه قيمت علمي خود را گم نموده … ساير تركستاني‌ها نيز كه تحصيل خود را در بخارا مي‌كردند، به بخارايي‌ها مشتركاً به خاک جهل و غفلت فتاده، عاقبت ستارة روشن آسمان مدنيت، صحيفة منور كتاب انسانيت، يعني تركستان را به حالتي كه زبان دوست و گوش دشمن از گفتن و شنيدنش مي‌شرمد، مبتلا نموده‌اند»( فطرت، 1988: 15).
 
وي باور داشت كه تأسيس مكاتب مختلف بسيار لازم است، زيرا از اين طريق موجب ارتقاء سطح علمي كشور مي‌شود. همچنين بر ضروريت اصلاح وضع آموزش و پرورش و تأسيس مكتب طبي، فرستادن جوانان به روسيه براي تحصيل و دعوت از متخصصان اروپايي براي تدريس تأكيد مي‌كرد.
 
او آموزش علوم دنيوي را شرعي و تمام جهالت و ناداني مردم كشور را از ندانستن حقيقت اسلام و فرموده‌هاي پيامبر مي‌دانست «از حقيقت اسلام خبر ندارند و تحمل كسي كه يك آيت قرآن را درست خوانده به آنها فهماند… ندارند»( فطرت،1988: 38 - 37).
 
وي در نهايت در خصوص شكوه و عظمت كشورهاي اسلامي و خود اسلام در گذشته و ضعف آن در امروز اظهار نظر نموده و در اين باره نه اسلام، بلكه مسلمانان را گنه­كار مي‌داند «برادران! اسلام سابقة ترقي داشت، به بركت سعي و غيرت مسلمانان بود، امروز تنزل كرد، به خاطر نداشتن همت، بي‌غيرتي مسلمانان است، بلي. جمعيت كفر از پريشـــاني ماســــت/ آبادي بت­خانه ز ويـــــــ­ـــراني ماست/ اسلام به ذات خود همان اسـت كه بود/ هر عيب كه هست از مسلماني ماست»( فطرت، 1988: 13).
 
'''3-3-9.محمود خواجة بهبودي'''
 
سال 1875در شهر سمرقند زاده شد. پس از پایان مدرسه به مفتي‌گري پرداخت. در بين سال­هاي 1900 تا 1914 بارها به كشورهاي مختلف شرق از قبيل عربستان سعودي، مصر، تركيه، عراق، شهرهاي قزان، اوفه، پتربورگ، مسكو و باكوي روسيه سفر نمود و با وضع سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي آنها آشنا شد كه رشد اقتصاد و فرهنگ اين کشورها بر او تأثيرات بسيار گذاشت. او هنگام سفرهايش با مكتب اصول جديد تركستان و باشقردستان و روشنفكران اقوام مسلمان روسيه و مرام و مسلك آنها آشنا مي‌شود و پس از بازگشت به وطن به ترغيب و تشويق مكتب و علوم جديد پرداخته، از طريق روزنامه‌هاي «تركستان ولايتننگ گزيتسي»، «ترقي»، «خورشيد»، «تجار» كه به زبان تركي انتشار مي‌يافتند، با مقاله‌هايي كه در آنها حيات نو تشويق و ترغيب مي‌شد، با مردم صحبت مي‌كرد.
 
فعاليت اين اندیشمند تاجيك یعنی محمود خواجة بهبودي (1875) كه يكي از پيشوايان جديد تركستان بود، به عنوان نويسنده و روزنامه‌نگار داراي جنبه‌هاي مختلفی است. او بيش از همه در گسترش فعاليت مكاتب جديد در شهر سمرقند تلاش نمود و براي چنين مكاتبي يك سلسله كتاب‌هاي درسي تأليف كرد كه «اسباب سواد»، «الفباي مكتب اسلامي»، «كتاب‌الاطفال»، «منتخب جغرافياي عمومي»، «مدخل جغرافياي عمراني»، «مختصر جغرافياي روسيه»، «مختصر تاريخ اسلام» و غيره از اين قبيل‌اند. محمود خواجة بهبودي بنيانگذار نخستين كتابخانه عمومي شهر سمرقند بود و به اين كتابخانه بيش از هزار جلد كتاب هديه كرد.
 
همچنین مؤسس و نویسنده روزنامة «سمرقند» و مجلة «آيينه» مي‌باشد. «سمرقند» از ماه آوريل تا سپتامبر سال 1913 در شهر سمرقند در 45 شماره و «آيينه» نيز از 20 اوت سال 1913 تا 15 ژوئن سال 1915 چاپ شده اند. اين دو روزنامه و مجله، تريبون روشنفكران بود كه توسط آنها علم و دانش و دستاوردهاي جديد كشورهاي جهان ترغيب مي‌شد.
 
در ميان آثار تأليف‌شدة او نمايشنامة «پدركُش» بسيار شهرت و محبوبيت داشت. در اين نمايشنامه از كاستي‌هاي زمان انتقاد شده و ضرورت آموزش و پرورش به سبك و اصول جديد، آموزش زبان‌هاي مختلف از جمله زبان روسي، تربيت متخصصين رشته‌هاي مختلف و غيره تأكيد شده است.
 
در اوايل سال 1919 محمود خواجة بهبودي همراه دو دوستش از سمرقند وارد بخارا مي‌گردد. او در شهرسبز دستگير و با فرمان امير بخارا در ماه مارس سال 1919 با جرم جديدي به قتل مي‌رسد.
 
پس از قتل محمود خواجة بهبودي بسياري از روشنفكران تاجيك و ازبك از قبيل عبدالرئوف فطرت، صدرالدين عيني، سعيدرضا علي‌زاده، چولپان و غيره به ياد او مرثيه و خاطرات پرسوز نوشتند.
 
'''4-3-9. ميرزا سراج حكيم'''
 
ميرزا سراج حكيم (1877)، دربارة كودكي و نوجواني و تحصيلاتش چنين نوشته است « …در دوراني كه پنج­ ساله بودم، پدرم مرا به دبستان نهاد، تا سن ده سالگي سواد فارسي‌ام برآمده جزئي خط و سواد فارسي را دارا شدم. بعد قريب به دو سال در منزل خود پيش يك نفر معلم باسواد بعضي مطالعة كتب فارسي اخلاقي و تاریخ و اشعار و «نصاب» و لغت عربي آموختم. چون كسب آبايي بنده صرافي بود، بنا بر فرمودة پدرم با جزئي سرمايه مشغول كسب گرديده به يكي از دكان‌هاي صرافي نشستم. با وجود آن اغلب ميل و شغلم در خواندن و نوشتن بود. بعد يك سال كسب نزديك معلم روسي‌دان شروع به خواندن و نوشتن زبان روسي نموده، در مدت شش ماه خواندن نوشتن خط روسي را بلد شدم…
 
پس از آن در يكي از مكتب‌هاي روسي كه تازه در بخارا تأسیس شد، وارد شده يك سال تحصيل  زبان، رياضي، جغرافي نمودم. اغلب شب‌ها درس مي‌گرفتم و بر اكثر روزنامه‌هاي روسي و تركي مسلط گرديده، تركي را هم خوب بلد شدم و به قدر شش ماه در نزديك نفر معلم فرانسه‌دان خط و سواد فرانسه را با جزئي لغت تحصيل نمودم… و گاهي شعر فارسي هم مشق مي‌كردم. رفته رفته بد شاعري هم نشدم… بعد قريب يك سال پيش يك نفر از مدرس‌هاي بخارا صرف و نحو، قدري فقه به زبان عربي هم تلمّذ نمودم…»( حكيم، 1922: 5 - 4).
 
وي سپس به امور تجارت و بازرگانی مشغول شد. در سن 25 سالگي تجارت را به طور موقت به قصد سياحت ترك گفت. نخستين سفر او 5 ژوئن سال 1902 از بخارا آغاز شده از راه صحراي تركمن، كراسنودسك، باكو، تفليس و تركيه تا شهرهاي بزرگ اروپا مثل صوفيه، بلگراد، بوداپست، وين، برلين، پاريس، برن و لندن رفته و از طريق مسير ورشو، مسكو، باكو، كراسنودسك و عشق‌آباد در ماه ژانوية سال 1903 به وطن برمي‌گردد. پس از يك ماه به خراسان ايران سفر كرد و از طريق شهرهاي قوچان، مشهد، نيشاپور، سبزوار، عشق‌آباد، هرات، باميان، تاش‌قرغان، مزار شريف، تيرميز، چارجو 16 ژوئن سال 1905 به بخارا برمي‌گردد. در اين سفر 8 ماه در سبزوار ايران اقامت كرد و در افغانستان با تهمت ناروا حدود 10 ماه زنداني مي‌شود. سفر سوم او كه 5 سال طول كشيد، از طريق شهرهاي چارجوي، مرو، پنج‌ده، تخته‌بازار، يولاتان، كوشكه، تجن، سرخس، ترتكول، ارگنج، خيوه، كراسنودسك، باكو، رشت، قزوين، تهران، قم، كاشان، اصفهان، شيراز، بوشهر، بامبي، دهلي و غيره ادامه يافته و در سال 1910 به وطن برمي‌گردد. هنگام اين سفر طولاني ميرزا سراج در شهر تهران طب اروپايي را آموخته و 4 سال در ولايت مازندران ايران با نام دكتر صابر به امور معالجه مشغول مي‌شود. پس از بازگشت به وطن به تأليف آثار منظوم و منثور پرداخته، 17 ژانوية سال 1914 ديده از جهان فرو بست.
 
ميرزا سراج حكيم در عمر كوتاهي كه داشت، توانست از خود ميراث غني نظم و نثر بر جاي بگذارد. چنان كه در فوق اشاره شد، او از اوان كودكي به شعرگويي روي آورده بود. وي سالها در روزنامه‌ها و مجله‌هاي «سمرقند»، «آيينه»، «بخاراي شريف» و«توران»، «نوبهار» و «توس» ايران مقاله‌ها مي‌نوشت. مهمترين تأليف او سياحت‌نامة تاريخي «تحف اهل بخارا» مي‌باشد.


اشعار او سبك و اسلوب جديد داشت و ديگران را نيز ترغيب و تشويق مي‌كرد كه با زوش و شيوة نو شعر بسرایند. در آثار نظمي و نثري و از جمله مقالات مطبوعاتي او كه اديب و عالم و جهان‌ديده بود، سرشار از افكار جديد است. او وضع نابسامان بخارا، غفلت و ناداني مردم و بي‌بهره بودن بخاراييان از علم و دانش زمانه را ديده، گذشتة پرافتخار خلق و كشور خود را به ياد مي‌آورد و سؤال مي‌كند كه چرا چند قرن پيش اين كشور و اين ملت با دانش و فرهنگ والاي خود در جهان صاحب‌احترام و منزلت بود و حالا در ضعف و زوال به سر می­برد؟ او دلیل اين همه بدبختي‌ها را در بي‌بهرگي از علم و دانش ديده از خدا کمک مي‌طلبد كه مردم او را از اين خواب گران، غفلت‌زدگي بيدار كند و به راه پیشرفت هدايت نمايد.
به عبارتی دیگر، بالندگی علمی و فرهنگی [[تاجیکستان]] یا می‌بایست با وصل به دریای فارسی‌زبانان جهان با تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی صورت پذیرد یا با تجدید دوباره‌ی زبان و [[ادبیات روسی]] و جایگزینی آن با زبان فارسی تاجیکی.  


«تحف اهل بخارا» يكي از بهترين آثار منثور ربع اول قرن 20 شناخته شده است. اين كتاب خواننده را با اوضاع اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي برخي از كشورهاي عالم، به خصوص اروپا آشنا مي‌سازد. وي به هر كشوري كه قدم مي‌نهاد، پيش از همه از مكتب و دانشگاه‌هاي آن بازدید مي‌كرد.  
نظر به جایگاه زبان فارسی (فارسی تاجیکی) در [[تاجیکستان]]، به عنوان اصل بنیادین هویت ملی تاجیکان که تلاش برای احیای آن به پیش از استقلال [[تاجیکستان]] باز‌ می‌گردد ( اعلان [[زبان تاجیکی]] به عنوان زبان رسمی در سال (1368 ش./ 1989م.)، احیای مجدد [[زبان روسی]] در [[تاجیکستان]] اگر هم رویایی شیرین برای [[روسیه]] و روس‌فیل‌‌های تاجیک باشد، جزء خیالی خام نمی‌نماید.


'''5-3-9. ميرزا عبدالواحد مُنظِم'''
بنابراین تغییر الفبای سیریلیک به الفبای فارسی‌زبانان جهان، برای نشاط­ علمی، [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی]]، [[نظام آموزش، تحقیقات و فناوری تاجیکستان|آموزشی]] و پژوهشی [[تاجیکستان]] امری است محتوم. این واقعیت علاوه بر غالب اندیشمندان تاجیک، بر بسیاری از زمامداران حکومت [[تاجیکستان]] نیز پوشیده نیست. لیکن سیری که در سال‌‌های اخیر برای احیای الفبای نیاکان در [[تاجیکستان]] پی­گرفته می‌شود، به هیچ‌­روی تأمین‌کننده‌ی لوازم تغییر الفبا حتی در بلندترین مدت نیز نمی‌باشد.


منظم(1875) نخستين کسی است كه سال 1908 در شهر بخارا با همراهي دوستانش عيني، حمدي و مهري مكتب اصول جديد تأسيس نمودند و با زبان مادري به اطفال تعليم مي‌دادند. او همچنين يكي از مؤسسان سازمان مخفي جديدي «تربية اطفال» در سال 1910 و شركت‌هاي جمعيتي و فرهنگي «بخاراي شريف«، «بركت»، «معرفت» در بخارا مي‌باشد.
به نظر می‌آید مهم‌ترین عوامل از میان عوامل متعدد درونی و بیرونی که می‌توان برای وضعیت کنونی الفبا در [[تاجیکستان]] برشمرد، در دو دسته عمده می‌توان طبقه‌بندی نمود.


در پي تعقيب سران حكومت­ بخارا وي در سال 1917 به شهر تاشكند مي‌رود و تا سال پايان اقامت او يعني  1920 به عنوان يكي از رهبران جديد بخارا، حركت‌هاي ضدحكومتي را رهبري كرده و در ادارة روزنامه‌هاي «اُچقُن» و «قُتُلوش» انجام وظيفه مي‌كند.
* فقدان اراده‌ی جازم حاکمیت و اجماع نخبگان سیاسی، علمی و فرهنگی بر تغییر الفبا از سیرلیک به فارسی؛
* تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی در فرایندی بلندمدت، با برنامه‌ریزی­‌های دقیق علمی- فرهنگی  و اجتماعی، هزینه‌ی مالی بسیار سنگینی را طلب می‌کند. بنیه‌ی [[نظام اقتصادی تاجیکستان|اقتصادی]]، علمی - [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی]] و اجتماعی [[تاجیکستان]]، به تن‌هایی و به ویژه در حال حاضر، قابل به تحمل این بار نیست.


پس از سرنگوني امير عالم‌خان در تاريخ 2 سپتامبر سال 1920 و تأسيس جمهوري خلقي شوروي بخارا معاون رئيس جمهوري خلقي شوروي بخارا، نخستين ناظر معارف و ناظر بهداشت جمهوري خلقي شوروي بخارا بود.
مهم‌ترین مخالفان بازگشت به خط قدیم، گروهی از تکنوکرات­‌ها بوده‌­اند. آنان استدلال می­‌کنند که با تغییر خط مردم در ابعاد گسترده­ای باسواد گردیده‌­اند و ضمناً زبان علمی کشور، [[زبان روسی]] است و اکنون اگر خط و [[زبان روسی]] ر‌ها شود [[تاجیکستان]] از نظر علمی نخواهد نتوانست با زمان پیشرفت کند. برخی از آنان کوشش کردند تا مانع اجرای قانون تغییر زبان گردند و حتی طرح شناسایی [[زبان روسی]] را به عنوان زبان دوم در هیأت دولت مطرح کردند. اما این تلاش به نتیجه نرسید. مردم [[تاجیکستان]] به «خط و زبان نیاکان» اهمیت خاص می‌­دهند و برای آن احترام خاص قائل­ اند. اما واقعیت آن است که تغییر [[خط رسمی تاجیکستان|خط]] و زبان رسمی کشور از [[زبان روسی]] به فارسی برنامه‌­ریزی، بودجه و عزم و اراده‌­ای قوی از جانب دولت می‌طلبد و به زمان نیاز دارد. واقعیات سیاسی امروز [[تاجیکستان]] هنوز این امکان را فراهم نیاورده است<ref>[[تاجیکستان]] (1387). تهران: [https://www.ipis.ir/ دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه]، ص 31-32.</ref>.


طبق قرار شوراي ناظران جمهوري خلقي شوروي بخارا ماه ژوئن سال 1922 به عنوان رهبر 44 نفر از جوانان را براي تحصيل به آلمان مي‌برد. پس از بازگشت در سال 1924 در زمینه استادی خدمت نمود؛ او شاعري خوش ذوق هم بود.
=== [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|تاریخ ادبیات و سبک‌‌های ادبی]] ===
<blockquote>«گفتم ز کجایی تو، تسخر زد و گفتا من                                       نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه» (مولوی)</blockquote>ادبیات جایگاه منحصر به فردی در میان ملت تاجیک دارد. زندگی تاجیک­‌ها بدون شعر پارسی مفهوم ندارد. شعرای بزرگی چون مولوی، حافظ، سعدی، بیدل، خیام و فردوسی برای عموم مردم شناخته شده‌است<ref>ژیبیسینگل، بهرام (1376). پژوهش درباره‌ی مساجد قزاقستان پس از استقلال. رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی در قزاقستان. ص 53.</ref>. همین آشنایی نزدیک با بزرگان ادبیات ایران باعث گردیده است که تاجیک­‌ها علی‌رغم جدایی فیزیکی از پیکره سرزمین ایران، میراث گرانب­های ایران را پاس بدارند. هجوم­‌های بسیار و حملات ویرانگر مهاجمین نتوانسته است، [[فرهنگ عمومی تاجیکستان|فرهنگ]] تاجیک‌ها را تخریب نماید. شعر و ادب دیرین این دو منطقه با هم درآمیخته و تأثیر عمیقی بر یکدیگر نهاده است. اکنون نگاهی به [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|تاریخ ادبیات و سبک­‌های ادبی]] در این دیار کهن خواهیم داشت.


منظم تمام ناداني و جهالت مردم را دور ماندن از دين و دانش و از نداشتن مكتب مي‌دانست و از اينرو، جوانان را به سوي آموزش علم و دانش كه چشم انسان را مي‌گشايد و شخص را از كفر و جهل مي‌رهاند و در بهشت را به روي هر كس باز مي‌كند، دعوت مي‌نمود.
زبان فارسی، تا دیرگاهی زبان رسمی و درباری سرزمین پهناور ایران، هند و عثمانی بوده‌است که بسیاری از آثار ارزشمند فارسی در سرزمین­‌هایی غیر از ایران امروزی، در هند، آسیای مرکزی، ترکیه و غیره تألیف شده‌اند. ادبیات تاجیکی در واقع، بخشی از ادبیات فارسی است. با جدایی این سرزمین­‌ها از ایران، زبان فارسی و به ویژه شعر گرفتار سرنوشت­‌هایی متفاوت شده‌­اند. ماوراء­النهر جزئی از خراسان بزرگ است، به مدت 5 قرن بزرگ‌ترین مهد تمدن اسلامی ایران و مرکز حکومت­‌های ایران بوده‌است<ref>رحماناف، شاهزمان (2010). مقدمه بر کتاب «تحول واحدها و سازمان ژانرهای لیریکی در نظم فارس و تاجیک». نقش ایام جستارهایی در جغرافیای فرهنگی فرارودان. دوشنبه: شهریاران، با همکاری پژوهشگاه فرهنگ فارسی- تاجیکی سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان، ص 352.</ref>.  


منظم نه تنها اديب و دانشمند، بلكه خطاط معروف زمان خود بود كه اين هنر را از شريف­جان مخدوم صدر ضياء آموخته بود. صدر ضياء در «تذكار اشعار» خود دربارة وي سخنان نيك گفته كه دو بيت آخرش اين است. به منظوم و منثور دانشــور است/ ولي رتبة نثر او بــــــــرتر اسـت/ سواد خطــــــــش پيش اهل نظر/ ضيابخش چشم و كُحل بصر است(حكيم، 1922: 7).
وضعیت سیاسی آسیای مرکزی در ابتدای قرن نهم میلادی برای رشد و بالندگی ادبیات نوین مکتوب تاجیک که بر اساس آثار شفاهی مردم قرار گرفته بود، شرایط مساعدی فرآهم آورد، ولی این شرایط ثمره­‌های خود را در عهد سامانیان بخشید. بنا بر همین است که دوره‌­ی سامانیان، دوره­‌ی پیدایش ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی محسوب می­‌شود.


'''6-3-9.تاش‌ خواجة اسيري'''
در عین حال زمان سامانیان هم دوره‌­ی به وجود آمدن ادبیات نوین تاجیک و فارسی، و هم دوره‌­ی ظهور و شکوفایی این ادبیات می­‌باشد. مدت­‌ها قبل از تشکیل دولت سامانیان، تاجیکان با زبان مادری خود آثار بدیعی شفاهی تولید می­‌کردند. چنین امر واقعی که در کل دوره­‌ی حکمرانی عرب­‌ها، آثار ادبی قبل از [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] از بین نرفتند و مردم سیما‌های بدیع و سوژه­‌های باستانی را نگه داشتند. یکی از دلایل شکوفایی آن نسبت به قرن نهم میلادی مقدم بودن [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|تاریخ ادبیات]] تاجیک می‌­باشد.  


سال 1864 در شهر خجند در خانوادة ای ايشان‌ هنرمند زاده شد. تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش فرا گرفت و در سال 1882 براي ادامة تحصيل به شهر خوقند رفت. در طول 8 سال تحصيل در خوقند، زبان روسي را نيز از فرا گرفت و از مطبوعات روسي و تركي نيز بهره­مند ‌گرديد. سپس به شهر خجند برگشت و در كنار سرودن اشعار، تا آخر عمر به كسب سنگ تراشي شغل ‌بود. او در 3 مارس سال 1916 چشم از جهان فرو بست.
در زمان سامانیان علاوه بر رشد و پیشرفت ادبیات تاجیکی زبان (دری)، ادبیات عربی زبان نیز رونق یافت. بنیان­‌گذاران این نوع ادبیات در ماوراءالنهر بیشتر آن تاجیکانی بودند که با دایره‌‌های رسمی مناسبت داشتند و غیر از زبان مادری خود، زبان عربی را هم خوب می‌دانستند. این دوره در تاریخ پیشرفت ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی در قرون وسطی یکی از مهم‌ترین دوره­‌ها محسوب می‌شوند. سامانیان از آن رو [[مشاهیر و شخصیت های ادبی تاجیکستان|شاعران]] را به دربار خود جمع می‌کردند که به وسیله آن‌ها شهرت خود را بیشتر گسترش دهند. از سوی دیگر سعی و کوشش در جهت کسب شهرت، همچنین تنگی معیشت، شعرا و نویسندگان را مجبور می‌نمود که به دربار این و یا آن حاکم رو آورند. در ادبیات دوره­‌ی سامانیان هم مانند ادبیات قرن‌های بعدی زمان فئودالی دو تمایل را خاطر نشان باید کرد؛ یکی تمایل مردمی، دیگری تمایل فئودالی (اشرافی). طبیعی است که توجه ما را در اینجا اساساً نویسندگانی به خود جلب می‌کنند که در آثار آن‌ها تمایل‌‌های مردمی برتری دارند. بنیان‌گذار نظم کلاسیک تاجیک و فارسی «رودکی» است. ابوعبدالله جعفر رودکی در اواخر قرن نهم میلادی در قریحه­‌ی پنج رود (حوالی پنجکنت) در خانواده‌­ای دهقان تولد یافت. رودکی در اوان جوانی از برکت آوازخوش، استعداد شاعری و مهارت چنگ­نوازی خود شهرت زیادی پیدا کرده بود. به‌این واسطه، وی از جانب نصردوم بن احمد سامانی (914-943 م.) به دربار کشیده شد و قسمت حیاتی عمر او در دربار گذشت. او نه فقط استاد شعر، در عین حال آوازخوان و مطرب زبردستی نیز محسوب می‌شد. رودکی مربی و مواظب شعرای نوقلم بود که این آبرو و اعتبار او را باز هم بیشتر می‌­کرد. با وجود این، رودکی در ایام پیری خود دچار بسیار محرومیت­‌ها گردید. در سال 937م. حامی و دوست نزدیک او بلعمی را که نخست وزیر نصردوم بود، از کار برکنار کردند. شاعر کهن سال نابینا، به گناه دوست خود ابوالفضل بلعمی از دربار رانده شده و به زادگاه خود برگشت. رودکی پس از گذشت سال‌ها از این واقعه سپس در سال 941 میلادی (یا 952م.) در روستای خود پنج­رود وفات کرد. از آثار رودکی تاکنون بیشتر از دوهزار بیت برجای مانده‌است. اشعار او در غالب مرثیه، قطعه، رباعی، غزل و مثنوی سروده شده‌اند.


آثار اسيري غالباً در قالب مثنوي، قصيده، غزل، قطعه، رباعي، دوبيتي و مخمّس است كه در خصوص مسائل اجتماعي، آموزش و پرورش و ضرورت آموزش علوم جديد است. او پيوسته هموطنانش را به بيداري و هوشياري، پرهيز از جهالت و بي‌دانشي دعوت نموده، آنها را وادار مي‌سازد كه چون گذشتگان بافرهنگ خويش علوم زمانه را فرا گيرند. وي همچنين مردم را دعوت مي‌نمايد كه به اسلام ناب روي آورده و بر اساس تعليمات آن، علوم زمان را فرا گیرند.
رودکی از جمله قصیده‌­سرایان معمول دربار بود. قصاید او با وصف منظره­‌های طبیعت، سرور زندگی و عشق شروع می‌گردیدند؛ بخش مقدمه این اشعار، جذاب­‌ترین قسمت قصاید وی را فرآهم می‌­آوردند. در یک نگاه کلی می‌توان گفت که اشعار رودکی از مضامین دینی کاملاً خالی بوده، در اکثر آن‌ها اندیشه­‌های عمیق فلسفی نهفته‌­اند. چنانکه بهترین ابیات او را راجع به گردش دائمی مواد و مبارزه­‌ی نو و کهنه، مثال برجسته­‌ی همین نوع اشعار است. در قصیده «شکایت» از پیری شاعر، علت فرارسیدن پیری را پرسید، خود در جواب آن می­‌گوید جهان همیشه چو چشمی­ست گرد و گردان است/ همیشه تا بود آیینش گردگردان بود/ همان که درمان باشد، به جای درد شود/ و باز درد همان کز نخست درمان بود/ کهن کند به زمانی همان کجا نو بود/ و نو کند به زمانی همان که خلقان بود/ بسا شکسته بیابان که باغ خرم بود/ و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود.


'''7-3-9. صديقي عجزي'''
رودکی در اشعار خود خرد و دانش، نیکوکاری و دلیری را ترنم کرده، مردم را به نهراسیدن از سختی‌‌های روزگار و با پایمردی برطرف کردن آن‌ها دعوت می‌نماید. او با آثار خود پایه‌‌های نظم تاجیک و فارسی را استوار نموده و انواع سبک­‌های شعر را متداول می‌­نماید. در اشعار او تقریباً عروض و ترتیب تمثال­‌ها به خود شکل معین می­‌گیرند. اشعار رودکی سرمشق شعرای تاجیک در دوران بعدی گردید. رودکی به درستی بنیادگذار نظم کلاسیک شناخته شده؛ نظمی که در قرن­‌های دهم و یازدهم میلادی در تاجیکان و فارس­‌ها انتشار یافته، شعرایی چون فردوسی، خیام، سعدی، حافظ و جامی را به عرصه­‌ی وجود آورد.  


سال 1864 در سمرقند در خانواده حسن‌خواجه كه مردي هنرمند بود به دنيا آمد. پس از تحصيلات ابتدايي مدتي در مدرسه به تدريس پرداخت ولي بعد از آن كناره گرفت و دورة شبانة آموزش زبان روسي را به پایان رساند و به كار مترجمي روي آورد.
از دیگر شاعران این دوره می­‌توان به ابوالحسن شهیدبلخی اشاره کرد. شهید بلخی در روستای جهیدانک [[بلخ]] تولد یافته است. راجع به حیات او نیز اطلاعات کمی وجود دارد. از منابع فقط همین را می‌­توان دانست که شهید یکی از بهترین شعرای دربار نصردوم بن احمد سامانی و نزدیک­‌ترین شاگرد رودکی محسوب می­‌شد. شهید بلخی نه تنها شاعر، در عین حال یکی از علمای پیش­‌قدم دوره­‌ی سامانیان بود. شهید پیش از رودکی وفات کرد. شاعر کهن­سال در فوت شاگرد عزیز خود مرثیه­‌ی جان­سوزی دارد.


در سال 1901 به سفر حج مشرّف شد. پس از زيارت خانة خدا مدتي در سفارت­خانة روسيه در شهر جدة عربستان مترجمي مي‌كند. سپس راه مسافرت را در پيش گرفته، به قاهرة مي‌رود. سپس از شهرهاي اوديسه، تفليس، باكو، مسكو و پتربورگ نيز ديدن نموده، با وضع سياسي و اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آنها از نزديك آشنا مي‌شود. در شهر تفليس با اندیشمندان آذري، شاعر علي‌اكبر صابر و سردبير مجلة «ملا نصرالدين»، جليل محمدقلي‌زاده آشنايي و دوستي پيدا مي‌كند.
شاعر دیگر این دوره ابوشکور بلخی است. ابوشکور بلخی در سال 915 میلادی تولد یافت. در عهد سلطنت نوح بن نصر سامانی (943 - 954م.) او را به دربار کشیدند. نام او با مثنوی «آفرین­‌نامه» که در سال 944 میلادی نوشت، شهرت پیدا کرد. از این مثنوی فقط بعضی قسمت­‌های پراکنده به دست ما رسیده‌است. ظاهراً این نخستین داستان پند و اخلاقی ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی محسوب می­‌شود. علاوه بر این، ابوشکور باز دو مثنوی تألیف کرده که از آن‌ها چیزی باقی نمانده است. او به [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|سبک]] رباعی شعر می­‌سرود.


پس از بازگشت به وطن کسب علم و دانش را فراموش نکرد، به ترغيب و تشويق علم و دانش مي‌پردازد. ابتدا در مكتب عبدالقادر شكوري زبان روسي تدريس مي‌كند. اندكي بعد در روستاي حلوايي شهر سمرقند مكتب اصول جديد گشوده، به تدريس مي‌پردازد. در اين مدرسه علاوه بر كودكان، براي بزرگ­سالان نيز دورة شبانه تأسيس نموده، به آنها نيز سواد مي‌آموزد. در اين اثناء، با اغواي برخي از علماي ارتجاعي، مكتب اصول جديد او غيرشرعي اعلان شده، وي را كافر مي‌گويند. سپس با اجازة ژنرال فرماندار تركستان، مكتب روسي - محلي تأسيس كرده، ابتدا معلمي و بعداً مديري آن را به عهده مي‌گيرد. پس از انقلاب در شهر سمرقند كتاب‌فروشي‌ «زرافشان» را تأسيس مي‌كند. ديوان وي در سال 1914 در تاشكند چاپ شد. عجزي در 16 ژوئن سال 1927 در سمرقند چشم از جهان فرو بست.
رابعه­‌ی بلخی نخستین شاعره‌­ی دری­زبان است که در این دوره می­‌زیست. در چندی از تذکره‌‌ها اشعار عاشقانه‌­ی پراحساس و هنرمندانه­‌ی وی ذکر شده است. قصه­‌ی عشق رابعه و غلام جوان که در قرن سیزدهم فریدالدین عطار به رشته­‌ی تحریر درآمده، با نام همین شاعره مرتبط می‌­باشد. رابعه هم زمان رودکی بوده و برای اشعار او ارزش زیادی قایل بوده است.


سيداحمدخواجة صديقي عجزي يكي از بنيانگذاران ادبيات معاصر تاجيك و مؤلف داستان‌هاي «انجمن ارواح»(1912)، «مرآت عبرت»(1912مجموعه‌هاي اشعار «گنجينة حكمت»(1914)، «عين‌الادب»(1915) و بسياري اشعار ديگر است. محتوای اصلي آثار اين اديب و دانشمند برجسته، ترغيب آموزش علم و دانش، بويژه علوم جديد از طريق اروپا و روسيه، زبان روسي، افتخار به اجداد بافرهنگ خود، انتقاد از زمان خود، بويژه وضع ناگوار تعليم و تربيت، شكوه از ظلم و استبداد استعمارگران و غيره است.
ابومنصور محمدبن احمد دقیقی (وفات 977م.) از دیگر شاعرانی است که هنوز تاریخ تولد او معلوم نگردیده است. بعضی او را از توس (در خراسانبعضی از سمرقند و یا بخارا می‌دانند. در هر صورت وی تمام عمر خود را در مااوراء­النهر به سر برده‌است. دقیقی فعالیت خود را در دربار حاکم ولایت چغانیان که در آن زمان یکی از آبادترین محلات دولت سامانیان محسوب می­‌شد، شروع کرد. شهرت هنروری دقیقی تا درجه‌­ای رسید که در یک مدت کوتاه به بخارا، به دربار سامانیان دعوت شد. در آن زمان گردآوردن [[اساطیر و افسانه‌ها و قصه‌های عامیانه در تاجیکستان|افسانه]] و روایت­‌های باستانی مورد توجه دایره­‌های حکمران قرار گرفته بود. با داستان­‌ها و [[اساطیر و افسانه‌ها و قصه‌های عامیانه در تاجیکستان|افسانه­‌های]] قهرمانی زمان‌های گذشته آشنا کردن مردم برای متحد گردیدن آن‌ها در مبارزه برای تشکیل دولت مستقل اهمیت فراوانی داشت. بنابراین سامانیان به جمع­ نمودن نقل و روایت­‌های باستانی قهرمانی- [[اساطیر و افسانه‌ها و قصه‌های عامیانه در تاجیکستان|اساطیری]] چه از منابع تاریخی پهلوی، چه عربی و خصوصاً زبان موبدان توجه خاصی نشان می­‌دادند.


'''8-3-9 . سيداحمد وصلي'''
شاهنامه­‌ی ابومنصوری نیز به همین مناسبت به وجود آمده بود. امیرنوح دوم سامانی (976 - 977م.) به دقیقی دستور داد که این شاهنامه را به رشته­‌ی نظم بکشد. ولی عمر شاعر برای انجام دادن این مهم کفایت نکرد. در سال 977 میلادی او در یک شب بزم، به دست غلام خود کشته شد. هزار بیت دقیقی که در آن مبارزه‌­ی بین گشتاسب (ویشتاسپ) و ارجاسپ را به تصویر کشیده بود، به وسیله­‌ی فردوسی به شاهنامه اضافه گردید.


سال 1870.م در شهر سمرقند در خانوادة استاد عظيم زاده شد. پس از تحصيلات ابتدايي، در مدارس شهرهاي سمرقند، بخارا و تاشكند تحصيل نموده و عمري به تدريس پرداخت. او يكي از آن شاعران و دانشمندان تاجيك است كه به حمايت آموزش اصول جديد برخواسته بود. وي همچنين يكي از نخستين كانديدها براي مكتب اصول جديد تاجيكي سمرقند بود كه عبدالقادر شكوري تأسيس كرده بود. در سال 1903 او كتابي درسي با نام «بيان‌الحروف» براي مكتب نوشت.  
بزرگترین شاعر آن زمان حکیم ابوالقاسم فردوسی بین سال­‌های 934 و 941 میلادی در قریحه­‌ی باژ حوالی توس از خانواده­‌ی اعیان متوسط­‌حال متولد شد. فردوسی در 35 سالگی، پس از آنکه به بخارا و دیگر شهر‌ها سفرکرده، به علاوه­‌ی شاهنامه‌­ی ابومنصوری، راجع به تاریخ گذشته‌­ی ایران معلومات مفصل جمع­آورده و به تنظیم حماسه‌­ی خود یعنی شاهنامه همت گمارد. در این زمان دولت سامانیان هنوز در اوج اقتدار بود. فردوسی نشان دادن گذشته­‌ی پر از قهرمانی مردم ایران­زمین و بیدار نمودن احساسات وطن دوستی را وظیفه‌­ی اصلی حماسه­‌ی خود می­‌دانست. او بهترین ایام عمر خود را صرف این اثر گرانبها نمود. چنانکه خود می­‌گوید در این راه پیر شد ولی همچنان می­‌سرود. من از شصت و شش سست گشتم چو مست/ به جای عنانم عصا شد به دست/ رخ لاله­گون گشته بر سان کاه/ چو کافور شد رنگ موی سیاه/ ز پیری خم آورد بالای راست/ هم از نرگسان روشنایی بکاست.


سيداحمد وصلي از شاعران نامور و پيرو سنت كلاسيكي بود و آثار ادبي او اساساً از غزل، رباعي، مخمس و ديگر انواع شعري عبارت است. صدرالدين عيني ميراث ادبي وصلي را «تقريباً چهار هزار بيت» گفته است(وصلي سمرقندي، 1989: 119).
بالاخره شاعر وظیفه‌­ی خویش را در دوره­‌ی پیری، بعد از زحمت و تلاش مستمر چندساله، در سال 994 میلادی انجام داد و از صدهزار مصراع یک اثر جاودانه­ی جهان­‌شمول پدید آورد. ولی از روزی که فردوسی به تألیف این اثر کمر بسته بود، مدت مدیدی سپری شد. در این وقت دولت سامانیان از پا افتاده، از حامیان شاعر کسی باقی نمانده بود. آنگونه که فردوسی با مصلحت یکی از آدمان خیراندیش «شاهنامه» را به سلطان محمود غزنوی که به حکومت رسیده بود، تقدیم نمود. اما سلطان محمود این تحفه‌­ی شاعر را رد کرد.  


آثار منظوم وصلي در ديوان‌هاي «ارمغان دوستان»(تاشكند 1909) و «تحفةالاحباب»(تاشكند 1912) به چاپ رسيده است. او همچنين مؤلف چندين رساله و مقاله‌هاي علمي مي‌باشد. سيداحمد وصلي به تاريخ 29 اكتبر سال 1929 فوت كرد.
شاهنامه فردوسی از جهت ارزش بدیعی خویش در ردیف نمایان‌­ترین اثر‌های حماسی ادبیات جهان قرار گرفته است. شاعر بزرگ، باقی عمر خویش را در فقر و محرومیت به سر برده، در سال 1020 میلادی در توس وفات کرد. نام فردوسی جاوید بماند. سخنان وی خطاب به محمود غزنوی گواه این گفته‌­ی برحق اوست. بنا‌های آباد گردد خراب/ ز باران و از تابش آفتاب/ پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیاید گزند/ بدین نامه گر عمر‌ها بگذرد/ بخواند هر آن کس که دارد خرد<ref>غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 589-597.</ref>.  


'''9-3-9. احمدجان مخدوم حمدي'''
همان­طور که گفته شد، از سده دهم ادبیات فارسی با گذشت زمان یکپارچگی خود را در ایران و ماوراءالنهر از دست داد و در هر یک دارای ویژگی­‌هایی شد<ref>دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، ص 82.</ref>. در قرن­‌های دوازدهم و سیزدهم، آسیای میانه به سه قلمرو سیاسی بخارا و خوقند و خوارزم تقسیم شد و محیط ادبی نیز در سه حوزه متمرکز شد. به علت اختلاف­‌های دائمی میان خان­نشین­‌های این مناطق، محافل ادبی قادر به برقراری روابط نبودند. علاوه بر این سه مرکز عمده، در خجند و حصار و بدخشان و جا‌های دیگر نیز شاعران به فارسیِ تاجیکی شعر می‌­گفتند. در قلمرو امارت بخارا، ادبیات به طور کلی به فارسی تاجیکی بود و در خوقند و خوارزم بیشتر شاعران به دو زبان متداول ترکی ازبکی و فارسی تاجیکی شعر می­‌سرودند، اما در آثار برخی شاعران، نظیر شیرمحمد اکمل (متوفی 1821/1236)، محمود مخمور (متوفی 1844/1260)، میرزاشمس­الدین ­داعی(متوفی 1303/ 1886) و محمدشریف­ گلخنی(1362ش / 1983)، شعر‌های ترکی کمتر به چشم می­خورد<ref>دانشنامه ادب فارسی (1375). آسیای مرکزی، به سرپرستی حسن انوشه. تهران، ص 73.</ref>.


وی كه در كنار ميرزا عبدالواحد منظم و صدرالدين عيني يكي از فعالان حركت جديدي در بخارا بود، سال 1875 در شهر بخارا به دنيا آمد. پدرش قاضي بود. او از نخستين كساني بود كه به همراه دوستانش منظم، عيني و مهري  نخستين مكتب اصول جديد به زبان فارسي تاجيكي را در بخارا تأسيس نمود. همچنين در نشر كتاب‌هاي درسي، تأسيس سازمان «تربية اطفال» و ديگر نهادهاي فرهنگي جديدان نيز نقشي بسزا داشت.
در 1868/1285، [[روسیه]] تزاری قلمرو امارت بخارا را تصرف کرد<ref>غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 994.</ref>. این حادثه باعث ایجاد ارتباط، هرچند اندک، میان بخارا و دیگر سرزمین­‌های [[روسیه]] و به تبع آن اروپا گردید و موجب پدیدآمدن تحولاتی در حیات فرهنگی و اجتماعی آنان شد<ref>غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 1127.</ref>. احمد مخدوم دانش، سخنور و متفکر تاجیک، سه بار همراه هیأت سفیران به [[روسیه]] سفر کرد و جنبش روشنفکری و اصلاح طلبی را به راه‌انداخت و بنیان­گذار «نهضت معارف­پروری» (جنبش روشنفکری مذهبی در آسیای مرکزی) شد<ref>دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، ص 411-412.</ref>. عیسی مخدوم (1242- 1315/ 1826-1887)، قاری رحمت­‌اللّه واضح (1233- 1312/ 1817-1894)، شاهین بخارایی و عبدالقادر سودا (1239- 1301/ 1823-1873) که از همفکران دانش بودند، در آثار منظوم و منثور خویش به موضوع­‌های مهم اجتماعی و فرهنگی پرداختند و از روش­‌های اداره حکومت، رشوه­‌خواری، خرافات­‌پرستی و شیوه­‌های عقب­‌مانده [[نظام آموزش، تحقیقات و فناوری تاجیکستان|آموزش]] و تدریس بشدت انتقاد کردند<ref>غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 1128-1129.</ref>. واضح و [[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج حکیم]] (1295- 1333/ 1877-1914) به ایران سفر کردند و با اهل علم و ادب آشنا شدند که بر نوشته­‌ها و سروده­‌های آن‌ها تأثیر گذاشت<ref>دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، جلد چهارم، ص 413.</ref>.


پس از واقعة كاليسوف در بخارا، وي به همراه گروهي از معاصران به تاشكند پناهنده شد و در آنجا روزنامة «قُتُلوش» (نجات) را تأسيس نمود. بعد از انقلاب بخارا ناظر امور مادي و بعداً نماینده مردمي شوروي بخارا در مسكو گرديد.
از ویژگی­‌های ادبیات سده سیزدهم/ چهاردهم و ابتدای سده نوزدهم/ بیستم، رواج تذکره‌­نویسی با ذکر حوادث مهم سیاسی و اجتماعی بود. از تذکره­‌های مهم آن دوره می‌­توان به این‌ها اشاره کرد. تذکار اشعار صدرضیاء، تذکره الشعرای حاجی عبدالعظیم شرعی (متوفی 1308/ 1890)<ref>دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، جلد هفتم، ص 229.</ref>. تحفه الاحباب فی تذکره الاصحاب قاری رحمت اللّه واضح ، افضل التذکار فی ذکر الشعرا و الاشعار افضل مخدوم پیرمستی (متوفی 1334/ 1915)، تذکره الشعرای ملاحاجی نعمت اللّه بن قاضی شرف الدین محترم (متوفی 1339/ 1920)، تذکره الشعراء المتأخرین عبداللّه خواجه عبدی (متوفی 1301ش / 1922)، مجموعه الشعرای فضلی نمنگانی (سده سیزدهم/ نوزدهم). این تذکره­‌ها اگرچه مطالب ضدیکدیگر دارند، برای تحقیق و بررسی احوال اجتماعی و محیط فرهنگی آن روزگار مفیدند<ref>دانشنامه ادب فارسی (1375). آسیای مرکزی، به سرپرستی حسن انوشه. تهران، ص 74.</ref>.


حامدخواجة مهري كه از دوستان و همفكران منظم، عيني و حمدي بود، در خانوادة قاضي عبدالوهاب خوشنويس ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي را نزد پدر آموخت. سپس در مكتب و بخصوص نزد داملاّ اكرامچه كه يكي از مدرسان دانشمند و برجسته بود، علوم زمانه­اش را فرا گرفت. وی علیرغم این که اندیشمندی برجسته بود، شاعري خوش‌طبع نيز بود.
از آغاز قرن چهاردهم / بیستم، نشریه­‌هایی مانند چهره نما، سراج الاخبار، ملانصرالدین، حبل المتین، وقت و شورا که در کشور‌های گوناگون منتشر می­‌شد، در بخارا وارد و موجب بیداری و آگاهی خوانندگان شد. به پیروی از آن‌ها، اهل قلم آسیای مرکزی نیز نشریه‌‌هایی چون بخارای شریف، نخستین روزنامه بخارا که به فارسی تاجیکی بود، سمرقند، آیینه، صدای فرغانه و صدای ترکستان را منتشر کردند<ref>مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 116.</ref>. همچنین در ابتدای این قرن، در قلمرو بخارا به دنبال تلاش‌های معارف پروران، نهضت تجددگرایان ظهور کرد که با نام‌های بخاراییان جوان و جدید‌ها مشهور است. روشنفکرانی که اغلب نیز مذهبی بودند، در قالب شعر، داستان، سفرنامه، خبر و مقاله، [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب­‌های درسی]] و علمی افکار تجددطلبانه‌­ی خود را منتشر می­‌کردند. برخی آثار ادبی نظیر مناظره و بیانات سیاح هند فطرت، انجمن ارواح، مرآت عبرت و گنجینه حکمت [[صدیقی عجزی]]، جوامع الحکایات شکوری، ارمغان دوستان وصلی، بیداری خفتگان و آگاهی ناآگا‌هان اکرامچه، الفبای مکتب اسلام و پدرکش بهبودی که بار‌ها چاپ و منتشر شده، در محیط معنوی و اجتماعی آن زمان تأثیر بسزا داشته است. روشنفکران تاجیک بنیاد روشنگری را در تعلیم و آموزش دیدند و در پی آموزش به روش جدید (اصول صوتیه) برآمدند و به انتشار آثار بزرگان اهتمام ورزیدند، به گونه‌ای که دیوان حافظ در طی سال‌های 1309 تا 1329/ 1892-1911 تن‌ها در تاشکند بیش از ده بار به چاپ رسید.


پس از به خاك و خون كشيده شدن جديدان،  به فرمان امير عالم‌خان در تاريخ 9 مارس سال 1918 وي در «ريگخانة» ارك بخارا به دار آويخته شد.
عقاید روشنفکرانه اصلاح طلبان با مخالفت شدید برخی افراد متعصب که منافع خود را در بی­سوادی عامه و عقب­ماندگی جامعه می­دیدند، روبرو شد. در 1336 /1917 امیرعالم ­خان مَنغیت (1328-1910/1339-1920) نیز از این گروه متعصب پشتیبانی کرد و فتوای «جدید کافر است» صادر شد و بسیاری از اهل قلم و حتی مردم عادی کشته شدند. [[ملا نذرالله لطفی|میرزا نذراللّه]]، حامد خواجه مهری، میرزا فیاض، میرزا احمد، سراج‌­الدین خواجه، حاجی عبدالستار، [[میرزا هئیت صهبا|میرزاهیئت صهبای]] وابکندی، سیدجان مخدوم نظمی، [[محمدخواجه بهبودی|محمودخواجه بهبودی]]، [[میرزا شاه‌ فایض بخارایی|میرزاشاه فایض]] از جمله این افراد بودند. [[صدرالدین عینی]] با تلاش روشنفکران فراری و دخالت سربازان روسی از مرگ ر‌هایی یافت. این فاجعه زمینه­‌ای فراهم آورد تا بخارا در 1339 /1920 به آسانی به تصرف بلشویک­‌ها درآید<ref>مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 118-119.</ref>.


حاجي نعمت‌الله محترم در «تذكرةالشعرا»، افضل مخدوم پيرمستي در «افضل‌التذكار في ذكرالشعرا والاشعار» و صدرالدين عيني در «نمونة ادبيات تاجيك»، حامدخواجة مهري را شخصي فاضل، دانشمند و شاعري خوش­ذوق دانسته‌اند.
در نیمه دوم قرن نوزدهم گروهی از سخنوران، به رهبری [[احمد مخدوم دانش]]، بر آن شدند که روند ادبی را به سوی دیگری سوق دهند و ادبیات را با زندگی واقعی همراه کنند. بر این اساس، می‌­توان [[ادبیات معاصر تاجیکستان|ادبیات معاصر]] تاجیکی را به پنج مرحله تقسیم کرد.  


'''10-3-9. حاجي معين'''
* نیمه دوم قرن نوزدهم؛ ادبیات معارف پروری؛
* سال‌های 1900- 1925؛ تلاش در راه خودشناسی یا ادبیات جدید؛
* از 1926 تا پایان دهه پنجاه؛ دوره تحول و تشکل ادبیات خشک و بی‌رنگ و قالبی؛
* از پایان سال‌های پنجاه تا پایان دهه هشتاد؛ تلاش برای ر‌هایی از قالب‌های خشک و بی‌روح؛
* از پایان دهه هشتاد تاکنون؛ دوره رشد ادبیات مردمی<ref>مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 198.</ref>.


در تاريخ 18 مارس سال 1883 در محلة روح‌آباد سمرقند زاده شد. پس از پایان تحصيلات به سفر حج مشرّف شد. بعد از اتمام تحصيلات تكميلي، ابتدا به روش سنّتي و سپس به سبك جديد، مكتب­داري مي‌كرد.
روشنفکران مذهبی، پایه‌گذار ادبیات نو از لحاظ موضوع و مضمون و زبان و اسلوب بودند و سخنوران دوره بعدی این ادبیات را به طور کامل شکل دادند. گونه­‌های ادبی نو همانند داستان کوتاه، قصه، رمان واقع­گرا و سفرنامه، که دارای زبانی ساده و بی‌­پیرایه بود، رشد یافت. سخنوران این زمان که از نظام امارت بخارا ضربات زیادی خورده و بسیار آزرده بودند، نظام شوروی را با امید به گسترش عدالت و راستی و رشد ارزش‌های ملی با شادمانی پذیرفتند. عینی با سرودن سرود آزادی در 1336/ 1918 شاعری نوپرداز شناخته شد و در صف آغازین ادیبان مبارز قرار گرفت. آثار او - همانند جلّادان بخارا، تاریخ انقلاب بخارا، تاریخ اصول صوفیه و انقلاب فکری در بخارا، داستان آدینه، تذکره جامع نمونه ادبیات تاجیک - اهمیت بسیاری در خودشناسی تاجیکان داشته است. وی گذشته از شاعری و نویسندگی، به روزنامه نگاری روی آورد، چنانکه طی سال‌های 1337-1339 /1919-1921 درحدود 67 مقاله در [[مطبوعات در تاجیکستان|مطبوعات]] به چاپ رساند<ref>شکوراف، م (1969). رساله تایخی تشکل مدنیت سوسیالیستی تاجیک. دوشنبه، ص 88-90.</ref>.


اين اديب تاجيك براي دانش‌آموزان نيز چند كتاب درسي از قبيل «راهنماي سواد»، «خوانش» و «راهبر سواد» تهيه نموده است.
دوره سوم بدترین و زیانبارترین دوره [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|تاریخ ادبیات]] تاجیکی است . همه مردم اتحاد جماهیر شوروی، از جمله تاجیکان، در دهه سی میلادی (1338- 1348) سنگین­‌ترین فاجعه را متحمل شدند. کمونیست­‌ها هر کتابی را که به خط فارسی می یافتند، می­‌سوزاندند. رسم الخط برای دومین بار در 1318ش /1939 از لاتینی به روسی تغییر یافت و بسیاری از اهل قلم همانند بیکتاش، علی خوش، سعداللّه ربیعی، رشیدعبداللّه، بحرالدین عزیزی، عابد عصمتی، سیدرضاعلیزاده، فطرت و رئوف طاهری به قتل رسیدند. گروه کثیری از جمله سامع آدینه‌زاده، جلال اِکرامی، محیی‌­الدین امین­زاده، احمدجان حمدی، تورقل ذهنی، بهرام سیروس، نادر شنبه زاده، غنی عبداللّه، [[صدرالدین عینی]]، حکیم کریم، میرزالطیف، ودود محمودی، رحیم‌‌هاشم را بازداشت، شکنجه یا تبعید کردند<ref>صابر، بازار (1378). شعر غرق خون، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی. تهران، ص 8-9.</ref>. استفاده از برخی کتاب‌ها، همانند نمونه ادبیات تاجیک، نیز ممنوع شد. در نتیجه، بدگویی مطلق از روزگار پیشین و همه گونه آداب و سنن ملی و مردمی رسمیّت یافت. رفتار دانش آموز روسی، پاولیک موروزوف، که از عقاید دینی و ضدانقلابی پدرش خبر داده و او را به پای میز محاکمه کشانده بود، الگوی ادبی و هنری قرار گرفت. در جنگ جهانی دوم، گروه بزرگی را به خط مقدّم جنگ فرستادند که در میان آن‌ها افرادی برجسته، مانند حبیب یوسفی سمرقندی شاعر، حکیم کریم خجندی نثرنویس، لطف­اللّه بزرگ­زاده پژوهشگر و عبدالشکور پیرمحمدزاده سمرقندی نمایشنامه نویس، بودند که همگی کشته شدند. در این دوره لطمه‌‌های بسیار سنگینی نیز به عرصه شعر وارد شد، زیرا برای اهل قلم دستور یکی بود «چه باید گفت؟» اما «چگونه گفتن» مهم نبود.


حاجي معين تا هنگام آشنايي با محمودخواجة بهبودي و نمايشنامة «پدركُش» او شعر مي‌گفت، ولي بعد شعر را كنار  گذاشت و به نمايشنامه‌نويسي روي آورد كه «طوي»(1914«مكتب كهنه - مكتب نو»(1915«كوكناري»(1916)، «زن مظلومه»(1916) از اين قبيل‌اند.
در برابر آثار فراوانی که با ستایش­‌های دروغین از جامعه سوسیالیستی و کشور شوروی و رهبران حزب و دولت منتشر و در انحراف فرهنگی و معنوی مردم مؤثر واقع شد، آثار ارزنده‌ای نیز پدید آمد، مانند داخونده (1930رمان هجوآمیز مرگ سودخور و کتاب خاطرات یادداشت‌ها از [[صدرالدین عینی|عینی]]، صبح جوانی ما، یاران باهمت از ساتیم الغ­زاده، من گنه­کارم از اکرامی، وفا از فاتح نیازی، تابستان از پولاد تالیس که نگاهی نسبتاً واقع گرایانه به حقیقت زندگی دارند و هنوز اهمیت خود را از دست نداده‌اند<ref>مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 101-102.</ref>. شاعران برجسته و سالخورده همانند ظُفَرخان جوهری، [[احمدجان مخدوم حمدی|احمدجان حمدی]]، [[میرزا عبدالواحد منظم|عبدالواحد منظم]]، پیرو، محمدجان رحیمی، میرحیدر سرور و نیز شاعران نسبتاً جوان از جمله میرزا تورسون­‌زاده، یوسفی، باقی و میرشکر به تصویر روزگار زحمتکشان تاجیک و ستایش زیبایی‌های طبیعی [[تاجیکستان]] پرداختند. [[صدرالدین عینی|عینی]]، [[عبدالرئوف فطرت|فطرت]]، عبدالشکور پیرمحمدزاده و الغ­زاده به معرفی چهره­‌های فرهنگی و تاریخی پیشین روی آوردند و آثار بسیاری درباره رودکی، ابن سینا، فردوسی، کمال خجندی، واصفی، مقنّع، تیمورملک، احمد دانش و شورش واسع عرضه کردند. از پیامد‌های مثبت ادبیات در این دوره، هم­صدایی زحمتکشان جهان در تلاش برای کسب آزادی بود و نوشته‌‌های منظوم غنایی و اجتماعی تورسون­زاده در این زمینه مؤثر بودند. حضور فعال [[ابوالقاسم لاهوتی]]، به عنوان نماینده زنده محیط ادبی ایران، در رشد و تکامل شایسته شعر تاجیکی معاصر تأثیر بسزایی داشته است.


در سال 1916 حكومت روسية پادشاهي او را به بيگاري گرفت. بعد از بازگشت به وطن در ادارة روزنامه‌هاي «محنت‌كَشلَر تاوُشي» و «زرافشان» به عنوان سردبير انجام وظيفه نمود.
در چهارمین دوره ادبی نیز سیاست رسمی حزب حاکم و حکومت شوروی درباره ادبیات و [[هنر تاجیکستان|هنر]] تغییر نکرد، بلکه آزار‌ها و فشار‌ها شدیدتر شد و بازار کذب و دروغ پردازی همچنان ادامه یافت. شاعران و ادیبان همسو با حکومت، جایزه و عنوان و نشان دریافت می‌­کردند و آثارشان پیوسته با شمارگان بالا چاپ و منتشر و به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شد. با وجود این، در پایان دهه پنجاه میلادی نیکیتا خروشچف، رهبر وقت [[حزب کمونیست]] و اتحاد جماهیر شوروی، با انتقاد از ستایش شخصیت استالین، پرده از اسرار دیکتاتوری نظام کمونیستی دولت شوروی برداشت. به دنبال این اقدام سیاسی، اهل ادب و هنر آزادی نسبی­ای به دست آوردند و سخنوران تاجیک، دریچه‌­ای به سوی ادب و فرهنگ ایران و [[افغانستان]] باز کردند. در دهه­‌های هفتاد و هشتاد میلادی (1350 و 1360ش ) جایگاه برخی از اهل قلم تاجیک به عنوان مترجم روسی در [[افغانستان]]، موجب آشنایی و به دنبال آن اثرپذیری هنری از شعر [[افغانستان]] و ایران شد. شاعران و نویسندگانی مانند مؤمن قناعت، بازار صابر، لایق شیرعلی، گلرخسار، فضل­‌الدین محمدی­یف، جمعه آدینه، محیی‌­الدین خواجه­‌یف، اورون کوهزاد، ستار تورسون، یوسف اکابروف، بهرام فیروز و اَدَش اِسْتَد به مسائل اساسی زندگی توجه کردند و از واقعیات تلخ جامعه بحرانی تاجیک پرده برداشتند. گذشت ایام جمعه آدینه، روایت سغدی الغ­زاده و شاهی [[ژاپن]] محمدی­یف از جمله کتاب‌هایی بودند که به افشای حقیقت پرداختند و به همین دلیل نویسندگان آن‌ها مورد اذیت و آزار بسیار قرار گرفتند.


بسياري از آثار وي تاكنون چاپ نشده­اند كه  «قربانيان معارف»، «قربانيان جوانبازي»، نمايشنامة «باي و خدمتگار»، مجموعه مقالات «ترجمة احوال»، لغت «الفاظ متردافه» از آن جمله‌اند.
در پایان مرحله چهارم، سخنوران جوان و با لیاقتی نظیر حبیب‌­اللّه فیض‌­اللّه، غایب صفرزاده، ضیاءعبداللّه، گل نظر، عسکرحکیم، رحمت نذری، کمال نصراللّه، بهمنیار، عبدالحمید صمد و کرامت­‌اللّه میرزا به کمال رسیدند و به ادبیات مردمی رونق بخشیدند. هنر نمایش نیز در این دوره رشد چشم­گیری داشت، فیض‌­اللّه انصاری، سلطان سعید مرادوف، غنی عبداللّه، صمد غنی، محمدی­یف، عطاهمدم، میهمان بختی و نورمحمد تبروف نمایشنامه­‌ها و فیلمنامه­‌هایی نوشتند که بیرون از جمهوری [[تاجیکستان]] نیز به روی صحنه آمد. نقش‌های هنری و کارگردانی­‌های خلاقانه محمدجان قاسموف، محمودجان واحداُف،‌‌هاشم گدایف، بقا صادقوف، فرخ قاسم، ملکه صابراوا، بوریس کیمیاگروف، طاهرصابروف، ظاهردوست محمدف شهرت جهانی کسب کردند. اقبال هنرمندان به میراث جاودانه بزرگانی چون رودکی، فردوسی، ابن سینا، جامی و حافظ در خودشناسی مردم مؤثر واقع شد. در دهه پنجاه میلادی (1330ش ) تورسون­زاده، رهبر کانون نویسندگان، مورد استقبال و پیروی جوانانی مانند مؤمن قناعت، لایق، بازار صابر و گل‌رخسار قرار گرفت و آغازگر تحول در شعر تاجیکی شد. محمودجان واحداف (1318ـ1356 ش / 1939-1977) نمایشنامه‌‌هایی با عنوان‌های وطن و فرزندان، گفتگو با خود (از رباعیات خیام)، عشق زندگی (از غزل­‌های حافظ) تهیه کرد و خود به تن‌هایی در کمال مهارت آن‌ها را اجرا کرد.


حاجي معين در 24 ژانوية سال 1938 به جرم جاسوسي به 10 سال زندان محكوم شد و سرانجام در 21 ژوئية سال 1942 در زندان سليكومسكي استان پيرم روسيه درگذشت. بعدها در تاريخ 28 سپتامبر سال 1963 او بي‌گناه دانسته شد.  
از 1364ش / 1985 که میخاییل گورباچف، آخرین رهبر حزب کمونیست و دولت اتحادجماهیر شوروی، «آشکار بیانی و بازسازی» را بنیاد ن‌هاد، روندِ حقیقت گویی در ادبیات و [[هنر تاجیکستان|هنر]] نیز مجرایی گسترده پیدا کرد. داستان بلند الغ­زاده با عنوان فردوسی، برنده جایزه بین المللی تهران در 1375ش، و قصه‌‌ها و داستان‌های ستار تورسون، کرامت پ­اللّه میرزا، سیف رحیم، بهمن­یار، کوهزاد، عبدالحمید صمد، محمدزمان صالح، عبدالرافع ربیع­زاده از آثار مهم این دوره به شمار می آید که در بسیاری از آن‌ها بحران جامعه تاجیکان و جنگ داخلی 1371-1376ش / 1992-1997 به تصویر کشیده شده‌است. فاجعه جنگ به ویژه در حماسه داد از مؤمن قناعت (آلماتی ، 1373ش /1994)، زاد روز درد از گل‌رخسار ([[مسکو]]، 1373ش /1994)، شعر غرق خون از بازار صابر (تهران 1378.ش ) به طور برجسته منعکس شده‌است. شاعرانی مانند فرزانه، شهریه، زلفیه، علی محمد مرادی، رستم، سیاوش، سلیم ختلانی، اسکندر ختلانی، محمدعلی عجمی در افشای مسائل جامعه بسیار فعال بودند. بی توجهی به زبان مادری، جدایی از مراکز فرهنگی و تاریخی سمرقند و بخارا، کار سنگین نوجوانان و حتی کودکان و اوضاع نابسامان زنان، از جمله موضوعات اساسی سروده‌‌های این شاعران بود. توجه شاعران به مسائل اساسی زندگی و جنبه‌‌های هنری شعر منجر به خودشناسی و بیداری شد و مکتب ادبی بازار صابر در این روند مؤثر بود. چاپ و نشر آثار مؤلفان تاجیک در خارج از کشور، به ویژه در ایران، از ویژگی­‌های مهم دوره اخیر به شمار می‌آید، چنانکه کتاب‌های صدرضیا، الغ­زاده، بازار صابر، مؤمن قناعت، لایق شیرعلی، گلرخسار، عبدالحمید صمد، فرزانه، عسکر حکیم و عاشور صفر در تهران به طبع رسید. آثار برجسته نمایشی دوره پنجم بازگوکننده مسائل پیچیده جامعه امروزی تاجیکان است، مانند فیلم مستند استاد به کارگردانی دولت خدانظر که علل اجتماعی- سیاسی سرنوشت تلخ لاهوتی را بیان می‌کند. در جنگ داخلی گروه بزرگی از اهل علم و اندیشه مانند محمد عاصمی، پیرم ستاری، نظر شایف، اسحاقی، آته خان لطیفی، سیف رحیم و همچنین نفس بیک رحمانی و اسکندر ختلانی - دور از وطن -  کشته شدند. پس از کسب استقلال (1370ش / 1991) و پایان جنگ (1376ش /1997) هنوز هم اهل قلم مانند بازار صابر، رستم، سیاوش، سَیْدَر، امام نظرخال‌نظر و صفرعبداللّه در آوارگی به سر می‌برند و قادر به حضور فعال در عرصه ادبی نیستند.


'''11-3-9. ملانذرالله لطفي:'''
=== [[ادبیات معاصر تاجیکستان|ادبیات معاصر]] ===
شعر معاصر تاجیک، هم از شعر کلاسیک فارسی متأثر است و هم از شعر معاصر ایران. از میان شاعران متقدم شاید مولوی بیش از همه بر شعر معاصر [[تاجیکستان]] اثر گذاشته باشد. زبان تغزل شعر تاجیک از عزلیات شمس مولانا بسیار تأثیر پذیرفته‌است. علاوه بر مولانا، حافظ و بیدل نیز از متقدمان اثرگذار بر شعر معاصر [[تاجیکستان]] به شمار می­‌روند<ref>ژیبیسین­گل، بهرام (1373). سمینار بین المللی کار و مهاجرت. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 7. تهران: [https://mfa.ir/portal/viewpage/14736/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه]، ص 76.</ref>. پس از انقلاب [[روسیه]] شعر فارسی مضمونی اجتماعی و انقلابی داشت. در دهه 1950م.، شعر مدرن فارسی از ایران و [[افغانستان]] به [[تاجیکستان]] رسید. در اوایل دهه 1960م. شعر، تأثیر بیشتری بر ادبیات اجتماعی [[تاجیکستان]] باقی گذاشت. ادبیات اجتماعی تحت تأثیر شعرای ایرانی مانند نادر نادرپور، بار فلسفی بیشتری گرفت<ref name=":1">عطایی، فرهاد (1387). میراث اتحاد شوروی و مدیریت فرهنگ و هنر در تاجیکستان. فصلنامه مطالعات اوراسیای مرکزی، شماره 3. تهران: [https://lawpol.ut.ac.ir/-/%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84-1 مرکز مطالعات عالی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی]، ص 113.</ref>.  


ملانذرالله لطفي در خانوادة قاضي ملافرهاد در شهر بخارا  به دنيا آمد. او كه از هم دوره ای­های شريف­جان مخدوم صدر ضياء بود، پس از پایان دوره مدرسه در ولايت‌هاي بايسون و كركي به شغل دادستاني مشغول شد.
البته برخی از تاجیکان ملی­گرا وجود این دوگانگی و تأثیرپذیری شعر تاجیک از شعر ایران را نمی‌­پذیرند. به گمان آنان شعر تاجیک غنی‌­تر از آن است که تحت­ تأثیر شعرای ایران قرار گیرد و یا اصولاً شعرای پارسی گوی ایرانی عمدتاً از سرزمین تاجیک برخاسته ­اند<ref>سفیزاده، سید حسین (1375). بحران و ساختار تعارضات در آسیای مرکزی و قفقاز. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 15. ص 49.</ref>. [[ادبیات روسی]] نیز تأثیر خود را بر ادبیات فارسی باقی گذاشت. «سوسیالیسم عامیانه» به مضمون معمول ادبیات تاجیک بدل شد. جنگ داخلی به شدت به ادبیات ضربه زد. شعر تن‌ها ژانر باقیمانده است. به گفته استاد شکورف، رئیس کمیته واژگان آکادمی علوم، سایر ژانر‌های ادبی مانند رمان و داستان کوتاه دیگر خلق نمی­‌شود<ref name=":1" />. معروف‌ترین نمایندگان ادبیات نوین تاجیکستان عبارت اند از [[عبدالرئوف فطرت]]، [[صدرالدین عینی]]، [[محمدخواجه بهبودی|محمود خواجه ­بهبودی]]، [[صدیقی عجزی|صدیقی­ عجزی]]، [[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج ­حکیم]]، [[تاش خواجه اسیری|تاش­ خواجه­ اسیری]]، [[میرزا عبدالواحد منظم|عبدالواحد مُنظِم]]، [[سید احمد وصلی|سعیداحمد وصلی سمرقندی]]، حامد خواجه مهری، [[احمدجان مخدوم حمدی|احمدجان­ حمدی]]، [[حاجی معین]]، [[ملاابراهیم سعید كمال‌زاده جرأت|ملاابراهیم جرأت]]، [[ملا نذرالله لطفی|ملانذرالله لطفی]]، [[میرزا هئیت صهبا]]، شریف­جان مخدوم صدرضیاء، [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]]، میرزامحمد عظیم سامی، محمدعلی محمدسعید بلجوانی، محمداکرام ابن عبدالسلام (داملا اکرامچه)، [[میرزا شاه‌ فایض بخارایی|میرزاشاه‌فایض بخارایی]]، [[قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی]]، نظمی و ... .


لطفي كه يكي از فعالان متجدد بود، پس از نمايش شكرانة جديدان، همراه با صدرالدين عيني به ضرب 75 ضربه شلاق محكوم شد. در روز سوم  اسارت، از آبخانة امير بخارا به كمك سربازان روس فرار كرد، ولي جراحات او به اندازه‌اي شديد بود كه 11 آوريل سال 1918در بیمارستان وفات كرد.
[[صدرالدین عینی]] ادبیات نوین را زمینه ملی ادبیات تاجیک دانسته و چنین می‌نویسد «هرچند [[احمد مخدوم دانش]](1242-1314 هجری) در ادبیات منثور راه نو و اسلوبی تازه را با استعداد ذاتی خود ایجاد کرد، لیکن این روش تا سال 1905 میلادی یعنی تا انقلاب اول [[روسیه]] شایع نشده بود. زمان وقوع انقلاب مذکور، روزنامه­‌ها و کتاب‌‌های تازه در بخارا و ترکستان گسترش و عمومیت یافت و نوقلمان تازه‌نویس هم از هر جایی سر برآوردند. بنابراین آغاز تاریخ ادبیات نو تاجیک را بایستی سال 1905 قلمداد کرد. از سال 1905 تا 1917 موضوع ادبی به زعم عام عبارت بود از وطن، ملت، [[ادیان در تاجیکستان|دین]]، علم و معارف. تشویق و مقابله با حکومت مستبد، و در کنار آن هجوم به علما، صریحاً از موضوع‌‌های مهم این دوره به شمار می‌رفت. اما ادبیات (به اعتبار موضوع) انقلابی حقوقی بود که پس از انقلاب اکتبر گام به میدان نهاد که از نظر تاریخی به دو دوره تقسیم می‌شود از 1905 تا 1917 و از  1917 تا 1925<ref>عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 236.</ref>».


صدرالدين عيني كه با ملا نذرالله لطفي آشنايي داشت، در «نمونة ادبيات تاجيك» از طبع لطيف او ستايش كرده است.
=== [[مشاهیر و شخصیت های ادبی تاجیکستان|مشاهیر و شخصیت‌‌های ادبی]] ===
موضوع‌ اساسی [[ادبیات معاصر تاجیکستان|ادبیات جدید]] اساساً مضامین روشنفکری، علم و فرهنگ، آموزش بنیاد‌های دین مبین [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] و تاریخ پرافتخار گذشته، اخذ و بهره‌گیری از دستاورد‌های علمی و تکنولوژی کشور‌های غربی، انتقاد از ساختار دولتداری امارت بخارا و سیاست استعماری [[روسیه]]، بیداری حس ملی و وطن‌دوستی مردم و غیره بود که در ذیل به برخی از جنبه‌‌های گوناگون آثار چند تن از ادیبان معروف جدید اشاره می‌شود.


'''12-3-9. ميرزا هئيت صهبا:'''
==== [[صدرالدین عینی]] ====
[[صدرالدین عینی]] (1878) در مورد زندگی و تحصیل خود چنین می‌گوید «خانه شریف­جان مخدوم در هر هفته سه شب تعطیل- سه‌شنبه، چ‌هارشنبه و پنجشنبه عادتاً رنگ انجمن شاعران، شعرشناسان، لطیفه‌گویان و شیرین‌کاران را می‌گرفت. من از این گونه صحبت­‌های ادبی آزادانه استفاده می‌کردم. من می‌توانم بگویم که مواد‌های ابتدایی لکن مهم ادبی خود را از این حولی (منزل) گرد آورده‌ام<ref>عینی، صدرالدین (1962). یادداشت‌ها، به کوشش سعیدی سیرجانی. تهران: [https://www.agahbookshop.com/ آگاه]، جلد هفتم، ص 10.</ref>».


سال 1850 در ميانكال سمرقند زاده شد. پس از اتمام تحصيل در مدارس بخارا تا آخر عمر تدريس كرد. اين مرد حقيقت‌خواه و حق­گو هرچند كه از مسئولان دربار امارت بخارا بود، هميشه از نقصان‌هاي حكومت داران انتقاد مي‌كرد. همين حق­گويي و حق‌پرستي و نوجويي و نوخواهي‌اش بود كه سال 1915 با سفارش سفارت­خانة روسيه توسط قوش­بيگي بخارا تنبيه شد. پس از واقعة كاليسوف در سال 1918 در ارك بخارا زندانی و سپس به قباديان تبعيد و در همان جا كشته مي‌شود. ميرزا هئيت صهبا يكي از شاعران معروف زمان و صاحب‌ديوان بود.
آثار و تألیفات عینی از سال‌‌های 1893- 1894 شروع شد که ابتدا با تخلص‌‌های سفلی، محتاجی، جنونی و از سال 1896 با تخلّص عینی در پیروی نظم کلاسیک فارسی تاجیکی شعر گفته است.


'''13-3-9. حاجي نعمت‌الله محترم:'''
سال 1906 دوره مدرسه را به طور کامل به پایان رساند و در سال 1908 با سروری [[میرزا عبدالواحد منظم]] و همکاری احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری در شهر بخارا نخستین [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] را به زبان فارسی تاجیکی تأسیس کرد و در سال 1909 برای دانش‌آموزان مکاتب جدید [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب درسی]] «تهذیب‌الصبیان» را تألیف نمود. عینی یکی از مؤسسان و فعالان سازمان مخفی جدیدی «تربیه اطفال» در سال 1910 و شرکت‌‌های جمعیتی و فرهنگی «برکت»، «بخارای شریف» و «معرفت» بود.


حاجي نعمت‌الله محترم در شهر بخارا متولد شد و در همان جا تحصيل نمود. ابتدا با تخلص «نازك» به زبان فارسي تاجيكي شعر مي‌گفت. همزمان تذكره‌اي با نام «تذكرةالشعرا» تهيه نمود كه يكي از منابع مهم ادبيات نيمة دوم قرن 19 و ابتداي قرن 20 است.
با اینکه عینی در گردهمایی شکرانه جدیدان در بخارا شرکت نکرده بود، اما در 9 آوریل سال 1917 دستگیر و به فرمان امیر عالم‌خان او را 75 تازیانه زدند و به «آبخانه» انداختند. در آنجا توسط سربازان انقلابی آزاد شد و در بیمارستان کاگان مداوا شد و سپس به سمرقند رفت.


محترم با جنبش تجددخواهی بخارا رابطه داشت. او قاضي ناحية يكه‌باغ بخارا بود. در سال 1920 توسط ادارة نظامي شوروي به شهادت رسيد.
از اشعار پیش از انقلاب عینی شعر‌های «ای ترجمه حال دل، ای صفحه توران»، «ندا به جوانان»، «سمرقند و بخارا»، «پند، «هجران»، «سحرگا‌هان»، مثنوی «قصه پروانه و کِرمَک» و غیره که در روزنامه و مجله‌‌های «آینه»، «شورا»، «بخارای شریف» چاپ می‌شدند، ماهیت عمیق اجتماعی دارند. میرزا سلیم‌بیک سلیمی در تذکره «تحفهالاحباب فی تذکره‌الاصحاب» درباره او نوشته «الحال از شهر عشقی و عاشقی تنفر کرده اشعار ملی می‌نویسد<ref>سیف‌الله‌یف، ا (1988). دایره‌المعارف ادبیات و صنعت تاجیک. دوشنبه، ص 199.</ref>». پس از انقلاب اکتبر که عینی از آن به خوبی استقبال کرد، شعر‌های «به شرف انقلاب اکتبر»، «مارش حرّیّت»، «انقلاب»، «انقلاب سرخ» و غیره را نوشت.


'''14-3-9. ميرزا شاه‌ فايض بخارايي:'''
وی 22 آوریل سال 1918 به شهر تاشکند کوچید و پس از اقامت 6 ماهه باز به سمرقند برگشت و در سال 1919 تابعیت [[روسیه]] را پذیرفت. در این دوره در تأسیس نشریه‌‌های «باله‌لر یولداشی»(1919)، «شعله انقلاب»(1919)، «محنت کشلر تاوُشی»(1918) شرکت فعال داشته، به زبان‌‌های [[زبان تاجیکی|تاجیکی]] و ازبکی شعر و مقاله‌ می‌نوشت.


ميرزا شاه‌ فايض بخارايي متخلص به فايض سال 1890 در خانوادة ميرزاباي آقسقال كه مردي صراف بخارايي بود، متولد شد و در همان جا رشد و پیشرفت نمود. در اوايل سال 1914 براي پزشکی به تركيه و چند شهر اروپايي رفت. با جوان ‌بخارائيان دوستي و همفكري داشت. پس از واقعة كاليسوف توسط رهبران سیاسی توقيف و در سال 1918 به شهادت رسيد. وي صاحب اشعار مرغوب و كتابخانة خوبي بود كه كتاب‌هاي نادر آن كتابخانه به آتش كشيده شد.
در نیمه اول سال‌های دهه 20 به عنوان پژوهشگر ادبی مجله «شعله انقلاب»، آموزگار سه مکتب سمرقند، مشاور سفارت جمهوری بخارا در سمرقند، مدیر اداره تجارت بخارا، ویراستار ادبی و مشاور علمی و ادبی نشریات دولتی [[تاجیکستان]] فعالیت نمود. در این دوره برخی آثار نظمی و نثری، تاریخی و ادبی تألیف کرد که «جلاّدان بخارا»، «تاریخ انقلاب بخارا»، «تاریخ امیران منغیتیه بخارا»، مجموعه شعر‌های «اَخْگَر انقلاب»، سلسله مقالات و رساله‌‌های «حکومت شورا به ما چه داد؟»، «سیف و قلم»، «اکنون نوبت قلم است»، «قرار تاریخی یک اجتماع فوق‌العاده»، «مسأله معارف و کتاب»، «در راه برهم دادن بی‌سوادی»، «انقلاب اکتبر و عالم شرق»، «قوم تاجیک و روزنامه»، «درباره مکتب و معارف تاجیک»، «قابلیت تشکلاتچگی در تاجیکان»، «در باره کتاب‌‌های مکتب تاجیکان» و غیره از همین قبیل اند.


'''14-3-9. قاضي سعيدجان مخدوم بخارايي:'''
موضوع اصلی آثار نظمی و نثری عینی در این دوره ترغیب و تشویق علم و دانش، اصلاحات نظام آموزش و پرورش در [[مکاتب سنتی تاجیکستان|مکاتب]] و [[مدارس تاجیکستان|مدارس]]، تأسیس [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکاتب اصول جدید]]، انتقاد از نظام اداری امارت، افتخار به تاریخ گذشته، پیروی و استفاده از دستاورد‌های علمی و تکنیکی [[روسیه]] و غرب طبق موازین شرعی و غیره بود.


قاضي سعيدجان مخدوم بخارايي متخلص به نظمي، كه اشعار او را حاجي نعمت‌الله محترم، افضل مخدوم پيرمستي، شريفجان مخدوم صدر ضياء و صدرالدين عيني ستوده‌اند، يكي از اندیشمندان زمان خود بود و در محافل ادبي و شعر كه در منزل صدر ضياء برپا مي‌گرديد، شركت فعال داشت.
وی با تکیه بر گفته‌‌های پیامبر (ص)، مردم را به آموزش علم و دانش دعوت می‌نماید «همچنان که پیغمبر ما طلب علم را از مهد تا لحد بر ما فرض کرده است، احتیاج زندگی نیز ما را مجبور می‌کند که هر کدام ما حداقل روزی دو ساعت عمر خود را به تحصیل علم صرف نماییم، به ایفاده و استفاده مشغول شویم، تا که در مشاغل دنیوی از دیگران قفا مانده از نعمت علم و معرفت… محروم و بی‌بهره نمانیم<ref>سیف‌الله‌یف، ا (1988). دایره‌المعارف ادبیات و صنعت تاجیک. دوشنبه، ص 49.</ref>».


نظمي كه با متجددین بخارا روابط قوي داشت، پس از نمايش شكرانة جديدان در ماه آوريل سال 1918 از مقام قضاوت ناحية وابكند بخارا معزول شد و پس از واقعة كاليسوف در ماه ژوئن سال 1918 به همراه قاضي عبدالصمدخواجه از بخارا به بلجوان تبعيد گرديد و پس از شش ماه در اوايل ماه نوامبر همان سال كشته شدند.
==== [[عبدالرئوف فطرت]] ====
[[عبدالرئوف فطرت]] (1886) یکی از چهره‌‌های درخشان ادب اوایل سده 20 میلادی است. او که یکی از پیشوایان جدیدان بخارا بود، پس از بازگشت از ترکیه و به خصوص بعد انقلاب بخارا به سوی پان‌ترکیسم گرایش پیدا کرد ولی بعد‌ها از این جریان خارج شد و کوشش نمود تا به به ملت خود خدمت کند. او برای کتاب‌‌های درسی تاجیکی مطالب و شعر‌هایی تهیه کرد و چندین اثر و مقاله علمی نیز به زبان مادری‌ خود نوشت.


'''14-3-9. ملاابراهيم سعيد كمال‌زادة جرأت:'''
[[صدرالدین عینی]] در خصوص آثار [[عبدالرئوف فطرت|فطرت]] چنین گفته‌است «هرچند از سال 1905 سر کرده در جراید خارجه مقالات فارسی از طرف تاجیکان به قلم آمد (چنانچه میرخان پارسازاده به «حبل‌المتین» می‌نوشت) و از طرف [[محمدخواجه بهبودی|محمودخواجه بهبودی]] و دیگران کتاب‌‌های مکتبی تألیف شد اما رنگ ادبیات نو گرفتن زبان تاجیکی در نثر از [[عبدالرئوف فطرت]] آغاز می‌یابد… فطرت نثر فارسی را هم به غایت سلیس و ساده می‌نگارد. آثار نثری فطرت اولین نمونه ادبیات جدیدیه است به زبان‌‌های فارسی در خاک ماوراءالنهر<ref>عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 452.</ref>».


ملاابراهيم سعيد كمال‌زادة جرأت در شهر سمرقند زاده شد و در همان جا تحصيل كرد. او شاعري منتقد و حق­گو بود. مجموعة اشعارش با نام «تحفة‌الاحباب» در سال 1917 در شهر سمرقند چاپ شد.
مهمترین آثار وی «مناظره»(1909)، «سیاهه»(1911)، «بیانات سیاح هندی»(1912)،«راهبر نجات»(1915)، «شورش واسع»(1927)، «امارت بخارا»(1930) به زبان تاجیکی، «ابوالفیض‌خان»، «تیمور سغانسی»، «قیامت» به زبان ازبکی و غیره می‌­باشد.


جرأت كه يكي از متجددین شهر سمرقند بود، در تاريخ 1 اوت سال 1917 سازماني با عنوان «اتفاق» تأسيس شد، به اتفاق عجزي سمرقندي عضويت در اين جمعيت را پذيرفته و براي تأمين حقوق كاسبان و دهقانان تلاش مي‌كرد.
آثار پیش از انقلاب [[عبدالرئوف فطرت]] سرشار از عقاید روشنفکرانه، انتقاد از عقب‌ماندگی بخارا، ترغیب و تشویق آموزش و علم و دانش پیشقدم، راه‌‌های ر‌هایی از جهالت و نادانی و غیره می‌باشد که این موضوع به خصوص در «بیانات سیاح هندی» انعکاس کامل یافته‌است.


از آثار متجددین چنين برمي‌آيد كه آنان از وضعيت عقب‌ماندگي اجتماعي و فرهنگي جامعه و جهل و بي‌سوادي مردم خود سخت رنج مي‌كشيدند و از اينرو خواهان بهبود وضع مردم، عدالت اجتماعي، رفع ظلم و ستم مسئولان دولتي و محلي نسبت به مردم بودند.  
قهرمان این قصه یک مسلمان روشنفکری است که از هند به بخارا آمده و با راهنمایی تجددگراین بخارا از اماکن باستانی این شهر و نواحی اطراف آن و در نهایت از وضع عقب‌ماندگی [[نظام اقتصادی تاجیکستان|اقتصادی]] و [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی]] این کشور انتقاد می‌کند.


در عرصة ديني نيز از اينكه علماي جاهل دين را به شكل نادرست به مردم معرفي مي‌كردند، متجددین سخت ناراضي بودند و از اين بابت نيز تلاش مي‌كردند تا اسلام واقعي و عدم مخالفت اين دين را با علوم جديد و پيشرفت جامعه به مردم معرفي كنند. آنها از روشهاي نادرست و غيراصولي آموزش‌هاي ديني كه روحانيون منفعت­طلب از آن دفاع مي‌كردند، انتقاد شديد مي‌نمودند. متجددین سعي و كوشش به خرج مي‌دادند تا تصوير درست و علمي از دين مبين اسلام را براي عامه مردم ارائه نمايند، تا اصول دين از خرافات زدوده شود.
«بیانات سیاح هندی» از «مقدمه» و «شروع» که بخش اساسی قصه است، تشکیل شده‌است. در مقدمه شهروندان کشور به سه گروه - علما، امرا و ا‌هالی جدا کرده شده و هر گروه توصیف شده‌است. از جمله در باره امیران چنین می‌گوید «امرا… فقط به دستیاری یک بخت باشعور سوار سمند حکمرانی گشته، با سرگرمی تمامی مال، جان، عرض، ناموس، شرف و آسایش رعیت بدبخت را پایمال می‌نمایند…  این «عزیزان» مکتب ندیده‌اند، قوانین حکمداری را نشنیده‌اند، [[آداب و رسوم تاجیکستان|آداب]] و مراسم مأموریت را نمی‌دانند».


در كل آنها دارای روحية خودشناسي بسيار بالاي ديني، توأم با حس وطن‌پرستي، استقلال‌طلبي و خودآگاهي اجتماعي و ملي بودند.
مؤلف از وضع ناگوار فرهنگی بخارای ابتدای قرن 20 انتقاد شدید به عمل آورده، از گذشته‌‌های پرافتخار آن یاد می­کند «معلوم است که بخارا در زمان سابق علمای متبحّر (بسیار دانا) و فضلای مقتدر خیلی سود می‌رساند. هر روز یک بوعلی، فارابی و دیگری را به میدان مسابقت می‌دوانید، به این واسطه آوازه شرافت خود را آویزه گوش جهانیان می‌گردانید. نزدیک دویست سال می‌شود که قیمت علمی خود را گم نموده … سایر ترکستانی‌‌ها نیز که تحصیل خود را در بخارا می‌کردند، به بخارایی‌‌ها مشترکاً به خاک جهل و غفلت فتاده، عاقبت ستاره روشن آسمان مدنیت، صحیفه منور کتاب انسانیت، یعنی ترکستان را به حالتی که زبان دوست و گوش دشمن از گفتن و شنیدنش می‌شرمد، مبتلا نموده‌اند<ref>فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 15.</ref>».


متجددین آموزش زبان روسي را جهت آشنايي با دستاوردهاي علمي و تكنيكي روسيه براي ملت خود ضروري مي‌دانستند. زيرا در عرصه‌هاي گوناگون علمي و تكنيكي آثار بسيار زيادي به اين زبان موجود بود.
وی باور داشت که تأسیس مکاتب مختلف بسیار لازم است، زیرا از این طریق موجب ارتقاء سطح علمی کشور می‌شود. همچنین بر ضروریت اصلاح وضع آموزش و پرورش و تأسیس مکتب طبی، فرستادن جوانان به [[روسیه]] برای تحصیل و دعوت از متخصصان اروپایی برای تدریس تأکید می‌کرد.  


آنان به اروپاي مترقي و پيشرفتهاي آن توجه مي‌نمودند و عقيده داشتند كه دستاوردهاي ممالك غرب نتيجة تكيه بر علم و فرهنگ گذشتة شرقيان است.  
او آموزش علوم دنیوی را شرعی و تمام جهالت و نادانی مردم کشور را از ندانستن حقیقت [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] و فرموده‌‌های پیامبر می‌دانست «از حقیقت [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] خبر ندارند و تحمل کسی که یک آیت قرآن را درست خوانده به آن‌ها فهماند… ندارند<ref>فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 37-38.</ref>».


{| class="wikitable"
وی در نهایت در خصوص شکوه و عظمت کشور‌های اسلامی و خود [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] در گذشته و ضعف آن در امروز اظهار نظر نموده و در این باره نه اسلام، بلکه مسلمانان را گنه­کار می‌داند «برادران! [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] سابقه ترقی داشت، به برکت سعی و غیرت مسلمانان بود، امروز تنزل کرد، به خاطر نداشتن همت، بی‌غیرتی مسلمانان است، بلی. جمعیت کفر از پریشانی ماست/ آبادی بت­خانه ز ویرانی ماست/ اسلام به ذات خود همان اسـت که بود/ هر عیب که هست از مسلمانی ماست<ref>فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 13.</ref>».
|6
|}
{| class="wikitable"
|5
|}
اما در كنار آن، متجددین نسبت به كشورهاي سرمايه‌دار و پيش از همه روسيه نظر انتقادي داشتند و مردم را به خودشناسي و استقلال‌خواهي در مقابل سرمایه­داران دعوت مي‌نمودند.


متجددین در محيط وحشتناك امارت بخارا و در اوج خَفَقان و استبداد براي رسيدن به آرمان‌هاي انساني خود كوشش مي‌كردند. امير و درباريان، بخصوص علماي متعصب با هر وسيله‌ كه مي‌توانستند، سعي مي‌كردند متجددین را در بين مردم بدنام كنند و حتي به بي‌ديني متهم مي‌نمودند و افكار آنها را باعث تحريف و ويراني دين مي‌دانستند. اما افكار متجددین بر جامعه تأثير خود را گذاشته و تدريجاً رشد كرد.  
==== [[محمدخواجه بهبودی|محمود خواجه بهبودی]] ====
سال 1875 در شهر سمرقند زاده شد. پس از پایان [[مدارس تاجیکستان|مدرسه]] به مفتی‌گری پرداخت. در بین سال­‌های 1900 تا 1914 بار‌ها به کشور‌های مختلف شرق از قبیل عربستان سعودی، [[مصر]]، ترکیه، عراق، شهر‌های قزان، اوفه، پتربورگ، [[مسکو]] و باکوی [[روسیه]] سفر نمود و با وضع [[سیاست و حکومت تاجیکستان|سیاسی]] و [[نظام اقتصادی تاجیکستان|اقتصادی]] و [[جامعه تاجیکستان|اجتماعی]] و [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی]] آن‌ها آشنا شد که رشد اقتصاد و فرهنگ این کشور‌ها بر او تأثیرات بسیار گذاشت. او هنگام سفر‌هایش با [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] ترکستان و باشقردستان و روشنفکران اقوام مسلمان [[روسیه]] و مرام و مسلک آن‌ها آشنا می‌شود و پس از بازگشت به وطن به ترغیب و تشویق مکتب و علوم جدید پرداخته، از طریق روزنامه‌‌های «ترکستان ولایتننگ گزیتسی»، «ترقی»، «خورشید»، «تجار» که به زبان ترکی انتشار می‌یافتند، با مقاله‌‌هایی که در آن‌ها حیات نو تشویق و ترغیب می‌شد، با مردم صحبت می‌کرد.


لازم به ذكر است، از آنجا كه نظر حزب حاكم نسبت به متجددین منفي بود، در طول سالهاي حاكميت شوروي، اين افكار از جانب جامعه‌شناسان تاجيكستان به طور بايد و شايد مورد پژوهش قرار نگرفته است. بنا بر نوشتة خالق ميرزازاده سالها بحثي ميان دو گروه وجود داشت. گروه اول مي‌گفتند كه روية متجددین پديده‌اي مثبت بود كه بر ادبيات و افكار عمومي تاجيك تأثيري بسزا داشت. گروه دوم عقيده داشت كه  متجددین جنبشي غيرانقلابي در تاريخ خلق تاجيك بوده است. آنها اصطلاح «معارف‌پروري» را به جاي «جديدي» به كار مي‌بردند، حال آن كه نام تاريخي اين جنبش، نه معارف‌پروي، بلكه «جديدي» است. عموماً اين گروه نقش مثبت ­ متجددین و عقيدة آنان را انكار مي‌كردند(ميرزازاده .خ، 1991: 71). در دواير رسمي، كتاب­هاي درسي، دائرةالمعارف‌ها و مطبوعات نظر گروه دوم غالب بود.
فعالیت این اندیشمند تاجیک یعنی محمود خواجه بهبودی (1875) که یکی از پیشوایان جدید ترکستان بود، به عنوان نویسنده و روزنامه‌نگار دارای جنبه‌‌های مختلفی است. او بیش از همه در گسترش فعالیت مکاتب جدید در شهر سمرقند تلاش نمود و برای چنین مکاتبی یک سلسله [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب‌‌های درسی]] تألیف کرد که «اسباب سواد»، «الفبای مکتب اسلامی»، «کتاب‌الاطفال»، «منتخب جغرافیای عمومی»، «مدخل جغرافیای عمرانی»، «مختصر جغرافیای [[روسیه]]»، «مختصر تاریخ [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]]» و غیره از این قبیل اند. [[محمدخواجه بهبودی|محمود خواجه بهبودی]] بنیان‌گذار نخستین کتابخانه عمومی شهر سمرقند بود و به این کتابخانه بیش از هزار جلد کتاب هدیه کرد.


جامعه‌شناسان تاجيكستان ب. غفوراف، ا.س. برگنسكي. ا.م. بهاءالدين‌اف، ز. رجب‌اف و ديگران در آثار دهه‌هاي 40 و 50 خويش از اصطلاح «نسل دوم معارف‌پروران» طرفداری نموده، اديباني چون ميرزا سراج حكيم، سعيداحمدخواجه عجزي را كه قبلاً جديد مي‌گفتند، «نسل دوم معارف‌پروري» شمردند. تنها عبدالرئوف فطرت و محمودخواجة بهبودي را جديد مي‌ناميدند ولی بعداً بعضي از آنها عقيدة خود را تغيير دادند.
همچنین مؤسس و نویسنده روزنامه «سمرقند» و مجله «آیینه» می‌باشد. «سمرقند» از ماه آوریل تا سپتامبر سال 1913 در شهر سمرقند در 45 شماره و «آیینه» نیز از 20 اوت سال 1913 تا 15 ژوئن سال 1915 چاپ شده‌اند. این دو روزنامه و مجله، تریبون روشنفکران بود که توسط آن‌ها علم و دانش و دستاورد‌های جدید کشور‌های جهان ترغیب می‌شد.


در پی فشار شديد مقامات حزبي و دولتي و حتي عالمان و اديبان متخصص متجددی مانند خالق ميرزازاده مجبور شدند كه «ندامت‌نامه» و «كژاهه» بنويسند و اقرار كنند كه جملگي آنچه گفته‌اند اشتباه بوده است.
در میان آثار تألیف‌شده او نمایشنامه «پدرکُش» بسیار شهرت و محبوبیت داشت. در این نمایشنامه از کاستی‌‌های زمان انتقاد شده و ضرورت آموزش و پرورش به [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|سبک]] و اصول جدید، آموزش زبان‌‌های مختلف از جمله [[زبان روسی]]، تربیت متخصصین رشته‌‌های مختلف و غیره تأکید شده‌است.  


به اين ترتيب در دهة 40 و نيمه اول دهة50 اكثر روشنفكران تاجيك، جريان جديديه را محكوم و موجوديت نسل دوم روشنفکران مذهبی را كاملاً انكار نمودند. هواداران اين گروه در دهه‌هاي بعد نيز از جديديه انتقاد شديد نمودند. چنانكه، عبدالقادر منيازاف چنين نوشته ‌است «جديديه به عنوان جريان ايدلوژي ارتجاعي اصلاً در جهت منافع بورژوازي محلي و حتي فئودالي بود. شعار آنها تجدد، اما در عمل واپس­گرا بودند،  از اينرو گروهي ساده لوح و صادق كه جانبدار منافع ملي بودند، بدون درك ماهيت اصلي جديديزم با اين حركت همراه شدند، مانند صدرالدين عيني كه آن وقتها هنوز مبارزة طبقاتي را نمي‌دانست و نمي‌فهميد»(منيازاف ع، 1958: 28). همچنين به عقيدة ظريف رجب‌اف «جديدي‌ها حتي يك اثر پرقيمت به وجود نياورده‌اند»( رجب‌اف ظ، 1959: 394). صاحب تبراف هم می­گوید كه «در عرفة انقلاب سوسيالستي اكتبر، معارف‌پروران كه نام اصلي آنها جديدان هم مي‌باشد، در هيچ ساحة حيات سياسي، اجتماعي، ايديولوژي، مدني و ادبي نقشي مثبت نداشته‌اند»(تبراف .ص، 1966: 75).
در اوایل سال 1919 [[محمدخواجه بهبودی|محمود خواجه بهبودی]] همراه دو دوستش از سمرقند وارد بخارا می‌گردد. او در شهرسبز دستگیر و با فرمان امیر بخارا در ماه مارس سال 1919 با جرم جدیدی به قتل می‌رسد. پس از قتل محمود خواجه بهبودی بسیاری از روشنفکران تاجیک و ازبک از قبیل [[عبدالرئوف فطرت]]، [[صدرالدین عینی]]، سعیدرضا علی‌زاده، چولپان و غیره به یاد او مرثیه و خاطرات پرسوز نوشتند.


اما از نيمة دوم دهة 50 به بعد در كنار نظرية ضد جديديه، مقالاتي در مطبوعات به چاپ رسيد كه جنبش جديديه را مثبت ارزيابي كرد. اما در دهة 90 و آزادي بيان در زمان شوروي و سپس در دوران ‌استقلال تاجيكستان، نظر اكثر محققان و جامعه‌شناسان تاجيك نسبت به جنبش جديديه مثبت شد. برگزاري سمينار در شهر تاشكند با شركت دانشمندان ازبكستان، تاجيكستان، آذربايجان و تاتارستان در ماه دسامبر 1988 و نشست جامعه‌شناسان تاجيك در ابتداي سال 1990، جنبش جديديه پديدة بزرگ فرهنگي و اجتماعي دانسته شد. طي چند سال اخير نيز جنبه‌هاي مختلف افكار جديديه توسط دانشمندان تاجيك از قبيل م. شكوري، م.رجبي، غ. عاشوراف، ا. سيف‌الله‌اف، ر. هادي‌زاده، خ. ميرزازاده و ديگران بررسي شده است.
==== [[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج حکیم]] ====
[[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج حکیم]] (1877)، درباره کودکی و نوجوانی و تحصیلاتش چنین نوشته است «…در دورانی که پنج­ ساله بودم، پدرم مرا به دبستان نهاد، تا سن ده سالگی سواد فارسی‌ام برآمده جزئی خط و سواد فارسی را دارا شدم. بعد قریب به دو سال در منزل خود پیش یک نفر معلم باسواد بعضی مطالعه کتب فارسی اخلاقی و تاریخ و اشعار و «نصاب» و لغت عربی آموختم. چون کسب آبایی بنده صرافی بود، بنا بر فرموده پدرم با جزئی سرمایه مشغول کسب گردیده به یکی از دکان‌‌های صرافی نشستم. با وجود آن اغلب میل و شغلم در خواندن و نوشتن بود. بعد یک سال کسب نزدیک معلم روسی‌دان شروع به خواندن و نوشتن زبان روسی نموده، در مدت شش ماه خواندن نوشتن خط روسی را بلد شدم… پس از آن در یکی از مکتب‌‌های روسی که تازه در بخارا تأسیس شد، وارد شده یک سال تحصیل  زبان، ریاضی، جغرافی نمودم. اغلب شب‌‌ها درس می‌گرفتم و بر اکثر روزنامه‌‌های روسی و ترکی مسلط گردیده، ترکی را هم خوب بلد شدم و به قدر شش ماه در نزدیک نفر معلم فرانسه‌دان خط و سواد [[فرانسه]] را با جزئی لغت تحصیل نمودم… و گاهی شعر فارسی هم مشق می‌کردم. رفته رفته بد شاعری هم نشدم… بعد قریب یک سال پیش یک نفر از مدرس‌‌های بخارا صرف و نحو، قدری فقه به زبان عربی هم تلمّذ نمودم…<ref>حکیم، میرزا سراج‌الدین (1922). تحفه اهل بخارا. دوشنبه، ص 4-5.</ref>».


وی سپس به امور تجارت و بازرگانی مشغول شد. در سن 25 سالگی تجارت را به طور موقت به قصد سیاحت ترک گفت. نخستین سفر او 5 ژوئن سال 1902 از بخارا آغاز شده از راه صحرای ترکمن، کراسنودسک، باکو، تفلیس و ترکیه تا شهر‌های بزرگ اروپا مثل صوفیه، بلگراد، بوداپست، وین، برلین، پاریس، برن و لندن رفته و از طریق مسیر ورشو، [[مسکو]]، باکو، کراسنودسک و عشق‌آباد در ماه ژانویه سال 1903 به وطن برمی‌گردد. پس از یک ماه به خراسان ایران سفر کرد و از طریق شهر‌های قوچان، مشهد، نیشاپور، سبزوار، عشق‌آباد، [[هرات]]، بامیان، تاش‌قرغان، [[مزار شریف]]، تیرمیز، چارجو 16 ژوئن سال 1905 به بخارا برمی‌گردد. در این سفر 8 ماه در سبزوار ایران اقامت کرد و در [[افغانستان]] با تهمت ناروا حدود 10 ماه زندانی می‌شود. سفر سوم او که 5 سال طول کشید، از طریق شهر‌های چارجوی، مرو، پنج‌ده، تخته‌بازار، یولاتان، کوشکه، تجن، سرخس، ترتکول، ارگنج، خیوه، کراسنودسک، باکو، رشت، قزوین، تهران، قم، کاشان، اصف‌هان، شیراز، بوشهر، بامبی، دهلی و غیره ادامه یافته و در سال 1910 به وطن برمی‌گردد. هنگام این سفر طولانی [[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج]] در شهر تهران طب اروپایی را آموخته و 4 سال در ولایت مازندران ایران با نام دکتر صابر به امور معالجه مشغول می‌شود. پس از بازگشت به وطن به تألیف آثار منظوم و منثور پرداخته، 17 ژانویه سال 1914 دیده از جهان فرو بست.


'''4-9.  مراكز و انجمن­های ادبي'''
[[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج حکیم]] در عمر کوتاهی که داشت، توانست از خود میراث غنی نظم و نثر بر جای بگذارد. چنان که در فوق اشاره شد، او از اوان کودکی به شعرگویی روی آورده بود. وی سال‌ها در روزنامه‌‌ها و مجله‌‌های «سمرقند»، «آیینه»، «بخارای شریف» و«توران»، «نوب‌هار» و «توس» ایران مقاله‌‌ها می‌نوشت. مهم‌ترین تألیف او سیاحت‌نامه تاریخی «تحف اهل بخارا» می‌باشد.


در اوايل سدة 20 ميلادي، همانند دوران گذشته، شهرهاي بزرگ بخارا، سمرقند، خجند، اوراتپه، نيز بيك‌گري‌ها و شاه‌گري‌هاي حصار، كولاب، بدخشان، درواز، قراتگين، قباديان و غيره از مراكز ادبي معتبر تاجيكستان بود كه شاعران و اديبان بسياري را در دامان خود پرورش داده‌اند.
اشعار او [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|سبک]] و اسلوب جدید داشت و دیگران را نیز ترغیب و تشویق می‌کرد که با زوش و شیوه نو شعر بسرایند. در آثار نظمی و نثری و از جمله مقالات مطبوعاتی او که ادیب و عالم و جهان‌دیده بود، سرشار از افکار جدید است. او وضع نابسامان بخارا، غفلت و نادانی مردم و بی‌بهره بودن بخاراییان از علم و دانش زمانه را دیده، گذشته پرافتخار خلق و کشور خود را به یاد می‌آورد و سؤال می‌کند که چرا چند قرن پیش این کشور و این ملت با دانش و فرهنگ والای خود در جهان صاحب‌احترام و منزلت بود و حالا در ضعف و زوال به سر می‌­برد؟ او دلیل این همه بدبختی‌‌ها را در بی‌بهرگی از علم و دانش دیده از خدا کمک می‌طلبد که مردم او را از این خواب گران، غفلت‌زدگی بیدار کند و به راه پیشرفت هدایت نماید.


'''1-4-9. مركز ادبي  بخارا''' 
«تحف اهل بخارا» یکی از بهترین آثار منثور ربع اول قرن 20 شناخته شده‌است. این کتاب خواننده را با اوضاع [[نظام اقتصادی تاجیکستان|اقتصادی]]، [[سیاست و حکومت تاجیکستان|سیاسی]]، [[جامعه تاجیکستان|اجتماعی]] و [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی]] برخی از کشور‌های عالم، به خصوص اروپا آشنا می‌سازد. وی به هر کشوری که قدم می‌نهاد، پیش از همه از مکتب و دانشگاه‌‌های آن بازدید می‌کرد.
{| class="wikitable"
|9
|}
{| class="wikitable"
|8
|}
''' '''


شهر بخارا كه از قديم‌الايام از مراكز بزرگ فرهنگ تمدن آريايي است و در طول تاريخ بزرگان و عالمان بسياري از آن برخاسته‌اند، در اين دوره به عنوان پايتخت شهر بخارا داراي مراكز ادبي بزرگي بود. عنبر، انور، عنقا، وحشي، گلشني، عصامي، راقم، راجي، سودايي، افقر، نجات، مسرور، تسليم، قانع، قدسي، حامد، اسلم، شايق و ده‌ها شاعر و اديب ديگر از افتخارات اين دوره‌اند. ملامحمد شريف متخلص به «عنبر» از شاعران با استعداد بخارا بود. قاري رحمت‌الله واضح، عبدالله‌خواجة عبدي، افضل مخدوم پيرمستي، حاجي نعمت‌الله محترم او را از دانشمندان زبردست زمان ناميده‌اند. او در سال 1914 وفات كرده است.
==== [[میرزا عبدالواحد منظم|میرزا عبدالواحد مُنظِم]] ====
منظم(1875) نخستین کسی است که سال 1908 در شهر بخارا با همراهی دوستانش [[صدرالدین عینی|عینی]]، حمدی و مهری [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] تأسیس نمودند و با زبان مادری به اطفال تعلیم می‌دادند. او همچنین یکی از مؤسسان سازمان مخفی جدیدی «تربیه اطفال» در سال 1910 و شرکت‌‌های جمعیتی و فرهنگی «بخارای شریف«، «برکت»، «معرفت» در بخارا می‌باشد. در پی تعقیب سران حکومت­ بخارا وی در سال 1917 به شهر تاشکند می‌رود و تا سال پایان اقامت او یعنی  1920 به عنوان یکی از رهبران جدید بخارا، حرکت‌‌های ضدحکومتی را رهبری کرده و در اداره روزنامه‌‌های «اُچقُن» و «قُتُلوش» انجام وظیفه می‌کند.


ملامحمود خواجة بخارايي متخلص به افقر علوم رسمي زمان­اش را در بخارا فرا گرفت. سپس به زيارت كعبه مشرف گرديد. اشعار بيشتر در قالب غزل، قصيده و مثنوي است. او پانزده مثنوي تحت عنوان «خمسه اَشَره» سروده كه از بهترين نمونه‌هاي حكايات و روايات است كه هر حكايت 15 بيت مي‌باشد.
پس از سرنگونی امیر عالم‌خان در تاریخ 2 سپتامبر سال 1920 و تأسیس جمهوری خلقی شوروی بخارا معاون رئیس جمهوری خلقی شوروی بخارا، نخستین ناظر معارف و ناظر بهداشت جمهوری خلقی شوروی بخارا بود. طبق قرار شورای ناظران جمهوری خلقی شوروی بخارا ماه ژوئن سال 1922 به عنوان رهبر 44 نفر از جوانان را برای تحصیل به آلمان می‌برد. پس از بازگشت در سال 1924 در زمینه استادی خدمت نمود؛ او شاعری خوش‌ذوق هم بود. [[میرزا عبدالواحد منظم|منظم]] تمام نادانی و جهالت مردم را دور ماندن از دین و دانش و از نداشتن مکتب می‌دانست و از این رو، جوانان را به سوی آموزش علم و دانش که چشم انسان را می‌گشاید و شخص را از کفر و جهل می‌ر‌هاند و در بهشت را به روی هر کس باز می‌کند، دعوت می‌نمود.


ملا عبدالله‌خواجه متخلص به تحسين از بزرگان بخارا بود. چندي در ناحية وابكند منصب قضاوت را عهده‌دار بوده است. در علوم رياضي، حكمت، كلام و طبيعت‌شناسي بي‌مانند بوده است. عبدالله‌خواجة عبدي تحسين را «بسيار باهوش و سخندان، لطيفه‌گو، گشاده‌رو و شيرين‌زبان…»(تبراف ص، 1966: 387) توصیف کرده است. ديوان اشعاري از او باقي مانده است.
[[میرزا عبدالواحد منظم|منظم]] نه تن‌ها ادیب و دانشمند، بلکه خطاط معروف زمان خود بود که این هنر را از شریف­جان مخدوم صدر ضیاء آموخته بود. صدر ضیاء در «تذکار اشعار» خود درباره وی سخنان نیک گفته که دو بیت آخرش این است. به منظوم و منثور دانشــور است/ ولی رتبه نثر او بــــــــرتر اسـت/ سواد خطــــــــش پیش اهل نظر/ ضیابخش چشم و کُحل بصر است<ref>حکیم، میرزا سراج‌الدین (1922). تحفه اهل بخارا. دوشنبه، ص 7.</ref>.


ملافتح‌الله بخارايي متخلص به عنقا در خانوادة قاضي مسيحاي بايسوني زاده شد. او يكي از شاعران بنام زمان خود بود. افزون بر اين، خط نستعليق را خوب مي‌نگاشت و در علم موسيقي نيز مهارت داشت.
==== [[تاش خواجه اسیری|تاش‌ خواجه اسیری]] ====
سال 1864 در شهر خجند در خانواده‌ای ایشان‌ هنرمند زاده شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش فرا گرفت و در سال 1882 برای ادامه تحصیل به شهر خوقند رفت. در طول 8 سال تحصیل در خوقند، [[زبان روسی]] را نیز از فرا گرفت و از [[مطبوعات در تاجیکستان|مطبوعات]] روسی و ترکی نیز بهره‌­مند ‌گردید. سپس به شهر خجند برگشت و در کنار سرودن اشعار، تا آخر عمر به کسب سنگ تراشی شغل ‌بود. او در 3 مارس سال 1916 چشم از جهان فرو بست.


ملا تاج‌الدين متخلص به اسلم يكي از عالمان نكته‌سنج و شاعران خوب زمان بود. در مدارس بخارا تدريس مي‌كرد و سال 1909 مفتي بخارا گرديد. در سال 1910 وفات كرده است.
آثار [[تاش خواجه اسیری|اسیری]] غالباً در قالب مثنوی، قصیده، غزل، قطعه، رباعی، دوبیتی و مخمّس است که در خصوص مسائل اجتماعی، [[نظام آموزش، تحقیقات و فناوری تاجیکستان|آموزش]] و پرورش و ضرورت آموزش علوم جدید است. او پیوسته هموطنانش را به بیداری و هوشیاری، پرهیز از جهالت و بی‌دانشی دعوت نموده، آن‌ها را وادار می‌سازد که چون گذشتگان بافرهنگ خویش علوم زمانه را فرا گیرند. وی همچنین مردم را دعوت می‌نماید که به [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] ناب روی آورده و بر اساس تعلیمات آن، علوم زمان را فرا گیرند.


==== [[صدیقی عجزی]] ====
سال 1864 در سمرقند در خانواده حسن‌خواجه که مردی هنرمند بود به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی مدتی در مدرسه به تدریس پرداخت ولی بعد از آن کناره گرفت و دوره شبانه آموزش زبان روسی را به پایان رساند و به کار مترجمی روی آورد.


'''2-4-9. مركز ادبي سمرقند'''
در سال 1901 به سفر حج مشرّف شد. پس از زیارت خانه خدا مدتی در سفارت­خانه [[روسیه]] در شهر جده عربستان مترجمی می‌کند. سپس راه مسافرت را در پیش گرفته، به قاهره می‌رود. سپس از شهر‌های اودیسه، تفلیس، باکو، [[مسکو]] و پتربورگ نیز دیدن نموده، با وضع [[سیاست و حکومت تاجیکستان|سیاسی]] و [[نظام اقتصادی تاجیکستان|اقتصادی]]، اجتماعی و [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی]] آن‌ها از نزدیک آشنا می‌شود. در شهر تفلیس با اندیشمندان آذری، شاعر علی‌اکبر صابر و سردبیر مجله «ملا نصرالدین»، جلیل محمدقلی‌زاده آشنایی و دوستی پیدا می‌کند.


در يكي ديگر از مراكز فرهنگي تاجيكان شهر زيباي سمرقند، شاعراني چون صبحي، عبدالجبار، راجي، هادي، فكري، خطايي، تمهيد و غيره زندگي كرده و آثاري خلق كرده‌اند.
پس از بازگشت به وطن کسب علم و دانش را فراموش نکرد، به ترغیب و تشویق علم و دانش می‌پردازد. ابتدا در مکتب عبدالقادر شکوری [[زبان روسی]] تدریس می‌کند. اندکی بعد در روستای حلوایی شهر سمرقند [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] گشوده، به تدریس می‌پردازد. در این مدرسه علاوه بر کودکان، برای بزرگ­سالان نیز دوره شبانه تأسیس نموده، به آن‌ها نیز سواد می‌آموزد. در این اثناء، با اغوای برخی از علمای ارتجاعی، [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] او غیرشرعی اعلان شده، وی را کافر می‌گویند. سپس با اجازه ژنرال فرماندار ترکستان، [[مکاتب روسی - محلی تاجیکستان|مکتب روسی - محلی]] تأسیس کرده، ابتدا معلمی و بعداً مدیری آن را به عهده می‌گیرد. پس از انقلاب در شهر سمرقند کتاب‌فروشی‌ «زرافشان» را تأسیس می‌کند. دیوان وی در سال 1914 در تاشکند چاپ شد. عجزی در 16 ژوئن سال 1927 در سمرقند چشم از جهان فرو بست.


ميرزا نورالدين متخلص به هادي سال 1831 در شهر سمرقند متولد شد. ابتدا در زادگاهش و سپس در بخارا تحصيل كرد. پس از پایان مدرسه مدت چهار سال منشي دربار امير مظفر منغيتي بود. سپس به زادگاهش برگشت و به آموزگاری پرداخت و به پسران و دختران در كنار خط و سواد، خطاطي را نيز تدريس مي‌كرد.  
[[صدیقی عجزی|سیداحمدخواجه صدیقی عجزی]] یکی از بنیان‌گذاران [[ادبیات معاصر تاجیکستان|ادبیات معاصر]] تاجیک و مؤلف داستان‌‌های «انجمن ارواح»(1912)، «مرآت عبرت»(1912)، مجموعه‌‌های اشعار «گنجینه حکمت»(1914)، «عین‌الادب»(1915) و بسیاری اشعار دیگر است. محتوای اصلی آثار این ادیب و دانشمند برجسته، ترغیب آموزش علم و دانش، به ویژه علوم جدید از طریق اروپا و [[روسیه]]، [[زبان روسی]]، افتخار به اجداد بافرهنگ خود، انتقاد از زمان خود، به ویژه وضع ناگوار تعلیم و تربیت، شکوه از ظلم و استبداد استعمارگران و غیره است.


به زبان‌هاي فارسي تاجيكي و تركي شعر مي‌سرود. ديوان وي سال 1913 در شهر سمرقند به كوشش فرزندش فخرالدين راجي به چاپ رسيد. هادي «انوار سهيلي» (كليله و دمنه) را به طور كامل به زبان فارسي تاجيكي به نظم كشيد. وي در سال 1920 وفات يافت.
==== [[سید احمد وصلی]] ====
سال 1870.م در شهر سمرقند در خانواده استاد عظیم زاده شد. پس از تحصیلات ابتدایی، در مدارس شهر‌های سمرقند، بخارا و تاشکند تحصیل نموده و عمری به تدریس پرداخت. او یکی از آن شاعران و دانشمندان تاجیک است که به حمایت آموزش اصول جدید برخواسته بود. وی همچنین یکی از نخستین کاندید‌ها برای [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] تاجیکی سمرقند بود که عبدالقادر شکوری تأسیس کرده بود. در سال 1903 او کتابی درسی با نام «بیان‌الحروف» برای مکتب نوشت.  


مسيحاي تمهيد سال 1891 در شهر سمرقند متولد شد و در مدارس زادگاهش كسب علم نمود و در زمينه‌هاي تاريخ ادبيات، فلسفه و قوائد نظم فارسي تاجيكي و عرب معلومات فراواني آموخت.
[[سید احمد وصلی|سیداحمد وصلی]] از شاعران نامور و پیرو سنت کلاسیکی بود و آثار ادبی او اساساً از غزل، رباعی، مخمس و دیگر انواع شعری عبارت است. [[صدرالدین عینی]] میراث ادبی وصلی را «تقریباً چهار هزار بیت» گفته است<ref>وصلی سمرقندی (1989). شعر شیرین با من است. مجله صدای شرق، شماره 10. ص 119.</ref>. آثار منظوم وصلی در دیوان‌‌های «ارمغان دوستان»(تاشکند 1909) و «تحفهالاحباب»(تاشکند 1912) به چاپ رسیده است. او همچنین مؤلف چندین رساله و مقاله‌‌های علمی می‌باشد. [[سید احمد وصلی|سیداحمد وصلی]] به تاریخ 29 اکتبر سال 1929 فوت کرد.


صدرالدين عيني در «نمونة ادبيات تاجيك» نوشته است كه «پدر و اجداد تمهيد همه شاعر و اهل ادب، و تاجيك صرف‌اند»(عینی، 1926: 249). در واقع تمهيد از منسوبان محفل ادبي سيداحمد وصلي و از همکاران و دوستان نقيب‌خان طغرل بوده، دربارة زندگی و فعالیت­های وي خاطره‌هاي فراوانی وجود دارد. تمهيد در خطاطي هم دست توانايي داشته و چند نوع خط قديمي تاجيكي را هنرمندانه مشق مي‌كند.
==== [[احمدجان مخدوم حمدی]] ====
وی که در کنار [[میرزا عبدالواحد منظم]] و [[صدرالدین عینی]] یکی از فعالان حرکت جدیدی در بخارا بود، سال 1875 در شهر بخارا به دنیا آمد. پدرش قاضی بود. او از نخستین کسانی بود که به همراه دوستانش [[میرزا عبدالواحد منظم|منظم]]، [[صدرالدین عینی|عینی]] و مهری  نخستین [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] به زبان فارسی تاجیکی را در بخارا تأسیس نمود. همچنین در نشر [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب‌‌های درسی]]، تأسیس سازمان «تربیه اطفال» و دیگر ن‌هاد‌های فرهنگی جدیدان نیز نقشی بسزا داشت. پس از واقعه کالیسوف در بخارا، وی به همراه گروهی از معاصران به تاشکند پناهنده شد و در آنجا روزنامه «قُتُلوش» (نجات) را تأسیس نمود. بعد از انقلاب بخارا ناظر امور مادی و بعداً نماینده مردمی شوروی بخارا در مسکو گردید.


ملاعبدالكريم سمرقندي متخلص به سپندي پس از آموزش ابتدايي در مدارس بخارا، به وطن بازگشت و در مدرسة اُلغ‌بيك سمرقند به تدريس مشتغول شد. در سال 1906 به همراه پسرش پسندي به زيارت كعبه مشرف گرديد. وي در سال 1910 ديده از جهان فرو بست.
حامدخواجه مهری که از دوستان و همفکران [[میرزا عبدالواحد منظم|منظم]]، [[صدرالدین عینی|عینی]] و حمدی بود، در خانواده قاضی عبدالو‌هاب خوشنویس دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را نزد پدر آموخت. سپس در مکتب و به خصوص نزد داملاّ اکرامچه که یکی از مدرسان دانشمند و برجسته بود، علوم زمانه­‌اش را فرا گرفت. وی علی‌رغم این که اندیشمندی برجسته بود، شاعری خوش‌طبع نیز بود. پس از به خاک و خون کشیده شدن جدیدان،  به فرمان امیر عالم‌خان در تاریخ 9 مارس سال 1918 وی در «ریگخانه» ارک بخارا به دار آویخته شد.


ملاعبدالرحيم سمرقندي متخلص به پسندي، كه پسر شاعر سپندي بود، نزد پدر تحصيل كرد. او از شاعران صاحب ديوان زمان است.  
[[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] در «تذکره‌الشعرا»، افضل مخدوم پیرمستی در «افضل‌التذکار فی ذکرالشعرا والاشعار» و [[صدرالدین عینی]] در «نمونه ادبیات تاجیک»، حامدخواجه مهری را شخصی فاضل، دانشمند و شاعری خوش­‌ذوق دانسته‌اند.


فخرالدين راجي كه يكي از شاعران و خطاطان بنام بود، سال 1880 در سمرقند زاده شد. سال 1912 مدرسة شيردار سمرقند را به اتمام رساند و تا انقلاب اكتبر در محلة سوزِنگران سمرقند با اصول جديد تدریس مي‌نمود. موضوع اساسي اشعارش مكتب، معارف و آموزش و پرورش بود. شعرهايش در مجلة «شعلة انقلاب»  چاپ مي‌شد. او 91 شمارة اين مجله را خطاطي كرده است.
==== [[حاجی معین]] ====
در تاریخ 18 مارس سال 1883 در محله روح‌آباد سمرقند زاده شد. پس از پایان تحصیلات به سفر حج مشرّف شد. بعد از اتمام تحصیلات تکمیلی، ابتدا به روش سنّتی و سپس به [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|سبک]] جدید، مکتب­داری می‌کرد. این ادیب تاجیک برای دانش‌آموزان نیز چند [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب درسی]] از قبیل «راهنمای سواد»، «خوانش» و «راهبر سواد» تهیه نموده‌است. [[حاجی معین]] تا هنگام آشنایی با [[محمدخواجه بهبودی|محمودخواجه بهبودی]] و نمایشنامه «پدرکُش» او شعر می‌گفت، ولی بعد شعر را کنار  گذاشت و به نمایشنامه‌نویسی روی آورد که «طوی»(1914)، «مکتب کهنه - مکتب نو»(1915)، «کوکناری»(1916)، «زن مظلومه»(1916) از این قبیل اند.


'''3-4-9. مركز ادبي خجند'''
در سال 1916 حکومت [[روسیه]] پادشاهی او را به بیگاری گرفت. بعد از بازگشت به وطن در اداره روزنامه‌‌های «محنت‌کَشلَر تاوُشی» و «زرافشان» به عنوان سردبیر انجام وظیفه نمود. بسیاری از آثار وی تاکنون چاپ نشده­اند که  «قربانیان معارف»، «قربانیان جوانبازی»، نمایشنامه «بای و خدمتگار»، مجموعه مقالات «ترجمه احوال»، لغت «الفاظ متردافه» از آن جمله‌اند. [[حاجی معین]] در 24 ژانویه سال 1938 به جرم جاسوسی به 10 سال زندان محکوم شد و سرانجام در 21 ژوئیه سال 1942 در زندان سلیکومسکی استان پیرم [[روسیه]] درگذشت. بعد‌ها در تاریخ 28 سپتامبر سال 1963 او بی‌گناه دانسته‌شد.


شهر باستاني خجند در اين دوره در كنار شاعران پرآوازه‌اي چون تاش‌خواجة اسيري، شعرايي ديگر همچون قاري، فياض، بهجت، معظم‌خان، زائر و ديگران را در نزد خود تعلیم داده است. ميرمحسين خجندي متخلص به قاري پس از آموزش ابتدايي، در مدارس بخارا تحصيل نمود. او سه بار به زيارت كعبه رفت. اشعار او از شهرت والايي برخوردار بود.  
==== [[ملا نذرالله لطفی]] ====
[[ملا نذرالله لطفی|ملانذرالله لطفی]] در خانواده قاضی ملافر‌هاد در شهر بخارا  به دنیا آمد. او که از هم دوره‌ای­‌های شریف­جان مخدوم صدر ضیاء بود، پس از پایان دوره مدرسه در ولایت‌‌های بایسون و کرکی به شغل دادستانی مشغول شد.


داملا حسن متخلص به زائر نيز يكي ديگر از شاعران شيرين‌سخن خجند است. قاري نعمت‌الله محترم دربارة او چنين نوشته است «سرحلقة ارباب سخن و پير سخن‌سنجان زمان، پيشواي خجنديان داملا حسن است».
لطفی که یکی از فعالان متجدد بود، پس از نمایش شکرانه جدیدان، همراه با [[صدرالدین عینی]] به ضرب 75 ضربه شلاق محکوم شد. در روز سوم  اسارت، از آبخانه امیر بخارا به کمک سربازان روس فرار کرد، ولی جراحات او به‌اندازه‌ای شدید بود که 11 آوریل سال 1918در بیمارستان وفات کرد. [[صدرالدین عینی]] که با ملا نذرالله لطفی آشنایی داشت، در «نمونه ادبیات تاجیک» از طبع لطیف او ستایش کرده است.


ميرزا عبدالله فياض سال 1854 در شهر خجند متولد شد. در مدارس سمرقند تحصيل نموده است. او يكي از سخنوران سرشناس زمان خود بود. وفاتش در سال 1928 است.
==== [[میرزا هئیت صهبا]] ====
سال 1850 در میانکال سمرقند زاده شد. پس از اتمام تحصیل در مدارس بخارا تا آخر عمر تدریس کرد. این مرد حقیقت‌خواه و حق­گو هرچند که از مسئولان دربار امارت بخارا بود، همیشه از نقصان‌‌های حکومت داران انتقاد می‌کرد. همین حق­گویی و حق‌پرستی و نوجویی و نوخواهی‌اش بود که سال 1915 با سفارش سفارت­خانه [[روسیه]] توسط قوش­بیگی بخارا تنبیه شد. پس از واقعه کالیسوف در سال 1918 در ارک بخارا زندانی و سپس به قبادیان تبعید و در همان جا کشته می‌شود. [[میرزا هئیت صهبا]] یکی از شاعران معروف زمان و صاحب‌دیوان بود.


سيدولي احراري سال 1874 در خِستيوَرْزِ خجند زاده شد و در مدارس خجند و بخارا تحصيل نمود. سال 1920 در زادگاهش مدرسه‌اي تأسيس و در آنجا تدريس مي‌كرد. او به سبك بيدل شعر مي‌سرود.
==== [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] ====
[[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] در شهر بخارا متولد شد و در همان جا تحصیل نمود. ابتدا با تخلص «نازک» به زبان فارسی تاجیکی شعر می‌گفت. همزمان تذکره‌ای با نام «تذکره‌الشعرا» تهیه نمود که یکی از منابع مهم ادبیات نیمه دوم قرن 19 و ابتدای قرن 20 است. محترم با جنبش تجددخواهی بخارا رابطه داشت. او قاضی ناحیه یکه‌باغ بخارا بود. در سال 1920 توسط اداره نظامی شوروی به شهادت رسید.


معظم‌خان در سال 1833 در شهر خجند متولد شد. او يكي از شاعران صاحب‌ديوان زمان خود بود.  موضوع‌ اشعار او  مختلف است. او سال 1917 در جِزَّخ وفات كرد.
==== [[میرزا شاه‌ فایض بخارایی]] ====
[[میرزا شاه‌ فایض بخارایی]] متخلص به فایض سال 1890 در خانواده میرزابای آقسقال که مردی صراف بخارایی بود، متولد شد و در همان جا رشد و پیشرفت نمود. در اوایل سال 1914 برای پزشکی به ترکیه و چند شهر اروپایی رفت. با جوان ‌بخاراییان دوستی و همفکری داشت. پس از واقعه کالیسوف توسط رهبران سیاسی توقیف و در سال 1918 به شهادت رسید. وی صاحب اشعار مرغوب و کتابخانه خوبی بود که کتاب‌‌های نادر آن کتابخانه به آتش کشیده شد.


'''4-4-9.  مركز ادبي اوراتپه'''
==== [[قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی]] ====
[[قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی]] متخلص به نظمی، که اشعار او را [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]]، افضل مخدوم پیرمستی، شریفجان مخدوم صدر ضیاء و [[صدرالدین عینی]] ستوده‌اند، یکی از اندیشمندان زمان خود بود و در محافل ادبی و شعر که در منزل صدر ضیاء برپا می‌گردید، شرکت فعال داشت.


جوهري، دلشاد برنا، مشتري، عبدالرحيم، عزيز، مقبول، عزيزي و ديگران زادة اين شهر فرهنگي مي‌باشند. دلشاد برنا سال 1800م در خانوادة رحيم‌قل صوفي استروشني به دنيا آمد. هنگام تصرف اوراتپه از جانب سپاه خوقنديان، خان خوقند امير عمرخان، دلشاد را مانند ديگران همچون اسير به خوقند ‌برد. دلشاد از دربار فرار كرد و در خانة شخصي به نام تاش‌مخدوم پناه برده و با او ازدواج مي‌كند.
نظمی که با متجددین بخارا روابط قوی داشت، پس از نمایش شکرانه جدیدان در ماه آوریل سال 1918 از مقام قضاوت ناحیه وابکند بخارا معزول شد و پس از واقعه کالیسوف در ماه ژوئن سال 1918 به همراه قاضی عبدالصمدخواجه از بخارا به بلجوان تبعید گردید و پس از شش ماه در اوایل ماه نوامبر همان سال کشته شدند.


دلشاد برنا بيش از 50 سال معلمی كرد و به دختران و زنان بسياري درس می­داد كه در ميان آنها شاعره‌هايي مانند خيري‌نساء، بحري‌نساء، عنبرآتون و طوطي نيز بودند.
==== [[ملاابراهیم سعید كمال‌زاده جرأت|ملاابراهیم سعید کمال‌زاده جرأت]] ====
[[ملاابراهیم سعید كمال‌زاده جرأت|ملاابراهیم سعید کمال‌زاده جرأت]] در شهر سمرقند زاده شد و در همان جا تحصیل کرد. او شاعری منتقد و حق­گو بود. مجموعه اشعارش با نام «تحفه‌الاحباب» در سال 1917 در شهر سمرقند چاپ شد. جرأت که یکی از متجددین شهر سمرقند بود، در تاریخ 1 اوت سال 1917 سازمانی با عنوان «اتفاق» تأسیس شد، به اتفاق عجزی سمرقندی عضویت در این جمعیت را پذیرفته و برای تأمین حقوق کاسبان و دهقانان تلاش می‌کرد. از آثار متجددین چنین برمی‌آید که آنان از وضعیت عقب‌ماندگی اجتماعی و فرهنگی جامعه و جهل و بی‌سوادی مردم خود سخت رنج می‌کشیدند و از اینرو خوا‌هان بهبود وضع مردم، عدالت اجتماعی، رفع ظلم و ستم مسئولان دولتی و محلی نسبت به مردم بودند.


او شاعرة نامدار زمان بود. «منتخب‌الاشعار» و «تاريخ مهاجران» او تقريباً حدود 1200 مصرع اشعار پراكنده را در خود جاي دارند كه در آنها عقايد معارف‌پروري جايگاهي بسزا دارد.
در عرصه دینی نیز از اینکه علمای جاهل [[ادیان در تاجیکستان|دین]] را به شکل نادرست به مردم معرفی می‌کردند، متجددین سخت ناراضی بودند و از این بابت نیز تلاش می‌کردند تا [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] واقعی و عدم مخالفت این دین را با علوم جدید و پیشرفت جامعه به مردم معرفی کنند. آن‌ها از روش‌های نادرست و غیراصولی آموزش‌‌های دینی که روحانیون منفعت­ طلب از آن دفاع می‌کردند، انتقاد شدید می‌نمودند. متجددین سعی و کوشش به خرج می‌دادند تا تصویر درست و علمی از دین مبین [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] را برای عامه مردم ارائه نمایند، تا اصول [[ادیان در تاجیکستان|دین]] از خرافات زدوده شود. در کل آن‌ها دارای روحیه خودشناسی بسیار بالای دینی، توأم با حس وطن‌پرستی، استقلال‌طلبی و خودآگاهی اجتماعی و ملی بودند. متجددین آموزش [[زبان روسی]] را جهت آشنایی با دستاورد‌های علمی و تکنیکی [[روسیه]] برای ملت خود ضروری می‌دانستند. زیرا در عرصه‌‌های گوناگون علمی و تکنیکی آثار بسیار زیادی به این زبان موجود بود.


اين شاعره در «تاريخ مهاجران» خود در خصوص ستمگری­های امير عمرخان، تاريخ تسخير آسياي ميانه از جانب روسيه و حيات سياسي و اجتماعي آن دوره حكايت مي‌كند. دلشاد برنا در سال 1907 در خجند وفات كرد.
آنان به اروپای مترقی و پیشرفت‌های آن توجه می‌نمودند و عقیده داشتند که دستاورد‌های ممالک غرب نتیجه تکیه بر علم و فرهنگ گذشته شرقیان است. اما در کنار آن، متجددین نسبت به کشور‌های سرمایه‌دار و پیش از همه روسیه نظر انتقادی داشتند و مردم را به خودشناسی و استقلال‌خواهی در مقابل سرمایه‌­داران دعوت می‌نمودند. متجددین در محیط وحشتناک امارت بخارا و در اوج خَفَقان و استبداد برای رسیدن به آرمان‌‌های انسانی خود کوشش می‌کردند. امیر و درباریان، به خصوص علمای متعصب با هر وسیله‌ که می‌توانستند، سعی می‌کردند متجددین را در بین مردم بدنام کنند و حتی به بی‌دینی متهم می‌نمودند و افکار آن‌ها را باعث تحریف و ویرانی [[ادیان در تاجیکستان|دین]] می‌دانستند. اما افکار متجددین بر جامعه تأثیر خود را گذاشته و تدریجاً رشد کرد.  


حبيب‌الله‌خان متخلص به مشتري سال 1893 در استروشن به دنيا آمد. آموزش ابتدايي را نزد پدر آموخت. سپس در مدارس زرگران و مير عرب بخارا تحصيل كرد و بعد به وطن برمي‌گردد. مدتي قاضي اوراتپه بود و سرانجام در سال 1935 وفات كرد.  
لازم به ذکر است، از آنجا که نظر حزب حاکم نسبت به متجددین منفی بود، در طول سال‌های حاکمیت شوروی، این افکار از جانب جامعه‌شناسان [[تاجیکستان]] به طور باید و شاید مورد پژوهش قرار نگرفته است. بنا بر نوشته خالق میرزازاده سال‌ها بحثی میان دو گروه وجود داشت. گروه اول می‌گفتند که رویه متجددین پدیده‌ای مثبت بود که بر ادبیات و افکار عمومی تاجیک تأثیری بسزا داشت. گروه دوم عقیده داشت که  متجددین جنبشی غیرانقلابی در تاریخ خلق تاجیک بوده است. آن‌ها اصطلاح «معارف‌پروری» را به جای «جدیدی» به کار می‌بردند، حال آن که نام تاریخی این جنبش، نه معارف‌پروی، بلکه «جدیدی» است. عموماً این گروه نقش مثبت ­ متجددین و عقیده آنان را انکار می‌کردند<ref>میرزا زاده خ، م (1991). یک‌دل و یک جهت و یک‌رو باش. مجله سخن، شماره 11. ص 71. </ref>. در دوایر رسمی، [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب‌های درسی]]، دائرهالمعارف‌‌ها و مطبوعات نظر گروه دوم غالب بود.


ملا عبدالرحيم پس از آموزش ابتدايي در مدرسة خواجه‌جان اوراتپه تحصيل نموده است. در اشعارش غزل و قصيده جايگاه ويژه دارد. وفات او در سال 1909 می­باشد.
جامعه‌شناسان تاجیکستان ب. غفوراف، ا.س. برگنسکی. ا.م. ب‌هاءالدین‌اف، ز. رجب‌اف و دیگران در آثار دهه‌‌های 40 و 50 خویش از اصطلاح «نسل دوم معارف‌پروران» طرفداری نموده، ادیبانی چون [[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج حکیم]]، سعیداحمدخواجه عجزی را که قبلاً جدید می‌گفتند، «نسل دوم معارف‌پروری» شمردند. تن‌ها [[عبدالرئوف فطرت]] و [[محمدخواجه بهبودی|محمودخواجه بهبودی]] را جدید می‌نامیدند ولی بعداً بعضی از آن‌ها عقیده خود را تغییر دادند.


عبدالعزيز استروشني ابتدا نزد پدرش موسي‌خان كه شعر مي‌گفت، آموزش ديده سپس در مدرسة خواجه‌جان اوراتپه تحصيل نموده است. ستايش مرد دهقان كه خود او يك عمر دهقان بود، يكي از موضوع‌هاي اصلي اشعار اوست.
در پی فشار شدید مقامات حزبی و دولتی و حتی عالمان و ادیبان متخصص متجددی مانند خالق میرزازاده مجبور شدند که «ندامت‌نامه» و «کژاهه» بنویسند و اقرار کنند که جملگی آنچه گفته‌اند اشتباه بوده است.


ملا محمدظفر مخدوم متخلص به جوهري در خانوادة قاضي سيدمخدوم‌خان استروشني در سال 1872 به دنيا آمد. پس از آموزش ابتدايي در مدارس بخارا تحصيل نمود و سپس  به وطن برگشت. در شعرهايش اساساً از ميرزا عبدالقادر بيدل تقليد مي‌كند.  
به این ترتیب در دهه 40 و نیمه اول دهه 50 اکثر روشنفکران تاجیک، جریان جدیدیه را محکوم و موجودیت نسل دوم روشنفکران مذهبی را کاملاً انکار نمودند. هواداران این گروه در دهه‌‌های بعد نیز از جدیدیه انتقاد شدید نمودند. چنانکه، عبدالقادر منیازاف چنین نوشته ‌است «جدیدیه به عنوان جریان ایدلوژی ارتجاعی اصلاً در جهت منافع بورژوازی محلی و حتی فئودالی بود. شعار آن‌ها تجدد، اما در عمل واپس­گرا بودند،  از اینرو گروهی ساده لوح و صادق که جانبدار منافع ملی بودند، بدون درک ماهیت اصلی جدیدیزم با این حرکت همراه شدند، مانند [[صدرالدین عینی]] که آن وقت‌ها هنوز مبارزه طبقاتی را نمی‌دانست و نمی‌فهمید<ref>منیازاف، ع (1958). پابلیستیکه و نظم استاد صدرالدین عینی. استالین آباد، ص 28.</ref>». همچنین به عقیده ظریف رجب‌اف «جدیدی‌‌ها حتی یک اثر پرقیمت به وجود نیاورده‌اند<ref>رجب‌اف، ظ (1959). استالین آباد، ص 394.</ref>». صاحب تبراف هم می­گوید که «در عرفه انقلاب سوسیالستی اکتبر، معارف‌پروران که نام اصلی آن‌ها جدیدان هم می‌باشد، در هیچ ساحه حیات [[سیاست و حکومت تاجیکستان|سیاسی]]، [[جامعه تاجیکستان|اجتماعی]]، ایدیولوژی، مدنی و ادبی نقشی مثبت نداشته‌اند<ref>تبراف، ص (1966). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 75.</ref>».
{| class="wikitable"
|10
|}
ملا ميرعبدالعظيم استروشني متخلص به مقبول پس از تحصيل در مدارس بخارا به وطن برگشت و مفتي شد. در اشعارش غزل و قصيده  فراوان است.  


بحرالدين عزيزي سال 1895 در استروشن زاده شد. سواد ابتدايي را از پدرش كه مردي شاعر بود، آموخت. سپس در مدرسة اوراتپه و از سال 1916 در مدرسة ديوان‌بيگي بخارا تحصيل نمود. پس از انقلاب اكتبر تا سال 1920 مدير شعبة معارف خلق اوراتپه بود. اشعار پيش از انقلاب او در سال 1917 در تاشكند به چاپ رسيد.
اما از نیمه دوم دهه 50 به بعد در کنار نظریه ضد جدیدیه، مقالاتی در مطبوعات به چاپ رسید که جنبش جدیدیه را مثبت ارزیابی کرد. اما در دهه 90 و آزادی بیان در زمان شوروی و سپس در دوران ‌استقلال [[تاجیکستان]]، نظر اکثر محققان و جامعه‌شناسان تاجیک نسبت به جنبش جدیدیه مثبت شد. برگزاری سمینار در شهر تاشکند با شرکت دانشمندان ازبکستان، [[تاجیکستان]]، آذربایجان و تاتارستان در ماه دسامبر 1988 و نشست جامعه‌شناسان تاجیک در ابتدای سال 1990، جنبش جدیدیه پدیده بزرگ فرهنگی و اجتماعی دانسته شد. طی چند سال اخیر نیز جنبه‌‌های مختلف افکار جدیدیه توسط دانشمندان تاجیک از قبیل م. شکوری، م.رجبی، غ. عاشوراف، ا. سیف‌الله‌اف، ر.‌‌هادی‌زاده، خ. میرزازاده و دیگران بررسی شده‌است.


ملا ادريس‌خواجة استروشني متخلص به راجي در خانوادة ملانبيره ‌خواجه كه مردي فاضل و شاعر و  با تخلص توفيق شعر مي‌گفت، در سال 1880 ديده به جهان گشود. به گفتة صدرالدين عيني «او از مقتدرترين معاصران خود بود»(عینی، 1926: 310). او از شاعران معروف زمان خود بود و در سال 1919 وفات كرد.
=== [[مراكز و انجمن­ های ادبی تاجیکستان|مراکز و انجمن­‌های ادبی]] ===
در اوایل سده 20 میلادی، همانند دوران گذشته، شهر‌های بزرگ بخارا، سمرقند، خجند، اوراتپه، نیز بیک‌گری‌‌ها و شاه‌گری‌‌های حصار، کولاب، بدخشان، درواز، قراتگین، قبادیان و غیره از مراکز ادبی معتبر [[تاجیکستان]] بود که شاعران و ادیبان بسیاری را در دامان خود پرورش داده‌اند.


از راجي دو اثر باقي مانده است. يكي «تذكرة الخطاطين منظومه»، كه دربارة خطاطان مشهور گذشته و معاصر بخارا و استروشن اطلاعات و آگاهی دقيق مي‌دهد. ديگري «بياض راجي» است كه سال 1907 در كاگان بخارا به چاپ رسيد.  
==== [[مرکز ادبی  بخارا]] ====
شهر بخارا که از قدیم‌الایام از مراکز بزرگ فرهنگ تمدن آریایی است و در طول تاریخ بزرگان و عالمان بسیاری از آن برخاسته‌اند، در این دوره به عنوان پایتخت شهر بخارا دارای مراکز ادبی بزرگی بود. عنبر، انور، عنقا، وحشی، گلشنی، عصامی، راقم، راجی، سودایی، افقر، نجات، مسرور، تسلیم، قانع، قدسی، حامد، اسلم، شایق و ده‌‌ها شاعر و ادیب دیگر از افتخارات این دوره اند. ملامحمد شریف متخلص به «عنبر» از شاعران با استعداد بخارا بود. قاری رحمت‌الله واضح، عبدالله‌خواجه عبدی، افضل مخدوم پیرمستی، [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] او را از دانشمندان زبردست زمان نامیده‌اند. او در سال 1914 وفات کرده است.


'''5-4-9. مركز ادبي بدخشان'''
ملامحمود خواجه بخارایی متخلص به افقر علوم رسمی زمان­اش را در بخارا فرا گرفت. سپس به زیارت کعبه مشرف گردید. اشعار بیشتر در قالب غزل، قصیده و مثنوی است. او پانزده مثنوی تحت عنوان «خمسه اَشَره» سروده که از بهترین نمونه‌‌های حکایات و روایات است که هر حکایت 15 بیت می‌باشد.


مخفي بدخشاني، شاه‌فتور، هجري، جرمي، ولي، ملاشمشير وخاني، ربابي، عادل شغني، ملا دولت‌شاه، ميرزا عباد از شعراي صاحب‌نام اين مركز فرهنگي و ادبي‌اند.
ملا عبدالله‌خواجه متخلص به تحسین از بزرگان بخارا بود. چندی در ناحیه وابکند منصب قضاوت را عهده‌دار بوده است. در علوم ریاضی، حکمت، کلام و طبیعت‌شناسی بی‌مانند بوده است. عبدالله‌خواجه عبدی تحسین را «بسیار باهوش و سخندان، لطیفه‌گو، گشاده‌رو و شیرین‌زبان…<ref>تبراف، ص (1966). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 387.</ref>» توصیف کرده است. دیوان اشعاری از او باقی مانده است. ملافتح‌الله بخارایی متخلص به عنقا در خانواده قاضی مسیحای بایسونی زاده شد. او یکی از شاعران بنام زمان خود بود. افزون بر این، خط نستعلیق را خوب می‌نگاشت و در علم موسیقی نیز مهارت داشت. ملا تاج‌الدین متخلص به اسلم یکی از عالمان نکته‌سنج و شاعران خوب زمان بود. در مدارس بخارا تدریس می‌کرد و سال 1909 مفتی بخارا گردید. در سال 1910 وفات کرده است.[[پرونده:مرکز ادبی سمرقند.jpg|بندانگشتی|مرکز ادبی سمرقند (1403). برگرفته از سایت انصاف نیوز، قابل بازیابی از [https://ensafnews.com/403203/%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%85%D8%B1%D9%82%D9%86%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D9%81%DA%A9%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86/ https://ensafnews.com/403203/-]]]


شاه‌فتور محبت شاه‌زاده سال 1869 در روستاي پارشنو شغنان در خانواده‌اي اهل سواد و مطالعه زاده شد. تحصيلات ابتدايي و خطاطي را از پدر آموخت. پس از اتمام تحصيلات دبير حاكم شغنان شد. پس از آنكه حكومت پادشاهي روس براي بدخشاني‌ها مدرسه و مکتب تأسيس كرد، معلمي آن به شاه‌فتور واگذار شد. او در سال 1959 در روستاي سِنْديو ناحية راشت‌قلعه وفات كرد.
==== [[مرکز ادبی سمرقند]] ====
در یکی دیگر از مراکز فرهنگی تاجیکان شهر زیبای سمرقند، شاعرانی چون صبحی، عبدالجبار، راجی،‌‌هادی، فکری، خطایی، تمهید و غیره زندگی کرده و آثاری خلق کرده‌اند.


از شاه‌فتور محبت‌شاهزاده دو اثر باقي مانده كه اثر اول تماماً غزليات و اثر دوم 13 مُسَمّن(424 بيت)، 21 مخمس(489 بيت)، 15 قصيده(261 بيت)، 3 غزل(46 بيت) را كه در مجموع 1110 بيت را تشكيل مي‌دهد.
میرزا نورالدین متخلص به‌ هادی سال 1831 در شهر سمرقند متولد شد. ابتدا در زادگاهش و سپس در بخارا تحصیل کرد. پس از پایان مدرسه مدت چهار سال منشی دربار امیر مظفر منغیتی بود. سپس به زادگاهش برگشت و به آموزگاری پرداخت و به پسران و دختران در کنار خط و سواد، خطاطی را نیز تدریس می‌کرد.  


او با همكاري سليمان قربان‌محمدزاده (آخوند سلمان) اثري تاريخي‌ با نام «تاريخ بدخشان» در چهار فصل تأليف نمود. فصل اول تاريخ دورة پيش از حاكميت عبدالرحمان‌خان (حاكم بدخشان)، فصل دوم دورة حاكميت عبدالرحمان‌خان پسر قبادخان(1792-1814)،  فصل سوم دورة حاكميت افغانستان و فصل چهارم دورة حاكميت پادشاه روسيه نيكلاي را در بر مي‌گيرد.
به زبان‌‌های فارسی [[زبان تاجیکی|تاجیکی]] و ترکی شعر می‌سرود. دیوان وی سال 1913 در شهر سمرقند به کوشش فرزندش فخرالدین راجی به چاپ رسید.‌‌ هادی «انوار سهیلی» (کلیله و دمنه) را به طور کامل به زبان فارسی تاجیکی به نظم کشید. وی در سال 1920 وفات یافت.


ملااسماعيل بدخشي متخلص به هجري كه زادة بدخشان است، در خوقند و بخارا تحصيل نمود. وي آثار خود را كه اساساً عبارت از غزل است، به پيروي از مولانا جلال‌الدين بلخي، حسن دهلوي، كمال خجندي و حافظ شيرازي سروده است.
مسیحای تمهید سال 1891 در شهر سمرقند متولد شد و در مدارس زادگاهش کسب علم نمود و در زمینه‌‌های [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|تاریخ ادبیات]]، فلسفه و قوائد نظم فارسی تاجیکی و عرب معلومات فراوانی آموخت.


{| class="wikitable"
[[صدرالدین عینی]] در «نمونه ادبیات تاجیک» نوشته است که «پدر و اجداد تمهید همه شاعر و اهل ادب، و تاجیک صرف اند<ref>عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 249.</ref>». در واقع تمهید از منسوبان محفل ادبی سیداحمد وصلی و از همکاران و دوستان نقیب‌خان طغرل بوده، درباره زندگی و فعالیت­‌های وی خاطره‌‌های فراوانی وجود دارد. تمهید در خطاطی هم دست توانایی داشته و چند نوع خط قدیمی تاجیکی را هنرمندانه مشق می‌کند.
|15
|}
در خصوص هنر، دانش، شاعري و خطاطي هجري ميرزا سليم‌بيك سليمي، قاري رحمت‌الله واضح، افضل مخدوم پيرمستي معلوماتي جالب داده‌اند. از جمله پيرمستي چنين مي‌نويسد. «هجري تخلص فضايل‌مآب حقايق‌پناه، كمالات‌ اكتساب معارف ‌دستگاه، حلاّل مشكلات علوم عربيه، كشاف مغضوبات فنون ادبيه، بلبل گلستان سخنراني - ملااسماعيل بدخشاني است…  در جامع خطوط، خصوصاً نستعليق و ثلث زبردست روزگار و سرآمد فضلاي ديار است»(حبيب‌اف، 1974: 121).


ملاشمشير وخاني سال 1835 در روستاي زُمُدْگِ ناحية وخان در خانوادة مردي دهقان به نام روشن زاده شد. سال 1955 در سن 120 سالگي وفات كرده است. از او اثری باقي مانده كه عبارت است از غزل و ديگر انواع شعر. ملاشمشير وخاني همچنين رساله‌اي به نثر در خصوص ترتيب و نظام و قوانين تقسيمات و استفاده‌ از آب و زمين در عهد حاكمان افغانستان و روسية پادشاهي در بدخشان تأليف نموده است. شاه‌سعيدمحمد جرمي كه زادة جرم بدخشان است، همراه پسرش ولي جرمي كه او هم شعر مي‌گفت، به خاطر تحصيل علوم و سياحت و تجارت چند مدت در سمرقند به سر برده‌اند.  
ملاعبدالکریم سمرقندی متخلص به سپندی پس از آموزش ابتدایی در مدارس بخارا، به وطن بازگشت و در مدرسه اُلغ‌بیک سمرقند به تدریس مشتغول شد. در سال 1906 به همراه پسرش پسندی به زیارت کعبه مشرف گردید. وی در سال 1910 دیده از جهان فرو بست.


'''6-4-9.   مركز ادبي كولاب'''
ملاعبدالرحیم سمرقندی متخلص به پسندی، که پسر شاعر سپندی بود، نزد پدر تحصیل کرد. او از شاعران صاحب دیوان زمان است.  


حاجي حسين كنگُرتي، بسمل، عجزي، ذره، مضراب، لقا، ملابرهان ختلاني، ميرزا رجب، بابايونس خداي‌دادزاده از معروفترين سخنوران اين ديارند. حاجي حسين كَنگُرتي سال 1868 در روستاي قرقميش كنگرت در خانواده‌اي ثروتمند زاده شد. پس از تحصيلات ابتدايي در مدارس تورسون‌جان و رشيد بخارا علوم زمانش را آموخت. بعد از تحصيل به زيارت حج مشرف گرديد و مدت سه سال در عربستان به سر برد.  سپس از ايران و هندوستان و چند كشور اروپايي ديدن نمود. بعداً به زادگاه خود برگشت و در مدرسة كنگرت فقه و صرف و نحو عربي را تدريس مي‌كرد. وفات او به سال 1917 بوده و مرقدش در مزار حضرت مولوي كنگرت مي‌باشد.
فخرالدین راجی که یکی از شاعران و خطاطان بنام بود، سال 1880 در سمرقند زاده شد. سال 1912 مدرسه شیردار سمرقند را به اتمام رساند و تا انقلاب اکتبر در محله سوزِنگران سمرقند با اصول جدید تدریس می‌نمود. موضوع اساسی اشعارش مکتب، معارف و آموزش و پرورش بود. شعر‌هایش در مجله «شعله انقلاب»  چاپ می‌شد. او 91 شماره این مجله را خطاطی کرده است.


حاجي نعمت‌الله محترم در «تذكرةالشعرا»ي خود از حاجي حسين كنگرتي كه شاعري معروف و  صاحب‌ديوان و خطاطي چيره‌دست بود، چنين ياد كرده است «حاجي تخلص سخن‌سنج والافطرت و نكته‌رس نازك‌طبيعت، دريادل صنايع‌ضمير، قلمزن بديع‌پرداز، نگارندة مباني و نگارستان معاني ملا محمدحسين ختلاني است. تحصيل علوم به نزد اساتيد دارالفاخره (بخارا) پيكي گرديده، به هر كوچه در رسيده، ابواب فتوح را در حرب به روي خود گشاده، از هر خرمني دانه ربوده. پس از آن به وطن خود طرح اقامت انداخته، در آنجا بين اكابر و اصاغر اعتبار تمام يافته، اشعار خود را به تركيب ديوان كشيده، در مطبعة تاشكند به زيور طبع رسيده…»( كنگرتي، 1998: 8).
==== [[مرکز ادبی خجند]] ====
شهر باستانی خجند در این دوره در کنار شاعران پرآوازه‌ای چون تاش‌خواجه اسیری، شعرایی دیگر همچون قاری، فیاض، بهجت، معظم‌خان، زائر و دیگران را در نزد خود تعلیم داده است. میرمحسین خجندی متخلص به قاری پس از آموزش ابتدایی، در مدارس بخارا تحصیل نمود. او سه بار به زیارت کعبه رفت. اشعار او از شهرت والایی برخوردار بود.  


آثار او عبارت است از غزليات، مسدسات، مخمسات، قصايد، مرثيه‌هاي تاريخ‌ها، رباعيات، نامه‌هاي منثور و منظوم، منظومه‌هاي «وسيلةالنجات»، «دبستان عبرت»، «تاريخ جوده»، مثنوي «كامدي و مدن»، يك اثر تاريخي «منتخب‌الاخبار في طبقات سلاطين»، رسالة «خطوط اشكال اسلاميه» و غيره. سال 1912 در شهر تاشكند كليات آثارش به چاپ رسيده كه شامل 6500 بيت است.
داملا حسن متخلص به زائر نیز یکی دیگر از شاعران شیرین‌سخن خجند است. قاری [[حاجی نعمت الله محترم|نعمت‌الله محترم]] درباره او چنین نوشته است «سرحلقه ارباب سخن و پیر سخن‌سنجان زمان، پیشوای خجندیان داملا حسن است». میرزا عبدالله فیاض سال 1854 در شهر خجند متولد شد. در مدارس سمرقند تحصیل نموده است. او یکی از سخنوران سرشناس زمان خود بود. وفاتش در سال 1928 است. سیدولی احراری سال 1874 در خِستیوَرْزِ خجند زاده شد و در مدارس خجند و بخارا تحصیل نمود. سال 1920 در زادگاهش مدرسه‌ای تأسیس و در آنجا تدریس می‌کرد. او به [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|سبک]] بیدل شعر می‌سرود. معظم‌خان در سال 1833 در شهر خجند متولد شد. او یکی از شاعران صاحب‌دیوان زمان خود بود.  موضوع‌ اشعار او  مختلف است. او سال 1917 در جِزَّخ وفات کرد.


ملا برهان متخلص به بسمل كه يكي از دانشمندان و شاعران شناختة زمانش بود، پس از تحصيل ابتدايي در زادگاهش در مدارس بخارا تحصيل علم نموده در مدرسة سرمزار آن شهر تدريس كرده است.
==== [[مركز ادبی اوراتپه|مرکز ادبی اوراتپه]] ====
جوهری، دلشاد برنا، مشتری، عبدالرحیم، عزیز، مقبول، عزیزی و دیگران زاده این شهر فرهنگی می‌باشند. دلشاد برنا سال 1800م در خانواده رحیم‌قل صوفی استروشنی به دنیا آمد. هنگام تصرف اوراتپه از جانب سپاه خوقندیان، خان خوقند امیر عمرخان، دلشاد را مانند دیگران همچون اسیر به خوقند ‌برد. دلشاد از دربار فرار کرد و در خانه شخصی به نام تاش‌مخدوم پناه برده و با او [[مراسم خواستگاری و ازدواج در تاجیکستان|ازدواج]] می‌کند. دلشاد برنا بیش از 50 سال معلمی کرد و به دختران و زنان بسیاری درس می­داد که در میان آن‌ها شاعره‌‌هایی مانند خیری‌نساء، بحری‌نساء، عنبرآتون و طوطی نیز بودند. او شاعره نامدار زمان بود. «منتخب‌الاشعار» و «تاریخ مهاجران» او تقریباً حدود 1200 مصرع اشعار پراکنده را در خود جای دارند که در آن‌ها عقاید معارف‌پروری جایگاهی بسزا دارد.


ملاذاكر ختلاني متخلص به ذره پس از تحصيل ابتدايي در مدارس بخارا، علوم زمانش را آموخته، در علم به درجات بالا رسيده و مفتي‌گري و مدرسي مي‌كرد. او ميان دانشمندان از شهرت والايي برخوردار بود. ذره به سال 1915 وفات كرده است.
این شاعره در «تاریخ مهاجران» خود در خصوص ستمگری­‌های امیر عمرخان، تاریخ تسخیر آسیای میانه از جانب [[روسیه]] و حیات سیاسی و اجتماعی آن دوره حکایت می‌کند. دلشاد برنا در سال 1907 در خجند وفات کرد. [[حبیب‌الله خان|حبیب‌الله‌خان]] متخلص به مشتری سال 1893 در استروشن به دنیا آمد. آموزش ابتدایی را نزد پدر آموخت. سپس در مدارس زرگران و میر عرب بخارا تحصیل کرد و بعد به وطن برمی‌گردد. مدتی قاضی اوراتپه بود و سرانجام در سال 1935 وفات کرد.


ملاعبدالرحيم ختلاني متخلص به عجزي پس از تحصيل مدارس بخارا در آنجا به تدريس مشغول شد. وي مردي فاضل و شاعري توانا بود.
ملا عبدالرحیم پس از آموزش ابتدایی در مدرسه خواجه‌جان اوراتپه تحصیل نموده است. در اشعارش غزل و قصیده جایگاه ویژه دارد. وفات او در سال 1909 می­‌باشد.


مضراب­خان كه مدتي چند حاكم كولاب بوده است، مردي فاضل و شاعري خوش‌بيان نيز بوده است.  
عبدالعزیز استروشنی ابتدا نزد پدرش موسی‌خان که شعر می‌گفت، آموزش دیده سپس در مدرسه خواجه‌جان اوراتپه تحصیل نموده است. ستایش مرد دهقان که خود او یک عمر دهقان بود، یکی از موضوع‌‌های اصلی اشعار اوست.


بابايونس خداي‌دادزده سال 1870 در روستاي كاسه‌تراشان ناحية سويت كنوني متولد شد. هنر كراوغلي‌سرايي را از كوراوغلي‌سراي معروف به ميرزا قربان‌اف آموخته است. او به خاطر اجراي سرودهاي شورانگيز و ضدحكومتي‌اش به تعقيب بيك بَلْجوان گرفتار شده به خجند، فرغانه، خقند، تاشكند و سمرقند هجرت نموده است. سال 1916 برای بیگاری به روسيه فرستاده شده و سال 1919 به وطن باز مي‌گردد.  
ملا محمدظفر مخدوم متخلص به جوهری در خانواده قاضی سیدمخدوم‌خان استروشنی در سال 1872 به دنیا آمد. پس از آموزش ابتدایی در [[مدارس تاجیکستان|مدارس]] بخارا تحصیل نمود و سپس  به وطن برگشت. در شعر‌هایش اساساً از میرزا عبدالقادر بیدل تقلید می‌کند. ملا میرعبدالعظیم استروشنی متخلص به مقبول پس از تحصیل در مدارس بخارا به وطن برگشت و مفتی شد. در اشعارش غزل و قصیده  فراوان است.  


'''7-4-9.  مركز ادبي حصار'''
بحرالدین عزیزی سال 1895 در استروشن زاده شد. سواد ابتدایی را از پدرش که مردی شاعر بود، آموخت. سپس در مدرسه اوراتپه و از سال 1916 در مدرسه دیوان‌بیگی بخارا تحصیل نمود. پس از انقلاب اکتبر تا سال 1920 مدیر شعبه معارف خلق اوراتپه بود. اشعار پیش از انقلاب او در سال 1917 در تاشکند به چاپ رسید. ملا ادریس‌خواجه استروشنی متخلص به راجی در خانواده ملانبیره ‌خواجه که مردی فاضل و شاعر و  با تخلص توفیق شعر می‌گفت، در سال 1880 دیده به جهان گشود. به گفته [[صدرالدین عینی]] «او از مقتدرترین معاصران خود بود<ref>عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 310.</ref>». او از شاعران معروف زمان خود بود و در سال 1919 وفات کرد. از راجی دو اثر باقی مانده است. یکی «تذکره الخطاطین منظومه»، که درباره خطاطان مشهور گذشته و معاصر بخارا و استروشن اطلاعات و آگاهی دقیق می‌دهد. دیگری «بیاض راجی» است که سال 1907 در کاگان بخارا به چاپ رسید.


در ميان شعراي معروف اين حوزة ادبي مي‌توان از بنده، غمگين، كريم ديوانه و كامل را نام برد. داملا امام‌الدين حصاري متخلص به بنده پس از آموزش ابتدايي به بخارا رفته در نزد قاضي عبدالشكور آيت-پدر شريف­جان مخدوم صدرضياء كه يكي از فاضلان زمان بود، تحصيل كرده است. پس از پایان دوره مدرسه مدتي در ناحية قراقول به شغل قضاوت مشغول بود.  سپس در مدرسة بخارا به تدريس پرداخت. او بخصوص در علوم فقه، فلسفه، حكمت، رياضيات، تاريخ و اصول دين دانش فراوان داشت. عبدالله‌خواجة عبدي، حصاري را چنين وصف كرده است «مشاراليه مردي باغيرت و حرمت، بسيار فاضل و باجرأت است. گاه گاهي بنا بر انبساط طبيعت ميلان اشعار داشته علم فصاحت و بلاغت را مي‌افراشته»( ميراث ادبي شاعران حصار، 1974: 210).
==== [[مرکز ادبی بدخشان]] ====
مخفی بدخشانی، شاه‌فتور، هجری، جرمی، ولی، ملاشمشیر وخانی، ربابی، عادل شغنی، ملا دولت‌شاه، میرزا عباد از شعرای صاحب‌نام این مرکز فرهنگی و ادبی‌اند.


پس از انقلاب اين مرد فاضل به زندان انداخته شد و در حدود سالهاي 1921 و 1922 وفات كرده است. ملامحمدشريف حصاري متخلص به غمگين از شاعران ديگر اين منطقه بود كه در مدارس بخارا تحصيل نموده است. حاجي نعمت‌الله محترم در «تذكرةالشعرا»ي خود دربارة او مي‌نويسد «غمگين تخلص نهال نوخيز گلستان خوشگفتاري و تازه‌نخل سرريز بوستان معني‌نگاري ملا محمدشريف حصاري است. مشاراليه از مسقط‌الرأس خود به دارالفاخره (بخارا) شتابان و قوت فكري‌اش در ميدان سعي صاحب‌جولان»( ميراث ادبي شاعران حصار، 1974: 225).
شاه‌فتور محبت شاه‌زاده سال 1869 در روستای پارشنو شغنان در خانواده‌ای اهل سواد و مطالعه زاده شد. تحصیلات ابتدایی و خطاطی را از پدر آموخت. پس از اتمام تحصیلات دبیر حاکم شغنان شد. پس از آنکه حکومت پادشاهی روس برای بدخشانی‌‌ها مدرسه و مکتب تأسیس کرد، معلمی آن به شاه‌فتور واگذار شد. او در سال 1959 در روستای سِنْدیو ناحیه راشت‌قلعه وفات کرد.


عبدالكريم قربان متخلص به كريم ديوانه كه يكي از شاعران معروف تاجيك محسوب مي‌شود، سال 1878 در روستاي جرك حصار زاده شد و در سال 1918 در همان جا وفات كرد. او به شهرهاي دهنو ، ترمز، شهرسبز، بخارا، سمرقند و خوقند و غيره سفر كرد.
از شاه‌فتور محبت‌شاهزاده دو اثر باقی مانده که اثر اول تماماً غزلیات و اثر دوم 13 مُسَمّن (424 بیت)، 21 مخمس (489 بیت)، 15 قصیده (261 بیت)، 3 غزل (46 بیت) را که در مجموع 1110 بیت را تشکیل می‌دهد.


اشعار كريم ديوانه بيشتر در مزمت دولتمردان وقت - حاكم، ميرشب، قاضي، رئيس، امين بازار و غيره سروده شده و بارها مورد تعقيب آنها قرار گرفتار است. حتي در سال 1910 مير حصار حكم قتل او را صادر كرد.
او با همکاری سلیمان قربان‌محمدزاده (آخوند سلمان) اثری تاریخی‌ با نام «تاریخ بدخشان» در چ‌هار فصل تألیف نمود. فصل اول تاریخ دوره پیش از حاکمیت [[عبدالرحمان خان|عبدالرحمان‌خان]] (حاکم بدخشان)، فصل دوم دوره حاکمیت [[عبدالرحمان خان|عبدالرحمان‌خان]] پسر قبادخان (1792-1814)،  فصل سوم دوره حاکمیت [[افغانستان]] و فصل چهارم دوره حاکمیت پادشاه [[روسیه]] نیکلای را در بر می‌گیرد.


كامل سال 1831 در ناحية فيض‌آباد بيكگري حصار زاده شد. در سن 12 سالگي به خوقند رفت و در آنجا سواد فارسي و عربي را آموخت. سپس در مدرسة مير عرب بخارا علوم زمانش را فرا گرفت.
ملااسماعیل بدخشی متخلص به هجری که زاده بدخشان است، در خوقند و بخارا تحصیل نمود. وی آثار خود را که اساساً عبارت از غزل است، به پیروی از مولانا جلال‌الدین بلخی، حسن دهلوی، کمال خجندی و حافظ شیرازی سروده است.


او شاعري صاحب‌ ديوان بود. عبدالله‌خواجة عبدي، افضل مخدوم پيرمستي، ميرصديق حشمت، حاجي نعمت‌الله محترم در تذكره‌هايشان به شخصيت كامل و اشعارش بهاي زیادی قائل شده‌اند.  
در خصوص [[هنر تاجیکستان|هنر]]، دانش، شاعری و خطاطی هجری میرزا سلیم‌بیک سلیمی، قاری رحمت‌الله واضح، افضل مخدوم پیرمستی معلوماتی جالب داده‌اند. از جمله پیرمستی چنین می‌نویسد. «هجری تخلص فضایل‌مآب حقایق‌پناه، کمالات‌ اکتساب معارف ‌دستگاه، حلاّل مشکلات علوم عربیه، کشاف مغضوبات فنون ادبیه، بلبل گلستان سخنرانی - ملااسماعیل بدخشانی است…  در جامع خطوط، خصوصاً نستعلیق و ثلث زبردست روزگار و سرآمد فضلای دیار است<ref>حبیب‌اف، ا (1974). تاریخ ادبیات تاجیک در بدخشان. دوشنبه، ص 121.</ref>».


قاضي شفق، زادة سرزمين قباديان و از شاعران مشهور زمان و چند سالي قاضي ولايت قباديان بود. او شرحی بر غزليات سعدي، جامي، بيدل، شاهين، افصح، داعي و ديگر بزرگان كلاسيك ادب فارسي تاجيكي نوشته است.
ملاشمشیر وخانی سال 1835 در روستای زُمُدْگِ ناحیه وخان در خانواده مردی دهقان به نام روشن زاده شد. سال 1955 در سن 120 سالگی وفات کرده است. از او اثری باقی مانده که عبارت است از غزل و دیگر انواع شعر. ملاشمشیر وخانی همچنین رساله‌ای به نثر در خصوص ترتیب و نظام و قوانین تقسیمات و استفاده‌ از آب و زمین در عهد حاکمان [[افغانستان]] و [[روسیه]] پادشاهی در بدخشان تألیف نموده است. شاه‌سعیدمحمد جرمی که زاده جرم بدخشان است، همراه پسرش ولی جرمی که او هم شعر می‌گفت، به خاطر تحصیل علوم و سیاحت و تجارت چند مدت در سمرقند به سر برده‌اند.  


'''8-4-9. مركز ادبي درواز'''
==== [[مرکز ادبی کولاب]] ====
حاجی حسین کنگُرتی، بسمل، عجزی، ذره، مضراب، لقا، ملابر‌هان ختلانی، میرزا رجب، بابایونس خدای‌دادزاده از معروف‌ترین سخنوران این دیارند. حاجی حسین کَنگُرتی سال 1868 در روستای قرقمیش کنگرت در خانواده‌ای ثروتمند زاده شد. پس از تحصیلات ابتدایی در [[مدارس تاجیکستان|مدارس]] تورسون‌جان و رشید بخارا علوم زمانش را آموخت. بعد از تحصیل به زیارت حج مشرف گردید و مدت سه سال در عربستان به سر برد.  سپس از ایران و هندوستان و چند کشور اروپایی دیدن نمود. بعداً به زادگاه خود برگشت و در مدرسه کنگرت فقه و صرف و نحو عربی را تدریس می‌کرد. وفات او به سال 1917 بوده و مرقدش در مزار حضرت مولوی کنگرت می‌باشد.


مهجور، غَبرا، بحري دروازي، وحشي، كامل دروازي، مسلك، فطرت، شمس‌الدين، محزون، خاكي، غافل، عِزّت، عاري، مظلوم، مولوي، هجري، حسيني، مغمون، لقا از شعراي بنام اين مركز ادبي محسوب مي‌شوند.
[[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] در «تذکره‌الشعرا»ی خود از حاجی حسین کنگرتی که شاعری معروف و  صاحب‌دیوان و خطاطی چیره‌دست بود، چنین یاد کرده است «حاجی تخلص سخن‌سنج والافطرت و نکته‌رس نازک‌طبیعت، دریادل صنایع‌ضمیر، قلمزن بدیع‌پرداز، نگارنده مبانی و نگارستان معانی ملا محمدحسین ختلانی است. تحصیل علوم به نزد اساتید دارالفاخره (بخارا) پیکی گردیده، به هر کوچه در رسیده، ابواب فتوح را در حرب به روی خود گشاده، از هر خرمنی دانه ربوده. پس از آن به وطن خود طرح اقامت انداخته، در آنجا بین اکابر و اصاغر اعتبار تمام یافته، اشعار خود را به ترکیب دیوان کشیده، در مطبعه تاشکند به زیور طبع رسیده…<ref>کنگرتی (1998). ص 8.</ref>».


ميرزا محمدلقا متخلص به لقا كه يكي از شاعران معروف محسوب مي‌شود، سال 1875 در روستاي ياگيد ناحية درواز در خانوادة دهقاني با نام نادرشاه متولد شد. وي نزد معلمي با نام ملا خواجه‌داد از روستاي روناو معلومات ابتدايي را فرا گرفت. بعداً شعر و شاعري و خوشنويسي را از شاعر محمدمراد غافلي آموخته است.
آثار او عبارت است از غزلیات، مسدسات، مخمسات، قصاید، مرثیه‌‌های تاریخ‌‌ها، رباعیات، نامه‌‌های منثور و منظوم، منظومه‌‌های «وسیله‌النجات»، «دبستان عبرت»، «تاریخ جوده»، مثنوی «کامدی و مدن»، یک اثر تاریخی «منتخب‌الاخبار فی طبقات سلاطین»، رساله «خطوط اشکال اسلامیه» و غیره. سال 1912 در شهر تاشکند کلیات آثارش به چاپ رسیده که شامل 6500 بیت است. ملا بر‌هان متخلص به بسمل که یکی از دانشمندان و شاعران شناخته زمانش بود، پس از تحصیل ابتدایی در زادگاهش در مدارس بخارا تحصیل علم نموده در مدرسه سرمزار آن شهر تدریس کرده‌است.


لقا نخستين ديوان خود را در سال1910، در سن 35 سالگي منتشر كرد. اين ديوان عبارت است از ديباچه، 431 غزل، 1 مخمس، 1 الف‌نامه، 55 رباعي، 1 ساقي‌نامه، 3 مناجات، 8 قطعه كه در مجموع 2250 بيت را تشكيل مي‌دهد. موضوع اصلي آثار شاعر تربيتي و اخلاقي است.
ملاذاکر ختلانی متخلص به ذره پس از تحصیل ابتدایی در مدارس بخارا، علوم زمانش را آموخته، در علم به درجات بالا رسیده و مفتی‌گری و مدرسی می‌کرد. او میان دانشمندان از شهرت والایی برخوردار بود. ذره به سال 1915 وفات کرده است. ملاعبدالرحیم ختلانی متخلص به عجزی پس از تحصیل مدارس بخارا در آنجا به تدریس مشغول شد. وی مردی فاضل و شاعری توانا بود. مضراب­خان که مدتی چند حاکم کولاب بوده است، مردی فاضل و شاعری خوش‌بیان نیز بوده است.


{| class="wikitable"
بابایونس خدای‌دادزده سال 1870 در روستای کاسه‌تراشان ناحیه سویت کنونی متولد شد. هنر کراوغلی‌سرایی را از کوراوغلی‌سرای معروف به میرزا قربان‌اف آموخته است. او به خاطر اجرای سرود‌ه‌ای شورانگیز و ضدحکومتی‌اش به تعقیب بیک بَلْجوان گرفتار شده به خجند، فرغانه، خقند، تاشکند و سمرقند هجرت نموده است. سال 1916 برای بیگاری به [[روسیه]] فرستاده شده و سال 1919 به وطن باز می‌گردد.  
|21
|}
ملاصدرالدين متخلص به محزون كه صاحب سه ديوان اشعار است، در خانوادة يكي از شاهزادگان درواز به نام جلال‌الدين متولد شد. همراه خانواده‌اش ابتدا به چارجو و سپس به بخارا رفت و در آنجا علوم زمانش را فرا گرفت. حاجي نعمت‌الله محترم و شريف­جان مخدوم صدر ضياء از اشعار زيباي او وصف كرده‌اند. صدر ضياء در «تذكار اشعار» خود مي‌نويسد «به رنگ مولاناي جام سه ديوان مشتمل بر انواع اشعار به اتمام رسانيده بود كه چندي به دست راقم امانت بود، كه همة اشعارش خوب و زيبا بوده، اكثر اشعار متقدمين را جواب‌هاي برجا گفته».


سيدخواجه متخلص به مهجور يكي ديگر از شعراي صاحب‌ديوان اين منطقه است كه در خانوادة با فرهنگی به نام حامدخواجه نام كه با تخلص واله شعر مي‌گفت، در روستاي وَخْياي طويل‌دره زاده شد. پس از آموزش ابتدايي، در مدارس بخارا تحصيل نمود. او در سال 1908 وفات كرده است.
==== [[مرکز ادبی حصار]] ====
در میان شعرای معروف این حوزه ادبی می‌توان از بنده، غمگین، کریم دیوانه و کامل را نام برد. داملا امام‌الدین حصاری متخلص به بنده پس از آموزش ابتدایی به بخارا رفته در نزد قاضی عبدالشکور آیت-پدر شریف­جان مخدوم صدرضیاء که یکی از فاضلان زمان بود، تحصیل کرده‌است. پس از پایان دوره مدرسه مدتی در ناحیه قراقول به شغل قضاوت مشغول بود.  سپس در مدرسه بخارا به تدریس پرداخت. او به خصوص در علوم فقه، فلسفه، حکمت، ریاضیات، [[تاریخ تاجیکستان|تاریخ]] و اصول [[ادیان در تاجیکستان|دین]] دانش فراوان داشت. عبدالله‌خواجه عبدی، حصاری را چنین وصف کرده است «مشارالیه مردی باغیرت و حرمت، بسیار فاضل و باجرأت است. گاه گاهی بنا بر انبساط طبیعت میلان اشعار داشته علم فصاحت و بلاغت را می‌افراشته<ref>میراث ادبی شاعران حصار (1974). ص 210.</ref>».


عبدالله‌بيك بزرگ‌خواجه متخلص به مظلوم، در روستاي وخياي طويل‌دره زاده شد. در زادگاهش تحصيلات ابتدايي را به پایان رساند و سپس در مدارس بخارا تحصيلات خود را ادامه داد. او يكي از شاعران صاحب‌ديوان مركز ادبي درواز بود كه در سال 1920 وفات يافته ‌است.
پس از انقلاب این مرد فاضل به زندان انداخته شد و در حدود سال‌های 1921 و 1922 وفات کرده است. ملامحمدشریف حصاری متخلص به غمگین از شاعران دیگر این منطقه بود که در مدارس بخارا تحصیل نموده است. [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] در «تذکره‌الشعرا»ی خود درباره او می‌نویسد «غمگین تخلص نهال نوخیز گلستان خوشگفتاری و تازه‌نخل سرریز بوستان معنی‌نگاری ملا محمدشریف حصاری است. مشارالیه از مسقط‌الرأس خود به دارالفاخره (بخارا) شتابان و قوت فکری‌اش در میدان سعی صاحب‌جولان<ref>میراث ادبی شاعران حصار (1974). ص 225.</ref>».


غافل متولد روستاي ياگيد درواز بود. ديواني ناقص از او شامل مثنوي «قصة جنگ دختر قيصر روم»، 42 غزل و 8 مخمس از او باقي مانده است.
عبدالکریم قربان متخلص به کریم دیوانه که یکی از شاعران معروف تاجیک محسوب می‌شود، سال 1878 در روستای جرک حصار زاده شد و در سال 1918 در همان جا وفات کرد. او به شهر‌های دهنو، ترمز، شهرسبز، بخارا، سمرقند و خوقند و غیره سفر کرد.


غبرا كه مدتي چند در قراتگين در مسند توقسباچي اشتغال ورزيده است، يكي ديگر از شاعران صاحب­ديوان درواز است كه در غزل پيرو خواجه حافظ بوده است. ديوان اشعار او مشتمل بر 75 غزل، 9 مخمس، 1 قصيده، 1 مسمن، 22 رباعي و 2 مثنوي و در مجموع 1129 بيت است.
اشعار کریم دیوانه بیشتر در مزمت دولتمردان وقت - حاکم، میرشب، قاضی، رئیس، امین بازار و غیره سروده شده و بار‌ها مورد تعقیب آن‌ها قرار گرفتار است. حتی در سال 1910 میر حصار حکم قتل او را صادر کرد. کامل سال 1831 در ناحیه فیض‌آباد بیکگری حصار زاده شد. در سن 12 سالگی به خوقند رفت و در آنجا سواد فارسی و عربی را آموخت. سپس در مدرسه میر عرب بخارا علوم زمانش را فرا گرفت. او شاعری صاحب‌ دیوان بود. عبدالله‌خواجه عبدی، افضل مخدوم پیرمستی، میرصدیق حشمت، [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] در تذکره‌‌هایشان به شخصیت کامل و اشعارش بهای زیادی قائل شده‌اند. قاضی شفق، زاده سرزمین قبادیان و از شاعران مشهور زمان و چند سالی قاضی ولایت قبادیان بود. او شرحی بر غزلیات سعدی، جامی، بیدل، شاهین، افصح، داعی و دیگر بزرگان کلاسیک ادب فارسی تاجیکی نوشته است.


ملا يارمحمد متخلص به ياري و معروف به ملايار ونجي سال 1839 در خانوادة ملا ملوك زاده شد. دوران ابتدايي را در زادگاهش به پایان رساند. چندي در دربار شاه درواز به عنوان دبير خدمت كرد و سپس در مدارس بخارا تحصيل نمود. پس از تحصيل به زيارت خانة خدا مشرف گرديد و بعداً به زادگاه خود روستاي غمايك ونج بازگشت.
==== [[مركز ادبی درواز|مرکز ادبی درواز]] ====
مهجور، غَبرا، بحری دروازی، وحشی، کامل دروازی، مسلک، فطرت، شمس‌الدین، محزون، خاکی، غافل، عِزّت، عاری، مظلوم، مولوی، هجری، حسینی، مغمون، لقا از شعرای بنام این مرکز ادبی محسوب می‌شوند. میرزا محمدلقا متخلص به لقا که یکی از شاعران معروف محسوب می‌شود، سال 1875 در روستای یاگید ناحیه درواز در خانواده دهقانی با نام نادرشاه متولد شد. وی نزد معلمی با نام ملا خواجه‌داد از روستای روناو معلومات ابتدایی را فرا گرفت. بعداً شعر و شاعری و خوشنویسی را از شاعر محمدمراد غافلی آموخته است.


ملايار ونجي يكي از شاعران معروف در بين مردم منطقه بود كه اشعارش را هم به زبان ادبي فارسي تاجيكي و هم به لهجة محلي سروده است.  
لقا نخستین دیوان خود را در سال1910، در سن 35 سالگی منتشر کرد. این دیوان عبارت است از دیباچه، 431 غزل، 1 مخمس، 1 الف‌نامه، 55 رباعی، 1 ساقی‌نامه، 3 مناجات، 8 قطعه که در مجموع 2250 بیت را تشکیل می‌دهد. موضوع اصلی آثار شاعر تربیتی و اخلاقی است. ملاصدرالدین متخلص به محزون که صاحب سه دیوان اشعار است، در خانواده یکی از شاهزادگان درواز به نام جلال‌الدین متولد شد. همراه خانواده‌اش ابتدا به چارجو و سپس به بخارا رفت و در آنجا علوم زمانش را فرا گرفت. [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] و شریف­جان مخدوم صدر ضیاء از اشعار زیبای او وصف کرده‌اند. صدر ضیاء در «تذکار اشعار» خود می‌نویسد<blockquote>«به رنگ مولانای جام سه دیوان مشتمل بر انواع اشعار به اتمام رسانیده بود که چندی به دست راقم امانت بود، که همه اشعارش خوب و زیبا بوده، اکثر اشعار متقدمین را جواب‌‌های برجا گفته».</blockquote>سیدخواجه متخلص به مهجور یکی دیگر از شعرای صاحب‌دیوان این منطقه است که در خانواده با فرهنگی به نام حامدخواجه نام که با تخلص واله شعر می‌گفت، در روستای وَخْیای طویل‌دره زاده شد. پس از آموزش ابتدایی، در [[مدارس تاجیکستان|مدارس]] بخارا تحصیل نمود. او در سال 1908 وفات کرده‌است. عبدالله‌بیک بزرگ‌خواجه متخلص به مظلوم، در روستای وخیای طویل‌دره زاده شد. در زادگاهش تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند و سپس در مدارس بخارا تحصیلات خود را ادامه داد. او یکی از شاعران صاحب‌دیوان مرکز ادبی درواز بود که در سال 1920 وفات یافته ‌است.


عبدالحق عبدالحي متخلص به بحري دروازي سال 1860 در خانوادة مولانا عبدالقهار در روستاي سنگيوني درواز به دنيا آمد. تا سن 15 سالگي نزد پدر، و سپس نزد يكي از عالمان آن روزگار مخدوم اعلم، علوم زمانش را فرا گرفت. سال 1881 به بخارا رفت و  مدت 10 سال در مدرسة كوكَلْتاش ادامة تحصيل نمود. سال 1891 به وطن برگشت و سرانجام در سال 1915 به دیار باقي شتافت. او اشعار زياد و زيبايي سروده است.
غافل متولد روستای یاگید درواز بود. دیوانی ناقص از او شامل مثنوی «قصه جنگ دختر قیصر روم»، 42 غزل و 8 مخمس از او باقی مانده است. غبرا که مدتی چند در قراتگین در مسند توقسباچی اشتغال ورزیده است، یکی دیگر از شاعران صاحب­ دیوان درواز است که در غزل پیرو خواجه حافظ بوده است. دیوان اشعار او مشتمل بر 75 غزل، 9 مخمس، 1 قصیده، 1 مسمن، 22 رباعی و 2 مثنوی و در مجموع 1129 بیت است.


ملاوفا متخلص به وحشي زادة درواز و پروردة مدارس بخارا بود. اين دانشمند علوم مختلف و شاعر شيرين‌سخن سال 1914 در بخارا فوت كرده است.
ملا یارمحمد متخلص به یاری و معروف به ملایار ونجی سال 1839 در خانواده ملا ملوک زاده شد. دوران ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند. چندی در دربار شاه درواز به عنوان دبیر خدمت کرد و سپس در مدارس بخارا تحصیل نمود. پس از تحصیل به زیارت خانه خدا مشرف گردید و بعداً به زادگاه خود روستای غمایک ونج بازگشت.


تذكره‌نويساني مانند عبدالله ‌خواجة عبدي، افضل مخدوم پيرمستي، ميرصديق حشمت، حاجي نعمت‌الله محترم و صدرالدين عيني از وحشي به عنوان عالم و شاعر صاحب‌نام ياد كرده‌اند.  
ملایار ونجی یکی از شاعران معروف در بین مردم منطقه بود که اشعارش را هم به زبان ادبی فارسی تاجیکی و هم به لهجه محلی سروده است. عبدالحق عبدالحی متخلص به بحری دروازی سال 1860 در خانواده مولانا عبدالقهار در روستای سنگیونی درواز به دنیا آمد. تا سن 15 سالگی نزد پدر، و سپس نزد یکی از عالمان آن روزگار مخدوم اعلم، علوم زمانش را فرا گرفت. سال 1881 به بخارا رفت و  مدت 10 سال در مدرسه کوکَلْتاش ادامه تحصیل نمود. سال 1891 به وطن برگشت و سرانجام در سال 1915 به دیار باقی شتافت. او اشعار زیاد و زیبایی سروده است.  


لطف‌الله فطرت پس از تحصيل ابتدايي در درواز، به بخارا رفت و در مدارس آنجا تحصيل نمود. از اشعار خود و چند تن ديگر دو اثر مرتب ساخت كه يكي از آنها سال 1910 در شهر تاشكند به چاپ رسيد.
ملاوفا متخلص به وحشی زاده درواز و پرورده مدارس بخارا بود. این دانشمند علوم مختلف و شاعر شیرین‌سخن سال 1914 در بخارا فوت کرده است. تذکره‌نویسانی مانند عبدالله ‌خواجه عبدی، افضل مخدوم پیرمستی، میرصدیق حشمت، [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] و [[صدرالدین عینی]] از وحشی به عنوان عالم و شاعر صاحب‌نام یاد کرده‌اند.


شمس‌الدين دروازي نيز در مدارس بخارا تحصيل كرده است. تذكره‌نويسانی چون افضل مخدوم پيرمستي و حاجي نعمت‌الله محترم شعر او را ستایش کرده­اند. ميرزا اوليا حسين دروازي متخلص به مغمون زادة روستايكيوران و داراي اشعار زيبا مي‌باشد.
لطف‌الله فطرت پس از تحصیل ابتدایی در درواز، به بخارا رفت و در [[مدارس تاجیکستان|مدارس]] آنجا تحصیل نمود. از اشعار خود و چند تن دیگر دو اثر مرتب ساخت که یکی از آن‌ها سال 1910 در شهر تاشکند به چاپ رسید. شمس‌الدین دروازی نیز در مدارس بخارا تحصیل کرده است. تذکره‌نویسانی چون افضل مخدوم پیرمستی و [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] شعر او را ستایش کرده‌­اند. میرزا اولیا حسین دروازی متخلص به مغمون زاده روستای کیوران و دارای اشعار زیبا می‌باشد.


'''9-4-9.  مركز ادبي قراتگين'''
==== [[مركز ادبی قراتگین|مرکز ادبی قراتگین]] ====
در میان شعرای قراتگین، نسیمی، بخاری، خوندل، عبدالحی، عابددین محمد بیش از دیگران شهرت داشتند. عبدالحی چهارمغزکی که از شاعران صاحب‌دیوان است، سال 1869 در روستای چهارمغزک ناحیه دربند متولد شده است. اشعار به جا مانده او عبارت است از 170 غزل (7650 بیت)، 16 مخمس (1005 بیت)، 1 مناجات (15 بیت)، 1 موعظه (12 بیت)، 74 رباعی و دوبیتی، 3 قطعه که در مجموع 8838 بیت را تشکیل می‌دهد. محی‌الدین­شاه قراتگینی متخلص به بخاری یکی دیگر از شاعران صاحب­ دیوان این منطقه و از خاندان شا‌هان قراتگین و شاعر شیرین‌زبان زمان خود است.


در ميان شعراي قراتگين، نسيمي، بخاري، خوندل، عبدالحي، عابددين محمد بيش از ديگران شهرت داشتند.
میرزا ابوسعید میرزا یوسف‌زاده متخلص به نسیمی زاده روستای حصارت‌‌هایت بود. اشعارش اساساً از غزل، قصیده، مخمس عبارت است. صالح بدل که زاده دهه خُفَک غرم  بود، با تخلص خوندل اشعار زیبایی آفریده است. عابدالدین محمد سال­‌های 1873-1933 در روستای آسیاب­دار می‌زیست که از او بیش از 1000 بیت باقی مانده است.


عبدالحي چهارمغزكي كه از شاعران صاحب‌ديوان است، سال 1869 در روستاي چهارمغزك ناحية دربند متولد شده است. اشعار به جا ماندة او عبارت است از 170 غزل(7650 بيت)، 16 مخمس(1005 بيت)، 1 مناجات(15 بيت)، 1 موعظه(12 بيت)، 74 رباعي و دوبيتي، 3 قطعه كه در مجموع 8838 بيت را تشكيل مي‌دهد. محي‌الدين­شاه قراتگيني متخلص به بخاري يكي ديگر از شاعران صاحب­ ديوان اين منطقه و از خاندان شاهان قراتگين و شاعر شيرين‌زبان زمان خود است.
==== [[مركز ادبی سرگه زرافشان|مرکز ادبی سرگه زرافشان]] ====
طغرل، تمهید، احمد میرامین‌زاده و … متعلق به این دوره ­اند. نقیب‌خان طغرل احراری که یکی از بزرگترین شاعران غزل­‌سرای قرن 20 تاجیک می‌باشد، 26 مارس سال 1865 در روستای زاسون ناحیه عینی در خانواده‌ای ثروتمند و فرهنگی زاده شد. سواد ابتدایی را نزد عبدالجبار شاعر ارمیتنی فرا گرفت و سپس در مدرسه طلاکاری شهر سمرقند علوم رسمی زمان را آموخت. بعداً در [[مدارس تاجیکستان|مدارس]] بخارا دانش خود را تکمیل کرده و به زادگاهش برگشت و به کار اشتغال ورزید.


ميرزا ابوسعيد ميرزا يوسف‌زاده متخلص به نسيمي زادة روستاي حصارت هايت بود. اشعارش اساساً از غزل، قصيده، مخمس عبارت است. صالح بدل كه زادة دهة خُفَك غرم  بود، با تخلص خوندل اشعار زيبايي آفريده است. عابدالدين محمد سال­هاي 1873-1933 در روستاي آسياب­دار مي‌زيست كه از او بيش از 1000 بيت باقي مانده است.
پس از پیروزی انقلاب اکتبر سال 1917 با حکومت شوروی همکاری می‌کند و 28 ژوئن سال 1919 در نتیجه تهمت با فرمان سردار یکی از دسته‌‌های سربازان سرخ شتینین به قتل می‌رسد.


'''10-4-9. مركز ادبي سرگه زرافشان'''
نمونه آثار طغرل نخستین بار به سال 1916 در کاگان بخارا با نام «دیوان تغرل احراری» به چاپ رسید. این دیوان شامل 303 غزل (5634 مصرع)، 1 مستزاد (32 مصرع)، 9 مخمس (305 مصرع)، 3 مسدس (132 مصرع)، 1 ترجیع‌بند (66 مصرع)، 8 قصیده (570 مصرع)، «فراقنامه» (112 مصرع)، شعری برای سدوروال ولایت کیش (10 مصرع)، «ساقی‌نامه» (136 مصرع) و یک مثنوی‌ای در باب طبع دیوانش (106 مصرع) و در مجموع 7335 است<ref>احراری، طغرل (1986). مجله گیاه مهر. دوشنبه، ص 19.</ref>.


طغرل، تمهيد، احمد ميرامين‌زاده و … متعلق به اين دوره­اند. 
نقیب­‌خان طغرل «ساقی‌نامه»اش را در پیروی «ساقی‌نامه» میرزا عبدالقادر بیدل سروده‌است. «نوروزنامه» بر اساس تجارب دهقانی پیدا شده‌است. قسمت اعظم قصاید شاعر موضوع‌‌های پند و اخلاق را فرا گرفته، سیمای اهل ادب را منعکس می‌نمایند. غزل‌هایش دربرگیرنده کل مضمون و موضوع‌‌های فلسفی و اخلاقی و عشقی و اجتماعی می‌باشد….
{| class="wikitable"
|24
|}
نقيب‌خان طغرل احراري كه يكي از بزرگترين شاعران غزل­سراي قرن 20 تاجيك مي‌باشد، 26 مارس سال 1865 در روستاي زاسون ناحية عيني در خانواده‌اي ثروتمند و فرهنگي زاده شد. سواد ابتدايي را نزد عبدالجبار شاعر ارميتني فرا گرفت و سپس در مدرسة طلاكاري شهر سمرقند علوم رسمي زمان را آموخت. بعداً در مدارس بخارا دانش خود را تكميل كرده و به زادگاهش برگشت و به كار اشتغال ورزيد.


پس از پيروزي انقلاب اكتبر سال 1917 با حكومت شوروي همكاري مي‌كند و 28 ژوئن سال 1919 در نتيجة تهمت با فرمان سردار يكي از دسته‌هاي سربازان سرخ شتينين به قتل مي‌رسد.
احمد میرامین‌زاده سال 1879 که در مسچاه کوهی زاده شد، در کودکی یتیم گردید و به تاشکند می‌رود. در سال‌های 1910-1897 در مدارس سمرقند و بخارا تحصل می‌کند. سپس به زادگاه خود برگشته، به کار و نوشتن آثار خود مشغول می‌شود. دیوان اشعارش بیش از سه هزار بیت را در بر دارد. موضوع‌ اشعار او مختلف بوده و در غزل از میرزا عبدالقادر بیدل پیروی نموده است.
[[پرونده:ساختمان انجمن نویسندگان.jpg|بندانگشتی|ساختمان انجمن نویسندگان (1403). برگرفته از سایت علاءالدین تراول، قابل بازیابی از https://www.alaedin.travel/attractions/tajikistan/dushanbe/writers-union-building]]


نمونة آثار طغرل نخستین بار به سال 1916 در كاگان بخارا با نام «ديوان تغرل احراري» به چاپ رسيد. اين ديوان شامل 303 غزل(5634 مصرع)، 1 مستزاد(32 مصرع)، 9 مخمس(305 مصرع)، 3 مسدس(132 مصرع)، 1 ترجيع‌بند(66 مصرع)، 8 قصيده(570 مصرع)، «فراقنامه»(112 مصرع)، شعري براي سدوروال ولايت كيش(10 مصرع)، «ساقي‌نامه»(136 مصرع) و يك مثنوي‌اي در باب طبع ديوانش(106 مصرع) و در مجموع 7335 است(طغرل­احراري ­، 1986: 19).
=== [[کانون نویسندگان تاجیکستان]] ===
همرا با سایر کانون­‌های نویسندگان اتحاد شوروی، در سال 1927 توسط [[ماکسیم گورکی]] شکل گرفت. شعبه [[تاجیکستان]]، از طریق تلاش­‌های گروهی از [[مشاهیر و شخصیت های ادبی تاجیکستان|شخصیت­‌های ادبی]] شامل [[صدرالدین عینی]] و تورسان­زاده‌­اف تشکیل شد. شکل­ گیری [[تاجیکستان]] ارتباط نزدیکی با آغاز به کار این کانون دارد. در حقیقت، اگر به دلیل تلاش­‌های این [[مشاهیر و شخصیت های ادبی تاجیکستان|شخصیت­‌های ادبی]] نبود، [[تاجیکستان]] هنوز بخش خودمختاری از جمهوری ازبکستان باقی می‌ماند. هدف اصلی کانون از زمان شکل­ گیری، کشف جوانان با استعداد تاجیک و فرآهم آوردن ابزار‌های لازم برای پیشرفت آن‌ها بوده‌است.  


نقيب­خان طغرل «ساقي‌نامه»اش را در پيروي «ساقي‌نامة» ميرزا عبدالقادر بيدل سروده است. «نوروزنامه» بر اساس تجارب دهقاني پيدا شده است. قسمت اعظم قصايد شاعر موضوع‌هاي پند و اخلاق را فرا گرفته، سيماي اهل ادب را منعكس مي‌نمايند. غزلهايش دربرگيرندة كل مضمون و موضوع‌هاي فلسفي و اخلاقي و عشقي و اجتماعي مي‌باشد…
این کانون، سال‌ها است که افراد جوان را از مناطق گوناگون به [[شهر دوشنبه|دوشنبه]] می‌آورد. برای آن‌ها خانه و کار پیدا می­‌کند و آن‌ها را برای نویسندگی و شاعری تواناشدن، کمک می­‌کند. کانون برای تشویق نویسندگان و تبلیغ فعالیت­‌های ادبی، نشان افتخار به افراد شایسته، اعطا می­‌کند.


احمد ميرامين‌زاده سال 1879 كه در مسچاه كوهي زاده شد، در كودكي يتيم گرديد و به تاشكند مي‌رود. در سالهاي 1910-1897 در مدارس سمرقند و بخارا تحصل مي‌كند. سپس به زادگاه خود برگشته، به كار و نوشتن آثار خود مشغول مي‌شود. ديوان اشعارش بيش از سه هزار بيت را در بر دارد. موضوع‌ اشعار او مختلف بوده و در غزل از ميرزا عبدالقادر بيدل پيروي نموده است.  
نویسندگان سخت­کوش و با استعداد عنوان «کارگر لایق فرهنگ» را دریافت می­‌کنند. «نویسنده (یا شاعر) مردم تاجیکستان» بالاترین عنوان افتخاری است و به افرادی اعطا می‌شود که آثاری درخشان داشته باشند. کانون همچنین جایزه­‌های ادبی سالانه‌­ای را در دو گروه نثر و شعر اهدا می­‌کند. جایزه [[صدرالدین عینی]] به بهترین نثر یا ترجمه نثر و جایزه تورسان­زاده به بهترین شعر یا ترجمه شعر اهدا می­‌شود. برندگان این جایزه­‌ها به وسیله هیأت داوران سیزده نفره‌­ای از جمع مدیران کانون انتخاب می­شوند. دولت نیز، جایزه­‌های دو سالانه‌ای (که به نام رودکی خوانده می‌شوند) را در دسته­‌های ادبیات، ادبیات کودکان، [[هنر تاجیکستان|هنر]] و [[معماری در تاجیکستان|معماری]] اعطا می‌کند<ref>عطایی، فرهاد (1387). میراث اتحاد شوروی و مدیریت فرهنگ و هنر در تاجیکستان. فصلنامه مطالعات اوراسیای مرکزی، شماره 3. تهران: [https://lawpol.ut.ac.ir/-/%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84-1 مرکز مطالعات عالی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی]، ص 113-114.</ref><ref>زهریی، حسن (1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص 258-293.</ref>.


'''5-9.   کانون نویسندگان تاجیکستان'''
== نیز نگاه کنید به ==
[[زبان و ادبیات ژاپن]]؛ [[زبان و ادبیات روسی]]؛ [[زبان و ادبیات کانادا]]؛ [[زبان و ادبیات کوبا]]؛ [[زبان و ادبیات لبنان]]؛ [[زبان و ادبیات مصر]]؛ [[زبان و ادبیات تونس]]؛ [[زبان و ادبیات افغانستان]]؛ [[زبان و ادبیات چینی]]؛ [[زبان و ادبیات سنگال]]؛ [[زبان و ادبیات تایلند]]؛ [[زبان و ادبیات آرژانتین]]؛ [[زبان و ادبیات فرانسه]]؛ [[زبان و ادبیات اسپانیا]]؛ [[زبان و ادبیات مالی]]؛ [[زبان و ادبیات ساحل عاج]]؛ [[زبان و ادبیات سوریه]]؛ [[زبان و ادبیات اتیوپی]]؛ [[زبان و ادبیات زیمبابوه]]؛ [[زبان و ادبیات سیرالئون]]؛ [[زبان و ادبیات قطر]]؛ [[زبان و ادبیات سودان]]؛ [[زبان و ادبیات گرجستان]]؛ [[زبان و ادبیات قزاقستان]]؛ [[زبان و ادبیات بنگلادش]]؛ [[زبان و ادبیات سریلانکا]]؛ [[زبان و ادبیات اردن]]


همرا با سایر کانون­های نویسندگان اتحاد شوروی، در سال 1927 توسط ماکسیم گورکی شکل گرفت. شعبه تاجیکستان، از طریق تلاش­های گروهی از شخصیت­های ادبی شامل صدرالدین عینی و تورسان­زاده­اف تشکیل شد. شکل­گیری تاجیکستان ارتباط نزدیکی با آغاز به کار این کانون دارد. در حقیقت، اگر به دلیل تلاش­های این شخصیت­های ادبی نبود، تاجیکستان هنوز بخش خودمختاری از جمهوری ازبکستان باقی می ماند. هدف اصلی کانون از زمان شکل­گیری، کشف جوانان با استعداد تاجیک و فرآهم آوردن ابزارهای لازم برای پیشرفت آنها بوده است. این کانون، سالها است که افراد جوان را از مناطق گوناگون به دوشنبه می آورد. برای آنها خانه و کار پیدا می­کند و آنها را برای نویسندگی و شاعری تواناشدن، کمک می­کند. کانون برای تشویق نویسندگان و تبلیغ فعالیت­های ادبی، نشان افتخار به افراد شایسته، اعطا می­کند. نویسندگان سخت­کوش و با استعداد عنوان «کارگر لایق فرهنگ» را دریافت می­کنند. «نویسنده (یا شاعر) مردم تاجیکستان» بالاترین عنوان افتخاری است و به افرادی اعطا می شود که آثاری درخشان داشته باشند. کانون همچنین جایزه­های ادبی سالانه­ای را در دو گروه نثر و شعر اهدا می­کند. جایزه صدرالدین عینی به بهترین نثر یا ترجمه نثر و جایزه تورسان­زاده به بهترین شعر یا ترجمه شعر اهدا می­شود. برندگان این جایزه­ها به وسیله هیأت داوران سیزده نفره­ای از جمع مدیران کانون انتخاب می­شوند. دولت نیز، جایزه­های دو سالانه ای (که به نام رودکی خوانده می شوند) را در دسته­های ادبیات، ادبیات کودکان، هنر و معماری اعطا می کند(عطایی، 1387: 114 - 113).
== کتابشناسی ==
<references />
[[رده:خط، زبان و ادبیات]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۲۶

زبان تاجیکان، مانند ایرانیان و افغان‌ها زبان فارسی است. این زبان به شکل فعلی آن در حدود یک هزار و صد سال پیش در زمان حکومت سامانیان از تأثیر زبان عربی بر زبان فارسی قدیم (پیش از اسلام) به وجود آمد. در تاجیکستان به آن زبان نیاکان نیز گفته‌اند. به واقع یکی از شاخص­ترین عوامل هویت و همبستگی ملی در تاجیکستان، زبان و ادبیات فارسی است. تاجیکان از معدود اقوامی هستند که توانسته‌اند در طول تاریخ زبان خود را (که شاخص‌­ترین رکن هویت آنان است) حفظ کنند. زبان و ادبیات فارسی- تاجیکی میراث گرانقدری است که تاجیکان با چنگ و دندان از آن حراست کرده و آن را سرمایه هویت، عزت و شوکت خود ساخته‌اند[۱].

با هجوم اقوام ترک به ماوراء­النهر در قرن پنچم میلادی نفوذ ترکان در منطقه آغاز گشت که تا قرون پس از فتح منطقه به دست اعراب مسلمان نیز ادامه داشت. با وجود آنکه به دنبال جاگیرشدن ترکان در ماوراء­النهر زبان ترکی به عنوان زبان عامه مردم به سرعت فراگیر شد، لکن زبان فارسی علاوه بر آنکه به عنوان زبان قشر برگزیده و روشنفکر و اهل علم در سراسر ماوراء­النهر گسترش یافت، در بین مردم پامیر و تاجیکستان که خاستگاه و محل تولد زبان فارسی بود حتی پس از انقراض سامانیان و حاکمیت سلسله‌‌های بزرگ به عنوان زبان عموم مردم باقی ماند.

وجه تسمیه تاجیک همان وجه تمایز مردم منطقه از ترکان بوده است. زیرا این مردم یکجانشین غیر صحراگرد که ساکنین اصیل ماوراء­النهر بودند، زودتر از ترکان کوچ‌رو و صحرانشین به وسیله اعرابی که به ماوراء­النهر آمده بودند مسلمان شدند. به همین علت آنان که اسلام را نپذیرفتند آنان را «تازیک» یا «تاژیک» نامیدند که اعراب را نیز به همین نام می‌خواندند[۲].

زبان مردم تاجیک فارسی دری است. گفته شده است که وجه تسمیه این زبان انتساب آن به دربار ساسانی است. برخی نیز آن را برگرفته از «دره» دانسته‌اند و یا برگرفته از «در» به معنای «جای». فارسی دری، زبان خراسان بزرگ و ماوراء­النهر بوده است که در طول بیش از هزار سال زبان شعر و ادب منطقه آسیای مرکزی محسوب می‌گردید.[۳].

چهار گویش مختلف از این زبان در تاجیکستان وجود دارد. گویش شمالی در سمرقند، بخارا، فرغانه شرقی و غربی، اوراتپه و پنج­کنت؛ گویش مرکزی در زرافشان، رشتا و سوخ؛ گویش جنوبی در بدخشان، شمال و جنوب کولاب و قره­تگین؛ گویش جنوب شرقی (گروه درواز)[۴]. زبان رسمی کشور و نیز زبان تدریس در اکثر مدارس تاجیکستان همین زبان است. به علت پیشینه هفتاد ساله اتحاد جماهیر شوروی سابق زبان علمی و فنی و دانشگاهی زبان روسی بوده است و به تدریج با زبان فارسی جایگزین می‌شود. برنامه‌‌های رادیو و تلویزیون تاجیکستان نیز به فارسی تاجیکی است[۵].

الفبای تاجیکستان (1403). برگرفته از سایت پرشین تاجیک، قابل بازیابی از http://persian-tajik.ir/learncyrilic.aspx

خط رسمی

دستور خط تاجیکان تا سال 1930 عربی بود. در آن سال به لاتین تبدیل شد. در سال 1940 یک بار دیگر خط رسمی تاجیکستان تغییر کرد و به روسی تبدیل شد. پس از استقلال تاجیکستان، قانون تغییر خط به عربی (تاجیکی) به تصویب رسید و تا سال 1996 برای انجام این کار مهلت تعیین شد. به علل گوناگون وقوع جنگ داخلی و مشکلات اجرایی، جایگزینی خط رسمی تاجیکستان به تعویق افتاد[۵]. در واقع دو مرحله تغییر الفبا، از الفبای عربی ‌یا اسلامی یا فارسی و یا به تعبیر جالب تاجیکان «الفبای‌نیاکان»، به لاتین (1308 ش./1929م.) و از لاتین به سیرلیک (1319ش./ 1940م.)، و همچنین تبعات حاصل از تسلط روسیه‌ی تزاری بر بخش بزرگی از ماوراءالنهر که «ترکستان روسیه» (1285ه.ق/1868 م.) نامیده شد و نفوذ در بخش به ظاهر مستقل باقیمانده، یعنی امارت مفلوک بخارا و مهم‌تر از همه، چیرگی نهایی نظام شوروی بر آسیای مرکزی (1303 ش. / 1924 م.) که منجر به از میان رفتن یا استحاله‌ی نخبگان علمی و فرهنگی قدیم و دگرگونی لوازم نخبگی‌ علمی و فرهنگی در عصر هژمونی امپراطوری سرخ گردید، زبان و ادبیات فارسی را که در کوران تحولات فرهنگی‌، اجتماعی و سیاسی تحولات این دوران ماوراء‌النهر بر اثر سیاست‌‌های پانتورانیسم در آسیای مرکزی، رو به ضعف رفته بود، در خاستگاه خود (ماوراءالنهر خاستگاه زبان فارسی جدید یا دری) در فترت فرو برد.

برتری جناح ازبک و ترک‌گرا در نظام جدید از سویی و همچنین سیاست مدیران روسی نظام جدید به بها دادن به زبان‌‌هایی بی‌پیوند با همسایگان بزرگ و مهم چون ایران و افغانستان و مهم‌تر از آن، فاقد پشتوانه‌ی بزرگ ادبیات مکتوب، یعنی زبان‌‌های ازبکی، ترکمنی، قرقیزی، قزاقی که اگرچه در خانواده‌ی زبان‌‌های ترکی قرار می‌گیرند، بر انزوای زبان و ادبیات فارسی در موطن آن افزود. مجموعه‌ی این عوامل، فرایندی را پدید آورد که زبان فارسی در ماوراءالنهر، از سیر طبیعی بازماند و از نشاط و بالندگی افتاد. ساختار و قواعد زبان فارسی امروزین ماوراءالنهر، از جمله در تاجیکستان - که مهم‌ترین مؤلفه‌ی هویت ملی آن به شمار می‌آید- ضعیف و در تعابیر و اصطلاحات فقیر است.

البته در تاجیکستان، خواست ملی و اراده‌ی حاکمیت بر ارتقاء زبان و ادبیات فارسی تاجیکی به عنوان زبان نخست در همه‌ی سطوح آموزشی، علمی، فرهنگی و دیوانی یا اداری، تعلق دارد. لیکن آسیب‌زدایی دهه‌‌های فترت زبان فارسی در این سرزمین، آسان نیست. به خصوص که این آسیب‌­زدایی مبتنی بر آسیب‌شناسی درست نباشد.

بی‌تردید تجدید حیات زبان و ادبیات فارسی در ماوراءالنهر و انطباق آن با مطالبات زمانه، در پیوند هرچه سریع‌تر این دریاچه به دریای خروشان زبان و ادبیات فارسی در بیرون از این سرزمین است. و تنها راه این پیوند، احیای الفبای فارسی در این سرزمین است.

با توجه به رسمیت­ یافتن زبان فارسی تاجیکی در تاجیکستان و جایگزینی آن با زبان روسی در غالب سطوح آموزش - به ویژه تحصیلات ابتدایی و متوسطه- و تنزل سواد روسی در این کشور، تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی - همان گونه که غالب اندیشمندان تاجیک نیز اذعان دارند- تنها مسیری است که از تبدیل محیط علمی و فرهنگی تاجیکستان به مرداب، جلوگیری می‌نماید.

به عبارتی دیگر، بالندگی علمی و فرهنگی تاجیکستان یا می‌بایست با وصل به دریای فارسی‌زبانان جهان با تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی صورت پذیرد یا با تجدید دوباره‌ی زبان و ادبیات روسی و جایگزینی آن با زبان فارسی تاجیکی.

نظر به جایگاه زبان فارسی (فارسی تاجیکی) در تاجیکستان، به عنوان اصل بنیادین هویت ملی تاجیکان که تلاش برای احیای آن به پیش از استقلال تاجیکستان باز‌ می‌گردد ( اعلان زبان تاجیکی به عنوان زبان رسمی در سال (1368 ش./ 1989م.)، احیای مجدد زبان روسی در تاجیکستان اگر هم رویایی شیرین برای روسیه و روس‌فیل‌‌های تاجیک باشد، جزء خیالی خام نمی‌نماید.

بنابراین تغییر الفبای سیریلیک به الفبای فارسی‌زبانان جهان، برای نشاط­ علمی، فرهنگی، آموزشی و پژوهشی تاجیکستان امری است محتوم. این واقعیت علاوه بر غالب اندیشمندان تاجیک، بر بسیاری از زمامداران حکومت تاجیکستان نیز پوشیده نیست. لیکن سیری که در سال‌‌های اخیر برای احیای الفبای نیاکان در تاجیکستان پی­گرفته می‌شود، به هیچ‌­روی تأمین‌کننده‌ی لوازم تغییر الفبا حتی در بلندترین مدت نیز نمی‌باشد.

به نظر می‌آید مهم‌ترین عوامل از میان عوامل متعدد درونی و بیرونی که می‌توان برای وضعیت کنونی الفبا در تاجیکستان برشمرد، در دو دسته عمده می‌توان طبقه‌بندی نمود.

  • فقدان اراده‌ی جازم حاکمیت و اجماع نخبگان سیاسی، علمی و فرهنگی بر تغییر الفبا از سیرلیک به فارسی؛
  • تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی در فرایندی بلندمدت، با برنامه‌ریزی­‌های دقیق علمی- فرهنگی  و اجتماعی، هزینه‌ی مالی بسیار سنگینی را طلب می‌کند. بنیه‌ی اقتصادی، علمی - فرهنگی و اجتماعی تاجیکستان، به تن‌هایی و به ویژه در حال حاضر، قابل به تحمل این بار نیست.

مهم‌ترین مخالفان بازگشت به خط قدیم، گروهی از تکنوکرات­‌ها بوده‌­اند. آنان استدلال می­‌کنند که با تغییر خط مردم در ابعاد گسترده­ای باسواد گردیده‌­اند و ضمناً زبان علمی کشور، زبان روسی است و اکنون اگر خط و زبان روسی ر‌ها شود تاجیکستان از نظر علمی نخواهد نتوانست با زمان پیشرفت کند. برخی از آنان کوشش کردند تا مانع اجرای قانون تغییر زبان گردند و حتی طرح شناسایی زبان روسی را به عنوان زبان دوم در هیأت دولت مطرح کردند. اما این تلاش به نتیجه نرسید. مردم تاجیکستان به «خط و زبان نیاکان» اهمیت خاص می‌­دهند و برای آن احترام خاص قائل­ اند. اما واقعیت آن است که تغییر خط و زبان رسمی کشور از زبان روسی به فارسی برنامه‌­ریزی، بودجه و عزم و اراده‌­ای قوی از جانب دولت می‌طلبد و به زمان نیاز دارد. واقعیات سیاسی امروز تاجیکستان هنوز این امکان را فراهم نیاورده است[۶].

تاریخ ادبیات و سبک‌‌های ادبی

«گفتم ز کجایی تو، تسخر زد و گفتا من                                       نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه» (مولوی)

ادبیات جایگاه منحصر به فردی در میان ملت تاجیک دارد. زندگی تاجیک­‌ها بدون شعر پارسی مفهوم ندارد. شعرای بزرگی چون مولوی، حافظ، سعدی، بیدل، خیام و فردوسی برای عموم مردم شناخته شده‌است[۷]. همین آشنایی نزدیک با بزرگان ادبیات ایران باعث گردیده است که تاجیک­‌ها علی‌رغم جدایی فیزیکی از پیکره سرزمین ایران، میراث گرانب­های ایران را پاس بدارند. هجوم­‌های بسیار و حملات ویرانگر مهاجمین نتوانسته است، فرهنگ تاجیک‌ها را تخریب نماید. شعر و ادب دیرین این دو منطقه با هم درآمیخته و تأثیر عمیقی بر یکدیگر نهاده است. اکنون نگاهی به تاریخ ادبیات و سبک­‌های ادبی در این دیار کهن خواهیم داشت.

زبان فارسی، تا دیرگاهی زبان رسمی و درباری سرزمین پهناور ایران، هند و عثمانی بوده‌است که بسیاری از آثار ارزشمند فارسی در سرزمین­‌هایی غیر از ایران امروزی، در هند، آسیای مرکزی، ترکیه و غیره تألیف شده‌اند. ادبیات تاجیکی در واقع، بخشی از ادبیات فارسی است. با جدایی این سرزمین­‌ها از ایران، زبان فارسی و به ویژه شعر گرفتار سرنوشت­‌هایی متفاوت شده‌­اند. ماوراء­النهر جزئی از خراسان بزرگ است، به مدت 5 قرن بزرگ‌ترین مهد تمدن اسلامی ایران و مرکز حکومت­‌های ایران بوده‌است[۸].

وضعیت سیاسی آسیای مرکزی در ابتدای قرن نهم میلادی برای رشد و بالندگی ادبیات نوین مکتوب تاجیک که بر اساس آثار شفاهی مردم قرار گرفته بود، شرایط مساعدی فرآهم آورد، ولی این شرایط ثمره­‌های خود را در عهد سامانیان بخشید. بنا بر همین است که دوره‌­ی سامانیان، دوره­‌ی پیدایش ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی محسوب می­‌شود.

در عین حال زمان سامانیان هم دوره‌­ی به وجود آمدن ادبیات نوین تاجیک و فارسی، و هم دوره‌­ی ظهور و شکوفایی این ادبیات می­‌باشد. مدت­‌ها قبل از تشکیل دولت سامانیان، تاجیکان با زبان مادری خود آثار بدیعی شفاهی تولید می­‌کردند. چنین امر واقعی که در کل دوره­‌ی حکمرانی عرب­‌ها، آثار ادبی قبل از اسلام از بین نرفتند و مردم سیما‌های بدیع و سوژه­‌های باستانی را نگه داشتند. یکی از دلایل شکوفایی آن نسبت به قرن نهم میلادی مقدم بودن تاریخ ادبیات تاجیک می‌­باشد.

در زمان سامانیان علاوه بر رشد و پیشرفت ادبیات تاجیکی زبان (دری)، ادبیات عربی زبان نیز رونق یافت. بنیان­‌گذاران این نوع ادبیات در ماوراءالنهر بیشتر آن تاجیکانی بودند که با دایره‌‌های رسمی مناسبت داشتند و غیر از زبان مادری خود، زبان عربی را هم خوب می‌دانستند. این دوره در تاریخ پیشرفت ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی در قرون وسطی یکی از مهم‌ترین دوره­‌ها محسوب می‌شوند. سامانیان از آن رو شاعران را به دربار خود جمع می‌کردند که به وسیله آن‌ها شهرت خود را بیشتر گسترش دهند. از سوی دیگر سعی و کوشش در جهت کسب شهرت، همچنین تنگی معیشت، شعرا و نویسندگان را مجبور می‌نمود که به دربار این و یا آن حاکم رو آورند. در ادبیات دوره­‌ی سامانیان هم مانند ادبیات قرن‌های بعدی زمان فئودالی دو تمایل را خاطر نشان باید کرد؛ یکی تمایل مردمی، دیگری تمایل فئودالی (اشرافی). طبیعی است که توجه ما را در اینجا اساساً نویسندگانی به خود جلب می‌کنند که در آثار آن‌ها تمایل‌‌های مردمی برتری دارند. بنیان‌گذار نظم کلاسیک تاجیک و فارسی «رودکی» است. ابوعبدالله جعفر رودکی در اواخر قرن نهم میلادی در قریحه­‌ی پنج رود (حوالی پنجکنت) در خانواده‌­ای دهقان تولد یافت. رودکی در اوان جوانی از برکت آوازخوش، استعداد شاعری و مهارت چنگ­نوازی خود شهرت زیادی پیدا کرده بود. به‌این واسطه، وی از جانب نصردوم بن احمد سامانی (914-943 م.) به دربار کشیده شد و قسمت حیاتی عمر او در دربار گذشت. او نه فقط استاد شعر، در عین حال آوازخوان و مطرب زبردستی نیز محسوب می‌شد. رودکی مربی و مواظب شعرای نوقلم بود که این آبرو و اعتبار او را باز هم بیشتر می‌­کرد. با وجود این، رودکی در ایام پیری خود دچار بسیار محرومیت­‌ها گردید. در سال 937م. حامی و دوست نزدیک او بلعمی را که نخست وزیر نصردوم بود، از کار برکنار کردند. شاعر کهن سال نابینا، به گناه دوست خود ابوالفضل بلعمی از دربار رانده شده و به زادگاه خود برگشت. رودکی پس از گذشت سال‌ها از این واقعه سپس در سال 941 میلادی (یا 952م.) در روستای خود پنج­رود وفات کرد. از آثار رودکی تاکنون بیشتر از دوهزار بیت برجای مانده‌است. اشعار او در غالب مرثیه، قطعه، رباعی، غزل و مثنوی سروده شده‌اند.

رودکی از جمله قصیده‌­سرایان معمول دربار بود. قصاید او با وصف منظره­‌های طبیعت، سرور زندگی و عشق شروع می‌گردیدند؛ بخش مقدمه این اشعار، جذاب­‌ترین قسمت قصاید وی را فرآهم می‌­آوردند. در یک نگاه کلی می‌توان گفت که اشعار رودکی از مضامین دینی کاملاً خالی بوده، در اکثر آن‌ها اندیشه­‌های عمیق فلسفی نهفته‌­اند. چنانکه بهترین ابیات او را راجع به گردش دائمی مواد و مبارزه­‌ی نو و کهنه، مثال برجسته­‌ی همین نوع اشعار است. در قصیده «شکایت» از پیری شاعر، علت فرارسیدن پیری را پرسید، خود در جواب آن می­‌گوید جهان همیشه چو چشمی­ست گرد و گردان است/ همیشه تا بود آیینش گردگردان بود/ همان که درمان باشد، به جای درد شود/ و باز درد همان کز نخست درمان بود/ کهن کند به زمانی همان کجا نو بود/ و نو کند به زمانی همان که خلقان بود/ بسا شکسته بیابان که باغ خرم بود/ و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود.

رودکی در اشعار خود خرد و دانش، نیکوکاری و دلیری را ترنم کرده، مردم را به نهراسیدن از سختی‌‌های روزگار و با پایمردی برطرف کردن آن‌ها دعوت می‌نماید. او با آثار خود پایه‌‌های نظم تاجیک و فارسی را استوار نموده و انواع سبک­‌های شعر را متداول می‌­نماید. در اشعار او تقریباً عروض و ترتیب تمثال­‌ها به خود شکل معین می­‌گیرند. اشعار رودکی سرمشق شعرای تاجیک در دوران بعدی گردید. رودکی به درستی بنیادگذار نظم کلاسیک شناخته شده؛ نظمی که در قرن­‌های دهم و یازدهم میلادی در تاجیکان و فارس­‌ها انتشار یافته، شعرایی چون فردوسی، خیام، سعدی، حافظ و جامی را به عرصه­‌ی وجود آورد.

از دیگر شاعران این دوره می­‌توان به ابوالحسن شهیدبلخی اشاره کرد. شهید بلخی در روستای جهیدانک بلخ تولد یافته است. راجع به حیات او نیز اطلاعات کمی وجود دارد. از منابع فقط همین را می‌­توان دانست که شهید یکی از بهترین شعرای دربار نصردوم بن احمد سامانی و نزدیک­‌ترین شاگرد رودکی محسوب می­‌شد. شهید بلخی نه تنها شاعر، در عین حال یکی از علمای پیش­‌قدم دوره­‌ی سامانیان بود. شهید پیش از رودکی وفات کرد. شاعر کهن­سال در فوت شاگرد عزیز خود مرثیه­‌ی جان­سوزی دارد.

شاعر دیگر این دوره ابوشکور بلخی است. ابوشکور بلخی در سال 915 میلادی تولد یافت. در عهد سلطنت نوح بن نصر سامانی (943 - 954م.) او را به دربار کشیدند. نام او با مثنوی «آفرین­‌نامه» که در سال 944 میلادی نوشت، شهرت پیدا کرد. از این مثنوی فقط بعضی قسمت­‌های پراکنده به دست ما رسیده‌است. ظاهراً این نخستین داستان پند و اخلاقی ادبیات کلاسیک تاجیک و فارسی محسوب می­‌شود. علاوه بر این، ابوشکور باز دو مثنوی تألیف کرده که از آن‌ها چیزی باقی نمانده است. او به سبک رباعی شعر می­‌سرود.

رابعه­‌ی بلخی نخستین شاعره‌­ی دری­زبان است که در این دوره می­‌زیست. در چندی از تذکره‌‌ها اشعار عاشقانه‌­ی پراحساس و هنرمندانه­‌ی وی ذکر شده است. قصه­‌ی عشق رابعه و غلام جوان که در قرن سیزدهم فریدالدین عطار به رشته­‌ی تحریر درآمده، با نام همین شاعره مرتبط می‌­باشد. رابعه هم زمان رودکی بوده و برای اشعار او ارزش زیادی قایل بوده است.

ابومنصور محمدبن احمد دقیقی (وفات 977م.) از دیگر شاعرانی است که هنوز تاریخ تولد او معلوم نگردیده است. بعضی او را از توس (در خراسان)، بعضی از سمرقند و یا بخارا می‌دانند. در هر صورت وی تمام عمر خود را در مااوراء­النهر به سر برده‌است. دقیقی فعالیت خود را در دربار حاکم ولایت چغانیان که در آن زمان یکی از آبادترین محلات دولت سامانیان محسوب می­‌شد، شروع کرد. شهرت هنروری دقیقی تا درجه‌­ای رسید که در یک مدت کوتاه به بخارا، به دربار سامانیان دعوت شد. در آن زمان گردآوردن افسانه و روایت­‌های باستانی مورد توجه دایره­‌های حکمران قرار گرفته بود. با داستان­‌ها و افسانه­‌های قهرمانی زمان‌های گذشته آشنا کردن مردم برای متحد گردیدن آن‌ها در مبارزه برای تشکیل دولت مستقل اهمیت فراوانی داشت. بنابراین سامانیان به جمع­ نمودن نقل و روایت­‌های باستانی قهرمانی- اساطیری چه از منابع تاریخی پهلوی، چه عربی و خصوصاً زبان موبدان توجه خاصی نشان می­‌دادند.

شاهنامه­‌ی ابومنصوری نیز به همین مناسبت به وجود آمده بود. امیرنوح دوم سامانی (976 - 977م.) به دقیقی دستور داد که این شاهنامه را به رشته­‌ی نظم بکشد. ولی عمر شاعر برای انجام دادن این مهم کفایت نکرد. در سال 977 میلادی او در یک شب بزم، به دست غلام خود کشته شد. هزار بیت دقیقی که در آن مبارزه‌­ی بین گشتاسب (ویشتاسپ) و ارجاسپ را به تصویر کشیده بود، به وسیله­‌ی فردوسی به شاهنامه اضافه گردید.

بزرگترین شاعر آن زمان حکیم ابوالقاسم فردوسی بین سال­‌های 934 و 941 میلادی در قریحه­‌ی باژ حوالی توس از خانواده­‌ی اعیان متوسط­‌حال متولد شد. فردوسی در 35 سالگی، پس از آنکه به بخارا و دیگر شهر‌ها سفرکرده، به علاوه­‌ی شاهنامه‌­ی ابومنصوری، راجع به تاریخ گذشته‌­ی ایران معلومات مفصل جمع­آورده و به تنظیم حماسه‌­ی خود یعنی شاهنامه همت گمارد. در این زمان دولت سامانیان هنوز در اوج اقتدار بود. فردوسی نشان دادن گذشته­‌ی پر از قهرمانی مردم ایران­زمین و بیدار نمودن احساسات وطن دوستی را وظیفه‌­ی اصلی حماسه­‌ی خود می­‌دانست. او بهترین ایام عمر خود را صرف این اثر گرانبها نمود. چنانکه خود می­‌گوید در این راه پیر شد ولی همچنان می­‌سرود. من از شصت و شش سست گشتم چو مست/ به جای عنانم عصا شد به دست/ رخ لاله­گون گشته بر سان کاه/ چو کافور شد رنگ موی سیاه/ ز پیری خم آورد بالای راست/ هم از نرگسان روشنایی بکاست.

بالاخره شاعر وظیفه‌­ی خویش را در دوره­‌ی پیری، بعد از زحمت و تلاش مستمر چندساله، در سال 994 میلادی انجام داد و از صدهزار مصراع یک اثر جاودانه­ی جهان­‌شمول پدید آورد. ولی از روزی که فردوسی به تألیف این اثر کمر بسته بود، مدت مدیدی سپری شد. در این وقت دولت سامانیان از پا افتاده، از حامیان شاعر کسی باقی نمانده بود. آنگونه که فردوسی با مصلحت یکی از آدمان خیراندیش «شاهنامه» را به سلطان محمود غزنوی که به حکومت رسیده بود، تقدیم نمود. اما سلطان محمود این تحفه‌­ی شاعر را رد کرد.

شاهنامه فردوسی از جهت ارزش بدیعی خویش در ردیف نمایان‌­ترین اثر‌های حماسی ادبیات جهان قرار گرفته است. شاعر بزرگ، باقی عمر خویش را در فقر و محرومیت به سر برده، در سال 1020 میلادی در توس وفات کرد. نام فردوسی جاوید بماند. سخنان وی خطاب به محمود غزنوی گواه این گفته‌­ی برحق اوست. بنا‌های آباد گردد خراب/ ز باران و از تابش آفتاب/ پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیاید گزند/ بدین نامه گر عمر‌ها بگذرد/ بخواند هر آن کس که دارد خرد[۹].

همان­طور که گفته شد، از سده دهم ادبیات فارسی با گذشت زمان یکپارچگی خود را در ایران و ماوراءالنهر از دست داد و در هر یک دارای ویژگی­‌هایی شد[۱۰]. در قرن­‌های دوازدهم و سیزدهم، آسیای میانه به سه قلمرو سیاسی بخارا و خوقند و خوارزم تقسیم شد و محیط ادبی نیز در سه حوزه متمرکز شد. به علت اختلاف­‌های دائمی میان خان­نشین­‌های این مناطق، محافل ادبی قادر به برقراری روابط نبودند. علاوه بر این سه مرکز عمده، در خجند و حصار و بدخشان و جا‌های دیگر نیز شاعران به فارسیِ تاجیکی شعر می‌­گفتند. در قلمرو امارت بخارا، ادبیات به طور کلی به فارسی تاجیکی بود و در خوقند و خوارزم بیشتر شاعران به دو زبان متداول ترکی ازبکی و فارسی تاجیکی شعر می­‌سرودند، اما در آثار برخی شاعران، نظیر شیرمحمد اکمل (متوفی 1821/1236)، محمود مخمور (متوفی 1844/1260)، میرزاشمس­الدین ­داعی(متوفی 1303/ 1886) و محمدشریف­ گلخنی(1362ش / 1983)، شعر‌های ترکی کمتر به چشم می­خورد[۱۱].

در 1868/1285، روسیه تزاری قلمرو امارت بخارا را تصرف کرد[۱۲]. این حادثه باعث ایجاد ارتباط، هرچند اندک، میان بخارا و دیگر سرزمین­‌های روسیه و به تبع آن اروپا گردید و موجب پدیدآمدن تحولاتی در حیات فرهنگی و اجتماعی آنان شد[۱۳]. احمد مخدوم دانش، سخنور و متفکر تاجیک، سه بار همراه هیأت سفیران به روسیه سفر کرد و جنبش روشنفکری و اصلاح طلبی را به راه‌انداخت و بنیان­گذار «نهضت معارف­پروری» (جنبش روشنفکری مذهبی در آسیای مرکزی) شد[۱۴]. عیسی مخدوم (1242- 1315/ 1826-1887)، قاری رحمت­‌اللّه واضح (1233- 1312/ 1817-1894)، شاهین بخارایی و عبدالقادر سودا (1239- 1301/ 1823-1873) که از همفکران دانش بودند، در آثار منظوم و منثور خویش به موضوع­‌های مهم اجتماعی و فرهنگی پرداختند و از روش­‌های اداره حکومت، رشوه­‌خواری، خرافات­‌پرستی و شیوه­‌های عقب­‌مانده آموزش و تدریس بشدت انتقاد کردند[۱۵]. واضح و میرزا سراج حکیم (1295- 1333/ 1877-1914) به ایران سفر کردند و با اهل علم و ادب آشنا شدند که بر نوشته­‌ها و سروده­‌های آن‌ها تأثیر گذاشت[۱۶].

از ویژگی­‌های ادبیات سده سیزدهم/ چهاردهم و ابتدای سده نوزدهم/ بیستم، رواج تذکره‌­نویسی با ذکر حوادث مهم سیاسی و اجتماعی بود. از تذکره­‌های مهم آن دوره می‌­توان به این‌ها اشاره کرد. تذکار اشعار صدرضیاء، تذکره الشعرای حاجی عبدالعظیم شرعی (متوفی 1308/ 1890)[۱۷]. تحفه الاحباب فی تذکره الاصحاب قاری رحمت اللّه واضح ، افضل التذکار فی ذکر الشعرا و الاشعار افضل مخدوم پیرمستی (متوفی 1334/ 1915)، تذکره الشعرای ملاحاجی نعمت اللّه بن قاضی شرف الدین محترم (متوفی 1339/ 1920)، تذکره الشعراء المتأخرین عبداللّه خواجه عبدی (متوفی 1301ش / 1922)، مجموعه الشعرای فضلی نمنگانی (سده سیزدهم/ نوزدهم). این تذکره­‌ها اگرچه مطالب ضدیکدیگر دارند، برای تحقیق و بررسی احوال اجتماعی و محیط فرهنگی آن روزگار مفیدند[۱۸].

از آغاز قرن چهاردهم / بیستم، نشریه­‌هایی مانند چهره نما، سراج الاخبار، ملانصرالدین، حبل المتین، وقت و شورا که در کشور‌های گوناگون منتشر می­‌شد، در بخارا وارد و موجب بیداری و آگاهی خوانندگان شد. به پیروی از آن‌ها، اهل قلم آسیای مرکزی نیز نشریه‌‌هایی چون بخارای شریف، نخستین روزنامه بخارا که به فارسی تاجیکی بود، سمرقند، آیینه، صدای فرغانه و صدای ترکستان را منتشر کردند[۱۹]. همچنین در ابتدای این قرن، در قلمرو بخارا به دنبال تلاش‌های معارف پروران، نهضت تجددگرایان ظهور کرد که با نام‌های بخاراییان جوان و جدید‌ها مشهور است. روشنفکرانی که اغلب نیز مذهبی بودند، در قالب شعر، داستان، سفرنامه، خبر و مقاله، کتاب­‌های درسی و علمی افکار تجددطلبانه‌­ی خود را منتشر می­‌کردند. برخی آثار ادبی نظیر مناظره و بیانات سیاح هند فطرت، انجمن ارواح، مرآت عبرت و گنجینه حکمت صدیقی عجزی، جوامع الحکایات شکوری، ارمغان دوستان وصلی، بیداری خفتگان و آگاهی ناآگا‌هان اکرامچه، الفبای مکتب اسلام و پدرکش بهبودی که بار‌ها چاپ و منتشر شده، در محیط معنوی و اجتماعی آن زمان تأثیر بسزا داشته است. روشنفکران تاجیک بنیاد روشنگری را در تعلیم و آموزش دیدند و در پی آموزش به روش جدید (اصول صوتیه) برآمدند و به انتشار آثار بزرگان اهتمام ورزیدند، به گونه‌ای که دیوان حافظ در طی سال‌های 1309 تا 1329/ 1892-1911 تن‌ها در تاشکند بیش از ده بار به چاپ رسید.

عقاید روشنفکرانه اصلاح طلبان با مخالفت شدید برخی افراد متعصب که منافع خود را در بی­سوادی عامه و عقب­ماندگی جامعه می­دیدند، روبرو شد. در 1336 /1917 امیرعالم ­خان مَنغیت (1328-1910/1339-1920) نیز از این گروه متعصب پشتیبانی کرد و فتوای «جدید کافر است» صادر شد و بسیاری از اهل قلم و حتی مردم عادی کشته شدند. میرزا نذراللّه، حامد خواجه مهری، میرزا فیاض، میرزا احمد، سراج‌­الدین خواجه، حاجی عبدالستار، میرزاهیئت صهبای وابکندی، سیدجان مخدوم نظمی، محمودخواجه بهبودی، میرزاشاه فایض از جمله این افراد بودند. صدرالدین عینی با تلاش روشنفکران فراری و دخالت سربازان روسی از مرگ ر‌هایی یافت. این فاجعه زمینه­‌ای فراهم آورد تا بخارا در 1339 /1920 به آسانی به تصرف بلشویک­‌ها درآید[۲۰].

در نیمه دوم قرن نوزدهم گروهی از سخنوران، به رهبری احمد مخدوم دانش، بر آن شدند که روند ادبی را به سوی دیگری سوق دهند و ادبیات را با زندگی واقعی همراه کنند. بر این اساس، می‌­توان ادبیات معاصر تاجیکی را به پنج مرحله تقسیم کرد.

  • نیمه دوم قرن نوزدهم؛ ادبیات معارف پروری؛
  • سال‌های 1900- 1925؛ تلاش در راه خودشناسی یا ادبیات جدید؛
  • از 1926 تا پایان دهه پنجاه؛ دوره تحول و تشکل ادبیات خشک و بی‌رنگ و قالبی؛
  • از پایان سال‌های پنجاه تا پایان دهه هشتاد؛ تلاش برای ر‌هایی از قالب‌های خشک و بی‌روح؛
  • از پایان دهه هشتاد تاکنون؛ دوره رشد ادبیات مردمی[۲۱].

روشنفکران مذهبی، پایه‌گذار ادبیات نو از لحاظ موضوع و مضمون و زبان و اسلوب بودند و سخنوران دوره بعدی این ادبیات را به طور کامل شکل دادند. گونه­‌های ادبی نو همانند داستان کوتاه، قصه، رمان واقع­گرا و سفرنامه، که دارای زبانی ساده و بی‌­پیرایه بود، رشد یافت. سخنوران این زمان که از نظام امارت بخارا ضربات زیادی خورده و بسیار آزرده بودند، نظام شوروی را با امید به گسترش عدالت و راستی و رشد ارزش‌های ملی با شادمانی پذیرفتند. عینی با سرودن سرود آزادی در 1336/ 1918 شاعری نوپرداز شناخته شد و در صف آغازین ادیبان مبارز قرار گرفت. آثار او - همانند جلّادان بخارا، تاریخ انقلاب بخارا، تاریخ اصول صوفیه و انقلاب فکری در بخارا، داستان آدینه، تذکره جامع نمونه ادبیات تاجیک - اهمیت بسیاری در خودشناسی تاجیکان داشته است. وی گذشته از شاعری و نویسندگی، به روزنامه نگاری روی آورد، چنانکه طی سال‌های 1337-1339 /1919-1921 درحدود 67 مقاله در مطبوعات به چاپ رساند[۲۲].

دوره سوم بدترین و زیانبارترین دوره تاریخ ادبیات تاجیکی است . همه مردم اتحاد جماهیر شوروی، از جمله تاجیکان، در دهه سی میلادی (1338- 1348) سنگین­‌ترین فاجعه را متحمل شدند. کمونیست­‌ها هر کتابی را که به خط فارسی می یافتند، می­‌سوزاندند. رسم الخط برای دومین بار در 1318ش /1939 از لاتینی به روسی تغییر یافت و بسیاری از اهل قلم همانند بیکتاش، علی خوش، سعداللّه ربیعی، رشیدعبداللّه، بحرالدین عزیزی، عابد عصمتی، سیدرضاعلیزاده، فطرت و رئوف طاهری به قتل رسیدند. گروه کثیری از جمله سامع آدینه‌زاده، جلال اِکرامی، محیی‌­الدین امین­زاده، احمدجان حمدی، تورقل ذهنی، بهرام سیروس، نادر شنبه زاده، غنی عبداللّه، صدرالدین عینی، حکیم کریم، میرزالطیف، ودود محمودی، رحیم‌‌هاشم را بازداشت، شکنجه یا تبعید کردند[۲۳]. استفاده از برخی کتاب‌ها، همانند نمونه ادبیات تاجیک، نیز ممنوع شد. در نتیجه، بدگویی مطلق از روزگار پیشین و همه گونه آداب و سنن ملی و مردمی رسمیّت یافت. رفتار دانش آموز روسی، پاولیک موروزوف، که از عقاید دینی و ضدانقلابی پدرش خبر داده و او را به پای میز محاکمه کشانده بود، الگوی ادبی و هنری قرار گرفت. در جنگ جهانی دوم، گروه بزرگی را به خط مقدّم جنگ فرستادند که در میان آن‌ها افرادی برجسته، مانند حبیب یوسفی سمرقندی شاعر، حکیم کریم خجندی نثرنویس، لطف­اللّه بزرگ­زاده پژوهشگر و عبدالشکور پیرمحمدزاده سمرقندی نمایشنامه نویس، بودند که همگی کشته شدند. در این دوره لطمه‌‌های بسیار سنگینی نیز به عرصه شعر وارد شد، زیرا برای اهل قلم دستور یکی بود «چه باید گفت؟» اما «چگونه گفتن» مهم نبود.

در برابر آثار فراوانی که با ستایش­‌های دروغین از جامعه سوسیالیستی و کشور شوروی و رهبران حزب و دولت منتشر و در انحراف فرهنگی و معنوی مردم مؤثر واقع شد، آثار ارزنده‌ای نیز پدید آمد، مانند داخونده (1930)، رمان هجوآمیز مرگ سودخور و کتاب خاطرات یادداشت‌ها از عینی، صبح جوانی ما، یاران باهمت از ساتیم الغ­زاده، من گنه­کارم از اکرامی، وفا از فاتح نیازی، تابستان از پولاد تالیس که نگاهی نسبتاً واقع گرایانه به حقیقت زندگی دارند و هنوز اهمیت خود را از دست نداده‌اند[۲۴]. شاعران برجسته و سالخورده همانند ظُفَرخان جوهری، احمدجان حمدی، عبدالواحد منظم، پیرو، محمدجان رحیمی، میرحیدر سرور و نیز شاعران نسبتاً جوان از جمله میرزا تورسون­‌زاده، یوسفی، باقی و میرشکر به تصویر روزگار زحمتکشان تاجیک و ستایش زیبایی‌های طبیعی تاجیکستان پرداختند. عینی، فطرت، عبدالشکور پیرمحمدزاده و الغ­زاده به معرفی چهره­‌های فرهنگی و تاریخی پیشین روی آوردند و آثار بسیاری درباره رودکی، ابن سینا، فردوسی، کمال خجندی، واصفی، مقنّع، تیمورملک، احمد دانش و شورش واسع عرضه کردند. از پیامد‌های مثبت ادبیات در این دوره، هم­صدایی زحمتکشان جهان در تلاش برای کسب آزادی بود و نوشته‌‌های منظوم غنایی و اجتماعی تورسون­زاده در این زمینه مؤثر بودند. حضور فعال ابوالقاسم لاهوتی، به عنوان نماینده زنده محیط ادبی ایران، در رشد و تکامل شایسته شعر تاجیکی معاصر تأثیر بسزایی داشته است.

در چهارمین دوره ادبی نیز سیاست رسمی حزب حاکم و حکومت شوروی درباره ادبیات و هنر تغییر نکرد، بلکه آزار‌ها و فشار‌ها شدیدتر شد و بازار کذب و دروغ پردازی همچنان ادامه یافت. شاعران و ادیبان همسو با حکومت، جایزه و عنوان و نشان دریافت می‌­کردند و آثارشان پیوسته با شمارگان بالا چاپ و منتشر و به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شد. با وجود این، در پایان دهه پنجاه میلادی نیکیتا خروشچف، رهبر وقت حزب کمونیست و اتحاد جماهیر شوروی، با انتقاد از ستایش شخصیت استالین، پرده از اسرار دیکتاتوری نظام کمونیستی دولت شوروی برداشت. به دنبال این اقدام سیاسی، اهل ادب و هنر آزادی نسبی­ای به دست آوردند و سخنوران تاجیک، دریچه‌­ای به سوی ادب و فرهنگ ایران و افغانستان باز کردند. در دهه­‌های هفتاد و هشتاد میلادی (1350 و 1360ش ) جایگاه برخی از اهل قلم تاجیک به عنوان مترجم روسی در افغانستان، موجب آشنایی و به دنبال آن اثرپذیری هنری از شعر افغانستان و ایران شد. شاعران و نویسندگانی مانند مؤمن قناعت، بازار صابر، لایق شیرعلی، گلرخسار، فضل­‌الدین محمدی­یف، جمعه آدینه، محیی‌­الدین خواجه­‌یف، اورون کوهزاد، ستار تورسون، یوسف اکابروف، بهرام فیروز و اَدَش اِسْتَد به مسائل اساسی زندگی توجه کردند و از واقعیات تلخ جامعه بحرانی تاجیک پرده برداشتند. گذشت ایام جمعه آدینه، روایت سغدی الغ­زاده و شاهی ژاپن محمدی­یف از جمله کتاب‌هایی بودند که به افشای حقیقت پرداختند و به همین دلیل نویسندگان آن‌ها مورد اذیت و آزار بسیار قرار گرفتند.

در پایان مرحله چهارم، سخنوران جوان و با لیاقتی نظیر حبیب‌­اللّه فیض‌­اللّه، غایب صفرزاده، ضیاءعبداللّه، گل نظر، عسکرحکیم، رحمت نذری، کمال نصراللّه، بهمنیار، عبدالحمید صمد و کرامت­‌اللّه میرزا به کمال رسیدند و به ادبیات مردمی رونق بخشیدند. هنر نمایش نیز در این دوره رشد چشم­گیری داشت، فیض‌­اللّه انصاری، سلطان سعید مرادوف، غنی عبداللّه، صمد غنی، محمدی­یف، عطاهمدم، میهمان بختی و نورمحمد تبروف نمایشنامه­‌ها و فیلمنامه­‌هایی نوشتند که بیرون از جمهوری تاجیکستان نیز به روی صحنه آمد. نقش‌های هنری و کارگردانی­‌های خلاقانه محمدجان قاسموف، محمودجان واحداُف،‌‌هاشم گدایف، بقا صادقوف، فرخ قاسم، ملکه صابراوا، بوریس کیمیاگروف، طاهرصابروف، ظاهردوست محمدف شهرت جهانی کسب کردند. اقبال هنرمندان به میراث جاودانه بزرگانی چون رودکی، فردوسی، ابن سینا، جامی و حافظ در خودشناسی مردم مؤثر واقع شد. در دهه پنجاه میلادی (1330ش ) تورسون­زاده، رهبر کانون نویسندگان، مورد استقبال و پیروی جوانانی مانند مؤمن قناعت، لایق، بازار صابر و گل‌رخسار قرار گرفت و آغازگر تحول در شعر تاجیکی شد. محمودجان واحداف (1318ـ1356 ش / 1939-1977) نمایشنامه‌‌هایی با عنوان‌های وطن و فرزندان، گفتگو با خود (از رباعیات خیام)، عشق زندگی (از غزل­‌های حافظ) تهیه کرد و خود به تن‌هایی در کمال مهارت آن‌ها را اجرا کرد.

از 1364ش / 1985 که میخاییل گورباچف، آخرین رهبر حزب کمونیست و دولت اتحادجماهیر شوروی، «آشکار بیانی و بازسازی» را بنیاد ن‌هاد، روندِ حقیقت گویی در ادبیات و هنر نیز مجرایی گسترده پیدا کرد. داستان بلند الغ­زاده با عنوان فردوسی، برنده جایزه بین المللی تهران در 1375ش، و قصه‌‌ها و داستان‌های ستار تورسون، کرامت پ­اللّه میرزا، سیف رحیم، بهمن­یار، کوهزاد، عبدالحمید صمد، محمدزمان صالح، عبدالرافع ربیع­زاده از آثار مهم این دوره به شمار می آید که در بسیاری از آن‌ها بحران جامعه تاجیکان و جنگ داخلی 1371-1376ش / 1992-1997 به تصویر کشیده شده‌است. فاجعه جنگ به ویژه در حماسه داد از مؤمن قناعت (آلماتی ، 1373ش /1994)، زاد روز درد از گل‌رخسار (مسکو، 1373ش /1994)، شعر غرق خون از بازار صابر (تهران 1378.ش ) به طور برجسته منعکس شده‌است. شاعرانی مانند فرزانه، شهریه، زلفیه، علی محمد مرادی، رستم، سیاوش، سلیم ختلانی، اسکندر ختلانی، محمدعلی عجمی در افشای مسائل جامعه بسیار فعال بودند. بی توجهی به زبان مادری، جدایی از مراکز فرهنگی و تاریخی سمرقند و بخارا، کار سنگین نوجوانان و حتی کودکان و اوضاع نابسامان زنان، از جمله موضوعات اساسی سروده‌‌های این شاعران بود. توجه شاعران به مسائل اساسی زندگی و جنبه‌‌های هنری شعر منجر به خودشناسی و بیداری شد و مکتب ادبی بازار صابر در این روند مؤثر بود. چاپ و نشر آثار مؤلفان تاجیک در خارج از کشور، به ویژه در ایران، از ویژگی­‌های مهم دوره اخیر به شمار می‌آید، چنانکه کتاب‌های صدرضیا، الغ­زاده، بازار صابر، مؤمن قناعت، لایق شیرعلی، گلرخسار، عبدالحمید صمد، فرزانه، عسکر حکیم و عاشور صفر در تهران به طبع رسید. آثار برجسته نمایشی دوره پنجم بازگوکننده مسائل پیچیده جامعه امروزی تاجیکان است، مانند فیلم مستند استاد به کارگردانی دولت خدانظر که علل اجتماعی- سیاسی سرنوشت تلخ لاهوتی را بیان می‌کند. در جنگ داخلی گروه بزرگی از اهل علم و اندیشه مانند محمد عاصمی، پیرم ستاری، نظر شایف، اسحاقی، آته خان لطیفی، سیف رحیم و همچنین نفس بیک رحمانی و اسکندر ختلانی - دور از وطن -  کشته شدند. پس از کسب استقلال (1370ش / 1991) و پایان جنگ (1376ش /1997) هنوز هم اهل قلم مانند بازار صابر، رستم، سیاوش، سَیْدَر، امام نظرخال‌نظر و صفرعبداللّه در آوارگی به سر می‌برند و قادر به حضور فعال در عرصه ادبی نیستند.

ادبیات معاصر

شعر معاصر تاجیک، هم از شعر کلاسیک فارسی متأثر است و هم از شعر معاصر ایران. از میان شاعران متقدم شاید مولوی بیش از همه بر شعر معاصر تاجیکستان اثر گذاشته باشد. زبان تغزل شعر تاجیک از عزلیات شمس مولانا بسیار تأثیر پذیرفته‌است. علاوه بر مولانا، حافظ و بیدل نیز از متقدمان اثرگذار بر شعر معاصر تاجیکستان به شمار می­‌روند[۲۵]. پس از انقلاب روسیه شعر فارسی مضمونی اجتماعی و انقلابی داشت. در دهه 1950م.، شعر مدرن فارسی از ایران و افغانستان به تاجیکستان رسید. در اوایل دهه 1960م. شعر، تأثیر بیشتری بر ادبیات اجتماعی تاجیکستان باقی گذاشت. ادبیات اجتماعی تحت تأثیر شعرای ایرانی مانند نادر نادرپور، بار فلسفی بیشتری گرفت[۲۶].

البته برخی از تاجیکان ملی­گرا وجود این دوگانگی و تأثیرپذیری شعر تاجیک از شعر ایران را نمی‌­پذیرند. به گمان آنان شعر تاجیک غنی‌­تر از آن است که تحت­ تأثیر شعرای ایران قرار گیرد و یا اصولاً شعرای پارسی گوی ایرانی عمدتاً از سرزمین تاجیک برخاسته ­اند[۲۷]. ادبیات روسی نیز تأثیر خود را بر ادبیات فارسی باقی گذاشت. «سوسیالیسم عامیانه» به مضمون معمول ادبیات تاجیک بدل شد. جنگ داخلی به شدت به ادبیات ضربه زد. شعر تن‌ها ژانر باقیمانده است. به گفته استاد شکورف، رئیس کمیته واژگان آکادمی علوم، سایر ژانر‌های ادبی مانند رمان و داستان کوتاه دیگر خلق نمی­‌شود[۲۶]. معروف‌ترین نمایندگان ادبیات نوین تاجیکستان عبارت اند از عبدالرئوف فطرت، صدرالدین عینی، محمود خواجه ­بهبودی، صدیقی­ عجزی، میرزا سراج ­حکیم، تاش­ خواجه­ اسیری، عبدالواحد مُنظِم، سعیداحمد وصلی سمرقندی، حامد خواجه مهری، احمدجان­ حمدی، حاجی معین، ملاابراهیم جرأت، ملانذرالله لطفی، میرزا هئیت صهبا، شریف­جان مخدوم صدرضیاء، حاجی نعمت‌الله محترم، میرزامحمد عظیم سامی، محمدعلی محمدسعید بلجوانی، محمداکرام ابن عبدالسلام (داملا اکرامچه)، میرزاشاه‌فایض بخارایی، قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی، نظمی و ... .

صدرالدین عینی ادبیات نوین را زمینه ملی ادبیات تاجیک دانسته و چنین می‌نویسد «هرچند احمد مخدوم دانش(1242-1314 هجری) در ادبیات منثور راه نو و اسلوبی تازه را با استعداد ذاتی خود ایجاد کرد، لیکن این روش تا سال 1905 میلادی یعنی تا انقلاب اول روسیه شایع نشده بود. زمان وقوع انقلاب مذکور، روزنامه­‌ها و کتاب‌‌های تازه در بخارا و ترکستان گسترش و عمومیت یافت و نوقلمان تازه‌نویس هم از هر جایی سر برآوردند. بنابراین آغاز تاریخ ادبیات نو تاجیک را بایستی سال 1905 قلمداد کرد. از سال 1905 تا 1917 موضوع ادبی به زعم عام عبارت بود از وطن، ملت، دین، علم و معارف. تشویق و مقابله با حکومت مستبد، و در کنار آن هجوم به علما، صریحاً از موضوع‌‌های مهم این دوره به شمار می‌رفت. اما ادبیات (به اعتبار موضوع) انقلابی حقوقی بود که پس از انقلاب اکتبر گام به میدان نهاد که از نظر تاریخی به دو دوره تقسیم می‌شود از 1905 تا 1917 و از  1917 تا 1925[۲۸]».

مشاهیر و شخصیت‌‌های ادبی

موضوع‌ اساسی ادبیات جدید اساساً مضامین روشنفکری، علم و فرهنگ، آموزش بنیاد‌های دین مبین اسلام و تاریخ پرافتخار گذشته، اخذ و بهره‌گیری از دستاورد‌های علمی و تکنولوژی کشور‌های غربی، انتقاد از ساختار دولتداری امارت بخارا و سیاست استعماری روسیه، بیداری حس ملی و وطن‌دوستی مردم و غیره بود که در ذیل به برخی از جنبه‌‌های گوناگون آثار چند تن از ادیبان معروف جدید اشاره می‌شود.

صدرالدین عینی

صدرالدین عینی (1878) در مورد زندگی و تحصیل خود چنین می‌گوید «خانه شریف­جان مخدوم در هر هفته سه شب تعطیل- سه‌شنبه، چ‌هارشنبه و پنجشنبه عادتاً رنگ انجمن شاعران، شعرشناسان، لطیفه‌گویان و شیرین‌کاران را می‌گرفت. من از این گونه صحبت­‌های ادبی آزادانه استفاده می‌کردم. من می‌توانم بگویم که مواد‌های ابتدایی لکن مهم ادبی خود را از این حولی (منزل) گرد آورده‌ام[۲۹]».

آثار و تألیفات عینی از سال‌‌های 1893- 1894 شروع شد که ابتدا با تخلص‌‌های سفلی، محتاجی، جنونی و از سال 1896 با تخلّص عینی در پیروی نظم کلاسیک فارسی تاجیکی شعر گفته است.

سال 1906 دوره مدرسه را به طور کامل به پایان رساند و در سال 1908 با سروری میرزا عبدالواحد منظم و همکاری احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری در شهر بخارا نخستین مکتب اصول جدید را به زبان فارسی تاجیکی تأسیس کرد و در سال 1909 برای دانش‌آموزان مکاتب جدید کتاب درسی «تهذیب‌الصبیان» را تألیف نمود. عینی یکی از مؤسسان و فعالان سازمان مخفی جدیدی «تربیه اطفال» در سال 1910 و شرکت‌‌های جمعیتی و فرهنگی «برکت»، «بخارای شریف» و «معرفت» بود.

با اینکه عینی در گردهمایی شکرانه جدیدان در بخارا شرکت نکرده بود، اما در 9 آوریل سال 1917 دستگیر و به فرمان امیر عالم‌خان او را 75 تازیانه زدند و به «آبخانه» انداختند. در آنجا توسط سربازان انقلابی آزاد شد و در بیمارستان کاگان مداوا شد و سپس به سمرقند رفت.

از اشعار پیش از انقلاب عینی شعر‌های «ای ترجمه حال دل، ای صفحه توران»، «ندا به جوانان»، «سمرقند و بخارا»، «پند، «هجران»، «سحرگا‌هان»، مثنوی «قصه پروانه و کِرمَک» و غیره که در روزنامه و مجله‌‌های «آینه»، «شورا»، «بخارای شریف» چاپ می‌شدند، ماهیت عمیق اجتماعی دارند. میرزا سلیم‌بیک سلیمی در تذکره «تحفهالاحباب فی تذکره‌الاصحاب» درباره او نوشته «الحال از شهر عشقی و عاشقی تنفر کرده اشعار ملی می‌نویسد[۳۰]». پس از انقلاب اکتبر که عینی از آن به خوبی استقبال کرد، شعر‌های «به شرف انقلاب اکتبر»، «مارش حرّیّت»، «انقلاب»، «انقلاب سرخ» و غیره را نوشت.

وی 22 آوریل سال 1918 به شهر تاشکند کوچید و پس از اقامت 6 ماهه باز به سمرقند برگشت و در سال 1919 تابعیت روسیه را پذیرفت. در این دوره در تأسیس نشریه‌‌های «باله‌لر یولداشی»(1919)، «شعله انقلاب»(1919)، «محنت کشلر تاوُشی»(1918) شرکت فعال داشته، به زبان‌‌های تاجیکی و ازبکی شعر و مقاله‌ می‌نوشت.

در نیمه اول سال‌های دهه 20 به عنوان پژوهشگر ادبی مجله «شعله انقلاب»، آموزگار سه مکتب سمرقند، مشاور سفارت جمهوری بخارا در سمرقند، مدیر اداره تجارت بخارا، ویراستار ادبی و مشاور علمی و ادبی نشریات دولتی تاجیکستان فعالیت نمود. در این دوره برخی آثار نظمی و نثری، تاریخی و ادبی تألیف کرد که «جلاّدان بخارا»، «تاریخ انقلاب بخارا»، «تاریخ امیران منغیتیه بخارا»، مجموعه شعر‌های «اَخْگَر انقلاب»، سلسله مقالات و رساله‌‌های «حکومت شورا به ما چه داد؟»، «سیف و قلم»، «اکنون نوبت قلم است»، «قرار تاریخی یک اجتماع فوق‌العاده»، «مسأله معارف و کتاب»، «در راه برهم دادن بی‌سوادی»، «انقلاب اکتبر و عالم شرق»، «قوم تاجیک و روزنامه»، «درباره مکتب و معارف تاجیک»، «قابلیت تشکلاتچگی در تاجیکان»، «در باره کتاب‌‌های مکتب تاجیکان» و غیره از همین قبیل اند.

موضوع اصلی آثار نظمی و نثری عینی در این دوره ترغیب و تشویق علم و دانش، اصلاحات نظام آموزش و پرورش در مکاتب و مدارس، تأسیس مکاتب اصول جدید، انتقاد از نظام اداری امارت، افتخار به تاریخ گذشته، پیروی و استفاده از دستاورد‌های علمی و تکنیکی روسیه و غرب طبق موازین شرعی و غیره بود.

وی با تکیه بر گفته‌‌های پیامبر (ص)، مردم را به آموزش علم و دانش دعوت می‌نماید «همچنان که پیغمبر ما طلب علم را از مهد تا لحد بر ما فرض کرده است، احتیاج زندگی نیز ما را مجبور می‌کند که هر کدام ما حداقل روزی دو ساعت عمر خود را به تحصیل علم صرف نماییم، به ایفاده و استفاده مشغول شویم، تا که در مشاغل دنیوی از دیگران قفا مانده از نعمت علم و معرفت… محروم و بی‌بهره نمانیم[۳۱]».

عبدالرئوف فطرت

عبدالرئوف فطرت (1886) یکی از چهره‌‌های درخشان ادب اوایل سده 20 میلادی است. او که یکی از پیشوایان جدیدان بخارا بود، پس از بازگشت از ترکیه و به خصوص بعد انقلاب بخارا به سوی پان‌ترکیسم گرایش پیدا کرد ولی بعد‌ها از این جریان خارج شد و کوشش نمود تا به به ملت خود خدمت کند. او برای کتاب‌‌های درسی تاجیکی مطالب و شعر‌هایی تهیه کرد و چندین اثر و مقاله علمی نیز به زبان مادری‌ خود نوشت.

صدرالدین عینی در خصوص آثار فطرت چنین گفته‌است «هرچند از سال 1905 سر کرده در جراید خارجه مقالات فارسی از طرف تاجیکان به قلم آمد (چنانچه میرخان پارسازاده به «حبل‌المتین» می‌نوشت) و از طرف محمودخواجه بهبودی و دیگران کتاب‌‌های مکتبی تألیف شد اما رنگ ادبیات نو گرفتن زبان تاجیکی در نثر از عبدالرئوف فطرت آغاز می‌یابد… فطرت نثر فارسی را هم به غایت سلیس و ساده می‌نگارد. آثار نثری فطرت اولین نمونه ادبیات جدیدیه است به زبان‌‌های فارسی در خاک ماوراءالنهر[۳۲]».

مهمترین آثار وی «مناظره»(1909)، «سیاهه»(1911)، «بیانات سیاح هندی»(1912)،«راهبر نجات»(1915)، «شورش واسع»(1927)، «امارت بخارا»(1930) به زبان تاجیکی، «ابوالفیض‌خان»، «تیمور سغانسی»، «قیامت» به زبان ازبکی و غیره می‌­باشد.

آثار پیش از انقلاب عبدالرئوف فطرت سرشار از عقاید روشنفکرانه، انتقاد از عقب‌ماندگی بخارا، ترغیب و تشویق آموزش و علم و دانش پیشقدم، راه‌‌های ر‌هایی از جهالت و نادانی و غیره می‌باشد که این موضوع به خصوص در «بیانات سیاح هندی» انعکاس کامل یافته‌است.

قهرمان این قصه یک مسلمان روشنفکری است که از هند به بخارا آمده و با راهنمایی تجددگراین بخارا از اماکن باستانی این شهر و نواحی اطراف آن و در نهایت از وضع عقب‌ماندگی اقتصادی و فرهنگی این کشور انتقاد می‌کند.

«بیانات سیاح هندی» از «مقدمه» و «شروع» که بخش اساسی قصه است، تشکیل شده‌است. در مقدمه شهروندان کشور به سه گروه - علما، امرا و ا‌هالی جدا کرده شده و هر گروه توصیف شده‌است. از جمله در باره امیران چنین می‌گوید «امرا… فقط به دستیاری یک بخت باشعور سوار سمند حکمرانی گشته، با سرگرمی تمامی مال، جان، عرض، ناموس، شرف و آسایش رعیت بدبخت را پایمال می‌نمایند…  این «عزیزان» مکتب ندیده‌اند، قوانین حکمداری را نشنیده‌اند، آداب و مراسم مأموریت را نمی‌دانند».

مؤلف از وضع ناگوار فرهنگی بخارای ابتدای قرن 20 انتقاد شدید به عمل آورده، از گذشته‌‌های پرافتخار آن یاد می­کند «معلوم است که بخارا در زمان سابق علمای متبحّر (بسیار دانا) و فضلای مقتدر خیلی سود می‌رساند. هر روز یک بوعلی، فارابی و دیگری را به میدان مسابقت می‌دوانید، به این واسطه آوازه شرافت خود را آویزه گوش جهانیان می‌گردانید. نزدیک دویست سال می‌شود که قیمت علمی خود را گم نموده … سایر ترکستانی‌‌ها نیز که تحصیل خود را در بخارا می‌کردند، به بخارایی‌‌ها مشترکاً به خاک جهل و غفلت فتاده، عاقبت ستاره روشن آسمان مدنیت، صحیفه منور کتاب انسانیت، یعنی ترکستان را به حالتی که زبان دوست و گوش دشمن از گفتن و شنیدنش می‌شرمد، مبتلا نموده‌اند[۳۳]».

وی باور داشت که تأسیس مکاتب مختلف بسیار لازم است، زیرا از این طریق موجب ارتقاء سطح علمی کشور می‌شود. همچنین بر ضروریت اصلاح وضع آموزش و پرورش و تأسیس مکتب طبی، فرستادن جوانان به روسیه برای تحصیل و دعوت از متخصصان اروپایی برای تدریس تأکید می‌کرد.

او آموزش علوم دنیوی را شرعی و تمام جهالت و نادانی مردم کشور را از ندانستن حقیقت اسلام و فرموده‌‌های پیامبر می‌دانست «از حقیقت اسلام خبر ندارند و تحمل کسی که یک آیت قرآن را درست خوانده به آن‌ها فهماند… ندارند[۳۴]».

وی در نهایت در خصوص شکوه و عظمت کشور‌های اسلامی و خود اسلام در گذشته و ضعف آن در امروز اظهار نظر نموده و در این باره نه اسلام، بلکه مسلمانان را گنه­کار می‌داند «برادران! اسلام سابقه ترقی داشت، به برکت سعی و غیرت مسلمانان بود، امروز تنزل کرد، به خاطر نداشتن همت، بی‌غیرتی مسلمانان است، بلی. جمعیت کفر از پریشانی ماست/ آبادی بت­خانه ز ویرانی ماست/ اسلام به ذات خود همان اسـت که بود/ هر عیب که هست از مسلمانی ماست[۳۵]».

محمود خواجه بهبودی

سال 1875 در شهر سمرقند زاده شد. پس از پایان مدرسه به مفتی‌گری پرداخت. در بین سال­‌های 1900 تا 1914 بار‌ها به کشور‌های مختلف شرق از قبیل عربستان سعودی، مصر، ترکیه، عراق، شهر‌های قزان، اوفه، پتربورگ، مسکو و باکوی روسیه سفر نمود و با وضع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی آن‌ها آشنا شد که رشد اقتصاد و فرهنگ این کشور‌ها بر او تأثیرات بسیار گذاشت. او هنگام سفر‌هایش با مکتب اصول جدید ترکستان و باشقردستان و روشنفکران اقوام مسلمان روسیه و مرام و مسلک آن‌ها آشنا می‌شود و پس از بازگشت به وطن به ترغیب و تشویق مکتب و علوم جدید پرداخته، از طریق روزنامه‌‌های «ترکستان ولایتننگ گزیتسی»، «ترقی»، «خورشید»، «تجار» که به زبان ترکی انتشار می‌یافتند، با مقاله‌‌هایی که در آن‌ها حیات نو تشویق و ترغیب می‌شد، با مردم صحبت می‌کرد.

فعالیت این اندیشمند تاجیک یعنی محمود خواجه بهبودی (1875) که یکی از پیشوایان جدید ترکستان بود، به عنوان نویسنده و روزنامه‌نگار دارای جنبه‌‌های مختلفی است. او بیش از همه در گسترش فعالیت مکاتب جدید در شهر سمرقند تلاش نمود و برای چنین مکاتبی یک سلسله کتاب‌‌های درسی تألیف کرد که «اسباب سواد»، «الفبای مکتب اسلامی»، «کتاب‌الاطفال»، «منتخب جغرافیای عمومی»، «مدخل جغرافیای عمرانی»، «مختصر جغرافیای روسیه»، «مختصر تاریخ اسلام» و غیره از این قبیل اند. محمود خواجه بهبودی بنیان‌گذار نخستین کتابخانه عمومی شهر سمرقند بود و به این کتابخانه بیش از هزار جلد کتاب هدیه کرد.

همچنین مؤسس و نویسنده روزنامه «سمرقند» و مجله «آیینه» می‌باشد. «سمرقند» از ماه آوریل تا سپتامبر سال 1913 در شهر سمرقند در 45 شماره و «آیینه» نیز از 20 اوت سال 1913 تا 15 ژوئن سال 1915 چاپ شده‌اند. این دو روزنامه و مجله، تریبون روشنفکران بود که توسط آن‌ها علم و دانش و دستاورد‌های جدید کشور‌های جهان ترغیب می‌شد.

در میان آثار تألیف‌شده او نمایشنامه «پدرکُش» بسیار شهرت و محبوبیت داشت. در این نمایشنامه از کاستی‌‌های زمان انتقاد شده و ضرورت آموزش و پرورش به سبک و اصول جدید، آموزش زبان‌‌های مختلف از جمله زبان روسی، تربیت متخصصین رشته‌‌های مختلف و غیره تأکید شده‌است.

در اوایل سال 1919 محمود خواجه بهبودی همراه دو دوستش از سمرقند وارد بخارا می‌گردد. او در شهرسبز دستگیر و با فرمان امیر بخارا در ماه مارس سال 1919 با جرم جدیدی به قتل می‌رسد. پس از قتل محمود خواجه بهبودی بسیاری از روشنفکران تاجیک و ازبک از قبیل عبدالرئوف فطرت، صدرالدین عینی، سعیدرضا علی‌زاده، چولپان و غیره به یاد او مرثیه و خاطرات پرسوز نوشتند.

میرزا سراج حکیم

میرزا سراج حکیم (1877)، درباره کودکی و نوجوانی و تحصیلاتش چنین نوشته است «…در دورانی که پنج­ ساله بودم، پدرم مرا به دبستان نهاد، تا سن ده سالگی سواد فارسی‌ام برآمده جزئی خط و سواد فارسی را دارا شدم. بعد قریب به دو سال در منزل خود پیش یک نفر معلم باسواد بعضی مطالعه کتب فارسی اخلاقی و تاریخ و اشعار و «نصاب» و لغت عربی آموختم. چون کسب آبایی بنده صرافی بود، بنا بر فرموده پدرم با جزئی سرمایه مشغول کسب گردیده به یکی از دکان‌‌های صرافی نشستم. با وجود آن اغلب میل و شغلم در خواندن و نوشتن بود. بعد یک سال کسب نزدیک معلم روسی‌دان شروع به خواندن و نوشتن زبان روسی نموده، در مدت شش ماه خواندن نوشتن خط روسی را بلد شدم… پس از آن در یکی از مکتب‌‌های روسی که تازه در بخارا تأسیس شد، وارد شده یک سال تحصیل  زبان، ریاضی، جغرافی نمودم. اغلب شب‌‌ها درس می‌گرفتم و بر اکثر روزنامه‌‌های روسی و ترکی مسلط گردیده، ترکی را هم خوب بلد شدم و به قدر شش ماه در نزدیک نفر معلم فرانسه‌دان خط و سواد فرانسه را با جزئی لغت تحصیل نمودم… و گاهی شعر فارسی هم مشق می‌کردم. رفته رفته بد شاعری هم نشدم… بعد قریب یک سال پیش یک نفر از مدرس‌‌های بخارا صرف و نحو، قدری فقه به زبان عربی هم تلمّذ نمودم…[۳۶]».

وی سپس به امور تجارت و بازرگانی مشغول شد. در سن 25 سالگی تجارت را به طور موقت به قصد سیاحت ترک گفت. نخستین سفر او 5 ژوئن سال 1902 از بخارا آغاز شده از راه صحرای ترکمن، کراسنودسک، باکو، تفلیس و ترکیه تا شهر‌های بزرگ اروپا مثل صوفیه، بلگراد، بوداپست، وین، برلین، پاریس، برن و لندن رفته و از طریق مسیر ورشو، مسکو، باکو، کراسنودسک و عشق‌آباد در ماه ژانویه سال 1903 به وطن برمی‌گردد. پس از یک ماه به خراسان ایران سفر کرد و از طریق شهر‌های قوچان، مشهد، نیشاپور، سبزوار، عشق‌آباد، هرات، بامیان، تاش‌قرغان، مزار شریف، تیرمیز، چارجو 16 ژوئن سال 1905 به بخارا برمی‌گردد. در این سفر 8 ماه در سبزوار ایران اقامت کرد و در افغانستان با تهمت ناروا حدود 10 ماه زندانی می‌شود. سفر سوم او که 5 سال طول کشید، از طریق شهر‌های چارجوی، مرو، پنج‌ده، تخته‌بازار، یولاتان، کوشکه، تجن، سرخس، ترتکول، ارگنج، خیوه، کراسنودسک، باکو، رشت، قزوین، تهران، قم، کاشان، اصف‌هان، شیراز، بوشهر، بامبی، دهلی و غیره ادامه یافته و در سال 1910 به وطن برمی‌گردد. هنگام این سفر طولانی میرزا سراج در شهر تهران طب اروپایی را آموخته و 4 سال در ولایت مازندران ایران با نام دکتر صابر به امور معالجه مشغول می‌شود. پس از بازگشت به وطن به تألیف آثار منظوم و منثور پرداخته، 17 ژانویه سال 1914 دیده از جهان فرو بست.

میرزا سراج حکیم در عمر کوتاهی که داشت، توانست از خود میراث غنی نظم و نثر بر جای بگذارد. چنان که در فوق اشاره شد، او از اوان کودکی به شعرگویی روی آورده بود. وی سال‌ها در روزنامه‌‌ها و مجله‌‌های «سمرقند»، «آیینه»، «بخارای شریف» و«توران»، «نوب‌هار» و «توس» ایران مقاله‌‌ها می‌نوشت. مهم‌ترین تألیف او سیاحت‌نامه تاریخی «تحف اهل بخارا» می‌باشد.

اشعار او سبک و اسلوب جدید داشت و دیگران را نیز ترغیب و تشویق می‌کرد که با زوش و شیوه نو شعر بسرایند. در آثار نظمی و نثری و از جمله مقالات مطبوعاتی او که ادیب و عالم و جهان‌دیده بود، سرشار از افکار جدید است. او وضع نابسامان بخارا، غفلت و نادانی مردم و بی‌بهره بودن بخاراییان از علم و دانش زمانه را دیده، گذشته پرافتخار خلق و کشور خود را به یاد می‌آورد و سؤال می‌کند که چرا چند قرن پیش این کشور و این ملت با دانش و فرهنگ والای خود در جهان صاحب‌احترام و منزلت بود و حالا در ضعف و زوال به سر می‌­برد؟ او دلیل این همه بدبختی‌‌ها را در بی‌بهرگی از علم و دانش دیده از خدا کمک می‌طلبد که مردم او را از این خواب گران، غفلت‌زدگی بیدار کند و به راه پیشرفت هدایت نماید.

«تحف اهل بخارا» یکی از بهترین آثار منثور ربع اول قرن 20 شناخته شده‌است. این کتاب خواننده را با اوضاع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخی از کشور‌های عالم، به خصوص اروپا آشنا می‌سازد. وی به هر کشوری که قدم می‌نهاد، پیش از همه از مکتب و دانشگاه‌‌های آن بازدید می‌کرد.

میرزا عبدالواحد مُنظِم

منظم(1875) نخستین کسی است که سال 1908 در شهر بخارا با همراهی دوستانش عینی، حمدی و مهری مکتب اصول جدید تأسیس نمودند و با زبان مادری به اطفال تعلیم می‌دادند. او همچنین یکی از مؤسسان سازمان مخفی جدیدی «تربیه اطفال» در سال 1910 و شرکت‌‌های جمعیتی و فرهنگی «بخارای شریف«، «برکت»، «معرفت» در بخارا می‌باشد. در پی تعقیب سران حکومت­ بخارا وی در سال 1917 به شهر تاشکند می‌رود و تا سال پایان اقامت او یعنی  1920 به عنوان یکی از رهبران جدید بخارا، حرکت‌‌های ضدحکومتی را رهبری کرده و در اداره روزنامه‌‌های «اُچقُن» و «قُتُلوش» انجام وظیفه می‌کند.

پس از سرنگونی امیر عالم‌خان در تاریخ 2 سپتامبر سال 1920 و تأسیس جمهوری خلقی شوروی بخارا معاون رئیس جمهوری خلقی شوروی بخارا، نخستین ناظر معارف و ناظر بهداشت جمهوری خلقی شوروی بخارا بود. طبق قرار شورای ناظران جمهوری خلقی شوروی بخارا ماه ژوئن سال 1922 به عنوان رهبر 44 نفر از جوانان را برای تحصیل به آلمان می‌برد. پس از بازگشت در سال 1924 در زمینه استادی خدمت نمود؛ او شاعری خوش‌ذوق هم بود. منظم تمام نادانی و جهالت مردم را دور ماندن از دین و دانش و از نداشتن مکتب می‌دانست و از این رو، جوانان را به سوی آموزش علم و دانش که چشم انسان را می‌گشاید و شخص را از کفر و جهل می‌ر‌هاند و در بهشت را به روی هر کس باز می‌کند، دعوت می‌نمود.

منظم نه تن‌ها ادیب و دانشمند، بلکه خطاط معروف زمان خود بود که این هنر را از شریف­جان مخدوم صدر ضیاء آموخته بود. صدر ضیاء در «تذکار اشعار» خود درباره وی سخنان نیک گفته که دو بیت آخرش این است. به منظوم و منثور دانشــور است/ ولی رتبه نثر او بــــــــرتر اسـت/ سواد خطــــــــش پیش اهل نظر/ ضیابخش چشم و کُحل بصر است[۳۷].

تاش‌ خواجه اسیری

سال 1864 در شهر خجند در خانواده‌ای ایشان‌ هنرمند زاده شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش فرا گرفت و در سال 1882 برای ادامه تحصیل به شهر خوقند رفت. در طول 8 سال تحصیل در خوقند، زبان روسی را نیز از فرا گرفت و از مطبوعات روسی و ترکی نیز بهره‌­مند ‌گردید. سپس به شهر خجند برگشت و در کنار سرودن اشعار، تا آخر عمر به کسب سنگ تراشی شغل ‌بود. او در 3 مارس سال 1916 چشم از جهان فرو بست.

آثار اسیری غالباً در قالب مثنوی، قصیده، غزل، قطعه، رباعی، دوبیتی و مخمّس است که در خصوص مسائل اجتماعی، آموزش و پرورش و ضرورت آموزش علوم جدید است. او پیوسته هموطنانش را به بیداری و هوشیاری، پرهیز از جهالت و بی‌دانشی دعوت نموده، آن‌ها را وادار می‌سازد که چون گذشتگان بافرهنگ خویش علوم زمانه را فرا گیرند. وی همچنین مردم را دعوت می‌نماید که به اسلام ناب روی آورده و بر اساس تعلیمات آن، علوم زمان را فرا گیرند.

صدیقی عجزی

سال 1864 در سمرقند در خانواده حسن‌خواجه که مردی هنرمند بود به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی مدتی در مدرسه به تدریس پرداخت ولی بعد از آن کناره گرفت و دوره شبانه آموزش زبان روسی را به پایان رساند و به کار مترجمی روی آورد.

در سال 1901 به سفر حج مشرّف شد. پس از زیارت خانه خدا مدتی در سفارت­خانه روسیه در شهر جده عربستان مترجمی می‌کند. سپس راه مسافرت را در پیش گرفته، به قاهره می‌رود. سپس از شهر‌های اودیسه، تفلیس، باکو، مسکو و پتربورگ نیز دیدن نموده، با وضع سیاسی و اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن‌ها از نزدیک آشنا می‌شود. در شهر تفلیس با اندیشمندان آذری، شاعر علی‌اکبر صابر و سردبیر مجله «ملا نصرالدین»، جلیل محمدقلی‌زاده آشنایی و دوستی پیدا می‌کند.

پس از بازگشت به وطن کسب علم و دانش را فراموش نکرد، به ترغیب و تشویق علم و دانش می‌پردازد. ابتدا در مکتب عبدالقادر شکوری زبان روسی تدریس می‌کند. اندکی بعد در روستای حلوایی شهر سمرقند مکتب اصول جدید گشوده، به تدریس می‌پردازد. در این مدرسه علاوه بر کودکان، برای بزرگ­سالان نیز دوره شبانه تأسیس نموده، به آن‌ها نیز سواد می‌آموزد. در این اثناء، با اغوای برخی از علمای ارتجاعی، مکتب اصول جدید او غیرشرعی اعلان شده، وی را کافر می‌گویند. سپس با اجازه ژنرال فرماندار ترکستان، مکتب روسی - محلی تأسیس کرده، ابتدا معلمی و بعداً مدیری آن را به عهده می‌گیرد. پس از انقلاب در شهر سمرقند کتاب‌فروشی‌ «زرافشان» را تأسیس می‌کند. دیوان وی در سال 1914 در تاشکند چاپ شد. عجزی در 16 ژوئن سال 1927 در سمرقند چشم از جهان فرو بست.

سیداحمدخواجه صدیقی عجزی یکی از بنیان‌گذاران ادبیات معاصر تاجیک و مؤلف داستان‌‌های «انجمن ارواح»(1912)، «مرآت عبرت»(1912)، مجموعه‌‌های اشعار «گنجینه حکمت»(1914)، «عین‌الادب»(1915) و بسیاری اشعار دیگر است. محتوای اصلی آثار این ادیب و دانشمند برجسته، ترغیب آموزش علم و دانش، به ویژه علوم جدید از طریق اروپا و روسیه، زبان روسی، افتخار به اجداد بافرهنگ خود، انتقاد از زمان خود، به ویژه وضع ناگوار تعلیم و تربیت، شکوه از ظلم و استبداد استعمارگران و غیره است.

سید احمد وصلی

سال 1870.م در شهر سمرقند در خانواده استاد عظیم زاده شد. پس از تحصیلات ابتدایی، در مدارس شهر‌های سمرقند، بخارا و تاشکند تحصیل نموده و عمری به تدریس پرداخت. او یکی از آن شاعران و دانشمندان تاجیک است که به حمایت آموزش اصول جدید برخواسته بود. وی همچنین یکی از نخستین کاندید‌ها برای مکتب اصول جدید تاجیکی سمرقند بود که عبدالقادر شکوری تأسیس کرده بود. در سال 1903 او کتابی درسی با نام «بیان‌الحروف» برای مکتب نوشت.

سیداحمد وصلی از شاعران نامور و پیرو سنت کلاسیکی بود و آثار ادبی او اساساً از غزل، رباعی، مخمس و دیگر انواع شعری عبارت است. صدرالدین عینی میراث ادبی وصلی را «تقریباً چهار هزار بیت» گفته است[۳۸]. آثار منظوم وصلی در دیوان‌‌های «ارمغان دوستان»(تاشکند 1909) و «تحفهالاحباب»(تاشکند 1912) به چاپ رسیده است. او همچنین مؤلف چندین رساله و مقاله‌‌های علمی می‌باشد. سیداحمد وصلی به تاریخ 29 اکتبر سال 1929 فوت کرد.

احمدجان مخدوم حمدی

وی که در کنار میرزا عبدالواحد منظم و صدرالدین عینی یکی از فعالان حرکت جدیدی در بخارا بود، سال 1875 در شهر بخارا به دنیا آمد. پدرش قاضی بود. او از نخستین کسانی بود که به همراه دوستانش منظم، عینی و مهری  نخستین مکتب اصول جدید به زبان فارسی تاجیکی را در بخارا تأسیس نمود. همچنین در نشر کتاب‌‌های درسی، تأسیس سازمان «تربیه اطفال» و دیگر ن‌هاد‌های فرهنگی جدیدان نیز نقشی بسزا داشت. پس از واقعه کالیسوف در بخارا، وی به همراه گروهی از معاصران به تاشکند پناهنده شد و در آنجا روزنامه «قُتُلوش» (نجات) را تأسیس نمود. بعد از انقلاب بخارا ناظر امور مادی و بعداً نماینده مردمی شوروی بخارا در مسکو گردید.

حامدخواجه مهری که از دوستان و همفکران منظم، عینی و حمدی بود، در خانواده قاضی عبدالو‌هاب خوشنویس دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را نزد پدر آموخت. سپس در مکتب و به خصوص نزد داملاّ اکرامچه که یکی از مدرسان دانشمند و برجسته بود، علوم زمانه­‌اش را فرا گرفت. وی علی‌رغم این که اندیشمندی برجسته بود، شاعری خوش‌طبع نیز بود. پس از به خاک و خون کشیده شدن جدیدان،  به فرمان امیر عالم‌خان در تاریخ 9 مارس سال 1918 وی در «ریگخانه» ارک بخارا به دار آویخته شد.

حاجی نعمت‌الله محترم در «تذکره‌الشعرا»، افضل مخدوم پیرمستی در «افضل‌التذکار فی ذکرالشعرا والاشعار» و صدرالدین عینی در «نمونه ادبیات تاجیک»، حامدخواجه مهری را شخصی فاضل، دانشمند و شاعری خوش­‌ذوق دانسته‌اند.

حاجی معین

در تاریخ 18 مارس سال 1883 در محله روح‌آباد سمرقند زاده شد. پس از پایان تحصیلات به سفر حج مشرّف شد. بعد از اتمام تحصیلات تکمیلی، ابتدا به روش سنّتی و سپس به سبک جدید، مکتب­داری می‌کرد. این ادیب تاجیک برای دانش‌آموزان نیز چند کتاب درسی از قبیل «راهنمای سواد»، «خوانش» و «راهبر سواد» تهیه نموده‌است. حاجی معین تا هنگام آشنایی با محمودخواجه بهبودی و نمایشنامه «پدرکُش» او شعر می‌گفت، ولی بعد شعر را کنار  گذاشت و به نمایشنامه‌نویسی روی آورد که «طوی»(1914)، «مکتب کهنه - مکتب نو»(1915)، «کوکناری»(1916)، «زن مظلومه»(1916) از این قبیل اند.

در سال 1916 حکومت روسیه پادشاهی او را به بیگاری گرفت. بعد از بازگشت به وطن در اداره روزنامه‌‌های «محنت‌کَشلَر تاوُشی» و «زرافشان» به عنوان سردبیر انجام وظیفه نمود. بسیاری از آثار وی تاکنون چاپ نشده­اند که  «قربانیان معارف»، «قربانیان جوانبازی»، نمایشنامه «بای و خدمتگار»، مجموعه مقالات «ترجمه احوال»، لغت «الفاظ متردافه» از آن جمله‌اند. حاجی معین در 24 ژانویه سال 1938 به جرم جاسوسی به 10 سال زندان محکوم شد و سرانجام در 21 ژوئیه سال 1942 در زندان سلیکومسکی استان پیرم روسیه درگذشت. بعد‌ها در تاریخ 28 سپتامبر سال 1963 او بی‌گناه دانسته‌شد.

ملا نذرالله لطفی

ملانذرالله لطفی در خانواده قاضی ملافر‌هاد در شهر بخارا  به دنیا آمد. او که از هم دوره‌ای­‌های شریف­جان مخدوم صدر ضیاء بود، پس از پایان دوره مدرسه در ولایت‌‌های بایسون و کرکی به شغل دادستانی مشغول شد.

لطفی که یکی از فعالان متجدد بود، پس از نمایش شکرانه جدیدان، همراه با صدرالدین عینی به ضرب 75 ضربه شلاق محکوم شد. در روز سوم  اسارت، از آبخانه امیر بخارا به کمک سربازان روس فرار کرد، ولی جراحات او به‌اندازه‌ای شدید بود که 11 آوریل سال 1918در بیمارستان وفات کرد. صدرالدین عینی که با ملا نذرالله لطفی آشنایی داشت، در «نمونه ادبیات تاجیک» از طبع لطیف او ستایش کرده است.

میرزا هئیت صهبا

سال 1850 در میانکال سمرقند زاده شد. پس از اتمام تحصیل در مدارس بخارا تا آخر عمر تدریس کرد. این مرد حقیقت‌خواه و حق­گو هرچند که از مسئولان دربار امارت بخارا بود، همیشه از نقصان‌‌های حکومت داران انتقاد می‌کرد. همین حق­گویی و حق‌پرستی و نوجویی و نوخواهی‌اش بود که سال 1915 با سفارش سفارت­خانه روسیه توسط قوش­بیگی بخارا تنبیه شد. پس از واقعه کالیسوف در سال 1918 در ارک بخارا زندانی و سپس به قبادیان تبعید و در همان جا کشته می‌شود. میرزا هئیت صهبا یکی از شاعران معروف زمان و صاحب‌دیوان بود.

حاجی نعمت‌الله محترم

حاجی نعمت‌الله محترم در شهر بخارا متولد شد و در همان جا تحصیل نمود. ابتدا با تخلص «نازک» به زبان فارسی تاجیکی شعر می‌گفت. همزمان تذکره‌ای با نام «تذکره‌الشعرا» تهیه نمود که یکی از منابع مهم ادبیات نیمه دوم قرن 19 و ابتدای قرن 20 است. محترم با جنبش تجددخواهی بخارا رابطه داشت. او قاضی ناحیه یکه‌باغ بخارا بود. در سال 1920 توسط اداره نظامی شوروی به شهادت رسید.

میرزا شاه‌ فایض بخارایی

میرزا شاه‌ فایض بخارایی متخلص به فایض سال 1890 در خانواده میرزابای آقسقال که مردی صراف بخارایی بود، متولد شد و در همان جا رشد و پیشرفت نمود. در اوایل سال 1914 برای پزشکی به ترکیه و چند شهر اروپایی رفت. با جوان ‌بخاراییان دوستی و همفکری داشت. پس از واقعه کالیسوف توسط رهبران سیاسی توقیف و در سال 1918 به شهادت رسید. وی صاحب اشعار مرغوب و کتابخانه خوبی بود که کتاب‌‌های نادر آن کتابخانه به آتش کشیده شد.

قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی

قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی متخلص به نظمی، که اشعار او را حاجی نعمت‌الله محترم، افضل مخدوم پیرمستی، شریفجان مخدوم صدر ضیاء و صدرالدین عینی ستوده‌اند، یکی از اندیشمندان زمان خود بود و در محافل ادبی و شعر که در منزل صدر ضیاء برپا می‌گردید، شرکت فعال داشت.

نظمی که با متجددین بخارا روابط قوی داشت، پس از نمایش شکرانه جدیدان در ماه آوریل سال 1918 از مقام قضاوت ناحیه وابکند بخارا معزول شد و پس از واقعه کالیسوف در ماه ژوئن سال 1918 به همراه قاضی عبدالصمدخواجه از بخارا به بلجوان تبعید گردید و پس از شش ماه در اوایل ماه نوامبر همان سال کشته شدند.

ملاابراهیم سعید کمال‌زاده جرأت

ملاابراهیم سعید کمال‌زاده جرأت در شهر سمرقند زاده شد و در همان جا تحصیل کرد. او شاعری منتقد و حق­گو بود. مجموعه اشعارش با نام «تحفه‌الاحباب» در سال 1917 در شهر سمرقند چاپ شد. جرأت که یکی از متجددین شهر سمرقند بود، در تاریخ 1 اوت سال 1917 سازمانی با عنوان «اتفاق» تأسیس شد، به اتفاق عجزی سمرقندی عضویت در این جمعیت را پذیرفته و برای تأمین حقوق کاسبان و دهقانان تلاش می‌کرد. از آثار متجددین چنین برمی‌آید که آنان از وضعیت عقب‌ماندگی اجتماعی و فرهنگی جامعه و جهل و بی‌سوادی مردم خود سخت رنج می‌کشیدند و از اینرو خوا‌هان بهبود وضع مردم، عدالت اجتماعی، رفع ظلم و ستم مسئولان دولتی و محلی نسبت به مردم بودند.

در عرصه دینی نیز از اینکه علمای جاهل دین را به شکل نادرست به مردم معرفی می‌کردند، متجددین سخت ناراضی بودند و از این بابت نیز تلاش می‌کردند تا اسلام واقعی و عدم مخالفت این دین را با علوم جدید و پیشرفت جامعه به مردم معرفی کنند. آن‌ها از روش‌های نادرست و غیراصولی آموزش‌‌های دینی که روحانیون منفعت­ طلب از آن دفاع می‌کردند، انتقاد شدید می‌نمودند. متجددین سعی و کوشش به خرج می‌دادند تا تصویر درست و علمی از دین مبین اسلام را برای عامه مردم ارائه نمایند، تا اصول دین از خرافات زدوده شود. در کل آن‌ها دارای روحیه خودشناسی بسیار بالای دینی، توأم با حس وطن‌پرستی، استقلال‌طلبی و خودآگاهی اجتماعی و ملی بودند. متجددین آموزش زبان روسی را جهت آشنایی با دستاورد‌های علمی و تکنیکی روسیه برای ملت خود ضروری می‌دانستند. زیرا در عرصه‌‌های گوناگون علمی و تکنیکی آثار بسیار زیادی به این زبان موجود بود.

آنان به اروپای مترقی و پیشرفت‌های آن توجه می‌نمودند و عقیده داشتند که دستاورد‌های ممالک غرب نتیجه تکیه بر علم و فرهنگ گذشته شرقیان است. اما در کنار آن، متجددین نسبت به کشور‌های سرمایه‌دار و پیش از همه روسیه نظر انتقادی داشتند و مردم را به خودشناسی و استقلال‌خواهی در مقابل سرمایه‌­داران دعوت می‌نمودند. متجددین در محیط وحشتناک امارت بخارا و در اوج خَفَقان و استبداد برای رسیدن به آرمان‌‌های انسانی خود کوشش می‌کردند. امیر و درباریان، به خصوص علمای متعصب با هر وسیله‌ که می‌توانستند، سعی می‌کردند متجددین را در بین مردم بدنام کنند و حتی به بی‌دینی متهم می‌نمودند و افکار آن‌ها را باعث تحریف و ویرانی دین می‌دانستند. اما افکار متجددین بر جامعه تأثیر خود را گذاشته و تدریجاً رشد کرد.

لازم به ذکر است، از آنجا که نظر حزب حاکم نسبت به متجددین منفی بود، در طول سال‌های حاکمیت شوروی، این افکار از جانب جامعه‌شناسان تاجیکستان به طور باید و شاید مورد پژوهش قرار نگرفته است. بنا بر نوشته خالق میرزازاده سال‌ها بحثی میان دو گروه وجود داشت. گروه اول می‌گفتند که رویه متجددین پدیده‌ای مثبت بود که بر ادبیات و افکار عمومی تاجیک تأثیری بسزا داشت. گروه دوم عقیده داشت که  متجددین جنبشی غیرانقلابی در تاریخ خلق تاجیک بوده است. آن‌ها اصطلاح «معارف‌پروری» را به جای «جدیدی» به کار می‌بردند، حال آن که نام تاریخی این جنبش، نه معارف‌پروی، بلکه «جدیدی» است. عموماً این گروه نقش مثبت ­ متجددین و عقیده آنان را انکار می‌کردند[۳۹]. در دوایر رسمی، کتاب‌های درسی، دائرهالمعارف‌‌ها و مطبوعات نظر گروه دوم غالب بود.

جامعه‌شناسان تاجیکستان ب. غفوراف، ا.س. برگنسکی. ا.م. ب‌هاءالدین‌اف، ز. رجب‌اف و دیگران در آثار دهه‌‌های 40 و 50 خویش از اصطلاح «نسل دوم معارف‌پروران» طرفداری نموده، ادیبانی چون میرزا سراج حکیم، سعیداحمدخواجه عجزی را که قبلاً جدید می‌گفتند، «نسل دوم معارف‌پروری» شمردند. تن‌ها عبدالرئوف فطرت و محمودخواجه بهبودی را جدید می‌نامیدند ولی بعداً بعضی از آن‌ها عقیده خود را تغییر دادند.

در پی فشار شدید مقامات حزبی و دولتی و حتی عالمان و ادیبان متخصص متجددی مانند خالق میرزازاده مجبور شدند که «ندامت‌نامه» و «کژاهه» بنویسند و اقرار کنند که جملگی آنچه گفته‌اند اشتباه بوده است.

به این ترتیب در دهه 40 و نیمه اول دهه 50 اکثر روشنفکران تاجیک، جریان جدیدیه را محکوم و موجودیت نسل دوم روشنفکران مذهبی را کاملاً انکار نمودند. هواداران این گروه در دهه‌‌های بعد نیز از جدیدیه انتقاد شدید نمودند. چنانکه، عبدالقادر منیازاف چنین نوشته ‌است «جدیدیه به عنوان جریان ایدلوژی ارتجاعی اصلاً در جهت منافع بورژوازی محلی و حتی فئودالی بود. شعار آن‌ها تجدد، اما در عمل واپس­گرا بودند،  از اینرو گروهی ساده لوح و صادق که جانبدار منافع ملی بودند، بدون درک ماهیت اصلی جدیدیزم با این حرکت همراه شدند، مانند صدرالدین عینی که آن وقت‌ها هنوز مبارزه طبقاتی را نمی‌دانست و نمی‌فهمید[۴۰]». همچنین به عقیده ظریف رجب‌اف «جدیدی‌‌ها حتی یک اثر پرقیمت به وجود نیاورده‌اند[۴۱]». صاحب تبراف هم می­گوید که «در عرفه انقلاب سوسیالستی اکتبر، معارف‌پروران که نام اصلی آن‌ها جدیدان هم می‌باشد، در هیچ ساحه حیات سیاسی، اجتماعی، ایدیولوژی، مدنی و ادبی نقشی مثبت نداشته‌اند[۴۲]».

اما از نیمه دوم دهه 50 به بعد در کنار نظریه ضد جدیدیه، مقالاتی در مطبوعات به چاپ رسید که جنبش جدیدیه را مثبت ارزیابی کرد. اما در دهه 90 و آزادی بیان در زمان شوروی و سپس در دوران ‌استقلال تاجیکستان، نظر اکثر محققان و جامعه‌شناسان تاجیک نسبت به جنبش جدیدیه مثبت شد. برگزاری سمینار در شهر تاشکند با شرکت دانشمندان ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان و تاتارستان در ماه دسامبر 1988 و نشست جامعه‌شناسان تاجیک در ابتدای سال 1990، جنبش جدیدیه پدیده بزرگ فرهنگی و اجتماعی دانسته شد. طی چند سال اخیر نیز جنبه‌‌های مختلف افکار جدیدیه توسط دانشمندان تاجیک از قبیل م. شکوری، م.رجبی، غ. عاشوراف، ا. سیف‌الله‌اف، ر.‌‌هادی‌زاده، خ. میرزازاده و دیگران بررسی شده‌است.

مراکز و انجمن­‌های ادبی

در اوایل سده 20 میلادی، همانند دوران گذشته، شهر‌های بزرگ بخارا، سمرقند، خجند، اوراتپه، نیز بیک‌گری‌‌ها و شاه‌گری‌‌های حصار، کولاب، بدخشان، درواز، قراتگین، قبادیان و غیره از مراکز ادبی معتبر تاجیکستان بود که شاعران و ادیبان بسیاری را در دامان خود پرورش داده‌اند.

مرکز ادبی  بخارا

شهر بخارا که از قدیم‌الایام از مراکز بزرگ فرهنگ تمدن آریایی است و در طول تاریخ بزرگان و عالمان بسیاری از آن برخاسته‌اند، در این دوره به عنوان پایتخت شهر بخارا دارای مراکز ادبی بزرگی بود. عنبر، انور، عنقا، وحشی، گلشنی، عصامی، راقم، راجی، سودایی، افقر، نجات، مسرور، تسلیم، قانع، قدسی، حامد، اسلم، شایق و ده‌‌ها شاعر و ادیب دیگر از افتخارات این دوره اند. ملامحمد شریف متخلص به «عنبر» از شاعران با استعداد بخارا بود. قاری رحمت‌الله واضح، عبدالله‌خواجه عبدی، افضل مخدوم پیرمستی، حاجی نعمت‌الله محترم او را از دانشمندان زبردست زمان نامیده‌اند. او در سال 1914 وفات کرده است.

ملامحمود خواجه بخارایی متخلص به افقر علوم رسمی زمان­اش را در بخارا فرا گرفت. سپس به زیارت کعبه مشرف گردید. اشعار بیشتر در قالب غزل، قصیده و مثنوی است. او پانزده مثنوی تحت عنوان «خمسه اَشَره» سروده که از بهترین نمونه‌‌های حکایات و روایات است که هر حکایت 15 بیت می‌باشد.

ملا عبدالله‌خواجه متخلص به تحسین از بزرگان بخارا بود. چندی در ناحیه وابکند منصب قضاوت را عهده‌دار بوده است. در علوم ریاضی، حکمت، کلام و طبیعت‌شناسی بی‌مانند بوده است. عبدالله‌خواجه عبدی تحسین را «بسیار باهوش و سخندان، لطیفه‌گو، گشاده‌رو و شیرین‌زبان…[۴۳]» توصیف کرده است. دیوان اشعاری از او باقی مانده است. ملافتح‌الله بخارایی متخلص به عنقا در خانواده قاضی مسیحای بایسونی زاده شد. او یکی از شاعران بنام زمان خود بود. افزون بر این، خط نستعلیق را خوب می‌نگاشت و در علم موسیقی نیز مهارت داشت. ملا تاج‌الدین متخلص به اسلم یکی از عالمان نکته‌سنج و شاعران خوب زمان بود. در مدارس بخارا تدریس می‌کرد و سال 1909 مفتی بخارا گردید. در سال 1910 وفات کرده است.

مرکز ادبی سمرقند (1403). برگرفته از سایت انصاف نیوز، قابل بازیابی از https://ensafnews.com/403203/-

مرکز ادبی سمرقند

در یکی دیگر از مراکز فرهنگی تاجیکان شهر زیبای سمرقند، شاعرانی چون صبحی، عبدالجبار، راجی،‌‌هادی، فکری، خطایی، تمهید و غیره زندگی کرده و آثاری خلق کرده‌اند.

میرزا نورالدین متخلص به‌ هادی سال 1831 در شهر سمرقند متولد شد. ابتدا در زادگاهش و سپس در بخارا تحصیل کرد. پس از پایان مدرسه مدت چهار سال منشی دربار امیر مظفر منغیتی بود. سپس به زادگاهش برگشت و به آموزگاری پرداخت و به پسران و دختران در کنار خط و سواد، خطاطی را نیز تدریس می‌کرد.

به زبان‌‌های فارسی تاجیکی و ترکی شعر می‌سرود. دیوان وی سال 1913 در شهر سمرقند به کوشش فرزندش فخرالدین راجی به چاپ رسید.‌‌ هادی «انوار سهیلی» (کلیله و دمنه) را به طور کامل به زبان فارسی تاجیکی به نظم کشید. وی در سال 1920 وفات یافت.

مسیحای تمهید سال 1891 در شهر سمرقند متولد شد و در مدارس زادگاهش کسب علم نمود و در زمینه‌‌های تاریخ ادبیات، فلسفه و قوائد نظم فارسی تاجیکی و عرب معلومات فراوانی آموخت.

صدرالدین عینی در «نمونه ادبیات تاجیک» نوشته است که «پدر و اجداد تمهید همه شاعر و اهل ادب، و تاجیک صرف اند[۴۴]». در واقع تمهید از منسوبان محفل ادبی سیداحمد وصلی و از همکاران و دوستان نقیب‌خان طغرل بوده، درباره زندگی و فعالیت­‌های وی خاطره‌‌های فراوانی وجود دارد. تمهید در خطاطی هم دست توانایی داشته و چند نوع خط قدیمی تاجیکی را هنرمندانه مشق می‌کند.

ملاعبدالکریم سمرقندی متخلص به سپندی پس از آموزش ابتدایی در مدارس بخارا، به وطن بازگشت و در مدرسه اُلغ‌بیک سمرقند به تدریس مشتغول شد. در سال 1906 به همراه پسرش پسندی به زیارت کعبه مشرف گردید. وی در سال 1910 دیده از جهان فرو بست.

ملاعبدالرحیم سمرقندی متخلص به پسندی، که پسر شاعر سپندی بود، نزد پدر تحصیل کرد. او از شاعران صاحب دیوان زمان است.

فخرالدین راجی که یکی از شاعران و خطاطان بنام بود، سال 1880 در سمرقند زاده شد. سال 1912 مدرسه شیردار سمرقند را به اتمام رساند و تا انقلاب اکتبر در محله سوزِنگران سمرقند با اصول جدید تدریس می‌نمود. موضوع اساسی اشعارش مکتب، معارف و آموزش و پرورش بود. شعر‌هایش در مجله «شعله انقلاب»  چاپ می‌شد. او 91 شماره این مجله را خطاطی کرده است.

مرکز ادبی خجند

شهر باستانی خجند در این دوره در کنار شاعران پرآوازه‌ای چون تاش‌خواجه اسیری، شعرایی دیگر همچون قاری، فیاض، بهجت، معظم‌خان، زائر و دیگران را در نزد خود تعلیم داده است. میرمحسین خجندی متخلص به قاری پس از آموزش ابتدایی، در مدارس بخارا تحصیل نمود. او سه بار به زیارت کعبه رفت. اشعار او از شهرت والایی برخوردار بود.

داملا حسن متخلص به زائر نیز یکی دیگر از شاعران شیرین‌سخن خجند است. قاری نعمت‌الله محترم درباره او چنین نوشته است «سرحلقه ارباب سخن و پیر سخن‌سنجان زمان، پیشوای خجندیان داملا حسن است». میرزا عبدالله فیاض سال 1854 در شهر خجند متولد شد. در مدارس سمرقند تحصیل نموده است. او یکی از سخنوران سرشناس زمان خود بود. وفاتش در سال 1928 است. سیدولی احراری سال 1874 در خِستیوَرْزِ خجند زاده شد و در مدارس خجند و بخارا تحصیل نمود. سال 1920 در زادگاهش مدرسه‌ای تأسیس و در آنجا تدریس می‌کرد. او به سبک بیدل شعر می‌سرود. معظم‌خان در سال 1833 در شهر خجند متولد شد. او یکی از شاعران صاحب‌دیوان زمان خود بود.  موضوع‌ اشعار او  مختلف است. او سال 1917 در جِزَّخ وفات کرد.

مرکز ادبی اوراتپه

جوهری، دلشاد برنا، مشتری، عبدالرحیم، عزیز، مقبول، عزیزی و دیگران زاده این شهر فرهنگی می‌باشند. دلشاد برنا سال 1800م در خانواده رحیم‌قل صوفی استروشنی به دنیا آمد. هنگام تصرف اوراتپه از جانب سپاه خوقندیان، خان خوقند امیر عمرخان، دلشاد را مانند دیگران همچون اسیر به خوقند ‌برد. دلشاد از دربار فرار کرد و در خانه شخصی به نام تاش‌مخدوم پناه برده و با او ازدواج می‌کند. دلشاد برنا بیش از 50 سال معلمی کرد و به دختران و زنان بسیاری درس می­داد که در میان آن‌ها شاعره‌‌هایی مانند خیری‌نساء، بحری‌نساء، عنبرآتون و طوطی نیز بودند. او شاعره نامدار زمان بود. «منتخب‌الاشعار» و «تاریخ مهاجران» او تقریباً حدود 1200 مصرع اشعار پراکنده را در خود جای دارند که در آن‌ها عقاید معارف‌پروری جایگاهی بسزا دارد.

این شاعره در «تاریخ مهاجران» خود در خصوص ستمگری­‌های امیر عمرخان، تاریخ تسخیر آسیای میانه از جانب روسیه و حیات سیاسی و اجتماعی آن دوره حکایت می‌کند. دلشاد برنا در سال 1907 در خجند وفات کرد. حبیب‌الله‌خان متخلص به مشتری سال 1893 در استروشن به دنیا آمد. آموزش ابتدایی را نزد پدر آموخت. سپس در مدارس زرگران و میر عرب بخارا تحصیل کرد و بعد به وطن برمی‌گردد. مدتی قاضی اوراتپه بود و سرانجام در سال 1935 وفات کرد.

ملا عبدالرحیم پس از آموزش ابتدایی در مدرسه خواجه‌جان اوراتپه تحصیل نموده است. در اشعارش غزل و قصیده جایگاه ویژه دارد. وفات او در سال 1909 می­‌باشد.

عبدالعزیز استروشنی ابتدا نزد پدرش موسی‌خان که شعر می‌گفت، آموزش دیده سپس در مدرسه خواجه‌جان اوراتپه تحصیل نموده است. ستایش مرد دهقان که خود او یک عمر دهقان بود، یکی از موضوع‌‌های اصلی اشعار اوست.

ملا محمدظفر مخدوم متخلص به جوهری در خانواده قاضی سیدمخدوم‌خان استروشنی در سال 1872 به دنیا آمد. پس از آموزش ابتدایی در مدارس بخارا تحصیل نمود و سپس  به وطن برگشت. در شعر‌هایش اساساً از میرزا عبدالقادر بیدل تقلید می‌کند. ملا میرعبدالعظیم استروشنی متخلص به مقبول پس از تحصیل در مدارس بخارا به وطن برگشت و مفتی شد. در اشعارش غزل و قصیده  فراوان است.

بحرالدین عزیزی سال 1895 در استروشن زاده شد. سواد ابتدایی را از پدرش که مردی شاعر بود، آموخت. سپس در مدرسه اوراتپه و از سال 1916 در مدرسه دیوان‌بیگی بخارا تحصیل نمود. پس از انقلاب اکتبر تا سال 1920 مدیر شعبه معارف خلق اوراتپه بود. اشعار پیش از انقلاب او در سال 1917 در تاشکند به چاپ رسید. ملا ادریس‌خواجه استروشنی متخلص به راجی در خانواده ملانبیره ‌خواجه که مردی فاضل و شاعر و  با تخلص توفیق شعر می‌گفت، در سال 1880 دیده به جهان گشود. به گفته صدرالدین عینی «او از مقتدرترین معاصران خود بود[۴۵]». او از شاعران معروف زمان خود بود و در سال 1919 وفات کرد. از راجی دو اثر باقی مانده است. یکی «تذکره الخطاطین منظومه»، که درباره خطاطان مشهور گذشته و معاصر بخارا و استروشن اطلاعات و آگاهی دقیق می‌دهد. دیگری «بیاض راجی» است که سال 1907 در کاگان بخارا به چاپ رسید.

مرکز ادبی بدخشان

مخفی بدخشانی، شاه‌فتور، هجری، جرمی، ولی، ملاشمشیر وخانی، ربابی، عادل شغنی، ملا دولت‌شاه، میرزا عباد از شعرای صاحب‌نام این مرکز فرهنگی و ادبی‌اند.

شاه‌فتور محبت شاه‌زاده سال 1869 در روستای پارشنو شغنان در خانواده‌ای اهل سواد و مطالعه زاده شد. تحصیلات ابتدایی و خطاطی را از پدر آموخت. پس از اتمام تحصیلات دبیر حاکم شغنان شد. پس از آنکه حکومت پادشاهی روس برای بدخشانی‌‌ها مدرسه و مکتب تأسیس کرد، معلمی آن به شاه‌فتور واگذار شد. او در سال 1959 در روستای سِنْدیو ناحیه راشت‌قلعه وفات کرد.

از شاه‌فتور محبت‌شاهزاده دو اثر باقی مانده که اثر اول تماماً غزلیات و اثر دوم 13 مُسَمّن (424 بیت)، 21 مخمس (489 بیت)، 15 قصیده (261 بیت)، 3 غزل (46 بیت) را که در مجموع 1110 بیت را تشکیل می‌دهد.

او با همکاری سلیمان قربان‌محمدزاده (آخوند سلمان) اثری تاریخی‌ با نام «تاریخ بدخشان» در چ‌هار فصل تألیف نمود. فصل اول تاریخ دوره پیش از حاکمیت عبدالرحمان‌خان (حاکم بدخشان)، فصل دوم دوره حاکمیت عبدالرحمان‌خان پسر قبادخان (1792-1814)،  فصل سوم دوره حاکمیت افغانستان و فصل چهارم دوره حاکمیت پادشاه روسیه نیکلای را در بر می‌گیرد.

ملااسماعیل بدخشی متخلص به هجری که زاده بدخشان است، در خوقند و بخارا تحصیل نمود. وی آثار خود را که اساساً عبارت از غزل است، به پیروی از مولانا جلال‌الدین بلخی، حسن دهلوی، کمال خجندی و حافظ شیرازی سروده است.

در خصوص هنر، دانش، شاعری و خطاطی هجری میرزا سلیم‌بیک سلیمی، قاری رحمت‌الله واضح، افضل مخدوم پیرمستی معلوماتی جالب داده‌اند. از جمله پیرمستی چنین می‌نویسد. «هجری تخلص فضایل‌مآب حقایق‌پناه، کمالات‌ اکتساب معارف ‌دستگاه، حلاّل مشکلات علوم عربیه، کشاف مغضوبات فنون ادبیه، بلبل گلستان سخنرانی - ملااسماعیل بدخشانی است…  در جامع خطوط، خصوصاً نستعلیق و ثلث زبردست روزگار و سرآمد فضلای دیار است[۴۶]».

ملاشمشیر وخانی سال 1835 در روستای زُمُدْگِ ناحیه وخان در خانواده مردی دهقان به نام روشن زاده شد. سال 1955 در سن 120 سالگی وفات کرده است. از او اثری باقی مانده که عبارت است از غزل و دیگر انواع شعر. ملاشمشیر وخانی همچنین رساله‌ای به نثر در خصوص ترتیب و نظام و قوانین تقسیمات و استفاده‌ از آب و زمین در عهد حاکمان افغانستان و روسیه پادشاهی در بدخشان تألیف نموده است. شاه‌سعیدمحمد جرمی که زاده جرم بدخشان است، همراه پسرش ولی جرمی که او هم شعر می‌گفت، به خاطر تحصیل علوم و سیاحت و تجارت چند مدت در سمرقند به سر برده‌اند.

مرکز ادبی کولاب

حاجی حسین کنگُرتی، بسمل، عجزی، ذره، مضراب، لقا، ملابر‌هان ختلانی، میرزا رجب، بابایونس خدای‌دادزاده از معروف‌ترین سخنوران این دیارند. حاجی حسین کَنگُرتی سال 1868 در روستای قرقمیش کنگرت در خانواده‌ای ثروتمند زاده شد. پس از تحصیلات ابتدایی در مدارس تورسون‌جان و رشید بخارا علوم زمانش را آموخت. بعد از تحصیل به زیارت حج مشرف گردید و مدت سه سال در عربستان به سر برد.  سپس از ایران و هندوستان و چند کشور اروپایی دیدن نمود. بعداً به زادگاه خود برگشت و در مدرسه کنگرت فقه و صرف و نحو عربی را تدریس می‌کرد. وفات او به سال 1917 بوده و مرقدش در مزار حضرت مولوی کنگرت می‌باشد.

حاجی نعمت‌الله محترم در «تذکره‌الشعرا»ی خود از حاجی حسین کنگرتی که شاعری معروف و  صاحب‌دیوان و خطاطی چیره‌دست بود، چنین یاد کرده است «حاجی تخلص سخن‌سنج والافطرت و نکته‌رس نازک‌طبیعت، دریادل صنایع‌ضمیر، قلمزن بدیع‌پرداز، نگارنده مبانی و نگارستان معانی ملا محمدحسین ختلانی است. تحصیل علوم به نزد اساتید دارالفاخره (بخارا) پیکی گردیده، به هر کوچه در رسیده، ابواب فتوح را در حرب به روی خود گشاده، از هر خرمنی دانه ربوده. پس از آن به وطن خود طرح اقامت انداخته، در آنجا بین اکابر و اصاغر اعتبار تمام یافته، اشعار خود را به ترکیب دیوان کشیده، در مطبعه تاشکند به زیور طبع رسیده…[۴۷]».

آثار او عبارت است از غزلیات، مسدسات، مخمسات، قصاید، مرثیه‌‌های تاریخ‌‌ها، رباعیات، نامه‌‌های منثور و منظوم، منظومه‌‌های «وسیله‌النجات»، «دبستان عبرت»، «تاریخ جوده»، مثنوی «کامدی و مدن»، یک اثر تاریخی «منتخب‌الاخبار فی طبقات سلاطین»، رساله «خطوط اشکال اسلامیه» و غیره. سال 1912 در شهر تاشکند کلیات آثارش به چاپ رسیده که شامل 6500 بیت است. ملا بر‌هان متخلص به بسمل که یکی از دانشمندان و شاعران شناخته زمانش بود، پس از تحصیل ابتدایی در زادگاهش در مدارس بخارا تحصیل علم نموده در مدرسه سرمزار آن شهر تدریس کرده‌است.

ملاذاکر ختلانی متخلص به ذره پس از تحصیل ابتدایی در مدارس بخارا، علوم زمانش را آموخته، در علم به درجات بالا رسیده و مفتی‌گری و مدرسی می‌کرد. او میان دانشمندان از شهرت والایی برخوردار بود. ذره به سال 1915 وفات کرده است. ملاعبدالرحیم ختلانی متخلص به عجزی پس از تحصیل مدارس بخارا در آنجا به تدریس مشغول شد. وی مردی فاضل و شاعری توانا بود. مضراب­خان که مدتی چند حاکم کولاب بوده است، مردی فاضل و شاعری خوش‌بیان نیز بوده است.

بابایونس خدای‌دادزده سال 1870 در روستای کاسه‌تراشان ناحیه سویت کنونی متولد شد. هنر کراوغلی‌سرایی را از کوراوغلی‌سرای معروف به میرزا قربان‌اف آموخته است. او به خاطر اجرای سرود‌ه‌ای شورانگیز و ضدحکومتی‌اش به تعقیب بیک بَلْجوان گرفتار شده به خجند، فرغانه، خقند، تاشکند و سمرقند هجرت نموده است. سال 1916 برای بیگاری به روسیه فرستاده شده و سال 1919 به وطن باز می‌گردد.

مرکز ادبی حصار

در میان شعرای معروف این حوزه ادبی می‌توان از بنده، غمگین، کریم دیوانه و کامل را نام برد. داملا امام‌الدین حصاری متخلص به بنده پس از آموزش ابتدایی به بخارا رفته در نزد قاضی عبدالشکور آیت-پدر شریف­جان مخدوم صدرضیاء که یکی از فاضلان زمان بود، تحصیل کرده‌است. پس از پایان دوره مدرسه مدتی در ناحیه قراقول به شغل قضاوت مشغول بود.  سپس در مدرسه بخارا به تدریس پرداخت. او به خصوص در علوم فقه، فلسفه، حکمت، ریاضیات، تاریخ و اصول دین دانش فراوان داشت. عبدالله‌خواجه عبدی، حصاری را چنین وصف کرده است «مشارالیه مردی باغیرت و حرمت، بسیار فاضل و باجرأت است. گاه گاهی بنا بر انبساط طبیعت میلان اشعار داشته علم فصاحت و بلاغت را می‌افراشته[۴۸]».

پس از انقلاب این مرد فاضل به زندان انداخته شد و در حدود سال‌های 1921 و 1922 وفات کرده است. ملامحمدشریف حصاری متخلص به غمگین از شاعران دیگر این منطقه بود که در مدارس بخارا تحصیل نموده است. حاجی نعمت‌الله محترم در «تذکره‌الشعرا»ی خود درباره او می‌نویسد «غمگین تخلص نهال نوخیز گلستان خوشگفتاری و تازه‌نخل سرریز بوستان معنی‌نگاری ملا محمدشریف حصاری است. مشارالیه از مسقط‌الرأس خود به دارالفاخره (بخارا) شتابان و قوت فکری‌اش در میدان سعی صاحب‌جولان[۴۹]».

عبدالکریم قربان متخلص به کریم دیوانه که یکی از شاعران معروف تاجیک محسوب می‌شود، سال 1878 در روستای جرک حصار زاده شد و در سال 1918 در همان جا وفات کرد. او به شهر‌های دهنو، ترمز، شهرسبز، بخارا، سمرقند و خوقند و غیره سفر کرد.

اشعار کریم دیوانه بیشتر در مزمت دولتمردان وقت - حاکم، میرشب، قاضی، رئیس، امین بازار و غیره سروده شده و بار‌ها مورد تعقیب آن‌ها قرار گرفتار است. حتی در سال 1910 میر حصار حکم قتل او را صادر کرد. کامل سال 1831 در ناحیه فیض‌آباد بیکگری حصار زاده شد. در سن 12 سالگی به خوقند رفت و در آنجا سواد فارسی و عربی را آموخت. سپس در مدرسه میر عرب بخارا علوم زمانش را فرا گرفت. او شاعری صاحب‌ دیوان بود. عبدالله‌خواجه عبدی، افضل مخدوم پیرمستی، میرصدیق حشمت، حاجی نعمت‌الله محترم در تذکره‌‌هایشان به شخصیت کامل و اشعارش بهای زیادی قائل شده‌اند. قاضی شفق، زاده سرزمین قبادیان و از شاعران مشهور زمان و چند سالی قاضی ولایت قبادیان بود. او شرحی بر غزلیات سعدی، جامی، بیدل، شاهین، افصح، داعی و دیگر بزرگان کلاسیک ادب فارسی تاجیکی نوشته است.

مرکز ادبی درواز

مهجور، غَبرا، بحری دروازی، وحشی، کامل دروازی، مسلک، فطرت، شمس‌الدین، محزون، خاکی، غافل، عِزّت، عاری، مظلوم، مولوی، هجری، حسینی، مغمون، لقا از شعرای بنام این مرکز ادبی محسوب می‌شوند. میرزا محمدلقا متخلص به لقا که یکی از شاعران معروف محسوب می‌شود، سال 1875 در روستای یاگید ناحیه درواز در خانواده دهقانی با نام نادرشاه متولد شد. وی نزد معلمی با نام ملا خواجه‌داد از روستای روناو معلومات ابتدایی را فرا گرفت. بعداً شعر و شاعری و خوشنویسی را از شاعر محمدمراد غافلی آموخته است.

لقا نخستین دیوان خود را در سال1910، در سن 35 سالگی منتشر کرد. این دیوان عبارت است از دیباچه، 431 غزل، 1 مخمس، 1 الف‌نامه، 55 رباعی، 1 ساقی‌نامه، 3 مناجات، 8 قطعه که در مجموع 2250 بیت را تشکیل می‌دهد. موضوع اصلی آثار شاعر تربیتی و اخلاقی است. ملاصدرالدین متخلص به محزون که صاحب سه دیوان اشعار است، در خانواده یکی از شاهزادگان درواز به نام جلال‌الدین متولد شد. همراه خانواده‌اش ابتدا به چارجو و سپس به بخارا رفت و در آنجا علوم زمانش را فرا گرفت. حاجی نعمت‌الله محترم و شریف­جان مخدوم صدر ضیاء از اشعار زیبای او وصف کرده‌اند. صدر ضیاء در «تذکار اشعار» خود می‌نویسد

«به رنگ مولانای جام سه دیوان مشتمل بر انواع اشعار به اتمام رسانیده بود که چندی به دست راقم امانت بود، که همه اشعارش خوب و زیبا بوده، اکثر اشعار متقدمین را جواب‌‌های برجا گفته».

سیدخواجه متخلص به مهجور یکی دیگر از شعرای صاحب‌دیوان این منطقه است که در خانواده با فرهنگی به نام حامدخواجه نام که با تخلص واله شعر می‌گفت، در روستای وَخْیای طویل‌دره زاده شد. پس از آموزش ابتدایی، در مدارس بخارا تحصیل نمود. او در سال 1908 وفات کرده‌است. عبدالله‌بیک بزرگ‌خواجه متخلص به مظلوم، در روستای وخیای طویل‌دره زاده شد. در زادگاهش تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند و سپس در مدارس بخارا تحصیلات خود را ادامه داد. او یکی از شاعران صاحب‌دیوان مرکز ادبی درواز بود که در سال 1920 وفات یافته ‌است.

غافل متولد روستای یاگید درواز بود. دیوانی ناقص از او شامل مثنوی «قصه جنگ دختر قیصر روم»، 42 غزل و 8 مخمس از او باقی مانده است. غبرا که مدتی چند در قراتگین در مسند توقسباچی اشتغال ورزیده است، یکی دیگر از شاعران صاحب­ دیوان درواز است که در غزل پیرو خواجه حافظ بوده است. دیوان اشعار او مشتمل بر 75 غزل، 9 مخمس، 1 قصیده، 1 مسمن، 22 رباعی و 2 مثنوی و در مجموع 1129 بیت است.

ملا یارمحمد متخلص به یاری و معروف به ملایار ونجی سال 1839 در خانواده ملا ملوک زاده شد. دوران ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند. چندی در دربار شاه درواز به عنوان دبیر خدمت کرد و سپس در مدارس بخارا تحصیل نمود. پس از تحصیل به زیارت خانه خدا مشرف گردید و بعداً به زادگاه خود روستای غمایک ونج بازگشت.

ملایار ونجی یکی از شاعران معروف در بین مردم منطقه بود که اشعارش را هم به زبان ادبی فارسی تاجیکی و هم به لهجه محلی سروده است. عبدالحق عبدالحی متخلص به بحری دروازی سال 1860 در خانواده مولانا عبدالقهار در روستای سنگیونی درواز به دنیا آمد. تا سن 15 سالگی نزد پدر، و سپس نزد یکی از عالمان آن روزگار مخدوم اعلم، علوم زمانش را فرا گرفت. سال 1881 به بخارا رفت و  مدت 10 سال در مدرسه کوکَلْتاش ادامه تحصیل نمود. سال 1891 به وطن برگشت و سرانجام در سال 1915 به دیار باقی شتافت. او اشعار زیاد و زیبایی سروده است.

ملاوفا متخلص به وحشی زاده درواز و پرورده مدارس بخارا بود. این دانشمند علوم مختلف و شاعر شیرین‌سخن سال 1914 در بخارا فوت کرده است. تذکره‌نویسانی مانند عبدالله ‌خواجه عبدی، افضل مخدوم پیرمستی، میرصدیق حشمت، حاجی نعمت‌الله محترم و صدرالدین عینی از وحشی به عنوان عالم و شاعر صاحب‌نام یاد کرده‌اند.

لطف‌الله فطرت پس از تحصیل ابتدایی در درواز، به بخارا رفت و در مدارس آنجا تحصیل نمود. از اشعار خود و چند تن دیگر دو اثر مرتب ساخت که یکی از آن‌ها سال 1910 در شهر تاشکند به چاپ رسید. شمس‌الدین دروازی نیز در مدارس بخارا تحصیل کرده است. تذکره‌نویسانی چون افضل مخدوم پیرمستی و حاجی نعمت‌الله محترم شعر او را ستایش کرده‌­اند. میرزا اولیا حسین دروازی متخلص به مغمون زاده روستای کیوران و دارای اشعار زیبا می‌باشد.

مرکز ادبی قراتگین

در میان شعرای قراتگین، نسیمی، بخاری، خوندل، عبدالحی، عابددین محمد بیش از دیگران شهرت داشتند. عبدالحی چهارمغزکی که از شاعران صاحب‌دیوان است، سال 1869 در روستای چهارمغزک ناحیه دربند متولد شده است. اشعار به جا مانده او عبارت است از 170 غزل (7650 بیت)، 16 مخمس (1005 بیت)، 1 مناجات (15 بیت)، 1 موعظه (12 بیت)، 74 رباعی و دوبیتی، 3 قطعه که در مجموع 8838 بیت را تشکیل می‌دهد. محی‌الدین­شاه قراتگینی متخلص به بخاری یکی دیگر از شاعران صاحب­ دیوان این منطقه و از خاندان شا‌هان قراتگین و شاعر شیرین‌زبان زمان خود است.

میرزا ابوسعید میرزا یوسف‌زاده متخلص به نسیمی زاده روستای حصارت‌‌هایت بود. اشعارش اساساً از غزل، قصیده، مخمس عبارت است. صالح بدل که زاده دهه خُفَک غرم  بود، با تخلص خوندل اشعار زیبایی آفریده است. عابدالدین محمد سال­‌های 1873-1933 در روستای آسیاب­دار می‌زیست که از او بیش از 1000 بیت باقی مانده است.

مرکز ادبی سرگه زرافشان

طغرل، تمهید، احمد میرامین‌زاده و … متعلق به این دوره ­اند. نقیب‌خان طغرل احراری که یکی از بزرگترین شاعران غزل­‌سرای قرن 20 تاجیک می‌باشد، 26 مارس سال 1865 در روستای زاسون ناحیه عینی در خانواده‌ای ثروتمند و فرهنگی زاده شد. سواد ابتدایی را نزد عبدالجبار شاعر ارمیتنی فرا گرفت و سپس در مدرسه طلاکاری شهر سمرقند علوم رسمی زمان را آموخت. بعداً در مدارس بخارا دانش خود را تکمیل کرده و به زادگاهش برگشت و به کار اشتغال ورزید.

پس از پیروزی انقلاب اکتبر سال 1917 با حکومت شوروی همکاری می‌کند و 28 ژوئن سال 1919 در نتیجه تهمت با فرمان سردار یکی از دسته‌‌های سربازان سرخ شتینین به قتل می‌رسد.

نمونه آثار طغرل نخستین بار به سال 1916 در کاگان بخارا با نام «دیوان تغرل احراری» به چاپ رسید. این دیوان شامل 303 غزل (5634 مصرع)، 1 مستزاد (32 مصرع)، 9 مخمس (305 مصرع)، 3 مسدس (132 مصرع)، 1 ترجیع‌بند (66 مصرع)، 8 قصیده (570 مصرع)، «فراقنامه» (112 مصرع)، شعری برای سدوروال ولایت کیش (10 مصرع)، «ساقی‌نامه» (136 مصرع) و یک مثنوی‌ای در باب طبع دیوانش (106 مصرع) و در مجموع 7335 است[۵۰].

نقیب­‌خان طغرل «ساقی‌نامه»اش را در پیروی «ساقی‌نامه» میرزا عبدالقادر بیدل سروده‌است. «نوروزنامه» بر اساس تجارب دهقانی پیدا شده‌است. قسمت اعظم قصاید شاعر موضوع‌‌های پند و اخلاق را فرا گرفته، سیمای اهل ادب را منعکس می‌نمایند. غزل‌هایش دربرگیرنده کل مضمون و موضوع‌‌های فلسفی و اخلاقی و عشقی و اجتماعی می‌باشد….

احمد میرامین‌زاده سال 1879 که در مسچاه کوهی زاده شد، در کودکی یتیم گردید و به تاشکند می‌رود. در سال‌های 1910-1897 در مدارس سمرقند و بخارا تحصل می‌کند. سپس به زادگاه خود برگشته، به کار و نوشتن آثار خود مشغول می‌شود. دیوان اشعارش بیش از سه هزار بیت را در بر دارد. موضوع‌ اشعار او مختلف بوده و در غزل از میرزا عبدالقادر بیدل پیروی نموده است.

ساختمان انجمن نویسندگان (1403). برگرفته از سایت علاءالدین تراول، قابل بازیابی از https://www.alaedin.travel/attractions/tajikistan/dushanbe/writers-union-building

کانون نویسندگان تاجیکستان

همرا با سایر کانون­‌های نویسندگان اتحاد شوروی، در سال 1927 توسط ماکسیم گورکی شکل گرفت. شعبه تاجیکستان، از طریق تلاش­‌های گروهی از شخصیت­‌های ادبی شامل صدرالدین عینی و تورسان­زاده‌­اف تشکیل شد. شکل­ گیری تاجیکستان ارتباط نزدیکی با آغاز به کار این کانون دارد. در حقیقت، اگر به دلیل تلاش­‌های این شخصیت­‌های ادبی نبود، تاجیکستان هنوز بخش خودمختاری از جمهوری ازبکستان باقی می‌ماند. هدف اصلی کانون از زمان شکل­ گیری، کشف جوانان با استعداد تاجیک و فرآهم آوردن ابزار‌های لازم برای پیشرفت آن‌ها بوده‌است.

این کانون، سال‌ها است که افراد جوان را از مناطق گوناگون به دوشنبه می‌آورد. برای آن‌ها خانه و کار پیدا می­‌کند و آن‌ها را برای نویسندگی و شاعری تواناشدن، کمک می­‌کند. کانون برای تشویق نویسندگان و تبلیغ فعالیت­‌های ادبی، نشان افتخار به افراد شایسته، اعطا می­‌کند.

نویسندگان سخت­کوش و با استعداد عنوان «کارگر لایق فرهنگ» را دریافت می­‌کنند. «نویسنده (یا شاعر) مردم تاجیکستان» بالاترین عنوان افتخاری است و به افرادی اعطا می‌شود که آثاری درخشان داشته باشند. کانون همچنین جایزه­‌های ادبی سالانه‌­ای را در دو گروه نثر و شعر اهدا می­‌کند. جایزه صدرالدین عینی به بهترین نثر یا ترجمه نثر و جایزه تورسان­زاده به بهترین شعر یا ترجمه شعر اهدا می­‌شود. برندگان این جایزه­‌ها به وسیله هیأت داوران سیزده نفره‌­ای از جمع مدیران کانون انتخاب می­شوند. دولت نیز، جایزه­‌های دو سالانه‌ای (که به نام رودکی خوانده می‌شوند) را در دسته­‌های ادبیات، ادبیات کودکان، هنر و معماری اعطا می‌کند[۵۱][۵۲].

نیز نگاه کنید به

زبان و ادبیات ژاپن؛ زبان و ادبیات روسی؛ زبان و ادبیات کانادا؛ زبان و ادبیات کوبا؛ زبان و ادبیات لبنان؛ زبان و ادبیات مصر؛ زبان و ادبیات تونس؛ زبان و ادبیات افغانستان؛ زبان و ادبیات چینی؛ زبان و ادبیات سنگال؛ زبان و ادبیات تایلند؛ زبان و ادبیات آرژانتین؛ زبان و ادبیات فرانسه؛ زبان و ادبیات اسپانیا؛ زبان و ادبیات مالی؛ زبان و ادبیات ساحل عاج؛ زبان و ادبیات سوریه؛ زبان و ادبیات اتیوپی؛ زبان و ادبیات زیمبابوه؛ زبان و ادبیات سیرالئون؛ زبان و ادبیات قطر؛ زبان و ادبیات سودان؛ زبان و ادبیات گرجستان؛ زبان و ادبیات قزاقستان؛ زبان و ادبیات بنگلادش؛ زبان و ادبیات سریلانکا؛ زبان و ادبیات اردن

کتابشناسی

  1. رحمالدین، ولیجان (1376). فقر در تاجیکستان و راه‌های مقابله با آن. مجموعه مقالات برگزیده سمینار «اسلام دورنمای تاجیکستان». کمیته فرهنگی نهضت اسلامی، ص 136.
  2. رهنما، عبدالله (1376). جایگاه روحانیت در جامعه تاجیکستان. مجموعه مقالات سمینار «اسلام دورنمای تاجیکستان». کمیته فرهنگی نهضت اسلامی تاجیکستان، ص 142.
  3. روا، الویه (1375). بحران هویت ملی در تاجیکستان. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 15. ص 99.
  4. روبین، بارنیت (1375). دلایل و عواقب جنگ داخلی تاجیکستان. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 15. ص 83.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ تاجیکستان (1387). تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، ص 31.
  6. تاجیکستان (1387). تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، ص 31-32.
  7. ژیبیسینگل، بهرام (1376). پژوهش درباره‌ی مساجد قزاقستان پس از استقلال. رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی در قزاقستان. ص 53.
  8. رحماناف، شاهزمان (2010). مقدمه بر کتاب «تحول واحدها و سازمان ژانرهای لیریکی در نظم فارس و تاجیک». نقش ایام جستارهایی در جغرافیای فرهنگی فرارودان. دوشنبه: شهریاران، با همکاری پژوهشگاه فرهنگ فارسی- تاجیکی سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان، ص 352.
  9. غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 589-597.
  10. دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، ص 82.
  11. دانشنامه ادب فارسی (1375). آسیای مرکزی، به سرپرستی حسن انوشه. تهران، ص 73.
  12. غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 994.
  13. غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 1127.
  14. دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، ص 411-412.
  15. غفوروف، باباجان (1377). تاجیکان. دوشنبه: عرفان، ص 1128-1129.
  16. دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، جلد چهارم، ص 413.
  17. دایره‌المعارف ادبیات و هنر تاجیک (1367). دوشنبه، جلد هفتم، ص 229.
  18. دانشنامه ادب فارسی (1375). آسیای مرکزی، به سرپرستی حسن انوشه. تهران، ص 74.
  19. مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 116.
  20. مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 118-119.
  21. مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 198.
  22. شکوراف، م (1969). رساله تایخی تشکل مدنیت سوسیالیستی تاجیک. دوشنبه، ص 88-90.
  23. صابر، بازار (1378). شعر غرق خون، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی. تهران، ص 8-9.
  24. مسلمانیان قبادیانی، رحیم (1376). زبان و ادب فارسی در فرارود. تهران، ص 101-102.
  25. ژیبیسین­گل، بهرام (1373). سمینار بین المللی کار و مهاجرت. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 7. تهران: موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص 76.
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ عطایی، فرهاد (1387). میراث اتحاد شوروی و مدیریت فرهنگ و هنر در تاجیکستان. فصلنامه مطالعات اوراسیای مرکزی، شماره 3. تهران: مرکز مطالعات عالی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ص 113.
  27. سفیزاده، سید حسین (1375). بحران و ساختار تعارضات در آسیای مرکزی و قفقاز. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 15. ص 49.
  28. عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 236.
  29. عینی، صدرالدین (1962). یادداشت‌ها، به کوشش سعیدی سیرجانی. تهران: آگاه، جلد هفتم، ص 10.
  30. سیف‌الله‌یف، ا (1988). دایره‌المعارف ادبیات و صنعت تاجیک. دوشنبه، ص 199.
  31. سیف‌الله‌یف، ا (1988). دایره‌المعارف ادبیات و صنعت تاجیک. دوشنبه، ص 49.
  32. عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 452.
  33. فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 15.
  34. فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 37-38.
  35. فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 13.
  36. حکیم، میرزا سراج‌الدین (1922). تحفه اهل بخارا. دوشنبه، ص 4-5.
  37. حکیم، میرزا سراج‌الدین (1922). تحفه اهل بخارا. دوشنبه، ص 7.
  38. وصلی سمرقندی (1989). شعر شیرین با من است. مجله صدای شرق، شماره 10. ص 119.
  39. میرزا زاده خ، م (1991). یک‌دل و یک جهت و یک‌رو باش. مجله سخن، شماره 11. ص 71.
  40. منیازاف، ع (1958). پابلیستیکه و نظم استاد صدرالدین عینی. استالین آباد، ص 28.
  41. رجب‌اف، ظ (1959). استالین آباد، ص 394.
  42. تبراف، ص (1966). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 75.
  43. تبراف، ص (1966). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 387.
  44. عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 249.
  45. عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 310.
  46. حبیب‌اف، ا (1974). تاریخ ادبیات تاجیک در بدخشان. دوشنبه، ص 121.
  47. کنگرتی (1998). ص 8.
  48. میراث ادبی شاعران حصار (1974). ص 210.
  49. میراث ادبی شاعران حصار (1974). ص 225.
  50. احراری، طغرل (1986). مجله گیاه مهر. دوشنبه، ص 19.
  51. عطایی، فرهاد (1387). میراث اتحاد شوروی و مدیریت فرهنگ و هنر در تاجیکستان. فصلنامه مطالعات اوراسیای مرکزی، شماره 3. تهران: مرکز مطالعات عالی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ص 113-114.
  52. زهریی، حسن (1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص 258-293.